sorna
04-20-2011, 01:01 AM
http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/7757.jpg
تثلیث هندو
ایده خدایان سه گانه در اعتقادات کهن هندی ریشه دارد وچنین مینماید که خاستگاه آن در کیش های خورشیدی است.خورشید سه گانه با گرمیانوار خود آفریننده،با نور خود پاسدار و با انوار سوزان خود ویرانگر و سوزاننده است.سه گانه گرائی در اساطیر هند در اشکال مختلف نمایان میشود،آدیتیاها (وارونا،میترا و آریامان) جای خودر ا به اَگنی،وایو وسوریا وا مینهد و وایو نیز جای خود را به ایندرا وا میگذارد.این خدایان گاه در نقش یه تن از برترین خدایان نمایان میشوند و گاه ترکیبی هستند از خدائی یگانه که جهان را در بر میگیرد: اَگنی خدای زمین،وایویا ایندرا خدای جو و فضای میانه و سوریا خدای آسمان است.در ریگ ودا،ایندرا نه تنها با اَگنی که با ویشنو(در شکل کهن آن) یگانه میشود.در آئین برهمنی و به ویژه در دوره اوپانیشادی ویشنو،و نه ایندرا،مهم ترین خدا از خدایان ودائی است که جای خود را در میان خدایان سه گانه حفظ میکند.نیز رودره یا شیوا در نقش های خویش چون خدا با آتش و آذرخش سرخ معرفی میشود و جای اَگنی را میگیرد.نخستین ترکیب یاپیوندخدایان هندو در هاری هارا و جائی که ویشنو و شیوا یک خدا پنداشته میشوند نمایان میگردد.اما این یگانگی در سنت سه گانه گرائی قرار میگیرد و شاید به خاطر برهما که خدائی همه خدا است با برهما جمعی سه گانه و سه خدائی را پدید میآورند.
با این همه این تثلیث ها تنها برگرفته شده از تثلیث آتش نیست: تثلیث هندو معرف ایده جدیدی از پیوند و یگانگی آفرینش،پاسداری و تباهی است که با آن مفهوم گردش دورانی زندگانی،مرگ و زایش دیگرباره معنی مییابد.در معیاری وسیع چنین تثلیثی از هویتی استعاری برخوردار است؛ اما با آن که ایده یگانگی اقالیم سه گانه ترکیبی است کهن،در مفهوم فرقه گرائی از مفهومیخاص برخوردار میشود و پیروان ویشنو و شیوا مدعی اثبات آن با اساطیراند،و بر این باورند که خدای مورد نظر آنان نه تنها بزرگ ترین خدا که در برگیرنده تثلیث در خویش است.در اسطوره ئی از این سان برهما ویشنو در ستیزی پیوسته درگیرند و جدال بر سر آن است که کدام یک بزرگ تر و ارجمندتر است.پس در برابر برهما و ویشنوی ستیزه گر ستونی از آتش پدیدار میگردد،ستونی چون ضد آتش جهان در فروزندگی.
برهما و ویشنو شگفت زده از دیدار ستون آتش بر آن میشوند که خاستگاه آتش را بیابند: ویشنو به هیات گرازی نیرومند در میآید و هزار سال در امتداد ستون نزول میکند و برهما به هیات قوئی تند پرواز در میآید و هزار سال در امتداد ستون صعود میکند.نه ویشنو و نه برهما راه به جای نمیبرند و باز میگردند و وقتی خسته در برابر یکدیگر میایستند وبه نقطه آغاز میرسند هم در آنجا شیوا در برابر آنان نمایان میشود و برهما و ویشنو در مییابند که ستون آتش همانا لینگام شیوا است و بدین سان او را بزرگ ترین و ارجمند ترین خدایان میخوانند.
دشمنان خدایان
اسوراها خدایانی ایرانی اند که در اساطیر هند به هیئات اهریمن پدیدار میشوند وبرخی از خدایان مقتدر و از آن جمله وارونای ودائی در شمار اسوراها قرار میگیرند.بدین سان اسوراها با برتری یافتن ایندرا و خدایان آرایائی تنزل مییباند و در نقش اهریمنان از آسمان ها به سرزمین های زیرین که غالبا در اعماق اقیانوس قرار دارد تبعید میشوند.با دیگرگون شدن نقش اسوراها قدرت آنان کاستی نمییابد و یکی از نمودهای شگفت انگیز اساطیر هنر برابری نیروی خدایان و اهریمنان و نبرد دائمیآنان برای تسلط بر سه جهان است.بدان سان که دیدیم در اساطیر هندو خدایان همیشه نمیتوانند آسمان را کنترل کنند؛ اما خدایان نقش خویش را حفظ میکنند و اَمریت (سومه) و قربانی و نذور انسان ها در انحصار خدایان قرار دارد و در حفظ آن تدبیرهای مختلفی را به کار میبندند؛ و گاه با روی آوردن به ریاضت کشی امتیازاتی خاص را از خدایان بزرگ وبه ویژه از برهما به چنگ میآورند.بسیاری از این اهریمنان با فراگیری الهیات به موهبت هائی دست مییابند و خدایان غالبا با دست یازیدن به نیرنگ و به نیروی یاران خویش و ریاضت کشی و به کار بستن تدبیرهای مختلف آنان را از داشتن آن موهبت ها محروم میسازند.
در آغاز و زمانی که اسوراها نیز در شمار خدایان بودند از قربانی و نذورات نیرو میگرفتند.دِواها یا دیوان نیروی خویش را از "ستایش خاموش" فراهم میساختند و ستایش خاموش سلاحی بود برای برتری جستن دواها (خدایان)؛ و اسوراها که از این سلاح غافل و نمیتوانستند آن را درک کنند در برابر دِواها ناتوان شدند.بدین سان اسوراها بااتکای به خوردن قربانی ناتوان و خدایان با حمایت یکدیگر به نیروی اخلاقی بزرگ تری دست یافتند.نیروی خدایان و اهریمنان در یکی ازآفرینش های دورانی جهان به سبب نقصان "اَمریت" و دیگر چیزهای ارزشمند کاستی گرفته بود و هم بدین دلیل خدایان بر آن شدند که در کره گیری اقیانوس شیر از اسوراها یاری جویند.خدایان اسوراها را نوید دادند که پس از کره گیری اقیانوس شیر خدایان و اسوراها هر دو اَمریت حاصل را به تساوی تقسیم میکنند و چنین بود که اسوراها در این کار شرکت جستند.در پایان کار خدایان به وعده خود عمل نکردند و این بدان دلیل بود که اسوراها با نوشیدن سومه(هوم) از خدایان نیرومندتر میشدند.در این ماجرا ویشنو خدایان را گفته بود که بعد از انجام کار به تدبیری اسوراها را از دستیابی به اَمریت محروم و خدایان را از سستی وپریشانی رهائی میبخشد.
اهریمنان با وجود تردید در کره گیری اقیانوس شیر شرکت جستند: نخست خدایان را یاری تا از کوه ماندارا به عنوان سیخ کره گیری بهره جویند و بعد گیاهان داروئی مناسب را گردآوری و گیاهان را به اقیانوس ریختند؛ و با یافتنن واسوکی اژدرمار از او به عنوان طناب کره گیری بهره جستند.واسوکی را برای چرخاندن سیخ کره گیری به دور کوه ماندارا پیچیدند و ویشنو که بر کار نظارت داشت از خدایان خواست سر اژدرماررا بگیرند و از اسوراها خواست دُم اژدرمار را بگیرند؛ و اسوراها که به خدایان مشکوک بودند آنچه را که خواست واقعی ویشنو بود انجام دادند یعنی سرِ مار را گرفتند.با پیشرفت کار کره گیری نفس واسوکی بر اثر فشار برخوردار بودند و آنان را آسیبی نمیرسید.شیوا ناچار شد به جانب سر اژدرمار برود تا استفراغ واسوکی را در کام کشد و چنین شد که بدان سان که پیش از این گفته شد گردن شیوا آبی رنگ شد و واسوکی پالوده و از آن پس کمربند ویشنو شد.باپیشرفت کار کره گیری کوه ماندارا به تدریج در بستر نرم اقیانوس فرو رفت و ویشنو در هیات یک لاک پشت به اعماق اقیانوس فرو رفت و تکیه گاه کوه شد.پس اشیاء ارزشمند یکی پس از دیگری بر سطح اقیانوس نمایان و هر یک از آنان به یکی از خدایان یا ریشی های مدعی آن داده شد.اهریمنان تنها به یک چیز توجه داشتند و آن چیز همانا دستیابی به اَمریت نیز در ساغری در دست دانوه ناتاری طبیب خدایان نمایان شد.خدایان و اهریمنان طناب کره گیری را رها و به جانب دانوه ناتاری شتافتند.اهریمنان به ساغر اَمریت دست یافتند و برای نوشیدن اَمریت با هم به ستیز برخاستند.هم در این هنگام دختری بسیار زیبا که تا بدان هنگام کسی چون او ندیده بود در میان اهریمنان نمایان شد.اهریمنان اَمریت را فراموش کردند و به تماشای دختر زیبا پرداختند.دختر زیبا که موهینی نام داشت لبخند زنان و با کرشمه به جانب جام اشاره کرد و اهریمنان جام را در کف او نهادند.موهینی یادآور شد که خدایان و اهریمنان هر دو به تساوی باید از اَمریت برخوردار شوند و اهریمنان به ناچار پذیرفتند.پس موهینی از برابر صف خدایان گذشت و هر خدا را جرعه ئی از اَمریت نوشانید و با رسیدن به پایان صف به ناگاه ناپدید شد؛ موهینی نیز تجلی مادینهئی بود از تجلیات ویشنو.
نبردی بزرگ بین اهریمنان و خدایان درگرفت خدایان که با نوشیدن اَمریت قدرت یافته بودند بر دشمنان خویش پیروز شدند.
پس از این ماجرا اهریمنان نتوانستند به اَمریت دست یابند.در این مورد ماجرای ناگاهای اژدرمار مستثنی است،و ماجرا چنان که پیش از این گفتیم چنین بود که گارودا توانست جامیاز اَمریت را برای رهائی مادر خود از زندان ناگاها به انان رشوه دهد.هم در آن دم که ناگاها جام اَمریت را از گارودا گرفتند ایندرا جام را از آنان ربود و ناگاها توانستند چند قطره اَمریت را که بر علف ها ریخته بود بلیسند.ناگاهائی که قطرات اَمریت را لیسیدند زبانشان دو شاخه شد اما نامیرا شدند.از آن پس اهریمنان به امید دست یافتن به قطرهئی اَمریت به نظارت مراسم قربانی پرداختند تا شاید قطره ئی از اَمریت در ضمن مراسم از جام خدایان فرو چکد و آنان را بنوشند.اهریمنان در چه نقشی دِواس یَجنموسه یعنی "تباه کننده قربانی" نام گرفتند.میگویند با آن برخی از ناگاها به چند قطره اَمریت دست یافتند اما بدان سبب که اَمریت را طی مراسم خاص آن ننوشیدند نتوانستند چندان نیرومند گردند که با خدایان به ستیز برخیزند.
در نبرد اهریمنان وخدایان گاهی برخی از اهریمنان چنان که پیش از این اشاره شد با ریاضت کشی قدرت مییابند و خدایان را شکست میدهند،اما پس از چندی به سبب بی پروائی و غرور بسیار شکست مییابند و نابود میشوند.مهم ترین دوره به اوج رسیدن قدرت اهریمنان در پایان هر عصر و زمانی است که جهان رو به ویرانی میرود.در اسطورهئی این نیروی ویرانگر در آتش نمادین پاتالا و در اعماق اقیانوس پدیدار میگردد.آوروه فرزانه عارف در این اسطوره مسئول بقای اقیانوس و جائی است که اهریمنان در آن ماوا دارند.وقتی پدر سارگه (اقیانوس) میمیرد مادر سارگه که سارگه را بطن خود دارد و هنوز او را نزائیده است بر آن است که با افکندن خویش در آتش مراسم مرده سوزان خود را نابود کند،وآوروه که مسئول سالم زده شدن سارگه است چندان از این کار خمگین میشود که از ران او آتشی زبانه میکشد که سه جهان را به نابودی تهدید میکند.پس برهما به نجات آفریده های خویش بر میخیزد و آوروه را از برافروختن آتش بیش تر و نابودی جهان باز میدارد وبدو وعده میدهد پسر او در پایان هر عصر یاور برهما در برافروختن آتشی باشد که جهان را نابود میکند.برهما در پایان هر عصر خود در اقیانوس مسکن میگزیند و همه جهان و خدایان نیز در آتش نابود میشوند.
جر تباه کنندگان قربانی اسوراهای دیگری نیزوجود دارند.دایتیاها و دانوه ها فرزندان کاشیاپه،از دایتی و دانوه ها،در شمار اهریمنان اقیانوس واهریمنانی هستند که توسط ایندرا به اعماق اقیانوس تبعید شدند وفرمانروای آنان رقیب پیشین ایندرا یعنی وارونا بود.هی رانیا کشیپو و هی رانیا کشه که از دایتیاهای مشهور وموجب دو تجلی ویشنو بر زمین اند.دایتیاها و دانوه ها غول هائی هستند که زنان شان گوهرهائی به بزرگی یک سنگ بر خود میآویزند.
از دیگر ساکنان پاتالا اهریمنان اژدرمار موسوم با ناگا هستند که آنان نیز فرزند کاشیاپه و ما در آنان کردو است.برخی از این ناگاها چنان که پیش از این گفته شد به عنوان خدا نیایش میشود،اما اکثر آنان در شمار اهریمنان اند و در عصر وِدائی از جمله اهریمنان خشکسالی چون اَهی یا وریتره هستند که با ایندرا به جنگ بر میخیزند.تن این اهریمنان از کمر به بالا همانند انسان و از کنربه پائین چون مار است.از اینگونه است مار کبرابی موسوم به کالیا ساکن پیشین رود جَمنا که چوپانان را به وحشت میافکند و به دست کریشنا کشته شد.ناگاهای ماده گاو در هیات حوریان دریائی نمایان میشوند و در برخی از افسانه ها انسان ها را عاشق خویش میسازند.
گونهئی دیگر از اهریمنان آدمخوارند.از این شمار است باکَه که در افسانهئی از مردمان شهرهای نزدیک ماوای خویش باج میگرفت تا همه مردمان را نخورد.باج این موجود افسانه ئی هر روز گاری هائی پر از سبزیجات و میوه،برنج و یک انسان بود.بهیما پسر وایو که به دله بودن نیز شهرت دارد (از مخالفان اسوراها) خود را به جای یکی از قربانیان باکه قرا داد و مردم او را با هدایای دیگر نزد باکه فرستادند.بهیما در نبرد تن به تن با باکه دندان او را شکست و به ضربه گرزی او را از پا درآورد و کار بهیما موجب شد که از آن پس اسوراها معترض انسان ها نشوند.
اسوراها به هیات هایمختلف ودلخواه نمایان میشوند؛ در نبرد با کریشنا آنان را میبینیم که به فرماندهی کانسه اهریمن شهریار تغییر شکل میدهند.اهریمن- اسب کسین نیز از این شمار و از مخالفان ایندرا بود.کسین در نبرد با خدایان از گرزی عظیم علیه ایندرا استفاده میکند وبعد صخره ئی را به جانب او پرتاب میکند اما ایندرا حمله های او را دفع و اسوراها را منهزم میسازد.
برخی از دایتیاها از قدرتی خاص برخوردارند ومیتوانند مسکن خود را بدلخواه جا به جا کنند.شهرآنان هی رانیاپورا گاهی در اعماق اقیانوس و در موقعیتی دیگر به هنگام نبرد با ایندرا زمانی در زیرزمین و زمانی دیگر به پرواز در میآید.
کتو و راهو از تن اهریمنی پدید میآیند که درگذشته سواربهانو نام داشته است.ماجرا چنین است که پس از کره گیری اقیانوس شیر و زمانی که موهینی از برابر صف خدایان میگذرد و به هر یک ازآنان جرعهئی اَمریت میدهد دایتیائی دارای چهار دست و یکدم خود را بین سوریا و چاندره (چندره) جای میدهد و جامیاَمریتمینوشد.سوریا و چندره ویشنو را از این ماجرا آگاه میسازند وویشنو بی درنگ سر سوار بهانو را از تن او جدا میسازد.اما از آنجا که این اهریمن با نوشیدن اَمریت در شمار نامیریان درآمده است نمیمیرد و از سر ا.راهو و از تن او کتو هستی مییابد و درشمار ستارگان آسمانی در میآیند.کتو در این هیات دارای دُمیچون دُم اژدها و بر گردونه ئی که آن را هشت اسب بادپا میکشند آسمان را در مینوردد و راهو بر گردونه ئی که هشت اسب سیاه آن را میکشند در آسمان میگردد و سری چون سر اژدها دارد.راهو هنوز نفرت خود را از سوریا و چاندره از یاد نبرده و همیشه با دهان گشوده در پی خورشید و ماه روان است و هرگاه مجالی بیاید آنان را در کام میکشد و در چنین موقعیتی است که خسوف وکسوف پدید میآید.
تثلیث هندو
ایده خدایان سه گانه در اعتقادات کهن هندی ریشه دارد وچنین مینماید که خاستگاه آن در کیش های خورشیدی است.خورشید سه گانه با گرمیانوار خود آفریننده،با نور خود پاسدار و با انوار سوزان خود ویرانگر و سوزاننده است.سه گانه گرائی در اساطیر هند در اشکال مختلف نمایان میشود،آدیتیاها (وارونا،میترا و آریامان) جای خودر ا به اَگنی،وایو وسوریا وا مینهد و وایو نیز جای خود را به ایندرا وا میگذارد.این خدایان گاه در نقش یه تن از برترین خدایان نمایان میشوند و گاه ترکیبی هستند از خدائی یگانه که جهان را در بر میگیرد: اَگنی خدای زمین،وایویا ایندرا خدای جو و فضای میانه و سوریا خدای آسمان است.در ریگ ودا،ایندرا نه تنها با اَگنی که با ویشنو(در شکل کهن آن) یگانه میشود.در آئین برهمنی و به ویژه در دوره اوپانیشادی ویشنو،و نه ایندرا،مهم ترین خدا از خدایان ودائی است که جای خود را در میان خدایان سه گانه حفظ میکند.نیز رودره یا شیوا در نقش های خویش چون خدا با آتش و آذرخش سرخ معرفی میشود و جای اَگنی را میگیرد.نخستین ترکیب یاپیوندخدایان هندو در هاری هارا و جائی که ویشنو و شیوا یک خدا پنداشته میشوند نمایان میگردد.اما این یگانگی در سنت سه گانه گرائی قرار میگیرد و شاید به خاطر برهما که خدائی همه خدا است با برهما جمعی سه گانه و سه خدائی را پدید میآورند.
با این همه این تثلیث ها تنها برگرفته شده از تثلیث آتش نیست: تثلیث هندو معرف ایده جدیدی از پیوند و یگانگی آفرینش،پاسداری و تباهی است که با آن مفهوم گردش دورانی زندگانی،مرگ و زایش دیگرباره معنی مییابد.در معیاری وسیع چنین تثلیثی از هویتی استعاری برخوردار است؛ اما با آن که ایده یگانگی اقالیم سه گانه ترکیبی است کهن،در مفهوم فرقه گرائی از مفهومیخاص برخوردار میشود و پیروان ویشنو و شیوا مدعی اثبات آن با اساطیراند،و بر این باورند که خدای مورد نظر آنان نه تنها بزرگ ترین خدا که در برگیرنده تثلیث در خویش است.در اسطوره ئی از این سان برهما ویشنو در ستیزی پیوسته درگیرند و جدال بر سر آن است که کدام یک بزرگ تر و ارجمندتر است.پس در برابر برهما و ویشنوی ستیزه گر ستونی از آتش پدیدار میگردد،ستونی چون ضد آتش جهان در فروزندگی.
برهما و ویشنو شگفت زده از دیدار ستون آتش بر آن میشوند که خاستگاه آتش را بیابند: ویشنو به هیات گرازی نیرومند در میآید و هزار سال در امتداد ستون نزول میکند و برهما به هیات قوئی تند پرواز در میآید و هزار سال در امتداد ستون صعود میکند.نه ویشنو و نه برهما راه به جای نمیبرند و باز میگردند و وقتی خسته در برابر یکدیگر میایستند وبه نقطه آغاز میرسند هم در آنجا شیوا در برابر آنان نمایان میشود و برهما و ویشنو در مییابند که ستون آتش همانا لینگام شیوا است و بدین سان او را بزرگ ترین و ارجمند ترین خدایان میخوانند.
دشمنان خدایان
اسوراها خدایانی ایرانی اند که در اساطیر هند به هیئات اهریمن پدیدار میشوند وبرخی از خدایان مقتدر و از آن جمله وارونای ودائی در شمار اسوراها قرار میگیرند.بدین سان اسوراها با برتری یافتن ایندرا و خدایان آرایائی تنزل مییباند و در نقش اهریمنان از آسمان ها به سرزمین های زیرین که غالبا در اعماق اقیانوس قرار دارد تبعید میشوند.با دیگرگون شدن نقش اسوراها قدرت آنان کاستی نمییابد و یکی از نمودهای شگفت انگیز اساطیر هنر برابری نیروی خدایان و اهریمنان و نبرد دائمیآنان برای تسلط بر سه جهان است.بدان سان که دیدیم در اساطیر هندو خدایان همیشه نمیتوانند آسمان را کنترل کنند؛ اما خدایان نقش خویش را حفظ میکنند و اَمریت (سومه) و قربانی و نذور انسان ها در انحصار خدایان قرار دارد و در حفظ آن تدبیرهای مختلفی را به کار میبندند؛ و گاه با روی آوردن به ریاضت کشی امتیازاتی خاص را از خدایان بزرگ وبه ویژه از برهما به چنگ میآورند.بسیاری از این اهریمنان با فراگیری الهیات به موهبت هائی دست مییابند و خدایان غالبا با دست یازیدن به نیرنگ و به نیروی یاران خویش و ریاضت کشی و به کار بستن تدبیرهای مختلف آنان را از داشتن آن موهبت ها محروم میسازند.
در آغاز و زمانی که اسوراها نیز در شمار خدایان بودند از قربانی و نذورات نیرو میگرفتند.دِواها یا دیوان نیروی خویش را از "ستایش خاموش" فراهم میساختند و ستایش خاموش سلاحی بود برای برتری جستن دواها (خدایان)؛ و اسوراها که از این سلاح غافل و نمیتوانستند آن را درک کنند در برابر دِواها ناتوان شدند.بدین سان اسوراها بااتکای به خوردن قربانی ناتوان و خدایان با حمایت یکدیگر به نیروی اخلاقی بزرگ تری دست یافتند.نیروی خدایان و اهریمنان در یکی ازآفرینش های دورانی جهان به سبب نقصان "اَمریت" و دیگر چیزهای ارزشمند کاستی گرفته بود و هم بدین دلیل خدایان بر آن شدند که در کره گیری اقیانوس شیر از اسوراها یاری جویند.خدایان اسوراها را نوید دادند که پس از کره گیری اقیانوس شیر خدایان و اسوراها هر دو اَمریت حاصل را به تساوی تقسیم میکنند و چنین بود که اسوراها در این کار شرکت جستند.در پایان کار خدایان به وعده خود عمل نکردند و این بدان دلیل بود که اسوراها با نوشیدن سومه(هوم) از خدایان نیرومندتر میشدند.در این ماجرا ویشنو خدایان را گفته بود که بعد از انجام کار به تدبیری اسوراها را از دستیابی به اَمریت محروم و خدایان را از سستی وپریشانی رهائی میبخشد.
اهریمنان با وجود تردید در کره گیری اقیانوس شیر شرکت جستند: نخست خدایان را یاری تا از کوه ماندارا به عنوان سیخ کره گیری بهره جویند و بعد گیاهان داروئی مناسب را گردآوری و گیاهان را به اقیانوس ریختند؛ و با یافتنن واسوکی اژدرمار از او به عنوان طناب کره گیری بهره جستند.واسوکی را برای چرخاندن سیخ کره گیری به دور کوه ماندارا پیچیدند و ویشنو که بر کار نظارت داشت از خدایان خواست سر اژدرماررا بگیرند و از اسوراها خواست دُم اژدرمار را بگیرند؛ و اسوراها که به خدایان مشکوک بودند آنچه را که خواست واقعی ویشنو بود انجام دادند یعنی سرِ مار را گرفتند.با پیشرفت کار کره گیری نفس واسوکی بر اثر فشار برخوردار بودند و آنان را آسیبی نمیرسید.شیوا ناچار شد به جانب سر اژدرمار برود تا استفراغ واسوکی را در کام کشد و چنین شد که بدان سان که پیش از این گفته شد گردن شیوا آبی رنگ شد و واسوکی پالوده و از آن پس کمربند ویشنو شد.باپیشرفت کار کره گیری کوه ماندارا به تدریج در بستر نرم اقیانوس فرو رفت و ویشنو در هیات یک لاک پشت به اعماق اقیانوس فرو رفت و تکیه گاه کوه شد.پس اشیاء ارزشمند یکی پس از دیگری بر سطح اقیانوس نمایان و هر یک از آنان به یکی از خدایان یا ریشی های مدعی آن داده شد.اهریمنان تنها به یک چیز توجه داشتند و آن چیز همانا دستیابی به اَمریت نیز در ساغری در دست دانوه ناتاری طبیب خدایان نمایان شد.خدایان و اهریمنان طناب کره گیری را رها و به جانب دانوه ناتاری شتافتند.اهریمنان به ساغر اَمریت دست یافتند و برای نوشیدن اَمریت با هم به ستیز برخاستند.هم در این هنگام دختری بسیار زیبا که تا بدان هنگام کسی چون او ندیده بود در میان اهریمنان نمایان شد.اهریمنان اَمریت را فراموش کردند و به تماشای دختر زیبا پرداختند.دختر زیبا که موهینی نام داشت لبخند زنان و با کرشمه به جانب جام اشاره کرد و اهریمنان جام را در کف او نهادند.موهینی یادآور شد که خدایان و اهریمنان هر دو به تساوی باید از اَمریت برخوردار شوند و اهریمنان به ناچار پذیرفتند.پس موهینی از برابر صف خدایان گذشت و هر خدا را جرعه ئی از اَمریت نوشانید و با رسیدن به پایان صف به ناگاه ناپدید شد؛ موهینی نیز تجلی مادینهئی بود از تجلیات ویشنو.
نبردی بزرگ بین اهریمنان و خدایان درگرفت خدایان که با نوشیدن اَمریت قدرت یافته بودند بر دشمنان خویش پیروز شدند.
پس از این ماجرا اهریمنان نتوانستند به اَمریت دست یابند.در این مورد ماجرای ناگاهای اژدرمار مستثنی است،و ماجرا چنان که پیش از این گفتیم چنین بود که گارودا توانست جامیاز اَمریت را برای رهائی مادر خود از زندان ناگاها به انان رشوه دهد.هم در آن دم که ناگاها جام اَمریت را از گارودا گرفتند ایندرا جام را از آنان ربود و ناگاها توانستند چند قطره اَمریت را که بر علف ها ریخته بود بلیسند.ناگاهائی که قطرات اَمریت را لیسیدند زبانشان دو شاخه شد اما نامیرا شدند.از آن پس اهریمنان به امید دست یافتن به قطرهئی اَمریت به نظارت مراسم قربانی پرداختند تا شاید قطره ئی از اَمریت در ضمن مراسم از جام خدایان فرو چکد و آنان را بنوشند.اهریمنان در چه نقشی دِواس یَجنموسه یعنی "تباه کننده قربانی" نام گرفتند.میگویند با آن برخی از ناگاها به چند قطره اَمریت دست یافتند اما بدان سبب که اَمریت را طی مراسم خاص آن ننوشیدند نتوانستند چندان نیرومند گردند که با خدایان به ستیز برخیزند.
در نبرد اهریمنان وخدایان گاهی برخی از اهریمنان چنان که پیش از این اشاره شد با ریاضت کشی قدرت مییابند و خدایان را شکست میدهند،اما پس از چندی به سبب بی پروائی و غرور بسیار شکست مییابند و نابود میشوند.مهم ترین دوره به اوج رسیدن قدرت اهریمنان در پایان هر عصر و زمانی است که جهان رو به ویرانی میرود.در اسطورهئی این نیروی ویرانگر در آتش نمادین پاتالا و در اعماق اقیانوس پدیدار میگردد.آوروه فرزانه عارف در این اسطوره مسئول بقای اقیانوس و جائی است که اهریمنان در آن ماوا دارند.وقتی پدر سارگه (اقیانوس) میمیرد مادر سارگه که سارگه را بطن خود دارد و هنوز او را نزائیده است بر آن است که با افکندن خویش در آتش مراسم مرده سوزان خود را نابود کند،وآوروه که مسئول سالم زده شدن سارگه است چندان از این کار خمگین میشود که از ران او آتشی زبانه میکشد که سه جهان را به نابودی تهدید میکند.پس برهما به نجات آفریده های خویش بر میخیزد و آوروه را از برافروختن آتش بیش تر و نابودی جهان باز میدارد وبدو وعده میدهد پسر او در پایان هر عصر یاور برهما در برافروختن آتشی باشد که جهان را نابود میکند.برهما در پایان هر عصر خود در اقیانوس مسکن میگزیند و همه جهان و خدایان نیز در آتش نابود میشوند.
جر تباه کنندگان قربانی اسوراهای دیگری نیزوجود دارند.دایتیاها و دانوه ها فرزندان کاشیاپه،از دایتی و دانوه ها،در شمار اهریمنان اقیانوس واهریمنانی هستند که توسط ایندرا به اعماق اقیانوس تبعید شدند وفرمانروای آنان رقیب پیشین ایندرا یعنی وارونا بود.هی رانیا کشیپو و هی رانیا کشه که از دایتیاهای مشهور وموجب دو تجلی ویشنو بر زمین اند.دایتیاها و دانوه ها غول هائی هستند که زنان شان گوهرهائی به بزرگی یک سنگ بر خود میآویزند.
از دیگر ساکنان پاتالا اهریمنان اژدرمار موسوم با ناگا هستند که آنان نیز فرزند کاشیاپه و ما در آنان کردو است.برخی از این ناگاها چنان که پیش از این گفته شد به عنوان خدا نیایش میشود،اما اکثر آنان در شمار اهریمنان اند و در عصر وِدائی از جمله اهریمنان خشکسالی چون اَهی یا وریتره هستند که با ایندرا به جنگ بر میخیزند.تن این اهریمنان از کمر به بالا همانند انسان و از کنربه پائین چون مار است.از اینگونه است مار کبرابی موسوم به کالیا ساکن پیشین رود جَمنا که چوپانان را به وحشت میافکند و به دست کریشنا کشته شد.ناگاهای ماده گاو در هیات حوریان دریائی نمایان میشوند و در برخی از افسانه ها انسان ها را عاشق خویش میسازند.
گونهئی دیگر از اهریمنان آدمخوارند.از این شمار است باکَه که در افسانهئی از مردمان شهرهای نزدیک ماوای خویش باج میگرفت تا همه مردمان را نخورد.باج این موجود افسانه ئی هر روز گاری هائی پر از سبزیجات و میوه،برنج و یک انسان بود.بهیما پسر وایو که به دله بودن نیز شهرت دارد (از مخالفان اسوراها) خود را به جای یکی از قربانیان باکه قرا داد و مردم او را با هدایای دیگر نزد باکه فرستادند.بهیما در نبرد تن به تن با باکه دندان او را شکست و به ضربه گرزی او را از پا درآورد و کار بهیما موجب شد که از آن پس اسوراها معترض انسان ها نشوند.
اسوراها به هیات هایمختلف ودلخواه نمایان میشوند؛ در نبرد با کریشنا آنان را میبینیم که به فرماندهی کانسه اهریمن شهریار تغییر شکل میدهند.اهریمن- اسب کسین نیز از این شمار و از مخالفان ایندرا بود.کسین در نبرد با خدایان از گرزی عظیم علیه ایندرا استفاده میکند وبعد صخره ئی را به جانب او پرتاب میکند اما ایندرا حمله های او را دفع و اسوراها را منهزم میسازد.
برخی از دایتیاها از قدرتی خاص برخوردارند ومیتوانند مسکن خود را بدلخواه جا به جا کنند.شهرآنان هی رانیاپورا گاهی در اعماق اقیانوس و در موقعیتی دیگر به هنگام نبرد با ایندرا زمانی در زیرزمین و زمانی دیگر به پرواز در میآید.
کتو و راهو از تن اهریمنی پدید میآیند که درگذشته سواربهانو نام داشته است.ماجرا چنین است که پس از کره گیری اقیانوس شیر و زمانی که موهینی از برابر صف خدایان میگذرد و به هر یک ازآنان جرعهئی اَمریت میدهد دایتیائی دارای چهار دست و یکدم خود را بین سوریا و چاندره (چندره) جای میدهد و جامیاَمریتمینوشد.سوریا و چندره ویشنو را از این ماجرا آگاه میسازند وویشنو بی درنگ سر سوار بهانو را از تن او جدا میسازد.اما از آنجا که این اهریمن با نوشیدن اَمریت در شمار نامیریان درآمده است نمیمیرد و از سر ا.راهو و از تن او کتو هستی مییابد و درشمار ستارگان آسمانی در میآیند.کتو در این هیات دارای دُمیچون دُم اژدها و بر گردونه ئی که آن را هشت اسب بادپا میکشند آسمان را در مینوردد و راهو بر گردونه ئی که هشت اسب سیاه آن را میکشند در آسمان میگردد و سری چون سر اژدها دارد.راهو هنوز نفرت خود را از سوریا و چاندره از یاد نبرده و همیشه با دهان گشوده در پی خورشید و ماه روان است و هرگاه مجالی بیاید آنان را در کام میکشد و در چنین موقعیتی است که خسوف وکسوف پدید میآید.