PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : طبقه 1+3 | سروش رستگار



R A H A
04-11-2011, 01:39 AM
به طبقه چهار كه رفتيم، هشتاد و يك نفر مي شديم. دو ماه پيش از آنكه واردطبقه چهار بشويم آموزشهاي لازم را گذرانده بوديم و كاملاً با قوانين نامتعارف طبقه چهار آشنا شده بوديم.
به جز ما كه هشتاد و يك نفر بوديم هفده نفر ديگر هم در طبقه بودند ـ افرادمقيم ـ در واقع رؤساي ما از پايين ترين رتبه تا بالاترين، هفده نفر بودند كه درطبقه چهار مقيم بودند. ما بايد سر ساعت معيني وارد و سر ساعت مشخصي ازطبقه خارج مي شديم. هر رفت و آمدي در طبقه چهار نوشته مي شد. ما مجبوربوديم براي مدتي نامعلوم كه به تصميم وزارتخانه و افراد مقيم بستگي داشت كه در طبقه چهارم كار كنيم، البته ساختمان فقط سه طبقه داشت و ما در طبقه1+3 كار مي كرديم. در طبقه 1+3 لباسهايي كاملاً همشكل مي پوشيديم ـ حتي افراد مقيم ـ و بر روي جيب سمت راست پيراهنمان اتيكت هايي داشتيم كه نام ونشان مان روي آن نوشته شده بود كه موجب صميميت بيشتري بين ما و بعضي از افراد مقيم كه در رتبه هاي پايين تري بودند، شده بود. هفته اي چندبار وبه دلايل نامعلوم بازداشت مي شديم و اجازه خروج از طبقه را نداشتيم. روزهایي كه بازداشت مي شديم بايد حداقل دوازده ساعت كار مي كرديم. هر روز چندين بارو در ساعات غيرمشخص از ما آمار گرفته مي شد ـ در صفهاي نه نفره ميايستاديم و شخصي از افراد مقيم بر آمار گرفتن نظارت ميكرد ـ و اگر كسي درآمار حضور نداشت براي دو روز در طبقه بازداشت ميشد. راهپلهاي كه ما از آن به طبقه 1+3 مي رسيديم به دو راهرو كه بازوي سمت راست طولاني تر بود منتهي ميشد؛ در دو سمت راهرو اتاقهايي وجود داشت كه همه درهاي چوبي وهمشكل داشتند. اتاقهايي كه در يك سمت راهرو بودند از طريق درهايي با هم ارتباط داشتند كه تنها افراد مقيم ميتوانستند از اين درها استفاده كنند ـ مااجازه نداشتيم از درها استفاده كنيم و آنها را نميديديم، گاهي كه باز و بستهميشدند و افراد مقيم وارد يا خارج ميشدند درها را ميديديم.
افراد مقيم در اتاقهاي مختلف انتهايي سمت راست اقامت داشتند و اجازه داشتند به همه اتاقها سركشي كنند. ما در اتاقهاي مختلف پخش بوديم وافرادي كه در هر اتاق بودند وظيفهاي مشخص داشتند. همه كارهاي طبقة 1+3را ما انجام ميداديم. كار كاملاً سخت و طاقتفرسا بود. افراد مقيمم فقط نظارت ميكردند، توبيخ يا بازداشت، همين. اتاقها اسامي مشخصي داشتند كه بر روي پلاكاردهايي كوچك و همشكل، به چارچوب درها متصل بودند.
كار ما اين بود كه براي كتابهاي رياضي، همة اشكال، فرمولها و روابط راتوليد ميكرديم و مينوشتيم. با وجود اينكه در طبقه 1+3 انواع كامپيوتر وماشينهاي پيشرفته براي محاسبات و ترسيم اشكال وجود داشت، ما مجبوربوديم همه كارهايمان را با محاسبات ذهني و بر روي كاغذهايي كه مهروزارتخانه داشتند انجام بدهيم. حتي براي ارتباط با افرادي كه در اتاقهاي ديگربودند حق نداشتيم از تلفن يا دستگاه فاكس استفاده كنيم، بايد از طريق نوشتههايي بد خط كه به تأييد افراد مقيم ميرسيد با هم ارتباط پيدا ميكرديم ـ دو هفته به ما آموزش داده بودند تا بتوانيم بد خط بنويسيم ـ دستورات ازوزارتخانه اشكال و روابط رياضي به افراد مقيم داده ميشد و آنها هم دستورات را به صورت نوشتههايي بد خط به ما ميدادند.
پيشرفتهايي كه در رياضيات انجام ميشد و يا تغييرات كتابهاي رياضي توسط نامههايي بد خط به طبقه 1+3 ميرسيد. افرادي كه در اتاق بزرگترين مقسومعليه مشترك كار ميكردند بايد هر روز تا پايان وقت كه اجازه خروج ازطبقه به ما داده ميشد بزرگترين مقسومعليه مشترك اعداد را توليد كنند. اتاق«نابرابريهاي كلاسيك»، اتاق «اعداد مرسن»، اتاق «نظريه گرافها» و...
در انتهاي راهروي سمت چپ، كتابخانه و انبار رياضيات وجود داشت. درانبار از هرمهاي ناقص گرفته تا مجانب هايي كه به سمت بينهايت ميروند ومثلثهاي بيضوي و... همه در كشوهايي همشكل و فلزي نگهداري ميشد.شخصي كه مسئول انبار بود از خود ما بود، براي همين ميتوانستيم به انباربرويم و در آنجا بدون آنكه نيازي به نوشتههاي بد خط داشته باشيم ميتوانستيم با هم صحبت كنيم، سيگار بكشيم ـ در طبقه 1+3 فقط افراد مقيم ميتوانستند سيگار بكشند ـ ميتوانستيم در كنار چندوجهيها، اعداد موهوم،قضيه فرما و... به راحتي بخوابيم و استراحت كنيم كه اگر افراد مقيم ما را درآنجا ميديدند بازداشت ميشديم ـ براي مدتي طولاني.
دستوراتي كه از وزارتخانه ميرسيد كاملاً محرمانه بود و اگر كسي از مادستورات را ناديده ميگرفت و يا با دلالهاي رياضي معامله ميكرد به سختترين صورت ممكن همه ما مجازات ميشديم. وزارتخانه براي كنترل ونظارت بيشتر، در همه مسيرهايي كه ممكن بود ما رفت وآمد داشته باشيم نگهبانهايي گمارده بود كه هر وقت ميخواستند ـ با دليل يا بيدليل ـ ما رابازرسي ميكردند. ما حتي اجازه خارج كردن يك پاره خط را از طبقه 1+3نداشتيم. گاهي هم افراد مقيم ما را تشويق ميكردند، كسي در اتاق بيشمارها توانسته بود بيشمار ضلعي منتظم توليد كند كه مورد تشويق افراد مقيم قرارگرفت.
مشكل از آنجا شروع شد كه در يكي از سطل آشغالهاي فلزي همشكل راهرو، تعدادي دايره، مربع و چند عددِ اول پيدا شد. افراد مقيم سراسيمه موضوع را به وزارتخانه اطلاع دادند و ما هم بازداشت شديم ـ براي مدتي نامعلوم. اين موضوع موجب نگراني شديد وزارتخانه و بالطبع افراد مقيم شده بود. مسئولين وزارتخانه اين كار را يك توهين بزرگ از طرف ما تلقي كردند. از طرف وزارتخانه،شخصي براي بازرسي به طبقه 1+3 فرستاده شد. هنگامي كه بازرس ويژه وزارتخانه به طبقه 1+3 آمد با افراد مقيم جلسهاي اضطراري تشكيل داد. وزارتخانه با همه دانشكدههاي رياضي، اساتيد رياضي و... تماس گرفته بود،هيچ چيز گم نشده بود، همه چيز سر جايش بود. در انبار هم همه چيز همانطوربود كه آمار اشكال و اعداد نشان ميداد. صبح روز بعد چند «لگاريتم نپري» و«انتگرال دوگانه» در سطلهاي آشغال پيدا شد. اينبار افراد مقيم هم تحتبازجويي قرار گرفتند، باز هم هيچ سرنخي پيدا نشد. بعدازظهر توي راهپله انگارچندين كاميون، هزاران تن عدد خالي كرده باشند، پر از عدد بود، از اعداد صحيح و طبيعي تا گنگ و... راهپله بسته شده بود، هيچ راهي براي ورود يا خروج وجودنداشت. بازرس كاملاً عصباني و سردرگم بود. چندين معادله پيچيده رياضي درراهرو ولو بودند. افراد مقيم هم براي اينكه خودي نشان بدهند به ما دستوردادند ـ با نوشتههايي بد خط ـ كه هر چه سريعتر معادلات بايد حل شوند، وزارتخانه به پاسخ آنها نياز دارد. ما خوشحال بوديم، هرچند بازداشت شده بوديم و با اين همه عددي كه توي راهرو وول ميخوردند نميشد ار طبقه خارج بشويم، ولي دستپاچگي افراد مقيم و بازرس ويژه وزارتخانه موجب خوشحالي ماشده بود.
سومين روز، بيرون از ساختماني كه طبقه 1+3 در آن قرار داشت پر ازمعادلات گنگ و قضاياي هندسه بود. افراد مقيم فقط دستور ميدادند و چون كسي اجرا نميكرد بازداشت ميكردند. عصر بود كه بازرس در حاليكه به نردههاي راهپله تكيه داده بود پايش ليز خورد و درون همه اعدادي كه از موهاي سرش هم بيشتر بود غرق شد و ديگر از او خبري نشد. سريعاً از طرف وزارتخانه چندين پاككننده براي كمك به افراد مقيم فرستاده شد. پاككنندهها بيرون از ساختمان بودند و ميخواستند راهي براي ورود به طبقه 1+3 پيدا كنندكه با توليدي كه هر روز بيشتر از ديروز ميشد اين كار عملاً غيرممكن بود. بعداز چندين روز كار بينتيجه، پاككنندهها به وزارتخانه بازگشتند.
افراد مقيم را در يك اتاق زنداني كرديم. با دلالهاي رياضي تماس گرفتيم وآنها را به يك حراج واقعي دعوت كرديم. بعد ازاينكه دلالهاي رياضي باخوشحالي كاميونهاي خود را پر از اعداد و اشكال كردند و رفتند، بالاخره وزارتخانه تصميم خود را گرفت. ديوارهايي بلند دورتادور ساختماني كه طبقه1+3 در آن بود كشيدند. نگهبانهايي هم دورتادور ديوارها گماردند. همه جا رياضيات بود. گاهي درگيريهايي بين راديكالها و اعداد منفي و يا بين انتگرالها و مشتقات و... درمي گرفت كه با ميانجيگري ما حل ميشد.
ديگر خبري از افراد مقيم نبود و احتمالاً درون آن همه رياضيات براي هميشه مدفون شده بودند. ديگر خبري از نوشتههاي بد خط، دستورات وزارتخانه، آمار گرفتن و... نبود و ما كه هشتاد و يك نفر ميشديم براي هميشه در طبقه 1+3 بازداشت بوديم، براي هميشه.