PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : من و شب و فرشته | پرناز كريمي



R A H A
04-11-2011, 01:38 AM
دیشب خوابم نبرد. رفتم وسط شیروونی سقف خونمون دراز کشیدم و به ستارهها خیره شدم . داشتم تو ساز دهنیم فوت میکردم که یه دفعه یه فرشته از آسمون افتاد رو ساز دهنیم.






...






گفتم : تو دیگه کی هستی؟






گفت : فرشتم دیگه! مگه بال هامو نمیبینی؟






گفتم : چرا. ولی فکر میکردم فرشتهها اندازه خودمونن






گفت : اگه اندازه شما بودن که تو هوا نمیموندن. میافتادن زمین






بعدشم ، فرشته پیترپن هم همین قدی بود . مگه یادت نیست؟






گفتم : چرا. ولی پری مهربون که بزرگ بود






گفت : حالا چرا منو صدا کردی؟ چی کارم داشتی؟






گفتم : من؟ من کی تو رو صدا کردم؟






گفت : پس چرا اومدی اینجا ساز دهنی میزنی؟






گفتم : اوه! نمیدونستم با این کارم بیدارت میکنم فرشته. منو ببخش. فقط یه کم دلم گرفتهبود






گفت : اشکالی نداره. منم خوابم نمیبرد. ببینم یه نخ سیگار داری؟






گفتم : نه. ولی اگه میخوای برم برات بیارم. اما نمیدونستم فرشتهها سیگارم میکشن






گفت : نه. نمیخواد. بعدشم، مگه فرشتهها چیشون از آدما کمتره که نتونن سیگار بکشن؟






گفتم : خوب، هیچی .






...






بعد هردومون ساکت شدیم و به سکوت شب گوش سپردیم






و من بازهم ساز دهنی زدم