R A H A
04-07-2011, 12:03 AM
در روي پاشنه چرخيد. صندليِ چرخدار وارد اطاق شد. زن به پرستار اشاره كرد. پرستار نوزاد را روي زانوهاي مرد جوان گذاشت. پيرمرد راه باز كرد و از پشت صندلي چرخدار جلو آمد. آستين كت تكان خورد. پيرمرد روبهروي مرد جوان ايستاد. دستانش را زير قنداقة نوزاد برد. قنداقه بالا آمد. مرد جوان گونههايش را بوسيد. زن سرش را روي متكا چرخاند به طرف ديوار سفيد و لبهايش لرزيد. پرستار روپوش سفيدش را جمع كرد و به نرمي از اطاق بيرون رفت. پيرمرد نگاهش به ابروهاي پيوستة مرد جوان افتاد. قنداقه را روي زانوهاي او گذاشت. عقب رفت و راست ايستاد. نگاهش سُر خورد و روي ابروهاي پيوستة نوزاد ثابت ماند. « فتبارك الله احسن الخالقين.»
آرام به طرف پنجره رفت، آب گلويش را فرو برد. كف دستها را روي ابروهاي پيوستة خود كشيد و تا محاسن پايين آورد.
نوزاد دستش را تكان داد و چفيه را مشت كرد
آرام به طرف پنجره رفت، آب گلويش را فرو برد. كف دستها را روي ابروهاي پيوستة خود كشيد و تا محاسن پايين آورد.
نوزاد دستش را تكان داد و چفيه را مشت كرد