PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دل نوشته های یک جنین !



R A H A
04-06-2011, 11:51 PM
سفر به سرزمین ناشناخته




راستی اگر به دنیا بیایم باید ویزا بگیرم از الان گفته باشم اگر قرار باشد در بدو ورود به دنیا از من انگشت نگاری کنند، به نشانه ی اعتراض در همین جا تحصن می کنم




منبع: هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:52 PM
انسان ام آرزوست!

هنوز یک توده سلولی نامشخص و بی هویتم و کاملاً مطمئن نیستم که چی یا کجا هستم... نکند به جای رحم، دارم در یک تخم مرغ زندگی می کنم و موقع تولد، به جای گریه صدای جیک، جیک کنم!؟ نکنید یه وقت گوسفند یا گوساله از آب در بیایم؟! اصلاً خوشم نمی آید بعدها مجبور باشم جشن تولدم را در طویله یا مرغ داری بگیرم و عاقبت هم از کشتارگاه سر در بیارم! اگر قرار بود انسان نباشم و در رحم زندگی نکنم ترجیح می دهم زنبور باشم تا بیست و چهار ساعته در کندو عسل بخورم.


منبع هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:52 PM
گوجه






می دانید چرا نوزاد تازه، قرمز است؟ خب اگر شما هم از نظر پوشش وضعیت او را داشتید و بیست جفت چشم به شما خیره می شد، چه رنگی می شدید؟!



منبع هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:53 PM
بلوتوث

امروز موقع سونوگرافی هرچه برای خانم دکتر دست تکان دادم که از من عکس نگیرد، نفهمید الان حسابی نگران شده ام می ترسم مبادا عکس هایی که از من گرفته، پخش شوند، چون از نظر پوشش اصلاً در وضعیت مناسبی نیستم!!!



منبع هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:53 PM
یاد اموات


امروز بعد از ظهر را اختصاص داده ام به یاد کردن از اموات این کار هم نشان دهنده مرام و معرفتم است هم اینکه باعث می شود حوصله ام سر نرود، چون دارم در ذهنم از همه چید میلیون خواهر و برادر ناکامم به طور جداگانه یاد می کنم.

منبع هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:53 PM
دور اندیشی

برای اینکه شاید در آینده به علت مشغله ها و درگیر شدن در مسایل عاطفی یا هیجانات زودگذر نتوانم تصمیم های درستی بگیرم می خواهم از بی کاری های اینجا نهایت استفاده را برده و همین حالا راجه به ملاک های ازواج تصمیم بگیرم!


منبع هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:53 PM
انتخاب، حق ماست!


مادر به شوخی به پدر گفت:« امیدارم موهایش به خانواده شما نرود وگرنه در سی سالگی مثل تو کچل خواهد شد.»پدر هم بلافاصله جواب داد:« من هم امیدوارم اشتها و هیکلش به شماها نرود و گرنه در سی سالگی 100 کیلو خواهد شد!»مادر که خوشش نیامده بود، گفت:« اولاً من فقط کمی اضافه وزن دارم و هشتاد کیلو بیشتر نیستم. دوماً هنوز بیست وهفت سالم است.»پدر هم گفت:« خب برای همین گفتم وقتی سی ساله شود می شود 100 کیلو!»گفتن این متلک پدر باعث شده مادر تا الان یک لیست 50تایی از نقایص و مشکلات خانواده پدریم ردیف کند که حتی اگر فقط یکی از آنها به من به ارث برسد، هیچ کس حاضر به ازدواج با من نخواهد شد!

منبع هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:53 PM
آرزوی بزرگ!



اگر امروز از من می پرسیدند بزرگترین آرزویت چیست؟ می گفتم اینکه بتوانم پشتم را بخارانم... بیخود نیست بعضی ها در زندگی تن شان می خارد چون در اینجا حسابی عقده ای می شوند!




آلکاتراس



هر روز روی دیوارها چوب خط می کشم تا ببینم چه قدر به آزادی نزدیک شده ام. درست است که مادر سعی دارد به من برسد، اما حقوقم از بقیه ی زندانی ها بدتر است چون اینجا از هواخوری و مرخصی و ملاقات خبری نیست!



منبع هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:54 PM
اتاق فکر




از آنجایی که اندامم شبیه کاریکاتور شده و سری بزرگ با بدنی کوچک دارم تصمیم گرفته ام بدنسازی کار کنم. می گویند از هر جایت بیشتر کار بکشی، بزرگتر می شود! شاید به خاطر همین دغدغه ها و تراوشات فکری است که سرم این قدر بزرگ شده! باید به خودم استراحت بدم و به چیزی فکر نکنم! البته مگر می شود؟ یک سره دارم به این فکر می کنم که نباید به چیزی فکر کنم.
فکر می کنید بتوانم؟ به اینکه فکر نکنم هم فکر نکنم؟ خودم که فکر نکنم!




منبع هفته نامه سپید

R A H A
04-06-2011, 11:54 PM
سکوت سرشار ناگفته هاست




از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شده ام که تصمیم گرفته ام به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.



سوال


اگر سیاست پدر و مادر ندارد پس چه طوری به وجود آمده است؟!


منبع هفته نامه سپید