mohamad.s
03-28-2011, 09:23 AM
آيين زردشت كهن روزگار و قدرت ماندگارش
بررسی ویژگی های حماسه در بهرام یشت (http://www.asaamanvatan.blogfa.com/post-34.aspx)
1- آثار حماسی متضّمن جنگاوری ، بهادری و شهسواری ها
بهرام فرشتۀ رزم و پیکار و پاسبان عهد و پیمان است . و بهرام با همراهی مهر و رشن جلوه گر است و جویاست که فریبندگان مهر یعنی مردمان پیمان شکن و عهد نشناس را به سزا رساند و خوارشمرندگان رشن ( عدالت ) را دچار رنج و گزند نماید.
و در کردۀ 5 بند 15 می خوانی که پنجمین بار بهرام در کالبد گرازی با دندان های تیز حمله می کند و وقتی غضب آلوداست نمی توان به آن نزدیک شد و دلیری است که صورت خالخال دارد و آماده برای جنگ است و از هر طرف می تازد
و در کردۀ 21 بند 62 می خوانیم : بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم که رده های رزم [ آوران ] را از هم بپاشد؛ که رده های رزم [ آوران ] را از هم بدرد؛ که رده های رزم [ آوران ] را به تنگنا افکند؛ که رده های رزم [ آوران ] را پریشان کند؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره از هم بپاشد؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره از هم بدرد؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره به تنگنا افکند؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره پریشان کند.
بهرام ِاَهوره آفریده، [ رده های رزم آوران ِ] دیوان، مردمان [ دیوپرست ]، جادوان، کـَوی ها و کـَرَپ های ستمکار را [ چنین کند].
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
و کردۀ 22 بند 63
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم بدان هنگام که بهرام اَهوره آفریده در رده های برانگیخته ی رزم [ آوران ِ] روستاهای ِبهم پیوسته، دست های مهردُروجان ( دروغگویان به مهر ) را از پشت ببندد؛ چشم های آنان را بپوشاند و گوش های آنان را کر کند؛ بدان سان که کسی نتواند پا فراپیش نهد و پایداری کند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
2- در حماسه حیوانات نقش های بزرگی دارند و نمی توان آن ها را جانوران معمولی به شمار آورد:
مرغی است مرسوم به وارغنه که مرغ مرغان است اهورامزدا به زردشت گفت که پر او را به تن خود بمالد تا تعویذ او باشد ، و اگر پری یا استخوانی از اورا با خود داشته باشد آسیب نا پذیر می شود
در کردۀ 14 می خوانیم:
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
اگر من از جادویی ِمردمان ِبسیار بدخواه آزرده شوم، چاره ی آن چیست ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
پری از مرغ «وارِغنَ»ی ِبزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خود بمال و بدان پر، [ جادویی ِ ] دشمن را ناچیز کن.
کسی که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را از جای بدر نتواند برد و نتواند کشت.
آن پر ِمرغکان مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فـَر ِبسیار بخشد
3- قهرمان حماسه ، جانور مهیبی یا هیولایی را می کشد
بهرام به مبارزه با دشمنان و جادو و پری ها و ستمگران و خو ار شمرندگان مهر و رشن می پردازد
کردۀ اول بند 4 می خوانیم:
من ستیزگی را خواهم در هم شکست ستیزگی همۀ دشمنان را ( چه) جادوان و پریها ( چه) کاویهای ستمکار و کرپانها
و ارامنه بهرام را کشندۀ اژدهایی گمان می کرده اند
و در مینو خرد فصل 2 فقرۀ 115 آمده « روان در روز چهارم پس از وفات انسان در سپیده دم به همراهی سروش پاک و باد به و بهرام نیرومند ( اماوند ) و ستیزگی جنود دیو ها مثل است وهاذ و باد بد و فرهزیست دیو و نیز بست دیو و ستیزگی دیو خشم تباه کار بد کنش به پل چینود بلند و سهمگین می رسد آنجایی که هر نیکو کارو گناهکار باید از روی آن بگذرد »
4- در حماسه با گیاهان عجیبی که خواص جادویی دارند مواجهیم
در بندهش فصل 27 فقرۀ 24 مندرج است که گیاه سیسنبر مخصوص به ایزد واهرام است و این گیاه برای چارۀ زهر کژدم مفید بوده است وبه نوعی بید مشک هم نام این ایزد را بخشیده وبه آن بهرامک میگویند.
هوم:
هوم را در زبان اوستایی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C%DB%8C) هَئومه haoma میگفتند. این نام در زبانِ سانسکریت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%B3%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D8%AA) سومَ suma بودهاست
موبدانِ عهدِ ساسانی بر این باور بودند که این گیاه انسانهای پاک را میتواند به جهان دیگری رهنمون شود، چنانکه کرتیر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D8%AA%DB%8C%D8%B1) موبد بلندپایه زرتشتی با نوشیدن این نوشابه به دیدار جهان پس از مرگ رفت. از اینرو امروزه میانگارند که شاید این نوشابه را از گیاه شاهدانه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87) به دست میآوردهاند تا کنون بطورِ یقین نمیتوانیم هوم را با یکی از گیاههای معروف در علمِ گیاهشناسی مطابق کنیم
هوم در دنیای مینوی ایزد است و در گیتی گیاه است و درمان بخش است. هوم آسمانی، پسر اهورا مزدا است. فشردن این گیاه (کوبیدن در هاون برای به دست آوردن شیره گیاه) نوعی قربانی غیر خونین است. قربانی شدن او موجب شکست شر است. او ایزدی است که در مراسم قربانی، قربانی میشود تا مردم به زندگی برسند.
می خوانیم:
کردۀ 17 بند 46:
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
کرده ی هجدهم57
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
هَوم ِدوردارنده ی مرگ را دربرمی گیرم.
هوم ِپیروز را دربرمی گیرم.
نگاهبان ِخوب را دربرمی گیرم.
نگاهدار تن را دربرمی گیرم.
کسی که [ شاخه ای ] هوم با خود نگاه دارد، در جنگ از بند [ دشمن ] برهد.
1- قهرمان حماسه موجودی ما فوق طبیعی است و گاهی از خدازادگان است و به هر حال مایه های الهی و فوق انسانی دارد
بهرام یکی از ایزدان بزرگ مزدیسنا است و فرشتۀ پیروزی و نگهبان فتح و نصرت است.در هنگام جنگ و نبرد هماوردان برای پیروزی یافتن و چیره شدن به او متوسل می شدند و او را به یاری می خواندند هریک از دو صف معرکه که بیشتر به واسطۀ ستایش و نیایش و نذر فرشتۀ پیروزی را خشنود و شاد می کرد رستگار وکامیاب می شد .
2- نیرو های متافیزیکی در حماسه نقش دارد
اشو زردشت با اهورامزدا سخن می گوید
کرده ی یکم
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
3- گاهی گروهی از خدایان ، طرفدار یک قهرمان و گروهی طرفدار قهرمان دیگرند و در حقیقت نبرد دو قهرمان ، نبرد خدایان با یکدیگر ست
اشو زردشت به ستایش بهرام می پردازد و بهرام اهورا آفریده است و همره مهر ( فرشتۀ رزم و پیکار و پاسبان عهد و پیمان ) و رشن ( عدالت ) است و به مبارزه با پیمان شکنان و عهد نشناسان و خوار شمرندگان عهد و پیمان می پردازد وستیزگی جادوان وپری ها کاویهای ستمگار و کرپانها را در هم می شکند
و دشمن دیوهای و یامبورو مردمان دیویسنانی است که خون می ریزند و گیاه هپرسی را در آتش می اندازند وگوش های گاو را می پیچانند و چشم های گاو را بیرون می آورند
1- ایزد بانویی یا زنی عاشق قهرمان حماسه می شود ، اما قهرمان به عشق او وقعی نمی نهد
در بهرام یشت زن یا ایزد بانویی عاشق بهرام نمی شود ولی در بند 12و11کردۀ 4 می خوانیم:
بهرام ِاَهوره آفریده، چهارمین بار به کالبد ِاُشتر ِسرمست ِگازگیر جست وخیزکننده ی تیزتک ِرهسپاری - که پشمش جامه ی مردمان را بکار آید - به سوی او آمد ...
[ اشتری ...] که در میان ِنران ِجفتگیر - [ هنگامی که ] به ماده اُشتران روی آورد - دارای گرایش فراوانی است. (ماده اُشترانی که در پناه اُشتر ِنر ِسرمستی باشند، آسوده ترند(.
[ اُشتری ] که شانه هایش پر زور و کوهان هایش نیرومند است و چشمان و سری با هوش دارد؛ [ اُشتری ] با شکوه و بلند و نیرومند ...
1- قهرمان حماسه ، قهرمان قومی و ملی و نژادی است
بهرام وجودی است انتزاعی ، و تجسمی است از یک اندیشه . ورثرغنه ، به معنی در هم شکنندۀ مقاومت ، صفت خدای پر آوازه و دلیر هندی ایندره ، از گروه دئوه ها ست . ایندره در تحول اندیشه ها ، در گذار خود از هند به ایران به صورت موجودی منفی در می آید و تبدیل به دیو در مفهوم امروزی خود می شود و در مقابل اردیبهشت امشاسپند قرار می گیرد ، ولی ورثرغنه که صفت ایندره بود به ایزد مهمی به نام بهرام تبدیل می شود . و بر این اساس بهرام از خدایان مهم ایران باستان به شمار می آید که پس از اشو زردشت به ایزدی اهورا آفریده که در قدرت همتای سروش است درمی آید که در میان سربازان از محبوبیت خاصی برخوردار بوده است
10 - قلمرو قهرمان حماسه همۀ آفاق است
قلمروی بهرام جهان مادی و مینوی است و او در جهان مادی نیرویی پیشتاز و مقاومت ناپذیر است و در جهان مینوی به همراهی سروش پاک و باد به و بهرام نیرومند ( اماوند ) به مبارزه با دیو ها ی وهاذ و باد بد و فرهزیست دیو و نیز بست دیو و ستیزگی دیو خشم تباه کار بد کنش می پردازند
11 - اعمال قهرمان حماسه ، خارق العاده و غیر طبیعی است
تجسم بهرام به صورت هایی چون باد تند ، گاو نر زردگوش زرین شاخ ، اسب سفید با سازوبرگ زرین ، شتربارکش تیزدندانی که پای بر زمین می کوبد و پیش می رود ، گراز تیزدندانی که به یک حمله می کشد ، جوان زورمندی به سن آرمانی پانزده سالگی ، پرندۀ تیز پروازی که احتمالا تجسمی از باز است ، قوچ دشتی ، بز نر و سرانجام به صورت مرد دلیر که شمشیر زرین تیغه در دست دارد را می توان از اعمال قهرمانه و غیر طبیعی نام برد .
12- قهرمان حماسه در هر بخش از زندگی خود با یک ضد قهرمان antagonist مواجه است
ضد قهرمانات پیمان شکنان ،عهد نشناسان ، خوار شمرندگان عهدوپیمان ،جادوگران ،پری ها ،کاویهای ستمگار و کرپانها دیوهای و یامبورو مردمان دیویسنانی است که خون می ریزند و گیاه هپرسی را در آتش می اندازند وگوش های گاو را می پیچانند و چشم های گاو را بیرون می آورند هستند
13- ابزار جنگ
بهرام مسلح ترین آفریدۀ اهورامزدا است و تجسم او به باد تند ، گاو نر زردگوش زرین شاخ و .... را می توانیم از ابزار او به شمار بیاوریم
و فریب و مکار بودن از صفات بهرام دور است
- از آنجا که بهرام ایزد است برای او مرگی پیش بینی نمی شود.
15- در این حماسه سخنی از پیش گویی و آینده نگری نرفته بود
16- در حماسه ، سخن از دیوان ، غولان ، جادوان و جادویی است
1-بهرام دشمن جادو و پری ها است .
و به مبارزه با دیو ها و یامبور و مردمان دیو یسنان که خون می ریزند و و گیاه هپرسی و تذک را در آتش می اندازند وگاو را شکنجه می دهند، می پردازد.
2- و در بند 34 ، 35 و 36 کردۀ 14 اشو زردشت از مردان بسیار بدخواه و ساحران به اهورامزدا پناه می جوید و اهورامزدا از اشو زردشت می خواهد که پری از مزغ وارغن را به تن خود بمالد که این پر ساحری را باطل می کند .و اگر کسی پر یا استخوانی از این مرغ داشته باشد هیچ مرد توانایی نمی تواند او را بکشد و یا او را از جای به در کند و دارندۀ پر یا استخوان بسیار محترم و شکوهمند می شود
17 – در برخی از حماسه ها ، شاعر با یکی از الهگان شعر muse ارتباط دارد
در این حماسه شاعر با الهۀ شعر در ارتباط نیست ولی ابتدای هر کرده با پرسش اشوزردشت از اهورامزدا شروع می شود .
18- در حماسه ، با عینیت و اقتدار و سادگی و عظمت مواجه ایم
بهرام در عین سادگی با عظمت و وقار است و بهرام موجدات ساده و نیرومند تجسم می یابد که حماسه را عینی می کند و همه جا سخن از اقتدار و عظمت است.
19- حماسه داری سبکی عالی ، معنایی جدی و الفاظی سنگین و فاخر است :
توتم
توتم totem از اصطلاحاتی است که بیشتر در مردم شناسی به کار می رود و به حیوانات یا گیاه و یا هر شی یی که جنبۀ تقدس داشته و مورد احترام خاص قبیله یا اجتماعی باشد ، اطلاق می گردد توتم سمبل و مظهر حامیان و پرستندگان خود است .فریزر در کتاب شاخۀ زرین می گوید که اقوام باستانی اعتقاد داشتند که روح متوفی می تواند در گیاه یا حیوان یا شی یی حلول کند و بدین جهت برای برخی از گیاهان یا جانوران احترام خاص قایل بودند
تابو
Taboo, tabu از اصطلاحات مردم شناسی است و آن نهی و ممنوعیت است که دربارۀ شی یا شخصی یا امری که در جامعه وجود دارد. چیزی که تابو است نباید لمس شود و در مورد عملی که تابو است نباید فکر کرد
رویین تنی
رویین تن کسی است که هیچ حربه یی بر او اثر ندارد و نیرو های ما فوق طبیعی او را شکست ناپذیر کرده اند و فقط یک نقطه از بدن او رویینه نیست ، یعنی یک نقطۀ ضعف و نقص flaw دارد
صور اساطیری
صورت اساطیری یا آرکی تایپ archetype که به صورت مثالی و کهن الگو هم ترجمه شده است ، اصطلاح یونگی برای محتویات ناخودآگاه جمعی collective unconscious است . مراد از آن افکار غریزی و مادر زادی و تمایل به رفتارها و پندارهایی است که بر طبق الگوهای از پیش مشخصی ، به صورت فطری و ذاتی در نوع انسان وجود دارد به عبارت دیگر ناخودآگاه جمعی مشتمل یر تصاویر کهن است
ویژگی خون و خونخواری و نام پوشی یا کتمان نام در این حماسه نیست .
ویژگی سبکی حماسه
بهرام یشت حماسه ای فاخر و جزیل است اين يشت نسبتا بلند يكي از قصايد رزمي بسيار كهن است. اين يشت يادآور عهد آريايي و ترجمه آن بسيار دشوار است و دارای الفاظی بلند و خشن است و از آرایش بیش از حد کلام به دور است و تجسم بهرام به صورت هایی چون باد تند ، گاو نر زردگوش زرین شاخ ، اسب سفید با سازوبرگ زرین ، شتربارکش تیزدندانی که پای بر زمین می کوبد و پیش می رود ، گراز تیزدندانی که به یک حمله می کشد ، جوان زورمندی به سن آرمانی پانزده سالگی ، پرندۀ تیز پروازی که احتمالا تجسمی از باز است ، قوچ دشتی ، بز نر و سرانجام به صورت مرد دلیر که شمشیر زرین تیغه در دست دارد را می توان استعارۀ مصرحه از این پهلوان خواند و از آنجا که تمام بهرام یشت ، توصیف و تشبیه بهرام است ومشبه به آن طولانی می باشد و حتی گاه به توصیف مشبه و مشبه به می پردازد و مشبه چندین بار به مشبه های متعدد تشبیه شده است و بر این اساس می توان تشبیه های بهرام یشت را از تشبیه های حماسی هومری epic simile به شمار آورد
از دیگر ویژگی سبکی این حماسه ، سوال حماسی Epic Question است که اشو زردشت در آغاز هر کرده از اهورامزدا می پرسد :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
نوشته شده در یکشنبه 1389/09/28ساعت 11 قبل از ظهر توسط نیلوفر| نظر بدهيد |
بررسی اسطوره ای بهرام یشت (http://www.asaamanvatan.blogfa.com/post-33.aspx)
مَس و وَه و پیروزگر باد . میِنویِ وَرجِ وَرَهرام ایزد اشویِ وَرجاوَندِ هَماوَندِ پیروزگر * خشنَه اُترَه . اَهورَهِه . مَزداو *
اَشِم . وُهو (تا سر سه بار خواندن)
فرَه وَرانِه . مَزدَیَسنُو . زَرَه توشتریش . ویدَه اِوُ . اَهورَه . تکَه اِشُو . (هرگاه که باشد) اَهورَهِه . مَزداو . رَئِوَتُو . خََََََُرِه نَنگهَه تُو . اَمِشَنام . سپِنتَنام . اَمَهِه . هوتاشتَهِه . هورَاُذَهِه . وِرِترَغنَهِه . اَهورَه ذاتَهِه . وَنَئین تیاوسچَه . اوپَرَه تاتُو . خشنَه اُترَه . یَسنائیچَه . وَهمائیچَه . خشنَه اُترائیچَه . فرَه سَس تَه یَه اِچَه *
یَتا . اَهو . وَئیریُو . زَاُتا . فرا . مِ . مروتِه * اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچَه . فرا . اَشَه وَه . ویذواو . مرَه اُتو *
کرده اوّل
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه *
اَهمائی . پَئُوئیریُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . واتَهِه . کِهرپَه . دَرِشُوئیش . سریرَهِه . مَزدَه ذاتَهِه * وُهو . اَرشنُو . مَزدَه ذاتِم . بَرَت . خَُرِه نُو . مَزدَه ذاتِم . بَئِشَه زِم . اوتَه . اَمِم چَه *
آئَت . اَهمائی. اَمَه وَستِمُو . وِرِترَه . اَهمی . وِرِترَه وَستِمُو . خَُرِه نَنگهَه . اَهمی. خَُرِه نَنگ هَستِمُو . یانَه . اَهمی . یانَه وَستِمُو . سَه اُکَه . اَهمی . سَه اُکَه وَستِمُو . بَئِشَه زَه . اَهمی . بَئِشَه زیُو تِمُو * آئَت . تبَه ئِشاو . تَه اوروَه یِنی . ویسپَه نام . تبَه ئِشَوَه تام . تبَه ئِشاو . دَئِوَه نام . مَشیانامچَه . یاتوام . پَه ئیریکَه نامچَه . ساترام . کَه اُیام . کَه رَفنامچَه *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده دوّم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه *
اَهمائی . بئی تیُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . گِئوش . کِهرپَه . اَرشانَهِه . سریرَهِه . زَئیری گَئُوشَهِه . زَرَه نیُو . سرَوَهِه . ییم . اوپَه ئیری . سرویِه . سینَت . اَمُو . هوتاشتُو . هورَاُذُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو * اَوَه تَه . آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده سوّم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه *
اَهمائی . تری تیُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . اَسپَهِه . کِهرپَه . اَاوروشَهِه . سریرَهِه . زَئیری گَئُه شَهِه . زَرَه نیُو . اَئیوی دانَهِه . ییم . اوپَه ئیری. اَئی نی کِم . سینَت . اَمُو . هوتاشتُو . هورَه اُذُه . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو * اَوَه تَه . آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده چهارم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه *
اَهمائی . توئیریُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . اوشترَهِه . کِهرپَه . وَذَرُئیش . دَدانسُوئیش . اَئیوی تَچی نَهِه . اوروَه تُو . فرَسپَرِنَهِه . گَئِه تااوش . مَشیُو . وَنگهَه هِه * یُو . اَرشنام . فرَنگهَه رِزَنتام . مَزیشتِم . اَاُجُو . آبَرَئیتی . مَزیشتِم چَه . آ . مَنَنگهِم . یُو . خشَتریشوَه . اَوائیتی * اَواو . زی . خشَتریشو . هوپاتُو تِماو . یاو . اوش ترُو . پائیتی . وَذَئیریش . اَشبازائوش . ستوی کَئُه فُو . سمَه رِشنُو . دَئِمَه . جیرُو . سارُو . رَئِوَه . بِرِزُو . اَمَه واو * یام . هِه . دورَه اِ . سوکِم . دوئیرِه . فرَه زَه وَئیتی . هی تَهِه . تانتریام . اَئیپی . خشَپَه نِم . یُو . کَفِم . اَئیپی . سپَه یِه ئیتی . سپَه اِتیتِم . اوپَه . وَغذَه نِم . هوخشنَه اُترَه . هوپَئی تیشتانِه . یُو . هیشتَه ئیتی . ویدیذواو . یَتَه . ساستَه . هَمُو . خشَترُو * اَوَتَه . آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده پنجم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی. پوخذُه . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . هو . کِهرپَه . وَرازَهِه . پَئی تی . اِرِه نُو . تیژی . دانس ترَهِه . اَرشنُو . تیژی . اَهورَه ذاتَهِه . هَکِرِت . جَنُو . وَرازَهِه . اَنُو . پُئیت وَهِه . گَرِن تَهِه . پَرشوَه نیکَهِه . تَخمَهِه . یوخذَهِه . پائیری وازَهِه * اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده ششم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . خشتوُه . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . نَرش . کِهرپَه . پَنچَه . دَسَنگهُو . خشَئِه تَهِه . سپی تی دُئیترَهِه . کَسو پاشنَهِه . سریرَهِه * اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده هفتم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . هَپتَه تُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . مِرِغَهِه . کِهرپَه . وارَغنَهِه . اوروَتُو . اَذَرَه نَئِه مات . پیشَه تُو . اوپَرَه نَئِه مات . یُو . وَیام . اَستی . آسیش تُو . رِنجیش تُو . فرَه وَزِمنَه نام * هُو . اَئِوُه . اوش تَنَه وَتام . ایشوَه وَسمَه . اَپَیِه ئیتی . هَس چیت . وا . نُوئیت . وا . یَت چیت . وَزَئیتی . هوَستِم . یُو . وَزَئیتی . زَرش یَمنُو . اَغرام . اوسَه ئی تیم . اوشاونگهِم . اَخشَفنی . خشَف نیم . ایسِمنُو . اَسوئیری . سوئیریم . ایسِمنُو * ویگاتُو . مَرِزَت . کَئُه فَنام . بَرِش نَوُه . مَرِزَت . گَئی رینام . جانف نَوُه . مَرِزَت . رَاُنام . سَئِه نیش . مَرِزَت . اوروَرَه نام . وَیام . واچیم . سوس . روشِمنُو * اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده هشتم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . اَش تِمُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . مَئِه شَهِه . کِهرپَه . اَاورونَهِه . سریرَهِه . نیوَش تَکوسرَه وَهِه * اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده نهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . نَئُه مُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . بوزَهِه . کِهرپَه . رِنَهِه . سریرَهِه . تیژی . سرَه وَهِه * اَوَتَه . آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده دهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . دَسِمُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . ویرَهِه . کِهرپَه . رَئِوَتُو . سریرَهِه . مَزدَه ذاتَهِه . بَرَت . کَرِتِم . زَرَنیُو . سَئُورِم . فرَه پیخش تِم . ویسپُو . پَئِه سَنگهِم . اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده یازدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . اَرشُوکَرِم . مَرشُوکَرِم . فرَه شُوکَرِم . هواخشتِم . هوایَه اُنِم * تِم . یَزَه تَه . یُو . اَشَوَه . زَرَه توش ترُو . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . مَنَه هی . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . وَچَهی . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . شکیَه اُتنِه . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . فرَه واکِه . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . پائیتی واکِه *
اَهمائی . دَتَت . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . اِرِذُئیش . خاو . بازاو . اَئَجُو . تَنوُه . ویسپَه یاو . دروَتاتِم . تَنوُه . ویسپَه یاو . وَزدوَرِه . اَاُمچَه . سوکِم . ییم . بَرَه ئیتی . کَرُو . مَسیُو . اوپاپُو . یُو . رَنگهَه یاو . دورَئِه . پارَه یاو . جَفرَه یاو . هَزَنگرُو . ویرَه یاو . وَرِسُو . ستَه وَنگهِم . آپُو . اوروَه ئِسِم . مارَه یِه ئیتی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده دوازدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . اَرشُوکَرِم . مَرشُوکَرِم . فرَه شُوکَرِم . اَاُمچَه . سوکِم . ییم . بَرَه ئیتی . اَسپُو . اَرشَه . یُو . تانترَه یَسچیت . هَچَه . خشَفنُو . اَواخشَه ئیتیاو . اَئیوی . اَورَه یاو . اَسپَه ئِم . وَرِسِم . زِمات . سَیَه نِم . وَئِه نَه ئیتی . کَتارُو . اَغرَوُه . وا . بونَه وُه . وا *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده سیزدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . اَرشُوکَرِم . مَرشُوکَرِم . فرَه شُوکَرِم . اَاُمچَه . سوکِم . ییم . بَرَه ئیتی . کَهرکاسُو . زَرِنومَئی نیش . یُو . نَه اُمَیاچیت . هَچَه . دَنگهَه اُت . مُوشتی . مَسَنگ هِم . خروم . اَئیوی وَئِنَه ئیتی . اَوَه وَتچیت . یَتا . سوکَیاو . بَرازَیاو . بَرازِم . اَوَه وَتچیت . یَتا . سوکَیاو . نَئِزِم *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده چهاردهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * یَت . بَوانی .اَئیوی سَستُو . اَئیویش مَرِتُو . پُئورو . نَرام . تبیش یَنتام . چیش . اَنگهِه اَستی . بَئِشَه زُو *
آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو . مِرِغَهِه . پِشُو . پَرِنَهِه . وارِنجَه نَهِه . پَرِنِم . اَیَسَه ئِشَه . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه * اَنَه . پَرِنَه . تَنوم . اَئیوی . سی فُوئیش . اَنَه . پَرِنَه . هَمِرِتِم . پَئی تی . سَنگهَه ئِشَه * یا . ناو . بَرَئیتی . اَستَوُه . وا . تَخمَهِه . مِرِغَهِه . پَرِنَوُه . وا . تَخمَهِه . مِرِغَهِه . نَئِذَه . چیش . رَئِوَه . مَشیَه . جَه ئین تی . نَئِذَه . فرَه ئِشیِه ئیتی * پَئوروَهِه . نِمُو . بَرَه ئیتی . پَئوروَه . خَُرِناو . ویذارَه یِه ئیتی . اوپَستام . مِرِغَهِه . پَرِنُو . مِرِغَنام * تاو . اَهورُو . ساسترَه نام . دَنگهو پَئی تیش . نُوئیت . سَتِم . جَه ئین تی . ویرَجَه . نُوئیت . هَکِرِت . جَه ئین تی . وَئِسَه ئِپَه . اُییم . جَه ئین تی . فرَه شَه . اَاِئیتی * ویسپِه . تِرِسِنتی . پِرِنینِه . اَوَتَه . ماوَه یَه چیت . تَنوُه . اَوَتَه . ماوَه یَه چیت . تَنویِه . ویسپِه . تِرِسِنتی . اَاوروَتَه . ویسپِه . تِرِسِنتی . دوش . مَئین یوش . اَمِم چَه . وِرِترَغنِم چَه . نیذاتِم . تَنویِه . مَنُو * ییم . وَشاوُنتِه . اَهوراوُنگهُو . وَشاوُنتِه . آهوئیریاوُنگهُو . وَشاوُنتِه . هَه اُسرَه . وَنگهَه نُو . تِم . وَشَه تَه .کَوَه . اوسَه . ییم . اَسپُو . اَرشَه . بَرَه ئیتی . ییم . اوشترُو . وَذَئیریش . بَرَه ئیتی . ییم . آفش . ناوَیَه . بَرَه ئیتی * ییم . ترَه ئِتَه . اُنُو . تَخمُو . بَرَت . یُو . جَنَت . اَژیم . دَهاکِم . تریزَفَنِم . تریکَه مِرِذِم . خشوَش اَشیم . هَزَنگرَه . یَه اُخشتیم . اَشَه اُجَنگهِم . دَئِویم . دروجِم . اَغِم . گَئِه تاویُو . دروَنتِم . یام . اَشَه اُجَس تِمام . دروجِم . فرَه چَه . کِرِن تَت . اَنگرُو . مَئین یوش . اَوی . یام . اَست وَئی تیم . گَئِه تام . مَهر . کائی . اَشَهِه . گَئِه تَنام *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده پانزدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * وِرِترَغنُو . اَوی . ایمَت . نمانِم . گَئُه سورابیُو . خَُرِنُو . پَه ئیری . وِرِن وَئیتی. یَتَه . هااو . مَزَه . مِرِغُو . سَئِه نُو . یَتَه . اَوِه . اَوراو . اوپاپاو . مَسی تُو . گَئی ریش . نیوانِن تی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده شانزدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . پِِِِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام . اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وئی تینام . اَشااوم . کَوَه . اَستی . وِرِترَغنَهِه . اَهورَه ذاتَهِه . نامَه . اَزبائی تیش . کَوَه . اوپَس توئی تیش . کَوَه . نیستوئی تیش *
آئَت مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو . یَت . سپاذََه . هَخَه ساوُنتِه . سپی تَمَه . زَرَتوش ترَه . رَشتِم . رَسمَه . کَتَه رَسچیت . وَشتاوُنگهُو . اَهمیَه . نُوئیت . وَنَه یاوُنتِه . جَتاوُنگهُو .اَهمیَه . نُوئیت . جَنَه یاوُنتِه *
جَه تَنگرُو . پِرِناو . ویذارَه یُوئیش . اَوی . پَتام . کَتَه رَسچیت . یَتارُو . پُئوروُه . فرایَزائیتِه . اَمُو . هوتاشتُو . هورَه اُذُو . وِرِترَغنوُ . اَهورَه ذاتُو . اَتارُو . وِرِترَه . هَچَه ئیتِه * اَمِم چَه . وِرِترَغنِِم چَه . آفرینامی . دوَه . پاتارَه . دوَه . نیپاتارَه . دوَه . نیش هَرِتارَه . دوَه . اَذوَه اُژِن . دوَه . ویذوَه اُژِن . دوَه . فرَذوَه اُژِن . دوَه. آمَرِه زِن . دوهَ . ویمَره زِن . دوَه . فرَه مَرِه زِن *
زَرَه توشترهَ . اَئِتِم . مانترِم . ما . فرَدَئِسَه یوئیش . اَنیَت . پیت رِه . وا . پوترائی. براترِه . وا . هَذُو . زاتائی . اَترَه وَنائی . وا . ترایَه اُنِه . اَئِتَه ئِچَه . تِه . واچُو. یُوئی . اوغرَه . آس . دِرِزرَه . آس . اوغرَه . آس . ویاخَه ئینِه. آس . اوغرَه . آس. وِرِترَغنِه . آس . اوغرَه . آس . بَئِشَه زیَه . آس . اَئِتَه ئِچَه . تِه . واچُو . یُوئی . پِشِم چیت . سارِم . بونجَه ئین تی. اوزگِرِپتِم چیت . سنَه تِم. اَپَشَه . اَپَه. خَُنوَه ئین تی*
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده هفدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . پِرِسَت . زَرَه توشتروُ . اَهورِم . مَزدام. اَهورَه . مَزدَه . مَئين يُو . سپِه نيش تَه . داتَرِه . گَئِه تنام . اَست وَئي تینام. اَشااوم . يُو . ويراذَئيتي . اَنتَرِه . راشتَه . رَسمَنَه . آچَه . پَرَچَه . پِرِه سَه ئيتي. هَذَه . ميترَه . هَذَه . رَشنوُه . كُو . ميترِم . اَئيوي . دروژَه ئيتي . كُو . رَشنوم. پَئي تي . ايري نَختي. كَهمائي. يَسكِم چَه . مَهركِمچَه . اَزِم . بَخشاني . خشَه يَمنُو *
آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو . ييم . مَشياكَه . فرايَزاوُنتِه . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . داتَهِه . ييم . شكيِه ئيتي . دائيت يُو تِمُو . يَس نَسچَه . وَهمَس چَه. اَشات . هَچَه . يَت . وَهيشتات . نُوئيت . ايترَه . اَئيرياو . دَنگهاوُه . فرانش . هيات . هَئِنَه . ُنوئيت . وُئيغنَه . ُنوئيت . پامَه . ُنوئيت . كَپَس تيش . ُنوئيت . هَئِن ُيو . رَتوُ . ُنوئيت . اوزگِرِپتُو . درَفشُو *
پَئي تي . ديم . پِرِسَت . زَرَه توش ترُو . كَت . زي . اَستي . اَهورَه . مَزدَه . وِرِترَغنَهِه . اَهورَه ذاتَهِه . دائيت يُو تِمُو . يَس نَسچَه . وَهمَس چَه . اَشات . هَچَه . يَت . وَهيشتات *
آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو . زَاُتراو . هِه . اوزبارَه يِن . اَئيرياو . دَنگهاوُه . بَرِسمَه . هِه . ستِرِنَیِن . اَئیریاو . دَنگهاوُه . پَسوم . هِه . پَچَه یِن . اَئیریاو . دَنگهاوُه . اَاوروشِم . وا . وُهو . گَئُه نِم . وا .كاچيت . وا . گَئُه نَنام . هَئُه مُوگَئُه نِم *
ما . هِه . مَه ئیریُو . گِئوروَه یُوئیت . ما . جَهی کَه . ما . اَشَئُه وُه . اَسراوَه یَت گاتُو . اَهومِرِخش . پَئی تیارِنُو . ایمام . دَئِنام . یام . آهوئیریم . زَرَه توش تریم* یِزی شِه . مَه ئیریُو . گِئوروَیات . جَهی کَه . وااَشَئُه وُه . وا . اَسراوَه یَت گاتُو . اَهومِرِخش . پَئی تیارِنُو . ایمام . دَئِِنام . یام . آهوئیریم . زَرَه توش تریم. پَرَه . بَئِشَه زَه . هَچَه ئیتِه . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو * هَمَه تَه . اَئیریابیُو . دَنگهوبیُو . وُئیغناو . جَساوُنتی . هَمَه تَه . اَئیریابیُو . دَنگهوبیُو . هَئِه نَه . فرَه پَتاوُنتی . اَئیریابیُو . دَنگهوبیُو . جَنیاوُنتِه . پَنچَه سَغنائی. سَتَغنائیشچَه . سَتَغنائی . هَزَنگرَغنائیش چَه . هَزَنگرَغنائی . بَئِوَرِغنائیش چَه . بَئِوَرِغنائی . اَهانخش تَغنائیش چَه*
اَذات . اوئیتی . فرَه وَشَتَه . وِرِترَغنُو . اَهورهَ ذاتُو . نُوئیت . نَرُو . یِس نیُو . وَهمیُو . گِئوشچَه . اوروَه . دامی . داتُو . یَت . نورِم . ویام بورَه . دَئِوَه . مَشیاکَه. دَئِوَه یازُو . وُهونیم . وا . تاچَه یِِه ئین تی . فرَه شَه اِکِم . وا . فرَه شین چَنتی * یَت . نورِم . ویام بورَه . دَئِوَه . مَشیاکَه . دَئِوَه یازُو . اَوی . آتَرِم . آبَرِنتی . اَئِتَیاو . اوروَرَه یاو . یا . وَئُچَه . هَپِِه رِسی . نامَه اَئِتِم . اَئِسمِم . یُو . وَئُچَه . نِمِت کَه . نامَه *
یَت . نورِم . ویام بورَه . دَئِوَه . مَشیاکَه . دَئِوَه یازُو . فرا . پَرشتیم . نامَه یِه ئین تی . وی . مَه ئیذیانِم . فشانَه یِه ئین تی . ویسپِه . هَندامَه . رازَه یِه ئین تی . جَنَه . هُو . سَئی ذین . نُوئیت . هَذِن . جَنِن . سَئی ذین . نوئیت . هَذِن . جَنِن. هُو . سَئی ذین . نُوئیت . هَذِن * یَت . نورِم . ویام بورَه . دَئِوَه . مَشیاکَه. دَئِوَه یازُو . اوشی . پَئی ری . دارَه یِه ئین تی . دَئِمَه . هُو . پَئی ری . اوروَه ئِسَه یِه ئین تی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده هجدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . هَه اُمِم . بَه ئيرِه . سائيري . بَه اُغِم . هَه اُمِم . وِرِتراجَنِم . بَه ئيرِه . نيپاتارِم . وُهو . بَه ئيرِه . پاتارِم . تَنويِه . بَه ئيرِه . هَه اُمِم . ييم . نيوَه زَئيتي . نيوَندات . اَپَه يِه ئيتي . دوش مَئي نيَه اُت . آ . پِشَنَه . هَچَه *
يَتَه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . وَناني . يَتََه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . نيوَناني . يَتَه . اَزِم . اَاُم. سپاذِم . نيجَه ناني . يُو . مِ . پَسكات . وَزَه ئيتي *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده نوزدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . اَسانِم . سیغُوئیرِه . چیترم . اَبَرِه . اَهورُو . پوترُو . پوتراوُنگهُو . بَئِوَرِه . پَتَه یُو . اَمَه وَه . آس . وِرِترَه وَه . نامَه . وِرِترَه وَه . آس . اَمَه وَه . نامَه * یَتَه . اَزِم . اَوَه تَه . وِرِترَه . هچانِه . یَتَه . ویسپِه . اَنیِه . اَئیرِه * یَتَه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . وَنانی . یَتَه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . نیوَه نانی. یَتَه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . نیجَه نانی . یُو . مِ . پَسکات . وَزَه ئیتی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده بیستم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * یَتا . اَهو . وَئیریُو . گَوِه . اَمِم . گَوِه . نِمِم . گَوِه . اوخذِم . گَوِه . وِرِترِم . گَوِه . خَُرِترِم . گَوِه . وَست رِم . گَوِه . وِرِزیاتام . تام . نِه . خَُرِتائی . فشویُو *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده بیست و یکم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یُو . رَسمَنُو . سچین دَه یِه ئیتی . یُو . رَسمَنُو . کِرِنتَه یِه ئیتی . یُو . رَسمَنُو . خَُنگهَه یِه ئیتی . یُو . رَسمَنُو . یَه اُزَه یِه ئیتی . اَوی . رَسمَنُو . سچین دَه یِه ئیتی. اَوی . رَسمَنُو .کِرِنتَه یِه ئیتی . اَوی . رَسمَنُو . خَُنگهَه یِه ئیتی. اَوی . رَسمَنُو . یَه اُزَه یِه ئیتی. وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . دَئِوَنام . مَشیانامچَه . یاتوام . پَه ئیری .کَنامچَه . ساترام .کَه اُیام .کَرَفنامچَه *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده بیست و دوم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . آئَت . یَت . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . تَختَه نام . رَسمَه نام . یوختَه نام . شُو ایترهَ نام . میترُو . دروجام . مَشیانامچَه . اَپانش . گَوُه . دَرِزَه یِه ئیتی . پَه ئیری . دَئِمَه . وارَه یِه ئیتی . اَپَه . گَئُه شَه . گَئُشَه یِه ئیتی . نُوئیت . پاذَه . ویذارَه یِه ئیتی . نُوئیت . پَئی تی . تَواو . بَوَه یِه ئیتی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
یَتا . اَهو . وَئیریُو . (تا سر دو بار خواندن)
یَسنِمچَه . وَهمِم چَه . اَاُجَسچَه . زَوَرِچَه . آفرینامی . اَهورَهِه . مَزداو . رَئِوَتُو . خَُرِه نَنگهَه تُو . اَمِشَنام . سپِن تَنام . اَمَهِه . هوتاشتَهِه . هورَه اُذَهِه . وِرِترَغنَهِه. اَهورَه ذاتَهِه . وَنَئین تیاوسچَه . اوپَرَه تاتُو *
اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن)
اَهمائی . رَئِشچَه . خَُرِه نَسچَه . اَهمائی . تَنوُه . دروَه تاتِم . اَهمائی . تَنوُه . وَزدوَرِه . اَهمائی . تَنوُه . وِرِترِم . اَهمائی . ایشتیم . پَئُوروش خاترام . اَهمائی . آسنام چیت . فرَه زَئین تیم . اَهمائی . دَرِغام . دَرِغُوجیتیم .اَهمائی . وَهیشتِم . اَهوم . اَشَه اُنام . رَاُچَنگهِم . ویسپُو . خاترِم *
اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن)
هَزَنگرِم . (تا سر خواندن) اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن)
جَسَه . مِ . اَوَنگهِه . مَزدَه . (تا سر خواندن) اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن) پیروز باد (تا سر خواندن) اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن) برساد .
بهرام یشت
کرده ی یکم
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
2
بهرام اَهوره آفریده نخستین بار، به کالبد ِباد ِشتابان ِزیبای مزداآفریده ای به سوی او وزید و فـَر ِمزداآفریده، فـَر ِنیک ِمزداآفریده و درمان و نیرو آورد.
3
آنگاه بهرام اَهوره آفریده بسیار نیرومند، بدو گفت :
من نیرومندترین، پیروزترین، فره مندترین، نیک ترین، سودمندترین و درمان بخش ترین [آفریدگانـ]ـم.
4
من ستیزگی را خواهم در هم شکست ستیزگی همۀ دشمنان را ( چه) جادوان و پریها ( چه) کاویهای ستمکار و کرپانها
5
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.«یَنگهـِه هاتـَم...»
کرده ی دوم6
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تراست ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
7
بهرام اَهوره آفریده، دومین بار به کالبد ِوَرزای ِزیبای ِزرین شاخی به سوی او آمد. بر فراز ِشاخ های او، «اَمَ»ی ِنیک آفریده ی بُرزمند هویدا بود.
بهرام ِاَهوره آفریده، اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی سوم8
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
9
بهرام ِاَهوره آفریده، سومین بار به کالبد ِاسب ِسپید ِزیبای ِزرد گوش و زرین لگامی به سوی او آمد. بر پیشانی او،«اَمَ»ی ِنیک آفریده ی برزمند هویدا بود.
بهرام ِاَهوره آفریده، اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم. ..»
کرده ی چهارم10
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
11
بهرام ِاَهوره آفریده، چهارمین بار به کالبد ِاُشتر ِسرمست ِگازگیر جست وخیزکننده ی تیزتک ِرهسپاری - که پشمش جامه ی مردمان را بکار آید - به سوی او آمد ...
12
[ اشتری ...] که در میان ِنران ِجفتگیر - [ هنگامی که ] به ماده اُشتران روی آورد - دارای گرایش فراوانی است. (ماده اُشترانی که در پناه اُشتر ِنر ِسرمستی باشند، آسوده ترند(.
[ اُشتری ] که شانه هایش پر زور و کوهان هایش نیرومند است و چشمان و سری با هوش دارد؛ [ اُشتری ] با شکوه و بلند و نیرومند ...
13
[اشتری ] روشن رنگ که چشمان تیزبینش در شب تیره از دور می درخشد؛ که از سر ، کف ِسپید فروپاشد؛ که بر زانوان و پاهای خوب ِخویش ایستاده، همچون شهریار ِیگانه ی فرمانروایی گرداگرد ِخویش را می نگرد.
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نمازی به بانگ ِ بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم. ...»
کرده ی پنجم14
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تراست ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
15
بهرام ِاَهوره آفریده، پنجمین بار به کالبد ِگراز ِنرینه ی تیزچنگال و تیزدندان و تکاوری به سوی او روی آورد ...
[ گرازی ] که به یک زخم بکشد؛ [ گراز ] خشمگینی که بدو نزدیک نتوان شد؛ [ گراز ] دلیری با چهره ی خال خال که آماده ی [ جنگ ] است و از هر سو بتازد
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ..»
کرده ی ششم16
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
17
بهرام ِاَهوره آفریده، ششمین بار به کالبد ِمرد پانزده ساله ی تابناک ِروشن چشم ِزیبایی با پاشنه های کوچک، به سوی او خرامید.
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ..»
کرده ی هفتم
18
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
19
بهرام ِاَهوره آفریده، هفتمین بار به کالبد ِ«وارِغنَ» که [ شکار خود را ] با چنگال ها بگیرد و با نوک پاره کند، به سوی او پرید ...
... وارِغنَ که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلندپروازان، سبک پروازترین است ....
20
در میان جانداران، تنها اوست که خود را از تیر پران - اگرچه آن تیر، خوب پرتاب شده و در پرواز باشد - تواند رهانید.
اوست که سپیده دمان، شهپر آراسته به پرواز درآید و از بامدادان تا شامگاهان به جست وجوی خوراک برآید ...
21
اوست که در تنگه های کوهساران [ شهپر ] می ساید، که بر ستیغ کوه ها [ شهپر ] بپساود، که در ژرفای دره ها و بستر رودها [ شهپر ]می ساید ، که برشاخساران درختان [ شهپر ] بپساود و به بانگ مرغان گوش فرادهد.
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی هشتم22
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
23
بهرام ِ اَهوره آفریده، هشتمین بار به کالبد ِقوچ ِدشتی ِزیبایی با شاخ های پیچ در پیچ به سوی او روان شد.
[بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی نهم24
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
25
بهرام ِاَهوره آفریده، نهمین بار به کالبد ِبُز گـُشن ِدشتی ِزیبایی با شاخ های ِسرتیز به سوی او رهسپار شد.
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نمازی به بانگ بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی دهم
26
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی،مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
27
بهرام ِاَهوره آفریده، دهمین بار به کالبد ِمرد ِرایومند ِزیبای ِمزداآفریده ای که دشنه ای زرکوب و آراسته به گونه گون زیورها دربرداشت، به سوی او گام برداشت.
[بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ..»
کرده ی یازدهم28
بهرام ِ اَهوره آفریده را می ستاییم که [ مردان را ] دلیری بخشد؛ که [ بدخواهان را ] مرگ آورد؛ که [ جهان را ] نو کند؛ که [ مردمان را ] آشتی ِنیک بخشد و به خوبی به کامیابی رساند.
زَرتُشت ِاَشَوَن، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را، پیروزی در کردار را، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز برد.
29
بهرام ِاَهوره آفریده، او را تخمه ی بارور، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که ماهی «کـَرَ» در آب داراست که خیزابی همچند ِمویی را در رود ِ«رَنگ ها» ی ِدور کرانه، در ژرفای ِهزار بالای ِآدمی تواند دید.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی دوازدهم30
بهرام ِ اَهوره آفریده را می ستاییم که [ مردان را ] دلیری بخشد؛ که [ بدخواهان را ] مرگ آورد؛ که [ جهان را ] نو کند؛ که [ مردمان را ] آشتی ِنیک بخشد و به خوبی به کامیابی رساند.
زَرتُشت ِاَشَوَن، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را، پیروزی در کردار را، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز برد.
31
بهرام ِاَهوره آفریده، او را تخمه ی بارور، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که اسب داراست که در شب تیره و بی ستاره و پوشیده از ابر، موی اسبی بر زمین افتاده را بازتواند شناخت که از یال یا دم ِاسب است.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی سیزدهم
32
بهرام ِ اَهوره آفریده را می ستاییم که [ مردان را ] دلیری بخشد؛ که [ بدخواهان را ] مرگ آورد؛ که [ جهان را ] نو کند؛ که [ مردمان را ] آشتی ِنیک بخشد و به خوبی به کامیابی رساند.
زَرتُشت ِاَشَوَن، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را، پیروزی در کردار را، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز برد.
33
بهرام ِاَهوره آفریده، او را تخمه ی بارور، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که کرکس ِزرین طوق داراست که پاره گوشتی همچند ِمُشتی را از دوری نُه کشور بازتواند شناخت؛ اگرچه در بزرگی، چون تابش ِسَر ِسوزنی درخشان بنماید.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی چهاردهم34
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
اگر من از جادویی ِمردمان ِبسیار بدخواه آزرده شوم، چاره ی آن چیست ؟
35
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
پری از مرغ «وارِغنَ»ی ِبزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خود بمال و بدان پر، [ جادویی ِ ] دشمن را ناچیز کن.
36
کسی که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را از جای بدر نتواند برد و نتواند کشت.
آن پر ِمرغکان مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فـَر ِبسیار بخشد.
37
پس فرمانروا و سردار کشور - آن آدمی کش - بکشد؛ [ اما ] نه صد [ تن ] را.
او آنان را یکباره نکشد. او تنها یکی را بکشد و بگذرد.
38
آن کس که [ این ] پر با اوست، همگان از او هراسانند؛ همان سان که همه ی دشمنان از من به تن خویش بیمناکند. همه ی دشمنان از نیرو و پیروزی که در خویشتن ِمن هست، ترسانند ...
39
... آن پیروزی که فرمانروایان آرزومند آنند؛ فرمانروازادگان آرزومند آنند؛ ناموران آرزومند آنند؛ کاووس آرزومند آن بود.
... آن پیروزی که [ نیروی ] اسبی را در بر دارد؛ [ نیروی ِ] اُشتر ِسرمستی را دربر دارد؛ [ نیروی ِ] آبی ناوتاک را دربر دارد ...
آن پیروزی که فریدون ِدلیر داشت؛ کسی که اژی دَهاک را فروکوفت؛ [ اَژی دَهاک ِ] سه پوزه ی سه کله ی شش چشم را، آن دارنده ی هزار [ گونه ] چالاکی را، آن دیو ِبسیار زورمند ِدروج را، آن دُروَند ِآسیب رسان ِجهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن ِجهان اَشَه، به پتیارگی در جهان ِاَستومند بیافرید.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی پانزدهم41
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
بشود که پیروزی و فـَر ِ[ بهرام ]، این خانه و گله ی گاوان را فراگیرد؛ همان سان که «سیمرغ» و ابر ِبارور کوه ها را فرامی گیرند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی شانزدهم
42
بهرام ِِاَهوره آفریده را می ستاییم.
زَرتُشت از اَهوره مزدا پرسید :
ای اَهوره مَزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان ِاَستومند ! ای اَشَوَن !
بهرام ِاَهوره آفریده را در کجا باید نام برند و به یاری خوانند ؟
در کجا باید او را بستایند و نیایش بگزارند ؟
43
آنگاه اَهوره مَزدا گفت :
ای سپیتمان زرتشت !
هنگامی که دو سپاه در برابر یکدیگر ایستند و آرایش رزم گیرند؛ اما پیشروان به پیروزی ِواپسین نرسند و شکست خوردگان به شکستی سخت، دچار نشوند ...
44
... چهار پر [ وارِغنَ ] بر سر ِراه ِهر دو سپاه بیفشان.
هر یک از دو سپاه که نخستین بار «اَمَ»ی ِنیک آفریده و بُرزمَند و بهرام ِاَهوره آفریده را نیاز پیشکش آورد، پیروزی از آن ِاو شود.
45
اَمَ و بهرام ِاَهوره آفریده - هر دو پشتیبان، هر دو نگاهبان، هر دو پاسدار - را آفرین می فرستم.
هردوان بدین جا و بدان جا پرواز کنند. هردوان به بالا پرواز کنند.
46
ای زَرتُشت !
این «مَنثَره» [ی ِورجاوند ] را به هیچ کس جز به پدر یا برادر تنی یا به آتـُربان وابسته به گروه های سه گانه، میاموز.
این سخنی است نیرومند و استوار؛ نیرومند و به گشاده زبانی باز گفته؛ نیرومند و چاره بخش.
این سخنی است که سر ِپریشان را سامان بخشد و زخم ِفرود آمده را [ به فرود آورنده ] بازگرداند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی هفدهم47
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم که همگام با مهر و رَشن، به میان رده های ِآرایش رزم گرفته ی جنگاوران روَد و پرسد :
- کدامین کس مهر دُروج است ؟
- کدامین کس از رَشن روی برتابد ؟
- کدامین کس را بیماری و مرگ بخشم، من که چنین توانم کرد ؟
48
پس اهورامزدا گفت :
اگر مردمان، بهرام ِاَهوره آفریده را آنچنان که بشاید، نیاز پیشکش آورند و ستایش و نیایشی سزاوار و به آیین بهترین اَشَه بگزارند، هرآینه سیلاب و بیماری گَر و «کـَبـَست» و گردونه های رزم آوران ِدشمن با درفش های برفراشته به سرزمین های ایرانی راه نیابد.
49
زرتُشت از او پرسید :
ای اَهوره مَزدا !
- کدام است ستایش و نیایش برازنده ی بهرام ِاَهوره آفریده به آیین ِبهترین اَشَه ؟
50
آنگاه اَهوره مَزدا گفت :
مردان ِسرزمین های ایرانی باید او را گوسفندی یک رنگ - سپید یا سیاه یا رنگی دیگر - بریان کنند.
51
از آن نیاز، راهزن یا زن بد عمل یا [ نا ] اَشَوَنی را که «گاهان» نمی سراید و برهم زن ِزندگانی است کسی که مخالف دین ِاَهورایی ِزرتشت است، نباید بهره ای برسد.
52
اگر از آن نیاز، راهزن یا زن بد عمل یا [ نا ] اَشَوَنی را که «گاهان» نمی سراید و برهم زن ِزندگانی است کسی که مخالف دین ِاَهورایی ِزرتشت است ، بهره ای برسد، هر آینه بهرام ِاهوره آفریده چاره و درمان را برگیرد ...
53
... پس به ناگاه سیلاب سرزمین های ایرانی را فراگیرد؛ به ناگاه سپاه دشمن به سرزمین های ایرانی درآید؛ به ناگاه سرزمین های ایرانی درهم شکند : پنجاه ها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
54
پس آنگاه، او بانگ برآوَرَد :
ای مردم !
آیا در این هنگامه که دیوان «ویامبوَر» و مردمان دیوپرست خون می ریزند و [ سیل خون ] روان می کنند، بهرام ِاهوره آفریده و گوشوروَن شایسته ی ستایش و نیایش نیستند ؟
55
در این هنگامه که دیوان ویامبوَر و مردمان دیوپرست، گیاه «هَپِرِسی» و هیزم «نَمِذکَ» را در آتش می افکنند.
56
در این هنگامه که دیوان ویامبوَر و مردمان دیوپرست، پشت [ گاو ] را خم می کنند و کمر [ش ] را درهم می شکنند و اندام ها [یش ] را دراز می کنند؛ بدان گونه که گویی [ او را ] می کشند، اما نمی کشند ...(8)
در این هنگامه که دیوان ویامبوَر و مردمان ِدیوپرست، گوش ها [ی ِگاو ] را می پیچانند و چشم ها [یش ] را بیرون می کشند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی هجدهم57
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
هَوم ِدوردارنده ی مرگ را دربرمی گیرم.
هوم ِپیروز را دربرمی گیرم.
نگاهبان ِخوب را دربرمی گیرم.
نگاهدار تن را دربرمی گیرم.
کسی که [ شاخه ای ] هوم با خود نگاه دارد، در جنگ از بند [ دشمن ] برهد.
58
تا من این سپاه را شکست دهم؛ تا من این سپاه را یکسره شکست دهم؛ تا من این سپاه را که از پی من می تازد، درهم شکنم.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی نوزدهم
59
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
سنگی را که به «سیغویرِ» وابسته است، فرمانروازاده ای دربرگیرد؛ ده هزار از فرمانروازادگان، آن نام آور به نیرومندی و پیروزی را دربرگیرند ...
60
... تا من - چونان همه ی ایرانیان دیگر - از پیروزی بزرگ برخوردار شوم؛
تا من این سپاه را شکست دهم؛
تا من این سپاه را که از پی من می تازد، درهم شکنم.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی بیستم
61
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
«یَثَه اَهو وَیریو ..»
گیتی را نیرو باد ! درود بر گیتی ! نرم گفتاری گیتی را باد ! پیروزی گیتی را باد ! فراوانی گیتی را باد ! آبادانی گیتی را باد !
باید برای [ آبادانی ] جهان کوشید و آن را به درستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.»(9)
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی بیست و یکم
62
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم که رده های رزم [ آوران ] را از هم بپاشد؛ که رده های رزم [ آوران ] را از هم بدرد؛ که رده های رزم [ آوران ] را به تنگنا افکند؛ که رده های رزم [ آوران ] را پریشان کند؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره از هم بپاشد؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره از هم بدرد؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره به تنگنا افکند؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره پریشان کند.
بهرام ِاَهوره آفریده، [ رده های رزم آوران ِ] دیوان، مردمان [ دیوپرست ]، جادوان، کـَوی ها و کـَرَپ های ستمکار را [ چنین کند].
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی بیست و دوم
63
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم بدان هنگام که بهرام اَهوره آفریده در رده های برانگیخته ی رزم [ آوران ِ] روستاهای ِبهم پیوسته، دست های مهردُروجان را از پشت ببندد؛ چشم های آنان را بپوشاند و گوش های آنان را کر کند؛ بدان سان که کسی نتواند پا فراپیش نهد و پایداری کند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
64
«یَثَه اَهو وَیریو ... »
بهرام ِاَهوره آفریده و اوپَرَتات ِپیروزمند را درود می فرستم.
«اَشِم وُهو .. »
«اَهمایی رَئِشچَه ...» : او را فروغ و فر، او را تندرستی، او را پایداری تن، او را پیروزی تن، او را خواسته ی بسیار آسایش بخش، او را فرزندان کارآمد، او را زندگی دیرپای، او را بهترین هستی ِاَشَوَنان و روشنایی ِهمه گونه آسانی بخش ..
بهر ام در اوستا ورثرغن verethragan و درپهلوی ورهران می باشد
ارمنیها آن را مختصر نموده ورام گفتند همین اسم در گرجستان گورام شد. معمولا در روی مسکوکات و کتیبه ها ورهران آمده است تغییر یافتن نون ورهران به میم از قبیل تغییر بان پهلوی است به بام فارسی در ادبیات مزدیسنا نیز ورهرام گفته می شود در بندهش واهرام ضبط شده است .
بهرام یکی از ایزدان بزرگ مزدیسنا است در رتبه و مقام مثل ایزد سروش است .در مهریشت بهرام یار و همراه مهر یعنی فرشتۀ رزم و پیکار و پاسبان عهد و پیمان است. در فقرۀ 48 بهرام یشت ، بهرام با همراهی مهر و رشن جلوه گر است و جویاست که فریبندگان مهر یعنی مردمان پیمان شکن و عهد نشناس را به سزای رساند و خوار شمرندگان رشن یعنی عدالت را دچار رنج و گزند نماید
معنی لفظی بهرام مناسبت تامّی با وظیفۀاین ایزد دارد. بهرام به معنی فتح و پیروزی است . بهرام فرشتۀ پیروزی و نگهبان فتح و نصرت است.در هنگام جنگ و نبرد باید هماوردان برای پیروزی یافتن و چیره شدن به او متوسل شوند و او را به یاری بخوانند هریک از دو صف معرکه که بیشتر به واسطۀ ستایش و نیایش و نذر فرشتۀ پیروزی را خشنود و شاد کند رستگار کامیاب خواهد بود .
ناگفته خود پیداست که ایرانیان جنگ آور و رزمازما که همواره در میدان های جنگ در زد و خورد بودند تا به چه اندازه به ایزد بهرام اهمیّت می دادند. به مناسبت وظیفۀ این فرشته است که در آغاز بهرام یشت می خوانیم : « زردشت از اهورامزدا پرسید ای اهورامزدای مینوی پاک تو ای آفرینندۀ جهان خاکی ای مقدس کیست در میان ایزدان مینوی که بهتر مسلّح است . آنگاه اهورامزدا در پاسخ گفت آن کس بهرام اهورا آفریده است ای اسپنتمان زردشت»
به نظر می رسد که بهرام در عهد ساسانیان بخصوصه مورد توجه بوده است. پنج تن از شاهنشان این سلسله بهرام نام داشته اند گروهیاز نامداران آن زمان که تاریخ اسامی آنان را حفظ نموده نیز چنین نامزد بوده اند. پیش از زمان ساسانیان هم در روی مسکوکات پادشاهان یونانی و باختری و پادشاهان هندو اسکیت بهرام به اسم اورلاگنو orlagno نقش است.
کلمۀ بهرام مرکب است از دو لغت اوستائی ورثر+ غن جزء اول ورثر به معنی حمله و هجوم و به معنی فتح و نصرت است و جزء دوم که غن باشد به معنی کشنده و زننده است و هیئت دیگری از این کلمه که جن باشد در کتیبه های هخامنشی و در اوستا به معنی زدن آمده است از همین کلمه است لغت زدن در فارسی ورثرغن مجموعا به معنی فتح و پیروزی است و در اوستا از برای آن شواهد بسیار داریم غالبا ورثرغن یاورثرجن صفت مانند از برای انسان و فرشتگان و ادعیه مثل سوشیانت و هوم و واج و سروش و آذر و مهر و باد و غیره آمده است
در سانسکریت این کلمه ورترهن vrtra-han می باشد کلمۀ هن در معنی با کلمۀ جن یا غن فرس و اوستا فرقی ندارد. اما کلمۀ ورتر سانسکریت باورثر اوستا تفاوتی دارد به این معنی که کلمۀ ورتر در سانسکریت به صیغۀ مخنّث به معنی دشمن است و به صیغۀ مذکر نام عفریتی است اژدها شکل که به دست اندرا indra کشته شده است.
اندرا که یکی از بزرگترین پروردگاران هندوان و پروردگار ملی آن ها شمرده می شود. در سرزمین هند در جنگ بر ضد سیاه پوست های بومی آن سامان پشت و پناه آریایی ها بوده و امروز هم در کیش برهمنی خداوند آسمان و بهشت است همیشه به صفت ورترهن متّصف شده است یعنی کشندۀ افریت دشمن در وید کتاب مقدس برهمنان از جمله اعمال دلیرانه که به اندرا نسبت داده شده کشته شدن همین ورتر می باشد به دست او . ورتر اژدهایی بوده که آب را در کوه ها حبس نموده از جریان باز میداشت اندرا او را کشته وسینه کوه را با هزاران تیر چاک زده آب را از زندان برهانید و به سوی دریا روان ساخت.
اسم ورثرغن ( بهرام ) که در مزدیسنا به ایزد پیروزی داده شده از همین ورترهن سانسکریت است که در ویدصفت پروردگار اندرا می باشد . اساسا هم کلمۀ ورثرغن در ایران قدیم چنانکه نزد هندوان به معنی دشمن کش بوده است معنی پیروزی و فتح در اوستا معنی مجازی این کلمه می باشد چنان که ملاحظه می شود بهرام یادگاری است از پروردگار قدیم آریایی و به منزلۀ اندرای هندوان است .
گرچه در هیچ جای اوستا اشاره نشده که بهرام هم مانند اندرا کشندۀ اژدها باشد اما غیر مستقیم اثری از این داستان نزد ایرانیان نیز می توان به دست آورد .
ستایش بهرام از زمان قدیم به ارمنستان نفوذ کرده بوده و در آنجا به اسم وهاگن VAHAGN به جای نیم پروردگار یونانی هرقل HERCULE)) مقام و منزلتی پیدا نموده از برای او مجسمه می ساخته اند و به یاد مفاخر او اشعار می سروده اند تولد او را از آب دریا می پنداشته اند و او را کشندۀ اژدهایی گمان می کرده اند.
برخی از اعمال دلیرانۀ بهرام که در بهرام یشت مندرج است به خوبی یادآور اعمال دلیرانه اندرا می باشد. عجب در این است که اندرا در مزدیسنا از یاران اهریمن و دیو بزرگی شمرده شده است .
گفتیم دراوستا غالبا بهرام به معنی پیروزمند آمده و صفت گروهی از ایزدان است از جمله صفت ایزد آذر است آتش بهرام که به منزلۀ کاتدرال cathedrale عیسویان است مناسبت مخصوصی با بهرام ایزد پیروزی ندارد بلکه در این جا بهرام به معنی اصلی خود می باشد یعنی آتش پیروزمند .
نگهبانی روز بیستم ماه سپرده به فرشتۀ پیروزی و موسوم است به بهرام روز که به خصوصه روز مقدسی شمرده می شود زرتشتیان آن روز را جشن گرفته به پرستشگاه آتش بهرام می روند.
ستارۀ مریخ نیز در فارسی موسوم است به بهرام ، همان ستاره ای که در لاتینی به اسم پروردگار جنگ رم مارس Mars نامزد شده در نزد ایرانیان دارای اسم فرشتۀ فتح و ظفر است واهرام در بندهش فصل 5 فقرۀ 1 و بهرام در ادبیات فارسی اسم کوکب فلک پنجم است به واسطۀ معانی مختلف کلمۀ بهرام غالبا در نظم و نثر به این لغت بر می خوریم خواه اسم ایزد پیروزی و فرشتۀ نگهبان روز بیستم ماه خواه ستارۀ مریخ خواه اسم گیاهی خواه اسم یکی از پادشاهان و نامداران عهد کهن به خصوصه به واسطۀ داستان فرورفتن بهرام گور در باتلاق شکار گاهی که موضوع منظوم های بسیار دلکش سخن سرایان ماست به کلمۀ بهرام مأنوسیم.
همیشه تا بود از پیش رشن مهروسروش چــنــان کــه از پــس بهـرام رام باشد و باد
« رافعی»
فـــلـک خــامــس آن بــهـرام اسـت آنــکــه درفــعـــل و رای خـــودکــام اســت
« سنایی»
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار که من پیمودم این صحرا نه بهرامست و نه گورش
بررسی ویژگی های حماسه در بهرام یشت (http://www.asaamanvatan.blogfa.com/post-34.aspx)
1- آثار حماسی متضّمن جنگاوری ، بهادری و شهسواری ها
بهرام فرشتۀ رزم و پیکار و پاسبان عهد و پیمان است . و بهرام با همراهی مهر و رشن جلوه گر است و جویاست که فریبندگان مهر یعنی مردمان پیمان شکن و عهد نشناس را به سزا رساند و خوارشمرندگان رشن ( عدالت ) را دچار رنج و گزند نماید.
و در کردۀ 5 بند 15 می خوانی که پنجمین بار بهرام در کالبد گرازی با دندان های تیز حمله می کند و وقتی غضب آلوداست نمی توان به آن نزدیک شد و دلیری است که صورت خالخال دارد و آماده برای جنگ است و از هر طرف می تازد
و در کردۀ 21 بند 62 می خوانیم : بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم که رده های رزم [ آوران ] را از هم بپاشد؛ که رده های رزم [ آوران ] را از هم بدرد؛ که رده های رزم [ آوران ] را به تنگنا افکند؛ که رده های رزم [ آوران ] را پریشان کند؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره از هم بپاشد؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره از هم بدرد؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره به تنگنا افکند؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره پریشان کند.
بهرام ِاَهوره آفریده، [ رده های رزم آوران ِ] دیوان، مردمان [ دیوپرست ]، جادوان، کـَوی ها و کـَرَپ های ستمکار را [ چنین کند].
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
و کردۀ 22 بند 63
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم بدان هنگام که بهرام اَهوره آفریده در رده های برانگیخته ی رزم [ آوران ِ] روستاهای ِبهم پیوسته، دست های مهردُروجان ( دروغگویان به مهر ) را از پشت ببندد؛ چشم های آنان را بپوشاند و گوش های آنان را کر کند؛ بدان سان که کسی نتواند پا فراپیش نهد و پایداری کند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
2- در حماسه حیوانات نقش های بزرگی دارند و نمی توان آن ها را جانوران معمولی به شمار آورد:
مرغی است مرسوم به وارغنه که مرغ مرغان است اهورامزدا به زردشت گفت که پر او را به تن خود بمالد تا تعویذ او باشد ، و اگر پری یا استخوانی از اورا با خود داشته باشد آسیب نا پذیر می شود
در کردۀ 14 می خوانیم:
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
اگر من از جادویی ِمردمان ِبسیار بدخواه آزرده شوم، چاره ی آن چیست ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
پری از مرغ «وارِغنَ»ی ِبزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خود بمال و بدان پر، [ جادویی ِ ] دشمن را ناچیز کن.
کسی که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را از جای بدر نتواند برد و نتواند کشت.
آن پر ِمرغکان مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فـَر ِبسیار بخشد
3- قهرمان حماسه ، جانور مهیبی یا هیولایی را می کشد
بهرام به مبارزه با دشمنان و جادو و پری ها و ستمگران و خو ار شمرندگان مهر و رشن می پردازد
کردۀ اول بند 4 می خوانیم:
من ستیزگی را خواهم در هم شکست ستیزگی همۀ دشمنان را ( چه) جادوان و پریها ( چه) کاویهای ستمکار و کرپانها
و ارامنه بهرام را کشندۀ اژدهایی گمان می کرده اند
و در مینو خرد فصل 2 فقرۀ 115 آمده « روان در روز چهارم پس از وفات انسان در سپیده دم به همراهی سروش پاک و باد به و بهرام نیرومند ( اماوند ) و ستیزگی جنود دیو ها مثل است وهاذ و باد بد و فرهزیست دیو و نیز بست دیو و ستیزگی دیو خشم تباه کار بد کنش به پل چینود بلند و سهمگین می رسد آنجایی که هر نیکو کارو گناهکار باید از روی آن بگذرد »
4- در حماسه با گیاهان عجیبی که خواص جادویی دارند مواجهیم
در بندهش فصل 27 فقرۀ 24 مندرج است که گیاه سیسنبر مخصوص به ایزد واهرام است و این گیاه برای چارۀ زهر کژدم مفید بوده است وبه نوعی بید مشک هم نام این ایزد را بخشیده وبه آن بهرامک میگویند.
هوم:
هوم را در زبان اوستایی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C%DB%8C) هَئومه haoma میگفتند. این نام در زبانِ سانسکریت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%B3%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D8%AA) سومَ suma بودهاست
موبدانِ عهدِ ساسانی بر این باور بودند که این گیاه انسانهای پاک را میتواند به جهان دیگری رهنمون شود، چنانکه کرتیر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D8%AA%DB%8C%D8%B1) موبد بلندپایه زرتشتی با نوشیدن این نوشابه به دیدار جهان پس از مرگ رفت. از اینرو امروزه میانگارند که شاید این نوشابه را از گیاه شاهدانه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87) به دست میآوردهاند تا کنون بطورِ یقین نمیتوانیم هوم را با یکی از گیاههای معروف در علمِ گیاهشناسی مطابق کنیم
هوم در دنیای مینوی ایزد است و در گیتی گیاه است و درمان بخش است. هوم آسمانی، پسر اهورا مزدا است. فشردن این گیاه (کوبیدن در هاون برای به دست آوردن شیره گیاه) نوعی قربانی غیر خونین است. قربانی شدن او موجب شکست شر است. او ایزدی است که در مراسم قربانی، قربانی میشود تا مردم به زندگی برسند.
می خوانیم:
کردۀ 17 بند 46:
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
کرده ی هجدهم57
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
هَوم ِدوردارنده ی مرگ را دربرمی گیرم.
هوم ِپیروز را دربرمی گیرم.
نگاهبان ِخوب را دربرمی گیرم.
نگاهدار تن را دربرمی گیرم.
کسی که [ شاخه ای ] هوم با خود نگاه دارد، در جنگ از بند [ دشمن ] برهد.
1- قهرمان حماسه موجودی ما فوق طبیعی است و گاهی از خدازادگان است و به هر حال مایه های الهی و فوق انسانی دارد
بهرام یکی از ایزدان بزرگ مزدیسنا است و فرشتۀ پیروزی و نگهبان فتح و نصرت است.در هنگام جنگ و نبرد هماوردان برای پیروزی یافتن و چیره شدن به او متوسل می شدند و او را به یاری می خواندند هریک از دو صف معرکه که بیشتر به واسطۀ ستایش و نیایش و نذر فرشتۀ پیروزی را خشنود و شاد می کرد رستگار وکامیاب می شد .
2- نیرو های متافیزیکی در حماسه نقش دارد
اشو زردشت با اهورامزدا سخن می گوید
کرده ی یکم
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
3- گاهی گروهی از خدایان ، طرفدار یک قهرمان و گروهی طرفدار قهرمان دیگرند و در حقیقت نبرد دو قهرمان ، نبرد خدایان با یکدیگر ست
اشو زردشت به ستایش بهرام می پردازد و بهرام اهورا آفریده است و همره مهر ( فرشتۀ رزم و پیکار و پاسبان عهد و پیمان ) و رشن ( عدالت ) است و به مبارزه با پیمان شکنان و عهد نشناسان و خوار شمرندگان عهد و پیمان می پردازد وستیزگی جادوان وپری ها کاویهای ستمگار و کرپانها را در هم می شکند
و دشمن دیوهای و یامبورو مردمان دیویسنانی است که خون می ریزند و گیاه هپرسی را در آتش می اندازند وگوش های گاو را می پیچانند و چشم های گاو را بیرون می آورند
1- ایزد بانویی یا زنی عاشق قهرمان حماسه می شود ، اما قهرمان به عشق او وقعی نمی نهد
در بهرام یشت زن یا ایزد بانویی عاشق بهرام نمی شود ولی در بند 12و11کردۀ 4 می خوانیم:
بهرام ِاَهوره آفریده، چهارمین بار به کالبد ِاُشتر ِسرمست ِگازگیر جست وخیزکننده ی تیزتک ِرهسپاری - که پشمش جامه ی مردمان را بکار آید - به سوی او آمد ...
[ اشتری ...] که در میان ِنران ِجفتگیر - [ هنگامی که ] به ماده اُشتران روی آورد - دارای گرایش فراوانی است. (ماده اُشترانی که در پناه اُشتر ِنر ِسرمستی باشند، آسوده ترند(.
[ اُشتری ] که شانه هایش پر زور و کوهان هایش نیرومند است و چشمان و سری با هوش دارد؛ [ اُشتری ] با شکوه و بلند و نیرومند ...
1- قهرمان حماسه ، قهرمان قومی و ملی و نژادی است
بهرام وجودی است انتزاعی ، و تجسمی است از یک اندیشه . ورثرغنه ، به معنی در هم شکنندۀ مقاومت ، صفت خدای پر آوازه و دلیر هندی ایندره ، از گروه دئوه ها ست . ایندره در تحول اندیشه ها ، در گذار خود از هند به ایران به صورت موجودی منفی در می آید و تبدیل به دیو در مفهوم امروزی خود می شود و در مقابل اردیبهشت امشاسپند قرار می گیرد ، ولی ورثرغنه که صفت ایندره بود به ایزد مهمی به نام بهرام تبدیل می شود . و بر این اساس بهرام از خدایان مهم ایران باستان به شمار می آید که پس از اشو زردشت به ایزدی اهورا آفریده که در قدرت همتای سروش است درمی آید که در میان سربازان از محبوبیت خاصی برخوردار بوده است
10 - قلمرو قهرمان حماسه همۀ آفاق است
قلمروی بهرام جهان مادی و مینوی است و او در جهان مادی نیرویی پیشتاز و مقاومت ناپذیر است و در جهان مینوی به همراهی سروش پاک و باد به و بهرام نیرومند ( اماوند ) به مبارزه با دیو ها ی وهاذ و باد بد و فرهزیست دیو و نیز بست دیو و ستیزگی دیو خشم تباه کار بد کنش می پردازند
11 - اعمال قهرمان حماسه ، خارق العاده و غیر طبیعی است
تجسم بهرام به صورت هایی چون باد تند ، گاو نر زردگوش زرین شاخ ، اسب سفید با سازوبرگ زرین ، شتربارکش تیزدندانی که پای بر زمین می کوبد و پیش می رود ، گراز تیزدندانی که به یک حمله می کشد ، جوان زورمندی به سن آرمانی پانزده سالگی ، پرندۀ تیز پروازی که احتمالا تجسمی از باز است ، قوچ دشتی ، بز نر و سرانجام به صورت مرد دلیر که شمشیر زرین تیغه در دست دارد را می توان از اعمال قهرمانه و غیر طبیعی نام برد .
12- قهرمان حماسه در هر بخش از زندگی خود با یک ضد قهرمان antagonist مواجه است
ضد قهرمانات پیمان شکنان ،عهد نشناسان ، خوار شمرندگان عهدوپیمان ،جادوگران ،پری ها ،کاویهای ستمگار و کرپانها دیوهای و یامبورو مردمان دیویسنانی است که خون می ریزند و گیاه هپرسی را در آتش می اندازند وگوش های گاو را می پیچانند و چشم های گاو را بیرون می آورند هستند
13- ابزار جنگ
بهرام مسلح ترین آفریدۀ اهورامزدا است و تجسم او به باد تند ، گاو نر زردگوش زرین شاخ و .... را می توانیم از ابزار او به شمار بیاوریم
و فریب و مکار بودن از صفات بهرام دور است
- از آنجا که بهرام ایزد است برای او مرگی پیش بینی نمی شود.
15- در این حماسه سخنی از پیش گویی و آینده نگری نرفته بود
16- در حماسه ، سخن از دیوان ، غولان ، جادوان و جادویی است
1-بهرام دشمن جادو و پری ها است .
و به مبارزه با دیو ها و یامبور و مردمان دیو یسنان که خون می ریزند و و گیاه هپرسی و تذک را در آتش می اندازند وگاو را شکنجه می دهند، می پردازد.
2- و در بند 34 ، 35 و 36 کردۀ 14 اشو زردشت از مردان بسیار بدخواه و ساحران به اهورامزدا پناه می جوید و اهورامزدا از اشو زردشت می خواهد که پری از مزغ وارغن را به تن خود بمالد که این پر ساحری را باطل می کند .و اگر کسی پر یا استخوانی از این مرغ داشته باشد هیچ مرد توانایی نمی تواند او را بکشد و یا او را از جای به در کند و دارندۀ پر یا استخوان بسیار محترم و شکوهمند می شود
17 – در برخی از حماسه ها ، شاعر با یکی از الهگان شعر muse ارتباط دارد
در این حماسه شاعر با الهۀ شعر در ارتباط نیست ولی ابتدای هر کرده با پرسش اشوزردشت از اهورامزدا شروع می شود .
18- در حماسه ، با عینیت و اقتدار و سادگی و عظمت مواجه ایم
بهرام در عین سادگی با عظمت و وقار است و بهرام موجدات ساده و نیرومند تجسم می یابد که حماسه را عینی می کند و همه جا سخن از اقتدار و عظمت است.
19- حماسه داری سبکی عالی ، معنایی جدی و الفاظی سنگین و فاخر است :
توتم
توتم totem از اصطلاحاتی است که بیشتر در مردم شناسی به کار می رود و به حیوانات یا گیاه و یا هر شی یی که جنبۀ تقدس داشته و مورد احترام خاص قبیله یا اجتماعی باشد ، اطلاق می گردد توتم سمبل و مظهر حامیان و پرستندگان خود است .فریزر در کتاب شاخۀ زرین می گوید که اقوام باستانی اعتقاد داشتند که روح متوفی می تواند در گیاه یا حیوان یا شی یی حلول کند و بدین جهت برای برخی از گیاهان یا جانوران احترام خاص قایل بودند
تابو
Taboo, tabu از اصطلاحات مردم شناسی است و آن نهی و ممنوعیت است که دربارۀ شی یا شخصی یا امری که در جامعه وجود دارد. چیزی که تابو است نباید لمس شود و در مورد عملی که تابو است نباید فکر کرد
رویین تنی
رویین تن کسی است که هیچ حربه یی بر او اثر ندارد و نیرو های ما فوق طبیعی او را شکست ناپذیر کرده اند و فقط یک نقطه از بدن او رویینه نیست ، یعنی یک نقطۀ ضعف و نقص flaw دارد
صور اساطیری
صورت اساطیری یا آرکی تایپ archetype که به صورت مثالی و کهن الگو هم ترجمه شده است ، اصطلاح یونگی برای محتویات ناخودآگاه جمعی collective unconscious است . مراد از آن افکار غریزی و مادر زادی و تمایل به رفتارها و پندارهایی است که بر طبق الگوهای از پیش مشخصی ، به صورت فطری و ذاتی در نوع انسان وجود دارد به عبارت دیگر ناخودآگاه جمعی مشتمل یر تصاویر کهن است
ویژگی خون و خونخواری و نام پوشی یا کتمان نام در این حماسه نیست .
ویژگی سبکی حماسه
بهرام یشت حماسه ای فاخر و جزیل است اين يشت نسبتا بلند يكي از قصايد رزمي بسيار كهن است. اين يشت يادآور عهد آريايي و ترجمه آن بسيار دشوار است و دارای الفاظی بلند و خشن است و از آرایش بیش از حد کلام به دور است و تجسم بهرام به صورت هایی چون باد تند ، گاو نر زردگوش زرین شاخ ، اسب سفید با سازوبرگ زرین ، شتربارکش تیزدندانی که پای بر زمین می کوبد و پیش می رود ، گراز تیزدندانی که به یک حمله می کشد ، جوان زورمندی به سن آرمانی پانزده سالگی ، پرندۀ تیز پروازی که احتمالا تجسمی از باز است ، قوچ دشتی ، بز نر و سرانجام به صورت مرد دلیر که شمشیر زرین تیغه در دست دارد را می توان استعارۀ مصرحه از این پهلوان خواند و از آنجا که تمام بهرام یشت ، توصیف و تشبیه بهرام است ومشبه به آن طولانی می باشد و حتی گاه به توصیف مشبه و مشبه به می پردازد و مشبه چندین بار به مشبه های متعدد تشبیه شده است و بر این اساس می توان تشبیه های بهرام یشت را از تشبیه های حماسی هومری epic simile به شمار آورد
از دیگر ویژگی سبکی این حماسه ، سوال حماسی Epic Question است که اشو زردشت در آغاز هر کرده از اهورامزدا می پرسد :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
نوشته شده در یکشنبه 1389/09/28ساعت 11 قبل از ظهر توسط نیلوفر| نظر بدهيد |
بررسی اسطوره ای بهرام یشت (http://www.asaamanvatan.blogfa.com/post-33.aspx)
مَس و وَه و پیروزگر باد . میِنویِ وَرجِ وَرَهرام ایزد اشویِ وَرجاوَندِ هَماوَندِ پیروزگر * خشنَه اُترَه . اَهورَهِه . مَزداو *
اَشِم . وُهو (تا سر سه بار خواندن)
فرَه وَرانِه . مَزدَیَسنُو . زَرَه توشتریش . ویدَه اِوُ . اَهورَه . تکَه اِشُو . (هرگاه که باشد) اَهورَهِه . مَزداو . رَئِوَتُو . خََََََُرِه نَنگهَه تُو . اَمِشَنام . سپِنتَنام . اَمَهِه . هوتاشتَهِه . هورَاُذَهِه . وِرِترَغنَهِه . اَهورَه ذاتَهِه . وَنَئین تیاوسچَه . اوپَرَه تاتُو . خشنَه اُترَه . یَسنائیچَه . وَهمائیچَه . خشنَه اُترائیچَه . فرَه سَس تَه یَه اِچَه *
یَتا . اَهو . وَئیریُو . زَاُتا . فرا . مِ . مروتِه * اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچَه . فرا . اَشَه وَه . ویذواو . مرَه اُتو *
کرده اوّل
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه *
اَهمائی . پَئُوئیریُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . واتَهِه . کِهرپَه . دَرِشُوئیش . سریرَهِه . مَزدَه ذاتَهِه * وُهو . اَرشنُو . مَزدَه ذاتِم . بَرَت . خَُرِه نُو . مَزدَه ذاتِم . بَئِشَه زِم . اوتَه . اَمِم چَه *
آئَت . اَهمائی. اَمَه وَستِمُو . وِرِترَه . اَهمی . وِرِترَه وَستِمُو . خَُرِه نَنگهَه . اَهمی. خَُرِه نَنگ هَستِمُو . یانَه . اَهمی . یانَه وَستِمُو . سَه اُکَه . اَهمی . سَه اُکَه وَستِمُو . بَئِشَه زَه . اَهمی . بَئِشَه زیُو تِمُو * آئَت . تبَه ئِشاو . تَه اوروَه یِنی . ویسپَه نام . تبَه ئِشَوَه تام . تبَه ئِشاو . دَئِوَه نام . مَشیانامچَه . یاتوام . پَه ئیریکَه نامچَه . ساترام . کَه اُیام . کَه رَفنامچَه *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده دوّم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه *
اَهمائی . بئی تیُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . گِئوش . کِهرپَه . اَرشانَهِه . سریرَهِه . زَئیری گَئُوشَهِه . زَرَه نیُو . سرَوَهِه . ییم . اوپَه ئیری . سرویِه . سینَت . اَمُو . هوتاشتُو . هورَاُذُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو * اَوَه تَه . آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده سوّم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه *
اَهمائی . تری تیُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . اَسپَهِه . کِهرپَه . اَاوروشَهِه . سریرَهِه . زَئیری گَئُه شَهِه . زَرَه نیُو . اَئیوی دانَهِه . ییم . اوپَه ئیری. اَئی نی کِم . سینَت . اَمُو . هوتاشتُو . هورَه اُذُه . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو * اَوَه تَه . آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده چهارم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه *
اَهمائی . توئیریُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . اوشترَهِه . کِهرپَه . وَذَرُئیش . دَدانسُوئیش . اَئیوی تَچی نَهِه . اوروَه تُو . فرَسپَرِنَهِه . گَئِه تااوش . مَشیُو . وَنگهَه هِه * یُو . اَرشنام . فرَنگهَه رِزَنتام . مَزیشتِم . اَاُجُو . آبَرَئیتی . مَزیشتِم چَه . آ . مَنَنگهِم . یُو . خشَتریشوَه . اَوائیتی * اَواو . زی . خشَتریشو . هوپاتُو تِماو . یاو . اوش ترُو . پائیتی . وَذَئیریش . اَشبازائوش . ستوی کَئُه فُو . سمَه رِشنُو . دَئِمَه . جیرُو . سارُو . رَئِوَه . بِرِزُو . اَمَه واو * یام . هِه . دورَه اِ . سوکِم . دوئیرِه . فرَه زَه وَئیتی . هی تَهِه . تانتریام . اَئیپی . خشَپَه نِم . یُو . کَفِم . اَئیپی . سپَه یِه ئیتی . سپَه اِتیتِم . اوپَه . وَغذَه نِم . هوخشنَه اُترَه . هوپَئی تیشتانِه . یُو . هیشتَه ئیتی . ویدیذواو . یَتَه . ساستَه . هَمُو . خشَترُو * اَوَتَه . آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده پنجم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی. پوخذُه . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . هو . کِهرپَه . وَرازَهِه . پَئی تی . اِرِه نُو . تیژی . دانس ترَهِه . اَرشنُو . تیژی . اَهورَه ذاتَهِه . هَکِرِت . جَنُو . وَرازَهِه . اَنُو . پُئیت وَهِه . گَرِن تَهِه . پَرشوَه نیکَهِه . تَخمَهِه . یوخذَهِه . پائیری وازَهِه * اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده ششم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . خشتوُه . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . نَرش . کِهرپَه . پَنچَه . دَسَنگهُو . خشَئِه تَهِه . سپی تی دُئیترَهِه . کَسو پاشنَهِه . سریرَهِه * اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده هفتم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . هَپتَه تُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . مِرِغَهِه . کِهرپَه . وارَغنَهِه . اوروَتُو . اَذَرَه نَئِه مات . پیشَه تُو . اوپَرَه نَئِه مات . یُو . وَیام . اَستی . آسیش تُو . رِنجیش تُو . فرَه وَزِمنَه نام * هُو . اَئِوُه . اوش تَنَه وَتام . ایشوَه وَسمَه . اَپَیِه ئیتی . هَس چیت . وا . نُوئیت . وا . یَت چیت . وَزَئیتی . هوَستِم . یُو . وَزَئیتی . زَرش یَمنُو . اَغرام . اوسَه ئی تیم . اوشاونگهِم . اَخشَفنی . خشَف نیم . ایسِمنُو . اَسوئیری . سوئیریم . ایسِمنُو * ویگاتُو . مَرِزَت . کَئُه فَنام . بَرِش نَوُه . مَرِزَت . گَئی رینام . جانف نَوُه . مَرِزَت . رَاُنام . سَئِه نیش . مَرِزَت . اوروَرَه نام . وَیام . واچیم . سوس . روشِمنُو * اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده هشتم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . اَش تِمُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . مَئِه شَهِه . کِهرپَه . اَاورونَهِه . سریرَهِه . نیوَش تَکوسرَه وَهِه * اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده نهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . نَئُه مُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . بوزَهِه . کِهرپَه . رِنَهِه . سریرَهِه . تیژی . سرَه وَهِه * اَوَتَه . آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده دهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * کُو . اَستی . مَئین یَوَه نام . یَزَه تَنام . زَیُو تِمُو * آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو * وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . سپی تَمَه . زَرَه توش ترَه *
اَهمائی . دَسِمُو . آجَسَت . وَزِمنُو . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . ویرَهِه . کِهرپَه . رَئِوَتُو . سریرَهِه . مَزدَه ذاتَهِه . بَرَت . کَرِتِم . زَرَنیُو . سَئُورِم . فرَه پیخش تِم . ویسپُو . پَئِه سَنگهِم . اَوَتَه آجَسَت *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده یازدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . اَرشُوکَرِم . مَرشُوکَرِم . فرَه شُوکَرِم . هواخشتِم . هوایَه اُنِم * تِم . یَزَه تَه . یُو . اَشَوَه . زَرَه توش ترُو . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . مَنَه هی . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . وَچَهی . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . شکیَه اُتنِه . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . فرَه واکِه . وِرِترَغنَهِه . پَئی تی . پائیتی واکِه *
اَهمائی . دَتَت . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . اِرِذُئیش . خاو . بازاو . اَئَجُو . تَنوُه . ویسپَه یاو . دروَتاتِم . تَنوُه . ویسپَه یاو . وَزدوَرِه . اَاُمچَه . سوکِم . ییم . بَرَه ئیتی . کَرُو . مَسیُو . اوپاپُو . یُو . رَنگهَه یاو . دورَئِه . پارَه یاو . جَفرَه یاو . هَزَنگرُو . ویرَه یاو . وَرِسُو . ستَه وَنگهِم . آپُو . اوروَه ئِسِم . مارَه یِه ئیتی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده دوازدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . اَرشُوکَرِم . مَرشُوکَرِم . فرَه شُوکَرِم . اَاُمچَه . سوکِم . ییم . بَرَه ئیتی . اَسپُو . اَرشَه . یُو . تانترَه یَسچیت . هَچَه . خشَفنُو . اَواخشَه ئیتیاو . اَئیوی . اَورَه یاو . اَسپَه ئِم . وَرِسِم . زِمات . سَیَه نِم . وَئِه نَه ئیتی . کَتارُو . اَغرَوُه . وا . بونَه وُه . وا *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده سیزدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . اَرشُوکَرِم . مَرشُوکَرِم . فرَه شُوکَرِم . اَاُمچَه . سوکِم . ییم . بَرَه ئیتی . کَهرکاسُو . زَرِنومَئی نیش . یُو . نَه اُمَیاچیت . هَچَه . دَنگهَه اُت . مُوشتی . مَسَنگ هِم . خروم . اَئیوی وَئِنَه ئیتی . اَوَه وَتچیت . یَتا . سوکَیاو . بَرازَیاو . بَرازِم . اَوَه وَتچیت . یَتا . سوکَیاو . نَئِزِم *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده چهاردهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * پِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام * اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وَئی تینام . اَشااوم * یَت . بَوانی .اَئیوی سَستُو . اَئیویش مَرِتُو . پُئورو . نَرام . تبیش یَنتام . چیش . اَنگهِه اَستی . بَئِشَه زُو *
آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو . مِرِغَهِه . پِشُو . پَرِنَهِه . وارِنجَه نَهِه . پَرِنِم . اَیَسَه ئِشَه . سپی تَمَه . زَرَه توشترَه * اَنَه . پَرِنَه . تَنوم . اَئیوی . سی فُوئیش . اَنَه . پَرِنَه . هَمِرِتِم . پَئی تی . سَنگهَه ئِشَه * یا . ناو . بَرَئیتی . اَستَوُه . وا . تَخمَهِه . مِرِغَهِه . پَرِنَوُه . وا . تَخمَهِه . مِرِغَهِه . نَئِذَه . چیش . رَئِوَه . مَشیَه . جَه ئین تی . نَئِذَه . فرَه ئِشیِه ئیتی * پَئوروَهِه . نِمُو . بَرَه ئیتی . پَئوروَه . خَُرِناو . ویذارَه یِه ئیتی . اوپَستام . مِرِغَهِه . پَرِنُو . مِرِغَنام * تاو . اَهورُو . ساسترَه نام . دَنگهو پَئی تیش . نُوئیت . سَتِم . جَه ئین تی . ویرَجَه . نُوئیت . هَکِرِت . جَه ئین تی . وَئِسَه ئِپَه . اُییم . جَه ئین تی . فرَه شَه . اَاِئیتی * ویسپِه . تِرِسِنتی . پِرِنینِه . اَوَتَه . ماوَه یَه چیت . تَنوُه . اَوَتَه . ماوَه یَه چیت . تَنویِه . ویسپِه . تِرِسِنتی . اَاوروَتَه . ویسپِه . تِرِسِنتی . دوش . مَئین یوش . اَمِم چَه . وِرِترَغنِم چَه . نیذاتِم . تَنویِه . مَنُو * ییم . وَشاوُنتِه . اَهوراوُنگهُو . وَشاوُنتِه . آهوئیریاوُنگهُو . وَشاوُنتِه . هَه اُسرَه . وَنگهَه نُو . تِم . وَشَه تَه .کَوَه . اوسَه . ییم . اَسپُو . اَرشَه . بَرَه ئیتی . ییم . اوشترُو . وَذَئیریش . بَرَه ئیتی . ییم . آفش . ناوَیَه . بَرَه ئیتی * ییم . ترَه ئِتَه . اُنُو . تَخمُو . بَرَت . یُو . جَنَت . اَژیم . دَهاکِم . تریزَفَنِم . تریکَه مِرِذِم . خشوَش اَشیم . هَزَنگرَه . یَه اُخشتیم . اَشَه اُجَنگهِم . دَئِویم . دروجِم . اَغِم . گَئِه تاویُو . دروَنتِم . یام . اَشَه اُجَس تِمام . دروجِم . فرَه چَه . کِرِن تَت . اَنگرُو . مَئین یوش . اَوی . یام . اَست وَئی تیم . گَئِه تام . مَهر . کائی . اَشَهِه . گَئِه تَنام *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده پانزدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * وِرِترَغنُو . اَوی . ایمَت . نمانِم . گَئُه سورابیُو . خَُرِنُو . پَه ئیری . وِرِن وَئیتی. یَتَه . هااو . مَزَه . مِرِغُو . سَئِه نُو . یَتَه . اَوِه . اَوراو . اوپاپاو . مَسی تُو . گَئی ریش . نیوانِن تی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده شانزدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . پِِِِرِسَت . زَرَه توشترُو . اَهورِم . مَزدام . اَهورَه . مَزدَه . مَئین یُو . سپِه نیش تَه . داتَرِه . گَئِه تَنام . اَست وئی تینام . اَشااوم . کَوَه . اَستی . وِرِترَغنَهِه . اَهورَه ذاتَهِه . نامَه . اَزبائی تیش . کَوَه . اوپَس توئی تیش . کَوَه . نیستوئی تیش *
آئَت مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو . یَت . سپاذََه . هَخَه ساوُنتِه . سپی تَمَه . زَرَتوش ترَه . رَشتِم . رَسمَه . کَتَه رَسچیت . وَشتاوُنگهُو . اَهمیَه . نُوئیت . وَنَه یاوُنتِه . جَتاوُنگهُو .اَهمیَه . نُوئیت . جَنَه یاوُنتِه *
جَه تَنگرُو . پِرِناو . ویذارَه یُوئیش . اَوی . پَتام . کَتَه رَسچیت . یَتارُو . پُئوروُه . فرایَزائیتِه . اَمُو . هوتاشتُو . هورَه اُذُو . وِرِترَغنوُ . اَهورَه ذاتُو . اَتارُو . وِرِترَه . هَچَه ئیتِه * اَمِم چَه . وِرِترَغنِِم چَه . آفرینامی . دوَه . پاتارَه . دوَه . نیپاتارَه . دوَه . نیش هَرِتارَه . دوَه . اَذوَه اُژِن . دوَه . ویذوَه اُژِن . دوَه . فرَذوَه اُژِن . دوَه. آمَرِه زِن . دوهَ . ویمَره زِن . دوَه . فرَه مَرِه زِن *
زَرَه توشترهَ . اَئِتِم . مانترِم . ما . فرَدَئِسَه یوئیش . اَنیَت . پیت رِه . وا . پوترائی. براترِه . وا . هَذُو . زاتائی . اَترَه وَنائی . وا . ترایَه اُنِه . اَئِتَه ئِچَه . تِه . واچُو. یُوئی . اوغرَه . آس . دِرِزرَه . آس . اوغرَه . آس . ویاخَه ئینِه. آس . اوغرَه . آس. وِرِترَغنِه . آس . اوغرَه . آس . بَئِشَه زیَه . آس . اَئِتَه ئِچَه . تِه . واچُو . یُوئی . پِشِم چیت . سارِم . بونجَه ئین تی. اوزگِرِپتِم چیت . سنَه تِم. اَپَشَه . اَپَه. خَُنوَه ئین تی*
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده هفدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . پِرِسَت . زَرَه توشتروُ . اَهورِم . مَزدام. اَهورَه . مَزدَه . مَئين يُو . سپِه نيش تَه . داتَرِه . گَئِه تنام . اَست وَئي تینام. اَشااوم . يُو . ويراذَئيتي . اَنتَرِه . راشتَه . رَسمَنَه . آچَه . پَرَچَه . پِرِه سَه ئيتي. هَذَه . ميترَه . هَذَه . رَشنوُه . كُو . ميترِم . اَئيوي . دروژَه ئيتي . كُو . رَشنوم. پَئي تي . ايري نَختي. كَهمائي. يَسكِم چَه . مَهركِمچَه . اَزِم . بَخشاني . خشَه يَمنُو *
آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو . ييم . مَشياكَه . فرايَزاوُنتِه . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . داتَهِه . ييم . شكيِه ئيتي . دائيت يُو تِمُو . يَس نَسچَه . وَهمَس چَه. اَشات . هَچَه . يَت . وَهيشتات . نُوئيت . ايترَه . اَئيرياو . دَنگهاوُه . فرانش . هيات . هَئِنَه . ُنوئيت . وُئيغنَه . ُنوئيت . پامَه . ُنوئيت . كَپَس تيش . ُنوئيت . هَئِن ُيو . رَتوُ . ُنوئيت . اوزگِرِپتُو . درَفشُو *
پَئي تي . ديم . پِرِسَت . زَرَه توش ترُو . كَت . زي . اَستي . اَهورَه . مَزدَه . وِرِترَغنَهِه . اَهورَه ذاتَهِه . دائيت يُو تِمُو . يَس نَسچَه . وَهمَس چَه . اَشات . هَچَه . يَت . وَهيشتات *
آئَت . مرَه اُت . اَهورُو . مَزداو . زَاُتراو . هِه . اوزبارَه يِن . اَئيرياو . دَنگهاوُه . بَرِسمَه . هِه . ستِرِنَیِن . اَئیریاو . دَنگهاوُه . پَسوم . هِه . پَچَه یِن . اَئیریاو . دَنگهاوُه . اَاوروشِم . وا . وُهو . گَئُه نِم . وا .كاچيت . وا . گَئُه نَنام . هَئُه مُوگَئُه نِم *
ما . هِه . مَه ئیریُو . گِئوروَه یُوئیت . ما . جَهی کَه . ما . اَشَئُه وُه . اَسراوَه یَت گاتُو . اَهومِرِخش . پَئی تیارِنُو . ایمام . دَئِنام . یام . آهوئیریم . زَرَه توش تریم* یِزی شِه . مَه ئیریُو . گِئوروَیات . جَهی کَه . وااَشَئُه وُه . وا . اَسراوَه یَت گاتُو . اَهومِرِخش . پَئی تیارِنُو . ایمام . دَئِِنام . یام . آهوئیریم . زَرَه توش تریم. پَرَه . بَئِشَه زَه . هَچَه ئیتِه . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو * هَمَه تَه . اَئیریابیُو . دَنگهوبیُو . وُئیغناو . جَساوُنتی . هَمَه تَه . اَئیریابیُو . دَنگهوبیُو . هَئِه نَه . فرَه پَتاوُنتی . اَئیریابیُو . دَنگهوبیُو . جَنیاوُنتِه . پَنچَه سَغنائی. سَتَغنائیشچَه . سَتَغنائی . هَزَنگرَغنائیش چَه . هَزَنگرَغنائی . بَئِوَرِغنائیش چَه . بَئِوَرِغنائی . اَهانخش تَغنائیش چَه*
اَذات . اوئیتی . فرَه وَشَتَه . وِرِترَغنُو . اَهورهَ ذاتُو . نُوئیت . نَرُو . یِس نیُو . وَهمیُو . گِئوشچَه . اوروَه . دامی . داتُو . یَت . نورِم . ویام بورَه . دَئِوَه . مَشیاکَه. دَئِوَه یازُو . وُهونیم . وا . تاچَه یِِه ئین تی . فرَه شَه اِکِم . وا . فرَه شین چَنتی * یَت . نورِم . ویام بورَه . دَئِوَه . مَشیاکَه . دَئِوَه یازُو . اَوی . آتَرِم . آبَرِنتی . اَئِتَیاو . اوروَرَه یاو . یا . وَئُچَه . هَپِِه رِسی . نامَه اَئِتِم . اَئِسمِم . یُو . وَئُچَه . نِمِت کَه . نامَه *
یَت . نورِم . ویام بورَه . دَئِوَه . مَشیاکَه . دَئِوَه یازُو . فرا . پَرشتیم . نامَه یِه ئین تی . وی . مَه ئیذیانِم . فشانَه یِه ئین تی . ویسپِه . هَندامَه . رازَه یِه ئین تی . جَنَه . هُو . سَئی ذین . نُوئیت . هَذِن . جَنِن . سَئی ذین . نوئیت . هَذِن . جَنِن. هُو . سَئی ذین . نُوئیت . هَذِن * یَت . نورِم . ویام بورَه . دَئِوَه . مَشیاکَه. دَئِوَه یازُو . اوشی . پَئی ری . دارَه یِه ئین تی . دَئِمَه . هُو . پَئی ری . اوروَه ئِسَه یِه ئین تی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده هجدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . هَه اُمِم . بَه ئيرِه . سائيري . بَه اُغِم . هَه اُمِم . وِرِتراجَنِم . بَه ئيرِه . نيپاتارِم . وُهو . بَه ئيرِه . پاتارِم . تَنويِه . بَه ئيرِه . هَه اُمِم . ييم . نيوَه زَئيتي . نيوَندات . اَپَه يِه ئيتي . دوش مَئي نيَه اُت . آ . پِشَنَه . هَچَه *
يَتَه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . وَناني . يَتََه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . نيوَناني . يَتَه . اَزِم . اَاُم. سپاذِم . نيجَه ناني . يُو . مِ . پَسكات . وَزَه ئيتي *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده نوزدهم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . اَسانِم . سیغُوئیرِه . چیترم . اَبَرِه . اَهورُو . پوترُو . پوتراوُنگهُو . بَئِوَرِه . پَتَه یُو . اَمَه وَه . آس . وِرِترَه وَه . نامَه . وِرِترَه وَه . آس . اَمَه وَه . نامَه * یَتَه . اَزِم . اَوَه تَه . وِرِترَه . هچانِه . یَتَه . ویسپِه . اَنیِه . اَئیرِه * یَتَه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . وَنانی . یَتَه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . نیوَه نانی. یَتَه . اَزِم . اَاُم . سپاذِم . نیجَه نانی . یُو . مِ . پَسکات . وَزَه ئیتی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده بیستم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه * یَتا . اَهو . وَئیریُو . گَوِه . اَمِم . گَوِه . نِمِم . گَوِه . اوخذِم . گَوِه . وِرِترِم . گَوِه . خَُرِترِم . گَوِه . وَست رِم . گَوِه . وِرِزیاتام . تام . نِه . خَُرِتائی . فشویُو *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده بیست و یکم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یُو . رَسمَنُو . سچین دَه یِه ئیتی . یُو . رَسمَنُو . کِرِنتَه یِه ئیتی . یُو . رَسمَنُو . خَُنگهَه یِه ئیتی . یُو . رَسمَنُو . یَه اُزَه یِه ئیتی . اَوی . رَسمَنُو . سچین دَه یِه ئیتی. اَوی . رَسمَنُو .کِرِنتَه یِه ئیتی . اَوی . رَسمَنُو . خَُنگهَه یِه ئیتی. اَوی . رَسمَنُو . یَه اُزَه یِه ئیتی. وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . دَئِوَنام . مَشیانامچَه . یاتوام . پَه ئیری .کَنامچَه . ساترام .کَه اُیام .کَرَفنامچَه *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
کرده بیست و دوم
وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . آئَت . یَت . وِرِترَغنُو . اَهورَه ذاتُو . تَختَه نام . رَسمَه نام . یوختَه نام . شُو ایترهَ نام . میترُو . دروجام . مَشیانامچَه . اَپانش . گَوُه . دَرِزَه یِه ئیتی . پَه ئیری . دَئِمَه . وارَه یِه ئیتی . اَپَه . گَئُه شَه . گَئُشَه یِه ئیتی . نُوئیت . پاذَه . ویذارَه یِه ئیتی . نُوئیت . پَئی تی . تَواو . بَوَه یِه ئیتی *
اَهِه . رَیَه . خَُرِه نَنگ هَچَه . تِم . یَزائی . سورون وَتَه . یَسنَه . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . زَاُترابیُو . وِرِترَغنِم . اَهورَه ذاتِم . یَزَه مَه ئیدِه . یائیش . داتائیش . پَئُوئیریائیش . اَهورَهِه * هَه اُمَیُو . گَوَه . بَرِسمَنَه . هیزوُ دَنگ هَنگهَه . مانترَچَه . وَچَه چَه . شکیَه اُتنَه چَه . زَاُترابیَسچَه . اَرشوخذَه اِئی بیَسچَه . واغژی بیُو *
یِنگهِه . هاتام . آئَت . یِسنِه . پَئی تی . وَنگهُو . مَزداو . اَهورُو . وَئِتا . اَشات هَچا . یاوُنگهامچا . تانسچا . تاوسچا . یَزَه مَه ئیدِه *
یَتا . اَهو . وَئیریُو . (تا سر دو بار خواندن)
یَسنِمچَه . وَهمِم چَه . اَاُجَسچَه . زَوَرِچَه . آفرینامی . اَهورَهِه . مَزداو . رَئِوَتُو . خَُرِه نَنگهَه تُو . اَمِشَنام . سپِن تَنام . اَمَهِه . هوتاشتَهِه . هورَه اُذَهِه . وِرِترَغنَهِه. اَهورَه ذاتَهِه . وَنَئین تیاوسچَه . اوپَرَه تاتُو *
اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن)
اَهمائی . رَئِشچَه . خَُرِه نَسچَه . اَهمائی . تَنوُه . دروَه تاتِم . اَهمائی . تَنوُه . وَزدوَرِه . اَهمائی . تَنوُه . وِرِترِم . اَهمائی . ایشتیم . پَئُوروش خاترام . اَهمائی . آسنام چیت . فرَه زَئین تیم . اَهمائی . دَرِغام . دَرِغُوجیتیم .اَهمائی . وَهیشتِم . اَهوم . اَشَه اُنام . رَاُچَنگهِم . ویسپُو . خاترِم *
اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن)
هَزَنگرِم . (تا سر خواندن) اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن)
جَسَه . مِ . اَوَنگهِه . مَزدَه . (تا سر خواندن) اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن) پیروز باد (تا سر خواندن) اَشِم . وُهو . (تا سر یکبار خواندن) برساد .
بهرام یشت
کرده ی یکم
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
2
بهرام اَهوره آفریده نخستین بار، به کالبد ِباد ِشتابان ِزیبای مزداآفریده ای به سوی او وزید و فـَر ِمزداآفریده، فـَر ِنیک ِمزداآفریده و درمان و نیرو آورد.
3
آنگاه بهرام اَهوره آفریده بسیار نیرومند، بدو گفت :
من نیرومندترین، پیروزترین، فره مندترین، نیک ترین، سودمندترین و درمان بخش ترین [آفریدگانـ]ـم.
4
من ستیزگی را خواهم در هم شکست ستیزگی همۀ دشمنان را ( چه) جادوان و پریها ( چه) کاویهای ستمکار و کرپانها
5
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.«یَنگهـِه هاتـَم...»
کرده ی دوم6
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تراست ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
7
بهرام اَهوره آفریده، دومین بار به کالبد ِوَرزای ِزیبای ِزرین شاخی به سوی او آمد. بر فراز ِشاخ های او، «اَمَ»ی ِنیک آفریده ی بُرزمند هویدا بود.
بهرام ِاَهوره آفریده، اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی سوم8
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
9
بهرام ِاَهوره آفریده، سومین بار به کالبد ِاسب ِسپید ِزیبای ِزرد گوش و زرین لگامی به سوی او آمد. بر پیشانی او،«اَمَ»ی ِنیک آفریده ی برزمند هویدا بود.
بهرام ِاَهوره آفریده، اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم. ..»
کرده ی چهارم10
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
11
بهرام ِاَهوره آفریده، چهارمین بار به کالبد ِاُشتر ِسرمست ِگازگیر جست وخیزکننده ی تیزتک ِرهسپاری - که پشمش جامه ی مردمان را بکار آید - به سوی او آمد ...
12
[ اشتری ...] که در میان ِنران ِجفتگیر - [ هنگامی که ] به ماده اُشتران روی آورد - دارای گرایش فراوانی است. (ماده اُشترانی که در پناه اُشتر ِنر ِسرمستی باشند، آسوده ترند(.
[ اُشتری ] که شانه هایش پر زور و کوهان هایش نیرومند است و چشمان و سری با هوش دارد؛ [ اُشتری ] با شکوه و بلند و نیرومند ...
13
[اشتری ] روشن رنگ که چشمان تیزبینش در شب تیره از دور می درخشد؛ که از سر ، کف ِسپید فروپاشد؛ که بر زانوان و پاهای خوب ِخویش ایستاده، همچون شهریار ِیگانه ی فرمانروایی گرداگرد ِخویش را می نگرد.
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نمازی به بانگ ِ بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم. ...»
کرده ی پنجم14
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تراست ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
15
بهرام ِاَهوره آفریده، پنجمین بار به کالبد ِگراز ِنرینه ی تیزچنگال و تیزدندان و تکاوری به سوی او روی آورد ...
[ گرازی ] که به یک زخم بکشد؛ [ گراز ] خشمگینی که بدو نزدیک نتوان شد؛ [ گراز ] دلیری با چهره ی خال خال که آماده ی [ جنگ ] است و از هر سو بتازد
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ..»
کرده ی ششم16
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
17
بهرام ِاَهوره آفریده، ششمین بار به کالبد ِمرد پانزده ساله ی تابناک ِروشن چشم ِزیبایی با پاشنه های کوچک، به سوی او خرامید.
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ..»
کرده ی هفتم
18
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
19
بهرام ِاَهوره آفریده، هفتمین بار به کالبد ِ«وارِغنَ» که [ شکار خود را ] با چنگال ها بگیرد و با نوک پاره کند، به سوی او پرید ...
... وارِغنَ که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلندپروازان، سبک پروازترین است ....
20
در میان جانداران، تنها اوست که خود را از تیر پران - اگرچه آن تیر، خوب پرتاب شده و در پرواز باشد - تواند رهانید.
اوست که سپیده دمان، شهپر آراسته به پرواز درآید و از بامدادان تا شامگاهان به جست وجوی خوراک برآید ...
21
اوست که در تنگه های کوهساران [ شهپر ] می ساید، که بر ستیغ کوه ها [ شهپر ] بپساود، که در ژرفای دره ها و بستر رودها [ شهپر ]می ساید ، که برشاخساران درختان [ شهپر ] بپساود و به بانگ مرغان گوش فرادهد.
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی هشتم22
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
23
بهرام ِ اَهوره آفریده، هشتمین بار به کالبد ِقوچ ِدشتی ِزیبایی با شاخ های پیچ در پیچ به سوی او روان شد.
[بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی نهم24
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی، مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
25
بهرام ِاَهوره آفریده، نهمین بار به کالبد ِبُز گـُشن ِدشتی ِزیبایی با شاخ های ِسرتیز به سوی او رهسپار شد.
[ بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نمازی به بانگ بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی دهم
26
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مَزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
- کدام یک از ایزدان ِمینُوی،مسلح تر است ؟
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتُشت !
آن ایزد ِمینُوی، بهرام ِاَهوره آفریده است.
27
بهرام ِاَهوره آفریده، دهمین بار به کالبد ِمرد ِرایومند ِزیبای ِمزداآفریده ای که دشنه ای زرکوب و آراسته به گونه گون زیورها دربرداشت، به سوی او گام برداشت.
[بهرام ِاَهوره آفریده ] اینچنین پدیدار شد.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ..»
کرده ی یازدهم28
بهرام ِ اَهوره آفریده را می ستاییم که [ مردان را ] دلیری بخشد؛ که [ بدخواهان را ] مرگ آورد؛ که [ جهان را ] نو کند؛ که [ مردمان را ] آشتی ِنیک بخشد و به خوبی به کامیابی رساند.
زَرتُشت ِاَشَوَن، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را، پیروزی در کردار را، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز برد.
29
بهرام ِاَهوره آفریده، او را تخمه ی بارور، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که ماهی «کـَرَ» در آب داراست که خیزابی همچند ِمویی را در رود ِ«رَنگ ها» ی ِدور کرانه، در ژرفای ِهزار بالای ِآدمی تواند دید.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی دوازدهم30
بهرام ِ اَهوره آفریده را می ستاییم که [ مردان را ] دلیری بخشد؛ که [ بدخواهان را ] مرگ آورد؛ که [ جهان را ] نو کند؛ که [ مردمان را ] آشتی ِنیک بخشد و به خوبی به کامیابی رساند.
زَرتُشت ِاَشَوَن، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را، پیروزی در کردار را، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز برد.
31
بهرام ِاَهوره آفریده، او را تخمه ی بارور، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که اسب داراست که در شب تیره و بی ستاره و پوشیده از ابر، موی اسبی بر زمین افتاده را بازتواند شناخت که از یال یا دم ِاسب است.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی سیزدهم
32
بهرام ِ اَهوره آفریده را می ستاییم که [ مردان را ] دلیری بخشد؛ که [ بدخواهان را ] مرگ آورد؛ که [ جهان را ] نو کند؛ که [ مردمان را ] آشتی ِنیک بخشد و به خوبی به کامیابی رساند.
زَرتُشت ِاَشَوَن، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را، پیروزی در کردار را، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز برد.
33
بهرام ِاَهوره آفریده، او را تخمه ی بارور، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که کرکس ِزرین طوق داراست که پاره گوشتی همچند ِمُشتی را از دوری نُه کشور بازتواند شناخت؛ اگرچه در بزرگی، چون تابش ِسَر ِسوزنی درخشان بنماید.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی چهاردهم34
«بهرام ِ» اَهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اَهوره مزدا پرسید :
ای اَهوره مزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان اَستومَند ! ای اَشَوَن !
اگر من از جادویی ِمردمان ِبسیار بدخواه آزرده شوم، چاره ی آن چیست ؟
35
آنگاه اَهوره مزدا گفت :
پری از مرغ «وارِغنَ»ی ِبزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خود بمال و بدان پر، [ جادویی ِ ] دشمن را ناچیز کن.
36
کسی که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را از جای بدر نتواند برد و نتواند کشت.
آن پر ِمرغکان مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فـَر ِبسیار بخشد.
37
پس فرمانروا و سردار کشور - آن آدمی کش - بکشد؛ [ اما ] نه صد [ تن ] را.
او آنان را یکباره نکشد. او تنها یکی را بکشد و بگذرد.
38
آن کس که [ این ] پر با اوست، همگان از او هراسانند؛ همان سان که همه ی دشمنان از من به تن خویش بیمناکند. همه ی دشمنان از نیرو و پیروزی که در خویشتن ِمن هست، ترسانند ...
39
... آن پیروزی که فرمانروایان آرزومند آنند؛ فرمانروازادگان آرزومند آنند؛ ناموران آرزومند آنند؛ کاووس آرزومند آن بود.
... آن پیروزی که [ نیروی ] اسبی را در بر دارد؛ [ نیروی ِ] اُشتر ِسرمستی را دربر دارد؛ [ نیروی ِ] آبی ناوتاک را دربر دارد ...
آن پیروزی که فریدون ِدلیر داشت؛ کسی که اژی دَهاک را فروکوفت؛ [ اَژی دَهاک ِ] سه پوزه ی سه کله ی شش چشم را، آن دارنده ی هزار [ گونه ] چالاکی را، آن دیو ِبسیار زورمند ِدروج را، آن دُروَند ِآسیب رسان ِجهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن ِجهان اَشَه، به پتیارگی در جهان ِاَستومند بیافرید.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی پانزدهم41
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
بشود که پیروزی و فـَر ِ[ بهرام ]، این خانه و گله ی گاوان را فراگیرد؛ همان سان که «سیمرغ» و ابر ِبارور کوه ها را فرامی گیرند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی شانزدهم
42
بهرام ِِاَهوره آفریده را می ستاییم.
زَرتُشت از اَهوره مزدا پرسید :
ای اَهوره مَزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار ِجهان ِاَستومند ! ای اَشَوَن !
بهرام ِاَهوره آفریده را در کجا باید نام برند و به یاری خوانند ؟
در کجا باید او را بستایند و نیایش بگزارند ؟
43
آنگاه اَهوره مَزدا گفت :
ای سپیتمان زرتشت !
هنگامی که دو سپاه در برابر یکدیگر ایستند و آرایش رزم گیرند؛ اما پیشروان به پیروزی ِواپسین نرسند و شکست خوردگان به شکستی سخت، دچار نشوند ...
44
... چهار پر [ وارِغنَ ] بر سر ِراه ِهر دو سپاه بیفشان.
هر یک از دو سپاه که نخستین بار «اَمَ»ی ِنیک آفریده و بُرزمَند و بهرام ِاَهوره آفریده را نیاز پیشکش آورد، پیروزی از آن ِاو شود.
45
اَمَ و بهرام ِاَهوره آفریده - هر دو پشتیبان، هر دو نگاهبان، هر دو پاسدار - را آفرین می فرستم.
هردوان بدین جا و بدان جا پرواز کنند. هردوان به بالا پرواز کنند.
46
ای زَرتُشت !
این «مَنثَره» [ی ِورجاوند ] را به هیچ کس جز به پدر یا برادر تنی یا به آتـُربان وابسته به گروه های سه گانه، میاموز.
این سخنی است نیرومند و استوار؛ نیرومند و به گشاده زبانی باز گفته؛ نیرومند و چاره بخش.
این سخنی است که سر ِپریشان را سامان بخشد و زخم ِفرود آمده را [ به فرود آورنده ] بازگرداند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی هفدهم47
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم که همگام با مهر و رَشن، به میان رده های ِآرایش رزم گرفته ی جنگاوران روَد و پرسد :
- کدامین کس مهر دُروج است ؟
- کدامین کس از رَشن روی برتابد ؟
- کدامین کس را بیماری و مرگ بخشم، من که چنین توانم کرد ؟
48
پس اهورامزدا گفت :
اگر مردمان، بهرام ِاَهوره آفریده را آنچنان که بشاید، نیاز پیشکش آورند و ستایش و نیایشی سزاوار و به آیین بهترین اَشَه بگزارند، هرآینه سیلاب و بیماری گَر و «کـَبـَست» و گردونه های رزم آوران ِدشمن با درفش های برفراشته به سرزمین های ایرانی راه نیابد.
49
زرتُشت از او پرسید :
ای اَهوره مَزدا !
- کدام است ستایش و نیایش برازنده ی بهرام ِاَهوره آفریده به آیین ِبهترین اَشَه ؟
50
آنگاه اَهوره مَزدا گفت :
مردان ِسرزمین های ایرانی باید او را گوسفندی یک رنگ - سپید یا سیاه یا رنگی دیگر - بریان کنند.
51
از آن نیاز، راهزن یا زن بد عمل یا [ نا ] اَشَوَنی را که «گاهان» نمی سراید و برهم زن ِزندگانی است کسی که مخالف دین ِاَهورایی ِزرتشت است، نباید بهره ای برسد.
52
اگر از آن نیاز، راهزن یا زن بد عمل یا [ نا ] اَشَوَنی را که «گاهان» نمی سراید و برهم زن ِزندگانی است کسی که مخالف دین ِاَهورایی ِزرتشت است ، بهره ای برسد، هر آینه بهرام ِاهوره آفریده چاره و درمان را برگیرد ...
53
... پس به ناگاه سیلاب سرزمین های ایرانی را فراگیرد؛ به ناگاه سپاه دشمن به سرزمین های ایرانی درآید؛ به ناگاه سرزمین های ایرانی درهم شکند : پنجاه ها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
54
پس آنگاه، او بانگ برآوَرَد :
ای مردم !
آیا در این هنگامه که دیوان «ویامبوَر» و مردمان دیوپرست خون می ریزند و [ سیل خون ] روان می کنند، بهرام ِاهوره آفریده و گوشوروَن شایسته ی ستایش و نیایش نیستند ؟
55
در این هنگامه که دیوان ویامبوَر و مردمان دیوپرست، گیاه «هَپِرِسی» و هیزم «نَمِذکَ» را در آتش می افکنند.
56
در این هنگامه که دیوان ویامبوَر و مردمان دیوپرست، پشت [ گاو ] را خم می کنند و کمر [ش ] را درهم می شکنند و اندام ها [یش ] را دراز می کنند؛ بدان گونه که گویی [ او را ] می کشند، اما نمی کشند ...(8)
در این هنگامه که دیوان ویامبوَر و مردمان ِدیوپرست، گوش ها [ی ِگاو ] را می پیچانند و چشم ها [یش ] را بیرون می کشند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی هجدهم57
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
هَوم ِدوردارنده ی مرگ را دربرمی گیرم.
هوم ِپیروز را دربرمی گیرم.
نگاهبان ِخوب را دربرمی گیرم.
نگاهدار تن را دربرمی گیرم.
کسی که [ شاخه ای ] هوم با خود نگاه دارد، در جنگ از بند [ دشمن ] برهد.
58
تا من این سپاه را شکست دهم؛ تا من این سپاه را یکسره شکست دهم؛ تا من این سپاه را که از پی من می تازد، درهم شکنم.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی نوزدهم
59
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
سنگی را که به «سیغویرِ» وابسته است، فرمانروازاده ای دربرگیرد؛ ده هزار از فرمانروازادگان، آن نام آور به نیرومندی و پیروزی را دربرگیرند ...
60
... تا من - چونان همه ی ایرانیان دیگر - از پیروزی بزرگ برخوردار شوم؛
تا من این سپاه را شکست دهم؛
تا من این سپاه را که از پی من می تازد، درهم شکنم.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی بیستم
61
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم.
«یَثَه اَهو وَیریو ..»
گیتی را نیرو باد ! درود بر گیتی ! نرم گفتاری گیتی را باد ! پیروزی گیتی را باد ! فراوانی گیتی را باد ! آبادانی گیتی را باد !
باید برای [ آبادانی ] جهان کوشید و آن را به درستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.»(9)
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی بیست و یکم
62
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم که رده های رزم [ آوران ] را از هم بپاشد؛ که رده های رزم [ آوران ] را از هم بدرد؛ که رده های رزم [ آوران ] را به تنگنا افکند؛ که رده های رزم [ آوران ] را پریشان کند؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره از هم بپاشد؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره از هم بدرد؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره به تنگنا افکند؛ که رده های رزم [ آوران ] را یکسره پریشان کند.
بهرام ِاَهوره آفریده، [ رده های رزم آوران ِ] دیوان، مردمان [ دیوپرست ]، جادوان، کـَوی ها و کـَرَپ های ستمکار را [ چنین کند].
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
کرده ی بیست و دوم
63
بهرام ِاَهوره آفریده را می ستاییم بدان هنگام که بهرام اَهوره آفریده در رده های برانگیخته ی رزم [ آوران ِ] روستاهای ِبهم پیوسته، دست های مهردُروجان را از پشت ببندد؛ چشم های آنان را بپوشاند و گوش های آنان را کر کند؛ بدان سان که کسی نتواند پا فراپیش نهد و پایداری کند.
برای فـََر و فروغش، من او را - آن بهرام ِمزداآفریده را - با نماز [ی به بانگ ِ] بلند می ستایم.
بهرام ِمزداآفریده را - به شیوه ی نخستین آیین اَهوره - با هَوم ِآمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان ِخرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن ِرسا می ستاییم.
«یَنگهـِه هاتـَم ...»
64
«یَثَه اَهو وَیریو ... »
بهرام ِاَهوره آفریده و اوپَرَتات ِپیروزمند را درود می فرستم.
«اَشِم وُهو .. »
«اَهمایی رَئِشچَه ...» : او را فروغ و فر، او را تندرستی، او را پایداری تن، او را پیروزی تن، او را خواسته ی بسیار آسایش بخش، او را فرزندان کارآمد، او را زندگی دیرپای، او را بهترین هستی ِاَشَوَنان و روشنایی ِهمه گونه آسانی بخش ..
بهر ام در اوستا ورثرغن verethragan و درپهلوی ورهران می باشد
ارمنیها آن را مختصر نموده ورام گفتند همین اسم در گرجستان گورام شد. معمولا در روی مسکوکات و کتیبه ها ورهران آمده است تغییر یافتن نون ورهران به میم از قبیل تغییر بان پهلوی است به بام فارسی در ادبیات مزدیسنا نیز ورهرام گفته می شود در بندهش واهرام ضبط شده است .
بهرام یکی از ایزدان بزرگ مزدیسنا است در رتبه و مقام مثل ایزد سروش است .در مهریشت بهرام یار و همراه مهر یعنی فرشتۀ رزم و پیکار و پاسبان عهد و پیمان است. در فقرۀ 48 بهرام یشت ، بهرام با همراهی مهر و رشن جلوه گر است و جویاست که فریبندگان مهر یعنی مردمان پیمان شکن و عهد نشناس را به سزای رساند و خوار شمرندگان رشن یعنی عدالت را دچار رنج و گزند نماید
معنی لفظی بهرام مناسبت تامّی با وظیفۀاین ایزد دارد. بهرام به معنی فتح و پیروزی است . بهرام فرشتۀ پیروزی و نگهبان فتح و نصرت است.در هنگام جنگ و نبرد باید هماوردان برای پیروزی یافتن و چیره شدن به او متوسل شوند و او را به یاری بخوانند هریک از دو صف معرکه که بیشتر به واسطۀ ستایش و نیایش و نذر فرشتۀ پیروزی را خشنود و شاد کند رستگار کامیاب خواهد بود .
ناگفته خود پیداست که ایرانیان جنگ آور و رزمازما که همواره در میدان های جنگ در زد و خورد بودند تا به چه اندازه به ایزد بهرام اهمیّت می دادند. به مناسبت وظیفۀ این فرشته است که در آغاز بهرام یشت می خوانیم : « زردشت از اهورامزدا پرسید ای اهورامزدای مینوی پاک تو ای آفرینندۀ جهان خاکی ای مقدس کیست در میان ایزدان مینوی که بهتر مسلّح است . آنگاه اهورامزدا در پاسخ گفت آن کس بهرام اهورا آفریده است ای اسپنتمان زردشت»
به نظر می رسد که بهرام در عهد ساسانیان بخصوصه مورد توجه بوده است. پنج تن از شاهنشان این سلسله بهرام نام داشته اند گروهیاز نامداران آن زمان که تاریخ اسامی آنان را حفظ نموده نیز چنین نامزد بوده اند. پیش از زمان ساسانیان هم در روی مسکوکات پادشاهان یونانی و باختری و پادشاهان هندو اسکیت بهرام به اسم اورلاگنو orlagno نقش است.
کلمۀ بهرام مرکب است از دو لغت اوستائی ورثر+ غن جزء اول ورثر به معنی حمله و هجوم و به معنی فتح و نصرت است و جزء دوم که غن باشد به معنی کشنده و زننده است و هیئت دیگری از این کلمه که جن باشد در کتیبه های هخامنشی و در اوستا به معنی زدن آمده است از همین کلمه است لغت زدن در فارسی ورثرغن مجموعا به معنی فتح و پیروزی است و در اوستا از برای آن شواهد بسیار داریم غالبا ورثرغن یاورثرجن صفت مانند از برای انسان و فرشتگان و ادعیه مثل سوشیانت و هوم و واج و سروش و آذر و مهر و باد و غیره آمده است
در سانسکریت این کلمه ورترهن vrtra-han می باشد کلمۀ هن در معنی با کلمۀ جن یا غن فرس و اوستا فرقی ندارد. اما کلمۀ ورتر سانسکریت باورثر اوستا تفاوتی دارد به این معنی که کلمۀ ورتر در سانسکریت به صیغۀ مخنّث به معنی دشمن است و به صیغۀ مذکر نام عفریتی است اژدها شکل که به دست اندرا indra کشته شده است.
اندرا که یکی از بزرگترین پروردگاران هندوان و پروردگار ملی آن ها شمرده می شود. در سرزمین هند در جنگ بر ضد سیاه پوست های بومی آن سامان پشت و پناه آریایی ها بوده و امروز هم در کیش برهمنی خداوند آسمان و بهشت است همیشه به صفت ورترهن متّصف شده است یعنی کشندۀ افریت دشمن در وید کتاب مقدس برهمنان از جمله اعمال دلیرانه که به اندرا نسبت داده شده کشته شدن همین ورتر می باشد به دست او . ورتر اژدهایی بوده که آب را در کوه ها حبس نموده از جریان باز میداشت اندرا او را کشته وسینه کوه را با هزاران تیر چاک زده آب را از زندان برهانید و به سوی دریا روان ساخت.
اسم ورثرغن ( بهرام ) که در مزدیسنا به ایزد پیروزی داده شده از همین ورترهن سانسکریت است که در ویدصفت پروردگار اندرا می باشد . اساسا هم کلمۀ ورثرغن در ایران قدیم چنانکه نزد هندوان به معنی دشمن کش بوده است معنی پیروزی و فتح در اوستا معنی مجازی این کلمه می باشد چنان که ملاحظه می شود بهرام یادگاری است از پروردگار قدیم آریایی و به منزلۀ اندرای هندوان است .
گرچه در هیچ جای اوستا اشاره نشده که بهرام هم مانند اندرا کشندۀ اژدها باشد اما غیر مستقیم اثری از این داستان نزد ایرانیان نیز می توان به دست آورد .
ستایش بهرام از زمان قدیم به ارمنستان نفوذ کرده بوده و در آنجا به اسم وهاگن VAHAGN به جای نیم پروردگار یونانی هرقل HERCULE)) مقام و منزلتی پیدا نموده از برای او مجسمه می ساخته اند و به یاد مفاخر او اشعار می سروده اند تولد او را از آب دریا می پنداشته اند و او را کشندۀ اژدهایی گمان می کرده اند.
برخی از اعمال دلیرانۀ بهرام که در بهرام یشت مندرج است به خوبی یادآور اعمال دلیرانه اندرا می باشد. عجب در این است که اندرا در مزدیسنا از یاران اهریمن و دیو بزرگی شمرده شده است .
گفتیم دراوستا غالبا بهرام به معنی پیروزمند آمده و صفت گروهی از ایزدان است از جمله صفت ایزد آذر است آتش بهرام که به منزلۀ کاتدرال cathedrale عیسویان است مناسبت مخصوصی با بهرام ایزد پیروزی ندارد بلکه در این جا بهرام به معنی اصلی خود می باشد یعنی آتش پیروزمند .
نگهبانی روز بیستم ماه سپرده به فرشتۀ پیروزی و موسوم است به بهرام روز که به خصوصه روز مقدسی شمرده می شود زرتشتیان آن روز را جشن گرفته به پرستشگاه آتش بهرام می روند.
ستارۀ مریخ نیز در فارسی موسوم است به بهرام ، همان ستاره ای که در لاتینی به اسم پروردگار جنگ رم مارس Mars نامزد شده در نزد ایرانیان دارای اسم فرشتۀ فتح و ظفر است واهرام در بندهش فصل 5 فقرۀ 1 و بهرام در ادبیات فارسی اسم کوکب فلک پنجم است به واسطۀ معانی مختلف کلمۀ بهرام غالبا در نظم و نثر به این لغت بر می خوریم خواه اسم ایزد پیروزی و فرشتۀ نگهبان روز بیستم ماه خواه ستارۀ مریخ خواه اسم گیاهی خواه اسم یکی از پادشاهان و نامداران عهد کهن به خصوصه به واسطۀ داستان فرورفتن بهرام گور در باتلاق شکار گاهی که موضوع منظوم های بسیار دلکش سخن سرایان ماست به کلمۀ بهرام مأنوسیم.
همیشه تا بود از پیش رشن مهروسروش چــنــان کــه از پــس بهـرام رام باشد و باد
« رافعی»
فـــلـک خــامــس آن بــهـرام اسـت آنــکــه درفــعـــل و رای خـــودکــام اســت
« سنایی»
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار که من پیمودم این صحرا نه بهرامست و نه گورش