mozhgan
03-28-2011, 06:39 AM
مهرنوش قربانعلي
http://www.mahmag.org/farsi/media/2/20070309-2.jpg
متولد:1347 تهران
دانش آموخته ي: كارشناسي زبان و ادبيات فارسي
حضور حرفه اي درمجلات و مطبوعات تخصصي ادبيات از سال 1367 با مجلاتي مانند: دنياي سخن،آدينه،تكاپو ، گردون،دريچه،فرهنگ توسعه،نگاه نو،بايا،نوشتا و...
نمايه ي آثار:
درناتمامي خود (مجموعه شعر) نشر توكا 1377
راه به حافظه ي جهان (مجموعه شعر) نشر نگاه سبز 1380
تبصره (مجموعه شعر) نشر آرويج 1383
_به وقت البرز(مجموعه شعر) نشر آهنگ ديگر 1386
تحقيقي،پژوهشي:
چشم انداز شعر معاصر ايران (1380-1301) نشر بازتاب نگار 1383
گفتگو با منتقدان و صاحب نظران شعر امروز
نمايه ي حضور:
-همايش « همسايه در را باز كن» ،تركيه شعرخواني و سخنراني با عنوان" چند صدايي در سال2006 شعر زن ايراني" دردانشگاه هاي bilgi و Toob
-همايش روز جهاني شعر بحرين 2008
سخنراني دردانشگاه دهلي ودانشگاه جامع اسلامي هند(به دعوت پرفسورچندرشيكهرو وپرفسور قمرفخار) با عنوان « گستره هاي فكري وتنوع شيوه هاي شعري،در شعر زنان ايراني درسه دهه ي80-70-60» سا ل2009
ارائه ي نقد ونظر درباره ي شعر امروز ايران و آثار شاعران امروز،در روزنامه ها و مجلات تخصصي و سايت هاي ادبي مانند:اعتمادملي،اعتماد،كا گزاران، خوانش،آناهيد،وازنا...
دبير بخش انديشه ونقد سايت « پياده رو»
ترجمه ي آثار «مهرنوش قربانعلي» به:
تركي استانبولي دكتر هاشم خسروشاهي
عربي محمدالامين
سوئدي سهراب رحيمي
انگليسي عليرضا بهنام،سپيده جديري، مهناز يوسفي
دانسته ها:
برگزيده ي سومين دوره ي جايزه ي «پروين اعتصامي»،سال 1387 براي مجموعه
شعر«به وقت ا لبرز»- نشرآهنگ ديگر 1386
تبصره (كانديد نهايي جايزه ي شعرخبرنگاران سال- 85)، برگزيده به انتخاب مجله ي نگاه نو(سال 84)
به وقت البرز(كانديد نهايي نخستين دوره ي شعرزنان- خورشيد سال –87)
به وقت البرز
------------------
چهار طاق؛ دريا را به هم ميكوبم
لولاهاي توفاني به رعشه ميافتند
و معبد را به آشوب ميكشد
جذر و مد چشمهايم
غلت ميزنم تا خليجي كه در موهايم ادامه دارد
كوسهها را تزيين كند
اين فلات حرارتي دارد كه با نبض من تنظيم ميشود.
تيك تاك اقيانوس بيهوده است
گوش ميخوابانم تا يشت ها سرود روزي را بخوانند
كه باراني كيهاني را رقم ميزنم
]آوردهاند كه در اين سرزمين قريهاي كوچك است
با خانههاي زاغه مانندي كه جز به دلخواه كاري نميكنند
آوازهاش خواهم بخشيد[
در توالي كوهها تكرار ميشوم
ديوار ميچينم، ديوار ميچينم، ديوار
و چين در چين دامنم از خرز ميگذرد
رگي از من به دعا همراه تو بود
و آبراههاي از چشمهايم
كه صورت نيل را از درياي سرخ گذر دادي
من اولين سكهام كه انگشتان تو را ضرب ميگيرد
و سوئز روي كانالي خصوصي اتفاق ميافتد
]آوردهاند كه در اين سرزمين قريهاي است زير زميني
با راه هايي كه به دلخواه به هر سو ميدوند
كتابهاي تاريخ نامش را نشيندهاند
آوازهاش خواهم بخشيد[
آشوب را به معبد ميكشد
جذر و مد چشمهايم
ناخن هايم كتيبههاي بيستون را نقش ميزنند
كتابهاي مقدس صفحه صفحه صدايت را در آغوش ميكشند
در اين قلب باستاني تمدني چون تو تكرار ميشود
تا شعرهايم را به پايتختي بخواند
و خط ميخي خواب انعطاف ببيند؟
نگاهم بر مدار البرز ميچرخد
تا آشكار شود گرسنگي نصف النهار
پيش از تو قلمروي چنين سايهاي بر نقشه نينداخته بود
تا دل هر دو قطب آب شود؟
چهار ستون بادهاي موسمي ميلرزد
]آوردهاند كه قريهاي كوچك است
كه در جنوب دامن البرز خوابيده است
آوازهاش خواهم بخشيد[
در پايگاه دريايي عيلام
گرمايي فوق حارهاي بدرقهام ميكند
و بر مقابر كنده شده روي جزيرهي خارك
سربازان هخامنشي كشيك ميدهند
پشت بادهاي موسمي ميلرزد
دشتستان از صداي سم اسبي به خود ميآيد
كه جنگ جهاني اول را از جنوب پيشاني ات پاك كرد
از پشت تير خورده ولي هنوز
تنها بارندگي قابل ملاحظهاي است
كه چشم منطقه راتر ميكند
]آوردهاند كه استخوان تركانده و
سري در آورده ميان سرها
با چشمان باز از البرز مراقبت ميكند
و نام كوچكاش بزرگتر شده است[
دريا را به هم ميكوبم
سلسله كوه هايي كه مرا ادامه ميدهند
در تسخير بابل به ياري ات ميآيند
جنگل با وسعت شمالياش شكسته نفسي ميكند
كه كوچك خان را به رخ نميكشد
در توالي كوهها تكرار ميشوم
ديوار ميچينم، ديوار ميچينم، ديوار
زاگرس دورههاي زمينشناسي را به زير ميكشد
و مادها كه در ارسباران قدم ميزنند
در چشم اسكندر يونان برخود ميلرزد
به شيري كه فرزندانم نوشيدهاند، قسم ميخورم
ستارخان روي حرف سهند حرفي نميزند
چهار ستون بادهاي موسمي ميلرزد
خورشيد
با بزرگترين اقليم ات حرف ميزند
در صداي قدمهاي توس
آبادي شاهنامه تكثير ميشود
و دادگري
تولد انوشيرواني است كه در تو اتفاق ميافتد
سربداران
پرچم مرزبانيات را به اهتراز در آوردهاند
چهار طاق؛ دريا را به هم ميكوبم
چهار ستون اندام بادهاي موسمي ميلرزد
گوش ميخوابانم
تا يشت ها سرود روزي را بخوانند
كه باراني كيهاني را رقم ميزنم
]آوردهاند كه رگهاي ملي اين سرزمين بيشتر از نفت است
و رؤياهاي تهران آن قدر بزرگ شده
تا قلبش وقف اهتراز پرچماش باشد[
گوش ميخوابانم
اين فلات مرا كه الهه نيستم
گرم در آغوش ميگيرد.
http://www.mahmag.org/farsi/media/2/20070309-2.jpg
متولد:1347 تهران
دانش آموخته ي: كارشناسي زبان و ادبيات فارسي
حضور حرفه اي درمجلات و مطبوعات تخصصي ادبيات از سال 1367 با مجلاتي مانند: دنياي سخن،آدينه،تكاپو ، گردون،دريچه،فرهنگ توسعه،نگاه نو،بايا،نوشتا و...
نمايه ي آثار:
درناتمامي خود (مجموعه شعر) نشر توكا 1377
راه به حافظه ي جهان (مجموعه شعر) نشر نگاه سبز 1380
تبصره (مجموعه شعر) نشر آرويج 1383
_به وقت البرز(مجموعه شعر) نشر آهنگ ديگر 1386
تحقيقي،پژوهشي:
چشم انداز شعر معاصر ايران (1380-1301) نشر بازتاب نگار 1383
گفتگو با منتقدان و صاحب نظران شعر امروز
نمايه ي حضور:
-همايش « همسايه در را باز كن» ،تركيه شعرخواني و سخنراني با عنوان" چند صدايي در سال2006 شعر زن ايراني" دردانشگاه هاي bilgi و Toob
-همايش روز جهاني شعر بحرين 2008
سخنراني دردانشگاه دهلي ودانشگاه جامع اسلامي هند(به دعوت پرفسورچندرشيكهرو وپرفسور قمرفخار) با عنوان « گستره هاي فكري وتنوع شيوه هاي شعري،در شعر زنان ايراني درسه دهه ي80-70-60» سا ل2009
ارائه ي نقد ونظر درباره ي شعر امروز ايران و آثار شاعران امروز،در روزنامه ها و مجلات تخصصي و سايت هاي ادبي مانند:اعتمادملي،اعتماد،كا گزاران، خوانش،آناهيد،وازنا...
دبير بخش انديشه ونقد سايت « پياده رو»
ترجمه ي آثار «مهرنوش قربانعلي» به:
تركي استانبولي دكتر هاشم خسروشاهي
عربي محمدالامين
سوئدي سهراب رحيمي
انگليسي عليرضا بهنام،سپيده جديري، مهناز يوسفي
دانسته ها:
برگزيده ي سومين دوره ي جايزه ي «پروين اعتصامي»،سال 1387 براي مجموعه
شعر«به وقت ا لبرز»- نشرآهنگ ديگر 1386
تبصره (كانديد نهايي جايزه ي شعرخبرنگاران سال- 85)، برگزيده به انتخاب مجله ي نگاه نو(سال 84)
به وقت البرز(كانديد نهايي نخستين دوره ي شعرزنان- خورشيد سال –87)
به وقت البرز
------------------
چهار طاق؛ دريا را به هم ميكوبم
لولاهاي توفاني به رعشه ميافتند
و معبد را به آشوب ميكشد
جذر و مد چشمهايم
غلت ميزنم تا خليجي كه در موهايم ادامه دارد
كوسهها را تزيين كند
اين فلات حرارتي دارد كه با نبض من تنظيم ميشود.
تيك تاك اقيانوس بيهوده است
گوش ميخوابانم تا يشت ها سرود روزي را بخوانند
كه باراني كيهاني را رقم ميزنم
]آوردهاند كه در اين سرزمين قريهاي كوچك است
با خانههاي زاغه مانندي كه جز به دلخواه كاري نميكنند
آوازهاش خواهم بخشيد[
در توالي كوهها تكرار ميشوم
ديوار ميچينم، ديوار ميچينم، ديوار
و چين در چين دامنم از خرز ميگذرد
رگي از من به دعا همراه تو بود
و آبراههاي از چشمهايم
كه صورت نيل را از درياي سرخ گذر دادي
من اولين سكهام كه انگشتان تو را ضرب ميگيرد
و سوئز روي كانالي خصوصي اتفاق ميافتد
]آوردهاند كه در اين سرزمين قريهاي است زير زميني
با راه هايي كه به دلخواه به هر سو ميدوند
كتابهاي تاريخ نامش را نشيندهاند
آوازهاش خواهم بخشيد[
آشوب را به معبد ميكشد
جذر و مد چشمهايم
ناخن هايم كتيبههاي بيستون را نقش ميزنند
كتابهاي مقدس صفحه صفحه صدايت را در آغوش ميكشند
در اين قلب باستاني تمدني چون تو تكرار ميشود
تا شعرهايم را به پايتختي بخواند
و خط ميخي خواب انعطاف ببيند؟
نگاهم بر مدار البرز ميچرخد
تا آشكار شود گرسنگي نصف النهار
پيش از تو قلمروي چنين سايهاي بر نقشه نينداخته بود
تا دل هر دو قطب آب شود؟
چهار ستون بادهاي موسمي ميلرزد
]آوردهاند كه قريهاي كوچك است
كه در جنوب دامن البرز خوابيده است
آوازهاش خواهم بخشيد[
در پايگاه دريايي عيلام
گرمايي فوق حارهاي بدرقهام ميكند
و بر مقابر كنده شده روي جزيرهي خارك
سربازان هخامنشي كشيك ميدهند
پشت بادهاي موسمي ميلرزد
دشتستان از صداي سم اسبي به خود ميآيد
كه جنگ جهاني اول را از جنوب پيشاني ات پاك كرد
از پشت تير خورده ولي هنوز
تنها بارندگي قابل ملاحظهاي است
كه چشم منطقه راتر ميكند
]آوردهاند كه استخوان تركانده و
سري در آورده ميان سرها
با چشمان باز از البرز مراقبت ميكند
و نام كوچكاش بزرگتر شده است[
دريا را به هم ميكوبم
سلسله كوه هايي كه مرا ادامه ميدهند
در تسخير بابل به ياري ات ميآيند
جنگل با وسعت شمالياش شكسته نفسي ميكند
كه كوچك خان را به رخ نميكشد
در توالي كوهها تكرار ميشوم
ديوار ميچينم، ديوار ميچينم، ديوار
زاگرس دورههاي زمينشناسي را به زير ميكشد
و مادها كه در ارسباران قدم ميزنند
در چشم اسكندر يونان برخود ميلرزد
به شيري كه فرزندانم نوشيدهاند، قسم ميخورم
ستارخان روي حرف سهند حرفي نميزند
چهار ستون بادهاي موسمي ميلرزد
خورشيد
با بزرگترين اقليم ات حرف ميزند
در صداي قدمهاي توس
آبادي شاهنامه تكثير ميشود
و دادگري
تولد انوشيرواني است كه در تو اتفاق ميافتد
سربداران
پرچم مرزبانيات را به اهتراز در آوردهاند
چهار طاق؛ دريا را به هم ميكوبم
چهار ستون اندام بادهاي موسمي ميلرزد
گوش ميخوابانم
تا يشت ها سرود روزي را بخوانند
كه باراني كيهاني را رقم ميزنم
]آوردهاند كه رگهاي ملي اين سرزمين بيشتر از نفت است
و رؤياهاي تهران آن قدر بزرگ شده
تا قلبش وقف اهتراز پرچماش باشد[
گوش ميخوابانم
اين فلات مرا كه الهه نيستم
گرم در آغوش ميگيرد.