mozhgan
03-28-2011, 06:27 AM
مقدمه
«اندیشه کردن که چه گویم، بهاز پشیمانی خوردن که چرا گفتم»
«اول اندیشه وانگهی گفتار// پایبست آمدهاست و پس، دیوار»
باب اول، در سیرت پادشاهان
«اگر دانش به روزی بر فزودی// زنادان تنگ روزی تر نبودی»
«اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی// برآورند غلامان او درخت از بیخ// بهپنج بیضه که سلطان ستم روا دارد// زنند لشکریانش هزار مرغ بهسیخ»
«بنیآدم اعضای یکپیکرند// که در آفرینش زیک گوهرند// چو عضوی بهدرد آورد روزگار// دگر عضوها را نماند قرار// تو کز محنت دیگران بیغمی// نشاید که نامت نهند آدمی»
«درویش و غنی، بنده این خاک درند// وآنانکه غنیترند، محتاجترند»
«ظالمی را خفته دیدم نیمروز// گفتم این فتنهاست خوابش برده به// وآنکه خوابش بهتر از بیداری است// آن چنان بدزندگانی، مرده به»
«عاقبت گرگزاده گرگ شود// گرچه با آدمی بزرگ شود»
«کیمیاگر بهغصه مرده و رنج// ابله اندر خرابه یافتـه گنج»
«مسکین خر اگر چه بیتمیز است// چون بار همی برد عزیز است// گاوان و خران باربردار// به زآدمیان مردمآزار
«اندیشه کردن که چه گویم، بهاز پشیمانی خوردن که چرا گفتم»
«اول اندیشه وانگهی گفتار// پایبست آمدهاست و پس، دیوار»
باب اول، در سیرت پادشاهان
«اگر دانش به روزی بر فزودی// زنادان تنگ روزی تر نبودی»
«اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی// برآورند غلامان او درخت از بیخ// بهپنج بیضه که سلطان ستم روا دارد// زنند لشکریانش هزار مرغ بهسیخ»
«بنیآدم اعضای یکپیکرند// که در آفرینش زیک گوهرند// چو عضوی بهدرد آورد روزگار// دگر عضوها را نماند قرار// تو کز محنت دیگران بیغمی// نشاید که نامت نهند آدمی»
«درویش و غنی، بنده این خاک درند// وآنانکه غنیترند، محتاجترند»
«ظالمی را خفته دیدم نیمروز// گفتم این فتنهاست خوابش برده به// وآنکه خوابش بهتر از بیداری است// آن چنان بدزندگانی، مرده به»
«عاقبت گرگزاده گرگ شود// گرچه با آدمی بزرگ شود»
«کیمیاگر بهغصه مرده و رنج// ابله اندر خرابه یافتـه گنج»
«مسکین خر اگر چه بیتمیز است// چون بار همی برد عزیز است// گاوان و خران باربردار// به زآدمیان مردمآزار