mozhgan
03-28-2011, 06:25 AM
فضیلت قناعت
«بهنان خشک قناعت کنیم و جامه دلق// که بار محنت خود به، که بار منّت خلق»
«خوردن برای زیستن و ذکرکردن است// تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است»
«شد غلامی که آب جوی آرد// جوی آب آمد و غلام ببرد// دام هربار ماهی آوردی// ماهی اینبار رفت و دام ببرد»
«فضل و هنر ضایع است تا ننمایند// عود بر آتش نهند و مشک بسایند»
«گربه مسکین اگر پر داشتی// تخم گنجشک از زمین برداشتی»
«گفت چشم تنگ دنیا دوست را// یا قناعت پر کند یا خاک گور»
«گوش تواند که همه عمر وی// نشنود آواز دف و چنگ و نی// دیده شکیبد زتماشای باغ// بیگل و نسرین بهسر آرد دماغ// ور نبود بالش آکندهپر// خواب توان کرد خزَف زیر سر// ور نبود دلبر همخوابه پیش// دست توان کرد در آغوش خویش// این شکم بیهنر پیچ پیچ//صبر ندارد که بسازد بههیچ»
«هرکه نان از عمل خویش خورد// منت از حاتـم طائی نبرد»
«هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پایپوشی نداشتم، بهجامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت، سپاس حق بجای و بر بیکفشی صبر کردم: مرغ بریان بهچشم مردم سیر// کمتر از برگ تره بر خوان است// وآنکه را دستگاه و قدرت نیست// شلغم پخته، مرغ بریان است»
«بهنان خشک قناعت کنیم و جامه دلق// که بار محنت خود به، که بار منّت خلق»
«خوردن برای زیستن و ذکرکردن است// تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است»
«شد غلامی که آب جوی آرد// جوی آب آمد و غلام ببرد// دام هربار ماهی آوردی// ماهی اینبار رفت و دام ببرد»
«فضل و هنر ضایع است تا ننمایند// عود بر آتش نهند و مشک بسایند»
«گربه مسکین اگر پر داشتی// تخم گنجشک از زمین برداشتی»
«گفت چشم تنگ دنیا دوست را// یا قناعت پر کند یا خاک گور»
«گوش تواند که همه عمر وی// نشنود آواز دف و چنگ و نی// دیده شکیبد زتماشای باغ// بیگل و نسرین بهسر آرد دماغ// ور نبود بالش آکندهپر// خواب توان کرد خزَف زیر سر// ور نبود دلبر همخوابه پیش// دست توان کرد در آغوش خویش// این شکم بیهنر پیچ پیچ//صبر ندارد که بسازد بههیچ»
«هرکه نان از عمل خویش خورد// منت از حاتـم طائی نبرد»
«هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پایپوشی نداشتم، بهجامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت، سپاس حق بجای و بر بیکفشی صبر کردم: مرغ بریان بهچشم مردم سیر// کمتر از برگ تره بر خوان است// وآنکه را دستگاه و قدرت نیست// شلغم پخته، مرغ بریان است»