mozhgan
03-28-2011, 06:10 AM
«الا ای مرگ در جانم درآویز// که جام عمر من گردید لبریز// چسان من زنده مانم، ملک ایران// به سر گیرد دوباره دور چنگیز»
جام عمر
«این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود - دیدی چهخبر بود؟// هرکار که کردند ضرر روی ضرر بود - دیدی چهخبر بود؟»
پس از انحلال مجلس چهارم
«باری از این عمر سفله سیر شدم سیر// تازه جوانم ز غصه پیر شدم پیر// پیرپسند ای عروس مرگ چرایی؟// من که جوانم، چه عیب دارم، بیپیر؟»
«به تهران نیست یکتن انقلابی// به جز مشروطهخواهان حسابی// که از وحشت نگردند آفتابی// اگر گردند، خیلی بدلعابی// بیاویزیمشان بر چوبه دار// به نام ارتجاعیون و اشرار»
جمهورینامه
«با من از یک دو سه گوینده، هم آواز شود
کم کم این زمزمه در جامعه آغاز شود با همین زمزمه ها روی زنان باز شود زن کند جامه شرم و سرافراز شود ورنه تا زن به کفن سر برده نیمی از ملت ایران مرده
کفن سیاه
«چه ذلتها کشید این ملت زار// دریغ از راه دور و رنج بسیار// ترقی اندر این کشور محال است// که در این مملکت قحطالرجال است// خرابی از جنوب و از شمال است// بر این مخلوق، آزادی وبال است»
جمهورینامه
«دست، دست «یاسی» و پا، پای خر// من که از این کار سر نارم بدر»
روزنامه کاریکاتور قرن بیستم/ ۱۳۴۲ قمری
«رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تخت// باغبان، زحمت مکش! کز ریشه کندند این درخت// میهمانان وثوقالدوله خونخوارند سخت// ای خدا با خون ما این مهمانی میکنند»
قرارداد ایران و انگلیس/ ۱۳۳۷ قمری
«ز ملاها جُوی وحشت نداریم// قشون با ما بود، دهشت نداریم// حذر از جنبش ملت نداریم// شب عید است و ما فرصت نداریم// سلام عید را بایست اینبار// بگیرد حضرت اشرف به دربار»
جمهورینامه
«شرم چه؟ مرد یکی بنده و زن یک بنده
زن چه کرده است که از مرد شود شرمنده؟ چیست این چادر و روبندهی نازیبنده؟ گر کفن نیست بگو چیست پس این روبنده؟ مرده باد آن که زنان زنده به گور افکنده
کفن سیاه
«همه دانند خوب، این روضهخوان است// که مزد روضه او یکقران است»
در هجو ضیاءالواعظین
سنگنبشته آرامگاه عشقی
«در مسلخ عشق جز نکو را نکشند// روبه صفتان زشتخو را نکشند// گر عاشق صادقی، زکشتن مهراس// مردار بود هرآنکه او را نکشند»
جام عمر
«این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود - دیدی چهخبر بود؟// هرکار که کردند ضرر روی ضرر بود - دیدی چهخبر بود؟»
پس از انحلال مجلس چهارم
«باری از این عمر سفله سیر شدم سیر// تازه جوانم ز غصه پیر شدم پیر// پیرپسند ای عروس مرگ چرایی؟// من که جوانم، چه عیب دارم، بیپیر؟»
«به تهران نیست یکتن انقلابی// به جز مشروطهخواهان حسابی// که از وحشت نگردند آفتابی// اگر گردند، خیلی بدلعابی// بیاویزیمشان بر چوبه دار// به نام ارتجاعیون و اشرار»
جمهورینامه
«با من از یک دو سه گوینده، هم آواز شود
کم کم این زمزمه در جامعه آغاز شود با همین زمزمه ها روی زنان باز شود زن کند جامه شرم و سرافراز شود ورنه تا زن به کفن سر برده نیمی از ملت ایران مرده
کفن سیاه
«چه ذلتها کشید این ملت زار// دریغ از راه دور و رنج بسیار// ترقی اندر این کشور محال است// که در این مملکت قحطالرجال است// خرابی از جنوب و از شمال است// بر این مخلوق، آزادی وبال است»
جمهورینامه
«دست، دست «یاسی» و پا، پای خر// من که از این کار سر نارم بدر»
روزنامه کاریکاتور قرن بیستم/ ۱۳۴۲ قمری
«رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تخت// باغبان، زحمت مکش! کز ریشه کندند این درخت// میهمانان وثوقالدوله خونخوارند سخت// ای خدا با خون ما این مهمانی میکنند»
قرارداد ایران و انگلیس/ ۱۳۳۷ قمری
«ز ملاها جُوی وحشت نداریم// قشون با ما بود، دهشت نداریم// حذر از جنبش ملت نداریم// شب عید است و ما فرصت نداریم// سلام عید را بایست اینبار// بگیرد حضرت اشرف به دربار»
جمهورینامه
«شرم چه؟ مرد یکی بنده و زن یک بنده
زن چه کرده است که از مرد شود شرمنده؟ چیست این چادر و روبندهی نازیبنده؟ گر کفن نیست بگو چیست پس این روبنده؟ مرده باد آن که زنان زنده به گور افکنده
کفن سیاه
«همه دانند خوب، این روضهخوان است// که مزد روضه او یکقران است»
در هجو ضیاءالواعظین
سنگنبشته آرامگاه عشقی
«در مسلخ عشق جز نکو را نکشند// روبه صفتان زشتخو را نکشند// گر عاشق صادقی، زکشتن مهراس// مردار بود هرآنکه او را نکشند»