PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اینجا ایستگاه آخر است!



mehraboOon
03-22-2011, 09:58 PM
اینجا ایستگاه آخر است!


اللهم ادخل علی اهل القبور السرور












http://www.aftabir.com/articles/religion/religion/images/b1f8b95c0aa58ed1b4e934b44ff31819.jpg











فاصله جهان فانی و باقی فقط یک نفس است، یک لحظه و کمتر از یک چشم بر هم زدن، انالله و اناالیه راجعون.
مرگ هر لحظه در کمین است و به قول شاعر؛ گرگ اجل یکایک این گله را می درد/ این گله را نگر که چه آسوده می چرد!
پنجشنبه ها و یاد اسیران خاک و زیارت اهل قبور حال و هوای دیگری دارد، خصوصاً اینکه شب جمعه منتهی به آخر سال باشد.
هنگامی که بر مزار درگذشتگان و به خصوص شهدا قدم می زنید، اگر اهل دل باشید به خوبی می توانید پاسخ سلام خود را از خفتگان در دل خاک بگیرید که با صدایی رسا می گویند: السلام ای بعد ما آیندگان رفتنی/ بر شما خوش باشد این غمخانه ناماندنی... و خواجه عبدالله انصاری چه زیبا سروده است که: وای بر حال کسانی که صبح در خواب غرورند و روز سرمست سرورند و نمی دانند که فردا من اهل القبور ند!
به مناسبت پایان سال ۱۳۸۸ به اتفاق عکاس روزنامه، محمد شیخ زاده و سرکار خانم توانا گزارشگر سری به بهشت زهرا(س) و غسالخانه تهران زدیم تا شاید برای دقایقی از عالم فانی دل بکنیم و فراموش نکنیم که مرگ با کسی تعارف ندارد و پیر و جوان نمی شناسد، پیمانه ات که پر شود چه بخواهی و چه نخواهی بار سفرت را می بندند.
از همین رو پای سخنان غسالان بهشت زهرا(س) نشستن هم عالمی دارد معنوی و عبرت آموز و البته سؤالات ما و پاسخ های صریح غسالان هم قابل تأمل و خواندنی است. همراه ما در این گزارش باشید.


● سوار بر قطار زندگی
ورود به قبرستان حال و هوای خاصی دارد اما وارد شدن به غسالخانه و جایی که جسد مردگان را می شویند و کفن می کنند حال و هوای دیگری دارد. اینجاست که اگر در هر مقام و منصبی باشید و هر کارنامه عملی داشته باشید بی درنگ متوجه می شوید که دنیا ارزش این همه قیل و قال ندارد. یکی از غسالان می گوید: «زندگی مثل قطاری است که نمی دانید در کدام ایستگاه شما را پیاده می کنند.»
آنها تمایلی به ذکر نامشان در روزنامه ندارند، علتش را هم چنین بیان می کنند: «ما از نظر شغلی مشکلی نداریم و حقیقتاً این شغل را با بهترین و پردرآمدترین مشاغل هم عوض نمی کنیم اما توجیه این شغل در میان مردم بسیار مشکل است و برخی ها نگاه خاصی به ما دارند و فکر می کنند قسی القلب هستیم یا احساس و عاطفه نداریم.»
از او می پرسم باتوجه به اینکه در روز با این همه جنازه روبرو می شوید آیا پیش آمده که خودتان هم متأثر شوید، می خندد و می گوید: «این هم از آن سؤال هایی است که نشان می دهد شما هم فکر می کنید ما قلب و احساس نداریم!» می گویم نه اینطور نیست، از این جهت می پرسم که تکرار یک کار شاید به عادت تبدیل شود، آیا این عادت باعث نشده که نسبت به جوان بودن جنازه ها گریه کنید، می گوید: «حتی فلان شخص که ۳۰ یا ۴۰ سال سابقه کار در اینجا دارد باز با دیدن برخی اجساد متأثر می شود و اشکش درمی آید.»
اما ادامه سخنان او تأمل برانگیز است: «برخی اجساد را که بر روی سنگ سالن قرار می دهیم و آماده شستن می شوند، آنچنان زیبا و راحت به خواب ابدی فرو رفته اند که فکر نمی کنید این شخص مرده باشد، احساس می کنید که خوابیده و هر آن او را صدا بزنید بیدار می شود و حتی یک انگشتشان هم خم نشده، در این حالت غبطه می خوریم و حتی اشک می ریزیم و از خداوند می خواهیم مرگ ما را نیز این چنین زیبا قرار دهد، البته برخی اجساد هم هستند که مثلا در اثر تصادف متلاشی شده اند، چنین اجسادی هم ما را بسیار متأثر می کند.»


● از زنده ها بیشتر می ترسیم تا مردگان!
از یکی از غسالان می پرسم که راستی از مرده نمی ترسی؟ با لبخندی ملیح می گوید: «راستش را بخواهی از زنده ها بیشتر می ترسیم تا از مرده ها! چون مرده، مرده، قاتل، جنایتکار، آدم خوب، بد، وزیر، وکیل و... هر کس که بوده الآن جسم بی جانی است، البته شاید فقط قشر ما باشد که از مرده نمی ترسد اما مثلا یک فردی که تا نیمه های شب کنار اعضاء خانواده بوده و سر یک سفره غذا خورده اند و شوخی و بگو و بخند داشته اند، اما اگر همان لحظه آن شخص مرگش فرا رسد هیچکدام از اعضاء آن خانواده حاضر نیست آن شب را تا صبح در کنار جسد بی جان عزیزشان سر کنند و این ترس یک حس غریزی است.»
او می گوید: «در ابتدا که به اینجا آمدم از اجساد نمی ترسیدم بلکه یک حالت مات و مبهوتی داشتم و کم کم با این فضا خو گرفتم.» یکی دیگر از غسالان می گوید: «نیاز تو را مجبور می کند که با شرایط کار بسازی!»


● ارتباط معنوی با اجساد
یکی از افرادی که مدعی بود در عالم معنا حضرت ملک الموت(ع) را زیارت کرده می گفت هنگامی که چهره مبارک ایشان را دیدم نه تنها هیچگونه ترس و واهمه ای از او که می دانستم انسان ها را قبضه روح می کند نداشتم، بلکه آنچنان احساس امنیت و آرامش می کردم که در طول دوران عمرم هیچگاه چنین احساس آرامشی را تجربه نکرده بودم.
یکی از غسالان در پاسخ به سؤالم که آیا با مرده ها هم ارتباط روحی برقرار می کنید، می گوید: «اگر ارتباط نگیریم که نمی توانیم کار کنیم!» از او می خواهم که بیشتر توضیح دهد، می گوید: «به اجسادی که می آورم تا آنها را بشویم سلام می دهم و در پایان کار هم حتی از آنها حلالیت می طلبم و از آنها می خواهم تا کم و کسری کارها را بر ما ببخشند، حتی اگر متوجه شویم که آن فرد از افراد مومن و متدین بوده از آنها می خواهیم برای ما و خانواده هایمان دعا کنند و حتی با برخی از آنها درددل می کنیم و گوشه ای از مشکلاتمان را برایشان بازگو می کنیم تا شاید از دعای خیر آنها بهره مند شویم و مشکلمان حل شود.»
او می گوید: «به نظر من کارنامه اعمال هر فردی مثل کارنامه دانش آموزان است، وقتی دانش آموزی کارنامه قبولی با نمرات بالایی کسب می کند دوست دارد هر چه سریعتر به منزل بیاید و پدر و مادر و اعضاء خانواده را در جریان موفقیت هایش قرار دهد، چنین دانش آموزی خیلی قشنگ و زیبا و عاشقانه به خانه می آید اما در مقابل، دانش آموزی که کارنامه قبولی دریافت نکرده اصلا دوست ندارد به خانه برگردد و آرزو می کند ای کاش دوران امتحانات یک بار دیگر تکرار شود اما این کار دیگر میسر نیست، درباره نامه اعمال ما در این جهان نیز عینا چنین موضوعی مصداق دارد.»


● از دست این خبرنگاران!
یکی از غسالان از دست برخی از خبرنگاران گلایه دارد و می گوید: «برخی از همکاران شما که به اینجا می آیند اغلب سؤالات بی سروتهی مطرح می کنند و مثلا می پرسند که شما غذا هم می خورید؟ یا شما معنی گریه را می فهمید!؟ درحالی که خدا شاهد است حاضر نیستم شغلم را با بهترین شغلهای جهان عوض کنم، چون حال و هوای معنوی که دراین شغل است در هیچ شغلی نیست.»
وی ادامه می دهد: «شما خبرنگاران در محیط کاری خود می توانید بخندید، شوخی کنید و خوش باشید اما ما هر روز باید به احترام مردم، ظاهر عزا بگیریم، چون مردم غمگین هستند نمی توانیم خود را شاد نشان دهیم.»
یکی دیگر از غسالان می گوید: «شاید برخی ها فکر کنند که مرده شویان افراد ناامید و افسرده ای هستند، درحالی که اینطور نیست، فضای اینجا به شما حال و هوایی می بخشد که نه تنها ناامید نمی شوید بلکه امیدوار به فضل و رحمت خداوند می شوید، اینجا روحیه بالا و ایمان قوی می خواهد، اگر این ها را داشتید قطعا با دیدن این همه جنازه در طول روز ناامید نخواهید شد و هر لحظه توکل به خداوند متعال در وجود شما قوی تر می شود.»
برخی از غسالان که جوان و تازه کار هستند متولد ۱۳۵۸، ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ بوده و با عشق و علاقه خاصی دلبسته شغل خود شده اند.


● روزی ۱۴۰ جنازه در غسالخانه تهران
یکی از سؤال های ما از آقای مراد احمدوند، مسئول غسالخانه بهشت زهرا(س) تعداد اجساد شسته شده در طول روز در تهران است، می گوید: «حدودا روزی ۱۴۰ جنازه را تحویل می گیریم که معمولا نیمی از آنها زن و نیمی مرد هستند، این اجساد از طفل یک روزه تا پیرمرد یا پیرزن صدساله را شامل می شود.»
از احمدوند درباره وجود ماشین های آمبولانس بهشت زهرا(س) که برخی از آنها بنز الگانس و برخی دیگر تویوتا و نیسان هستند می پرسم و می گویم که چگونه برخی ها را با بنز الگانس می آورند و برخی دیگر را با آمبولانس های درب و داغون ؟ آیا اینجا هم فقیر و غنی متمایز هستند؟ می خندد و می گوید: «نخیر، بنزها همگی متعلق به بهشت زهرای تهران هستند و باقی آمبولانس ها از شهرستان ها آمده اند.»


● بخش خانم های غسالخانه
این قسمت توسط همکار گزارشگرمان سرکار خانم صدیقه توانا تهیه گردیده، گفت وگو با یکی از خانم های غسال است، بخوانید: «معصومه ۳۳ ساله بوده که به خاطر زندگی و امرار معاش و کمک به همسر و چهار فرزندش وارد بهشت زهرا(س) شده و الان ۵۳ سال سن و ۱۸ سال سابقه کار دارد.»
او می گوید: «هر روز ساعت هشت و نیم صبح کار را با نام خدا آغاز می کنیم، هر غسال در طول روز حداقل ۱۵ جنازه را آماده دفن و خاکسپاری می کند و در مجموع روزی ۷۰، ۸۰ جنازه در قسمت خانم ها شسته می شود.»
صحبت هایم با معصومه در فضای باز حیاط غسالخانه که تمام می شود با او وارد غسالخانه می شوم، ترسم را نمی توانستم از نگاه او مخفی نگاه دارم، چون لرزش دستان و زردی صورتم ترس فرا گرفته در وجودم را برایش آشکار می کند، بیخ گوشم آرام می گوید: «نترس! مرگ خیلی قشنگه، من هر روز صبح آن را لمس می کنم و دیگر دلم نمی خواهد گناه کنم، عاقبت همه ما این جاست، مرده که ترس ندارد، باید از زنده ها ترسید!»


● مردم از مرگ می ترسند
از معصومه می پرسم که چرا برخی از مردم از شما می ترسند، می گوید: «سؤال قشنگی پرسیدی، اینکه مردم از ما می ترسند، در واقع به ترس آنها از مرگ برمی گردد، آنها از ما نمی ترسند بلکه از مرگ ترس و واهمه دارند.»
در نگاه اول چهره خانم های غسال، جوان و بعضا میانسال به نظر می آیند. عده ای در نمازخانه مشغول عبادتند و تعداد اندکی هم در همان گوشه روی زمین چرت بعداز ناهار می زنند و تعدادی هم مشغول گپ و گفت هستند. جوانترین غسال زن ۲۴ سال سن دارد.اما نکته ای که مشهود است روحیه بالا و با نشاط غسالان زن و مرد است.
یکی از غسالان می گوید: «بنویس من کارم را خیلی دوست دارم اما از نگاه های آزار دهنده برخی از مردم هم گله دارم...»
کار آنها عید و جمعه و تعطیلی ندارد بلکه به صورت شیفتی باید سرکارشان حاضر باشند، چرا که مرگ جمعه و شنبه ندارد!


● خفتگان خاموش و بی صدا
در طول مسیر برگشت از بهشت زهرا(س) سری هم به قطعه شهدای ۷۲ تن و شهدای خبرنگار حادثه سانحه هوایی سال ۸۴ زدیم، همچنین توقفی کوتاه هم در قطعه هنرمندان و نام آوران داشتیم و دیدیم که چه راحت و آسوده مردان ساز و صدا در دل خاک آرمیده اند، برمزار یکی از هنرمندان این دوبیت نوشته شده بود:
یک عمر در انتظار بودیم و گذشت
زنجیری زلف یار بودیم و گذشت
تا چشم به هم زدیم طی شد هستی
بازیچه روزگار بودیم و گذشت
و اما در پایان این گزارش لازم است از زحمات آقایان مهندس اسد فاضل مدیرعامل سازمان بهشت زهرا(س) و شهردار صحن مطهر حضرت امام(ره)، آقای اسماعیل دانش پژوه مدیر روابط عمومی سازمان بهشت زهرا(س) و آقای مراد احمدوند مسئول بخش غسالخانه و همچنین آقای کیهان رفعتی خبرنگار و نماینده روزنامه کیهان در سازمان بهشت زهرا(س) و حرم مطهر امام صمیمانه تشکر و قدردانی کنیم، که اگر نبود یاری و مساعدت این عزیزان، قطعا امکان تهیه چنین گزارشی میسر نمی شد.
http://www.aftabir.com/images/article/break.gif









ایرج نظافتی




روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir )