PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بررسی اوزان عروضی غزلیات حافظ



mehraboOon
03-20-2011, 02:05 AM
شهرزاد شیدا


بررسی اوزان عروضی غزلیات حافظ

تعریف‌های بسیاری در مورد وزن شده است كه شاید بهترین آن‌ها این باشد كه: وزن نوعی تناسب است و تناسب كیفیتی است كه حاصل آن دریافت وحدت است بین اجزای متعدد كه اگر در مكان واقع شود به آن قرینه می‌گویند و اگر در زمان واقع شد وزن نامیده می‌شود. (وزن شعر، دکتر خانلری، ص 24)
دكتر شفیعی كدكنی در كتاب ارزشمند موسیقی شعر خود می‌گوید: «پس از عاطفه كه ركن معنوی شعر است، بهترین عامل و مؤثرترین نیروها، از آن وزن است. چرا كه تخیل یا تهییج عواطف بدون وزن، كمتر اتفاق می‌افتد و اصولاً توقعی كه آدمی‌از یك شعر دارد این است كه بتواند آن را زمزمه كند و علت اینكه یك شعر را بیش از یك قطعه‌ی نثر می‌خوانند، همین شوق به زمزمه و آوازخوانی است كه در ذرات او نهفته است، چون وزن نشاط و شوقی در شنونده برمی‌انگیزد كه صورت‌های ذهنی را جان و جنبشی می‌بخشد و از آن حالتی بدیع در نفس پدید می‌آورد. (موسیقی شعر، دکتر شفیعی کدکنی، ص 47)
بعنوان مثال: در تأیید نظر ایشان، می‌توانیم یكی از غزل‌های سعدی را در نظر بگیریم :
ابتدا وزن و آهنگ را در آن ساقط می‌كنیم و بدون هیچگونه كم و كاست، با همان واژه‌ها و جمله‌ها می‌خوانیم و بعد به اصل آن برمی‌گردیم تا تفاوت امر برایمان نمایان‌تر گردد:
«هر شب‌ اندیشه و رأی دیگر كنم كه فردا من از دست تو جای دیگر بروم. بامدادان كه از منزل پای فرو می‌نهم، حسن عهدم نگذارد كه پای دگر نهم و...»
كه اصل این ابیات در دیوان شیخ چنین است:
هر شب ‌اندیشه‌ دیگر كنم و رأی دگر كه من از دست تو فردا بروم جای دگر
بامدادان كه فرو می‌نهم از منزل پای حسن عهدم نگذارد كه نهم پای دگر
(كلیات،ص521)
در این مقایسه هر خواننده‌ای كه ‌اندك ذوقی داشته باشد، لطیفه‌ی وزن را به خوبی دریافت می‌كند و تصدیق می‌نمایدكه خواندن مطالب منثور با همه‌ی لطافت‌هایش تنها ارزش یكبار خواندن را دارد اما زمانی كه همان مطالب به صورت ابیات زیبا و موزون درآمد مكرر خواندن آن قند مكرر است.
وزن شعر به منزله‌ی قالبی است كه شاعر خلاق بر آن، روح می‌دمد و با سلیقه‌ی خود بر ‌اندامش جامه‌ی لفظ می‌پوشاند و با زیور صنایع بدیعی می‌آراید. از این جهت چه بسا یك وزن واحد در دیوان دو شاعر- با سبكها وسلیقه‌های مختلف-به ظاهر متفاوت به نظر آید تا آنجا كه اگر كسی از ذوق ادبی و شم عروضی بهره‌ی كافی نداشته باشد، تشخیص این یگانگی وزن برایش كار آسانی نخواهد بود.
مثلاً چنانكه می‌دانیم یكی از ویژگی‌های مهم قصیده‌سرایان سبك خراسانی، داشتن زبان فاخر و روح حماسی شكوه و طنطنة الفاظ است تا آتجا كه زبان این سخنوران، شباهت به سیل خروشانی دارد كه از شیبی تند سرازیر شود: كوبنده، پرخروش با صلابت و پرهیبت :
شبی گیسو فرو هشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن ..
(دیوان، ص 62 )
شاید اگر به نا آشنای علم عروض و وزن شعر گفته شود كه این ابیات از دیوان منوچهری دامغانی درهمان وزن دو بیتی‌های لطیف بابا طاهر سروده شده، برایش جای تردید باشد.
علاوه بر قصاید، زبان تغزلی گویندگان سبك خراسانی نیز كم و بیش همین ویژگی‌های را دارد، مثلاُ: غزلی از فرخی سیستانی با سر‌آغاز :

یاد باد آن شب كان شمسة خوبان طراز به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز
من و او هر دو به حجره در ومی‌مونس ما باز كرده درشادی ودر حجره فراز
گه به صبحت برمن با بر او بستی عهد گه به بوسه لب من با لب او گفتی راز..
(دیوان، ص 199 )
از اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم به علل گوناگون، به تدریج اقبال عمومی‌شاعران به غزل سرایی افزایش می‌یابد و درسبك عراقی از اعتبار قصیده كاسته می‌شود. و حافظ هم كه نمونه اعلی و یكی از برجسته ترین شاعران این سبك به شمار می‌آید، از چشمه‌سار طبع لطیفش. زلال غزل جاری می‌شود و باغ و راغ ادب فارسی را طراوتی دوباره می‌بخشد، در نتیجه آن زبان خشن فرخی هم در مسیر تكاملی خود، در دیوان خواجه حافظ به‌اند ازه‌ای تلطیف می‌گردد كه مشابه تغزل فرخی را با تغییر قافیه ولی درهمان وزن و موضوع بدین‌گونه می‌خوانیم :
زلف آشفته و خوی كرده و خندان لب و مست پیرهن چاك و غزلخوان و صراحی دردست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس كنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشت
سر فراگوش من آورد و به آوای حزین گفت‌ای عاشق دیرینه من خوابت هست
(دیوان، ص 104، غزل 24)

كه هرچند این دو نمونه از لحاظ وزن و موضوع باهم یكسانند اما درگوش شنونده اختلاف نمایانی با هم دارند كه تنها ناشی از تفاوت سبك گویندگان آنهاست بطور كلی غزل‌های حافظ ویژگی‌هایی دارد كه اوزان مطبوع و منتخب وی را درمقایسه با دیگر شاعران، سخت دلپذیرتر و روانتر از آنچه هست، می‌نمایاند:

1- یكی از این ویژگی‌ها، آشنایی حافظ با روح زبان فارسی و طبیعت الفاظ آن است. او اركان جمله‌ها را آن چنان ماهرانه و دقیق در جای مناسب خود می‌نشاند كه اگر بخواهیم واژگان آن را به نثر روان برگردانیم، معمولاً نیازی به جابه جا كردن كلمات نیست و اگر هم باشد بسیار ناچیز خواهد بود. زیرا زبان حافظ سهل‌ممتنع و كاملاً روان و طبیعی است.
2- ویژگی دوم، موسیقی‌دانی و موسیقی‌شناسی حافظ است. زبان موسیقی، زبان چند بعدی و تأویل پذیر است كه هر كس بنا به مقتضیات روحی خویش و از ظنّ خود با آن یار می‌شود و از درون آن، اسراری متناسب با حال و هوای باطنی خود كشف می‌كند. مگر نه آنست كه شعر حافظ نیز در تأویل پذیری به گونه‌ای است كه به قول بهاء‌الدین خرمشاهی: عاشق و غریب و اسیر و دردمند مهجور و آروزمند و مشتاق و... نقش خویشتن را درآینه صافی شعر او باز می‌جویند و صرف نظر از معانی كلمات و مفهوم شعر، آوای هجاهای بلند و كوتاه و هماهنگی هر یك با یكدیگر و همچنین وزن دلپذیر شعرش لذتی به شنونده می‌بخشد. كه به ظاهر ارتباطی با التذاذ ادبی آن ندارد. بلكه لذتی است سمعی، نه بصری و تعلقی و بی شك این همان لذتی است كه ما از یك
آهنگ لطیف و زیبا ادراك می‌كنیم. (حافظ نامه بهاء الدین خرمشاهی- ص36-جلد اول)

3-ویژگی دیگر دلنشینی شعر حافظ. استفادة فراوان او، از موسیقی درون حروف و الفاظ است كه توجه به این شیوة خاص. شعر او را نه تنها از دیگرشاعران، حتی از همشهری سخن شناس او – سعدی بزرگ » نیز كه بیشترین نزدیكی را با زبان او دارد ممتاز می‌گرداند. وی از میان واژه‌های بسیار، آنهایی را برمی‌گزیند كه از تركیبشان، مجمو عه‌ای حاصل می‌شود كه گوش از شنیدن آن همان لذتی رادریافت می‌كند كه از شنیدن یك قطعة موسیقی مانند این غزل:

سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌كند همدم گل نمی‌شود، یاد سمن نمی‌کند
(دیوان، ص 265،غزل 185 )

كه موسیقی درونی حاصل از تكرار حروف، تك تك ابیات این غزل را گوشنواز كرده است یا تكرار حرف (ش)در این بیت و زنگ وطنینی كه از ادای آنها حاصل می‌شود :

عشق تو سرنوشت من، خاك درت بهشت من مهر رخت سرشت من، راحت من رضای تو

هر صاحب ذوقی را به وجد در می‌آورد كه از این نمونه‌ها در دیوان حافظ به فراوانی یافت می‌شود تا آنجاكه می‌توان گفت در كمتر غزلی از دیوان اوست كه چنین صنعتی دیده نشود .
4- تناسب وزن ومحتوای فیزیكی ازعوامل بسیار مهم توفیق شاعر است، تا حدی كه اگر این تناسب رعایت نشود، نه تنها كلام شاعر از اوج فرو می‌افتد ومعیوب می‌گردد، بلكه خرده گیرا ن بر گوینده آن سخن ایرادها خواهند گرفت و وی را مورد شماتت قرار خواهند داد .
چنان كه نظامی‌گنجه‌ای با وجودی كه سخن‌سالار شعرای عراق لقبش داده‌اند ، و با همه توانایی‌هایی كه در كار سخنوری دارد، از این خرده‌گیری‌ها در امان نمانده است: مثلاً در باره‌اش گفته‌اند كه وزن مثنوی مخزن الاسرارش، بسیار تند وپرشور و پرهیجان و شاد و چالاك است واساساً با موضوع آن كه در پند و موعظه و اخلاق است، هماهنگی ندارد وكهنسال ناخلفی را می‌ماند كه نه در حالت سماع صوفیانه-همچون اوزان دیوان شمس - بلكه در نهایت بی‌دردی، پای كوبی و دست‌افشانی می‌كند! حافظ نیز در همان وزن (مفتعلن‌/ مفتعلن‌/ فاعلن ) غزلی دارد كه با توجه به موضوع شعر كه در عالم مستی و طربناكی در گوشه‌ی میخانه، هاتفی مژده‌ی رحمت الهی را برای او می‌آورد بسیار متناسب و دلنشین افتاده است :

هاتفی از گوشه‌ی میخانه دوش گفت ببخشند گنه می‌بنوش
(دیوان، ص359،غزل 279)
یا در جای دیگر كه موضوع سخن درباره‌ی فراق و درد هجران و شرح آن است با لحنی ملایم در بحری متناسب چنین می‌سراید :
زبان خامه ندارد سر بیان فراق وگرنه با تو دهم شرح داستان فراق
(دیوان، ص 369، غزل 289)

5- یكی دیگر از امتیازات حافظ این است كه از آن گونه اختیارات شاعری و استثناهای عروضی كه موجب خشونت وزن می‌گردد، به شدت می‌پرهیزد و تنها از اختیاراتی سود می‌جوید كه فراخور ذوق لطیف ومقبول طبع خداداد او باشد. مثلاً در وزن (سریع مسدس مطوی) یكی از اختیارات رایج در میان شاعران این است كه به جای هر ركن مفتعلن می‌توانند مفعولن بیاورند یعنی دو هجای كوتاه تبدیل به یك هجای بلند می‌شود. از جمله در منظومه مخزن الاسرار، اولین بیت این است :
بسم الله الرحمن الرحیم هست كلید در گنج حكیم
كه معادل هموزن آن می‌شود :
( مفعولن، مفعولن فاعلن مفتعلن مفتعلن فاعلن )
كه در مصراع اول از این اختیار استفاده شده.

و از همین روی، موزون خواندن مصراع اول، كار آسانی نیست و اغلب خوانندگان ناآشنا این مصراع را ناموزون می‌خوانند. یكی از زیباترین مسمط‌های منوچهری دامغانی نیز با این مطلع:

آمد نوروز هم از بامداد آمدنش فرخ وفرخنده باد
(دیوان، ص169)
در این وزن سروده شده، منتها در این مسمط از یك سو قافیه‌های متوالی و متنوع و لحن شاد و جوان‌گونه و صحنه‌آرایی‌های هنرمندانه‌اش، و از سوی دیگر حداكثر استفاده از همه‌ی اختیارات شاعری ممكن در این وزن، به او این فرصت را داده است كه كلامش از یكنواختی بیرون آید و به اوج و فرود دستگاه‌های موسیقی شباهت پیدا كند. اما با تمام این مزایا، برای خواننده‌ی ناآشنا به عروض، هم غریب می‌نماید و هم خواندنش دشوار است، یعنی بافت كلی شعر، طوری است كه تا خواننده با وزن شعر فارسی مأنوس نباشد، قادر به درست خواندن آن نیست.
حافظ در این وزن غزلی دارد با مطلع :

هاتفی از گوشهء میخانه دوش گفت ببخشند گنه می‌بنوش
(دیوان، ص 359،غزل 279)
كه چون استفاده از اختیارات شاعری با حال وهوای شعر او، تناسب نداشته حتی برای یكبار هم از آن اختیار بهره نبرده است. روی هم رفته می‌توان گفت: تمام ابیات دیوان حافظ از نظر وزن و استفاده از آرایه‌های ادبی، از تناسب و تعادل خاصی برخوردار است.

یكی دیگر از اختیارت مهم عروضی، استفاده از قاعده‌ی قلب است؛ بدین معنی كه شاعر به ضرورت وزن می‌تواند یك هجای بلند و یك هجای كوتاه كنار هم را جا‌به‌جا كند. و این قاعده بیشتر در قالب رباعی و نیز تبدیل ركن مفتعلن به مفاعلن و بالعكس به كار می‌رود وعموم شاعران در تنگنای كلام خویش از این اختیار استفاده كرده‌اند. حافظ نیز در وزن مفتعلن / مفاعلن / مفتعلن / مفاعلن (بحر رجز مثمن مطوی مخبون) پنج غزل زیبا دارد كه در مواقع لزوم می‌توانست از این قاعده پیروی كند. اما به هیچ وجه طبع ظریف وحساس او یك ذرّه از وزن اصلی منحرف نگشته است. با توجه به محدود بودن وزن‌های عروضی به توانائی شاعران بزرگی كه در این قالب‌ها، جهانی فكر و اندیشه و عاطفه و احساس را گنجانیده‌اند، بیشتر می‌توان پی برد كه در حقیقت بحری را در كوزه‌ای جای داده‌اند. حافظ نیز یكی از این اعجوبه‌‌های كم نظیر قلمر و سخنوری است كه دنیایی از ‌اندیشه و احساس وعرفان وحكمت و اندرز را در این قالب‌های ‌اندك به جهانیان عرضه كرده‌است.گفتنی است كه غزل‌های حافظ كه در چاپ‌های مختلف از دیوان او، گاهی به پانصد غزل می‌رسد، در 23 وزن مطبوع فراهم آمده كه مجموعه آن‌ها برگرفته از ده بحر، از بحور عروضی است. و شایان ذكر است كه همه این اوزان، در دیوان‌های شاعران پیش از حافظ هم به كار رفته است، با این تفاوت كه لحن شیوا وكلام متین حافظ، نجابت واصالت و وقار خاصی به این اوزان بخشیده، به گونه‌ای كه همه‌ی آنها را مقبول طبع خاص وعام ساخته است. از لحاظ به كار گرفتن و استفاده از اوزان شعری وعذوبت بیان، حافظ با دو شاعر همتای خویش یعنی سعدی و مولوی قابل مقایسه است.
در دیوان حافظ تنها یك وزن هست كه در دیوان سعدی وجود ندارد (فع لن فعولن. فع لن فعولن = بحر متقارب مثمن اثلم): غزلی با مطلع:

گر تیغ بارد در كوی آن ماه گردن نهادیم الحكم لله
(دیوان، ص 487، غزل 407 )
و به غیر وزن (فاعلات مفعولن، فاعلات مفعولن = بحر مقتضب مثمن مطوی مقطوع ):

وقت را غنیمت دان آنقدر كه بتوانی حاصل از حیات‌ای جان این دم است تا دانی
(دیوان، ص543، غزل، 463 )

بقیه‌ی اوزان دیوان حافظ در دیوان مولوی هم آمده است. گفتنی است كه دیوان مولانا، متنوع‌ترین اوزان شعر فارسی را در بر دارد كه مجموعاً (بدون احتساب وزن رباعی) 48 وزن را شامل می‌شود. بحر رمل، بحری است كه از تكرار ركن (فاعلاتن ) حاصل می‌گردد؛ این وزن بیش از همه اوزان، با ذوق شاعری حافظ هماهنگ بوده است تا آنجا كه دردیوان حافظ (به سعی سایه) 173 بار از آن استفاده شده كه درمقایسه با كل غزل‌ها كه به 484 میرسد تعداد قابل ملاحظه‌ای است.
اما حافظ از ركن سالم این بحر هیچ استفاده نكرده است بلكه بیشتر از یكی از شاخه‌های زیبای این بحر یعنی (رمل مثمن مخبون محذوف = فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ) بهره گرفته و 133 بار از این وزن كه به قول معروف، سوگلی دیوان اوست استفاده كرده است.
شادروان غلامحسین یوسفی در كتاب گرانقدر چشمه‌روشن درباره‌ی یكی از غزل‌های حافظ چنین داوری كرده است: ارسطو در رساله‌ی مشهور فن شعر خود نوشته است: شعر، فلسفی‌تر و عالی‌تر از تاریخ است زیرا بیشتر با امور كلی و محتمل سر و كار دارد تا امور جزئی و معین.
این نظر مورد قبول بسیاری از سخن شناسان جهان. واقع شده است و ازاین لحاظ، می‌توان گفت مصداق آن، بسیاری از غزل‌های حافظ، بخصوص غزلی است با این مطلع:

حاصل كارگه كون و مكان این همه نیست با ده پیش آر كه اسباب جهان این همه نیست
(دیوان، ص153، غزل 73)

آنچه دراین غزل مطرح می‌شود و از همان بیت نخستین به صورت براعت استهلال جلوه‌گر است ‌اندیشه‌ای است عمیق كه همیشه فكر بشر به خود مشغول تواند داشت: یعنی زندگی و كوشش و تلاش ناگزیر آن. محتوای این غزل آدمی ‌را به تأمل وامی‌دارد آن هم در زمینه‌ی پرسشی پایدار و ابدی و مربوط به همه‌ی زمان‌ها و مكان‌ها. وزنی كه حافظ به هدایت ذوق و طبع آهنگ‌شناس خویش این افكار را در آن مترنم ساخته، در بحر رمل است و 8 ركنی. این وزن با هجاهای بلندی كه دارد مناسب ‌اندیشیدن است و حكمت و ژرف نگری.»( چشمه روشن-ص259)

به طور كلی باید گفت كه در این وزن، تا به حال هیچ شاعری به خوبی حافظ شعر نسروده است. یكی دیگر از شاخه‌های این بحر (رمل مثمن محذوف =فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) است كه كاربرد بسامدی آن در دیوان خواجه شمس‌الدین به 31 بار میرسد كه از آن جمله است این غزل زیبا:
یوسف گم گشته باز آید به كنعان غم مخور كلبه‌ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
(دیوان،ص328، غزل 248)
سومین وزنی كه در دیوان حافظ از شاخه‌های بحر رمل آمده است(مسدس محذوف = فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) است.

مثنوی مولانا و بسیاری از شاهكارهایش نیز در این وزن سروده شده و حافظ 6 غزل در این وزن دارد كه سه غزل آن شهرت بیشتری دارد. از جمله غزلی با مطلع :

روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد ان روزگاران یاد باد
(دیوان،ص178،غزل98)
ویا:
دردم از یار است ودرمان نیز هم دل فدای او شد وجان نیز هم
(دیوان،ص433،غزل 353)
چهارمین شاخه بحر رمل. وزن خوش آهنگ (فعلات، فاعلاتن، فعلات،فاعلاتن= رمل مثمن مشكول) است كه شاهكارهایی همچون غزل بسیار معروف و بلند‌آوازه‌ی فخرالدین‌عراقی با مطلع:
ز دو دیده خون فشانم زغمت شب جدائی چه كنم كه هست اینها گل باغ آشنائی
(دیوان،ص299)
دراین وزن سروده شده است. تنها استاد مسلمی‌كه در این وزن غزل سرائی كرده، بدون هیچ شبهه، شیخ اجل، سعدی است كه هیچ یك از شاعران دیگر حتی حافظ، در این طبع آزمایی به پای او نمی‌رسند؛ مثلاًغزلی با این مطلع :
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستی
(كلیات، ص606، غزل523)
وزن غزل سعدی كمال تناسب را با معانی و مفاهیم آن دارد. در مضمون غزل، سخن از تسلیم و سرسپردگی جاودانه به عشق است كه از پیش از هستی آغاز می‌شود و سراسر عمر عاشق را در بر می‌گیرد. اینجا جایگاه نرمی ‌و خضوع و آرامش است نه شور و هیجان و تپش. وزن شعر وكشش هجاها نیز همین حالت را در انسان برمی‌انگیزد. وشاعران دیگری از جمله خواجوی كرمانی با مطلع:
زتو با تو راز گویم به زبان بی زبانی به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی
(دیوان، ص 437، غزل 358)
خلاصه اینكه لسان الغیب نیز دراین وزن سه غزل سروده كه یكی از آنها با این مطلع شروع می‌شود:
به ملازمان سلطان كه رساند این دعا را كه به شكر پادشاهی ز نظر مران گدا را
(دیوان،ص84،غزل 49)
دومین بحری كه لسان الغیب، بیش همه اوزان نسبت به آن اقبال و توجه داشته است بحر مجتث است كه از اركان عروضی (مستفعلن فاعلاتن، مستفعلن فاعلاتن) به وجود آمده است.
شكل سالم این بحر در دیوان حافظ به كار نرفته است ولی ما می‌توانیم بعنوان شاهد مثال در این وزن به دیوان حكیم صفائی اصفهانی شاعر دوره قاجاریه روی آوریم. استاد مظاهر مصفا درباره‌ی یكی از غزل‌های معروف وی با مطلع :
دل بردی از من به یغما‌ ای ترك غارت گر من/ دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
می‌نویسد «وزن و آهنگ و طنین دلنشین، وزیبائی و پرحالی این غزل با شدت و حدت هر چه تمام‌تر در من تأثیر بخشید و به آسانی مرا از من گرفت.»( دیوان صفائی سپاهانی، ص3) شاعر معاصر، سیمین بهبهانی هم با همین وزن، اما با موضوعی امروزی‌تر و مردمی‌تر شعر زیبائی با این مطلع دارد:
شلوار تا خورده دارد مردی كه یك پا ندارد خشم است و آتش نگاهش یعنی تماشا ندارد
كه موضوع آن دیدار جوانی است در هلال احمر كه «یك پا ندارد» و همدردی شاعر با او. استاد غلامحسین یوسفی در كتاب چشمه روشن پس از بحث درباره لطف وتازگی این غزل می‌نویسد:«كسی كه گوش آهنگ شناس داشته باشد وبا ظرائف وزن شعر فارسی آشنا باشد، احساس میكند، در وزن این شعر و تكیه‌های آن، ضرب متناسب لنگیدن و صدای متناسب عصا بر زمین نهادن به نوعی منعكس است.»( چشمه روشن :ص756)
شاخه‌ای از بحر مجتث در وزن (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن = مثمن محذوف) مقبول طبع بسیاری از شاعران غزلسرا و از جمله‌ی آن‌ها، حافظ قرار گرفته است تا آنجا كه وی تعداد قابل توجهی از غزل‌های معروف خویش را در قالب این بحر به جهان ادب عرضه داشته است. در دیوان وی این رقم به یكصد و سیزده غزل بالغ می‌شود. شاهكارهای ارجمندی چون:

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را كه سر به كوه و بیابان تو داده‌ای ما را
( دیوان، ص86، غزل 6)
چو بشنوی سخن اهل دل نگو كه خطاست سخن شناس نه‌ای جان من خطا اینجاست
و بسیاری دیگر از گوهر‌های شعر او كه در این رشته منتظم گشته است.
یكی دیگر از متفرعات بحر مجتث (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن = مثمن مخبون) است كه چهار بار از آن در دیوان حافظ استفاده شده؛ غزلهایی چون:
خیال نقش تو در كا رگاه دیده كشیدم به صورت تو نگاری ندیدم ونشنیدم
(دیوان، ص 393،غزل 313)
و یا:
چو آفتاب می‌از مشرق پیاله برآید ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
(دیوان،ص306، غزل 226)
سعدی شیرازی نیز در همین وزن غزلی دلنشین دارد كه شهره خاص وعام است با مطلع :
در آن نفس كه بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان كه خاك كوی تو باشم
(كلیات، ص 560، غزل 403)
سومین بحر مطبوعی كه در دیوان حافظ با آن به وجد وحال در می‌آئیم بحر مضارع است كه اصل سالم آن ( مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن ) است كه اثر دلنشینی در شعر فارسی با این وزن سروده نشده. تنها دو شاخه از این بحر در دیوان حافظ یافت می‌شود كه یكی ( مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن= مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف ) است كه میان شاعران غزل گوی ایرانی سخت مقبول افتاده است كه طبق آمار 48 درصد از غزل‌های زیبای فارسی در این وزن پدید آمده و پر كاربرد ترین اوزان غزل فارسی به شمار می‌آید. و این آمار البته آثار غزل‌سرایان معاصر را در بر نمی‌گیرد.
بجز آثار غزل سرایان، از بدو تولد شعر فارسی قصیده‌سرایان بزرگ نیز، نسبت به این وزن اقبال تمام داشته‌اند و تعداد قابل ملاحظه‌ای از قصاید و قطعات خویش را در همین وزن سروده‌اند مثلا در دیوان رودكی اولین قصیده‌ای كه نظر را به خود جلب می‌كند قصیده‌ای است با این مطلع:

آمد بهار خرم با رنگ وبوی طیب با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
( دیوان، ص 492 )
در دیوان حافظ 74 غزل در این وزن وجود دارد كه هر یك به منزله‌ی در گران بهایی‌ست. از جمله غزلهایی با این مطلع‌ها:

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است چون روی دوست هست به صحرا چه حاجت است
( دیوان، ص112، غزل 32)
ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو كه كار جهان شد به كام ما
( دیوان،ص 92، غزل 12)
وزن دیگری كه از بحر مضارع مشتق می‌شود ( مفعول فاعلاتن، مفعول فاعلاتن = مضارع مثمن اخرب است ). حزین لاهیجی، شاعر خوش قریحه‌ی قرن دوازدهم غزل زیبائی در این وزن دارد كه از شهرت فراوانی برخوردار گشته است با مطلع:
‌ای وای بر اسیری كز یاد رفته باشد در دام مانده صید و صیاد رفته باشد
(گنج سخن، ج 3، ص 134)
در مجموع 19 مورد از این وزن در دیوان حافظ دیده می‌شود كه بیشتر آنها زبانزد خاص و عام است:
دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
( دیوان، ص 85، غزل 5)
زان یار دلنوازم شكریست با شكایت گر نكته دان عشقی بشنو تو این حكایت
( دیوان ص 172، غزل 92)
پنجمین بحری كه در دیوان خواجه شیراز از آن استفاده شده بحر خفیف است كه از تكرار (فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن) حاصل می‌شود كه یكی از شاخه‌های آن كه ( فاعلاتن مفاعلن، فعلن) باشد در شعر فارسی بسیار مورد توجه قرار گرفته و اصل آن مورد عنایت فارسی گویان قرار نگر فته است لیكن باید گفت: عمده‌ی این اشعار در قالب مثنوی بوده است: مثنوی‌های معروفی چون هفت پیكر نظامی ‌وحدیقه سنائی و سلسله الذهب جامی ‌وتحفه‌العراقین خاقانی و جام‌جم اوحدی مراغی و امثال آن‌ها. خواجه‌ی خوش‌لهجه‌ی شیراز مجموعأ 8 غزل در بحر خفیف سروده است كه شاید زیباتر از همه‌ی آنها این غزل بسیار معروف با این مطلع است:
در دِ عشقی كشیده‌ام كه مپرس زهر هجری كشیده‌ام كه مپرس
( دیوان،ص343، غزل 263)
ششمین بحر استفاده شده در دیوان خواجه بحر رجز نام دارد كه نوع سالم آن از تكرار (مستفعلن) ساخته می‌شود. یكی از معانی كلمه رجز : اضطراب ودلهره است. عرب‌های بادیه نشین در میدان‌های جنگ رویاروی دشمنان، در مقام مفاخره و خود ستایی با صدای رسا، اشعاری در این وزن می‌خوانده‌اند، تا قدرت و شكوه وصلابت خویش را در مغز دشمن فرو كوبند تا به این شیوه دل‌های دشمنانشان را پریشان و مضطرب گردانند. در زبان فارسی رجزخوانی به معنی لاف‌زنی و خودستایی از این رهگذر رواج یافته است. از نظر طنین الفاظ نیز آوای مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن در گوش شنونده از یك سو آهنگ منظم درای كوچ بادیه‌نشینان شتر سوار، و از سوی دیگرصدای چكاچاك شمشیر‌های آخته را در جنگ‌های تن به تن تداعی می‌كند .
در میان شاعران ایرانی، چند تن ار آنان كه با قصاید عربی همدلی وانس و الفت بسیار داشته‌اند، از این آهنگ متأثر شده و به گونه شاعران عرب، اشعاری سروده‌اند كه در آن‌ها شرح هجران یار، و آثار و نشانه‌های به جا مانده از معشوق، با لحنی پر شور وپر سوز، در قالب قصیده یا غزل توصیف گشته است. از آن جمله این غزل مشهور سعدی با مطلع :
ای كاروان آهسته ران كارام جانم می‌رود وان دل كه با خود داشتم با دلستانم می‌رود
( كلیات سعدی، ص508، غزل 268)
مولانا، سرخیل شاعران عارف و عارفان شاعر، در این بحر هنر نمایی‌ها كرده و تردستی‌ها از خود نشان داده است. او كه پیمانه‌ی وجودش از خمخانه‌ی رحمت بی‌منتها سرشار گشته است با رستخیزی ناگهان، قفلهای زندان تعلقات مادی را یكی پس از دیگری در هم شكسته و در بیشه‌ی ‌اندیشه‌ها، آتشی افروخته است. همانند این غزل كه هر بیتش به منزله‌ی موج خروشانی است كه از آن دریای ژرف پر تلاطم نشأت گرفته است:
ای دل چه‌ اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیر‌ها زان سوی او چندان وفا، زین سوی تو چندین جفا
(غزلیات شمس، غزل 3، ص4)
یكی از نمونه‌های اعلای این بحر كه در شرح هجران یار و آثار و نشانه‌های به جا مانده از معشوق با بیانی پر سوز وگداز بیان شده قصیده معروف امیر معزی قصیده سرای قرن پنجم وششم است با مطلع:
ای ساربان منزل مكن جز در دیار یار من تا یك زمان زاری كنم بر ربع و اطلال ودمن
(تاریخ ادبیات ایران، ج 2 ص 515)
گویا این بحر با روح لطیف حافظ چندان سازگار نبوده و در همه دیوان او تنها دو غزل می‌بینیم كه در این وزن سروده شده با مطلع‌های:
آن كیست كز روی كرم با من وفاداری كند بر جای بدكاری چون من یكدم نكوكاری كند
( دیوان، ص 264، غزل 184)

و یا:
عمری است تا من در طلب هر روز گامی‌می‌زنم دست شفاعت هر زمان در نیك نامی‌می‌زنم
(دیوان، ص 414، غزل 334)
یكی دیگر از فروع بحر رجز، وزن (مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن = رجز مثمن مطوی مخبون ) است كه در دیوان لسان الغیب 5 غزل در این وزن وجود دارد با این مطلع‌ها:
سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌كند همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌كند
( دیوان،ص265، غزل185)
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به كف گر بكشم زهی طرب گر بكشد زهی شرف
( دیوان، ص386، غزل 288)
فاتحه‌ای چو آمدی بر سر مرده‌ای بخوان لب بگشا كه می‌دهد لعل لبت به مرده جان
( دیوان، ص 452، غزل 372)
و این غزل بسیار زیبا:
تاب بنفشه می‌دهد طرهء مشك سای تو پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو
(دیوان، ص 480، غزل 400)
و سرانجام:
گلبن عیش می‌دمد ساقی گل عذاركو باد بهار می‌وزد بادهء خوشگوار كو
( دیوان، ص 483، غزل 403)
هفتمین بحری كه در دیوان خواجه حافظ از آن استفاده شده، بحر منسرح نام دارد .
شكل سالم این بحر از تكرار دو بار( مستفعلن مفعولات) است كه در شعر فارسی كاربردی ندارد وتنها دو شاخه از فروع آن در دیوان حافظ دیده می‌شود : یكی بر این وزن ( مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن = بحر منسرح مثمن مطوی مكشوف ) كه حافظ تنها یك بار از این وزن استفاده كرده است، غزلی با مطلع :
حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت با سر پیمانه شد
(دیوان، ص 244، غزل 164)
كه این وزن همان است كه جمال الدین اصفهانی خطاب به خاقانی شروانی قصیده معروفی سروده كه در تاریخ ادبیات ما سخت مشهور است با این مطلع:
كیست كه پیغام من به شهر شروان برد یك سخن از من بدان مرد سخندان برد
( دیوان جمال الدین اصفهانی، ص85)
شاخه دوم این بحر ( مستفعلن فاعلات مفتعلن فع = منسرح مثمن مطوی منحور ) این غزل زیباست با مطلع :
بر سر آنم كه گر زدست برآید دست به كاری زنم كه غصه سرآید
( دیوان، ص 303، غزل 223 )
ونیز غزلی با مطلع :
روشنی طلعت تو ماه ندارد پیش تو گل رونق گیاه ندارد
(دیوان، ص195، غزل 115)
هشتمین بحری كه در دیوان خواجه از آن یاد می‌كنیم بحر متقارب است كه نوع سالم آن از تكرار ركن (فعولن ) پدید می‌آید. همان بحری كه طنینی كوبنده وشكوهی رزمی‌دارد واز این جهت نیز در سرودن حماسه‌ها ورزم نامه‌ها مورد استفاده قرار گرفته است از جمله شاهنامه فردوسی وگرشاسبنامه اسدی طوسی واسكندر نامه نظامی‌. بحر متقارب سالم تنها یك بار در دیوان خواجه به كار رفته است با مطلع :
سلامی‌چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیدة روشنایی
( دیوان، ص 562،غزل 482 )
ونیز در یكی از شاخه‌های این بحر ( فع لن فعولن فع لن فعولن = متقارب مثمن اثلم ) حافظ سه غزل سروده است با مطلع‌های :
چندان كه گفتم غم با طبیبان درمان نكردند مسكین غریبان
( دیوان، ص 453، غزل 373)
و:
گر تیغ بارد در كوی آن ماه گردن نهادیم الحكم لله
(دیوان، ص487، غزل 407)

و نیز:
عیشم مدام است از لعل دلخواه كارم به كام است، الحمد لله
( دیوان، ص 486،غزل 406)
دومین وزن برگرفته از بحر متقارب در دیوان حافظ ( فعولن فعولن فعولن فعل = متقارب مثمن محذوف )نام دارد كه هیچ غزلی از حافظ در این بحر سروده نشده، بلكه ساقی نامه معروف حافظ در این بحر است وعمو مأ ساقی نامه‌های زبان فارسی، در این بحر سروده شده‌اند تا آنجا كه برخی استفاده از این وزن را لازمه‌ی كار ساقی نامه‌سرائی به شمار آورده‌اند.
نهمین بحری كه خواجه حافظ از ان بهره گرفته بحر مقتضب نام دارد كه تنها یكی از شاخه‌های آن به نام ( مقتضب مثمن مطوی مكشوف = فاعلات مفعولن فاعلات مفعولن) آن هم فقط یكبار در دیوان خواجه به كار رفته است در غزلی با مطلع :
وقت را غنیمت دان آنقدر كه بتوانی حاصل از حیات‌ای جان، یكدم است تا دانی
( دیوان، ص 543، غزل463)
و سرانجام دهمین بحر مورد استفاده در دیوان حافظ (بحر سریع مسدس مطوی مكشوف = مفتعلن مفتعلن فاعلن ) نام دارد و تنها یك غزل در این وزن سروده است:
هاتفی از گوشة میخانه دوش گفت ببخشند گنه می‌بنوش
( دیوان، ص359، غزل279)
ودر نهایت این كه تمامی‌اوزان به كار رفته در دیوان خواجة شیراز در یك نگاه به ترتیب كاربردشان بر مبنای چاپ سایه بدین شرح است:

اول بحر رمل(جمعأ 173 غزل)
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( رمل مثمن مخبون ومحذوف )
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مسدس محذوف )
فعلات فاعلاتن غعلات فاعلاتن ( رمل مثمن مشكول)

دوم بحر مجتث (جمعأ 117 غزل)
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ( مجتث مثمن مخبون )
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن ( مجتث مثمن مخبون)

سوم بحر مضارع (جمعأ 93 غزل)
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن ( مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف )
مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن ( مضارع مثمن اخرب )
چهارم بحر هزج (جمعأ 77 غزل)
مفاعلین مفاعیلن مفاعلین مفاعیلن (هزج مثمن سالم )
مفاعیلن مفاعیلن فعولن ( هزج مسدس محذوف )
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن ( هزج مثمن اخرب مكفوف محذوف )
مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن ( هزج مثمن اخرب )
مفعول مفاعلن فعولن ( هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف )


پنجم بحر خفیف (جمعأ8غزل)
فاعلاتن مفاعلن فعلن ( خفیف مسدس مخبون محذوف )

ششم بحر رجز (جمعأ7غزل)
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن ( رجز مثمن سالم )
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن ( رجز مثمن مطوی مخبون )

هفتم متقارب (جمعاً4 غزل)
فع لن فعولن فع لن فعولن ( متقارب مثمن اثلم )
فعولن فعولن فعولن فعولن ( متقارب مثمن سالم )

هشتم منسرح (جمعاً 3 غزل)
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع ( منسرح مثمن مطوی منحور)
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن ( منسرح مثمن مطوی مكشوف )

نهم مقتضب (1 غزل)
فاعلات مفعولن فاعلات مفعولن ( مقتضب مثمن مطوی مكشوف )

دهم سریع (1 غزل)
مفتعلن مفتعلن فاعلن ( سریع مسدس مطوی مكشوف )

بدیهی است كه در این بررسی، تنها به اوزان غزل‌های دیوان حافظ توجه شده است .


منابع
1- آشنائی با عروض وقافیه، دكتر سیروس شمسیا، انتشارات فردوس، چاپ دهم 1373
2- برگی از دیوان حكیم صفائی سپاهانی به كوشش مظاهر مصفا، چاپخانه تابان، 1336
3- تاریخ ادبیات ایران، دكتر ذبیح الله صفا، جلدسوم، انتشارات ابن سینا،چاپ سوم 1339
4- چشمه روشن، دكتر غلامحسین یوسفی، انتشارات علمی‌،چاپ اول، 1369
5- حافظ نامه، بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات علمی‌فرهنگی، چاپ دوم 1367
6- دیوان حافظ، به سعی سایه، انتشارات هوش وابتكار، نشردوم، 1373
7- دیوان خواجوی كرمانی، به اهتمام احمد سهیلی خوانساری، انتشارات پاژنگ چاپ سوم، 1374
8- دیوان جمال الدین اصفهانی، تصحیح حسن وحیددستگردی، انتشارات كتابخانه سنائی چاپ دوم1362
9- دیوان فرخی سیستانی، به كوشش محمد دبیر ساقی، انتشارات اقبال،1353
10- دیوان منوچهری دامغانی، به كوشش محمد دبیر سیاقی انتشارات زوار، چاپ سوم، 1347
11- سیر غزل در شعر فارسی، دكتر سیروس شمسیا، انتشارات فردوس چاپ چهارم 1372
12- كلیات سعدی، به اهتمام محمد علی فروغی، انتشارات امیر كبیر چاپ سوم، 1362
13- كلیات فخرالدین عراقی، به كو.شش سعید نفیسی، انتشارات كتابخانه سنائی، چاپ دوم،1354
14- گزیده غزلیات شمس تبریزی،به كوشش دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی، انتشارات جیبی، چاپ دوم، 1354
15- گنج سخن، دكتر ذبیح الله صفا، جلد سوم، انتشارات ابن سینا، چاپ چهارم
16- موسیقی شعر، دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی، انتشارات آگاه چاپ دوم، 1368
17- محیط زندگی واحوال واشعار رودكی، به كوشش سعید نفیسی، انتشارات
امیر كبیر، چاپ دوم 1336
18- وزن شعر فارسی، دكتر پرویز ناتل خانلری، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپ سوم
منبع:سایت نشریه جن و پری