PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : من و دكتر باستانى پاريزى



mohamad.s
03-19-2011, 09:53 AM
من و دكتر باستانى پاريزى

وصف حالى ننوشتيم و شد ايامى چند...
چند روز قبل كه دوست ارجمند آقاى على دهباشى از من خواستند ظرف يك هفته مقاله اى براى درج در ويژه نامه استاد دكتر باستانى پاريزى تهيه كنم متحيّر شدم در زمانى كوتاه چه مطلبى بنويسم كه شايسته دوستى باشد كه بيش از پنجاه سال عمر من از دوران تحصيل و همكلاسى در دانشسراى عالى تا همكارى و تدريس در دانشگاه تهران با همدلى و همنوايى در سفر و حضر در جوار لطف و رفاقت او گذشته است. با اين حال فرصتى است مغتنم و گذرا كه چند كلمه اى محض يادآورى گذشته در قلم آورم.

بمأمنى رو و فرصت شمر غنيمت عمر *** كه در كمين گه عمرند قاطعان طريق
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم *** كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق
من با دكتر باستانى از سال 1325 شمسى در دانشرايعالى آشنا شدم. هر دو در رشته تاريخ و جغرافيا درس خوانديم. من يكسال زودتر از او به دانشسرا رفتم و او يكسال بعد از من آمد. قرار بود ما را به صورت شبانه روزى بپذيرند و چون در آن زمان هنوز مقدمات اين امر فراهم نشده بود ناگزير شديم جا و مكانى براى يك سال دست و پا كنيم. در آن وقت تهيه اطاق براى اشخاص مجرد مشكل بود ناچار به مدارس قديم روى آورديم كه جاى مناسبى براى محصلينى نظير ما بود. من با كمك مرحوم ثابت الموتى روحانى اهل قزوين كه متولى مدرسه شيخ عبدالحسين بود اطاقى در اين مدرسه دست و پا كردم و دكتر باستانى نيز در اطاق ديگرى ساكن شد. شرح زندگى در اين حجره را دكتر باستانى در ضمن قصيده اى شيوا به رشته تحرير در آورد كه در دفتر ياد و ياد بود كه از نخستين آثار او به شمار مى رفت به چاپ رساند و نسخه اى هم بعدها براى آقاى جمال زاده فرستاد.
استاد جمال زاده به صورتى كه در كتاب ياد و يادبود دكتر باستانى آمده است در پاسخ به اين شعر پر محتوا، ضمن تقدير از استعداد شاعرى او آينده درخشانى را برايش آرزو كرد و اين ماجرا وسيله ارتباط دوستانه و مداومى فيمابين گرديد كه تا پايان عمر جمال زاده ادامه يافت.
يكسال بعد، خوابگاه دانشجويى در محل اميرآباد برقرار شد. اين خوابگاه در وسط درخت زارى بالنسبه انبوه قرار داشت كه تا چندين ماه قبل اردوگاه نظاميان امريكايى مستقر در تهران بود. در آن هنگام تازه جنگ جهانى دوم (1945 ــ 1939) خاتمه يافته و نيروهاى شوروى و انگليسى و امريكايى كه بعد از سوم شهريور 1340 شمسى بيطرفى ايران را نقص كرده وارد كشور ما شده بودند، بر طبق قرارداد بايستى ايران را تخليه كنند. بنابراين امريكائيان اين اردوگاه را تخليه كرده و رفتند و دولت ايران به خواست دانشگاه تهران اين محل را به شبانه روزى دانشجويان تبديل كرد. من و دكتر باستانى جزء نخستين دانشجويانى بوديم كه حق سكنى در اين محل يافتيم. چندى بعد مرحوم دكتر احمد بهمنش استاد تاريخ دانشگاه تهران به سرپرستى كوى تعيين شد و تحت نظارت ايشان ساختمانهاى جديدى براى دانشجويان ساخته شد كه شامل اطاقهاى يكنفره بود وقتى اطاقها را برحسب قرعه بين دانشجويان تقسيم كردند من و دكتر باستانى اطاقهايى در جوار هم نصيبمان شد. بزودى دانشجويان يك انجمن فرهنگى تشكيل دادند كه شبهاى جمعه مراسم سخنرانى و شعر خوانى در آن بر پا مى شد و دكتر باستانى اغلب در اين مراسم شعر مى خواند و مورد تشويق حضار قرار مى گرفت. البته اين شعرها سروده خود ايشان بود. مخفى نماند كه استاد در آن گير و دار ويلونى تهيه كرده بود و با آن تمرين مى كرد كه گاه و بيگاه صداى آن به گوش مى رسيد. نمى دانم كار استاد با اين نواختن ها به كجا انجاميد. چندى قبل از ايشان شنيدم كه فرمود به جايى نرسيدم!
در عوض، آقاى دكتر باستانى به هنرهاى ديگرى آراسته بود: شاعرى و نويسندگى. او با طبع خدادادى كه داشت و دارد آنروزها به شاعرى شهرت يافت. در كوى اميرآباد او را شاعرى شيرين سخن مى دانستند. رفته رفته اشعارش در بعضى از جرايد به چاپ مى رسيد كه از آن جمله بود شعرى كه بعد از ترور محمد مسعود مدير روزنامه مرد امروز سرود كه به زودى بر سر زبانها افتاد و چند بار چاپ شد. بالاخره بعد از چهار سال در رشته تاريخ جغرافيا و علوم تربيتى فارغ التحصيل شديم. من به عنوان دبير به قزوين و چند سال بعد به انزلى رفتم و دكتر باستانى به كرمان رفت و بعد از چند سال كه دوره دكترى تاريخ در دانشگاه تهران باز شد كه يكى پس از ديگرى در اين دوره پذيرفته شديم و در خاتمه اين دوره چون مورد توجه استادان قرار گرفته بوديم به تدريس در رشته تاريخ دانشكده ادبيات توفيق يافتيم. در اينجا لازم است از استادان كم نظيرى مانند مرحوم عباس اقبال آشتيانى، وحيد الملك شيبانى، نصرالله فلسفى، رسيد ياسمى، مسعود كيهان، دكتر احمد مستوفى، دكتر محمدحسن گنجى كه در دانشسراى عالى افتخار شاگردى آنها را داشتيم و مرحوم دكتر عباس زرياب، دكتر على اكبر بينا، دكتر خانبابا بيانى و دكتر محسن عزيزى كه در دوره دكترى تاريخ در محضرشان دانش اندوختيم سپاس و حق گزارى خود را تقديم نمائيم در اين دورانها هم صحبتى و همكارى و هم نشينى با دكتر باستانى فيض و توفيق بزرگى بود كه نصيب من شد و اكنون كه بيش از پنجاه سال از اين دوستى و يگانگى مى گذرد، هنوز موهبت صحبت ايشان حاصل است كه بيش باد و كم مباد.
درباره خدمات فرهنگى شايانى كه دكتر باستانى از رهگذر تأليف و انتشار كتب تاريخى و ادبى به جامعه ما انجام داده است در اين فرصت اندك چيزى نمى گويم و آنرا به وقت و فرصت ديگرى موكول مى كنم و به همين مختصر بسنده مى نمايم كه دكتر باستانى از زمانى كه كتاب پيغمبر دزدان را در هفده سالگى در كرمان به چاپ رسانيد، تا امروز كه به هشتاد سالگى رسيده شصت و يك اثر در تاريخ و ادب اعم از تاليف و تصحيح و ترجمه و شعر از وى انتشار يافته است و اگر اين رقم را بر تعداد كثيرى مقاله ادبى و تاريخى و سخنرانيهايى كه در كنگره هاى تحقيقات ايرانى در داخل و خارج ايراد كرده و مقدمه هايى كه بر آثار ديگران نوشته بيفزائيم آن وقت ارزش كارهايى كه انجام داده بيشتر روشن مى شود و آرزومنديم در صدمين سال زندگيش شاهد صدمين كتاب خود باشد.
امروز دكتر باستانى با آن همه تجارب علمى و آثار گرانبهايى كه به جامعه فرهنگ دوست ايران هديه كرده است يكى از اركان استوار تاريخ و ادب ايران محسوب مى شود. او مورخى است جامع كه با شيوه بديعى كه در تاريخ نگارى و تاريخ نگرى به وجود آورده توانسته است موقعيت ممتازى در بين مردم تاريخ خوان بدست آورد. بعضى به او ايراد گرفته اند كه در كتابهايش بيش از بيش حاشيه رفته از شعر و اسطوره و داستان و كنايه زياده از حد استفاده كرده است. بنظر من اين شيوه كار دكتر باستانى نه تنها عيب نيست بلكه هنر او است. دكتر باستانى بخوبى دريافته است كه تاريخ را جز به مدد دانشهاى حاشيه اى نظير شعر و ادب و اسطوره و داستان و مضامين دل انگيز و طنزهاى عبرت آموز نمى توان در ذهنيت مردم جاى داد. تلفيق شعر و ادب با تاريخ ضمن لذتى كه براى مورخ حاصل مى كند خواننده را نيز براى دريافت حوادث تاريخى آماده تر مى سازد و او را با مورخ در عرضه ابداعات هنرى سهيم مى سازد و اين خود دستاويزى است كه از طريق آن مى توان به مناسب ترين شكلى از معماى پيچيده و خالى از انعطاف حوادث گذشته رمزگشايى كرد. بين تاريخ و اسطوره مرزى وجود ندارد، جغرافيا بستر حركتهاى تاريخى است و بدون اطلاع نسبى از آن نمى توان به علل و نتايج بسيارى از وقايع تاريخى پى برد. پيوستگى شعر و هنر با تاريخ قابل انكار نيست تا جايى كه بعضى از فلاسفه تاريخ آنرا از مقوله هنر دانسته اند. در تحقيقات تاريخى امروز بدون اطلاع نسبى از ادبيات و هنر و جغرافيا و بى اطلاعى محض از فلسفه و جامعه شناسى و باستانشناسى نمى توان به مشكلات گذشته دست يافت و كسى كه وقت و حوصله ندارد كه تاريخ را در جامعيت آن بنگرد در حل غوامض تاريخ ره به جائى نمى برد.
دكتر باستانى در آراستن تاريخ با شعر و ادب و اسطوره و حماسه و جغرافيا و مضامين شيرينى كه مورد پسند خوانندگان است مهارت دارد. غالب حواشى كتابهايش خواندنى است و اگر اين حواشى را جدا كنند خود كتابى جداگانه بوجود خواهد آمد. پاى بندى دكتر باستانى را به اصول تاريخ نگارى از گريزى كه در لابلاى آثارش زده است بخوبى ميتوان مشاهده كرد. او تمامى اين اصول و قواعد را در كتاب مستطاب «خودمشتمالى» يا به اصطلاح فرنگى ها «اوتوكريتيك» آورده است كه اجمالا بدان اشاره مى شود:

به نظر او هر اثر تاريخى در حكم يك ساختمان و يك بناى تازه ساز است كه بر طبق نظر يك معمار كه مورّخ نام دارد ساخته مى شود. مواد و مصالح اين ساختمان منابع و مآخذ تاريخى است. هر محقّق پيش از آن كه سال ها مواد و مصالح اصلى خود را جمع آورى كرده باشد نمى تواند بدون مقدمه بناى تازه ساز خود را بالا ببرد. صدها و هزارها و ده ها هزار فيش لازم است تا از ميان صدها كتاب و سند و فرمان و مدرك بتوان به مقصود رسيد. آشنايى با متد و اصول تاريخ نگارى مستلزم مقدماتى است كه بايد آموخت. قدرت استنباط در تاريخ از خلال كتب تاريخى يك مسأله مهمى است كه بايد در مورّخ بوجود آيد. هنر درست خواندن مآخذ تاريخى راه تحقيق را مى گشايد و فقدان اين هنر خلايى را در اين راه بوجود مى آورد. براى اينكه كسى در بخشى از تاريخ تخصص پيدا كند بايد سالها عمر صرف اين كار كند تا به جايى برسد. وقتى مطلبى تاريخى بيان مى شود بايد چنان باشد كه با عوامل زمان و مكان و انسان يعنى موقعيت جغرافيايى و طبيعى و به طور كلى با زندگى مردم سازگار و همراه باشد اگر روايتى خلاف سنّت و رسوم زندگى روزمرّه مردم بيان شد مطمئناً قابل تشكيك و ترديد است. نحوه بيان مطلب نيز خود مبحثى است كه جاى سخن بسيار دارد همين قدر بايد اشاره كرد كه اصولا روايات تاريخ هرگز به صورت يك پديده جزمى و قطعى تلقى نشده است. مورخ خوب كسى است كه وقايع را در كمال بيطرفى و حتى از افقى بالاتر از افق محلى و ملى خود بنگرد و بعد تاريخ بنويسد. هر چند در ارزيابى اعصار گذشته عادل بودن نه تنها دشوارست، بلكه غيرممكن است. تاريخ نبايد با غرض همراه شود. دنيا و سرنوشت آدمى، منظره و دورنمايى است كه مورخ حكم نقاش و صورتگر آنست. در تاريخ، هيچ افسانه اى نيست كه بخشى از حقيقت را در بر نداشته باشد افسانه ها واكنش دفاعى آدمى در برابر هر گونه ناتوانى است و اغلب نمايش احساسات و عواطف متضاد و عجز و تيره روزى بشر است. اين افسانه ها گاهى كمبود تاريخ را از جهت دخالت مردم در سرنوشتشان جبران مى كند علم جغرافيا همزاد بزرگ تاريخ است. تاريخ وقتى با اصول علمى نوشته شد طبعاً با بسيارى از علوم ديگر برخورد دارد: زبان شناسى، جغرافيا، جامعه شناسى و حتى شيمى و رياضى و فيزيك كم و بيش با تاريخ سر و كار دارند و چون نمى تواند در همه اين علوم متخصص باشد، بايد مسائل حاشيه اى و كمكى تاريخ را با متخصّصان در ميان گذارد و تك رو نباشد و گمان كند كه اگر افتخارى بدست آيد، تنها از آن اوست
دكتر باستانى تمام اين موارد مهم را با ذكر توضيحات و نمونه هاى جالب و خواندنى در كتاب «خود مشتمالى» آورده و از عهده برآمده است. تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل.