PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معروفترین چهره های ادبی معاصر ایران



mehraboOon
03-19-2011, 09:34 AM
محمد تقی بهار
میرزا محـمد تـقی صبوری، متـخـلص به بـهار، در 18 آذرماه سال 1265 خورشیدی در مشـهـد مـتولد شد. هـنوز به سن 18 سالگـی نرسیده بود که پـدرش، میرزا کاظم صبوری، ملک الشعـرای آستان قـدس رضوی، درگـذشت و به فرمان مظفرالدین شاه، لـقب ملک الشعـرایی پـدر به پسر واگـذار گـردید.
بهـار تخـلص خود را از بهـار شیروانی دارد. این شخـص از سخنوران به نام عـهـد ناصرالدین شاه است که در مشهـد به دوست خود صبوری، پـدر بهـار، وارد شد و در خانه وی درگـذشت.
بهـار ادبـیات فارسی را نخـست نزد پـدر آموخت. از هـفت سالگـی به سرودن شعـر آغاز کرد و چـند سال برای تـکـمیل معـلومات فارسی و عـربی از محضر میرزاعـبدالجواد ادیب نیشابوری و سیدعـلی خان درگـزی استـفاده کرد و پس از آنکه صاحب شغـل دولتی و منصب ملک الشعـرایی شد، به تکـمیل زبان عـربی پـرداخت و از راه مطالعـهً کـتب و مجـلات مصری بر اطلاعات خود افزود و با دنیای نو آشنایی یافت.
بهـار از چهـارده سالگـی به اتـفاق پـدرش در مجامع آزادیخواهان حاضر شد و به واسطهً انس و الفتی که با افـکار جـدید پـیدا کرده بود، به مشروطه و آزادی دل بست. دو سال پس از مرگ پـدر که مشروطیت در کشور ایران مسقـر شد، بهـار به مشروطه خواهان خراسان پـیوست.
بعـد از فوت مظفرالدین شاه که میانهً مجـلسیان و محـمد علی میرزا کشاکش درگـرفت، در مشهـد انجـمنی به نام " سعـادت " به وجود آمد که با انجـمن سعـادت استانـبول و آزادیخواهان باکو ارتباط داشت. بهـار به انجـمن سعـادت راه یافت و در دوره ای که به نام " استـبداد صغـیر " شناخـته شده، با بعـضی از رفـقای حزبی خود، از جـمله سید حسین اردبـیلی، روزنامهً خراسان را پـنهانی به اسم " رئیس الطلاب " انـتـشار داد و نخـستین اشعـار ملی خود را در آن منـتـشر ساخت.
چـندی بعـد که مجاهـدان بخـتیاری و رشت وارد پایـتخـت شدند و محـمد علی شاه به سفارت روس پـناه برد و از سلطنت کناره گـیری کرد، در هـمه جا و از جـمله در مشهـد جشن های ملی برپا شد. اشعـار و سرودهـایی که در شب جشن مشهـد خوانده شد هـمه از بهـار بود.
در سال 1289 خورشیدی حزب دموکرات ایران با تعـالیم حیدرعـمواوغلی، یکی از پـیشگـامان جـنبش ملی، در مشـهـد تاًسیس شد و بهـار که در هـمان سال به عـضویت کمیتهً ایالتی حزب درآمده بود، روزنامهً نوبهـار ناشر افکار و سیاست حزب جدید را دایر کرد.
این روزنامه به واسطهً شهـامت و حـملات تـند و آتـشین خود بر ضد فشار روس ها و دخالت آنان در سیاست داخـلی کـشور اهـمیت خاصی داشت. دولت تـزار در ایران از مسـتـبدان حـمایت می کرد و نـیرو به خراسان آورده بود و روش حزب دموکرات مخالف با سیاست روس و بقای نیزوهای روسی در ایران بود.
روزنامهً نوبهـار با فشار سفارت روس پس از یک سال توقـیف شد و بلافاصله به نام " تازه بهـار " دایر گـردید تا اینکه در محـرم خونین سال 1330 هـجری قـمری با بسته شدن مجلس و پایان مشروطهً دوم این روزنامه هـم به دستور دولت دیکـتاتوری ناصرالملک توقـیف و بهـار با نه نفر دیگـر از افراد حزب به تـهـران تـبعـید گـردید و به قول خود او " هـر چه آزادیخواهان بافته بودند پـنبه شد."
بهـار در آغاز جوانی، ملک الشعـرایی آستان رضوی را داشت و به رسم معـمول زمان در ستایش بزرگـان خراسان و مدح و منقبت اولیای دین قصیده می ساخت. شعـرهای اولیهً بهـار از این قـبـیل است: در رثای پـدر، در مدح مظفرالدین شاه، در مدح حضرت ختمی مرتـبت، در منـقـبت مولای متـقیان، در مدح امام هـشتم ،در مبعـث ولی عـصر، در اعطای یک حلقه انگـشتری از طرف نایب التولیهً آستان رضوی ( با این الزام که در تمام ابـیات لفظ انگـشتری آورده شود)، خمریه، غـدیریه، بهـاریه، اندرز به حاکم قوچان، وفات مظفرالدین شاه، جلوس محـمد علی شاه، صدارت اتابک اعـظم، فـقر و غـنا و امثـال اینها.
بهـار پس از مشروطیت و ورود به حلقهً آزادیخواهان همان قصاید را با انواع تازه ای از شعـر خود به امر انقلاب و آزادی وقف کرد.
اشعـار بهـار در این دوره بسیار پـر شور و گـرم و صمیمی است و استادی و هـنرمندی گـوینده، سخـن او را در سطحی بالاتر از آثـار هـمهً شعـرای عـهـد انقـلاب قرار می دهـد.
امتـیاز بزرگ بهـار در آن است که با وجود انتساب به مکـتب شعـر قدیم توانست شعـر خود را با خواسته های ملت هـماهـنگ سازد و ندای خود را در مسائل روز و حوادثی که هـموطنان وی را دچار اضطراب و هـیجان ساخته بود، بلند کـند.
در این دوره سخنوری به خصوص مستـزادهای او از جـهـت روانی نظم و هـماهـنگی در میان مصراع های بـلند و کوتاه بسیا ر جالب توجه است.
بهـار در زندگی سیاسی خود چـند دوره به نمایندگی مجـلس شورای ملی برگـزیده شد و چـندین بار نیز طعـم زندان را چـشید و در کابـینهً قوام السلطنه به وزارت فرهـنگ منصوب شد. بهـار در دورهً استـبداد رضا شاه به هـمراه سید حسن مدرس با وی به مخالفت برخاست و در سال 1308 خورشیدی مدتی به زندان افـتاد. پس از پایان دورهً ششم مجلس شورای ملی از سیاست کنار کـشید و یکـسره به کار پژوهـش و تـدریس و نویسندگـی پـرداخت.
بهـار در زمینهً ادب و تاریخ ایران تحـقیقات مفصلی انجام داد. وی که سالهـا استاد دانشگـاه تـهـران بود، مقالات متعـددی در مجلهً دانشکـدهً ادبـیات که خود مدیر آن بود منـتـشر کرد. 3 جلد کـتاب " سبک شناسی " هـنوز از کتب معـتـبر و مهـم و کتاب دو جلدی احزاب سیاسی وی از بهـترین منابع شناخت احزاب و دستجات سیاسی در آن برهه از تاریخ، محسوب می شود. تصحیح دو اثر مهـم تاریخی " تاریخ سیستان " و " مجمل اتواریخ " نیز از آثار به یاد ماندنی ملک الشعـرای بهـار است.
میرزا محـمد تـقی بهـار در اردیـبـهـشت سال 1330 هـجری خورشیدی دار فانی را وداع گـفت.

mehraboOon
03-19-2011, 09:35 AM
قائم مقام فراهانی
میرزا ابوالقاسم فراهانی، فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی، معروف به میرزا بزرگ از سادات حسینی و از مردم هزاره فراهان، از توابع اراک بود. در سال 1193 ه. ق. به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و علوم متداوله زمان را آموخت. در آغاز جوانی به خدمت دولت درآمد و مدتها در تهران کارهای پدر را انجام می داد. سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفر های جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.
در سال 1237 ه. ق. پدرش میرزا بزرگ قائممقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب سیدالوزراء و قائممقام یافت و به وزارت نایب السلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائممقام و همچنین اختلاف " بزیمکی ( خودی ) " و " اوزگه ( بیگانه ) " به وجود آمد.
قائممقام که ذاتا مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می کرد، پس از یکسال وزارت در اثر تفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.
اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال 1241 ه.ق. دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب السلطنه منصوب شد.
در سال 1242 ه.ق. فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در این مجلس تقریبا عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائممقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه ای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روسها متهم کردند. پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد.
جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه ربیع الثانی سال 1243 ه. ق. برابر با نوامبر 1827 م. قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائممقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.
میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقتدر دیگر در فرزندان او مستقر کرد.
عهد نامه ترکمن چای در پنجم شعبان 1243 ه. ق. برابر 21 فوریه 1828 میلادی به خط قائممقام تنظیم و امضا شد و قائممقام، که خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و درباره آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهد نامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پیشکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.
در اوایل سال 1249 ه.ق. نایب السلطنه برای دفع فتنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائممقام را نیز همراه برد. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مامور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائممقام، که جنگ را صلاح نمی دانست، با یارمحمد خان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال 1250 ه.ق. به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائممقام به وزارت او عازم تبریز شدند.
چندی نگذشت که فتحعلی شاه در جمادی الاخر سال 1250 ه. ق. در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمد شاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائممقام جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسائل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائممقام به تهران حرکت کرد و روز 14 شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائممقام را به منصب صدارت مشغول مملکتداری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند. اما با این همه خدمت، به صدارت محمد شاه دیر نپایید و سختگیریهای او و سعایت حاسدان و مخصوصا فتنه انگیزیهای بیگانگان، عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ییلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، پایان داده شد.
قائممقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم ثابت و خلاصه " یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی " بود که به واسطه اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کاردینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد. انگلیسیها یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان انگلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت می کردند، مانند لیو تنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائممقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایب السلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات متهم می کنند و حس بدبینی و دشمنی فوق العاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تنها کسی بود که می توانست ایران را به خوبی اداره کند، پنهان نمی دارند.
مجموعه رسائل و منشآت قائممقام، که حاوی چند رساله و نامه های دوستانه و عهد نامه ها و وقفنامه هاست و محمود خان ملک الشعراء مقدمه ای بر آن نوشته، به اهتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال 1280 ه.ق. در تهران چاپ شده است.

mehraboOon
03-19-2011, 09:35 AM
استاد علی اکبر دهخدا
استاد علی اکبر دهخدا از خبره ترین وفعال ترین استادان ادبیات فارسی در روزگار معاصر است که بزرگترین خدمت به زبان فارسی در این دوران را انجام داده. لغت نامه بزرگ دهخدا که در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است و شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل ها و احادیث و حکمت ها در زبان فارسی است خود به تنهایی نشان دهنده دانش و شخصیت علمی استاد دهخدا هستند. دهخدا به غیر از زبان فارسی به زبانهای عربی و فرانسوی هم تسلط داشته و فرهنگ فرانسوی به فارسی او نیز هم اکنون در دست چاپ می باشد.
دهخدا علاوه بر این که دانشمند و محقق بزرگی بود مبارز جدی و کوشایی نیز در انقلاب مشروطه محسوب می شد. او مبارزه را نیز از راه نوشتن ادامه می داد و مطالب خود علیه رژیم مستبد قاجار را در روزنامه صور اسرافیل که از روزنامه های پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ می کرد.
لغت نامه که بزرگترین و مهمترین اثر دهخدا محسوب می شود 45 تا 50 سال از وقت دهخدا را گرفت. یعنی سالها بیش از آنچه که حکیم ابوالقاسم فردوسی صرف شاهنامه خود کرد. لغت نامه نه تنها گنجینه ای گرانبها برای زبان فارسی است، بلکه معانی و تفسیرات و شروح تاریخی بسیاری از کلمات عربی را نیز داراست.

علی اكبر دهخدا در حدود سال 1297 هـ. ق (1257 خورشیدی) در تهران متولد شد. اگرچه اصلیت او قزوینی بود ولی پدرش خانباباخان كه از ملاكان متوسط قزوین بود، پیش از ولادت وی از قزوین به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید. هنگامی كه او ده ساله بود. پدرش فوت كرد، و فردی به نام میرزا یوسف خان قیم او شد. دو سال بعد میرزا یوسف خان نیز درگذشت و اموال پدر دهخدا هم به فرزندان میرزا یوسف خان رسید.
در آن زمان یكی از فضلای عصر بنام شیخ غلامحسین بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس دهخدا را به عهده گرفت و دهخدا تحصیلات قدیمی را در کنار او آموخت. وی حجره ای در مدرسه حاج شیخ هادی (در خیابان حاج شیخ هادی) داشت، وی مردی مجرد بود و بتدریس زبان عربی و علوم دینی مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار می كردند كه هر چه دارند، بر اثر تعلیم آن بزرگ مرد بوده است. بعدها كه مدرسه سیاسی در تهران افتتاح شد، دهخدا در آن مدرسه مشغول تحصیل گردید و با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد.
معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمد حسین فروغی مؤسس روزنامه تربیت و پدر ذكاءالملك فروغی بود، آن مرحوم گاه تدریس ادبیات كلاس را به عهده دهخدا می گذاشت. چون منزل دهخدا در جوار منزل مرحوم آیه الله حاج شیخ هادی نجم آبادی بود، وی از این حسن جوار استفاده كامل می برد و با وجود صغر سن مانند اشخاص سالخورده از محضر آن بزرگوار بهره مند می گشت. در همین ایام به تحصیل زبان فرانسه پرداخت و پس از درس خواندن در آن مدرسه به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. بعداً در سال 1281 هنگامی كه 24 سال داشت معاون الدوله غفاری که به وزیر مختاری ایران در کشورهای بالكان منصوب شده بود، دهخدا را با خود به اروپا برد، و استاد حدود دو سال و نیم در اروپا و بیشتر در وین پایتخت اتریش اقامت داشت، و در آنجا زبان فرانسه و معلومات جدید را تكمیل كرد.
مراجعت دهخدا به ایران مقارن با آ‎غاز مشروطیت بود. او در حدود سال 1325 هجری قمری (1285 هجری شمسی) با همكاری مرحوم جهانگیرخان و مرحوم قاسم خان روزنامه صور اسرافیل را منتشر كرد. این روزنامه از جراید معروف و مهم صدر مشروطیت بود، جذابترین قسمت آن روزنامه ستون فكاهی بود كه بعنوان "چرند پرند" بقلم استاد و با امضای "دخو" نوشته می شد، و سبك نگارش آن در ادبیات فارسی بی سابقه بود و مكتب جدیدی را در عالم روزنامه نگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. وی مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فكاهی طی مقالات خود در آن زمان منتشر می کرد. پس از تعطیل مجلس شورای ملی در دوره محمد علی شاه، آزادیخواهان ناچار از کشور خارج شدند. دهخدا نیز به استانبول و از آنجا نیز به اروپا رفت.
وی در پاریس با علامه محمد قزوینی معاشر بود، سپس به سویس رفت و در "ایوردن" سویس نیز سه شماره از "صوراسرافیل" را به کمک میرزا ابوالحسن خان پیر نیا (معاضد الدوله) منتشر كرد. آنگاه دوباره به استانبول رفته و در سال 1327 هجری قمری با مساعدت جمعی از ایرانیان تحت عنوان مکور كه در تركیه بودند روزنامه ای بنام "سروش" به زبان فارسی انتشار داد. پس از اینكه مجاهدین تهران را فتح كردند و محمد علی شاه خلع گردید، دهخدا از تهران و كرمان به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد، و با استدعای احرار و سران مشروطیت از عثمانی به ایران بازآمده به مجلس شورای ملی رفت.
در دوران جنگ بین المللی اول که از سال 1914 تا 1918 میلادی به طول انجامید دهخدا در یكی از قرای چهار محال بختیاری منزوی بود و پس از جنگ به تهران بازگشته از كارهای سیاسی كناره گرفت، و به خدمات علمی و ادبی و فرهنگی مشغول شد، و مدتی ریاست دفتر (كابینه) وزارت معارف، ریاست تفتیش وزارت عدلیه، ریاست مدرسه علوم سیاسی و سپس ریاست مدرسة عالی حقوق و علوم سیاسی تهران به او محول گردید تا اینکه سه چها روز قبل از شهریور 1320 و خلع سلطنت رضا خان از ریاست آنجا معزول شد و از آن زمان تا پایان حیات بیشتر به مطالعه و تحقیق و تحریر مصنفات گرانبهای خویش مشغول بود.
دهخدا گاه برای تفنن شعر نیز می سرود. اما شاعری حرفه اصلی او نبود. این منظومه های معدود را دکتر محمد معین آنها را در کتابی گردآوری کرده دكتر محمد معین اشعار دهخدا را به سه دسته تقسیم می كند كه عبارت است از :نخست اشعاری كه به سبك متقدمان سروده است و بعضی از این نوع دارای جزالت و استحكامی است كه تشخیص آنها از گفته های شعرای قدیم دشوار می نماید. دوم :اشعاری است كه در آنها تجدد ادبی بكار رفته است .بسیاری از ادیبان معاصر مسمط �یادآر ز شمع مرده یاد آر� دهخدا را نخستین نمونه شعرنو بشمار می آورند. دهخدا شعر "یاد آر ز شمع مرده یاد آر" که آن را در زیر مشاهده می کنید را در یادبود میرزا جهانگیر خان شیرازی، مدیر روزنامه صور اسرافیل سروده است.

ای مرغ سحر، چو این شب تار،****بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز تحفه روح بخش اسحار****رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زر تار ****محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار****واهریمن زشتخو حصاری

یاد آر ز شمع مرده، یاد آر

ای مونس یوسف اندر این بند****تعبیر عیان چو شد تو را خواب
دل پر ز شعف، لب از شکر خند****محسود عدو به کام اصحاب
رفتی بر یار خویش و پیوند****آزاد تر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند****در آرزوی وصال احباب

اختر به سحر شمرده یاد آر

چون باغ شود دوباره خرم****ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم****آفاق نگارخانه ی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم****تو داده ز کف قرار و تمکین
زان نوگل پیش رس که در غم****ناداده به نار شوق تسکین

از سردی دی، فسرده یاد آر

ای همره تیه پور عمران****بگذشت چو این سنین معدود
وان شاهد نغز بزم عرفان****بنمود چو وعد خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان****هر صبح شمیم عنبر و عود
زان كو به گناه قوم نادان**** در حسرت روی ارض موعود

بربادیه جان سپرده ،یادآر

چون گشت زنو زمانه آباد ****ای کودك دوره طلایی
وز طاعت بندگان خود شاد****بگرفت ز سر خدا ،خدایی
نه رسم ارم ،نه اسم شداد **** گل بست زبان ژاژخایی
زان كس كه ز نوك تیغ جلاد****ماخوذ بجرم حق ستایی

تسنیم وصال خورده ،یادآر

علامه دهخدا در ساعت شش وسه ربع بعد از ظهر روز دوشنبه هفتم اسفند ماه 1334 شمسی در سن 77 سالگی پس از عمری خدمت به سیاست و فرهنگ و علم و ادب ایران در خانة مسكونی خویش واقع در خیابان ایرانشهر (جلال بایار) تهران به رحمت ایزدی پیوست. جنازه آ ن مرحوم در بامداد روز چهارشنبه به شهر ری مشایعت و در ابن بابویه در مقبره خانوادگی مدفون گردید.




مبارزات سیاسی دهخدا

وقتی دهخدا از سفر بالکان بازگشت، انقلاب مشروطه کم و بیش آغاز شده بود. او که همیشه به فکر پیشرفت و ترقی مملکت خود بود، انقلاب مشروطه را راه مناسبی برای رسیدن به این هدف می دید. او در آغاز ورود به ایران، از طرف امین الضرب مهدوی به عنوان معاون و مترجم موسیو دوبروک، مهندس بلژیکی اداره شوسه خراسان استخدام شد. از همین زمان دیگران از نامه های اداری و نحوه کار دهخدا استعدادهای او خصوصا استعدادش در نویسندگی را شناخته بودند.
شش سال بعد، وقتی مشروطه در کشور اعلام شده بود و مشروطه خواهان در حال تلاش برای بیدار کردن مردم از خواب غفلت بودند دهخدا از طرف میرزا جهانگیر خان شیرازی و میرزا قاسم خان تبریزی به عنوان نویسنده ای در روزنامه صور اسرافیل، به تهران دعوت شد. ورود دهخدا به روزنامه صور اسرافیل در واقع آغاز فعالیتهای سیاسی دهخدا بود.
روزنامه صور اسرافیل که در حقیقت یک هفته نامه بود و به طور هفتگی منتشر می شد، نه ماه پس از اعلام مشروطیت در روز پنج شنبه هفدهم ربیع الاول سال 1325 قمری در محل کتابخانه تربیت واقع در خیابان ناصری تهران آغاز به انتشار کرد. تنها شش شماره از این روزنامه در آنجا منتشر شد و پس از آن محل انتشار آن به جای دیگری انتقال یافت.
صور اسرافیل یکی از اساسی ترین سلاح های مشروطه خواهان بود که تیراژ هر شماره آن در حدود بیست و چهار هزار نسخه بود. این روزنامه به طرز ماهرانه ای و برای اولین بار در ایران توانسته بود طنز و اخبار و مقالات سیاسی و نیازهای مردم آن زمان را به طور دلپذیر و مردم پسندی در قالب یک روزنامه چاپ کند. شاید این اولین روزنامه ایرانی بود که مردم کوچه و بازار نیز آن را می خواندند. آن زمان مردم تهران به غیر از شاهنامه خوانی و افسانه گویی و کارهایی از این قبیل سرگرمی دیگری به نام روزنامه خواندن نیز داشتند. مردم دسته دسته می نشستند و با شور و شوق از کودکان روزنامه فروش روزنامه ای را می خریدند که هم مایه تفریحشان بود و هم نیازها و مشکلاتشان را مطرح می کرد.
از میان مطالب این روزنامه آنچه بیش از همه طرفدار داشت و باعث شهرت روزنامه شده بود ستونی بود به نام "چرند و پرند" که با امضای "دخو" به چاپ می رسید و نویسنده آن دهخدا بود. نوشته های دهخدا در ستون چرند و پرند از دو نظر قابل توجه هستند. اولا سبک نوشتار دهخدا در این مقالات که می توان آنها را به نوعی سبکی جدید در نگارش فارسی دانست. بنا به تایید بسیاری از مورخین سبک نگارش او در چرند و پرند سبکی کاملا نو بود و بسیاری از نوشته های امروزی برگرفته از آن سبک هستند. همچنین استدلال ها و طعنه های سیاسی دهخدا در دفاع از مشروطه در نوع خود بی نظیر بودند و تاثیر زیادی در طرفداری مردم از حکومت مشروطه داشتند.
صور اسرافیل در طول مدت انتشار پنج بار متوقف شد. وقفه اول و دوم آن هر دو به خاطر مقالات تند و تیز روزنامه بودند و در هر دو بار روزنامه برای مدتی منتشر نشد. پس از مدتی روزنامه مجددا توقیف شد و محل چاپ روزنامه نیز مورد غارت و حمله قرار گرفت. در بار چهارم وقفه در انتشار طولانی شد و دلیل آن بیماری دهخدا ذکر می شد. آخرین توقف در کار چاپ روزنامه سه روز قبل از به توپ بستن مجلس شورای ملی بود. پس از حاکم شدن فضای رعب و وحشت در جامعه دهخدا و تقی زاده و سید جمال الدین واعظ و تعدادی دیگر در خانه ای نزدیک مجلس شورای ملی پنهان شدند و سپس به مدت بیست و پنج روز به عنوان پناهنده سیاسی در سفارت انگلیس به سر بردند تا اینکه بالاخره محمد علی شاه با هر تدبیری که بود آنها را از آنجا بیرونشان آورد و راهی تبعیدشان کرد.
دهخدا ابتدا به نزد محمد خان قزوینی در پاریس رفت و پس از مدتی از آنجا خود را به شهر ایوردن سوئیس رساند و در آنجا نیز سه شماره دیگر از روزنامه صور اسرافیل را به هر زحمتی که بود به چاپ رساند و با هزار دردسر به تهران فرستاد. مدتی بعد از آن عازم استانبول شد و در آنجا روزنامه فارسی سروش را به کمک ایرانیان آنجا منتشر کرد که حدود پانزده شماره از آن منتشر شد.
سرانجام پس از پیروزی مشروطه خواهان، دهخدا به عنوان نماینده مجلس از دو شهر تهران و کرمان انتخاب شد و به تهران بازگشت و به مجلس شورای ملی رفت.
پس از شروع جنگ جهانی اول، دهخدا که دیگر طاقت شلوغی و خونریزی را نداشت به یکی از دهات چهارمحال بختیاری منزوی می شود. اما زندگی سیاسی دهخدا در اینجا به پایان نمی رسد. چند سال بعد، وقتی بحث ملی شدن صنعت نفت مطرح شده بود، دهخدا جسورانه به دفاع از آن پرداخت و مقالاتی را نیز بر علیه حکومت استبدادی انگلستان نوشت.
طرفداری دهخدا از مصدق و یارانش تا به آنجا بود که وقتی کودتای بیست و هشت مرداد به پیروزی رسیده بود و سربازان شاه به دنبال دکتر فاطمی یار وفادار دکتر مصدق می گشتند تا او را دستگیر کنند به خانه دهخدا ریختند و و خانه او را برای پیدا کردن دکتر فاطمی به هم ریختند و چون او را نیافتند، دهخدا را بازداشتش کردند و با شکنجه های بسیار سعی کردند تا حرفی از زیر زبان آن پیرمرد بیرون بکشند. سرانجام نیز چون به نتیجه ای نرسیدند پیکر نیمه جان او را در دالان خانه اش رها کردند. او سرانجام در سن 77 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد.


لغت نامه دهخدا

همان گونه که پیداست لغت نامه مهم ترین و اساسی ترین اثر دهخدا و حتی شاید همه نویسندگان معاصر است و بیشتر شهرت و احترامی که دهخدا داراست به خاطر لغتنامه اوست. بنا به باور بسیاری چنین کار بزرگ و چنین سرمایه گذاری عظیمی برای زبان فارسی را به غیر از دهخدا تنها فردوسی انجام داده بود. تالیف لغت نامه دهخدا تاثیر بزرگی در پایداری و جاودانگی زبان فارسی گذاشت. امروز در ایران به هر کتابخانه ای که برویم از میزان مراجعانی که در جستجوی معنای کلمه ای یا مطلبی علمی مجلدات لغت نامه دهخدا را ورق می زنند می توانیم به به راحتی ارزش و اهمیت این کتاب را درک کنیم.
همه لغات فارسی و نام شهرها و روستاها و کلمات علمی و اشخاص بزرگ و حتی لغات عربی را می توان در لغت نامه دهخدا یافت. در جلوی هر کلمه ای، معنای لغوی کلمه، موارد استعمال آن، طرز تلفظ صحیح آن، اشعاری با آن و بسیاری اطلاعات دیگر درباره آن قرار دارد. لغت نامه دهخدا هم دایره المعارف است و هم کتاب مرجع علم های گوناگون و هم لغت نامه. وجود این کتاب در هر خانه یا کتابخانه یا جای دیگری نعمتی بزرگ محسوب می شود.
لغت نامه که دهخدا پنجاه سال یعنی بیشتر عمر خود را صرف آن کرد از پایه سه چهار میلیون فیشی تالیف شده است که دهخدا شب و روز به جمع آوری آنها مشغول بود. به گفته خود او و نزدیکانش او هیچ روزی از کار فیش برداری برای لغت نامه غافل نشد مگر دو روز به خاطر فوت مادرش و دو روز به خاطر بیماری سختی که داشت.
فکر ایجاد لغت نامه ای جامع که هم معنای همه لغات فارسی را داشته باشد و هم اطلاعات لازم درباره همه چیز را به خواننده بدهد از همان زمانی که دهخدا در یکی از قرای بختیاری منزوی بود در ذهنش خطور کرده بود. آن طور که آگاهان نوشته اند وی چند میلیون فیش از روی متون معتبر استادان نظم و نثر فارسی و عربی، لغت نامه های چاپی و خطی، کتب تاریخ و جغرافیا، طب، ریاضی، هندسه، هیأت، حکمت، کلام، فقه و... فراهم آورده بود. البته نقل می کنند که او بیشتر یادداشت ها را از روی ذهن خود می نوشته است. خود وی در یکی از یادداشتهای پراکنده اش برای لغت نامه می نویسد: "همه لغات فارسی زبانان تا کنون احیا و در جایی جمع آوری نشده، مقداری از لغات مستعمل در لغت نامه ها در کتب خصوصا در شعر، گرد آمده است که ما آنها را در اینجا نقل کرده ایم. ولی از سوی دیگر هزاران لغت فارسی و غیر فارسی در تداول به کار می رود که تا کنون کسی آنها را گرد نیاورده و اگر گرد آورده به چاپ نرسانیده است. ما بسیاری از این لغات را به تدریج از حافظه نقل و سپس آنها را الفبایی کرده ایم. ولی باید دانست که برای به خاطر آوردن چند ده هزار کلمه و الفبایی کردن آن عمر هفت کرکس می باید... و این کار بی هیچ فصل و قطعی، بیرون از بیماری صعب چند روزه و دو روز رحلت مادرم رحمه ا... علیها که این شغل تعطیل شد و دقایقی چند که برای ضروریات حیات در روز، و می توانم گفت که بسیار شبها نیز، در خواب و در میان نوم و یقظه در این کار بودم. چه بارها که در شب از بستر بر می خاستم و پلیته می کردم و چیز می نوشتم."
دهخدا در سال 1324 هجری شمسی میلیونها فیشی را كه در تهیه ی لغت نامه فراهم كرده بود توسط مجلس شورای ملی به ملت ایران هدیه كردومجلس نیز قانونی را تصویب كرد كه این میراث عظیم چاپ شود و موسسه ای نیز به نام لغت نامه دهخدا برای مدیریت کار چاپ لغت نامه و ادامه راه دهخدا تاسیس شود. مدتی بعد از تصویب طرح چاپ لغت نامه در مجلس شورای ملی دهخدا فوت کرد و از آن زمان به بعد کار هماهنگی و مدیریت لغت نامه به وصیت خود دهخدا به عهده دکتر محمد معین گذارده شد. او که خود فردی فرهیخته بود و در ادبیات فارسی تبحر فراوان داشت و کتاب فرهنگ فارسی شش جلدی معین از آثار گرانبهای اوست به خوبی از عهده ادامه این کار خطیر بر آمد. پس از فوت دکتر معین نیز این کار به وسیله دکتر سید جعفر شهیدی و ابوالحسن شعرائی و دکتر دبیر سیاقی و دیگران دنبال شد و به پایان رسید.
تا زمانی که دهخدا زنده بود چهار هزار و دویست صفحه از لغت نامه تهیه شده بود در حالی که لغت نامه ای که امروز وجود دارد در پنجاه جلد و بیست و شش هزار صفحه به چاپ رسیده است. همچنین به تازگی سی دی لغت نامه دهخدا نیز توسط موسسه دهخدا که زیرمجموعه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است تولید و عرضه شده است. به علت ارزش فرهنگی و علمی لغت نامه و نقش خطیر آن در زبان فارسی از تولید و عرضه سی دی یا کتاب لغت نامه دهخدا توسط شرکت ها و اداره های دیگر جلوگیری می شود. همچنین به تازگی مجلس در حال بررسی این طرح است که کتاب لغت نامه را از قانون حقوق مصنفان مجزا نگه دارد زیرا بر اساس این قانون هر کتابی پس از گذشتن سی سال از زمان چاپش قابل چاپ شدن توسط هر چاپخانه ای است. اما به خاطر وضعیت خاص لغت نامه دهخدا قرار است قانونی تصویب شود که بر اساس آن به جز موسسه دهخدا هیچ موسسه دیگری نتواند دست به تولید و توزیع کتاب یا سی دی لغت نامه دهخدا بزند.





سایر آثار دهخدا

به غیر از لغت نامه که بزرگترین و پر ارزش ترین اثر دهخدا است دهخدا کتاب های دیگری را نیز تالیف کرده است. با ارزش ترین کتاب دهخدا پس از لغت نامه کتاب "امثال و حکم" است. کتاب امثال و حکم کتابی است که در آن همه ضرب المثل ها و حکمت ها و آیات قرآن و اشعار و اخبار و احادیثی که در زبان فارسی مصطلح هستند جمع آوری شده اند.
دهخدا خود نقل می كرد كه در كودكی شبی بالای بام خوابیده بود و دربارة یكی از مثلهای متداول در زبان فارسی می اندیشید،‌ از اسم "مثل" آگاه نبود، همین قدر درك می كرد آن جمله از نوع كلمات و لغات معمول نیست. قلم برداشت و چند تا از آن نوع یادداشت كرد. این نخستین قدمی بود كه در راه تدوین امثال و لغات پارسی برداشت.
هنگامی که دهخدا و یارانش در حال تهیه فیش و یادداشت برای لغات لغت نامه دهخدا بودند، اعتماد الدوله قراگزلو که در آن زمان وزیر معارف بود به دهخدا پیشنهاد داد که با توجه به این که با وسایل امروزی چاپ لغت نامه میسر نیست و تالیف لغت نامه کاری بسیار طولانی است، امثال، حکمت ها، احادیث و... را در کتابی جداگانه جمع آوری کند و منتشر سازد. دهخدا نیز این پیشنهاد را پذیرفت و به این ترتیب امثال و حکم را در بین سالهای 1308 و 1311 به چاپ رسانید و در پایان کتاب فهرست اعلامی نیز به آن افزود.
گروهی خرده گرفتند كه عنوان كتاب " امثال و حكم" است ولی در طی آن، اصطلاحات و كنایات و اخبار و احادیثی كه مثل نیستند،‌ فراوان آمده. دهخدا به نگارنده اظهار داشت: من خود متوجه این نكته بودم، ولی از انتخاب عنوانی طویل نظیر " امثال و حكم و مصطلحات و كنایات و اخبار و احادیث ..." خودداری و بعنوان ساده " امثال و حكم" اكتفا كردم. راه دیگر هم حذف اصطلاحات و كنایات و غیره بود،‌ كه اگر استاد بدین كار دست می زد، خوانندگان خود را از فواید بسیار محروم می كرد.
نكته دیگر در باب این كتاب، مقدمه نداشتن آن است. اصولاً،‌ استاد علامه در باب مقدمه كتابهای خود احتیاطی عجیب مقرون به وسواس داشت. در پاسخ سؤال نگارنده، راجع به علت عدم تحریر مقدمه برای امثال و حكم اظهار داشت: " در زبان فرانسوی هفده لغت پیدا كردم كه در فرهنگهای عربی و فارسی همة آنها را "مثل" ترجمه كرده اند و در فرهنگهای بزرگ فرانسوی، تعریفهایی كه برای آنها نوشته اند، مقنع نیست و نمی توان با آن تعریفات آنها را از یكدیگر تمیز داد. ناگریز توسط یكی از استادان فرانسوی دانشكده حقوق نامه ای به فرهنگستان فرانسه نوشتم و اختلاف دقیق مفهوم آن هفده لغت را خواستار شدم. پاسخی كه رسید، تكرار مطالبی بود كه در لغتهای فرانسوی آمده بود، و به هیچ وجه مرا اقناع نكرد. از این رو از نوشتن مقدمه و تعریف مثل و حكمت و غیره خودداری كردم. و كتاب را بدون مقدمه منتشر ساختم.
همان طور که در قبل هم اشاره شد، دهخدا به زبان فرانسوی نیز تسلط زیادی داشت. او چند کتاب را از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کرده است که البته هنوز به چاپ نرسیده اند. از آن جمله کتاب "عظمت و انحطاط رومیان" است که نوشته شده توسط منتسکیو نویسنده سرشناس فرانسوی است.
کتاب دیگری که دهخدا از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کرده است کتاب "روح القوانین" است که این کتاب نیز توسط منتسکیو تالیف شده است.
همچنین استاد از آغاز جوانی تا اواخر عمر به تألیف فرهنگ فرانسه به فارسی مشغول بودند. مواد این كتاب فراهم گردیده؛‌ و آن شامل لغات علمی، ادبی، تاریخی، جغرافیایی و طبی به زبان فرانسه با معادل آنها در زبانهای فارسی و عربی است. مرحوم دهخدا این معادلها را تتبع دقیق در سالیان متمادی از متون امهات كتب فارسی و عربی استخراج كرده اند. این كتاب نیز به طبع نرسیده است.
از دیگر آثار دهخدا کتاب شرح حال ابوریحان بیرونی است که مقارن هزارة تولد بیرونی تألیف و به جای پنج شماره مجله آموزش و پرورش از انتشارات اداره كل نگارش وزارت فرهنگ در مهرماه 1324 منتشر گردیده، و سپس عین آن در لغت نامه تجدید طبع شده است.
اثر دیگر دهخدا تعلیقات بر دیوان ناصرخسرو قبادیانی است. دیوان قصاید و مقطعات حكیم ناصر خسرو به ضمیمه روشنایی نامه و سعادت نامه به تصحیح مرحوم حاج سید نصرالله تقوی و مقدمه آقای تقی زاده و تعلیقات آقای مینوی در تهران به سالهای 1304 ـ 1307 هجری شمسی به طبع رسیده است. یادداشتهای علامه دهخدا در تصحیح اشعار و بعضی نكات با مقدمه ای دلكش از صفحة 619 دیوان مزبور به بعد چاپ شده است. بعدها نیز مرحوم ادیب پیشاوری در تصحیح برخی اشعار ناصر نظراتی اظهار كرده اند كه در پایان دیوان خود آن مرحوم كه به اهتمام مرحوم عبدالرسولی در 1312 در تهران طبع شده، به عنوان "رساله نقد حاضر" به چاپ رسیده است. آقای مسرور هم در مجلة ارمغان سال دوازدهم انتقاداتی بر تصحیحات استاد منتشر كرده اند.
از دیگر کارهای دهخدا می توان به دیوان سید حسن غزنوی ملقب به اشرف اشاره کرد که به اهتمام آقای مدرس رضوی در تهران به سال 1328 به طبع رسیده است. آقای مدرس پس از اتمام متن دیوان، آن را به نظر علامه دهخدا و استاد فروزانفر رسانیدند و یادداشتهای ایشان را در تصحیح اشعار در پایان كتاب جای دادند. تصحیحات مرحوم دهخدا در صفحات 361 ـ 376 آن كتاب مندرج است.


منابع تحقیق:
روزنامه همشهری - تاریخ 29 اردیبهشت سال 1380
ویژه نامه "تهران" روزنامه همشهری - شماره خرداد سال 1380
پایگاه اطلاع رسانی خبرگزاری bbc � مقاله "سی دی های جعلی لغت نامه دهخدا"
مرکز اطلاع رسانی شهر قزوین
شبکه اطلاع رسانی مدارس ایران
یادداشت ناشر کتاب امثال و حکم
پایگاه اطلاع رسانی سازمان ایرانشناسی
پایگاه اطلاع رسانی علمی آموزشی فرهنگسرا
لوح فشرده لغت نامه دهخدا � انتشارات دانشگاه تهران
زندگی نامه دکتر محمد معین - پایگاه اطلاع رسانی بنیاد اندیشه اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

mehraboOon
03-19-2011, 09:36 AM
عارف قزوینی
عارف قزوینی از شاعران و تصنیف سرایان دوره مشروطه است که علاوه بر اینکه شاعری بی نظیر بود و شاید بتوان گفت که سرود ملی مشروطه، یعنی " ازخون جوانان وطن لاله دمیده" او بی تردید همواره در زبان و ذهن ملت ایران می ماند، به دلیل آشنایی اش با موسیقی در اجرای کنسرت های میهنی نیز شاخص است.
عارف در قزوین به دنیا آمد، به تهران سفر کرد و همزمان با موج انقلاب مشروطه، به سرودن تصنیف و شعر و ترانه پرداخت. ترانه های عارف بلافاصله پس از اینکه سروده می شدند، مانند بمب در فضای اجتماعی کشور منتشر می شد و تمام ایران از آن خبردار می شد.
تصنیف "گریه را به مستی بهانه کردم" را برای اعتراض به دخالت بیگانگان در امور کشور ساخت. و همین باعث شد تا تحت تعقیب قرار بگیرد و بگریزد. وی به دادن کنسرت هایی که بسیار شلوغ می شد و اجرای نمایش هایی که استقبال بسیاری را بوجود می آورد، می پرداخت. شاید همین خطر کردن او بود که باعث شد تا ایرج میرزا، عارفنامه را برایش بسراید و چنین بگوید که:

بگو آن عامی عارف نما را
تو این کرم سیاست چیست داری؟


که گم کردی تو سوراخ دعا را
چرا پا بر دم افعی گذاری؟



چه خوش گفتی که هر کس گشت بیدار
چرا پس می خری بر خود خطر را

در ایران می رود آخر سر دار
گذاری زیر پای خویش سر را....



از آثار برجسته عارف در طنز که شیوه وی را نشان می دهد، شعر "دلاکیه" اوست:
رفت یک شخصی که بتراشد سرش
در بر دلاک از خود خرترش
لنگ بر زیر زنخ انداختش
تیغ اندر سنگ روئین آختش

mehraboOon
03-19-2011, 09:36 AM
سیداشرف الدین قزوینی
سیداشرف الدین قزوینی، بی شک از مهم ترین شاعران طنزسرای دوران مشروطیت است. اشعار او زبان به زبان می چرخید. در قزوین به دنیا آمد. در جوانی به کربلا و نجف رفت و پس از پنج سال به ایران مراجعت کرد.
او مدتی در قزوین بود و در ۲۲ سالگی به تبریز رفت. در تبریز چند سالی درس خواند و آنگاه برای زندگی به رشت رفت. و نه ماه پیش از بمباران مجلس روزنامه ادبی و فکاهی " نسیم شمال" را دایر کرد. سیداشرف الدین محبوب ترین و معروف ترین شاعر ملی عهد انقلاب مشروطه است.
سعید نفیسی در موردش گفت: " هر روز و هر شب شعر می گفت و اشعارش را هر هفته چاپ می کرد و به دست مردم می داد..... وقتی روزنامه فروشان نام روزنامه اش را فریاد می کردند، براستی مردم هجوم می آوردند. ... زن و مرد، پیر و جوان، کودک و برنا، بی سواد و باسواد این روزنامه را دست به دست می گرداندند. در قهوه خانه ها، در سرگذرها، در جاهایی که مردم گرد می آمدند، باسوادها برای بی سوادها می خواندند و مردم حلقه می زدند و روی خاک می نشستند و گوش می دادند..." ...... نام روزنامه آن قدر معروف بود که مردم او را نسیم شمال صدا می کردند....
روزی که موقع انتشار آن می رسید، دسته دسته کودکان ده دوازده ساله که موزعان او بودند، در همان چاپخانه گرد می آمدند و هر کدام دسته ای بزرگ می شمردند و از او می گرفتند و زیر بغل می گذاشتند. این کودکان راستی مغرور بودند که فروشنده نسیم شمال هستند..... یقین داشته باشید که اجر او در آزادی ایران کمتر از اجر ستارخان، پهلوان بزرگ نبود.... از هیچ کس بد نمی گفت، اما همه را مسخره می کرد و چه خوب می کرد!"
شعر "تازیانه" و "فعله" از معروف ترین و زیباترین آثار سید اشرف الدین هستند. هر دو شعر با زبانی ساده به وضع کشور و ملت می پردازند. اشعار دیگری مانند " صبرکن آرام جانم صبر کن" یا " وفات یک دختر فقیر از شدت سرما" نیز از اشعار مطرح نسیم شمال بود که در زمان انتشار روزنامه اش مورد توجه مردم قرار گرفته بود.
تازیانه
دست مزن! چشم، ببستم دو دست

راه مرو! چشم، دو پایم شکست


حرف مزن! قطع نمودم سخن

نطق مکن! چشم، ببستم دهن


هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن

خواهش نافهمی انسان مکن


لال شوم، کور شوم، کر شوم

لیک محال است که من خر شوم


چند روی همچو خران زیر بار؟

سر زفضای بشریت برآر



فعله
ای فعله تو هم داخل آدم شدی امروز؟
بیچاره، چرا میرزا قشمشم شدی امروز؟
در مجلس اعیان به خدا راه نداری
زیرا که زر و سیم به همراه نداری
در سینه بی کینه بجز آه نداری
چون پیر نود ساله چرا خم شدی امروز؟
بیچاره چرا میرزا قشمشم شدی امروز؟
هرگز نکند فعله به ارباب مساوات
هرگز نشود صاحب املاک دموکرات
بی پول تقلا مزن، ای بلهوس لات
زیرا که تو در فقر مسلم شدی امروز
بیچاره چرا میرزا قشمشم شدی امروز...

mehraboOon
03-19-2011, 09:37 AM
فرخی یزدی

شاعرانی که بر سر عقیده جان باختند بیشمارند.محمد فرخی یزدی یکی از آنهاست که به سال 1306 ه .ق در یزد متولد شد.
وی استعداد شعری و جوهر اعتراضی را از همان ایام تحصیل در کار و کردار خود آشکار کرد و به سبب شعری که سروده بود ازمدرسه اخراج شد.دیوان سعدی و مسعود سعد همدم جوانی او بود.به ویژه سعدی طبع شعر او را شکوفا کرد.در همان آغاز جوانی سر از حزب دموکرات یزد در آورد و به گناه شعری که در ستایش آزادی ساخته بود،ضعیم الدوله قشقایی حالک یزد لبهای او را دوخت و به زندانش افکند.فرخی با دهان دوخته بر دیوار زندان نوشت:
به زندان اگر نگردد عمرطی / من و ضعیم الدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار / بر آرم از آن بختیاری دمار
سه چهار سالی از امضای مشروطیت میگذشت که به تهران رفت و یک سال بعد به انتشار روزنامه طوفان همت گماشت و طی مقالات آتشین و انتقاد آمیز به جنگ استبداد و بی قانونی رفت.در دوره هفتم مجلس مردم یزد او را به وکالت برگزیدند و فرخی جزو جناح اقلیت مجلس با هیات حاکمه به مبارزه پرداخت و روزنامه طوفان راکه تعطیل شده بود ،بار دیگر منتشر ساخت که باز به حکم دولت توقیف شد و فرخی تحت فشار قرار گرفت تا آن که ناگریز شد ایران را ترک کند و از راه مسکو به برلن برود.
فرخی در سال 1312 به تهران باز گشت و در کنار دیگر آزادی خواهان با قرارداد 1919 وثوق الدوله به مخالفت برخاست.یک بار در زندگی سیاسی خود از سوء قصد جان سالم به در برد،یک بار هم در زندان دست به خودکشی زد اما به این کار توفیق نیافت ،تا این که در سال 1318 در زندان به طرز فجیعی با تزریق آمپول هوا به قتل رسید.


جان فدای آزادی


آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای آزادی
در محیط طوفانزای،ماهرانه در جنگ است نا خدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گز کنی ز خون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال جان فدای آزادی

mehraboOon
03-19-2011, 09:37 AM
میرزاده عشقی
شاید یکی از بزرگترین موفقیت های شاعران مشروطه این بود که آنان موفق می شدند که شعرشان را تا حد تبدیل شدن به ضرب المثل پیش ببرند. در این میان میرزاده عشقی جوان، که سری پرشور و زبانی گرم و طناز داشت، شاعری منحصر بفرد است.
وی مانند بسیاری از پیشروان مشروطه از همان سالهای جوانی به فعالیت ادبی و فرهنگی پرداخت. در سن هفده سالگی روزنامه " نامه عشقی" را دائر کرد. سپس همراه گروهی از مدان سیاسی به استانبول مهاجرت و نخستین آثار شاعرانه اش از جمله " اپرای رستاخیز شهریاران ایران" و " نوروزی نامه" را در استانبول سرود. اشعاری مانند "خرتوخر" و " بشنو و باورمکن" از حد شعر عبور کرد و به ضرب المثل تبدیل شد.
خرتوخر
این چه بساطی است، چه گشته مگر؟
مملکت از چیست؟ شده محتضر!
موقع خدمت همه مانند خر
جمله اطباش، به گل مانده در
به به از این مملکت خرتوخر
بشنو و باور مکن
جان پسر، گوش به هر خر مکن
بشنو و باور مکن
تجربه را باز مکرر مکن
بشنو و باور مکن
مملکت ما شده امن و امان
از همدان تا طبس و سیستان
مشهد و تبریز و ری و اصفهان
ششتر و کرمانشه و مازندران
امن بود، شکوه دگر، سرمکن
بشنو و باور مکن

mehraboOon
03-19-2011, 09:37 AM
میرزا علی اکبر خان طاهرزاده صابر، هوپ هوپ

شاید یکی از مهم ترین شاعرانی که بر تمام شاعران مشروطه تاثیر داشت و راه ساده گوئی را به روی آنان گشود، میرزا علی اکبر خان طاهرزاده صابر بود.
صابر به ترکی شعر می گفت و شاید به همین دلیل است که بزرگترین شاعران فارسی گوی طنز مشروطه نیز کسانی بودند که زبان ترکی را می دانستند و از گنجینه اشعار هوپ هوپ بهره برده بودند.
صابر شاعر بزرگ ملی آذربایجان قفقاز و همکار دائمی روزنامه ملانصرالدین، در شماخی به دنیا آمد. او از دوران نوجوانی شعر می گفت و فارسی و عربی و آذربایجانی را آموخت و متاثر از فضولی شاعر بود. وی اشعار فارسی را نیز به ترکی ترجمه می کرد. از سال ۱۹۰۶ به روزنامه ملانصرالدین پیوست و از همان سال اشعار او در این روزنامه به چاپ می رسید.
اشعار و طنزهایش چنان معلوم بود که حتی بدون ذکر نامش یا با نام مستعار همه می فهمیدند که شعر از اوست. شعر " ننه جان! خواب بودم خواب دیدم" از بهترین اشعار صابر است.
ننه جان خواب بودم خواب دیدم
ماه رمضان شد ننه جان
نان و گوشت ارزان شد ننه جان
خواب من دروغ بود ننه جان
هر چه دیدم دروغ بود ننه جان
ننه جان خواب بودم خواب دیدم
مشروطه به پا شد ننه جان
عیش فقرا شد ننه جان
خواب من دروغ بود ننه جان
هرچه دیدم دروغ بود ننه جان
ننه جان خواب بودم خواب دیدم


کوچه قشنگ است ننه جان
شهر ما فرنگ است ننه جان
خواب من دروغ بود ننه جان
هرچه دیدم دروغ بود ننه جان
ننه جان خواب بودم خواب دیدم
حمام تمیز است ننه جان
بشکن بریز است ننه جان
باز حمام خراب است ننه جان
بلدی به خواب است ننه جان
ننه جان گریه مکن غصه مخور



نان شکری می خرم واست
چادر زری می خرم واست
تا تو فکررخت می کنی ننه
منو سیاه بخت می کین ننه
نمونه شعر ترکی صابر
فعله اوزیوی سنده بر انسانی صانیرسان!
آخماق کیشی، انسانقلی آسانمی صانیرسان؟
سن بیله سنمش بالام؟ آی باراکاللاه سنه،
فسق ایمش امرین تمام؟ آی باراکللاه سنه....

mehraboOon
03-19-2011, 09:38 AM
لاهوتی لاهوتی شاعر و مبارزی ایرانی بود که بخش مهمی از زندگی پرحادثه او در تبعید گذشت. سالهای در استانبول و روزگاری در اتحاد شوروی (سابق). مرگ او هم سرانجام به سال ۱۳۳۶ شمسی در مسکو اتفاق افتاد. نام او ابوالقاسم الهامی بود و تخلص شعری اش لاهوتی, اصلش از کرمانشاه و سال ولادتش ۱۳۰۵ قمری میباشد. پدرش کشاورزی ساده اما اهل شعر و ادب و مردی آزادی خواه بود.
ابوالقاسم در دامان خانواده با ادبیات و شعر و محیط ادبی کرمانشاه آشنا گردید. بضاعت مالی پدر برای تحصیل او کفایت نمی کرد. بنابراین با کمک مالی یکی از آشنایان پدر به تهران رفت و در همان ایام که کمتر از هجده سال داشت, نخستین غزل وی با لحنی سرشار از شور و آزادی خواهی در روزنامه حبل المتین کلکته انتشار یافت و نام او بر سر زبانها انداخت. لاهوتی در انقلاب مشروطیت در صف فدائیان آزادی قرار گرفت. اندکی بعد وارد ژاندارمری شد, که در آن زمان زیر نظر سوئدیها اداره میشد. رئیس ژاندارمری قم بود که بر اثر یک سوءتفاهم میانه اش با سوئدیها به هم خورد و به جرم اقدام به خرابکاری محکوم به اعدام شد, ولی او به خاک عثمانی گریخت و چندی در آن جا با دشواری و پریشانی روزگار گذشت.
در این دوره از زندگانی, به کار بردن شعر فکاهی و طنزآمیز را به عنوان حربه ای برای مبارزات اجتماعی از میرزا علی اکبر طاهرزاده مشهور به صابر آموخت. لاهوتی پس از آن که سه سال در استانبول زیست به کرمانشاه بازگشت. در دو سال آغاز جنگ جهانی اول, روزنامه بیستون را در زادگاه خود منتشر کرد. بعد از شکست قوای اروپا مرکزی دوباره به ترکیه رفت,
تا این که در آغاز سال ۱۳۴۰ ه.ق به شفاعت مخبرالسلطنه فرمانفرمای تبریز به ایران بازگشت و با همان درجه سابق وارد ژاندارمری آذربایجان شد. لاهوتی در راس ژاندارمری تبریز رشادتها از خود نشان داد و با کمک انقلابیون تبریز را گرفـت, اما پس از شکست عملیات آنها, نا گزیز به شوروی گریخت و تا پایان عمر خود در تاجکستان در سمتهای آموزگاری دبستان, عضویت در حزب کمونیست, ریاست آکادمی علوم تاجکستان و وزارت معارف به سر برد تا این که سرانجام به سال ۱۳۳۶ شمسی در مسکو در گذشت.
نخستین اشعار لاهوتی در روزنامه مشهور آن عصر حبل المتین و ایران نو به چاپ رسید, اما اشعار سالهای آخر عمرش در روزنامه آواز تاجیک طبع و منتشر می شد.
دیوان لاهوتی مجموعه ای است از قطعه و غزل و مقداری تنصیف و ترانه ، که عموماً با زبانی ساده و روان سروده شده است. زبان شعرهای اجتماعی او اغلب حماسی و خشن و فاقد تصویرهای شعری است. از نظر مسلکی برروی هم او را باید شاعری مادی و معتقد به نارکسیسم قلمداد کرد که شعر خود را سلاحی میدانست برای تحقق آرمانهای طبقه کارگر.
شعر لاهوتی از نظر ساخت و قالب یکسره از نوآوریهای شبه نیمایی خالی نیست. برای مثال شعر سنگر خونین او که ترجمه یکی از شعرهای ویکتور هوگوست. به صورت شکسته در سال ۱۳۰۲ شمسی در مسکو سروده است.
رزم آوران سنگر خونین شدند اسیر
با کودکی دلیر
به سن دوازده
- آن جا بدی تو هم؟
ـ بله
با این دلاوران
- پس ما کنیم جسم ترا
هم نشان به تیر
تا آن که نوبت تو رسد
منتظر بمان

به اعتبار باید لاهوتی را نخستین کسی دانست که پیش از نیما شعر نیمایی با قالب شکسته و غیر عروضی سروده است.
لاهوتی هرگز به کار شعر و شاعری به معنای هنری و بسیط آن دل نداد و بیشتر روزگارش به مشاغل سیاسی و نظامی گذشت. با این حال در فرهنگ و اندیشه قوم تاجیک اثر مثبتی برجای گذاشت، تا آن جا که هم اکنون در تاجیکستان به عنوان یک چهره ادبی و انقلابی نا و احترام او پس از گذشت چندین دهه پایدار مانده است. اهمیت او در سیر شعر فارسی بیشتر به دلیل سنت شکنی ها و نوگراییهایی است که پیشتر یا همزمان با نیما یوشیج در شعر خویش آشکار کرده است.
نمونه ای از شعر او:

غیرتم می کشد این گونه که پروانه دهد جان
سوزد و خوش بود الحق که چه مردانه دهد جان

ای خوش آن عاشق صادق که به میدان محبت
غرق خون گردد و در دامن جانانه دهد جان

در گه دوست بود خانه آزادی و امید
زنده آن است که در خدمت این خانه دهد جان

گر خزان حمله کند بنده آن بلبل مستم
که جدایی نکند از گل و در لانه دهد جان