توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کانت و فلسفه اخلاق
Mohamad
03-19-2011, 01:57 AM
چکیده :
توجه به اخلاق و جهت پیدایی و فلسفه آن همواره از مسائل مورد توجه فلاسفه و دیگر اندیشمندان بوده است. در این خصوص نظریههای گوناگونی، بویژه در قرنهای هیجدهم و نوزدهم، بیان شده است که از جمله میتوان به نظریات فیلسوفان آلمانی نظیر امانوئل کانت اشاره کرد. مقام کانت در شکلگیری تجدد غربی نزد عالمان و اندیشمندان مجهول نیست. تأثیر او را در هر یک از ابعاد نظری اندیشه تجدد اعم از فلسفه اخلاق و سیاست، فلسفه تربیت، فلسفه هنر، فلسفه دین، و روشنگری و مانند آن نمیتوان نادیده انگاشت. فلسفه اخلاق کانت نه فقط در حقیقت باید به عنوان قسمتی از فلسفه کلی او مورد مطالعه قرار گیرد بلکه برای شناخت فلسفه نظری او و درک ابعاد اصیل آن به ناچار باید به فلسفه اخلاق او نیز توجه داشت آن هم نه به عنوان فرع بلکه به عنوان اصل. بدین معنا فلسفه اخلاق کانت وسیلهای است برای تعمق و دقت بیشتر در فلسفه نظری او. کانت فیلسوف بزرگی است و عظمت گفتار او در اخلاق در این نیست که مجموعهای از پندها و اندرزها را در قالبها زیبای ادبی در ادبیات ملل مختلف بیان کرده باشد بلکه عظمت و اصالت او در تأملی است که درباره شرایط امکان عمل اخلاقی در نزد انسان بطور کلی بکار برده است، تأملی که پیشساختههای ذهنی ما را مورد نقد و بررسی قرار میدهد و ناکافی بودن انسهای روزمره را به ما خاطرنشان میسازد. عظمت کانت چه در فلسفه نظری و چه در فلسفه اخلاق در عظمت ذات تفکر اوست.
در این نوشتار نخست درباره اندیشه اخلاقی کانت پیش از دوره نقادی سخن به میان آمده است. سپس کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق مورد تجزیه و تحلیل واقع شده و سرانجام مباحثی نظیر تفاوت عقل نظری و عقل عملی، اراده نیک، تکلیف تمایل، تکلیف و قانون و در نهایت رابطه قانون اخلاقی با اراده مورد بررسی قرار گرفته است.
مقدمه
برای آشنایان به سیر افکار فلسفی معلوم است که فلسفه اخلاقی کانت را نه میتوان از مجموع جهانبینی و نظام فکری او مجزا دانست و نه میتوان از جریانات فرهنگیای که در طی سالهای متمادی در نیمه دوم قرن هیجدهم میلادی منجر به تدوین فلسفه اخلاق او شده است برکنار انگاشت. ولی اگر بتوان از مطالعه مراحل تکوینی تفکر او احتمالاً برای شناخت اجزای تشکیلدهنده فلسفه اخلاقش یاری جست، در عوض به هر طریق این فلسفه را در مرحله انسجامیافته و به صورت اصیل کلی خود باید در نظر داشت به نحوی که به وحدت و یکپارچگی آن خللی وارد نیاید. کانت در دو کتاب معروف فلسفه اخلاق خود را بیان داشته است. کتاب اول به سال 1785 م تحت عنوان اساس مابعدالطبیعه اخلاق (1) و کتاب دوم تحت عنوان نقد عقل عملی (2) به سال 1788 م منتشر شده است. میتوان گفت بر حسب نظر کانت اخلاق نه متکی بر علم است و نه متکی بر مابعدالطبیعه بلکه خود بنیانگذار اصول خود است. اخلاق مورد نظر وی نه کاملاً به اخلاق فلاسفه یونان شبیه است و نه به اخلاق مورد نظر مسیحیان. اخلاق برای فلاسفه یونان در درجه اول نوعی فن و هنر است در حالیکه اخلاق برای ایشان در جهت بازسازی طبیعت و به کمال رساندن آن بوده است.
پارهای از محققان چه از لحاظ اصول و چه از لحاظ امکان تحقق عینی عمل اخلاقی، انتقادات بسیار بر فلسفه اخلاق کانت وارد دانستهاند. به نظر ایشان فلسفه اخلاق کانت کلیگوییای (3) بیش نیست و صرفاً جنبه صوری و انتزاعی دارد و در نتیجه فاقد محتوای واقعی است و گذتشه از این با امور انضمای و زندگانی روزمره انسان ناسازگار است. (4)
در این نوشتار بدون اینکه منظور دفاع از کانت و فلسفه اخلاق او باشد همین اندازه لازم به یادآوری است که نظر این فیلسوف اصلاً این نبوده است که به مشاهده رفتار و کردار آنان به نحوی که مورد قبول روانشاسان امروزی است بپردازد. روش کانت در بررسی مسائل اخلاق به هیچ وجه توصیفی (5) نیست بلکه به گونهای توجیهی است. او نمیگوید رفتار انسان چگونه است بلکه میگوید برای این که انسان بتواند مدعی اخلاق باشد رفتار او چگونه باید باشد. البته میتوان گفت افکار اخلاقی کانت را نه میتوان از چارچوب فلسفه او مجزا دانست و نه میتوان بدون توجه به فرهنگ قرن هیجدهم میلادی در دنیای غرب خاصه در کشور آلمان معنای واقعی آن را دریافت. البته این بدان معنا نیست که چون نمیتوان به فلسفه اخلاق کانت عمومیت دارد پس باید به ناچار ارزش تفکری آنرا نیز انکار کرد. در واقع ارزش تفکر یک فیلسوف در ارضای کنجکاوی ذهنی ما نیست، بلکه در راغبکردن ما به تأمل بیشتر و کوشش در رسیدن افقهای وسیعتری است که دستیابی به آنها اگر مسایل ما را حل نمیکند در عوض حداقل به ابعاد انسانی و فرهنگی ما عمق بیشتری میبخشد. فلسفه اخلاق کانت نمونه بسیار والا و قابل توجهی است از همین کوشش و از این جهت همیشه تازگی خود را حفظ خواهد کرد و آموزنده باقی خواهد ماند.
Mohamad
03-19-2011, 01:58 AM
اندیشه اخلاقی کانت پیش از دوره نقادی
برای فهم اندیشه اخلاقی کانت پیش از دوره نقادی (6) از لحاظ تاریخی این سؤال مطرح میشود که آیا واقعا گفتههای کانت در نقد عقل عملی عین آرای اخلاقی او پیش از دوره نقادی است یا نه؟ برای تحلیل این مسئله از لحاظ تاریخی باید دید کانت پیش از دوره نقادی به چه نوع اعتقادات اخلاقی بیشتر توجه داشته است؟ او در خانواده بسیار مذهبی و از معتقدان به پیتیسم (7) رشد کرد. معلمین او در مدرسه و اساتید او در دانشگاه نیز معتقد و مومن به همین فرقه بودهاند و شواهد نشان میدهد که کانت این تعلیمات را خریدار بوده است. در اوایل کانت بر آن بود که طبیعت انسان فاسد است و اخلاق باید در جهت خلاف طبیعت باشد، اما بعدها به تبع اندیشههای فیلسوفان انگلیسی مانند شافتسبری (8) (1713 – 1671) معتقد شد که حیات اخلاقی میتواند متکی به هماهنگی میان گرایشهای مشخص و تمایل به خیر عمومی باشد و در نتیجه، فضیلت لزوماً رنجآور نیست یا از «هاچسون» (9) (1747- 1694) که اخلاق میتواند کلیت داشته باشد و عمومی و جهانی گردد و امری استثنایی و مبتنی بر قهرمانسازی نیست. (10)
از هیوم (11) (1776-1711) این مطلب را میآموزد که باید سهم عقل را در تحقق عمل، از سهم عواطف متمایز ساخت. و نظر به طور کلی چون فاقد حیات است نمیتواند محرک عمل واقع شود. کانت علاوه بر این نویسندگان و متفکران انگلیسی آشنایی کامل با آثار ژان ژاک روسو (12) (1778-1712) فرانسوی نیز داشته است و به طور یقین تحت تأثیر افکار او قرار گرفته است. درباره این موضوع حتی بعضی از محققان اظهار کردهاند که تأثیری که روسو در تکوین اندیشه اخلاقی او داشته است مشابه تأثیر نیوتن در تکوین افکار فلسفه نظری او بوده است. از طرف دیگر توجه کلی و عمده کانت را نسبت به فلسفه ولف (13) (1754-1679) نیز نمیتوان نادیده انگاشت. از لحاظ اخلاق کانت از ولف این نکته حساس را آموخته است که در عمل اخلاقی دو جنبه وجود دارد: یکی الزام اخلاقی که در واقع صورت آن عمل است و دیگر کمال که غایت آن است. الزام اخلاقی مبتنی است بر استکمال. کانت به افکار عرفانی کروسیوس نیز توجه داشته است (14).
منابعی که فهرستوار نام برده شد مسلما مورد استفاده کانت بوده است ولی با مقایسه افکار او در فلسفه اخلاق در دوره نقادی با محتوای مختلف و متفاوت این منابع اعم از دینی و فلسفی و عرفانی این نکته روشن میگردد که محتوای فلسفه اخلاق کانت در نقد عقل عملی نه فقط قابل تحویل به هیچیک از منابع مزبور نیست بلکه میتوان گفت که با آنها مباینت اصلی نیز دارد. فلسفه اخلاق کانت چه از لحاظ محتوا و چه از لحاظ روششناختی با آنچه متفکران قبلی گفتهاند تفاوت فاحش دارد و حتی به معنایی او به نقادی گفتههای اسلاف نزدیک خود پرداخته است و آنچه از مجموع بحث او حاصل میشود نه تنها نشانی از التقاط ندارد بلکه اصالت آن چنان است که فقط از لحاظ طرح مسائل، آن هم به عنوان جوابگویی به سخنان آنان تأثیر پیشینیان در آن دیده میشود.
عقل عملی در فلسفه کانت همان عقل به معنای کلی کلمه است که مجهز به اراده شده یا به اراده جهت بخشیدن است. مفهوم اراده است که فلسفه اخلاق کانت را به ****و وسیعتری از محدوده عقل نظری میبَرَد. در نقد عقل محض، کانت امکان شناخت را در مابعدالطبیعه غیر ممکن میداند و در نقد عقل عملی کوشش برای بسط و گسترش شناخت انسان دیده نمیشود، بلکه کوششی است در پایهگذاری اصلی که متکی به مابعدالطبیعه نباشد. اختلاف میان دو عقل به اختلاف میان نظر و عمل بازمیگردد و باید اصولاً فاعل شناسا را از فاعل اخلاقی تفکیک کرد. (15) فاعل شناسا (16) در طلب دستیابی به علوم حقیقی است و در مابعدالطبیعه چنین عملی را ناممکن تشخیص میدهد. فعل اخلاقی (17) بدون اینکه کاری با شناخت داشته باشد، خود را مکلف و قانون اخلاقی را در خود مییابد و کوشش او معطوف به تحققدادن به عمل اخلاقی است.
قبل از تبیین نظریه اخلاقی کانت و برای فهم بهتر مشخصه آن باید گفت که اخلاق مورد نظر کانت نه کاملا به اخلاق فلاسفه یونان شبیه است و نه به اخلاقیات مسیحی. اخلاق برای فلسفه یونان در درجه اول نوعی فن و هنر است. آنها بر آن بودهاند که بر اساس دادههای طبیعی به تحقق کمال دست یابند. اخلاق برای ایشان در جهت بازسازی طبیعت و به کمال رساندن آن بوده است از طرف دیگر در تفکر یونانی مرد با فضیلت متکی به علم و دانش بود چنانکه سقراط شرّ را جهل و علم را عین فضیلت میدانست. در فلسفه کانت فاصله میان طبیعت و ارزش اخلاقی به حدی است که عقل عملی در جهت مخالف طبیعت به کار میپردازد و از طرف دیگر الزاما متکی به علم و دانش نمیشود بلکه مشخصه برجسته آن خودبنیادی آن است. فلسفه اخلاق کانت با اخلاقیات مسیحی نیز متفاوت است. در ایمان مسیحی برخلاف فلسفه یونانی خداوند منشأ و غایت اخلاق شناخته میشود و سرمشقهایی از اعمال و رفتار مسیح و قدیسین در اختیار ایمانداران قرار میگیرد که آنها برای کسب رستگاری ملزم به تقلید از آن هستند. درست است که نظریه اخلاقی کانت با آرمان اخلاقی یونانیان و با اصول آموزههای مسیحی مطابقت ندارد زیرا او در بند کمال مبتنی بر طبیعت نیست و غایت اخلاق را صرفا مقولهای انسانی و مبتنی بر عقل میداند، اما از منظری دیگر هم شباهتی میان فلسفه اخلاق او و یونانیان و مسیحیان میتوان یافت. آنجا که کانت اخلاق را خودبنیاد میداند گفتههای او به تفکر یونانی نزدیک میشود و رابطه آن با اخلاقیات مسیحی قطعی میگردد ولی آنجا که کانت اخلاق را نوعی فراشد از طبیعت میداند دیگر از نظر یونانیان فاصله میگیرد و به اخلاقیات مسیحی نزدیک میشود. (18)
با این بررسی مشخصه فلسفه اخلاق کانت به خوبی معلوم میگردد. اخلاق موردنظر او نه متکی بر علم است و نه متکی بر مابعدالطبیعه، بلکه خود بنیانگذار اصول خود است. ما کلاً با دو ****و سر و کار داریم:
1. عقل محض محدود و مقید به تجربه حسی و دادههای آن.
2. عقل عملی که چنین محدودیت و قیدی ندارد و به کمک اراده و امکان اختیار و آزادی آن با اتکا به اصول خاص، خود منشأ ایمان و اعتقاد قرار میگیرد.
Mohamad
03-19-2011, 01:58 AM
نگاهی به کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق
آن چنانکه که کانت در مقدمه کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق مینویسد «تنها هدف این بنیادگذاری، جستن و استوارکردن برترین اصل اخلاق است.» و همین هدف زمینه کتاب «نقد عقل عملی» است. این بنیادگذاری در سه گام و مرحله صورت میگیرد:
1. گذر از شناسایی عادی اخلاقی به شناسایی فلسفی. 2. گذر از متافیزیک اخلاق به نقد خرد ناب نظری. 3. گذر از متافیزیک اخلاق به نقد خرد ناب عملی. در ابتدای فصل نخست، کانت با این عبارت آغاز میکند:
«در جهان و شاید حتی بیرون از آن، هیچ چیز را نمیتوان به طور مطلق نیک شمرد، مگر اراده نیک را بدون شک هوش، زیرکی، نیروی حکم و هر توانایی دیگر ذهن را که نام ببریم و یا جرأت، قدرت تصمیم، پایداری به عنوان اوصاف مزاج، از بسی نظرها خواستنی و خوبند. اما اگر ارادهای که آنها را به کار میبرد خوب نبوده، دارای خصلت (کاراکتر) نیکو نباشد، همه این بخششهای طبیعت، میتوانند بسیار بد و زیانبار باشند و همچنین است درباره هر گونه اسباب سعادت. اراده نیک به طور مطلق و بالذات نیک است و این نیک بودن وابسته به نتیجههایی که از آن پدید خواهند آمد نیست، بدین معنا نیکی اراده نیک به اعتبار امور دیگر نیست و اگر به سبب شرایط بد، اراده نیک به نتیجههای نیکو هم نرسد، باز هم در نیک بودن آن خللی پدید نمیآید و نیکی اراده تابع هیچ گونه سود و زیان نیست. (19)
کانت سپس به روشنگری مفهوم اراده برمیآید که بالذات و جدا از هر گونه هدف دیگری شایسته احترام است. او بیان میکند این مفهوم (اراده) از پیش در فهم سالم طبیعی وجود دارد و نیازی به آموزش و تعلیم ندارد و فقط باید آن را روشن کرد. مفهومی که برای سنجیدن ارزش کارهای ما همواره مقام اول را دارد و برترین شرط است. کانت از مفهوم نامشروطبودن اراده نیک، به مفهوم تکلیف اخلاقی میرسد که فقط تکلیف اخلاقی است که از هر گونه شرطی آزاد است. همه فرمانهای دیگر قابل تحویل به قضیه شرطیاند، یعنی هر امر و فرمانی برای دست یافتن به نتیجهای و دور ماندن از چیزی و نتیجهای دیگر است و نیروی یک فرمان، بسته به پاداش و جزایی است که انجام دادن یا ندادن آن در پی خواهد داشت و لذا اگر از هدفها و نتیجههای آن چشم بپوشیم، دیگر فرمانی در کار نخواهد بود. فقط تکلیف اخلاقی است که هدفی بیرون از خود ندارد، بلکه خود غایت است. کرداری نیک و از روی تکلیف اخلاقی است که هم مطابق با قانون اخلاقی باشد و هم برای احترام به این قانون صورت گیرد.
مطابقت یک کردار با قانون اخلاقی شرط لازم، اخلاقی بودن آن است نه کافی. اگر عملی در بنیاد خود به انگیزه احترام به قانون اخلاقی نباشد، از ارزش اخلاقی برخوردار نیست. به طور کلی انگیزه عمل یا تمایلات است و یا احترام به قانون اخلاقی؛ اگر صورت عملی اخلاقی است اما با انگیزه تمایلات، یعنی هر آنچه که غیر از احترام به قانون اخلاقی است ارزش اخلاقی ندارد.
کانت در کتاب بنیاد مابعدالطبیعه بیان میکند:
«کاری که از روی وظیفه انجام میگیرد باید هم از تأثیر تمایلات و هم از تأثیر هر گونه موضوع اراده پاک آزاد باشد، بهگونهای که هیچ عالمی برای تعین اراده باقی نماند، مگر از نظر ابژکتیو، قانون و از نظر سوبژکتیو احترام محض به قانون عملی و اطاعت از آن، حتی اگر مخالف همه تمایلات من باشد.»
قانون اخلاقی که معیار سنجش ارزش اخلاقی همه کردارهای ماست، قاننی است که بنیاد آن در خرد عملی یا وجدان بیدار انسانی است و به چندین صورت بیان میشود که یکی از آنها این است؛ «چنان رفتار کن که بتوانی بخواهی اصل رفتار تو، قانونی عمومی شود.» خاستگاه این قانون خرد عملی یا وجدان اخلاقی است و ساخته هیچ کس یا فیلسوف دیگری نیست. (20)
کانت میگوید: «به آسانی میتوان نشان داد که خرد انسانی چگونه با در دست داشتن این قطبنما، به خوبی میتواند در هر نمود، نیک را از شر و درست را از خطا بازشناسد، به شرط آنکه چون سقراط بیآنکه کوششی برای آموختن چیزهای نو به کار بریم، کاری کنیم که خرد به اصل خود وفادار بماند.» اما این اصل که راهنمای کردار اخلاقی هر وجدان بیداری است و نیازی به آموزش آن از طریق علم و فلسفه ندارد، با این حال چه بسا تحت تأثیر تمایلات گوناگون مانع درخشندگی آن و در نتیجه به بیراهه رفتن آن میشود. روشنگری خرد برای هدایت انسان به سوی معرفت و شناسایی و رساندن او به مقام تشخیص درست از نادرست و نیک از شر کاری است بس مهم، زیرا «معصومیت چیزی باشکوه است، ولی دریغا که دوامی ندارد و چه بسا که به آسانی از میان میرود.»
از این جاست که اهمیت و لزوم فلسفه اخلاقی روشن میشود، زیرا با سنجش جنبههای گوناگون آدمی و شناختن مقام حقیقی اوست که میتوانیم راه زندگانی خود را روشن کنیم. برای کشف برترین اصل اخلاقی باید از مرحله حکم (قضاوت) اخلاقی معمولی به حکم (قضاوت) فلسفی رسید. ولی پس از آن، باید از فلسفه معمولی که با تکیه بر نمونهها به پیش میرود نیز گذشت و به متافیزیک اخلاق رسید. در این جا سر و کار ما با چونگی تجربی و نمونه و مثال نیست، بلکه با خود ایدههاست و بدین ترتیب میتوانیم ببینیم که چگونه ممکن است این قانون اخلاقی راهنما و تعیینکننده کردار انسان گردد. کانت میگوید: «در طبیعت هر چیزی طبق قانون روی میدهد، فقط موجود خردمند است که این توانایی را دارد که طبق ایده خود از قانون ـ ـ یعنی طبق اصلها ـ ـ عمل کند و فقط چنین است که او دارای اراده است و چون خرد باید کردارها را از قانونها استنتاج کند لذا اراده همانا خرد عملی است.» (21)
Mohamad
03-19-2011, 01:58 AM
تفاوت عقل نظری، عقل عملی
کانت در نقد عقل محض معرفت عادی و معرفت علمی به اعیان را مسلم میدارد و فیلسوف با احراز تجارب عادی انسانی و معرفت علمی میتواند به کمک یک جریان علمی تحلیلی، بین عناصر صوری و مادی یا پیشینی و پسینی در معرفت نظری تمیز دهد و وظیفه فیلسوف نقد این است که این عناصر پیشین را جدا کند و به طریقی منظم عرضه کند. اما غیر از علم به اعیانی که در شهود حسی عرضه میشود، معرفت اخلاقی هم هست. مثلاً میتوان گفت که باید راست بگوییم، اما این نوع معرفت علم به آنچه هست نیست، یعنی علم به اینکه مردم در واقع چگونه رفتار میکنند نیست، بلکه علم به این است که چه باید کرد؟ یعنی مردم باید چگونه رفتار کنند و این معرفت پیشینی (22) است به این معنی که متوقف بر رفتار واقعی مردم نیست. حتی اگر همه مردم دروغ بگویند، باز درست است که نباید چنین رفتار کنند و نمیتوان این جمله که «مردم باید راست بگویند» به وسیله بررسی این که در واقع چنین میکنند یا نه، تحقیق و ثابت کرد. این خبر مستقل از رفتار مردم صحیح است و به این معنی به نحو پیشینی صادق است، زیرا ضرورت و کلیت علائم پیشینی بودن آن هستند. (23)
وظیفه اولیه فیلسوف اخلاقی، جداکردن عناصر پیشینی در معرفت اخلاقی و نشان دادن منشأ آنهاست. این پرسش فیلسوف اخلاقی از نگاه کانت است که قضایای پیشینی ترکیبی اخلاقیات چگونه ممکن است. کانت در عقل نظری نشان داد که مقولات و اصول پیشینی در قوه فاهمه وجود دارد که مبنای احکام پیشینی ترکیبی در معرفت نظری هستند. در این جا نیز کانت به دنبال منشأ اصول پیشینی اخلاقی است که منشأ احکام اخلاقی است.
عقل عملی
از نظر کانت عقل از جنبه کاربرد یا نقش عملی آن است و اشاره میکند: «در نهایت فقط یک عقل واحد است که اطلاقات آن از یکدیگر متمایزند».
هرچند عقل در نهایت یکی است، به دو طریق با متعلقات خود سر و کار دارد؛ یکی ا«که متعلق خود را تعین بخشد و دیگری اینکه متعلق خود را واقعیت دهد. اولی معرفت عقل نظری و دومی معرفت عقل عملی است. (24 ) عقل در نقش نظری خود، عینی را که در شهود عرضه شده است تعین و تقوم میدهد، یعنی بر امری که از منشأ دیگری غیر از خودش حاصل شده، عملی میکند ولی در نقش عملی خود، عقل خود منشأ متعلقات خویش است و اختیارات و ترجیحات اخلاقی وظیفه اوست. در این جا مقولات را بر مفروضات شهود حسی اطلاق نمیکند، بلکه سر و کار آن با ایجاد ترجیحات یا تصمیمات اخلاقی است. این نقش در واقع «اراده» نامیده میشود که به تعبیر کانت، قوهای است که یا اعیان مقابل و مطابق با مفاهیم را ایجاد میکند و یا تصمیم به ایجاد آنها دارد. پس عقل نظری متوجه معرفت است در حالی که عقل عملی متوجه اختیار و ترجیح است بر حسب قانون اخلاقی و اجرای آن در عمل. (25) کانت گاهی اراده را متمایز ار عقل عملی میداند که در آن تأثیر میگذارد و گاهی هم آن را با اراده یکی میداند، اما عقل عملی متعلقات خود را ایجاد میکند یعنی به آنها واقعیت میدهد و اراده است که اختیار عمل را بر حسب مفاهیم و اصول اخلاقی ایجاد میکند.
قانون اخلاقی باید مبتنی بر عقل باشد. این نسخه مستلزم آن است که منشأ نهایی اصول قانون اخلاقی در عقل فینفسه و بدون رجوع به شرایط و اوضاع خاص انسانی را باید جست و کانت در این جا با فلاسفهای که میخواهند مبنای نهایی قانون اخلاقی را در طبیعت انسانی یا هر عاملی در حیات انسان و جامعه بیابند، مخالفت میکند. کانت در همین کتاب نقد عقل عملی میگوید: «مونتنی اخلاق را بر تربیت، اپیکور بر احساس جسمانی انسان، مندویل بر قوانین اساسی سیاسی و هاچسون بر احساسات و عواطف اخلاقی مبتنی میکنند که نهایتاً از ارائه اصل کلی اخلاق عاجزند.» حتی نظریه کانت با نظریات جدید اخلاق که نظریههای «تأثری» مینامند، تعارض دارد. (26) او اصالت تجربه را نیز رد میکند. کانت حتی مخالف ابتناء علم اخلاق بر علم کلام (الهیات) طبیعی بود، از نظر او اعتقاد به خدا مبتنی بر آگاهی اخلاقی است نه این که قانون اخلاقی مبتنی بر اعتقا به خدا باشد. کانت از لحاظ علم اخلاق در عِداد اصالت عقلیان قرار دارد.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.