sorna
03-19-2011, 01:05 AM
تسوهسی آخرین ملکه ای بود که بر چین حکمروایی کرد.او زنی فوق العاده باهوش،با استعداد و ثروتمند و دارای شخصیت پیچیده ای بود.در مخالفت و یکدندگی شهره بود،به گونه ای که توصیف همه جانبه و قطعی شخصیت او بسیار مشکل است. دورانی که او زندگی می کرد نقطه ی عطفی در تاریخ چین محسوب می شد. و کشور به درگیری و منازعه با بیگانگان از راه قوای نظامی کشیده شده بود.در این زمان انجام یک سلسله اصلاحات و رفورم های اجتماعی اجتناب ناپذیر می نمود.تسوهسی اندیشه های محافظه کارانه و نیز عدم وابستگی خود را کماکان حفظ کرد.دشمنانش از او می ترسیدند و از وی نفرت داشتند.آنان دوستان او را سرزنش می کردند و از حترام به تسوهسی بر حذر می داشتند.
نویسندگان باختری که درباره ینوشته اند با گوناگونی های اندکی کلا اور ا با برداشت ها ی نامناسبی توصیف کرده اند.اگرچه برخی نیز بسیار غرض آلود و کینه جویانه با وی برخورد داشته اند.او برای چین ملکه ی بزرگی بود.اگرچه دارای صفات و خصوصیات خوب و بدی بود ولی در حقیقت این صفات را در مقیاس و شاخص اساطیری و افسانه ای در خود جمع داشت.
او با هرگونه نوآوری تا آن جا که می توانست مخالفت می کرد چون بنیاد های کهن را از هر چیز نویی بهتر می دانست ولی با این حال هنگامی که می دید دگرگونی ها اجتناب ناپذیر است نسبت به روی موافق نشان می داد.
مردمش اورا دوست داشتند.البته انقلابیون و افراد عجول از او خوششان نمی آمد چون باور داشتند روند پیشرفت خیلی کند و آهسته است.
آن ها از او نفرت داشتند و ملکه نیز با همان شکل نفرت خود را به آن ها نشان می داد.دهقانان و طبقات محروم ساکن شهر های کوچک به او احترام می گذاشتند.
ده سال پس از مرگ او هنوز در دهات مردم معتقد بودند او زنده است و هنگامی که خبر مرگ او را می شنیدند دچار ترس می شدند.آنان فریاد می زدند "حالا چه کسی از ما حمایت خواهد کرد"؟
او پیش از انقلاب کمونیستی و انقراض سلسله ی امپراتوری به قدرت رسید.هنگامی که ناخشنودی عمومی جامعه و فشار ها و تضییقاتی توسط پادشاهان به مردم وارد می آمده است.هنگامی که میسیونر های مذهبی مسیحی در آغاز ظاهرا با نیت نیکوکاری و امور خیریه وارد چین شدند و کارشان به حمایت از تبهکاران جامعه کشید تا آن جا که حتی کودکان چینی را به عنوان بی سرپرست خریداری می کردند تا آنان را به آیین مسیح در آوردند.
هنگامی که تاریخ آن دوران را می خوانیم می بینیم که چگونه بازرگانان و سوداگران باختری وارد شدند و سرانجام کار به دخالت نظامی و حملات ناو های جنگی ایشان به سواحل چین کشید.
در آن هنگام میتوانیم به مشاهده ی استعماری انگلیسیان،فرانسویان،آلمان ها،پرتقالی ها،بلژیکی ها، ایتالیایی ها،ژاپنی ها،اسپانیایی ها و روس های تزاری پرداخت.
می توان به فساد مالی،ارتشاء،هرزگی و فساد جنسی،اعمال نفوذ و قدرت نمایی خواجگان دربار در تمام امر کشوری به گونه ای که بیشتر امپراتوران هیچ کاره بودند و آن ها همه کاره پی برد.و نیز از فشار هایی که والیان برای گرفتن مالیات ها ی سنگین به دهقانان چینی وارد می کردند تا ابنیه و کاخ ها ی تفریحی برای امپراتور بپا دارند،از وجود بساط تریاک کشی در همهی بخش های دربار،از حکومت وحشت و سرکوبی،از دسته بندی ها و توطئه چینی در دربار،از شورش تای پینگ که در ۱۸۵۰ میلادی درگرفت و تا ۱۵سال ادامه یافت،از شورش باکسر ها،از باور ملکه ی چین به جادو و ورد خواندن،از اقدامات میسیونر های مذهبی و باختری که تا حد تیراندازی به مردم از بالای مناره ی کلیسا ها پیش رفت و ...پی برد و در این هنگام بود که تسوهسی به قدرت رسید......
نویسندگان باختری که درباره ینوشته اند با گوناگونی های اندکی کلا اور ا با برداشت ها ی نامناسبی توصیف کرده اند.اگرچه برخی نیز بسیار غرض آلود و کینه جویانه با وی برخورد داشته اند.او برای چین ملکه ی بزرگی بود.اگرچه دارای صفات و خصوصیات خوب و بدی بود ولی در حقیقت این صفات را در مقیاس و شاخص اساطیری و افسانه ای در خود جمع داشت.
او با هرگونه نوآوری تا آن جا که می توانست مخالفت می کرد چون بنیاد های کهن را از هر چیز نویی بهتر می دانست ولی با این حال هنگامی که می دید دگرگونی ها اجتناب ناپذیر است نسبت به روی موافق نشان می داد.
مردمش اورا دوست داشتند.البته انقلابیون و افراد عجول از او خوششان نمی آمد چون باور داشتند روند پیشرفت خیلی کند و آهسته است.
آن ها از او نفرت داشتند و ملکه نیز با همان شکل نفرت خود را به آن ها نشان می داد.دهقانان و طبقات محروم ساکن شهر های کوچک به او احترام می گذاشتند.
ده سال پس از مرگ او هنوز در دهات مردم معتقد بودند او زنده است و هنگامی که خبر مرگ او را می شنیدند دچار ترس می شدند.آنان فریاد می زدند "حالا چه کسی از ما حمایت خواهد کرد"؟
او پیش از انقلاب کمونیستی و انقراض سلسله ی امپراتوری به قدرت رسید.هنگامی که ناخشنودی عمومی جامعه و فشار ها و تضییقاتی توسط پادشاهان به مردم وارد می آمده است.هنگامی که میسیونر های مذهبی مسیحی در آغاز ظاهرا با نیت نیکوکاری و امور خیریه وارد چین شدند و کارشان به حمایت از تبهکاران جامعه کشید تا آن جا که حتی کودکان چینی را به عنوان بی سرپرست خریداری می کردند تا آنان را به آیین مسیح در آوردند.
هنگامی که تاریخ آن دوران را می خوانیم می بینیم که چگونه بازرگانان و سوداگران باختری وارد شدند و سرانجام کار به دخالت نظامی و حملات ناو های جنگی ایشان به سواحل چین کشید.
در آن هنگام میتوانیم به مشاهده ی استعماری انگلیسیان،فرانسویان،آلمان ها،پرتقالی ها،بلژیکی ها، ایتالیایی ها،ژاپنی ها،اسپانیایی ها و روس های تزاری پرداخت.
می توان به فساد مالی،ارتشاء،هرزگی و فساد جنسی،اعمال نفوذ و قدرت نمایی خواجگان دربار در تمام امر کشوری به گونه ای که بیشتر امپراتوران هیچ کاره بودند و آن ها همه کاره پی برد.و نیز از فشار هایی که والیان برای گرفتن مالیات ها ی سنگین به دهقانان چینی وارد می کردند تا ابنیه و کاخ ها ی تفریحی برای امپراتور بپا دارند،از وجود بساط تریاک کشی در همهی بخش های دربار،از حکومت وحشت و سرکوبی،از دسته بندی ها و توطئه چینی در دربار،از شورش تای پینگ که در ۱۸۵۰ میلادی درگرفت و تا ۱۵سال ادامه یافت،از شورش باکسر ها،از باور ملکه ی چین به جادو و ورد خواندن،از اقدامات میسیونر های مذهبی و باختری که تا حد تیراندازی به مردم از بالای مناره ی کلیسا ها پیش رفت و ...پی برد و در این هنگام بود که تسوهسی به قدرت رسید......