mohamad.s
03-16-2011, 11:10 AM
دوست داشتن از عشق بر تر است
دوست داشتن از عشق بر تر است
نوشته: دکتر علی شریعتی
دوست داشتن از عشق برتر است.عشق یک جوشش کور است و پیوندى ازسر نابینایى. اما دوست داشتن پیوندى خودآگاه و از روى بصیرت روشن و زلال .
عشق، بیشتر ازغریزه آب مى خورد و هرچه ازغریزه سرزند بى ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع مى کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیزهمگام با آن اوج مى یابد .
عشق درغالب دل ها ، درشکل ها و رنگ هاى تقریبا مشابهى ، متجلى می شود و داراى صفات و حالات و مظاهر مشترکى است، اما دوست داشتن درهرروحى جلوه اى خاص خویش دارد و از روح رنگ مى گیرد و چون روح ها برخلاف غریزه ها هرکدام رنگى و ارتفاعى و بعدى و طعم وعطرى ویژه ى خویش دارد، مى توان گفت که به شماره ى هرروحى، دوست داشتنى هست .
عشق با شناسنامه بى ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مى گذارد ، اما دوست داشتن در وراى سن و زمان و مزاج زندگى مى کند و برآشیانه ى بلندش روز و روزگار را دستی نیست …
عشق، درهر رنگى و سطحی ، با زیبایى محسوس ، در نهان یا آشکار، رابطه دارد . چنانکه شوپنهاور مى گوید : شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آنرا بر روى احساستان مطالعه کنید! اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایى های روح که زیبایى محسوس را بگونه اى دیگر می بیند .
عشق طوفانى و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت.
نوشته: دکتر علی شریعتی
دوست داشتن از عشق برتر است.عشق یک جوشش کور است و پیوندى ازسر نابینایى. اما دوست داشتن پیوندى خودآگاه و از روى بصیرت روشن و زلال .
عشق، بیشتر ازغریزه آب مى خورد و هرچه ازغریزه سرزند بى ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع مى کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیزهمگام با آن اوج مى یابد .
عشق درغالب دل ها ، درشکل ها و رنگ هاى تقریبا مشابهى ، متجلى می شود و داراى صفات و حالات و مظاهر مشترکى است، اما دوست داشتن درهرروحى جلوه اى خاص خویش دارد و از روح رنگ مى گیرد و چون روح ها برخلاف غریزه ها هرکدام رنگى و ارتفاعى و بعدى و طعم وعطرى ویژه ى خویش دارد، مى توان گفت که به شماره ى هرروحى، دوست داشتنى هست .
عشق با شناسنامه بى ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مى گذارد ، اما دوست داشتن در وراى سن و زمان و مزاج زندگى مى کند و برآشیانه ى بلندش روز و روزگار را دستی نیست …
عشق، درهر رنگى و سطحی ، با زیبایى محسوس ، در نهان یا آشکار، رابطه دارد . چنانکه شوپنهاور مى گوید : شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آنرا بر روى احساستان مطالعه کنید! اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایى های روح که زیبایى محسوس را بگونه اى دیگر می بیند .
عشق طوفانى و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت.
دوست داشتن از عشق بر تر است
نوشته: دکتر علی شریعتی
دوست داشتن از عشق برتر است.عشق یک جوشش کور است و پیوندى ازسر نابینایى. اما دوست داشتن پیوندى خودآگاه و از روى بصیرت روشن و زلال .
عشق، بیشتر ازغریزه آب مى خورد و هرچه ازغریزه سرزند بى ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع مى کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیزهمگام با آن اوج مى یابد .
عشق درغالب دل ها ، درشکل ها و رنگ هاى تقریبا مشابهى ، متجلى می شود و داراى صفات و حالات و مظاهر مشترکى است، اما دوست داشتن درهرروحى جلوه اى خاص خویش دارد و از روح رنگ مى گیرد و چون روح ها برخلاف غریزه ها هرکدام رنگى و ارتفاعى و بعدى و طعم وعطرى ویژه ى خویش دارد، مى توان گفت که به شماره ى هرروحى، دوست داشتنى هست .
عشق با شناسنامه بى ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مى گذارد ، اما دوست داشتن در وراى سن و زمان و مزاج زندگى مى کند و برآشیانه ى بلندش روز و روزگار را دستی نیست …
عشق، درهر رنگى و سطحی ، با زیبایى محسوس ، در نهان یا آشکار، رابطه دارد . چنانکه شوپنهاور مى گوید : شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آنرا بر روى احساستان مطالعه کنید! اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایى های روح که زیبایى محسوس را بگونه اى دیگر می بیند .
عشق طوفانى و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت.
نوشته: دکتر علی شریعتی
دوست داشتن از عشق برتر است.عشق یک جوشش کور است و پیوندى ازسر نابینایى. اما دوست داشتن پیوندى خودآگاه و از روى بصیرت روشن و زلال .
عشق، بیشتر ازغریزه آب مى خورد و هرچه ازغریزه سرزند بى ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع مى کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیزهمگام با آن اوج مى یابد .
عشق درغالب دل ها ، درشکل ها و رنگ هاى تقریبا مشابهى ، متجلى می شود و داراى صفات و حالات و مظاهر مشترکى است، اما دوست داشتن درهرروحى جلوه اى خاص خویش دارد و از روح رنگ مى گیرد و چون روح ها برخلاف غریزه ها هرکدام رنگى و ارتفاعى و بعدى و طعم وعطرى ویژه ى خویش دارد، مى توان گفت که به شماره ى هرروحى، دوست داشتنى هست .
عشق با شناسنامه بى ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مى گذارد ، اما دوست داشتن در وراى سن و زمان و مزاج زندگى مى کند و برآشیانه ى بلندش روز و روزگار را دستی نیست …
عشق، درهر رنگى و سطحی ، با زیبایى محسوس ، در نهان یا آشکار، رابطه دارد . چنانکه شوپنهاور مى گوید : شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آنرا بر روى احساستان مطالعه کنید! اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایى های روح که زیبایى محسوس را بگونه اى دیگر می بیند .
عشق طوفانى و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت.