mohamad.s
03-16-2011, 09:40 AM
عشق مجازي و رسيدن به حقيقت
جواب اجمالي:
1. از نظر انديشمندان اسلامي يک عشق حقيقي بيشتر در عالم وجود ندارد و آن عشق به خدا است و ساير عشقها، عشق کاذب يا غير حقيقي يا مجازي هستند و بلکه اطلاق عشق بر غير خدا صحيح نيست؛ چون آنها شوق هستند، نه عشق. خصوصيت آنها اين است که انسان تا آن معشوقها را ندارد به آنها علاقه و عشق دارد، ولي پس از وصول کمکم علاقهي نسبت به آنها کم شده و از بين ميرود، در حالي که عشق حقيقي آن است که پس از وصول نه تنها کم نميشود، بلکه زيادتر هم ميگردد.
2. عشق مجازي به سالک عارف براي تلطيف روح، کمک ميرساند؛ زيرا عاشق همواره متوجه معشوق است و سعي در به دست آوردن دل او دارد و حاضر است براي رضاي او از همه چيز دست بکشد.
3. عشق مجازي انسان را از علايق و دلبستگيهاي اين جهان آزاد کرده و تمام هموم و خواستههاي او را در يک جهت متمرکز ميکند، و همين کار باعث ميشود که توجه او به معشوق حقيقي، نسبت به ديگران آسان تر باشد؛ زيرا ديگران بايد از هزاران خواسته و هدف دست بردارند، اما او از همه دست کشيده و فقط بايد از يک مورد دل برکند تا به آستان معشوق حقيقي برسد.
4. بعضي استعداد اين که مستقيماً عشق الاهي در وجودشان شعلهور شود ندارند، ولي در اثر ابتلا به عشق مجازي و ارضا نشدن بعد از وصول متوجه عشق حقيقي ميشوند و ميفهمند که تنها معشوق لايق به عشقشان و تنها موجود سزاوار محبت خدا ست.
5. علماي اسلام در مورد عشق مجازي اکثراً اظهار نظر قطعي نکردهاند. البته عرفا و صوفيان عموماً طرفدار عشق مجازي هستند، ولي عدهاي از فقها و متکلمين شديداً با عشق مجازي مخالفت کرده و آن را نوعي انحراف از عشق حقيقي، بلکه انحراف از دين برميشمارند. و اصولاً اطلاق واژه ي "معشوق" را بر خدا صحيح نميدانند و کلّاً آثار منظوم صوفيان در مورد عشق را ناشي از تمايلات جنسي يا شکست در عشقهاي مادي ميدانند.
عشق حقيقي، عشق نسبت به ذات الاهي است و ساير عشقها عشق حقيقي نيستند، اساساً اين گونه عشق ها عشق نيستند، بلکه اينها در واقع "شوق" هستند.
و فرق بين عشق و شوق آن است که شوق، ميل به چيزي است که انسان آن را ندارد و در طلب آن است، ولي وقتي به آن رسيد پس از مدتي از ديدار و وصالش دلزده ميشود و اين خصوصيت تمام شوقها است.
اما عشق آن است که چه قبل از وصول، و چه پس از آن نه تنها از وصولش سير و دلزده نميشود، بلکه هر دم ميلش بيشتر شده و خاموشي و مردگي ندارد. اين عشق مختص به ذات اقدس الله است و الاّ هر چه غير از او وقتي انسان به وصالش رسيد، پس از مدتي در مييابد که آن چيز اصلاً ارزش آن اندازه محبت را نداشته است، بلکه گاهي انسان به ناداني و سبکسري خود ميخندد که چرا اين اندازه نسبت به آن چيز بيارزش علاقهمند بوده است.
پس عشق حقيقي و اصلي فقط عشق به خداست.
اما اين که بعضي از عرفا راه رسيدن به عشق الاهي را عشق مجازي يا عشق به غير خدا ميدانند، توجيهاتي دارد.
ابن سينا در نمط تاسع کتاب “اشارات” در مورد مقامات عارفان که بحث ميکند، ميگويد:
"شخص مريد نيازمند رياضت است و رياضت سه هدف دارد؛ اوّل: دور کردن غير حق از حق، دوم: مطيع ساختن نفس اماره... سوم: لطيف ساختن درون براي تنبه و آگاهي."
پس ميفرمايد که: آن غرض سوم را دو امر کمک ميکند
يکي: فکر لطيف و انديشه صاف. دوم: عشق پاک و عفيف، که شمايل معشوق در آن حاکم باشد، نه سلطان شهوت.
پس در کلام ابن سينا، شايد نخستين اشارات به عشق مجازي به عنوان "قنطرة" و راه گذري براي عشق به خدا، براي رسيدن به مقامات بالاي عرفاني، براي مريدان راه، وجود دارد.
امام فخر رازي در شرح کلام ابن سينا ميگويد:
"تأثير عشق در تلطيف سرّ از آن جهت است که، چنين عاشقي، هميشه حالات معشوق را، از حرکات و سکنات، و حضور و غيبت، و خشم و خشنودي مورد توجه قرار ميدهد، و به طور دايمي ذهن عاشق متوجه استقراء افعال و تعقيب اقوال معشوق ميگردد، و از اين راه به ملکه ي تلطيف سرّ دست مييابد. و لذا نقل کردهاند که "مجنون" را به خواب ديدند و گفتند: خدا با تو چه کاري کرد؟ گفت: خداوند مرا بر مدعيان محبت خويش حجت قرار داد."
خواجه نصيرالدين طوسي نيز در شرح اين فقره از کلام ابن سينا ميگويد:
"عشق مجازي بر دل انسان، نرمي و تأثر و وجد و رقّت ميبخشد، و انسان را از علايق و دلبستگيهاي اين جهاني آزاد کرده و او را وارد ميکند که از هر کس و هر چيزي که جز معشوق وي است روي گرداند، و تمام هموم و خواستهها و اميال و آرزويش به يک نقطه تمرکز يابد. همين کار باعث ميشود که توجه او به معشوق حقيقي نسبت به ديگران آسان تر باشد، چه ديگران بايد از هزاران خواسته و همّ و هدف دست بردارند، اما او از همه دست کشيده، فقط از يک مورد بايد دل برکند و مهر بردارد، تا آن دل را به آستان معشوق حقيقي برده و آن مهر را بر معشوق حقيقي بيفکند."
پس بنابراين عشق مجازي وسيلهاي است، در آغاز کار يک سالک، که او را در سير معنوي و حصول تنبّه و توجه، ياري نمايد. اما چگونگي اين ياوري از نظر امام فخر رازي بيشتر بر توجه عاشق به معشوق، نظر دارد و اين که اين توجه موجب تلطيف سرّ ميشود. از نظر خواجه نصير الدين به خاطر اين است که عشق باعث دل کندن از وابستگيها و علايق مختلف ميشود، به گونهاي که توجه به معشوق حقيقي و اصلي آسان تر ميشود، و به هر حال زمينه ي توجه به معشوق اصلي ميشود.
و شايد به توان گفت که تعبير "المجاز قنطرة الحقيقة" به خاطر آن است که استعدادهاي اشخاص براي رسيدن به کمالات معنوي متفاوت است، و هر کس را نميتوان مستقيماً به عشق حقيقي که همان عشق الاهي است، هدايت نمود. لذا عشق مجازي به عنوان دامي براي به تور انداختن سالک و جدا ساختن او از امور مختلفي که باعث پاي بستن او از سير و سلوک ميگردد، و انداختن او در مسير معنوي، مطرح ميگردد. چنانچه عين القضاة همداني ميگويد:
“اي عزيز، جمال ليلي، دانهاي دان، بر دامن نهاده. چه داني که دام چيست؟ صياد ازل چون خواست که از نهاد مجنون، مرکبي سازد از آنِ عشق خود، که او را استعداد آن نبود که به دام جمال عشق ازل افتد، که آن که به تابشي از آن هلاک شدي بفرمودند تا عشق ليلي را، يک چندي از نهادي مرکبي ساختند، تا پخته عشق ليلي شود، آن گاه بار کشيدن عشق الله را قبول توان کرد".
نظر علماي اسلامي در مورد عشق مجازي:
در کلمات عرفا و فلاسفه عموماً مخالفتي با عشق مجازي ديده نميشود، بلکه چنانچه ملاحظه شد آن را قنطره و پُلي براي رسيدن به معشوق حقيقي مطرح ميکنند.
اما عدهي بسياري از دانشمندان اسلامي در اين باره اظهار نظري نکرده و يا به صورت قطعي در اين باره نفياً و اثباتاً سخني نگفتهاند.
لکن عدهاي از فقها و متکلمين در اين باره نظر مخالف دارند و عشق مجازي را يک انحراف نسبت به عشق حقيقي و سبب دور شدن از معنويات و خدا ميدانند، و اين گونه عشقها را به عنوان بدعتي که متصوفه گذاشتهاند، مطرح ميکنند. و يا اين که اصلاً استعمال کلمه ي عشق را در باره ي محبت خداوند و علاقه به معنويات، جايز نميدانند، و اطلاق واژه ي معشوق را بر خداوند نميپسندند، بلکه قبيح ميشمارند. چنانچه عدهاي به طور کلي نظر خوبي در مورد متصوّفه و شعرهاي عاشقانهي آنها ندارند و آن آثار منظوم را ناشي از تمايلات جنسي و يا شکست در عشق مادي ميدانند.
جواب اجمالي:
1. از نظر انديشمندان اسلامي يک عشق حقيقي بيشتر در عالم وجود ندارد و آن عشق به خدا است و ساير عشقها، عشق کاذب يا غير حقيقي يا مجازي هستند و بلکه اطلاق عشق بر غير خدا صحيح نيست؛ چون آنها شوق هستند، نه عشق. خصوصيت آنها اين است که انسان تا آن معشوقها را ندارد به آنها علاقه و عشق دارد، ولي پس از وصول کمکم علاقهي نسبت به آنها کم شده و از بين ميرود، در حالي که عشق حقيقي آن است که پس از وصول نه تنها کم نميشود، بلکه زيادتر هم ميگردد.
2. عشق مجازي به سالک عارف براي تلطيف روح، کمک ميرساند؛ زيرا عاشق همواره متوجه معشوق است و سعي در به دست آوردن دل او دارد و حاضر است براي رضاي او از همه چيز دست بکشد.
3. عشق مجازي انسان را از علايق و دلبستگيهاي اين جهان آزاد کرده و تمام هموم و خواستههاي او را در يک جهت متمرکز ميکند، و همين کار باعث ميشود که توجه او به معشوق حقيقي، نسبت به ديگران آسان تر باشد؛ زيرا ديگران بايد از هزاران خواسته و هدف دست بردارند، اما او از همه دست کشيده و فقط بايد از يک مورد دل برکند تا به آستان معشوق حقيقي برسد.
4. بعضي استعداد اين که مستقيماً عشق الاهي در وجودشان شعلهور شود ندارند، ولي در اثر ابتلا به عشق مجازي و ارضا نشدن بعد از وصول متوجه عشق حقيقي ميشوند و ميفهمند که تنها معشوق لايق به عشقشان و تنها موجود سزاوار محبت خدا ست.
5. علماي اسلام در مورد عشق مجازي اکثراً اظهار نظر قطعي نکردهاند. البته عرفا و صوفيان عموماً طرفدار عشق مجازي هستند، ولي عدهاي از فقها و متکلمين شديداً با عشق مجازي مخالفت کرده و آن را نوعي انحراف از عشق حقيقي، بلکه انحراف از دين برميشمارند. و اصولاً اطلاق واژه ي "معشوق" را بر خدا صحيح نميدانند و کلّاً آثار منظوم صوفيان در مورد عشق را ناشي از تمايلات جنسي يا شکست در عشقهاي مادي ميدانند.
عشق حقيقي، عشق نسبت به ذات الاهي است و ساير عشقها عشق حقيقي نيستند، اساساً اين گونه عشق ها عشق نيستند، بلکه اينها در واقع "شوق" هستند.
و فرق بين عشق و شوق آن است که شوق، ميل به چيزي است که انسان آن را ندارد و در طلب آن است، ولي وقتي به آن رسيد پس از مدتي از ديدار و وصالش دلزده ميشود و اين خصوصيت تمام شوقها است.
اما عشق آن است که چه قبل از وصول، و چه پس از آن نه تنها از وصولش سير و دلزده نميشود، بلکه هر دم ميلش بيشتر شده و خاموشي و مردگي ندارد. اين عشق مختص به ذات اقدس الله است و الاّ هر چه غير از او وقتي انسان به وصالش رسيد، پس از مدتي در مييابد که آن چيز اصلاً ارزش آن اندازه محبت را نداشته است، بلکه گاهي انسان به ناداني و سبکسري خود ميخندد که چرا اين اندازه نسبت به آن چيز بيارزش علاقهمند بوده است.
پس عشق حقيقي و اصلي فقط عشق به خداست.
اما اين که بعضي از عرفا راه رسيدن به عشق الاهي را عشق مجازي يا عشق به غير خدا ميدانند، توجيهاتي دارد.
ابن سينا در نمط تاسع کتاب “اشارات” در مورد مقامات عارفان که بحث ميکند، ميگويد:
"شخص مريد نيازمند رياضت است و رياضت سه هدف دارد؛ اوّل: دور کردن غير حق از حق، دوم: مطيع ساختن نفس اماره... سوم: لطيف ساختن درون براي تنبه و آگاهي."
پس ميفرمايد که: آن غرض سوم را دو امر کمک ميکند
يکي: فکر لطيف و انديشه صاف. دوم: عشق پاک و عفيف، که شمايل معشوق در آن حاکم باشد، نه سلطان شهوت.
پس در کلام ابن سينا، شايد نخستين اشارات به عشق مجازي به عنوان "قنطرة" و راه گذري براي عشق به خدا، براي رسيدن به مقامات بالاي عرفاني، براي مريدان راه، وجود دارد.
امام فخر رازي در شرح کلام ابن سينا ميگويد:
"تأثير عشق در تلطيف سرّ از آن جهت است که، چنين عاشقي، هميشه حالات معشوق را، از حرکات و سکنات، و حضور و غيبت، و خشم و خشنودي مورد توجه قرار ميدهد، و به طور دايمي ذهن عاشق متوجه استقراء افعال و تعقيب اقوال معشوق ميگردد، و از اين راه به ملکه ي تلطيف سرّ دست مييابد. و لذا نقل کردهاند که "مجنون" را به خواب ديدند و گفتند: خدا با تو چه کاري کرد؟ گفت: خداوند مرا بر مدعيان محبت خويش حجت قرار داد."
خواجه نصيرالدين طوسي نيز در شرح اين فقره از کلام ابن سينا ميگويد:
"عشق مجازي بر دل انسان، نرمي و تأثر و وجد و رقّت ميبخشد، و انسان را از علايق و دلبستگيهاي اين جهاني آزاد کرده و او را وارد ميکند که از هر کس و هر چيزي که جز معشوق وي است روي گرداند، و تمام هموم و خواستهها و اميال و آرزويش به يک نقطه تمرکز يابد. همين کار باعث ميشود که توجه او به معشوق حقيقي نسبت به ديگران آسان تر باشد، چه ديگران بايد از هزاران خواسته و همّ و هدف دست بردارند، اما او از همه دست کشيده، فقط از يک مورد بايد دل برکند و مهر بردارد، تا آن دل را به آستان معشوق حقيقي برده و آن مهر را بر معشوق حقيقي بيفکند."
پس بنابراين عشق مجازي وسيلهاي است، در آغاز کار يک سالک، که او را در سير معنوي و حصول تنبّه و توجه، ياري نمايد. اما چگونگي اين ياوري از نظر امام فخر رازي بيشتر بر توجه عاشق به معشوق، نظر دارد و اين که اين توجه موجب تلطيف سرّ ميشود. از نظر خواجه نصير الدين به خاطر اين است که عشق باعث دل کندن از وابستگيها و علايق مختلف ميشود، به گونهاي که توجه به معشوق حقيقي و اصلي آسان تر ميشود، و به هر حال زمينه ي توجه به معشوق اصلي ميشود.
و شايد به توان گفت که تعبير "المجاز قنطرة الحقيقة" به خاطر آن است که استعدادهاي اشخاص براي رسيدن به کمالات معنوي متفاوت است، و هر کس را نميتوان مستقيماً به عشق حقيقي که همان عشق الاهي است، هدايت نمود. لذا عشق مجازي به عنوان دامي براي به تور انداختن سالک و جدا ساختن او از امور مختلفي که باعث پاي بستن او از سير و سلوک ميگردد، و انداختن او در مسير معنوي، مطرح ميگردد. چنانچه عين القضاة همداني ميگويد:
“اي عزيز، جمال ليلي، دانهاي دان، بر دامن نهاده. چه داني که دام چيست؟ صياد ازل چون خواست که از نهاد مجنون، مرکبي سازد از آنِ عشق خود، که او را استعداد آن نبود که به دام جمال عشق ازل افتد، که آن که به تابشي از آن هلاک شدي بفرمودند تا عشق ليلي را، يک چندي از نهادي مرکبي ساختند، تا پخته عشق ليلي شود، آن گاه بار کشيدن عشق الله را قبول توان کرد".
نظر علماي اسلامي در مورد عشق مجازي:
در کلمات عرفا و فلاسفه عموماً مخالفتي با عشق مجازي ديده نميشود، بلکه چنانچه ملاحظه شد آن را قنطره و پُلي براي رسيدن به معشوق حقيقي مطرح ميکنند.
اما عدهي بسياري از دانشمندان اسلامي در اين باره اظهار نظري نکرده و يا به صورت قطعي در اين باره نفياً و اثباتاً سخني نگفتهاند.
لکن عدهاي از فقها و متکلمين در اين باره نظر مخالف دارند و عشق مجازي را يک انحراف نسبت به عشق حقيقي و سبب دور شدن از معنويات و خدا ميدانند، و اين گونه عشقها را به عنوان بدعتي که متصوفه گذاشتهاند، مطرح ميکنند. و يا اين که اصلاً استعمال کلمه ي عشق را در باره ي محبت خداوند و علاقه به معنويات، جايز نميدانند، و اطلاق واژه ي معشوق را بر خداوند نميپسندند، بلکه قبيح ميشمارند. چنانچه عدهاي به طور کلي نظر خوبي در مورد متصوّفه و شعرهاي عاشقانهي آنها ندارند و آن آثار منظوم را ناشي از تمايلات جنسي و يا شکست در عشق مادي ميدانند.