sorna
03-12-2011, 12:28 AM
http://www.iranjewish.com/Essay/Photos/maimon2.jpgهارامبام سيزده اصل را به عنوان اصول اعتقادي يهوديان تدوين نموده كه از متن تورات مقدس انتخاب شده اند. اولين اين اصول، ايمان به وحدانيت و يكتايي خدا و دومين آنها، اعتقاد به اين موضوع است كه «خداوند نه جسم است و نه شباهتي به اجسام دارد».
با توجه به اين اصول، خداوند كه بدون جسم مادي است براي انتقال اراده و خواست خود به بشر مادي، واسطه هايي را برميگزيند. اين واسطه ها، انبيا هستند كه به علت شرايط خاص، از جانب پروردگار انتخاب ميشوند.
هارامبام در كتابهاي خود (شمونه پراكيم با 8 فصل، راهنماي گمگشتگان و ميشنه تورا) شرايط انتخاب الهي را شرح ميدهد. خداوند فردي عاقل، مستغني، قدرتمند، داراي اراده قوي، صاحب صفات اخلاقي نيك و آرامش خاطر را به عنوان پيامبر برميگزيند كه قدرت دورشدن از جسم و ماديات و نزديكشدن به عالم معنوي را دارا است تا بتواند رسالتش را اجرا نمايد. علاوه بر اين شرايط، مهمترين اصل پيامبري، خواست و ارادة الهي است زيرا در تاريخ يهود افرادي چون (باروخ بن نِريا) شاگرد يرمياي داراي تمامي شرايط فوق بود ولي ارادة الهي بر نبي شدن آنها قرار نگرفت. در ميشنا (پيرقه آووت)، عاقل، به انساني گفته ميشود كه از هر فردي نكتهاي بياموزد، مستغني، انساني است كه به قسمت خود راضي و قانع است و قدرتمند فردي است كه بر نفسانيات خود مسلط ميباشد.
خداوند پيامبران و انبياي خود را از ميان مردمي با سلامت جسمي و روحي كامل برميگزيند زيرا فردي معيوب (جسمي يا رواني) معمولاً بيشتر درگير نقص خود ميباشد و نميتواند كاملاً خود را وقف رسالت خود نمايد. حتي اگر پيامبري از قبول رسالت خويش امتناع نمايد (مانند امتناع حضرت مشه بارسالتش در ابتدا به علت تواضعش يا ابراز عدم شايستگي يرميا يا يشعيا از جانب خودشان و ...)، هنگامي كه برانگيخته شود حتي اگر شخصاً تمايل به گفتن نداشته باشد، چنان سخن ميگويد كه به نظر هارامبام در مورد حضرت مشه (حضرت موسي) انگار اين صوتي از جانب الهي است كه حنجرة پيغمبر را انتخاب نموده تا پيام خداوند به گوش مردم برسد.
كلمة (ناوي) يا نبي را برخي از ريشة كلمهاي در زبان اكديان (نابئو) به معني (فراخوانده شده) ميدانند. در يوناني كلمة ناوي به معني سخنگو از جانب فردي ديگر، نماينده و هوادار ميباشد. در عبري نيز ريشة كلمة ناوي از (نيوْ) به معني سخنگفتن است، در بحث انبياء يهود براي نبي نامهاي ديگري (مانند «خُوزه» يا «رُوئه» به معني روشنبين، «ايش ها الوكيم» به معني مرد خُدا به گاد-شوئل و ناتان) نيز داده شدهاست. از ميان بنياسرائيل 48 نبي و 7 نبيه برخاستهاند. البته تعداد بيشماري نيز مشغول رحمت الهي شدهاند و روح مقدسي به طور موقت بر آنها قرار گرفته است تا بتوانند در مورد خاصي پيغامآور خواست خُدا باشند اما فقط نام آن عدهاي كه نبوتشان براي جامعه نفع بيشتري داشته است بهصورت مكتوب ذكر گرديدهاست. بعضي از انبياء مانند 12 نبي آخرين (يوئل، عاموس، ميكا، زخريا، حگي) در مقطع زماني خاصي و فقط براي يك موضوع رسالت يافتهاند اما برخي مانند يشعيا نبي براي زمان آخرت و پايان جهان نيز نبوت آوردهاند.
چون خداوند هر انساني را با خصوصيات خاصي آفريده است كه از ديگران متمايز باشد، انبيا نيز به علت وجود همين تمايزات و خصوصيات فردي، داراي درجة نبوي متفاوت به علت شرايط خاص جسمي و عقلي و تصوري ميباشند. يك نبي با درجة نبوت بالا، به دليل درك عقلي خود، كلام و ارادة الهي را بهطور روشن و بدون مفاهيم پيچيده درك ميكند و انتقال ميدهد (مانند نبوتهاي حضرت مشه). ولي نبي ديگر با درجة پايينتر هوش و استعداد ذهني، در روياي نبوي خود كلام خدا را با استعارههاي مشكل كه گاه حتي تا امروز نيز مفهوم خاصي نپذيرفتهاند، درمييابد و منتقل ميسازد.
نبوت تعدادي از انبياء نيز منحصر و محدود به موضوع موجود در همان زمان ميشده است.
استر و يونا در مورد اوضاع اجتماعي روز خود نبوت آوردهاند.
هر چند كه انبياء همواره به علت تواضع خود، مورد احترام بيشتر مردم بودهاند و در مسائل اجتماعي و خانوادگي هم مورد اعتماد آنها قرار ميگرفتهاند، ولي در تاريخ يهود به مواردي نيز بر ميخوريم كه كلام نبي مورد مخالفت مردم گمراه آن زمان قرار گرفته است يا خود نبي مورد آزار و كملطفي قرار گرفته است.
هر چند كه معجزه نشانة پيامبري است ولي شرط لازم براي اعلام نبوت نبوده است. يك نبي راستين ميتوانسته تنها با اداي نام الهي يا پيشگويي وقايع آينده با نشانههاي مختلف از حوادث، رسالت خود را اعلام نمايد. هر روز در سراسر جهان، ملخ ها به كشتزارها حمله ميكنند، دريا جزر و مد دارد يا كسوف موجب تاريكي در روز ميشود ولي نكتة اصلي و پنهان در معجزه آن است كه اين اعمال، درست در زمان اعلام پيغمبر در همان لحظه كه مورد نياز جامعه است انجام ميشود. معجزه يعني عملي خاص در زماني خاص كه توسط پيامبر انجام گيرد. نبوت يك نبي، هدفدار و براي هشدار يا بشارت و با درنظرگرفتن مصالح جامعه ميباشد. نبوتهاي راستين و مثبت حتماً انجام ميپذيرد و نبوتهاي منفي يا پيشگويي مصايب و سختيها و معجزات به اعمال مردم آن جامعه بستگي خواهد داشت. يعني اگر به علت كثر گناهان شهري مثل (يَوْنِه) خداوند تصميم به نابودي آنجا بگيرد، مردم با توبه و اعمال نيك، ميتوانند اين حكم را برگردانند (همانطور كه چنين هم شد). اگر خداوند توسط نبي اعلام ميدارد كه منجي براي برقراري عدالت در جهان خواهد فرستاد، اين انسانها هستند كه بايد زمينه را براي ظهور او آماده كنند.
هارامبام، همانطور كه در سيزده اصل خود آورده است نبوت حضرت مشه (موسي) را با ديگر انباء بني اسراييل متفاوت ميداند. اين تفاوتها عبارتند از:
1) نبوت حضرت مشه بدون تغيير حالت جسماني رايج در نبوت ديگر انباء بني اسراييل بوده است.
2) نبوت حضرت مشه دائمي بوده در حالي كه انباء ديگر ممكن بود فقط در يك زمان خاص نبي باشند.
3) نبوت حضر مشه بدون واسطه و نشانههاي مادي بوده در حاليكه انباء ديگر بنياسرييل نياز به استعاره و نشانه داشتهاند.
4) نبوت حضر مشه احتياج به احضار او از جانب خدا در يك زمان خاص نداشته و حضرت مشه ميتوانسته در هر زمان نيز با خداوند ارتباط داشته باشد.
ياد انبياء يهود در عصر حاضر
يهوديان، هر هفته در سراسر جهان در روزهاي شنبه، قسمتي از كتب انباء يا نوشتههاي مقدس را پس از قرائت فصولي از تورا ميخوانند. رسم خواندن هفطارا به زمان حكومت روميان بتپرست برميگردد كه مانع خواندن تورا توسط يهوديان ميشدند و دانشمندان ما براي اينكه يهوديان در طي هفته با كلام خدا آشنا باشند قسمتهايي از كتب انباء را كه از نظر موضوعي با فصول تورات هماهنگي داشت را انتخاب كردند و اين رسم هنوز پابرجاست. با خواندن كتب انبياء، با ارادةالهي آشنا شويم و راهشان را تداوم بخشيم.
با توجه به اين اصول، خداوند كه بدون جسم مادي است براي انتقال اراده و خواست خود به بشر مادي، واسطه هايي را برميگزيند. اين واسطه ها، انبيا هستند كه به علت شرايط خاص، از جانب پروردگار انتخاب ميشوند.
هارامبام در كتابهاي خود (شمونه پراكيم با 8 فصل، راهنماي گمگشتگان و ميشنه تورا) شرايط انتخاب الهي را شرح ميدهد. خداوند فردي عاقل، مستغني، قدرتمند، داراي اراده قوي، صاحب صفات اخلاقي نيك و آرامش خاطر را به عنوان پيامبر برميگزيند كه قدرت دورشدن از جسم و ماديات و نزديكشدن به عالم معنوي را دارا است تا بتواند رسالتش را اجرا نمايد. علاوه بر اين شرايط، مهمترين اصل پيامبري، خواست و ارادة الهي است زيرا در تاريخ يهود افرادي چون (باروخ بن نِريا) شاگرد يرمياي داراي تمامي شرايط فوق بود ولي ارادة الهي بر نبي شدن آنها قرار نگرفت. در ميشنا (پيرقه آووت)، عاقل، به انساني گفته ميشود كه از هر فردي نكتهاي بياموزد، مستغني، انساني است كه به قسمت خود راضي و قانع است و قدرتمند فردي است كه بر نفسانيات خود مسلط ميباشد.
خداوند پيامبران و انبياي خود را از ميان مردمي با سلامت جسمي و روحي كامل برميگزيند زيرا فردي معيوب (جسمي يا رواني) معمولاً بيشتر درگير نقص خود ميباشد و نميتواند كاملاً خود را وقف رسالت خود نمايد. حتي اگر پيامبري از قبول رسالت خويش امتناع نمايد (مانند امتناع حضرت مشه بارسالتش در ابتدا به علت تواضعش يا ابراز عدم شايستگي يرميا يا يشعيا از جانب خودشان و ...)، هنگامي كه برانگيخته شود حتي اگر شخصاً تمايل به گفتن نداشته باشد، چنان سخن ميگويد كه به نظر هارامبام در مورد حضرت مشه (حضرت موسي) انگار اين صوتي از جانب الهي است كه حنجرة پيغمبر را انتخاب نموده تا پيام خداوند به گوش مردم برسد.
كلمة (ناوي) يا نبي را برخي از ريشة كلمهاي در زبان اكديان (نابئو) به معني (فراخوانده شده) ميدانند. در يوناني كلمة ناوي به معني سخنگو از جانب فردي ديگر، نماينده و هوادار ميباشد. در عبري نيز ريشة كلمة ناوي از (نيوْ) به معني سخنگفتن است، در بحث انبياء يهود براي نبي نامهاي ديگري (مانند «خُوزه» يا «رُوئه» به معني روشنبين، «ايش ها الوكيم» به معني مرد خُدا به گاد-شوئل و ناتان) نيز داده شدهاست. از ميان بنياسرائيل 48 نبي و 7 نبيه برخاستهاند. البته تعداد بيشماري نيز مشغول رحمت الهي شدهاند و روح مقدسي به طور موقت بر آنها قرار گرفته است تا بتوانند در مورد خاصي پيغامآور خواست خُدا باشند اما فقط نام آن عدهاي كه نبوتشان براي جامعه نفع بيشتري داشته است بهصورت مكتوب ذكر گرديدهاست. بعضي از انبياء مانند 12 نبي آخرين (يوئل، عاموس، ميكا، زخريا، حگي) در مقطع زماني خاصي و فقط براي يك موضوع رسالت يافتهاند اما برخي مانند يشعيا نبي براي زمان آخرت و پايان جهان نيز نبوت آوردهاند.
چون خداوند هر انساني را با خصوصيات خاصي آفريده است كه از ديگران متمايز باشد، انبيا نيز به علت وجود همين تمايزات و خصوصيات فردي، داراي درجة نبوي متفاوت به علت شرايط خاص جسمي و عقلي و تصوري ميباشند. يك نبي با درجة نبوت بالا، به دليل درك عقلي خود، كلام و ارادة الهي را بهطور روشن و بدون مفاهيم پيچيده درك ميكند و انتقال ميدهد (مانند نبوتهاي حضرت مشه). ولي نبي ديگر با درجة پايينتر هوش و استعداد ذهني، در روياي نبوي خود كلام خدا را با استعارههاي مشكل كه گاه حتي تا امروز نيز مفهوم خاصي نپذيرفتهاند، درمييابد و منتقل ميسازد.
نبوت تعدادي از انبياء نيز منحصر و محدود به موضوع موجود در همان زمان ميشده است.
استر و يونا در مورد اوضاع اجتماعي روز خود نبوت آوردهاند.
هر چند كه انبياء همواره به علت تواضع خود، مورد احترام بيشتر مردم بودهاند و در مسائل اجتماعي و خانوادگي هم مورد اعتماد آنها قرار ميگرفتهاند، ولي در تاريخ يهود به مواردي نيز بر ميخوريم كه كلام نبي مورد مخالفت مردم گمراه آن زمان قرار گرفته است يا خود نبي مورد آزار و كملطفي قرار گرفته است.
هر چند كه معجزه نشانة پيامبري است ولي شرط لازم براي اعلام نبوت نبوده است. يك نبي راستين ميتوانسته تنها با اداي نام الهي يا پيشگويي وقايع آينده با نشانههاي مختلف از حوادث، رسالت خود را اعلام نمايد. هر روز در سراسر جهان، ملخ ها به كشتزارها حمله ميكنند، دريا جزر و مد دارد يا كسوف موجب تاريكي در روز ميشود ولي نكتة اصلي و پنهان در معجزه آن است كه اين اعمال، درست در زمان اعلام پيغمبر در همان لحظه كه مورد نياز جامعه است انجام ميشود. معجزه يعني عملي خاص در زماني خاص كه توسط پيامبر انجام گيرد. نبوت يك نبي، هدفدار و براي هشدار يا بشارت و با درنظرگرفتن مصالح جامعه ميباشد. نبوتهاي راستين و مثبت حتماً انجام ميپذيرد و نبوتهاي منفي يا پيشگويي مصايب و سختيها و معجزات به اعمال مردم آن جامعه بستگي خواهد داشت. يعني اگر به علت كثر گناهان شهري مثل (يَوْنِه) خداوند تصميم به نابودي آنجا بگيرد، مردم با توبه و اعمال نيك، ميتوانند اين حكم را برگردانند (همانطور كه چنين هم شد). اگر خداوند توسط نبي اعلام ميدارد كه منجي براي برقراري عدالت در جهان خواهد فرستاد، اين انسانها هستند كه بايد زمينه را براي ظهور او آماده كنند.
هارامبام، همانطور كه در سيزده اصل خود آورده است نبوت حضرت مشه (موسي) را با ديگر انباء بني اسراييل متفاوت ميداند. اين تفاوتها عبارتند از:
1) نبوت حضرت مشه بدون تغيير حالت جسماني رايج در نبوت ديگر انباء بني اسراييل بوده است.
2) نبوت حضرت مشه دائمي بوده در حالي كه انباء ديگر ممكن بود فقط در يك زمان خاص نبي باشند.
3) نبوت حضر مشه بدون واسطه و نشانههاي مادي بوده در حاليكه انباء ديگر بنياسرييل نياز به استعاره و نشانه داشتهاند.
4) نبوت حضر مشه احتياج به احضار او از جانب خدا در يك زمان خاص نداشته و حضرت مشه ميتوانسته در هر زمان نيز با خداوند ارتباط داشته باشد.
ياد انبياء يهود در عصر حاضر
يهوديان، هر هفته در سراسر جهان در روزهاي شنبه، قسمتي از كتب انباء يا نوشتههاي مقدس را پس از قرائت فصولي از تورا ميخوانند. رسم خواندن هفطارا به زمان حكومت روميان بتپرست برميگردد كه مانع خواندن تورا توسط يهوديان ميشدند و دانشمندان ما براي اينكه يهوديان در طي هفته با كلام خدا آشنا باشند قسمتهايي از كتب انباء را كه از نظر موضوعي با فصول تورات هماهنگي داشت را انتخاب كردند و اين رسم هنوز پابرجاست. با خواندن كتب انبياء، با ارادةالهي آشنا شويم و راهشان را تداوم بخشيم.