توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بررسي يهود
sorna
03-08-2011, 12:36 AM
احكام يهوديت در رابطه با احكام زنان، قضاوت، اموات، ارث و ....
http://forum.patoghu.com/images/poti/2008/08/3541.jpg
سوال:
احكام و آداب يهوديت در رابطه با احكام زنان، قضاوت، اموات، ارث، احكام ذبح و قرباني را ذكر كنيد؟
پاسخ:
يهود احكام و آداب خود را حداقل از چهار منبع به دست مي آورد:
1. احكام حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ كه در تورات مندرج است.
2. دستورات و فرمايشات پيغمبران بني اسرائيل، كه بعد از حضرت موسي براي تأييد تورات آمدهاند.
3. مقررات و دستورات ديگري كه به وسيلة علماء و پيشوايان مذهب يهود در طول مدّت پراكندگي قوم يهود به وجود آمده است.
4. رسوم، عادات و سنني كه يهود تدريجاً اخذ نموده، از مردمي است كه در بين آنها قرنها زندگي مي كرده اند.[1]
و امّا:
الف: احكام زنان:
1. محرمها و زناني كه نميتوانند با آنها ازدواج كنند: دختر پسر، دختر دختر، خواهر ناتني از مادر، و خواهر پدر (عمه)، و خواهر مادر (خاله)، و زن عمو، و عروس يعني زن پسر، زن برادر، مادر زن، دختر پسر زن و دختر دختر زن و زن را با خواهرش مگير.[2]
2. ازدواج: اگر مرد و زني قصد ازدواج داشته باشند تنها كاري كه مرد بايد انجام دهد، آن است كه در حضور دو شاهد خطاب به زن بگويد كه او از اكنون به وسيلة يكي از راههاي پذيرفته شده براي ازدواج (پرداخت نمادين مقداري پول، دادن ضمانت كتبي و ...) همسر او شده است. هنگامي كه اين كار با توافق طرفين انجام شد، ازدواج محقق ميشود. آئين شرعي ازدواج داراي دو مرحله است: مرحلة نخست: مرحلة نامزدي است كه از تمام اعتبار يك ازدواج برخوردار است. ولي حقوق مادّي (تأمين معاش براي زن) را براي طرفين ايجاد نميكند. مرحلة دوم: در حضور ده انسان مذكر بالغ، شوهر، زن را به خانهاش ميبرد.[3]
3. طلاق: موقعي كه مرد زن خود را طلاق ميدهد معبد خدا زاري ميكند.[4] اگر زن تا ده سال بعد از عروسي بدون طفل بماند طلاق او جايز است. در صورتي كه مرد خشن باشد، يا به عللي عاجز از رفتار زناشويي باشد، يا دهان او بوي عفونت دهد، زن حق دارد طلاق خود را تقاضا نمايد.[5]
طلاق، زماني واقع ميشود كه شوهر يك (گط) به همسرش تسليم نمايد. گط همان طلاق نامه است كه اساساً يك يادداشت مكتوب است كه علاوه بر تاريخ و محل طلاق، در بردارندة اين بيانيه است كه فلان مرد به موجب اين سند همسرش را طلاق داده است.[6]
4. ارزش زن صالحه و غير صالحه: زن صالحه از جواهرات بالاتر و تاج سر شوهر خود ميباشد. داشتن زن خوب در اثر اعمال خوب مرد ميباشد و اجري است كه از طرف خداوند به وي عطا شده. همواره به بانوي خويش احترام بگذاريد تا سعادتمند شويد.[7] فقر در جايي است كه زن علاقهمند به شوهر خود نباشد. هر شخصي كه زن بد داشته باشد هيچ گاه روي جهنم را نخواهد ديد. زن جادوگر را زنده مگذار. استفاده از لوازم مرد بر زن جايز نباشد.[8]
5. غسل نفاس و قاعدگي: زني كه اولاد ذكور بزايد هفت روز نجس ميباشد. مانند دوران قاعدگي كه نجس است و روز هشتم، بچه ختنه ميشود و زن 33 روز در خون تطهير خود بماند و هيچ چيز مقدس را لمس ننمايد و بر مكان مقدسي داخل نشود تا ايّام طهارت تمام شود. اگر دختر بزايد دو هفته مطابق با دوران قاعدگي خود نجس است و 66 روز در خون تطهير بماند.[9]
ب: احكام قضائي: 1. اگر كسي انساني را بزند و او بميرد هر آينه كشته شود و امّا اگر قصد عمد نداشت، بلكه تصادفاً خدا آن را به دستش رسانيد. آن گاه مكاني را معين كنند تا به آنجا فرار كند.
2. اگر كس ديگري را با سنگ يا مشت زند و او نميرد، ليكن بستري شود. اگر برخيزد و با عصا راه رود. آنگاه زنندة آن بيگناه شمرده ميشود. امّا عوض بيكاريش و خرج معالجهاش را بايد بپردازد.[10]
3. جان به عوض جان، چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان، دست به عوض دست و پا به عوض پا، سوختگي به عوض سوختگي.
4. اگر كسي پسرش ناصالح و خلافكار و ميگسار باشد و تأديب نشود (او را) نزد بزرگان شهر آورده و در دروازة شهر سنگسار كنند.[11]
5. اگر دزدي را هنگام دزدي بزنند و بميرد، خونش هدر است.
6. اگر گاوي به شاخ خود مردي يا زني را بزند، كه او بميرد گاو را البته سنگسار كنند و گوشتش را نخورند و صاحب گاو بيگناه است. امّا اگر گاو قبلاً شاخزن بوده و صاحبش آگاه بوده و جلوگيري نكرده. گاو را سنگسار و صاحبش را به قتل رسانند.
7. اعدام: در دين يهود اعدام به اشكال گوناگون انجام ميشود: به دار آويختن، سنگسار كردن، سوزاندن، تير زدن، قطعه كردن، از كوه به زير انداختن، و در دريا غرق كردن.
8. شهود: مجازات شهود دروغگو، همان مجازات متهم است. شهادت در بعضي موارد واجب است، اگر شهادت ندهد، بايد قرباني كند، شهود بايد دو يا سه نفر باشد.
9. مقتولي كه قاتلش شناخته نشود، نزديكترين افراد به منطقة جنايت بايد قرباني بدهند.[12]
ج: اموات:
1. دست زدن به شخص محتضر قدغن است، اگر وي را لمس كند، بدان بماند كه قتل نفس كرده است. وقتي محتضر جان تسليم كرد، پر مرغي را جلوي بيني او ميگيرند، اگر تكان نخورد حتماً فوت كرده است، موقع جان دادن او را تنها نگذارند؛ وقتي فوت كرد، همة آنهايي كه نزد مرده حضور دارند بايد لباسهاي خود را پاره كنند.[13]
2. غسل دادن ميت: تمام بدن را تميز بشويند با آب گرم، بعد 20 ليتر آب از سر او ميريزند تا تمام بدن او را فراگيرد.[14]
3. اگر بچّه در هفتة اول تولد بميرد. او را در كنار قبر ختنه كرده و نامي براي او مينهند و بعد او را دفن ميكنند. وقتي تابوت را به 30 قدمي قبر رساندند، بايد هر چهار قدم به چهار قدم مكث كنند، وقتي وارد قبر كردند دعاي مخصوص ميخوانند.[15]
د: ارث:
اگر كسي بميرد و پسري نداشته باشد، ملك او را به دخترش انتقال ميدهند. اگر دختر نداشته باشد به برادرانش و اگر برادر نداشته باشد ملك او را به برادران پدرش بدهند و الاّ به نزديكترين خويشان او بدهند.[16]
هـ: احكام ذبح:
1. شرايط ذبح كننده: هر كس كه ذبح حيوان ميكند بايد از هر نقص عضوي، مانند كري، لالي، ناراحتي اخلاقي دور باشد. از لحاظ رفتار و كردار در ميان مردم نمونه باشد و به سنّ بلوغ رسيده باشد، و سواد كافي داشته باشد، كه دورههايي از سوي علماي يهود تعيين شده بگذارنند، تا اجازة ذبح به وي داده شود. سنّ بلوغ مرد 13 سال و سن بلوغ زن 12 سال است.[17]
2. چگونگي ذبح: چاقو بايد تيز باشد، حيوان مريض نباشد، علائم شكستگي در حيوان نباشد، كه در اين صورت حيوان را نميتوان ذبح كرد، به حيوان آب بدهند و رگهاي مري و ناي را ببرند.[18]
ي: احكام قرباني: در دين يهود چندين نوع قرباني وجود دارد:
1. قرباني سلامتي: يعني حيواني را از گاو يا گوسفند يا بز كه سالم و بيعيب باشد قرباني ميكنند، در دم خيمة عبادت سرش را ببرند و خون آن را به چهار طرف قربانگاه بپاشند و بعضي از اعضاي حيوان را مانند پيه داخل شكم، قلوهها، و چربي روي آنها و سفيدي روي جگر را همراه قرباني بر آتش قربانگاه براي خداوند بسوزانند.
2. قرباني گناه: هر گاه كساني از كاهن اعظم گرفته تا افراد عادّي قوم اسرائيل مرتكب گناهي شوند، بايد گاو يا گوسفند قرباني دهند.[19]
3. قرباني بيكوريم: نخستين مولود از اغنام و احشام و اولين محصول و اولين ميوه را بايد قرباني بدهند و همچنين اولين فرزند، يعني نخستينها را بايد به روحاني بدهند و او آنها را با تشريفات ويژهاي ميسوزاند. ولي فرزند اول خود را به او داده و بعد از او ميخرند.[20]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرهنگ و بينش يهود، مقطع متوسطه، راهنمايي و ابتدايي.
2. هارا وپديديا و آذر حيان، شرعيات يهود.
3. بازرگان، مهدي، پاكير زكي در اسلام.
sorna
03-08-2011, 12:36 AM
حقانيت كتاب مقدس:(تورات و انجيل)
حقانيت كتاب مقدس:پيشگفتار:كتاب مقدس به دو قسمت عهد عتيق و عهد جديد تقسيم ميشود(تورات و انجيل)اين كتاب به مدت 1600سال توسط 40 نفر نوشته شده است.عهد عتيق شامل 39 كتاب و عهدجديد شامل 27 كتاب است كه مجموع اين دو 66 كتاب است.و كتاب مقدس پر فروش ترين كتاب دنيا بوده و هست.صحت كتاب مقدس:1-نسخه هاي قديمي كتاب مقدس در 3 موزه ي لارينگراف و واتيكان و بريتانيا موجود ميباشد.2-كتاب مقدس از نظر تاريخي هم كتابيست صحيح،در كتاب مقدس هيچكونه موضوع تاريخي ديده نميشود كه به طرز غلط نوشته شده باشد،مثلا كشتي نوح،هم در تاريخ امده هم در كتاب مقدس. همينطور نابودي سدوم و عموره و ديوار شهر اريحا كه باستان شناسان متوجه شده اند كه ديوار به طرز عجيبي به داخل ريخته شده است.و كوروش و داريوش پادشاهان مملكت خودمان كه زندگي و دستورات آنان تماما در كتاب مقدس هست ودر تاريخ هم وجود دارد.3-كتاب مقدس هيچ نكته اي ندارد كه ضد النقيص باشد، اگر 1 نفر نويسنده كتاب مقدس بود خوب چيز عجيبي به نظر نميرسيد،اما كتاب مقدس 40 نفر نويسنده در زمانهاي مختلف دارد وآخرين نويسنده كتاب مقدس كتاب خود را 100 سال پس از مرگ مسيح به تحرير در آورد و در طي 1600 سال اين نوشته ها هيچ تناقصي با هم ندارند،علت چيست؟ علت اينست كه آنان خود شروع به نوشتن نظرات خود نكردند،بلكه روح خدا آنان را بر گرفت و خداوند توسط آنان كلام خود را به تحرير در آورد.4-كتاب مقدس هرگز قديمي نميشود.كتاب مقدس براي هر زماني سنديت داردو عزيز بوده وكتاب مقدس هيچ وقت با چيزهاي ملي تناقص نداشته است.تعاليم كتاب مقدس را در تمام جهان ميشود پياده كرد و اين كتاب تفرقه اي بين مردم و روحانيون به پا نمي اندازد كه هيچ بلكه همه را به هم نزديك ميكند و به محبت دعوت مي كند.5-وجود پيشگويي هاي زياد در كتاب مقدس:ميگويند 3/1 يك سوم كتاب مقدس پيشگويي است.پيشگويي هاي در مورد تولد،معجزات،مرگ و زنده شدن و بازگشت مسيح به آسمان،يعني حتي اگر فكر كنيم كه انجيلي وجود ندارد،مسيح را لابلاي پيشگويي هاي انبيا درعهد عتيق مي توان شناخت.چون كه آنان تصوير واضحي از مسيح، پسر خدا را به پرده در آورده اند كه هر خواننده اي متوجه مي شود.مثلا در تورات آمده است كه روزي باكره اي حامله خواهد شد و پسري خواهد زاييد،و در جاي ديگر نوشته شده ولدي به ما بخشيده شد كه او سرور سلامتي است و هميننطور سلطنت بر دوش او خواهد شد وچندها پيشگويي ديگر.در رابطه با عيسي مسيح فقط 300 پيشگويي موجود مي باشد و براي خواننده معلوم ميشود.پيشگويي جالب:حزقيال 22:36 تا آيه ي (24:و شما را از ميان امت ها ميگيرم واز جميع كشورهاجمع مي كنم و شما را در زمين خود در خواهم اورد) در مورد يگانه و مستقل شدن قوم يهود كه خدا 2700 قبل اين پيشگويي را كرد و تقريبا حدود 5 و يا 6 دهه ي پيش اين واقعه رخ دادو اسراييل مستقل شد و در دنيا به رسميت شناخته شد.نكته جالب ديگري كه علم امروزي ثابت مي كند كه كتاب مقدس كلام خداست اين است كه كتاب مقدس به كروي بودن زمين اشاراتي شده است: اشعيا 21:40و22 ( آيا ندانسته و نشنيده ايد و از ابتدا به شما خبر داده نشده است و از بنياد زمين نفهميده ايد؟22 او است كه بر كره زمين نشسته است و ساكننانش مثل ملخ مي باشند.اوست كه اسمانها را مثل پرده ميگستراندو انها را مثل خيمه به جهت سكونت پهن مي كند.) كتاب مقدس در دوره اي كه تمام اديان،تمام فرقه ها و تمام ممالك عقيده داشتند كه زمين مسطح است و مي گفتند اگر از اين سر به ان سر زمين بروند يك دره اي است كه مي افتند و پرت ميشوند.دومين نكته جالب ديگر كه علم امروزي ثابت مي كند كه كتاب مقدس كلام خداست مساله ي ستارگان است ستاره شناس متلويوس در قديم عقيده داشت كه در كل آسمان فقط 1080 ستاره وجود دارد،اما در پيدايش 5:15 يهو ميفرمايد(و او را بيرون آورده گفت:اكنون سوي آسمان بنگر و ستارگان را بشمار،هر گاه آن ها را تواني شمرد.پس به وي گفت:ذريت تو چنين خواهد بود.)
sorna
03-08-2011, 12:37 AM
چهرۀ انبیاء در کتاب مقدس مسیحیها و یهودیها
انبیاء میگسار
و لوط از صوغر برآمد و با دو دختر خود در کوه ساکن شد زیرا ترسید که در صوغر بماند. پس با دو دختر خود در مغاره سُکنی گرفت. و دختر بزرگ به کوچک گفت: «پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که بر حسب عادت کل جهان، به ما در آید. بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم، و با او همبستر شویم، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم.» پس در همان شب، پدر خود را شراب نوشانیدند، و دختر بزرگ آمده با پدر خویش همخواب شد، و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد. و واقع شد که روز دیگر، بزرگ به کوچک گفت: «اینک دوش با پدرم همخواب شدم، امشب نیز او را شراب بنوشانیم، و تو بیا و با وی همخواب شو، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم.» آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند، و دختر کوچک همخواب وی شد، و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد. پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند. و آن بزرگ، پسری زاییده، او را موآب نام نهاده، و او تا امروز پدر موآبیان است. و کوچک نیز پسری بزاد، او را بن عَمّی نام نهاد. وی تا به حال پدر بنی عمون است.
(پیدایش: 20 / 30ـ 38)
موسی(ع) و هارون(ع) حاصل ازدواج پدرشان با عمه اش می باشند
(در ابتدا باید بگویم بر طبق نظر کتاب مقدس ازدواج با عمه حرام است)
عورت خواهر پدر خود را کشف مکن، او از اقربای پدر تو است.
(لاویان :18 / 12)
(این هم از متن کتاب مقدس)
عمرام با عمه خود یوکابد ازدواج کرد و دو فرزند آورد به نامهای موسی و هارون
موسی با خدای خود اینچنین می گوید
تندی موسی(ع) با خدا
و موسی به خداوند گفت: «چرا به بندة خود بدی نمودی؟ و چرا در نظر تو التفات نیافتم که بار جمیع این قوم را بر من نهادی؟ آیا من به تمامی این قوم حامله شده، یا من ایشان را زاییده ام که به من می گویی ایشان را در آغوش خود بردار، به زمینی که برای پدران ایشان قسم خوردی مثل لالا که طفل شیرخواره را بر می دارد؟ گوشت از کجا پیدا کنم تا به همة این قوم بدهم؟ زیرا نزد من گریان شده، می گویند ما را گوشت بده تا بخوریم. من به تنهایی نمی توانم تحمل تمامی این قوم را بنمایم زیرا بر من زیاد سنگین است.
(اعداد : 11 / 11 ـ 14)
خداوند به موسی(ع) دستور می دهد که چون به شهر حمله بردی همه را قتل عام کن حتی اطفال شیر خواره را
موسی(ع): در جنگ هیچ جنبده ای را زنده مگذار
چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی. و چون یَهُوَه، خدایت، آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد، یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را که یَهُوَه خدایت به تو دهد، بخور. به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امت ها نباشند، چنین رفتار نما. اما از شهرهای این امت هایی که یَهُوه، خدایت، تو را به ملکیت می دهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار. بلکه ایشان را، یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فَرِزّیان و حِوّیان و یبوسیان را، چنانکه یَهُوَه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز. (تثنیه : 21 / 10 و 13ـ17)
یشع(ع) پیامبر دروغگو
والیشع به دمشق رفت و بَنْهَدَد، پادشاه ارام، بیمار بود. و به او خبر داده، گفتند که مرد خدا اینجا آمده است. پس پادشاه به حَزائیل گفت: «هدیه ای به دست خود گرفته، برای ملاقات مرد خدا برو و به واسطة او از خداوند سؤال نما که آیا از این مرض خود شفا خواهم یافت.» و حَزائیل برای ملاقات وی رفته، هدیه ای به دست خود گرفت، یعنی بار چهل شتر از تمامی نفایس دمشق، و آمده، به حضور وی ایستاد و گفت: «پسرت، بَنْهَدَد، پادشاه اَرام مرا نزد تو فرستاده، می گوید: آیا از این مرض خود شفا خواهم یافت؟» و اَلِیشَع وی را گفت: «برو و او را بگو: البته شفا توانی یافت لیکن خداوند اعلام نموده است که هر آینه او خواهد مُرد.» و چشم خود را خیره ساخته، بر وی نگریست تا خجل گردید. پس مرد خدا بگریست. و حَزائیل گفت: «آقایم چرا گریه می کند؟» او جواب داد: «چونکه ضرری را که تو به بنی اسرائیل خواهی رسانید، می دانم؛ قلعه های ایشان را آتش خواهی زد و جوانان ایشان را به شمشیر خواهی کشت، و اطفال ایشان را خُرد خواهی نمود و حامله های ایشان را شکم پاره خواهی کرد.» و حَزائیل گفت: «بنده تو که سگ است، کیست که چنین عمل عظیمی بکند؟» الیشع گفت: «خداوند بر من نموده است که تو پادشاه اَرام خواهی شد.» پس از نزد الیشع روانه شده، نزد آقای خود آمد و او وی را گفت: «الیشع تو را چه گفت؟» او جواب داد: «به من گفت که البته شفا خواهی یافت.» و در فردای آن روز، لحاف را گرفته آن را در آب فرو برد و بر رویش گسترد که مُرد و حزائیل در جایش پادشاه شد. (پادشاهان : 8 / 7 ـ 15)
سلیمان(ع) هم بت پرست شد هم بت خانه ساخت
و سلیمان پادشاه سوای دختر فرعون، زنان غریب بسیاری را از موآبیان و عمونیان و ادومیان و صیدونیان و جنّیان دوست می داشت. و او را هفتصد زن بانو و سیصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانیدند. و در وقت پیری سلیمان واقع شد که زنانش دل او را به پیروی خدایان غریب مایل ساختند، و دل او مثل دل پدرش داود با یهوه، خدایش کامل نبود. پس سلمیان در عق عشتورت، خدای صیدونیان، و در عقب ملکومم رجس عمونیان رفت. و سلیمان در نظر خداوند شرارت ورزیده، مثل پدر خود داود، خداوند را پیروی کامل ننمود. آنگاه سلیمان در کوهی که روبروی اورشلیم است مکانی بلند به جهت کموش که رجس موآبیان است، و به جهت مولک، رجس بنی عمون بنا کرد. و همچنین به جهت همه زنان غریب خود که برای خدایان خویش بخور می سوزانیدند و قربانی ها می گذرانیدند، عمل نمود.
پس خشم خداوند بر سلیمان افروخته شد و از آن جهت که دلش از یهوه، خدای اسرائیل منحرف گشت که دو مرتبه بر او ظاهر شده، او را در همین باب امر فرموده بود که پیروی خدایان غیر را ننماید. اما آنچه خداوند به او امر فرموده بود، به جا نیاورد. پس خداوند به سلیمان گفت: «چونکه این عمل را نمودی و عهد و فرایض مرا که به تو امر فرمودم نگاه نداشتی، البته سلطنت را از تو پاره کرده، آن را به بنده ات خواهم داد. لیکن در ایّآم تو این را به خاطر پدرت، داود نخواهم کرد، اما از دست پسرت آن را پاره خواهم کرد.
(پادشاه :11 / 1 و 3 ـ 12)
یهودا(ع) با عروسش زنا کرد
و یهودا، زنی مسمّی به تامار، برای نخست زاده خود عیر گرفت. و نخست زاده یهودا، عیر، در نظر خداوند شریر بود، و خداوند او را بمیراند. و یهودا به عروس خود، تامار گفت: «در خانه پدرت بیوه بنشین تا پسرم شیله بزرگ شود.» زیرا گفت: «مبادا او نیز مثل برادرانش بمیرد.» پس تامار رفته، در خانه پدر خود ماند. و چون روزها سپری شد، دختر شوعه زن یهودا مرد. و یهودا بعد از تعزیت او با دوست خود حیرة عدلامی، نزد پشم چینان گله خود، به تمنه آمد. و به تامار خبر داده، گفتند: «اینک پدر شوهرت برای چیدن پشم گلة خویش، به تمنه می آید.» پس رخت بیوگی را از خویش بیرون کرده، برقعی به رو کشیده، خود را چادری پوشید، و به دروازة عینایم که د راه تمنه است، بنشست. زیرا که دید شیله بزرگ شده است، و او را به وی به زنی ندادند. چون یهودا او را بدید، وی را فاحشه پنداشت، زیرا که روی خود را پوشیده بود.
پس از راه به سوی او میل کرده، گفت : «بیا تا به تو در آیم.» زیرا ندانست که عروس اوست. گفت: «مرا چه دهی تا به من درآیی.» گفت: «بزغاله ای از گله می فرستم.» گفت: «آیا گرو می دهی تا بفرستی.» گفت: «تو را چه گرو دهم؟» گفت: مهر و زنّار خود را و عصایی که در دست داری.» پس به وی داد، و بدو در آمد، و از وی آبستن شد. و برخاسته، برفت. و برقع از خود برداشت، رخت بیوگی پوشید. و بعد از سه ماه یهودا را خبر داده، گفتند: «عروس تو تامار، زنا کرده است و اینک از زنا نیز آبستن شده.» پس یهودا گفت: «وی را بیرون آرید تا سوخته شود!» چون او را بیرون می آوردند نزد پدر شوهر خود فرستاده، گفت: «از مالک این چیزها آبستن شده ام.» و گفت: «تشخیص کن که این مهر و زنّار و عصا از آن کیست.» و یهودا آنها را شناخت، و گفت: «او از من بی گناه تر است.، زیرا که او را به پسر خود شیله ندادم.» و چون وقت وضع حملش رسید، این اول بیرون آمد، پس او را فارص نام نهاد. پسران یهودا: عیر و اونان و شیله؛ این سه نفر از بتشوع کنعانیه برای او زاییده شدند؛ و عیر نخست زاده یهودا به نظر خداوند شریر بود؛ پس او را کشت. و عروس وی تامار فارص و زارح را برای وی زایید و همه پسران یهودا پنج نفر بودند. (پیدایش : 38 / 6 ـ7 و 11 ـ 19 و 24 ـ 27 و تواریخ : 2 / 3 ـ 4)
sorna
03-08-2011, 12:37 AM
ظهور كوروش از منظرگاه يهود
در سال 586 ق م بخت النصر پادشاه آشوری بابل اورشلیم ( اورخالم ) را گرفت ومعبد حضرت سلیمان را ویران کرد کشتار بسیار کرد و مظالم بر قوم یهود روا داشت پس از آن هزاران هزار نفر از قوم یهود را اسیر کرده واز وطنشان به بابل کوچ داد . آنها سالها در بابل در عین اسارت برای حفظ مذهب و معتقدات خود کوشیداند کمال مطلوب آنها آزادی از دست حکومت ستمگر آشور ( نیاکان اعراب ) و بازگشت به وطن خود و تجدید بنای آن سرزمین ویران شده بود در رویای ساخت حکومتی که دیگر دچار سستی وانقراض نشود روز به شب و شب به روز میرساندن اشعیا نبی میفرماید: یهودا بدست آشوری ها خراب خواهد شد و بعد آشور هم از جهت ظلم و کبر پادشاهانش منقرض خواهد شد.
http://parsaspace.com/aryanman//image/1.jpg
کتاب اشعیا نبی باب دهم: وای بر آشور که عصای غضب من است که بر آنان فرود می آید ای قوم من که در صیهون ساکنید از آشور مترسید اگر چه شما را به چوب بزنند و دست ستم گر خود را چون مصریان بر شما بلند کنند زیرا خواست من بر هلاکت ایشان خواهد بود(آشور و مصر)
وقتی یهودی ها در بابل بودن پیغمبران آنها مژده می دادند که بزودی خداوند شخصی را بر انگیزد که بنیاد ظلم در جهان را فرو خواهد کشید و ملت یهود را از اسارت بیرون آرد و دیری نگذرد که عظمت ملت یهود بازگردد.
کتاب اشعیا باب سیزده: آشوریان و بابل که فخر کلدانی هاست دیگر آباد نشود الی الابدتهی از سکنه بماند دیگر اعراب خیمه های خود را در آنجا نزنند و چوپانها در آنجا نزیند شغالها در قصور خراب و خالی آن بگردند و مار ها در امارات آن بخزند بدانید که ناجی بزرگ خواهد آمد زیرا خداوند نظر عفو نسبت به یعقوب و فرزندان بنی اسرائیل دارد...اینها گوشه ای از پیشگویی های پیامبران یهود در رابطه با سقوط آشور و ظهور کوروش بود.
کتاب اشعیا نبی باب 41 :سخنان مرا بشنوید کسی از مشرق می آید کسی را که همه او را مرد خدا می دانند (منظور کوروش)؟ کجاست که او قدم ننهد؟ خداوند ملل را به اطاعت او در آورد و شاهان را به پای او افکند خداوند شمشیرهای آنان را در مقابل او خاک وکمانهای آنان را کاه کرد کسی که از شمال بر انگیختم، او از طلوع آفتاب اسم مرا میستاید او ظالمان را لگد مال میکند چنان که خاک را برای ساختن آجر لگد میزنند و چنان که کوزه گر گل کوره را در هم میفشارد این است بنده مقرب من که دست او را گرفته ام برگزیده من که روح من نسبت به او با عنایت است من نفس خود را به او دادم و او راستی را برای مردمان آورد او داد آنها ا براستی بستاند خسته نشود ونرود تا آنکه عدالت را بر روی زمین بر قرار کند...
در جایی دیگر خداوند در مورد کوروش چنین میگوید: او شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید. (کتاب اشعیا باب 44)
ودر جای دیگر می آید: این اراده من است که در دست راست اوست تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمر های ظالمان را بگشایم و در ها را بر روی وی باز کنم و بدان که من همیشه پیش روی تو خواهم بود (خطاب به کوروش) جاهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و... تا بدانی که منم خداوند یکتا که تو را به اسمت خواندم هنگامی که مرا نشناختی به اسمت خواندم و ملقب ساختم منم خدای یکتا و دیگر نیست جز من خدایی من کمر تو را بستم تا از مشرق آفتاب تا مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست .(اشعیا نبی باب 45)
در کتاب ارمیا و ناحوم مکتوب است که کوروش پس از فتح بابل فرمانی بدین مضمون صادر کرد: خدای یکتا خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و امر فرموده است که خانه ای برای او در اورشلیم که در صیهون است بنا کنم پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد او به هورخلم که در یهود است برود و خانه یهوه که خدای یکتا و خدای حقیقی است را بنا کند هر که برود من حامی اویم وهر که باقی بماند در پناه من است و...(کتاب عزرا باب اول)
اسرای یهود در بابل پس از صدور این فرمان غرق شادی وشعف شدند چرا که کوروش در فرمان خود تصدیق میکرد که خدا به او امر کرده خانه ای در بیت المقدس بسازد آنچه جالب توجه است این که کوروش در منشور حقوق بشر خود که به زبان بابلی است مردوک ( بل مردوخ ) خدای بزرگ بابلی را ستایش کرده ولی در این فرمان عبارتی را استعمال کرده که در بیانیه منشور نیست حال آنکه کوروش میگوید: خانه یهوه خدای یکتا خدای حقیقی از این جا باید استنباط کرد که در آن زمان هم کوروش و هم پارسیان بین مذهب بنی اسرائیل و کلدانیان تفاوت می گذاشتن و درک کاملی از خدای آسمانی و یکتا داشته اند از این روست که خدای بنی اسرائیل را کوروش خدای حقیقی مینامد.در کتاب پیامبر بزرگ یهود دانیال حتی پیشگویی ها دقیقتر از قبل میشود و مشخصات و خصلت های کوروش بر شمرده میشود که از حوصله این بحث خارج است این بود چکیده ای از مرام انسانی که دنیا او را ستایش میکند .
sorna
03-08-2011, 12:39 AM
تلمود در آئین یهود
http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/01/2965.jpgخاخامهاي يهودي طي سالهاي متمادي شرحها و تفسيرهاي خود سرانه و گوناگوني برتورات نوشته اند كه همه آنها را خاخام « يوخاس » درسال1500 م جمع آوري نموده و به اضافه چند كتاب ديگر كه در سالهاي 230 و 500 م نوشته شده بودند, به نام « تلمود » يعني تعليم ديانت وآداب يهود, جمع آوري كرد.
1ـ روز دوازده ساعت است : درسه ساعت اولآن خداوند شريعت را مطالعه مي كند . در سه ساعت دوم احكام صادر مي كند .
در سهساعت سوم هم جهان را روزي مي دهد . در سه ساعت آخر هم با حوت دريا كه پادشاه ماهيهااست به بازي مي پردازد.
هنگامي كه خداوند امر كرد « هيكل » را خراب كنند خطاكرده بود، به خطاي خويش اعتراف كرده و به گريه در آمد وگفت : واي بر من كه امر كردمخانه ام را خراب كنند و هيكل را بسوزانند و فرزندان مرا تاراج نمايند .
خداوند، از اين كه يهود را به چنين حالي گذاشته سخت پشيمان است و هر روز لطمه به صورت خودمي زند و زار زار گريه مي كند ، گاهي از چشمانش دو قطره اشك به دريا مي چكد و آنچنان صدا مي كند كه تمام اهل جهان صداي گريه او را مي شنوند و آبهاي دريا به تلاطمو زمين به لرزه در مي آيد .
هرگز خداوند از كارهاي ابلهانه وغضب و دروغ بركنارنيست .
2 ـ قسمتي از شياطين ، از فرزندان آدم هستند ، آدم زني داشت از شياطينبه نام « ليليث » كه مدّت 130 سال همسر آدم بود ، شياطين از نسل او متولد شدند! « حوا » در اين مدّت 130 سال جز شيطان فرزندي نزائيد زيرا او هم همسر يكي از شياطينشده بود . و اگر غيريهود در دريا در حال غرق شدن است، نبايد نجاتش بدهي، زيرا آنهفت ملتي كه در زمين « كنعان » بودند و بنا بود يهوديان آنها را به قتل برساند,
3 ـ ارواح يهود ، از ارواح ديگران افضل است ، زيرا ارواح يهود جزء خداوند است ! همچنان كه فرزند جزء پدرش مي باشد ، روحهاي يهود نزد خدا عزيزتر است زيرا ارواحديگران شيطاني و مانند ارواح حيوانات است . نطفه غير يهودي ، مثل نطفه بقيه حيواناتاست .
4 ـ بهشت مخصوص يهود است و هيچ كس به جز آنها داخل آن نمي شوند ، ولي جهنمجايگاه مسيحيان و مسلمانان است و جز گريه و زاري چيزي عايد آنها نمي گردد, زيرازمينش از گل و بسيار تاريك و بدبو است . پيامبري به نام مسيح نيامده است و تا حكماشرار (غير يهود) منقرض نشود ، ظهور نخواهد كرد و هر وقت كه او بيايد زمين خمير نانو لباس پشمي مي روياند ، در اين وقت است كه سلطه و پادشاهي يهود باز گشته و تمامملتها مسيح را خدمت خواهندكرد ! آن زمان هر يهودي دو هزار و هشتصد برده و غلامخواهد داشت .
5-بر يهود لازم است كه املاك ديگران را خريداري كند1 تا آنها صاحبملك نباشند و هميشه سلطه اقتصادي براي يهود باشد.
و چنانچه غير از يهودي بر يهودتسلط پيدا كند ، يهود بايد بر خود گريه كند و بگويد: واي بر ما، اين چه ننگي است كهما زير دست و جيره خوار ديگران شده ايم. پيش از آنكه يهود نفوذ و سلطه كامل خود رابدست آورد لازم است جنگ جهاني بر پا و دو ثلث بشر نابود شود، و در مدت هفت سال يهوداسلحهاي جنگ را خواهد سوزانيد و دندانهاي دشمنان بني اسرائيل به مقدار بيست و دوذرع كه تقريباً هزار و سيصد و بيست برابر دندانهاي عادي مي شود ! از دهانشان بيرونخواهد آمد. هنگامي كه مسيح حقيقي پا به عرصه وجود گذارد يهود آنقدر ثـروت ومالخواهند داشت كه كليد صندوقهايشان را بر كمتر از سيصد الاغ حمل نتوان كرد ! كشتنمسيحي از واجبات مذهبي ما است1 و پيمان بستن با او يهودي را ملزم به ادا نمي كند .
روساي مذهب نصراني و هر كه دشمن يهود است را, بايد در روز سه مرتبه لعن كرد . «يسوع ناصري» (حضرت مسيح عليه السلام) كه ادعاي پيامبري كرده ونصاري (مسيحيان) گولشرا خوردند ،با مادرش مريم كه او را از مردي به نام «باندار» به زنا آورده بود ، درآتش جهنم مي سوزند .كليساهاي نصاري كه در آن سگهاي آدم نما به صدا در مي آيند بهمنزله زباله خانه است .
6- اسراييلي در نزد خداوند بيش از ملائكه محبوب و معتبراست. اگر غيريهودي، يك يهودي را بزند چنان است كه به عزت الهيه جسارت كرده است وجزاي چنين شخصي جز مرگ چيز ديگري نيست و بايد او را كشت. اگر يهود نبود، بركت ازروي زمين برداشته ميشد و آفتاب ظاهر نشده و باران نميباريد. همچنان كه انسان برحيوانات فضيلت دارد، يهود بر اقوام ديگر فضيلت دارد. نطفهاي كه از غيريهودي منعقدميشود، نطفة اسب است. اجانب (غيريهوديان) مانند سگ هستند و براي آنها عيدي نيست, زيرا عيد براي اجنبي و سگ خلق نشده است. سگ افضل از غير يهودي است، زيرا در اعيادبايد به سگ نان و گوشت داد، ولي نان دادن به اجنبي حرام است. هيچ قرابت و خويشي بيناجانب نيست، مگر در نسل و خاندان الاغ قرابتي است؟ خانههاي غيريهودي به منزلةطويله است. اجانب دشمن خدا و مثل خنزير قتلشان مباح است. اجانب براي خدمت كردنيهود, به صورت انسان خلق شدهاند.
يسوع مسيح كافر است زيرا از دين مرتد گشت وبه عبادت بت پرداخت و هر مسيحي كه يهودي نشود بتپرست و دشمن خدا خواهد بود و ازعدالت خارج است و انساني كه بر غيريهود كوچكترين ترحمي روا دارد، عادل نيست. غش وخدعه كردن با غير يهودي منع نشده است. سلام كردن بر كفار (غيريهوديان) اشكال ندارد, به شرط آنكه سراً او را مسخره كرده باشد.
7- چون يهود با عزت الهيه مساويهستند، بنابراين تمام دنيا و هر چه در اوست ملك آنها ميباشد و حق دارند كه بر آنتسلط كامل يابند، دزدي از يهودي حرام است و از غيريهودي جايز ميباشد، چون اموالديگران مانند رملهاي دريا است و هر كس زودتر بر آن دست گذاشت او مالك است.
يهودمانند زن شوهردار است و همچنان كه زن در منزل به استراحت ميپردازد و شوهر، خرجي اورا ميدهد, بي آن كه در كارهاي خارج از منزل با او شركت كند، يهود هم به استراحتپرداخته و ديگران بايد آنها را روزي بدهند.
8- هرگاه يهودي و اجنبي شكايت داشتهباشند, بايد حق را بجانب يهودي داد اگرچه بر باطل باشد. براي شما جايز است كهمأمورين گمرك را غش بنمائيد و براي او قسم دروغ بخوريد ... از خاخام «صموئيل» يادبگيريد، صموئيل از مردي اجنبي كاسهاي از طلا به قيمت چهار درهم خريداري كرد، درحالي كه فروشنده نميدانست كه آن طلا است. با اين حال يك درهمش را هم دزديد! ربودناموال ديگران بوسيلة ربا مانعي ندارد، زيرا خداوند شما را به ربا گرفتن از غيريهوديامر ميفرمايد. به كساني كه يهودي نيستند قرض ندهيد, مگر آن كه نزول بگيريد, در غيراين صورت، قرض دادن به غير يهودي جايز نيست و ما مأموريم كه به آنها ضرر برسانيم. حيات و زندگاني ديگران ملك يهود است، چه رسد به اموال آنها! هرگاه غيريهودي احتياجبه پول داشته باشد, آن قدر بايد از او ربا و نزول گرفت كه تمام دارائي خود را ازدست بدهد.
9- غيريهودي هر چند صالح و نيكوكار باشد، او را بايد كشت. حرام استغيريهودي را نجات بدهيد، حتي اگر در چاهي بيفتد, بايد فوراً سنگي بر در آن گذاشت! اگر يكي از اجانب را بكشيم, مثل اين است كه در راه خدا قرباني كردهايم. اگر يك نفريهودي كمكي به غيريهودي بكند, گناهي نابخشودني مرتكب شده است. انسان مي تواند شيطانرا بكشد به شرط اينكه خمير نان عيد را نيكو به عمل آورد. (خمير نان عيد از خون غيريهوديان ساخته مي شود) همه آنها نابود نشدند و ممكن است آن شخصي كه در حال غرق شدناست, از آنها باشد. تا ميتوانيد از غيريهود بكشيد و اگر دستتان به كشتن او رسيد واو را نكشتيد، مرتكب خلاف شدهايد. هلاك كردن مسيحي ثواب دارد و اگر كسي نميتوانداو را بكشد, لااقل سبب هلاكتش را فراهم نمايد. كساني كه مرتد شوند(يهودياني كه ازآئين يهود سر باز زنند), اجنبي و اعدامشان لازم است, مگر آن كه براي خدعة به ديگرانمرتد شده باشند. 1
10- تعدي كردن به ناموس غيريهودي مانعي ندارد، زيرا كفار مثلحيوانات هستند و حيوانات را زناشوئي نيست. يهودي حق دارد، زنهاي غيرمؤمنه (زناني كهيهودي نباشند) را به غصب بربايد و زنا و لواط با غيريهودي عقاب و كيفري ندارد. براييهودي مانعي ندارد تسليم اميال و شهوات خويش شود.
11- قسم خوردن جايز است،خصوصاً در معاملات با غير يهود. اصول قسم خوردن براي قطع نزاع تشريع شده است, امانه براي كفار، زيرا آنها انسان نيستند. جايز است انسان شهادت زور بدهد(با اينكه ميداند حق با يهودي نيست، ولي شهادت دروغ بدهد), چنانچه لازم است اگر ميتوانيد بيستقسم دروغ بخوريد, ولي برادر يهودي خويش را در معرض خطر قرار ندهيد. بر يهود واجباست روزي سه مرتبه مسيحيان را لعن كنند و دعا كنند تا خداوند آنها را نابود سازد. بر ما لازم است كه با نصاري، مانند حيوانات معامله كنيم. كليساهاي نصاري، خانهگمراهان است و خراب كردن آنها ضروري و واجب است.
12- ملت برگزيده خداوند مائيمو لذا براي ما, حيوانات انسان نمايي خلق كرده است, زيرا خدا ميدانست كه ما احتياجبه دو قسم حيوان داريم، يكي حيوانات بيشعور و غيرناطقه مانند بهائم و ديگريحيوانات ناطقه و باشعور مانند مسيحيان و مسلمانان و بودائيان و براي آنكه بتوانيماز همة آنها به اصطلاح سواري بگيريم، خداوند ما را در جهان متفرق ساخته است و لهذاما بايد دختران زيبا و خوشگل خود را براي پادشاهان و وزرا و شخصيتهاي برجستة غيريهود, به تزويج درآوريم، تا بوسيلة آنها بر حكومتهاي جهان، تسلط داشته باشيم! چنانچه معلوم شد يهود يك حزب خطرناكي براي فريب دادن مردم است كه آن هم به صورتمذهب و آئين درآمده است .
sorna
03-08-2011, 12:41 AM
خطر یهود
خیلی از دوستان از من میخواهند که به بیان خطر یهودیت، بهائیت و نیز وهابیت بپردازم و در مورد آنها افشاگری نمایم. البته باید خاطرنشان کنم در برابر یهودیت، بهائیت و وهابیت اساسا" چیز خطرناکی نیستند. از دیدگاه این حقیر این دو مکتب اساسا" ناشی از خطاهای بشری بوده و با خطر دهشتناک یهودیت اساسا" قابل مقایسه نیستند.
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» مائده ۸۲
از آغاز کارم، خیلی از دوستان از من خواسته اند که به بیان خطر یهودیت، بهائیت و نیز وهابیت بپردازم و در مورد آنها افشاگری نمایم. البته باید خاطرنشان کنم در برابر یهودیت، بهائیت و وهابیت اساسا" چیز خطرناکی نیستند. از دیدگاه این حقیر این دو مکتب اساسا" ناشی از خطاهای بشری بوده و با خطر دهشتناک یهودیت اساسا" قابل مقایسه نیستند.
با کمال تأسف مردم ما، اصلا توجهی به خطر یهود، ندارند و این مسئله خیلی ناگوار است و مانند خواب بودن در زمان تهاجم دشمن است. آیا یهود به ما حمله کرده است؟ در این مقاله پاسخی به این سؤال خواهید یافت.
علت کم توجهی مردم به خطر ناشی از یهود چیست؟
۱.گروهی تحت تأثیر سیستم تبلیغاتی مخوف یهودیها قرار دارند که پایینتر از آن نیز سخن میگوییم.
۲.گروهی به خاطر لجبازی با نظام جمهوری اسلامی، با هر چیزی هم که نظام از آن سخن بگوید دشمنی میکنند لذا بخاطر اینکه حکومت از دسیسۀ یهود سخن میراند آنها مثل دیو وارونه کار برعکس سعی در دفاع از حقوق از دست رفتۀ یهودیها دارند!!
۳.گروهی نیز به علت تمایلات نژادپرستانه و ضدعربی، با هر چه که با عرب بجنگد موافقند و رژیم صهیونیستی نیز از این دسته است!!
البته این مقاله، چندان خطاب به این افراد نیست، بلکه من سعی دارم حقایق را برای مسلمانان بنگارم و در این راه از خدا، یاری میطلبم.
آیا یهودیت و یهودیان همه خطرناکند؟
البته پاسخ به این سؤال منفیست. ما مثل مسیحیان قرون وسطایی نمیندیشیم که بخواهیم یهودیان را دشمن محض بدانیم.
اما خاصیتهای عجیبی در بین یهودیان وجود دارد. یهودیها خاصیتهای اخلاقی خاصی دارند که آنها را از دیگران متمایز میکند:
۱. مظلوم نمایی: یهودیها در این زمینه بسیار استاد هستند این مظلوم نمایی هم در خود آنها احساس مسئولیت بیشتری ایجاد میکند و هم نظر ترحم آمیز افکار عمومی را به سویشان جلب میکند تا جایی که امروزه همه معتقدند: یهودیها باید جایی داشته باشدند تا بتوانند در آن زندگی کنند!
همین مظلوم نمایی هاست که چشم جهانیان را به کشتارهای فلسطین بسته است بخصوص که در وسایل ارتباط جمعی و شرکتهای سینمایی نفوذی عمیق دارند.
۲.حس قومیت گرایی: این قومیت گرایی تا به جایی پیش رفته است که یهودیت را به مکاتب نژادپرستانه شبیه کرده است. یهودیها فکر میکنند به واسطۀ یهودی بودن و این که از نسل یعقوب(ع) هستند از یک برتری اساسی نسبت به سایر اقوام برخوردارند و باید بر بقیه سروری کنند! هزاران سال آوارگی هم خودشان ادعایش را دارند، نتوانسته است آنها را از این نظر برگرداند!
این حس قومیت گرایی یکی از نقاط قوت رژیم صهیونیستی است. ویکتور استروفسکی،مأمور سابق موساد، در کتاب «راه نیرنگ» میگوید که روش اجرای عملیاتهای موساد در کشورهای عربی (که سفارتی در اختیار حکومتشان قرار نمیدهند تا در آن دفتری برای موساد داشته باشند) اینطور است که از یهودیان مقیم این کشورها استفاده میکنند. برخی از این یهودیان به صورت داوطلبانه منزل یا مغازۀ خود را برای پوشش برخی عملیاتها در اختیار موساد قرار میدهند.(استروفسکی از ابتدای دهۀ نود بخاطر این کتاب در زندان صهیونیستها به سر میبرد)
۳.تمایل فراوان به تحریف حقایق: این مسئله،اصل بحث ما است. فعلا فقط اینرا بگویم که به قول شهید مطهری،در بحث انحرافات در واقعه تاریخی عاشورا، یهود قهرمان تحریف است در قرآن:
فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ بقره ۷۵
مقابلۀ یهودیت با اسلام
با وجود اینکه به گواهی تاریخ(سیرۀ ابن هشام) تا پیش از بعثت پیامبر(ص)، یهودیان، کفار یثرب را تهدید میکردند که به مدد پیامبری که از مکه برمیخیزد، شما را شکست میدهیم؛ به محض شنیدن خبر ظهور پیامبری که وعده اش را میدادند، به مقابله با او پرداخته، قریش را در پرسیدن سؤالات به ظاهر سخت از پیامبر یاری نمودند.
پس از اینکه پیامبر اعظم(ص) به مدینه هجرت فرمودند نیز یهودیان مدینه، علیرغم اینکه با پیامبر خدا پیمان بسته بودند بارها از پشت سر، بر اسلام و مسلمین خنجر زدند(تمسخر اسلام و پیامبر، توطئه های پیاپی، درگیریهای پیاپی با مسلمین، حمایت مالی از قریش و تحریک آنان به جنگ با مسلمین،توطئه در جنگ خندق، تلاش برای کشتن پیامبر و حتی یکبار مسموم کردن پیامبر و...) و لذا طبق مفاد پیمان از مدینه اخراج شدند.
اما این اخراج نتوانست خطر وحشتناک یهود را، از میان بردارد. یهودیان تازه مسلمان مانند زهری که همراه غذا به درون بدن راه میابد، به درون مسلمین راه یافتند و از همۀ آنها معروفتر،کعبالاحبار، است. این آقا که متأسفانه در زمان جناب عثمان،خلیفۀ سوم، به سخنگوی دینی در مرکز حکومت تبدیل شده بود، دهها افسانه و حدیث دروغین به اسلام افزود. همین است که ما در کتب تاریخ و حدیث مسلمین حرفهای گزاف و گاها" توهین آمیز در مورد پیامبر و بزرگان اسلام میبینیم.
دوران نوین مقابلۀ یهودیت با اسلام
یهودیها فقط با مسلمین مشکل نداشتند و هر جا که قدرتی میافتند همان کاری را با دیگران میکردند که با مسلمین کرده بودند. اما از شانس بدشان، در اروپا مسیحیت قدرت زیادی داشت ودوران تفتیش عقاید یکی از سیاهترین دورانها را برای آنها رقم زد. مسیحیان متعصب به نسل کشی از آنان پرداختند و در کنار آن به کشتار بقایای مسلمین در اسپانیا نیز ادامه دادند. دولت عثمانی کشتیهایی را برای نجات جان مسلمین به اسپانیا فرستاد که یهودیان نیز همراه با مسلمانها سوار کشتیها شدند و به عثمانی پناهنده گردیدند. چه بسا اگر عثمانی نبود، اروپا از وجود یهود پاکسازی میشد.
در یکی دو قرن اخیر بار دیگر یهودیان، به فکر بازسازی شرایط خویش افتادند و از همان حس مظلوم نمایی نیز برای جلب عواطف همکیشان و مردم سکولار مدد جستند که در اواخر تلاشهایشان روی کار آمدن فردی چون هیتلر نیز به آنها یاری رساند! افسانۀ هولوکاست بدون هیتلر، غیرقابل آفرینش بود! با آنهمه مظلوم نمایی تلاشهای فراوان یهود برای تأسیس کشوری در «سرزمین موعود» توانست موافقت جهانیان را نیز برانگیزد. لذا سازمان ملل(!) رأی به ایجاد کشوری به نام اسرائیل داد!
با ایجاد این کشور جدید، یهودیان که اصلیترین دشمن خود را مسلمینی میدیدند که میخواهند خاکشان را از آنها پس بگیرند با تمام قدرت به مقابله با اسلام پرداختند. یهودیان که اساسا علاقه خاصی به قرار گرفتن بر رأس هرمهای جنگهای تبلیغاتی دارند، توانستند اینکار را به خوبی انجام دهند.
کرسی های شرق شناسی دانشگاههای جهان، بسیاری از شبکه های معتبر خبری و بسیاری از شرکتهای بزرگ فیلمسازی دنیا، در دست یهودیان است.
یهودیان مستشرق، در کتب به ظاهر علمی خود، بزرگترین دروغها و تهمتها و توهینها را در مورد اسلام به چاپ میرسانند و به خورد مردم دنیا میدهند. بسیاری از مطالبی که در کتب و سایتهای اسلامستیزان میبینید ترجمۀ آثار این مستشرقین تحریفگر است.علت اینکه نمیتوانید در اینترنت سایتهای لامذهب فقط بر ضد اسلام مینویسند این است که یهودیان بر ضد اسلام مینویسند و اینها هم که از آنها کپی میکنند فقط مطالب ضداسلامی میابند! متأسفانه برخی دانشجویان ناآگاه ما نیز با خواندن این مطالب سراسر تحریف به واسطه اینکه نویسندۀ آن یک مستشرق معروف است این تهمتها را جزء حقایق میپندارند! لازم به ذکر است که مستشرقین یهود، از افسانه سازیهای پیشینیان خود همچون کعبالاحبار و ابنالنديم، که در تاریخ اسلام همچون داستانهای واقعی ثبت شده است، نیز کمال استفاده را بردهاند.
از سوی دیگر در واحدهای خبررسانی،که معروفترینهایشان توسط یهودیان اداره میشوند، نیز سعی میکنند، اخبار مربوط به مسلمین را طوری منعکس کنند که آنها را در دید مردم دنیا گروهی وحشی، تروریست و ضدبشر جلوه دهند.
محصولات سینمایی یهودیان که همه ساله بر ضد مسلمین و در تلاش برای تحقیرشان ساخته میشود؛ سعی میکند آنچه را که، سرویسهای خبری ادعا میکنند و مستشرقین یهود مینویسند، بر روی پردۀ سینما به خورد مخاطب بدهند.
sorna
03-08-2011, 12:42 AM
45 سال مبارزه انديشه امام(ره) با انديشه صهيونيسم
آنچه حضرت امام خميني (ره)بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را نسبت به ديگر مردان تاريخ ساز جهان تمييز مي دهد نگاه شامل و همه جانبه نگر او قبل و بعد از انقلاب به تحولات داخل ايران،منطقه و جهان به يک اندازه است. به اين معني که حضرت امام(ره)نظير انقلابيون کشورهاي ديگر تنها نگاه به ايجاد تحول در درون ايران نداشت بلکه به همان اندازه که در مورد مشکلات و ايجاد تحول دروني تلاش و برنامه داشت به همان اندازه نسبت به مشکلات منطقه و جهان دغدغه رفع مشکلات و ايجاد تحول داشت. تغيير در وضع موجود در فلسطين و ساير کشورهاي اسلامي به عنوان مسايل مبتلابه جهان اسلام و تغيير در نگاه دولتهاي استعماري به کشورهاي باصطلاح جهان سومي از جمله اين نگاه حکيمانه او همزمان با تلاش براي ايجاد ساختارهاي جديد در ايران بود. اينک در آستانه نوزدهمين سالروز رحلت جانگداز اين جهان بين بي نظير، شرايط و تحولات منطقه تاييدي است بر اين ادعا که حضرت امام (ره)خواستار انقلابي نه تنها در ايران که در منطقه و جهان بود. پيروزي هاي اخير ملت فلسطين و مقاومت لبنان، بيداري ملتها و تنفر عمومي از حضور مداخله گرايانه آمريکا در منطقه و جهان مصداق روشني بر اين مدعا است.
متأسفانه در اين 30 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي نتوانستهايم نظرات امام را در اين خصوص در جامعه به خوبي بيان کنيم و بسياري از شبهات موجود در اين عرصه با تشريح اين نظرات يقيناً حل خواهد شد.
کساني که به طور يکجانبه و معمول در مورد امام خميني (ره) قلم فرسايي کرده و يا سخن گفتهاند بعضي ها صرفاً امام را پرچمدار مبارزه با رژيم پهلوي و سفاک شاهنشاهي دانسته و سراسر زندگي و مبازرات اين بزرگ مرد تاريخ را در اين محور خلاصه کردهاند، در صورتي که امام با نگاه تيزبيني که داشتند با شناخت کامل از ماهيت اسرائيل و صهيونيسم، ريشه همه مشکلات جهان اسلام، منطقه و به خصوص ايران رژيم پهلوي را شناسايي کرده و نوک پيکان حملات و مبازره خويش را به سمت اسرائيل نشانه گرفتند و از اين زاويه آن را مورد بحث وبررسي قرار دادند.
فلسطين قبل از امام خميني(ره)
از 14 مي سال 1948 که رژيم صهيونيستي به طور نامشروع پا به عرصه وجود گذاشت و 6 ساعت بعد آمريکا و چند ساعت بعد از آن، شوروي سابق به عنوان دو بال صهيونيسم جهاني آن را به رسميت شناختند ، تاکنون 60 سال از حيات غاصبانه اين رژيم ميگذرد و در طول اين مدت در عرصه بينالمللي، موضع قدرتها و سازمانهاي بينالمللي، حمايت و همکاري و موضع ملتها، تنفر و انزجار بوده که البته خيلي نتوانسته بعد بيروني پيدا کند. در دنيا سعي بر اين بود با مطرح کردن شعار «سرزمين بدون ملت براي ملت بدون سرزمين» در اذهان عمومي اينگونه جا بياندازند که يک عدهاي مظلوم و آواره که تحت ظلم و ستم بودند و قضيه هولوکاست (همه سوزي) براي اينها پيش آمده و اينها را در کورههاي آدم سوزي سوزاندهاند و يا با گازهاي «ب زکلون 2» خفه کردهاند ، حالا سرزمين بدون صاحبي را تصرف کرده و مالک آن شدهاند. يعني در واقع با اين ترفند درصدد مشروعيت بخشي به رژيم غاصب صهيونيستي بودند. مجمع عمومي سازمان ملل هم در 29 نوامبر سال 1947 با تصويب طرح تقسيم فلسطين به 5/56 درصد تحت کنترل يهوديان، 43 درصد تحت کنترل اعراب و قدس به عنوان منطقه بينالمللي ، اشغال سرزمين فلسطين را به رسميت ميشناسد و آن را به عنوان يک قضيهاي که به تاريخ پيوسته ، تمام شده اعلام ميکند.
شروع نهضت امام خميني (ره)
با شروع نهضت امام، اين قضيه ابعاد تازهاي پيدا ميکند. امام در طول 15 سال مبارزه(1342 تا 1357 شمسي) و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تحول جدي و جديدي را در اين خصوص ايجاد ميکند.
شروع اين نهضت زماني است که قدس، قبله اول مسلمانان و معراجگاه پيامبر اکرم (ص) در اشغال بود و از طرفي صهيونيسم جهاني بر اهرمهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي در جهان مخصوصاً جهان غرب سيطره يافته و تعقيب استراتژي اشغال سرزمينهاي پهناور و زرخيز اسلامي را براي تحقق يافتن شعار «از نيل تا فرات» در دستور کار خود قرار داده بود و از سويي ديگر نيز يهود و عوامل فراماسونري* (1) (طرافداران يهود) سلطه وحشتناک و همه جانبهاي را در مراکز و محافل حساس ايران پيدا کرده بودند. در واقع ايران در زمان شاه، بازار واردات انبوه کالاها و محصولات اسرائيل بود که اقتصاد رژيم صهيونيستي را رونق ميبخشيد و از سويي ديگر شاه با صدور و تأمين نفت مورد نياز اسرائيل به کمک اين رژيم ميشتافت.
نفت کشورمان در مجموع در اقتصاد و صنايع اسرائيل تبديل به گلوله و سلاحي ميشد که بر سينه فلسطينيان مسلمان مينشست و ايران پايگاهي براي عمليات جاسوسي اسرائيل و کنترل اعراب منطقه شده بود.
امام با آگاهي از اين مسائل، يکي از انگيزههاي خود در برابر حاکميت پهلوي را، سلطه روز افزون يهوديان و عوامل آنها بر ايران شاهنشاهي اعلام ميکند. در ديدگاه امام، شاه کارگزار صهيونيستها بود که مأموريت داشت زمينه گسترش نفوذ آنها را در اين کشور و کشورهاي اطراف فراهم آورد. امام در سال 42 طي سخناني ميفرمايند. «اينجانب کرارا خطر اسرائيل و عمال آنها را که در راس آنها شاه ايران است، گوشزد کردهام، ملت اسلام تا اين جرثومه فساد را از بن نکند روي خوش نميبيند و ايران تا گرفتار اين دودمان ننگين است. روي آزادي نخواهد ديد.»
در عصر پهلوي ، نهادها و محافل مخفي و قدرتمند صهيونيسم جهاني در تمام شئون اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي ، نظامي و اطلاعاتي و امنيتي دخالت داشتند. بر اساس مدارک موجود يهودي ها و مامورانشان سمت هاي حساس کشور را بر عهده داشتند و در جنبه هاي گوناگون ، امور را در جهت برنامه و اهداف خود سوق مي دادند به طوري که هر حرکتي برضد اسرائيل و صهيونيسم سريعا توسط اينها سرکوب مي شد . به عنوان مثال ، طبق مدارک موجود در دوران حساس مشروطه تا کودتاي رضاخان ، نخست وزيرهاي دولت هاي مختلف از ماموران شبکه جهاني يهود و به عبارتي دقيق تر سازمان جهاني فراماسونري بودند که به لحاظ فکري و هم جنبه تشکيلاتي ، موظف به فرمانبرداري از کارفرمايان خود بودند و در اجراي برنامه هاي سياسي ، اقتصادي و فرهنگي همه تلاش خود را به کار مي بردند. يکي از اين چهره ها «محمدعلي فروغي» است که با روي کار آمدن رضاخان ، کفالت نخست وزيري به او واگذار مي شود. وي در دوران سلطنت رضاخان 4 بار نخست وزير مي شود. پس از روي کار آمدن محمدرضا پهلوي و دوران اول پادشاهي او نيز ، فروغي 3 بار به نخست وزيري رسيد. در دوره قاجاريه هم چندين بار وزير دارايي ، وزير عدليه و وزير خارجه گشت و در برخي ديگر وزارتخانه ها و ادارات مهم آن زمان سمت هاي حساس را دارا بوده است. او علاوه بر عهده داري ماموريت هاي خارجي ، جمعا پنج بار وزير امور خارجه ، چهار بار وزير دارايي ، سه بار وزير عدليه ، چهار بار وزير جنگ ، يک بار وزير اقتصاد ملي و يک بار وزير دربار بود. اين در حالي است که وي به عنوان يک دانشمند به جامعه معرفي شده است. جد بزرگ اين خانواده از يهوديان بغداد بوده و وي از سرکردگان و فعالان سازمان فراماسونري، بنيانگذار و استاد اعظم «لژ بيداري» ايران بود.
«امير عباس هويدا» نيز يکي ديگر از فراماسونرها به شمار ميرفت که از نخست وزيران معروف محمدرضا پهلوي بود. وي که از نوادگان ميرزا يعقوب يهودي از بهائيان مشهور و عضو بلند پايه فرماسونري ايران بود از بهمن 1343 تا مرداد 1356 حدود13 سال سمت نخست وزيري را برعهده داشت. در دوره وي، پيوندهاي نهان و عيان دربار پهلوي با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهيونيسم به مستحکم ترين شکل خود رسيد.
امام(ره) با اطلاع از اين وضعيت، شروع به افشاگري بر ضد اين رژيم کرده و ميفرمودند «تأسف بالاتر، تسلط اسرائيل و عمال اسرائيل است بر بسياري از شئون حساس مملکت و قبضه نمودن اقتصاد ايران به کمک دولت و عمال دستگاه جبار» و يا در جاي ديگر ميفرمايند: «آقا مگر شما يهودي هستيد؟ مگر مملکت ما مملکت يهود است» امام در سال 41 و 42 در آغاز شروع نهضت اسلامي، اولين مساله اي را که مطرح ميکنند، مساله اسرائيل است. امام ميگويد: ميگويم اسرائيل 3 تا شان دارد:
1- يکي غاصبيت و ظالميت است که هنوز اين شأنش پابرجاست و هنوز دارد ظلم ميکند، ميکشد و خونريزي به راه مياندازد.
2- اسرائيل خطري دائمي براي خاورميانه است.
3- اسرائيل تشکيل شده است براي اينکه اسلام را از بين ببرد و در واقع اسرائيل خودش نيست بلکه نوک پيکان تمدن غرب براي تسويه حساب قطعي و آخرالزماني با دين اسلام است.
اينکه امام اسرائيل را به عنوان خطري دائمي براي خاورميانه ميداند در واقع اين نگاه امام، نگاهي نو و ابداعي بينظير در اين مسأله است. امام تهديد دائمي را مطرح ميکند يعني اينکه اين قضيه زمانبردار نيست و اين خطر از بين نميرود تا اينکه کاملاً نابود شود. امام در واقع اسرائيل را عامل دائم ايجاد ناامني و چپاول در منطقه خاورميانه ميداند.
اهميت خاورميانه از آن جهت است که محل تولد سه دين از اديان الهي ومحل برخورد سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا است و با توجه به منابع غني انرژي که در اين منطقه وجود دارد کليد منابع انرژي دنيا ميباشد. يعني هر کس اين منطقه را در اختيار داشته باشد انرژي آينده دنيا را دارد. البته منطقه خاورميانه علي رغم وجود منابع غني، پول کافي ، نيروي انساني کارآمد و سابقه تمدني ديرينه هنوز در فهرست کشورهاي بدوي جهان امروز از لحاظ استانداردهاي رفاه و توسعه است، کشورهايي که از آنها به عنوان جهان سومي نام برده ميشود.
علت اصلي عقبماندگي و لنگ بودن خاورميانه در ابتدايي ترين نيازهاي خود با توجه به اينکه بر روي طلاي سياه و منابع غني و روزميني نشسته، عدم وجود امنيت به عنوان ريشه و بستر ساز توسعه است که البته توسط دول خارج از منطقه طراحي شده و در اين ميان پيمانکار اصلي دول خارجي در خاورميانه، صهيونيسم بينالملل است که در قالب حکومت نامشروع اسرائيل بنيان نهاده شده و تأثير گذاري شديدي بر ارکان امنيتي خاورميانه دارد.
در واقع وجود بسياري از مشکلات اقتصادي و عقبماندگي خاورميانه به خاطر عدم امنيت است که مسبب اصلي آن وجود اسرائيل به عنوان ناامن کننده منطقه ميباشد. لذا هرجا که ناامني باشد خود بخود بسترهاي سرمايهگذاري و رشد در آن از بين خواهد رفت و ناچار سرمايهها به جايي سوق داده خواهند شد که امنيت باشد.
وجود اسرائيل اين کارکرد را براي غرب و آمريکا دارد که علاوه بر اهرم فشار آمريکا و غرب بر کشورهاي منطقه، سرمايهگذاريها را نيز به سوي اين کشورها سوق ميدهد و مانع از رشد اقتصادي خاورميانه ميشود.
لذا امام ريشههاي عقبماندگي و مشکلات اقتصادي خاورميانه، منطقه و ايران را در وجود اسرائيل مي داند و ميگويد : «تا زماني که اين غده سرطاني از صفحه روزگار محو نشود، اين مشکلات حل نخواهد شد.»
نگاه دوم امام به مساله اسرائيل اين است که اسرائيل را تهديدي دائمي براي اسلام ميداند. انسان ميتواند غصب را فراموش کند مثلاً ممکن است طرف مقابل که مال او را غصب کرده از لحاظ قدرت بالاتر باشد و انسان مجبور شود از خير آن بگذرد و آن را به خدا واگذارکند ولي اگر همين قدرت، هويت ديني انسان را خدشه دار کند اصلا نمي شود فراموشش کرد و ساکت نشست.
امام در سال 42 به طلبههايي که براي آموزش آمده بودند، توصيه ميکند: اسلام در خطر است، اسرائيل دشمن دين است و بايد از ميان برداشته شود. بعد، ساواک در واکنش به اين صحبت امام طلاب را جمع مي کند و مي گويد: هر چه ميخواهيد بگوييد جز اين سه مطلب : 1- اسلام در خطر است 2- اسرائيل دشمن دين است 3- از شاه بدگويي نکنيد .
امام در صحبتهاي بعديشان ميفرمايند:«امروز به من اطلاع دادندکه بعضي از اهل منبر را برده اند در سازمان امنيت و گفته اند شما سه چيز را کار نداشته باشيد ديگر هر چه مي خواهيد بگوئيد ، يکي شاه را کار نداشته باشيد ، يکي هم اسرائيل را کار نداشته باشيد ، يکي هم نگوئيد دين در خطر است ، اگر اين سه تا امر را ما کنار بگذاريم ، ديگر چه بگوئيم؟ ما هرچه گرفتاري داريم از اين سه تا هست ، تمام گرفتاري ما. روابط ما بين شاه و اسرائيل چيست که سازمان امنيت مي گويد از اسرائيل حرف نزنيد ، اين دو تناسبشان چيست ؟ مگر شاه اسرائيلي است؟ به نظر سازمان امنيت ، شاه يهودي است؟»
تأثير انديشه امام در پيدايش گروههاي مقاومت
تفکر امام و انقلاب اسلامي برگرفته از اين تفکر، تبديل به الگويي براي اسلام خواهي، استکبار ستيزي و آرمان تشکيل حکومت ديني در بين ملتهاي اسلامي شده به گونهاي که اردوگاه غرب و سران غير مردم سالار عرب را به چالش و واکنش کشانده است.
در واقع گروههاي مقاومت در منطقه همچون اخوان المسلمين در مصر و سوريه، جبهه نجات اسلامي در الجزاير و گروههاي فلسطيني و حزبالله لبنان حتي اسلام خواهي اخير در ترکيه و تکيه يک اسلام گرا بر کرسي ريسات جمهوري اين کشور که همسرش حاضر به برداشتن حجابش نمي شود همه الگو گرفته از انديشه مقاومت امام (ره)و انقلاب اسلامي هستند. وگرنه 80 سال پيش آتاتورک ترکيه نوين را تشکيل داد و باصطلاح کشف حجاب کرد که دين را از سياست جدا نمايد اما با گذشت 80 سال ما شاهد جانشيني براي آتاترک در ترکيه هستيم که نه تنها اسلام گرا است که همسرش هرگز حاضر نمي شود در مراسم سوگند رياست جمهوري حجابش را کشف کند.
يا به عنوان مثال ديگر شهيد دکتر فتحي شقاقي، زماني که سال 57 دانشجوي پزشکي در مصر بودند نظرات و نگاه امام به قضيه فلسطين را به صورت جزوهاي دست نويس با عنوان « ديدگاه خميني، يگانه راه نجات فلسطين » در دانشگاه تکثير و پخش ميکند و بعد از آن، اين جزوه تبديل به کتاب ميشود و به سرعت به چاپ پنجم ميرسد و بعد ناياب ميشود. وي 3 سال بعد با الگو برداري از اين انديشه، جنبش جهاد اسلامي فلسطين را تاسيس ميکند.
در لبنان نيز رهبران حزبالله که در واقع اين جنبش در پاسخ به ***** رژيم صهيونيستي به اين کشور در سال 1982 شکل ميگيرد، به تأثير انقلاب اسلامي ايران و تفکر امام بر شيعيان اين کشور اذعان دارند و با افتخار از آن ياد ميکنند.
« سيد حسن نصرالله » دبير کل حزبالله لبنان در مصاحبه با شبکه الجزيره در پاسخ به اينکه چرا ايران را شريک پيروزي خود در لبنان ميدانيد، ميگويد: « به سبب اينکه پايه و اساس ايده مقاومتي که در لبنان شروع شد و به حرکت درآمد، در عمق، قدرت فعاليت و جديت خود به امام خميني (ره) برميگردد و اوست که همه اين ابعاد را به مقاومت بخشيد.»
ابتکار امام پس از پيروزي انقلاب
پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز بلافاصله امام اولين کسي را که به حضور ميپذيرد و با او دوستانه رفتار ميکند « ياسر عرفات » رئيس سابق تشکيلات خودگردان است.
امام در همان زمان که مبارزات ملي گرايانه فلسطينيها را قبول نداشت و ميدانست در نهايت به سازش مدل عرفات ختم ميشود، اما در پاسخ به سوالي که آيا ميتوانيم سهم امام را براي فلسطين خرج کنيم، ميفرمايند: مجاز هستيد. در حالي که در همان زمان عرفات اعلام کرده بود ما فاقد ايدئولوژي هستيم و صرفا وطني و مليگرائيم و براي خاک فلسطين ميجنگيم. با وجود اين، امام با همه سختگيريهايي که نسبت به خمس و زکات و بيتالمال داشتند اجازه دادند بخشي از پول خمس که سهم امام است براي مسأله فلسطين خرج شود.
ضمن آنکه جمهوري اسلامي ايران تنها کشوري بود که پس از انقلاب سفارت اسراييل در تهران را به سفارت فلسطين در تهران تبديل کرد.
امام پس از پيروزي انقلاب اسلامي آخرين جمعه ماه مبارک رمضان در سال 57 را « روز قدس » نامگذاري ميکند و ميگويد:
« روز قدس، روز فلسطين نيست، روز اسلام است.»
و بعد شعار استراتژيک «راه قدس از کربلا مي گذرد» را مطرح مي کند و ميگويد آزادي فلسطين اولويت بعدي ما است.
در نگاه امام، حمايت از گروههاي جهادي فلسطين و حزبالله لبنان به عنوان خط مقدم کشورهاي منطقه و اسلام در برابر رژيم صهيونيستي واجب است تا اين رژيم را که نوک پيکان صهيونيسم جهاني است و مثل ماري است که فعلا از منطقه فلسطين بيرون آمده در همانجا مهار کنيم. چون اسرائيل قانع به سرزمينهاي اشغالي نيست و با شعار « از نيل تا فرات » در فکر سيطره بر کشورهاي منطقه و چپاول منابع آنها و در نهايت تسخير کل جهان است و هر زمان که از دست گروههاي جهادي فلسطين و لبنان خلاصي يابد قطعاً ***** به کشورهاي اطراف را در دستور کار خود قرار خواهد داد و يقينا ايران نيز به عنوان کشور مستقلي که رودروي صهيونيسم جهاني قد علم کرده و روز به روز قدرتمندتر ميشود در راس حملات اينها خواهد بود ولي اسرائيل تا از دست گروههاي مقاومت رهايي نبايد به فکر ***** به ايران نخواهد بود. رئيس سابق ستاد ارتش اسرائيل قبل از جنگ سي و سه روزه عليه لبنان گفته بود : « ما اگر به تاسيسات هستهاي بوشهر حمله کنيم پاسخ خود را از حزبالله خواهيم گرفت.»
به اعتراف مقامات اسرائيلي، برنامه آمريکائيها در سال 2006 اين بود که اول گروههاي جهادي فلسطين و لبنان را از بين ببرند و بعد به سوريه به عنوان متحد ايران در منطقه و سپس به ايران حمله کنند که چون در گام اول از حزبالله در جنگ 33 روزه شکست سنگيني خوردند، ديگر جرات حمله به ايران را پيدا نکردند. لذا ما هرچه قدر هم که براي فلسطينيان و حزبالله هزينه کنيم در واقع براي دفاع از خود و دينمان هزينه کردهايم. در واقع ما هيچ منتي بر فلسطينيان نداريم که از آنها حمايت ميکنيم بلکه فلسطيني ها و لبناني ها هستند که براي اسلام و مباني ان مي جنگند. شايد همه حمايت ما از فلسطيني ها در روز قدس متجلي شود و در اين روز بر ضد اسرائيل تظاهرات ميکنيم و در واقع از فلسطين حمايت معنوي و سياسي ميکنيم و حمايت مالي هم به خاطر مسدود شدن تمام حسابهاي بانکي گروههاي فلسطيني در خارج از سرزمينهاي اشغالي و مسدود شدن تمام راههاي ارتباطي فلسطينيان با خارج از اين سرزمينها، صورت نميگيرد و اين در حالي است که آمريکا سالانه 7 ميليارد دلار کمک مالي مستقيم و چندين ميليارد دلار کمک غير مستقيم به رژيم صهيونيستي ارائه ميکند. در واقع آمريکا، انگليس، کانادا و تمام کشورهاي غربي که از اسرائيل حمايت ميکنند از موجوديت تمدن غرب دفاع ميکنند.
اتحاد امت اسلامي، راه نجات فلسطين
امام تنها راه نجات فلسطين را، اتحاد و قيام امتهاي اسلامي عليه اسرائيل اعلام ميکند و همواره بازگشت به اسلام و متحد شدن را شرط نجات فلسطين و جلوگيري از اميال توسعه طلبانه صهيونيسم ميداند و ميفرمايد: « براي من يک مطلب به شکل معما است و آن اين است که همه دول اسلامي و ملتهاي اسلامي ميدانند که درد چيست؟ ميدانند دست اجانب در بين است که اينها را متفرق از هم بکنند. ميبينند که با اين تفرقهها، ضعف و نابودي نصيب آنان ميشود، ميبينند يک دولت پوشالي اسرائيل در مقابل مسلمين ايستاده که اگر مسلمين مجتمع بود و هرکدام يک سطل آب ميريختند او را سيل ميبرد، معذلک در مقابل او زبون هستند. » و در جاي ديگر مي فرمايند : « شماها منتظر اين نباشيد که دولت هاي شما براي شما کار بکنند. من دولت هاي عربي را بيش از پانزده سال است که نصيحت کردم با هم متحد شوند و قدس را نجات دهند و هيچ ابدا در آنها اثر نکرد براي اينکه در فکر اين مسائل نيستند... اينها هيچ يکشان به فکر امت ها نيستند ، امت ها خودشان بايد به فکر خودشان باشند. اگر ما بنا بود که بنشينيم تا براي ما دولت ها کار بکنند ، حالا باز همان عقب ماندگي را داشتيم و باز شاه سابق بر ما حکومت مي کرد. ما به قوت ايمان که در شعب ما حاصل شد ، با آن قوت ايمان با اين ابرقدرتها مخالفت کرديم و بحمدالله پيروز شديم و دست آنها را کوتاه کرديم. شما اگر بخواهيد بر مشکلات خودتان پيروز شويد ، اگر بخواهيد قدس را نجات بدهيد اگر بخواهيد فلسطين را نجات بدهيد ، اگر بخواهيد مصر را نجات بدهيد و ساير ممالک عربي را نجات بدهيد از دست اين عمال و از دست اجانب ، ملت ها بايد قيام کنند ، بايد ملت ها اين کار را انجام بدهند ، ننشينند که دولت ها بر اين مسائل وارد بشوند ، آنها روي مسائلي که براي خودشان صرفه دارد عمل مي کنند. ملت ها بايد قيام کنند و ملت ها بايد رمز را بفهمند که رمز پيروزي اين است که شهادت را آرزو کنند و به حيات ، حيات مادي ، دنيايي و حيواني ارزش قائل نباشند. اين رمز است که ملت ها را مي تواند پيش ببرد ، اين رمزي است که قرآن آورده است.»
لذا امام تنها راه حل قضيه فلسطين و پيروزي امت اسلامي و نابودي استکبار و صهيونيسم را در وحدت، مقاومت، و قيام امت اسلامي ميداند و بر آن تاکيد ميکند.
امام(ره) همچنين سکوت در مقابل ظلم و جنايتهاي رژيم غاصب صهيونيستي را شرمآور و دردناک ميخواند و مسلمانان جهان را به لبيک گويي به نداي فلسطينيان و اظهار همدردي با آنها فرا ميخواند و ميگويد :« چه دردناک است براي مسلمانان جهان در عصر حاضر که با داشتن آن همه امکانات مادي و معنوي، در مرئي و منظر آنان به پيشگاه خداوند متعال و رسولان عاليقدرش اين چنين جسارت [ به ملت مظلوم فلسطين ] واقع شود، آن هم از يک مشت اوباش جنايتکار و چه ننگ است براي دولتهاي اسلامي که با دردست داشتن شريان حياتي ابرقدرتهاي جهان بنشينند و تماشاگر باشند که آمريکا، ابرجنايتکار تاريخ، يک عنصر فاسد بيارزش را در مقابل آنان علم کند و با عدهاي ناچيز عبادتگاه مقدس و قبلهگاه اول آنان را غضب نموده و با کمال وقاحت در مقابل همه آنان قدرت نمايي کند. و چه شرم آور است سکوت در مقابل اين فاجعه بزرگ تاريخ و چه زيبا بود که بلندگوهاي مسجدالاقصي از همان روز که اسرائيل اين عنصر خبيث دست به کار اين جنايت عظيم شده بود، به صدا درميآمدند.
اکنون که مسلمانان انقلابي و شجاع فلسطين با همتي عالي و با آوايي الهي از معراجگاه رسول ختمي مرتبت (ص) خروش برآورده و مسلمانان را به قيام و وحدت دعوت نمودهاند، با کدام عذر در مقابل خداوند قادر و وجدان بيدار انساني ميتوان در اين امر اسلامي بيتفاوت بود؟ اکنون که خون جوانان عزيز فلسطيني، ديوارهاي مسجد قدس را رنگين کرده است و در مقابل مطالبه حق مشروعشان از مشتي دغلباز، با مسلسل جواب شنيدهاند، براي مسلمانان غيرتمند عار نيست که به نداي مظلومانه آنان جواب ندهند و همدردي خود را با آنان اظهار نکنند؟ باشد که فرياد همدردي آنان، دولتها را بيدار کند که از قدرت عظيم اسلامي استفاده کرده و دست آمريکاي جهانخوار، اين جنايتکار تاريخ را که از ان طرف درياها به پشتيباني ستمگران، دست پليد اسرائيل را ميفشارد، قطع کنند و خود و ملتهاي مظلوم جهان را نجات دهند.
اميد است خداوند منان بر بشر منت فرموده و وعده قرآني خود را هرچه زودتر انجاز فرمايد ومستضعفان جهان را بر مستکبران غلبه دهد. درود بر قدس و بر مسجداقصي، درود بر ملتهاي بپاخاسته در مقابل اسرائيل جنايتکار و درود بر مسلمانان ومستضعفان جهان.»
حال بر ما آنچه وظيفه و تکليف است انعکاس انديشه امام درباره فلسفه وجودي رژيم صهيونيستي در بين افکار عمومي ايران و جهان اسلام ، قدم در جبهه مبارزه بر ضد اين رژيم غاصب مي باشد . حجت بر همه حتي ملتهاي مسلمان تمام است و بويژه در نوزدهمين سالروز رحلت آن پير فرزانه که نشانه هاي زوال اسراييل در پي تسري انديشه امام در منطقه خود را نمايان ساخته است،آنچه ايشان فرموده اند و آنچه رخ داده است نسبت به آنچه معمار کبير انقلاب اسلامي ايران پيش بيني کرده اند، قريب تر به ذهن مي رسد. اميد انکه با رهنمونهاي حکيمانه رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي که به حق آرمانهاي بلند حضرت امام را با حساسيت ويژه دنبال مي کنند شاهد منطقه و جهاني پر از عدل و داد باشيم.
« به اميد پيروزي امت اسلام و نابودي صهيونيسم »
* [1] - فراماسونري تشکيلات يا جمعيتي است پنهان روش که افراد خارج از آن تشکيلات با اهداف و روشهاي آن آشنا نشوند و همچنين نخبه گرا که صهيونيسم جهاني در هر کشوري سراغ نخبگان مي رود و سعي مي کند تا امور سياسي و شريان هاي اقتصادي ، فرهنگي و سياسي آن کشور را به دست آورد و در آن منطقه نفوذ کند و بعد در مناطق ديگر نفوذ خود را گسترش دهد.
منابع :
1- فلسطين از ديدگاه امام خميني (ره)،موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)
2- ويژهنامه امام خميني و مسئله فلسطين ، جمعيت دفاع از ملت فلسطين.
3- سخنراني دکتر کوشکي با موضوع امام خميني و مسئله فلسطين در فرهنگسراي انقلاب 26/4/85
sorna
03-08-2011, 12:42 AM
http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/01/5864.jpg
نشانه هاى پيرى و احتضار رژيم صهيونيستى (http://mohakeme.com/content/view/19/29/)
14 مه 2008 برابر با بيست وپنجم ارديبهشت 1387 شصتمين سال تشكيل رژيم جعلى اسرائيل در سرزمين مقدس فلسطين و اشغال اين كشور بود. در همين راستا مسئولان رژيم صهيونيستى با دعوت از برخى رؤساى كشورها و شخصيت هاى سياسى جهان، سعى نمودند جشن شصتمين سال تأسيس دولت صهيونيستى را برپا نمايند تا از رهگذر آن، از يك سو شكست هاى متحمل شده در برابر مقاومت اسلامى لبنان و فلسطين را تحت الشعاع قرار داده و از سويى ديگر سرپوشى بر مشكلات و چالش هاى درونى خود نهاده باشند. در ميان هياهوى ناشى از جشن مذكور يك واقعيت بيش از پيش نمايان شد و آن، فرا رسيدن دوران پيرى رژيم جعلى اسرائيل و ظهور علائم احتضار آن مى باشد.
در اين نوشتار ضمن بررسى روند شكل گيرى و ظهور اين غده سرطانى، به عوامل افول آن پرداخته مى شود.
* پيروزى انقلاب اسلامى ايران، آغازى بر يك پايان
رژيم اشغالگر قدس كه سعى داشت از طريق فرايند سازش مصر با خود و قرارداد «كمپ ديويد» وارد ژئوپلتيك منطقه شده و موجوديت خود را رسماً به كشورهاى عربى تحميل كند، با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران به يكباره در برابر تحولات پيش بينى نشده و شگرفى قرار گرفت. اين تحولات عبارت بودند از: 1- سقوط پايگاه منطقه اى آمريكا و غرب در ايران كه ايفاگر نقش چكش تعادل امنيتى و نظامى براى اسرائيل در عقبه اعراب بود.
2- انقلاب اسلامى باعث بازيابى هويت دينى مسلمانان و شكل گيرى بيدارى اسلام در منطقه شد.
3- انقلاب اسلامى آرمان «آزادى قدس» را كه يك آرمان عربى و در حال استحاله شدن بود، به آرمانى اسلامى و مورد توجه مسلمانان تبديل كرد.
* آغاز دوران افول رژيم صهيونيستى
پيروزى انقلاب اسلامى و بازيابى هويت دينى، توسعه طلبى و قدرت يابى اسرائيل را مهار كرد و دوران توقف و ايستايى اين رژيم جعلى آغاز شد. «بيدارى اسلامى» بسيار فراتر از «ناسيوناليسم عربى» عمل كرد و بسيج نيروها را براى عملياتى كردن رهيافت مقاومت اسلامى امكان پذير ساخت. شكل گيرى نوين مقاومت اسلامى و مهار قدرت طلبى رژيم صهيونيستى از يك سو و وارد آمدن ضربات پى در پى به پيكره اين رژيم از سوى ديگر، گفتمان «حفظ محور» و «پساصهيونيسم» را در اسرائيل به منصه ظهور رسانيد. گفتمان مذكور برخلاف آرمان هاى صهيونيسم كه بر تقدس سرزمين هاى باستانى شرق بيت المقدس و كرانه باخترى و الحاق آنان به اسرائيل تأكيد داشت و آنها را زادگاه دو قوم كهن يهودى يعنى «يهودا» و «سامرا» مى دانست، بر عقب نشينى نيروهاى رژيم صهيونيستى از سرزمين هاى اشغالى و واگذارى كرانه باخترى به فلسطينى ها اصرار ورزيد. شكل گيرى گفتمان «حفظ محور» و «پساصهيونيسم» چالش بزرگى را در درون رژيم صهيونيستى به وجود آورد. به گونه اى كه در رقابت هاى انتخاباتى سال 1992 «اسحاق رابين» تأكيد كرد كه هرگز نمى گذارد بر سر «يهودا» و «سامرا» (كرانه باخترى) معامله صورت پذيرد. در همين راستا «شيمون پرز» تصريح كرد: «ما اسرائيلى ها مردمان هميشه غمگينى هستيم. اكنون در حالى كه در آن سوى مرزها، مردم لبنان جشن گرفته و شادمان پيروزى هستند، ما سوگوار شكست هستيم.» دوران افول رژيم نژادپرست اسرائيل سير صعودى خود را طى كرد و ابتدا در سال 2004 اسراى لبنانى و فلسطينى با چند جسد اسرائيلى مبادله شدند كه اين موضوع يك موفقيت بزرگ براى حزب الله و رهبرى آن بود و سپس در سال 2005 صهيونيست ها مجبور به عقب نشينى يك طرفه از غزه شدند.
* تدارك جنگ بزرگ
افراطيون صهيونيست كه عملكرد گفتمان «حفظ محور» و «پساصهيونيسم» را بر نمى تابيدند و بشدت نگران قدرتمند شدن مقاومت اسلامى در لبنان و سرزمين هاى اشغالى بودند، پس از به قدرت رسيدن حماس در غزه در سال 2006 درصدد تدارك جنگ بزرگ برآمدند.
آنان با استفاده از قدرت تصميم سازى لابى صهيونيسم در آمريكا و مجامع بين المللى، مقدمات اقدام نظامى سنگين عليه مقاومت اسلامى فلسطين و لبنان را فراهم كردند تا از يك سو گفتمان «پساصهيونيسم» را به عنوان يك چالش درونى مهار كرده و از سوى ديگر با از بين بردن مقاومت اسلامى، از افول بيشتر جلوگيرى كرده و بازگشت مجدد به آرمان گرايى صهيونيسم و قدرت يابى اسرائيل را عملياتى كنند. عقب نشينى اسرائيل از جنوب لبنان در سال 2000 را مى توان يكى از نقاط عطف دوران افول رژيم صهيونيستى ذكر كرد.
* آغاز دوران پيرى و احتضار رژيم صهيونيستى
عمليات پيشدستانه مقاومت اسلامى لبنان و فلسطين، برنامه ريزى افراطيون صهيونيست و لابى پرقدرت و بانفوذ صهيونيست را دچار اختلاف و از هم پاشيدگى كرد. جنگ ژوئيه ،2006 ششمين جنگ رژيم صهيونيستى بود و بر خلاف جنگ هاى گذشته (1948 ، 1956 ، 1967 و 1982) كه اسرائيل ابتكار عمل، تعيين زمان، آغاز و پايان جنگ را در اختيار داشت، در جنگ 2006 ابتكار عمل در اختيار رژيم اشغالگر قدس نبود و ميدان جنگ را هم او تعيين نمى كرد. شكست سنگين اسرائيل در جنگ 33 روزه حقايق بى شمارى را اثبات كرد كه يكى از آنها آغاز دوران پيرى و احتضار رژيم صهيونيستى مى باشد. در حال حاضر علايم زيادى مبنى بر آغاز دوران پيرى و احتضار اسرائيل وجود دارد كه در زير به بخشى از آنها به صورت اختصار اشاره مى شود:
1- از بين رفتن تابوى شكست ناپذيرى اسرائيل: ارتش تا دندان مسلح اسرائيل كه تا پيش از جنگ 33 روزه در تمام جنگ هاى كلاسيك برترى كامل خود را بر اعراب تحميل كرده بود، در برابر رزمندگان حزب الله شكست را پذيرا شد و به تعبير خود صهيونيست ها، كرامت خود را از دست داد. اين مسئله جايگاه ارتش در جامعه يهود را زير سؤال برد، تا حدى كه بخشى از جوانان يهودى براى فرار از خدمت سربازى به مدارس «يشيف» (مذهبى) مى روند. شكسته شدن هيمنه ارتش اسرائيل، جايگاه و نقش ارتش در ساختار قدرت را نيز بشدت تضعيف كرد، به گونه اى كه روند مذكور به قدرت يافتن بيش از پيش غير نظاميان انجاميده است.
2- از بين رفتن ميل به جنگ در رژيم صهيونيستى: برترى مطلق نظامى - تسليحاتى و ايجاد بازدارندگى در قبال هرگونه تهديد، يكى از اصول اساسى در مبانى نظامى رژيم جعلى اسرائيل مى باشد. اصل مذكور دو دستاورد مهم را تا پيش از اين براى رژيم صهيونيستى به همراه داشت: ايجاد حس امنيت در سرزمين هاى اشغالى و ديگرى ايجاد چشم انداز مطمئن براى مهاجران صهيونيست به اسرائيل. شكست در جنگ 33 روزه از يك سو، برترى نظامى و تسليحاتى و ايجاد بازدارندگى در برابر تهديدات را از بين برد و از سوى ديگر ميل به جنگ را در رژيم صهيونيستى بشدت كاهش داد. بر اين اساس مى توان پيش بينى كرد كه رژيم جعلى اسرائيل امكان و توانايى ترميم اين نقيصه را نخواهد داشت كه اين مهم دليل روشنى بر آغاز دوران پيرى و احتضار رژيم مذكور مى باشد. در اين راستا، «ايهود باراك» وزير جنگ رژيم صهيونيستى در گفت و گو با روزنامه «يديعوت آحارنوت» تصريح مى كند: «بايد جلوى بروز جنگ جديد را گرفت. چون طرف مقابل اعم از حزب الله و حماس و ايران به ضعف ما در جبهه داخلى پى برده و مى توانند به ما ضربه بزنند.»
3- عدول از ويژگى هاى ايدئولوژى صهيونيسم: يكى از شواهد و قرائن پيرى اسرائيل، عدول اين رژيم از ويژگى ها و بنيان هاى صهيونيسم مى باشد. تأكيد بر تقدس سرزمين هاى مورد ادعاى صهيونيست ها، تأكيد بر استراتژى حمله پيش دستانه و تحميل كردن دفاع در درون مرزهاى دشمن، اجتناب از دادن هرگونه امتياز به دشمن بويژه اعراب، تقديس دولت اسرائيل به عنوان تنها دولت يهودى جهان كه وظيفه حمايت از يهوديان سراسر جهان را برعهده دارد و ... در واقع بخشى از بنيان ها و مبانى صهيونيسم مى باشد. در اين راستا مى توان به موضوع پذيرش اعراب به عنوان همسايگان دائمى اسرائيل و مخالفت يهوديان با «ايده اسرائيل منجى يهوديان جهان» اشاره كرد.
4- ظهور ايده اسرائيل امن: ظهور ايده ايجاد مرزهاى امن و اسرائيل امن براى شهروندان در واقع ناظر بر عدول از ايده اسرائيل بزرگ با مرزهاى نامحدود مى باشد. اين موضوع از يك سو مؤيد ايجاد چالش بين صهيونيست هاى افراطى و سكولار مى باشد. و از سوى ديگر ظهور پيرى و ناتوانى اين رژيم را تأييد مى كند در اين رابطه مى توان به انتخاب «اولمرت» به عنوان نخست وزير اين رژيم استناد كرد كه خواهان عقب نشينى از كرانه باخترى است.
5- كاهش عمق استراتژيك اسرائيل: عقب نشينى از جنوب لبنان و غزه عمق استراتژيك اين رژيم جعلى را بشدت كاهش داده و آسيب پذيرى هاى آن را نيز فزونى بخشيده است. اين روند در حالى اتفاق افتاد كه عقب نشينى اسرائيل از مناطق ياد شده از روى اجبار صورت گرفته است. در اين ارتباط مى توان به آسيب پذيرى شديد رژيم صهيونيستى در برابر موشك هاى برد كوتاه از جمله «كاتيوشا» اشاره كرد كه سيستم ضد موشكى «آرو» قادر به شناسايى رهگيرى و مقابله با آنها نمى باشد.
6- توسل به نيروهاى خارجى براى حفظ امنيت: رژيم صهيونيستى در پايان جنگ 33 روزه مجبور شد براى حفظ امنيت خود به جاى اعتماد به ارتش اسرائيل، به نيروهاى خارجى متوسل شد كه اين موضوع در گذشته مسبوق به سابقه نبوده است.
7- كوچ معكوس: يكى ديگر از نشانه هاى پيرى و احتضار اين رژيم، كوچ معكوس مى باشد كه ناشى از ناامنى روانى و عدم احساس امنيت در سراسر فلسطين اشغالى است.
8- متزلزل شدن مثلث بقا: بقاى رژيم صهيونيستى همواره در گرو وجود سه ضلعى ميليتاريسم، حمايت آمريكا و غرب و قدرت اقتصادى بوده است. شكست رژيم صهيونيستى در جنگ 33 روزه و همچنين ناتوانى اين رژيم در مقابله با مقاومت اسلامى فلسطين اركان مثلث بقا را دچار تزلزل كرده است. البته علائم و نشانه هاى ديگرى مبنى بر آغاز دوران پيرى رژيم صهيونيستى و احتضار آن نيز وجود دارد كه براى جلوگيرى از طولانى شدن مطلب از ذكر آنها صرف نظر مى شود و تنها در پايان بحث به نوشتارى از روزنامه «يديعوت آحارنوت» اشاره مى شود كه در يكى از شماره هاى اخير خود نوشت: «به احتمال قوى اعضاى حزب الله با پيروزى در انتخابات پارلمانى آينده حاكميت لبنان را تحت نفوذ قرار خواهند داد و ما چون هيچ متحد كارآمدى نداريم، توان هيچ اقدامى را نخواهيم داشت. تحولات چند روز اخير لبنان اين مسئله را در اذهان تحليلگران تداعى مى كند كه زمان تسلط ايران بر مرزهاى شمالى اسرائيل فرا رسيده و ما بايد اين مسئله را بپذيريم.»
*كارشناس مسائل سياسى و استراتژيك
sorna
03-08-2011, 12:43 AM
ماجراي قتل عام يهوديان بني قريظه
عهد ***ی چند تن از یهودیان در جنگ خندق به کشتار مسلمین نینجامید ولي به قتل عام يهوديان منجر شد:
پیامبر اسلام وقتی از نقشه یهود برای حمله از عقب آگاه شد 500سرباز به رهبری زید بن حارثه و اسلم بن جریش را به داخل شهر اعزام کرد و دستور داد تا صبح تکبیر بگویند. روزی نباش بن قیس همراه با ده نفر از شجاعان یهود خود را به نزدیکی بقیع رساند که پس از مدتی درگیری بازگشتند و مسلمانان آنان را تعقیب و چرخ چاه آب یهودیان را شکستند.
منبع: واقدی المغازی ج2 ص 462
یک گروه ده نفره از یهودیان به فرماندهی غزال بن سموئیل به حصار فارع حمله کردند و مشغول تخریب شدند. زنی بنام صفیه آن جا بود با چماق به سر یکی از آنان زد و بقیه فرار کردند.
ابن هشام السیره النبویه القسم الثانی ص228
پیامبر خوات بن جبیر را بای جاسوسی به قلعه یهودیان فرستاد در پای قلعه خوابش برد یک یهودی او را بلند می کند به اسارت ببرد خوات از خواب بلند می شود و با دشنه یهودی را می کشد و فرار می کند پیامبر اورا تشویق میکند.
واقدی مغازی ج1 ص460
پس از پایان جنگ خندق جبرئیل به ممد می گوید که چرا دست از جنگ برداشته اید بروید حساب بنی قریظه را برسید. پس سه هزار نفر سرباز بر چاه آب بنی قریظه می ایستند و قلعه را برای 25 روز محاصره می کنند وچون زندگی برایشان سخت شد پس یکی را به نزد پیامبر اسلام فرستادند و از او خواستند ابولبابه بن عبدالمنذر اوسی را به قلعه بفرستد تا با او مشورت کنند. چون ابولبابه وارد قلعه شد زنان و کودکان دورش را گرفته و گریه و زاری کردند. از ابولبابه پرسیدند آیا تسلیم شویم؟ او گفت بله و اشاره به گردن خود کرد یعنی اینکه در اسارت به قتل خواهید رسید. ابولبابه بلافاصله دریافت که به پیامبر خیانت کرده و تصمیم قتل بنی قریظه را به اطلاع یهودیان رسانیده پس بلافاصله از قلعه بنی قریظه بیرون آمد و در مسجدالنبی به بست نشست تا پیامبر این گناه ش را ببخشد.
یهود به واسطه این خبر که ابولبابه داده بود از تسلیم خودداری کردند تا اینکه علی بن ابوطالب صبرش به سر می رسد و می گوید که من یا شهید خواهم شد یا قلعه را فتح خواهم کرد پس یهودیان راضی می شوند که سعدبن معاذ درباره آنان حکم دهد. مردم قبیله اوس نزد پیامبر آمدند و خواستار عفو یهودیان شدند. پیامبر به مردم اوس گفت آیا حاضرید کسی از قبیله شما درباره آنان حکم کند گفتند آری . پس پیامبر فرمان داد که سعد بن معاذ درباره آنان حکم کند. پس سعد که در جنگ با یهودیان زخمی شده بود و داشت می مرد حکم کرد که تمام مردان یهود کشته شوند و زنان و فرزندانشان اسیر شوند و غنائم و اموال ایشان بین مهاجرین وانصار تقسیم شود. پیامبر نیز فرمود: سعد به حکم خدا از بالای هفت آسمان حکم کرد.
سپس علی 750 مرد بالای 15 سال یهود را گردن زد و یک زن یهودی را نیز چون در جنگ مردی مسلمان را کشته بود نیز گردن زد.و محمد زن 17 ساله رییس قبیله را به بستر برد.
پیامبر نیز این آیه را می گوید:
و آن گروه اهل کتاب که پشتیبان وکمک مشرکان بودند خدا از حصارشان فرود آورد و در دلشان از شما مسلمین ترس افکند تا آنکه گروهی از آنان را کشتید و گروهی را اسیر کردید. سوره احزاب آیه 26
sorna
03-08-2011, 12:43 AM
عينا متن ترجه شده طبري رو نقل ميکنم :
پس پايان جنگ و تسليم شدن باقيماندگان قبيله بني قريظه محمد دستور داد تا ۷۰۰ نفر از انان را گردن زندند طبري ياد اور ميشود : پيغمبر بگفت در زمين گودال ها بکندند و حضرت علي ع و زبير در حضور پيغمبر انان را گردن زدند منابع:
(نفاءس الفنون +شمس الدين محمد املي برگ ۳۲۱ /منتب التواريخ جاج محمد هاشم خراساني برگ ۵۴ / پرتو اسلام احمد معين جلد ۱ برگ ۱۱۷ / و معتبر ترين تاريخ اسلام طبري جلد سوم از صفحه۱۰۸۸تا ۱۰۹۱ /)
sorna
03-08-2011, 12:45 AM
بنی قریظه در کنار دیگر قبایل یهود توانستند اداره و حکومت شهر را به دست گیرند. فرمانروای آنان القیطوان یا فطیون خراجگزار مرزبان ایرانی الزاره (در بحرین ) بود (یاقوت حموی ، ج 5، ص 83، 85). شکست دولت یهودی یمن از پادشاه مسیحی حبشه که تحت حمایت روم بود (سال 525 میلادی )، قدرت یهودیان را در مدینه کاهش داد. سرانجام ، در جنگ قبیلة خزرج با یهودیان ، فرمانروای یهود به قتل رسید و اعراب ادارة شهر را به دست گرفتند (مقدسی ، ج 4، ص 130). سلطة قبایل عرب بر مدینه موجب شد که بسیاری از یهودیان مدینه را ترک کنند. در دوران نزدیک به ظهور اسلام ، قبایل یهود در بیرون شهر در دژها و قلاع خود می زیستند. بنی قریظه ، که در این زمان به لحاظ جمعیت و نفوذ از دو قبیلة دیگر یعنی بنی نَضیر * و بنی قَینُقاع * مقتدرتر بودند، در جنوب شرقی مدینه سکونت داشتند و عمدتاً کشاورزی می کردند. تنها گزارش مستقل دربارة بنی قریظه راجع به جنگ مسلمانان با آنان درسال پنجم هجری است .سایر گزارشهای احوال آنان مربوط به تاریخ اوس و خزرج ، دوقبیلة عرب مدینه ،وعمدتاًمربوط به دوران نزدیک به ظهوراسلام است .
غزوة بنی قریظه در اواخر ذیقعده و اوایل ذیحجة سال پنجم هجری ، آخرین جنگ مسلمانان با یهود مدینه بود. حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در همان روز پراکنده شدن دشمنان در جنگ خندق به جنگ بنی قریظه رفت . علت جنگ ، پیمان ***ی بنی قریظه و خیانت آنان به مسلمانان از طریق همکاری با گروههای شرکت کننده (احزاب ) در جنگ خندق بود. مسلمانان قلاع و مساکن بنی قریظه را محاصره کردند. مدت محاصره بین 15 تا 25 روز گزارش شده است . بنی قریظه خود پیشنهاد دادند که با همان شرایط بنی نضیر تسلیم شوند. بنی نضیر از اموال و دارایی خود چشم پوشیده و مدینه را ترک کرده بودند. ولی حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم جز این که به حکم او گردن نهند، هر پیشنهادی را رد کرد (واقدی ، ج 2، ص 501). حضرت رسول اکرم حکمیت را به سَعدبن مُعاذ، رئیس قبیلة بنی عبد اَشْهَل از اشراف اوس ، واگذار نمود. بنی قریظه نیز حکمیت سعدبن معاذ را پذیرفتند، زیرا اوس قبل از اسلام متحد ایشان بود. سعد حکم به قتل مردان قبیله ، اسارت زنان و کودکان و ضبط اموالشان داد. حضرت رسول این حکم را مطابق خواست پروردگار دانست . آیات 56 تا 58 سورة انفال و 26 و 27 سورة احزاب راجع به جنگ بنی قریظه است (طبری ، سلسلة اول ، ص 1493؛ ابن هشام ، ج 3، ص 265ـ266؛ ابن سعد، ج 2، ص 75). مردان بنی قریظه و پسران بالغشان ، که تعداد آنان بین ششصد تا هشتصد نفر گزارش شده است ، به قتل رسیدند. یک زن قریظی نیز، که یک مسلمان را کشته بود، به قتل رسید. یکی از مردان قبیله به نام رفاعة بن سِموال به وساطت سَلمی ' دختر قیس ، از خاله های رسول اکرم بخشیده و جوانی نابالغ به نام عطیة قُرظی آزاد شد. این دو مسلمان شدند و نامشان در ردیف صحابه آمده است (طبری ، سلسلة اول ، ص 1497، 1500؛ ابن هشام ، ج 3، ص 263ـ264).
اموال بنی قریظه بین مسلمانان تقسیم شد. برای اولین بار، سهم سوار و پیاده مشخص گردید؛ به سوار دو سهم و به پیاده یک سهم تعلق گرفت . از فهرست اموال ، بخصوص فهرست سلاح ، که منابع ذکر کرده اند، بر می آید که مقدار غنایم به دست آمده از بنی قریظه زیاد بوده است . احتمالاً همین امر شیوة جدید تقسیم غنایم را ممکن ساخت
sorna
03-08-2011, 12:45 AM
دوستان سعی کنید پست من رو کامل بخونید و چشم بسته نگید که لکه ی ننگی بوده
بعد طرف ادعاش میشه که به عقاید دیگران احترام میذاره
خوب جهل و بی صفتی تا کی ؟
ادعای فهم و شعور هم میکنند اونوقت
ماجرای بنی قریظه و کشتار صدها نفر از یهودیان مدینه به دست مسلمانان، یکی از حوادث جنجالی و قابل بررسی در سیره نبوی است که تا دوران معاصر نقدی جدی متوجه آن نبوده و مورخان آن را نقل و نویسندگان آن را تفسیر و توجیه کرده اند. به نظر می رسد در پی ایرادات مستشرقان و بویژه یهودیان به این رویداد، برخی محققان در صدد رد جزئیات آن از جمله تعداد کشتگان برآمده اند. ولید عرفات نویسنده معاصر از این جمله است که با رد گزارش ابن اسحاق و اشکال به راویان وی، معتقد است داستان آبشخوری دیگر دارد که به قرن ها پیش از اسلام برمی گردد. نوشتار حاضر شرح و تفصیل گفتاری از اوست که توسط ترکی بن فهد آل سعود در مجلة الجمعیة التاریخیة السعودیة (سال سوم، ش 5) به چاپ رسیده است. پیش از این، خلاصه این مطلب به صورت سخنرانی در مجموعه بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ طرح شده و در مجموعه مقالات آن کنفرانس به صورت خلاصه چاپ شده بود.
فهد بن ترکی در مقدمه این مقاله می نویسد:
حادثه بنی قریظه از جمله حوادثی است که مستشرقان روی آن حساسیت زیادی دارند. از آن جمله ویلیام مولر در کتاب حیاة محمد (The Life Muhammad) این داستان را به صورت فوق العاده دراماتیک وصف کرده است.
در این زمینه، اساس روایت ابن اسحاق است که نیاز به تأمل جدی دارد. برای مثال وقتی ابن اسحاق می گوید: رسول خدا (ص) بنی قریظه را در مدینه در خانه دختر حارث زنی از بنی النجار زندانی کرد، سپس چندین خندق کنده دستور داد آنان را آوردند و در حالی که گروه گروه آنان را می آوردند سرهایشان را قطع کرد و در میانشان دشمن خدا حیی بن اخطب و کعب بن اسد بودند، و اینها ششصد یا هفت صد و برخی تا هشتصد و نهصد نفر گفته اند .
وی سپس در باره چگونگی کشتن آنان ادامه می دهد که همچنان ادامه داشت تا رسول خدا (ص) از این کار فراغت یافت (ابن هشام، تحقیق طه عبدالرؤف سعد، دارالجیل، 1411، 4/200 – 201).
برکات احمد در جزئیات این روایت مناقشاتی کرده و گفته است که مگر نمی شد پیامبر (ص) اینها را به مدینه نیاورد و همچنان کنار قلعه خودشان آنان را گردن بزند. و نکته دیگر این که مگر خندق از قبل در نزدیک مدینه نکنده بودند. چه لزومی داشت تا دوباره خندق بکنند؟
این پرسشها ومانند آنها مسائلی است که باید طرح شود.
* * *
هنگام ظهور اسلام سه قبیله یهودی در یثرب سکونت داشتند و علاوه بر آنان گروه هایی از جمله در خیبر و فدک ( شمال مدینه) می زیستند. رسول خدا (ص) در ابتدا امید داشت که یهودیان یثرب با اسلام که دین توحیدی بود از در دوستی و تفاهم در آیند زیرا آنها هم پیروان دین آسمانی بودند، اما یهودیان وقتی پیشرفت اسلام را دیدند موضع مخالف گرفته و از در دشمنی با آن در آمدند. نتیجه این نزاع ، بیرون راندن آنان از جزیره العرب بود. مورخان گویند بنی قینقاع (ابن هشام، تحقیق السقاء و دیگران، 2/47 – 49) و سپس بنی نضیر (السیرة النبویه ابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، 3/145) مسلمانان را به زحمت انداختند . از این رو بوسیله ایشان محاصره شده و پس از تسلیم شدن‘ از مدینه اخراج و اموال منقولشان تصرف شد. در فرصت دیگری، آنان از خیبر و فدک هم اخراج شدند. بنا به گزارش ابن اسحاق بنی قریظه- سومین قبیله یهودی – با قریش وهم پیما نان او که برای نابودی اسلام به مدینه حمله کردند‘ همراه شد . این حرکت در تهدید اسلام خطری بزرگ بود. پس از شکست آنان، پیامبر خدا (ص) یهودیان را محاصره کرد همانگونه که بنی نضیر را محاصره کرده بود. بنی قریظه با طولانی شدن محاصره تسلیم شدند اما برخلاف بنی نضیر به حکم سعد بن معاذ که از قبیله اوس و هم پیمان بنی قریظه بود، تن دادند. سعد حکم کرد که مردان بالغ کشته و زنان و اطفال آنان به اسارت درآیندَ . بنابراین گودالهایی در بازار مدینه حفر شد و مردان بنی قریظه دسته دسته احضار و گردن زده شدند. شمار کشته شدگان را از چهارصد تا نهصد نفر گفته اند .
با دقت در این داستان، اشکالاتی برآن امکان پذیر خواهد بود و می توان گفت استدلال بر اینکه ششصد یا هشتصد یا نهصد نفر از بنی قریظه اعلام شده اند صحیح نیست و این گزارش به منابع اسلامی افزوده شده است و در فرهنگ یهود اصل و نمونه ای برای آن هست. در حقیقت می توان بر گشت این گفته ها را در تاریخ قدیم یهود جستجو کرد.
در اینجا ابتدا به منابع عربی پرداخته و روایات یهودی را در آنها نقد و بررسی می کنیم . آنگاه به نمونه اصلی آن در تاریخ یهود اشاره خواهیم کرد.
قدیمی ترین تألیفی که در دست ماست و بیشترین جزئیات حادثه بنی قریظه را در بردارد سیره ابن اسحاق است که مورخان بعدی در بیان رویدادهای متعدد برآن تکیه کرده و از آن اخذ کرده اند، اما ابن اسحاق در سال 151 ، یعنی 145سال پس از واقعه بنی قریظه از دنیا رفته است.
مورخان پس از او گزارش او از واقعه را نقل کرده و به منابع مبهم او توجه نکرده اند.
البته برخی به عدم اقناع خود از این واقعه اشاره کرده اند، اما زحمت نقد و بررسی آن را به خود نداده اند . ابن حجر عسقلانی این واقعه و گزارش های مربوط به آن را انکار می کند و از آن به « حکایات غریب» تعبیر می کند (تهذیب التهذیب:4/45). معاصر ابن اسحاق یعنی مالک بن انس هم ابن اسحاق را به دروغگویی متهم کرده و او را به جهت نقل چنین روایاتی، دجَال ( آنکه راست و دروغ رابه هم می آمیزد) می شمارد . مورخان و سیره نویسان، قوانین سختگیرانه محدثان را رعایت نکرده اند و اینکه تمام راویان ثقه باشند و از فرد پیش از خود بدون واسطه روایت کرده باشند را رعایت نکرده اند. اینها در روایات سیره نبوی بسیار سهل گیرانه تر از برخوردی که با احادیث نبوی دارند برخورد کرده اند.
نکته مهم آن است که منبع و مواد گزارش ابن اسحاق درباره محاصره مدینه و برخورد با بنی قریظه از یهودیان تازه مسلمان شده است.
در مقابل این منابع متأخر غیر معتبر، قرآن – تنها منبع اصیل و معاصر حادثه – به گونه ای بسیار کوتاه به حادثه اشاره می کند : و انزل الذین ظاهروهم من أهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تأسرون فریقا ( 26 احزاب ) و هیچ اشاره ای به تعداد کشتگان نمی کند.
ابن اسحاق در آغاز گزارش مربوط به نبرد احزاب مصادر خود را اینگونه ذکر می کند: یکی از موالی آل زبیر و دیگرانی که متهم به کذب نیستند بخش هایی از این گزارش را از عبد الله بن کعب بن مالک زهری و عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الله بن ابی بکر و محمد بن کعب قرظی و دیگر عالمان مسلمان آورده اند. بنا بر این روایت ابن اسحاق مجموعه ای است مرکب از این روایات. در جای دیگر ابن اسحاق از عطیه نیز نقل کرده است و او فردی از بنی قریظه است که عفو شامل حالش شد. قابل توجه اینکه عطیه از خاندان زبیر بن باطا عضو بارز بنی قریظه و کسی است که در جریان بنی قریظه نقش داشت.
این روایت با توصیف تلاش های سران یهود برای انعقاد پیمان با نیروهای دشمن علیه مسلمانان آغاز می شود و در آن فهرستی از اسامی این سران آمده است: 3 نفر از بنی نضیر‘ 2 نفر از قبیله وائل – که قبیله ای دیگر از یهود است – و افراد دیگری از این دو قبیله که نامشان ذکر نشده است .این افراد پس از آنکه قبایل اطراف مدینه یعنی غطفان و مره و فزاره و سلیم و اشجع را برای مبارزه علیه مدینه تحریک کردند به مکه رفتند و در آنجا نیز موفق شدن قریش را به سوی یثرب به حرکت درآورند. هنگامی که نیروهای محاصره کننده مدینه جمع شدند حیی بن اخطب یکی از رهبران بنی نضیر نزد بنی قریظه - که هنوز در مدینه سکونت داشتند - رفت و به رغم نظر کعب بن اسد رهبر بنی نضیر، آنان را قانع کرد که پیمان خود را با رسول خدا (ص) نقض کنند. حیی چنین تصور می کرد که مسلمانان قدرت مقابله با نیروهای مهاجم را ندارند و سیادت و آقایی بنی قریظه و دیگر یهودیان به زودی باز خواهد گشت . لیکن محاصره مدینه به شکست انجامید و قبایل یهود طعم همدستی با دشمن را چشیدند.
موضع علما و مورخان نسبت به روایت ابن اسحاق همراه است با قبول آمیخته به تردید در برخی قسمتها و ردّ و انکار در برخی بخشهای دیگر. اما آنچه پذیرفته اند همانند پذیرش گزارش های سیره و داستان نبردهاست که به نسل های بعدی منتقل شده اما معیارهای نقد و بررسی که در فقه و حدیث به آن توجه می شود در اینجا اعمال نشده است. به همین جهت، تحقیق و بررسی درباره راویان گزارشهای سیره را ضروری ندانسته اند و به بیان سلسله روات به صورت متصل و غیر متصل اهمیت نداده اند. چنانکه این موضوع در سیره ابن اسحاق مشهود است؛ بر خلاف فقه که راوی ثقه و اتصال راویا ن، موضوعی مهم در آن به شمار می رود و به همین دلیل مالک که از فقها ست به ابن اسحاق توجه چندانی ندارد و مورخان بعدی و مفسران هم یا سخن ابن اسحاق را تکرار کرده یا به بخش هایی از آن اشاره کرده اند. علاوه بر آنکه مورخان با این روایت به سردی برخورد کرده اند . مثلاً طبری که حدود 150 سال پس از ابن اسحاق آمده‘ بر خلاف شیوه خود که روایات گوناگون از یک حادثه را نقل می کند در موضوع بنی قریظه رعایت نکرده است بلکه عبارتی آورده که تردید برانگیز است. او می گوید: واقدی گمان کرده که رسول خدا (ص) دستور داد گودال هایی برای بنی قریظه بکَنند.
ابن قیم در زاد المعاد ضمن اشاره ای بسیار گذرا به این داستان درباره رقم کشتگان حرفی نزده اما گویا ابن کثیر درباره آن تردید جدی داشته که تاکید می کند: داستان را گزارشگری مورد اعتماد همچون عایشه نقل کرده است!
آنچه هست خود روایت نمی تواند سهل گیرانه یا با تردید مورد قبول قرار گیرد.
ابن اسحاق به عنوان یک مولف در دو مورد در معرض هجوم تند محققان معاصر و بعدی قرار گرفته است:
مورد اول آن است که کتاب مشتمل بر بر روایات یا قصه های ساختگی و نادرست و غیر مطابق با قواعد نقد است؛ و مورد دوم پذیرش قطعی او نسبت به کشتار بنی قریظه است.
مالک از محدثان و فقهای نخستین، آشکارا از وی به دروغگو و دجال و کسی که روایاتش را از یهودیان می گیرد‘ تعبیر کند . مالک با به کارگیری معیار مخصوص به خود‘ روش ابن اسحاق را رد می کند و منابع و روش وی را دارای اشکال می داند. طبیعی است که مالک ، منابع و روش کار ابن اسحاق را در جمع آوری اخبار امثال این ماجرا نپذیرد.
ابن حجر، از نسل های بعدی، دیدگاه مالک را چنین شرح می دهد که ردّ مالک نسبت به ابن اسحاق به دلیل روایاتی است که او در موضوعات نبردهای صدر اسلام از یهودیان نقل می کند که آنان هم از پدران خود روایت کرده اند. ابن حجر روایات محل تردید را با عبارات استواری مانند این عبارت «مثل هذه الروایات العجیبة، کقصة قریظة و النضیر» وصف می کند. به نظر نمی رسد که صریح تر از این تعبیر برای رد آن اخبار به دست آورد.
لازم است قرآن کریم را به عنوان تنها منبع معتبر و معاصر در برابر مصادر متأخر و مشکوک و راویان متروک قرار دهیم . چنان که پیش تر گفته شد قرآن به گونه ای بسیار مختصر در آیه 26سوره احزاب به این حادثه اشاره کرده و فقط از کسانی که مستقیماً در نبرد شرکت داشته اند سخن می گوید . اگر کشته شدگان در این حادثه 600 تا900 نفر بودند رویدادی مهم تلقی و در قرآن به صورت روشن به آن اشاره می شد که از آن درس و عبرت گرفته شود. اما با اعدام سران خطاکار بنی قریظه، فقط طبیعی است که بیش از این مقدار در قرآن اشاره نشود.
علاوه بر آنچه گفته شد که گزارش های مربوط به واقعه، بسیار متاخر از اصل واقعه و همچنین غیر قابل اعتماد است و بررسی درباره آنها صورت نگرفته و علاوه بر آنکه قرآن اشاره ای به کشتار جمعی نکرده است، دلایل دیگری در ردّ این موضوع می توان به شرح زیر بیان نمود:
الف: حکم اسلام در چنین واقعه ای آن است که تنها مسئولین فتنه مجازات شوند، چنان که تعداد و اسامی آنان در متن واقعه ذکر شده است . کشتن چنین رقم بالایی از افراد با عدل اسلامی و مبانی اساسی قرآن بخصوص آیه «لا تزر وازره وزر اخری» سازگار نیست .
ب: داستان کشتار بنی قریظه با حکم قرآن در خصوص اسیران جنگی مخالف است که می فرماید: یا منت گذاشته آزادشان کنید یا از آنان فدیه بگیرید ( سوره محمد آیه 4)
ج: بسیار بعید است بنی قریظه کشته شوند در حالی که با مجموعه های قبلی یهود که پیش یا پس از آنان تسلیم شدند با رفق و مدارا برخورد شده و اجازه کوچ به آنها داده شود. ابوعبید بن سلام در کتاب الاموال (ص 247) چنین نقل می کند که وقتی خیبر به دست مسلمانان فتح شد برخی گروه ها یا خاندان ها بودند که در دشمنی با رسول الله افراط می کردند‘ با این حال پیامبر فقط با این کلمات آنان را خطاب کرد که چیزی بیش از توبیخ نبود: ای خاندان ابوحقیق، دشمنی تان را با خدا و رسولش می دانم اما این باعث نمی شود بیش از آنچه با دوستانتان رفتار کردم با شما هم رفتار کنم .... آن حضرت این سخن را پس از غائله بنی قریظه فرموده است.
اگر این مطلب درست باشد که صدها نفر در بازار کشته شده و گودال هایی برای این امر حفر کرده باشند پس چرا آثاری از آن یا کمترین علامتی که بر این واقعه اشاره کند وجود ندارد. اگر چنین کشتار عظیمی رخ داده بود فقها آن را به عنوان یک مبنا مورد استناد قرار می دادند، در حالی که برعکس‘ مبنای آنان بر اساس آیه «لا تزر وازره وزر اخری» است. نمونه آن گزارشی است که ابو عبید در الاموال – که کتابی فقهی و نه تاریخی است – چنین نقل می کند: زمانی که عبد الله بن علی، حاکم شام، گروهی از اهل کتاب را قلع و قمع کرد دستور داد به محل دیگری کوچ کنند؛ اوزاعی فقیه معاصر ابن اسحاق زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوی همه آن افراد نبوده است تا همه مجازات شوند، و حکم الهی آن است که گروه زیادی به خطای چند نفر مجازات نمی شوند بلکه بالعکس است.
اگر اوزاعی داستان بنی قریظه را پذیرفته بود بر اساس آن حکم می کرد.
آنچه در این جریان دیده می شود اینکه از اشخاص معینی نام برده شده و سپس همانها کشته شده اند، بخصوص که برخی از ایشان به دشمنی شدید علیه مسلمانان وصف شده اند. نتیجه منطقی آن است که این چند نفر که رهبری ماجرا را بر عهده داشته اند مجازات شده باشند نه همه قبیله.
مطالعه جزئیات رویداد بنی قریظه نشان می دهد که موضوع قتل و کشتار در میان خود یهودیان مطرح شده و سپس به عنوان کار پیامبر (ص) تلقی شده است. موضوعاتی چون مشورت سران قبیله هنگام محاصره و سخن کعب بن اسد و پیشنهاد کشتن زنان و کودکان برای جنگیدن جدّی با مسلمانان، مطالبی است که نسل بنی قریظه برای تمجید اسلاف خود نقل کرده باشند. همانگونه که بازماندگان مسلمانان مدینه هم در صدد تجلیل بزرگان خود بوده و موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا (ص) از او که فرمود «حکم الهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده و طبیعی است که برای بزرگداشت پدران و تبرئه ایشان قصه هایی توسط نسل بعدی ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آنها را نقل کند.
مطالب دیگری نیز دراین گزارش هست که پذیرش آن را مشکل می نماید: مانند اینکه گفته می شود صدها نفر از بنی قریظه پیش از اعدام در خانه زنی از بنی نجار زندانی شدند.
به طور کلی تاریخ قبایل یهودی پس از ظهور اسلام کاملاً روشن نیست، چنانکه کوچاندن جمعی آنان از مدینه هم نیاز به تجدید نظر دارد. ابن حزم در کتاب جمهره انساب العرب به یهودیانی اشاره می کند که همچنان در مدینه می زیسته اند، (و نیز بنگرید : نسب قریش تحقیق عبدالسلام هارون، ص 340) یعنی از آنجا اخراج نشدند . واقدی (مغازی: 2/634، 684) هم در دو مورد گزارش کرده است که وقتی رسول خدا (ص) آماده نبرد خیبر می شد – و این زمانی است که ادعا می شود گروه های سه گانه یهودی از مدینه تبعید و اخراج شده اند – هنوز یهودیانی در مدینه حضور داشته اند . در گزارش اول سخن از 10 یهودی مدینه است که در مسیر خیبر به مسلمین پیوستند و گزارش دوم می گوید یهودیانی از مدینه که با رسول خدا (ص) پیمان داشتند، هنگام بسیج نیرو علیه خیبر بسیار ترسیده بودند. واقدی همچنین نقل می کند که این یهودیان در صدد بودند مسلمانانی را که به یهودیان بدهکار بودند از مقابله با خیبریان منع کنند. ابن کثیر تنها به اقدام عمر در اخراج یهودیانی از خیبر که پیمانی با رسول خدا (ص) نداشتند اشاره می کند و توضیح می دهد که در سال سیصد هجری، یهود خیبر ادعا کردند قراردادی در اختیار دارند که رسول خدا(ص) آنان را از دادن جزیه استثنا کرده است . برخی علما هم این سخن را پذیرفته و آنان را از اعطای جزیه مستثنی کردند، در حالی که چنین چیزی درست نبود، زیرا در قرارداد موهوم از کسانی نام برده شده بود که در آن زمان مرده بودند و در آن اصطلاحاتی به کار رفته بود که جز در زمان های متأخر کاربرد نداشت. جالب اینکه در آن پیمان خیالی از معاویه به عنوان شاهد نام برده شده که وی در آن وقت هنوز جزء مسلمانان نبوده است.
به هر حال منبع واقعی داستان نادرست کشتار بنی قریظه، فرزندان یهود مدینه اند که ابن اسحاق از ایشان اخذ کرده و مورد اعتراض شدید علما و مورخان قرارگرفته و مالک او را دجال دانسته است.
بنابرین مصادر قصه بسیار مشکوک و جزئیات آن با روح اسلام و احکام قرآن ناسازگار است به گونه ای که نمی توان آن را تصدیق کرد. چون راویان مورد اعتماد بر آن خرده گرفته اند و قرآن هم آن را تایید نمی کند. به نظر می رسد اساسا تأیید آن ناممکن باشد. نه راویان موثقی آن را نقل کرده اند و نه ادله آن را تأیید می کند و این نشان از آن دارد که این داستان واقعا مشکوک است.
از سوی دیگر باید توجه داشت که این، داستانی مشابه و نمونه ای در تاریخ قدیمی یهود دارد که می توان این گزارش را نسخه ای از همان نقل کهن دانست. در آن حادثه گفته می شود انقلابیون یهود علیه رومیان قیام کردند، اما پس از تخریب معبد آنان در سال 73 میلادی و فرار متعصبان (الغیوریین = Zealots) و افراطی های (السکاری = Masada) آنان از آنان به قلعه صخره در ماسادا (masada ) ماجرا به قتل عام ایشان پس از محاصره شان انجامید .
آنگاه برخی از آنان از واقعه جان سالم به در بردند و به جنوب گریختند و بنا به یک نظریه همان ها به یثرب آمدند و در آنجا ساکن شدند و آنان که ماندند گزارش آن را به نسل های بعدی منتقل کردند.
کسی که در واقعه ماسادا حضور داشته و آن را ثبت کرده است فلافیوس جوسیفوس(flavius josephus است که سمتی در روم داشته اما یهودی بودن خود را پنهان می کرده است. جزئیات این واقعه شباهت زیادی به داستان بنی قریظه و مقاومت آنان در جنگ دارد. مثلاً اسکندر، هشتصد یهودی را دستگیر و در مقابل زن و فرزندشان کشت. چنانکه عده فراوان دیگری از یهودیان، در ماجراهای دیگر کشته شدند. آنچه جلب توجه می کند تشابه شمار کشتگان است در ماسادا کشته شدگان را 960 نفر گفته اند که 600 نفرشان انقلابیون یهود بودند.
تشابه دیگر اینکه وقتی از محاصره به تنگ آمدند، بزرگ آنان الیعازر مانند آنچه کعب بن اسد در میان بنی قریظه پیشنهاد کرد، از دوستان خود خواست که زنان و کودکان خود را بکشند تا بدون دغدغه آنان، به سختی مبارزه کنند یا حتی پیشنهاد شد به کشتن همدیگر دست زنند.
تشابه میان این دو گزارش آن هم در جزئیات، جلب توجه می کند. مشابهت تنها در خودکشی دسته جمعی نیست بلکه در اعداد و ارقام نیز هست. اینها تقریبا برابر است. برجستگی نام اشخاص و تشابه نام هایی هم که در آن داستان ها آمده محل توجه است.
به نظر می رسد اصل داستان بنی قریظه از این واقعه گرفته شده و فرزندان یهود که به یثرب آمدند، آن را حفظ کرده و آن را با داستان بنی قریظه آمیخته اند . بسا کسی که تاریخ قدیم و جدید یهود در این واقعه را به هم آمیخته، همان کسی است که ابن اسحاق از او نقل کرده و مورخان مسلمان بدون توجه و بررسی آن را آورده اند.
sorna
03-08-2011, 12:48 AM
وقوع غزوه بني قريظه در 23 ذي القعده سال پنجم پس از هجرت
پس از جنگ احزاب خطر بزرگى كه مسلمانان را به سختى تهديد مىكرد با نصرت الهى و مدد غيبى از ميان رفت و جنگ به سود مسلمانان و سربلندى و پيروزى آنان پايان يافت.
پس از اينکه پيغمبر خدا (ص) براى رفع خستگى به خانه آمد، جبرئيل بر او نازل شد و دستور حركت به سوى قلعه هاى بنى قريظه را داده و پيغمبر دانست كه مأمور است بدون توقف به جنگ بنى قريظه برود. پيغمبر خدا (ص) نماز ظهر را در مدينه خواند و بى درنگ لباس جنگ پوشيد و به بلال دستور داد در مدينه جار زند كه هر كس فرمانبر و مطيع خدا و رسول اوست بايد نماز عصر را در محله بنى قريظه بخواند.
سپس پرچم جنگ را بسته و به دست على بن ابيطالب داد و او را با گروهى از مسلمانان از جلو فرستاد و خود نيز با جمعى به دنبال او حركت كرد و ساير مسلمانان نيز دسته دسته به لشكريان پيوستند و به طور كلى تمام افرادى كه در جريان محاصره مدينه و جنگ خندق حضور داشتند با اندك اختلافى تا پايان وقت آن روز خود را به پاى قلعه هاى بنى قريظه رسانده و براى جنگ با آنها آماده شدند.
بدين ترتيب محاصره يهود بنى قريظه شروع شد و تا روزى كه تسليم شدند و به وسيله مسلمانان از پاى درآمدند بيست و پنج روز طول كشيد و در اين مدت جنگى در نگرفت جز آنكه گروهى از بالاى ديوارها به سوى مسلمانان سنگ مىانداختند كه آنان نيز پاسخ عملشان را مىدادند.
يهوديان بنى قريظه، چندى پيش با پيامبر پيمان بسته بودند كه اگر بر ضد مصالح اسلام و مسلمانان قيام كنند، و دشمنان آئين يكتاپرستى را يارى نمايند، و فتنه و آشوبى برپا كنند، و بر ضد مسلمانان تحريكاتى بنمايند، مسلمانان در كشتن آنها آزاد باشند. همچنين اين گروه پيمان شكن، در سايه سرنيزه هاى نيروهاى عرب مدتى شهر مدينه را دچار ناامنى كرده، و براى ارعاب مسلمانان به خانه هاى آنها ريختند، و اگر مراقبت پيامبر نبود، و گروهى را براى استقرار امنيت در شهر، از لشكرگاه به داخل شهر اعزام نمىكرد، چه بسا نقشه هاى بنى قريظه عملى مىشد، و آنان در اين صورت مردان جنگنده مسلمانان را اعدام مىكردند، و اموال آنها را ضبط و زنان و اولاد آنها را به اسارت درمىآوردند.
يهود بنى قريظه كه از محاصره به تنگ آمدند و حاضر به پذيرفتن اسلام و جزيه هم نشدند چاره اى جز تسليم نداشتند، چهار تن از بنى قريظه اسلام آوردند، و غنائم دشمن پس از اخراج يك پنجم كه به اداره دارائى اسلام تعلق داشت، ميان مسلمانان تقسيم گرديد. سواره نظام سه سهم و پياده نظام يك سهم بود. پيامبر اسلام خمس غنائم را به زيد داد كه به نجد برود و با فروش آنها اسب و سلاح و سازو برگ جنگ تهيه نمايد. بدين ترتيب غائله بنى قريظه، در نوزدهم ذى الحجه سال پنج هجرت پايان پذيرفت و آيه هاى 26 ـ 27 سوره احزاب، در مورد «بنى قريظه» نازل گرديد.
منبع:زندگاني حضرت محمد (ص) به قلم رسولي محلاتي
دوست گرامی جالبه که شما خیلی راحت واقعه ای رو که همه مسلمانان قبول دارند رو تکذیب میکنید
این نوشته یکی از مسلمانان شیعه هست که البته خیلی سعی کرده تعدیل کنه نوشتش رو ولی واقعیت کاملا مشخصه
به قسمت هایی که با رنگ قرمز مشخص کردم توجه کنید
نقل قول:يهوديان بنى قريظه، چندى پيش با پيامبر پيمان بسته بودند كه اگر بر ضد مصالح اسلام و مسلمانان قيام كنند، و دشمنان آئين يكتاپرستى را يارى نمايند، و فتنه و آشوبى برپا كنند، و بر ضد مسلمانان تحريكاتى بنمايند، مسلمانان در كشتن آنها آزاد باشند
نویسنده با این مقدمه سعی داره اذهان رو اماده کنه که چرا مسلمانان کل مردان این قبیله رو گردن زدند.
نقل قول:و اگر مراقبت پيامبر نبود، و گروهى را براى استقرار امنيت در شهر، از لشكرگاه به داخل شهر اعزام نمىكرد، چه بسا نقشه هاى بنى قريظه عملى مىشد، و آنان در اين صورت مردان جنگنده مسلمانان را اعدام مىكردند، و اموال آنها را ضبط و زنان و اولاد آنها را به اسارت درمىآوردند.
این قسمت هم همین طور
به عبارتی نویسنده میگه مسلمون ها پیش دستی کردند و اگه اونها حمله نمیکردند خودشون توسط یهودها اعدام میشدند برای همین مجوز کشتار این قوم رو داشتند!!!!
نقل قول:يهود بنى قريظه كه از محاصره به تنگ آمدند و حاضر به پذيرفتن اسلام و جزيه هم نشدند چاره اى جز تسليم نداشتند، چهار تن از بنى قريظه اسلام آوردند، و غنائم دشمن پس از اخراج يك پنجم كه به اداره دارائى اسلام تعلق داشت، ميان مسلمانان تقسيم گرديد.
تا حالا فکر میکردم پیروان دیگر ادیان الهی در حفظ دینشون ازاد بودند از نظر اسلام ولی اینجا معلوم شد که نبوده و چون یهودها اسلام نیاوردند و جزیه هم نپرداختند مسلمان ها مجبور به کشتن انها شدند.
البته میگه جز 4 نفر که اسلام اوردند و سرنوشت بقیه مردها رو خجالت میکشه که بگه اما با مقدمه چینیش معلومه که چی شده
حالا به نظرتون تنها 10 نفر کشته شدند .ایا قبیله به این بزرگی که خطری برای اسلام شناخته شده بود تنها 10 مرد داشت!!!!!!
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.