R A H A
03-06-2011, 02:52 AM
من ادم برفی می سازم
اما
یک نفر از راه می رسد و با لگد خرابش می کند...
من ادم برفی می سازم
اما
کسی از سرما به خود می لرزدو در کنارش اتش بپا می کند...
من ادم برفی می سازم
اما
افتاب به جنگش می اید و خرابش می کند....
ادم برفی اب می شود....من چشمانم پر اشک میشود.......دستانم پر برف.....
یکی هویج را از روی دماغش می دزدد و یکی شال گردنش را و دیگری دکمه هایش را....
من چشمانم پر اشک می شود...دستانم پر برف....ادم برفی اب می شود..اب می شود...اشک می شود...
اما من ادم برفی می سازم..دوستش می دارم..کنارش می نشینم..بغلش می کنم.. فرو می ریزد...
من ادم برفی می سازم
اما
زود خرابش می کنم....
من ادم برفی می سازم.....در میان برف ها می نشیینم.....
کسی صدای پایش به گوش می رسد.....می خواهد از گرما بگوید....ازعشق.....
گرمای وجودش مرا اب می کند.....
من.... نگاهم نگران است..اخر او نمی داند که من ادم برفی ام.....
او نمی داند که ادم بری ها بهار ندارند........
اما
یک نفر از راه می رسد و با لگد خرابش می کند...
من ادم برفی می سازم
اما
کسی از سرما به خود می لرزدو در کنارش اتش بپا می کند...
من ادم برفی می سازم
اما
افتاب به جنگش می اید و خرابش می کند....
ادم برفی اب می شود....من چشمانم پر اشک میشود.......دستانم پر برف.....
یکی هویج را از روی دماغش می دزدد و یکی شال گردنش را و دیگری دکمه هایش را....
من چشمانم پر اشک می شود...دستانم پر برف....ادم برفی اب می شود..اب می شود...اشک می شود...
اما من ادم برفی می سازم..دوستش می دارم..کنارش می نشینم..بغلش می کنم.. فرو می ریزد...
من ادم برفی می سازم
اما
زود خرابش می کنم....
من ادم برفی می سازم.....در میان برف ها می نشیینم.....
کسی صدای پایش به گوش می رسد.....می خواهد از گرما بگوید....ازعشق.....
گرمای وجودش مرا اب می کند.....
من.... نگاهم نگران است..اخر او نمی داند که من ادم برفی ام.....
او نمی داند که ادم بری ها بهار ندارند........