sorna
03-04-2011, 04:52 PM
http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/03/1434.jpg
آتش بازى و جشن چهارشنبه سورى از قرنها پیش بین ایرانیان باب بوده و یكى از اعیاد مهم ملى محسوب مىشده كه پس از اسلام نیز به خاطر ملیت و فراگیرى این رسم در تمام مرز و بوم ایران به خاطر وجهه ملى دوام و قوامش برجا ماند. زمان گذشت و ساعت بارها نواخت تا چهارشنبه سورى نسل به نسل رنگ و لعاب ظاهرى اش را تغییر دهد. هجوم اقوام بیگانه و وضع قوانین جدیدشان جز در یكى دو برهه تاریخى مثل حمله اسكندر، اعراب و مغول نتوانست نقش آخرین سه شنبه سال را از خیال ایرانیان مسرور و سپاسگزار بزداید. مراسم ویژه این روز براى همه ایرانیان آشناست. همگام با تاریخ مراسم دیگرى به آن افزوده شد و بنا به همان مقتضیات زمانه كاهش یافت یا از بین رفت. نفس چهارشنبه سورى براى ایرانىها شناخته شده و همان آتش بازى و شادمانى و سپاسگزارى از خداوند بخشنده است.
از رسمهایى كه در گذر زمان ضمیمه سنت چهارشنبه سورى شد و عمرى پاینده یافت، قاشق زنى و فالگوشى است. این مراسم بنا به روایات متعدد در برهههاى زمانى ویژه اى متولد شد. برخى این مراسم را از ابتدا همراه و بخشى از جشن آخرین سه شنبه سال مىدانند. عده اى دیگر علاوه بر آتش بازى رسم ویژه اى براى هر شهر و منتسب به آن مىدانند. آنها معتقدند، جشن چهارشنبه سورى یك جشن ملى بوده و هر محلى براى خودش سنتى خاص دارد. سنت قاشق زنى براى اغلب تهرانىها آشنا و ملموس است. البته این رسم در برخى شهرهاى دیگر ایران وجود دارد و بعضى شهرها فاقد این گونه رسومند.
یكى از دلایلى كه براى پدید آمدن پدیده قاشق زنى عنوان شده، كمك به فقرا و نیازمندان در قالب ناشناس است. در روزهاى نزدیك نوروز شهرها و روستاها پیشاپیش بوى بهار مىگرفتند. مردم به خاطر جان سالم به در بردن از زمستان خرسند بودند. روزهاى جشن و پایكوبى بود. در این بین خیلىها نیازمند بوده و چیزى براى گستراندن سفره سرور نداشتند. عده اى كه معروف بود، سالى یك بار پلو مىخورند و شاید وسع خرید لباس نو نیز نداشتند. به هر حال شب جشن بود و تمام سفرههاى شهر رنگین بود. براى یك دست تر شدن خوانهاى شب عید، مراسم قاشق زنى به شكل خودجوش، شكل گرفت.در روزگاران قدیم كه تهران تازه لقب مركزیت یافته بود، قاشق زنى باب شد.
پس از مراسم آتش بازى و خواندن سرود «زردى من از تو، سرخى تو از من»، مردم كوچهها را خالى كرده و گرد كرسى و سفره خود مىنشستند. صداى كلون در به گوش مىرسید. نگاهها روى غذاى وسط سفره كه معمولاً سبزى پلو با ماهى بود لحظه اى به هم دوخته مىشد. تكه اى غذا، آجیل، شیرینى یا پول مىتوانست دلى را خرسند و خوشحال كند. پسر بزرگ خانه یا پدر به هواى اهداى خوراكى یا نقدینگى خود را پشت در حیاط مىرساند.قاشق زنها، پوششى بر صورت خود مىكشیدند تا شناخته نشوند. كسى اصرار در شناخت ایشان نداشت و هرچه از دستش برمىآمد در دستمال وى مىگذاشت. ترتیب رسم قاشق زنى به این شكل بود: قاشق زنها كه معمولاً براى ناشناس ماندن تك نفره اقدام به قاشق زنى مىكردند با قاشق بر پشت كاسه مسى مىكوبیدند. با شنیدن صداى قاشق لقمه در گلوى صاحب سفره گره مىخورد و پایین نمىرفت. كسى پشت در اعلام گرسنگى مىكند. پیش از رسیدن میزبان، قاشق زن دستمال اش را از زیر یا بالاى در داخل خانه مىفرستاد. وقتى نیم لاى در بازتر مىشد كه دستمال پر شده از خوراكى، قند یا پول در دستشان قرار مىگرفت. قاشق زن به سرعت از محل دور مىشد و تنها خواسته اش ناشناس ماندنش بود. از آنجا كه در هر محله آدم خیررسان پیدا مىشود، قاشق زن بى آنكه بداند تحت تعقیب آدم خیر قرار مىگرفت. و شاید روز و روزهاى بعد، دستمال یا كیسه اى از هدایاى گوناگون جلوى سكوى منزلش مىیافت و خوشحال تر سال نو را آغاز مىكرد.همیشه هم این اتفاقهاى خوشایند روى نمىداد. بعضى وقتها تعقیب و چرخش بیهوده زبان تعقیب كننده كار را خراب مىكرد و از سال آینده همه به چشم ترحم به قاشق زن مىنگریستند.
ایرانىها مردمىشوخ مزاجند. شاید براى همین مراسم مهجور و پرالتهاب قاشق زنى خیلى زود رسمى نشاط انگیز شد كه حكایات زیادى از قبلش به وجود آمد. قاشق زنها زیاد شدند و برخىها در قالب گروههاى سه -چهار نفره قاشق زنى مىكردند. وارد كوچه اى مىشدند و قاشق بر كاسه مىكوفتند. پس از اتمام كار و باز كردن دستمالهایشان پشت كوچه، هر یك شانس خود را با دیگرى مقایسه مىكرد. یكى آجیل برده بود و دیگرى سكه اى پول، یكى هم با دستمال خالى كه مىشد از این طریق به خست صاحبخانه پى برد.شوخى در قاشق زنى بالا گرفت و قاشق زنها دو دسته شدند. كسانى از روى فقر و عده اى براى مزاح سروصداى قاشق و كاسه درمىآوردند. حكایت شوخىهاى قاشق زنى براى هر كس خاطره اى ماندنى ساخت و شاید خاص بودن این شب در احیاى خاطراتش نقش داشته است. زمان گذشت و قاشق زنى مراسمىجالب توجه شد. به ویژه براى نوجوانان و جوانان. در سایه گذر زمان اعتقاداتى نیز پیدا شد. آنكه انعام و اطعام مىداد، نذر مىكرد تا حاجتش برآورده شود. در مقابل، دستمال قاشق زن را پر و پیمان مىكرد. همین دست اعتقادات گریبان قاشق زنها را هم گرفت. آنها هم نذر مىكردند و دریافت پاسخ به منزله برآورده شدن حاجتشان تلقى مىشد.حركت قاشق زن را مىتوان این گونه بیان كرد: جوانى تند و تیز كه سر و بدنش را مىپوشاند تا حتى جنسیتش نیز معلوم نشود. دستمال را مىانداخت داخل حیاط و با محتواى پول، شیرینى، نخودچى و كشمش كه در گره دستمال جا خوش كرده بود، كوچه را مانند دونده در حال فرار ترك مىكرد. یكى از اهداف قاشق زنها، ناشناس ماندنشان طى آخرین ساعات آخرین سه شنبه سال بود.حتى قاشق زنهاى جوان و شوخ طبع نیز هرازگاهى جلوى خانه ثروتمندان و متمكنین شهر قاشق زنى مىكردند تا بلكه پولى، چیزى عایدشان شود و چند روز عید را خوش تر باشند. فالگوشى نیز پدیده اى بود كه در آخرین سه شنبه سال جان گرفت و به وجود آمد. روزگارى كه تمام بامهاى خانههاى یك كوچه به هم راه داشت و حیاطهاى گسترده با درختهاى زیادش، انتظار بهار را مىكشید فالگوشى نیز به رسمها اضافه شد.
آتش بازى و جشن چهارشنبه سورى از قرنها پیش بین ایرانیان باب بوده و یكى از اعیاد مهم ملى محسوب مىشده كه پس از اسلام نیز به خاطر ملیت و فراگیرى این رسم در تمام مرز و بوم ایران به خاطر وجهه ملى دوام و قوامش برجا ماند. زمان گذشت و ساعت بارها نواخت تا چهارشنبه سورى نسل به نسل رنگ و لعاب ظاهرى اش را تغییر دهد. هجوم اقوام بیگانه و وضع قوانین جدیدشان جز در یكى دو برهه تاریخى مثل حمله اسكندر، اعراب و مغول نتوانست نقش آخرین سه شنبه سال را از خیال ایرانیان مسرور و سپاسگزار بزداید. مراسم ویژه این روز براى همه ایرانیان آشناست. همگام با تاریخ مراسم دیگرى به آن افزوده شد و بنا به همان مقتضیات زمانه كاهش یافت یا از بین رفت. نفس چهارشنبه سورى براى ایرانىها شناخته شده و همان آتش بازى و شادمانى و سپاسگزارى از خداوند بخشنده است.
از رسمهایى كه در گذر زمان ضمیمه سنت چهارشنبه سورى شد و عمرى پاینده یافت، قاشق زنى و فالگوشى است. این مراسم بنا به روایات متعدد در برهههاى زمانى ویژه اى متولد شد. برخى این مراسم را از ابتدا همراه و بخشى از جشن آخرین سه شنبه سال مىدانند. عده اى دیگر علاوه بر آتش بازى رسم ویژه اى براى هر شهر و منتسب به آن مىدانند. آنها معتقدند، جشن چهارشنبه سورى یك جشن ملى بوده و هر محلى براى خودش سنتى خاص دارد. سنت قاشق زنى براى اغلب تهرانىها آشنا و ملموس است. البته این رسم در برخى شهرهاى دیگر ایران وجود دارد و بعضى شهرها فاقد این گونه رسومند.
یكى از دلایلى كه براى پدید آمدن پدیده قاشق زنى عنوان شده، كمك به فقرا و نیازمندان در قالب ناشناس است. در روزهاى نزدیك نوروز شهرها و روستاها پیشاپیش بوى بهار مىگرفتند. مردم به خاطر جان سالم به در بردن از زمستان خرسند بودند. روزهاى جشن و پایكوبى بود. در این بین خیلىها نیازمند بوده و چیزى براى گستراندن سفره سرور نداشتند. عده اى كه معروف بود، سالى یك بار پلو مىخورند و شاید وسع خرید لباس نو نیز نداشتند. به هر حال شب جشن بود و تمام سفرههاى شهر رنگین بود. براى یك دست تر شدن خوانهاى شب عید، مراسم قاشق زنى به شكل خودجوش، شكل گرفت.در روزگاران قدیم كه تهران تازه لقب مركزیت یافته بود، قاشق زنى باب شد.
پس از مراسم آتش بازى و خواندن سرود «زردى من از تو، سرخى تو از من»، مردم كوچهها را خالى كرده و گرد كرسى و سفره خود مىنشستند. صداى كلون در به گوش مىرسید. نگاهها روى غذاى وسط سفره كه معمولاً سبزى پلو با ماهى بود لحظه اى به هم دوخته مىشد. تكه اى غذا، آجیل، شیرینى یا پول مىتوانست دلى را خرسند و خوشحال كند. پسر بزرگ خانه یا پدر به هواى اهداى خوراكى یا نقدینگى خود را پشت در حیاط مىرساند.قاشق زنها، پوششى بر صورت خود مىكشیدند تا شناخته نشوند. كسى اصرار در شناخت ایشان نداشت و هرچه از دستش برمىآمد در دستمال وى مىگذاشت. ترتیب رسم قاشق زنى به این شكل بود: قاشق زنها كه معمولاً براى ناشناس ماندن تك نفره اقدام به قاشق زنى مىكردند با قاشق بر پشت كاسه مسى مىكوبیدند. با شنیدن صداى قاشق لقمه در گلوى صاحب سفره گره مىخورد و پایین نمىرفت. كسى پشت در اعلام گرسنگى مىكند. پیش از رسیدن میزبان، قاشق زن دستمال اش را از زیر یا بالاى در داخل خانه مىفرستاد. وقتى نیم لاى در بازتر مىشد كه دستمال پر شده از خوراكى، قند یا پول در دستشان قرار مىگرفت. قاشق زن به سرعت از محل دور مىشد و تنها خواسته اش ناشناس ماندنش بود. از آنجا كه در هر محله آدم خیررسان پیدا مىشود، قاشق زن بى آنكه بداند تحت تعقیب آدم خیر قرار مىگرفت. و شاید روز و روزهاى بعد، دستمال یا كیسه اى از هدایاى گوناگون جلوى سكوى منزلش مىیافت و خوشحال تر سال نو را آغاز مىكرد.همیشه هم این اتفاقهاى خوشایند روى نمىداد. بعضى وقتها تعقیب و چرخش بیهوده زبان تعقیب كننده كار را خراب مىكرد و از سال آینده همه به چشم ترحم به قاشق زن مىنگریستند.
ایرانىها مردمىشوخ مزاجند. شاید براى همین مراسم مهجور و پرالتهاب قاشق زنى خیلى زود رسمى نشاط انگیز شد كه حكایات زیادى از قبلش به وجود آمد. قاشق زنها زیاد شدند و برخىها در قالب گروههاى سه -چهار نفره قاشق زنى مىكردند. وارد كوچه اى مىشدند و قاشق بر كاسه مىكوفتند. پس از اتمام كار و باز كردن دستمالهایشان پشت كوچه، هر یك شانس خود را با دیگرى مقایسه مىكرد. یكى آجیل برده بود و دیگرى سكه اى پول، یكى هم با دستمال خالى كه مىشد از این طریق به خست صاحبخانه پى برد.شوخى در قاشق زنى بالا گرفت و قاشق زنها دو دسته شدند. كسانى از روى فقر و عده اى براى مزاح سروصداى قاشق و كاسه درمىآوردند. حكایت شوخىهاى قاشق زنى براى هر كس خاطره اى ماندنى ساخت و شاید خاص بودن این شب در احیاى خاطراتش نقش داشته است. زمان گذشت و قاشق زنى مراسمىجالب توجه شد. به ویژه براى نوجوانان و جوانان. در سایه گذر زمان اعتقاداتى نیز پیدا شد. آنكه انعام و اطعام مىداد، نذر مىكرد تا حاجتش برآورده شود. در مقابل، دستمال قاشق زن را پر و پیمان مىكرد. همین دست اعتقادات گریبان قاشق زنها را هم گرفت. آنها هم نذر مىكردند و دریافت پاسخ به منزله برآورده شدن حاجتشان تلقى مىشد.حركت قاشق زن را مىتوان این گونه بیان كرد: جوانى تند و تیز كه سر و بدنش را مىپوشاند تا حتى جنسیتش نیز معلوم نشود. دستمال را مىانداخت داخل حیاط و با محتواى پول، شیرینى، نخودچى و كشمش كه در گره دستمال جا خوش كرده بود، كوچه را مانند دونده در حال فرار ترك مىكرد. یكى از اهداف قاشق زنها، ناشناس ماندنشان طى آخرین ساعات آخرین سه شنبه سال بود.حتى قاشق زنهاى جوان و شوخ طبع نیز هرازگاهى جلوى خانه ثروتمندان و متمكنین شهر قاشق زنى مىكردند تا بلكه پولى، چیزى عایدشان شود و چند روز عید را خوش تر باشند. فالگوشى نیز پدیده اى بود كه در آخرین سه شنبه سال جان گرفت و به وجود آمد. روزگارى كه تمام بامهاى خانههاى یك كوچه به هم راه داشت و حیاطهاى گسترده با درختهاى زیادش، انتظار بهار را مىكشید فالگوشى نیز به رسمها اضافه شد.