mozhgan
02-28-2011, 05:42 PM
رويدادهاي تلخ و شيرين زندگي، انديشهها و عواطف و احساسات پر شوري را در ذهن شاعر بر ميانگيزد. اين عواطف و احساسات در كارگاه خيال شاعر پرورش مييابند، و هنگامي كه شاعر پرورش مييابند، و هنگامي كه شاعر خود نيازمند به بيات آن ديد، آن را به زباني خيال انگيز و زيبا بيان ميدارد. شاعر ميكوشد كه با جادوي بيان خود، تصويرهايي را كه در ذهن او پديد آمده با همان شدّت و صراحت و روشني در ذهن شنوندهاي كه اهل آن باشد برانگيزد، و زنده كند.
هر تصوّر شاعرانهاي از جوهر خيال مايه ميگيرد. كودكي تبسّمي به لب ميآورد. گشوده شدن لبان كودك به خنده، شاعر را به ياد شكفته شدن غنچهاي شاداب در يك سپيده دم بهاري مياندازد. آن گاه شاعر در ميان هالهاي از خيال و حقيقت، دهان كودك را چون غنچهاي كه در حال شكفتن است ميبيند.
چنين نگرشي و چنين تصورّي را نگرش و تصوّري شاعرانه ميگويند. هر كسي كه داراي چنان طبعي باشد كه از لبخند كودكي دگرگون شود و به هيجان درآيد و بتواند چنين تصويري در ذهن خود بپردازد، از نگرش و احساسي شاعرانه برخوردار است.
البته همة كساني كه داراي نگرش و احساس شاعرانهاند، قادر نيستند كه تصورّات خود را به گونهاي زيبا و مؤثر در قالب شعر بيان دارند. چنين كاري تنها از عهدة كساني برميآيد كه در زبان مادري دستي دارند و واژه هاي زيبا و خوشاهنگ را ميشناسند، و با هنر تصويرپردازي و دانش وزن و قافيه آشنايي دارند.
براي روشن تر شدن مطلب ميتوان كار شاعر را در سرودن شعر به كار زنبور عسل مانند كرد.
زنبور عسل بر فراز دشت و كوهسار به پرداز در ميآيد، و بر زيباترين و خوشبوترين گلها مينشيند، و شيره آنها را ميمكد. سپس شيره گل ها را در درون خويش ميپرورد و با هستي خويش در ميآميزد، و از آن شهدي گوارا پديد ميآورد. شاعر هم به مشاهدة زيباييهاي شگفت انگيز جهان ميپردازد، و دل انگيزترين پديدهها را بر ميگزيند و از زيبايي و لطافت آن بهره ميگيرد، و اين زيبايي را با غم و شادي و رنج و درد خويش در ميآميزد. آنگاه اين پديدة نفساني را در قالب كلماتي گوش نواز و خوشاهنگ ميريزد و به صورتي دلپذير براي اهل ذوق و هنر بيان ميدارد.
زبان شعر
زبان معمولي براي بيان آن چه ديده يا شنيدهايم به كار ميرود. با كمك زبان، واقعّيتها را چنان كه رخ داده بازگو ميكنيم و انديشه و سخن خود را با نظمي منطقي بيان ميداريم تا شنونده از پيام و سخن ما آگاه شود، و چون اين مقصود حاصل شد، ديگر آن الفاظ ارزشي ندارند. از ياد ميروند، و به دور ريخته ميشوند. شاعر هم مانند ديگران براي بيان احساس و انديشة خود را زبان استفاده ميكند ولي نه از زبان معمولي.
شاعر هدف ديگري دارد و زبان ديگري، او پديدهاي شگفت انگيز را مشاهده كرده، يا از احساس و انديشهاي والا برخوردار شده، يا در او حالت عاطفي دلپذيري پديدهاي شگفت انگيز را مشاهده كرده، يا از احساس و انديشهاي والا برخوردار شده، يا در او حالت عاطفي دلپذيري پديد آمده است. اينك بر آن است كه اين حالت دلپذير را در ذهن شنوندهاي كه اهل ذوق است برانگيزد. براي اين كار ميكوشد كه آن پديده و احساس را چنان وصف كند كه تصويري روشن از آن در ذهن شنونده پديد آيد، و لذت و شوري را كه به او دست داده در دل خواننده و شنونده برانگيزد زباني كه از عهدة چنين كاري بر ميآيد، زبان شعر است، و آن چه به اين زبان پديد ميآيد، اثري است هنري كه داراي ارج و ارزشي جاودانه است.
هر تصوّر شاعرانهاي از جوهر خيال مايه ميگيرد. كودكي تبسّمي به لب ميآورد. گشوده شدن لبان كودك به خنده، شاعر را به ياد شكفته شدن غنچهاي شاداب در يك سپيده دم بهاري مياندازد. آن گاه شاعر در ميان هالهاي از خيال و حقيقت، دهان كودك را چون غنچهاي كه در حال شكفتن است ميبيند.
چنين نگرشي و چنين تصورّي را نگرش و تصوّري شاعرانه ميگويند. هر كسي كه داراي چنان طبعي باشد كه از لبخند كودكي دگرگون شود و به هيجان درآيد و بتواند چنين تصويري در ذهن خود بپردازد، از نگرش و احساسي شاعرانه برخوردار است.
البته همة كساني كه داراي نگرش و احساس شاعرانهاند، قادر نيستند كه تصورّات خود را به گونهاي زيبا و مؤثر در قالب شعر بيان دارند. چنين كاري تنها از عهدة كساني برميآيد كه در زبان مادري دستي دارند و واژه هاي زيبا و خوشاهنگ را ميشناسند، و با هنر تصويرپردازي و دانش وزن و قافيه آشنايي دارند.
براي روشن تر شدن مطلب ميتوان كار شاعر را در سرودن شعر به كار زنبور عسل مانند كرد.
زنبور عسل بر فراز دشت و كوهسار به پرداز در ميآيد، و بر زيباترين و خوشبوترين گلها مينشيند، و شيره آنها را ميمكد. سپس شيره گل ها را در درون خويش ميپرورد و با هستي خويش در ميآميزد، و از آن شهدي گوارا پديد ميآورد. شاعر هم به مشاهدة زيباييهاي شگفت انگيز جهان ميپردازد، و دل انگيزترين پديدهها را بر ميگزيند و از زيبايي و لطافت آن بهره ميگيرد، و اين زيبايي را با غم و شادي و رنج و درد خويش در ميآميزد. آنگاه اين پديدة نفساني را در قالب كلماتي گوش نواز و خوشاهنگ ميريزد و به صورتي دلپذير براي اهل ذوق و هنر بيان ميدارد.
زبان شعر
زبان معمولي براي بيان آن چه ديده يا شنيدهايم به كار ميرود. با كمك زبان، واقعّيتها را چنان كه رخ داده بازگو ميكنيم و انديشه و سخن خود را با نظمي منطقي بيان ميداريم تا شنونده از پيام و سخن ما آگاه شود، و چون اين مقصود حاصل شد، ديگر آن الفاظ ارزشي ندارند. از ياد ميروند، و به دور ريخته ميشوند. شاعر هم مانند ديگران براي بيان احساس و انديشة خود را زبان استفاده ميكند ولي نه از زبان معمولي.
شاعر هدف ديگري دارد و زبان ديگري، او پديدهاي شگفت انگيز را مشاهده كرده، يا از احساس و انديشهاي والا برخوردار شده، يا در او حالت عاطفي دلپذيري پديدهاي شگفت انگيز را مشاهده كرده، يا از احساس و انديشهاي والا برخوردار شده، يا در او حالت عاطفي دلپذيري پديد آمده است. اينك بر آن است كه اين حالت دلپذير را در ذهن شنوندهاي كه اهل ذوق است برانگيزد. براي اين كار ميكوشد كه آن پديده و احساس را چنان وصف كند كه تصويري روشن از آن در ذهن شنونده پديد آيد، و لذت و شوري را كه به او دست داده در دل خواننده و شنونده برانگيزد زباني كه از عهدة چنين كاري بر ميآيد، زبان شعر است، و آن چه به اين زبان پديد ميآيد، اثري است هنري كه داراي ارج و ارزشي جاودانه است.