mozhgan
02-28-2011, 04:20 PM
http://www.forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8308&stc=1&d=1298895663
نبود نقد ادبی در اجتماع به تدریج ادب و هنر را دچار وقفه و رکود و در نهایت اسیر تقلید و پوچ گرایی می کند. در جهانی که خرمهره فروشان خزف خود را به بهای زر ناب به هنردوستان قالب می کنند و یک شبه به مدد گزافه گوها آثارشان به چاپ های هجدهم و نوزدهم می رسد. نقد راستین و بی شائبه، نقدی که ریشه در صداقت، امانت داری و آگاهی دارد و هرگز به پایگاه ها و جایگاه های رنگارنگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تکیه ندارد، نقدی که رنگی از شیفتگی و هوشیاری و بویی از تعهد و آگاهی در آن احساس شود، نقدی که بدون هیچ چشمداشت مادی، سمر و ثمره یی جز ادبیات موردنظرش نیست، جایگاه ویژه یی در میان هنردوستان پیدا می کند.
چنین نقدی با تلاش نفس گیر و بی طرفانه خود اجازه نخواهد داد هنرفروشان بی مقدار، از اعتبارهای رنگارنگ بهره مند شوند و صیرفیان هوشمند، در انزوا بپوسند و میوه تلخ ناکامی به کام بگیرند.
به درستی که چنین نقدی چکیده خون همان قلم هایی است که انسان در طول حیات خود برای پاسداشت آن از پای نایستاده است. اما نقد ادبی در ایران که ظاهراً پدیده یی کاملاً نو است و بعد از تحولات فکری و اجتماعی انقلاب مشروطه پا گرفته است، در تاریخ و ادب سرزمین ما گستره یی قبل از ظهور اسلام دارد. زیرا «بعضی از مولفان عرب، مانند «جاحظ» از قول شعوبیه نقل کرده اند که ایرانیان در ادوار قبل از اسلام، کتاب ها در باب بلاغت داشته اند و هرکس بخواهد رموز بلاغت را بیاموزد باید به کتب آنها مانند کتاب غکاروندف رجوع کند.»1 آیا «کاروند» کتابی در نقد شعر و نثر بوده است؟ از این کتاب طبق گفته زرین کوب اکنون هیچ اثری در دست نیست. اما این اشاره ها نشانگر ذوق و هنر ایرانی، در گزینش آثار نیک از بد زمان خود است.
از دیگر آثار ترجمه کتاب ارسطو از زبان یونانی به پهلوی در دوره خسروپرویز است. به گفته زرین کوب؛ «پاولوس ایرانی رساله یی در باب کتاب برهان حکیم ارسطو جهت شاهنشاه خسرو اول، نوشته است که هم اکنون در دست است.»2 همچنین ترجمه و نشر «کلیله و دمنه» بیانگر ذوق و هنر نقادانه ایرانیان قبل از ظهور اسلام است. شکی در آن نیست. قدیمی ترین نقدی که بعد از ظهور اسلام به دست ما رسیده، «مقدمه شاهنامه ابومنصوری» است که از زمان سامانیان به جای مانده است. اما باید اذعان کرد آنچه در گذشته ادبی ما جنبه نقادی داشته، مانند لباب الالباب عوفی، المعجم شمس قیص رازی، ریحانه الادب، مجمع الفصحا، ریاض العارفین، همه تذکره ها و... به نوعی نگاهی یک سویه دارند، یعنی به بررسی شعر و نثر از دیدگاه صنایع ادبی، دوره های سبکی و تا حدودی تاریخ محدود می شوند و عیار درستی برای شناسایی آثار ادبی، خصوصاً جنبه های روانشناختی و جامعه شناختی آن نیستند. اگرچه آثار فراوان و جاودانه یی در انواع ادبی برای ما به جا مانده که از همه جنبه ها خصوصاً از نظر جامعه شناختی قابل طرح و بررسی هستند، متاسفانه حتی در عصر حاضر هم، پژوهشی عمیق، که از تکنیک روز و نگاهی جهان شناسانه برخوردار باشد، روبه رو نمی شویم. هرچه در این زمینه حاصل آمده یا شتابزده و سطحی گرا است یا با نگاهی سنتی نگاشته شده، اگرچه عمق و غوری نیز در آن دیده شود. در نیمه اول قرن حاضر نقد ادبی جامعی توسط دکتر عبدالحسین زرین کوب، در دو مجلد، در تهران منتشر شده که بحق بی طرفانه ترین و جامع ترین پژوهش در زمینه نقد ادبی تا زمان انتشار آن است. این اثر در زمان خاص خود با پیشروترین نگاه نوشته شده است. او در مقدمه جلد اول چاپ اول این اثر می گوید؛ «نقد ادبی در دوره ما ضعیف و بیمارگونه است. آیین روزنامه نویسی نیز رنگی از سبکسری و شتابزدگی بدان بخشیده است. حتی پاره یی از واقفان اهل نظر نیز در روزگار ما گمان دارند که در نقادی آنچه بیش از هر چیز مایه کار منتقد است دلیری است و آنجا که اهل نظر را چنین گمان افتد آن گزافه گویان و لاف زنان گستاخی و بی شرمی را مایه دلیری می شمارند. پیداست که از این پندار چه مایه بهره خواهند برد و کدام دلیر گستاخی است که در نفس خود آن قوت را ببیند که بی هیچ بیم و هراسی دعوی دانش و مروت نکند هر علمی را ابزاری است... تنها در نقادی است که قاعده یی و اصولی برای آن نمی شناسند و گمان می برند شرایط توفیق در آن گستاخی و دلیری است. دانش و مروت را نیز که می گویند و ادعا دارند در واقع شرط کار نمی دانند... آنجا که کتابی و اثری را باید انتقاد کرد اگر منتقد به قدر کفایت دلیر و گستاخ باشد در یک دم تمام زحمت و کار نویسنده را خط بطلان کشیده بر باد می دهد...»3 زرین کوب پس از شانزده سال یعنی در سال 1354 در مقدمه جدیدی که بر چاپ دوم همین کتاب آورده می نویسد؛ «اگرچه هنوز قسمتی از آنگونه عوامل و اسباب که نقدادبی عصر ما را از نیل به آنچه لازمه نقدی سالم و قوی است باز می دارد همچنان باقی است. اما توجهی که در طی این سال ها به نقد ادبی مبذول شده است تا حدی مایه امیدواری است...» 4
با فاصله گرفتن از نگارش این اثر، بعد از گذار از آثاری چون «صبا تا نیما» یحیی آرین پور و «طلا در مس» رضا براهنی، به اثر درخور توجه دیگری در زمینه نقد برنمی خوریم تا انتشار پژوهش نسبتاً جامع «صدسال داستان نویسی ایران» که حاصل تلاش حسن میرعابدینی است و در سال 1383 به وسیله نشر چشمه در چهارمجلد به چاپ رسید که آغاز رشد و بالندگی این نوع ادبیات را نوید می دهد.
پی نوشت ها؛
1- نقد ادبی، عبدالحسین زرین کوب، جلد اول، چاپ دوم، 1354، امیرکبیر، تهران
2- نقد ادبی، عبدالحسین زرین کوب، جلد دوم، چاپ دوم، 1354، انتشارات امیرکبیر، تهران
3- داستان و نقد داستان، گزیده، ترجمه احمد گلشیری، 83 تهران، نشر نی، سال 1368
4- نقد ادبی، عبدالحسین زرین کوب، جلد اول، چاپ دوم، 1354، امیرکبیر، تهران ؛ طلا نژادحسن
نبود نقد ادبی در اجتماع به تدریج ادب و هنر را دچار وقفه و رکود و در نهایت اسیر تقلید و پوچ گرایی می کند. در جهانی که خرمهره فروشان خزف خود را به بهای زر ناب به هنردوستان قالب می کنند و یک شبه به مدد گزافه گوها آثارشان به چاپ های هجدهم و نوزدهم می رسد. نقد راستین و بی شائبه، نقدی که ریشه در صداقت، امانت داری و آگاهی دارد و هرگز به پایگاه ها و جایگاه های رنگارنگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تکیه ندارد، نقدی که رنگی از شیفتگی و هوشیاری و بویی از تعهد و آگاهی در آن احساس شود، نقدی که بدون هیچ چشمداشت مادی، سمر و ثمره یی جز ادبیات موردنظرش نیست، جایگاه ویژه یی در میان هنردوستان پیدا می کند.
چنین نقدی با تلاش نفس گیر و بی طرفانه خود اجازه نخواهد داد هنرفروشان بی مقدار، از اعتبارهای رنگارنگ بهره مند شوند و صیرفیان هوشمند، در انزوا بپوسند و میوه تلخ ناکامی به کام بگیرند.
به درستی که چنین نقدی چکیده خون همان قلم هایی است که انسان در طول حیات خود برای پاسداشت آن از پای نایستاده است. اما نقد ادبی در ایران که ظاهراً پدیده یی کاملاً نو است و بعد از تحولات فکری و اجتماعی انقلاب مشروطه پا گرفته است، در تاریخ و ادب سرزمین ما گستره یی قبل از ظهور اسلام دارد. زیرا «بعضی از مولفان عرب، مانند «جاحظ» از قول شعوبیه نقل کرده اند که ایرانیان در ادوار قبل از اسلام، کتاب ها در باب بلاغت داشته اند و هرکس بخواهد رموز بلاغت را بیاموزد باید به کتب آنها مانند کتاب غکاروندف رجوع کند.»1 آیا «کاروند» کتابی در نقد شعر و نثر بوده است؟ از این کتاب طبق گفته زرین کوب اکنون هیچ اثری در دست نیست. اما این اشاره ها نشانگر ذوق و هنر ایرانی، در گزینش آثار نیک از بد زمان خود است.
از دیگر آثار ترجمه کتاب ارسطو از زبان یونانی به پهلوی در دوره خسروپرویز است. به گفته زرین کوب؛ «پاولوس ایرانی رساله یی در باب کتاب برهان حکیم ارسطو جهت شاهنشاه خسرو اول، نوشته است که هم اکنون در دست است.»2 همچنین ترجمه و نشر «کلیله و دمنه» بیانگر ذوق و هنر نقادانه ایرانیان قبل از ظهور اسلام است. شکی در آن نیست. قدیمی ترین نقدی که بعد از ظهور اسلام به دست ما رسیده، «مقدمه شاهنامه ابومنصوری» است که از زمان سامانیان به جای مانده است. اما باید اذعان کرد آنچه در گذشته ادبی ما جنبه نقادی داشته، مانند لباب الالباب عوفی، المعجم شمس قیص رازی، ریحانه الادب، مجمع الفصحا، ریاض العارفین، همه تذکره ها و... به نوعی نگاهی یک سویه دارند، یعنی به بررسی شعر و نثر از دیدگاه صنایع ادبی، دوره های سبکی و تا حدودی تاریخ محدود می شوند و عیار درستی برای شناسایی آثار ادبی، خصوصاً جنبه های روانشناختی و جامعه شناختی آن نیستند. اگرچه آثار فراوان و جاودانه یی در انواع ادبی برای ما به جا مانده که از همه جنبه ها خصوصاً از نظر جامعه شناختی قابل طرح و بررسی هستند، متاسفانه حتی در عصر حاضر هم، پژوهشی عمیق، که از تکنیک روز و نگاهی جهان شناسانه برخوردار باشد، روبه رو نمی شویم. هرچه در این زمینه حاصل آمده یا شتابزده و سطحی گرا است یا با نگاهی سنتی نگاشته شده، اگرچه عمق و غوری نیز در آن دیده شود. در نیمه اول قرن حاضر نقد ادبی جامعی توسط دکتر عبدالحسین زرین کوب، در دو مجلد، در تهران منتشر شده که بحق بی طرفانه ترین و جامع ترین پژوهش در زمینه نقد ادبی تا زمان انتشار آن است. این اثر در زمان خاص خود با پیشروترین نگاه نوشته شده است. او در مقدمه جلد اول چاپ اول این اثر می گوید؛ «نقد ادبی در دوره ما ضعیف و بیمارگونه است. آیین روزنامه نویسی نیز رنگی از سبکسری و شتابزدگی بدان بخشیده است. حتی پاره یی از واقفان اهل نظر نیز در روزگار ما گمان دارند که در نقادی آنچه بیش از هر چیز مایه کار منتقد است دلیری است و آنجا که اهل نظر را چنین گمان افتد آن گزافه گویان و لاف زنان گستاخی و بی شرمی را مایه دلیری می شمارند. پیداست که از این پندار چه مایه بهره خواهند برد و کدام دلیر گستاخی است که در نفس خود آن قوت را ببیند که بی هیچ بیم و هراسی دعوی دانش و مروت نکند هر علمی را ابزاری است... تنها در نقادی است که قاعده یی و اصولی برای آن نمی شناسند و گمان می برند شرایط توفیق در آن گستاخی و دلیری است. دانش و مروت را نیز که می گویند و ادعا دارند در واقع شرط کار نمی دانند... آنجا که کتابی و اثری را باید انتقاد کرد اگر منتقد به قدر کفایت دلیر و گستاخ باشد در یک دم تمام زحمت و کار نویسنده را خط بطلان کشیده بر باد می دهد...»3 زرین کوب پس از شانزده سال یعنی در سال 1354 در مقدمه جدیدی که بر چاپ دوم همین کتاب آورده می نویسد؛ «اگرچه هنوز قسمتی از آنگونه عوامل و اسباب که نقدادبی عصر ما را از نیل به آنچه لازمه نقدی سالم و قوی است باز می دارد همچنان باقی است. اما توجهی که در طی این سال ها به نقد ادبی مبذول شده است تا حدی مایه امیدواری است...» 4
با فاصله گرفتن از نگارش این اثر، بعد از گذار از آثاری چون «صبا تا نیما» یحیی آرین پور و «طلا در مس» رضا براهنی، به اثر درخور توجه دیگری در زمینه نقد برنمی خوریم تا انتشار پژوهش نسبتاً جامع «صدسال داستان نویسی ایران» که حاصل تلاش حسن میرعابدینی است و در سال 1383 به وسیله نشر چشمه در چهارمجلد به چاپ رسید که آغاز رشد و بالندگی این نوع ادبیات را نوید می دهد.
پی نوشت ها؛
1- نقد ادبی، عبدالحسین زرین کوب، جلد اول، چاپ دوم، 1354، امیرکبیر، تهران
2- نقد ادبی، عبدالحسین زرین کوب، جلد دوم، چاپ دوم، 1354، انتشارات امیرکبیر، تهران
3- داستان و نقد داستان، گزیده، ترجمه احمد گلشیری، 83 تهران، نشر نی، سال 1368
4- نقد ادبی، عبدالحسین زرین کوب، جلد اول، چاپ دوم، 1354، امیرکبیر، تهران ؛ طلا نژادحسن