PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفاوت های رمان ( کوتاه ) نوولت و داستان بلند



mozhgan
02-28-2011, 03:22 PM
نخست به‏طور خيلى خلاصه به داستان کوتاه (Short Story) بپردازيم كه اساسا يك رويداد را روايت مى‏كند. اين رويداد معمولاً ماجرايى است كه براى يك فرد (يا حداكثر دو يا سه فرد) اتفاق مى‏افتد. رويداد مستقيماً به فرد اصلى برمى‏گردد كه در مركز داستان است؛ يا فردهاى احتمالى دوم و سوم. از اين منظر داستان كوتاه »وضعيت‏ساز« است و از تلاقى شخصيت، با مكان و زمان محدود (يا به‏عمد محدوده‏شده) و يك رويداد شكل مى‏گيرد. زمان درونى اثر كوتاه است حتى اگر زمان كيهانى آن طولانى باشد. درحالى‏كه رمان (Novel) تلاقى‏گاه متعدد شخصيت‏ها، رويدادها و زمان و مكان‏هاى مختلف است، پس »جهان‏ساز« است و به طرح مسائل معرفت‏شناختى و هستى‏شناختى مى‏پردازد.
اگر ماجراى داستان كوتاه ساير شخصيت‏ها را هم پوشش دهد، و روايت ابعاد دراماتيك به خود گيرد، با رمان كوتاه (Short Novel) روبه‏ور هستيم. رمان كوتاه نه با يك فرد و يك رويداد كه با شمارى از افراد و تصويرى كلى سر و كار دارد و زمان درونى بيشترى را در بر مى‏گيرد؛ پس مانند رمان با مسائل معرفت‏شناختى و هستى‏شناختى پيوند مى‏خورد.
نولت يا نوولا (Noveletto)از حيث درون‏مايه به داستان كوتاه و از لحاظ طول (ميزان كلمات) به رمان كوتاه نزديك است. شايد بتوان آن را داستان كوتاه بلند (Long Short Story) خواند. ناولت خاصيت تك‏رويدادى خود را از داستان كوتاه و تعداد كلمات را از رمان كوتاه مى‏گيرد.
اين بحث جالب كه به‏دليل قرار دادن متن در اين يا مقوله از جوايز ادبى نقش مهمى ايفا مى‏كند، تا اين زمان چندان كه بايد و شايد در جامعه ادبى باز نشده است. زيرا هنوز در كشور ما و حتى كتاب‏هاى مقدماتى نظريه ادبى در اروپا و آمريكا و كانادا ساده‏ترين ملاك همان تعداد كلمات است. ما به اتكاى آخرين نظريه‏هاى ادبى جهان، خود را از قيد و بند سطر و صفحه خلاص كرده‏ايم. مثالى بزنم: فرض كنيم متنى با فونت زر 13 و فاصله سطر 7/. سانتى‏متر تايپ مى‏شود و پانزده صفحه مى‏گردد. حال اگر همين متن را با فونت بدر 16 و فاصله سطر يك سانتى‏متر تايپ كنيد، مى‏شود بيست و چهار صفحه؛ يعنى 6/1 برابر. به‏زبان ديگر شصت (60) درصد افزايش مى‏يابد. پس به‏راحتى مى‏توان با تعداد كلمات و صفحات بازى كرد. با چنين انعطافى، ديگر صحبت از تعداد كلمه چندان درست نيست و بهتر است بر مؤلفه‏هاى ديگرى تكيه كرد كه در زير به شكا سر فصل به آنها مى‏پردازم:
تفاوت‏هاى اساسى داستان بلند، نوولت و رمان از نظر ساختار پلات و ساختار داستان
توضيح: در متن زير هر جا داستان كوتاه ديده شد، منظور همان داستان كوتاه بلند يا به اختصار داستان بلند است و هر جا رمان ديده شد، مقصود همان رمان كوتاه است.
1 - خرده‏روايت‏ها:
در داستان كوتاه، كه از منظرى خود يك خرده‏روايت است، امكان آوردن خرده‏روايت‏هاى ديگر معنا ندارد، درحالى‏كه نوولت مى‏تواند چند و رمان مى‏تواند چندين و چند خرده‏روايت را در برگيرد و حتى به اتكاى آنها از نظر ساختارى و معنايى تكميل گردد.
2 - جزئى‏نگرى يا ساختار جزئيات:
از جزئى‏نگرى كه در اين زمانه به دليل ميليون‏ها عامل منسوخ شده است، صرف‏نظر مى‏كنم و صرفاً به ساختار جزئيات مى‏پردازم. ساختار جزئيات، از كنار هم گذاشتن جزئيات منفرد و مجرا و پراكنده پديد مى‏آيد و در مجموع مى‏تواند چنان تصويرى از فضا يا اعمال روزمره شخصيت‏ها يا روابط شخصيت‏ها به دست دهد كه نويسنده بدون زياده‏گويى يا بازگشت به گذشته اين يا آن وجه را بسازد. ساختار جزئيات در داستان‏هاى كوتاه امروزى بسيار فشرده و در نوولت كمى بازتر و بيشتر و در رمان وسيع‏تر است اما در مقايسه با رمان‏هاى كلاسيك و حتى مدرن (وُلف، پروست، فاكنر و...) بازهم فشرده‏تر است ؛ چون بسيارى از عناصر جزئيات امروزه جزو اطلاعات پايه بشر درآمده است. مگر آن وجوهى كه نويسنده بخواهد از بيان آن نتيجه خاصى بگيرد.
3 - ديالوگ (درباره موضوع‏هاى مشخص و انتزاعى):
گرچه داستان‏هاى كوتاهى نوشته شده اس‏ست كه اساساً از ديالوگ تشكيل شده‏اند، اما در حالت كلى در داستان كوتاه بايد سعى شود بار معنايى هر ديالوگى در مقايسه با تعداد كلمات آن بالا باشد؛ طورى‏كه خود اين ديالوگ‏ها از عوامل پيش‏برنده روايت باشند. نتوان يكى از آن‏ها را حذف يا ديالوگ ديگرى بر آنها افزود. اين دقت و محدوديت و حساسيت در نوولت و رمان كمتر مى‏شود اما نه به اين معنا كه ديالوگ‏ها فقط گفته‏هاى شخصيت‏ها باشند و نه جزو اركان داستان و پلات آن. نكته مهم اين‏كه انگيزه كه هم در داستان كوتاه و هم در نوولت و رمان فصل مشترك پلات و داستان است، بعضاً با همين ديالوگ‏ها ساخته مى‏شود، بنابراين نمى‏توان آن‏ها را در حد حرف زدن تلقى كرد. در مورد مسائل كلى نيز كه تحت عنوان مسائل انتزاعى آمده است، بايد دقت كرد كه اولاً اين بحث‏ها فقط براى پر كردن صفحه نباشد و تداوم آنها را در كنش و واكنش و ديالوگ‏ها و نيز منولوگ‏هاى شخصيت‏ها ببينيم. ثانياً حجم محدودى از داستان نوولت و رمان به آنها احتصاص پيدا كند و كار به جايى نكشد كه خواننده، خود را با يك رساله تجريدى روبه‏رو ببيند.
4- تك‏گويى (از نوع درونى مستقيم و غيرمسقيم، خودگويى، و توصيف داناى كل):
تك‏گويى از هر نوعى مى‏تواند در داستان كوتاه و نوولت و رمان اتفاق بيفتد و بى شك خوننده تا اين زمان به هر سه مورد برخورد كرده است. اما در حالى‏كه حجم تك‏گويى رمان مى‏تواند در حد جنايت و مكافات داستايفسكى باشد، در نوولت‏ها خيلى كمتر است ئ در داستان كوتاه باز هم كمتر. تك‏گويى رمان ممكن است چند وجهى باشد و مسائل متعددى را مطرح سازد، حال آن‏كه تك‏گويى نوولت بيشتر به موضوع‏هاى فردى محدود مى‏شود و از دايره معينى خارج نمى‏شود. حوزه تك‏گويى داستان كوتاه از اين هم محدودتر است و ممكن است در چند جمله اختصار يابد. يكى از نكات ضعف بعضى از داستان‏هاى كوتاه ايران و جهان، خيمه زدن تك گويى بر كل داستان كوتاه است؛ طورى كه خواننده فرهيخته نيز رشته كلام داستان را از ياد مى‏برد.
5 - قرينه‏سازى:
گرچه در داستان كوتاه نيز امكان قرينه‏سازى شخصيت يا يك و حتى دو - سه كنش وجود دارد، اما قرينه‏سازى وسيع و همه‏جانبه رويدادها و شخصيت‏ها، چه از نوع متقارن و چه از نوع متضاد فقط در رمان امكان‏پذير است. نوولت از اين بابت با محدويت روبه‏رو است و نمى‏تواند در مقياس رمان از قرينه‏سازى برخوردار شود؛ چون هم حجم روايت را افزايش مى‏دهد و هم از كانون اصلى دور مى‏افتد.
6 - شخصيت‏پردازى:
در داستان كوتاه و بلند الگوى روانشناسى شخصيت‏ها از پيش طرح‏ريزى شده است، لذا شخصيت‏پردازى به مفهوم عادى آن معنايى ندارد. از سوى ديگر تغيير و تحول شخصيت نيز بدون محمل است و فقط در حد تغيير نگاه و رفتار شخصيت است و نه منش و بنيان‏هاى روانى، فكرى و اخلاقى. شخصيت‏هاى رمان در تلاقى‏هاى متعدد زمان و مكان ساخته مى‏شوند، به‏همين دليل ملوس‏ترند و حتى مى‏تواند در عين شباهت به بعضى از افراد واقعى، شبيه هيچ‏كس نباشند و اين خود يك امتياز است.
7 - بازى‏هاى زبانى:
در داستان كوتاه فرصت براى بازى زبانى كم است و اگر اين امر نقش اول را در بيان روايت ايفا كند، خواننده سررشته قصه را از دست مى‏دهد و به جاى ارتباط با داستان، بايد پيگير تفسير و تأويل استعاره‏ها و تمثيل‏ها و نمادها و درك جمله‏هاى بهم‏ريخته داستان شود كه از نظر خود نويسنده نوعى امتياز است.
8 - چند محورى :
داستان كوتاه اساساً تك محور است و افزودن يك محور جديد مستلزم اضافه كردن رويداد بيشتر و عدول از تعريف داستان كوتاه است. نوولت مى‏تواند حتى دو محور هم داشته باشد؛ چه به‏صورت موازى و چه به‏شكل تنيده در هم و رمان هايى هستند كه گاه تا چهار و پنج محور دارند؛ مانند »سور بز« نوشته ماريو بارگاس يوسا يا »جنگ و صلح« اثر تولستوى.
9 - تنوع تكنيك:
بيشترين هوشمندى نوينسده داستان كوتاه در كم كردن تكنيك‏ها به كار رفته است. اشباع تكنيك اگرچه در داستان كوتاه اشتباه محض است، اما در نوولت هم بايد محدود و در رمان‏ها هم تا حد امكان حساب‏شده. رمان‏هاى ايرانى زيادى خواندم (شايد بين 15 تا 20 جلد) كه اگر نويسنده آن همه تكنيك را در اثرش متبلور نمى‏كرد، چه‏بسا شاهكار مى‏شدند نه اين‏كه به‏دليل همين ويژگى خواننده، حتى خواننده حرفه‏اى را از دست بدهند.
10- راوى‏ها:
اگر نويسنده داستان كوتاه هوشمندى به خرج دهد، حتى مى‏تواند دو راوى كه شايد يكى از آنها پنهان باشد، در داستانش بياورد. اين امر به استعداد خاصى نياز دارد كه من شحصاً در خوان رولفو و ويليام فاكنر ديدم. اما در نوولت دست نويسنده بازتر است و مى‏تواند حتى متنى صد صفحه‏اى را از ديدگاه چهار پنج راوى بنويسد. در رمان اين امكان باز هم بيشتر است با اين امتياز كه راوى‏هاى رمان‏ها مى‏توانند چندين بار اين نقش را به عهده گيرند تا اولاً به تقابل‏هاى دوگانه دامن بزنند ثانياً انگيزه‏ها را بيشتر و دقيق‏تر بازگويى يا تصوير كنند. در اين حالت چه‏بسا اين فرصت وجود داشته باشد كه يك يا چند راوى به خودنگرى هم بپردازند يا به بيان ديگر دست به خودگويى بزنند.
11- انديشه و كلان روايت‏ها:
شايد داستان كوتاهى باشد كه بر اساس يك كلان‏انديشه، مثلاً عدالت يا ظلم يا فقر يا مرگ يا اميد شكل بگيرد، و اتفاقاً خوب هم برساخته شود، اما در مجموع كلان‏انديشه‏ها در اين نوع داستان‏ها فقط با اشاره و كنايه وارد متن مى‏شوند. اما در نوولت در مقياسى كمتر و در رمان بدون محدويت مى‏تواند به كار آيد و حتى جزو عوامل سازنده رمان شود. يكى از كسانى كه ماهرانه اين كار را كرد، داستايفسكى بود. از مدرنيست‏ها نيز توماس مان، آندره ژيد، سارتر و فرديناند سلين همين شيوه را به كار بردند.
12- موتيف‏ها:
در داستان كوتاه فرصت براى خودنمايى موتيف وجود ندارد اجراى يكى دو بار، آن‏هم با قلم يك نويسنده ماهر شايد مشكل نباشد، اما تكرار آن دشوار است و در ضمن خواننده در فواصل كوتاه با وجه مشخصى روبه‏رو مى‏شود كه برايش آزاردهنده است. اصولاً يك رويداد چه‏ميزان ظرفيت دارد كه بتواند يك موتيف را چندين و چند بار تاب آورد؟ در نوولت چنين نيست. نوولت‏هايى هستند كه يك يا دو موتيف چه به صورت عينى و چه وجه نمادين بارها نمود پيدا مى‏كند و آزاردهنده هم نيست. رمان هم مى‏تواند حتى سه چهار موتيف داشته باشد. اما بيشتر نظريه پردازان بر اين باروند كه تعداد موتيف‏ها و نيز تكرار هر كدام به گونه‏اى نباشد كه محور روايت را دچار انحراف كاذب كند و خواننده دچار اين تصور شود كه نويسنده براى پر كردن جاهاى خالى و كمبودهايى كه از پس آنها برنيامده، به استفاده از موتيف رو آورده است.
13 - استراتژى كنار گذاشتن موقتى گره:
در رمان نوينسده مى‏تواند گره داستان را براى مدت زمانى كنار بگذارد و رويكردهاى ديگرى در پيش گيرد؛ مثلاً شخصيت‏پردازى(داستايفسكى در رمان برادران كارامازوف)، بازى‏هاى زبانى(در بيشتر كارهاى كافكا)، بازى با سبك (پروست در جستجوى زمان از دست رفته) يا ناتمام‏گذارى (بكت در مولوى و نام‏ناپذير) را در پيش گيرد. امكان مانور يعنى ميزان استفاده از اين استراتژى در نوولت بسيار كمتر است و گاه به دليل نوع روايت صفر است و در داستان كوتاه هم ديگر استراتژى محسوب نمى‏شود، بلكه كنار گذاشتن محور اصلى و پرداختن به امر ديگر تلقى مى‏شود؛ امرى كه چه‏بسا خواننده را چندان خوش نيايد.
14 - انحراف از پلات اصلى:
پلات فرعى كه حاصل انحراف از اصلى است، ممكن است در رمان در مقياس وسيعى اتفاق بيفتد. در رمان مدرنيستى «لرد جيم» نوشته جوزف كنراد پلات فرعى توفان دريا و جبونى جيم و فرار او از كشتى، در دل پلات اصلى پيش مى‏آيد و نويسنده منتهاى بهره را از آن مى‏گيرد و پلات اصلى كه در واقع بر اركان ماجراجويى و سرگردانى‏طلبى جيم استوار است، مواد خام لازم را براى تداوم خود مى‏يابد. در نوولت پلات فرعى نمى‏تواند تا اين حد كاركرد داشته باشد، چون رويداد اصلى روايت در خطر كمرنگ‏شدن قرار مى‏گيرد. در داستان كوتاه اصولاً نبايد موضوع پلات فرعى مطرح شود، چون بين روايت و رويداد چنان فاصله‏اى مى‏افتد كه حجم داستان كوتاه براى پر كردن آن پاسخگو نيست.
15 - مكان و زمان :
همان‏طور كه در مقدمه آمد، شايد داستان کوتاه زمانی بسيار طولانى و مكان های پرشماری را در بر گيرد، اما زمان و مكان القائى به خواننده به‏دليل محدود شدن روايت به يك رويداد و موقعيت، بسيار محدود است. برای نمونه در یک داستان كوتاه مى‏خوانيم كه فلان شخصيت كه حالا در قهوه‏خانه جاده رشت لاهيجان نشسته است، بيست سال را در آفريقا گذارند و كمتر از يك سال در لندن بود و حدود هشت ماه در توكيو. اما تمام اين مدت براى خواننده زمان درونى اثر نمى‏شود؛ همان‏طور كه مكان‏هاى يادشده مكان روايت نيست و مكان روايت همين قهوه‏خانه است. در مورد نوولت و رمان چنين نيست. اگر فقط به نقل بسنده نشود، هر مكان جايگاه روايى خود را دارد و هر زمانى منزلت زمانى خود را.
16 - اعتقادات، رسوم و باورهاى اجتماعى:
در داستان كوتاه بازگويى و تصوير اعتقادات، باورها، رسوم و سنت‏ها، الگوهاى بومى و منطقه‏اى و ملى در حداقل و چه‏بسا صفر متوقف شود، حال آن‏كه در نوولت تا حدى به اين امور كه همراه با زمان و مكان روى‏هم‏رفته زمينه را مى‏سازند، پرداخته مى‏شود و در رمان، خصوصاً رمان‏هايى كه در آمريكاى لاتين نوشته مى‏شود و شمار كثيرى از رمان‏هاى كلاسيك قرن نوزدهم، بخش زيادى به اين وجه اختصاص داده مى‏شود. البته در هر دو حال سعى مى‏شود اين عرصه به شكل اطلاعات به خواننده انتقال داده نشود، بلكه در جاى جاى متن تنيده شود.
17 - چند صدايى :
در داستان كوتاه چند صدايى معنايى ندارد، اما نوولت و رمان از اين مؤلفه مى‏توانند برخودار شوند. طبعاً اين برخودارى بايد بايد با هنرمندى صورت گيرد و خواننده فكر نكند كه تمام صداها و يا تعدادى از آنها عملاً يكى است. بايد صدها از نظر ساختار و معنا و حتى لحن چنان باشند كه خواننده وجه افتراق آنها را بشناسد.
ذكر چند نمونه:
براى مثال می توان اين آثار را نام ‏برد که به تقریب هم حجم هستند: «اتاق شماره شش»، «زندگى من»، «داستان مرد ناشناس»، «موژيك‏ها» و «روشنايى‏ها» از چخوف، «تپلى» از گى دوموپاسان، «مرگ ايوان ايليچ»، «سونات كرويتسر»، «باباسرگئى» از تولستوى، «ماشنكا» و «چشم» از ناباكف، «بوف كور» از صادق هدايت، «ديزى ميلر» از هنرى جيمز، «مسخ» از كافكا، «تونيو كروگر» و «مرگ در ونيز» از توماس مان، «زنى كه گريخت» و «روباه» از ديويد هربرت لارنس، «موسيقى يك زندگى» از آندره مك‏كين، «مسافر» از ژولين گرين، «مرا نگين كوچولو مى‏ناميدند» از پاتريك مُديانو، «مّد سياه» از بريژيت ژيرو، «دل تاركى»، «جوانى» و «امى فاستر» از جوزف كنراد، «مرد پير و دريا» از همينگوى، «بلندتر از هر بلندبالايى» از ديويد سالينجر، «ارواح» از پل اُستر، «بيگانه» از آلبر كامو و «پدرو پارمو» از خوان رولفو.
حال پرسش اينجاست: كدام‏يك داستان بلند است، كدام ناولت و كدام رمان [كوتاه]؟ به عقيده نگارنده این کتاب، «مسخ»، «بوف كور»، «مرد پير دريا»، «مرگ در ونيز»، «پدرو پارامو» و «بيگانه» و «دل تاریکی» در مقوله رمان [كوتاه] مى‏گنجند؛ چون به مسائل معرفت‏شناختى و هستى‏شناختى مى‏پردازند و زمان درونى«كاملى» را در ذهن خواننده مى‏سازند و رويدادهاى آنها در ذهن خواننده مكانى فراتر از مكان روايت القاء مى‏كنند و رويدادشان تصويرى كلى از زندگى ارائه مى‏دهد.
دیگر متن ها يا داستان كوتاهِ بلند هستند يا نوولت به دلايلى كه در بالا به شكل سرفصل ارائه داده‏اند.