mozhgan
02-26-2011, 03:45 AM
خیام را در جهان به ریاضیاتش مىشناسند و در ایران، با رباعیاتش؛ و صد البته كه هم در جهان و هم در ایران، احترامش به سبب كمالش در هر دو بعد علمى و ادبى اوست. با این حال، پس از حدود نهصد و اندى سال كه ازمرگ او (514 یا 515.ق) مىگذرد، هنوز گوشههاى مهمى از حیات علمى و حتى رباعیات اصلى و شمارى رباعى مجعول و منسوب به وى براى مردم، مبهم و ناشناخته مانده است. این ابهام و ناشناس ماندن ابعاد مختلف از زندگى خیام را در سه مساله باید ارزیابى و بازیابى كرد.
نخست، اوضاع زمانى و مكانى خیام؛ دوم، وضع مغشوش و پراكنده ذهنیات مردم زمان وى و، از همه مهمتر، موضوع نام و شخصیت علمى و ادبى او كه آیا خیام ریاضیدان و منجم همان خیام شاعر و ادیب است و یا خیام شاعر جدا از خیام ریاضیدان است. باتوجه به مندرجات مربوط به عصر خیام، مثل چهار مقاله نظامى عروضى یا تتمه صوانالحكمه ابوالحسن بیهقى یا میزانالحكمه خازنى و غیره، ما به نامى برمىخوریم به عنوان «خیامى» و در آثار قرن هفتم به بعد همه جا خیامى به خیام تبدیل شده است. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجرى، ریاضیدان و منجم مشهور، حكیم عمربن ابراهیم خیام، در نیشابور و در همین زمان شاعرى پارسىگوى به نام علىبن محمدبن احمدبن خلف، معروف به خیام، در خراسان مىزیسته است.(1)
گفتهاند شهرت حكیم و عالم ریاضى، یعنى خیام، از1851.م با انتشار رساله جبر و مقابله او به زبان فرانسه و قبل از آن در 1700.م با معرفى او در كتاب «تاریخ مذاهب ایران» تالیف توماس هاید در مقام یك منجم و شریك دراصلاح تقویم و تاریخ ملكشاهى به اوج رسیده است. اما على بن محمدبن احمدبن خلف یا خیام شاعر، با وجود اینكه تا قرن هفتم هجرى، اشعار فارسى او در آذربایجان و خراسان مشهور بوده و دیوانى هم داشته است، از قرن هفتم به بعد اثرى از وجود و شعر و دیوان او در مدارك ومآخذ موجود به چشم نمىخورد.(2)
به نظر مىرسد كه نام خیام شاعر در پرتو نام بلند خیامى ریاضىدان كه در كلیه نسخههاى قدیمى و به ویژه در رساله جبر و مقابله دیده مىشود محو گردیده و از همان سدههاى اولیه بعد از درگذشت خیامى از زبان كسى نقل نشده و همه جا خیام را با خیامى یكى دانستهاند. براى اثبات وجود دو شخصیت، یكى خیام و دیگرى خیامى، مدارك فراوان موجود است كه محققان در آثار خود ذكرنمودهاند.(3) اما بعضى از محققان، هر دو شخصیت را یكى دانستهاند و گفتهاند كه: خیام از مشاهیر حكما و منجمین و اطبا و ریاضیدانان و شاعران بوده است.(4) معاصران او، وى را، در حكمت، تالى ابن سینا مىشمردند و در احكام نجوم، قول او را مسلم مىدانستند و در كارهاى بزرگ علمى، ازقبیل ترتیب رصد و اصلاح تقویم و نظایر اینها، بدو رجوع مىكردند.
حكیم ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامى (517- 438هـ.ق) در قرنى مىزیسته است كه ما امروز مىتوانیم نام آن قرن را «قرن ریاضیات» در ایران بنامیم. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم، ریاضىدانان بزرگ در ایران و به ویژه درناحیه خراسان بزرگ مىزیستهاند.
ابوالفتح عبدالرحمن منصور خازنى، ابوالعباس فضل بن محمد لوكرى، ابوالمظفر اسفزارى میمون واسطى– كه هر سه نفر، با همكارى خیام، رصد ملكشاهى را، در سال 467هـ.ق، ترتیب دادند و در اصلاح تقویم كوشیدند و تقویم جلالى را ساختند و نوروز را، كه در پانزدهم حوت قرار داشت، به اولحمل (فروردین) منتقل نمودند– از ریاضىدانان و منجمان بزرگ این قرن بودهاند. ابوالحسن على بن زید بیهقى نیز از دیگر علماى علم ریاضى این عصر بوده كه كتاب «تتمه صوانالحكمه»، «جوامع احكام نجوم» در 3 مجلد و چندین كتاب دیگر از او است و «تاریخ بیهق» و «امثلة الاعمال النجومیه» را نیز نوشته است. همچنین قطان مروزى، مسعودغزنوى و چندین ریاضیدان دیگر در این قرن و حتى همزمان با زندگى خیام مىزیستهاند.(5)
بنابراین، قرن پنجم و ششم هجرى را مىتوان «قرن ریاضیات» در ایران دانست، چنانكه طب نیز در این قرن به آن اندازه از پیشرفت رسید كه اطباى بزرگى همچون ابنسینا، سید اسماعیل جرجانى مؤلف ذخیره خوارزمشاهى، عبدالرحمن نیشابورى ملقب به بقراط ثانى ومؤلف كتاب شرح الفصول البقراطیه، شرفالزمان ایلاقى فیلسوف و پزشك نامآور آخر قرن پنجم و اول قرن ششم مؤلف كتابالفصول الایلاقیه و دهها طبیب نامدار در این قرن مىزیستهاند.
قرن رباعیات
قرن پنجم را نه تنها مىتوانیم عصر ریاضیات، طب و نجوم بدانیم، بلكه مىتوان این قرن را «قرن رباعیات» نیز نامید؛ زیرا در این قرن، شاعران بسیار مىزیستهاند كه، علاوه بر مهارت در انواع شعر، منحصراً به واسطه رباعیات خود به شهرت رسیدهاند. ابوسعید ابى الخیر (ف.میهنه 440هـ.ق)، خواجه عبدالله انصارى (ف.هرات 481هـ.ق)، فقیه و عارف بزرگ ایرانى احمدبن محمد غزالى (ف.قزوین 520هـ.ق)، برادرامام محمد غزالى، ازرقى هروى، ابوبكر زینالدین بن اسماعیل (ف.476هـ.ق)، امیر معزى نیشابورى (ف.418هـ.ق) و دهها شاعر دیگر بودهاند كه در این قرن به سرودن رباعى مشغول بودهاند و یا در كنار فلسفه، حكمت، ریاضیات، نجوم و شعر، رباعیاتى هم به طریق تفنن سرودهاند.
بنابر این توضیحات، مىتوان گفت كه خیام یا خیامى، در قرن ریاضى رباعى مىزیسته است.
اما بحث درباره اینكه خیام ریاضیدان و خیام رباعىپرداز، دو نفر یا دو شخصیت یا هر دو یك نفر بودهاند، زمان و وقت فراوان مىطلبد و ما در اینجا بنا را بر یك خیام یا خیامى مىگذاریم كه هم ریاضیدان بوده است و هم رباعىسرا؛ زیرا تمام حكمت، ریاضیات و نجوم خیام تحتالشعاع همین رباعیات او قرار گرفته است. رباعیاتى كه از حكمت، فلسفه، پرخاش، اعتراض و تردید سرشارند و ما در لابهلاى همین رباعیات به افكار و احوال سرایندهى آنها پى مىبریم. ناگفته پیداست كه از میان صدها رباعى كه به خیام نسبت دادهاند فقط معدودى از آنها مربوط بهخیام است و مابقى متعلق به كسانى است كه همزمان یا بعد از خیام مىزیستهاند و اعتراضات خود را در قالب رباعى و در پناه نام پُرجسارت خیام سرودهاند، زیرا یا خود قادر به بیان صریح افكار خود نبودهاند و یا اگر قادر بودند جایشان بر فراز دار یا گوشه بیغولهها بود.
رباعى چیست؟
رباعى شعرى است داراى چهار مصرع كه از متفرعات بحر هزج است و داراى دو شجره مىباشد: شجره «اخرب» كه با مفعول شروع مىشود و شجره «اخرم» كه با مفعولن آغاز مىگردد و، بر روى هم، وزن آن لاحول و لاقوه الابالله مىباشد. بیشتر شاعران ایران كه در قصیده، مثنوى یا غزل تبحر داشتهاند، به جهت تفنن یا از طریق ارائه ذوق، سرى هم به رباعى زدهاند؛ چنانكه مثلاً عطار مثنویسرا داراى دوهزار رباعى است كه در كتاب «مختارنامه»(6) گرد آمده است یا حافظ غزلپرداز تعدادى بین 29 تا 42 رباعىدارد.(7) شهرت ابوسعید ابوالخیر، اوحدالدین كرمانى و خیام بیشتر به رباعیات آنها است.
رباعى یكى از نابترین، زیباترین و پُرمحتواترین قالبهاى شعر فارسى است. عامل پرخاش، اعتراض، فلسفه، حكمت، انتقاد، حتى جمال، در رباعى به مراتب از سایر قالبهاى شعرى قوىتر است و شاید بیشتر شاعران پرخاشگر، به ویژه خیام، به همین دلیل قالب رباعى را براى بیان افكار خویش برگزیدهاند تا بتوانند حرفهاى دل خود را بىپردهتر و آشكارتر بیان نمایند.
صرف نظر از دوگانه بودن شخصیت خیام، امروز ما مجموعهاى از رباعیات به نام خیام در دست داریم. اما همه رباعیهاى موجود، محققاً از خیام نیستند.
تشخیص رباعیها:
براى تشخیص رباعیهاى خیام از رباعیات منسوب به خیام، محققان پیشنهادهایى نمودهاند كه حاصل و نتیجه این پیشنهادها را بدینگونه مىتوان بازگو نمود:
نخست اینكه، هر چهار ركن یا چهار مصرع رباعى، فكرى واحد و نگرشى یكسان داشته باشند. دوم اینكه، معنى برلفظ غلبه داشته باشد و محتوا و معناى شعر قوىتراز صنایع لفظى و ظاهرى باشد. سوم اینكه، مفاهیم وتصویرهاى شعرى خیام معمولاً مشخص است و در واقع این مفاهیم به منزله كلمات كلیدى اشعار خیام است، همانگونه كه اشعار حافظ را با شناخت كلمات كلیدى مىتوان از شعر سایر شاعران تشخیص داد. مفاهیمى مانند شك و تردید، پرسش، پرخاش و اعتراض، عصیان و استهزاء در اشعار خیام وجود دارد.
چهارم، غنیمت شمردن دم، وحشت و اندوه از مرگ، تشویش و هول و هراس از مردن.
پنجم، دعوت به عیش و خوشى و استفاده از نقد حاضر، توجه به قدرت سرنوشت و تقدیر از روز ازل و بىگناه بودن انسان و توجه به تدبیر.
هر رباعى كه واجد چهار شرط از این شرایط پنجگانه باشد مىتوانیم آن را از خیام بدانیم.(8)
به نكات بالا، چند نكته دیگر باید افزود. اولاً، خیام به جهان مادى و طبیعى كه مىپردازد، به تدریج از این جهان به جهان متافیزیك یا مابعدالطبیعه راه مىیابد. ثانیاً، با كنجكاوى و زیركى تمام، جهان مابعدالطبیعه را با شك وتردید مىنگرد. ضمن اینكه، در بیشتر رباعیات و آثار بهجایمانده از معاصران و محققان بعد از وى، درمىیابیم كه او مسلمانى معتقد به اصول دیانت بوده است، زیرا لقب «امام» و «حجةالحق» داشته و بسیار بعید به نظر مىرسد كه درحق یك مرد دور از مذهب چنان تعبیراتى به كار برود.(9)
در اخبار قفطى، از عمر خیام به عنوان «امام خراسان» یاد شده است و مطلب تازهاى كه درباره احوال او آمده آن است كه وى به تعلیم علوم یونان اشتغال داشت و معلمین را از راه تطهیر حركات بدنى و تنزیه نفس انسانى بر طلب واحد تحریض مىكرد. چون اهل زمان بر دین او طعن مىزدند، برجان خود بیمناك شد و عنان زبان و قلم را ازگفتار بكشید.(10)
اوضاع عصر خیام
ما از زبان قفطى مىتوانیم این نكته را دریابیم كه اوضاع اجتماعى عصر خیام و جهالت و ناآگاهى مردم زمان وى و سرزنشها و طعنها و آزارهایى كه در آن زمان از سوى عامه به خیام رسیده، باعث ظهور رخدادى به نام رباعیات خیام شده است؛ یعنى، این رباعیات در حقیقت پاسخگونهاى هستند به تعصبات خشك و بیمورد معاصرین خیام.
در تأیید این نظریه، زكریاى قزوینى در كتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد» روایتى دارد كه: «یكى از فقها هر روز صبح قبل از برآمدن آفتاب، نزد خیام مىرفت و درس حكمت مىخواند و چون به میان مردم مىآمد از او به بدى یاد مىكرد. عمر خیام یكبار چند تن را با طبل و بوق در خانه خود پنهان كرد و چون فقیه به عادت خود به خانه وى آمد، فرمان داد تا طبلها وبوقها را به صدا درآوردند. مردم از هر سوى در خانه او گرد آمدند، عمر گفت: اى مردم نیشابور! این فقیه شما است كه هر روز از صبحگاه نزد من مىآید و درس حكمت مىآموزد و آنگاه پیش شما از من به نحوى بد مىگوید، اگر من همان باشم كه او مىگوید، پس چرا از من علم مىآموزد و اگر چنین نیست پس چرا از استاد خود به بدى یاد مىكند؟»
به شهادت تاریخ، هیچگاه اهل علم و صاحبان فضیلت و حتى پیروان طریقت، از تعدى و تعصب كجباوران و متعصبان عصر خود مصون نبودهاند و این گروه پیوسته مورد بىمهرى و بىعنایتى كسانى قرار گرفتهاند كه قادر به تشخیص سخن و كلام و افكار آنان نبودهاند و از اینگونه كجاندیشیها درباره اهل فضل و اهل علم در اوراق تاریخ به فراوانى ضبط شده است و مسلماً خیام نیز یكى از كسانى بوده كه از كجخلقیها و تعصبات مردم زمان خود در امان نبودهاند. در این مقوله، اشعار فراوانى از او باقى مانده كه دلالت بر همان دلتنگیها و آزردگى او دارد.(11)
فیزیك و متافیزیك
رباعیات خیام را از لحاظ صورى و ظاهرى نیز به چند گروه تقسیم كردهاند:
1- اشعارى در بىوفایى دنیا و سرعت گذشت سالیان عمر.
2- اشعارى در بیان محدودیت علوم و معرفت انسانى در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى.
3- اشعارى كه لذتپرستى و خوشى روز را توصیه مىكند و حیات موجود را غنیمت مىشمارد.
4- اشعارى كه پوچ و بىاساس بودن هستى و حیات را ترویج مىكند و نسبت به ماوراء حیات با نظر شك و تردیدمىنگرد.(12)
اشعار سه دسته اول– كه دربارهى بىوفایى دنیا، گذراندن سریععمر، محدودیت علم انسان در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى و بالاخره لذتپرستى و خوشى آنى است– مشكلى را ایجاد نمىكنند، اما اشعار دسته چهارم سؤالبرانگیز است.
مساله این است كه آیا خیام یك شاعر سستخیال و نامعتقد به كائنات و دنیاى پس از مرگ و معاد بوده است یا، مطابق گفته قفطى و سایر معاصران وى، مؤمن، خداشناس، «امام حجةالحق علىالخلق» و «امام خراسان» بوده است؟
در این مورد، تا امروز بحثها و مطالعات بسیار به عمل آمده و در این رهگذر، بعضى از محققان و خیامنویسان، به اصل بیاعتقادى خیام نسبت به ماوراءالطبیعه نظر دادهاند و عدهاى دیگر، او را غیر از این تصور نمودهاند و حتى گروهى معتقدند كه این اشعار، مطلقاً ازخیام نیست. در اینكه خیام شاعرى بىباك، گستاخ، جسور و پرخاشگر بودهاست، شكى نیست، اما اینكه او را یك نفر ملحد، بدكیش و نامعتقد بینگاریم، نظریهاى است كه همه محققان با آن موافق نیستند.
قرن خیام
چنانكه پیش از این گفته شد، قرن پنجم هجرى، قرن توسعه علوم عقلى و نقلى بوده و در این قرن ریاضیات، نجوم، طب، ادبیات و مطالعات دینى به اوج خود رسید. با این حال، این قرن از تشویشها، اضطرابات، خرافهگویى و خرافهپرستى و تعصبات خشك، مصون ومحفوظ نبوده است. درست است كه در این قرن یكى از بزرگترین مراكز علمى، یعنى مدرسه نظامیه، در نیشابور و چند شهر دیگر فعال بود، اما از تحصیل در مدرسه نظامیه تنها قشرى خاص، یعنى فقط پیروان مذهب شافعى، بنا به خواست خواجه نظامالملك، مىتوانستند بهرهمند گردند. بنابراین، تشتت آرا و عقاید و پراكندگى افكار و توسعه اوهام و خرافات در نیشابور اندك نبود. از طرفى، این ابرشهر نیز، مثل سایر شهرهاى خراسان، در طول قرنهاى سوم تا هفتم، بارها مورد تهاجم، ویرانى و آتشسوزى بوده و در دست سلسلههاى مختلف حكومتى، دست به دست مىشده است. تظاهرات عامیانه و قشرىگرى عوام در بروز روحیه پرخاشگرى و انتقادى خیام بىتاثیر نبوده است و پیدا است كه انتقامهاى خود را فقط از طریق رباعىهایش مىگرفت؛ و اگر در رباعىهاى دیگر وى رگههایى از انتقاد از آفرینش و ماوراءالطبیعه مىبینیم، به نظر نگارنده این سطور، نه به دلیل بىاعتقادى وى نسبت به عالم هستى است، بلكه نوعى تعنت و مقابله به مثل و پاسخ به لجبازیهاى عوامانه و قشرىمآبهاى ماجراجو بوده است. رباعىهاى مأیوسانه وى به دلیل عدم اعتقاد او به كائنات نیست، بلكه، به گونهاى، پوچى و بىمحتوا بودن ناسازگاریهاى حیات را از نظر خود بازگو كرده است.
مسلم است كه این مقاله در رد نظریات محققان و منتقدان آثار خیام یا خیامى نیست، اما نگارنده آن معتقد است كه در طول قرنهاى بعد از خیام، این ریاضىدان شاعر بارها و بارها مورد بىعنایتى منتقدان متعصب قرار گرفته، به طورى كه هنوز شخصیت این مرد در هالهاى از ابهام و ناشناسى باقى مانده است.
یادداشتها
1. محیط طباطبایى، محمد، «خیام یا خیامى»، تهران: ققنوس، 1370، ص15
2. همان، همان صفحه
3. براى اطلاع ر.ك «تتمه صوانالحكمه»، ابوالحسن زید بیهقى و «چهار مقاله»، نظامى عروضى.
4. صفا، دكتر ذبیحالله، «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.2، ص.527
5. همان ج.2، صص311-310
6. شفیعى كدكنى، محمدرضا، «مختارنامه عطار»، تهران: توس، 1358.
7. ر.ك دیوان حافظ، تصحیح غنى و قزوینى، و 42 رباعى، هاشمرضى، جلالى نائینى 49 رباعى.
8. فولادوند محمدمهدى، «خیامشناسى»، تهران: بىنا، 1347، ص.12
9. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام» تهران: مؤسسه كیهان، 1365. ص. 32
10. نقل از «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.2، ص.256
11. قزوینى، زكریا بن محمود، «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، ترجمه عبدالرحمن شرفكندى، تهران: اندیشه جوان، 1366، ص.228
12. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام»، ص.3.
نخست، اوضاع زمانى و مكانى خیام؛ دوم، وضع مغشوش و پراكنده ذهنیات مردم زمان وى و، از همه مهمتر، موضوع نام و شخصیت علمى و ادبى او كه آیا خیام ریاضیدان و منجم همان خیام شاعر و ادیب است و یا خیام شاعر جدا از خیام ریاضیدان است. باتوجه به مندرجات مربوط به عصر خیام، مثل چهار مقاله نظامى عروضى یا تتمه صوانالحكمه ابوالحسن بیهقى یا میزانالحكمه خازنى و غیره، ما به نامى برمىخوریم به عنوان «خیامى» و در آثار قرن هفتم به بعد همه جا خیامى به خیام تبدیل شده است. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجرى، ریاضیدان و منجم مشهور، حكیم عمربن ابراهیم خیام، در نیشابور و در همین زمان شاعرى پارسىگوى به نام علىبن محمدبن احمدبن خلف، معروف به خیام، در خراسان مىزیسته است.(1)
گفتهاند شهرت حكیم و عالم ریاضى، یعنى خیام، از1851.م با انتشار رساله جبر و مقابله او به زبان فرانسه و قبل از آن در 1700.م با معرفى او در كتاب «تاریخ مذاهب ایران» تالیف توماس هاید در مقام یك منجم و شریك دراصلاح تقویم و تاریخ ملكشاهى به اوج رسیده است. اما على بن محمدبن احمدبن خلف یا خیام شاعر، با وجود اینكه تا قرن هفتم هجرى، اشعار فارسى او در آذربایجان و خراسان مشهور بوده و دیوانى هم داشته است، از قرن هفتم به بعد اثرى از وجود و شعر و دیوان او در مدارك ومآخذ موجود به چشم نمىخورد.(2)
به نظر مىرسد كه نام خیام شاعر در پرتو نام بلند خیامى ریاضىدان كه در كلیه نسخههاى قدیمى و به ویژه در رساله جبر و مقابله دیده مىشود محو گردیده و از همان سدههاى اولیه بعد از درگذشت خیامى از زبان كسى نقل نشده و همه جا خیام را با خیامى یكى دانستهاند. براى اثبات وجود دو شخصیت، یكى خیام و دیگرى خیامى، مدارك فراوان موجود است كه محققان در آثار خود ذكرنمودهاند.(3) اما بعضى از محققان، هر دو شخصیت را یكى دانستهاند و گفتهاند كه: خیام از مشاهیر حكما و منجمین و اطبا و ریاضیدانان و شاعران بوده است.(4) معاصران او، وى را، در حكمت، تالى ابن سینا مىشمردند و در احكام نجوم، قول او را مسلم مىدانستند و در كارهاى بزرگ علمى، ازقبیل ترتیب رصد و اصلاح تقویم و نظایر اینها، بدو رجوع مىكردند.
حكیم ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامى (517- 438هـ.ق) در قرنى مىزیسته است كه ما امروز مىتوانیم نام آن قرن را «قرن ریاضیات» در ایران بنامیم. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم، ریاضىدانان بزرگ در ایران و به ویژه درناحیه خراسان بزرگ مىزیستهاند.
ابوالفتح عبدالرحمن منصور خازنى، ابوالعباس فضل بن محمد لوكرى، ابوالمظفر اسفزارى میمون واسطى– كه هر سه نفر، با همكارى خیام، رصد ملكشاهى را، در سال 467هـ.ق، ترتیب دادند و در اصلاح تقویم كوشیدند و تقویم جلالى را ساختند و نوروز را، كه در پانزدهم حوت قرار داشت، به اولحمل (فروردین) منتقل نمودند– از ریاضىدانان و منجمان بزرگ این قرن بودهاند. ابوالحسن على بن زید بیهقى نیز از دیگر علماى علم ریاضى این عصر بوده كه كتاب «تتمه صوانالحكمه»، «جوامع احكام نجوم» در 3 مجلد و چندین كتاب دیگر از او است و «تاریخ بیهق» و «امثلة الاعمال النجومیه» را نیز نوشته است. همچنین قطان مروزى، مسعودغزنوى و چندین ریاضیدان دیگر در این قرن و حتى همزمان با زندگى خیام مىزیستهاند.(5)
بنابراین، قرن پنجم و ششم هجرى را مىتوان «قرن ریاضیات» در ایران دانست، چنانكه طب نیز در این قرن به آن اندازه از پیشرفت رسید كه اطباى بزرگى همچون ابنسینا، سید اسماعیل جرجانى مؤلف ذخیره خوارزمشاهى، عبدالرحمن نیشابورى ملقب به بقراط ثانى ومؤلف كتاب شرح الفصول البقراطیه، شرفالزمان ایلاقى فیلسوف و پزشك نامآور آخر قرن پنجم و اول قرن ششم مؤلف كتابالفصول الایلاقیه و دهها طبیب نامدار در این قرن مىزیستهاند.
قرن رباعیات
قرن پنجم را نه تنها مىتوانیم عصر ریاضیات، طب و نجوم بدانیم، بلكه مىتوان این قرن را «قرن رباعیات» نیز نامید؛ زیرا در این قرن، شاعران بسیار مىزیستهاند كه، علاوه بر مهارت در انواع شعر، منحصراً به واسطه رباعیات خود به شهرت رسیدهاند. ابوسعید ابى الخیر (ف.میهنه 440هـ.ق)، خواجه عبدالله انصارى (ف.هرات 481هـ.ق)، فقیه و عارف بزرگ ایرانى احمدبن محمد غزالى (ف.قزوین 520هـ.ق)، برادرامام محمد غزالى، ازرقى هروى، ابوبكر زینالدین بن اسماعیل (ف.476هـ.ق)، امیر معزى نیشابورى (ف.418هـ.ق) و دهها شاعر دیگر بودهاند كه در این قرن به سرودن رباعى مشغول بودهاند و یا در كنار فلسفه، حكمت، ریاضیات، نجوم و شعر، رباعیاتى هم به طریق تفنن سرودهاند.
بنابر این توضیحات، مىتوان گفت كه خیام یا خیامى، در قرن ریاضى رباعى مىزیسته است.
اما بحث درباره اینكه خیام ریاضیدان و خیام رباعىپرداز، دو نفر یا دو شخصیت یا هر دو یك نفر بودهاند، زمان و وقت فراوان مىطلبد و ما در اینجا بنا را بر یك خیام یا خیامى مىگذاریم كه هم ریاضیدان بوده است و هم رباعىسرا؛ زیرا تمام حكمت، ریاضیات و نجوم خیام تحتالشعاع همین رباعیات او قرار گرفته است. رباعیاتى كه از حكمت، فلسفه، پرخاش، اعتراض و تردید سرشارند و ما در لابهلاى همین رباعیات به افكار و احوال سرایندهى آنها پى مىبریم. ناگفته پیداست كه از میان صدها رباعى كه به خیام نسبت دادهاند فقط معدودى از آنها مربوط بهخیام است و مابقى متعلق به كسانى است كه همزمان یا بعد از خیام مىزیستهاند و اعتراضات خود را در قالب رباعى و در پناه نام پُرجسارت خیام سرودهاند، زیرا یا خود قادر به بیان صریح افكار خود نبودهاند و یا اگر قادر بودند جایشان بر فراز دار یا گوشه بیغولهها بود.
رباعى چیست؟
رباعى شعرى است داراى چهار مصرع كه از متفرعات بحر هزج است و داراى دو شجره مىباشد: شجره «اخرب» كه با مفعول شروع مىشود و شجره «اخرم» كه با مفعولن آغاز مىگردد و، بر روى هم، وزن آن لاحول و لاقوه الابالله مىباشد. بیشتر شاعران ایران كه در قصیده، مثنوى یا غزل تبحر داشتهاند، به جهت تفنن یا از طریق ارائه ذوق، سرى هم به رباعى زدهاند؛ چنانكه مثلاً عطار مثنویسرا داراى دوهزار رباعى است كه در كتاب «مختارنامه»(6) گرد آمده است یا حافظ غزلپرداز تعدادى بین 29 تا 42 رباعىدارد.(7) شهرت ابوسعید ابوالخیر، اوحدالدین كرمانى و خیام بیشتر به رباعیات آنها است.
رباعى یكى از نابترین، زیباترین و پُرمحتواترین قالبهاى شعر فارسى است. عامل پرخاش، اعتراض، فلسفه، حكمت، انتقاد، حتى جمال، در رباعى به مراتب از سایر قالبهاى شعرى قوىتر است و شاید بیشتر شاعران پرخاشگر، به ویژه خیام، به همین دلیل قالب رباعى را براى بیان افكار خویش برگزیدهاند تا بتوانند حرفهاى دل خود را بىپردهتر و آشكارتر بیان نمایند.
صرف نظر از دوگانه بودن شخصیت خیام، امروز ما مجموعهاى از رباعیات به نام خیام در دست داریم. اما همه رباعیهاى موجود، محققاً از خیام نیستند.
تشخیص رباعیها:
براى تشخیص رباعیهاى خیام از رباعیات منسوب به خیام، محققان پیشنهادهایى نمودهاند كه حاصل و نتیجه این پیشنهادها را بدینگونه مىتوان بازگو نمود:
نخست اینكه، هر چهار ركن یا چهار مصرع رباعى، فكرى واحد و نگرشى یكسان داشته باشند. دوم اینكه، معنى برلفظ غلبه داشته باشد و محتوا و معناى شعر قوىتراز صنایع لفظى و ظاهرى باشد. سوم اینكه، مفاهیم وتصویرهاى شعرى خیام معمولاً مشخص است و در واقع این مفاهیم به منزله كلمات كلیدى اشعار خیام است، همانگونه كه اشعار حافظ را با شناخت كلمات كلیدى مىتوان از شعر سایر شاعران تشخیص داد. مفاهیمى مانند شك و تردید، پرسش، پرخاش و اعتراض، عصیان و استهزاء در اشعار خیام وجود دارد.
چهارم، غنیمت شمردن دم، وحشت و اندوه از مرگ، تشویش و هول و هراس از مردن.
پنجم، دعوت به عیش و خوشى و استفاده از نقد حاضر، توجه به قدرت سرنوشت و تقدیر از روز ازل و بىگناه بودن انسان و توجه به تدبیر.
هر رباعى كه واجد چهار شرط از این شرایط پنجگانه باشد مىتوانیم آن را از خیام بدانیم.(8)
به نكات بالا، چند نكته دیگر باید افزود. اولاً، خیام به جهان مادى و طبیعى كه مىپردازد، به تدریج از این جهان به جهان متافیزیك یا مابعدالطبیعه راه مىیابد. ثانیاً، با كنجكاوى و زیركى تمام، جهان مابعدالطبیعه را با شك وتردید مىنگرد. ضمن اینكه، در بیشتر رباعیات و آثار بهجایمانده از معاصران و محققان بعد از وى، درمىیابیم كه او مسلمانى معتقد به اصول دیانت بوده است، زیرا لقب «امام» و «حجةالحق» داشته و بسیار بعید به نظر مىرسد كه درحق یك مرد دور از مذهب چنان تعبیراتى به كار برود.(9)
در اخبار قفطى، از عمر خیام به عنوان «امام خراسان» یاد شده است و مطلب تازهاى كه درباره احوال او آمده آن است كه وى به تعلیم علوم یونان اشتغال داشت و معلمین را از راه تطهیر حركات بدنى و تنزیه نفس انسانى بر طلب واحد تحریض مىكرد. چون اهل زمان بر دین او طعن مىزدند، برجان خود بیمناك شد و عنان زبان و قلم را ازگفتار بكشید.(10)
اوضاع عصر خیام
ما از زبان قفطى مىتوانیم این نكته را دریابیم كه اوضاع اجتماعى عصر خیام و جهالت و ناآگاهى مردم زمان وى و سرزنشها و طعنها و آزارهایى كه در آن زمان از سوى عامه به خیام رسیده، باعث ظهور رخدادى به نام رباعیات خیام شده است؛ یعنى، این رباعیات در حقیقت پاسخگونهاى هستند به تعصبات خشك و بیمورد معاصرین خیام.
در تأیید این نظریه، زكریاى قزوینى در كتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد» روایتى دارد كه: «یكى از فقها هر روز صبح قبل از برآمدن آفتاب، نزد خیام مىرفت و درس حكمت مىخواند و چون به میان مردم مىآمد از او به بدى یاد مىكرد. عمر خیام یكبار چند تن را با طبل و بوق در خانه خود پنهان كرد و چون فقیه به عادت خود به خانه وى آمد، فرمان داد تا طبلها وبوقها را به صدا درآوردند. مردم از هر سوى در خانه او گرد آمدند، عمر گفت: اى مردم نیشابور! این فقیه شما است كه هر روز از صبحگاه نزد من مىآید و درس حكمت مىآموزد و آنگاه پیش شما از من به نحوى بد مىگوید، اگر من همان باشم كه او مىگوید، پس چرا از من علم مىآموزد و اگر چنین نیست پس چرا از استاد خود به بدى یاد مىكند؟»
به شهادت تاریخ، هیچگاه اهل علم و صاحبان فضیلت و حتى پیروان طریقت، از تعدى و تعصب كجباوران و متعصبان عصر خود مصون نبودهاند و این گروه پیوسته مورد بىمهرى و بىعنایتى كسانى قرار گرفتهاند كه قادر به تشخیص سخن و كلام و افكار آنان نبودهاند و از اینگونه كجاندیشیها درباره اهل فضل و اهل علم در اوراق تاریخ به فراوانى ضبط شده است و مسلماً خیام نیز یكى از كسانى بوده كه از كجخلقیها و تعصبات مردم زمان خود در امان نبودهاند. در این مقوله، اشعار فراوانى از او باقى مانده كه دلالت بر همان دلتنگیها و آزردگى او دارد.(11)
فیزیك و متافیزیك
رباعیات خیام را از لحاظ صورى و ظاهرى نیز به چند گروه تقسیم كردهاند:
1- اشعارى در بىوفایى دنیا و سرعت گذشت سالیان عمر.
2- اشعارى در بیان محدودیت علوم و معرفت انسانى در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى.
3- اشعارى كه لذتپرستى و خوشى روز را توصیه مىكند و حیات موجود را غنیمت مىشمارد.
4- اشعارى كه پوچ و بىاساس بودن هستى و حیات را ترویج مىكند و نسبت به ماوراء حیات با نظر شك و تردیدمىنگرد.(12)
اشعار سه دسته اول– كه دربارهى بىوفایى دنیا، گذراندن سریععمر، محدودیت علم انسان در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى و بالاخره لذتپرستى و خوشى آنى است– مشكلى را ایجاد نمىكنند، اما اشعار دسته چهارم سؤالبرانگیز است.
مساله این است كه آیا خیام یك شاعر سستخیال و نامعتقد به كائنات و دنیاى پس از مرگ و معاد بوده است یا، مطابق گفته قفطى و سایر معاصران وى، مؤمن، خداشناس، «امام حجةالحق علىالخلق» و «امام خراسان» بوده است؟
در این مورد، تا امروز بحثها و مطالعات بسیار به عمل آمده و در این رهگذر، بعضى از محققان و خیامنویسان، به اصل بیاعتقادى خیام نسبت به ماوراءالطبیعه نظر دادهاند و عدهاى دیگر، او را غیر از این تصور نمودهاند و حتى گروهى معتقدند كه این اشعار، مطلقاً ازخیام نیست. در اینكه خیام شاعرى بىباك، گستاخ، جسور و پرخاشگر بودهاست، شكى نیست، اما اینكه او را یك نفر ملحد، بدكیش و نامعتقد بینگاریم، نظریهاى است كه همه محققان با آن موافق نیستند.
قرن خیام
چنانكه پیش از این گفته شد، قرن پنجم هجرى، قرن توسعه علوم عقلى و نقلى بوده و در این قرن ریاضیات، نجوم، طب، ادبیات و مطالعات دینى به اوج خود رسید. با این حال، این قرن از تشویشها، اضطرابات، خرافهگویى و خرافهپرستى و تعصبات خشك، مصون ومحفوظ نبوده است. درست است كه در این قرن یكى از بزرگترین مراكز علمى، یعنى مدرسه نظامیه، در نیشابور و چند شهر دیگر فعال بود، اما از تحصیل در مدرسه نظامیه تنها قشرى خاص، یعنى فقط پیروان مذهب شافعى، بنا به خواست خواجه نظامالملك، مىتوانستند بهرهمند گردند. بنابراین، تشتت آرا و عقاید و پراكندگى افكار و توسعه اوهام و خرافات در نیشابور اندك نبود. از طرفى، این ابرشهر نیز، مثل سایر شهرهاى خراسان، در طول قرنهاى سوم تا هفتم، بارها مورد تهاجم، ویرانى و آتشسوزى بوده و در دست سلسلههاى مختلف حكومتى، دست به دست مىشده است. تظاهرات عامیانه و قشرىگرى عوام در بروز روحیه پرخاشگرى و انتقادى خیام بىتاثیر نبوده است و پیدا است كه انتقامهاى خود را فقط از طریق رباعىهایش مىگرفت؛ و اگر در رباعىهاى دیگر وى رگههایى از انتقاد از آفرینش و ماوراءالطبیعه مىبینیم، به نظر نگارنده این سطور، نه به دلیل بىاعتقادى وى نسبت به عالم هستى است، بلكه نوعى تعنت و مقابله به مثل و پاسخ به لجبازیهاى عوامانه و قشرىمآبهاى ماجراجو بوده است. رباعىهاى مأیوسانه وى به دلیل عدم اعتقاد او به كائنات نیست، بلكه، به گونهاى، پوچى و بىمحتوا بودن ناسازگاریهاى حیات را از نظر خود بازگو كرده است.
مسلم است كه این مقاله در رد نظریات محققان و منتقدان آثار خیام یا خیامى نیست، اما نگارنده آن معتقد است كه در طول قرنهاى بعد از خیام، این ریاضىدان شاعر بارها و بارها مورد بىعنایتى منتقدان متعصب قرار گرفته، به طورى كه هنوز شخصیت این مرد در هالهاى از ابهام و ناشناسى باقى مانده است.
یادداشتها
1. محیط طباطبایى، محمد، «خیام یا خیامى»، تهران: ققنوس، 1370، ص15
2. همان، همان صفحه
3. براى اطلاع ر.ك «تتمه صوانالحكمه»، ابوالحسن زید بیهقى و «چهار مقاله»، نظامى عروضى.
4. صفا، دكتر ذبیحالله، «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.2، ص.527
5. همان ج.2، صص311-310
6. شفیعى كدكنى، محمدرضا، «مختارنامه عطار»، تهران: توس، 1358.
7. ر.ك دیوان حافظ، تصحیح غنى و قزوینى، و 42 رباعى، هاشمرضى، جلالى نائینى 49 رباعى.
8. فولادوند محمدمهدى، «خیامشناسى»، تهران: بىنا، 1347، ص.12
9. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام» تهران: مؤسسه كیهان، 1365. ص. 32
10. نقل از «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.2، ص.256
11. قزوینى، زكریا بن محمود، «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، ترجمه عبدالرحمن شرفكندى، تهران: اندیشه جوان، 1366، ص.228
12. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام»، ص.3.