PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : برای کسی که هست ولی نیست !



Sara12
02-23-2011, 11:28 PM
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

و بر صورت مه آلودت می لغزیدم



نشاط انگيز وماتم زائي اي عشق
عجب رسوا گر رسوائي اي عشق
اگر دستت به كامي جرعه ريزد
بيفتد مست و، ديگر برنخيزد
تورا يك فن نباشد ذو فنوني
بلاي عقل ومبناي جنوني
زتو در چشم ، ديوي حور گردد
سياهي در نظرها ، نور گردد
خوشا آنكس كه جانش از تو سوزد
چو شمعي پاي تا سر بر فروزد
خوشا عشق وخوشا ناكامي عشق
خوشا رسوائي و بد نامي عشق
خوشا بر جان من هر شام وهر روز
همه دردو همه داغ و همه سوز
خوشا عاشق شدن اما جدائي
خوشا عشق ونواي بي نوائي
خوشا در سوز عشقي سوختنها
ميام شعله اش افروختنها
در اين آتش هر آنكس بيشتر سوخت
چراغش در جهان بهتر برافروخت
نواي عاشقان در بي نوائي ست
بقاي عشق وعاشق در جدائيست


ای آرام دل بی قرار
در هجرانت چشم هايم باران عشق می بارند
می بارند و می بارند
تا اين سوی ناچيزی هم که مانده است را هم از دست بدهند
و در سياهی دنيای خود جز نقش روی ماه تو در عالم خيال تصور نکنند
تو کجايی که دور از تو دل شکسته ام حتی طاقت آهی را ندارد و من که در
غم عشقت می سوزم از حريم حرم پاک اين دل که آشيانه عشق توست
پاسبانی ميکنم تا در آن جز انديشه عشق پاکت هيچ جای نگيرد
سينه تنگم مالا مال اندوهی تلخ است
در ميان سينه ام سوزشی احساس ميکنم
گويی اين دل است که از سوختنش عطر عشق به مشامم می رسد
وتنم را از عشق می سوزاند
سراپا همچون ديوانه ای گم کرده ره به دنبال درهای عشق می گردم
تو می دانی اين درهای فنا شدن کجاست؟
می خواهم در راه عشقت فنا شوم و نابود گردم...
دل من خدای مهربانی های توست
کاش باز هم بتوانم تو را ببینم...

خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
خیلی وقته ابری پرپر نشده
دل آسمون سبکتر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثل بغض توی سینه منه
ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده



یادت میاد به من گفتی عشق یعنی
برای معشوق مردن
من گفتم نمیر,دوستم داشته باش
خندیدی گفتی .......
تو رفتی ,برو خدانگهدار
من مردم باز دوستم بدار

Sara12
02-23-2011, 11:28 PM
اكنون كه نيستي در برم جان در تنم نيست افسرده و خاموشم و جاي خوشي نيز برايم نيست رگ هايم از غم هجران تو افزون بر هزاران بار بيشتر تكان مي خورد ولي ضربان هاي قلبم رو به غروب مي رود. اشك هاي چشمانم در غروب محنت افزا بر بوته هاي خشك كنار پنجره مي ريزد. اما اثري از تو و وجودت ديده نمي شود و من در پس شب ها و روزها به شماره نشسته ام تا شايد زتو خبري ايد و بيايي در كنار من اي قريب غريبه ي روزهاي تنهايي و شب هاي بي خوابي.

Sara12
02-23-2011, 11:29 PM
حسرت



از من رميده اي و من ساده دل هنوز



بي مهري و جفاي توباور نمي كنم



دل را چنان به مهر تو بستم كه بعد از اين



ديگر هواي دلبر ديگر نمي كنم



رفتي و با تو رفت مرا شادي و اميد



ديگر چگونه عشق تورا ارزو كنم



ديگر چگونه مستي يك بوسه تورا



در اين سكوت تلخ و سيه جستجو كنم



ياد ار ان زن ان زن ديوانه را كه خفت



يك شب بروي سينه ي تو مست عشق وناز



لرزيد بر لبان عطش كرده اش هوس



خنديد در نگاه گريزنده اش نياز



لبهاي تشنه اش به لبت داغ بوسه زد



افسانه هاي شوق ترا گفت با نگاه



پيچيد همچو شاخ پيچك به پيكرت



ان بازوان سوخته در باغ زرد ماه



هر قصه يي ز عشق كه خواندي به گوش او



در دل سپرد و هيچ زخاطر نبرده است



در دادگر چه مانده از ان شب شب شگفت



ان شاخه خشك گشته و ان باغ مرده است



با انكه رفته يي و مرا برده يي زياد



مي خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت



اي مرد اي فريب مجسم بيا كه باز



بر سينه ي پر اتش خود مي فشارمت

Sara12
02-23-2011, 11:29 PM
عاشقم بودي خودت گفتي!
دلم به اندازه تمام روزهاي پاييزي، گرفته است.....
آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهاي بهاري، باراني است.....
و قلبم انگاربه اندازه سردترين روزهاي زمستاني، يخ زده است.....
اما وجودم در كوره داغ تابستاني مي سوزد.....
چه چهار فصلي است سرزمين دقايق من؟
دلم گرفته.... كلافه ام.... از خودم وسادگي ام حالم بهم مي خورد! نمي دانم چطورباور كردم؟ چطورحرف هايت را باور كردم؟ من؟ من با آن همه ادعاي زيركي چطور خام آن حرف ها شدم؟
يادم آمد! حرف هايت را در كادوي هزاركلمه عاشقانه پيچيده بودي و من مثل كودكي بازيگوش، شوق باز كردن كاغذ كادو را داشتم وديدن احساسي كه در آنجا خوش كرده بود.
آن قدربه گوشم خواندي« دوستت دارم،بي توزندگي بي معناست، تونيمه گمشده ام هستي و... » كه باورم شد. باور كردم كه دوستم داري و يادم رفت كه روزي به خودم قول داده بودم گول حرفهاي عاشقانه را نخورم و واقع بين باشم. يادم رفت به خودم قول داده بودم هميشه ازعقلم كمك بگيرم درانتخاب هاي مهم زندگي ام....
بيچاره عقل! در پشت حصارهاي بلند زندان احساس، چنان محبوس بود كه راهي به بيرون نداشت وفريادهايش به گوش هيچ كس نمي رسيد، حتي من!
عاشقم بودي!خودت گفتي!
خودت گفتي كه مي آيي و مرا تا اوج قله سعادت، تا كاخ سپيد آرزوها مي بري! يادت هست؟
خودت گفتي كه عشقم درخانه قلبت مأوا گزيده، براي هميشه!
خودت گفتي كه حتي مرگ، توان جدا كردن ما را ندارد!
خودت گفتي كه اين عشق، مرهمي است برزخم تنهايي ات!
پس چه شد كه تمام آن حرف ها را فراموش كردي و رفتي؟ چطور شد كه بي من رهسپارديار آينده شدي؟
چطورشد كه عشقم را ازخانه دلت راندي؟
چگونه ريشه هاي اين درخت را خشكاندي در وجودت؟
چه چيزمرهم زخم تنهايي ات شد، كه ازعشق آرامش بخش تر بود؟
آه! توچه كردي؟
توعاشق نبودي، تو فقط ادعاي عاشقي داشتي!
اگرمن عاشق مي شدم،عشقم فقط برزبانم نبود، بلكه ازدلم برمي آمد.عشقي كه ازافق دل طلوع كند،غروبي ندارد.
مطمئنم اگرمن عاشق مي شدم، واژه ي عشق را اينقدرساده خرج نمي كردم، كه روزي واژه هايم تمام شود و زبانم معطل بماند كه چه بگويد؟!
دلت عاشق نبود، عزيزم!
اگر عاشق بودي، اگر مرا مي خواستي، با ديدن اولين مانع، جا نمي زدي! اگرعاشق بودي اصرار مي كردي و راهي مي جستي براي وصل، نه بهانه اي براي فصل!
اين عشق نبود، هوس بود.عشق ماناست، وهوس گذرا! وتوگذشتي....
دلم به درد آمده، دشنه بي وفايي، قلبم را مجروح كرده، بيچاره دلم، گوشه ويرانه هاي وجودم، افتاده وجان مي دهد! بيچاره دلم! كه كلاه عاشقي برسرش گذاشتي ورفتي.

Sara12
02-23-2011, 11:29 PM
توی این کوچه دلواپسیها ما به هم پیوستیم
دستامون تو دست هم
قلبامون می تپیدن برای هم
من تو چشمای سیاه تو خیره موندم
تو منو خنده کنان بوسیدی
شاخه ای عشق به من بخشیدی
لب من باز شد از خنده تو شب آغاز شد از خنده تو
ستاره ها چرخ زنان به آسمان پیوستند
گلهای سرخ بر دامن دشت بنشستند
شهره شهر شد عشق من و تو
آفتابِ شب سرد شد عشق من و تو
من به تو آویختم
شاخه ماهو برایت چیدم
تو زمن ماهو گرفتی و به مو آویختی
قطره عشق رو به دریا ریختی

Sara12
02-23-2011, 11:29 PM
آه از امشب

كه مرا باز خبر از يار شد

خبر از يار دل آزار شد

آن همه ظلم روا داشته را ياد شد

همه هستي ز برم تار شد

و مرا هم سخني نيست هنوز



آه از امشب

كه دگر بار دلم غمگين است

كه دو چشمم باز خونين است

كه دو پلكم سخت سنگين است

و جهان در نظرم تاريك است

و مرا هم سخني نيست هنوز



آه از امشب

كه صداي نفسم، هيچ نيست

كه دگر در سر من شور نيست

كه دگر حنجرم آواز نيست

كه دگر قلب من آزاد نيست

و مرا هم سخني نيست هنوز



آه از امشب

كه دلم پاره شد از غم

كه همه داغم و سوزم

كه صداي خوش يارم

نكند بار دگر شادم

و مرا هم سخني نيست هنوز



آه از امشب

و هزاران شب غمبار دگر هم

آه از اين كابوس خوف انگيز مبهم

كه دگر خسته شدم من و ندانم

كه چرا جز در و ديوار تنم

مرا هم سخني نيست هنوز

Sara12
02-23-2011, 11:30 PM
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن مي بيند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مي چيند...
آسمانها آبي
پر مرغان صداقت آبي ست
ديده در آيينه صبح تو را مي بيند...

Sara12
02-23-2011, 11:30 PM
توهنوز همان اوج پروازي
وبرايم لبخند مي فرستي
اگر مي شد به اسمان مي گفتم
كمي اشك برايت بريزد
تا تورا غرق باران مهرباني كند...

Sara12
02-23-2011, 11:30 PM
رفتي از رفتنت من ديگه داغون شدم
رفتي و با رفتنت من ديگه گريون شدم

Sara12
02-23-2011, 11:30 PM
از کدامین انتظار؟
از کدامین وفاداری؟
کدام عشق را در آغوش می فشاری؟
عشقی که در نظر توست با عشقی که در فکر من است متفاوت است؟
عشق هیچ کس با هم یکجور نیست.
من نیز عاشق بودم.
دل شکستگی هایم را چه کسی دید که خیلی راحت می گویند او که تو را دوست دارد.
چه کسی دید آن زمان که من عاشق او بودم چگونه جواب دیوانگی های مرا می داد؟
هر چه می گفتم من دوستت دارم می گفت به خدا تو دیوانه ای.
آنقدر گفت که دیگر باورم شد.
آنقدر با نمک پاشیدن زخم هایم را سوزاند که دیگر بی حس شده ام.
آنقدر خنجر بر تنم زد که دیگر نفهمیدم.
چگونه گذشته ها را به دست فراموشی بسپارم؟
گذشته ای که نیمی از وجودم است.
گذشته ای که لحظه لحظه ام را برایش گذاشتم.
لحظه هایم پر شده است از تنهایی
اما دیگر نمی ترسم که رفیق تنهایی شوم.


و در این جمع شاید کسی باشد که مرا درک کند.

Sara12
02-23-2011, 11:32 PM
با تو می توان
با تو می توان بهار شد
می توان هزار شعر عاشقانه را
سرود و ماندگار شد
با تو می توان در این دیار پر فریب
ره نورد جاده های روزگار شد

با تو، می توان دوباره دید
چهار فصل سال را
بر تن تمام روز های سال
رنگ دل کشید و یادگار شد

می توان در کنار تو به جنگ روزگار رفت
یا که با درخت سبز صلح
تا همیشه
همدیار شد

با تو، می توان ستاره چید
می توان به آسمان نگاه کرد و بی قرار شد
می توان جدا شد از زمین و از زمان
ابر شد
پرنده شد
رنگ روح یار شد

می توان دواند ریشه در زمین
می توان درخت شد
جوانه زد
بهار شد...

Sara12
02-23-2011, 11:33 PM
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ

نیست یاری كه مرا یاد كند

دیده ام خیره به ره ماند و نداد

نامه ای تا دل من شاد كند



خود ندانم چه خطائی كردم

كه ز من رشته الفت بگسست

در دلش جائی اگر بود مرا

پس چرا دیده ز دیدارم بست



هر كجا می نگرم، باز هم اوست

كه بچشمان ترم خیره شده

درد عشقست كه با حسرت و سوز

بر دل پر شررم چیره شده



گفتم از دیده چو دورش سازم

بی گمان زودتر از دل برود

مرگ باید كه مرا دریابد

ورنه دردیست كه مشكل برود

Sara12
02-23-2011, 11:33 PM
شاخه گلی شکسته تو دسته تو اسیرم

اگه نیایی تو پیشم یه وقت دیدی میمیرم

محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم

محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم

دستو پامو گم می کنم

وقتی نگام می کنی تو

نفس نفس هول می کنم

وقتی صدام می کنی تو

تو دفتره خاطره هام

تو ذهن و تو آرزوهام

اسم تو هم شده فراموش

اسم تو هم شده فراموش

یادم دادی بسوزم... دارم می سوزم...دارم می سوزم

اشکه چشامو دیدی بگو به چی رسیدی

قسم به بی قراریت مردم از چشم انتظاریت

محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم

محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم

دستو پامو گم می کنم

وقتی نگام می کنی تو

نفس نفس هول می کنم

وقتی صدام می کنی تو

تو دفتره خاطره هام

تو ذهن و تو آرزوهام

اسم تو هم شده فراموش

اسم تو هم شده فراموش

می دونی که دوست دارم

واسه اینه که دل می سوزونی تو

گفتم بهت دوست دارم

اما حالا من پشیمونم

Sara12
02-24-2011, 12:02 AM
شاخه گلی شکسته تو دسته تو اسیرم

اگه نیایی تو پیشم یه وقت دیدی میمیرم

محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم

محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم

دستو پامو گم می کنم

وقتی نگام می کنی تو

نفس نفس هول می کنم

وقتی صدام می کنی تو

تو دفتره خاطره هام

تو ذهن و تو آرزوهام

اسم تو هم شده فراموش

اسم تو هم شده فراموش

یادم دادی بسوزم... دارم می سوزم...دارم می سوزم

اشکه چشامو دیدی بگو به چی رسیدی

قسم به بی قراریت مردم از چشم انتظاریت

محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم

محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم

دستو پامو گم می کنم

وقتی نگام می کنی تو

نفس نفس هول می کنم

وقتی صدام می کنی تو

تو دفتره خاطره هام

تو ذهن و تو آرزوهام

اسم تو هم شده فراموش

اسم تو هم شده فراموش

می دونی که دوست دارم

واسه اینه که دل می سوزونی تو

گفتم بهت دوست دارم

اما حالا من پشیمونم

Sara12
02-24-2011, 12:10 AM
عشق را بی سبب عنوان مکن

خواهش از بهر ستم خواهی انسان مکن

عشق در سینه نگهدار و هیچ فاش مگو

چون که تاریک است این راه و از آن یاد مکن

عشق آیینه قلب است در آن زنگی نیست

لیک این جمله نگهدار و عنوان مکن

در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن

آشکارا زین سخن هیچ کجا یاد مکن

اگر از بهر کسی در عشق مردی. مردی

ورنه از جورو جفا عشق فریاد مکن

Sara12
02-24-2011, 12:10 AM
نمي گم دلت گرفته ؛ مي دونم که تنها نيستي
همدمت بودم يه روزي ؛ حالا با ديگري نشستي!!

نکنه عاشقش نباشي ؛ اون که امروز تو باهاشي
بگو که دلم باهاته ؛ هر جاي دنيا که باشي

تو که احساسي نداري ؛ ميدوني دلم چه تنگه؟
کاش منم مثل تو بودم ؛ قلبي که از جنس سنگه

مي دوني اين شعر من نيست ؛ حرف يه دل شکستست
کسي که تموم حرفاش ؛ توي ابهام گذشتست

راستي مرگم و نديدي ؟ من که چشمام نمي بينه
اخه از روزي که رفتي ؛ ارزوي من همينه

من که اسراري ندارم ؛ خوشحالم يکي باهاته
اخه همدمم تا امروز ؛ يه دونه شاخه نباته

ببينم عکسام و داري ؟ اوني که توي غروبه؟
يادمه وقتي که ديديش ؛ گفتي واي اين يکي خوبه

مثل اينکه مي دونستي ؛ عشقمون رو به غروبه
رفتي و غروب تموم شد ؛ حالا چشمام بي فروغه

راستي شعرام و مي خوني ؟ يا که وقتش و نداري؟
يادمه بهم مي گفتي ؛ واسه من شعري نداري؟

بيا قابلي نداره ؛ اخرين هديه ياره
من و بايد تو ببخشي ؛ اين يکي اسمي نداره

Sara12
02-24-2011, 12:10 AM
اي كاش مي شدكه آنقدرخوب بود كه فرصت خوب بودن را ازديگران گرفت،

و اي كاش مي شد كه آنقدر از بديها دور مي شديم كه ديگر هيچگاه دست نا زيباي بديها به ما نمي رسيد،

چرا كه من هنوز باور دارم كه مي توان بهتر زيست. در راه متعالي شدن شرط اول قدم آنست كه باران باشيم، باران با سخاوتي كه هم بر كويرمي بارد و هم در دشت سرسبز،

آري اينگونه مي توان بهتر زيست ،عاشق تر ماند، شاعرتر شد و در نهايت جاودانه شد.

Sara12
02-24-2011, 12:11 AM
آرزويم اين است نتراود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد...

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز....

و به اندازه ي هر روز تو عاشق باشي....

عاشق آنكه تو را مي خواهد...

و به لبخند تو از خويش رها مي گردد...

و ترا دوست بدارد به همان اندازه كه دلت مي خواهد!

Sara12
02-24-2011, 12:11 AM
باز در کلبه تنهایی خویش،عکس روی تو مرا ابری کرد

عکس تو خنده به لب داشت ولی،اشک چشمان مراجاری کرد

Sara12
02-24-2011, 12:12 AM
به که گویم غم خود...

به سکوت شب سرد،

به گل پرپر یاس،

یا شقایق گل درد...

و در این وادی درد،

تو بگو گریه کنم یا نکنم،

دوریت را چه کنم...

Sara12
02-24-2011, 12:12 AM
بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت
پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت
گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم
کو بال آن که خود را باز افکنم به کویت
تا کی چو شمع گریم ای دوست درین شب تار
چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت
از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل
چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت
ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت

Sara12
02-24-2011, 12:12 AM
شب دست سیاه خویش بر سر می زد
از دور کسی بال کبوتر می زد
مرغی به سر شاخه ی غم می نالید
در سینه ی من شوق تو پر پر می زد

Sara12
02-24-2011, 12:13 AM
باورم کن باورم کن
که بدون تو میمیرم
بی تو تنهام خوب می دونی
که تو غصه هام اسیرم
بیا برگرد تا هنوزم
توی قلبم خونه داری
یادته قول داده بودی
که منو تنهام نذاری

Sara12
02-24-2011, 12:16 AM
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

Sara12
02-24-2011, 12:16 AM
زندگی خوب و بدش به کام ما شد
قرعه عشقی زده به نام ما شد
اونی که حتی تو خوابم نمیومد توی بیداری اومد عاشق ما شد.

اگه دنیا پر از عاشق نباشه

تو این دنیا دل صادق نباشه

همون بهتر که این دنیا نباشه

زمین و آسمان یکجا فنا شه.

اگه بند بندم از همدیگه واشه اگه سرم از تنم بخواد جدا بشه نمی زارم توی این دنیای بی مهر یه لحظه قهتییه مهر و وفا شه اومدو دنیامونو پر از صفا کرد درد بی

کسی مونو با عشق دوا کرد اومد و رسوایی می خواست ببینه ما رو خودشو تو شهر عشق انگشت نما کرد.


تقدیم به همه عاشقها.............

Sara12
02-24-2011, 12:17 AM
درصبح آشنايي شيرينمان تو را
گفتم كه:"مرد عشق نئي!" باورت نبود
در اين غروب تلخ جدايي، هنوز هم
مي خواهمت چو روز نخستين ولي چه سود؟

مي خواستي به خاطر سوگند هاي خويش
در بزم عشق، بر سر من، جام نشكني
مي خواستي به پاس صفاي سرشك من،
اينگونه دل شكسته به خاكم نيفكني.

پنداشتي كه كوره سوزان عشق من
دور از نگاه گرم تو خاموش مي شود؟
پنداشتي كه ياد تو اين ياد دلنواز
در تنگناي سينه فراموش مي شود؟

تو، رفنه اي كه بي من، تنها سفر كني
من مانده ام كه بي تو، شبها سحر كنم
تو رفته اي كه عشق من از سر بدر كني
من مانده ام كه عشق تورا، تاج سر كنم

روزي كه پيك مرگ مرا مي برد به گور
من، شبچراغ عشق تو را نيز مي برم
عشق تو، نور عشق تو،عشق بزرگ توست
خورشيد جاوداني دنياي ديگرم!

Sara12
02-24-2011, 12:18 AM
تنها یک روز در سراسر حیات کافی است،
نگاه از گذشته برگیر و بر آن غبطه مخور،
چرا که از دست رفته است.
در غم آینده نیز مباش،
چرا که هنوز فرا نرسیده است،
زندگی را در همین لحظه بگذران،
و آن را چنان زیبا بیافرین که ارزش بیاد ماندن را داشته باشد.

Sara12
02-24-2011, 12:18 AM
آبی تر از ابیم که بی رنگ بمیریم

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

شاید خدا خواست که اینگونه

http://ufile.info/up/files/e3yx0n3vw0eud0bpw9bd.jpg

بمیریم....

Sara12
02-24-2011, 12:18 AM
عزيز ساكت من هم صدا كو
بگو شهر فرنگ قصه ها كو
مگه ما حوض فيروزه نساختيم
بگو پس ماهي پولك طلا كو
به ياد آر اي عزيز خوب خسته
قديمي اي صميمي اي شكسته
به ياد ار اي دلير هر ترانه
كه بيداري به خوابت پل نبسته
مي خواستي شهري از مخمل بسازي
به قد بي حصاري بي نيازي
به رنگ ناب دريا رنگ ماهي
به لطف هم صدايي هم نوايي
به رؤيا مي زنم ديدارم از نو
دوباره مي رسم تا آخر تو
بيا كه خواب بيداري قشنگه
بيا هم رنگ رؤياهاي ما شو
تماشا داره رؤياهاي بيدار
تماشا داره رنگ سبز ايثار
چه عطري داره ياس پشت ديوار
چه رنگي داره خوشبختي به ياد آر
به ياد آر اي عزيز خوب خسته
قديمي اي صميمي اي شكسته
به ياد ار اي دلير هر ترانه
كه بيداري به خوابت پل نبسته

Sara12
02-24-2011, 12:19 AM
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو, تنهاتر از من می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را

Sara12
02-24-2011, 12:19 AM
از تموم دنیا و دار و ندارش
شونه هاتو کم دارم برای بارش
زخمی خنجر زهر آگین یارم
تو که تازه اومدی تنها نذارم !
به چشام خوب خیره شو ، ببین چه پیرم
منو دریاب خوب من ، دارم می میرم
دیگه حتی نایی نیست برای گفتن
خیلی وقته تو سکوت غم اسیرم
غربتم رو آشنایی کن بهارم
روزامو دریاب عزیز ، دور شد قطارم
تنها یک ثانیه " عاشقی " بجز این
هیچ توقعی از این روزا ندارم
یک لحظه خوبی به من بده
از من بگیر روح و تنم
برای یک لحظه خوشی
به هر دری در می زنم
برگردون عمر رفتمو
حتی واسه یه ثانیه
دل خوش کنم ، حتی دروغ
از من مگه چی باقیه ؟ ...

Sara12
02-24-2011, 12:22 AM
قسم به ان ستاره ها
که لحظه لحظه با من است

قسم به موج اشک چشم
که غم گرفته قلب خسته ام

تو اخرین گلا یه ای
تو اخرین تبسمی

چه عا شقانه دیدمت!
چه عاشقانه خواندمت!

اگر گل امید تو
دوباره باز بشکند

تمام لحظه های من
پر از ستاره می شود

صدای خنده های من
به جای کهکشانی ات

غزل غزل سروده می شود

Sara12
02-24-2011, 12:23 AM
میشه بپرسم چرا عشقو گدایی میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا سعی نمیکنی راه درستو برای پیدا کردنش انتخاب کنی
سعی نکن به خاطر هر چیزی حتی عشق به کسی که واقعا دوستش داری چیزی بشی که واقعا نیستی و به خاطرش دنبال یه چیزی بری که بتونی ازش بعنوان یه سلاح گرم و برنده در برابرش استفاده کنی تا توجهشو نسبت به خودت جلب کنی....
اشتباهه .... هر کاری راهی داره .....

Sara12
02-24-2011, 12:23 AM
اگر عاشق نبودم اگه بی تو زنده بودم

تو بمون که بی تو غصه می خورم

اگر هم زبون نبودم اگر مهربون نبودم

چه کنم که این دل شکسته رو

اگر سرد ومرده بودم اگر پر نمی گشودم

بی تو بستم این دو بال خسته رو

http://ufile.info/up/files/al08jgc3jq3lwkrzk9gw.jpg

ای عشق هر کجایی خوش و خوب و زیبا اندیش باش.

Sara12
02-24-2011, 12:23 AM
وقتي برگ هاي پاييز رو زير پات له مي كني يادت باشه روزي بهت نفس هديه مي كردن تکيه بر دوست مکن محرم اسرار کسي نيست ما تجربه کرديم کسي يار کسي نيست


شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی

Sara12
02-24-2011, 12:23 AM
رفتیو ندیدی که چه مهشر کردم****************با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد* **************وابستگیم را به تو باور کردم