توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زبان شناسی
mozhgan
02-22-2011, 06:53 PM
زبانشناسي مطالعهي علمي زبان است. در اين علم، زبان انسان به مثابه نظامياز نشانهها، دستگاهي براي ايجاد ارتباط،نظاميمتشكل از نظامهاي كوچكتر،يكي از مهمترين نهادهاي اجتماعي انسان،ابزاري براي مطالعات روانشناختي و غيره مورد مطالعه قرار ميگيرد. همچنين كاربردهاي متنوع زبانشناسي در علومي مانند آموزش زبان،فرهنگ نگاري،ترجمه،زبانشناسي رايانهاي،مطالعهي تغيير و تحول زبانها،مطالعهي زبانهاي باستاني،گويش شناسي و ديگر رشتهها استفاده ميگردد.
زبان انسان دستگاهي است كه در وهلهي اول براي امر ارتباط به كار ميرود و در اين امر از نشانه استفاده ميگردد. اين دستگاه از سه نظام كوچكتر آوايي، واژگان و نحوي تشكيل شده است. مطالعهي بخش آوايي زبان و نظام آوايي آن و نيز واجها و قواعد واجي به ترتيب در آواشناسي و واجشناسيبررسي ميگردند. ساخت واژه (صرف) به مطالعهي دستگاه واژگاني ميپردازد و نحو قواعد و قانون منديهاي ساختارهاي بزرگتر از واژه را بررسي ميكند.
جامعه شناسي زبان، بررسي زبان به مثابه نهادي اجتماعي در اجتماع سخنگويان آن زبان است. دستاوردهاي ديگر زبانشناسي در علوم كاربردي ديگر مانند آموزش زبان، ترجمه، فرهنگ نگاري و غيره مورد استفاده قرار ميگيرد و همگي زير مجموعهي رشتهي زبانشناسي همگاني قلمداد ميگردند.
mozhgan
02-22-2011, 06:53 PM
زبانشناسی میکوشد تا به پرسشهایی بنیادین همچون «زبان چیست؟» و «زبان چگونه عمل میکند؟» پاسخ گوید. برای نمونه، در این که «زبان آدمی با سامانه ارتباطی دیگر جانوران چه تفاوتی دارد؟»، «کودک چگونه سخن گفتن میآموزد؟»، «انسان چگونه مینویسد و از چه راهی زبان نانوشتاری را واکاوی (تحلیل) میکند؟»، «چرا زبانها دیگرگون میشوند؟» و جز اینها.
کسی را که به بررسیهای زبانشناختی میپردازد، زبانشناس مینامند. زبانشناس اگرچه باید آزمودگی گستردهای در چندین گونه زبان داشته باشد، ولی، بایستگی و لزومی ندارد که به روانی به چندین زبان سخن بگوید.برای او مهمتر این است که بتواند پدیدههای زبانشناختی را مانند سامانه واژههای یک زبان یا کارواژههای آن را کندوکاو نماید و بازبشکافد. او بیشتر یک مشاهده گر برون گرا و ورزیدهاست تا یک طرف گفتگو.
دانش زبانشناسی شاخههای گوناگونی دارد. برخی از آنها از این قرارند: زبانشناسی سنجشی-تاریخی، دستور گشتاری، دستور زایشی، آواشناسی، معناشناسی و گونهشناسی زبان. عصب شناسی زبان و زبان شناسی بالینی نیز از شاخههای جدید زبان شناسی میباشند.
دانش زبانشناسی با کتاب دستور سانسکریت نوشته پانینی هندی آغاز گشت. پانینی در سده پنجم پیش از زایش مسیح دستور زبان بسیار پیشرفتهای نوشت. نوام چامسکی از زبانشناسانی است که نظریاتش انقلابی در این رشته به وجود آوردند. او معتقد است اصول و خصوصیات زبان در انسان ذاتی و «به طور ارثی برنامهریزی شده» اوست و محیط پیرامون کودک تنها نقش محرک را برای یادگیری زبان مادری ایفا میکند. کودک مجموعه محدودی از اطلاعات را از محیط زبانی خویش میگیرد و خود قادر است ترکیبات جدیدی بسازد. نظریهپردازان پیشتر معتقد بودند زبان مادری تنها از راه شنیدن گفتار اطرافیان و به صورت اکتسابی وارد مغز کودک میشود
mozhgan
02-22-2011, 06:55 PM
در این مقاله میخواهیم به طور مختصر علم زبان شناسی را مطالعه کنیم و پس از آشنایی اجمالی با این علم به بررسی شاخه های مختلف آن بپردازیم. البته قابل ذکر است که این علم بسیار گسترده است و صرفا با خواندن این مقاله نمیتوان کاملا با آن آشنایی پیدا کرد. این مقاله کمک میکند که علاقه مندان به این رشته اطلاعاتی اولیه از این مقوله به دست آورند.در اولین گام میخواهیم بدانیم که علم زبان شناسی (Linguistics ) به چه چیزی اطلاق میشود؟زبان شناسی در واقع مطالعه علمی و دقیق زبان هاست و تلاش میکند که زبان را معرفی کند و دریابد که چگونه در ذهن انسان ها شکل گرفته است .تمرکز این علم به توصیف و توزیع زبان است و هیچ ارتباطی به قواعد دستوری زبان ها ندارد و حتما لازم نیست که یک زبان شناس زبان های زیادی را فرگیرد یا مترجم زبان باشد.
زبان شناسی یک علم اجتماعی است و زمینه های مشترکی با دیگر علوم اجتماعی مانند روان شناسی , انسان شناسی , جامعه شناسی و باستان شناسی دارد. این علم ممکن است بر رشته های دیگری از جمله انگلیسی , ارتباطات و علوم کامپیوتر اثرگذار باشد. زبان شناسی را میتوان به عنوان یک علم شناختی (Cognitive Science) معرفی کرد.همزمان با علم روان شناسی , فلسفه و علوم کامپیوتر (هوش مصنوعی AI) زبان شناسی هم به طریقه عملکرد مغز انسان ها می پردازد.
در بخش های بعد با نام بردن و شرح اجمالی شاخه های مختلف زبان شناسی خواهیم پرداخت.
شاخه های اصلی این علم عبارتند از:
۱- آواشناسی: Phonetics
۲- واج شناسی: Phonology
۳- تاریخ تحولات لغوی: Morphology
۴- علم نحو: Syntax
۵- علم معانی: Semantics
۶- فراگیری و تحصیل زبان: Language Acquisition
در ادامه به بررسی یکایک شاخه های نام برده خواهیم پرداخت.
آواشناسی: Phonetics
Phonetics مطالعه ایجاد و ادراک صداهاست. در ارتباط با صدا های زبان است و این که چگونه صداها به صورت بند بند ایجاد میشوند و همچنین شنونده چگونه آن ها را دریافت میکند.
Phonetic ارتباط نزدیکی با علم صوت سناسی دارد و از تکنیک های مشابهی با صوت شناسی استفاده میکند.
آواشناسی شامل سه رشته ی زیر میباشد:
۱)Articulator Phonetics : تولید صداهای گفتاری
۲)Acoustics Phonetics : مطالعه فرایند تولید فیزیکی و انتقال و مخابره ی صداهای گفتاری
۳)Auditory Phonetics : مطالعه فرایند ادراک صداهای گفتاری
واج شناسی: Phonology
Phonology مطالعه الگوهای صدایی یک زبان است و با سازمان دهی صداها در یک زبان ارتباط دارد که در واقع تغییراتی که در صداهای گفتار برای ایجاد کلمات به وجود می آید را بررسی میکند.
تاریخ تحولات لغوی: Morphology
Morphology مطالعه تشکیل کلمات و ساختارهاست. Morphology در واقع به بررسی چگونگی قرار گرفتن اجزای کوچکتر کلمات برای ساخت واحدهای بزرگتر و قواعد حاکم بر این فریند میپردازد. عناصری که برای تشکیل کلمات در کنار یکدیگر قرار میگیرند,Morpheme نامیده میشوند. Morpheme کوچکترین واحد معنا دار یک زبان است. به عنوان مثال کلمه Cats از دو Morpheme,Cat و S جمع شکل میگیرد.
علم نحو: Syntax
علم نحو (Syntax) مطالعه ساختار جملات است و تلاش میکند که توضیح دهد بر اساس قواعد, چه ساختاری از نظر گرامری در یک زبان خاص صحیح است. این قوانین ساختاری اصولی را مشخص میکنند.
به عنوان مثال ساختار اصولی زبان انگلیسی به صورت فاعل – فعل – مفعول است مانند جمله زیر (John hit the ball ) فرایند دگر سازی به شما این امکان را میدهد که ساختاری متفاوت مانند (The ball was hit by John) را ایجادکنید.
علم معانی: Semantics
معنا شناسی (Semantics) علم مطالعه ی معناست و تلاش این علم بر آن است که توضیح دهد که چگونه معانی را درک میکنیم. و همچنین چگونه از این ادراک برای تولید جملات استفاده میکنیم. معناشناسی ارتباط گسترده ای با علم منطق در فلسفه دارد.
فراگیری و تحصیل زبان: Language Acquisition
تحصیل زبانی نشان میدهد که چگونه بچه ها یک زبان را یاد میگیرند و یا این که بزرگترها چگونه زبان دوم را می آموزند. تحصیل زبانی بسیار مهم است چرا که بینشی از فرایند اصولی زبان به ما می دهد.دو جزء در تحصیل زبانی شرکت دارند:
دانش فطری زبان آموز( Universal Grammar یا UG) و محیط (Environment).
نظریه ی UG مفهوم گسترده ای دارد.تئوری این نظریه این است که کلیه زبان ها در یک قالب بندی خاص عمل میکنند و فهم این قالب بندی تا حد زیادی به فهم این که زبان چیست کمک میکند
mozhgan
02-22-2011, 06:55 PM
خانواده های زبانی و تاریخ زبان ها
در سال 2000، برابر محاسبه ی زبانشناسان، بیش از شش هزار زبان در سراسر جهان استفاده می شده است که بیشتر آنها را ده هزار نفر یا کمتر بکار می برده اند. این تعداد تا سال 2100 یعنی در گذرِ تنها یک قرن نصف خواهد شد. ”یعنی هر دوازده روز = مرگ یک زبان“.
بسیاری از فرهنگ های بومی و ملی نیز همراه با این زبان ها به موزه ی تاریخ سپرده خواهد شد. زبان هایی که تعداد سخنگویان بدانها بسیار است (مانند زبان فارسی) دیرتر فراموش خواهند شد. بسیاری معتقدند که زبان هایی باقی خواهد ماند که خاستگاه آنها مهد فن آوری یا اقتصاد باشد بیشتر بر این باورند که زبانی که مردمِ آن بدان عشق ورزند نیز هرگز نخواهد مرد.
برای دسته بندی زبان ها از دیدگاه زبان شناسی، دو شیوه مرسوم است:
شیوه ی وابسته به گونه شناسی (Typology )
شیوه ی زادگانی (Genetic)
شیوه ی وابسته به گونه شناسی (Typology ) : در این شیوه، زبان ها بر پایه ساختار شان دسته بندی می شوند. در این روش، برای نمونه، زبان انگلیسی و زبان چینی که هر دو از واژه پردازیِ ”فاعل- فعل- مفعول“ پیروی می کنند، در یک گروه قرار می گیرند.
شیوه ی زادگانی (Genetic) : در این شیوه، زبان ها برپایه ی روند شکل گیری و برمبنای تاریخی دسته بندی می شوند. این روش، بسیار پیچیده تر و علمی تر از شیوه ی وابسته به گونه شناسی است. در شیوه ی زادگانی، گروهی از دانش ها همچون باستان شناسی ، مردم شناسی ، تاریخ، و... توسط زبانشناسان بخدمت گرفته می شود. خانواده های زبان ها نیز با استفاده از همین شیوه دسته بندی شده اند.
mozhgan
02-22-2011, 06:56 PM
روش های نگارش
روش نگارش محدود (Limited writing system)
این روش، اصولا برای بیان مفاهیم کلی بکار می رود. روشهای نگارش محدود عبارتند از:تصویرنگاری ، چم نگاری ، و”استفاده از اشیای نشاندار یا بی نشان بعنوان ابزارهای یادآوری“. اشیای نشاندار زیر که گویا ابزارهای شمارش و محاسبه بوده اند، 9000 سال پیش، در دوره نوسنگی بکار می رفته است.
از مزایای روش نگارش محدود می توان به سادگی فهم آن اشاره نمود:
البته دو اشکال عمده نیز بر این روش وارد است:
1)چنانکه از نام آن پیدا است، کارایی این روش بسیار محدود است و با توجه به دایره گسترده واژگان یک زبان و نیز با توجه به نامحدود بودن عبارت هایی که می توان در یک زبان آفرید، باید از آن بعنوان روشی ابتدایی و غیر استاندارد یادکرد.
2)یادگیری این زبان ها، بدون آشنایی کامل با فرهنگ بومی و شیوه نگرش صاحبان آنها به طبیعت پیرامون، امری بیهوده و موجب برداشت نادرست از معنای تصاویر و نگاره ها است.
روش نگارش کامل (Full writing system)
این روش، توانایی انتقال هر عبارت قابل بیان در زبان را دارد. بنابراین میان ”نشانه های موجود در روش نگارش کامل“ و ”عناصر زبان“، کمابیش ارتباطی ثابت و معین وجود دارد. این عناصر می توانند واژه، هجاء، یا آوا باشند که در این صورت روش نگارش مربوط به هریک از آنها به ترتیب، ”واژه نگاری“، ”هجایی“ و ”الفبایی“ نامیده می شود.
چون در این روش عناصر زبان به نمایش در می آیند، آشنایی با زبان نوشته شده برای درک متن لازم است. البته این بدان معنا نیست که در این روش، هر خطی ویژه یک زبان است، بلکه ممکن است یک روش نگارش کامل، بطور مشترک، مورد استفاده چندین زبان باشد. برای نمونه روش نگارش الفبایی لاتین، بطور مشترک مورد استفاده زبانهای انگلیسی ، آلمانی، فرانسوی، و... است، اما برای خواندن متن آلمانی حتما باید به زبان آلمانی، و برای خواندن متن فرانسوی حتما باید به زبان فرانسوی مسلط بود.
اکنون نگاهی کوتاه به انواع روشهای نگارش کامل می اندازیم:
الف) واژه نگاری: در این روش تعداد زیادی دیس واژه وجود دارد و هر دیس واژه، نمایشگر یک یا چند واژه کامل است.
ب) هیروگلیف: خط تصویری یا خط نقاشی.
ج) هجانگاری: در این روش، هر نماد نمایشگر یک بخش یا هجا در زبان است
د) الفبا نگاری: در این روش، هر نماد نمایشگر یک آوا در زبان است.
mozhgan
02-22-2011, 07:05 PM
روش نگارش هیروگلیف/Hieroglyph
هیروگلیف یا خط تصویری ، در اصل یعنی سپنتا منبت یا کنده کاری مقدس و ریشه در زبان یونانی دارد. علت این نام گذاری، آن بود که این روش نگارش بیشتر ویژه کاهِنان و رهبران مذهبی بوده است؛ چراکه آموختن آن دشوار و نوشتن آن نیازمند امکاناتی بود که معمولا مردم عادی از آن بی بهره بودند.
پیشینه کهنترین اثر یافته شده با خط هیروگلیف، به 3200 تا 3300 سال پیش از میلاد می- رسد و برابر سندهای موجود، مصریان باستان تا 3500 سال پس از آن نیز از این روش نگارش استفاده می کردند. تصویر زیر، از فرهنگ اینکارتا (انتشارات میکروسافت) گرفته شده و متعلق به آرامگاه شهبانو آمونهِرخِپسِف است.
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8205&stc=1&d=1298386785
روش نگارش هیروگلیف در مصر، شامل 700 تا 800 الفبای تصویری بود و هر چه که علاقه به نوشتن متن های مذهبی اضافه می شد، بر تعداد آنها نیز افزوده می شد. مصریان، هیروگلیف را از راست به چپ و از بالا به پایین می نوشتند و همچون سایر خط های باستانی، در متن های ایشان نیز خبری از نقطه ، فاصله و آیین نگارش نبود.
الفبای تصویری مصریان را می توان به دو گروه عمده نقسیم نمود.
1) آوانشان، الفبایی که آواها را به نمایش در می آورد. در زیر، تعدادی آوانشان به همراه معادل آنها در الفبای لاتین و نیز آوانِگار هریک به نمایش در آمده است
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8206&stc=1&d=1298386858
شاید این پرسش پیش آید که مثلا چرا باید یک بیضی، آوانشان صدای /ر/ و یا یک خط افقی زیگزاگ، آوانشان صدای /ن/ باشد و...؟
پاسخ این است که هر یک از این آوانشانها، پیشتر نمایشگر جانور یا چیزی بوده اند که به تصویر می کشند، اما به تدریج تغییر کارکرد یافته اند. برای نمونه،http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8207&stc=1&d=1298386929در اصل، نماد دهان (r'i) بوده و http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8208&stc=1&d=1298386929نیز دیس واژه آب (nu) بوده است. این دو نشان و بسیاری دیگر از دیس-واژگان به تدریج تبدیل به آوانشانِ حرف نخست خود شده اند.
2) چُمنگار الفبایی که چیز، یا اندیشه ای را به نمایش می گذارد
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8210&stc=1&d=1298387036
نکته مهم: چنانکه می بینید، سه خط عمودی کنار هم، نشانه جمع و یک خط عمودی، ”نشانه ی دیس واژه“ است. به اینچنین نشانه هایی در زبان هیروگلیف که نه چمنگارند و نه آوانشان، و تعیین کننده دسته ای است که واژه بدان تعلق دارد، ”determinative“ گفته می شود. بد نیست بدانید که گاهی برخی آوانشان ها، نقش آوایی خود را از دست داده و نقش determinative به خود می گیرند.
شاید دشوارترین بخش خواندن متن های هیروگلیف، تفسیر نشانه ها، چمنگارها، و آوانشان هایی است که پشت سرهم و بدون فاصله آمده اند. در تصویر بالا دیدید که دوپای در حال حرکت، معنای راه رفتن را می دهد. اکنون ببینید که ترکیب این چمنگار با دیس واژه های دیگر، چگونه معنای ”راهنمایی کردن“ و ”نزدیک شدن“ می دهد:
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8211&stc=1&d=1298387129
گفتیم که آموزش و نگارش هیروگلیف کاری دشوار بود. به همین دلیل مصریان خطی نو را بوجود آوردند که تنها فرق آن با هیروگلیف سنتی، ساده تر شدن دیس واژه ها بود. نام این خط جدید ”hieratic“ یا خط کاهنی بود و برخی آنرا ”سرِهم یا شکسته ی هیروگلیف“ می دانند. این خط را، بر خلاف هیروگلیف سنتی که بیشتر بصورت کنده کاری و بنای یادبود بکار می رفت، با قلم نی بر روی پاپیروس می نوشتند. در زیر، نمونه ای از این خط را با هیروگلیف سنتی مقایسه کنید:
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8212&stc=1&d=1298387129
در قرن هفتم پیش از میلاد، مصریان خط تازه ای اختراع کردند که از روش نگارش کاهنی (hieratic) نیز آسانتر بود. این روش نگارش، ”خط همگانی“ (demotic script) نام داشت. از آن تاریخ به بعد، مصریان از خط هیروگلیف سنتی، برای منبت کاری روی ساختمان، جواهر، و اسباب خانه استفاده می کردند؛ خط کاهنی را برای متن های مذهبی و خط همگانی را برای متن های تجاری و ادبی بکار می بردند.در پایان، این را هم بگویم که خط هیروگلیف، به شکل های دیگر، در میان مردمان باستانی دیگری، چون سرخپوستان اولمِک ، مایاها، برخی از مردم چین باستان، و برخی مردمان ساکن میان رودگان «بین النهرین)، نیز استفاده می شده است.
mozhgan
02-22-2011, 07:07 PM
روش نگارش میخی / Cuneiform
برای آشنایی بیشتر با نگارش به شیوه ی هجانگاری، روش نگارش میخی را مورد بررسی قرار می دهیم.
خط میخی احتمالا توسط سومریان اختراع شد و آکدی ها آنرا از ایشان آموختند. از آنجایی که زبان بابلی و زبان آشوری ، لهجه های زبان آکدی هستند و خود زبان آکدی، بعدها زبان رسمی سومر شد و با توجه به اهمیت این تمدن ها در دنیای آن روز، بسیاری بر این باورند که خط میخی تبدیل به خط بین المللیِ آن روزگار شده و به همین دلیل در ایران و مصر گسترش یافت.
به نظر می رسد، آنچه که سبب شد خط میخی در ایران و مصر مورد توجه واقع شود، نیاز این کشورها به خطی کامل بود. در ایران، پیش از دوره هخامنشیان ، خطی کامل و جامع وجود نداشت و نیاز به یک روش نگارش با ویژگی های یادشده احساس می شد. در مصر اما وضعیت فرق می کرد و از قرن هفتم پیش از میلاد، با اختراع خط همگانی (demotive)، بیشتر متون تجاری به این روش نوشته شد و چنانکه از شواهد باقی مانده پیداست، خط میخی هرگز خط رسمی مصریان نبوده است.
به هر روی، در آغاز، خط میخی از الفبای تصویری تشکیل شده بود. به تدریج، طرح کلیِ هر تصویر با استفاده از خط های ”میخی شکل“ نوشته شد و هر نمادِ میخی، نشانه یک واژه کامل شد. چون برخی واژگان کشیدنی نبودند، به ناچار از بعضی نمادهای دیگر برای به نمایش در آوردن آنها استفاده شد و در نتیجه نمادهای چند معنایی بوجود آمد. برای نمونه، بجای خدا از نماد ستاره و بجای راه رفتن از نمادِ ”پا“ استفاده شد.
پرسش : چگونه در خط میخی، واژه نگاری تبدیل به روشِ نگارش هجایی شد؟
پاسخ : چون بیشتر واژگان زبان سومری، تک بخشی «تک هجایی) بود، به تدریج و بصورت قراردادی، هر نماد نشانگر هجایی شد که در اصل متعلق به یک واژه بود.
خط میخی بیش از 200 سال (550 تا 330 پیش از میلاد)، روش نگارش رسمی دربار ایران بوده است. چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، خط میخی ایرانی با نمونه های موجود در کشورهای دیگر فرق داشته است.
دو ویژگی این خط عبارتند از :
1) الفبای میخی ایرانی، هم آوانشان و هم بخش نشان «هجا نشان) بوده است.
2) پنج دیس واژه برای واژگانی که پیاپی استفاده می شده، وجود داشته است.در زیر، تصویر و آوا یا هجای هر نماد خط میخی ایرانی آورده شده است:
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8213&stc=1&d=1298387287
و این هم آن پنج نماد که نشاندهنده خدا، زمین، کشور و شاه بوده اند:
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=8214&stc=1&d=1298387287
mozhgan
02-22-2011, 07:07 PM
نقش «عاملزبان» در آموزش زبان
زبان آموزشی در دوران کودکی نتیجه طبیعی تماس با زبان است؛ به طوری که کودکان بدون در نظر گرفتن سطح هوش و دریافت هیچگونه آموزشی، زبان یا به بیان دقیقتر صورت شفاهی زبان را میآموزند.
زبان آموزشی در دوران کودکی نتیجه طبیعی تماس با زبان است؛ به طوری که کودکان بدون در نظر گرفتن سطح هوش و دریافت هیچگونه آموزشی، زبان یا به بیان دقیقتر صورت شفاهی زبان را میآموزند.
افزون بر این اگر کودکی به طور طبیعی در تماس با دو یا چند زبان قرار بگیرد، میتواند این زبانها را مانند گویشوران بومی بیاموزد و روان و سلیس صحبت کند. اما در اکثریت قریب به اتفاق بزرگسالان، این توانایی با افزایش سن شدیدا کاهش مییابد.
به بیان دیگر زبان آموزشی در بزرگسالان نتیجه طبیعی تماس با زبان نیست بلکه امری است اکتسابی که نقش عوامل غیرزبانی همچون حافظه و رشد شناختی در آن بسیار بیشتر از کودکان است. آنچه در کودکی به صورت طبیعی و بدون دردسر آموخته میشود، در بزرگسالی تنها به کمک انگیزه قوی و تلاش آگاهانه میسر خواهد بود.
یکی از علاقهمندان به مسئله آموزش زبان، اریک لینبرگ آمریکایی، متخصص روانشناسی زبان بود که به بررسی مطالعات زیستشناختی در رابطه با رفتار مخصوص گونهها پرداخت.
در این مطالعات تصریح شده بود که برای رشد طبیعی نوزاد حیوانات، حضور محرکی در زمانهای بهخصوصی از زندگی نوزادها ضروری است. لینبرگ از این مطالعات به این نتیجه رسید که برای زبانآموزی نیز دوره به خصوصی در زندگی ا فراد وجود دارد و به این ترتیب فرضیه دوره بحرانی را مطرح ساخت. براساس این فرضیه سرعت و سهولت فراگیری زبان در کودکی بسیار بیشتر از بزرگسالی است و با رسیدن به دوره بلوغ فراگیری زبان بسیار مشکلتر خواهد شد.
با توجه به این فرضیه میتوان سازوکار افت فراگیری زبان در افراد بالغ را توضیح داد. فرضیه لینبرگ بر این پایه استوار بود که تغییراتی که در توانایی زبانآموزی افراد دیده میشود با مراحل رشد مغز در ارتباط است.
مطالعات نشان دادهاند که در حدود ۲ سالگی، مهارتهای زبانی که در نیمکره چپ مغز و در ۲ منطقه بروکا یا مرکز تولید زبان و ورئیکه یا مرکز درک زبان جای داشتهاند، در صورت تماس با زبان بهخصوصی، در جهت آن زبان تثبیت میشوند. به این فرایند یکسوشدگی مغز میگویند که در نتیجه آن تمام فعالیتهای قشر مخ بین ۲ نیمکره چپ و راست تقسیم میشوند. به نظر میرسد که فرایند یکسوشدگی در سن بلوغ (۱۲ تا ۱۴سالگی) به پایان میرسد و فراگیری کامل زبان از آن پس به امری تقریبا غیرممکن تبدیل میشود. مثلا دوره حساس آموزش آواهای زبان در حدود ۵ تا ۶ سالگی است ولی برای یادگیری دستور یا واژگان این سن بالاتر میرود. از دیگر دلایلی که برای آموزش آواها در سنین پایینتر میتواند ذکر کرد، آمادگی و انعطاف اندامهای گفتار در تولید آواهای گوناگون در کودکی است اما در دوران بلوغ اندامهای گفتار دیگر کاملا شکل گرفتهاند و تولید آواهایی که تا پیش از آن زمان شنیده نشدهاند، اگر نگوییم غیرممکن، دستکم بسیار مشکل خواهد بود.
لینبرگ فرضیه خود را براساس مطالعه بیمارانی که بر اثر ضایعه مغزی به زبانپریشی مبتلا شده بودند، بنا نهاده بود. وی متوجه شد که بزرگسالانی که دچار زبان پریشی خفیف هستند، ممکن است بهبود کامل پیدا کنند اما اگر ضایعه مغزی شدید باشد، بخشی از توانایی زبانی فرد یا تمام آن از بین میرود.
این در حالی است که در کودکان حتی اگر تمام نیمکره چپ، که مراکز زبان در آن واقعاند برداشته شود، مراکز زبانی به نیم کره راست مغز منتقل میشوند. با گذشت زمان و پیشرفت علم، ایرادات زیادی به فرضیه دوره بحرانی وارد شد اما با وجود همه ایرادات، کسی تاکنون نتوانسته این فرضیه را به طور قطع رد کند یا کنار بگذارد. متخصصان آموزش زبان همچنان معتقدند که عامل سن یکی از عوامل موثر در فراگیری زبان محسوب میشود.
امروز بیشتر از دوره حساس زبانآموزی (و نه دوره بحرانی) نام برده میشود. این دوره به زمانی اطلاق میشود که کودک میتواند به آسانی،با سرعت و به طور کامل و حتی بدون آموزش زبان بیاموزد. به نظر میرسد که برای آموزش مهارتهای مختلف زبانی دورههای حساس متفاوتی وجود دارد.
در حقیقت در دوره نوجوانی دوران رشد فراگیری زبان دیگر سپری شده است. زبانآموزی که پس از بلوغ به آموختن زبان دوم روی میآورد، همواره با تداخل زبانی یا آمیختن ۲ زبان با همدیگر مواجه خواهد بود چرا که۲ زبان در شرایط نابرابر یادگیری قرار میگیرند. این تداخل زبانی بیشتر اوقات از جهت زبان اول به سمت زبان دوم خواهد بود و مشکلات زبانآموز ابتدا درتواناییهای روساختی یعنی آوایی، واژگانی، دستوری،سبکی و در موقعیتهای پیشرفتهتر در زمینه تواناییهای ژرفساختی یعنی شمزبانی و اندیشیدن زبانی در زبان دوم متجلی خواهد شد.
حال اگر تنها از منظر این فرضیه به وضعیت آموزش زبان خارجی در نظام رسمی آموزشوپرورش کشور نظر کنیم، متوجه میشویم که عامل سن در آموزش زبان در ایران نادیده گرفته شده است. درس زبان خارجی در دوره راهنمایی یعنی در آستانه بلوغ به برنامه درسی دانشآموزان معرفی میشود که با توجه به مطالب گفته شده، سنی بالاست به طوری که تواناییهای فراگیری زبان در این زمان رو به کاهش میرود.
اگر بپذیریم که زبان انگلیسی دیگر زبان خارجی نیست بلکه زبان میانجی یا زبان مشترک تمام جهانیان است، باید حق آموزش درست را هم برای تمام کودکان ایرانی قائل شویم.
سالهاست که در کشور انواع مدارس خصوصی، ملی، غیرانتفاعی و اخیرا غیردولتی آموزش زبان انگلیسی را از دوره ابتدایی در برنامه درسی خود قرار دادهاند. بدون در نظر گرفتن کیفیت آموزش زبان در این مدارس، که خود موضوع بحث جداگانهای است، آیا وقت آن نرسیده است که تمام کودکان ایرانی در شهرها و روستاها از آموزش برابر درس زبان انگلیسی در دوره ابتدایی برخودار شوند؟
با در نظر داشتن تمام مشکلات و موانع اجرایی که این کار خواهد داشت، متولیان آموزشوپرورش کشور با گنجاندن درس انگلیسی در برنامه رسمی دوره ابتدایی ثابت میکنند که هیچ کودکی ایرانی باهوشتر یا لایقتر یا برتر در فراگیری زبان نیست.
دانستن درست و کامل زبان انگلیسی نیرومندترین ابزاری است که میتوان به یاری آن به گنجینه ارزشمند علم و ادب و هنر جهانی دست یافت. در را به روی کودکان ایرانی نبندیم.
mozhgan
02-22-2011, 07:08 PM
فونولوژي چيست؟
فونولوژي چيست؟ و برخي موضوعات مرتبط با آن.
مقدمه :
1-1- قلمرو
فونولوژي زير شاخه اي از زبانشناسي است كه در ارتباط با صداهاي زبان مي باشد. به عبارت دقيق تر فونولوژي در ارتباط با نقش، رفتار و سازماندهي صداها به عنوان واحدهاي زباني مي باشد. بالعكس، آواشناسي كه بيشتر به مطالعه خنثي خود صداها به عنوان پديده هايي در جهان مادي و خصوصيتهاي فيزيولوژيكي ،جسمي ، عصبي و رواني انسان كه باعث توليد آنها مي شود، اشاره مي نمايد. واجشناسي همچون نحو ، واژه شناسي و به مقدار بسيار زيادي معني شناسي «زباني» است در حاليكه آواشناسي بر جنبه هاي مختلفي از فيزيولوژي اعصاب، روانشناسي ادراكي و فيزيك و... نظر دارد.
بايد در نظر داشته باشيم كه ما نمي توانيم نقش صداهاي زبان را بدون ارجاع به چگونگي توليد آنها و يا خصوصيات فيزيكيشان مطالعه كنيم. همچنين ما نمي توانيم صداها را در خلاء و بدون ارجاع به نقش زباني آنها مطالعه نمائيم.
در اينجا سئوالاتي مطرح مي شود از قبيل اينكه: چطور واجشناسي به كل زبانشناسي مرتبط مي گردد؟ يا چطور جنبة واجي زبان به بقيه زبان يعني معني شناسي، نحو و واژشناسي مرتبط مي گردد؟ …
ممكن است ما اين ارتباط را بطور سطحي با استفاده از بيان سوسور در تمايز بين صورت و ماده يا جوهر بيان نمائيم، از يك نظر، زبان مجموعه اي از ارتباطات صوري و انتزاعي مي باشد (كه شايد بطريقي در ذهن سخنگويان آن نمود پيدا مي كند). اما از جنبة ماده (جوهر)، زبان به عنوان صدا، علائم روي كاغذ و… مي باشد. به عبارتي ديگر هر نشانة زباني متشكل از دو عنصر مي باشد : يك مفهوم مدلول مانند «سگ» يا «سوم شخص مفرد» و يك دلالت گر كه از اتخاذ آنان «واژه» يا «سازه اي»ديگر بوجود مي آيد. بنابراين مفهوم «سگ» در زبان توسط زنجيره اي آوايي مشخص مي شود : در فارسي [sag] در انگليسي [dog] . علاوه بر اين، زبان توسط آنچه برخي محققان آن را توليد دوگانه (تجربه دوگانه) مي نامند، نيز توصيف مي گردد. در يك سطح، ما اساسا عناصر بي معني داريم (مثلا عناصر آوايي) با قوانين خاص تركيب و خصوصيات غيرمعنايي ديگرشان و از طرف ديگر تركيبات معناداري از اين عناصر بي معني وجود دارد. اما رابطه ميان معني و عنصر بدون معني اساساً يك رابطة اختياري است . دليل خاصي وجود ندارد كه چرا بايد «سگ» [sag] باشد و...
هر زباني ممكن است از يك نقطه نظر معيني ، «مجموعه اي از تطابقهاي معنايي- آوايي» تعريف شود و يك توصيف يا دستور يك زبان، موضوع رسمي (صوري) است كه اين مطابقتها را بيان مي دارد كه البته محدودة اين توصيف و گسترة مواد زباني مورد شك است و چهارچوبهاي نظري مختلف ، اَشكال متفاوتي از يك توصيف كارآمد را پيشنهاد داده اند. در واقع مي توانيم بگوئيم كه واج شناسي داراي دو وظيفه عمده مي باشد: يكي، كشف طبيعت نمود آوايي هستة صوري زبان هم به طور كلي و هم براي زبانهاي خاص و ديگر ، مرتبط ساختن اين نمود واقعي با خود صورت كه البته من مورد دوم را به عنوان يك هدف فرعي مي بينيم.
2-1- موارد مورد توافق
از زماني كه ساخت زبان مورد مطالعه قرار گرفته است يكسري توافقهاي كلي در مورد خصوصيات مسلم وسيله بيان آوايي بدست آمده است كه در زير از نظر ميگذرانيم:
1- صداها به تنهايي بي معني مي باشند، در واقع جوابي براي اين سئوال كه به چه معني است؟ وجود ندارد البته صرف نظر از برخي زبانهاي خاص .
2-اما در ساخت يك زبان، هم به تنهايي و هم در تركيب، صداها مي توانند معاني را منتقل نمايند. بنابراين [V] هيچ معنايي در انگليسي نمي دهد .اما همين آوا در لهستاني نوعي حرف اضافه است كه به صورت نشان داده مي شود.
3-هر زباني داراي فهرستي (مجموعه اي) از آواهاست كه از كل گسترة صداهاي ممكن بشر انتخاب شده است كه (ممكن است) از زباني به زبان ديگر متفاوت مي باشد. بنابراين به عنوان مثال انگليسي داراي آواي سايشي، كناري و برون واك نيست در حاليكه در زبان ولزانگلستان اين آوا وجود دارد.
4-الگوهايي براي نظام بندي مواد زباني وجود دارد كه از زباني به زبان ديگر فرق مي كند: محدوديتهاي توزيع آواها، قابليت پيشگويي برخي آواها در موقعيتهايي خاص ، و... بنابراين همه انسداديها و سايشيهاي پاياني در آلماني، روسي، هلندي و لهستاني، بي داك هستند يا [g] نمي تواند در هجاي آغازين در انگليسي ظاهر گردد مگر آنكه بعد از آن يك واكه يا قبل از يك واكه و يا قبل از [g , k] قرار گيرد.
5-دو زبان ممكن است داراي گونه هاي آوايي يكسان باشند اما از آنها با توجه به تمايزات معنايي به صورتهاي متفاوتي استفاده نمايند. به عنوان مثال انگليسي و هندي هر دو داراي آواهاي انسدادي مشي بيواك و انسدادي دمشي واك دار هستند ولي اين دو در هندي باعث تمايز مي شوند در حاليكه در انگليسي بدون تمايز مي باشند.
6- مواردي وجود دارد كه در آن بنظر مي رسد كه توزيع آوايي به ساخت صرفي- نحوي وابسته است (ساخت صرفي - نحوي در بردارنده توزيع آوايي است) بنابراين آواهاي در انگليسي به عنوان مجموعه ها و يا واحدهاي با تفاوتهاي (جايگزين) معين عمل مي كنند به عنوان مثال :
Clean/ cleanliness ; seven / sevenity ; crime / criminal ; sign / signify ; divine / divinity ; grain / grianary ; human ; humanity
اين تناوبها شباهتهاي مسلمي با آنچه در مورد اسنداديهاي دمشي و غير دمشي انگليسي كه گفته شد دارند و البته تفاوتهايي نيز دارند . يك توصيف زباني، بايستي از عهده تبيين اين موارد بر آيد اما همانطور كه خواهيم ديد اينكه دقيقا چه طور از عهده اين تبيين بر آيد مشكل مي باشد.
مشاهداتي كه در نمونه هاي (1) تا (6) در بالا صورت گرفت تا حدودي موضوع اصلي واجشناسي را نشان مي دادند، اگر چه آزمايشات دقيق به مشاهدات دقيق تر و پيچيده تري منتهي مي شود و در اين صورت است كه ما ميتوانيم نكات ديگر را در مورد اين توافقهاي كلي اضافه نمائيم.
7- تعداد آواهاي زبان بشري محدود مي باشد. به عنوان مثال در هيچ زباني واكه اي وجود ندارد كه در آن ، واحدي نتيجة هم گرد شدن و هم گسترده شدن همزمان لبها باشد و... (و دلايل چنين چيزي را نشان ميدهد) ; اما همچنين در هيچ زباني واحدي وجود ندارد كه توسط نوك زبان در برابر قسمت چپ دندانهاي آسياي كوچك توليد شود در حاليكه دليل خاصي براي چنين چيزي نداريم.
8- در زبان طبقه بندي آوايي معتبري وجود دارد كه شامل مواردي از جمله: محل توليد، جريان هوا، موقعيت نرمكام، حالت چاكناي و... مي باشد كه مي توانند به طور تقريبا جامعي صداهاي زبان را دسته بندي (طبقه بندي) نمايند و واجشناسي بايستي كه جوابگوي اين طبقه بندي باشد.
9- از ميان صداهايي كه توسط انسان توليد مي شود فقط بخشي از آن زباني است. صداهايي از قبيل خنده، فرياد، سرفه و... به عنوان واحدهاي زباني به شمار نمي روند (حتي اگر هم در اين ميان منتقل كنندة مفهومي باشند) اگر چه كه شكاف مستقيمي ميان يك «خنده» و يا جملة «من متحيرم» وجود ندارد .
ما در اين كتاب با سئوالات اساسي و مهم زير سر و كار خواهيم داشت.
1- واحدهاي واجشناسي چيست؟ آيا آنها صداهايند يا چيزهاي ديگر (واحدهاي بزرگتر يا كوچكتر)؟ آيا فقط يك نوع واحد در آن وجود دارد يا بيشتر؟
2- اصول نظام بندي كه بر واحدها اعمال مي شوند چيست ؟
3- چه مقدار انتزاع، مطلوب سازي و … براي يك توصيف كارآمد نياز است؟ آيا تنها با ارائه ليستي از چيزها قانع خواهيم شد يا آيا اصول عميقتر ديگري در كار است كه نمونه هاي نظري انتزاعي را
مي طلبد؟
4-دادن پاسخهايي به اين نوع كه: مرز واقعي بين قسمتهايي واجي، واژي، نحوي و معنايي چيست؟ به عبارت دقيق تر، تفاوتهايي از قبيل divine / divity به كداميك از قسمتهاي بالا متعلقند.
5- در پايان پاسخهاي احتمالي به هر يا همه سئوالات 1 تا 4 و موضوعهاي بحث برانگيز براي توجيه اين سئوالات چيستند؟
6- به چه ميزان (اگر هست) نظريه واجي بايستي در رابطه با نظريه روانشناسي باشد. آيا ساخت واجي درصدد نشان دادن «خصوصيات مغز» يا «بخشي از يك نظريه مهمتر و بزرگتر در مورد ساخت رواني انسان» مي باشد؟ يا آيا واجشناسي مستقل است و ضرورتا به هيچ چيز بيروني ديگر مرتبط نيست؟
7- به چه ميزان داده هاي تغييرات زباني، فراگيري زباني و آسيب شناسي زباني مرتبط با نظرية واجي است؟ آيا مي توانند مستندات بيروني بر مسائل دروني تصميم گيرنده باشد. (توجيهات بيروني).
8- به هر صورت ما چه چيزي از يك توصيف / نظريه واجي مي خواهيم؟
3-1- واقعيات، نظريات، حقايق
علي رغم آنكه بسياري ، اين قبيل مطالب را براي دانش آموزان اضافي مي دانند ولي من به آنها علاقمندم و بالعكس فكر مي كنم دانستن اين موضوعات نيز به دانش پژوهان كمك مي نمايد. در طي اين بخش شما با موضوعات انتزاعي فلسفه و منطق سروكار خواهيد داشت. غالبا مردم واقعياترا تنها به عنوان چيزي كه وجود دارد، پذيرفته اند.
اين يك نقطه نظر عالي است كه واقعيات در جهان وجود دارند و ما با جمع آوري اين واقعيات نظريه ها را بنا مي كنيم و سپس به دنبال آن هستيم كه آنها به چه نتايجي منتهي مي شوند. هيچ چيز نمي تواند بيشتر از حقايق باشد. در واقع مي توان گفت كه بدون نظريه ها واقعيات وجود ندارند. حتي ممكن است كه كسي چنين تعريف نمايد كه يك نظريه به عنوان بخشي از چهارچوبي است كه به شما وقايع را مي گويد. حتي اگر «نظرية مبتني بر واقعيات» يك «اصل كلي آوايي» باشد، حقايق قطعي هستند كه بر آن رجحان دارند. آن حقايقي كه توسط تئوريهاي ضروري و سطح پائين كه ما مي توانيم آنها را به عنوان «پيش انگاره» يا «پيش نظريه اي» بشناسيم مشخص مي شوند كه توسط مشاهده و ادراك بدست
مي آيند. به عنوان مثال اين يك حقيقت است (توسط مشاهده) كه هر چه شيئي دورتر از چشم ما قرار گيرد كوچكتر به نظر مي رسد. حال آزمايشي انجام داده و دو دست خود را جلوي چشمهايتان قرار دهيد و سپس يكي از آنها را دورتر ببريد. آيا اگر از شما پرسيده شود كه سايز دو دست شما يكسان است، شما مسلما پاسخ خواهيد داد: بلي . در واقع شما شما يك قضاوت نظري كرده ايد. يعني مغز داراي نظريه اي است كه سايز اجسام فيزيكي ثابت مي ماند و اين بر خلاف تصور ايجاد شده در مورد سايز و اندازه اشياء مي باشد. بنابراين ثبات اندازه يك پيش انگاره واقعيت مي شود.
سه نوع پيش انگاره واقعيت را در مورد تنوع در انگليسي در نظر مي گيريم.
2- در تلفظ [f] زبان در كف دهان قرار گرفته است؛ براي تلفظ [v] زبان به طرف لبة لثه بلند مي شود،
2- واحد آوايي قبل از واكه هاي تكيه دار ظاهر مي شود بجز در مواردي كه بعد از [s] آمده باشد؛ [p] قبل و بعد از واكه هاي بدون تكيه و بعد از [s] ظاهر مي شود.
3- واحدهاي [] / [s] / [k] داراي يك رابطة خاص مي باشند؛ اين واحدها متناوبا در صورتهاي
صرفي electric / eletricity / electricia , critical / criticize , … آمده اند.
در واقع هيچ نظرية واجي مورد 1 را به عنوان يك واقعيت واجي واقعي نمي پذيرد زيرا هيچ نظريه اي نيست كه در آن موقعيت زبان را براي سايشيهاي لب و دنداني مرتبط بداند. اما موارد 2 و 3 توزيعهاي متنوعي را بطور نظام مند براي واحدهاي متفاوتي در نظر مي گيرد. اين نظام مندي براي مواردي از نظام واجي و براي مورد 3 ساخت واژي مي باشد. همة واجشناسان معتقدند كه مورد 2 و 3 مي تواند براي توصيف انگليسي مورد استفاده قرار گيرد و در واقع چنين مواردي به ما اصول كلي را نشان مي دهد كه مي تواند براي ساير زبانها نيز عموميت داشته باشد. بنابراين اين پديده ها يك علاقة نظري و ذهني مي باشند.
اما اين سئوال كه چنين مواردي بايستي در چه محدوده اي در نظر گرفته شوند مشكل است و محقق را به شك مي اندازد. در واقع به عنوان مثال براي مورد 3 هنوز هيچ توافق كلي حاصل نشده است كه آيا آن در محدوده واجشناسي واقع مي شود يا در محدودة ساخت واژه و يا در جايي ميان اين دو ، اصطلاحاتي از قبيل: تكيه دار، واكه، دميده، البته «نظري» هستند اما آنها متعلق به دانش زمينه اي
مي باشند. آنها در واقع از نظريه- آواشناسي- كه يك پيش انگاره براي واجشناسي است مي آيند كه خود نيازي به توجيه در واجشناسي ندارند . واجشناسي از طبقه بنديهاي آواشناسي به عنوان «داده هاي واقعي» كه فيلسوفان آن را «زبان مشاهده» مي نامند استفاده مي نمايد.
بنابراين تنها به جهت اينكه يك عقيده در يك تئوري خاص بنظر كنار گذاشته شده مي رسد، نمي توان همه نقطه نظرهاي آن را رها كرد. حتي پيشرفتهاي انقلابي در علم نيز به منزله شروع مجدد همه چيز از نقطة آغاز نيست تاريخ هر نظم و انتظامي نيز بيانگر وجود شرابي كهنه در بطريي جديد است (همچنانكه بيانگر شرابي جديد در بطريهاي قديمي، شرابي جديد در بطريهاي جديد و مقداري شراب قديمي در بطريهاي قديمي است). حتي عقايدي كه به طور كاملا بديهي ، واقعي بنظر مي رسند چنان نيست كه در هيچ جا مشكلي نداشته باشند و در واقع آنها نيز محصول يك سري راه حلها براي خطاهاي به وجود آمده بوده اند كه توسط بينشهاي خلاق و اختراعات الهام شده مشخص شده اند. پيشرفت يا دوباره سازي ريشه اي يك تئوري به معناي رد هر آنچه قبل از آن بوده، نمي باشد.
همانطور كه Sir karl popper يكي از فلاسفه علم به ما يادآوري ميكند كه «پيشرفت» در علم يا در هر رشته ذهني ديگر نتيجه حدس زدنها و تكذيب كردنها است ; داستان واج شناسي (نظام آوايي) نيز همانند هر موضوع ديگر، يكي از فرضيه هاي پيشنهاد شده مي باشد كه مي تواند مورد انتقاد قرار گيرد ، دفاع شود ، اصلاح گردد و اگر لازم باشد رد شود و غيره. هيچ راه حل قطعي و هيچ اطميناني براي درست بودن آنها وجود ندارد. بهترين چيزي كه ما تاكنون در مورد يك نظريه مي دانيم كه غالبا همين هم دست نيافتي است اين است كه اين تئوري اشتباه است: يك نظريه اي كه تاكنون باطل نشده و يا رد نشده است ادعاي مسلمي است از اطمينان و اعتماد ما تا آن زمان كه نظرية بهتري ظاهر شود به همين صورت، تمامي اختراعات بشر نيز از همين بي مرزي برخوردار مي باشند.
بنابراين من در اينجا نظريه هاي واجشناسي بحث برانگيز (رقابتي) را بيان مي كنم. مهمترين تفاوت بين واجشناسي (يا هر شاخه اي از زبانشناسي) و علوم طبيعي اين است كه نظم و انتظام مربوط به رفتار نمادين بشري خيلي خيلي پيچيده تر از آنچيزي است كه با طبيعت بي جان و يا سرشت جانداران غيرانسان سروكار دارد و به همين ترتيب امكان تكذيبهاي قطعي براي آن خيلي كمتر مي باشد. هيچ حادثه ضمني يا داستان فرعي در تاريخ براي زبانشناسي به مانند آنچه براي نظام عالم وجود كه حركت آن زمين مركز يا خورشيد مركز است ، وجود نداشته است اين طرز ديد بر ساختار اين كتاب تاثير گذاشته بدين صورت كه: علم واج شناسي يك علم پويا (متحرك) و در حال پيشرفت است و از آنجا كه واجشناسي علمي گسترده و پويا است براي توجيه و حل مشكلات آن، نظريه هاي صحيح وحقايق بسياري وجود ندارد.
در واقع در برابر اين، ما به مانند آن مرد كور و آن فيلي هستيم كه هر دفعه مرد كور به قسمتي از بدن فيل دست مي زد و آنرا يك چيز خاص ديگر مي پنداشت . به عنوان مثال وقتي به خرطوم فيل دست مي زد مي گفت اين يك طناب و وقتي به پاهاي آن دست مي زد مي گفت اين يك درخت است. بنابراين چون فيل ما پيچيده است ضروري است كه در روش خود يك توصيف همه جانبه داشته باشيم كه با در كنار هم قرار دادن همة جزئيات و برداشتها با هم ميسّر خواهد بود. و چون اين ساختها خيلي قابل مشاهده نيستند ما آنها را به طور غيرمستقيم مي بينيم . بنابراين شيوه ها و روشهاي من مسلما داراي مشكلات خاص، مزيتها و عدم مزيتهاي راه حلهاي خاص و بيشتر از همه بسيار بحث برانگيز خواهد بود. بنابراين چون بسياري از چيزهايي كه ما در مورد آن صحبت خواهيم كرد غيرقابل مشاهده خواهد بود مانند اصول ساختاري ، مقوله هاي فرضي و... كه در پشت واقعيات قابل مشاهده اي قرار مي گيرند كه ما سعي در درك آنها داريم ; ما مجبور خواهيم بود كه به صورتي صحبت كنيم كه مثلا آيا اين نظام خاص از فرضيه ها براي داده ها بهتر يا بدتر است. اين كتاب موفق خواهد بود اگر بتوانيد با مشكل بودن آن كنار آييد و جذابيت آنرا درك نمائيد.
mozhgan
02-22-2011, 07:08 PM
ساخت شناسی واژگانی (morphology)
ساخت شناسی واژگانی، دانشی است که تکواژهای یک زبان را مورد بررسی قرار می دهد.
تکواژ (morpheme)، کوچکترین واحد معنی دار در هر زبان است. شاید به نظر بیشتر مردم «واژه»، کوچکترین واحد معنی دار زبان باشد، اما واقیت این نیست.
واژه «آموزگاران» را در نظر بگیرید. این واژه از سه تکواژ تشکیل شده است:
1) "آموز" (بن مصدر آموزش)
2) پسوند "گار" (گار، نشانه انجام کاری از سوی کسی است. مثل کناهکار که در اصل بوده گناهگار)
3) علامت جمع "ان"
چنانکه می بینید، هر سه بخش این واژه، معنی دار است.
به عنوان مثال انگلیسی، واژه "tourists"، دارای سه تکواژ یا مورفیم است :
1) l"tour"
2) پسوند l(suffix) "ist"
3) علامت جمع "s"
بنابراین، در زبانهای فارسی و انگلیسی، پیشوند (prefix)، پسوند (suffix) و نشانه های جمع (plural makers)، تکواژ هستند. همچنین در زبان انگلیسی، -d و -ed، هرگاه نقش تغییر دهنده زمان فعل را داشته باشند، تکواژهستند.
برخی تکواژها را می توان به عنوان واژه، به تنهایی بکار برد. این دسته از تکواژها را تکواژهای مستقل (free morphemes) می نامند. در واژه توریست،"tour" تکواژمستقل است.
برخی تکواژها را نمی توان بطور مستقل بکار برد. این تکواژها را تکواژهای وابسته (bound morphemes) می نامند. در واژه توریستس، "ist" و "s"، تکواژهای وابسته اند.
تکواژمستقل در یک واژه ی چند تکواژی را بن (base, rout) می نامند.
بعضی از وند (affix)ها، نوع بن یا معنی واژه را تغییر نمی دهند. برای نمونه "s" جمع یا "s" مالکیت یا -ed یا... به اینگونه وندها، وندهای تصریفی (inflectional affixes) می گوییم. اما بعضی از وندها، نوع بن یا معنی واژه را تغیر می دهند. مانند ly, ment, al, ize,…. به اینگونه وندها، وندهای اشتقاقی (derivational affixes) می گوییم.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.