PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عزل احمد شاه



mehraboOon
02-22-2011, 03:36 PM
عزل احمد شاه
http://img.tebyan.net/big/1388/08/12721291531572469209218861422083962244167.jpg

دومین فرزند ذكور محمدعلی شاه، در 27 شعبان 1314 هـ. ق مطابق با 12 بهمن‌ماه 1275 ش برابر با اول فوریه 1897 م در تبریز متولد شد. مادرش ملكه جهان بزرگترین دختر كامران میرزا نایب السلطنه بود كه در 1310 هـ. ق به عقد و نكاح دائم پسرعموی خود درآمد احمد میرزا از پنج سالگی در مكتب‌خانه ولیعهد تحصیلات خود را آغاز كرد و در ده سالگی به اتفاق پدرش به تهران انتقال یافت و در 19 اسفند ماه 1285 با تشریفات خاصی به ولیعهدی تعیین گردید و بالاخره در 25 تیرماه 1288 به اتفاق پدر و مادر و سایر برادران خود در سفارت روسیه واقع در زرگنده متحصن شدند. سرانجام محمدعلی شاه به حكم فاتحین تهران از سلطنت خلع و احمدمیرزا ولیعهد به سلطنت ایران انتخاب گردید و چون سن وی به نصاب قانونی نرسیده بود، میرزا علیرضاخان عضدالملك ایلخانی قاجار را به نیابت او برگزیدند.
سرانجام محمدعلی شاه به حكم فاتحین تهران از سلطنت خلع و احمدمیرزا ولیعهد به سلطنت ایران انتخاب گردید و چون سن وی به نصاب قانونی نرسیده بود، میرزا علیرضاخان عضدالملك ایلخانی قاجار را به نیابت او برگزیدند
روز اول مرداد 1288 هیئتی به ریاست عضدالملك نایب السلطنه و عضویت شاهزاده مغرور میرزا موثق‌الدوله، شاهزاده ناظر به سفارت روسیه در زرگنده رفته، پس از ملاقات با محمدعلی میرزا خواستند شاه تازه را به سلطنت آباد ببرند. محمدعلی میرزا به آسانی با این انتقال موافقت نكرد و متذكر شد چون انس و الفت زیادی بین من و این فرزند وجود دارد نمی‌توانم از او جدا شوم، بهتر است شما فرزند دیگرم را به سلطنت مبعوث كنید و این فرزند همیشه با من باشد. عضدالملك در پاسخ محمدعلی میرزا اظهار كرد چنانچه حاضر به تحویل ولیعهد به ما نشوید یقیناً سلطنت از قاجاریه خارج می‌شود. سرانجام محمدعلی میرزا با این مفارقت موافقت كرد و احمدمیرزا شاه سیزده ساله را به سلطنت‌آباد برده به تخت نشانیدند. سید محمد امام جمعه جدید خطبه سلطنت را قرائت نمود و مراسم سلام عام به عمل آمد و به مباركی و میمنت شاه جدید، قیمت گوشت از چارگی 22 شاهی به 18 شاهی تنزل یافت و در همان روز برادر 9 ساله او به نام محمدحسن میرزا به ولیعهدی برگزیده شد. پس از آنكه محمدعلی میرزا تهران را به سوی روسیه ترك كرد، میرزا حسن خان مستوفی‌الملك با معاونت حكیم‌الملك وزیر دربار شد تا سروصوتی به وضع آشفته دربار بدهد. نخست در دربار مدرسه‌ای دائر كرده از بهترین معلمین آن روز دعوت نمودند كه تربیت و تحصیل شاه و ولیعهد زیر نظر آنها قرار بگیرد. در اولین تشریفاتی كه شاه جدید شركت كرد، افتتاح مجلس دوم بود. احمدشاه به اتفاق ولیعهد در پناه عضدالملك وارد عمارت بهارستان شده و نطق افتتاحیه‌ای كه به دست او داده بود، قرائت نمود.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/150174581782124220012624662622118123251137.jpgمد ت نیابت سلطنت عضدالملك طولانی نشد. در شهریور 1289 در سنینی بالاتر از 90 سالگی درگذشت و برای جانشینی او از طرف قاجاریه نام سه نفر برده می‌شد كه عبارت بودند از عبدالصمد میرزا عزالدوله پسر محمدشاه و برادر ناصرالدین شاه، مهدیقلی خان مجدالدوله پسردائی و داماد ناصرالدین شاه، و بالاخره میرزا احمدخان علاءالدوله داماد عضدالملك. همچنین كاندیدای وطن‌پرستان و آزادی‌خواهان میرزا حسن خان مستوفی‌الممالك بود. سردار اسعد بختیاری هم برای قبول چنین پستی بی‌میل نبود ولی یكباره دست آشكار سیاست انگلیس از آستین بیرون آمد و یكی از تربیت‌یافتگان و سرسپردگان قدیم خود را كاندیدای این پست نمود. گروه ماسون‌ها و وابستگان به سیاست انگلیس كه در رأس آنها ذكاءالملك فروغی رئیس مجلس بود، به تلاش افتاده زمینه را در مجلس برای ناصرالملك فراهم ساختند و سرانجام ناصرالملك با اكثریت ضعیفی (40 رأی) به نیابت سلطنت تعیین شد و مراتب را تلگرافی به وی اطلاع دادند و ناصرالملك ظاهراً برای قبول چنین پستی شرایط سنگینی قائل شد كه از جمله ماهیانه یكصد هزار ریال حقوق بود. در اسفند ماه 1289 ناصرالملك با تشریفات زیادی وارد شد و درباریب برای خود تدارك دید و اعلام نمود وظیفة من فقط معرفی رئیس‌الوزار است و مسئول مجلس، وزیران هستند.
میرزا ابوالقاسم ناصرالملك قریب چهار سال نایب السلطنه ایران بود. گاهی در لندن و زمانی در تهران به امور رسیدگی می‌كرد و سرانجام چند روز قبل از آغاز جنگ جهانگیر اول، بار سنگین سلطنت را به دوش سلطان احمدشاه كه ظاهراً به سال قمری به 18 سالگی رسیده بود گذاشت و با صول مطالبات گذشته خود به انگلستان رفت و سرنوشت كشور ایران را به دست جوانی بی‌تجربه قرار داد.
میرزا ابوالقاسم ناصرالملك سرانجام چند روز قبل از آغاز جنگ جهانگیر اول، بار سنگین سلطنت را به دوش سلطان احمدشاه كه ظاهراً به سال قمری به 18 سالگی رسیده بود گذاشت و با صول مطالبات گذشته خود به انگلستان رفت و سرنوشت كشور ایران را به دست جوانی بی‌تجربه قرار داد
هنوز پنج روز از تاجگذاری احمدشاه نگذشته بود كه ناقوس كلیساهای اروپا آغاز جنگ جهانی را اعلام داشتند و دولت ناتوان علاءالسلطنه كناره‌گیری و مستوفی‌الممالك جانشین او شد. سلطان احمدشاه طی فرمانی خطاب به رئیس‌الوزاء، بی‌طرفی دولت ایران را در جنگ بین‌الملل اول اعلام نمود و در همان ایام مجلس سوم با نطق او افتتاح شد.
هنوز شش ماه از آغاز جنگ سپری نشده بود كه سپاه عثمانی و سپاه روس مرزیهای ایران را مورد تجاوز قرار داده و وارد خاك ایران شدند و در آذربایجان بین آن دو نبرد شدیدی آغاز شد. انگلیس‌ها نیز از جنوب وارد ایران شده، بنادر جنوب و فارس و كرمان را مورد تاخت و تاز قرار خود دادند و سپاه روس تحقیقاً تمام شهرهای شمالی ایران را تحت سیطره خود قرار داده و قوائی به سمت تهران فرستادند. وقتی خبر نزدیك شدن قوای روس به تهران انتشار یافت، عده زیادی از نمایندگان مجلس و روحانیون و رجال به سمت قم حركت كردند و عملاً مجلس سوم به پایان رسید. احمدشاه نیز تصمیم به تغییر پایتخت گرفت و این تصمیم را طی تلگرافی به دولتین روس و انگلیس اطلاع داد. وزرای مختار دو كشور با احمدشاه ملاقات نموده و او را از تغییر پایتخت منصرف ساختند. عده‌ای از رجال و نمایندگان كه به قم عزیمت نموده بودند، اعلان جهاد دادند و به خرید اسلحه مشغول شدند. آنها از قم به اصفهان و از اصفهان به كرمانشاه رفته، یك دولت موقت به زعامت رضاقلی خان نظام السلطنه تحت حمایت آلمان و عثمانی تشكیل دادند و نیروی ژاندارمری هم به دولت موقت پیوست و مشكلاتی برای دولت مركزی فراهم شد و در چند نقطه جنگ بین نیروهای ملی و روسیه شروع شد. احمدشاه برای حفظ بیطرفی، نظام السلطنه را از تمام القاب و امتیازات دولتی محروم و دستور مصادره اموال او را صادر نمود. ولی نظام السلطنه همچنان در مقام منازعه با نیروهای روس و انگلیس بود. ولی طول زیادی نكشید كه ناگزیر به استانبول انتقال یافتند.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/2147410323716836255122286711818229421583.jpgجنگ جهانگیر اول قریب چهار سال به طول انجامید و به علت ورود نیروهای عثمانی و روس و انگلیس و آلمان به ایران، مردم وضع اسفناكی یافتند و قحطی عده زیادی از هموطنان ما را به هلاكت رسانید. احمد شاه نیز هر چند ماه یكبار یكی از رجال را به رئیس‌الوزرائی انتخاب می نمود ولی كوچكترین تغییری در وضع مردم ایران حاصل نمی‌شد و بیگانگان به قتل و غارت اموال مردم و اعدام آنها می‌پرداختند. در اوایل 1297 كه اوضاع و احوال جنگ بشارت می‌داد بزودی خاتمه خواهد یافت، احمدشاه نجفقلی خان صمصام السلطنه را به رئیس‌الوزرائی منصوب نمود. انتصاب وی بدین سمت موجب نگرانی وجوه مردم و روحانیون شد علی‌الخصوص كه وی هیچگونه دانش و تجربه‌ای در مسائل سیاسی نداشت. رجال و معاریف عقیده داشتند باید كسی زمام امور را به دست بگیرد كه علاوه بر آشنائی كامل به اوضاع سیاسی جهان، مردی مقتدر و تصمیم‌گیرنده باشد تا بتواند اوضاع آشفته كشور را سروسامانی شایسته بدهد. تدریجاً نام میرزا حسن خان وثوق‌السلطنه سر زبان‌ها افتاد و موضوع از حرف به جنبش كشید و عده‌ای در زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم متحصن شدند و خواستار رئیس الوزرائی وثوق‌الدوله گردیدند. شاه ناگزیر به این خواسته گردن نهاد و علماء را به تهران خواست و فرمان رئیس‌الوزرائی وثوق‌الدوله را صادر كرد.
وثوق‌الدوله در سال اول رئیس‌الوزرائی خود، قاطعانه عمل كرد: اعضای كمیته تروریستی مجازات را كیفر داد و راهزنان و یاغیان و گردنكشان را به كیفر اعمالشان رسانید. این اقدامات در روحیه مردم اثر نیكوئی گذاشت و احمدشاه نیز كه آرامشی در كشور مشاهده كرد، به فكر تفرج و دیدار كشورهای اروپائی قصد مسافرت نمود. وثوق همچنین برای احقاق حق ایران، هیئتی را به كنفرانس صلح پاریس فرستاد. همزمان با مسافرت احمدشاه به اروپا، وثوق‌الدوله در كابینه تغییراتی داد و نصرت‌الدوله فیروز وزیر عدلیه را به وزارت امور خارجه تعیین نموده و در زمره همراهان شاه قرار داد، در حالی كه مشاور الممالك انصاری به عنوان وزیر خارجه ایران و رئیس هیئت اعزامی به كنفرانس صلح پاریس به هر خس و خاشاكی متوسل می‌شد تا راهی به كنفرانس پیدا كند.
وثوق‌الدوله روز 18 شهریور ماه 1298 اعلامیه بلندبالائی انتشار داد و با اعلام سفر قریب‌الوقوع شاه به اروپا، از انعقاد قراردادی بین دولتین ایران و انگلیس پرده برداشت. به موجب این قرارداد، امور نظامی و مالی ایران تحت نظر مستشاران انگلیسی قرار می‌گرفت و قشون متحدالشكل از قزاق و ژاندارم تشكیل می‌شد و دولت انگلستان نیز مساعده قابل ملاحظه‌ای همه ساله به دولت ایران پرداخت می‌نمود. احمدشاه بار سفر بست و از طریق عثمانی عازم اروپا شد. در استانبول پس از ده سال مفارقت، موفق به دیدار پدر و مادر و برادران و خواهران خود گردید، آنگاه سیر و سیاحت را آغاز كرد.
هنوز پنج روز از تاجگذاری احمدشاه نگذشته بود كه ناقوس كلیساهای اروپا آغاز جنگ جهانی را اعلام داشتند و دولت ناتوان علاءالسلطنه كناره‌گیری و مستوفی‌الممالك جانشین او شد. سلطان احمدشاه طی فرمانی خطاب به رئیس‌الوزاء، بی‌طرفی دولت ایران را در جنگ بین‌الملل اول اعلام نمود و در همان ایام مجلس سوم با نطق او افتتاح شد
در داخل كشور انتشار قرارداد با عكس‌العمل‌هائی مواجه شد. با وجودی كه چند روزنامه درجه اول با اخذ نازشست به مداحی از قرارداد پرداخته و آن را آخرین علاج برای درمان دردهای كشور می‌دانستند، مخالفین نیز در اجتماعات پرشوری لعن و نفرین خود را نثار عاقدین قرارداد نموده آن را سند فروش كشور تلقی می‌كردند و دولت نسبت به این عده شدت عمل نشان داد و برخی را تبعید و عده‌ای را زندانی نمود. سلطان احمدشاه در لندن مورد استقبال شایانی قرار گرفت و میهمانی‌ها و ضیافت‌های زیادی برای او برپا شد و همه جا صحبت از انعقاد قرارداد بین دو دولت و نزدیكی بیشتر بود. ولی روی‌هم رفته احمدشاه روی خوشی نشان نداد و همان پیشنهاد قبلی خود را كه دریافت مبلغ پانزده هزار تومان هرماه و ضمانت‌نامه دولت انگلیس از سلطنت او بود تكرار می‌كرد. تلاش نصرت‌الدوله هم نتیجه‌ای نداد و شاه حتی از وجوهی كه وثوق‌الدوله و نصرت‌الدوله و صارم الدوله دریافت نموده بودند، سهمیه‌ای می‌خواست. احمدشاه پس از هشت ماه سیر و سیاحت در كشورهای اروپایی، روز 13 خرداد 1299 به تهران بازگشت و دو هفته بعد وثوق‌الدوله از كار كناره‌گیری نمود.
احمدشاه پس از كناره‌گیری وثوق‌الدوله، میرزا حسن خان مشیرالدوله را به رئیس‌الوزرائی برگزید. مشیرالدوله در نخستین روزهای زمامداری با قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز مواجه شد و مخبرالسلطنه وزیر مالیه كابینه با اخذ اختیارات كامل عازم تبریز شد و پس از چند روز شیخ محمد خیابانی به قتل رسید. در همین موقع انگلیس‌ها كه رقیب دیرین خود را از بین رفته دیدند، به قصد چنگ‌اندازی به منابع مالی و اقتصادی ایران، احمدشاه و مشیرالدوله را تحت فشار قرار دادند تا صاحب منصبان روسی قزاقخانه را از ایران خارج كنند. مشیرالدوله زیربار تحمل نرفت و پس از سه ماه و نیم زمامداری، از كار كناره گرفت و شاه ناچار میرزا فتح‌الله سپهدار رشتی را به رئیس الوزرائی برگزید و وی به خدمت استاروسلسكی رئیس قزاقخانه و سایر صاحب‌منصبان روسی خاتمه داد و در همان ایام انگلیس‌ها كه از اجرای قرارداد 1919 مأیوس شده بودند، راه دیگری برای دستیابی به كشور ایران طرح‌ریزی كردند و انتصاب سپهدار به این سمت نیز برای اجرای مقدمات كار بود.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/170171581531744113123721819221114319123660205.jpg نرال ادموند آیرنساید فرمانده قوای انگلیس در ایران و نرمان وزیر مختار انگلستان در تهران طرح كودتائی را مورد بررسی قرار دادند. نرمان برای عامل سیاسی آن سید ضیاءالدین مدیر روزنامة رعد را در نظر گرفت و ادموند آیرنساید میرپنج رضاخان را برای عملیات نظامی انتخاب كرد و سپیده دم سوم حوت 1299 این برنامه به مرحله اجرا درآمد و تلاش احمدشاه برای جلوگیری از این اقدام جدید به جائی نرسید و به توصیه نرمان قرار شد آنچه كودتاگران می‌خواهند احمدشاه انجام دهد. بزرگان و امراء و سیاستمداران به زندان رفتند و احمدشاه ناچار فرمان رئیس الوزرائی سید ضیاءالدین و فرماندهی لشكر قزاق میرپنج رضاخان را با لقب سردار سپه امضا كرد. رفتار سید ضیاءالدین با خواسته انگلیس‌ها تطبیق نكرد و عذر او را خواستند و پس از صد روز زمامداری و انجام یك سلسله كارهای مثبت و منفی، از ایران خارج شد.
احمدشاه فرمان نخست‌وزیری میرزا احمد خان قوام السلطنه یكی از زندانیان سید ضیاءالدین را به رئیس الوزرائی صادر نمود و قوام، زندانیان را مرخص كرد و به حضور شاه برد. عین‌الدوله به عنوان ریش سفید زندانیان طی گفتاری كوتاه، شاه را ملامت كرد و او را قاصر خواند.
مجلس چهارم در همان موقع با نطق احمدشاه افتتاح شد. احمدشاه در همان روزهای اولیه كودتا، حسابی با سردار سپه باز كرد با این استنباط كه او را حفظ خواهد كرد. قوام پس از نه ماه كناره گرفت و مشیرالدوله آمد. او هم پس از چهار ماه میدان را خالی كرد و مجدداً قوام وارد كار شد. قوام نیز نه ماهی سركار بود تا جای خود را به مستوفی داد. مستوفی هم صندلی را به مشیرالدوله سپرد. تمام این بازی‌ها كلاً سی ماه به طول انجامید. انتخابات دوره پنجم زیر نظر سردار سپه كه لاینقطع وزیر جنگ بود انجام گرفت و از ادغام ژاندارمری و قزاقخانه، ارتش متحدالشكلی تشكیل داد و در چند نقطه گردنكشان و یاغیان را سركوب نمود و برای ارعاب سایر داعیه داران، قوام السلطنه مرد سیاسی نیرومند روز را ابتدا زندانی و سپس تبعید نمود. سلطان احمدشاه در اواخر 1300 برای بار دوم به اروپا سفر كرد و این سفر قریب ده ماه طول كشید. در آبان ماه 1302 فرمان ریاست وزرائی سردار سپه را صادر نمود و چند روز بعد عازم اروپا گردید، سفری كه دیگر بازگشت نداشت.
مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت ایران، انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نموده و حكومت موقتی را حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملكتی به شخص رضاخان پهلوی واگذار می‌نماید
مجلس پنجم در اسفندماه 1302 افتتاح شد.مجلس كارهای مقدماتی خود را آغاز كرد ولی طرفداران سردار سپه وقت را مغتنم شمرده، دست به یك سلسله اقدامات حاد زدند و خواستار تغییر رژیم از سلطنتی به جمهوری شدند و طرحی نیز تهیه و تقدیم مجلس كردند. از هر طرف نغمه جمهوری آغاز شد و تب تند آن سرتاسر كشور را فرا گرفت اما ناگهان گروه مخالف به پیشوائی روحانیت در مقام مخالفت و معارضه برآمدند و سردار سپه ناچار طی اعلامیه‌ای انصراف خود را از جمهوریت اعلام كرد.
وقایع و اخبار تهران قدم به قدم به گوش احمدشاه رسید و او نیز طی تلگرافی سردار سپه را از رئیس‌الوزرائی عزل و از مجلس خواست تا مستوفی الممالك را به رئیس الوزرائی انتخاب نمایند. سردار سپه سه روز بعد از وصول تگراف احمدشاه، از ریاست وزرائی و وزیر جنگی به عنوان تعرض استعفا داد و قصد خروج از ایران را نمود ولی به توصیه دوستان، به ملك شخصی خود به رودهن رفت. نظامیان در تهران و شهرها دست به تظاهرات شدیدی زدند، امیرلشكر غرب و امیرلشكر شرق با مخابره تلگراف بسیار شدیدی به مجلس متذكر شدند اگر ترضیه خاطر سردار سپه فراهم نشود، به تهران حمله خواهیم آورد. لشكر تهران هم با ساز و برگ كامل در مقابل عمارت بهارستان دست به تظاهرات خصمانه زد. بالاخره خیراندیشان به رودهن رفته و سردار سپه را با خود به تهران آوردند و مجلس در یك جلسه فوق‌العاده با 92 رأی سردارسپه را مجدداً به رئیس الوزرائی برگزید و مراتب را تلگرافی به احمدشاه اطلاع داد.
احمدشاه برای مجلس شورای ملی تلگراف زیر را مخابره نمود:
مجلس شورای ملی – با اینكه قانون اساسی به ما حق می‌داد كه سلب اعتماد خودمان را از رئیس‌الوزراء وقت بنمائیم، معذلك صلاح‌اندیشی مجلس شورای ملی را رد نكرده به ولیعهد امر شد اعلام دهد كابینه را تشكیل و معرفی نماید. شاه یكی از اقداماتی كه مجلس شورای ملی به ضرر احمدشاه انجام داد، سلب فرماندهی كل قوا از او بود كه در بهمن ماه 1303 انجام گرفت و در حقیقت آن را باید مقدمه خلع سلطان احمدشاه دانست. با برنامه‌هائی كه از چندی قبل فراهم شده بود، روز نهم آبان ماه 1304 طرحی از طرف نمایندگان به شرح زیر قرائت شد:
مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت ایران، انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نموده و حكومت موقتی را حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملكتی به شخص رضاخان پهلوی واگذار می‌نماید. تعیین حكومت قطعی موكول به نظر مجلس مؤسسان است كه برای تغییر مواد 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسی تشكیل می‌شود.
این طرح با وجود مخالفت‌های عده‌ای، با 80 رأی موافق از 85 نفر عده حاضر به تصویب رسید و همان روز محمد حسن میرزا ولیعهد و حرمسرای او از خانه و كاشانه خویش اخراج شد و روز 22 آذرماه 1304 مجلس مؤسسان اصول چهارگانه را تغییر و سلطنت را به رضاخان پهلوی و اعقاب ذكور او تفویض نمود. بدین ترتیب احمدشاه از سلطنت خلع و حكومت 153 ساله قاجاریه پایان یافت. احمدشاه در پاریس پس از اطلاع از خلع خود از سلطنت بیانه‌ای به شرح زیر صادر و منتشر نمود:
در این موقع ملالت‌بار كه آینده كشور من دستخوش خطر قرار گرفته و تمام افكارم متوجه ملت ایران می‌باشد این اعلامیه را خطاب به ملت خود می‌فرستم. از وقتی كه رضاخان ارتش را در اختیار خود گرفت و تمام منابع درآمد مملكت را مورد سوءاستفاده قرار داد همواره بر ضد قانون اساسی كشور شاهنشاهی اقدام می‌كرد و من برای احتراز از آشفتگی و به هم‌ریختگی اوضاع كشور كه سبب ناراحتی و صدمه ملت عزیزم می‌گردید، صلاح در آن دیدم كه از میهن خود دور بمانم و این فداكاری را بر خود هموار سازم تا شاید میزان قبح این عملیات غیرانسانی و خودسرانه را نشان داده باشم. كودتائی كه به سلطنت من خاتمه داد به زور اسلحه انجام گرفته است. این عمل تیشه به ریشه قوانین مقدس اساسی زده مصائب و بلایائی بر سر ملت بیگناه من وارد خواهد ساخت. من تمام عملیات این حكومت و كسانی كه تحت نفوذ و سلطه آن واقع شده‌اند باطل و بی اعتبار دانسته و خواهم دانست.
من هنوز تمام حقوق خود و خاندان خویش را نسبت به تاج و تخت ایران كه به لطف پروردگار و به موجب قانون اساسی مملكت واجد آن بوده دارا می‌باشم. من پادشاه قانونی و مشروطه ایران بوده و خواهم بود و در انتظار ساعت مراجعت به مملكت هستم تا بتوانم به خدمتگزاری ملتم ادامه دهم و هرگز نجابت اخلاقی و فداكاری ملت ایران را در ایام سخت و دشوار فراموش نخواهم كرد.
منبع: باشگاه اندیشه
تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور