mehraboOon
02-22-2011, 03:33 PM
قتل ناصرالدین شاه
http://img.tebyan.net/big/1388/08/4585217117549019356252491303521503625.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/1431152398321446145366149120572923133180.jpg)پی خدمت شاه
ناصرالدین شاه، پیش خدمت ظریف جثه ای داشت که به او «مردک» می گفت. سایرین هم به تقلید [از] شاه، آقا مردک خانش می گفتند. معروف بود که [در جریان قتل ناصرالدین شاه در حرم و آوردنش به کاخ شاهی]، صدر اعظم تدبیر اندیشی کرده، این مردک را با دستکش سفید، طوری در کالسکه جا داده بود که بتواند بدون این که دیده شود، گاهی، دستی به سبیل شاه مرده بکشد و ضمنا اگر کالسکه حرکتی کند و جثّه بی جان شاه متزلزل شود، او را نگاهداری نماید. البته صدر اعظم هم پاهای جثّه شاه را میان پاهای خود، محکم گرفته بوده است.
مُردن شاه
از دو ساعت به غروب مانده، در شهر، حرف هایی راجع به تیر خوردن شاه دهن به دهن می گشت. بعضی ها می گفتند: تیر، کاری بوده و شاه مرده است. ولی بعضی ها ادعا می کردند که دیده اند شاه در کالسکه نشسته بوده و با سبیل خود بازی می کرده است... خلاصه همین که آفتاب غروب کرد، دیگر تردیدی در مردن شاه باقی نماند. مردم به دکّان های نانوایی و رزازی و بقالی هجوم کردند و هر کس هر قدر می توانست، خواربار برای خانه خود تدارک کرده و در حدود دو ساعت از شب گذشته، همگی به خانه ها چپیدند.
حالت عادی
وزیر، صدیق الدوله مازندرانی و رئیس انبار غله را احضار کرد و دستورات کافی برای فراوان بودن نان شهر داد. فردا صبح که مردم از خواب بیدار شدند و از خانه بیرون آمدند، شهر را در حالت نظامی و دکان ها را پر از خواربار دیدند و از این روز تا ورود مظفرالدین شاه به پایتخت، تهران و حول و حوش، از ایام عادی هم امن تر بود. حتی قاطرچی های شاهی هم دست از پا خطا نکردند.
بعضی ها می گفتند: تیر، کاری بوده و شاه مرده است. ولی بعضی ها ادعا می کردند که دیده اند شاه در کالسکه نشسته بوده و با سبیل خود بازی می کرده است...
شاه خرافاتی
[بعد از قتل ناصرالدین شاه] مظفرالدین شاه در تبریز نشسته و در آمدن به پایتخت امروز و فردا می کند. این توانی و تراخی برای چه بود؟ آن روزها کسی نمی دانست. ولی بعدها که به اخلاق خرافات پسند این شاه برخوردند، معلوم شد، اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به مناسبت نحوست عدد سیزده نمی خواهد در سال 1313 که 13 دو آتشه است، بر تخت سلطنت جلوس کرده باشد. و این همه تأنی برای آن است که ماه محرم 1314 ق نزدیک شود و عذری برای تأخیر تاجگذاری پیش بیاید.
پارتی بازی
امین السلطان می دانست که باید دل اطرافیان شاه را به دست آورد. بنابراین از کار دادن به [هرکس[ که طرف علاقه شاه واقع می شد، مضایقه نمی کرد. چنان که نصرت السلطنه [دایی شاه] را به حکومت، و مستشار الملک [پسر عموی ما] را هم به مناسبت طول خدمت خود در آذربایجان نیمچه ترک محسوب می شد، به سمت وزارت تهران برقرار کرد. حتی اگر احساس می کرد که کار یکی از پارتی ها سهل است و از بستگان خودش هم طرف توجه مخصوص شاه است مقاومتی نشان نمی داد.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/11054521859613108102117610190224128161171.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/753915473136153105104166768713650241106239.jpg)ا ل دَبّه
عده ای از اهل دبه تبریز، دور [مظفرالدین شاه] را گرفته بودند و شاه را به تفریحات سبک که هیچ در خور مقام سلطنت نبود، مشغول می داشتند. مثلاً یکی را تنه زده، به حضور می انداختند. وقتی بیرون می آمد، ادعا می کرد، هزار تومان در بغلش بوده، آب برده است. با صدور یک برات خلعت جُبّه تِرمه شمه مُرصّع، دعوای مؤمن صلح می شد.
تیرهای قیمتی
[عده ای از اطرافیان بر اساس رویه شاه سابق] شاه را وا می داشتند، کیسه مروارید را می خواست. محتویات آن در سفره پهن می شد. شاه دانه های درشت آن را جدا می کرد و به سر پیشخدمت ها نشانه می زد. آن ها هم از خوردن این تیر قیمتی خیلی دردشان می آمد، شکلک می ساختند و میمون بازی در می آوردند که شاه نشانه زنی خود را تکرار کند و آن ها به جای یک تیر، هر یک پنج ـ شش تا از این تیرهای شاهانه بخورند و یک مشت از این قماش کارها که اکثر آن ها قابل نوشتن نیست.
کار بخشش دولت به این و آن به جایی رسید که عیش آباد ـ جنب عشرت آباد ـ به موجب دستخط شاه به پسر رقاص یهودی واگذار شد
شنبل بازی
اعلیحضرت شاهنشاهی یا ناخوش بود [و] حکیم او را می دوشید یا سلامت بود [و ]خلوتیان با بازی های خنک او را مشغول می داشتند. وقتی هم که می خواست رو به خدا برود، سید بحرینی حاضر بود و برای او روضه می خواند. اگر گاهی رعد و برق و توفانی پدیدار می شد، جای او در پوستین آقای بحرینی ـ که به زودی به خرقه خز مبدل گشت ـ بود و نان سید به روغن می افتاد. فارس ها هم همین که دانستند پهنای کار از چه قرار است، همرنگ جماعت شدند. شنبل بازی در خلوت شاه رواج پیدا کرد. همگی با این بازی ها، دارای کالسکه، درشکه، اسب های روسی، خانه های آبرومند، مبل و اثاثیه عالی شدند.
بذل و بخشش
کار بخشش دولت به این و آن به جایی رسید که عیش آباد ـ جنب عشرت آباد ـ به موجب دستخط شاه به پسر رقاص یهودی واگذار شد. منتهی امین السلطان در دوره صدارت بعدش از اجرای آن خودداری کرد. دستخط بخشش فیروزآباد، جنب حضرت عبدالعظیم، به سید ایروانی، هنوز البته در دست او باقی است. اجمالاً هر کس با این شاه ضعیف النفس سر و کار پیدا می کرد، اعم از صالح و طالح، از مقام و منصب و انعام و خلعت و خالصه، حتی گردشگاه ها و خانه های سلطنتی به مورد و بی مورد و بدون مضایقه برخوردار می شد.
تنظیم برای تبیان»سعید آقازاده
http://img.tebyan.net/big/1388/08/4585217117549019356252491303521503625.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/1431152398321446145366149120572923133180.jpg)پی خدمت شاه
ناصرالدین شاه، پیش خدمت ظریف جثه ای داشت که به او «مردک» می گفت. سایرین هم به تقلید [از] شاه، آقا مردک خانش می گفتند. معروف بود که [در جریان قتل ناصرالدین شاه در حرم و آوردنش به کاخ شاهی]، صدر اعظم تدبیر اندیشی کرده، این مردک را با دستکش سفید، طوری در کالسکه جا داده بود که بتواند بدون این که دیده شود، گاهی، دستی به سبیل شاه مرده بکشد و ضمنا اگر کالسکه حرکتی کند و جثّه بی جان شاه متزلزل شود، او را نگاهداری نماید. البته صدر اعظم هم پاهای جثّه شاه را میان پاهای خود، محکم گرفته بوده است.
مُردن شاه
از دو ساعت به غروب مانده، در شهر، حرف هایی راجع به تیر خوردن شاه دهن به دهن می گشت. بعضی ها می گفتند: تیر، کاری بوده و شاه مرده است. ولی بعضی ها ادعا می کردند که دیده اند شاه در کالسکه نشسته بوده و با سبیل خود بازی می کرده است... خلاصه همین که آفتاب غروب کرد، دیگر تردیدی در مردن شاه باقی نماند. مردم به دکّان های نانوایی و رزازی و بقالی هجوم کردند و هر کس هر قدر می توانست، خواربار برای خانه خود تدارک کرده و در حدود دو ساعت از شب گذشته، همگی به خانه ها چپیدند.
حالت عادی
وزیر، صدیق الدوله مازندرانی و رئیس انبار غله را احضار کرد و دستورات کافی برای فراوان بودن نان شهر داد. فردا صبح که مردم از خواب بیدار شدند و از خانه بیرون آمدند، شهر را در حالت نظامی و دکان ها را پر از خواربار دیدند و از این روز تا ورود مظفرالدین شاه به پایتخت، تهران و حول و حوش، از ایام عادی هم امن تر بود. حتی قاطرچی های شاهی هم دست از پا خطا نکردند.
بعضی ها می گفتند: تیر، کاری بوده و شاه مرده است. ولی بعضی ها ادعا می کردند که دیده اند شاه در کالسکه نشسته بوده و با سبیل خود بازی می کرده است...
شاه خرافاتی
[بعد از قتل ناصرالدین شاه] مظفرالدین شاه در تبریز نشسته و در آمدن به پایتخت امروز و فردا می کند. این توانی و تراخی برای چه بود؟ آن روزها کسی نمی دانست. ولی بعدها که به اخلاق خرافات پسند این شاه برخوردند، معلوم شد، اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به مناسبت نحوست عدد سیزده نمی خواهد در سال 1313 که 13 دو آتشه است، بر تخت سلطنت جلوس کرده باشد. و این همه تأنی برای آن است که ماه محرم 1314 ق نزدیک شود و عذری برای تأخیر تاجگذاری پیش بیاید.
پارتی بازی
امین السلطان می دانست که باید دل اطرافیان شاه را به دست آورد. بنابراین از کار دادن به [هرکس[ که طرف علاقه شاه واقع می شد، مضایقه نمی کرد. چنان که نصرت السلطنه [دایی شاه] را به حکومت، و مستشار الملک [پسر عموی ما] را هم به مناسبت طول خدمت خود در آذربایجان نیمچه ترک محسوب می شد، به سمت وزارت تهران برقرار کرد. حتی اگر احساس می کرد که کار یکی از پارتی ها سهل است و از بستگان خودش هم طرف توجه مخصوص شاه است مقاومتی نشان نمی داد.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/11054521859613108102117610190224128161171.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/753915473136153105104166768713650241106239.jpg)ا ل دَبّه
عده ای از اهل دبه تبریز، دور [مظفرالدین شاه] را گرفته بودند و شاه را به تفریحات سبک که هیچ در خور مقام سلطنت نبود، مشغول می داشتند. مثلاً یکی را تنه زده، به حضور می انداختند. وقتی بیرون می آمد، ادعا می کرد، هزار تومان در بغلش بوده، آب برده است. با صدور یک برات خلعت جُبّه تِرمه شمه مُرصّع، دعوای مؤمن صلح می شد.
تیرهای قیمتی
[عده ای از اطرافیان بر اساس رویه شاه سابق] شاه را وا می داشتند، کیسه مروارید را می خواست. محتویات آن در سفره پهن می شد. شاه دانه های درشت آن را جدا می کرد و به سر پیشخدمت ها نشانه می زد. آن ها هم از خوردن این تیر قیمتی خیلی دردشان می آمد، شکلک می ساختند و میمون بازی در می آوردند که شاه نشانه زنی خود را تکرار کند و آن ها به جای یک تیر، هر یک پنج ـ شش تا از این تیرهای شاهانه بخورند و یک مشت از این قماش کارها که اکثر آن ها قابل نوشتن نیست.
کار بخشش دولت به این و آن به جایی رسید که عیش آباد ـ جنب عشرت آباد ـ به موجب دستخط شاه به پسر رقاص یهودی واگذار شد
شنبل بازی
اعلیحضرت شاهنشاهی یا ناخوش بود [و] حکیم او را می دوشید یا سلامت بود [و ]خلوتیان با بازی های خنک او را مشغول می داشتند. وقتی هم که می خواست رو به خدا برود، سید بحرینی حاضر بود و برای او روضه می خواند. اگر گاهی رعد و برق و توفانی پدیدار می شد، جای او در پوستین آقای بحرینی ـ که به زودی به خرقه خز مبدل گشت ـ بود و نان سید به روغن می افتاد. فارس ها هم همین که دانستند پهنای کار از چه قرار است، همرنگ جماعت شدند. شنبل بازی در خلوت شاه رواج پیدا کرد. همگی با این بازی ها، دارای کالسکه، درشکه، اسب های روسی، خانه های آبرومند، مبل و اثاثیه عالی شدند.
بذل و بخشش
کار بخشش دولت به این و آن به جایی رسید که عیش آباد ـ جنب عشرت آباد ـ به موجب دستخط شاه به پسر رقاص یهودی واگذار شد. منتهی امین السلطان در دوره صدارت بعدش از اجرای آن خودداری کرد. دستخط بخشش فیروزآباد، جنب حضرت عبدالعظیم، به سید ایروانی، هنوز البته در دست او باقی است. اجمالاً هر کس با این شاه ضعیف النفس سر و کار پیدا می کرد، اعم از صالح و طالح، از مقام و منصب و انعام و خلعت و خالصه، حتی گردشگاه ها و خانه های سلطنتی به مورد و بی مورد و بدون مضایقه برخوردار می شد.
تنظیم برای تبیان»سعید آقازاده