tina
05-23-2010, 10:52 AM
(http://kalagh.javanblog.com/post-142283.html)
روزی عشق،دیوونگی،دروغ،حسادت و...دور هم جمع شده بودند،دیوونگی که حوصله اش سر رفته بود پیشنهاد کردکه قایمباشک بازی کنند و همه موافقت کردند و قرار شد که دیوونگی چشم بزاره و او شروع به شمردن کرد...دروغ گفت من میرم تو دریا اما رفت زیر زمین،سخاوت رفت لای ابرها و همه یک جایی برای پنهان شدن پیدا کردند اما به دلیل اینکه پنهان کردن عشق کار مشکلیه او نمیدونست کجا پنهان شه ،شمارش دیوونگی کم کم داشت به پایان میرسید عشق ناگهان تصمیم گرفت لای بوته ی گل سرخ پنهان شه،خلاصه دیوونگی شروع به گشتن دنبال دوستانش کرد،اول از همه او تنبلی را پیدا کرد و بعد حسادت و دروغ و ...اما او هرچه گشت نتونست عشق رو پیدا کنه،حسادت که به عشق حسودی کرد به دیوونگی گفت:لای بوته ی گل سرخ رو بگرد،دیوونگی هم چوبی برداشت و فرو کرد در میان گل های سرخ که ناگهان صدا ی ناله ی عشق را شنید...دیوونگی چشمها ی عشق را کور کرده بود و خود از این کرده اش ناراحت و پشیمان شد و رو به عشق گفت:من حاضرم هر کاری برایت انجام دهم،عشق هم از او درخواست کرد که همیشه راهنمایش باشد....بنابراین از این ماجرا به بعد عشق و دیوونگی با هم همراه شدند و وقتی کسی عاشق میشه دیگه بدی های طرف مقابل رو نمیبینه
روزی عشق،دیوونگی،دروغ،حسادت و...دور هم جمع شده بودند،دیوونگی که حوصله اش سر رفته بود پیشنهاد کردکه قایمباشک بازی کنند و همه موافقت کردند و قرار شد که دیوونگی چشم بزاره و او شروع به شمردن کرد...دروغ گفت من میرم تو دریا اما رفت زیر زمین،سخاوت رفت لای ابرها و همه یک جایی برای پنهان شدن پیدا کردند اما به دلیل اینکه پنهان کردن عشق کار مشکلیه او نمیدونست کجا پنهان شه ،شمارش دیوونگی کم کم داشت به پایان میرسید عشق ناگهان تصمیم گرفت لای بوته ی گل سرخ پنهان شه،خلاصه دیوونگی شروع به گشتن دنبال دوستانش کرد،اول از همه او تنبلی را پیدا کرد و بعد حسادت و دروغ و ...اما او هرچه گشت نتونست عشق رو پیدا کنه،حسادت که به عشق حسودی کرد به دیوونگی گفت:لای بوته ی گل سرخ رو بگرد،دیوونگی هم چوبی برداشت و فرو کرد در میان گل های سرخ که ناگهان صدا ی ناله ی عشق را شنید...دیوونگی چشمها ی عشق را کور کرده بود و خود از این کرده اش ناراحت و پشیمان شد و رو به عشق گفت:من حاضرم هر کاری برایت انجام دهم،عشق هم از او درخواست کرد که همیشه راهنمایش باشد....بنابراین از این ماجرا به بعد عشق و دیوونگی با هم همراه شدند و وقتی کسی عاشق میشه دیگه بدی های طرف مقابل رو نمیبینه