PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : متن های زیبا



صفحه ها : 1 [2] 3

mehraboOon
02-28-2011, 09:47 PM
یک روز بلند آفتابی
در آبی بی کران دریا
امواج ترا به من رساندند
امواج ترانه بار تنها

چشمان تو رنگ آب بودند
آندم که ترا در آب دیدم
در غربت آن جهان بی شکل
گوئی که ترا به خواب دیدم

از تو تا من سکوت و حیرت
از من تا تو نگاه و تردید
ما را می خواند مرغی از دور
می خواند بباغ سبز خورشید

در ما تب تند بوسه می سوخت
ما تشنة خون شور بودیم
در زورق آب های لرزان
بازیچة عطر و نور بودیم

می زد, می زد, درون دریا
از دلهرة فرو کشیدن
امواج, امواج ناشکیبا
در طغیان بهم رسیدن

دستانت را دراز کردی
چون جریان های بی سرانجام
لب هایت با سلام بوسه
ویران گشتند روی لب هام

یک لحظه تمام آسمان را
در هاله ئی از بلور دیدم
خود را و ترا و زندگی را
در دایره های نور دیدم

گونی که نسیم داغ دوزخ
پیچید میان گیسوانم
چون قطره ئی از طلای سوزان
عشق تو چکید بر لبانم

آنگاه ز دوردست دریا
امواج بسوی ما خزیدند
بی آنکه مرا بخویش آرند
آرام ترا فرو کشیدند

پنداشتم آن زمان که عطری
باز از گل خواب ها تراوید
یا دست خیال من تنت را
از مرمر آب ها تراشید

پنداشتم آن زمان که رازیست
در زاری و هایهای دریا
شاید که مرا بخویش می خواند
در غربت خود , خدای دریا

mehraboOon
02-28-2011, 09:58 PM
http://eshgh-entezar-melina.persiangig.com/ax-1/love%201.jpg
نمی ذارم تو رو از من بگیرن
حتی تو عالم عکس و نقاشی

روی پیشونی سر نوشتته
تو باید فقط مال خودم باشی

نمی ذارم که تو رو بدزدنت
جای تو فقط روی چشمای منه

توی فال من فقط اسم تو
کسی که چشاش مث تو روشنه

نمی ذارم اینهمه خاطرمون
پنهونی کنج یه خورجین بمونه

قسمت طالع تو سفر بشه
واسه من یه درد سنگین بمونه

نمی ذارم اونا که کم عاشقن
من و از خیال تو جدام کنن

نمیذارم تو بری که آدما
همشون با سرزنش ، نگام کنن

نمی ذارم توی خلوتت کسی
بیاد و با شادی با تو دس بده

اون باید لذت این دس دادنو
به من و خاطره ی تو پس بده

نمی ذارم کسی جز خودم یه روز
با تو و با رویاهات کنار بیاد

تازه از تولد تو حق داره
توی هر پس کوچه ای بهار بیاد

نمی ذارم که نوازش کسی
شب ناز مژه هاتو خواب کنه

نمی ذارم خونه ی آرزمو
کسی با اومدنش ، خراب کنه

نمی ذارم یه غریبه با نگاش
پادشاه دل بی ریات بشه

من می خوام خودم پسرتشت کنم
نمی ذارم که کسی خدات بشه

نمیذارم به بهونه ی کسی
عشق و دنیای منو یادت بره

تو یه عمره ، دیگه ، زیبای منی
با یه دنیا اعتماد و خاطره

نمی ذارم تو رو صیدت بکنن
نمی ذارم که تو از پیشم بری

ولی توی سرنوشتم ، می بینم
تو نمی مونی پیشم ، مسافری

نمی ذارم جای من کسی شبا
بالای سرت لالایی بخونه

نمی ذارم دلی که مال منه
پیش بیگانه امانت بمونه

ا ین نذاشتن چه قدر خوبه ، ئلی
آخه من که اختیاری ندارم

تصمیما رو همیشه تو می گیری
من چه جوری می تونم که نذارم

تازگی خیلی سفارش می کنی
می گی کم کم دیگه وقت رفتنه

زیبا جون تو می خوای از پیشم بری ؟
از تو ان قدر فقط سهم منه ؟

نمی خوای جواب بدی من می دونم
داشتن زیبا یه کار ساده نیست

مریمت شرایط و لیاقتش
واسه ی یه مژتم آماده نیست

ترس رفتنت دیوونم می کنه
ولی این دیوونه که کاره ای نیست

زیبا چش به رات می مونم همیشه
تنها دل خوشیم اینه ، چاره ای نیست

mehraboOon
03-01-2011, 02:04 AM
http://eshgh-entezar-melina.persiangig.com/ax/albome%20ax%20%28295%29.jpg

به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را
که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را

بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را

دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمی‌فهمم سبب‌ها را

بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم
که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

mehraboOon
03-01-2011, 02:11 AM
صدای قلب نیست ...

صدای پای توست که شب ها در سیــــــنه ام میدوی ...

کافیست کمی خسته شوی

کافیست بایستی ...

mehraboOon
03-01-2011, 02:12 AM
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی

هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی

این عابران که می‌گذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی

تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی

باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی

mehrannn
03-01-2011, 11:45 AM
فقر یعنی این...!؟



فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی!

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه

R A H A
03-03-2011, 03:14 AM
واحه ای در لحظه
به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ های هوا،پر قاصد هایی است
که خبر می آرند،از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک.
روی شن ها هم،نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان ،چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی،سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید،مبادا ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
سهراب سپهری

R A H A
03-03-2011, 03:19 AM
نشانی

« خانه ی دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
« نرسیده به درخت ،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه ی پر های صداقت آبی است.
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،سر به در می آرد.
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده گل،
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد.
در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بر دارد از لانه ی نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟»
سهراب سپهری

R A H A
03-03-2011, 03:20 AM
دریچه

ما چون دو دریچه رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم.
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت ،اما ...آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهر فسون،نه جادو کرد،
نفرین به سفر ،که هرچه کرد او کرد.
مهدی اخوان ثالث

R A H A
03-03-2011, 03:21 AM
عشق عمومی

اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشق ام بود.
¤
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من درد مشترک ام
مرا فریاد کن.
¤
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نام ات را به من بگو
دست ات را به من بده
حرف ات را به من بگو
قلب ات را به من بده
من ریشه های تو رادر یافته ام
با لبان ات برای همه ی لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.

در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان ،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرود ها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند.
¤
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
یه سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من
ریشه های تو را در یافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.

R A H A
03-03-2011, 03:23 AM
میعاد

در فراسوی مرز های تن ات تو را دوست می دارم.
آینه ها و شب پره ها ی مشتاق را به من بده
روشنی آب و شراب را
آسمان بلند و کمان گشادهی پل
پرنده ها و قوس و قزح را به من بده
و راه آخرین را
در پرده یی که می زنی مکرّر کن.

در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست می دارم.
در آن دور دست بعید
که رسالت اندام ها پایان می پذیرد
و شعله و شور وتپش ها و خواهش ها به تمامی فرو می نشیند
و هر معنا قالب لفظ را وا می گذارد
چنان روحی که جسد را در پایان سفر ،
تا به هجوم کرکس های پایانش وانهد...

در فراسوهای عشق
تو را دوست می دارم،
در فراسوهای پرده و رنگ.

در فراسوهای پیکر هایمان با من وعده ی دیداری بده.


احمد شاملو

Sada
03-03-2011, 01:51 PM
به من فرصت بده خوبم ... به من که بی تو میمیرم

از این فاصله ها , از این جدایی خیلی دلگیرم

ببخش این سادگیهامو , اگر از تو جدا بودم

تو عاشق بودی و اما من گرفتار خودم بودم

ببخش اگه نشد حتی یه بار بگم دوست دارم

خودم, حتی خودم خستم از این سکوت مرگبارم

از این خواب پریشون و از این فکرهای الوده
و از این احساس تردیدی که وقتی نیستی نابوده!!


نگاهت عاشق و زیباست

دلت اندازه ی دریاست

دلیل هرچی هست اینجا, هنوز عشقت پا برجاست

چشمهای پاک و معصومت رو جز من کسی نمیبینه

که بعد این همه مدت هنوز عشقت شیرینه

دلم از این قفس خونه

از این دلتنگی داغونه

چقدر دلگیره بی چشمات, در و دیوار این خونه

مثه چراغ این خونه تا وقتی که نیستی خاموشه

تا وقتی نیستی بار عشق, یکم سنگینه رو دوشم

Sada
03-03-2011, 01:53 PM
نرو نگذر ... نرو نگذر از این دستهای خالی

نرو نگذر... نرو نگذر از من با بیخیالی

منو فراموش کردی؟

من همونم که یه روز مال تو بودم

تنها اسم روی لبهای تو بودم

من همونم که تمومه زندگیت بود

من همونم که دلیل عاشقیت بود

نرو نگذر... نرو نگذر بگیر هرچی که دارم

نرو نگذر... بگیر از من هر چی جز عشق تو دارم

چی شد اون روزا که مهربون بودی؟

فقط با من دیگه با هیچکی نبودی

حالا حرفامو نمیشنوی, نمیبینی شکستم؟

دارم میفهمم... حالا دارم میفهمم که از اولش نبودی

من همونم که دلیل عاشقیت بود

Sada
03-03-2011, 01:56 PM
عشق منو پس نزنی / به قلب من دست نزنی

جایی که داره تو دلت به پای هوس نزنی

یاد منو گم نکنی/ اسیر مردم نکنی

مجنونت رو تورو خدا سر در گم نکنی

منو نذاری بی خبر/ بیان بگن رفتی سفر

خدا نیاره روزی که بشنوم از عشق من کردی هذر!!

از تو دلت کنده نشم/ عاشق بازنده نشم

ابرو دارم پیش دل یه وقتی شرمنده نشم؟

اشک منو در نیاری/ رو عهدمون پا نذاری

حیثیت عشق منو برای چشمها نذاری

مهرمو از دل نگیری/ که از دل من نمیری

فقط برای دلخوشی بگو که بی من میمیری

mehraboOon
03-03-2011, 01:59 PM
یادم نرفته است!
گفتی : از هراس ِ باز نگشتن،
پشتِ سرم خاکاب نکن!
گفتی : پیش از غروب ِ بادبادکها برخواهم گشت!
گفتی: طلسم ِ تنهای ِ تو را،
با وِردی از اُراد ِ آسمان خواهم شکست!
ولی باز نگشتی
و ابر ِ بی باران این بغضهای پیاپی با من ماند!
تکرار ِ تلخ ِ ترانه ها با من ماند!
بی مرزی ِ این همه انتظار با من ماند!
بی تو،
من ماندم و الهه ی شعری که می گویند
شعر تمام شعران را انشاء می کند!
هر شب می آید
چشمان ِ منتظرم را خیس ِ گریه می کند
و می رود!
امشب، اما
در ِ اتاق را بسته ام!
تمام پنجره ها را بسته ام!
حتا گوشهایم را به پنبه پوشانده ام،
تا صدای هیچ ساحره ای را نشنوم!
بگذار الهه ی شعر،
به سروقت ِ شاعران ِ‌دیگر ِ این دشت برود!
می می خواهم خودم برایت بنویسم!
می بینی؟ بی بی ِ دریا!
دیگر کارم به جوانب ِ جنون رسیده است!
می ترسم وقتی که - گوش ِ شیطان کر! -
از این هجرت ِ بی حدود برگردی،
دیگر نه شعری مانده باشد،
نه شاعری!
کم کم یاد گرفته ام به جای تو فکر کنم،
به جای تو دلواپس شوم،
حتا به جای تو بترسم!
چون همیشه کنار ِ منی!
کنارمی، اما...
صد داد از این «اما»!●

Sada
03-03-2011, 01:59 PM
زیباترین رویای شبهای من

ای مهربونم

چقدر دلم میخواد این روزا باشی کنارم

دوست داشتنی ترینی توی دلم

عزیز جونم

من دیگه نمیتونم بی تو طاقت بیارم

بیا بمون کنارم





اره مثل تو تو دنیا کمه

فقط دلم با تو خاطر جمعه

بیا خوشم باشیم که این زندگی فقط 100 سال اول عشقمه






دوست دارم ستاره بارون باشه قلبت

تا ابد بمونه دستام توی دستت

دوست دارم همیشه عاشقت بمونم

فرصت باشه بیشتر قدرتو بدونم






اره مثل تو تو دنیا کمه

فقط دلم با تو خاطر جمعه

بیا خوشم باشیم که این زندگی فقط 100 سال اول عشقمه

mehraboOon
03-03-2011, 02:00 PM
آتش زدي کاشانه ام
بر باد دادي خانه ام
از فکر تو ديوانه ام
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
تو روح در جان مني
هم دين و ايمان مني
تو عهد و پيمان مني
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
چشم سياهت قبله گاه
بر لب نشسته ورد آه
دست تو دل را سرپناه
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
داغ دو چشمت نازنين
بنشسته بر قلبم ببين
من دوستت دارم همين
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
جرمم فقط دل بستن است
بر پاي تو بنشستن است
کارت فقط در بستن است
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
آتش به دامانم شدي
رهزن به ايمانم شدي
تو آفت جانم شدي
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
از خويشتن بيگانه ام
تو شمعي و پروانه ام
در عشق تو افسانه ام
اينگونه نابودم مکن.
آتش زدي کاشانه ام
بر باد دادي خانه ام
از فکر تو ديوانه ام
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
تو روح در جان مني
هم دين و ايمان مني
تو عهد و پيمان مني
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
چشم سياهت قبله گاه
بر لب نشسته ورد آه
دست تو دل را سرپناه
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
داغ دو چشمت نازنين
بنشسته بر قلبم ببين
من دوستت دارم همين
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
جرمم فقط دل بستن است
بر پاي تو بنشستن است
کارت فقط در بستن است
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
آتش به دامانم شدي
رهزن به ايمانم شدي
تو آفت جانم شدي
اينگونه نابودم مکن....
- - - - -
از خويشتن بيگانه ام
تو شمعي و پروانه ام
در عشق تو افسانه ام
اينگونه نابودم مکن.

Sada
03-03-2011, 02:01 PM
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروک را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم

و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ از من نمی ماند

و من گریان و نالانم من تنهای تنهایم

درون کلبه خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد

و من دریایی پر اشکم که طوفانی به دل دارم

درون سینه پر جوش خویش اما

کسی حال من تنها نمی پرسد

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از من

و دیگر هیچ از من نمی ماند

و من تنهای تنهایم

خوشا تنهایی که بی وفا نیست
و همیشه منتظر ما هست

Sada
03-03-2011, 02:03 PM
برای ان عاشق بی دل می نویسم که حرمت اشکهایم را ندانست


برای ان مینویسم که معنای انتظار را ندانست،


چه روزها و شبهایی که به یادش سپری کردم


برای ان مینویسم که روزی دلش مهربان بود


می نویسم تا بداند دل شکستن هنر نیست


نه دگر نگاهم را برایش هدیه میکنم ، نه دگر دم از فاصله ها میزنم


و نه با شعرهایم دلتنگی ها را فریاد می زنم


می نویسم شاید نامهربانی هایش را باور کند

mehraboOon
03-03-2011, 02:03 PM
بنویسید به ذیوار سکوت


عشق سرمایه ی هر انسانی است

بنشانید به لب حرف قشنگ

حرف بد وسوسه ی شیطان است

ببرید رشته ی هر تهمت را

که از این راه به جایی نرسید

و

نخندید به قلبی که شکست

گرچه ان لحظه صدایی نرسید پس

بسازید رهی را که کنون تا اید سوی صداقت برود

و

بکارید به هر خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد...

Sada
03-03-2011, 02:05 PM
می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.

همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس.

و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...

و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...

برای همیشه!

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...

می خواهم شاد باشی ...

این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

پروردگارت ...

mehraboOon
03-03-2011, 02:05 PM
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت من در انتظار آمدنش نشستم

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم

وقتی که او تمام کرد من شروع کردم

و چه سخت است تنها متولد شدن........

مثل تنها زندگی کردن...........

مثل تنها مردن......

mehraboOon
03-03-2011, 02:06 PM
دوست داشتن از عشق برتر است.

و من هرگز خود را

تا سطح بلند ترین قله ی عشق های بلند

پایین نخواهم آورد.

mehraboOon
03-03-2011, 02:06 PM
دیشب آنقدر باران بارید که اگر بگویم به یادت نبودم باران با من قهر می کند

آنقدر از پنجره بیرون را نگاه کردم که اگر بگویم منتظر نبودم پنجره با من قهر می کند

آنقدر دلتنگ خوابیدم که اگر بگویم خوابت را ندیدم خوابت هم مرا ترک می کند.

mehraboOon
03-03-2011, 02:06 PM
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا

و بدان روزی آنقدر شرمنده خواهد شد که به جای پاسخ به لبخند هایت

به تمام سازهایت خواهد رقصید

mehraboOon
03-03-2011, 02:07 PM
آن عشق که دیده گریه آموخت از او


دل در غم او نشست و جان سوخت از او

امروز نگاه کن که جان و دل من

جز یادی و حسرتی چه اندوخت از او.........

mehraboOon
03-03-2011, 02:07 PM
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

mehraboOon
03-03-2011, 02:09 PM
عشق مثل آبه، می تونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز می کنی می بینی همش چکیده بی اینکه بفهمی دستت پر ازخاطرست.
http://img4up.com/up2/63071289986074992122.jpg (http://img4up.com/)

Sada
03-03-2011, 02:09 PM
دست من نيست گاهي وقتا روزم آفتابي نميشه http://blogfa.com/images/smileys/24.gif

حتي با معجزه ي عشق آسمون آبي نميشه

دست من نيست گاهي وقتا تلخ و بي حوصله مي شم

بين ما بين من و تو من خودم فاصله مي شم

دست من نيست...دست من نيست

يه شبايي باد و بارون ميزنه به برگ و بارم

اون شبا هواي آشتي حتي با خودم ندارم

يه روزاي ابر تيره منو ميبره از اينجا

مي بره اونوره ديروز گم مي شم اون دور دورا

مي دونم گاهي بلور قلبتو مي شکنه حرفام

صبر تو به سر رسيده از من و سرگشتگي هام

با گذشت به من نگاه کن تو که مي بيني چه تنهام

رو نگردون از من اي خوب اگه بدترين دنيام

وقتي که دور مي شم از تو اي هواي مهربوني

غمو تو چشات مي بينم اما اي کاش که بدوني

با همه سرگشتگي هام

تو را از هميشه بيشتر

بيشتر از هميشه مي خوام.......http://blogfa.com/images/smileys/04.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif

mehraboOon
03-03-2011, 02:09 PM
دست من نیست گر از باغِ دلت

خوشه ی عشق تو را میچینم

یا اگر زود به زود خواب چشمانِ تو را میبینم

من صبورم اما...

بی دلیل از همه ی فاصله ها میترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند.

من صبورم اما...

دل تنگی من، صبر چه میداند چیست؟...

mehraboOon
03-03-2011, 02:10 PM
ساده بيا دست منو بگيرو
ساده نگير اين همه سادگي رو

ساده نگير اگه هنوز ميتوني
پاي همه سادگيات بموني

خسته نشو اگه تموم راهها
پيش تو و سادگيات بسته شن

طاقت بيار اگه همه آدما
از اينکه پا به پات بيان خسته شن

آخر خط جاده هاي خسته
بگو چقدر راه نرفته مونده

پشت دلت وقتي به خون نشسته
چند تا ترانه اس که کسي نخونده

دووم بيار خسته نشو از سفر
تنهاييتم بذار رو دوشت ببر

ترانه باش اونور آخر خط
به نقطه ميرسي بيا سر خط

به نقطه ميرسي بيا سر خط

Sada
03-03-2011, 02:11 PM
http://pic.azardl.com/images/42472518877992676423.jpg

Sada
03-03-2011, 02:13 PM
http://pic.azardl.com/images/74488458818033363159.jpg

mehraboOon
03-03-2011, 02:13 PM
قرار بی قرارى شد قرارم

من احساس تورا در انتظارم

ببین از دوریت بى روزگارم

زمستانم كه در سوگ بهارم

من آن ابرم كه خشكم، نا ندارم

كه در اندوه دورییها ببارم

ستاره، آسمان، روز میشمارم

عزیزم، عاشقم، مجنون و زارم

بیانورى بده برتارى شبهاى تارم

كه بىتو لعنتیست برهرچه دارم

نمىدانم كه دردورى به قلبت ماندگارم

ولی اما تو را تا حد جانم دوست دارم

Sada
03-03-2011, 02:13 PM
http://pic.azardl.com/images/93964611744128640281.jpg

mehraboOon
03-03-2011, 02:15 PM
سالياني ست

با تو عهدي بسته ام

با تو همراهم

ولي

همدلي از من مجوي ...

از تنم آفريدي

قفسي براي دلم

و از سرايت

حصاري

براي تنم !

من عقوبت گناهي تلخم

از ميراث جهــــــــل !

...

در برابرم نشسته اي

در من خيره نگاه ميکني

با نيشتر هاي ســـوء ظـــــــــن

که قرابتي ديرين دارد

بارش آن با

جان ريشم



*****

به درون من آي

در من گام بنه



نطفه اي بسته اي از

خاموشي* رويا *

در بطن من

...

کودکي مي زايم از آن

کـــــــــر و لال!

...



به دستانم نظاره کن

باغچه هاي مهرباني

که حسرت درو ميکنند

از کوير يقين تو



لبانم

اين بوسه زارن مهجور

اکنون

بي واژه

بي نجوا

بي تمنا

چون سازي بي کوک

غريو سکوت مينوازند

و ذهنم

اين معبر خيال

خشکيده و خاموش

باورهايش را

زنده بگور کرده

و چون عزاداران بر گورشان

خاک بر سر ميريزد

و دلم

حزين است و هنوز مي تپد

در خون شناورست

اما

در صندوقچه ء اسرارش

رازي نهفته دارم

خيــــــــــــال پــــــــرواز

خيال پروازي غريب

به بهارونسيم

به سرزمين

چلچله هاي عاشق

به افق دور دست روياهاي سرخ

به نا کجايي

که سلاخ کبوتران

به آنجا راهي نيست

آري

خرسندم

هنوزبالهايم

از ياد نبرده اند

خيال خوش پرواز را ...

mehraboOon
03-03-2011, 02:16 PM
http://image.setak.info/image-EF21_4D6B3C52.jpg

mehraboOon
03-03-2011, 02:18 PM
هنگام مردن هنگام زنده بودن است.وعشق در همین میان است

تنهایی وسیله ای برای عاشق شدن.فکر کردن وسیله ای برای تنهایی .وبرای فکر کردن

کافیست بخوانی.

برای عشق وعاشق بودن دوست داشتن کافیست وبرای دوست داشتن اعتمادکردن .

روزنه اعتمادصداقت است وبرای صداقت داشتن سعی کن دروغ نگویی وحقیقت

چیزیست که دروغ را از بین میبردوبرای بیان حقیقت نترسیدن وبرای همه اینها کافیست

من وتو واو همدیگر را دوست داشته باشیم
3 روز قبل

mehraboOon
03-03-2011, 02:21 PM
چه تلخ محاکمه می شوند پاییز و زمستان که برای جان دادن به درخت جان می دهند و چه ناعادلانه کمی آنطرف تر همه چیز به اسم بهار تمام می شود
http://www.desicomments.com/dc1/04/102215/102215.jpg

mehraboOon
03-03-2011, 02:22 PM
این غصه های لعنتی

ازخنده دورم میکنند

این نفس های بی هدف

زنده به گورم میکنند

چه لحظه های خوبیه

ثانیه های اخره

فرشته مردن من

من و از اینجا میبره

چه اعتراف تلخیه

تارسیدن ته خط

وقت خلاصی از هوس

وای دنیا بیزارم ازت

mehraboOon
03-03-2011, 02:23 PM
دخترجواني چند روز قبل از عروسي ابله سختي گرفت و بستري شد.نامزد وي به
عيادتش رفت ودر ميان صحبت هايش از درد چشم خود ناليد.بيماري زن شدت گرفت
وابله تمام صورتش را پوشاند.مرد جوان هم عصازنان به عيادت نامزدش مي رفت و از
درد چشم مي ناليد.موعد عروسي فرا رسيد زن نگران صورت خود را كه ابله ان را از
شكل انداخته بود وشوهرهم كه كور شده بود ...همه مردم مي گفتند چه خوب
عروس نا زيبا همان بهتر كه شوهرش نابينا باشد .
بيست سال بعد از ازدواج زن از دنيا رفت.مرد عصايش را كنار گذاشت و چشمانش را
گشود.
همه تعجب كردند.مرد گفت:
من كاري جز شرط عشق به جا نياوردم

mehraboOon
03-03-2011, 02:25 PM
از این اشکی که میلرزه منو ببر به اون لحظه

به اون ترانه ی شادی که تو یاد من افتادی

به احساسی که در گریره به حرفی که نفس گیره

از این دنیا که بی ذوقه منو ببر به اون موقع

Sada
03-03-2011, 02:26 PM
http://www.zulva.com/images/sad/images/moon.jpg
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،




شدم آن عاشق دیوانه که بودم.


در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید


باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:


یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم



پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم




ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.



تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام



بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروریخته در آب



شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:

” از این عشق
حذر کن!


لحظه‌ا چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینة عشق گذران است،



تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،



باش فردا، که دلت با دگران است!



تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!


با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم


سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،


نتوانم!



روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،



چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“

http://www.zulva.com/images/sad/images/bulan-sabit.jpg




http://m3s3gp.persiangig.com/other/pics_of_week_Funzug_org_14.jpg





خدا ما رو
برای هم نمی خواست




فقط می خواست عشق و فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی
ما مال ما نیست

فقط خواست
نیمه مونو دیده باشیم

تمام لحظه های
این تب سرد

خدا از حسرت
ما با خبر بود

خودش ما رو
برای هم نمی خواست

خودت دیدی
دعامون بی اثر بود

چه سخته مال
هم باشیم و بی هم

می بینم میری
و می بینی میرم

تو وقتی هستی
اما دوری از من

نه می شه زنده
باشم نه بمیرم

نمی گم دلخور
از تقدیرم اما

تو می دونی
چقد دلگیره این عشق

فقط چون دیر
باید می رسیدیم

داره تو دست
ما میمیره این عشق

http://www.1stwebdesigner.com/wp-content/uploads/2010/07/Full-Moon-in-The-Midnight-Forest.jpg

end

mehraboOon
03-03-2011, 02:26 PM
امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست .شاهزاده گفت:عاشق نیستی !!!!عاشق به غیر نظر نمی کند

mehraboOon
03-03-2011, 02:26 PM
خدایا
در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن
خدایا
شهرت منی را که میخواهم باشمقربانی منی که میخواهند باشمنکند
خدایا
اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میاورکه زرنگیهای حقیر و پستیهای نکبت بار و پلید شبه آدمهای اندک را متوجه شوم
چه دوست تر میدارم بزرگواری گول خور باشم تا کوچکواری گول زن

خدایا
مرا همواره آگاه و هوشیار دار تا پیش از شناختن درست وکامل کسی مثبت یا منفی قضاوت نکنم

زنده یاد دکتر شریعتی

mehraboOon
03-03-2011, 02:27 PM
قطار مى رود
تو مى روى
تمام ایستگاه مى رود
و من چقدر ساده ام
که سال هاى سال
...در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده هاى ایستگاه رفته
تکیه داده ام.......

mehraboOon
03-03-2011, 02:28 PM
نديده‌اي که حباب?
به يک تلنگر باد?
به چشم بر هم زدني? محو مي‌شود ناگاه؟
چه اتفاقي بايد بيفتد?
اي همراه?
که من بدانم و تو
که عمر و هستي ما
حباب وار? بر اين موج خيز مي‌گذرد.
*
حباب را نفسي هست تا دهد از دست؟
من و تو را?
ــ اي داد ــ
کجا مجال نفس? در قفس?
درين بيداد?
درين تهاجم دود?
در اين سموم سياه?
که همچون باد خزان، برگ ريز مي‌گذرد!
*
فريب صفحه تقويم را به هيچ انگار?
حساب روز و شب و ماه و سال را بگذار?
حساب لحظه نگهدار
که چون فراري در گريز? مي‌گذرد.
*
چگونه "مي‌گذرد"ها
"گذشت" شد ناگاه؟!
چه اتفاقي بايد بيفتد، اي همراه?
که اين حباب بر احوال خود شود آگاه
که لحظه اي دگر "اين نيز"
نيز مي گذرد!

mehraboOon
03-03-2011, 02:30 PM
مردان در صید عشق به وسعت نامنتهایی نامردند



تا وقتی مطمئن به تسخیر قلب زن نشدند



گدایی عشق میکنند.



اما همین که مطمئن شدند...



مردانگی را در کمال نامردی به جا می آورند.



دکتر شریعتی

Sada
03-03-2011, 02:33 PM
http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/04/pichak/www.pichak.net-27.jpg (http://www.pichak.net/)



عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی

به سرانجام رسانی .

****

بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد.



عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .

****

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند.

و تو از او رسم محبت بیاموزی .




****

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.

****


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست،

بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست

بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .

****

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی

برایش اشک بریزی.



http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/04/pichak/www.pichak.net-37.jpg (http://www.pichak.net/)

Sada
03-03-2011, 02:37 PM
الو ... الو... سلام

کسي اونجا نيست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ي خدا نيست؟

پس چرا کسي جواب نميده؟

يهو يه صداي مهربون! ..مثل اينکه صداي يه فرشتس .بله با کي کار داري کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من ميشنوم .کودک متعجب پرسيد: مگه تو خدايي ؟من با خدا کار دارم ...

هر چي ميخواي به من بگو قول ميدم به خدا بگم .

صداي بغض آلودش آهسته گفت يعني خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثي نه چندان طولاني:نه خدا خيلي دوستت داره.مگه کسي ميتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکي که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روي گونه اش غلطيد وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگي خدا

باهام حرف بزنه گريه ميکنما...

بعد از چند لحظه هياهوي سکوت ؛

بگو زيبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگيني ميکند بگو..ديگر بغض امانش را بريده بود بلند بلند گريه کرد وگفت:خدا جون خداي مهربون،خداي قشنگم ميخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟اين مخالف تقديره .چرا دوست نداري بزرگ بشي؟آخه خدا من خيلي تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقيه فراموشت کنم؟

نکنه يادم بره که يه روزي بهت زنگ زدم ؟نکنه يادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقيه که بزرگ شدن و حرف منو نمي فهمن.

مثل بقيه که بزرگن و فکر ميکنن من الکي ميگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نيستيم؟پس چرا کسي حرفمو باور نميکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اينطوري نمي شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گريه هاي کودک:آدم ،محبوب ترين مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازاي بزرگ شدن فراموش ميکنه...کاش همه مثل تو به جاي خواسته هاي عجيب من رو از خودم طلب ميکردند تا تمام دنيا در دستشان جا ميگرفت.

کاش همه مثل تو مرا براي خودم ونه براي خودخواهي شان ميخواستند .دنيا براي تو کوچک است ...

بيا تا براي هميشه کوچک بماني وهرگز بزرگ نشوي...

کودک کنار گوشي تلفن،درحالي که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت

http://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/28.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif

mehraboOon
03-03-2011, 03:34 PM
یادت باشد:اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان باش

اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ولی موفق باش

اگر شریف و درستکار باشی فریب میدهند،ولی شریف و درستکار باش

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ولی سازنده باش

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت میکنند ولی شادمان باش

نیکی های درونت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش

بهترینهای خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد

و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میانتو و خدا است نه میان تو و مردم

دکتر شریعتی

mehraboOon
03-03-2011, 03:35 PM
سوار بر بال باد ، همرا با پرستوهای عاشق

فاصله ها را در نوردیدم و به دیار عشق پرواز کردم

از باد سفر را آموختم و از ابر باریدن را

از شمع ایثار را فراگرفتم و از پروانه سوختن را

درخت همه فروتنی بود و خاک همه بخشش

مرغ عاشق همه بیقراری و گل ناز کردن

چشمه جوشش عشق بود و کوه ایستادن

دریا همه نعمت و طاق آسمان پناه

پرنده نغمه خوانی بود و رود نواختن

خورشید خنده بود و شب سکوت

بهار روییدن و پاییز نقاشی کردن

و من در این رویش دوباره در وهم و خیال

نالان از این همه بیخبری و شیدایی

دور خود می چرخم و از خود می پرسم

پس درد کشیدن چه؟

چه کسی درد عشق را یادم داد ؟

بافتن پرنیان صبر را از که آموختم ؟

درس مردن و دوباره زاده شدن در عشق

را کدام استاد به من آموخت؟


شعری از ف - شاملو

mehraboOon
03-03-2011, 03:36 PM
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد

و از من برای تو مهربان تر.

من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی،
در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های
عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای
کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن
دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.

ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد
از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.

همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از
من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
یك بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برایت تنگ می شود.
روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین
من و تو، ...

mehraboOon
03-03-2011, 03:37 PM
شکسته تراز همیشه

در مقابل آیینه

ترک هایی که با دستان سرد تو

بر پیکرم تراشیده شده

می شمرم.....

یکی...دوتا...سه تا...هزارتا و .....

خسته تر از همیشه یه آینه می نگرم

خدایا...این آیینه کی هزار تکه شد؟؟؟؟

mehraboOon
03-03-2011, 03:41 PM
پشت هر پنجره بي صدا دلم مي شكند

اين من هرگز نشود ما دلم مي شكند



بي جهت خط لبم گشت مماس لب تو

بوسه باران شوم حتي دلم مي شكند



كار من خواندن آيه هاي يأس است همين

هر شب از سردي واژه ها دلم مي شكند



مانده ام چشم به راه قدمت آبي من !!

مي رود بي تو دقيقه ها دلم مي شكند



اين غزل مثل دلم مرد بخوان فاتحه اش

درد من نيست يكي دو تا دلم مي شكند

mehraboOon
03-03-2011, 03:43 PM
روزهای اول دلواپسی

غصه هامان در گلو فریاد شد

روی تنهایی ما خطی کشید

فصلی از ناباوری ایجاد شد

_ بی رخ او شاه دل سرباز نیست

بازی ما بازی شطرنج بود

ما برای زندگی شش خواستیم

شانس هم با ما فقط تا پنج بود

_ سایه های ترس و وحشت بود ، آه

التماس چشم ما بیهوده بود

از چه می ترسی بگو آن شب چه شد؟

واقعیت ! دست ما آلوده بود

_ شعله تردید را بالا کشید

مرزهای عشق را نشناخت ، رفت

روز اول مهربانی هدیه داد

روز آخر کار دل را ساخت ، رفت

_ شعله های آبی و سرخ گناه

مثل دلهامان هزاران رنگ بود

آتش ما زیر خاکستر نبود

در سکوت تلخ ما هم جنگ بود

دست او داغ و پر از اندوه بود

زیر آوار پشیمانی ما

توبه هامان توبه نستوح بود

_ دست بی رحم جدایی ها کشید

در نگاهش طرحی از پائیز را

کاشکی باور کند یک لحظه او

اشکهای بی سبب سر ریز را

_ مانده از آن همه شبهای تهی

چند عکس و نامه و امضاء و نام

می گذشت از پیش چشمم مو به مو

حرفهایش مثل یک فیلم درام

_ در هجوم اشکها گفتم بمان

پاسخ چشمش چه بی تصدیق ماند

باور تنهایی ما سخت بود

خاطراتم زیر آلاچیق ماند

mehraboOon
03-03-2011, 03:45 PM
http://img1.123friendster.com/en/romance/160.gif

شبی غمگین شبی بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من گفت تنهایی غریب است
ببین این غربتش با من چه ها کرد
تمام هستیم بودو ندانست
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
او هرگز شکستن را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد...

mehraboOon
03-03-2011, 03:47 PM
روح بیمار من از دست تو تیمار نشد

چونکه این چشم دگر شاهد دیدار نشد

لحظه ی دیدن تو حادثه ای بود ولی

آه و صد حیف که این حادثه تکرار نشد

چشم زیبای تو یک دام پر از وسوسه بود

مثل من هیچکس اینگونه گرفتار نشد

بعد تو خانه ام آنگونه فرو ریخت که جام

کنج ویرانه و در گوشه ی دیوار نشد

چشم بیدار من از عشق نخوابید ولی

فکر آشفته ام از خواب تو بیدار نشد

من که با منطقت از عشق تو محروم شدم

ولی احساس من از عشق تو بیزار نشد...

mehraboOon
03-03-2011, 03:49 PM
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم

mehraboOon
03-03-2011, 04:40 PM
گلنار، گلنار، کجايي که از غمت
ناله مي‌کند عاشق وفادار
گلنار، گلنار، کجايي که بي تو شد
دل اسير غم ديده‌ام گهربار
گلنار، گلنار، دمي اولين شب
آشنايي و عشق ما به ياد آر
گلنار، گلنار، در آن شب تو بودي و
عيش و عشرت و آرزوي بسيار
چه ديدي از من حبيبم گلنار
که دادي آخر فريبم گلنار
نيابي اي کاش نصيب از گردون
که شد ناکامي نصيبم گلنار
بود مرا، در دل شب تار، آرزوي دیدار
تا به کي پريشان؟
تا به کي گرفتار؟
يا مده مرا، وعده وفا، راز خود نگه دار
يا به روي من، خنده‌ها بزن، قلب من بدست آر
چه ديدي از من حبيبم گلنار
که دادي آخر فريبم گلنار
نيابي اي کاش نصيب از گردون
که شد ناکامي نصيبم گلنار
(لب خود بگشا) به سخن گلنار
دل زارم را، مشکن گلنار
(نشدي عاشق) زکجا داني
چه کشد هر شب دل من گلنار

mehraboOon
03-03-2011, 04:42 PM
دلتنگم و دلتنگی ام را چاره ای نیست میمیرم از این درد اما چاره ای نیست

دل میکنی با ناامیدی از دل من ازخود نمی پرسی که آیاچاره ای نیست؟

وقتی دوای درد من جز مردنم نیست باید فراموشت کنم تا چاره ای نیست

اینجا سرانجام همه خطها به مرگ است دیروز یا امروز ، فردا چاره ای نیست

پس این منو این تیغ و این رگهای بی تاب جان میدهم تنهای تنها،چاره ای نیست

بودن نبودن مسأله چیزی جز این است حلی ندارد این معما؛چاره ای نیست

mehraboOon
03-03-2011, 04:46 PM
می دونی نگاه سردم
روی کوه ها خونه کرده
صدای تو ام قشنگه
توی قلبم لونه کرده

از اینجا خسته شدم من
ولی خوب پایان نداره
می دونی بردنت از یاد
واسه من امکان نداره

اون روزه آخری بودش که
نگام نگاتو می خواست
من می گفتم دست سردم
گرمیه دستاتو میخواست

ای قشنگ نازنینم
بهترین گل زمینم
من همینم من همینم
تنهاترین مرد زمینم

می گن که بردنم از یاد
واسه تو آرزو بوده
وقتی که حرف میزدیم ما
تو بهم گفتی دروغه

تو میگی به پام میمونی
منتظر به رام میمونی
باشه خوب گلم قبوله
منتظر باش تا یه روزی

که پیشه تو برمیگردم
با همین نگاه سردم
که بگم دوست دارم من
نازنینم پر دردم

خوب دیگه کاری نداری
بمونم میشم فراری
با همین حرفام از اینجا
میپرم مثل قناری

mehraboOon
03-03-2011, 04:48 PM
یادمان باشد اگر این دلمان بی کس شد
طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم
یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست
به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم
یادمان باشد که در این بهر دو رنگی و ریا
دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم
یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست
دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم
یادمان باشد اگر شمعی و پروانه به یکجا دیدیم
طلب سوختن بال و پر کس نکنیم
یادمان باشد ازامروزجفایی نکنیم
گرکه درخویش شکستیم صدایی نکنیم
خودبسازیم به هردرد که ازدوست رسد
بهربهبود ولی فکردوایی نکنیم
جای پرداخت به خودبردگران اندیشیم
شکوه ازغیرخطاهست خطایی نکنیم
وبه هنگام عبادت سرسجاده ی عشق
جزبرای دل محبوب دعایی نکنیم
یاورخویش بدانیم خدایاران را
جزبه یاران خدادوست وفایی نکنیم
گله هرگزنبود شیوه ی دلسوختگان
با غم خویش بسازیم وشفایی نکنیم
یادمان باشداگرشاخه گلی راچیدیم
وقت پرپرشدنش سازونوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
دوستداری نبود بندگی غیر خدا
بی سبب بندگی غیرخدایی نکنیم
مهربانی صفت بارزعشاق خداست
یادمان باشد ازینکار ابایی نکنیم
ولی آخر تو بگو با دل عاشق چه کنم؟
یاد من هست، طلب عشق ز هر کس نکنم
گو تو آخر که نه انصاف و نه عدل است و نه داد
دل دیوانه من بهر که افتاده به خاک
این همه گفتم و گفتم که رسم آخر کار
به تو ای عشق ، تو ای یار ، به تو ای بهر نیاز
یاد من هست که د یگر دل من تنها نیست
یاد من هست که دیگر دل تو مال من است
یاد من هست که باشم همه عمر بهر تو پاک
یاد تو باشم و هر دم بکنم راز و نیاز
یاد تو باشد از این پس من و تو ما شده ایم
هر دو عاشق دو پرستو دو مسافر شده ایم

mehraboOon
03-03-2011, 04:49 PM
وقتی می روی

حواست باشد

که زمستان باشد

تا تقسیم کنم

بی پناهی سرد دست هایم را

با گرمای کوچک جیب های خالی ام

و محو کند از مقابل چشمانم

جاپای رفتنت را

دیوار مات بخار

بر شیشه های عینکم...

mehraboOon
03-03-2011, 04:51 PM
فاصله را تو یادم دادی وقتی با لبخند دور شدی از من ! عكاس بهتر از ما فاصله را می فهمید تو در عكس نیستی
.. .................................................. .....
جغرافیای کوچک من بازوان توست ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من .................................................. .....
چرا ماهی ها اینقدر اشتباه می کنند؟ قلاب ، علامت کدامین سئوال است که به آن جواب می دهند؟؟
.................................................. .....
خنده‌ام میگیرد به چتری که تمام تابستان را گوشه‌ای خاک می‌‌خورد و باران که میبارد فقط به درد شعرهای بال و‌ پر شکسته‌ام میخورد.
.................................................. .....
رابطه ته کشید بی‌ آنکه به مقصدی رسیده باشیم، دور زدن ممنوع بود، تو دور زدی من جریمه شدم.
.................................................. .....
از میان کسانی‌ که برای دعای باران به صحرا می‌‌روند تنها کسانی‌ که با خود چتر می‌‌برند به کار خود ایمان دارند
.................................................. .....
غلط کرده باران که حالا که مرا به تو بد عادت کرده بی‌ تو میبارد روز و شب بی‌ خستگی ، باور کن تمام غذاها ته می‌‌گیرند وقتی‌ خودت نیستی باران هست.
.................................................. .....
گفتی‌ میایی و یاد اخبار هواشناسی افتادم که لذت بارانهای بی‌ هنگام را می‌‌برد، گفتی‌ میایی و یاد تمام روز‌های افتادم که بیهوده چتر برداشته بودم

mehraboOon
03-03-2011, 04:53 PM
ین دوستی ساده ی ما غیر معمولی شد
نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد
نمیدونم چی شد که وجودم لرزید
دله من این حسو از تو زودتر فهمید
تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم؟
چه دلیلی داره از تو دست بردارم؟
بین ما کی بیشتر عاشقه من یا تو؟
هر چی شد از حالا همه چیزش با تو!

دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنها نذاری

دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد
میدونستم خوبی ولی نه تا این حد
انگاری صد ساله که تو رو میشناسم
واسه اینه انگار روی تو حساسم
منه احساساتی به تو عادت کردم
هر جا باشم اخر به تو برمیگردم

دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنها نذاری

mehraboOon
03-03-2011, 09:52 PM
http://amiragha.netfirms.com/del.jpg

mehraboOon
03-04-2011, 12:16 AM
دوست دارم بر شبم مهمان شوی

بر کویر تشنه چون باران شوی

دوست دارم تا شب و روزم شوی

نغمه ی این ساز پر سوزم شوی

دوست دارم خانه ای سازم ز نور

نام تو بر سردرش زیبا ز دور

دوست دارم چهره ات خندان کنم

گریه های خویش را پنهان کنم

دوست دارم بال پروازم شوی

لحظه ی پایان و آغازم شوی

دوست دارم ناله ی دل سر دهم

یا به روی شانه هایت سر نهم

دوست دارم لحظه را ویران کنم

غم ، میان سینه ام زندان کنم

دوست دارم تا ابد یادت کنم

با صدایی خسته فریادت کنم

دوست دارم با تو باشم هر زمان

گر تو باشی،من نبارم بی امان

mehraboOon
03-04-2011, 12:16 AM
کوچه ی تنــــــــگ دلم رهگذر یار نیست



به عهد و پیمان خویش دلش وفادار نیست



در ره عشق عاشقم ، نیست به جزهجرغم



همنفس و یار نیست عاشق تبـــــدار نیست



ز دوریــــــش کنم تب نامش همیشه بر لب



مثل دلم قلب او به عشق که بیـمـــار نیست



دیـــــــر رسیدم به تو رد شده بودی ز من



حادثه ی سبز عشـــق در پی تکرار نیست



باد به گیــــــسوی او چنگ زند های و هو



دلم که بی موی او دلخوش گیتــــار نیست



با خط دل نوشتم تویی سرنوشتــــــــــــــم



جمله یــــــــــادگاری به روی دیوار نیست



زمزمه کن با دلم واژه ی تبــــــــــــدار را



لب به سخن باز کن یک دفعه صد بار نیست



گلم رفتی و بی تو دلم که گلــــــــــزار نیست



هیچ نفس خوشتر از لحظه ی دیدار نیست



در گذرم سوی تو دو چشــــــــــم آهوی تو



باز رسیدم ولی چشم تو بیدار نیست



لحظه ی لبخند کو آن ره پیوند کو؟



دردل کم طاقتم طاقت بسیار نیست



داغ نگاهی ز تو بر جگرم مانده است



کن نگهی عشق من ثانیه هُشیار نیست



آنچه نوشتم عزیز حادثه ی قلب هاست



دیدم که می نوشتی حادثه در کار نیست!

mehraboOon
03-04-2011, 12:19 AM
http://missrosa20.persiangig.com/image/rain.jpg

غروبم مرگ رو دوشم طلوعم کن تو میتونی‌

تمومم سایه میپوشم شروعم کن تو میتونی‌

شدم خورشید غرق خون میونه مغرب دریا

من و با چشم‌های بازت ببر تا مشرق رویا

دلم با هر تپش با هر شکستن داره میفهمه

که هر اندازه خوب عشق همون اندازه بی‌ رحم

چه راه‌هایی‌ که رفتم تا بفهمم جز تو راهی‌ نیست

خلاصم کن از عشق‌هایی‌ که گاهی‌ هست و گاهی‌ نیست

تو خوب سوختن و می‌شناسی سکوت و از اونم بهتر

من آتیشم یه کاری کن نمونم زیر خاکستر

می‌خوام مثل همون روزا که بارون بود و ابری شم

دوباره تو حریر تو مثه چشمات ابری شم

دلم با هر تپش با هر شکستن داره میفهمه

که هر اندازه خوب عشق همون اندازه بی‌ رحم

چه راه‌هایی‌ که رفتم تا بفهمم جز تو راهی‌ نیست

خلاصم کن از عشق‌هایی‌ که گاهی‌ هست و گاهی‌ نیست

mehraboOon
03-04-2011, 12:19 AM
http://khiall.persiangig.ir/document/57e8.jpg

اگه اون که کنارته تو رو بیشتر از من میخواد

اگه با همون راحتی اگه باهات راه میاد

اگه روزگار بد تو رو ازم گرفته

اگه خاطرات خوبمون از خاطرم نرفته........

خوشبختیت آرزومه حتی با من نباشی

حتی از خاطره هامون جدا شی

از همون روزای اول میدونستم نمیمونی

میدونستم نمیتونی عشقو تو چشام بخونی

از همون روزای اول دل تو با دیگری بود

کاش همیشه پات بمونه اون که عشق بهتری بود....

خوشبختیت آرزومه حتی با من نباشی

حتی از خاطره هامون جدا شی

خوشبختیت آرزومه..........................

mehraboOon
03-04-2011, 12:20 AM
http://1x.com/OEfullSize/28878-fullsize.jpg

دلم ميخواد بدونم چرا پيشم نموندي,

گفتي پيشم ميموني چرا منو پروندي

دلم ميخواد بدونم چرا از من دور شدي,

چرا نگفته رفتي نگو كه مجبور شدي

دلم ميخواد بدونم كي دستاتو گرفته,

كي اومد كه اسم من از خاطره تو رفته

باور نمي كنم من اونم واست ميميره,

يه روز پشيمون ميشي كه ديگه خيلي ديره

دلم ميخواد بدوني اگه پيشم نموني,

دنيا كه زندون ميشه تو هم ميشي زندوني

عزيزكم چه جوري كجا رفت اون صبوري,

كاش ميشنيدي صدامو اما تو خيلي دوري

mehraboOon
03-04-2011, 12:20 AM
ارام بخوان چون اهسته نوشتم

با دل بخوان چون با دل نوشتم

اگه سبزم اگه جنگل اگه ماهی اگه دریا

اگه اسمم همه جا هست روی لبها تو کتابا

اگه رودم اگه رود گنگم مثل مریم اگه پاکم

اگه نوری به صلیبم اگه گنجی زیر خاکم

واسه تو قد یه برگم پیش تو راضی به مرگم

ارزویم این است نرود اشک در چشم تو

هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت

هرگز و به اندازه هرروز تو عاشق باشی عاشق انکه تو را میخواهد

و به لبخند تو از خویش رها میگردد

وتو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت میخواهد

mehraboOon
03-04-2011, 12:22 AM
http://images.google.com/url?source=imgres&ct=tbn&q=http://www.marshal-modern.ir/MarshalPictureArchive/Images/2007-9-21/a9759c0e-25e8-4da9-b9f8-780229b1356b.jpg&usg=AFQjCNF_TL4hHwsPyThBU6FPWavUQ9x4zA



در حضور واژه های بی نفس


صدای تیک تیک ساعت را گوش کن


شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی



ببین اندام تنهاییم را


که در لحظه های خاکستری


در انتظار طلوع خورشید است



این شب ها


چشم های من خسته است


گاهی اشک ، گاهی انتظار


این سهم چشم های من است

mehraboOon
03-04-2011, 12:22 AM
آن شب تو را من در ميان خواب ديدم

تنها بودم اما تو را تنها نديدم

آن شب عجب دلخون و شرمين گونه بودي

من از غمت ميمردم و يارم نبودي

آن شب ميان ظلمت و تاريکي شب

رنگ سياه دل خود پنهان نمودي

من در ميان ظلمت آن شب غمناک

ياد تو بودم و ولي يادم نبودي

آن شب عجب رنگ سياهي شب به تن داشت

آنقدر که تو رنگ دلت پنهان نمودي

اما ميان دل شب ستاره اي نجوا کنان گفت

اي عاشق بيچاره تو گور خودت را حفر نمودي

باور نمي کردم که تو عاشق نباشي

من با تو باشم و ولي يارم نباشي

آن شب تو گفتي يار تو باشم هميشه

من مال تو بودم و تو با من نبودي

لعنت به چشمان ضعيف و ناتوانم

گويي فراموشت کنم ؟ نه نتوانم

تقصير چشمانم نبود شب شب تار بود

دستان شب در اين ميان آتشفشان بود

گر رنگ چشمان تو را چشم ترم ديد

از روشني چشم توست که مي درخشيد

اما اگر رنگ دل پر چين و چرکت

چشمم نديد و بسته شد تقصير من نيست

در آن سياهي شبان بي فروغت

گم ميشوم لحظه به لحظه مي گريزم

من از تو هرگز نگريزم ای نازنینم

من از دل چاک چاک خود امشب می گريزم

mehraboOon
03-04-2011, 12:23 AM
پنجره ها را بسته اند

تا سکوت معصومانه نياز را نشنوند

پنجره ها را بسته اند

تا نگاه بي گناه التماس را نبينند

پنجره ها را بسته اند

مبادا قاصدکي از دريچه احساس به قصر حقيرانه باورهايشان حمله کند

پنجره ها را بسته اند

و خود را پشت پرده هاي غرورپنهان کرده اند

مبادا نسيم حقيقت پايه هاي سست ارزوهايشان را در هم بريزد

کاش ميدانستند

مرگ آرام آرام از پنجره بسته زندگي عبور خواهد کرد

و آن روز تنها تر از هميشه

تسليم خواهند شد

mehraboOon
03-04-2011, 12:24 AM
با تو بودن هميشه پرمعناست

بي تو روحم گرفته و تنهاست

با تو يک کاسه آب يک درياست

بي تو دردم به وسعت صحراست

با تو آسان هزار کار خطير

با تو ممکن جهاد با تقدير

بي تو با غم برهنه همچون کوير

با تو يک غنچه دشتي از گلهاست

با تو بودن هميشه پرمعناست

اي تو ! تعريف ناپذيرترين

بي تو من کوچک و حقير ترين




(http://delodeshneh.blogfa.com/post-139.aspx)

mehraboOon
03-04-2011, 12:25 AM
مي سپارم دل به دريا بي خيال

مي شمارم لحظه ها را بي خيال

مي کشم بر دفتر نقاشي ام

نقش ها ي زشت وزيبا بي خيال

گاه مي سازم براي روح خود

نردباني تا ثريا بي خيال

بي خيالم با خود اما با تو من

حر فهايي دارم اما بي خيال

mehraboOon
03-04-2011, 12:26 AM
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/03/254846_orig.jpg
دور ازآب سرد و تاریک دریا

روی دست گرم و خشک ساحل

نیمه جون شده یه ماهی خشکل

می کنه نقاشی عکس دو تا دل روی ساحل

شاهد لحظه مرگش گرمیه خاک زمینه

دیدنه جفت قشنگش التماس آخرینه

واسه ماهی خیلی سخته طعم گرما رو چشیدن

روی دست گرم ساحل عکس دریا رو کشیدن

تفلکی تو اوج گرما دلش آروم نمیگیره

زول زده به موج دریا نمی خواد تشنه بمیره

ماهیا زارو پریشون همه با چشمای گریون

میبینن که توی ساحل یه ماهی باز میکنه جون

mehraboOon
03-04-2011, 12:48 PM
باز در پنجه ی تاریکی شب

سوز این سینه ی من حسرت تست

باز در سجده ی کفر آلودم

یادت ایمان مرا با خود شست

چشمت افسونگر احساس نیاز

رقصت احیاگر بی تابی هاست

هم در این خانه ی پر گشته ز آه

یاد تو علت بی خوابی هاست

باز هم وسوسه ی آغوشت

هست و پی در پی خواهشهایم

و چنین دانه ی انکار از تو

خود جواب من و چالشهایم

ای که احساس مرا می دانی

بگشا چشم خمار آلودت

تا ببینی که چه سوزانم من

از نگاه دل و جان فرسودت

وین همه راز که در شعر من است

همه از باور تو جوشیدست

کاش یکدم به کنارم آیی

ای که عشقت به دلم روییدست ...

R A H A
03-06-2011, 02:41 AM
كاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه فردا نبود.



کاش بودی تا نگاه خسته ام بی خبر از موج و از دریا نبود.



کاش بودی تا دو دست عاشقم غافل از لمس گل مینا نبود.



کاش بودی تا زمستان دلم این چنین پر سوز و پر سرما نبود.



کاش بودی تا فقط باور کنی بعد از تو این زندگی زیبا نبود.

R A H A
03-06-2011, 02:57 AM
ای کاش در آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من

می سپردم که مراقب باش جنس این جام بلور است

پراز عشق و غرور است .مبادا بازیچه شود .

می شکند.

R A H A
03-06-2011, 02:58 AM
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه​ای جان من خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی​آید
تبارک الله از این فتنه​ها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفته​ام ز خیالی که می​پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم

گرم به باده بشویید حق به دست شماست
از آن به دیر مغانم عزیز می​دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده می​زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

R A H A
03-06-2011, 02:59 AM
مشکل است این که کسی را به کسی دل برود
مهرش آسان به درون آید و مشکل برود
دل من مهر تو را گرچه به خود زود گرفت
دیر باید که مرا نقش تو از دل برود
بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق
کشتی من نه همانا که به ساحل برود
بی وصال تو من مرده چراغم مانده
همچو پروانه که شمعش ز مقابل برود
در عروسی جمال تو نمیدانم کس
که ز پیرایهی سودای تو عاطل برود
با تو خوبی نتوان گفت و ندارم باور
که به تبریز کسی آید و عاقل برود
آمن از فتنهی حسن تو درین دوران نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
لایق بدرقهی راه تو از هر چه مراست
آب چشمی است که آن با تو به منزل برود
خاک کویت همه، گل گشت ز آب چشمم
چون گران بار جفاهای تو در گل برود؟!
عهد کرده است که در محمل تن ننشیند
جانم، آن روز که از کوی تو محمل برود
سیف فرغانی یار است تو را حاصل عمر
چه بود فایده از عمر چو حاصل برود؟

R A H A
03-06-2011, 03:01 AM
دستور زبان عشق
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حكم كرد
كه دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنكه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در كف مستی نمیبایست داد...

R A H A
03-06-2011, 03:06 AM
خسته ام از این کویر"
خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سربه راه، بیدهای سربه زیر
ای نظاره شگفت ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف پشت میله ها رها
این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر

R A H A
03-06-2011, 03:12 AM
ای خاک درت سرمهی ارباب بصارت
در تأدیت مدح تو خم، پشت عبارت
گرد قدم زائرت، از غایت رفعت
بر فرق فریدون ننشیند ز حقارت
در روضهی تو خیل ملایک، ز مهابت
گویند به هم مطلب خود را به اشارت
هر صبح که روح القدس آید به طوافت
در چشمهی خورشید کند غسل زیارت
در حشر، به فریاد بهائی برس از لطف
کز عمر، نشد حاصل او غیر خسارت

mehraboOon
03-12-2011, 02:27 AM
عاشقانه



http://www.iranvij.ir/upload/images/08mafeqk41t4hxyr30p.jpg


عاشقی را نذر چشمان تو کردم ای بهار





من برای با تو بودن گریه کردم ای بهار





سوز جانگیر زمستان سوخت برگ و ریشه ام





اندکی مهلت بده شاید رسد معشوقه ام





آخرین نبض زمان در دست یارم میزند





دست او بر ریشه ام مرهم دمادم میزند





قطره اشکش میشود آب حیاتم آن زمان





کز دل پرخون من فریاد ماتم میزند

mehraboOon
03-12-2011, 02:53 AM
(http://v3media.persiangig.com/document/help.htm)


فاصله

http://www.iranvij.ir/upload/images/bp8shqxid6jyu4bbs1jq.jpg




فاصله، یه پاره خط بین دوتا نقطه کور


فاصله، یه راه دور بین دوتا پرتو نور


فاصله، یه پشت بوم بین دو تا کفتر چاهی


فاصله،یه آسمون بین شبای مهتابی


فاصله، گلبرگ گل تا ریشه اقاقیا


فاصله، خورشید و ماه تا سرزمین ماهیا


فاصله، بین خدا تا آدما روی زمین


فاصله، هرجا که باشه فاصله ست فقط همین


بین دستای من و تو فاصله اما یه رویاست


فاصله بی فاصله تا زنده ایم این خوب پیداست


دوری ما از بر هم باعث فاصله نیست


فاصله اینجا حقیر است عشق باشد چاره نیست


قلب من با قلب تو هر لحظه هرجا می زند


گر نباشد مهر تو خون در رگم یخ می زند


در ره تو فاصله جایی ندارد ای عزیز


تا زمانی که نفس جان مرا رج می زند

R A H A
03-12-2011, 03:10 AM
خورشيد



آن زمان که خورشيد قلب من برای هميشه غروب کرد
آن زمان که خونی که در رگهايم جاری بود برای هميشه خشکيد
آن زمان که لبهايم برای هميشه بسته شد
آن زمان که افکارم من را تنها در ميان آسمان رها کردند
آن زمان که تنها جسمم از ميان رفت روحم به پرواز در آمد
آن زمان من مرده ام
وشب هنگام برای يک بار و آخرين بار من را در خوابت ببين
ببين که چگونه تمام استخوانهايم و تمام افکارم در گمنامی وتنهايی پوسيدند
و من از ميان رفتند

و آن لحظه من تنها يک چيز دارم
و آن خداوند يکتاست که بيشتر از هميشه به او نزديک شده
اما آنگاه مطمين باش

که برای اولين بار از نبودن تو شادانم و افسوس گذشته را نخواهم خورد

زيرا در نبود تو خداوند را در کنار خود احساس می کنم
احساسی واقعی که از تمام وجودم سر چشمه ميگيرد
کوچهايی که ميان من و تو بود از فردا نگفت
از رويای زيبای دنيا نگفت

از سبزی دست های پر محبتت هيچ نگفت

کوچه ای ساکت بود بی خروش بی عشق بود
نميدانم چرا؟

کوچه ای که ميان من و تو بود زيبا نبود

R A H A
03-12-2011, 03:13 AM
آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.
من بانگ بر گشیدم از آستان یاس
(( – آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))
باز غم بگرفت دامانم، دریغ
سر برآورد از گریبانم دریغ
غصه دم‌دم می‌کشم از جام غم
نیست جز غصه گوارانم، دریغ
ابر محنت خیمه زد بر بام دل
صاعقه افتاد در جانم، دریغ
مبتلا گشتم به درد یار خود
کس نداند کرد درمانم، دریغ
در چنین جان کندنی کافتاده‌ام
چاره جز مردن نمی‌دانم، دریغ
الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید
کز فراق یار قربانم، دریغ
جور دلدار و جفای روزگار
می‌کشد هر یک دگرسانم، دریغ
گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع
در میان خنده گریانم، دریغ
صبح وصل او نشد روشن هنوز
در شب تاریک هجرانم، دریغ
کار من ناید فراهم، تا بود
در هم این حال پریشانم، دریغ
نیست امید بهی از بخت من
تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ
لاجرم خون خور، عراقی، دم به دم
چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ

R A H A
03-12-2011, 03:14 AM
نمی گردانمت بر پهنه های آرزوئی دور
نمی رقصانمت در دودناک عنبر امید:
میان آفتاب و شب بر آورده ست دیواری ز خاکستر سحر هر چند،
دو کودک بر جلو خان سرائی مرده اند اکنون
سه کودک بر سریر سنگفرش سرد و صد کودک به خاک مرده مرطوب.
من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های آینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکه های آینه راهی به من بجو!
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:
احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛
احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ئی می زند جرس.

R A H A
03-12-2011, 03:14 AM
نمی لغزانمت بر مخمل اندیشه ئی بی پای
نمی غلتانمت بر بستر نرم خیالی خام:
اگر خواب آور ست آهنگ بارانی که می بارد به بام تو
و گر انگیزه عشق است رقص شعله آتش به دیوار اتاق من
اگر در جویبار خرد، می بندد حباب از قطره های سرد
و گر در کوچه می خواند به شوری عابر شبگرد -
دو کودک بر جلو خان کدامین خانه با رؤیا آتش می کند تن گرم؟
سه کودک بر کدامین سنگفرش سرد؟
صد کودک به نمناک کدامین کوی؟

R A H A
03-12-2011, 03:15 AM
بر بستر سبزه ها خفته ایم
با یقین سنگ
بر بستر سبزه ها با عشق پیوند نهاده ایم
و با امیدی بی شکست
از بستر سبزه ها
با عشقی به یقین سنگ برخاسته ایم

R A H A
03-12-2011, 03:16 AM
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی یود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چه قدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود
کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود
آسمان پرشد از خال پروانه های تماشا
عکس گنجشک افتاد در آبهای رفاقت
فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه
باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت
شاخه مو به انگور
مبتلا بود
کودک آمد
جیب هایش پر از شور چیدن
ای بهار جسارت
امتداد در سایه کاج های تامل پاک شد
کودک از پشت الفاظ
تا علف های نرم تمایل دوید
رفت تا ماهیان همیشه
روی پاشویه حوض
خون کودک پر از فلس تنهایی زندگی شد
بعد خاری
پای او را خراشید
سوزش جسم روی علف ها فنا شد
ای مصب سلامت
شور تن در تو شیرین فرو می نشیند
جیک جیک پریروز گنجشک های حیاط
روی پیشانی فکر او ریخت
جوی آبی که از پای شمشاد ها تا تخیل روان بود
جهل مطلوب تن را به همراه می برد
کودک از سهم شاداب خود دور می شد
زیر بارانم تعمیدی فصل
حرمت رشد
از سر شاخه های هلو روی پیراهنش ریخت
در مسیر غم صورتی رنگ اشیا
ریگ های فراغت هنوز
برق می زد
پشت تبخیر تدریجی موهبت ها
شکل پرپرچه ها محو می شد
کودک از باطن حزن پرسید
تا غروب عروسک چه اندازه راه است ؟
هجرت برگی از شاخه او را تکان داد
پشت گلهای دیگر
صورتش کوچ می کرد
صبحگاهی در آن روزهای تماشا
کوچ بازیچه ها را
زیر شمشاد های جنوبی شنیدم
بعد در زیر گرما
مشتم از کاهش حجم انگور پر شد
بعد بیماری آب در حوض های قدیمی
فکر های مرا تا ملالت کشانید
بعد ها در تب حصبه دستم به ابعاد پنهان گل ها رسید
گرته دلپذیر تغافل
روی شنهای محسوس خاموش می شد
من
روبرو می شدم با عروج درخت
با شیوع پر یک کلاغ بهاره
با افول وزغ در سجایای ناروشن آب
با صمیمیت گیج فواره حوض
با طلوع تر سطل از پشت ابهام یک چاه
کودک آمد میان هیاهوی ارقام
ای بهشت پریشانی پاک پیش از تناسب
خیس حسرت پی رخت آن روزها می شتابم
کودک از پله های خطا رفت بالا
ارتعاشی به سطح فراغت دوید
وزن لبخند ادراک کم شد
فریادی و دیگر هیچ .
چرا که امید آنچنان توانا نیست
که پا سر یاس بتواند نهاد.

R A H A
03-12-2011, 03:16 AM
گفتی که مرا دوست نداری گله‌ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله‌ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه، باید بروم حوصله‌ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله‌ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله‌ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله‌ای نیست

R A H A
03-12-2011, 03:17 AM
توکوچ کردی و با یادها رفتی
نسیم بودی و همراه بادها رفتی
میان وسعت هنگامه سپیده سرخ
طلوع کردی و بامداد رفتی
به ارتفاع بلندی که تا خدا می رفت

R A H A
03-12-2011, 03:18 AM
عروج کردی و تا امتدادها رفتی
دلم گرفته ، اى دوست ! هواى گریه با من . . .‏
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا، من؟
نه بسته‏ام به کس دل ، نه بسته دل به من کس . . .‏
چو تخته پاره بر موج رها ، رها ، رها ، من‏. . .
زمن هر آن که او دور ، چو دل به سینه نزدیک !!!
به من هر آن که نزدیک ، از او جدا ، جدا ، من . . .
نه چشم دل به سویى ، نه باده در سبویى !‏
که تر کنم گلویى به یاد آشنا ، من . . .‏
ستاره‏ها نهفتم در آسمان ابرى . . !
دلم گرفته، اى دوست! هواى گریه با من . . .
خدای من همه اشکم نظر به چشم ترم کن
شکسته خاطر دهرم از این شکسته ترم کن
دل فسرده ی بی عشق را به سینه نخواهم
مرا در آتش شوقی بسوز و شعله ورم کن

R A H A
03-12-2011, 03:18 AM
دیدی دلم شکست
دیدی که این بلور درخشان عمر من
بازیچه بود؟
دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من
از دست کودکی که ندانست قدر ان
افتاد بر زمین
دیدی دلم شکست؟

R A H A
03-12-2011, 03:19 AM
دلم تنگ است
بسان قایقی گم گشته در دریا
پر از ترس است
نمیدانم کجا بودم کجا هستم
مقصد نامعلوم است
در این آشفته بازار
به دیدار تو مشتاقم
……………
پر تشویشمو حال خود نمیفهم
دلم تنگ است
برای آن نگاه شوخ و شیطانت
برای آن حس غریب چشمانت
نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم
دل تو پس چرا اینسان آرام است
!!!!!!!!!!

R A H A
03-12-2011, 03:20 AM
می دونم دلت گرفته


من برات سنگ صبورم


چی شده تنها نشستی


مثل تو از همه دورم


واسه من زندگی سرده


نکنه توهم غریبی


کاش می شد اشکاتو پاک کرد


بمیرم توهم بریدی


چه تبسم قشنگی


وقتی به غم ها بخندی


آخه ارزشی نداره


دل به این دنیا ببیندی


نازنین دنیا همینه


اون که خوب بود بدترینه


نکنه تنها گذاشتت


آخر عشقها همینه


می دونی چقدر عزیزه


قطره سپید شبنم


مثل اون اشکای نازت


رو تن گلهای مریم

R A H A
03-12-2011, 03:20 AM
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه


به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه


کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه


نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه


از این سرگشتگی بیزارم و بیزار


ولی راه فراری نیست از این دیوار


برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود


برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود


در این سرداب ظلمت نور راهی بود


در این اندوه غربت سرپناهی بود


شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد


کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد


اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم


مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم

R A H A
03-12-2011, 03:21 AM
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست…؟
چه بگویم با تو؟ دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه بگویم با تو؟
که سحرگه دل من
باز از دست تو ای رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ آمده بود

R A H A
03-12-2011, 03:21 AM
این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه


درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه


این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه


گردای رو آینه ها فقط غم زندگیه


این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه


مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه


این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه


آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه


این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه


جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه

R A H A
03-12-2011, 03:22 AM
ز تنهایی دلم افســــــــــــرده ، و سردر گریبونه
چنان مجنون بی لیلی ، که در صحرا پریشونه
مثال تک درختـــــی در ، شب سرد زمستونم
که حتــــــــــــی یک کلاغ پیر هم از من گریزون

R A H A
03-12-2011, 03:23 AM
امشب دلم تنهاست
امشب هوای گریه دارم باز
در سینه ام اکنون
دنیایی از اندوه
دنیایی از درد است
گویی تمام ابرها یک ریز می بارد
افسوس دلم تنهاست
با خویشتن تنهایم
امشب تمام کوچه ها خالیست
پس کوچه های میعاد هم تنهاست
امشب دوباره گریه خواهم کرد
در سوگ آن شبها
امشب دلم تنهاست

R A H A
03-12-2011, 03:24 AM
خسته که نه افسرده ام من غمگین و تنها
بسته شده و مرده اند این بال و پرها
زاغکان را چه درکی است از بال کبوتران
بال سیاهشان را چه وزنی است بر قافیه سبکبالان
سوز و آه تاریک است به سان قفس
آلوده گشته به غم این آخرین نفس
الحان و اشعار سیاه مرده و بی روحم
به مثابه کس نبود و مشابه است به مرگم
من نیز مرده ام به سان اشعارم
آن کس که به دار آویخته کردند منم

R A H A
03-12-2011, 03:25 AM
فریاد ها مرده اند……سکوت جاریست
تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است
میگویند خدا تنهاست
ما که خدا نیستسم…………..پس چرا از همه تنها تریم

R A H A
03-12-2011, 03:26 AM
روزهای بودنم همه با من بیگانه بودند
نه شاخه گلی برایم می اوردند
نه برایم می خندیدن
و نه برایم می گریستند
وقتی رفتم همه امدند برایم دسته گل اوردند
سیاه پو شیدند
وبرایرفتنم گریستند
شاید تنها جرمم نفس کشیدن بود

R A H A
03-12-2011, 03:28 AM
آرزو دارم که بمیرم ….
سالهاست که به امید مردن زنده ام
دلم میخواهد که مرگ ……فقط مرگ به سراغ من بیاید …….
اما از بخت بدم مرگ هم برای من ناز میکند……

R A H A
03-12-2011, 03:28 AM
ای زندگی من خسته ام تا کی سکوت تا کی اسیر
ای مرگ تلخ این دست من دستم بگیردستم بگیر
در سینه ام ای آرزو محض خدا دیگر بمیر
ای لحظه ها من از شما سر خورده ام ترکم کنید
ای روز و شب من آ دمی دل مرده ام ترکم کنید ترکم کنید
من تا گلو در حسرتم افسرده ام ترکم کنید
از وحشت فردای خود آزرده ام ترکم کنید
ای اشک گرم آروم بریز بر گونه بیمار من
لذت ببر ای غم تو هم از این همه آزار من
در لحظه بیداد غم کی میشود غمخوار من
ای لحظه پایان این امشب و فردا نکن
درد بزرگ بودنم را ای زمان حاشا نکن

R A H A
03-12-2011, 03:29 AM
چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم
از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم
سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم

R A H A
03-12-2011, 03:33 AM
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد

آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد



تو که نزدیک تر از من به منی می دانی



دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد



هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم



از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد



دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق



بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد



ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را



غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد

R A H A
03-12-2011, 03:34 AM
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم
باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می‌کشم

R A H A
03-12-2011, 03:34 AM
به خاطر آور ، كه آن شب به برم ،
گفتی كه : بی تو ، ز دنیا بگذرم .
كنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری ، شكسته بین ما .
گریه می كنم
با خیال تو
به نیمه شب ها ،
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها .
بی تو خسته ام
دل شكسته ام
اسیر دردم ،
از كنار من
می روی ولی
بگو چه كردم
رفته ای و من ، آرزوی كس
به سر ندارم .
قصه ی وفا با دلم مگو
باور ندارم .......

R A H A
03-12-2011, 03:56 AM
خود را به صخره مي زنم فردا كه شايد

«ساحل » شوم آغوش دريا را كه شايد



يك موج از چشم سياهت در نگاهم

پيدا كند آغاز رويا را كه شايد


من باشم و تو باشي و يك آسمان عشق

تو باشي و من باشم و فردا كه شايد


باشد،نباشد ارزشي ديگر ندارد

وقتي كه باشم يا تو باشي يا كه شايد.....!!!

R A H A
03-12-2011, 03:58 AM
شب و ستارگان و تاريكي همگي زيبايند..
اما چه سود كه ما در خوابيم..
صبر و اميد و شكيبايي همگي زيبايند..
اما چه سود كه ما بي تابيم..
بهشت واخرت و ان دنيا همگي زيبايند..
اما چه سود كه مادر اتش مي سوزيم..
همه چيز در دنيا زيبايند..
خوشا به حال انهاييكه بينايند..
اتشهاي ان دنيا سوزانند..
واي بر حال انهايي كه گنهكارند

R A H A
03-12-2011, 03:59 AM
اگه يكي رو ديدي وقتي داري رد ميشي بر مي گرده ونگات مي كنه
بدون براش مهمي
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي رفتي بر مي گرده و با عجله مياد به سمتت
بدون براش عزيزي
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي بر مي گرده و نگات مي كنه
بدون واسش قشنگي
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه مي كني مياد با هات اشك مي ريزه
بدون دوستت داره
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري با يكي ديگه حرف مي زني تركت مي كنه
بدون عاشقته

R A H A
03-12-2011, 04:08 AM
عشق، تصمیم قشنگی ست
بیـا عـاشق شـو

نه اگر قلب تو سنگی ست
بیـا عـاشق شـو

آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست
شوق پرواز تو رنگی ست

بیـا عـاشق شـو

ناگهان حادثه ی عشق، خطر کن، بشتاب
خوب من، این چه درنگی ست

بیـا عـاشق شـو

با دل موش، محال است که عاشق گردی
عشق، تصمیم پلنگی ست

بیـا عـاشق شـو

تیز هوشان جهان، بر سر کار عشقند
عشق، رندی است، زرنگی ست

بیـا عـاشق شـو

کاش در محضر دل بودی و میدیدی تو
بر سر عشق، چه جنگی ست!

بیـا عـاشق شـو

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
صورت آینه زنگی ست،

بیـا عـاشق شـو

می رسی با قدم عشق به منزل، آری...
عشق، رهوار خدنگی ست،

بیـا عـاشق شـو

باز گفتی تو که فردا!!! به خدا فردا نیست
زندگی، فرصت تنگی ست،

بیـا عـاشق شـو

کار خیر است، تأمل به خدا جایز نیست!
عشق، تصمیم قشنگی ست

بیـا عـاشق شـو

R A H A
03-12-2011, 04:09 AM
اگه دلــــت مثل من گرفت

منــــــو خبر کن

بغض گره خوردتو

وا کن و گریـــــــه سر کن

بذار بسوزم از تـــــــــو

تو دل این سیاهــــی

از تـــــــــــــــــو که بی گلایه

هنوز رفیق راهـــــی

بی تــــــــو به دست کی بدم

این دل پاره پاره رو

کجا فرامـــــــوش کنم

این شب بــــــی ستاره رو

از عاشقی دلـــــم پره

محاله گمــــــــراه بشم

محاله بعد از تــــــــــو بخوام

بازم خاطر خــــــواه بشم

جدا شـــــدم از تــــــــــو و غم

به غربت دلـــــم زده

تــــــــــــو هم سفر کن و برو

از این غــــــــــروب غم زده

R A H A
03-12-2011, 04:09 AM
از میان رمز و رازهای عشق

جز همین سه حرف

جز همین سه حرف ساده ی میان تهی

چیز دیگری سرم نمی شود

من

سرم نمی شود

ولی راستی

دلم که می شود...



"قیصر امین پور"

R A H A
03-12-2011, 04:09 AM
استاد عشقم


هر شب فـزاید٬ تـاب و تـب من


وای از شـب من٬ وای از شـب من

یـا من رسانـم٬ لـب بر لـب او

یـا او رسانـد٬ جـان بر لـب من

استـاد عـشـقـم٬ بـنشیـنی و بـرخـوان

درس مـحبت٬ در مکـتب من

رسم دو رنـگی٬ آئـین مـا نـیست

یـکـرنـگ بـاشد٬ روز و شـب من

گـفـتم رهی را٬ کـامشب چـه خـواهی؟

گـفت آنـچه خـواهـد نـوشـین لـب من.

R A H A
03-12-2011, 04:11 AM
و مهربون

به خاطرت تو اين زمون

تويي تنها اميدم

تويي تنها آرزوم



مثه بغضي تو گلوم

مثه قاب عکس روبه روم

اينقدر دوست دارم

حتي اگه بشي نامهربون



مثه رويا تو شبي

مثه وقتی که کنارمي

اينقدر نگات ميکنم

تا آروم کنارم بخوابي



حس خوب موندني

تا هميشه کنارمي

از ذهنم نميري

پس پيش من بمون

R A H A
03-12-2011, 04:13 AM
در عرض یک دقیقه می شه یکی رو خورد کرد


در عرض یک ساعت می شه کسی رو دوست داشت

در عرض یک روز می شه عاشق شد ...

ولی یه عمر طول می کشه تا کسی روکه دوست داری فراموش کنی


نشستم گريه کردم ... واسه دل خودم ... واسه دل تو ... واسه غصه ي پاييز ... واسه تنهايي ميخک توي دفتر شعرم ... واسه سربلندي کاج تو زمستون ... واسه پروانه که سوخت ... واسه شمعي که اب شد تا از قطره هاش ياد بگيرند که سوختن يک طرفه هم ميتونه باش....

R A H A
03-12-2011, 04:14 AM
نه فرصتها میتوانند

عشق مرا تغییر دهند و

نه گذشت زمان میتواند

آسیبی به آن برساند

زمین با تمام هنرهایش،

چگونه تواند پهلو زند

به عشقی که میابیم و

از آن خود میسازیم...؟!

R A H A
03-12-2011, 04:19 AM
غم زمانه خورم یا فراق یارکشم

در خواب ناز بودم شبی
دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید وفا.....
غم با همه بیگانگی
هر شب به من سر میزند

R A H A
03-12-2011, 04:19 AM
شبها....




شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی

آوای تو می خواندم از لایتناهی
آواز تو می آردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی

شبها که بی تو پلک غزل بسته می شود
از لحظه های بی تو دلم خسته می شود
باور بکن دل مغرور و ساکتم
هر لحظه بیشتر به تو وابسته می شود

R A H A
03-12-2011, 04:23 AM
چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی‌درمان بگریم
گهی بر حال بـی سامان بخنـدم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست


مده گر عاقلی بیهوده پندم



گر آوازم دهی من خفته در گور
برآساید روان دردمندم
سری دارم فدای خاک پایت
گر آسایش رسانی ور گزندم
وگر در رنج سعدی راحت توست
من این بیداد بر خود می پسندم




http://sl.glitter-graphics.net/pub/665/665372cjfw8ibynw.gif

R A H A
03-12-2011, 04:24 AM
سالها بود که در مزار تنهاییم خفته بودم
ناگاه با مشتی آب سرد بررویمزارم برآشفتم
بوی چند شاخه گل مریم مشامم رانوازش داد
بعداز سالیانی احساس کردم نمردهام!
دختریسیاه پوش برسر مزارم فاتحه میخواند
وجودم به لرزهافتاد
او کهبود؟؟
آیا اوهمانی بود
که بادستانش مرا به قعر خاک تبعید کرده بود؟
خاطرات در برابرم صفکشیدند
موهای خاکخورده ام را
میاندستان استخوانی ام فشردم
حفره خالی چشمانم لبریز از اشکشد
احساس مرگو زندگی بر قلبم چنگ میزد
میان دلهره و تردید دختر سیاهپوش رفت
ولی هنوزخاطراتی که در ذهنم بر آنها
مهر باطلزده بودم در برابرم نقش می بستند



http://img.123greetings.com/eventsnew/edec_winter_romance/8525-003-28-1069.gif

R A H A
03-12-2011, 04:26 AM
همین است قصه آرام زندگی...

زنگ آویز باش و زنگ آویز بمان ...

برای خودت تا همه چیز را به مثابه ی زمزمه خداوند بینگاری ...

برای عزیزانت تا روی چشمشان بگذارند تو را با تمام سادگی ات...

و برای خدا تا به وجود معصوم و ساده ات بنازد
*یه دوست دارم به اسم ساره.میلهای قشنگی میزنه برام اینم یکی از اون میلهاست.
**حالم خوب نیست .نکنه فکر کنین یاد گذشته ها هستما. نه .به طور کلی همه چی فراموشم شده وسپردمش دست خدا.اما حالم بده.زندگیم بدجور ریخته بهم وضعیت کارم.وضعیت زندگی شخصیم.رابطم با خانوادم.در کل همه چی خرابه.یکی واسم دعا کنه.


خدایا خسته م .خسته.صدامو می شنوی؟!

mehraboOon
03-12-2011, 05:37 AM
قلب دختر از عشق بود




پاهایش از استواری و دست هایش از دعا
اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود
پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمانش را به در کشید .
ریسمان نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید، دور قلب
و استواری و دعاهایش نا امیدی پیله ای شد و دختر ، کرم کوچک ناتوانی
خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند،
اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد.
دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود و می گفت:
نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود
شیطان می خندید ودور کلاف نا امیدی می چرخید.
شیطان بود که می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود


http://pic.azardl.com/images/32887244850852248679.jpg





خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند
پروانه بر شاخه های رنجور دختر نشست و دختر به یاد آورد
که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای.
اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ، پس انسان نیز می تواند

خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن تا فرشته ها گره های دیگر را
دختر نخستین گره را باز کرد .......
و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله ای و نه کلافی
هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد ،
شیطان مدت ها بود که گریخته بود

mehraboOon
03-12-2011, 05:57 AM
سخنان زیبا و خواندنی






مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند

اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست . . .

.

.

.

رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد ، اما حتمی است . . .

.

.

.


(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/1pygahtdqphsrtr5n503.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/1pygahtdqphsrtr5n503.jpg)


غیرممکن کلمه ای است که فقط در فرهنگ لغت انسانهای احمق یافت می شود.

.

.

.

کسی که از هیچ کس خوشش نمی آید،بدبخت تر از کسی است که هیچ کس دوستش ندارد.

.

.

.
(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/mdtaz97tcup0xnbb6fun.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/mdtaz97tcup0xnbb6fun.jpg)

خدا روزی ده پرندگان است،اما روزی آنها را به داخل لانه نمی ریزد.

.

.

.

اشتباه را تصحیح نکردن،خود اشتباه دیگری است.

.

.

.
(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/gyofcqzwmu9ptbrhirv.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/gyofcqzwmu9ptbrhirv.jpg)

مشکلات فرصتهایی هستند که به شما داده شده اند تا بتوانید

جوهر وجود خود را بروز دهید و حداکثر تلاش خود را بکنید.


.

.

.

راز بزرگ زندگی در شکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ نمود.

.

.

.
(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/69fvffuo4splr0uboc4h.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/69fvffuo4splr0uboc4h.jpg)


دنیا آنقدر وسیع است که برای همه ی مخلوقات جایی هست

به جای آنکه جای کسی را بگیرید،تلاش کنید جای واقعی خود را بیابید.

.

.

.

رمز کلیه پیروزی ها، اراده است.

.

.

.


(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/q826k9nc52tmozb4kc3.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/q826k9nc52tmozb4kc3.jpg)

وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش هم یک دوست واقعی باشد.

.

.

.

ا نسان خوراک زمین است.

.

.

.
(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/5ogtqwo8ho5nxkd0z4i.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/5ogtqwo8ho5nxkd0z4i.jpg)

اگرسازنده ی قفس معنای پرواز را می دا نست،از کارش دست می کشید.

.

.

.

اگر تنها ترین تنها شوم، باز هم خدا هست، او جا نشین تمام نداشتنی هاست.

.

.

.


(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/18dl8wnvig5oqm2y83rq.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/18dl8wnvig5oqm2y83rq.jpg)
مبارزه هرقدر صعب،صعود را ادامه بده،شاید قله تنها در یک قدمی تو باشد.

و بدان آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزا نی می دارند، نمی توا نند خود از آن بی بهره باشند.

.

.

.


(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/p27cktsz710yj21tbsb.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/p27cktsz710yj21tbsb.jpg)


به آرامش رسیدن، نه با فراموش کردن زندگی بدست می آید و نه با غرق کردن خود در زندگی.

.

.

.

ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده ، می داند.
ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس به دنیا آورده، می داند.
ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه ، می داند.
ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را می کشد ،
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جامانده ،
ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان به در برده، می داند...

.

.

.


(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/2etledb38yyre55lczpq.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/2etledb38yyre55lczpq.jpg)


باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند . . .

.

.

.

زندگی دو قسمت است،آنچه گذشته،رویایی بیش نبوده و آنچه هنوز نیامده آرزویی بیش نیست.

.

.

.


(http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)http://www.iranvij.ir/upload/images/bagik2ng5pumn883z48q.jpg (http://www.iranvij.ir/upload/images/bagik2ng5pumn883z48q.jpg)


زبان عاقل درقلب اوست وقلب احمق در زبانش.
زخمی که دوست وارد کرده است،بهبود نمی یابد.
زمین مالک افراد است نه افراد مالک زمین.
سخاوت،بخشیدن پیش از تقاضاست.
سنگین ترین بار در سفر کیف خالی است.
سکوت گاهی بهترین پاسخ است.
مرگ تمام نفرتها را دفن می کند.

.

.

.

معجزه ها رخ می داد،اگر جوانان می دانستند و پیران می توانستند.

mehraboOon
03-12-2011, 12:11 PM
از قناری به قناری





http://pic.azardl.com/images/97525862492520657258.jpg



بی تو میشه با نسيم بیعتی همیشه کرد
میشه با پنجره ساخت توی گلدون ریشه کرد...

بی تو از آینه ها میشه تا ستاره رفت
بی تو میشه زنده بود



زندگی نمیشه کرد...

میشه با شب راه اومد میشه از گریه گذشت
میشه گم شد تو قفس همه دنیا رو گشت...

میشه از رنگین کمون به طلوع گل رسید
روی خواب اطلسی پر پروانه کشید...

از قناری به قناری

میشه نور و بوسه برد...
از ترانه تا ترانه شاپرک میشه شمرد...

جنگل و میشه شنید میشه دریاچه رو گفت...
میشه رود رو دوره کرد میشه قله رو شکفت...

توی تکرار حق توسومه ساعت...
میشه پنهون شد و تقویمو پس زد...

میشه گم شد تو برگشت سپیده...
عکس ماه و به سقف قفس زد...

میشه با شب راه اومد میشه از گریه گذشت
میشه گم شد تو قفس همه دنیا رو گشت...

میشه از رنگین کمون به طلوع گل رسید
روی خواب اطلسی پر پروانه کشید...

از قناری به قناری
از قناری به قناری

از قناری به قناری میشه نورو بوسه برد
از ترانه تا ترانه شاپرک میشه شمرد

جنگل و میشه شنید میشه دریاچه رو گفت...
میشه رود رو دوره کرد میشه قله رو شکفت...

بی تو میشه با نسيم بیعتی همیشه کرد
میشه با پنجره ساخت توی گلدون ریشه کرد...

بی تو از آینه ها میشه تا ستاره رفت
بی تو میشه زنده بود زنده بود زندگی نمیشه کرد

mehraboOon
03-12-2011, 01:35 PM
(http://kharid24.net/cd14_9069_%D9%86%D8%B1%D9%85%20%D8%A7%D9%81%D8%B2% D8%A7%D8%B1%20%D8%AA%D9%82%D9%88%D9%8A%D8%AA%20%D8 %A7%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AC%20%D9%85%D8%BA%D8%B2.h tml)


1- به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد...




(http://salijoon.info/)http://pix2pix.org/my_unzip/12723081888.jpg (http://pix2pix.org/my_unzip/12723081888.jpg)

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)2 - هوس بازان کسی راکه زیبا می بینند دوست دارند... اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند...

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join) (http://salijoon.info/)http://pix2pix.org/my_unzip/127230818818.jpg (http://pix2pix.org/my_unzip/127230818818.jpg)
(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)
3- وقتی در زندگی به یک در بزرگ رسیدی نترس و نا امید نشو... چون اگه قرار بود در باز نشود جای آن دیوار می گذاشتند...

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join) (http://salijoon.info/)http://pix2pix.org/my_unzip/127230818823.jpg (http://pix2pix.org/my_unzip/127230818823.jpg)

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)4- آنچه که هستی، هدیه خداوند است و آنچه که خواهی شد، هدیه تو به خداوند... پس بی نظیر باش. ..

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join) (http://salijoon.info/)http://www.pix2pix.org/my_unzip/126358648011.jpg (http://www.pix2pix.org/my_unzip/126358648011.jpg)

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)5- شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار دیگران در آن نباشد...

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join) (http://salijoon.info/)http://www.pix2pix.org/my_unzip/126358648014.jpg (http://www.pix2pix.org/my_unzip/126358648014.jpg)
(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)
6- بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید...

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join) (http://salijoon.info/)http://www.pix2pix.org/my_unzip/122617254316iy3on.jpg (http://www.pix2pix.org/my_unzip/122617254316iy3on.jpg)

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)7- وقتی زندگی برایت خیلی سخت شد به یاد بیاور که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد. ..

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join) (http://salijoon.info/)http://pix2pix.org/my_unzip/124133198722.jpg (http://pix2pix.org/my_unzip/124133198722.jpg)

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)8- هر اندیشه ی شایسته ای، به چهره انسان زیبائی می بخشد...

(http://salijoon.info/)http://pix2pix.org/my_unzip/124133198715.jpg (http://pix2pix.org/my_unzip/124133198715.jpg)

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)9- قابل اعتماد بودن ارزشمند تر از دوست داشتنی بودن است. ..

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join) (http://salijoon.info/)http://pix2pix.org/my_unzip/12285873242.jpg (http://pix2pix.org/my_unzip/12285873242.jpg)

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)
10- نگو: شب شده است. .. : بگو صبح در راه است

(http://groups.yahoo.com/group/soha-group/join)
(http://salijoon.info/)http://www.pix2pix.org/my_unzip/1230931989zp2n2del.jpg (http://www.pix2pix.org/my_unzip/1230931989zp2n2del.jpg)

R A H A
03-12-2011, 03:31 PM
فرصت نشد بهت بگم ........

توي قلبت جايي واسم نيست نمي گم كسي رو داري
اما ديگه باورم شد كه مي خواي تنهام بذاري
ديگه دستاتو ندارم ديگه چشمات مال من نيست
اون نگاه جستجو گر اين روزا دنبال من نيست
نمي گم داري مي گردي دنبال يه عشق تازه
اما كوله بارو بستي در به روي كوچه بازه
تو ميري من نمي دونم كه گناه من چي بوده
اما هر دليلي باشه واسه رفتن تو زوده
توي قلبت جايي واسم نيست نمي گم كسي رو داري
اما ديگه باورم شد كه مي خواي تنهام بذاري
ديگه دستاتو ندارم ديگه چشمات مال من نيست
اون نگاه جستجو گر اين روزا دنبال من نيست
چي بگم من از درونم تو همه چي رو مي دوني
همه حيرتم از اينه چرا پيشم نمي موني
من هنوزم نمي دونم تو مسافر كجايي
نمي دونم كجا ميري توي قرن بي وفايي
توي قلبت جايي واسم نيست نمي گم كسي رو داري
اما ديگه باورم شد كه مي خواي تنهام بذاري...

R A H A
03-12-2011, 03:32 PM
يه روز مثل يه چيکه بارون از کنارم گذشتي

اون روز هيچ وقت فکر نمي کردم يه روز تشنه مي مونم

و هر لحظه ارزوي تو رو مي کنم.

تند وتند تقويم را ورق ميزنم!به دنبال تاريخ آن روز عزيز!

اما پيدايش نمي کنم!خدايا مگر مي شود؟ما هر دو با هم آن روز را آن روز عزيز را توي

دفتر خاطرات مشترک دلمان علامت زديم و تو! خود خود تو با همان دستخط هميشگيت

بالاي صفحه نوشتي مهم!

نه خدايا!چطور ممکن است؟؟؟

همه ي عمر تمام تقويم ها را ورق مي زنم!فقط براي رسيدن به آن تاريخ.....

و هيچ وقت نمي فهمم که تو آن صفحه را چقدر بي رحمانه به دل آتش سپردي!

هيچ وقت....

R A H A
03-12-2011, 03:32 PM
صداي قدم‌هايت را هنوز هم مي‌شنوم.!..

آن‌روزها عاشقانه با هم گام برمي‌داشتيم.

شب‌ها ستاره بوديم در آسمان، .. و هر صبح مي‌رفتيم تا رسيدن به خورشيد.

آن‌روزها در کنار هم، به شماره‌ي قدم‌هامان فکر نمي‌کرديم.

آن‌روزها هيچ‌چيز اهميت نداشت!!!!!!! هيچ‌چيز به اندازه‌ي تو اهميت نداشت.!..

اما..

اين‌روزها سکوت را حس مي‌کنم.!.. و مي‌دانم که فاصله‌ها را دوست ندارم.

در اين‌روزها من تمام دقايق و ثانيه‌ها را مي‌شمارم، تا رسيدن به تو.

R A H A
03-12-2011, 03:33 PM
تنهائي جاي پايش را عميق تر
و ماندن در اين غربت
لحظه هاي غرق در مرداب را
شدت بخشيده

مانند شاخه اي خشک شکننده
و چون عمر يک حباب
لحظه هاي شيرين، کوتاه
کوره راه خوشبختي، تاريک و متروک
زمان در تسخير پائيز
و من
همچنان در انتظار بهار ....

R A H A
03-12-2011, 03:33 PM
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده

زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی

حس کنی که هنوز دوستش داری

چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیوار تکیه بدی

که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدر سخته تو خیال ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقت دیدنش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه

دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه

اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز

دوسش دار

R A H A
03-12-2011, 03:34 PM
کاش قلبم درد تنهايی نداشت
چهره ام هرگز پريشانی نداشت
برگ های آخر تقويم عشق
حرفی از يک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سرد عشق را
بی خطر پيمود و قربانی نداشت

R A H A
03-12-2011, 03:35 PM
خسته و در به در شهر غمم
شبم از هرچی شبه سیاه تره
زندگی زندون سرد کینه هاست
رو دلم زخم هزار تا خنجره
چی میشد اون دستای کوچیکو گرم
رو سرم دست نوازش میکشید
بر سر تنهایی و سرد منو
بوسه ی گرمی به آتیش میکشید
چی میشد تو خونه ی کوچیک
من غنچه های گل غم باز نمیشد
چی میشد هیچکسی تنها نمی ذاشت
جز خدا هیچکسی تنها نمیشد
من هنوز در به در شهر غمم
شبم از هر چی شبه سیاه تره
***
((داریوش))

R A H A
03-12-2011, 03:35 PM
زلف آشفته و خوي كرده و خندان لب و مست
پيرهن چاك و غزل خوان و صراحي در دست
نرگسش عربده جوي و لبش افسوس كنان
نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست...
(حضرت حافظ)

R A H A
03-12-2011, 03:39 PM
تقصير از ما نيست؛
تمامي قصه هاي عاشقانه
اينگونه به گوشمان خوانده شده‌اند.
تصوير مجنون بيدل و فرهاد کوه کن
نقش‌هاي آشناي ذهن ماست.
و داستان حسرت به دل ماندن زُليخا به پند و اندرز، آويزۀ گوشمان شده ‌است.
غافلانه سرخوشيم
و عاجزانه ظالم؛
و عاشق، محکوم است به مدارا،
تا بينوا را جاني و دلي هنوز ، مانده باشد...
اگر جان داد ، شور عشق‌مان افسانه ديگري آفريده‌است.
اگر تاب نياورد ، لياقت عشق‌مان را نداشته‌است.
يکديگر را مي‌آزاريم.
ياد گرفته‌ايم که معشوق هر چه غدارتر، عاشق شيداترست.
و عاشق هر چه خوارتر شود، عشق افسانۀ ماندگارتري خواهد شد

R A H A
03-12-2011, 03:42 PM
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم// نقشی به یاد روی تو بر آب می زدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته// جامی به یاد گوشه محراب می زدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست// بازش ز طره تو به مضراب می زدم
روی نگار در نظرم جلوه می نمود// وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ// فالی به چشم و گوش در این باب می زدم..
نقش خیال تو تا وقت صبحدم// بر کارگاه دیده بی خواب می زدم
ساقی بصوت این غزلم کاسه می گرفت//میگفتم این سرود و می ناب میزدم
خوش بود بوقت حافظ و فال مراد و کام//بر نام عمر و دولت احباب می زدم

R A H A
03-12-2011, 03:43 PM
ساده بودیم ‚ ساده بودیم ‚ مثل قلب عاشق
مثل ساحل یه دریا چش براهه خط قایق
ساد ه بودیم ساده بودیم خونه مون جای صدا بود
یه نمکدون شکسته ‚ میون سفرۀ ما بود
از عزیزترین عزیزا دم به دم دشنه می خوردیم
وقت خواب جای ستاره ‚ زخمامون رو می شمردیم
قصه ‚ قصۀ سفر بود
روی تیغۀ یه دشنه
زندگی فقط همین بود
دریا دور و لبا تشنه
ساده بودیم اما هیچکس حرفای ما رو نفهمید
هیچ کسی پولک نور رو ، رو شبای ما نپاشید
ساده بودیم که بفهمیم معنی حادثه ها رو
بچشیم از این رفیقا ! طعم تلخ پشت پا رو
هر چی بودیم هر چی هستیم ‚ هنوزم مثل قدیمیم
اهل این حال و هواییم مهمون همین گلیمیم
قصه ‚ قصۀ سفر بود
روی تیغۀ یه دشنه
زندگی فقط همین بود
دریا دور و لبا تشنه!

R A H A
03-12-2011, 03:43 PM
وفادار


يه روزي، جك و جو كه دو تا دوست بودن بار و بنديلشون رو جمع كردن تا به يه سفر دور و دراز برن. جو وسايل زيادي همراهش نداشت. در واقع فقط به خاطر جك داشت مي رفت. اصلا حوصله سفر نداشت. اما جك كوله پشتي اش رو بست. مادر جك خيلي نگران پسرش بود. پس صورت جو رو بين دو تا دستاش گرفت و ازش خواهش كرد كه خيلي مواظب جك باشه. اما مادر جو چنين چيزي از جك نخواست.
اون دوتا راه افتادن. از ميون دره هاي تاريك و جنگلهاي انبوه و كوه هاي سر به فلك رسيده!!
جو همه جا جلوتر مي رفت. زمين رو نگاه مي كرد كه مبادا توش گودالي باشه و جك بيفته توش. شب ها كه جك توي جنگل مي خوابيد، جو بيدار مي موند و به چشماي جك نگاه مي كرد و مواظبش بود. جك حتي يه بار هم از جو به خاطر اين همه محبت تشكر نمي كرد. اما جو ناراحت نميشد.
تا يه روز وسطاي ظهر، يهو جو ايستاد. جك هم به روبرو نگاه كرد. يه خرس گنده سر راه اونا سبز شده بود. خرس روي دوپا ايستاد و شروع به نعره زدن كرد و خواست به جك حمله كنه! اما جو به طرف خرس پريد و اون رو به زمين انداخت و باهاش درگير شد. فقط به خاطر جك. جك هم از اين فرصت استفاده كرد و از يه درخت بالا رفت. جو با خرسه حسابي دعوا كردن. هر دوشون زخمي و خسته شدن. اما در نهايت اين خرسه بود كه با ضربه چنگالش جو رو كشت. جو يه آه بلند كشيد و به زمين افتاد. چشماش باز هم به طرف جك بود. مثل اينكه نگرانش بود. مثل اين كه از خرسه مي خواست كاري به كار جك نداشته باشه. آخه مادر جك اون رو دست جو سپرده بود.
خرس هم حسابي خسته بود. بعد از اينكه جو رو كشت، راهش رو گرفت و رفت. حال يه دعواي ديگه نداشت.
جك يواش يواش از درخت پايين اومد. به طرف جو رفت. دستي به سرش كشيد و گفت: حيف شد. سگ خوبي بود!!!

R A H A
03-12-2011, 03:47 PM
داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی
شهر خاموش دلم رو تو پرآوازه کردی
آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود
اومدی وقتی تو سینه نفس آخری بود
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
تا تویی تنها بهانه واسه زنده بودنم
من به غیر از خوبی تو مگه حرفی میزنم؟
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
رفته بودیم هر چی که داشتیم دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت میون دفتر من
من فراموش کرده بودم همه روزای خوبو
اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی

R A H A
03-12-2011, 03:48 PM
راز من

هیچ جز حسرت نباشد کار من
بخت بد بیگانه ای شد یار من
بی گنه زنجیر بر پایم زدند
وای از این زندان محنت بار من
وای از این چشمی که می کاود نهان
روز و شب در چشم من راز مرا
گوش بر در مینهد تا بشنود
شاید آن گمگشته آواز مرا
گاه می پرسد که اندوهت ز چیست
فکرت آخر از چه رو آشفته است
بی سبب پنهان مکن این راز را
درد گنگی در نگاهت خفته است
گاه می نالد به نزد دیگران
کو دگر آن دختر دیروز نیست
آه آن خندان لب شاداب من
این زن افسرده مرموز نیست
گاه میکوشد که با جادوی عشق
ره به قلبم برده افسونم کند
گاه می خواهد که با فریاد خشم
زین حصار راز بیرونم کند
گاه میگوید که : کو ‚ آخر چه شد
آن نگاه مست و افسونکار تو ؟
دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم
نیست پیدا بر لب تبدار تو
من پریشان دیده می دوزم بر او
بی صدا نالم که : اینست آنچه هست
خود نمیدانم که اندوهم ز چیست
زیر لب گویم : چه خوش رفتم ز دست
همزبانی نیست تا برگویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش
بیگمان هرگز کسی چون من نکرد
خویشتن را مایه آزار خویش
از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
پای در زنجیر می نالم که هیچ
الفتم با حلقه زنجیر نیست
آه اینست آنچه می جستی به شوق
راز من راز نی دیوانه خو
راز موجودی که در فکرش نبود
ذره ای سودای نام و آبرو
راز موجودی که دیگر هیچ نیست
جز وجودی نفرت آور بهر تو
آه نیست آنچه رنجم میدهد
ورنه کی ترسم ز خشم و قهر تو

فروغ فرخزاد

mehraboOon
03-12-2011, 08:35 PM
با من اي دوست ،اگر خوب اگر بد باشي ،تپش حس من اين است كه بايد باشي


http://www.iranvij.ir/upload/images/7fmx42kbsuu29xwjcp3e.jpg

R A H A
03-12-2011, 10:59 PM
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می یافتند کولی های جادو گیسوی شب را
همان جا ها که شب ها در رواق کهکشان ها خود می سوزند
همان جاها که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جا ها که پشت پرده شب دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو میکند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام ناگاه
ترا از دور می بینم که می آیی
ترا از دور می بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
ترا در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین ترا با بوسه خواهم چید
و گر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
(فریدون مشیری)

R A H A
03-12-2011, 11:00 PM
در دایره ای که آمدن ، رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این عالم راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
(حکیم عمر خیام )

R A H A
03-12-2011, 11:01 PM
عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرفه به خون
که خداحافظ تو . . .
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت شکست
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
باید از کوی تو رفت
دانم از داغ دلم بی خبری
و ندانی که کدام جام شکست
که کدام رشته گسست
گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی
عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
که خداحافظ تو . . .

R A H A
03-12-2011, 11:03 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/24.jpg


از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم که کاش برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم
میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه گم نشوم
تو مرا به دیار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی
پس بیا و باز در این راه تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری
در راه عشقی پاک تر و صادقانه تر ، زیرا که من و تو ما شده ایم
پس نگذار زمانه ی بیرحم دلهایی را که ز هم جدا نشدنی است را به درد آورد
دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه کردم
چه شبها که تا سحر به یادت با گونه های خیس از دلتنگی به سر بردم
چه روزها با خاطراتت نفس کشیدم
پس تو ای سخاوت آسمانی من
مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم

R A H A
03-12-2011, 11:04 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/23.jpg



تیکه بر جنگل پشت سر
روبروی دریا هستم
آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم
حال دریا آرام و آبی است
حال جنگل سبز سبز است
من که رنگم را باران شسته است
در چه حالی آیا هستم ؟
قوچ مرغان را می بینم
موج ماهی ها را نیز
حیف انسانم و می دانم
تا همیشه تنهــا هستم
وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز
من ولی در کار جان شستن
از غبار فردا هستم
صفحه ای ماسه بر می دارم
با مداد انگشتانم
می نویسم
من آن دستی که
رفت از دست شما هستم
مرغ و ماهی با هم می خندند
من به چشمانم می گویم
زندگی را میبینی
بگذار این چنین باشم تا هستم
(محمد علی بهمنی)

R A H A
03-12-2011, 11:05 PM
یکشبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پـُر ز لیلا شد دل پـُر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق...دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه..لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا...نشد
گفتم عاقل می شوی...اما نشد
سوختم در حسرت یک یا رَبت
غیر لیلا ..بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

R A H A
03-12-2011, 11:06 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/21.jpg



وقتی نگاه می کردم
از گل به خار رسیدم
با خود گفتم
پروردگارا ؟
چه فلسفه ای ست
در این همسایگی
و چه حکمتی ست
در این بیگانگی
( مسعود فردمنش )

R A H A
03-12-2011, 11:07 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/18.jpg


دلتنگ بودم و خسته




آمدم تا ماه نگاهت را




از پشت پنجره بچینم اما




پائیز حرفهایت به هوای شعرم خورد




و رعد یادت در واژه هایم پیچید




تمام خاطرات کز کرده از تو




خیس شدند!




چه بگویم وقتی دیوانه وار




سمت گلهایی که دارم از تو به آب می دهم




در حرکتم وآخرش نمی دانم




به کدام نا کجا آباد می رسم؟




تازه لهجه شعرم بهاری شده بود




که تو آمدی...........




ونگذاشتی لابه لای برگها شکوفه کنم




حالا از بهار نشانی نیست




تنها یک برگ؛که مرا می برد تا رویائی




که تا به حال ندیده ام




واینکه به او که هیچوقت فکرش را هم نمی کردم




چقدر فکر کردم؟؟!




و هنوز دلتنگم.....

R A H A
03-12-2011, 11:08 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/17.jpg


همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی
همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن
پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشد
افسوس... آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم

R A H A
03-12-2011, 11:09 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/16.jpg


من از آرزوهای به بلوغ نرسیده
در کودکی مرده
از تنهایی
و از خاطرات پرپر شده
از شکستن دلها
از تن های از پشت خنجر خورده

شکــوه هـــا دارم

* * *

افسوس که تنهاییم را کسی صدا نزد
دریغا که نامم را کسی هجی نکرد
حیف کسی از این قفس مرا رها نکرد
* * *

من از تاریکی کامل
از شب هایی که تاریکی امان ماه را بریده
از سینه با قلبی تکه تکه شده
شکــوه هـــا دارم
* * *
من از سادگی
از به نگاهی دل باختگی

شکــوه هـــا دارم
ر.الف (رهگذر)

R A H A
03-12-2011, 11:11 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/12.jpg



بگـذار آدمهـا تا میتوانند سنگ بـاشند ، تـو از نـژاد چشمــه بــاش . . . (زرتشت)

R A H A
03-12-2011, 11:13 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/8.jpg

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغــی ز قفـس پریده باشد
پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم

که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند

به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد

R A H A
03-12-2011, 11:14 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/1.jpg

چشمانـم به دنبال حقیقت می‌گردند
انگشتانـم ایمان و عقیده را احساس می‌کنند
پاکیزگی را با دستانـم لمس می‌کنـم

و همه چیز را زیـر بـاران اعتراف می‌کنـم
و سپس در مقایل آینـه ایستادم
آنرا شکستـم!
چه شبیه شد آیـنه با من . . .

R A H A
03-12-2011, 11:15 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/6.jpg


این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم بگو
آیینه در جواب من باز سکوت می کند
باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو
جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو
پاک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا
شاعر مرده ام بخوان گور علایقم بگو
با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره های عقل را با من سابقم بگو
من که هر آنچه داشتیم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو
یا به زوال می روم یا به کمال می رسم
یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو
(محمد علی بهمنی)

mehraboOon
03-13-2011, 06:12 PM
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه
کنارم هستی و باز هم بهونه هامو میگیرم
میگم:وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جای که از تنهایی میمیرم
از اینجا تا در برهم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
محله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
میدونم که یه وقت های دلت میگیره از کارم
روزای که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورای خودآزاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاست دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه ردپای عشق میاد زیر چتر برف
اگه حاله منو داری می فهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقت های دلت میگیره از کارم
روزای که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورای خودآزاری

mehraboOon
03-14-2011, 01:17 PM
همخونه عزيز
زماني پا به دشت سبز زندگي ميگذاري
همه شادند
تمام چشم ها مهربانند
اسمان پر از ستاره است
وانگار جزتو وخدا واو هيچ كس نيست
زمان ميگذرد تيك تاك تيك تاك تيك تاك.....
وتازه ان روي زندگي را ميبيني
دقيقه هاي تكراري
صبح تكراري
ظهر تكراري
شب تكراري
حتي تو واو هم براي هم تكراري ميشويد
چرا
تو ميگوئي او هميشه ميان گرفتاريهاي خودش گرفتار است
واو ميگويد تو لياقت نداري
ودر اين ميان تنها ديوارهاي ساكت خانه
سلام پسر كوچكتان را
هنگام باز گشت از مدرسه پاسخ ميدهد
وشب برميگرديد با دستهاي نيمه پر
وتازه ميفهميد كه
عشق از جيب سوراخ لباستان
درميان كوچه اي ميداني يا خياباني افتاده است
وخواب
تنها راه فراموشي دغدغه هاست

mehraboOon
03-14-2011, 01:31 PM
ياد
عين واقعه نيست
تخيل ان است
يا وهم ان
ياد
فريب مان ميدهد
حتي عكسها راست نميگويند
حتي عكسهاچيزي بيش از ياد
بيش از عكس
بيش از نامه هاي عاشقانه
بيش از تمام نخستين ها
عشق را زنده نگه ميدارد
جاري كردن عشق
سيلان دائمي ان در گذشته ها
بدنبال ان لحظه هاي ناب گشتن
اشكارا به معناي ان است كه
ان لحظه ها اينك وجود ندارد
اتشي كه خاكستر شد
عزيز من
اتش نيست
حتي اگر داغ داغ باشد

mehraboOon
03-14-2011, 01:38 PM
وقتي رفتي همه چي رفت

همه ي دلبستگي رفت


شب و روز من يکي شد


حتي حس زندگي رفت


ديگه بي تو مرده بودم


حرف مردم شده بودم


توي آغوش نبودت


تو خودم گم شده بودم


وقتي رفتي تازه فهميدم کي بودي


براي من تپش زندگي بودي


وقتي رفتي ديگه اون پنجره خوابيد


وقتي رفتي آره رفتي وقتي رفتي


از تو مونده يادگاري


واسه ي من بي قراري


خنده رو لبام اما


از دلم خبر نداري


نه تو بودي نه ترانه


نه يه حرف عاشقانه


من مگه از تو چي خواستم


فقط و فقط بهانه


وقتي رفتي همه چي رفت


همه ي دلبستگي رفت


شب و روز من يکي شد


حتي حس زندگي رفت


ديگه بي تو مرده بودم


حرف مردم شده بودم


توي آغوش نبودت


تو خودم گم شده بودم


وقتي رفتي تازه فهميدم کي بودي


براي من تپش زندگي بودي


وقتي رفتي ديگه اون پنجره خوابيد


وقتي رفتي آره رفتي وقتي رفتي

mehraboOon
03-14-2011, 01:40 PM
مرگ خاطره ها
وقتی شبها پرسه می زنم
توکوچه پس کوچه های خیال
بیادم میاد اون خاطره ها
رقص اون شاپرکها
آواز اون چلچله ها قناریها
عطر اقاقیا نسترنها
پل رنگین کمون رو کوهها
بازیگوشی ماهیها تو رودخونه ها
زمزمه نسیم تو جنگلها
خش خش برگها زیر پاها
نم نم بارون تو صحراها
افسوس که دیگه نمی گیری
سراغی از اون گذشته ها
دیگه واسه تو مرده اون خاطره ها...!

mehraboOon
03-14-2011, 01:41 PM
http://doostane2.persiangig.com/josteblog/postimages/oif0w3.jpg
شعری که جوشید از دلم اینبار باشد مال تو

احساس شیرین دلی تبدار باشد مال تو

از من بریدی بی سبب من هم گذشتم از دلم

پاینده باشی سهم این ایثار باشد مال تو

باشد برو بی اعتنا تنها رهایم کن ولی

قلبی که مانده پشت این دیوار باشد مال تو

چیزی ندارم من دگر جز یک رمق جان در بدن

حتی همین این یک رمق صد بار باشد ما تو

جز شعر چیز دیگری در چنته ام پیدا نشد ...

قابل ندارد این غزل بردار باشد مال تو........

mehraboOon
03-14-2011, 01:43 PM
http://b.1asphost.com/hi2u2/Untitled-11%5B1%5D.JPG

mehraboOon
03-14-2011, 01:44 PM
دفتر عشـــق كه بسته شـد

ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــدون

به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدم

اونيكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــود

بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــد

براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــت

حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــد

تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــو

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــد زدم

غــرور لعنتي ميگفـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــت

بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــدم

از تــــو گــــله نميكنــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــم

از دســـت قــــلبم شاكيـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــودم

چــــــــراغ ره تـاريكـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــيم

دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــن

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــه

چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــ ــــــــو

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلـــــــــــــــــــــــ ـرزه

بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو

ازاون كه عاشقــــت بود

بشنو اين التماسرو

mehraboOon
03-14-2011, 01:46 PM
زانوهامو بغل كرده بودمو نشته بودم كنار ديوار
ديدم يه سايه افتاد روم
سرم رو آوردم بالا
نگاه كرد تو چشمام، از خجالت آب شدم
تمام صورتم عرق شرمندگي پر كرد

گفت:تنهايي
گفتم:آره

گفت:دوستات كوشن؟
گفتم: همشون گذاشتن رفتن

گفتي: تو كه مي گفتي بهترين هستن!
گفتم:اشتباه كردم

گفتي: منو واسه اونا تنها گذاشتي
گفتم:نه

گفتي:اگه نه،پس چرا ياد من نبودي؟
گفتم:بودم

گفتي:اگه بودي،پس چرا اسمم رو نبردي ؟
گفتم:بردم، همين الان بردم

گفتي:آره،الان كه تنهايي،وقت سختي
گفتم:.....(گر گرفتم از شرم-حرفي واسه جواب نداشتم)
-سرمو انداختم پايين
گفتم:آره

گفتم:تو رفاقتت كم آوردم،منو بخش
گفتي:ببخشم؟

گفتم:اينقدر ناراحتي كه نمي بخشي منو؟ حق داري
گفتي:نه! ازت ناراحت نبودم! چيو بايد مي بخشيدم؟
تو عزيز تريني واسم،تو تنهام گذاشتي اما تنهات نذاشته بودمو نمي ذارم

گفتم:فقط شرمندتم

گفتي:حالا چرا تنها نشستي؟
گفتم:آخه تنهام

گفتي:پس من چي رفيق؟
من كه گفتم فقط كافيه صدا بزنی منو تا بيام پيشت
من كه گفتم داري منو به خاطر كسايي تنها مي ذاري كه تنهات مي ذارن
اما هر موقع تنها شدي غصه نخور،فقط كافيه صدا بزني منو
من هميشه دوست دارم،حتي اگه منو تنها بزاري،
هميشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودي،منو فراموش كردي تو اين خوشي
اما من مواظبت بودم،آخه رفيقتم،دوست دارم

ديگه طاقت نياوردم،بغض كردمو خودمو اينداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط كردم
گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نكن كه تو خودم گم بشم
گفتم دوست دارم...

گفتم: داد مي زنم تو بهترين رفيقيييييييييييييييي
بغلت كردم گفتم:تو بن بست رفيقي
يك كلام،خدا تو بهتريني

mehraboOon
03-14-2011, 01:47 PM
به یاد رفتن و دوری به یاد لطف و صبوری

به یاد سکوت لبهام به یاد گرمی دستام

به یاد رفتن عشقم به یاد گفتن تشنم

هنوز است که می سوزم ز هجران دوری از تو

به یاد شب های تاریک به یاد غم های باریک

به یاد سردی دستام به یاد آتش لبهام

به یاد لحظه ی خالی به یاد رفتن و دوری

به یاد لبخند لبهات به یاد اشک تو چشمات

هنوز است که می سوزم زهجران دوری زتو

به یاد آن همه خاطرات به یاد طعم اون لبات

به یاد بردن اسمم به یاد قصه ی عشقم

به یاد عکست که اینجاست به یاد عطرت که اینجاست

به یاد وعده ی دیدار به یادت ماندم انتظار

mehraboOon
03-15-2011, 02:14 AM
http://img4up.com/up2/248754023358712.jpg




می شود برگشت ،

تا دبستان راه کوتاهیست

می شود از ردّ باران رفت

می شود با سادگی آمیخت

می شود کوچکتر از اینجا و اکنون شد

می شود کیفی فراهم کرد

دفتری را می شود پر کرد از آئینه و خورشید

در کتابی می شود روییدن خود را تماشا کرد

من بهار دیگری را دوست می دارم

جای من خالیست

جای من در میز سوم کنار پنجره خالیست

جای من در درس نقّاشی ،

جای من در جمع کوکب ها ،

جای من در چشم های دختر خورشید ،

جای من در لحظه های ناب ،

جای من در نمره های بیست

جای من در زندگی خالیست ...

می شود برگشت ،

اشتیاق چشم هایم را تماشا کن

می شود در سردی سر شاخه های باغ

جشن رویش را بیفروزیم

دوستی را می شود پرسید

چشم ها را می شود آموخت

مهربانی کودکی تنهاست ،

مهربانی را بیاموزیم ...

mehraboOon
03-15-2011, 10:19 PM
وقتی با خود خلوت می کنم به یاد تو می افتم ...



دلم می خواهد حضور تو را در قلبم به خورشید "ماه "ستاره ها "جنگل " پرستو ها و گلهای شکفته بشارت دهم .



در لحظه لحظه عمرم تو را کنار خود احساس می کنم .



می دانم که راستین ترین همدم تویی .می دانم که غریبانه و تنها گریستن سخت است .



اما وقتی وجود تو را در قلبم حس می کنم تنها گریستن هم شیرین می شود ...



تو تنها کسی هستی که عاشقت شدن گناه نیست ...



دلم در حسرت دیدار توست و می دانم که انسان در پرتو عشق زنده است ...



عشق به تو حسرت دیدارت را افزون می کند وقتی توفیق دیدارت را پیدا کردم وجودم لبریز از شوق بود ...



عشق را با تمام وجود احساس می کردم ... باور نمی کردم دوباره روزی تو را ببینم

mehraboOon
03-16-2011, 02:15 AM
بازهم تنگ غروب
آسمان دل من ابری بود
میل باریدن داشت
بازهم مرغک دل
در تمنای گلی بود که بوییدن داشت
سالها میگذرد
آسمان دل من آبی نیست
چشمها خسته به راه اند و در خلوتشان خوابی نیست
میتوان گفت که رقصیدن پلک
آرزوی عبث چشمان است
قرنها رفت و هنوز دیدن یار در آدینه بعد
هوس چشمان است

http://www.oceanhotels.com.au/_lib/li/hi/Sunset_romantic2.jpg

mehraboOon
03-16-2011, 02:24 AM
دلم برای کسی تنگ است...










دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…



دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …



دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…



دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …



دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…



دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…



دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …



دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …



دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…



دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…



دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…



دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…



دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…



دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…



دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…



دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…



دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…



دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…



دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…



دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…



دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…



دلم برای کسی تنگ است

mehraboOon
03-16-2011, 02:25 AM
دعا می کنم که هیچ گاه چشم های زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم

وتو برایم دعاکن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

وتو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا
وبوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دست هایم را هیچ گاه در دستی به جز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچ گاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچ گاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن.....
دعاکن که خورشید آسمان زندگیم هیچ گاه غروب نکند!

mehraboOon
03-16-2011, 02:25 AM
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن

منو از این دلخوشیها آرامشم جدا نکن

من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم

واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم



منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه

بوسیدنت برای من تولد یک نفسه

چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه

نوازشه دستای تو عادت ترکم نمیشه



فقط تو آغوش خودم دغدغه ها تو جا بذار

به پای عشق من بمون هیچکسو جای من نیار

مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم وتن من

mehraboOon
03-16-2011, 02:25 AM
دلم برای کسی تنگ است


که چشمهای قشنگش را


به عمق آبی دریا می دوخت


و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها را می خواند


دلم برای کسی تنگ است


کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد


و پری دلم را با وجود خود خالی


دلم برای کسی تنگ است


کسی که بی من ماند


کسی که با من نیست


دلم برای کسی تنگ است


که بیاید


و به هر رفتنی پایان دهد


دلم برای کسی تنگ است


که آمد


رفت


و پایان داد......


کسی....


کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود...

mehraboOon
03-16-2011, 02:27 AM
http://i7.tagstat.com/image02/d/e11a/002M052fu4q.jpg

نه رد می شی، نه می مونی
تبت بدجور واگیره
منو با دست کی کُشتی
که پای هردومون گیره
منو کُشتی و آزادی
نه زندونی نه تبعیدی
میون ما دو تا مجرم
به کی حبس ابد می دی
داری گم می کنی راه و
امیدی نیست پیدا شیم
من این دستا رو می بوسم
بذار همدست هم باشیم
یه عمره زیر این سقفیم
تو رو با من همه دیدن
بری هر جای این دنیا
بهت شک می کنن بی من
تو تا وقتی که اینجایی
به رفتن اعتقادی نیست
خودت باید ازم رد شی
به من هیچ اعتمادی نیست
عذاب با تو سر کردن
برای من یه تسکینه
تو چی می فهمی از من که
عذابم با تو شیرینه

mehraboOon
03-16-2011, 02:28 AM
من از تو دل نمی برم اگر چه از تو دلخورم
اگر چه گفته ای تورا به خاطرات بسپرم
هنوز خیال میکنم کنار تو نشسته ام
منی که در جوانیم به خاطرت شکسته ام

تو در سراب آینه شبانه خنده میکنی
من شکست داده را خودت برنده میکنی
نیامدی و سالها نظر به جاده دوختم
بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم

رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها
همیشه ماندگار من همیشه در هنوز ها
صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی

mehraboOon
03-16-2011, 02:29 AM
http://deborah.persiangig.com/189/axe.sub.ir_drnhvo_5ds_10.gif

من گریزانم از این شکل حیات و از این غربت تلخ
که به اجبار به پایم بستند، می گریزم از عشق و
تو ای نازترین خاطره ها همه جا در پی تو میگردم

mehraboOon
03-16-2011, 02:30 AM
باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم

http://s1.picofile.com/rainmusic/34324047741559400317.jpg

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد

تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند

سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد

شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

گم شدم در قدم دوری چشمان تو

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

http://s1.picofile.com/rainmusic/girl-and-rain-dark-1.jpg

mehraboOon
03-16-2011, 02:31 AM
http://pix98.com/img/love/d/small/038.jpg

آن دم که با تو ام ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

mehraboOon
03-16-2011, 02:31 AM
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

mehraboOon
03-16-2011, 02:32 AM
http://up.98ax.com/images/bvkuhzkzbrb5n4753uj.jpg
گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم



وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم



داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو



هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم



مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام



تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم



یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند



انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم



وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها



تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم



تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من



پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم



در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم



سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم



زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی



ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم

mehraboOon
03-16-2011, 02:33 AM
وقتي سكوت ِ دهكده فرياد مي شود
تاريخ ، از انحصار ِ تو آزاد مي شود
تاريخ ، يك كتاب ِ قديمي ست كه در آن
از زخم هاي كهنه ي من ياد مي شود

از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم
تا كي به اهل ِ دهكده بيداد مي شود؟

خاتون! به رودخانه ي قصرت سري بزن
موسي ، دل ِ من است كه نوزاد مي شود

با اين غزل ، به مـُلك ِ سليمان رسيده ام
اين مرد ِ خسته ، همسفر ِ باد مي شود

اي ابروان ِوحشــي ِتو لشكر ِ مغول!‏
پس كي دل ِ خراب ِ من ، آباد مي شود؟

در تو هزار مزرعه ، خشخاش ِ تازه است
آدم به چشـــــــــــــم هاي تو معتاد مي شود

mehraboOon
03-16-2011, 02:34 AM
http://www.img.aksfa.net/2010/love-s1/06.jpg
گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

باشـد ، قبـول ، کفترِ نا مهربان من

هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من

این جمله که برای بیانش به چشم تو

افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من

آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای

دیگر رسیـده کارد ، بر این استـخوان من

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی

این یک تراژدی ست ـ غم ِداستان من

یک شب بیا و ضامن ِ من باش نازنین !

وقتی دخیـل ، بستـه به تو آهوان ِ من

دل بــرکن و به شهـرِ دل ِ من بیا عزیز!

زخـم زبان مردم ِ چشـمت ، به جان ِ من

باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم

آخر رسیـده است به پایـان ، زمان من

mehraboOon
03-16-2011, 02:34 AM
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود
هی کار دست من بدهد چشم های تو
هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود
با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان
حس می کنم که قافیه هایم عوض شود
جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر
با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود
سهراب ِ شعرهای من از دست می رود
حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود
قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز
در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود
حـوّای جا گرفته در این فکر رنج ِ تلخ
انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد
تن داده ام به این که بسوزم در آتشت
حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد
با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

mehraboOon
03-16-2011, 02:36 AM
http://www.img.aksfa.net/Reza/2010/eshgi/Celebrate-Day-Spread-Your-Wings/Day-Spread23.jpg



پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست
يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست
من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست

mehraboOon
03-16-2011, 02:38 AM
http://img.mojganpix.com/mohammad/Lovepics/MojganPix_Com_Love%20%281%29.jpg

باراني ام , باراني ام , باراني از آتش
يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش
.
اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر
سوزان و من محبوس در زنداني از آتش
.
اهل غزل بودم ، خدا يكجا جوابم كرد
با واژه اي ممنوع ، با انساني از آتش
.
بي شك سرم از توي لاكم در نمي آمد
بر پا نمي كردي اگر طو فاني از آتش
.
تا آمدي ، آتشفشاني سالها خاموش
بغضش شكست و بعد شد طغياني از آتش
.
كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد
من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش
.
اين روزها محكوم ِ اعدامم به جرم عشق
در انتظارم بشنوم ، فرماني از آتش

mehraboOon
03-16-2011, 02:38 AM
به روی گونه تابیدی و رفتی
مرا با عشق سنجیدی و رفتی
تمام هستی ام نیلوفری بود
تو هستی مرا چیدی و رفتی
کنار اتظارت تا سحر گاه
شبی همپای پیچک ها نشستم
تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی
شبی از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم برای قصه ام سوخت
غم انگیزست توشیدای یم را
به چشم خویش فهمیدی و رفتی
چه باید کرد این هم سرنوشتی ست
ولی دل رابه چشمت هدیه کردم
سر راهت که می رفتی تو آن را به یک پروانه بخشیدی و رفتی
صدایت کردم از ژرفای یک یاس

به لحن نم نم زیبای باران
نمی دانم شنیدی برنگشتی
و یا این بار نشنیدی و رفتی
نسیم از جاده های دور آمد
نگاهش کردم و چیزی به من گفت
توو هم در انتظار یک بهانه
از این رفتار رنجیدی و رفتی
عجب دریای غمناکی ست این عشق
ببین با سرنوشت من چها کرد
تو هم این رنجش خکستری را
میان یاد پیچیدی و رفتی
تمام غصه هایم مقل باران
فضای خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام این تلاطم
فقط یک لحظه باریدی و رفتی
دلم پرسید از پروانه یک شب
چرا عاشق شدی سر عجیبی ست
و یادم هست تو یک بار این را
ز یک دیوانه پرسیدی و رفتی
تو را به جان گل سوگند دادم

فقط یک شب نیازم را ببینی
ولی در پاسخ این خواهش من
تو مثل غنچه خندید و رفتی
دلم گلدان شب بو های رویا ست
پر است از اطلسی های نگاهت
تو مثل یک گل سرخ وفادار
کنار خانه روییدی و رفتی تمام بغض هایم مثل یک رنج
شکست و قصه ام در کوچه پیچید
ولی تو از صدای این شکستن
به جای غصه ترسیدی و رفتی
غروب کوچه های بی قراری
حضور روشنی را از تو می خواست
تو یک آن آمدی این روشنی را
بروی کوچه پاشیدی و رفتی
کنار من نشتی تا سپیده
ولی چشمان تو جای دگر بود پریشان کردی و شیدا نمودی
تمام جاده های شعر من را
رها کردی شکستی خرد گشتم
تو پایان مرا دیدی و رفتی

mehraboOon
03-16-2011, 02:39 AM
آدمی‌زاده نمودی زسرا پرده‌ی اسرار حق است
نیمی از عاطفه و عشق و طرب
نیمی از حسرت و داغ و غم و درد
وصل و هجران، عشق و نفرت
غم و شادی تار و پودی تنیده به هم‌اند
هر که انسان بوَد این تجربه را خواهد کرد
ناگزیر است و
این تجربه را باید کرد...
زندگی فرصت محدودی است
مثل یک پلک زدن
روزها از پی هم می‌گذرند
همچو رعدی به شتاب
چو حبابی بر آب
وچه غافل هستیم
لحظه‌ها را دریاب
و ندانیم آیا
که زمان منتظر هیچ‌کسی خواهد ماند؟!!
فرصت از دست مده
گوی سبقت به نکویی بِربای
زندگی سخت بگیرد بر تو
تو اگر فلسفه‌اش نشناسی
مرگ دشوار بود گر تو شوی غافل از او
زندگی با من و تو
مهربانانه از آن است که تو فکر ‌کنی
گر فشاری دست او را به صداقت، دوستی
« بد بیاری » لفظ بی‌مفهومی است
و جهان محور پندار تو خواهد چرخید
باور من این است:
تلخی عمر بشر حاصل دلبستگی است
***
چون پرستوی سبکبال
اگر دنیا را
باغ و نزهتگه فصلی گذران دریابی
و سپیده دمِ هر حادثه آماده‌ی کوچی باشی
فارغ از هر کس و هر چیز نه دلبسته ی رویی باشی
آن زمان با تو تکاپوی زمان همراه است
زندگی زیبا هست...
***
هست دنیا همچو دریا،
متلاطم، پُرموج
و در این بحر خروشان عمیق
عشق تنها گهر گشته نهان در صدف زندگی است
همچو غواص شنا باید کرد
عشق را باید یافت
و چو درّی
گردن آویز دل خویشتن باید ساخت
عشق را گر زسطور زندگی حذف کنی
غصّه و درد به جا می‌ماند
شادی اندکی هم باشد اگر
پایداری نخواهد داشتن..***
کاروانی ا‌ست زمان راه ابد می سپرد،
ما، در این وادی سرگردانی
رهگذاریم که باید با هم
هیزم گرم محبت آریم
آتشِ عشق فروزان داریم
گرچه ما نیز چو آتش گذرانیم ولی
خوب یا بد دیر یا زود اندکی بعد از ما
تل خاکستری از خاطره‌ها می‌ماند

mehraboOon
03-16-2011, 02:40 AM
http://img.mojganpix.com/sohrab/9/kissss/39549_132659040117043_129101140472833_153664_69342 02_n.jpg

باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یك مشت هوس
باز من ماندم و یك مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمودبر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب كه ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از كف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت

mehraboOon
03-16-2011, 02:41 AM
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

****/***/***/***/*****
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

***/***/***/***/******

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

****/****/****/*****/******

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

*****/****/*****/*****/****

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

*****/*****/****/****/******

mehraboOon
03-16-2011, 02:41 AM
« خانه دوست کجاست؟ » در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر بدر می آرد،
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی:
« :
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لایه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست.
********رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود …
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم .

mehraboOon
03-16-2011, 02:42 AM
http://www.pix2pix.org/my_unzip/124133198742.jpg




هنوز اسم تو جا مانده کنج حنجره ام

هنوز مثل نخستین نگاه عاشق تو

در انحصار غم عشق در محاصره ام

به عشق اینکه ببینم دوباره میآیی

هنوز روی سکوی کنار پنجره ام

شب از بکارت روحم عبور کرد ولی

قسم به ماه نگاهت هنوز باکره ام

تو را به آینه سوگند میدهم ....؟

مرا به پنجره فولاد شب نزن گره ام

به چشم من غم عشق تو مثل دایره ایست

که من چو عقرب عاشق درون دایره ام

چقدر غم زده در سینه میتپد قلبم

همیشه بی تو من اینقدر غرق دلهره ام

تو مثل طعم غزل های من خوش آهنگی

و من شبیه تو یک واژه در محاوره ام

و لمس برف تنت حسرتی است در روحم

به خشکسالی محض کویر پیکره ام

mehraboOon
03-16-2011, 02:43 AM
http://pix2pix.org/my_unzip/124578701712.jpg


بی تو طوفان زده دشت جنونم




صید افتاده به خونم




تو چه سان میگذری ز اندوه درونم




بی من از شهر سفر کردی و رفتی




بی من از کوچه گذر کردی و رفتی




قطره ای اشک فرو ریخت به چشمان سیاهم




تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی




نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتم




چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم


گوییا زلزله آمد


گوییا خانه فرو ریخت سرم



بی نو من در همه شهر غریبم




بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی




بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته صدایی




تو همه بود و نبودی..... تو همه شعر و سرودی




چه گریزی ز بر من......که ز کویت نگریزم




گر بمیرم ز غم دل ...... به تو هرگز نستیزم




من و یک لحظه جدایی نتوانم نتوانم



بی تو من زنده نمانم

mehraboOon
03-16-2011, 02:44 AM
چه گریزیت ز من ؟
چه شتابیت به راه ؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه ؟
مرمرین پله آن غرفه عاج
ای دریغا که زما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی ؟
او در اینجاست نهان
می درخشد در می
گر بهم آویزیم
ما دو سرگشته تنها چون موج
به پناهی که تو می جویی خواهیم رسید
اندر آن لحظه جادویی اوج !

mehraboOon
03-16-2011, 02:45 AM
http://www.pix2pix.org/my_unzip/12119711873.jpg
از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی قلبم
گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا من

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدانگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نزاشتم مثل دستات سرد سردم

من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییزفکر چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز

شب عاشقونه من که حروم شد

مهلت بودن با تو دیگه تموم شد

ندونستم باید از تو میگذشتم

وقتی از غربت چشمات مینوشتم

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نزاشتم مثل دستات سرد سردم.

mehraboOon
03-16-2011, 02:46 AM
http://www.pix2pix.org/my_unzip/122434928116hjh54.jpg
بیا در کوچه باغ شهر احساس

شکست لاله را جدی بگیریم

اگر نیلوفری دیدیم زخمی

برای قلب پر دردش بمیریم

بیا در کوچه های تنگ غربت

برای هر غریبی سایه باشیم

بیا هر شب کنار نور یک شمع

به فکر پیچک همسایه باشیم

بیا ما نیز مثل روح باران

به روی یک رز تنها بباریم

بیا در باغ بی روح دلی سرد

کمی رویا ی نیلوفر بککاریم

بیا در یک شب آرام و مهتاب

کمی هم صحبت یک یاس باشیم

اگر صد بار قلبی را شکستیم

بیا یک بار با احساس باشیم

بیا به احترام قصه عشق

به قدر شبنمی مجنون بمانیم

بیا گه گاه از روی محبت

کمی از درد لیلی بخوانیم

بیا از جنگل سبز صداقت

زمانی یک گل لادن بچینیم

کنار پنجره تنها و بی تاب

طلوع آرزوها را ببینیم

بیا یک شب به این اندیشه باشیم

چرا این آبی زیبا کبود است

شبی که بینوا می سوخت از تب

کنار او افق شاید نبوده ست

بیا یک شب برای قلبهامان

ز نور عاطفه قابی بسازیم

برای آسمان این دل پاک

بیا یک بار مهتابی بسازیم

بیا تا رنگ اقیانوس آبیست

برای موج ها دیوانه باشیم

کنار هر دلی یک شمع سرخست

بیا به حرمتش پروانه باشیم

بیا با دستی از جنس سپیده

زلال اشک از چشمی بشوییم

بیا راز غم پروانه ها را

به موج آبی دریا بگوییم

بیا لای افق های طلایی

بدنبال دل ماهی بگردیم

بیا از قلبمان روزی بپرسیم

که تا حالا در این دنیا چه کردیم

بیا یک شب به این اندیشه باشیم

به فکر درد دلهای شکسته

به فکر سیل بی پایان اشکی

که روی چشم یک کودک نشسته


به فکر اینکه باید تا سحرگاه

برا پیوند عاشقها دعا کرد

ز ژرفای نگاه یک گل سرخ

زمانی مرغ آمین را صدا کرد

به او یک قلب صاف و بی ریا داد

که در آن موجی از آه و تمناست

پر از احساس سرخ لاله بودن

پر از اندوه دلهای شکیباست

بیا در خلوت افسانه هامان

برای یک کبوتر دانه باشیم

اگر روزی پرستو بی پناهست

برای بالهایش لانه باشیم

بیا با یک نگاه آسمانی

ز درد یک ستاره کم نماییم

بیا روزی فضای شهرمان را

پر از آرامش شبنم نماییم

بیا با بر گ های گل سرخ

به درد زنبقی مرهم گذاریم

اگر دل را طلب کردند از تو

مبادا که بگویی ما نداریم


بیا در لحظه های بی قراری

به یاد غصه مجنون بخوابیم

بیا دلهای عاشق را بگردیم

که شاید ردی از قلبش بیا بیم

بیا در ساحل نمناک بودن

برای لحظه ای یکرنگ باشیم

بیا تا مثل شب بوهای عاشق

شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم

کنار دفتر نقاشی دل

گلی از انتظار سرخ رویید

و باران قطره های آبیش را

به روی صورت احساس پاشید

اگر چه قصه دل ها درازست

بیا به آرزو عادت نماییم

بیا با آسمان پیمان ببندیم

که تا او هست ما هم با وفاییم

بیا در لحظه سرخ نیایش

چو روح اشک پک و ساده باشیم

بیا هر وقت باران باز بارید

برای گل شدن آماده باشیم

mehraboOon
03-16-2011, 03:40 AM
http://amolife.com/image/images/stories/Nature/Flowers/spring_melody_%285%29.jpg


به قناری گفتم
چه کسی حرف دل ما به تو گفت
از کجا میدانی
که به این زیبایی
و به این آسانی
از دل عاشق ما میخوانی
****
عشق مانند هوا
همه جا موجود است
تو نفسهایت را قدری جانانه بکش


مجتبی کاشانی

R A H A
03-17-2011, 12:19 AM
شاید فردا نباشم…


http://the-notebook.net/Images/Part4/akhrin-rooz.jpg

امروز صبح که چشم باز کردم،صدایی شنیدم؛ می گفت: این آخرین روزیست که دنیا را می بینی و می توانی تا غروب چشم به راه باشی و با آسمان و غروبش آخرین حرف هایت را بزنی. شاید بتوانی شعر های نا تمامی را که برایش نوشتی تمام کنی. فقط امروز فرصت داری روبروی خدا بشینی و برای سلامتی اش دعا کنی،برای دل شادش و لب خندانش، فقط امروز فرصت داری یک دل سیر گریه کنی، یادم افتاد کارهای زیادی دارم که باید انجام بدم.
غذای ماهی زیبایم را که معصومانه از پشت شیشه نگاهم میکنه،انگار طاقت وداع نداره، برگ های سیاه و سفیدم را جمع و جور می کنم،مثل این که فریاد می زنند: هنوز جای خالی برای قلمت داریم؛ به بهانه ی حضور باد از دستم سر می خورند، به پنجره نگاه می کنم که چگونه کاغذ ها را از دست من نجات بخشید، صندلی خالی ام را کنار گذاشتم؛ از فردا سازم باید تنها بنوازد، تا کی به امید منی؟ یه چیزی از خودت بزن، ببینم تو توی دلت چی میگذره،امروز فقط می تونم برای آخرین بار چنان کوکت کنم که، از صدای سیم هایت سنگ بشکنه و آسمان بباره. آرام و بی صدا با آرزوهایم خدا حافظی کردم،باید از کسانی که به من مهربانی کردند تشکر کنم، باید دل هایی را که شکسته ام ، نو کنم با همه ی وجود چنان فریادی زدم که تنها روحم شنونده ی آن بود، از خدا خواستم فرصتی دیگر به من بده،فقط برای این که بتونم از تو بنویسم، برای دوست داشتنت ،این فرصت خیلی کم بود، یک روز کافی نبود، یک ماه خیلی کوتاه بود، یک سال چه زود گذشت، یک عمر بسنده نکرد….
از کجا فهمیدی دلم مثل صفحه های یک کتاب خطی قدیمی از دلتنگیت،پوسیده؟ از کجا فهمیدی هر نیمه شب کلی برات می نویسم؟ از کجا فهمیدی ؟که اومدی تا ببینمت؟ قلمم گفت:سخت است هنگام وداع،وقتی که می فهمی،چشمانی که در حال عبوره، پاره ای از وجود تو را با خودش می بره، به من گفت:فرصت تو هم مثل قد من کوتاه شده، همین یک خط برات کافیه، شاید فردا نباشم،ولی با طلوع فردا… باز هم نور چشمای منی

R A H A
03-17-2011, 12:33 AM
اگر باشی…


http://the-notebook.net/Images/Part2/Delnagi1.jpg

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو، مداری تازه خواهد یافت
درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کنده ی ما یادگاری تازه خواهد یافت
بدین سان که من و تو با تفاهم عشق می سازیم
از این پس عشق ورزی هم، قراری تازه خواهد یافت
من و تو عشق را گسترده تر خواهیم کرد، آری
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
دهانت جوجه هایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجه تو اعتباری تازه خواهد یافت
تو خوب مطلقی، من خوب ها را با تو می سنجم
بدینسان بعد از این خوبی عیاری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از این پاییز طولانی
پر از آواز و گل در گل بهاری تازه خواهد یافت
جهان پیر- این دلگیر هم، با تو، کنار تو
به چشم خسته ام نقش و نگاری تازه خواهد یافت

R A H A
03-17-2011, 12:42 AM
دلتنگ…


http://the-notebook.net/Images/Part2/deletang.jpg


با خود آرام زمزمه می کردم
دلم تنگ است
رهگذری پرسید:دل تنگی برای چیست؟
در پاسخ گفتم:
شاید دلم برای آفتاب، طلوع دل انگیزش تنگ است
وشاید هم برای لبخندی کوچک…
دلم برای یار دیرینه ام باران تنگ است
برای قطره ای محبت وشاید هم ذره ای نفرت تنگ است
دنیا را خواهم گشت، شاید راست گویی پیدا شود…
اری دلم برای صداقت تنگ است
اما دریغ که صداقت خیالی بیش نیست
دلتنگ گریه کردن هستم
سالهاست که گریه نکرده ام
به یاد می آرم زمانی راکه
انقدر اشک ریختم تا چشمه چشمانم خشک شد
حال از فرط ناراحتی
می خندم
وخنده ام چه غم آلود است…چه زهرآگین است
رهگذردر همان حال پرسید :
پس دلتتنگ چه نیستی ؟!
گفتم دلم پر از تنهاییست
لبخندی زد و از گوشه چشمش اشکی اویخت
و آرام رفت ..اری او رفت اما تمام دلتنگیهایم را نیز با خود برد
و تنها یادگارش همان لبخندی بود که سالها در انتظارش بودم…

R A H A
03-17-2011, 12:49 AM
عشق یعنی...
عشق عشق یعنی خلوت و راز و نیاز
عشق یعنی محبت و سوز و گداز
عشق یعنی سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی نغمه ای از روی ناز
عشق یعنی کوی ایمان و امید
عشق یعنی یک بغل یاس سپید
عشق یعنی یک ترنم از یه یار
عشق یعنی سبزی باغ و بهار
عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی انتهای انتظار
عشق یعنی وعده بوس و کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار
عشق یعنی حس نرم اطلسی
عشق یعنی با خدا در بی کسی
عشق یعنی همکلام بی صدا
عشق یعنی بی نهایت تا خدا
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی یک تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگ آزادگی

R A H A
03-17-2011, 12:55 AM
کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

http://the-notebook.net/Images/Part1/kodak1.JPG




کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
سکوتی را که یک نفر بفهمد بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد
دنیا را ببین… بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی 10 تا دوست داشتیم
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم 1 ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم
بزرگ که شدیم حتی 100 تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم آرزمون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی
بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به كسی می گوییم… هیچ كس نمی فهمد
بچه که بودیم دوستیامون تا نداشت
بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره
بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم
ای کاش هیچ وقت بزرگ…
نمی شدیم
و همیشه بچه بودیم

R A H A
03-17-2011, 01:00 AM
دلتنگی


دلتنگی خوشه ی انگور سیاه است


لگدکوبش کن...


لگدکوبش کن...


بگذار ساعتی سربسته بماند


مستت می کند اندوه

R A H A
03-17-2011, 01:04 AM
گیتار


http://the-notebook.net/Images/Part4/tahghir.jpg


کنارم باش تو ای ساز جز تو یاری ندارم
در این دنیای پر آدم جز تو طرفداری ندارم
در این دهکده ویرانه کسی مرا نمی بیند
به پای صحبت یک عاشق کسی نمی شیند
بار آغوش تنهایم منم تنها ترین آدم
تمام احساسم را روی سیم هایت می گذارم
با تو دلم از تنهایی نمی ترسد
کنار تن خاموش و سردم سیمهایت می لرزد
من رفتم و فقط تو صدای آهم را شنیدی
کنار قبر متروکم گیتار نازنینم همراه من پوسیدی

R A H A
03-17-2011, 01:07 AM
رویای شیرین


http://the-notebook.net/Images/Part4/Royaye-Shirin.jpg



دیر وقت بود…
یه حس عجیبی داشتم، دلم بی دلیل گرفته بود،
كامپوتر رو خاموش كردم و رفتم كه بخوابم
روی تخت دراز كشیده بودم… دیگه داشت خوابم می برد..
احساس كردم یكی توی اتاقه… آره یكی اونجا بود،
بی اختیار بلند شدم و رفتم پیشش..
هیچی نمی تونستم بگم.. انگار حرف زدن یادم رفته بود،
با دقت نگاهش كردم.. ولی نمی تونستم درست ببینمش،
زل زده بود توی چشمام.
خیره نگاهم می کرد و اصلا چیزی نمیگفت!
می خواستم بپرسم تو كی هستی! ولی واقعا نمی تونستم حرف بزنم.
بهش نگاه كردم… سرما تمام تنمو فرا گرفت
انگار یه دست یخی قلبمو محکم فشار میده
قلبم از كار افتاده بود، دیگه تپشش رو حس نمی كردم
آروم دستشو طرفم دراز كرد
اول شک كردم…
دو دل شدم که دستشو بگیرم یا نه؟!
پیشش احساس آرامش میكردم،
همه ی ناراحتی های زندگیم… رو فراموش كرده بودم.
احساس سبكی میكردم، خیلی احساس خوبی بود..
پس دستمو به طرف دستش بردم
واای چقدر گرم بود،
تا به حال اینقدر گرما رو شدید حس نکرده بودم
گرماي لذت بخشي بود.
اون نگاه سرد و یخی… و حالا این گرمای سست کننده..؟!
دستم به دستش خورد و یکدفعه همه چیز برام تار و مبهم شد..
همه چیز داره اطرافم تغییر كرد. اتاقم، وسايلم، همه چي..
همه جا تاریك شد.. اتاقم مثل یه سلول انفرادی كوچیك شده بود..
سکوت کر کننده ای اذیتم میكرد..
احساس می كردم كه هیچ وزنی ندارم.. مثل یه دونه پر
احساس فوق العاده خوبی داشتم…
یه گرمای عجیبی توی تمام بدنم جریان داشت
تا حالا اینقدر لذت نبرده بودم.. خیلی این گرما رو دوست داشتم..
تمام حواسم قوی تر شد بود
یه صداهایی شنیدم که قبلا نشنیده بودم
احساس میكردم دارم از زمین کنده میشم
مثله یه قاصدک وقتی كه فوتش میکنی
هنوز دستم توو دستش بود… هی بالا تر میرفتیم..
همینطور كه بالاتر میرفتیم… همه اتفاقای توی زندگیم جلوی چشمام امد
همه ی كارهای خوب و بد زندگیم رو دیدم…
خیلی سریع گذشت…
داشتیم به سقف اتاق نزدیك میشدیم..
خواستم كه دستمو رها كنم كه به سقف نخورم..
ولی به سقف رسیدیم.. و ازش رد شدیم..
واای خدا…. امشب چقدر آسمون قشنگ شده…
تا حالا اینقدر ستاره توی آسمون ندیده بودم…
آسمون زیباییه خیره كننده ای داشت..
خیلی زیباست، خیلی…
اونقدر که نفسم بند اومده بود…
دیگه هیچ حرفه نگفته ای باقی نمونده که هی گلومو فشار بده و چنگ به دلم بزنه…
از دست همه ی ناراحتیم راحت شده بودم… همه رو فراموش كرده بودم..
نه دیگه بغضی بود.. نه گریه.. دلم برا كسی تنگ نبود..
احساس میكردم به همه ی آرزوهام رسیدم…
رضایت و آرامش تمام وجودمو فرا گرفت بود..
همین طور بالاتر میرفتیم.
من دیگه هیچی نمی خواستم.
میتونستم راحت چشمامو ببندم و به هر جایی که توی ذهنم تصور میكردم پرواز کنم…
به یه درخت فکر كردم و یه سایه ی وسیع زیرش و یه سیب روی نزدیک ترین شاخش…
بعد از چند ثانیه من اونجا بودم… زیر سایه ی همون درخت… و سیب درست جلوی صورتم بود…
برش داشتم و گارش زدم.
خوشمزه ترین چیزی بود که تا به حال تو تمام عمرم خورده بودم…
به یه ساحل دلنشین… آبهای زلال… درختای زیبا و صدای پرنده ها فكر كردم و به یه چشم به هم زدن خودمو اونجا دیدم…
صدای موجای دریا… واقعا زیبا بود… بهترین لحظه ی عمرم بود..
فقط یه آروز بود که همیشه ذهنم رو مشغول کرده بود…
به این فكر كردم كه الان عشقم كنارم باشه.. و تا ابد كنارم بمونه…
به اینکه، اون کسی که دوسش دارم ولی اصلا منو یادش نیست رو همیشه داشته باشم…
(یه صدای آشنا رو می شنوم)
“علی بلندشو دیگه…، بهت میگم شب زود بخواب كه حالا مثل معتادا نباشی… مدرست دیر شد..”
صدای مادرم بود..
حيف…

mehraboOon
03-17-2011, 03:17 AM
دلتنگی (http://www.hooriemoosavi.blogfa.com/post-56.aspx)

خدای من آخه چرررااااااااااااااااا ؟؟؟ اوایل که تازه باهاش آشنا شده بودم ؛ خیلی هوامو داشت؛ کافی بود لب تر کنم.! تا بگه جانم. یه روز که خیلی دلم گرفته بود تو گوشم زمز مه کرد: " وقتی من هستم جایی برای ناامیدی نیست" .انگار یه لیوان آب هلوی تازه و خنک بهم داد... جیگرم حال اومد . چند وقت بعد هم یه گشایشی شد.اون روزا وقتی صداش میکردم زود جواب میداد. انگاری نازم بیشتر خریدار داشت. شاید گناهام کمتر بود. شاید انقدر دیر به دیر میرفتم پیشش که دلش واسم تنگ میشد و زود جواب میداد.(کاش همون موقع همه چیو ازش خواسته بودم) چند ماهی شایدم چند سالی از روزای اول آشناییمون گذشت.بیشتر شناختمش. بیشتر حسش میکردم. بهش وابسته شده بودم. دنیا واسم مثل قفس شده بود. دقیقا از همون روزا بود که دیگه زیاد محلم نمیذاشت. عجیبه! خیلی عجیبه! یه جورایی وحشتناکه! آخه چرررررررااااااااااااا؟؟؟
چند وقته زیاد میرم سراغش ، هی اسمشو صدا میکنم ، گاهی قربونش میرم ، گاهی اینقدر نازشو میکشم که از خودم بی خود میشم. اما واسم کلاس میذاره. واسم چشم و ابرو میاد. روز به روز قفسمو تنگ تر میکنه. قبلنا وقتی اشکم در میومد منو میگرفت تو آغوشش و نوازشم میکرد. طاقت گریه منو نداشت. ولی حالا اشکمو از قصد در میاره. حتی نگاش یه جای دیگست. بهش میگم لااقل یه نگاه بهم بنداز. جون هر کی دوست داری بگو اشکال کار کجاست؟ بهش میگم یا خلاصم کن یا جواب بده.... بازم هیچی نمیگه. نه خلاصم میکنه ، نه جوابی میده... میدونم!!! از چشمش افتادم!!! انقدر بد عمل کردم که دلشو زدم. به هر دری میزنم در و روم میبنده. بعضی وقتا بهش میگم خسته شدم ، اعصاب ندارم ، اگه منو نمیخوای ، اگه دوستم نداری بیا و تکلیف منو معلوم کن. اگه بگی برو میرم. دیگه هم پیدام نمیشه... هر چه باداباد.اما هیچی نمیگه. گاهی فقط سنگینیه نگاهشو حس میکنم. اشک تو چشام جمع میشه و بغضم میترکه. به اینجا که میرسم شونه هاشو میندازه بالا و میره. این بی تفاوتیش آتیشم میزنه. هنوزم اون جمله که اول آشناییمون تو گوشم زمزمه کرد یادمه ....
" وقتی من هستم ... جایی برای ناامیدی نیست" !!!



http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSNcKDCNjTJZY3Hj868QFFnsFQ6POnWZ QdCnel63dkCV7TBA5R1pg

mehraboOon
03-21-2011, 12:56 PM
"از من بگذر" شعر از : "تورج نگهبان"
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم
بگذشته در آتش همچون روزم
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم
بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم
دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم
دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم
بگذر از من تا به سوز دل بسوزم
آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم
بگذر از من تا به سوز دل بسوزم
آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم
بگذر تا در شرار من نسوزی ، بی پروا در کنار من نسوزی
همچون شمعی به تیره شب ها
می دانی عشق ما ثمر ندارد ، غیر از غم ، حاصلی دگر ندارد
بگذر زین قصه ی غم افزا
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم
بگذشته در آتش همچون روزم
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر

mehraboOon
03-21-2011, 12:58 PM
"راز دل" شاعر : بهادر یگانه ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من
این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم
وقت دیدن او ، راه دیده مگیر
دل دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند
شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند
منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند
به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند
ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
دلم گیرد هر زمان بهانه ی تو ، سرم دارد شور جاودانه ی تو
روی دل بود به سوی آستانه ی تو
تا آید شب ، در میان تیرگی ها ، گشاید تن ، روح من به شور و غوغا
رو کند چو مرغ وحشی ، سوی خانه تو
ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم
وقت دیدن او ، راه دیده مگیر

mehraboOon
03-25-2011, 12:09 PM
http://pic.azardl.com/images/93477765765488445269.jpg

Sara12
05-16-2011, 12:13 PM
پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست

Sara12
05-16-2011, 12:13 PM
هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم

Sara12
05-16-2011, 12:14 PM
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم

Sara12
05-16-2011, 12:15 PM
درشهرعشق قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم که براش دعاکنم واي چي ميديدم باورم نميشه اون قلبه همون کسيه که چندساله پيش دله منو شکسته بود

Sara12
05-16-2011, 12:21 PM
می بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی...بخاطر تمام خنده هایی که به صورتم نشاندی نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی...بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی...نمی بخشمت بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی...بخاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی...و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

Sara12
05-16-2011, 12:22 PM
گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستش:ashk::ashk:

mehraboOon
05-16-2011, 06:18 PM
" بچه كه بوديم ، بستني مونو كه گاز مي زدند ، قيامت به پا مي كرديم ! چه بيهوده بزرگ شديم ، روحمان را گاز مي زنند ، مي خنديم ! "

mehraboOon
05-16-2011, 06:19 PM
" عشق من ! برگی است... که بادش می پراکند... وشادمانی در آن می آرامد... عشق من... برگی است... برای خیابان هایی ... که در آن ها غریبان می آرامند... وخیابان هایی که ... همچون غربت گم شدند... عشق من ... برگی از گل سیاه است... برگی که تن می زند ومهاجرت می کند... می کارد یا فراموش می کند... برگی برای گذشته وخواهش... برگی برای غیرت وفتنه... برگی سفی

mehraboOon
05-16-2011, 06:19 PM
" خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ، فهمیدم که معادله زندگی ، نه غصه خوردن برای نداشته هاست و نه شاد بودن برای داشته ها . . . "

mehraboOon
05-16-2011, 06:20 PM
" سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟ افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟ من شور و شر موج و تو سرسختی ِ ساحل روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی ؟ "

mehraboOon
05-16-2011, 06:21 PM
" برایت دعا میکنم تا خداازتو بگیرد هرآنچه خدارا ازتو میگیرد "

mehraboOon
05-16-2011, 06:22 PM
" آسمونیه نفسهات ای گل شقایق من از تقدس حضورت پر شده دقائق من توی قلب عاشق تو یه حقیقت بزرگه یه تجسم خلاصه از همه حقایق من اولیش حس تولد توی عریانی لحظه دومیش ظهور اعجاز توی روح لایق من مث تصویر شکفتن تو غروب سرخ دریا یه پرنده یه مسافر یه نفر تو قایق من یه نفر شبیه اسمت که پر از درد یه عشقه چه غمی داره تو چشماش اون نجیب عاشق من اون نجیب عاشق من حالا همزاد خود توست تو که یه شکوه سرخی ای گل شقایق من "

mehraboOon
05-16-2011, 06:23 PM
" از سوی تو رازمی می آید ....دیدار را به تعویق نینداز...از دست من خواهش میبارد...!!! "

mehraboOon
05-16-2011, 06:24 PM
" به سراغ مـــن اگر می آیی تنــد و آهســته چه فرقی دارد؟ تــــــو به هر جور دلت خواست بـــــیا ! ... مثل سهراب دگر... جنس تنهایی من چینــی نیست، که ترک بردارد مثل آهــــن شده چینی نازک تنهایی مــــن تـــــو فقط . . . . . زود بیا... "

mehraboOon
05-16-2011, 06:25 PM
" خدایا .... من اگر بد کنم تو را بنده های خوب فراوان است، اما اگر تو مدارا نکنی مرا خدای دیگر کجاست؟! "

Sara12
06-03-2011, 07:15 PM
مهربان باش
مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند

ولی آنان را ببخش

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند
ولی مهربان باش
اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت
ولی موفق باش
اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند
ولی شریف و درستکار باش
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای
شاید یک شبه ویران کنند
ولی سازنده باش
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی
حسادت می کنند

ولی شادمان باش

نیکی های درونت را فراموش می کنند
ولی نیکوکار باش

بهترین های خود را به دنیا ببخش

حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد
ودر نهایت می بینی هر آنچه هست
همواره میان "تو و خداوند" است
نه میان تو و مردم

Sara12
06-03-2011, 07:16 PM
هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده

Sara12
06-03-2011, 07:16 PM
هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم

Sara12
06-03-2011, 07:17 PM
اگه يكي رو ديدي وقتي داري رد ميشي بر مي گرده ونگات مي كنه بدون براش مهمي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري ميرفتي بر مي گردو با عجله مياد به سمتت بدون براش عزيزي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي بر مي گردو نگات مي كنه بدون واسش قشنگي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه مي كني مياد با هات اشك مي ريزه بدون دوستت داره

Sara12
06-03-2011, 07:19 PM
وقتي واقعيت ها , آدم را فريب بدهند چه کار مي شود کرد ؟ روزگاريست که حقيقت هم لباسي از دروغ بر تن کرده است و راست راست توي خيابان راه مي رود عشق نشسته است کنار خيابان , کلاهي کشيده بر سر و دارد گدايي مي کند و مرگ , در قالب دخترکي زيبا , گلهاي رز زرد مي فروشد

R A H A
07-29-2011, 08:10 PM
رگ خواب این دل، تو دستای تو بوده
ترک های قلبم، شکست تو بوده
من و با یه لبخند، به ابرا کشوندی
با یک قطره اشکت، به آتیش نشوندی
مدارا نکردی، با دل واپسیم رو
ندیده گرفتی، غم بی کسیم رو
با این آرزویی که بی تو محاله
یه شب خواب آروم، فقط یک خیاله

چقدر حیفه این عشق، همینجور هدر شه
یکی از من و تو، بره در به در شه
باید سر کنم با، همین جای خالی
حالا تو نبودن، بگو در چه حالی
مدارا نکردی، با دلواپسیم رو
ندیده گرفتی، غم بی کسیم رو

R A H A
07-29-2011, 08:13 PM
فصل که رخت عوض می کند
دوباره عاشقت می شوم

گیرم زمستان باشد و من
آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم
عشق تو همین شال پشمی است
که نفسم را گرم می کند

بر لبم نام تورا می برم
تا برف
مثل قند
در دل زمستان آب شود

http://www.img4up.com/up2/66755023084456024408.jpg

R A H A
07-29-2011, 08:27 PM
آروم آروم زیر بارون میرم تنها
اما گریون
دلم گرفته ؛ بغضم شکسته
رو قلب خستم زخمی نشسته
آروم آروم
میرم تنها

R A H A
07-29-2011, 08:32 PM
ميگويند چرا اينقدر ساكتي؟

يادشان نيست به من آموخته اند

ميان حرف كسي نپرم...

چشمانم دارند حرف ميزنند...


http://night-gallery.ir/images/gallery/Exis-aks%20honary-57238.jpg

R A H A
07-29-2011, 08:33 PM
دلتنگی های بی پایان من و
بی خیالی همیشگی تو،
حکایت تکراری این روزها است.
امشب انگار باید باز هم
رونویسی کنم
این داستان کهنه را!

R A H A
07-29-2011, 08:34 PM
محصور چشم هايت شدم؛

جدي ام نگير

تويي كه نگاهم وقف نگاهت بود

R A H A
07-29-2011, 08:35 PM
تنها ترین من
تنها نذار منو
تنها سفر نکن
این دلشکسته ی
از یاد رفته رو
دیوانه تر نکن
قلبم شکسته برگرد....


http://free.7host02.com/j4you/photo-1.jpg

R A H A
07-29-2011, 08:36 PM
آسمان سهم کسي چون من بي بال نبود

کار دل بود که اينگونه زمين گير شدم!

R A H A
07-29-2011, 08:36 PM
اشکهای من از غصه نيست

فقط...

چشمهای من خجالتيست

چشمانم به وقت ديدنت "عرق" ميکند !

اما...

تو اين را باور نکن...

غصه از اشکهای من ميبارد...!

R A H A
07-29-2011, 08:36 PM
گاهي وقتا چقدر ساده عروسك ميشويم

نه لبخند ميزنيم

نه شكايت ميكنيم

فقط احمقانه سكوت ميكنيم

R A H A
07-29-2011, 08:40 PM
باز در کلبه ي تنهايي خويش

عکس لبخندت مرا ابري کرد

عکس تو خنده به لب داشت ولي

اشک چشمان مرا جاري کرد

R A H A
07-29-2011, 08:41 PM
بمان با من که من بي تو صدايي خسته در بادم


در اين اندوه بي پايان بمان تنها تو در يادم


بلور اشک هاي من همان آغاز تنهاييست


مرور خاطرات من عجب تکرار زيباييست



http://deborah.persiangig.com/169/axe.sub.ir_7gdjcc_2.jpg

R A H A
07-29-2011, 08:43 PM
ميــان تو و من فاصله ايستــ

به پهناي يکــ عمر شايد؛

زيــاد که نيستــ ؟

چــه رنـجي ميکشم منــ …

چهــ تحملي ميکنيـــ تو !!!

آغوشمانـــ باز خــواهــد بود براي رسيدنـــ

خستـه که نميشويــــ ؟

چهــ اگر برسمـــ …

چهــ اگر نرسي چه اگر نيايمـــ …

چه اگـر نيايــي چهــ اگر نباشمـــ …

چه اگر نباشيــ ...

بگو که روزيــ به هم ميرسيمـــ

بــگو که هستيـــ

همينــــ ...

R A H A
07-29-2011, 08:47 PM
بهــــار بی تو مــرا چون خـزانی از درد است

فضــای کوچه ی دلتنگ خــاطرم سرد است


همیشه بی تو دلم های های غم دارد

و بــرگ بــرگ درختــــان بــــاورم زرد است


دل غریب من آن ساقه ی شکسته ی عشق

پـس از تـــو با غـــربت چه خوب خو کرده است


کجــاست دست تو تا رام ســـازد این دل را

دلــی که بعد تو بی آشیــان و ولگرد است


تــمــــام زنــدگــی مــن فــدای چشـمـــانت

کاش می دانستی روزگار با من چه نامرد است ... !!!



http://up.tak-forum.com/images/lxq9od37ycq3z8knbd80.jpg

R A H A
07-29-2011, 08:47 PM
تنهایی ؟بدون من" تنها"
در اوج با تو بودن" تنها"
به فکر تو" تنها"
شعروسرودن" تنها"
آمدم در یادت "تنها" تا تنهاییت را معنا کنم شاید لحظه ای درکم کنی
اما همه چیز گذراست حتی من که "تنهایم"


http://i2.glitter-graphics.org/pub/2688/2688452cf6l5ejday.gif