توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاریخچه تمدن ایران
Mohamad
02-19-2011, 02:56 PM
ايرانيان از بيش از 10 هزار سال پيش داراي تمدن بودهاند. از اين رو، ريشهي بسياري از دستاوردهاي بشر را در اين تمدن ميتوان يافت. براي مثال، نخستين ابزار ريسندگي و بافندگي در غار كمربند، نزديك بهشهر، يافت شده است كه به 7 هزار سال پيش از ميلاد مسيح بازميگردد. به علاوه، در قديميترين بخشهاي شهر باستاني شوش، كه در خوزستان قرار دارد، سوزنهاي سوراخدار پيدا شده است.
اين دستاوردهاي و نوآوريهاي ديگري كه در دورانهاي بعدي رخ داد، صنعت پارچه و پوشاك ايران را پيشتاز و سرآمد جهانيان كرد. جالب است بدانيد اسكندر مقدوني، با آنكه به ايران حمله و آن را اشغال كرده بود، لباس ايراني ميپوشيد. در اين جا به برخي از نوآوريهاي ايرانيان در زمينهي پوشاك و پارچه اشاره ميشود.
كت و شلوار
ايرانيان نخستين مردماني بودند كه كت آستيندار و شلوار ميپوشيدند. مردمان تمدنهاي ديگر، بابليها، آشوريها، يونانيها و روميها، شلوار نميپوشيدند و حتي يونانيها ايرانيان را به خاطر شلوارهاي رنگيشان مسخره ميكردند. ايرانيان حتي نوعي شلوار ويژهي سواركاري نيز داشتند كه تنگ و چسبان بود و اغلب از چرم ساخته ميشد.
شلوار در اصل شروال خوانده ميشد. عربها آن را سروال ناميدند و جمع آن را سراويل ميگويند. در تركي و كردي نيز شروال گفته مي شود. مجارهاي آن را شلواري (Schalwary) ميگويند. به زبان لاتين، سارابارا (Sarabara) گفته ميشد. واژهي انگليسي Pajama (پاجاما) از واژهي پاي جامه ساخته شده است كه از واژههاي فارسي كهن است.
پوشش زنان
ايرانيان از ديرباز به پاكدامني اهميت ميدادند و زنان ايراني پوشيده با چادر يا پوششهاي ديگري كه بخشهايي از موها را ميپوشاند و تنه را در بر ميگرفت، در ميان مردان ظاهر ميشدند. در يك مهر سنگي استوانهاي كه از دورهي هخامنشي برجاي مانده و اكنون در موزهي لوور فرانسه نگهداري ميشود، شاهزادهي ايراني و نديمههايش ديده مي شود كه شاهزاده چادر و نديمهها سرپوش دارند. در طرحي كه روي سنگي در ارگيلي تركيه نقش بسته است، زن ايراني باپوشش چادر و سوار بر اسب ديده ميشود. حتي سرپوشهاي پارچهاي دورهي هخامنشي از زير برفهاي منطقهي پازريك روسيه پيدا شده است. (يادآوري ميشود، سرزمينهايي كه نام برديم، بخشي از امپراطوري پهناور پارسها بودند.)
گلدوزي
نقش زدن بر پارچه و لباس از ديرباز در ايران مرسوم بود. در تابوت سنگي اسكندر كه در موزهي استامبول نگهداري ميشود، ايرانيان شلوارهايي با پارچههاي زيبا پوشيدهاند كه طرح دار و گاهي نقشهايي از گلها دارند. گلدوزي در دورهي صفويه به شكوفايي رسيد به نحوي كه هنرمندان روم شرقي (امپراتوري بيزانس) طرحهاي ايراني را بر لباسهاي فاخر نقش ميزدند. حتي ريشهي عنصرهاي اصلي گلدوزي امروزي نيز به ايران بازميگردد كه از راه كشورهاي ساحل درياي مديترانه به ايتاليا و اسپانيا رفته و بعدها در سرزمينهاي ديگر مورد توجه قرار گرفته است.
بريشم ايراني
بافتن پارچه از ايران آغاز شده و تا دروهي صفوي از مهمترين فرآوردههاي صادراتي ايرانيان بوده است. با آن كه بافت ابريشم به چينيها بازميگردد، ابريشم ايراني در دورهي ساسانيان به چنان كيفيت و ظرافتي رسيده بود كه چينيها نيز از ايران پارچهي ابريشمي وارد ميكردند. برخي از پارچههاي ايراني كه ويژهي اسقفها تهيه شده، هنوز در گنجينههاي كليساهاي اروپا نگهداري ميشود.
ردپاي شكوه صنعت پارچهبافي را در واژههاي ايراني كه به زبانهاي مختلف راهيافته است، ميتوان پيدا كرد.
در زبان عربي: ديباج (از واژهي ديباگ به مفهوم زري ابريشمي) و استبرق (از واژهي ستبرگ به مفهوم نوعي پارچهي ابريشمي)
در زبان انگليسي: Tafta (از واژهي تافته به مفهوم نوعي پارچهي ابريشمي) Chintz (از واژهي چيت به مفهوم نوعي پارچه)
در زبان روسي: Izarbaf (از واژهي هزارباف به مفهوم پارچهي زري گلابتون) و Partcha (از واژهي پارچه)
لباس ورزش
ايرانيان نخستين مردماني هستند كه از لباس ورزشي استفاده ميكردند. چوگان ورزش باستاني و مورد علاقهي ايرانيان بود. چوگان بازان نوعي پيراهن نيمآستين و شلوار تنگي ميپوشيدند تا هنگاه بازي راحتتر باشند. جنس پيراهن چوگان بازي را نيز نوعي انتخاب كرده بودند تا كمتر عرق كنند. انگليسيها در سالهاي استعمار هندوستان در آن سرزمين با چوگان و لباس نيم آستين آشنا شدند و آن را به خود به اروپا بردند كه بعدها به آمريكا نيز راه يافت و به تيشرتهاي امروزي منجر شد.
لباس شوايهها
در دورهي اشكانيان و ساسانيان مردان جنگي خود و اسبانشان را زره پوش ميكردند. در تاق بستان، در كرمانشاه، سربازي زرهپوش سوار بر اسب زرهپوش بر پهنهي سنگ كندهكاري شده است كه با ديدن آن به ياد شواليههاي اروپايي ميافتيم. در واقع، شواليههاي اشكاني سرمشق شواليههاي اروپايي قرار گرفتند
نوآوريهاي ديگر
دستكش: گزنفون، تاريخنگار يوناني با ايرانياني روبهرو شده بود كه دستهايشان را در پوستهاي ضخيم و قابهايي نگه ميداشتند. نمونههايي از دستكشهاي زينتي در موزهي ايران باستان نگهداري ميشود.
انوع كلاه: ايرانيان از ديرباز كلاههاي گوناگوني ميپوشيدند كه نشاندهندهي موقعيت اجتماعي آنان بود. كلاه پاپها و حتي تاج برخي از پادشاهان قديم اروپا، برگرفته از كلاه و تاج پادشاهان ايران است.
چكمه : پوشيدن چكمههاي چرمي از زمان هخامنشيان مرسوم بود و حتي ژوستينين، امپراتور روم شرقي، چكمههاي ايراني ميپوشيد.
شال: هنوز هم در زبان انگليسي به همين نام خوانده ميشود (shawl) و نوع مردانه و زنانهي آن هر دو نوآوري ايراني هستند.
Mohamad
02-19-2011, 02:56 PM
شهر سوخته یکی از بزرگترین تمدن های حاشیه ی هیرمند
"شهر سوخته" در ۵۶ کیلومتری نیمروز باختری (جنوب غربی) زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه ی جادهی زابل - زاهدان قرار گرفته و دیرینگی آن به پنج هزار سال می رسد. زمانی که ماشین به راه خاکی سمت چپ جاده می پیچد،چشمها شهر سوخته را جستجو می کند.شهری با دیوار هایی کوتاه.چندین تپه به هم چسبیده که بلندیشان از زمین های اطراف هفت، هشت، ده متر است، گاهی هم تا دوازده متر و حتا هجده متر می رسد. شهری که در زمان اوج شکوه و زندگانی اش۱۵۱ هکتار وسعت و نزدیکهشت هزار نفر جمعیت داشته است که حالا خرابه ای است پر از پاره های سفال و گاه سنگ و فلز.
این شهر در دوران زندگانی ۱۴۰۰ ساله ی خود چهار دوره ی تمدنی و ماندگاری (استقراری) داشته و سه بار دچـار آتـش سوزی شده است که در آخـرین آتش سـوزی شاید به طور کامل سوخته و از بین رفته است. این شهر یک بار در سال ۲۷۰۰ پ.گ و یک بار در ۲۴۰۰ پ.گ ترسایی دچار آتش سوزیگشته است. اما شاید اینها هیچکدام دلیل از بین رفتن شهر نبوده است.
شهری بدون جنگ که حتا یک بارو در آن وجود ندارد.با مردمانی آرام که در میان پیکره هایکشف شده تا کنون فقط یکی از آنها به قتل رسیده است و سر بریده آن در زیر پایش قرار دارد.اینشهرهیچگاه مورد تهاجم قرار نگرفته است. و همچنین این شهر به دور از منطقه های زلزله خیز بوده است.
پیدا است که شهر، سرسبز و آباد بوده است. این شهر در بلندترین نقطه ی شمال باختری دلتای قدیمی هیرمند، بهره مند از آب و سبزی، قرار داشته و شایدفقط با تغییر مسیر رودخانه هیرمند وخشکیدن دلتای رود مردمشهر رفته اند و شهر متروکه شده است.
رودخانه ی هیرمند در ۸۰۰۰ سال گذشته ۱۱بار تغییر مسیر داده که زابل روی آخرین دلتای آن بنا شده است.
دکتر سید منصور سید سجادی، معبد های متعلق به دوره دوم و چهارم سکونت (۴۸۰۰ سال پیش)، پیکره های مسطح به دیوار چسبانده شده به شکل گاو، آثاری از استقرار۴۱۰۰سال پیش، مصطبه خشتی و منطقه صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان را از جمله کشف های این محوطه باستانیبرشمرد. (البته در چند سال پیش!)
این شهرکه از آن به عنوان «مادر شهر» نیمه یخاوری (شرق) فلات ایران یاد می شود، از ارزشمندترین محوطه های باستانی ایران واز عجایب باستان شناسی به شمار می رود و شاید مهم ترین دلیل آن، بزرگی و شکوه این شهر است.
کاوش های باستان شناسی در این محوطه ی باستانی نشان داده است که شهر سوخته رابط فرهنگی بزرگی میان خاور تا باختر (شرق تا غرب) آسیا بوده است و همین موضوع شهر سوخته را به یکی از بزرگترین شهرهای تجاریپنج هزار سال پیش ایران تبدیل کرده است.
حوزه ی تمدنی هیرمند - شهر سوخته - از زابل تا شهر کابل در افغانستان ادامه دارد و از سویخاور به حوزه یسند در پاکستان و از سویباختر نیز با تمدن هایی چون جیرفت، به باختر(غرب) آسیا و تمدن هایخوزستان و میان رودان، منتهی می شود.
حدود پنج هزار سال پیش چه در ایران و چه خارج از آن (از رودخانه ی سند گرفته تا عراق و میان رودان)، شهرهایی به این بزرگی انگشت شمار بوده اند. در یادمان های بجا مانده از تاریخ ایران هم، امروزه تنها یکی، دو شهر را می شناسیم که قابل مقایسه با شهر سوخته باشند.
آن زمان در عصر مفرغ تنها چهار شهر دیگر بوده که این قدر گسترده بوده اند. انشان در فارس، اور در میان رودان، شوش در دشت خوزیان و موهنجودارو در دشت سند.
اما تنها، مساله ی پهناوری و گستردگی نیست که شهر سوخته را به یکی از شگفتی های دنیای باستان تبدیل کرده است، مهم تر از بزرگی شهر، یافته های گوناگون آن است. این یافته ها، به آن اندازه ای گوناگون اند، که هر باستان شناسی را شگفت زده می کند. آثار باستانی در این شهر، به شکل معجزه آسایی خوب باقی ماندهاند و آگاهی های فراوانی را به ما منتقل کرده اند.
ساکنان شهر سوخته دارای یک جامعه ی متمدن بودهاند. به گواهی آثار کشف شده ی موجود، تمدن در شهر سوخته، در سطح بسیار بالایی قرار داشته است.
۳۰ تا۴۰هزار گور، قدیمی ترین و نخستین نمونه ی جراحی جمجمه و مغز در ایران و جهان با مواد پلشت بر، نخستینمعرق کاری در دنیا،سنـگهای صیـقلی، ۱۲ نـوع بافت پارچـه یک رنگ و چند رنـگ با بافتهای بسیار پیشرفته، قلاب ماهیـگیری،قالب کفش، نمونه های جالب و زیبای زیورآلات که بیانگر وجود تکنولوژی پیشرفته تولید جواهرات طلایی، مهره ها و گردنبندهای لاجوردی و طلایی می باشد وهمچنین نمونه ی مهرهای یافـت شده در تدفیـن های زنان در بـخش گورستانیکه بیانـگر نـقش زنان در مسائل مالی و تجاری است،همه و همه با بیش از پنج هزار سال قدمت،از دیگر یافته های این یادمان پنج هزار ساله است.
شهر سوخته پنج هزار سال پیش، کلان شهری در اوج تمدن و پیشرفت در هنر و صنعت بوده است.هنوز کسی نمی داند که نام اصلی آن چه بوده است. در واقع باستان شناسان هر چه بیشتر در این منطقه کاوش و حفاری می کنند، به سئوال های بی پاسخ بیشتری بر می خورند.
تپه هاى شهر سوخته شناخته شده ترین وبزرگ ترین شهر دوران آغاز تاریخ و مهمترین مرکز استقرار و در حقیقت مرکزاجتماعى، سیاسى و فرهنگى تمام منطقه نیمروز خاوری (جنوب شرق) ایران طى هزاره هاى چهارم تا دوم پیشاز گاهشماری ترسایی است.در بقایاى این شهر، لوله هاى سفالى براى انتقال آب و یا دفع فاضلابیافت شده است. کشف خانه هاى منظم در نخستین فصل کاوش، بیانگر وجود نوعىبرنامه ریزى شهرى در این شهر است.
پهناوری "شهر سوخته" و یافته های کاوشگران، این محوطه باستانی را از صورت یک محوطه عادی دوران مفرغ خارج کرده و به این نتیجه رسانده که زندگی در"شهر سوخته" با دوران آغاز شهرنشینی در فلات مرکزی ایران و میان رودان همزمان است.
نام شهر سوخته
این نام، نام جدیدی است و قدمت تاریخی چندانی ندارد. برپایه ی متن های موجود، سابقه ی این نام به کمابیش ۱۵۰ سال پیش برمی گردد. در آن زمان، یک سرهنگ انگلیسی به نام کلنل بیت از این منطقه بازدید می کرده است که راهنما های محلی این نام را به کار بردهاند، که ثبت شده و این نخستین باری است که این منطقه به این نام ثبت شده است.
(البته حتما این نام از این حد کهن تر است و براستی که در چندین سده ی گذشته باید که به این نام خوانده می شده و در دو سده ی گذشته زمانی که انگلیسی ها آمدن این نام ثبت شد!)
اما در درازای تاریخ، این شهر سه بار دچار آتش سوزی های بزرگ شد، یک بار حدود ۴۷۰۰ سال پیش برابر با ۲۷۰۰ پ.گ و بار دوم، کمابیش۴۴۰۰ سال پیش برابر با ۲۴۰۰ پ.گ و شاید برای آخرین بار در سال ۱۸۰۰ پ.گ سوخته و از بین رفته است. این سوختگی ها تا آنجاست که هنوز پس از سده ها، آثار آن را می توان در کاوش ها مشاهده کرد. از این جهت، نام «شهر سوخته»، چندان خالی از مسما نیست.
اما هنوز هیچ کس از نام واقعی این شهر خبر ندارد وتنها در صورتى که باستان شناسان به بایگانى این شهر کهن دست پیدا کنند، از روىکتیبه ها شاید بتوان به نام حقیقى آن پى برد.
سند یا کتیبه ای که نام واقعی و قدیمی این شهر را مشخص کند، هنوز به دست نیامده است.
Mohamad
02-19-2011, 02:56 PM
ايران، سرزميني با تمدن 7 هزار ساله
حدود هفت هزار سال پيش، تمدنهايی در جلگه های مرکزی ايران در حال شکل گرفتن بود. در مورد اين تمدن ها اطلاعات زيادی در دست نيست. باستان شناسان توانسته اند آثار شگفت انگيزي از اين تمدن ها را در تپه های باستانی سيلک (نزديک کاشان)، مارليک (جنوب گيلان) و حسنلو (جنوب درياچه اروميه) و همچنين شهر سوخته در استان سيستان و بلوچستان بيابند.
اخيراً زيگورات (معبد) عظيمي بهمراه اشيايی سنگی در نزديکی جيرفت در استان کرمان کشف شده است. باستان شناسان با تحقيق روی اين آثار حدس می زنند که هزاران سال پيش در جيرفت تمدنی بسيار غنی، برابر و حتی برجسته تر از قديمی ترين تمدن های شناخته شده در جهان (يعني تمدن سومر) شکوفا بوده است.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/2.gif
کوزه سفالي6000 ساله
محل کشف: تپه های سيلک (sialk)
محل نگهداری: موزه متروپوليتن نيويورک
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/1.gif
کوزه سفالي پايه دار
محل کشف: تپه های حسنلو
محل نگهداری: موزه متروپوليتن نيويورک
شايد با ادامه اکتشافات و تحقيق بر روی اين آثار، باستان شناسان به اين نتيجه برسند که پس از اين بجاي بين النهرين عراق بايد ايران را مهد تمدن جهان ناميد.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/4.gif http://www.iiketab.com/ebook/1001324/3.gif
نمونه ظروف و اشياي سنگي – محل کشف: جيرفت
تمدن: ناشناخته
تمدن سومر و عيلام
حدود پنج هزار سال پيش (3000 سال قبل از ميلاد مسيح) اولين تمدن شناخته شده جهان در بين النهرين (سرزمينی حاصلخيز بين رودخانه های دجله و فرات در کشور عراق امروزی) شکل گرفت. نام اين تمدن سومر بود.
سومريان چندين شهر در کنار دجله و فرات ساختند. يکی از اين شهر ها «اور» نام داشت که بعد ها پايتخت سومری ها شد. اغلب ساکنان شهر اور کشاورز بودند ولی تعدادی هم به تجارت می پرداختند. آنها برای آنکه بتوانند حساب داد و ستد ها را نگه دارند، به نوشتن روی آوردند. سومری ها ابتدا برای نوشتن هر چيز، شکل آن را روی لوحه های گلی رسم می کردند، اما بعدها خط ميخی را اختراع کردند.
سومری ها پيشرفته ترين تمدن زمان خود بودند، آنها در آن زمان از ارابه های چرخ دار و گاو آهن استفاده می کردند.
در کتيبه هاي بجا مانده از سومريان به وقوع يک طوفان شديد اشاره شده است، برخي مورخان احتمال مي دهند اين كتيبه ها مربوط به طوفان حضرت نوح (ع) باشد.
در اين دوران، نخستين تمدن شناخته شده ايران زمين بنام تمدن عيلامی در کناره هاي رود کارون در حال شکل گرفتن بود. عيلاميان تحت تاثير تمدن سومری ها کم کم با شهر نشينی و نوشتن آشنا شدند.
از آثار تمدن عيلاميان می توان به زيگورات (پرستشگاه) چغازنبيل در نزديکی شوش (استان خوزستان) اشاره کرد. در ساخت اين زيگورات عظيم كه 50 متر ارتفاع دارد، ميليونها آجر بکار رفته است. زيگورات چغازنبيل يکي از مهمترين آثار باستاني ايران است که در سازمان يونسکو به ثبت رسيده و جزو ميراث جهانيان بشمار مي رود.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/5.gif
زيگورات (معبد) عظيم سومري ها در شهر اور
هم زمان با تمدن سومری ها، در کنار رود نيل تمدن مصر بتدريج شکل مي گرفت. حاکمان ستمگر مصر که فرعون ناميده می شدند با گرفتن ماليات های سنگين از مردم و استفاده از بردگان و اسيران جنگی، برای خود کاخ و آرامگاه های باشکوهی مي ساختند. اين آرامگاه هاي هرمي شكل امروزه به اهرام ثلاثه مصر مشهورند.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/6.gif
تنديس گاو سفالين - قدمت: 3000 ساله
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/7.gif
چرخ ارابه چوبي - قدمت: 3200 ساله
تعدادي از اشياء کشف شده از زيگورات چغازنبيل – محل نگهداري: تهران - موزه ايران باستان
تمدن اکد
حکومت سومری ها قريب 700 سال ادامه داشت تا اينکه حدود 2300 سال قبل از ميلاد فردی بنام سارگون اول اکدی بر عليه پادشاهان سومر شوريد و توانست تمام شهرهای بين النهرين را به تصرف خود درآورد.
بعد از اينکه سارگون تمام بين النهرين را تصرف کرد، به کشورهای همسايه از جمله عيلام و آشور حمله کرد و پس از شکست آنها، اولين امپراطوری تاريخ را بنا نهاد. اما حکومت اکدی ها زياد دوام نياورد و با مرگ سارگون هرج و مرج تمام کشور را فرا گرفت.
عيلاميان از اين موقعيت استفاده کرده به تلافی حمله سارگون، به اکد تاختند. بعد از سقوط امپراطوری اکد، عيلاميان به کشور خود بازگشتند و شوش را پايتخت خود قرار دادند.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/8.gif
پيکره برنزي سارگون اول
اين داستان بارها و بارها در تاريخ تکرار شده است که بعد از مرگ يک پادشاه مقتدر، برای تصاحب قدرت و جانشينی، ميان بازماندگان جنگ داخلي در مي گيرد و هنگامی که هرج و مرج تمام مملکت را فراگرفت، همسايگان و دشمنان برای گرفتن انتقام يا به طمع ثروت به آنها حمله مي کنند.
با مرگ سارگون اول، قبايل وحشی چادر نشين از صحرای عرب به جنوب بين النهرين حمله کردند. اين قبايل به مرور زمان که با تمدن پيشرفته سومر و اکد آشنا شدند، شهر بابل را بنا کردند و نسل های بعدی تمدن باشکوه بابل را بوجود آوردند.
تمدن بابل و آشور
درحاليكه تمدن بابل در جنوب بين النهرين شكل مي گرفت، قوم وحشي و جنگجوي آشور به شمال بين النهرين حمله و آنجا را تصرف كردند. آشوريان با غارت ثروت همسايگان و بيگاري گرفتن اسيران، براي خود كاخ هاي بزرگي در شهرهاي آشور، نمرود و نينوا ساختند.
سالهای سال تمدن های عيلام، بابل و آشور با يكديگر مي جنگيدند. در يکي از اين جنگها، عيلامي ها توانستند آشوريان و بابليان را شکست دهند و بخشي از سرزمين آنها را تحت سيطره امپراطوري خود در بياورند. پس از گذشت چند قرن، سرانجام آشوريان و بابليان توانستند مناطق از دست داده را دوباره باز پس گيرند.
يکی از معروفترين پادشاهان بابل، حمورابی نام داشت. در زمان حکومت اين پادشاه (حدود 1800 سال قبل از ميلاد) بابل به شهري بزرگ و مترقی تبديل شد و جمعيت زيادی برای سکونت به بابل آمدند، بطوريکه پس از مدتی اين شهر پرجمعيت به سختی اداره می شد. به همين دليل و برای برقراری نظم، به دستور پادشاه (حمورابی) قوانينی را روی سنگ بزرگی نوشتند و آن را در ميدان شهر قرار دادند تا همه مردم آن را ببينند و دستوراتش را رعايت کنند.
حدود 1100 سال قبل از ميلاد، در يکي از جنگها که عيلاميان توانستند بابلي ها را شکست دهند، لوح حمورابي را بهمراه غنائم ديگر به شوش آوردند.
متاسفانه چند سال پيش فرانسويان، اين لوح سنگي بسيار گرانبها را از ايران سرقت و به موزه لوور پاريس منتقل کردند.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/9.gif
لوح حمورابی- پادشاه در مقابل خدای بابل ايستادهتا قوانين را از او بگيرد
پس از حمورابي، حاكم ستمگري بنام نمرود در بابل به سلطنت رسيد. در زمان پادشاهي او، حضرت ابراهيم (ع) به پيامبري برگزيده شد.
با مرگ حمورابي، آشوريان که از زير سلطه بابلي ها بيرون آمده بودند، کم کم خود را باز يافته و توانستند کشور مقتدري بوجود آورند. مردان جنگجوي آشور هر از چند گاهی به کشور های همسايه، حمله و اموالشان را غارت می کردند. يکي از پادشاهان بزرگ آنها بنام آشورنصيرپال دوم (حدود 850 قبل از ميلاد) با استفاده از روش هاي خشونت آميز و بي رحمانه چنان حکومتي در آشور برقرار کرد که نامش تا ساليان دراز در تمام عالم وحشت مي آفريد.
او در يکي از کتيبه هايش آورده: «شهر را تسخير کردم، 600 تن از جنگجويان را از دم تيغ گذراندم، 3000 اسير را زنده زنده در آتش سوزاندم، همه را کشتم، پوست حاکم شهر را کندم و سپس آنرا بر فراز ديوار شهر پهن کردم...»
از ديگر پادشاهان آشور می توان از سارگون دوم (حدود 700 قبل از ميلاد) و آشوربانی پال دوم (حدود 650 قبل از ميلاد) نام برد. سارگون دوم در خورساباد و آشوربانی پال در نينوا کاخهای مجلل و باشکوهی ساختند و در ورودی اين کاخ ها، مجسمه های غول پيکری از موجودات افسانه ای بنام لاماسو (lamassu) قرار دادند. آشوريان از اين مجسمه های باشکوه که به شکل گاو های بالدار با سر انسان بودند براي حفاظت کاخ ها و ايجاد رعب و وحشت ميان دشمنان خود استفاده می کردند.
طرح جالبی که در اين مجسمه ها بکار رفته، اين است که لاماسو ها پنج پا دارند. اگر از پهلو به آنها نگاه کنيد، چهار پا دارند و اگر از روبرو نگاه کنيد دو پا خواهيد ديد. در هر دو حالت طرحی کامل و بدون نقص مشاهده می شود.
آشوريان داخل قصرهايشان نقش های برجسته زيادی حکاکی مي کردند. بيشتر اين نقش ها خوی وحشي، و جنگجويی و علاقه آنها را به شکار نشان می دهد.
ايرانيان بعدها شبيه اين مجسمه ها و نقش های برجسته را در کاخ هاي تخت جمشيد (پرسپوليس) ساختند.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/10.gif
لاماسو - مجسمه غول پيکر به شکل گاو بالدار با سر انسان
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/11.gif
آشور باني پال در حال شکار شير – نقش برجسته، 600 سال قبل از ميلاد
محل نگهداري فعلي: موزه انگليس
از آنجا که خوی جنگجويی آشوريان در آشوربانيپال نيز وجود داشت، او هم شروع به توسعه ****و خود و حمله به همسايگان کرد. او به عيلام يورش برد و با ويران ساختن شهر شوش و قتل عام هزاران نفر از مردم بيگناه، تمدن باستانی عيلامی را از صحنه روزگار محو کرد (640 پيش از ميلاد).
در کتيبه اي که از آشورباني پال به مناسبت نابودي شوش بجا مانده، چنين آمده: «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به دستور خدايان آشور گشودم. من وارد کاخ هايش شدم و هر آنچه از سيم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنيمت برداشتم... من همه آجرهاي زيگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزيين شده بود، شکستم... من معابد عيلام را با خاک يکسان کردم... من شوش را تبديل به ويرانه اي کردم و بر زمينش نمک پاشيدم... من دختران و زنان و همه مردان را به اسارت گرفتم... از اين پس ديگر کسي در عيلام صداي شادي مردم و صداي سُم اسبان را نخواهد شنيد».
اين ويرانگری و کشتار بی رحمانه آشورباني پال در ذهن ايرانيان باقي ماند تا اينکه در کمتر از نيم قرن بعد، مادها به رهبري هُوَخْشَتْرَه توانستند انتقام سختی از آشوريان بگيرند.
اقوام آريايي
حدود 2000 سال قبل از ميلاد گروهی از مردم شمال فلات ايران بخاطر يخبندانهای فصلی و برای بدست آوردن چراگاه های کافی برای دام هايشان، بسوی سرزمين هاي گرم جنوب مهاجرت کردند. اين مردم که آريايی نام داشتند در چند مرحله و بصورت گروه های جداگانه وارد فلات ايران و به تدريج جايگزين ساکنان قبلي شدند.
اقوام آريايی، سرزمينی را که وارد آن شده بودند، ايران يعنی سرزمين آريايی ها ناميدند. گروهی از آريايي ها بنام مادها در غرب، گروهی ديگر بنام پارس ها در جنوب (نزديک عيلامي ها) و گروه سوم بنام پارت ها در شمال شرقی ايران فعلی سكني گزيدند.
همانطور که گفته شد، قبل و همزمان با ورود آريايی ها، اقوام ديگری در ايران سكونت داشتند. از اين اقوام دارای تمدن (مثل جيرفت و مارليک و...) آثار اندكي بجا مانده است كه باستان شناسان سعی دارند اطلاعات بيشتری درباره آنها بدست آورند.
آريايي ها در ازاي کمک به پادشاهان عيلام در جنگ با آشوريان اجازه يافتند تا شهري براي خود بنا کنند؛ به اين ترتيب پارسها و مادها با گسترش نفوذ خود به سرزميني دست يافتند که بعدها به ميهن هميشگي آنها تبديل شد.
در اين دوران پيامبري بنام زرتشت ميان آريايي ها ظهور کرد. او مردم را به پيروي از اهورامزدا و جنگ با اهريمن (مظهر زشتي و دروغ) دعوت مي کرد.
اين پيامبر الهي تعليمات خود را بر سه پايه «پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک» بنا نهاد و اعتقاد به حيات دوباره (معاد) را در ميان پيروان خود تبليغ کرد.
اعتقادات و انديشه هاي زرتشت در گذر زمان در مجموعه اي بنام اوستا گردآوري شده است
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/12.gif
با نابودي عيلاميان، قوم ماد که حامي خود را از دست داده بود، بارها از جانب آشوريان مورد هجوم واقع شد تا اينکه قبيله های مختلف ماد در دهکده ای بنام هگمتانه (اکباتان يا همدان امروزی) گرد هم آمدند و فردی بنام ديا اُکو را به فرمانروايي خود برگزيدند. بدين ترتيب اولين حكومت مادها بوجود آمد. با گسترش دولت ماد، هگمتانه به صورت شهري بزرگ در آمد و به عنوان پايتخت مادها انتخاب شد. پس از چندی، ديگر اقوام ايرانی (پارت ها و پارس ها) هم با مادها متحد شدند و توانستند دولتی بسيار قوی بوجود آورند.
با مرگ آشورباني پال (حدود 612 قبل از ميلاد)، نوه ديا اکو بنام هُوَخْشَتْرَه با پادشاه بابل (نابوپولوسار) متحد شد و بسوی آشور لشگر کشيد. آنها پس از جنگ های طولانی توانستند آشوريان را شکست دهند. هوخشتره و پادشاه بابل در خرابه هاي آشور پيماني را امضا کردند و براي تحکيم اين اتحاد، هوخشتره دختر خود آميتيس را به عقد پسر پادشاه بابل يعني بخت النصر در آورد. پس از آن سپاهيان ماد و بابل بسوي قلب امپراطوري آشور تاختند و در جنگي خونين نينوا را به تلي از خاک تبديل کردند. با سقوط نينوا، امپراطوري عظيم آشوريان که زماني نامش لرزه بر اندام همگان مي افکند، بسرعت و براي هميشه از هم فروپاشيد. پس از آن مادها و بابلي ها ****و آشوريان را بين خود تقسيم کردند. در زمان پادشاهی هوخشتره، ايرانيان توانستند بزرگترين پادشاهی غرب آسيا را بوجود آوردند.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/13.gif
****و ايران در زمان پادشاهي هوخشتره
با سقوط دولت آشور، بابلي ها هم تصميم به کشورگشايی گرفتند. بخت النصر که به جاي پدر بر تخت پادشاهي نشسته بود، فرمان حمله به فينيقيه (لبنان و فلسطين امروزي) را صادر کـــرد. او در اين لشگر کشـی، اورشليم را به خاک و خون کشيـد و پس از خراب کـردن معبد حضرت سليمان، تعداد زيادی از يهوديان را اسير کرد و با خود بعنوان برده به بابل آورد.
بخت النصر در يکي از كتيبه هايش آورده: «فرمان دادم صدهزار چشم از كاسه درآورند و صدها هزار قلم پا را بشكنند. با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم. هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم. خانه ها را چنان كوفتم كه ديگر بانگ زنده اي از آنها برنخيزد.»
بخت النصر در عين حال كه به فتوحاتش ادامه مي داد، از توسعه و شكوه شهر بابل غافل نبود. به دستور او دورتادور شهر بابل را حصار بزرگی ساختند که ورودی آن از طريق دروازه ايشتار بود. او همچنين دستور احداث زيگوراتي عظيم را صادر کرد و مجسمه طلايي بسيار بزرگي از مردوک، خداي شهر بابل را ساخته و داخل معبد قرار داد. پس از آن پادشاهان بابل با حضور در معبد و گرفتن دستهاي مجسمه، خود را پادشاه بابل مي خواندند.
http://www.iiketab.com/ebook/1001324/14.gif
کاخ مجلل بخت النصر
Mohamad
02-19-2011, 02:57 PM
سقز واژه و وتاریخ:
آن چه از بیشتر دست نوشته ها و کتب تاریخی بر می آید،این است که سقز نام خود را از “سکاییان” یا “سکه” آنچنان که در بیشتر نوشته های آشوری نامیده شده اند گرفته است.
آن چه از بیشتر دست نوشته ها و کتب تاریخی بر می آید،این است که سقز نام خود را از “سکاییان” یا “سکه” آنچنان که در بیشتر نوشته های آشوری نامیده شده اند گرفته است.
درباره ی شهر سقز از نظر تاریخی عقاید و نظرات گوناگونی از مورخین و نویسندگان مختلف وجود دارد که بعضی از این نظرات علمی و با سندیت تاریخی و قابل قبول ترند و برخی نیز هیچگونه پایه ی علمی و عقلی و تاریخی ندارند.
در این جا برای رعایت اختصار و به خاطر گسترده نشدن حجم نوشته برای رد نظریات غیر منطقی از بحث در مورد آنها خودداری می شود و به چند نظریه از دسته اول بسنده می شود.
زمانی که سکاییان در جنوب دریاچه ی ارومیه در ناحیه ی ماننا مستقر بودند سقز پایتخت آنان بوده است.آقای”جلیل ضیاپور” در “مادها و بنیان گذاری نخستین پادشاهی در غرب ایران” ایزیرتو را همین سقز کنونی می داند،وی در ادامه دلیل آن را وجود دو قلعه از هفت قلعه ای که “نابورشاروسو” سردار آشوری در زمان”آشوربانیپال” نام برده است،در حوالی سقز می داند؛
قلعه ی زیویه
قلعه ی ورمیاته
“ژاک دومورگان” در جغرافیای غرب می نویسد که:سقز شهری قدیمی و کوچک است که سابق دارای استحکامات و برج و بارو بوده همچنین”دیاکنوف” در تاریخ ماد سقز را ناحیه ی فرعی (ب) از ناحیه (۳) از دوازده منطقه ای که بر اساس خط آب تقسیم بندی کرده می داند یعنی جنوب دریاچه ی ارومیه.
برخی دیگر معتقدند که واژه ی سقز برگرفته از نام”سیاکسار” یکی از پادشاهان مادی است که یونانیان او را “سیاکس″ خوانده اند.”عبدالحسین زرین کوب” در (روزگاران ۱۳۷۸) می نویسد که بقایای طوایف مختلف بومی و مهاجر قبل از ورود آریایی ها در نواحی سقز کنونی مستقر بوده اند و اتحادیه ی مانای را به وجود آورده بودند که آنچه به نام گنجینه ی زیویه در نزدیکی سقز در این اواخر به دست باستان شناسان بدست آمد نشانگر فرهنگ و هنر آنان می باشد؛در برخی منابع دیگر هم آمده که اقوام “لولوی” و ” زامودها” نیز که جزو تمدن “مانایی” هستند،محل سکونت اصلی آنان اطراف سقز بوده است.
“آندره گدار” مرکز تمدن “مانا” را در تپه ی “کاپلانتو”(قپلانتو) در جنوب سقز می دانست و “دیاکنوف” هم معتقد است که این مرکزیت در شمال غربی “مانا” یعنی ناحیه ای بین بوکان و سقز/با توجه به اینکه دست نوشته ها و آثار مکتوب از مادها و اقوام اولیه این ناحیه تا به حال به دست نیامده و با توجه به حجم و گوناگونی فرضیات در این باره ادامه ی بحث را به دست صاحبان فن می سپاریم باشد که با تلاش و کوشش فراوان چراغ راه تاریک تاریخ این مرز و بوم را بیفروزند.
در باره ی تاریخ نه چندان دور سقز یعنی حوالی سال ۱۳۱۰ یکی از تاریخ نویسان به نام (وقایع نگار کردستانی) سقز را یکی از بلوکات هفده گانه ی کردستان می داند که در بین شمال و غرب با سنندج بیست و چهار فرسنگ(هر فرسنگ معادل ۶ کیلومتر) فاصله داشته و یک قصبه و سیصد و شصت روستا را شامل می شده،همچنین او سقز را نزدیک به هزار و دویست و بیست و چهار خانوار تخمین زده است و جمعیت آن را سی و چهار هزار و بیست و چهار نفر سرشماری کرده است.
این شهر در آن زمان دارای سه حمام،ده مسجد،یک بازار و سه کاروان سرای معتبر بوده و عمارت با شکوه و پررونقی داشته که دارای اندرونی و بیرونی وسیعی بوده است،همچنین باغها و چشمه های فراوان و مردمی بافرهنگ داشته است.میزان مالیاتی را که این شهر باید می پرداخته حدود شش هزار و سیصد و پنج تومان بوده.بلوک کرفتو که یکی از بلوکهای هفده گانه بوده با جمعیتی نزدیک به هزار و ششصد نفر خود جزئی از بلوک سقز به شمار می رفته است.
موقعیت جغرافیایی:
شهرستان سقز در شمال استان کردستان واقع شده و دومین شهر این استان می باشد.
با وسعتی حدود ۴۴۴۴ کیلومتر مربع در شمال غرب،شمال و شمال شرق به ترتیب با شهرهای بوکان،شاهین دژ و تکاب(استان آذربایجان غربی)هم مرز می باشد،در شرق با دیواندره و در جنوب با مریوان مرز مشترک دارد،همچنین در حاشیه ی جنوب غربی به کردستان عراق چسبیده است و در غرب با شهر بانه همسایه است.
این شهر در “۴۶ درجه و ۱۷ دقیقه”طول جغرافیایی و “۳۶ درجه و ۱۴ دقیقه” عرض جغرافیایی از خط استوا واقع شده است.ارتفاع آن از سطح دریا ۱۴۷۶ متر است و نسبت به تهران “۲۵ درجه و ۲۷ دقیقه”طول غربی فاصله دارد.در ناحیه ای کوهستانی و مرتفع بین ارتفاعات نامنظم سلسله جبال زاگرس واقع شده،در جنوب این شهر کوههای “هیجانان” و در غرب آن کوههای “ملقرنی” گسترده اند.
“کوه بنفشه”با ارتفاع ۲۳۷۰ متر،”کوه گارین” با ارتفاع ۲۱۶۷ متر و “چهل چشمه” با ۳۱۳۷ متر،از مرتفعات مهم آن است.این کوهها در دوران اول همزمان با کوههای زاگرس،البرز و کپه داغ در خراسان به وجود آمده اند.با توجه به نقشه ی پوشش گیاهی ایران سال ۱۳۷۱ (مقیاس ۱:۹۰۰۰۰۰۰) این ناحیه دارای مراتع درجه یک و متوسط است.
مراتع درجه یک آن را در مناطق “خورخوره” و “سرشیو” می توان مشاهده کرد اما به دلیل عدم استفاده از سدها و آب بندیهای کافی و مناسب بر روی رودها و نهرها و عدم انجام اصولی و بموقع طرح های حفظ مرتع، مراتع این شهر به تدریج روبه کاهش است.هرچند که تقلیل نزولات جوی و متعاقب آن افزایش گرمای عمومی کره ی زمین هم مزید بر علت شده است.از نظر پوشش گیاهی دارای۲۴۰۰۰۰ هکتار مرتع،۷۰۰۰ هکتار جنگل و ۱۸۸۰۰۰ هزار هکتار زمین کشاورزی(۲۰۰۰۰ هکتار را زمینهای آبی و ۱۶۸۰۰۰ هکتار را زمینهای دیم تشکیل می دهند،آمار ۸۳ جهاد کشاورزی و منابع طبیعی شهر سقز).وجود منابع آبی روزمینی و زیرزمینی از خصوصیات بارز هر منطقه می باشد.شهرستان سقز نیز از این نعمت بی بهره نبوده و دارای نزولات جوی مناسب(حدود ۴۰۰ میلیمتر تا ۷۰۰ میلیمتر) در حد وسط بارش جهانی قرار دارد.
همچنین از دیرباز دارای چشمه ها و سرچشمه های پرآب و رودهای کوچک و بزرگ زیادی بوده است که از آن میان به چند رودخانه ی قابل توجه اشاره می شود:
رود جغه تو(زرینه رود-زیرین چوم):این رود از کوههای چهل چشمه در جنوب شرقی سقز از سرچشمه های کوههای”قادرکژیاو”،”دوبر �� �� �”،”سلطان آغزتو” و “شاخه ره شه” و … منشا می گیرد و پس از گذشتن از خاک سقز در نزدیکی میاندوآب به رودخانه ی “تتهو” می پیوندد و با مسیر شمالی به دریاچه ی ارومیه (طسوج،چی چست) می ریزد.طول این رود حدود ۲۴۹ کیلومتر است.
رود خورخوره:از کوههای چهل چشمه سرچشمه گرفته و همراه با رودهای کوچکتری مانند”ئیراب”،”رهغجهر �� �� ��،”زایر” و “پیرسلیمان” پس از طی مسافتی در نزدیکی روستای “قشلاق-رضا” به رودخانه ی جغهتو می ریزد.
رود سقز (چهمی سهقز):از “گردنه ی خان” در نزدیکی بانه سرچشمه می گیرد.سرچشمه های اصلی آن از کوههای “ههواره-بهرزن” ۲۲۶۰ متر(دوسهره) و (بهردهسیر) با نام رود “میرگهنهخشینه” طی طریق می کند و سپس با عبور از آن منطقه به نام رود “شیخ چوپان” به اطراف سقز می رسد و از آن به بعد با نام “رود بزرگ سقز″ شناخته می شود و در نهایت در نزدیکی روستای “داش آڵوجه” به رودخانه ی “جغه تو” می ریزد. از شاخه های پیوندی “چه م سقز″ می توان به:
رود خان از کوههای گرده(۲۶۳۰) غه زب(۲۱۶۰)
رود آلتون از کوه استاد مصطفی (۲۲۵۱ متر) اشاره نمود.
رود تتهو (سیمینه رود): از ارتفاعات “گورک” و از سرچشمه های کوه های “کابری” (۲۴۱۷ متر) ” خهسره وقالات” و “دوسهره”(۲۱۵۶ متر) منشا می گیرد و در نهایت به دریاچه ی ارومیه می ریزد.
جمعیت:
در مورد جمعیت و ساختار جمعیتی گذشته های دور شهرستان سقز هیچ گونه اطلاعی در دست نیست اما طبق سرشماری هایی که “علی اکبر وقایع کردستانی” در (جغرافیا و تاریخ کردستان) در سال ۱۳۰۹ انجام داده است این شهر دارای جمعیتی حدود ۳۴۰۲۴ نفر،۱۲۲۴ خانوار و ۳۶۰ روستا بوده است.
همچنین با توجه به آمار رسمی ارائه شده در سال ۱۳۴۵ سقز دارای جمعیتی نزدیک به ۹۱۹۴۶ نفر بوده که از این تعداد ۱۷۸۳۴ نفر ساکن شهر ود ۷۴۱۱۲ نفر را جمعیت روستایی تشکیل می داده است.
با توجه به آمار فوق الذکر اختلاف زیادی ما بین جمعیت شهری و روستایی دیده می شود(آمار و ارقام جای تامل دارد).این نکته بیانگر روستاگرایی و زندگی مبتنی بر معیشت روستایی در آن زمان در شهرستان بوده که عوامل زیادی را در این باره می توان دخیل دانست از جمله:
نبود وسایل ارتباط جمعی و عدم آشنایی روستاییان با زندگی شهری
عدم راه های مناسب دسترسی
عدم رشد مناسب این شهر برای جذب روستایی به شهر
عدم فعالیتهای تولیدی و کارخانه ای و …
نوعی تجانس زیستی،اجتماعی،تاریخی با روستا و روستایی بودن
عدد جمعیتی این شهر در سال ۱۳۷۰ به ۱۸۰۲۳۰ نفر می رسد که نسبت به سال ۱۳۴۵ به حدود دو برابر رسیده است و زمان دوبرابر شدن جمعیت ۲۵ سال بوده از این میزان ۹۸۹۳۳ نفر شهرنشین و ۸۱۲۹۷ نفر را روستا نشین تشکیل داده است.با مقایسه ی آمار جمعیتی سال ۱۳۴۵ با ۱۳۷۰ اختلاف فاحش بین جمعیت شهری این دو دوره به چشم می خورد این اختلاف زیاد حدود ۸۱۰۹۹ نفر با توجه به آمار ارائه شده نشان از رشد سریع جمعیت شهر در این فاصله ی زمانی است.
کل جمعیت در فاصله ی این ۲۵ سال به دوبرابر رسیده است.آمار جمعیتی شهری در این فاصله به حدود ۵/۵ برابر می رسد که رقم قابل توجه و تاملی می باشد،اما از طرفی دیگر در فاصله ی این ۲۵ سال میزان افزایش جمعیت روستایی رقم ناچیز ۷۱۸۵ نفر را نشان می دهد.
این دگرگونی ها را می توان ناشی از عواملی چند دانست:
گسترش فیزیکی شهرها با توجه به روند رو به ازدیاد شهرنشینی
توجه بیش از حد به شهرها
عدم توجه به توسعه و عمران روستایی
رکود کشاورزی و گسیل نیروی کار فصلی روستا به شهر
اصلاحات ارضی
ایجاد راههای سریع دسترسی
و در کل می توان گفت که دافعه های روستا و جاذبه های شهری باعث خالی شدن روستا از جمعیت و انباشتگی آن در شهر شده به طوری که در فاصله ی سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ یعنی در ۱۰ سال حدود ۳۵ هزار آبادی خالی از سکنه شدند که رقم بسیار نگران کننده ای است (در ایران) در سرشماری سال ۱۳۷۵ نسبت به سال ۱۳۷۰ تغییرات قابل ملاحظه ای دیده نمی شود.
در این سال کل جمعیت شهرستان با ۱۴۷۶۸ نفر افزایش به ۱۹۴۹۹۸ نفر می رسد که ۱۱۵۳۹۴ نفر ساکن شهر و ۷۹۶۰۴ نفر ساکن روستا بوده اند.از این آمار می توان ازدیاد ۱۶۴۶۱ نفری جمعیت شهری و کاهش ۱۶۹۳ نفری جمعیت روستایی را مشاهده کرد.اما مسئله قابل تامل در این میان ثابت ماندن جمعیت روستایی در طول این پنج سال می باشد،هرچند فاصله ی زمانی تحلیل چنین روندی کم است(۵ سال) و تغییرات آنچنانی را نمی توان دید ولی تا حدودی نشان از ماندن روستایی در روستا و کم شدن روند مهاجرت،و گسترش محدود امکانات رفاهی بهداشتی،آموزشی در روستاهای قابل دسترسی می باشد.اما با توجه به پیچیدگی شهر و ساختار شهری،شهر همچنان با افزایش جمعیت همراه است این مقوله با افزایش ۱۳۹۷۲ نفری جمعیت شهری در سال ۱۳۸۳ به رقم ۱۲۹۳۶۶ نفر موید این موضوع می باشد.کل آمار سال ۱۳۸۳ شهرستان سقز به استناد آمار مرکز بهداشت شهرستان سقز(با کمی تامل) همراه با آمارهای جمعیتی سالهای ۱۳۷۵-۱۳۷۰-۱۳۴۵-۱۳۰۹ در جدول زیر ارائه می گردد.
آب و هوا:
با توجه به اینکه هیچ گونه توده ی هوایی در این ناحیه تشکیل نمی شود پس باید وضعیت آب و هوایی آن را ناشی از عوامل مختلف زیر دانست:
در تقسیم بندی های انجام شده این عوامل تاثیرگذار به دو عامل ۱-محیطی ۲- بیرونی تقسیم می شوند.
عوامل محیطی آنهایی هستند که در خود ناحیه وجود دارند و جزو عوامل محلی محسوب می شوند و به نوعی تکمیل کننده ی عوامل بیرونی هستند.از جمله تابش،ناهمواری و پوشش زمین.
با توجه به عرض جغرافیایی میزان تابش دریافتی و همچنین مدت و شدت تابش می تواند در معادلات محلی آب و هوا موثر واقع شود.ناهمواری هم می تواند در محل،یک میکروکلمیا به وجود آورد و عاملی برای بارندگی شود.برای نمونه یک توده ی هوا در هنگام حرکت وقتی به کوه می رسد اصطکاک ایجاد می کند،بالا می رود و در یک ارتفاع مشخص به جایی می رسد که اشباع شده و سپس به نقطه ی شبنم می رسد،تراکم پیدا می کند و تولید ابر و باران می نماید.
پوشش زمین هم بسته به نوع جنس خاک و نوع پوشش می تواند در جذب انرژی و انعکاس آن تاثیرگذار باشد.
اما عوامل بیرونی که تاثیرگذارترین فاکتورهای آب و هوایی در این ناحیه می باشند عواملی هستند که خارج از ناحیه از مسیرهای مختلف و طولانی از فضای فوقانی جو وارد می شوند و بیشترین تغییر اقلیمی را سبب می شوند از جمله آنها:
جریان سیبری که در شمال آسیا تشکیل می شود و از دهم مهرماه شروع به حرکت کرده و به دریای خزر رسیده و بیشترین بارانها را در غرب آن ایجاد می کنند و زبانه های آن هم تحت عنوان توده ی هوای قاره ای قطبی (cp) از ناحیه ی شمال غرب،به غرب ایران نیز می رسد و ایجاد هوای سرد و خشک می کند.
جریان دریای سیاه که بر روی دریای سیاه ایجاد می شود و توده ی هوایی بارانی و سرد است که در فصل زمستان از شمال غرب ایران وارد می شود و بر روی این شهرستان نیز بارانهایی به همراه می آورد.
جریان مدیترانه که در فصل سرد سال همراه با دیگر اغتشاشات عرض های میانه وارد این ناحیه و کلاً غرب ایران می شود و در مجموع قسمت اعظم بارندگی های سقز را باید از همین جریان دانست.در فصل زمستان تمام ایران متاثر از این جبهه می باشد.
پرفشار جنب حاره ای آزور sthp
مهمترین پدیده آب و هوایی در دوره گرم سال در شهرستان سقز استقرار توده ی هوای گرم و خشک است به پرفشار جنب حاره ای آزور موسوم است.منشا این پرفشار مجمع الجزایر آزور واقع در شرق اقیانوس اطلس (غرب اروپا) می باشد.در دوره گرم سال از طرف دریای مدیترانه وارد غرب ایران می شود و این شهرستان و تمام ایران را در بر می گیرد.از پیامدهای آن ایجاد توده ی هوای خشک و گرم ct و آسمان صاف و بدون ابر است.
ن ناحیه تاثیرگذار باشند اما تحلیل آنها کاری تخصصی است و مجال آن در این نوشته نیست.سقز بیشترین تاثیرپذیری را از توده های غرب و شمال غرب در قالب بادهای غربی دارد.یعنی دریای سیاه و دریای مدیترانه و در دوره گرم سال هم متاثر از توده ی هوای گرم و خشک آزور است.
شرایط اقلیمی:
آب و هوای سقز کوهستانی و سرد و جزو آب و هوای مدیترانه ای محسوب می شود.در تقسیمات اقلیمی و “بیوکلیماتیک” طبق روش “گاتمن”،این منطقه جزو اقلیم استپی سرد و طبق روش “آمبروژه”،جزو اقلیم نیمه خشک سرد می باشد(د.کاوه ۱۳۷۰)
این شهر دارای زمستانی سرد و پربرف حداکثر ۴۰ روز،دارای تعداد روزهای یخبندان حداکثر ۱۵۰ روز،میزان بارندگی ۸۰ تا ۹۰ روز و متوسط بارش سالیانه حدود ۵۲۰ میلی متر است.تعداد روزهای آفتابی در این شهر ۲۵۰ روز می باشد،فصل سرد آن از آذرماه شروع و تا اواخر فروردین به طول می انجامد.در تابستان دارای هوای خشک و کوهستانی متغیر می باشد.پاییز پرباد(حداقل روزی پنج دقیقه در طول سال).بهاری بارانی همراه با رعد و برق زیاد از خصوصیات این شهر است.در مجموع شهرستان سقز دارای بارشهایی مناسب،آب و هوای نه چندان مطلوب،رودها و سرچشمه های فراوان است که بعضاً از ارتفاعات خود شهر سرچشمه گرفته و در بیشتر مواقع بدون استفاده از آن خارج می شود.با توجه به بررسی های انجام شده در مورد پارامترهای آب و هوایی ۸ ساله ی شهرستان سقز(۱۹۸۹تا ۱۹۹۶) که توسط نویسنده ی این نوشته انجام شده به بررسی مختصری در مورد پارامترهای بارش دما فشار و باد این شهر می پردازیم.جمع بارش سقز در این هشت سال حدود (۴۱۵۲/۹)میلی متر بوده است که میانگین آن ۵۱۹/۱۱۲ میلیمتر است،یعنی با توجه به میانگین بارش جهانی در حد متوسط به بالا قرار دارد.
بیشترین بارش را در میان این هشت سال در سال ۱۹۹۳ با (۷۹۰/۸) میلیمتر می توان دید و کمترین آن را در سال ۱۹۸۹ با (۳۳۹/۸) میلیمتر به خود اختصاص داده است.در مجموع هشت سال فصل زمستان با(۱۵۹۸/۷)میلیمتر بیشترین بارش و رتبه ی اول را به خود اختصاص می دهد.پاییز هم (۱۴۰۴/۶) میلیمتر دومین فصل از نظر میزان بارش می باشد.سومین فصل میزان بارش بهار می باشد با (۱۱۱۸/۵) میلیمتر است و دست آخر فصل تابستان با (۴۴/۱) میلیمتر رتبه ی آخر را از نظر میزان بارش فصلی دارا است.در مورد بارش این شهر واقعیت مسلم آنست که این نزولات اکثراً بدون استفاده از محدوده خارج می شوند که جا دارد با احداث سدها و آب بندها در جهت ذخیره ی آب این شهر و تغذیه ی آب زیرزمینی تلاشهای جدی صورت گیرد.
دما:
جمع دمای هشت ساله ی سقز(۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶) ۸۰ درجه ی سانتیگراد بوده که از این مقدار میانگین دمای ۸ سال حدود (۱۰/۰۲۵) درجه ی سانتیگراد می باشد.میانگین دمای حداکثر هشت سال ۱۸/۳۷۵ درجه و میانگین دمای حداقل (۲/۰۲۵) درجه است.
همچنین میزان یخبندان در این هشت سال ۱۰۹۶ روز بوده است که کمترین آن در سال ۹۶ با ۱۲۳ روز و بیشترین آن در سال ۹۲ با ۱۵۸ روز مشاهده می شود.با توجه به این مطلب درمی یابیم که هرچه دما کاهش یافته بر تعداد روزهای یخبندان افزوده شده و بالعکس/
آمار ارائه شده بیانگر این مطلب است که آب و هوای این شهر اقلیمی سرد با تابستانهای گرم تشکیل می دهد.
فشار هوا و رطوبت:
فشار جو برابر با نیروی اعمال شده بوسیله ی هوابر یک ناحیه ی واحد و مشخص است که در سطح دریای آزاد ۱۰۱۳ هکتو پاسکال است.پراکندگی و تغییرات فشار به وسیله ی تشکیل و عبور سیستم های فشار و تغییرات دما در یک محل کنترل می شود.با توجه به اندازه گیری میزان فشار ایستگاه ۸ ساله سقز در می یابیم که میزان فشار در این شهر در طول این هشت سال با هم تفاوت چندانی ندارد و دارای الگوی یکنواختی است.میانگین آن در حدود ۸۴۷ است،میزان رطوبت نسبی در دو ساعت ۱۵ و ۹ هم در طول این سالها با هم تفاوت آنچنانی نسان نمی دهد.بیشترین میزان رطوبت در سال ۹۳ با ۵۰% و کمترین آن در سال ۹۰ با ۴۰% هر دو در ساعت ۱۵ بعدالظهر می باشد.
با توجه به ارقام فوق می توان دریافت که فشار بر واحد سطح در این شهرستان نشان از توضع همگون جرم هوا در سطح زمین دارد.همچنین از نظر میزان رطوبت این شهرستان دارای رطوبتی نزدیک به ۵۰%است و جزو شهرهای مرطوب محسوب نمی شود و دلیل آن را هم می توان در عدم بارش های کافی و زیاد،دوری از پهنه های بزرگ آبی و … جستجو کرد.
باد:
این شهرستان از نظر وزش باد جزو شهرهایی است که باد همیشه در آن جریان دارد و روزی نیست که حداقل پنج دقیقه باد نوزد.بیشترین وزشهای باد در فصلهای پاییز و بهار است.جهات باد بیشتر جنوب غرب و غرب می باشد.حداکثر سرعت باد در این شهر ۳۵ متر بر ثانیه است.
تکامل زمین ساختی:
با توجه به اینکه تحقیقات و مطالعات “ژئومورفولوژیکی”قابل تامل و علمی(موردی) بر روی شهرستان سقز انجام نگرفته است لذا باید تغییرات تکتونیکی و “مورفودینامیکی” این شهرستان و ناحیه ی آن را با توجه به تغییرات،دگرگونی ها و روند تکاملی زمین ساختی ایران و مناطق مختلف اطراف آن بررسی کنیم.در یکی از دوران های زمین شناسی به نام “پره کامبرین” یا نخست زیست(۴۵۰۰ تا ۵۷۰ میلیون سال پیش)تمام خشکی های کنونی ابتدا در کنار یکدیگر قرار داشته و خشکی واحدی را بنام “پانگه آ”pangea تشکیل می داده است و در حدود ۱/۷ میلیارد سال پیش طی یک حرکت کششی بنام “هودسونین”hudsonian این ابرقاره به دو خشکی بزرگ و تقریباً مساوی بنامهای “لورازیا” در نیم کره شمالی و “گندوانا” در نیم کره جنوبی تقسیم شده که اقیانوس طویلی بنام “تتیس″ thetys بین این دو قاره را پر کرده بود.
هر چند از سرگذشت زمین شناسی این ناحیه اطلاعات کافی وجود ندارد اما با توجه به یافته های زمین شناسی از طریق شناسایی سنگ های قدیمی در نقاط مختلف و از شواهد موجود چنین بر می آید که پی سنگ اول این ناحیه در حدود (۶۰۰ تا ۵۵۰ میلیون سال پیش) شاهد یک دگرگونی در سنگهای آذرین و رسوبی بوده است که مجموعه ای از سنگهای “گنیس،میکاشیست،کوارتزیت، �� �� �رمر”مشاهده می شده است.در زمان پیشروی آب اقیانوس تتیس در طول دوران دوم و اوایل دوران سوم تمامی جنوب غرب آسیا،قسمتهای زیادی از اروپا و ایران و بخش هایی آفریقا و به طبع آن سقز و نواحی اطراف آن نیز کاملاً در زیر آب این اقیانوس قرار داشته است.
در طول این مدت رسوبات زیادی شامل شن،ماسه،رس و گل و لای روی این مناطق را پوشانده بود،اما بر اثر پس روی “تتیس″ در دوره ی “الی گوسن”
(۳۷ تا ۲۶ میلیون سال پیش)بر اثر حرکات”تکنونیکی” و بالا آمدن زمین این ناحیه از آب خارج شده است.
تثبیت کوههای سقز مربوط به دوران اول “پالئوزوئیک” می باشد و تقریباً همزمان با گسل زاگرس در غرب،البرز در شمال و “کپه داغ” در خراسان قد علم کرده اند.در کل پیدایش ناهمواری های این ناحیه را باید نتیجه ی دخالت دوره ی زمین ساختی “آلپی” (۱۰ هزار سال تا ۱۵۰ میلیون سال پیش) دانست.در منطقه ای که سقز کنونی در آن واقع شده است در دوران اول بر اثر حرکات کششی در طول زاگرس اقیانوسی طویل هم جهت با دریای سرخ کنونی (اقیانوس زاگرس) ایجاد شده بود که در دورانهای بعد بر اثر حرکات زمین ساخت بسته شد و ته نشست های آن در این منطقه به صورت چین خوردگی های رسوبی ظاهر شده است.سپس شکل کلی ناهمواریها طی مرحله ی کوه زایی لارامید (۶۵ میلیون سال پیش) که تاثیرگذارترین حرکات کوه زایی در این ناحیه بوده است پایه ریزی می شود و در آخرین حرکت کوهزایی بنام ” پاسادنین” (۲ میلیون سال پیش) تکمیل چین شده است.
تشکیلات زمین شناسی:
سنگهای “پره کام برین” و “کامبرین” این ناحیه متشکل از گرانیت،میکاشیست، و مرمر می باشد که جزو سنگهای آذرین هستند.شواهدی از وجود سنگهای دوران اول و دوم در این ناحیه وجود دارد،اما به دلیل عدم بررسی های علمی و آزمایشگاهی هنوز شناسایی نشده اند.بیشتر سنگهای سقز و استان کردستان مربوط به سنگهای دوران “سنوزوئیک” می باشد که بیشتر آنها را “مارن،شیست،کنگلومرا و گچ” تشکیل داده است.تشکیلات دوران سوم را در قسمتهای شرقی این شهر و تشکیلات دوران چهارم را در دشتهای اطراف رودهای “جغه تو” و “تتهو” بیشتر به صورت چین خوردگیهای خاکی در سقز می توان مشاهده کرد.
ساختمان زمین شناسی:
از نظر تقسیمات ساختمان زمین شناسی،سقز را می توان در تقسیم بندیهای مختلفی قرار داد.در تقسیم بندی (د.طالقانی،۸۱) ایران به ۹ واحد “ژئومورفیک” تقسیم می شود که سقز جزو واحد شمال غربی- واحد آذربایجان،کردستان شمالی- تا حوالی مدار ۳۵ درجه شمالی قرار می گیرد،که دارای ساختمان زمین شناسی پیچیده ای است.با توجه به تقسیم بندی اشکوبه های قدیمی مانند” یره کامبرین”،”کامبرین”و “پالئوزوئیک” و تمامی اشکوبه های جدید یعنی از تریاس تا “کواترنر” در ساختمان زمینهای این ناحیه دخالت داشته اند.
در تقسیم بندی “اشتوکلین” و “روتنر” به نقل از خسرو تهرانی(۱۳۶۷) همچنین نبوی (۱۳۵۵) این ناحیه جزو کمربند دگرگونی سنندج-سیرجان (سیرجان-ارومیه-اسفندقه-مریوان) می باشد که این “زن” چسبیده به واحد زاگرس شکسته و به موازات آن از حوالی جنوب شرقی سیرجان و جیرفت شروع و تا حوالی مهاباد و ارومیه امتداد می یابد.از ویژگیهای بارز این واحد فعالیت “ماگمایی” و پدیده های ناشی از آن می باشد و به طور کلی می توان گفت که از نظر تقسیمات ساختمان زمین شناسی این شهر در جنوب “زن” مهاباد-ماکو با امتداد شمالی با عدم فعالیت آتشفشانی و همچنین در شمال “زن” سنندج – سیرجان با ویژگیهای “ماگمایی” قرار دارد.
منابع:
وقایع کردستانی،علی اکبر،جغرافیا و تاریخ کردستان به کوشش محمد رئوف توکلی ۱۳۷۹
دمرگان-ژاک،جغرافیای غرب ایران،ترجمه کاظم ودیعی،نشر چهر تبریز جلد دوم ۱۳۳۸
زرینکوب،عبدالحسین،روزگارا ن انتشارات سخن چاپ اول ۱۳۷۸
پدرام،محمود،تمدن مهاباد،نشر هور ۱۳۷۳
شافعی کرد،جلال،جغرافیای تاریخی کردستان،انتشارات ن والقلم تهران۱۳۷۸
بیات،عزیزاللله،کلیات جغرافیایی و طبیعی و تاریخی ایران،نشر امیرکبیر چاپ دوم ۱۳۷۳
کاوه،عبدالله،مونوگرافی سقز،ناشر مولف ۱۳۷۰
عبدالله،غفور،جغرافیای کردستان،انتشارات مکریان(سلیمانیه)۲۰۰۰
علایی طالقانی،محمود،ژئوفورفولوژ ی ایران چاپ،نشر قومس ۱۳۸۱
جداری عیوضی،جمشید،ژئوفورفولوژی ایران چاپ سوم ۱۳۷۶
اسدیان-خدیجه،جغرافیای زیستی دیرینه و حال انتشارات جهاد دانشگاهی ۱۳۷۱
آمارهای جمعی مرکز بهداشت شهرستان سقز ۱۳۸۳
آمارهای طبیعی اداره جهادکشاورزی و منابع طبیعی شهرستان سقز
Mohamad
02-19-2011, 02:58 PM
در ایران هم درختان چند صد ساله و حتی دو سه هزار ساله وجود دارد ؛ حتی گفته می شود که گیاه شناسان اتریشی ، عمر درخت سرو ابرکوه را بالای چهار هزار سال تخمین زده اند و شاید آن ، کهن ترین موجود زنده ی جهان باشد ! جالب توجه این که بیشتر درختان کهن سال ایران ، در کوه پایه ها قرار دارند . اما ، نکته ای که در ارتباط با آن درخت ژاپنی توجه مرا جلب کرد این است که در ایران ، تقریبا در هیچ جا محیط اطراف این درختان باستانی به شکل مطلوبی برای درخت حفاظت نشده است . برای مثال ، به چند تایی از این درختان که دیده ام اشاره می کنم :
سرو هزار و پانصد ساله ی هرزویل ( نزدیک منجیل ) که توسط سازمان حفاظت محیط زیست در فهرست آثار طبیعی ملی ثبت شده ، اگرچه در سایه انداز خود دارای حصار است ، اما بلافاصله در بیرون حصار آن ، خیابان اسفالته و در کنار خیابان ، خانه های مسکونی قرار دارد . درست آن است که دست کم تا یکصد متری اطراف یک چنین درختی ، حریم آن تلقی شود و به شکل پارک سامان دهی شود . چنار کهن سال نیاسر که عمر آن هم به احتمال زیاد به پیش از اسلام بازمی گردد، تا پای طوقه در محاصره ی اسفالت است ! یک چنار بسیار شاداب و صدها ساله هم در مشهد اردهال وجود دارد که اکنون در وسط خیابان قرار گرفته و درون آن آثار افروختن آتش به چشم می خورد . چنار صدها ساله ی امام زاده قاسم شمیران نیز اینک در وسط خیابانی پر رفت و آمد قرار دارد و به شدت در معرض تهدید است . دو سرو بالای هزار سال سیرچ کرمان و چندین درخت چنار بسیار قدیمی این روستا ، بی هیچ مراقبت و حفاظی رها شده و حتی یک چنار کهن آن جا ، چند سال پیش برای توسعه ی مسجد ، قطع شد ! چنان که درخت باستانی امام زاده صالح شمیران که از کناره های آن شاخه های نورسته قد برافراشته بود ، چند سال پیش به دست متولیان امام زاده قطع گردید . اطراف درختان توت هزار ساله ی آستانه ( نزدیک اراک ) سنگ و آجرچین شده است . یک چنار بسیار بسیار قدیمی در شهر پاوه هست که توخالی شده و در داخل آن ، اتش افروزی کرده اند ... و این سیاهه را باز هم می توان ادامه داد .
به همه ی کوه نوردان و طبیعت دوستان پیشنهاد می کنم که درختان کهن سال منطقه ی خود را شناسایی کنند و از مقام های مسوول بخواهند برای آن ها طرح حفاظتی تهیه و اجرا کنند .
Mohamad
02-19-2011, 02:59 PM
طول قنات هاى ایران را بیش از ۳۱۰ هزار کیلومتر برآورد کرده اند؛ یعنى ۸۲ درصد فاصله ماه و زمین و ۷/۷ برابر طول خط استوا و ۴۹ برابر طول دیوار چین. بى شک اگر این تلاش نیاکان ما صرف ساخت بناهایى روى زمین شده بود، نه دیوار چین، نه اهرام مصر و نه هیچ اثر انسان-ساخت دیگرى هماورد آن نبود.
از این ۳۱۰ هزار کیلومتر قنات، ۱۵ کیلومتر سهم جزیره کیش است. شگفت که این جزیره با ۹۱ کیلومتر مربع مساحت، ۵ هزارم درصد از خاک ایران را شکل مى دهد و طول قنات هایش نیز ۵ هزارم درصد طول قنات هاى ایران است.
بنابر پاره اى گمانه ها، قنات هاى کیش حدود هزار سال قدمت دارند و آب شور دریا پیش از آن که در کالبدشان جارى شود، با عبور از لایه هاى مرجانى تصفیه مى گردد و به شیرینى مى گراید.
این قنات ها در دهه هاى اخیر بى آن که خللى در کارشان پدید آمده باشد، تنها بدین سبب که دانش بوم آورد نزد مدیران نوین سازى در ایران اعتبار چندانى ندارد، متروک ماندند تا این که حدود ده سال پیش زندگى جدیدى را آغاز کردند.
این زندگى جدید، مرهون مردى بود که ۳۵ سال از زندگى خویش را در آلمان سپرى و همسرى آلمانى اختیار کرده بود. گاه گدارى به ایران مى آمد تا اقوام و دوستان را ببیند و دلتنگى ها را بشوید و اگر فرصتى دست داد به گوشه و کنار سرزمین مادرى سرک بکشد.
در یکى از همین سرک کشیدن ها، یک شبانه روز به جزیره کیش رفت که زیبایى هایش را از شبکه هاى ماهواره اى ایران دیده بود. با خود مى اندیشید که در سفر بعدى، همسر و فرزندان را هم بیاورد و مروارید خلیج فارس را نشانشان دهد. اما سفر دیگرى در کار نبود و آن سفر ۲۴ ساعته چنان پیش رفت که "منصور حاجى حسینى" شاید براى همیشه ساکن کیش شد.
آن قدر از آن یک شبانه روز لذت برد که رفت و آمدهایش به کیش مکرر شد و حتى تصمیم گرفت که زمینى در جزیره بخرد و خانه اى بسازد. همان روزها، مدیران سازمان منطقه آزاد کیش در پى سرمایه گذارانى بودند که پروژه هاى عمرانى را به یارى شان پیش ببرند. به واسطه اى از حضور یک ایرانى خارج نشین در جزیره مطلع شدند و به او پیشنهاد سرمایه گذارى دادند.
حاجى حسینى را به محل یکى از سه رشته قنات جزیره بردند و با طنابى از چاه پایین فرستادند. وقتى بالا آمد از او پرسیدند که آیا مایل است در مسیر قنات ها چیزى در حد یک رستوران بسازد تا اسباب سرگرمى گردشگران فراهم آید؟ و جواب حاجى حسینى دور از انتظار بود: " چرا رستوران؟ بهتر نیست به یک شهر زیرزمینى فکر کنیم؟"
رییس وقت منطقه آزاد، آن چنان از این پاسخ به وجد آمد که دستور داد قرارداد مربوطه در کوتاه ترین زمان تنظیم شود. حاجى حسینى حالا که این ماجرا را مرور مى کند، مى خندد و مى گوید: " طنابى که با آن به داخل چاه رفتم، پوسیده نبود و هیچ وقت از رفتن در این چاه پشیمان نشدم! چاه که نه، دنیایى بود آن جا که باید کشف مى شد."
دنیاى جدیدى که با حفر تونل هایى به طول سه کیلومتر در مسیر قنات هاى کیش پدیدار شد، نام " مجموعه فرهنگى سیاحتى شهر زیرزمینى کیش (کاریز)" را بر تارک خویش دید و خیلى زود در شمار معدود مجموعه هاى فرهنگى جزیره قرار گرفت.
اکنون نیمى از راه پیموده شده و تونل ها و تالارهایى به وسعت ۵۸۹۴ متر مربع در عمق ۱۴ مترى زمین ایجاد شده است؛ تونل ها و تالارهایى که به سبک و سیاق معمارى سنتى ایران آراسته شده اند.
حاجى حسینى بر آن است تا در هریک از این تالارها یک محیط فرهنگى برپا کند. در یکى موزه اى براى آثار بدست آمده از کیش، کاریز و سایر آثار تاریخى ایران و در دیگرى غرفه هاى صنایع دستى که در آن ها مردم هر محل با پوشش سنتى خود، طرز آفرینش هنرهاى سنتى را نمایش دهند.
اما از همه جالب تر، نمایش هفت خوان رستم و صحنه هاى مختلف شاهنامه در پیچ و خم تونل هاست که با نورپردازى و نقالى و پخش موسیقى به اجرا درمى آید. در این طرح، گردشگران در اعماق زمین و سوار بر قایق هاى کوچک، روى آب قنات به حرکت درمى آیند و روى دیواره ها و طاق هاى مرجانى با فردوسى و حماسه ملى ایران آشنا مى شوند.
این منتهاى آرزوى مردى است که مى گوید بزرگ ترین انگیزه اش عشق به ایران است و سرمایه اش همراهى همسرى که گرچه آلمانى است اما همچون خود او به فرهنگ ایران عشق مى ورزد؛ و اگر این دو نبودند، شهر زیرزمینى کیش هم نبود.
حمید رضا حسینى
Mohamad
02-19-2011, 02:59 PM
گویش همدانی، نوایی از دل تاریخ هگمتانه
http://aftab.ir/news/2008/jan/01/images/6010f162d8b9f9c1b298bcff523b3a8b.jpg
گویش همدانی به عنوان میراث قرون و یكی از تجلی های زیبایی در عرصه زبان و فرهنگ امروزه تحت تأثیر عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی روبه اضمحلال قرار گرفته است.http://aftab.ir/images/news/break.gifگویش همدانی به عنوان میراث قرون و یكی از تجلی های زیبایی در عرصه زبان و فرهنگ امروزه تحت تأثیر عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی روبه اضمحلال قرار گرفته است. استان تاریخی همدان مشهور به بیش از ۳ هزار سال تاریخ است و به همین دلیل این استان را شایسته لقب پایتخت فرهنگ و تمدن دانسته اند. تجلی این تاریخ دیرین گویشی است كه شاید در دهه های آینده سخنوری نداشته باشد. این گویش غنی و زیبا اینك روزگار خوشی نمی گذراند و تحت تأثیر تسلط زبان رسانه ای و اداری دستخوش انحطاط شده است.
این لهجه كه زمانی ابزار ارتباط بیانی همه فارسی زبانان همدان بود اینك بیشتراز زبان سالمندان و در برخی از محله ها و مناطق غیررسمی شنیده می شود.
هایدگر، فیلسوف نامدار آلمانی می گوید: زبان خانه هستی است، بر این مبنا ردپای هویت تاریخی ساكنان دامنه های الوند را باید در زبان و گویش آنان جست و جو كرد.
نتیجه و برآیند همجواری با مناطق زاگرس و بین النهرین از یك طرف و مركز كویری و مسطح ایران از سوی دیگر، همدان را در طول تاریخ شاهد و گاه میزبان تحولات و تطورات مختلف كرده است.
در این تحولات، همدان بعد از پایتخت حكومت های پارسی قبل و بعد از اسلام، در دوره ایران اسلامی نیز یكی از مهدهای تمدن ایران اسلامی بوده و گویش همدانی به عنوان یكی از زیرمجموعه های زبان فارسی و ابزار ارتباطی مردم این منطقه از گذشته دور تاكنون از این تاریخ پر تحول اثر گرفته است.
آثار و ردپاهایی از گویش ها و زبان های لری، كردی، عربی و تركی با لهجه مختلف در گویش همدانی بازتاب یافته است و براین مبنا گویش همدانی را می توان حد وسط یا میان گاه گویش های غرب، مركز، شمال غربی و جنوب غربی فلات ایران دانست.
به گفته زبانشناسان، ایرانیان باستان به ۵ زبان سخن می گفته اند: دری، خوزی، سریانی، پارسی و پهلوی كه گویش همدانی به دلیل قدمت تاریخی آن به عنوان یادگاری زنده همچنان بر زبان مردم همدان جاری است.
آنان می گویند: فارسی نوین هم به فارسی دری اطلاق می شود، در این گذر تاریخی، زبان ایرانی به
پرویز اذكایی یكی از زبانشناسان در كتاب همدان نامه، گویش های فهلوی را به ۴ گروه تقسیم كرده و اظهار داشته است: از جمله گویش های فهلوی، آذری فهلوی است كه شامل شاخه شمال مادی میانه است.
وی اضافه می كند: دومین گویش، رازی یا راجی است كه در مناطقی همچون ری رواج داشته و حتی اشعاری از این گویش را به باباطاهر منسوب می دانند.
وی حدود مادستان را این گونه عنوان كرده است: ماد بزرگ از حدود ری و قزوین تا اصفهان و از آنجا تا كرمانشاه و از ماسبذان تا حدود زنجان و ماه نشان است كه امروز شامل آذربایجان، كردستان، لرستان، كرمانشاه و همدان است.
نویسنده كتاب، همدان را میانگاه زبان فهلوی دانسته و آورده است: میان گاه طیف زبانی فهلوی همانا مركز ایالت ماد، یابه قول طوسی سلمانی بلاد فهله یا قهستان همدان است و این شهر به مثابه ۴ راه بزرگ غرب ایران زمین و نقش معدل بین لهجه ها را ایفا می كند.
همچنین وی در این كتاب به این نكته اشاره كرده كه، دوبیتی های باباطاهر می تواند به عنوان محل تبادلات لهجه ای و تصرفای لغوی این ۴ زبان نقش مهمی را ایفا كند. این در حالی است كه شهر هگمتانه یا همدان فعلی با قدمتی ۳ هزار ساله، مهد فرهنگ و هنر ایرانیان است.
هگمتانه از ولایت های پهله، سرزمین باستانی مادها بوده و زبان مشترك آن ایالت، فهلوی نامیده می شده است. ۲ گروه شرقی (دری) و غربی (فهلوی) تقسیم می شوند.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.