توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سلوكيان (روايت استاد زرينكوب)
Mohamad
02-19-2011, 04:51 AM
سلوكيان (روايت استاد زرينكوب)
اسكندر؛ طلوع و غروبي زودگذر
11-1- اما مرده ريگ داريوش مدت زيادي در دست اسكندر نماند. هفت سال بعد امپراطوري او نيز كه وسعت بيشتري را در بر گرفته بود در بين ميراثخوارگان مقدونيش دست به دست شد. تمام مدت فرمانرواييش سيزده سال و تمام مدت عمرش سي و يك سال بود - عمري كه مثل انفجار يك شهاب ثاقب بخشي از آسمان عصر را يك لحظه به آتش كشاند و باز در خاموشي و ابهام رها كرد. طلوع و غروب دولتش چنان زودگذر بود كه ديرباوران به خود حق ميدهند وجود او را افسانه پندارند و داستان فتوحات او را مبالغهي يونيان بشمرند. در واقع تاريخ اسكندر را - كه هنوز غربيها جهاد دنياي متمدن بر ضد دنياي وحشي تلقي ميشود - فقط مبالغهپردازان يونان و روم نوشتهاند و ايران آن عصر در اين باب فقط يك كلمه - كه آن هم جز اشاره و زبان حال نيست - براي آيندگان باقي گذاشته است: ويرانهي قصرهاي سوخته در پارس كه هيچ چيز جز يك روح وحشي و عاري از فرهنگ نميتواند آنها را به چنين وضع و حالي انداخته باشد . البته با مرگ داريوش، اسكندر ديگر در تمام ****و هخامنشي، جز نواحي باختر و سغد، فرمانرواي بيمنازع شد. از وقتي كه خود را جانشين داريوش خواند، هر گونه مقاومتي را هم كه در ****و داريوش در مقابل خود يافت به مثابهي شورشي بر ضد حكومت قانوني تلقي كرد. با خشونت سبعانهاي كه در فرونشاندن هر گونه نهضت و هر گونه شورش نشان داد به آساني حكم خود را در قسمت عمدهي امپراطوري هخامنشي نافذ و تخلفناپذير ساخت. در جانب شرقي بسوس را مغلوب كرد (328) و كيفر سخت داد. در تعقيب والي درنگيانا به سيستان و رخج رفت و از ماد تا سيستان تقريباً هيچ جا با مقاومت شديد و طولاني برخورد نكرد. فقط تسخير نواحي باختر و سغد برايش به بهاي سه سال صرف وقت تمام شد، سرانجام نيز بدون ازدواج با رخشانه ، يا ركسانه (روشنك) دختر سركردهي سغد (327)، استقرار صلح و امن در آن نواحي برايش ممكن نشد. لشكركشي به هند (325-327) هم كه او را از سند تا پنجاب به جنگهاي خونين، و قتل عام طوايف و اقوام سركش واداشت، سرانجام سپاه او را از جنگهاي تمام نشدني و بيفايدهي او به ستوه آورد، چنان كه امتناع آنها از ادامهي اين جنگها او را وادار به بازگشت كرد و بازگشت از راه مكران (گدروزيا) و كرمان به سپاه او لطمهي بسيار زد. خستگيها و بيخوابيها هم خود او را تقريباً به سر حد جنون رسانيد (324). با اين حال اسكندر در همين سال از شهرهاي يوناني درخواست تا وي را همچون «خدا» نيايش كنند . از مدتها پيش رسم زمين بوس را كه آيين دربار آشور باستاني بود در درگاه برقرار كرده بود، و استبداد «بربرها» را كه خود با يونانيانش براي برانداختن آن به تسخير آسيا آمده بود، به شدت در پيش گرفت و آن را حتي اعتراضات خيرخواهانهي دوستان نزديكش چون فيلوتاس ، كليتون ، كاليستنس را هم با قتل آنها پاسخ ميداد. در بازگشت به بابل خستگيهاي طولاني، افراط در بادهخواري و شهوتراني، او را كه جسم و روح خويش را در سفرهاي جنگي بيهوده فرسوده بود از پاي درآورد. بيمار شد و بيماريش ده روز بيش نكشيد و مرگ در قصر بختالنصر ، در بابل به زندگي او پايان داد (ژوئن323).
مشاهدهي سوء ادارهي كشور در مدت غيبت، درگيري با شورش و بلواي دائم سربازان در هند و در بين راه و آگهي از بروز اختلافات در داخل يونان، اين آخرين سال عمر او را به شدت قرين دغدغه و نگراني ساخت. آنچه در اين آخرين سال حيات برايش پيش آمد در آخرين لحظههاي عمر به او نشان داد كه اگر بيشتر ميزيست گرفتاريهاي غيرمترقب بسياري را در انتظار مييافت. اسكندر بيشك جهانگيري بزرگ و جنگجويي كممانند بود اما در جهانداري، قدرت و تدبير زيركانهاي بروز نداد. دنيايي را كه به ويراني كشيد براي تجديد بناي آن هيچ طرح خردپسندي نداشت. زودخشمي، عربدهجويي و هوسپروري او را از اعمال آنچه لازمهي جهانداري بود مانع ميآمد. تعليم ارسطو اگر تأثيري در او كرده بود كنجكاوي كودكانهاي براي كشف و شناخت سرزمينهاي مجهول و ايراد نطقهاي سياسي آكنده از شعارهاي يوتوپيايي بود. نفرت از دموكراسي را هم شايد به تعليم ارسطو مديون باشد اما دشمني با ايران را بايد از ميراث پدر حاصل كرده باشد و علاقهي شديد ارسطو به هرمياس نبايد عامل تلقين آن به وي شده باشند. اسكندر، چون خواب سلطنت ديرپايي را ميديد البته دوست داشت مثل پادشاهان بزرگ هخامنشي بين اقوام تابع تفاهم و تسامح پايدار و استواري به وجود آورد. انديشهي ايجاد برادري جهاني بين شرق و غرب از اينجا برايش حاصل شد، اما فقدان متانت و نجابت اخلاقي امثال كوروش و داريوش، دستيابي به اين آرمانها را - كه نزد او در حقيقت از حد شعار سياسي هم نميگذشت - غيرممكن ميساخت. حاصل لشكركشي و فرمانروايي او در ايران يك «دش خوتائبه = بدخدايي» كوتاه و يك ملوك طوايفي طولاني بود. وقتي در بستر مرگ در جواب پرديكاس كه از او پرسيده بود كشور خود را به كه واميگذارد، گفته بود به آنكس كه قدرتش افزونتر باشد، در واقع خط سير آينده را براي ميراثخوارگان ترسيم كرده بود: جنگ دائم بر سر قدرت، و سعي در حفظ آنچه از جنگ قدرت براي فاتح حاصل ميآيد. ملوك طوايفي كه وضع ميراثخوارگان او را تصوير ميكند، چيزي بود كه، از اين جنگ مستمر براي قدرت، به «امپراطوري جهاني» او عايد شد
Mohamad
02-19-2011, 04:53 AM
سلوكوس بر تخت سلطنت
11-2- در نزاع جانشينان (ديادوخوئي) كه لااقل تا بيست سالي بعد از او به شدت ادامه داشت (301-323)، مردهريگ اسكندر تجزيه شد: پسرش اسكندروس (اسكندر چهارم) و برادرش فيليپ خردسال يك چند همچون بازيچه دردست قدرتجويان بهانهي كشمكش شدند. با كشتار بازماندگان اسكندر كه تمام آنها به قتل آمدند سلطنت خاندان فيليپ در مقدونيه هم به پايان رسيد. فكر حفظ وحدت اين امپراطوري كه بعضي سرداران اسكندر به آن علاقه نشان ميدادند با تمايلات جداييطلبي كه اكثر طرفدار آن بودند پيش نرفت. پرديكاس كه اسكندر در هنگام نزع حلقهي انگشتري خود را بدو سپرد، در مصر هنگام عبور از نيل به دست سربازان مقدوني كشته شد؛ يونان و مقدونيه عرصهي تنازع گشت؛ مصر در دست ساتراپ مقدوني آن، بطلميوس لاگوس ، ماند و او در آنجا خاندان سلطنتي جديدي به وجود آورد؛ سلوكوس مقدوني كه بعد از اسكندر يك چند ساتراپ بابل بود از آنجا رانده شد اما چندي بعد بابل و سپس ماد و شوش را به جنگ تسخير كرد و خود را به نام سلوكوس فاتح (نيكاتور) فرمانرواي مستقل خواند (312). از آن پس، چون در بين سرداران اسكندر كه طي سالها در اين نواحي تاخت و تاز ميكردند، وي با مردم ماد و پارس سلوك بهتري داشت قدرتش در اين نواحي با قبول نسبي عام مواجه شد. بالاخره با پيروزيي كه بر حريفان يافت در اين نواحي استقلال تام پيدا كرد. آغاز فرمانروايي او بعدها مبدأ دورهاي از تاريخ گرديد كه تاريخ سلوكي يا تاريخ مقدوني نام گرفت. هنگام جلوس رسمي (306) پنجاه و دو سال از عمرش ميگذشت و مثل اسكندر خود را فاتح و از نژاد خدايان ميخواند. بدين گونه فقط هفده سال بعد از مرگ اسكندر، سلوكوس فرمانرواي بخش عمدهاي از ****و هخامنشيها بود. دولتي كه وي به وجود آورد طي چندين نسل بر اين ****و وسيع حكومت كرد - و خاندان سلوكي خوانده شد. اينكه اساس اين دولت مبني بر اصل تفوق عنصر مقدوني بود، دوام آن را در ايران تدريجاً غيرممكن كرد.
سكوكوس نيكاتور وقتي وارد سپاه اسكندر شد بيست و سه سال بيشتر نداشت. پدرش آنتيوخوس (انطياكوس) هم از سرداران فيليپ پدر اسكندر بود. خود او در لشكركشيهاي هند با ابراز شجاعت و جلادت فوقالعاده توجه و تحسين اسكندر را جلب كرد. در اواخر عهد اسكندر فرمانده سوارهنظام وي شد. بعد از مرگ اسكندر به پرديكاس پيوست اما پنهاني با مخالفان وي سازش كرد و به دنبال قتل او به دست سربازان مقدوني كه وي نيز در آن مداخله داشت، ساتراپ بابل شد. با آنكه ضمن زد و خورد جانشينان يكباراز آنجا رانده شد، چندي بعد با كمكي كه از بطلميوس ساتراپ و فرمانرواي مصر دريافت بابل را با جنگ تسخير كرد. در داخل فلات، ماد و شوش را فتح كرد - فقط ماد عليا همچنان مثل عهد اسكندر در دست ساتراپ آن آتروپاتن باقي ماند. وي در دنبال اين فتوحات اكثر بلاد داخل فلات را ضميمهي ****و خويش ساخت. از ولايات شرقي، باختر را هم مسخر كرد و در جانب هند هم با آنكه از رود سند عبور كرد نگهداري دائم و تسخير مجدد سرزمينهايي را كه اسكندر در صفحات سند و پنجاب تسخير كرده بود دشوار يا بيفايده يافت. در دنبال مذاكرات صلحآميز با ( چاندراگوپتا )، پادشاه هند، تمام اين ولايات را به او واگذاشت و فقط به پانصد زنجير فيل و قول و قرار دوستي كه او را از تجاوز هند به ****و وي از جانب چاندرا ايمن ميكرد، اكتفا كرد. در جنگهاي بعد كه از اين فيلها استفاده كرد سوريه و قسمتي از آسياي صغير را به ****و خويش افزود. در سوريه در سواحل رود اورونتس (نهرالعاصي) تختگاه تازهاي براي خود ساخت كه آن را به نام پدرش آنتيوخوس ، انطاكيه نام نهاد. در بابل هم در كنار دجله تختگاه ديگري به نام خود ساخت كه سلوكيه خوانده شد و سپس با چند شهر مجاور نزديك آنچه را بعدها مداين كسري خوانده شد - و تيسفون تختگاه اشكانيان هم از آن جمله بود - به وجود آورد. سلوكيهي دجله از همان آغاز بنا شدنش (ح293) تختگاه وليعهد سلوكي شد و پادشاه مقدوني، پسر خود آنتيوخوس را با همين عنوان در آنجا مستقر كرد. بعدها طي يك رشته منازعات مستمر كه بين جانشينان اسكندر دوام يافت تقريباً جز مصر تمام مردهريگ هخامنشيها تحت فرمان سلوكوس بود. در اين ****و وسيع وي به تدريج تقريباً شصت شهر يونانينشين به وجود آورد كه در اكثر آنها عنصر مقدوني غلبهي چشمگير داشت. سلوكوس جلب دائم و منظم مهاجران يوناني و مقدوني را براي حفظ سلطهي خويش در سراسر اين ****و لازم ديد و تأسيس اين شهرها هم به همين منظور بود. براي تأمين نظارت بر اين ****و وسيع، وي سراسر آن را به هفتاد و دو بخش تقسيم كرد و بر هر ولايت ساتراپي گماشت. حوادث مقدونيه را هم كه زادگاه وي بود با دقت و علاقه دنبال ميكرد. حتي با طرح پيوند خويشي با خاندان حكام آنجا رابطهي دوستي برقرار كرد. در اواخر عمر نيز در صدد برآمد سلطنت را به پسرش آنتيوخوس واگذار كند و خود سالهاي پيري را در مقدونيه به سر برد. جهت اجراي اين خيال هم عزيمت مقدونيه كرد. اما هنگام عبور از تنگهي داردانل به دست يك شاهزادهي مقدوني مصر، كه به سلطنت مقدونيه نظر داشت كشته شد (281) و پسرش آنتيوخوس وارث تخت و سلطنت او گشت.
Mohamad
02-19-2011, 04:57 AM
سلطنت آنتيوخوس نجاتبخش!
11-3- آنتيوخوس كه مادرش آپامه نام، ايراني و از خاندان پارسي بود، سالها به عنوان وليعهد در سلوكيهي دجله زيسته بود. قبل از آن هم يك چند در ولايت مرو (مرگيان) در خراسان از جانب پدر حكمراني كرده بود، و به هنگام جلوس بر تخت سلطنت با وجود جواني، تجربهديده، سايس، و صاحب تدبير بود. با اين حال از همان آغاز با مخالفتهاي سخت و با مدعيان بسيار مواجه شد - چيزي كه حفظ وحدت امپراطوريي بدان وسعت را برايش مشكل ساخت. غلبهي بر اين مسكلها كه مخصوصاً در سوريه وضع وي را به سختي متزلزل كرد براي وي مستلزم صرف وقت و نيروي بسيار شد. معهذا فرونشاندن فتنهي طوايف غلاطيان (گاليان) وحشي كه يونان و مقدونيه را دچار آشوب ساخت و به حدود فروگيه در آسياي صغير هم كشيد (279) او را به نجات امپراطوري و نجات دنياي يوناني از غلبهي وحشيها موفق كرد و از اين پس بود كه نزد رعايا همه جا به عنوان سوتر (نجاتبخش) تلقي شد. سلطنت آنتيوخوس سوتر نزديك بيست سال طول كشيد و تمام آن تقريباً در جنگ با مدعيان گذشت. از جمله يكبار با مصر جنگيد و با غلبه بر پادشاه آن، سوريه را از تهديد خاندان بطلميوس رهانيد (274). در اواخر عمر با طغيان سختي كه پسر و وليعهدش سلوكوس بر ضد وي به راه انداخت مواجه شد و وي با قتل پسر آن را به شدت سركوب كرد (268). چندي بعد هم پسر ديگر خود آنتيوخوس را وليعهد كرد (ح266). در پايان عمر در صدد تسخير ولايت پرگام در آسياي صغير برآمد اما در ليديا، در نزديك سارديس شكست خورد و چندي بعد وفات يافت (261).
Mohamad
02-19-2011, 04:57 AM
سلطنت آنتيوخوسِ خدا! - تشديد قتلهاي زنجيرهاي در سلوكيه
11-4- پسرش آنتيوخوس دوم بعد ار او تقريباً شانزده سال سلطنت كرد و خود را تئوس لقب داد: يعني خدا. اين لقبي بود كه شهر يوناني ملطيه به وي داد، از آنكه وي آن شهر را از سلطهي پادشاهي جبار، تيمارخوس نام نجات داده بود. اما خود او يك جبار ديگر بود كه از روح سلحشوري و قدرت نظامي هم بهرهاي نداشت. در آغاز لائوديكا را كه خواهر و به احتمالي دختر عمهاش بود به زني گرفت اما چندي بعد در دنبال صلح با مصر، او را با دو پسر و سه دختر كه برايش زاييده بود رها كرد و با برهنيكا ، دختر بطلميوس دوم پادشاه مصر، ازدواج كرد. حتي پسر اين زن را كه هنگام مرگ او كودك خردسالي بيش نبود به وليعهدي برگزيد. با اين حال چندي بعد برهنيكا را با فرزندي كه او را وليعهد هم كرده بود رها كرده و دوباره به دنبال لائوديكا رفت. اما لائوديكا اور مسموم كرد (246)، و پس خود سلوكوس نام را كه از او داشت به سلطنت برداشت. سلطنت آنتيوخوس دوم كه استغراق او در شرابخواري و عياشي زمام امور آن را به دست كارگزاران نالايق و بيكفايت انداخت، انحطاط و تجزيهاي را كه در واقع از زمان آنتيوخوس اول در دولت سلوكي آغاز شده بود به شدت تسريع كرد. از جمله در نواحي باختر (بلخ) كه در آن ايام كانون حيات و فرهنگ يوناني بود ، ساتراپ ولايت، ديودوتوس نام، داعيهي استقلال يافت و با كمك حكام سغد و مرو، آن نواحي را از ****و سلوكي جدا كرد (ح255). در ولايت پارت (پرثوه) هم كه شامل نواحي شمالي در خراسان ميشد سوءرفتار ساتراپ سلوكي، عشاير محلي داهه و پرني را كه با طوايف سكايي مجاور بودند بر ضد فساد و تجاوز مقدونيها به شورش واداشت و بدين گونه نواحي خراسان به وسيلهي خاندان ارشك (اشك) از ****و سلوكوس جدا شد (250) و ايران بعد از سالها تابعيت از مقدونيها، در اين نواحي بالنسبه دور افتاده مقدمهي ايجاد يك دولت جديد را، كه بعدها امپراطوري اشكانيان از آن بيرون آمد، طرح افكند و در واقع در حيات اين تئوس مقدوني ايران از زير بار سلطهي بيگانه شانه خالي كرد. جنگ خانگي شديدي هم كه با مرگ او بين لائوديكا و برهنيكا درگرفت خاندان سلوكي را در سوريه و آسياي صغير به شدت متزلزل ساخت. در واقع به مجرّد آنكه سلطنت سلوكوس دوم - پسر لائوديكا - اعلام شد برهنيكا كه با لائوديكا سابقهي دشمني و رقابت طولاني داشت پسر پنج سالهي خود را كه از جانب پدر به عنوان وليعهد اعلام شده بود به نام آنتيوخوس سوم در مقابل او علم كرد و جنگ خانگي در خاندان سلوكوس اجتنابناپذير گشت. بدين گونه سلطنت سلوكوس دوم از آغاز با يك جنگ خانگي آغاز شد (246). با آنكه برهنيكا و پسرش به نيرنگ لائوديكا به دام افتادند و كشته شدند، بطلميوس سوم پادشاه مصر كه برادر برهنيكا بود به بهانهي خونخواهي خواهر و خواهرزاده لشكر به سوريه برد و سلوكوس و مادرش را با تهديد سختي مواجه ساخت. در آنجا و در آسياي صغير فتوحات قابل ملاحظهاي هم انجام داد اما جنگ با سلوكوس را دنبال نكرد و به سبب خبرهايي كه از مصر ميرسيد و حاكي از وقوع ناآراميهايي در آنجا بود به تختگاه خويش بازگشت (241). اما پارهاي غنايم ك در سوريه به دست وي افتاد و شامل بعضي اشياي غارت شده از معابد مصر بود، وقتي از جانب وي به معابد اهدا شد موجب خرسندي فوقالعادهي مصريها گرديد و او را به همين سبب بطلميوس نيكوكار (اويرگتس) خواندند. مقارن اين احوال، لائوديكا نيز كه مسبب جنگهاي مصر و سوريه شده بود و اين سلسله جنگها هم به نام او خوانده ميشد، از انتخاب سلوكوس به جانشيني پدر پشيمان شد و پسر ديگر خود آنتيوخوس را كه چهارده سال بيشتر نداشت و هيراكس خوانده ميشد بر ضد برادر به شورش واداشت و مدعي برادر كرد.
بدين گونه سلوكوس از يك سو در سوريه با مصر و از سوي ديگر در آسياي صغير با برادر خود هيراكس درگيري شديد پيدا كرد. درگيري با مصر، با بازگشت بطلميوس خاتمه يافت اما ماجراي هيراكس به سبب اتحاد او با طوايف غلاطيه و با مهرداد پادشاه پونتوس (پنطس) به وخامت كشيد و در جنگي كه در حدود انگوريه (انقرهي امروز، آنكارا) بين فريقين درگرفت تلفات سنگين به سپاه سلوكوس وارد شد (ح235)، لاجرم قسمتي از ولايات آسياي صغير را به برادر واگذاشت. باري قسمت عمدهي سلطنت اين سلوكوس در اين جنگها گذشت. در هيچ جا هم فتح درخشاني نصيب او نشد، معهذا او لقب كالي نيكوس را بر خود نهاد: «فاتح درخشان». بالاخره در پايان بيست سال سلطنت پرآشوب، فاتح درخشان از اسب افتاد و جان داد (266). پسرش الكساندر (اسكندر) بعد از او به سلطنت نشست و سلوكوس سوم خوانده شد - با عنوان نجاتبخش: سوتر - اما سلطنت او سه سال بيش نكشيد. اين مدت هم در جنگ با آتالوس پادشاه پرگام گذشت كه سالها پيش ****و هيراكس در آسياي صغير به متصرفات خويش الحاق كرده بود (299). در طي همين جنگها بود كه سلوكوس سوم نيز، به خيانت اطرافيان و ظاهراً به تحريك آتالوس كشته شد (223) و برادرش آنتيوخوس با عنوان آنتيوخوس سوم جاي او را گرفت.
Mohamad
02-19-2011, 04:57 AM
آنتيوخوس كبير - ظهور دولت روم
11-5- آنتيوخوس سوم سي و شش سال سلطنت كرد و از همان آغاز كار براي اعادهي حيثيت خاندان سلوكي خود را به جنگ با مخالفان ملزم يافت. اين جنگها امپراطوري سلوكي را كه در حال فروپاشي بود، يك چند به ضبط و نظم بازآورد و حتي آن را توسعه داد. وي آتالوس، پادشاه پرگام، را از سارديس ليديه بيرون كرد و قسمتي از ايونيه را هم به ****و خويش الحاق نمود. همچنين مولون ساتراپ ماد سفلي را كه با حمايت الكساندر، برادر خود كه فرمانده سپاه سلوكي در پارس بود، سر به شورش برداشت، مغلوب كرد و به شدت مجازات و عقوبت نمود (221)و اما از سپاه مصر شكست خورد و قسمتي از سوريه را نيز از دست داد (217). چندي بعد لشكر به ماد و عيلام برد. معبد آناهيتا (ناهيد) را در اكباتان غارت كرد و در گرگان ارشك سوم - پادشاه پارت - را به اظهار انقياد واداشت. در باختر و سپس در نواحي كابل و هند تاخت و تاز كرد و از راه سيستان (درنگيانا) و كرمان به پارس بازگشت (206). در كرانههاي عربينشين خليجفارس به تنبيه اعراب مزاحم پرداخت و با اين پيروزيها كه احوال او را يادآور اعمال اسكندر كرد، مثل او «كبير» خوانده شد. اما در يك درگيري مجدد با مصر و يونان با حريف تازهاي برخورد كه در چند جنگ (191و189) او را به شدت مغلوب كرد: دولت روم. در پايان اينشكستها مجبور به مصالحهاي با روم گشت كه آن مصالحه شامل پرداخت غرامت سنگيني نيز ميشد و برايش سخت وهنآور بود (188). براي پرداخت اين غرامت و تهيهي امكانات مادي و مالي براي يك جنگ ديگر با روم آنتيوخوس عزيمت سفر به سلوكيهي دجله و اقدام به شروع يك تاخت و تاز جديد در پارس و عيلام كرد. اما هنگام اقدام به غارت ذخاير معبد مردوك در عيلام مورد هجوم پرستندگان پروردگار قوم واقع گشت و با تمام افراد دستهي نظامي همراه خويش كشته شد (187). به رغم اشتباهي كه وي در ارزيابي قدرت نظامي روم كرد و به غرامت آن دچار گشت، فتوحات سالهاي جواني و زحمات فوقالعادهاي كه براي تجديد سلطه در بابل و پارت و باختر متحمل شد، وي را در مقايسه با پادشاهان سلف خويش براي لقب «كبير» كه به وي داده شد شايسته نشان داد. خشونت و قساوت فوقالعادهاش كه از جمله در قتل ناجوامردانهي دوست و حامي گذشتهي خويش آخئوس نشان داد، نيز لازمهي اين عنوان بود ه چرا كه تاريخ اين امتياز را غالباً به اينگونه فرمانروايان نثار ميكند
Mohamad
02-19-2011, 04:57 AM
سلوكوس پدردوست - دور تازه از قتلهاي درباري
11-6- بعد از او پسرش سلوكوس، به عنوان سلوكوس چهارم به سلطنت نشست. اين سلوكوس چهارم كه لقب پدرْدوست (فيلوپاتر) را هم به نام خويش افزود، ميراث عمدهاي كه از «پدر» دريافت تعهدي بود كه براي پرداخت غرامت به روم بر عهدهي او ماند. با اين حال، وي، با الزام وقت، با مقدونيه و روم روابط دوستانه برقرار ساخت اما سلطنت او دوام نيافت، حتي به ده سال هم نكشيد: به طور مرموزي به دست وزير خويش هليودوروس به قتل رسيد (176).
بعد از او سلطنت به برادرش آنتيوخوس رسيد - آنتيوخوس چهارم كه خود را تجلي خدا ميداند: تئوفانس . وي كه سالها به عنوان گروگان در روم به سر برده بود عاشق زندگي رومي بود و چون ترويج فرهنگ يونان را در انطاكيه و در تمام ****و قدرت خويش موجب تحكيم موضع امپراطوري سلوكي ميديد، كوشيد تا اقوام تابع را تا حد ممكن به الزام و تشويق، يونانيمآب كند. اين سياست او در فلسطين، كه وي ميخواست آنجا در معبد يهود، محرابي هم براي زئوس برپا كند، با مقاومت و شورش كاهنان معبد و متعصبان قوم مواجه گشت: نهضت مكابيان (168). آنتيوخوس براي مقابله با شورش، قوم اورشليم را عرصهي ويراني و آتشسوزي ساخت و آيين يهود را در تمام ****و خويش به طور رسمي ملغي و ممنوع اعلام كرد. البته اصرار او در غلبه بر نارضاييهاي يهود، بيشتر به خاطر آن بود كه وي سرزمين فلسطين را از ديدگاه سوقالجيشي با نظر اهميت مينگريست. اما خشونت او نسبت به يهود، بعدها موجب شد تا مورخان در باب وي گهگاه داوريهاي غيرمنصفانه و احياناً دور از واقع اظهار كنند - از جمله اسناد جنون و اتهام فقدان تعادل رواني. به هر حال لشكركشي او به مصر، كه به خاطر ايمني در درگيريهاي فلسطين بود از احتمال به پيروزي خالي نبود. اما روم كه هنوز غرامت تحميلي مربوط به جنگهاي آنتيوخوس كبير را از وي مطالبه ميكرد، چون خودش هم به مصر نظر داشت وي را به ترك دره نيل الزام نمود. لشكركشي وي به عيلام هم، كه ظاهراً ناظر به تهيهي مقدمات درگيري با دولت پارت بود، براي آنتيوخوس موجب تأمين پيروزي نشد. با مرگ او كه ضمن همين لشكركشي، درحوالي اصفهان امروز، و ظاهراً با يك بيماري مزمن ريوي، روي داد (163)، عيلام هم مثل پارت به كلي از نظارت پادشاه سلوكي خارج گشت.
جانشين او پسر نه سالهاش آنتيوخوس شد كه با نام آنتيوخوس پنجم به سلطنت نشست. نايبالسلطنه او كه ليزياس نام داشت در فلسطين با شورشيان يهود به نبرد پرداخت، اما چون ناگهان سلطنت آنتيوخوس را مورد تهديد عم وي، ديمتريوس نام، يافت، با عجله با يهود صلح كرد و به انطاكيه بازگشت. با اين حال، مقاومت با ديمتريوس كه در دربار و بين اعيان شهر طرفداران بسيار داشت براي وي ممكن نشد. ديمتريوس كه برادرزادهي تئوفانس بود و هم مثل او يك چند در روم به عنوان گروگان سر ميكرد با ورود به انطاكيه بيهيچ مانع و مخالفي به تخت نشست. آنتيوخوس خردسال را هم با طرفدارانش به دست هلاك سپرد. اين ديمتريوس با عنوان نجاتبخش (سوتر) وارث ملك سلوكيها گشت و ديمتريوس اول خوانده شد. وي با آنكه لايقترين و با كفايتترين شاهزادهي سلوكي بود، دوازده سال بيش سلطنت نكرد. در اين مدت نيز دائم با تحريكات روم كه اختلافات داخلي را در ****و وي دامن ميزد مواجه بود. ديمتريوس اول، يهود فلسطين را به اظهار طاعت الزام كرد (161). شورش تيمارخوس ملطي ، ساتراپ ماد، را هم كه در اظهار طغيان خويش به وعدهي حمايت دولت روم متكي بود فرونشاند (160). اما وقتي با طغيان يك مدعي خانگي كه الكساندر بالاس نام داشت و خود را پسر آنتيوخوس چهارم ميخواند مواجه شد (152)، دفع طغيان او را دشوار يافت. در واقع پادشاه مصر، فرمانرواي پرگام ، و حاكم كاپادوكيه كه از قوي شدن وي ناراضي و بيمناك بودند در تقويت و تأييد اين مدعي همدست شدند و روم هم پشت سر آنها بود. مقابله با الكساندر به شكست و قتل ديمتريوس منجر شد (150).
اما سلطنت كوتاه الكساندربالاس هم كه دستنشاندهي پرگام و مصر و بازيچهي دولت روم بود امپراطوري سلوكي را همچنان به ضعف و انحطاط بيشتر كشانيد: با فرمانروايي وي خاندان سلوكوس در يك دورهي تازه از اغتشاش دائم و منازعات خانگي درگير شد كه تجزيه و انحلال تدريجي آن را تسريع كرد. بالاخره با طغيان ديمتريوس سيزده ساله، پسر ديمتريوس اول، كه در اين هنگام طرفداران پدر گرد وي جمع شده بودند (147) و در نبردي كه بين فريقين روي داد شكست خورد و در تواري و فرار به دست طوايف بدوي عرب كشته شد (145).
بدينسان ديمتريوس دوم در انطاكيه به سلطنت نشست اما سلطنت هم در اين ايام ديگر در خاندان سلوكي وجود واقعي نداشت. نزاع داخلي در خانواده، نفوذ روم در آسياي صغير و قدرت گرفتن خاندان ارشك (اشكانيان) در پارت، از امپراطوري عظيم سلوكوس اول تقريباً جز نام بينشاني باقي نگذاشته بود. ديمتريوس دوم هنگام جلوس (145) شانزده سال بيشتر نداشت و با اين حال تملقگويان او را به خاطر غلبهاي كه بر الكساندربالاس برايش حاصل شد به لقب فاتح (نيكاتور) خواندند. وي با آنكه شور و شوق جواني را كه داعي بلندپروازيهايش بود انگيزهي سعي در احياي قدرت از دست رفتهي خاندان خويش مييافت و بر اين هدف نيز جهد بسيار كرد، از درايت و تجربهاي كه وي را در نيل به اين مقصود كمك كند بيبهره بود. خشونت اعمال چريكهاي كريتي هم كه پشتيبان سلطنتش بودند او را از همان آغاز مورد ناخرسندي و نفرت رعايا ساخت. انطاكيه بر ضد وي آمادهي شورش شد. سرداري ديوتوس نام از اهل اپامه در سوريه رهبري اين شورش را به دست گرفت (145). وي آنتيوخوس نام، كودك چهار سالهاي را كه از الكساندربالاس باقي مانده بود به نام آنتيوخوس ششم وارث تخت و تاج سلوكي و تجلي خداي ديونيزوس خواند. براي تأمين سلطنت او هم با ديمتريوس به مخالفت برخاست. درگيري با طغيان ديوتوس كه چندي بعد كودك تحت حمايت خود را هم بر كنار كرد (142) و خود با نام تروفون مدعي سلطنت گشت ديمتريوس را دچار مشكل سخت كرد. تحريكات روم، يهود فلسطين را هم دوباره بر ضد وي برانگيخت و ديمتريوس ناچار استقلال قوم را دوباره به رسميت شناخت (142). اما در دفع طغيان تروفون كه چندي بعد آنتيوخوس بر كنار شده را هم كشت (138) توفيقي نيافت. از انطاكيه هم در طي اين شورش رانده شد و در سلوكيهي شام زنش كلئوپاترا را با فرزندان براي ادامهي مقاومت در مقابل تروفون باقي گذاشت و خود به اميد گردآوري نيروي تازهاي جهت دفع طغيان تروفون عزيمت بابل كرد. اما در ماد به دست مهرداد ، پادشاه پارت، اسير شد (140) و متحدانش هم تار و مار شدند. با آنكه پادشاه اشكاني با او به نيكي و جوانمردي رفتار كرد و حتي دختر خود رودگونه را هم به او نامزد كرد از آزادي جز وعدهاي به او نداد. بعد از خود او نيز ديمتريوس در درگاه پادشاه اشكاني همچون يك گروگان و يك دستاويز براي تهديد سلوكيها باقي ماند. اما در مدت غيبت او زنش كلئوپاترا كه از جانب تروفون مورد تهديد بود و به بازگشت ديمتريوس هم اميدي نداشت از برادرشوهر خويش كه آنتيوخوس نام داشت براي مقابله با دشمن كمك خواست و او با اجابت اين دعوت كلئوپاترا را به زني گرفت و خود را پادشاه خواند: آنتيوخوس هفتم !
اين آنتيوخوس در هنگام جلوس، جواني بيست ساله اما لايق و صاحب اراده بود. وي تروفون را شكست سخت داد و با قتل او انطاكيه را دوباره تختگاه ساخت (138). فلسطين را هم كه به كمك روم و در بحبوحهي گرفتاريهاي ديمتريوس استقلال يافته بود دوباره مجبور به اظهار طاعت كرد (134)، حتي لشكري عظيم با ساز و برگ مجلل و گرانبها براي جنگ با پادشاه پارت تجهيز كرد. بابل را هم گرفت و يك دسته از سپاه اشكانيان را در حوالي زاب كبير شكست داد (130). اما چون در مذاكرات صلح نتوانست با پادشاه پارت كنار بيايد از حاصل پيروزي خود هم بيبهره ماند. دربار اشكاني ديمتريوس را آزادي داد و براي استرداد سلطنت خويش با عدهاي سپاه به سوريه فرستاد. اين خبر در سپاه آنتيوخوس دودلي و دوهوايي سخت به وجود آورد و آنها را در ادامهي جنگ دچار ترديد ساخت. در بابل و عيلام هم بر ضد بيداديها و بيرحميهاي سپاه انطاكيه شورش درگرفت. آنتيوخوس كه با اين حال چارهاي جز جنگ نديد در ماد با سپاه خويش به تله افتاد. در جنگي كه روي داد سپاه وي تلفات سنگين داد و خودش كشته شد، و به قولي خودكشي كرد (129). اما ديمتريوس كه براي دستيابي به تخت و تاج از دست رفته به سوريه رفت، آنجا كاري از پيش نبرد. پادشاه اشكاني هم براي اعادهي قدرت او كمكي نكرد، چندي بعد به دسيسهي كلئوپاترا گرفتار و كشته شد (126). و بدين گونه قدرت سلوكي، هم در سوريه و آسياي صغير دچار تزلزل و انحطاط گشت، هم از سراسر ايران - كه در اين هنگام به دست اشكانيان افتاده بود - رانده شد. با آنكه دولت سلوكي تا شصت سال ديگر هم در قسمتي از سوريه باقي ماند، در واقع ادامهي آن، ادامهي نزع طولاني يك مجروح محكوم به مرگ بود كه تير خلاص دولت روم مدتها بعد او را از آن محنت رهانيد. وقتي پومپه سردار روم، سوريه سلوكي را، به عنوان يك ايالت تابع، به روم الحاق كرد (64ق.م)، مدتها بود كه در ايران نشاني از قدرت سلوكي باقي نمانده بود و جاي آن را سلطنت پارت - سلطنت اشكانيان - گرفته بود.
ميراث روي در كاستي آوردهي آنها در غرب به روم رسيد و در شرق بين دولت يوناني باختر و دولت ايراني پارت تقسيم شد. باختر كه در حملهي اسكندر سختترين مقاومت را در مقابل قواي يوناني كرد، در دنبال ايجاد مهاجرنشينهاي يوناني عهد مقدوني به يك كانون هلني تبديل شد. اما مقارن ايجاد دولت پارت يا اندك مدت قبل از آن به دعوي استقلال برخاست (246) و دولتي يوناني به وجود آورد. معهذا هجوم طوايف شرقي سكايي و طخاري (يوئهچي) تدريجاً آن را به جنوب راند و اختلافات داخلي پادشاهان محلي كه سكههاي آنها شاهد كشمكش دائم آنها است ايشان را ضعيف كرد. سرانجام غلبهي طوايف يوئهچي بر ****و آنها (128) دولت ايشان را كه تدريجاً با توسعهجويي در جانب هند و با تسليم شدن به جاذبهي آيين بودا به صورت دولتي يوناني - هندي درآمده بود، مقهور اتحاديهي يوئهچي - سكايي كوشان كرد. دولت كوشانيان كه جاي آنها را گرفت هر چند واسطهي تجارت بين چين و هند با روم گشت، علاقهاي به حفظ ميراث يوناني اين نواحي نشان نداد، و مثل دولت يوناني - هندي باختر مجذوب هند شد؛ چنان كه پادشاه بزرگ آنها كانيشكا (73-144) قهرمان نشر آيين بودا گشت. در ****و پارت هم، ميراث هلني پايدار نماند و هر چند در قسمتي از نواحي شرقي آن، آيين بودا هم انتشار داشت، دولت اشكاني پارت احياءكنندهي ايرانيگري شد - اما به شيوهاي كه با آنچه نزد دولتهاي پارس - هخامنشي و ساساني - معمول بود تفاوت داشت
Mohamad
02-19-2011, 04:58 AM
سلوكيان و كارنامه منحوس
11-7- امپراطوري سلوكيان تركيبي از هم گسيخته و نيمبند از عناصر و اقوام نامتجانس در تحت فرمان يك طبقهي سرباز بيگانه و جنگجوي حرفهاي بود كه با آنچه ايران طي قرنها بدان عادت كرده بود تفاوت داشت. حفظ اين امپراطوري هم كه در بين اقوام تابع هيچكس طالب آن نبود، فقط ضامن تأمين منافع طبقهي حاكم بود كه رعيت را به عنوان رمهاي كه بايد دوشيده شود مينگريست و حتي به اينكه حيات اين رمه را بايد از تعرض خطر و فنا دور داشت نميانديشيد. اين سلسله از بين اقوام تابع خويش برنخاسته بود، با آنها هم رابطهاي كه بتواند براي وي نقطهي اتكايي باشد نداشت، لاجرم، تا آنجا كه به اقوام داخل فلات ايران مربوط ميشد نميتوانست به عنصر ايراني كه در ****و آنها اكثريت با آن بود اعتماد كند. انديشهي اختلاط اقوام شرق و غرب هم كه اسكندر آن را به عنوان يك شعار مطرح كرده بود و در عهد فرمانروايي كوتاه خود او هم جز به طور سطحي و موقت و آن هم در بين طبقات جنگجوي سپاه وابسته به اتحاديهي يوناني او تجربه نشد، در عهد حكومت اين سلالهي «با تمام عالم بيگانه» قابل اجرا به نظر نميرسيد. جلب مهاجران مقدوني و يوناني به داخل اين «****و به زور به هم بربسته» جهت ايجاد يك نقطهي اتكاي بالنسبه قابل اعتماد براي حفظ سلطهي قوم، يگانه راه حل به نظر ميرسيد، و لازمهي اين كار هم ايجاد و توسعهي شهرهاي يوناني در سراسر اين امپراطوري بود كه قبل از اين طايفه هم، اسكندر آن را به عنوان بخشي از طرحهاي سوقالجيشي و در واقع براي ايجاد پادگانهاي نگهباني و آمادگي افراد ذخيره لازم يا سودمند ديده بود - و تا حدي هم در تأسيس نمونههايي چند از آنها موفق شده بود. سلوكيان تعدادي از اين شهرها را در سرزمين ماد كه «قلب ايران» محسوب ميشد به وجود آورده بودند تا در اين نواحي طرز زندگي مقدوني را براي جنگجويان خويش فراهم كنند. در همان آغاز كار لااقل هفاد شهر يوناني در ايران به وجود آمد. تعداد بيشتري بعدها در امتداد جادهي نظامي كه سلوكيهي بابل را از يك سو به ماد و باختر (بلخ) و از سوي ديگر به انطاكيه و تمام سوريه ميپيوست ايجاد شد و وجود آنها به منزلهي «سيماني» بود كه در بناي دولت سلوكيان اجزاي ساختمان حكومت را به هم ميپيوست، و در عين حال حكومت را در اين نواحي با اتباع خويش اتصال ميداد. اين شهرها مهاجرنشينهاي نظامي يا ادواري بود كه نواحي سغد و باختر براي مقابله با هجوم طوايف بياباني و در نواحي ماد و پارس براي ايمني از شورش بر ضد حكومت به وجود ميآمد و البته در تأمين روابط بازرگاني بين شرق و غرب - كه خود تا حدي مايهي حفظ و دوام قدرت نظامي سلوكي بود - نيز تأثير بسيار داشت. از اين جمله در سغد و درنگيان (سيستان) غير از تقويت آنچه اسكندر ساخته بود شهرهاي ديگر هم ايجاد شد و سرزمين باختر - كه بر وفق مبالغهآميز ژوستن هزار شهر يوناني داشت - يك كانون حيات نظامي و اقتصادي براي اين مهاجران يوناني و مقدوني بود. از جمله در پارس انطاكيهاي در حوالي بندر بوشهر به وجود آمد؛ در ماد شهري به نام لائوديكيه در محل نهاوند روييد؛ مهاجرنشيني كه در نزديك ري به وجو آمد به نام اوروپوس خوانده شد؛ در سر درهي خوار شهري به نام هكاتوم پيلوس (صددروازه) بنا شد و حتي در خجند ماوراءالنهر اسكندريهاي به نام اسكاته از زمين جوشيد. با آنكه در اكثر اين شهرها ساكنان بومي هم اگر بودند باقي ميماندند ارگ شهر همه جا در دست مقدونيها بود، قانون حاكم غالباً ارادهي حكام سلوكي بود، و عادات و رسوم رايج همان سنتهاي اقوام يوناني بود. تا وقتي امنيت راهها و قدرت حكومت باقي بود، جمعيت يوناني و مقدوني در اين شهرها دائم در حال تردد و تزايد به نظر ميرسيد و جنب و جوش اقتصادي انعكاس قدرت و سلطهي حكومت بود. از وقتي با ايجاد دولت ارشكها در پارت و با استقلال دولت يوناني در باختر، نظارت سلوكيان در اين نواحي كاستي گرفت، شهرهاي اين مهاجرنشينها هم كه بيش از پيش صحنهي اختلاف عناصر يوناني و مقدوني شد از رونق افتاد. شهرهاي غيريوناني هم كه تبعيض نژادي حكومت را با نظر ناخرسندي ميديد دائم آمادهي طغيان بود. قدرت پادشاه مطلقه بود و آن نفرتي كه در عهد ماجراهاي ماراتون و سالاميس نسبت به استبداد شرقي اظهار ميشد از همان عهد اسكندر به اظهار انقياد و تملق در حق حكام مستبد مقدوني تبديل شد. حتي دعوي الوهيت پادشاهان و الزام رعايا به اجراي مناسك پرستش در حق آنها هم كه ظاهراً مبني بر سياست و ناظر به ايجاد رابطهي قلبي بين پادشاه و رعيت بود، در شرق بر خلاف يونان با نظر كراهت تلقي شد و منجر به تأليف قلوب و ايجاد علاقه بين پادشاهان و رعايا نشد . بيحرمتي سلوكيها نسبت به معابد و مناسك اقوام تابع، و كوچكشماري آنها نسبت به كاهنان اين اقوام هم ورطهاي را كه بين اتباع و حكام بود عميقتر كرد. نسبت به يهود، نسبت به مردم عيلام، و نسبت به عقايد اهل ماد بيتسامحي آنها بارها ظاهر شد. نسبت به اقوام ديگر هم اگر تسامح نشان دادند ظاهري بود و در حقيقت از بياعتنايي ايشان نسبت به عقايد ديگران ناشي ميشد. بدين گونه، به رغم آنچه اسكندر دعوي كرد يا انتظار داشت، در پايان سالها اختلاط ظاهري، شرق و غرب همه جا در كنار هم اما دور از هم باقي ماندند. نفوذ آنها در يكديگر سطحي بود و اگر نفوذي پيش آمد، در واقع غرب بود كه مغلوب روح شرقي گشت.
دولت سلوكي اولين تجربهي غرب در ايجاد يك مستعمرهي عظيم در شرق بود كه اعمال خشونت و استعمال اسلحه را ميخواست با ايجاد پادگانهاي چريك سركوبگر، وسيله استقرار يك استعمار خودكامه سازد. اما اين تجربه، به رغم آنكه مدت قابل ملاحظهاي با استفاده از فتوحات اسكندر در شرق دوام آورد، ناموفق ماند. فقدان يك پايگاه مشترك ديني يا نژادي، حكام و عمال قوم را همواره در معرض نفرت، ناخرسندي و شورش بوميان ****و خويش قرار ميداد و فقدان روحيهي همزيستي و برادري هم كه به رغم اظهار تمايل اسكندر بدان، در فطرت يونانيان موكب او وجود نداشت براي حفظ ميراث ارزندهاي كه در دنبال سقوط امپراطوري هخامنشي عايد ايشان شده بود آنها را از يك سو در حفظ روابط اجزاء امپراطوري، و از سوي ديگر در حفظ روابط خود با اين اجزاء با مشكل مواجه كرد. فرهنگ يوناني هم كه در آنچه به وسيلهي جباران سلوكي عرضه ميشد، جز افراط در شرابخوارگي و شاهد بازي همراه با اظهار غرور و نخوت فوقالعاده چيزي نبود اگر هم براي ادارهي «شهر دولتهاي» محدودي چون آتن و اسپارت كفايت ميكرد براي امپراطوري بزرگي به وسعت ****و كوروش هخامنشي كافي نبود از اين رو همان اول، يونانيمآبي آنها با شورشهايي كه در جاي جاي اين ****و تازه تسخير شده درگرفت و به دنبال منازعات خانگي سختي كه در داخل خاندان سلوكوس پيش آمد، ناكام ماند و حفظ اين امپراطوري استعمارگر را با دشواري مواجه ساخت. لاجرم قطع شدن عوايد ناشي از ماليات يا از غارت معابد، و نقصان تجارت كه ناشي از فقدان امنيت در طرق بازرگاني بود نيز در انحطاط نهايي آن مؤثر افتاد و سرانجام به دنبال قيام طوايف پارت - منسوب به عشاير داهه و اپرني - كه سوءرفتار عمال خود آنها موجب آن گشته بود عمر فرمانروايي آنها به سرآمد و دولت سلوكي از سرزمين ايران برافتاد.
Mohamad
02-19-2011, 04:58 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
كرمانشاه ، بيستون : مجسمه هركول
http://www.bimarz.com/01tours/didani/bistoon/03.jpg
نقش برجسته هركول
مجسمه هرکول که تندیسی از تجاوز اسکندر گجستک و حکومت سلوکیان به ایران مي باشد در بیستون در سال 1327 هجری هنگام احداث جاده آسفالته همدان به کرمانشاه در دامنه کوه کشف شد . این اثر شخص نیرومندی را نشان میدهد که به پهلوی چپ به روی نقش شیری در سایه درختی لمیده است و در دست چپ پیاله ای از شراب در دست دارد و دست چپش را بروی پای راستش قرار داده است . سر این مجسمه در سال 1380 کنده و دزدیده شده بود که پس از چند سال کشف و دوباره به جایگاه اصلی خودش برگشت . درازای این تندیس 147 سانتی متر است . پشت این تندیس کتیبه ای از زمان سلوکیان وجود دارد که مفهوم آن به این شرح است : ” به سال 164 ماه پانه موی هرکول فاتح درخشان هیاکینتوس پسر پانیاغوس به سبب نجات کل امن- فرمانده کل - این مراسم برپا شد . ” که خوشبختانه این سلسه توسط مهرداد و تیرداد پارتی در هم کوبیده شد و سلسله شاهنشاهی ایرانی اشکانیان جایگزین آن شد و دوباره ایران رو به فرهنگ کهن خود رفت و دست متجاوزان را کوتاه نمود
http://irapic.com/uploads/1186389378.jpg
در دامنه كوه بيستون درست بر سر جاده مجسمه مرد نيرومند و برهنه بر سكويي قرار گرفته است كه توسط يك سقف محافظت مي شود مردي با موي و ريش مجعد در حالتي نيم خيز به پهلوي چپ بر روي پوست شير به آرنج تكيه كرده و در دست چپ پياله اي دارد كه آن را تا نزديك صورت بالا برده است و دست راستش بر روي پاي راست قرار گرفته . در اين نقش برجسته درخت زيتون كه بر شاخه اش تيردان و كمان دان آويخته اند وجود دارد و در كنار درخت زيتون گرزي مخروطي شكل و گره دار قرار دارد . از وضع ظاهر مجسمه و نقوش آ ن چنين بر مي آيد كه سازنده اين اثر خواسته است كه شخص مورد نظر خود را پاي درختي در حال استراحت نشان دهد . اين اثر متعلق به عهد سلوكيه است .
Mohamad
02-19-2011, 04:58 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
كرمانشاه ، سرپل ذهاب : گوردخمه دكان داود
اين گوردخمه در سه كيلومتري جنوب شرقي سرپل ذهاب در ابتداي جاده انزل واقع شده كه در ميان اهالي محل به كل داوود و دكان داوود شهرت يافته است و از مكان هايي است كه نزد طوايف اهل حق متبرك بوده كه در بعضي از اوقات سال در آنجا جهت انجام مراسم مذهبي اجتماع مي كنند . اين مقبره همانند گوردخمه بزرگ دربند صحنه ، داراي ايواني در جلو ميباشد كه طول آن در جلو 60/9 متر و در قسمت عقب 32/7 متر مي باشد . عرض آن 95/1 متر و ارتفاع آن نيز 60/2 متر است . اطراف ايوان به وسيله قاب هايي تزئين شده است . در دو طرف ورودي مقبره بقاياي دو ستون ديده مي شود كه بدنه ستونها به مرور زمان از بين رفته و تنها پايه ها و سرستون ها باقي مانده است . پايه ستون ها مربع شكل مي باشند . در ديوار عقبي اين ايوان ورودي به عرض 1 متر و ارتفاع 5/1 متر وجود دارد كه به اتاقي به طول 83/2 متر ، عرض 31/2 متر و ارتفاع 18/2 متر منتهي مي شود . در بدنه ديوارهاي اين اتاق 5 تاقچه جهت قرار دادن نذورات كنده شده است . همچنين در نيمه سمت چپ كف اتاق ، قبري بيضي شكل به عمق 70 سانتي متر كنده شده است . سقف اين اتاق داراي تاقي هلالي است ولي سقف ايوان جلو اتاق ، مسطح ميباشد
http://www.dezit.com/PHoto/Memari/%21%21%21%21Maqbareh/GorDakhameh/Davood-004.jpg
در فاصله 8 متري زير اين گوردخمه ، قاب مستطيل شكلي بر روي يك قابي قديمي تر تراشيده شده است . در داخل قاب جديد شخصيتي به حالت تمام قد با صورتي نيم رخ حجاري شده است . اين شخص لباس بلندي برتن و كلاه لبه داري بر سر گذاشته كه قسمت پشت گردن و گوش هاي او را پوشانده است . همچنين در يك دست او برسمي ديده ميشود و دست ديگر را به حالت نيايش به طرف بالا نگه داشته است . زماني نيز تصور مي شد كه اين گوردخمه و نقش برجسته حجاري شده در زير آن متعلق به دوره ماد باشد ولي در پژوهش هاي اخير مشخص گرديد اين گوردخمه متعلق به دوره هخامنشي است ونقش برجسته حجاري شده در زير آن نيز مربوط به دوره سلوكي باشد .
Mohamad
02-19-2011, 04:59 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
همدان : شير سنگي
در سال 330ق.م شهر همدان بدست اسكندر مقدوني ويران گرديد ولي بدليل موقعيت استراتژيك آن تبديل به مقر نظامي او شد .در اواخر دوره سلوكي شهر همدان محل تلاقي وبرخورد متعدد آنان با اشكانيان بود تا اينكه سرانجام در سال 155ق.م مهرداد اشكاني اين شهر را متصرف گرديد .
از دوره اشكاني وسلوكي مجسمه شير سنگي وبقاياي يك گورستان در شهر همدان وآثار مختصري از معبد لائوديسه در شهر نهاوند برجاي مانده است
http://weblog.sedighi.ir/Picture%20117.jpg
Mohamad
02-19-2011, 04:59 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
همدان ، نهاوند : معبد لائوديسه
محوطه باستاني معروف به «معبد لائوديسه» از جمله آثار مربوط به دوره سلوكيان در نهاوند است. بر اساس آثاري كه از نواحي مركزي شهر به نام تپه دو خواهران به دست آمده اين احتمال قوت پيدا كرده که اين جا محل اصلي معبد بوده است.
اين معبد را « آنيتوخوس سوم » پادشاه سلوكي براي همسر خود ملكه لائوديسه بنا كرده است.
در حفاري هاي انجام شده به سال 1325 شمسي كتيبه بزرگي به ابعاد 36×85 سانتي متر در 33 سطر به خط يوناني پيدا شد كه در آن مردم نهاوند به اطاعت از فرامين حكومت خود فراخوانده شده اند. در بخش ديگري از اين كتيبه دلايل ايجاد معبد براي خواهرش «اوديسه» شرح داده شدهاست.
در اين محل علاوه بر اين كتيبه چهار مجسمه كوچك مفرغي، و دو كتيبه كوچك ديگر نيز به دست آمده است كه هم اكنون در تالار بزرگ موزه ايران باستان نگهداري مي شود.
آثاري نيز از ساختمان معبد به دست آمده که از جمله آن ستون ها _ سرستون ها و ته ستون ها هستند كه برخي از آنها هم اكنون در نقاط مختلف شهر از جمله در بازار حاجيان نهاوند براي تزيين مورد استفاده قرار مي گيرند.
http://heritage.chn.ir/manage/photo/bastani%283%29%282%29.jpg
Mohamad
02-19-2011, 05:00 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
كردستان ، بيجار
بيجار گروس در دوران سلوكي
رشيد ياسمي در باره شكست داريوش سوم در قبال اسكندر مي نويسد داريوش سوم به استظهار طوايف كرد كه قبل از سلطنت در ميان آنان حكومت داشت آخرين ميدان جنگ خود را در اردبيل قرار دارد و چون از اسكندر شكست خورد تمام كردستان جز متصرفات جهان گشاي مقدوني شد در دوران حكومت سلوكيان مهمترين ايالات ايران ايالات ماد بود به همين علت سعي كردند ماد را به مردمي مورد اطمينان بسپارند و آن را در سال 323ق.م به پيتوي مقدوني پسر كراتواس دادند اما قسمت شمال غربي را از آن مجزا كردند زيرا نمي خواستند شهرباني آن ايالت را از اتروپاتسي آتروپات كه در سال 328 ق.م بدان سمت منصوب شده بودبگيرند .ازهمين هنگام ايالت مادبه دوقسمت مادمركزي ومادآتروپات (آذرپايگان )تقسم شد وگروس باز هم به عنوان مرزدومنطقه مادقرارگرفت ودرزماني جزمادمركزي ودرزمان ديگر جزمادآتروپات قرارمي گيرد وقرارگرفتن درمرزبين دومنطقه بزرگ باعث گرديده كه گروس دائما محل عبوروتاخت وتازسپاهيان ولشكريان سلوكي وبادشمنان داخلي وخارجي واقع شود وبه همين دليلي هيچگاه فرصت آبادشدن وابرازوجودكردن پيدانكرده است .در يكي از حفاريهاي غير مجاز يك شي مفروغي كه مربوط به سگك كمربندي بوده است توسط حفاران درمنطقه گروس بدست آمده كه شكل روي آن تصوير اسكندر بوده كه به وضع آتنا رب النوع انديشه وفكر باكلاه خود به چشم مي خورده است وبه شيوه سكه هاي اسكندر مقدوني حك گرديده بود اين آثارنشانگر اين است كه بزرگان سلوكي درمنطقه ساكن ويالشكريان آنان ازاين منطقه گذشته وحتي اطراق نيز نموده اند
http://www.kermanshahmiras.ir/master/uploads/pictures/small/252.JPG
دوران اشكانيان
درسال 209ق .م دراوايل سلطنت اردوان اول اشكاني 211 – 191ق .م آنتيوكوس شاه سلوكي براي باز پس گرفتن ايالات سابق دولت سلوكي باقشوني مركب ازيكصد هزار پياده وبيست هزار سواره ازكوه هاي زاگروس گذشته ارودان راه گرگان راكه تاكوههاي كردستان متصرف شده ودرآن موقع به ماد تاخته وقسمتي از متصرفات يوناني رابه تصرف خود درآورده بود وبه طرف همدان پيش رفته ومعبد آناهيتا را دچار خسارت وچپاول كرده وذخاير آن را به مقدارچهار هزار تالان معاول بيست ودوميليون ونيم فرانك طلابه تاراج مي برد بادرنظر گرفتن اين واقعيت كه براي رسيدن به منطقه همران از نواحي شمالي منطقه بيجار گروس نزديكترين وسهل الوصول ترين مسير مي باشد بنابراين عبور سپاهيان مذكور از اين منطقه محتمل به نظر مي رسد درسال 202ق .م كردها كه دائما عليه سلوكيان شورش مي كردند عاقبت موفقد شدند كه يكي از سرداران آنتيخوس را كه مولون نام داشت وساتراپ ماد بود بر پادشاه سلوكي بشو راند ودر همين سال خود رااز زير رايت سلوكيان در آوردند اما پس ازمدت كوتاهي باز هم سلوكيان بر ايلات ماد سيطره يافته وتادوران مهرداداول 171-138ق .م ايالت ماد جز ****و سلوكيان بوده تااين كه مهرداداول توانست تمام سرزمين ماد را جز****و اشكانيان سازد واز اين هنگام گروس نيز جزي از ****و اشكانيان گرديده است حسن پير نيا هنگامي كه ايالات وولايات دولت پارت رانام مي برد مستقيما به گروس نيز اشاره مي كند وآن راجري از ايالت دولت پارت به شمار مي آورد .در سال 165 ميلادي رومي ها توانستند آذربايجان و كردستان را نيز به تصرف خود درآورند كه در اين هنگام گروس نيز به تصرف آنان در مي آيد و با تصرف ايالت ماد خود را مديكوس يعني فرمانرواي ماد مينامند اما طولي نكشيد كه پارتها اين نواحي را از دست روميها خارج كردند و آذربايجان و كردستان و ماد تا اواخرحكومت اشكانيان همچنان جز ****و آنان به شمار مي آمده است گروس در دوران اشكاني نيز مسير تاخت وتازحكومتهاي ملك الطوايفي با سلوكيان و بعدها با روميان بوده است و از آثار معماري اين دوره در گروس چيزي يافت نشده است اما پر واضع است كه قلعه قمچقاي گروس در دوران اشكاني نيز مورد استفاده قرار گرفته است علاوه بر آن سفالهاي خاص دوران اشكاني به صورت فراوان در مناطق مختلف گروس به دست آمده است به گونه اي كه حتي در برسيهاي سطحي قلعه بالا در داخل شهر بيجار نيز سفالهاي خاص دوران اشكاني به وفور يافت ميشود همچنين در بررسيهايي كه سويني در سال 1971 م در غرب ايران انجام ميدهد در برسي تپه سلامت آباد بيجار سفالهاي دوران اشكاني به طور فراوان به دست ميآورد كه اين آثار نشاني از فعال بودن منطقه بيجار گروس در دوران اشكاني است .
Mohamad
02-19-2011, 05:00 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
استان مركزي ، محلات دهكده خورهه
معبد سلوكي ها درخورهه
http://www.irannaturetour.com/images/photoalbum/107.jpg
مجموعه بقایا و آثار به جا مانده در منطقه تاریخی خورهه محلات از جمله مهم ترین آثار تاریخی کشور است که ابهامات زیادی را درباره قدمت، معماری، کاربرد و نوع استفاده از بنا در بین مورخان و باستان شناسان داخلی و خارجی ایجاد کرده است.
مورخان از این مجموعه که تنها ۲ ستون از آن باقی مانده است، به نام آتشکده، معبد، کاخ و مرکز جشن ها و مراسم مذهبی، عمارت و منزل ییلاقی و قبرستان یاد کرده اند.
در کاوش های به عمل آمده از این منطقه تاریخی، آثار متعددی از دوره سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان و دوره اسلامی به دست آمده که نشانگر کاربرد آن در دوره های مختلف بوده است.
به گزارش واحد اطلاع رساني سازمان ميراث فرهنگي كشور، پيشتر گمان مي شد خورهه بقاياي يك معبد يا آتشكده مربوط به دوره سلوكي باشد كه بر اساس آخرين شواهد بدست آمده مشخص شد اين بنا يك خانه اربابي است كه در حدود قرن اول ق.م ساخته شده و تا پايان دوره اشكاني به حيات خود ادامه است
كشـف سكـه اي از جنس مس به ضرب همدان با تصويري از يك پادشاه در يك رو و كمانداري در روي ديگر و نوشتــه هايي يوناني متعلق به اوايل ميلادي
Mohamad
02-19-2011, 05:00 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
خوزستان ، شوش
پس از روی کار آمدن سلوکيان شوش به عنوان یک مرکز تجاری ، به صورت تقريبا" مستقلی اداره می شد. چنين وضعيتی تقريبا" تا پايان دوره اشکانی حاکم بود. از معدود آثار مکتوبی که از سلوکيان به دست آمده ، کتيبه هایی است که در شوش یافت شده است. سلوکيان برای ايجاد ارتباط تجاری قوی تر ميان شوش و سرزمين های دیگر اقدام به کانال کشی رودخانه کارون(ائولایوس) نمودند. و بدین ترتيب ادویه و کالا از هند و عربستان از طریق دریا در بازار شوش تجارت می شد. سکه های یافت شده در شوش حقايق زیادی از دوره سلوکیه و اشکانی روشن ساخته است. در دوره پارتيان شوش متاثر از کشمکش ايران و روم بود و یونانیان به همراه بقایای ایلامی و یهودی و سایر ملل ساکن در شوش اکنون قسمتی از کشور پهناور اشکانی بودند.
شوش بعد از دوره هخامنشي :« 450 تا 330 پيش از ميلاد »
غير از سلوكي ها كه تغييراتي در معماري « كاخ هديش» در شوش داده اند ، از دوره سلوكي ها در شوش تعداد زيادي مجسمه و پايه مجسمه و ديگر ثار از جنس سنگ ، سفال و فلز بدست امده كه منشا يوناني دارند و يا با الهام از هنر يوناني در ايران ساخته شده اند . كتيبه هاي به زبان و خط يوناني نيز در شوش كشف شده است.
Mohamad
02-19-2011, 05:00 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
برخي از آثار يافته شده در شوش متعلق به دوره سلوكيان
http://darusbozrg.persiangig.ir/image/0.bmp
1تنگ شیشه ای/ سلوکی :
شماره موزه: 1008
دوره : سلوکي
محل یافت :شوش
قطردهانه: 2 سانتيمتر، ارتفاع : 6 سانتيمتر
http://darusbozrg.persiangig.ir/image/2.bmp
2- پیکره گلی هرکول/ سلوکی :
شماره موزه: 1211
دوره :سلوکي
محل یافت : شوش
طول : 17 سانتيمتر، عرض : 9 سانتيمتر
http://darusbozrg.persiangig.ir/image/3.bmp
3- کفش مفرغی/ سلوکی :
شماره موزه: 468
دوره : سلوکي
محل یافت :شوش
طول: 12 سانتيمتر، عرض 7 سانتيمتر
http://darusbozrg.persiangig.ir/image/4.bmp
4- نیم تنه سفالی/ سلوکی:
شماره موزه: 1210(B)
دوره : سلوکي
محل یافت : شوش
طول: 7 سانتيمتر ، عرض : 6 سانتيمتر
http://darusbozrg.persiangig.ir/image/1.bmp
5- پی سوز برنزی / سلوکی :
شماره موزه: 1229
دوره : سلوکي
محل : شوش
قطردهانه: 3 سانتيمتر ، ارتفاع:7/5 سانتيمتر
http://darusbozrg.persiangig.ir/image/5.bmp
6- پیکره برنزی گوزن/ سلوکی :
شماره موزه: 1378
دوره : سلوکي
محل : ارومیه
طول: 15 سانتيمتر
http://darusbozrg.persiangig.ir/image/6.bmp
7- تنگ شیشه ای سبز رنگ / سلوکی :
دوره : سلوکي
محل : شوش
قطردهانه: 5/2 سانتيمتر، ارتفاع: 13 سانتيمتر
Mohamad
02-19-2011, 05:00 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
اشيا سلوكي در موزه ملي ايران
بخش تاريخي موزه ملي ايران معرف اشيايي از دوران هخامنشي ، سلوکي، پارت و ساساني مي باشد.
با حمله اسکندر به ايران، امپراطوري هخامنشيان نيز در زمان داريوش سوم در سال 331 ق.م. منقرض گرديد. پيروزي اسکندر دگرگوني عظيم فرهنگي را بدنبال داشت و سبب شد فرهنگ و هنر يونان در کشورهاي شرقي تحت تصرف او رايج گردد و يونانيان نيز متاثر از فرهنگ شرق شوند. پس از مرگ اسکندر در بابل 323 ق.م.، سلوکوس وارث بخش وسيعي از امپراطوري هخامنشيان گرديد.
سلوکيها تا اواسط قرن دوم ق.م. حکومت خود را در ايران و بين النهرين تثبيت نمودند ولي از سال 240 ق.م. طوايف پارتي به سرکردگي اشک، سلوکيان را از بابل بيرون رانده و سلسله اشکانيان را بنا نهادند. آثار هنري سلوکيان و پارتيان در ايران، از مناطقي چون نهاوند، شمي ، مسجد سليمان، خورهه محلات، گيلان و ..بدست آمده است. اشياء ارزشمندي از اين مناطق در موزه ايران باستان وجود دارد. از جمله قسمتي از مجسمه سر مفرغي معروف به ماسک آنتيوخوس، پيکره هاي مفرغي آتنا ، زئوس و... از نهاوند مجسمه مفرغي معروف به سردار يا شاهزاده پارتي از شمي و ...
Mohamad
02-19-2011, 05:01 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
مسجد سليمان : آتشكده سر مسجد
آثار باستاني وتاريخي آتشكده سر مسجد واقع در چشمه علي جاده فرودگاه ، در هزاره اول پيش از ميلاد بنا نهاده شده است .فاز اول اين تخت گاه با فيل سنگهاي سترگ ورگ چينهاي پيش آمده وپس رفته در حالي كه آتشگاه در دامنه شمالي وآتشكده بر فراز ضلع جنوب غربي آن قرار گرفته است . از سه سو صفه را دور زده واز جهت مغرب به كوه تكيه داده است .
اين تخت گاه داراي چندين پله كان مي باشد كه مهمترين آنها پله كان ورودي شرقي است كه 24 متر طول دارد . قاز دوم اين تخت گاه مربوط به دورههاي سلوكي واشكاني (اليمائيدي)است .
اين آتشكده در تاريخ بستم آذر ماه سال يكهزارو سيصد شانزده به فهرست آثار تاريخي ملي كشور پيوست و با شماره 300 جزءآثار باستاني كشور به ثبت رسيده ، يكي از آثار ديدني وجذاب توريستي در استان خوزستان ميابشد.
Mohamad
02-19-2011, 05:05 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
تهران
http://www.iran-newspaper.com/1380/800507/html/020091.jpg
كشف مجسمه منحصر بفرد سلوكي در محوطه ۷ هزار ساله جنوب تهران
* كشف مجسمه سلوكي درسطح تپه بيانگر اين نكته است كه احتمالاً دراين محوطه آثار ارزشمند بسياري وجود دارد كه متأسفانه تاكنون به آن توجه نشده است.
محوطه باستاني مافين آباد درجنوب اسلام شهر درنزديكي شهرك واوان و دركنار رودخانه كرج واقع شده است، اين ناحيه در اوايل سال ۱۳۷۲ توسط آقاي جعفر مهركيان باستانشناس و هيأت همراه ازسوي اداره ميراث فرهنگي تهران به مدت چهارروز مورد بررسي قرار گرفت و شانزده اثر باستاني و تاريخي از قبيل تپه پيش از تاريخ ، پل و قلعه … با قدمتي از حدود ۷ هزارسال پيش تا دوره قاجار دراين ناحيه مورد شناسايي قرار گرفت.
Mohamad
02-19-2011, 05:05 AM
آثار باستاني بجا مانده از سلوكيان در ايران
--------------------------------------------------------------------------------
پراكندگي آثار سلوكيان در ايران
از روزگار سلوکی در گوشه و کنار ایران یادگارهایی به جای ماندهاست که مهمترینشان از این دستند:
1. نیایشگاه های سلوکی در استخر، کنگاور ،خورهه، نورآباد و تخت جمشید.
2. نقش برجسته های دینور، نهاوند، شوش و تل زهاک.
3. سکهها و سفالهای گوناگونی که از کاوش شوش به دست آمدهاست.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.