king 2011
02-04-2011, 10:51 PM
اسماء و صفات الهی (3)
http://img.tebyan.net/big/1388/06/64102201751472172135925120314619253247119184.jpg
از مسائل مهم و تاریخی تفکر اعتقادی و کلامی بشر پس از اثبات ذات حق مسئله اسماء و صفات الهی است. به برخی مقدمات ابتدایی در این زمینه اشاره کردیم. در این مقاله نیز پس از ذکر یک مقدمه کوتاه بحث را پی می گیریم.
برخی از مذاهب کلامی (غالبا اهل سنت) معتقدند هرگونه بحث و کنکاش پیرامون ذات باری تعالی ممنوع و محال و در نتیجه راه فهم و شناخت ذات حق بر انسان مسدود است. انسان تنها میتواند پی به هستی خداوند ببرد. ولی هرگز نمی تواند صفت و اسمی را به خداوند نسبت دهد. این اندیشه که به «مذهب تعطیل» نام گرفته است، در تاریخ تفکر اسلامی در بین گروهی از اهل حدیث و متکلمان اهل رواج داشته است. در مقابل افراطی گری این گروه، برخی از متکلمین راه تفریط پیموده و همان صفاتی را به خداوند منسوب دانستند که ممکنات از آنها برخوردارند (با همان محدودیتها و آمیختگی آنها به ماهیت و جهات امکانی).
این گروه تا جایی پیش رفتند که در تشبیه خداوند متعال به امور دنیوی، خداوند را جسم دانستند که از آنها تحت عنوان فرقه مجسمه یاد می شود. گروه مجسمه یکی از فرق زیر مجموعه مذهب تشبیه است. در مقابل دو گرایش افراطی بالا، غالب متفکران و متکلمان مسلمان نه مذهب «تعطیل» و نه «تشبیه» را نپذیرفتند و اندیشه «تنزیه» (در لغت به معنی پیراستن و نیز دور دانستن چیزی از صفتی ناشایست است) را مطرح کردند. آنها معتقد بودند اولا تنها صفات کمالی یا صفات ثبوتی را می توان به خداوند متعال نسبت داد و ثانیا این صفات تنها پس از تجرید از جهات امکانی و نقایص آن به حق تعالی مستند میگردند.
عرفای اسلامی اعتقاد داشتند که همه این اقوال نشان از وجهی از وجوه خداوند متعال دارد. نظریه بینابینی در این زمینه معتقد است که هم باید به تشبیه و هم باید به تنزیه معتقد بود. تفصیل این نظریه در کتب فلسفی و عرفانی به تفصیل بیان شده است و توضیح آن نیاز به مقدمات فلسفی دشواری دارد. برای مثال، فیض کاشانی، شاگرد ملاصدرای شیرازی، در این زمینه می گوید:
«پس عارف محقق... کسی است که حق را من حیث ذاته منزه از تشبیه و تنزیه بداند و من حیث معیته الشیاء و ظهوره بها، میان تشبیه و تنزیه جمع کند و هر یک را در مقام خود ثابت وارد و حق را بوصفی التنزیه و التشبیه نعت کند.» (فیض کاشانی، كلمات مكنونة من علوم اهل الحكمة و المعرفة، ص 43)
برخی از مذاهب کلامی (غالبا اهل سنت) معتقدند هرگونه بحث و کنکاش پیرامون ذات باری تعالی ممنوع و محال و در نتیجه راه فهم و شناخت ذات حق بر انسان مسدود است. انسان تنها میتواند پی به هستی خداوند ببرد. ولی هرگز نمی تواند صفت و اسمی را به خداوند نسبت دهد. این اندیشه که به «مذهب تعطیل» نام گرفته است، در تاریخ تفکر اسلامی در بین گروهی از اهل حدیث و متکلمان اهل رواج داشته است
در اینجا قصد ما تنها بیان این مطلب بود که اقوال در این زمنیه متفاوت است. برخی از آنها (مثل مجسمه) از حقیقت فاصله بسیار دارند و برخی دیگر (مثل نظریه تنزیه) نیاز به برخی اصلاحات دارند. نظریه فلاسفه و عرفای شیعه راه میانه میان این دوست. در قرآن کریم هم اوصاف و افعال تشبیهی به باری تعالی نسبت داده شده است (نظیر تأسف، غضب، رحم و...) و هم صفات تنزیهی(مثل احد، سبوح و قدوس). در روایات نیز می توان بیاناتی را در تایید این نظریه یافت:
http://img.tebyan.net/big/1387/04/77120932471022182371541331241477517748237139.jpg
و عن الصادق(علیه السلام): «هو شیء بخلاف الاشیاء ارجع بقولی شیء الی اثبات معنی و انه بحقیقة الشیئیة غیر انه لاجسم و لاصورة»(کتاب التوحید، ص 104)؛ خداوند تعالی شیء است اما نه چون اشیای دیگر مقصود از اینکه شیء است آن است که او معنی و مصداقی موجود است و اینکه او حقیقت شیئیت است، اگر چه که او را جسم و صورتی نیست.
و یا از سخنان بسیار دشوار امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که می فرماید: «و معرفته توحیده و توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لابینونة عزلة» (کتاب الاحتجاج: ص 299)؛ معرفت خداوند همان توحید(اقرار به توحید) اوست و توحید او عین تمییز و جدا نمودن او از خلقش و حکم چنین تمییزی بنحو جدایی وصفی است نه جدایی واقعی (بنحوی که حق از خلق واقعا جدا و بر کنار باشد).
البته باید توجه داشت که بحث تنزیه و تشبیه یکی از دشوارترین مباحث فلسفی، کلامی و عرفانی ماست. مقدمات آن نیاز به مباحث مقدماتی بسیاری دارد. امیدواریم این مقدمه کوتاه خواننده علاقمند را ترغیب کند تا برای پیگیری این مباحث مهم به کتب تخصصی تر رجوع کنند. در ادامه به یکی دیگر از تقسیم بندی های صفات الهی می پردازیم:
ما در طول روز خداوند متعال را هم ثنا می گوییم و هم تسبیح (نفی هر گونه نقص و صفت عدمی از ذات حق) می کنیم. ثنای الهی به صفات ثبوتی الهی اشاره دارد و تسبیح دلالت بر صفات سلبی دارد. آنگاه که او را ثنا می گوییم، اسماء حسنی و صفات کمالیه او را یاد می کنیم، و آنگاه که او را تسبیح می گوییم، او را از آنچه لایق او نیست منزه و مبرا می شماریم و در هر دو صورت، معرفت او را برای خودمان تثبیت می کنیم
صفات ثبوتیه و صفات سلبیه
http://img.tebyan.net/big/1384/08/10798885712016107255122209171791712091325.jpg
مراد از صفت «ثبوتی» در این تعبیر صفات کمالی و مراد از صفات «سلبی» صفاتی است که دلالت بر هر گونه نقصانی دارند. هیچ صفت کمالی نیست که در خداوند نباشد، از این رو خداوند حی است، قادر است، علیم است، مرید است، رحیم است، هادی است، خالق است، حکیم است، غفور است، عادل است و .... هیچ صفت دالّ بر نقصی وجود ندارد که خداوند متعال از آن برخوردار باشد. بنابراین، خداوند جسم نیست، مرکب نیست، میرا نیست، عاجز نیست، مجبور نیست، ظالم نیست و .... بنابراین به دسته نخست یا صفات کمالی خداوند «صفات ثبوتیه» و به دسته دوم که از نقص و کاستی ناشی می شود و خداوند از اتصاف به آنها منزه است «صفات سلبیه» گفته می شود. صفات سلبیه دال بر نقص و محدودیت موصوف هستند و به همین دلیل ذات ربوبی از این صفات منزه و پاک است. زیرا خداوند کامل مطلق است و از هر عیب و نقصی مبراست. در روایات ما نیز علاوه بر صفات کمالی به صفات سلبی نیز اشاره شده است.
هم صفات ثبوتی و هم صفات سلبی ما را در شناخت خداوند متعال یاری می دهند. برای مثال، شناخت دیگر موجودات را مد نظر قرار دهید. وقتی می توانیم بگوییم شیء الف را شناخته ایم که:
1- ویژگی هایی که شیء الف از آنها برخوردار است را بشناسیم و 2- بدانیم که شیء الف از چه ویژگی هایی برخوردار نیست. مثلا وقتی می توانیم بگوییم به شناخت درستی از یک درخت رسیده ایم که بتوانیم توصیفی از آن ارائه کنیم که شامل ویژگی های آن باشد و در ضمن اشاره به این مطلب هم داشته باشیم که درخت از سنگ، فلز و ... نیست. تنها در این صورت است که می توانیم بگوییم که می دانیم دقیقا درخت چیست. این تنها یک مثال بود که برای روشنتر شدن بحث طرح کردیم. در مورد شناخت خداوند متعال نیز ماجرا تقریبا چنین است. ما در طول روز خداوند متعال را هم ثنا می گوییم و هم تسبیح (نفی هر گونه نقص و صفت عدمی از ذات حق) می کنیم. ثنای الهی به صفات ثبوتی الهی اشاره دارد و تسبیح دلالت بر صفات سلبی دارد. آنگاه که او را ثنا می گوییم، اسماء حسنی و صفات کمالیه او را یاد می کنیم، و آنگاه که او را تسبیح می گوییم، او را از آنچه لایق او نیست منزه و مبرا می شماریم و در هر دو صورت، معرفت او را برای خودمان تثبیت می کنیم.
:merc567:
http://img.tebyan.net/big/1388/06/64102201751472172135925120314619253247119184.jpg
از مسائل مهم و تاریخی تفکر اعتقادی و کلامی بشر پس از اثبات ذات حق مسئله اسماء و صفات الهی است. به برخی مقدمات ابتدایی در این زمینه اشاره کردیم. در این مقاله نیز پس از ذکر یک مقدمه کوتاه بحث را پی می گیریم.
برخی از مذاهب کلامی (غالبا اهل سنت) معتقدند هرگونه بحث و کنکاش پیرامون ذات باری تعالی ممنوع و محال و در نتیجه راه فهم و شناخت ذات حق بر انسان مسدود است. انسان تنها میتواند پی به هستی خداوند ببرد. ولی هرگز نمی تواند صفت و اسمی را به خداوند نسبت دهد. این اندیشه که به «مذهب تعطیل» نام گرفته است، در تاریخ تفکر اسلامی در بین گروهی از اهل حدیث و متکلمان اهل رواج داشته است. در مقابل افراطی گری این گروه، برخی از متکلمین راه تفریط پیموده و همان صفاتی را به خداوند منسوب دانستند که ممکنات از آنها برخوردارند (با همان محدودیتها و آمیختگی آنها به ماهیت و جهات امکانی).
این گروه تا جایی پیش رفتند که در تشبیه خداوند متعال به امور دنیوی، خداوند را جسم دانستند که از آنها تحت عنوان فرقه مجسمه یاد می شود. گروه مجسمه یکی از فرق زیر مجموعه مذهب تشبیه است. در مقابل دو گرایش افراطی بالا، غالب متفکران و متکلمان مسلمان نه مذهب «تعطیل» و نه «تشبیه» را نپذیرفتند و اندیشه «تنزیه» (در لغت به معنی پیراستن و نیز دور دانستن چیزی از صفتی ناشایست است) را مطرح کردند. آنها معتقد بودند اولا تنها صفات کمالی یا صفات ثبوتی را می توان به خداوند متعال نسبت داد و ثانیا این صفات تنها پس از تجرید از جهات امکانی و نقایص آن به حق تعالی مستند میگردند.
عرفای اسلامی اعتقاد داشتند که همه این اقوال نشان از وجهی از وجوه خداوند متعال دارد. نظریه بینابینی در این زمینه معتقد است که هم باید به تشبیه و هم باید به تنزیه معتقد بود. تفصیل این نظریه در کتب فلسفی و عرفانی به تفصیل بیان شده است و توضیح آن نیاز به مقدمات فلسفی دشواری دارد. برای مثال، فیض کاشانی، شاگرد ملاصدرای شیرازی، در این زمینه می گوید:
«پس عارف محقق... کسی است که حق را من حیث ذاته منزه از تشبیه و تنزیه بداند و من حیث معیته الشیاء و ظهوره بها، میان تشبیه و تنزیه جمع کند و هر یک را در مقام خود ثابت وارد و حق را بوصفی التنزیه و التشبیه نعت کند.» (فیض کاشانی، كلمات مكنونة من علوم اهل الحكمة و المعرفة، ص 43)
برخی از مذاهب کلامی (غالبا اهل سنت) معتقدند هرگونه بحث و کنکاش پیرامون ذات باری تعالی ممنوع و محال و در نتیجه راه فهم و شناخت ذات حق بر انسان مسدود است. انسان تنها میتواند پی به هستی خداوند ببرد. ولی هرگز نمی تواند صفت و اسمی را به خداوند نسبت دهد. این اندیشه که به «مذهب تعطیل» نام گرفته است، در تاریخ تفکر اسلامی در بین گروهی از اهل حدیث و متکلمان اهل رواج داشته است
در اینجا قصد ما تنها بیان این مطلب بود که اقوال در این زمنیه متفاوت است. برخی از آنها (مثل مجسمه) از حقیقت فاصله بسیار دارند و برخی دیگر (مثل نظریه تنزیه) نیاز به برخی اصلاحات دارند. نظریه فلاسفه و عرفای شیعه راه میانه میان این دوست. در قرآن کریم هم اوصاف و افعال تشبیهی به باری تعالی نسبت داده شده است (نظیر تأسف، غضب، رحم و...) و هم صفات تنزیهی(مثل احد، سبوح و قدوس). در روایات نیز می توان بیاناتی را در تایید این نظریه یافت:
http://img.tebyan.net/big/1387/04/77120932471022182371541331241477517748237139.jpg
و عن الصادق(علیه السلام): «هو شیء بخلاف الاشیاء ارجع بقولی شیء الی اثبات معنی و انه بحقیقة الشیئیة غیر انه لاجسم و لاصورة»(کتاب التوحید، ص 104)؛ خداوند تعالی شیء است اما نه چون اشیای دیگر مقصود از اینکه شیء است آن است که او معنی و مصداقی موجود است و اینکه او حقیقت شیئیت است، اگر چه که او را جسم و صورتی نیست.
و یا از سخنان بسیار دشوار امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که می فرماید: «و معرفته توحیده و توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لابینونة عزلة» (کتاب الاحتجاج: ص 299)؛ معرفت خداوند همان توحید(اقرار به توحید) اوست و توحید او عین تمییز و جدا نمودن او از خلقش و حکم چنین تمییزی بنحو جدایی وصفی است نه جدایی واقعی (بنحوی که حق از خلق واقعا جدا و بر کنار باشد).
البته باید توجه داشت که بحث تنزیه و تشبیه یکی از دشوارترین مباحث فلسفی، کلامی و عرفانی ماست. مقدمات آن نیاز به مباحث مقدماتی بسیاری دارد. امیدواریم این مقدمه کوتاه خواننده علاقمند را ترغیب کند تا برای پیگیری این مباحث مهم به کتب تخصصی تر رجوع کنند. در ادامه به یکی دیگر از تقسیم بندی های صفات الهی می پردازیم:
ما در طول روز خداوند متعال را هم ثنا می گوییم و هم تسبیح (نفی هر گونه نقص و صفت عدمی از ذات حق) می کنیم. ثنای الهی به صفات ثبوتی الهی اشاره دارد و تسبیح دلالت بر صفات سلبی دارد. آنگاه که او را ثنا می گوییم، اسماء حسنی و صفات کمالیه او را یاد می کنیم، و آنگاه که او را تسبیح می گوییم، او را از آنچه لایق او نیست منزه و مبرا می شماریم و در هر دو صورت، معرفت او را برای خودمان تثبیت می کنیم
صفات ثبوتیه و صفات سلبیه
http://img.tebyan.net/big/1384/08/10798885712016107255122209171791712091325.jpg
مراد از صفت «ثبوتی» در این تعبیر صفات کمالی و مراد از صفات «سلبی» صفاتی است که دلالت بر هر گونه نقصانی دارند. هیچ صفت کمالی نیست که در خداوند نباشد، از این رو خداوند حی است، قادر است، علیم است، مرید است، رحیم است، هادی است، خالق است، حکیم است، غفور است، عادل است و .... هیچ صفت دالّ بر نقصی وجود ندارد که خداوند متعال از آن برخوردار باشد. بنابراین، خداوند جسم نیست، مرکب نیست، میرا نیست، عاجز نیست، مجبور نیست، ظالم نیست و .... بنابراین به دسته نخست یا صفات کمالی خداوند «صفات ثبوتیه» و به دسته دوم که از نقص و کاستی ناشی می شود و خداوند از اتصاف به آنها منزه است «صفات سلبیه» گفته می شود. صفات سلبیه دال بر نقص و محدودیت موصوف هستند و به همین دلیل ذات ربوبی از این صفات منزه و پاک است. زیرا خداوند کامل مطلق است و از هر عیب و نقصی مبراست. در روایات ما نیز علاوه بر صفات کمالی به صفات سلبی نیز اشاره شده است.
هم صفات ثبوتی و هم صفات سلبی ما را در شناخت خداوند متعال یاری می دهند. برای مثال، شناخت دیگر موجودات را مد نظر قرار دهید. وقتی می توانیم بگوییم شیء الف را شناخته ایم که:
1- ویژگی هایی که شیء الف از آنها برخوردار است را بشناسیم و 2- بدانیم که شیء الف از چه ویژگی هایی برخوردار نیست. مثلا وقتی می توانیم بگوییم به شناخت درستی از یک درخت رسیده ایم که بتوانیم توصیفی از آن ارائه کنیم که شامل ویژگی های آن باشد و در ضمن اشاره به این مطلب هم داشته باشیم که درخت از سنگ، فلز و ... نیست. تنها در این صورت است که می توانیم بگوییم که می دانیم دقیقا درخت چیست. این تنها یک مثال بود که برای روشنتر شدن بحث طرح کردیم. در مورد شناخت خداوند متعال نیز ماجرا تقریبا چنین است. ما در طول روز خداوند متعال را هم ثنا می گوییم و هم تسبیح (نفی هر گونه نقص و صفت عدمی از ذات حق) می کنیم. ثنای الهی به صفات ثبوتی الهی اشاره دارد و تسبیح دلالت بر صفات سلبی دارد. آنگاه که او را ثنا می گوییم، اسماء حسنی و صفات کمالیه او را یاد می کنیم، و آنگاه که او را تسبیح می گوییم، او را از آنچه لایق او نیست منزه و مبرا می شماریم و در هر دو صورت، معرفت او را برای خودمان تثبیت می کنیم.
:merc567: