PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ادبیات انگلیسی



Sara12
02-04-2011, 07:36 PM
تا سال 1362 میلادی زبان انگلیسی در کشور انگلستان زبان رسمی نبود! در آن تاریخ زبان انگلیسی زبان حقوقی دادگاههای انگلستان اعلام گشت، در سال 1363 نخست وزیر انگلستان هنگام افتتاح پارلمان به زبان انگلیسی سخن گفت و از آن به بعد زبان انگلیسی زبان رسمی گردید. نویسندگان و دانشمندان تا قرن شانزدهم به زبان لاتین آثار خویش را می‌نویشتند لکن درام پردازان آثار خود را به زبان انگلیسی.

قدیم‌ترین درام موجود به زبان انگلیسی Mystery (نمایش یک داستان مذهبی) به نام جان ‌آزاری دوزخ در سال 1350 نمایش داده شد. موضوع داستانش مشاجره لفظی است میان مسیح و شیطان در دهانه دوزخ در حدود 1182 از شبیه سازی‌های لاتین یکنوع درام بوجود آمده بود که به آن Miracle (معجزه) می‌گفتند و درباره‌ معجزات و مصیبت‌های عده‌ای از قدیسان بود. در حدود 1378 یکنوع درام اخلاقی به روی صحنه آمد که در قالب داستان آن یک نکته اخلاقی نهفته بود این نوع درام تا حوالی 1480 میلادی با به وجود آمدن درام Everyman به درجه‌ای از کمال رسید.

انترلود یکنوع درام به صورت نمایشی بود که میان دو یا چند بازیگر اجرا می‌گشت و موضوعش متنوع حتی گاه غیر دینی و مستهجن بود و در میدا‌ن‌ها، مسافرخانه‌ها اجرا می‌گردید زیرا هنوز برای تآتر جای مخصوصی نبود تا اینکه اولین تاتر انگلستان بلکه اروپا بعد از روم باستان در سال 1348 تأسیس شد.

اولین منظومه بزرگ انگلیسی که در عین حال اشعاری محکم و جالب دارد. به نام رؤیای ویلیام درباره پیر شخم زن می‌باشد از نویسنده‌اش چندان اطلاعی در دست نیست، این اثر سه بار از 1362 تا 1394 منتشر گشت، اشعارش دارای قافیه نبود به جای آن یکنوع جناس حرفی و صوتی در اوزان نامتساوی داشت.

منظومه با رؤیاهائی چند از شاعر آغاز می‌شود، در رؤیای اول شاعر در دشتی پر از مردمان مختلف از لحاظ خوبی، بدی، فقیر و غنی، پیر و جوان که در بین آنها زنی زیبا که مظهر کلیسا دیده می‌شود شاعر در مقابل زن زانو می‌زند و از او طالب رستگاری روح می‌شود زن شخصی راستگو راست کردار است که به دیگران را نمی‌خواهد و به مسیح می‌ماند.

در رؤیای دوم گناهان بزرگ هفتگانه را می‌بیند و در هر بحث از این گناهان آدمی را محکوم و پایان دنیا را آرزو می‌کند تا اینکه پیر برزگر ظاهر می‌شود و در اینجا شاعر از شقاوت کشیشان و فساد آنها سخن می‌گوید و رستگاری را در مسیح می‌جوید. در داستان برزیگر پیر صحنه‌های زندگی آدمی به روشنی توصیر گردیده و پر از احساس زیبائی و جذابیت است به طوریکه در قرن چهاردهم بعد از آثار چاسر در درجه اول قرار دارد. شاعر در پایان آخرین رؤیا از پاپ بریده به دامان پیر برزگر می‌آویزد و رستگاری را در سادگی و درستی می‌داند.

جان گاور Gower از شاعران بزرگ انگلیسی و مردی مرفه‌الحال و اخلاق بود و از اواخر زندگی ر دیری معتکف شد شیوه‌ای انتقادی داشت کلیسا و مفاسد آنرا سخت بباد انتقاد می‌گرفت.

Sara12
02-04-2011, 07:36 PM
جفری چاوسر (1400-1340)


مردی با نشاط و پرقدرت و در نویسندگی پرشور و رسام و مصدر زندگی مردم انگلستان قرن چهاردهم بود. اصلش فرانسوی ونامش به معنای کفشگر، پدرش یک تن می‌فروش در لندن بود از جوانی از مطالعه کتاب غفلت نکرد، سفرهای داخل و خارج انگلستان وی را شاعری توانا کرد مخصوصاً ادبیات ایتالیائی در وی تأثیر گذاشت، روزگارش با اعانات و کارهای دولتی که می‌کرد می‌گذشت و چون مرد او را بواسطه اینکه مستأجر املاک دیر وست‌مینستر بود در این گورستان به خاک سپردند نه بخاطر شاعری، چوسر مطالعه را خیلی دوست می‌داشت و بعد از اتمام هر شغل موظف، خود را به کتابهایش می‌رسانید و غرق در مطالعه می‌شد.

کتاب دوشس، انجمن ماکیان، افسانه‌های زنان خوب، خانه شهوت را بنظم درآورد تسلی بخش فلسفه اثر بئوتیوس Boethius را ترجمه کرد. در سرودن منظومه تروپلوس و کریسید گرچه طولانی و شاید خسته کننده است، ولی بزرگترین شعر روانی انگلستان می‌باشد که از آثار کاچیو استفاده کرد و بر 2730 بیتی که از بوکاچیو گرفت 5696 بیت نیز افزود.

کریسید برای رسیدن به معشوق می‌بایستی 6000 بیت بخواند تا به معشوق برسد و چون لحظه‌ای از وصال گذشت چاوسر بساط عاشق و معشوق را بر هم می‌ریزد و جدائی میان آن در هم می‌ریزد وجدائی میان آن دو می‌افکند موضوع این منظومه از یونان باستان اقتباس شده و قهرمان چاوسر چون ترویلوس بدست آخیلس کشته می‌شود با دعای زاهدانه‌ای درباره آب، ابن و روح القدس داستان را پایان می‌دهد.

چاوسر داستانهای کاتربوری را با چنان مهارتی سرود و در طی نیم قرن سیر و سیاحت و سیر آفاق و انفس قهرمانان متعدد داستان از طبقات مختلف را چنان زیبا و مناسب در منظومه خویش جا داده است که آدمی دردها، خنده‌ها و ناکامی‌های آنها را حس می‌کند. در میان قهرمانان شهسوار، پسر شهسوار، مباشر، راهبه، چند کشیش، راهب عاشق پیشه، دانشجوی کشتی‌ران، مسافر‌خانه‌چی و … را در این منظومه بوصف و سخن درآورده و روح و جان واقعی در داستان دمیده است.

چاوسر مفاسد و معایب جامعه را خوب درک کرده و در مجموع 50 داستانی که وعده داده، فقط 32 داستان را سروده است اقتباس‌ها از منابع مختلف دیده می‌شود اما از طبع توانای شاعر نیز مطالب بکر پدید آمده است. در خفایای روانی شخصیت‌های داستان کاوش کرده و به زبان هر یک به مناسبت حال آنها سخن گفته است زنان طبقه پست را تا حدی فرومایه می‌داند اما به زبان شریف نیز اشاره کرده است. از خطاها و حقارت‌های آدمی خوب آگاهی دارد و نقائص بشری را خوب می‌شناسد و هجو عمیق از قبایح و آلودگی‌ها می‌کند. از خرافه پرستی عهد خویش دور بود ظاهراً به دوزخ و بهشت اعتقاد داشت.

قرن شانزدهم و در دوران الیزابت ملکه انگلستان کتب بسیار از نظر و نثر و نمایشنامه از آثار کلاسیک یونانی، رومی، حتی ایتالیائی، اسپانیائی فرانسوی به زبان انگلیسی ترجمه شد بنابرانی ادبیات انگلیسی از منابع و سرچشمه‌های ترجمه‌های متنوع از آثار خارجی تأثیر گذاشت که بسیاری از نویسندگان مهم انگلیسی زبان فرانسه می‌دانستند، نفوذ ادبیات ایتالیای قرن چهاردهم و پانزدهم بر انگلستان بیش از اندازه بود حتی نوشته‌های بوکاچیو نویسنده و شاعر ایتالیائی مورد تقلید مارلو، شکسپیر ، وبستر و مسنجر Massinger و فورد قرار گرفت و افسانه‌های انگلیسی نیز در ایتالیا تأثیر کرد. جنگهای مذهبی که میان پروتستانها و کاتولیک‌ها در گرفت سبب شد که سرزندگی و نشاط ادبی رنسانس ایتالیا به اسپانیا و انگلستان راه یابد.

در انگلستان دوران الیزابت بیش از دویست تن شاعر معروف وجود و نظمو نثر رواج تمام داشت رفته رفته بازار نثر در انگلستان رایج‌تر می‌شد و کتاب ملکه به زبان اثر اسپنسر توجه مردم را به سوی نثر افزایش داد.

جان لیلی اولین کسی بود که مطلبی خیالی زیر عنوان یوفیوس یا تشریح ذوق در سال 1579 به نثر نشوت (درین اثر جوانی به نام یوفیوس که حوادثی بر او می‌گذرد). در این کتاب مباحثی در تعلیم و تربیت، کفر والحاد، دوستی و عشق و غیره آمده و از کتب موفق پر فروش زمان خود بود. شاید علت توفیق این اثر ادبی وجود تشبیهات، جناس‌ها، عبارات متعادل و اشارات کلاسیک بود. توجه به کلمات و واژه‌ها در دوران الیزابت خیلی زیاد بود و گبریل‌ هاروی استاد کمبریج، سیدنی و اسپنسر در راه تأکید این موضوع کوشش فراوان کردند حتی انجمی ادبی به نام آرئوپاگوس تأسیس کردند اما عده‌ای نیز بهجو و مسخره کردن کارهای این دسته پرداختند و در نتیجه فحش و ناسزاگوئی در آثار و محاورات ادبی انگلستان راه یافت.

رابرت گرین مردی بی‌بند و بار بود که در سفرهایش به ایتالیا به قول خود مرتکب هر نوع آلودی و فساد شد چون به انگلستان بازگشت همان شیوه را در پیش گرفت آثاری خلق کرد که در خور توجه و ستایش است زیرا در عمر کوتاه خویش آثار متنوعی به وجود آورد از جمله:

اکتشاف عظیم تقلب (1591) که در از تقلب اوباش، حقه‌بازان، جیب‌برها، فاحشه‌ها برحذر داشت روی همین اصل اراذل کمر به قتل وی بستند.

سی‌ و پنج رساله و نمایشنامه متعدد نوشت. در سال 1591 کتابی تحت عنوان وداع با حماقت نوشت و در سال 1592 دو رساله جالب نوشت: 1- لطیفه‌ای به یک درباری نویسنده در آن به گبریل هاروی حمله کرد 2- بذله‌گویی بی‌ارزش‌گرین که با یک میلیون توبه خریداری شده است و در آن به شکسپیر حمله کرد.

تام‌ناش از دوستان گرین و از یاران شکسپیر و فرزند کشیشی بود که زندگی خود را با نوشتن تأمین و با اراذل و اوباش حشر و نشر می‌کرد. مسافر بدبخت یا زندگی جک ویلتون و چندین رساله جوابیه تحت عنوان برویه سفرون والدن از آثار وی است. مسافر بدبخت رمانی است که در آن اراذل و ولگردان نقش‌های مهمی به عهده دارند.

تام تانش نمایشنامه دیدو Dido اثر مارلو دوست خود را کامل و با بن جانسون در تهیه کتاب جزیره سگان همکاری کرد و در سال 1601 در 34 سالگی درگذشت.

فیلیپ سیدنی (1554-1585) ظاهراً مردی ظریف اندام و بی‌بهره از تندرستی کامل ولی شجاع بود. در خانواده‌ای بزرگ و اشرافی پرورش و در نه سالگی منصب کلیسائی با حقوق سالانه 60 لیره یافت. در کمبریج تحصیل و به ایتالیا‏‏، فرانسه، هلند ، آلمان ، لهستان ، مجارستان و اتریش سفر کرد. چون به انگلستان بازگشت در دربار به مقام مهمی رسید با اینکه چندان ثروتمند نبود با اینحال از ادیبانی چون کامدن، هکلوت Haklwut ناش‏، هاروی، دون، جانسون و اسپنسر حمایت کرد. علاوه بر این در مباحث ادبی نظریات جالبی اظهار و آثار متنوعی از قبیل: دفاع از شعر‏، قصه‌های عاشقانه‏، غزل‌های عاشقانه و آثار جالب دیگر خلق کرد. سیدنی در جنگی زخمی شد و بر اثر آن مرد.

Sara12
02-04-2011, 07:36 PM
ادموند اسپنسر (1599-1552)


در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد دوران تحصیل و نوجوانی را به سختی گذرانید قبل از سی‌سالگی به نویسندگی و سرودن شعر پرداخت‏، در سال 1579 قسمت اول ملکه پریان را به هاروی نشان داد اما وی آنرا نپسندید و توصیه کرد از این کار دست بکشد ولی اسپنسر همچنان بکار خود ادامه داد.

سالنامه چوبان نیز یکی از آثار این شاعر نویسنده است که در آن عشق کالین کلوت چوبان به روزالیند وصف شده است.

در سال 1586 ملکه پریان را تکمیل و با افزودن مطالب و اشعار و مدح‌های فراوان از اشخاص مهم درباری و دولتی انگلستان آنرا به ملکه انگلستان تقدیم کرد و در نتیجه مورد لطف و مرحمت عده‌ای واقع شد. اما دسته‌ای او را قافیه پرداز بی‌سرو پا می‌دانستند.

اسپنسر به تکمیل ملکه پریان پرداخت و می‌خواست آنرا در 12 جلد تنظیم نماید اما به تکمیل 6 جلد آن تا سال 1596 بیشتر توفیق نیافت و دنباله کار را رها کرد. در هر یک از این کتابها قصه‌ای مناسب حال که در آنها توصیف مردانگی‏، دوستی، عدال و عفت شده آمده است.

غزلیاتی تحت عنوان عشق‌های کوچک شاید تقلیدی از پترارک باشد و در آن از عشقبازی یکساله‌اش با زنی که به همسری‌اش درآمد سرود.

چهار سرود که در آن از عشق زمینی‏، زیبایی زمینی‏، عشق آسمانی و زیبائی آسمانی از آثار با ارزش اسپنسر است. وی چون از یغماگری ایرلند بوسیله انگلیسی‌ها بهره فراوان یافته و املاک مزروعی وسیعی بچنگ آورده بود با قلمی روان مطلبی تحت عنوان چگونه انگلیسی ها می‌توانند پول و قوای خود را برای انقیاد آن جزیره بکار برند نوشت سرانجام بر اثر شورش ایرلند هاوی و همسرش بسختی به انگلستان گریختند و سه ماه در فقر و سرگردانی در سال 1599 مرد.

غزل سرائی در عصر الیزابت غالباً رواج اما مضامین متشابه داشت، شاعران آن دوره دانیال‏، مایلک در بتون، بن جانسون بودند.

نثر انگلیسی رونق و شکوه فراوان یافت با اینحال یک قرن از فرانسه عقب‌تر و فاقد نویسندگان برجسته‌ای بود.

Sara12
02-04-2011, 07:37 PM
درایتون (1563-1631)


مایکل داریتون شاعر انگلیسی که اشعارش روانترین و شیواترین اشعار شعرای عصر الیزابت اول در انگلستان بود. دارای دیوان و مجموعه‌های اشعار فراوانی بود، از جمله کتاب انسان در قمر می‌باشد. درایتون با کمک عده‌ای‏، تعدادی نمایشنامه و داستان بوجود آورد که اکنون در دست نیست.

Sara12
02-04-2011, 07:37 PM
درام


از زمان چاوسر تا اسپنسر نویسندگی و درام نویسی در انگلستان ترقی یافت ولی علل آن بدرستی معلوم نیست آیا نفوذ ادبیات خارجی بر ادبیات انگلیسی یا صلح و آرامشی ممتد یا بروز آشوب‌ها و جنگها سبب پیشرفت انگلیسی‌ها در درام نویسی و اجرای نمایش نمایشنامه‌های جالب گردید به هر حال نویسندگان از پلوتوس و ترانس فن کمدی و از سنکافن تراژدی را فرا گرفتند و بازیگران ایتالیائی در انگلستان نمایش‌های متعددی اجرا می‌کردند و همه اینها در تکامل و وسعت فکری انگلیسی مؤثر بود. از سال 1592 تا 1642 تعداد 435 کمدی در این کشور نمایش داده شد.

اولین کمدی به سبک کلاسیک بنام رالف لافزن و پر سر و صدا در سال 1561 بوسیله نیکولا یودل نوشته شد.

وحدت‌های سه گانه«وحدت زمان از یک روز تجاوز نکند- وحدت مکان- وحدت عمل) به تبعیت از درام نویسی یونان و روم در انگلستان رعایت می‌شد این امر به وسیله کاستلوترو برای اولین بار صورت گرفت و اعلام شد. اما در انگلستان به این سه وحدت چندان اهمیت داده نشد زیرا غایت مطلوب رنسانس در انگلستان آزادی‏، اراده، بذله‌گوئی و زندگی بود مثلاً با یک اشاره با یک مصراع می‌توانست درام نویس بازیگر از قاره‌ای به قاره دیگر برود روی همین اصل وحدت مکان رعایت نمی‌شد.

درام انگلستان بیش از آنکه زمینه را برای ظهور مارلو و شکسپیر آماده سازد مجبور بود که از موانعی چند بگذرد و آن اشکال تراشی‌های کلیسا و کشیشان بود زیرا که روز یکشنبه روز نمایش بود و در هنگامی که ناقوس کلیسا مردم را برای نماز بعد از ظهر کلیسا فرا می‌خواند شیپور نمایش به صدا در می‌آید و در نتیجه تماشاخانه پر و کلیسا‌ها خالی از جمعیت می‌شد و از اینجا کینه و مانع تراشی کلیسا آغاز می‌گشت. در این احوال مخالفان و موافقان درام به نوشتن و پاسخ دادن رسالات متعددی پرداختند و در این گیر و دار سانسور نمایش‌ها آغاز و شکسپیر از این پیش آمد اندوهگین شد و گفت اولیای امور زبان هنر را بسته‌اند اما چون نمایش‌ها مورد پسند دربار الیزابت بود لذا مأموران سانسور ملکه 6 دسته را برای نمایش در شهر صالح تشخیص داد.

نخست نمایش هاوی سکوهای موقتی در حیاط مهمانخانه اجرا می‌شد اما در سال 1576 اولین تماشاخانه دائمی به وسیله جیمز بریج در خارج از شهر و در حومه لندن ایجاد گردید و پس از آن تماشاخانه‌های دیگری تأسیس شد. دراین تآترهای چوبی دو هزار تن تماشاچی می‌توانستند نمایش را ببینند که هزار تن آنها ایستاه و بقیه نشسته بودند.

Sara12
02-04-2011, 07:37 PM
کریستو فرمارلو


یکی از درام نویسان بزرگ انگلیسی و فرزند کفاشی از مردم کنتر بری بود که تحصیلات دانشگاهی را به پایان رسانید و نمایشنامه‌های جالبی حین و بعد از تحصیل نوشت از جمله تیمورلنگ کبیر را تصنیف کرد با اینکه از لحاظ فن درام نویسی جالب نیست اما در زمان مارلو با استقبال فراوان روبرو شد.

سرگذشت غم انگیز دکتر فاوست که مایه قرون وسطائی دارد یکی از آثار پر ارزش مارلو می‌باشد.

مارلو آثار دیگری از جمله اداورد دوم‏، دیدو، هرودولیاندر (شرح عاشقانه منظوم که از قصه موزیوس در قرن پنجم گرفته شده) نامه چوپان شوریده به معشوق می‌باشد.
مارلو در جوانی یعنی در 27 سالگی‏، در سال 1593 مرد. این درام نویس تأثیر فراوانی بر درام نویسان الیزابت از جمله شکسپیر گذاشت.

Sara12
02-04-2011, 07:37 PM
شکسپیر (1616-1564)


ویلیام شکسپیر از بزرگترین درام نویسان انگلستان بود که آثار دوران نخستین حیاتش چندان قابل توجه نبود ولی چون به مرحله استادی و تکامل رسید به خلق آثار جاویدانی توفیق یافت البته بیشتر داستانهائی که این دارم نویس خلق کرده قبلاً به صورت نیمه تاریخ یا قصه و افسانه‌ به رشته تحریر درآمده بود از جمله نمایشنامه هاملت 6 سال پیش از اینکه شکسپیر آن را به رشته تحریر و بر روی صحنه نمایش بیاورد در لندن به معرض نمایش گذاشته شد و نویسنده‌اش فرانسوادوبلفورست یا ساکسوگراماتیکوس بود البته چون آن نمایشنامه که تحت عنوان سرگذشت‌های غم‌انگیز بود در دست نیست تا بتوان میزان و نحوه اقتباس شکسپیر را تعیین کرد.

نمایشنامه رومئو و ژولیت را شکسپیر از داستان مازوکیو و باندلو اقتباس کرد البته این اثر را نخست آرتور بروک در انگلستان در سال 1562 به رشته نظم درآورد و شکسپیر از روی این اثر منظوم یا اثر دیگری در سال 1595 بر روی صحنه آورد.

روی هم رفته شکسپیر هر ساله در زمینه نمایشنامه و اجرای آن در صحنه‌های تآترها موفقیت‌ فراوان به دست می‌آورد از جمله در اتهامی که به پزشک مخصوص ملکه در سال 1594 که یک نفر یهودی بود زدند و عوام اعدام این یهودی را خواستار بود و در میخانه‌ها از قساوت و بی‌رحمی یهودیان سخنان فراوان گفته می‌شد‏، شاید شکسپیر بواسطه این طغیان عمومی عوام یا با مأموریت یک مقام دولتی به نوشتن و بر روی صحنه آوردن تاجر ونیزی که در آن شایلاک تاجر یهودی با تصویری هر چه زشت‌تر نشان داده شده است‏، پرداخت.

شکسپیر مدت پنج سال به نوشتن نمایشنامه‌های کمدی و خیالی و اجرای آنها بر روی صحنه‌ها‏، مشغول بود و در این مدت نمایشنامه‌هائی از قبیل: رؤیای یک نیمه شب تابستان، هر چه پایانش نیکوست خوش است، هیاهوی بسیار بر سر هیچ، شب دوازدهم، رام کرن زن سرکش (بدزبان) بر روی صحنه آورد و برای تآتر پولی از این طریق فراهم ساخت زیرا این گوه نمایش‌ نامه‌های خیالی و کمدی در دل عوام مورد پسند می‌افتاد تا اینکه شکسپیر با نوشتن و عرضه نمایشنامه دو قسمت هانری چهارم (1595- 98)‏، هانری پنجم (1599) که سرگذشت شاهان با درآمیختن به مسائل هزل آمیز و ظاهر شدن اراذل و اوباش در اینگونه نمایش‌هاست‏، مردم را سخت دلباخته تماشا کرد.

شکسپیر با درآمیختن جنبه هزل و جد توفیق و معروفیت فراوان بدست آورد. در سال 1579 سر تامس نورث کتاب شرح حال رجال نامی پلوتارک را به انگلیسی ترجمه کرد، شکسپیر از این اثر تاریخی سه داستان برگزید از جمله تراژدی ژولیوس سزار را پدید آورد که یکی از قوی‌ترین و با ارزش‌ترین آثار نمایشنامه‌نویسی است. مخصوصاً سخنرانی بروتوس (بعد از قتل قیصر بوسیله توطئه گران) جالب‌ترین نوع سخنرانی است و این از ابداعات شکسپیر است.

شکسپیر نمایشنامه‌هایش را غالباً در حضور ملکه الیزابت و جیمز اول بر روی صحنه می‌آورد و مورد استقبال فراوان واقع می‌شد. اتللو در سال (1604) پدید آورد اتللو سرداری نیرومند اما احمق‌گونه و دزدمونا زنی وفادار و یاگو مردی پلید است که سرانجام با کشته شدن دزدمونا بدست شوهرش اتللو و خودکشی اتلو نمایشنامه پایان می‌پذیرد اما باید توجه داشت که بیش از حد غلو در امر خیانت و حماقت بشر درین اثر بچشم می‌خورد.

نمایشنامه مکبث (1605) یک نمونه کامل و وحشتناک از بدی مطلق است. در نمایشنامه لیرشاه (؟1606) اوج عاطفی شکسپیر بکمال می رسد این تراژدی را نخست جفری از مردم مانموث نوشته آنگاه هالینشد از آن اقتباس کرد سپس یک نفر درام‌نویس گمنام آنرا بنام تاریخ حقیق کینگ‌لیر بر روی صحنه آورد و سرانجام شکسپیر آنرا بصورت نمایشنامه‌ای زیبا درمی‌آورد که لیرشاه درین نماشنامه دیوانه و مخلوع سپس فوت می‌شود. گلوستر بوسیله شاه‌لیر کور می‌شود اما جلو زنا را نمی‌گیرد و می‌گوید زیرا سرباز ندارم در بین نمایشنامه تقوی حجابی برای پوشش شهوات نفسانی و رشوه‌‌خواری و قتل آدمی بدست آدمی در سراسر داستان با شدت به چشم می‌خورد و بدی و زشتی در همه نمایشنامه سایه افکنده و قهرمان داستان از مشاهده عمومیت و غلبه ظاهری بدی دیوانه و از خدای عدالت نومید می‌گردد.

در نمایشنامه آنتوان و کلئوپاترا (؟1607) شکسپیر شخصیت متضادی از کلئوپاترا نشان می‌دهد این زن در میدان جنگ ترسو اما در خودکشی با عزمی قوی است و عشق آنتوان به ملکه مصر تا حد زیادی ساختگی و باورنکردنی است. موضوع داستان این نمایشنامه از قصه رایج زمان نویسنده اقتباس گشته است.

در نمایشنامه تیمون آتنی بدبینی کمتر بچشم می‌خورد و قهرمان اصلی آن کوریولانوس مردمان را تهی‌مغز متلون و متملق و تمدن را برای آدمی زیان‌آور می‌داند تیمون مردی ثروتمند بود که دوستان متملق قراوان بدور خود داشت اما چون ثروتش را از دست داد یاران از او کناره جستند تیمون گوشه‌گیری و از ریشه گیاهان تغذیه می‌کند ضمن شکافتن زمین به طلا برمی‌خورد دوستان بدورش جمع می‌شوند اما تیمون آنها را از خود می‌راند ولی به زنان هرجائی طلا می‌دهد تا هر چه بیشتر مردان را به مراض مقاربتی دچار کنند!

Sara12
02-04-2011, 07:38 PM
قرون وسطی (تا سال ۱۴۸۵)
ادبیات انگلیسی در قرن شانزدهم (۱۶۰۳-۱۴۸۵)
ادبیات انگلیسی در قرن هفدهم (۱۶۶۰-۱۶۰۳)
ادبیات انگلیسی در دوران بازگشت و سده هجدهم (۱۷۹۸-۱۶۶۰)
ادبیات انگلیسی در دوره رومانتیک (۱۸۳۲-۱۷۹۸)
ادبیات انگلیسی در عصر ویکتوریا (۱۹۰۱-۱۸۳۲)
ادبیات انگلیسی در قرن بیستم (۱۸۹۰ تا به حال)

Sara12
02-04-2011, 07:38 PM
ادبیات انگلیسی در قرون وسطی






قرون وسطی یا سده‌های میانه در ادبیات انگلیسی به مدت ۸۰۰ سال است و از سرود کدمون (Cædemon's Hymn) در اواخر قرن هفتم میلادی تا ظهور نمایشی به نام نمایشنامه همگان (Everyman) در پایان قرن ۱۵ به طول می‌انجامد. این دوره را به عنوان عصر فئودالیسم و عصر شوالیه‌گری نیز می‌شناسند، چرا که فئودالیسم نظام اقتصادی و سیاسی ای بود که بیشتر اروپا به ویژه بخش غربی آن در این دوره در آن بسر می‌برد. مورخین، این دوره را به دو بخش تقسیم کرده‌اند، قرون ابتدایی آن را عصر تاریکی نامیده‌اند تا آن را از قرون بعدی که در آنها فرهنگ اروپایی به بالاترین درجهٔ خود در تاریخ می‌رسد جدا کرده باشند. اگر چه این تقسیم‌بندی گمراه کننده است - زیرا عصر تاریکی زیاد هم تاریک نبود - با اینحال این امر که دوران قرون‌وسطی انگلیسی به دو بخش تقسیم می‌شود درست است. انگلیسی کهن (یا آنگلو‌ساکسون) و انگلیسی میانه. این دو دوره دقیقا با اشغال جزیره توسط ویلیام دوک نرمن‌ها در سال ۱۰۶۶ میلادی از هم جدا می‌شوند. درست چند سال بعد از این واقعه فرهنگ و زبان انگلیسی شدیداً تحت تأثیر قوم غالب قرار می‌گیرد و در کالبد ادبیات انگلیسی روح تازه‌ای دمیده می‌شود.
خواندن متون انگلیسی کهن برای همگان غیر ممکن است. به همین دلیل رشته دانشگاهی جداگانه‌ای به نام زبان انگلیسی کهن به این مهم اختصاص یافته است.
با آنکه تاریخ نویسان امروزی هنوز هم قرنهای پنجم تا پانزدم را قرون وسطی می‌دانند، اما اینک می‌پذیرند که این هزار سال در تمامی تاریخ جهان یا حتی اروپا یک دروازه نبوده است. از نظر اکثر دانشوران امروزی قرون وسطی تنها قسمتی از فرایند رشد تمدن غرب از یونان تا به امروز بوده است.
اما تاریخ نویسان رنسانس با نوشته‌های خود بر نگرش عمومی به قرون وسطی تأثیر خاصی گذاشته اند. این دانشوران قرون وسطی را چونان عصری واپسگرا به تصویر کشیده‌اند که در آن مردم نادان و خرافاتی بودند، هنر، ادبیات، و آموزش از میان رفته بود و پیشرفت در همه زمینه‌ها باز ایستاد.
این تاریخ نویسان بر این باور بودند که اروپای عصر رنسانس وارث مستقیم یونان و روم باستان است و به هیچ وجه وام دار ده قرن بین سقوط روم و زمان خود نیست. قرون وسطی از آنها چیزی جز هزارسال عقب ماندگی فکری و بی عدالتی اجتماعی که دوران کلاسیک باستان را از عصر نوین روشنگری جدا می‌کرد، نبود.
اما درست است که نادانی و خرافه باوری در قرون وسطی وجود داشته است اما این در یونان و روم باستان هم وجود داشته و امروز نیز وجود دارد و نباید در باره دامنه این مسایل و دشواریهای دیگر جامعه قرون وسطی مبالغه کرد.
واقعیت آن است که قرون وسطی عقب مانده تر از دوران کلاسیک یونان و روم نبود. درست است که فرهنگ آن با فرهنگ تمدنهای باستانی متفاوت بود، اما به هر حال این فرهنگ از درون همان جامعه‌های قدیمی تر سر بر آورده بود و تمدن قرون وسطی از تمدن دنیای باستان پایین تر نبود. به واقع یک دلیل اهمیت قرون وسطی برای ما این است که آفریننده یک تمدن بود.
افزون بر آن تمدن قرون وسطی پیش درآمد مستقیم فرهنگ مدرن غربی است. قرون وسطی عصری بود که آداب و رسوم و الگوهای غرب در آن شکل گرفت و بسیاری از چیزها که امروز در نظر ما عادی جلوه می‌کند سر رشته آن مربوط به قرون وسطی است.
در عین حال نباید فراموش کرد که مردم قرون وسطای اولیه بخش بزرگی از دست آوردهای تمدن روم را از دست دادند، اما به هیچ وجه تمام آن تمدن از دست نرفت و آنها ضمن تلاش برای بازسازی فرهنگ از دست رفته روم، راه‌های کاملآ تازه‌ای را برای انجام امور خود ابداع کردند.
مثلآ فئودالیسم سر برآورد یا اختراعات و اکتشافات جدید در عرصه کشاورزی شکل گرفت. نباید فراموش کرد که تا قبل از سال 500 میلادی اروپا محدود به تمدن مدیترانه بود یعنی فقط روم و یونان و این در قرون وسطی بود که اروپا به سمت شمال و غرب کشیده شد.
رویدادهای مهم

۴۵۰: پیروزی قوم آنگلوساکسون.
۵۹۷: آگوستین مقدس به کنت می‌رسد. آغاز تبدیل قوم آنگلو‌ساکسون به مسیحیت.
۸۹۹-۸۷۱: پادشاهی شاه آلفرد.
۱۰۶۶: پیروزی نورمن‌ها.
۱۲۰۰: آغاز دوران میانهٔ ادبیات انگلیسی.
۱۴۰۰-۱۳۶۰: اوج ادبیات میانه انگلیسی: جفری چاسر؛Piers Plowman؛ Sir Gawain and the Green Knight .
۱۴۸۵: چاپ کتاب Morte Darthur اثر سر توماس مالروی توسط ویلیام کاکستون. این کتاب جزو اولین کتب چاپ‌شده در انگلستان است.
شاعران و نویسندگان سرشناس این دوره

جفری چاوسر (۱۴۰۰-۱۳۴۳)
سر توماس مالروی (۱۴۷۱-۱۴۰۵)
ویلیام کاکستون (۱۴۹۱-۱۴۲۲)

Sara12
02-04-2011, 07:38 PM
قرون وسطی و دوران طلایی



قرون وسطی و دوران طلایی (۱۶۶۰ – ۱۴۸۵)
مهمترین عامل های جهش بزرگ در ادبیات انگلیسی میانه و ظهور دوران طلایی ادبیات انگلیسی را می توان در چند مورد زیر خلاصه نمود:
۱) ورود صنعت چاپ به بریتانیا توسط ویلیام کاگستون در سال ۱۴۷۶
۲) رشد طبقه ی متوسط و گسترش آموزش و پرورش در میان غیر روحانیان
۳) اقتدار سیاسی دولت مرکزی و توجه به فرهنگ در خانواده های سلطنتی تودور (Tudor) و استوارت (Stuart)

با این همه، ادبیات دوران طلایی در ۲۰ سال پایانی قرن شانزدهم (در دوران ملکه الیزابت اول) به شکوفایی کامل رسید؛ پیش از آن، اختلاف نظر مذهبی میان کلیسای کاتولیک روم و کلیسای بریتانیا سرعت رشد ادبیات را کاهش می داد. «اومانیسم» به معنای جنبش سکولار و غیر مذهبی اروپا که شناخت و ارج نهادن به آثار باستانی و غیر مسیحی (یونان و روم باستان) را دربر می گرفت نیز در همین دوران ملکه الیزابت اول در بریتانیا گسترش یافت. {این اومانیسم با اومانیسم در آموزش اشتباه نشود}

یکی از اثرهای ماندگار و بزرگ ادبیات انگلیسی در این دوره، «آرمانشهر»، اثر سر توماس مور (Utopia, Sir Thomas More) است. در این داستان، مسافری خیالی بنام رافائل هیتلودی (Raphael Hythloday) سازمان و نظام سیاسی جزیره ای بنام آرمانشهر (یا ناکجاآباد) را توصیف می کند. هیتلودی در زبان یونانی به معنای یاوه گو و اشاعه کننده ی پرت و پلا است. توماس مور در این کتاب، جامعه ی ستیزه جوی مسیحی را با جامعه ی سازمان یافته و قانون مند آرمانشهر داستان خود زیرکانه مقایسه می کند. «احترام به ادیان و مذاهب» و «عدم وجود مالکیت خصوصی و سرمایه داری» دو ویژگی آرمانشهر سرتوماس مور است. بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که کارل مارکس در پردازش نظریه ی کمونیسم از این کتاب نیز الهام گرفته است. با این وجود نگارنده احتمال می دهد کتاب آرمانشهر بیشتر به باور نویسنده ی آن مبنی بر لزوم جدایی دین از حکومت (احترام به همه ی ادیان) و گرفتن قدرت بیش از حد از روحانیون مسیحی (مالکیت خصوصی) دارد؛ چراکه:
الف) سر توماس مور را در تاریخ بعنوان فردی کاتولیک، مذهبی، و پارسا معرفی کرده اند.
ب) سر توماس مور، خود فردی ثروتمند، وکیل، و سیاستمدار بود.

شعر رنسانس
در نیمه نخست قرن ۱۶، به استثنای یک مورد، پدیده ی چشمگیری در شعر انگلیسی دیده نمی شود. آن یک مورد هم John Skelton است که ترکیبی از عناصر ادبیات قرون وسطی و رنسانس در شعر او دیده می شود. اما دو شاعر بزرگ ادبیات انگلیسی، سر فیلیپ سیدنی (Sir Philip Sidney) و ادموند اسپنسر (Edmund Spenser) در اواخر همین قرن، تاثیری شگرف بر ادبیات این زبان گذاشتند.

فیلیپ سیدنیhttp://www.donbelid.com/wp-content/uploads/2009/07/Sir-Philip-Sidney1.jpg
سیدنی در آکسفور تحصیل کرد و سپس وارد سیاست شد. او بعنوان عضوی از گروه مذاکره کننده برای ازدواج ملکه الیزابت با «دوک د آلن کون» از سوی سفارت بریتانیا به پاریس رفت. پس از آن نیز چندین سال را در سفر به کشورهای آلمان، ایتالیا، لهستان، و اتریش گذراند و با اندیشمندان سرشناس زمان خود دیدار کرد. در بازگشت، اختلاف هایی میان او و تعدادی از دولتمردان ایجاد شد و این اختلاف زمانی بالا گرفت که سیدنی در نامه ای به ملکه از سیاست خارجی و ازدواج فرانسوی انتقاد شدید کرد (!!) پس از نوشتن این نامه و شاید به دستور خود پادشاه او بازنشست و از دربار خارج شد.
استروفل و استلا (Astrophel and Stella) معروفترین شعر بلند این شاعر اواخر قرن شانزدهم است. در این سرود بلند، سیندی عشق آرمانی خود به پنلوپه دِورو (Penelope Devereux)، دختر والتر دورو (نخستین اِرل در ا******) را بیان می کند. او یک زن آرمانی را در گوهر معشوق خود می بیند و آنرا تفسیر و تحسین می کند. استروفل و استلا از نظر «وزن»، «آرایش قافیه»، و حتی از نظر «معنایی» نقطه ی عطفی در شعر انگلیسی زمان خود است. هر غزل از مجموعه ی غزل های (سانت های) این شعر بلند، حال و هوای احساسی ویژه ی خود را دارد (همچون شعرهای الگوی ایتالیایی فیلیپ سیندی: پترارک). آرمانی کردن عشق را منتقدان به تاثیر اندیشه های افلاطون بر شاعر نسبت داده اند. برای خواندن متن کامل و انگلیسی استروفل و استلا روی نام آبی آن تیک بزنید.
«The Countess of Pembroke’s Arcadia» را برخی بلندپروازانه ترین شعر سیندی خوانده اند. این شعر آشکارا زیر تاثیر ادبیات یونانی نوشته شده است، زندگی بسیار آرمانی (و نه الزاما واقعی) چوپانی و شبانی را نمایش می دهد و در آن داستان هایی از «نیزه بازی» و «خیانت سیاسی» گرفته تا «آدم ربایی» و «تجاوز جنسی» وجود دارد. ادیبان و شاعران بسیاری از داستان های این مجموعه وام گرفته اند که از آن جمله می توان به ویلیام شکسپیر و بهره گیری او از این شعر در گلاستر (داستانی فرعی از حکایت «لیر شاه») اشاره کرد.
پیوند به بیرون برای خواندن ۲ شعر از فیلیپ سیدنی:

Astrophel and Stella

The Countess of Pembroke’s Arcadia

ادموند اسپنسر
اسپنسر، شاعر دوران ملکه الیزابت اول، در لندن تحصیل کرد اما سپس همراه با نیروهای ارتش بریتانیا برای اشغال مجدد ایرلند به آن کشور رفت. او در جریان قیام گروهی از ایرلندیان که به «شورشیان دیسموند» معروف بودند همراه با ارتش بریتانیا جنگید. پس از شکست شورشیان، بخشی از زمین های مصادره شده ی آنان به ادموند اسپنسر داده شد. با این همه و با وجودی که او انتظار داشت با استفاده از توان شاعری اش بتواند موقعیتی در دربار کسب کند، بدلیل مخالفت های آشکار با «لرد برگلی» (مشاور ارشد ملکه) هرگز مورد توجه دولت بریتانیا قرار نگرفت و تنها چیزی که بدست آورد، حقوق بازنشستگی از سال ۱۵۹۱ بود. او در میان همسایگان خود (ایرلندی ها) هم شخصیتی نامحبوب بود؛ چراکه در واقع در زمین های غصبی ایشان زندگی می کرد. او در سال های آغازین دهه ی ۱۵۹۰ در یادداشتی بنام «نگاهی به ایرلند امروز» می نویسد آرامش هرگز به ایرلند باز نمی گردد، مگر آنکه زبان و سنت های بومی آن، حتی شده با زور و خشونت، نابود شود. او همچنین قائل به شیوه ی «زمین سوخته» برای ضربه زدن به دشمن بود!
پیوند به بیرون برای خواندن ۳ شعر از ادموند اسپنسر:

The Shepheardes Calender

The Faerie Queeene

Epithalamion
شعر سیدنی و اسپنسر پرزرق و برق و سرشار از تصنعات ادبی بود که البته این از ویژگی های بیان شعری در دوران ادبی الیزابت اول بشمار می رود. اما در پایان قرن ۱۶ و آغاز قرن ۱۷ دو رویکرد ادبی تازه پا به عرضه ظهور نهاد:


شعر متافیزیک که بیشتر با John Donne شناخته می شود. بسیاری «جرج هربرت» و ترانه های مذهبی او را متاثر از مکتب «جان دان» می دانند. Henry Vaughan (پیروی هربرت) و Richard Crashaw از دیگران شاعران متافیزیکی این دوره اند. «Andrew Marvel» هم شعرهایی به این سیاق سروده، اما او زیر تاثیر مکتب های دیگر هم بوده است.
رویکردی که در واقع واکنش به شعر پرآزین و پرشاخ و برگ مکتب اسپنسر از یک سو و شعر پیچیده و «ژیمناستیک کلامی» متافیزیک از سوی دیگر بود. بزرگترین شاعر این سبک، «بن جانسون» بود که روش ساده و بی آلایش او روی Robert Herrick و «شاعران کاوالیِر» تاثیرگذاشت و راه را برای دوران neoclassic هموار کرد.

آخرین شاعر بزرگ دوره رنسانس John Milton بود. او آموزش کلاسیک دانشگاهی داشت و از نیم قرن تجربه سبک های گوناگون ادبی پیش از خود نیز بهره گرفته بود. شعرهای حماسی جان میلتون را بهتر، بالیده تر و نیز ساده تر از کارهای حماسی ادموند اسپنسر می دانند. البته میلتون فردی مذهبی بود و بجای استفاده از اسطوره ها و شوالیه های شعر اسپنسر (مثل The Faerie Queene) بیشتر از متن سنت های مسیحی و انجیل استفاده می کرد. کار های معروف او عبارتند از: بهشت گمشده، Paradise Lost (1667)، Lycidas (1637)، Paradise Regained (1671).

داستان نویسی رنسانس
در دوران پیش از رنسانس، نمایش نامه در محدوده ی کلیسا و پیرامون موضوع هایی با آموزه های دینی اجرا می شد؛ موضوع هایی چون: «روبرو شدن زنان با فرشته در کنار آرامگاه عیسی و اعلان فرشتگان مبنی بر زنده شدن دوباره عیسی». اندک اندک جنبه ی مذهبی کار رنگ باخت و کل داستان مسیحیت بصورت یک اثر هنری و برای مخاطبان غیرمذهبی درآمد. ادبیات رنسانس از چنین بستری و در مرحله ای از گذار شکل گرفت. مرحله ی گذار را می توان دوران پایانی قرون وسطی تا سال ۱۵۸۰ دانست. از این سال، نمایش نامه های بسیاری با موضوع های کمدی و تراژدی در تاتر های لندن اجرا شد. تا اینکه در سال ۱۶۴۲ تاترهای لندن توسط پارلمان که در اختیار پاکدینان (پیوریتن ها) بود تعطیل شد. پاکدینان (پیوریتن ها) گروهی از پروتستان ها بودند که به فرمانبرداری کامل مذهبی و ساده کردن آیین های پرستش اعتقاد داشتند. بیشتر ادبیات غیر رومانتیک دوره ی رونسانس، از جمله نمایش های لندن، در غالب منظوم، پیچیده، و زیر تاثیر ادبیات کلاسیک بود؛ با این حال، یک ویژگی این ادبیات را از نوع کلاسیک یونانی و رومی جدا می کرد؛ و آن پر زرق و برق و احساس برانگیز بودن نمایش های رونسانس بود. «توماس کاید» (Thomas Kyd) با اثر «تراژدی اسپانیایی» یکی از آغازگران این راه بود. بکارگیری موقعیت های ملودرام و ترسناک توسط او بعدها مورد استفاده ی نویسندگانی چون شکسپیر نیز قرار گرفت {برای مثال در Titus Andronicus}. گفته می شود شکسپیر در نوشتن «هملت» هم از یکی از کارهای کاید که اکنون مفقود شده الهام گرفته است. کاید دوست صمیمی «کریستوفر مارلو» بود. هر دوی این ادیبان متهم به ارتداد و کفر شدند. توماس کاید به همین اتهام مدت کوتاهی به زندان افتاد و یکسال پس از آزادی در اوج فقر و سرافکندگی درگذشت.
کریستوفر مارلو به نوشتن «رویدادنامه» در قالب «نمایشنامه» و درباره ی رفتار مرگبار پادشاهان و فرمانروایان روی آورد. در زیر پیوند دو رویدادنامه ی او را مشاهده می کنید:

ویلیام شکسپیرhttp://www.donbelid.com/wp-content/uploads/2009/07/Romeo-and-Juliet-232x300.jpg
تراژدی و کمدی در دوران الیزابت (Elizabethan Period) با ظهور شکسپیر به اوج خود رسید. شاید بتوان تفاوت شکسپیر از دیگر ادیبان هم عصر خود را اینگونه بیان کرد:


طرح های داستانی (plot) پیچیده تر و نیز قدرت برتر در سبک و شیوه نگارش
توجه به شخصیت های داستان و نقش دهی ادبی بهتر به آنها
توجه و نگاه متفاوت به سرنوشت انسان ها

برخی از معروف ترین نمایشنامه های شکسپیر عبارتند از:


Romeo and Juliet (؟۱۵۹۵): داستانی تراژدی از عشق دختر و پسری بنام های ژولیت و رومیو که خانواده هایشان دشمنان یکدیگرند. رومئو و ژولیت مخفیانه ازدواج می کنند، اما نمی توانند با یکدیگر زندگی کنند. در پایان، نزاع خانوادگی و عشق آتشین خود آنها به تراژدی می انجامد. رومیو با شنیدن خبر مرگ ژولیت (که درست نبود) خودکشی می کند و ژولیت با دیدن جنازه رومیو خود را می کشد. صحنه ای که ژولیت بر بالکون خانه با خود از عشقش به رومیو می گوید و رومیو که مخفیانه به باغ آنها آمده صدای او را می شنود، یکی از کلاسیک ترین صحنه های عشقی در تئاتر است.
As You Like It (؟۱۵۹۹) داستانی کمدی در جنگل Arden که به ماجراها و ازدواج دو زوج (Rosalind و Orlando) و (Celia و Oliver) می پردازد. روزالیند و سیلیا با لباس و آرایش مردانه از کاخ به جنگل گریخته اند. در این داستان، برخلاف کلیشه های آن زمان، زندگی روستایی معصومانه و آرمانی نیست؛ بعلاوه افراد هم همیشه آن چیزی نیستند که در ظاهر نشان می دهند. با این همه برای روزالیند و سیلیا این امکان فراهم می شود که عشق خود را بیابند و به تعبیر و تشبیه شکسپیر «چون زوج هایی به کشتی نوح» وارد شوند.
Twelfth Night (؟۱۶۰۰): داستانی کمدی و پیچیده درباره زنی جوان بنام Viola که لباس پسرانه می پوشد تا بعنوان خدمتکار برای Duke Orsino کار کند. در نهایت او با دوک ازدواج می کند و برادرش را هم که گمان می کرد مرده، می یابد. این اثر را ماندگارترین کمدی رومانتیک شکسپیر می دانند.
Hamlet (؟۱۶۰۱): داستانی تراژدی؛ هملت شاهزاده دانمارک است و شکسپیر داستان خود را با پرورش روایت فرانسوی این داستان از «فرانسوا بِلفور» (قرن ۱۶) خلق کرده است. هملت مردی جوان، جدی، و ناخشنود است و از قدرت تصمیم گیری بالایی برخوردار نیست. عموی هملت در گذشته با دادن سم پدر او را کشته و خود به تخت پادشاهی و حضانت هملت رسیده بود. شاهزاده دانمارک اینک می خواست انتقام پدر خود را بگیرد. داستان با کشته شدن هملت، مادرش، و عمویش به پایان می رسد و یک شاهزاده نروژی مدعی سلطنت در دانمارک می شود. هملت را در زمره جاودانه ترین کارهای شکسپیر می دانند. عبارت معروف «بودن یا نبودن، مسئله این است» در این نمایشنامه بکار رفته.
Othello (؟۱۶۰۴): تراژدی؛ اوتلو ژنرال «ارتش وِنیز» و مردی بسیار غیرتی است. «یاگو»، ستوان و دوست اوتلو برای اینکه او را تخریب کند به او می باوراند که همسرش «دِزدِمونا» با مرد دیگری رابطه جنسی دارد؛ درحالیکه چنین نیست. در پایان، اوتلو همسر خود را به قتل می رساند. ژنرال زمانی که متوجه اشتباه خود می شود دست به خودکشی می زند.
King Lear (؟۱۶۰۵): تراژدی؛ در روزگاران کهن، پادشاهی بنام «لیرشاه» تصمیم می گیرد قلمروی خود را میان دخترانش تقسیم کند. او معیار تقسیم را بر این قرار می دهد که هر دختر چه میزان به او ابراز علاقه کند. Goneril و Regan در ظاهر به پدر ابراز عشق بسیار می کنند و لیرشاه، پادشاهی اش را بطور مساوی میان شان تقسیم می کند؛ دختر سوم (Cordelia) که واقعا پدرش را دوست داشت می گوید که مهر او به پدر نه بیشتر و نه کمتر از آن چیزی است که باید باشد. در نتیجه به او چیزی نمی رسد. داستان با یک سری رویدادهای ناگوار، از جمله مرگ لیرشاه و سه دختر وی به پایان می رسد.
Macbeth (؟۱۶۰۶): تراژدی؛ سه زن جادوگر به مکبث می گویند که وی به پادشاهی اسکاتلند خواهد رسید. وی بدین منظور و به پیشنهاد همسرش، Duncan (پادشاه اسکاتلند که برای دیدار به قصر او آمده بود) را می کشد. گرچه مکبث از این کرده خود پشیمان می شود، اما برای حفظ قدرت ناچار به قتل انسان های دیگری نیز می شود. در این داستان، همسر مکبث هم دچار عذاب وجدان شده و خوابپیمایی می کند.در نهایت فردی بنام Macduff مکبث را به قتل می رساند.
The Tempest (؟۱۶۱۱): داستانی دراماتیک و رومانتیک و معروف ترین اثر tragicomedy از شکسپیر؛ پراسپرو (دوکِ میلان) بوسیله برادرش به جزیره ای دوردست تبعید می شود و در آنجا همراه با دخترش Miranda زندگی می کند. اما Prospero موفق می شود به کمک قدرت جادویی اش و با افزودن به عشق میان دخترش و پسر پادشاه ناپل قدرت را از برادرش بازستاند. کمک کننده جادویی پراسپرو (Ariel) و Slave Caliban از دیگر شخصیت های این داستان اند. در پایان، پراسپرو قدرت جادویی اش را رها می کند. در مورد این بخش پایانی داستان تفسیرهای زیادی وجود دارد. برخی منتقدان می گویند این دست کشیدن از قدرت جادویی، نوعی پذیرش مسوولیت هایی است که حکومت به همراه دارد. برخی نیز گفته اند که این خداحافظی نمادین شکسپیر با صحنه تئاتر است (درحالیکه امروز می دانیم این آخرین نمایشنامه شکسپیر نبوده است).


بعضی از تراژدی های شکسپیر از نظر سبک و احساس در کارهای «جان وبستر» (نظیر شیطان سفید و دوشِس مالفی) تقلید شده است.

Sara12
02-04-2011, 07:39 PM
جفری چاوسر



جفری چاوسر http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/01/Chaucer1853.jpg/200px-Chaucer1853.jpg
تولد ۱۳۴۳
لندن مرگ ۲۵ اکتبر ۱۴۰۰
لندن آرامگاه کلیسای وست مینستر ملیت انگلیسی همسر فیلیپا روت ۱۳۸۷-۱۳۶۶ پیشه شاعر ، نویسنده ، فیلسوف و سیاست‌مدار
جفری چاوسر (به انگلیسی: Geoffrey Chaucer) ( ۱۳۴۳ میلادی - ۲۵ اکتبر۱۴۰۰) شاعر ، نویسنده ، فیلسوف و سیاست‌مدار انگلیسی بود . او متولد لندنسلطه نرمن‌ها بود . نام او فرانسوی و به معنی «کفاش» است. بود هرچند به طور دقیق محل و زمان تولد او در دست نیست . وی نخستین نویسنده برجسته انگلیسی پس از
ار چه از وی آثار زیاد نام‌آوری برجای مانده‌است ، اما او را با کتاب سترگش افسانه‌های کنتربری می‌شناسند که اثر زیادی بر زبان‌آوران و سرایندگان پس از وی نهاد.
سیارکی به افتخار چاوسر به نام چاوسر ۲۹۸۴ نامیده شده‌است.

زندگانی و مرگ

جئوفری چوسر در حدود سال ۱۳۴۰ میلادی در لندن متولد شد . در کودکی مدتی نوکر و غلام همسر لیونل ، دوک کلارنس بود . به سال ۱۳۵۹ در نهضتی که در فرانسه پدید آمد ، شرکت جست و دستگیر گردید، ولی سال بعد آزاد شد . در ۱۳۶۶ با فیلیپا روت ازدواج کرد، سپس به مدت ده سال در ماموریتی سیاسی در ایتالیا ، فلاندر (در بلژیک امروزی) ، فرانسه و لمبادی خدمت کرد و با بوکاچیو , پتراکدانته آليگيري آشنا شد . در ۱۳۷۴ مقرری مخصوصی از طرف ادوارد سوم و جان گانت برای وی معین شد. و
پس از اینکه چاوسر مدتی دیگر وقت خود صرف کارهای دولتی کرد ، روی به جانب ادبیات آورد. وی در اثر پیش آمد های مختلف مدتی را در فقر و بدبختی به سر برد و با ناملایمات بسیاری از جمله مرگ همسرش مواجه شد ، تا اینکه ریچارد دوم و هنری چهارم توجهی به او مبذول داشتند و زندگی نسبتا آرامی برایش تهیه دیدند.
چاوسر در سال ۱۴۰۰ درگذشت و جسدش در محل مخصوص شعرا در کلیسای وست مینستر مدفون شد.
آثار

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/0d/Chaucer_ellesmere.jpg/200px-Chaucer_ellesmere.jpg http://bits.wikimedia.org/skins-1.5/common/images/magnify-clip.png
چاوسر زایر ، برگرفته از پایگاه طومارهای Ellesmere


به طور کلی می‌توان آثار چاوسر را به سه دسته تقسیم کرد:


دوران نفوذ فرانسه (۱۳۷۲-۱۳۵۹ م.) که از خصوصیاتش ابیات هشت هجایی است. از این دوران آثاری ماندد ترجمه داستان گل سرخ ، کتاب گمشده‌ای به نام کتاب شیر، کتاب دوشش و اشعار کوچکی به جا مانده است.
نفوذ ایتالیا (۱۳۸۶-۱۳۷۲ م.) که خصوصیت آن قطعات رزمی و مدحی و سیاسی ۷ خطی موزون می‌باشد. اشعار خانه شهرت، پارمان فولس، قطعه منثور تسلیت بوئیتوس، افسانه پالامون و آرسیته، افسانه زن نیک از جمله آثار وی در این برهه زمانی می‌باشد.
دوره انگلیس (۱۴۰۰-۱۳۸۶ م.) که خصوصیت ابیات حماسی است . کتاب افسانه‌های کانتربوری شامل ۲۳ داستان از زائرین مجتمع در میکده تاباردساوت وارک است واقع در

Sara12
02-04-2011, 07:39 PM
ادبیات انگلیسی در قرن شانزدهم




وقایع مهم

۱۴۸۵: پادشاهی هنری هفتم دوران سلطنت تودورها را به دنبال می‌آورد.
۱۵۰۹: جلوس هنری هشتم بر تخت پادشاهی
۱۵۱۷: تیسوس ویتنبرگ توسط مارتین لوتر؛ آغاز دوران اصلاحات کلیسا (رفورمیشن)
۱۵۳۵: هنری هشتم "عالی‌ترین مقام" کلیسای انگلیس را به رسمیت شناخت.
۱۵۵۷: انتشار کتاب جُنگ توتل (Tottel's Miscellany) که شامل اشعاری از سر توماس ویات، هنری هاوارد و دیگران بود.
۱۵۵۸: پادشاهی ملکه الیزابت اول
۱۵۷۶: تئاتر، که اولین ساختمان ثابت برای اجرای نمایش بود در انگلستان ساخته شد.
۱۵۸۸: شکست نیروی دریایی اسپانیا
۱۶۰۳: مرگ الیزابت اول؛ پادشاهی جیمز اول، اولین فرد از سلسله استوارت‌ها

Sara12
02-04-2011, 07:39 PM
کریستوفر مارلو






کریستوفر مارلو، شاعر، نمایش‌نامه نویس انگلیسی در سال 1564، در شهر کانتربوری به دنیا آمد. پس از به پایان بردن تحصیلات مقدماتی در زادگاهش، در دانشگاه کمبریج به تحصیل علوم دینی پرداخت تا در سلک روحانیان در آید. ولی بر اثر مطالعه در علوم طبیعی از خدمت در کلیسا منصرف شد و به نوشتن نمایش‌نامه پرداخت.
مارلو یکی از هفت دانشمند انگلیسی است که در قرن شانزدهم نمایش‌نامه نویسی را در این کشور بنیان نهادند و به «خداوندان ذوق دانشگاه» معروف شدند. در مدت بیست و نه سال زندگی خود، چندین نمایش‌نامه نوشته است که مهم‌ترین آن‌ها «تیمور لنگ»، «ادوارد دوم» و «یهودی مالت» و «دکتر فاستوس» (1604) است.
از زندگی کریستوفر مارلو اطلاعات چندانی در درست نیست ولی معروف است که در سال 1593 در شراب‌خانه‌ای به ضرب چاقو از پای درآمد.

Sara12
02-04-2011, 07:40 PM
ویلیام شکسپیر




http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/a2/Shakespeare.jpg/250px-Shakespeare.jpg



ویلیام شکسپیر (به انگلیسی: William Shakespeare) ‏ (۱۵۶۴-۱۶۱۶) شاعر و نمایشنامه‌نویس انگلیسی که وی را بزرگ‌ترین نویسنده در زبان انگلیسی دانسته اند
زندگی

ویلیام شکسپیر در ۲۳ آوریل سال ۱۵۶۴ متولد شد.شهرت شکسپیر به عنوان شاعر ، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصر به فرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامه نویس تمام دوران می‌دانند اما بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است.
ویلیام شکسپیر در ماه آپریل (احتمالا روز بیست و سوم) در استراتفورد متولد شد. پدرش بازرگان پشم و مادرش فرزند زمین داری محلی بود. شکسپیر احتمالا در مدرسه ی گرامر استراتفورد تحصیل و در آنجا اطلاعات ارزشمندی درباره ی لاتین به دست آورده ؛ اما ویلیام رهسپار آکسفورد و یا کمبریج نشد. درباره ی جوانی‌های ویلیام افسانه‌ها یست و در واقع سند مستندی وجود ندارد. اولین مدرکی که ما درباره ی او پس از مراسم تعمید و نام گذاری داریم از ازدواج او با آنی هاداوای anne hathaway در سال ۱۵۸۲ می‌باشد. که ثمره ی آن دختری در سال ۱۵۸۳ و یک دختر و پسر دو قلو در سال ۱۵۸۳ بود. پس از آن ما هیج اطلاعی در باره ی فعالیت‌های او برای ۷ سال نداریم ، اما وی احنمالا پیش از سال ۱۵۹۲ در لندن به عنوان بازیگرکار می‌نموده. در این موقع چندین هیثت بازیگران در لندن و دیگر مناطق وجود داشت که ارتباط شکسپیر با یکی یا بیشتر از آنها همگی حدسیات است. اما ما از ارتباط مفید و طولانی او با موفق ترین دسته بازیگران با نام مردان لرد چامبرلین The Lord Chambelain's Men اطلاع داریم که پس از آمدن جیمز اول به تخت مردان شاه the King's Men نام گرفتند. شکسپیر نه تنها با این گروه بازی کرد بلکه سرانجام سالار صاحب سهم و مدیر نمایشنامه شد. دسته شامل کسانی که در آن روزگار مشهورترین بازیگران بودند می‌شد مانند Richard Burbage (که بی شک خالق نقش‌های هاملت ، لیر و اوتلو بود) همین طور Robert Armin وWill Kempe (بازیگران نمایشنامه ی دلقک و احمق شکسپیر ) همچنین ایشان شناخته شده ترین تئاتر الیزابتی در سال ۱۵۹۹ بودند. شکسپیر در دوران نخستین خود را محدود تئاتر ننموده و در سال ۱۵۹۳ شعر عشقی اساطیری ونوس و آدونیس و در سال پس از آن نیز ربودن لاکریس را منتشرمنتشر ساخت. و تا ۱۵۹۷ وی کامکار شد تا خانه یی نو را در استراتفورد خریداری نماید و اینک او می‌توانست خود را یک جنتلمن بنامد .
فرانسیس میرس Francis Meres در پالادیس تامیا: خزانه هوش(۱۵۹۸) در رابطه با شکسپیر می‌گوید : همانطور که پلاتوس و سنکا Plautus and Seneca بهترین برای کمدی و تراژدی در میان لاتین هستند شکسپیر فاخرترین آنها از هر دو گونه در روی صحنه‌است.
با دو چکامه‌ای که شکسپیر در سال‌های ۱۵۹۳ و ۱۵۹۴ به چاپ رساند اشعار او زودتر از نمایش‌هایش چاپ شدند همینطور باید گفت که بیشتر غزل‌های وی باید در این سال‌ها نوشته شده باشند و نمایش‌های او پس از سال ۱۵۹۴ نمایان شده‌اند و او به طور کلی هر دو سال یکی را ارئه نمود که هریک شامل سرود و آهنگ‌هایی بسیار زیبایی می‌شدند .
نمایش‌های ابتدایی شکسپیر شامل : هنری چهارم ، تیتوس آندرونیکس ، رویای شبی در نیمه ی تابستان ، بازرگان ونیز و ریچار دوم می‌شود که همگی در میانه و اواخر دهه ۱۵۹۰ تاریخ گزاری شده‌اند.
همینطور بعضی از تراژدی‌های مشهور او که در اوایل دهه ۱۶۰۰ گفته شده‌اند شامل : اتللو ، شاه لیر و ماسبت می‌شود. در حدود سال ۱۶۱۰ شکسپیر به استراتفورد برای استراحت بر می‌گردد و با وجود آن به نوشتن ادامه می‌دهد که دوره ی رمان و کمدی-استراتژی او به حساب می‌آید مانند: طوفان، هنری هشتم ، سیمبلاین و داستان زمستان. درمورد غزلیات او می‌توان گفت که نخستین بار در سال ۱۶۰۹ به چاب رسیدند.
مرگ

ویلیام شکسپیر به تاریخ ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ میلادی درگذشت و جسد او دو روز پس از آن در کلیسای مقدس ترینتی به خاک سپردند . او حتی قطعه‌ای ادبی نیز برای روی سنگ قبر خود گفته که بر روی آن حک شده‌است : به خاطر حضرت مسیح از کندن خاکی که اینجا را احاطه کرده خودداری کن ، خجسته باد کسی که این خاک را رها کند و نفرین باد کسی را که استخوان‌های مرا بردارد. او در حالی مرد که به سال ۱۶۱۶ هیچ نسخه ی جمع آوری شده‌ای از آثار شکسپیر وجود نداشت ،و بعضی از آنها در نسخه‌هایی مستقل چاپ شده بودند که همان‌ها هم بدون نظارت ویرایش او بود. و در سال ۱۶۲۳ دو تن از اعضای هیئت شکسپیر جان همینگز و هنری کاندل نسخه‌ای جمع آوری شده از تمام نمایش‌هایش که مورد تصحیح و رسیدگی قرار گرفته شده بود به چاپ رسید که فیرست فالیو first folio نام گرفته شد .
مهم ترین آثار



اتلو
مکبث
هملت
ژولیوس سزار
رومئو و ژولیت
تاجر ونیزی
شاه لیر
رویای شب نیمه تابستان
هنری ششم
دو نجیب‌زاده ورونایی
ریچارد سوم
تیتوس آندرونیکوس
کینگ جان
ریچارد دوم
هنری چهارم
کمدی اشتباهات
هیاهوی بسیار برای هیچ
هنری پنجم
تروئیلوس و کریسدا
آنتونیوس و کلئوپاترا
تیمون آتنی
پریکلس
کوریولانوس
حکایت زمستان
هنری هشتم
رام کردن زن سرکش

اشعار غنایی شکسپیر نیز از شاهکارهای شعر و ادبیات انگلیسی است. از آن جمله می‌توان به منظومه‌های زیر اشاره کرد:


مجموعه غزلیات شکسپیر
ونوس و آدونیس
زائر پرشور

Sara12
02-04-2011, 07:40 PM
اتلو

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1f/Othellopainting.jpg/200px-Othellopainting.jpg

اتلو و دسدمونا در ونیز، اثر تئودور شاسریو (۱۸۵۶-۱۸۱۹)


اُتِلّو نمایشنامه‌ای معروف از ویلیام شکسپیر، نویسنده کلاسیک انگلیسی است که به مضمون عشق می‌پردازد. در این نمایشنامه او به جنبه خیانت در عشق می‌پردازد.
در این تراژدی، اتلو (نام دیگرش مغربی است)، شخصیت مرد داستان با دسیسه‌ها و توطئه‌هایی که زیردستش انجام می‌دهد، به همسر خود شک می‌کند و بدون اینکه این ماجرا را با زن در میان بگذارد بی‌رحمانه او را می‌کشد و تازه بعد از کشتن او به بیگناهی همسر وفادارش پی‌می‌برد که بسیار دیر است.

Sara12
02-04-2011, 07:40 PM
مکبث

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/7d/Johann_Heinrich_F%C3%BCssli_030.jpg/180px-Johann_Heinrich_F%C3%BCssli_030.jpg

در خواب راه رفتن بانو مکبث اثر یوهان هاینریش فوسلی




مَکبـِث عنوان یک نمایشنامه از ویلیام شکسپیر، نویسنده انگلیسی، است. این نمایشنامه، کوتاه‌ترین تراژدی و یکی از محبوب‌ترین آثار اوست.
اساس تراژدی مکبث وقایع تاریخی اسکاتلند است اما شکسپیر موافق ذوق و طبع خویش تغییرهایی در آن داده و حوادث جنگ‌ها را به هم آمیخته‌است.

خلاصه داستان



آنچه در زیر می‌آید ممکن است قضیه یا پایان ماجرا را لو دهد! تراژدی مکبث شرح زندگی پر حادثهٔ سرداری دلیر و لایق به نام مکبث است. دنکن، پادشاه شریف و مهربان اسکاتلند، او را از میان هواخواهان خود برمی‌کشد و به وی لقب و منصب می‌بخشد اما مکبث بر اثر تلقین جادوگران و وسوسهٔ نفس و به اغوای زن جاه‌طلب خویش در شبی که پادشاه مهمان اوست او را در خواب به‌ قتل می‌رساند و با این کشتن جهنمی برای خویش به‌وجود می‌آورد. مکبث از آن پس گرفتار عذاب وجدان می‌شود چندانکه هر آهنگی و هر در کوفتنی او را هراسان می‌کند.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2d/Thomas_Keene_in_Macbeth_1884_Wikipedia_crop.png/230px-Thomas_Keene_in_Macbeth_1884_Wikipedia_crop.png http://bits.wikimedia.org/skins-1.5/common/images/magnify-clip.png
Macbeth


سردار مکبث Macbeth و سردار بانکو Banquo پس از شکست سپاهیان نروژی و در راه بازگشت به اسکاتلند با جادوگران و ساحران روبرو می‌شوند که از آینده خبر می‌دهند و در حالیکه امیر کاودور Cawdor زنده‌است او را سالار کاودور می‌خوانند و به او می‌گویند که شاه خواهد شد. ساحران در پاسخ سؤال بانکو می‌گویند که: فرزندان تو به پادشاهی می‌رسند. دو سردار غرق در تعجب و شگفتی از ساحران جدا می‌شوند. مکبث در راه بازگشت توسط پیک دانکن Duncan پادشاه اسکاتلند با خبر می‌شود که امیر کاودور به جرم عدم لیاقت به اعدام محکوم شده و ولایت کاودور نصیب او شده‌است و این پیام تکان دهنده درستی پیشگوئی ساحران را بر او ثابت می‌کند. دانکن برای تقدیر از سردار پیروز(مکبث)، به قصر او وارد می‌شود تا شب را نیز در کاخ او سر کند. غافل از آنکه مکبث با وسوسه‌ای همسرش لیدی مکبث فرجامین شب زندگی او را تدارک دیده‌اند. دانکن در خوابگاه به قتل می‌رسد و دستان مکبث و روان لیدی مکبث به خون ولی نعمتشان که به فروتنی و تواضع مشهور است آلوده می‌شود اما این پایان ماجرا نیست و مکبث برای آنکه پیشگوئی ساحران محقق نشود قاتلینی برای کشتن فرزندان بانکو مأمور می‌کند. بانکو که بو برده‌است فرزندش فلیناس Fleance ممکن است کشته شود او را فراری می‌دهد ولی خود بدست همان قاتلین کشنه می‌شود. مالکو Malcom فرزند دانکن نیز می‌گریزد تا مبادا به قتل برسد و این اقدام بر خشم و میزان خونخواری مکبث می‌افزاید. هدف بعدی مکداف Macduff سالار فایف Fiffe است که او نیز از اسکاتلند فرار کرده، به جمع مخالفان مکبث پیوسته‌است، اما مکبث کاخ مکداف را به آتش می‌کشد و زن و فرزاندان سالار فایف را با قساوت به دیار مرگ روانه می‌کند. اکنون مکبث و لیدی مکبث را چاپلوسان و بزدلان دوره کرده‌اند و هر آنکس که اندکی شجاعت و غیرت دارد دو را پیش رو دارد: گریختن از اسکاتلند یا پذیرش مرگ. پس جوّ هولناکی بر اسکاتلند حاکم شده و حتی مردان بزرگ نیز غالباً از ترس جان به جنگل پناه می‌برند. لیدی مکبث که در آرزوی رسیدن به تاج و نخت گرفتار جنون شده و دستان آلوده اش را می‌شوید تا خون ریختهٔ دانکن و دیگران را از آن بزداید اما هر بار بیش از پیش گرفتار عذاب وجدان شده و در سرسرای کاخ راه می‌رود و اقشای راز می‌کند و ندیمه و دیگران بر خود می‌لرزند که چگونه بانو مکبث و مکبث دستشان را به خون دیگران آلوده کرده‌اند. پس نه مکبث و نه همسرش شادمان نیستند و از این رو مکبث به ساحران متوسل می‌شود تا از آنها بشنود که آینده چگونه خواهد بود. ساحران در بار دوم دیدار، او را امیدوار می‌کنند که حکومتش و جانش پا برجاست و مادامی که جنگل بیرنام به حرکت در نیاید و تا زمانی که فردی از مادر زائیده نشده باشد که او را به قتل برساند نباید نگران باشد. اما در این اثناء مخالفان مکبث به سرکردگی مکداف دردمند و مالکوم در صدد حمله به اسکاتلند هستند و لیدی مکبث نیز در اوج جنون بسر می‌برد و سرانجام جان می‌سپارد. سربازان تحت امر فرماندهان مخالف مکبث درختان جنگل بیرنام را قطع کرده و با استتار خود در پس آنها بسوی مقر حکومت مکبث حمله می‌برند و او حرکت جنگل بیرنام را زنگ خطر تحقق پیشگوئی ساحران به حساب می‌آورد اما هنوز امیدوار است که زنده بماند اما هنگامی که از زبان مکداف می‌شنود که او از مادر زاده نشده بلکه با جراحی شکم مادر، وی را بدنیا آورده‌اند مرگ را پیش روی خود می‌بیند و چنین نیز می‌شود: مکداف، مکبث جنایتکار را می‌کشد و سپاهیان وارد کاخ شده و مالکوم را به عنوان شاه اسکاتلند بر می‌گزینند.


ویژگی‌ها

بسیاری عقیده دارند که نقش بانو مکبث یکی از سخت‌ترین نقش‌هایی است که برای بازیگران تئاتر نوشته شده‌است.
شخصیت‌های اصلی



مکبث
بانو مکبث
دانکن
بنکو



ترجمه به فارسی



داریوش آشوری، مکبث
فرنگیس شادمان (نمازی)، تراژدی مکبث، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

فیلم‌ها

مکبث ساخته اورسن ولز سال 1948 مکبث ساخته رومن پلانسکی سال 1971 مکبث ساخته ا***ا کوروساوا

Sara12
02-04-2011, 07:40 PM
هملت


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/6a/Edwin_Booth_Hamlet_1870.jpg/160px-Edwin_Booth_Hamlet_1870.jpg

هملت


نمایشنامه هملت (به انگلیسی: Hamlet) نوشته ویلیام شکسپیر یکی از مشهورترین نمایشنامه‌های تاریخ ادبیات جهان است.

خلاصه داستان

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4b/Craig%27s_design_%281908%29_for_Hamlet_1-2_at_Moscow_Art_Theatre.jpg/160px-Craig%27s_design_%281908%29_for_Hamlet_1-2_at_Moscow_Art_Theatre.jpg

طرحى براى اجراى" ادواردگوردن گريك" كارگردان روسى - 1908


داستان این نمایشنامه از آنجا آغاز می‌شود که هملت شاهزاده دانمارک از سفر آلمان به قصر خود در هلسینبورگ دانمارک بازمی گردد تا در مراسم تدفین و خاکسپاری پدرش شرکت کند. پدرش به گونه مرموزی به قتل رسیده‌است. کسی از چگونگی و علل قتل شاه آگاه نیست. در همان حین هملت درمی یابد که مادر و عمویش با یکدیگر پیمان زناشوئی بسته و هم بستر شده‌اند. وسوسه‌ها و تردیدهای هملت هنگامی آغاز می‌شود که شاه مقتول به شکل روح به سراغ او می‌آید. روح بازگو می‌کند که چگونه به دست برادر به قتل رسیده‌است و از هملت می‌خواهد که انتقام این قتل مخوف و ناجوانمردانه را باز ستاند. در طی این ماجرا او باز می‌یابد که پدر معشوقه‌اش، افلیا در قتل پدرش دست داشته‌است. اوفلیا از نقشه‌های هملت آگاه می‌شود و پس از آگاهی از مرگ پدرش مجنون شده و خود را در رودخانه‌ای غرق می‌کند. هملت بلاخره انتقام پدرش را از عمویش می‌گیرد و در پایان نمایشنامه هر دو کشته می‌شوند. [۱]
شخصيت ها

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c7/Millais_-_Ophelia_%28detail%29.jpg/190px-Millais_-_Ophelia_%28detail%29.jpg

مرگ افلیا




كلاديوس: پادشاه دانمارک و عموى هملت
هملت: پسر شاه سابق ، و برادرزاده‌ى پادشاه كنونى
گرترود: ملکه دانمارک ، و مادرهملت
پولونيوس: لرد چمبرلین
اوفليا: دختر پولونيوس و معشوقه‌ى هملت
هوریشیو: دوست هملت
لايرتيس: پسر به پولونيوس
کورنلیوس ، روزنكرانس ، گيلدسترن: دوستان هملت
مارسلوس: افسر
برناردو: افسر
فرانسیسکو: سرباز
رینالدو: خادم پولونيوس
شبح: پدر هملت
فورتين براس: شاهزاده نروژ
گروه بازيگران دوره‌گرد

صحنه‌هاى مهم .

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/ff/Thomas_Betterton_as_Hamlet.jpg/120px-Thomas_Betterton_as_Hamlet.jpg

هملت - اثر " توماس بترتون"




صحنه حضور هملت در مراسم تاجگذارى و عروسى كلاديوس با لباس سياه عذا [۳]
صحنه ظهور روح پدر [۴]
صحنه كارگردانى بازيگران دوره گرد و اجراى نمايش در مقابل ديدگان شاه. [۵]
صحنه تك گويى معروف هملت و سپس حضور اوفليا [۶]
صحنه خوابگاه مادر و قتل پولونيوس [۷]
صحنه ديوانگى اوفليا و سپس خبر مرگ او [۸]
سحنه تعويض نامه شاه در كشتى در راه تبعيدگاه [۹]
صحنه نمازخانه و انصراف از قتل شاه در حين نيايش [۱۰]
صحنه گورستان و گفتگوى فلسفى هملت با گوركن ها [۱۱]
صحنه مبارزه هملت و لايرتيس و عاقبت ماجراى مسموم شدن هملت، ندامت مادر و انتقام گرفتن از شاه [۱۲]
صحنه مرگ هملت و آخرين ديالوگ نمايش از زبان فورتينبراس [۱۳]

نگاه فلسفى

هملت در پی رام ساختن طبع وحشی انسان است. اما در عملی ساختن این هدف در تردید و وسوسه قرار می‌گیرد. از تردید و دو دلی دچار افسردگی می‌شود. "بودن یا نبودن" پرسش بزرگ هملت است. احتجاج هملت شکسپیر بر سر دوراهی انتخاب؛ یا مبارزه علیه امواج دریای فتنه و ریا و ایستادگی در برابر شرارت و پلیدی است و سزاوار صفت انسان بودن و یا تسلیم خواریِ بخت شدن و بزرگوارانه تقدیر محتوم را پذیرفتن و آنگاه در حضیض روزمرگی، عمر دو روزه را با ذلت گذراندن را شكسپير درنمايشنامه اينگونه بيان ميكند . [۱۴]
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c5/To_be_or_not_to_be_%28Q1%29.jpg/300px-To_be_or_not_to_be_%28Q1%29.jpg

اولين نسخه چاپى تك گويى




بودن، یا نبودن، سوال اینجاست آیا شایسته تر آنست که به تیر و تازیانه‌ى تقدیرِ جفا پیشه تن در دهیم،
و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟
بمیریم، به خواب رویم- و دیگر هیچ؛
و در این خواب دریابیم که رنج ها و هزاران زجری که این تن خاکی می کشد، به پایان آمده.
این سر انجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود.
مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن...
ها! مشکل همینجاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ
پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می آید
ما را به درنگ وا می دارد. و همین مصلحت اندیشی است
که این گونه بر عمر مصیبت می افزاید؛
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
اهانت فخرفروشان، رنج های عشق تحقیر شده، بی شرمی منصب داران
و دست ردّی که نا اهلان بر سینه شایستگان شکیبا می زنند، همه را تحمل کند،
در حالی که می تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد،
اراده آدمی را سست نماید؛
و وا می داردمان که مصیبت های خویش را تاب آوریم،
نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمی دانیم.
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بی رنگ می کند؛
و از اینرو اوج جرأت و جسارت ما
از جریان ایستاده
و ما را از عمل باز می دارد.
آه دیگر خاموش، افیلیای مهربان! ای پری زیبا، در نیایش های خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر." [۱۵]


نگاه روانكاوانه



به اعتقاد منتقدان نقد روانشناختى بر اين نظر استوار است كه درنگ هملت در كشتن و انتقام گرفتن از عمويش كلاديوس در اين نكته نهفته است كه هملت با عمويش همسان‌پندارى مى‌كرد و بر اين باور بود كه كلاديوس كارى را انجام داده است كه خود هملت زمانى مىخواست انجام دهد؛ يعنى پدر را از بين ببرد و تنها خود مورد توجه مادر قرار بگيرد. شكسپير از كلاديوس تصويرى را نشان مى‌دهد كه نشانگر خصومت سركوب‌شده‌ى هملت نسبت به پدرش است كه در جلب توجه مادر رقيب اوست [۱۶]



شكسپير و هم‌عصرانش در مورد فرايند فيزيولوژيكى بدن و ارتباط ذهن و روحصفرا و خون تعابير و انديشه‌هاى بسيار داشتند و نظريات علما و صاحب‌نظران پيش از خود و هم‌عصرانشان را در بسيارى از آثارشان بكار مى ‌بستند. روان‌ رنجورى، شيدايى، بى‌ارادگى و وسواسى كه در هملت به عنوان محورى ‌ترين شخصيت نمايشنامه سراغ داريم، همگى حاكى از شخصيت سوداوى - ماليخوليايى وى است. عدم توازن و بى‌تناسبى اخلاط در هملت، باعث برانگيخته‌شدن جنون و ديوانگى وى بوده است [۱۷] در حيطه اخلاط چهارگانه بدن بلغم ، سودا ،

تحليل نمايش

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/6a/Claudius_at_Prayer_Hamlet_3-3_Delacroix_1844.JPG/210px-Claudius_at_Prayer_Hamlet_3-3_Delacroix_1844.JPG

صحنه نمازخانه - هملت در تب انتقام




در نوشته‌های شکسپیر طبیعت انسان همچون طبیعت سرکش سرشار از چیستانها و شگفتی هاست. خونخواهی پدر یکی از "طبیعی ترین" خواص انسانی است که خط اصلی را در این نمایشنامه تعیین می‌کند.

بخش بزرگی از نمایشنامه شرح تردید اجتناب ناپذیر هملت به انتقام است. انتقام موضوع اصلی نمایشنامه‌است. اما طبع بشری اصولا چندگانه و پیچیده تر از آن است که به سادگی به ماشین قتل تبدیل شود.[۱۸]


تحليل هاى مدرن : [۱۹] شخصيت فورتينبراس در مركز توجه قرار دارد. در تفسيرهاى ساختارگرا،هملت نمايشى است از موقعيت هاى تمثيلى , سيستمى از آيينه ها كه موضوعى واحد در هر يك از آنها انعكاسى تراژيك, دردناك, طنزآميز و يا گروتسك وار دارد: سه پسر كه هر كدام , يكى پس از ديگرى پدران خود را از دست داده اند و يا مثلا ديوانگى هملت و افيليا .



تفسيرهاى تاريخى : هملت نمايشى درباره قدرت و وراثت است. در نمونه اول فورتينبراس خود دگرگون شده و واسطه اى براى هملت است و در تعبير دوم فورتينبراس وارثى براى تاج و تخت دانمارك است. او كسي است كه زنجيره جنايت و انتقام را قطع مى كند و نظم را به قلمرو پادشاهى دانمارك[۲۰] باز مى گرداند. اين نظم را مى توان به مثابه بازگشت قانون اخلاقى فهميد يا به مثابه "اخلاق جديد در اروپا"



پايان نمايش : را دوگونه تفسير كرده اند. اگر كسى بخواهد تضادهاى اخلاقى هملت را در زمينه اى تاريخى – خواه رنسانس , خواه مدرن بررسى كند نمى تواند از نقش قاطعانه فورتينبراس چشم پوشى كند.

مشكل در طرح نمايش اين است كه فورتينبراس تنها طرحى كلى است. او فقط دو بار بر صحنه ظاهر مي شود : اولين بار در پرده چهارم وقتى كه او و سپاهش در راه لهستان هستند و بار دوم هنگامي كه پس از كشتارى فجيع و فراگير مى آيد تا بر تخت نشيند . اما در طول نمايش بارها به فورتينبراس جوان اشاره مى شود . پدرش در دوئلى با پدر هملت كشته شده است.پدران تمامى جوانان نمايش - هملت, لايرتيس و افيليا - كشته شده اند. تماشاگر در يافتن ردپايى از گذشته فورتينبراس گيج مى شود. از قطعات آغازين نمايش اينطور مى فهميم كه او در صدد جنگ با دانمارك است, سپس او با لهستانى ها بر سر يك تكه زمين بى مقدار مى جنگد و عاقبت در كاخ السينور ظاهر مى شود . اوست كه آخرين كلمات اين نمايش خشونت بار بر زبان مى آورد.
= اين شاهزاده جوان نروژى كيست ؟
- نمى دانيم
شكسپير به ما نمى گويد او نماينده چيست؟ تقدير كور, پوچى جهان يا پيروزى عدالت؟ [۲۱]


محققان شكسپير شناس در توجيه هر سه تفسير كوشيده اند - اين كارگردان است كه بايد تصميم بگيرد - شكسپير تنها نام او را به ما گفته است. اما اين اسم نيز معنادار و دلالتگر است:

فورتينبراس [۲۲] يعنى مرد قوى دست،مرد جوان و نيرومند. او مى آيد و مى گويد:
= اين اجساد را برداريد, هملت جوان خوبى بود, اما او مرده است. اكنون من پادشاه شما هستم. كنون به ياد مى آورم كه بر اين تاج و تخت حقى دارم
نمايشى بزرگ به پايان آمده است. انسان هايى به جنگ برخاستند, توطئه ها كردند و يكديگر را كشتند. به خاطر عشق دست به جنايت زدند چنان كه به خاطر عشق ديوانه نيز گشتند. سخنانى شگفت درباره زندگى , مرگ و سرنوشت بشر بر زبان راندند. براى يكديگر دام نهادند و خود در آن دام افتادند . از قدرت خويش دفاع و بر عليه قدرت شورش كردند. آنها مى خواستند جهانى بهتر بسازند و يا شايد هم تنها مى خواستند خود را نجات دهند. هريك از آنان به خاطر چيزى به پا خواستند. حتى جنايات شان عظمتى قطعى داشت. آن گاه جوانى نيرومند از راه مى رسد و با لبخندى مليح مى گويد : اين اجساد را برداريد, اكنون من پادشاه شما هستم [۲۳]
در زبان فارسی

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/8/8f/2934243350_204ba799eb.jpg/210px-2934243350_204ba799eb.jpg

هملت در صحنه گورستان - مجسمه برنزى


ترجمه [

طی سال‌های مختلف ترجمه‌های گوناگونی از هملت به زبان فارسی صورت گرفته‌است.


مسعود فرزاد، سال ۱۳۳۶
داریوش شاهین ، سال ؟
اسماعیل فصیح ، سال ؟
محمود اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین)، از روی ترجمه فرانسهٔ (Yves Bonnefoy)ایو بونفوا [۲۵]
علاءالدین پازارگادی، در مجموعهٔ آثار نمایشی ویلیام شکسپیر - سال 1357
مصطفی رحیمی، ۱۳۷۱، اجرای عمومی قبل از چاپ کتاب توسط قطب‌الدین صادقی سال ۱۳۷۰ [۲۶]
میر شمس الدین ادیب سلطانی تحت عنوان " سوگنمایش هملت شاهپور دانمارک " - سال ؟

Sara12
02-04-2011, 07:41 PM
رومئو و ژولیت


ویلیام شکسپیر در 1564 به دنیا آمد در شهرستان انگلستان؟ در استراتفورد در تاریخ
رودخانه آون در خانواده ایمنی ، شرق است. پدر او تاجر و شهروند برجسته؟ Anin بود ،
و او حتی شهردار انتخاب شد؟ شهردار. من با این حال ، حدود 1577 خانواده
دچار مشکلات مالی؟ میزان هوش هیجانی به کاهش فقر است. در سال 1582 ویلیام ازدواج
هشت سال ارشد ان هاتاوی او. آنها حتی به زودی ره؟ و سوزان ،
دو سال بعد ، دوقلوها Hamnet و جودیت. شکسپیر جایگزین خواهد شد
هر اثری از 1592 زمانی که ما یاد بگیرند که در لندن که در آن او در بازیگری مشغول
نوشتن و درام. شکسپیر نوشت بسیار زیاد است ، و نمایشنامه های او هستند
اغلب نوازندگان؟ از کسب و نویسنده انگلیسی از بهترین کمدی و نام
فاجعه. مالی مستقل ، شرکت ، مالک شناخته می شود از شکسپیر
تئاتر "گلوب". در اواخر عمر به زادگاهش در آنجا درگذشت استراتفورد بازگشت


آثار شکسپیر نمایشنامه (از 37) به درام سلطنتی یا تقسیم
تاریخ ، کمدی ، تراژدی و رمانتیک بازی نیست. Negova شناخته شده
آثار عبارتند از : هملت ، رومئو و ژولیت ، اتللو ، شاه لیر ، Macbet (تراژدی) ؛
شب نیمه تابستان ، Mleta؟ کی بازرگان Ukro؟ زنان سلیطه (کمدی).
شکسپیر نوشت آهنگ ، که اکثر؟ مهم عشق او
غزل.

محل سکونت اقدام :
اقدامات شهر شهرستان ایتالیا ورونا.

زمان عمل :
زمان برای عمل است؟ ابتدا 16th ج) عمل می گیرد بیش از پنج روز است.

موضوع :
عشق بزرگ رومئو و ژولیت ،؟ خانواده در تمام کسانی هستند؟ در.

شخصیت :

آقا و خانم؟ Capulet ، پروردگار و بانو؟ و Montecchi ، لارنس برادر ،
پرستار بچه Giuliettina و بندگان.

مطالب کوتاه :
در مو؟ نیم و خانواده های محترم و Capulet Montecchi mislaid سرسخت
دشمنی است که در تاریخ از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
یک یکشنبه داغ در ژوئیه شهرستان است؟ در سامسون و گرگوری ، Capuletijeve
بندگان به دنبال دردسر. وضعیت ایده آل زمانی که ناشی بنده شاد
خانواده سیگار کشیدن رقیب Montecchi. بیا اینجا؟ را توضیح میدهد کارشناسی ارشد مبارزه؟ Evima که
گسترده تر می شود ، و در نهایت از جمله حتی رهبران خود

مقیاس ، که نشان می دهد که هر دو خانواده خواهد شد شدید؟ هیچ مجازاتی اگر که آنها هم
تکرار حوادث.

قدیمی Montecchi و همسرش خوشحال هستند از این موارد؟ توضیح شرکت نمی کنند
آنها پسر رومئو. هیچ رفتار Romeovo تازگی است؟ عجیب :
شب سرگردان در جنگل ، ناله دردناک ، اجتناب شرکت ، و در روز است
نزدیک به اتاق kolekciji او درگذشت. پدر و مادر نگران در حال تلاش برای آموختن از



سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ؟ نیز مخفیانه مبارزه توپ که آماده؟ درگیر Capuletijevi ، مطمئن؟ و آن را
آیا در میان زیبایی های Veronese را پیدا کرده و بیماری را درمان کنند.
هر چند که تا به چای predosje عجیب و غریب که به شر رخ می دهد ، رومئو پذیرش
پیشنهاد به دوستان است.

در طول این مدت در خانه هیجان Capuletijevih از حال رشد است. نه تنها به خاطر بسته نرم افزاری
برگزار می شود در حال حاضر؟ و ورود تعداد جوان در پاریس ، که آمد
ولگردی یا مفتخوری کردن ک Capuletijevu؟ و ژولیت. قدیمی Capulet اعلان می کند که
ژولیت خیلی جوان به ازدواج ، اما رضایت او پنهان نیست
پیشنهاد پاریس. ژولیت سیزده دختر زیبا
پر از زندگی. حتی بی تجربه در عشق ، تواضع وعده آمده است که پدر خواهد شد
سعی کنید به مانند پاریس و چون به رقص معرفی شده است.

اما این شب و ژولیت را ملاقات کرد؟ الکترونیکی رومئو در پاریس ، دوم و Rosalind هستند
فراموش شده است. این عشق در نگاه اول بود. مشکل وقتی بوجود می آیند

در حال حاضر با او درمان می شود؟ تعداد دفعات مشاهده. قدیمی Capulet آن را به نحوی مدیریت به آرامش دعوت می کرد ،
اما تمایل خود را برای انتقام سرکوب نیست.

پس از بسته نرم افزاری ، به رومئو؟ اتحادیه اروپا باغ Giuliettina زیر پنجره.
دو عاشق سوگند به ورزش؟ عشق لازم و تصمیم به ازدواج دارد؟ آتی.
لارنس راهب صومعه ، راهب کی وابسته بدسته راهبان فرقه فرانسیس مقدس است ، در مورد آنها نگران ناگهانی و وحشتناک
عشق است. با این حال ، پورت های آنها را مخفیانه ازدواج کرد؟ آتی ، امید؟ و تا ازدواج کنند؟ Anja
می تواند درگیری خونین بین خانواده های آنها متوقف شود.

اما سرنوشت را مانع جدید است. رومئو ، که به تازگی ازدواج مخفیانه؟ Ao ها

که آمد به تلافی. Tybalt تماس حرامزاده رومئو و علل آن را به
دوئل اما رومئو است مبارزه با پذیرش نیست. اعلان می کند که دوست دارد Capuletijeve
و همچنین خانواده اش. همه را شگفت زده انی رفتار Romeovim.
لیلا Mercuzio پذیرش چالش Tebaldov. قبل از اینکه آنها موفق رومئو
قطع ، Tybalt سوراخ Mercuzija.

پر از احساس گزش و شواهد و نفرت ناشی از تورم را به دوستان stradalog
رومئو پرفسور نصر در تاریخ Tybalt. در مبارزه برای بقا فرار رومئو توسط سایت از خود
رقیب. از آنجا که Tebaldovog قتل دریا رومئو در تبعید.

پرستار با خبر بد : تولد خود را حتی Tybalt مرده است ، و شاهزاده
رومئو railed به خارج از شهر. جیولیتی ، شکسته شده توسط غم ، نشان می دهد که پرستار بچه
رومئو مخفی در؟ سلول توسط لارنس برادر.

قدیمی Capulet وحشتناکی تحت تاثیر قرار است؟ En مرگ Tebaldovom ، و بیشتر
مورد علاقه های شما را برای درد و رنج خود را Giulietta. بنابراین تصمیم می گیرد به بهترین
در آماده شدن برای ازدواج Giuliettino؟ تقویت پاریس تعداد. اما ژولیت است
امتناع ازدواج پاریس ، Capuletija عصبانی قدیمی است. آنها از هر کس نه؟
درک و کمک ، ژولیت می رود به راهب صومعه لارنس دریچه خطرناک
برنامه : Giulietta باید معجون مرموز که در 42 ساعت متوقف می نوشند
تنفس خود ، استفاده خواهد شد همه فکر می کنم که او مرده است. در طی این مدت راهب خواهد شد
ارسال رسول برای رومئو ، که در پناه Mantovo انجام گرفته است. سپس خواهد شد رومئو
لارنس و پنهان کردن در مقبره و صبر می کند در حالی که ژولیت از خواب بیدار نشد. رومئو خواهد شد
این است که با شما را ، و زمانی که برادر لارنس نشان داد که ازدواج؟ آنی مو؟ و خواهد بود
هر دو بازگشت به ورونا. نوشیدنی های ژولیت معجون.

برو؟ صبح به عنوان مثال ، هنگامی که پرستار آمد در اتاق Giuliettinu به منظور آماده
برای ازدواج؟ تحقیر ، به بدن بیجان او را در خانه و حکومت Capuletijevih
غم عمیق است.

راهب صومعه لارنس فرستد خصوصی به رومئو ، اما حامل نامه ای با شکست مواجه sti؟ نام

ژولیت مرده است. علاوه بر خود را با درد ، و رومئو خرید سم و سراسیمه در ورونا.
در مقابل آرامگاه است غمگین که پاریس می کند او را به بدن prpoustiti نمی خواست
عزیزان. می آید به جنگ که در آن رومئو جان پاریس. آخرین پاریس
میل شده بود با Giulietta ، و رومئو ، به خاک سپرده شود و وعده خود را آ
وقتی او را دیدم معشوق Giulietta او ، و رومئو ، فکر می کنید؟ و این مرده نوشیدنی
سم و جان میدهد.


بیدار میشم. وقتی او در بر داشت stgao پاریس و رومئو مرده است. نوشابه به زودی
متوقف به عمل و ژولیت خواب میپرد. وقتی متوجه می شوند که رومئو مرده بود ،
نمیخواهد پشت؟ و از قبر. Romeov طول می کشد خنجر و مرگ آن. ردیابی؟ به اعدام محکوم کرد
رومئو و ژولیت از خانواده پیوست و مختل بلند مدت
نفرت.

تحلیل شخصیت اصلی :
رومئو Montecchi
هوشمند و شکست؟ جوان؟ پر از ارزشهای اصیل. در آغاز
رومئو عاشق Rozalinu زیبا کسی که برای او اهمیتی ندارد. اما این نمی باشد.
عشق واقعی. آن را آشکار خواهد کرد تنها زمانی که او در دیدار Giulietta. رومئو بیت است
ادم خیال باف ، احساس مهم ترین امکانات خود و نه توجه به جهان واقعی است که آن را
فرا می گیرد. وقتی به طور کامل در دیدار ساحل Giulietta؟ En آن ، و
ساحل؟ هماهنگی و فقدان عقل سلیم با اجبار او را به قتل به نظر می رسد. veronskih این خانواده. مدیریت برای متوقف کردن مبارزه تا رسیدن دوک Benvolio به زودی در می یابد که رومئو در عشق ، اما متاسفانه ، به عنوان زیبا Rozalina برای او اهمیتی ندارد. برای اینکه آن را روحیه ی خوب ، Benvolio نشان می دهد که Giulietta با چخ هیجان enjem؟ انتظار پستان بند اول او؟ شب نو ، و سپس آمد 1616 چ Montecchi رومئو ، ژولیت Capulet ، Mercuzio ، Benvolio ، Tybalt ، Benvolia ، رومئو به دنیا آمد دانش آموزان و بهترین دوستان ، که علت. Tybalt ، حتی خداوند Capulet ، به رسمیت می شناسد نقاب رومئو و هو خواهد شد Giulietom در اراده و دوستان خود را در تمام Mercuzija Benvolija؟ با Tybalt ، Mantua. Romeov بنده Balthazar اول می رسد رومئو به او ابلاغ ، و Fra Lovro عجله به آرامگاه به منظور وجود دارد که ژولیت
عجب ،؟ راست ، پایان ناپذیر ، عمیق و با شکوه یک عشق
افراد جوان که به نظر می رسد که کل داستان را به بی پروا نسبت به حوادث و سرنوشت بد است.
این عشق است که نفوذ دیوارهای سرد از دو جهان ، عشق است که
به طور همزمان وصل و جدا.

ایده :
عشق پایه ریزی کرد که برای ساختن زندگی دارد ، اما متأسفانه به عنوان قربانی گرفته
بشر بی معنی ضعف. در رمان رومئو و ژولیت در این اولین
مشاهده فاجعه غیر ضروری اتفاق می افتد. این موضوع است عظیم و غنی
عشق و؟ آغاز بزرگترین تراژدی است که می تواند پدر و مادر برسد. است
به خودی خود بی معنی است ، اما در برخی از راه لازم بود برای غلبه بر
ضعف انسان است. نگو که عشق بیهوده به نفرت شده توسط سایت فرار نیست.

مطالب کوتاه :
معرفی
پیروزی؟ در مقدمه ، ما می توانیم درک کنند که چگونه دو خانواده سرشناس ، Montecchi
Capulet ، در همه؟ در. بنابراین ، در میدان اصلی ورونا شکسته تمام؟ کدام
در شاهزاده هشدار Escala. عنوان؟ شنیدیم که رومئو در عشق
در Rosalina ، دختری از جنس Capuletija.

پو؟ خلاصه
فصل خانواده Capulet سازمان یافته ، جالب ، و عشق رومئو
Rosalina مشخص آن را به در آمده است سرگرم کننده است.

طرح
رومئو ملاقات حزب؟ الکترونیکی جولیا. بین آنها ، پدر از عشق؟ خالص و صمیمی ،
بدون محدودیت این نام را بین خانواده های آنها بدم میاید. رومئو تنها
پس؟ درک معنای واقعی زندگی است. رومئو و ژولیت هستند مخفیانه ازدواج کرد؟ رویداد.

قله
همه در یک جا ، Tibaldi ، برادرزاده Capuletijev ، قتل Mercuzia ، Romeovog
دوستان. ژله؟ و انتقام مرگ خوب خود دوست رومئو جان Tibaldi.
سپس باید به خاطر فرار از شاهزاده است که به زودی. صحنه Stupefied ،
شاهزاده توسط سایت رومئو به تبعید در Mantovo به اعدام محکوم شده است ، اما احساس خود را به امکانات
ژولیت به زودی آن را در واقع او با مخفی شدن در لورنزو وابسته بدسته راهبان فرقه فرانسیس مقدس.

نتیجه عمل
پدر و مادر می خواهند ژولیت ازدواج پاریس ، معتبر ، جوان و ثروتمند
مانور آ. از آنجا که ورزش نه؟ شما قول ازدواج برای عشق کولی
او را انتخاب مرگ به جای ازدواج با پاریس. لورنزو راهب صومعه ، آیا آنها می خواهند؟ و
جلوگیری از فاجعه iti ، می دهد ژولیت معجون که به خواب قرار بود ،
رومئو یک پیام می فرستد که او در واقع زنده است. متاسفانه ، پیامبر نمی کند
به علت زمان برای گفتن حقیقت ، کولی ها و. او را به آرامگاه و Capuletija می رود
فکر می کنید؟ و عمر خود را بدون جولیا دیگر است به معنای ، زهر می نوشند و می میرند.
مدت کوتاهی پس از آن بیدار میکنه و ژولیت ، از دیدن شوهرش به قتل ،
به خاطر غم و اندوه می کشد خنجر می کشد و دور زندگی خود.

پایان
پس از فاجعه در قبر آمده دیگر؟ اعضای هر دو خانواده.
بیش از بدن مرده را از فرزندان خود را ، زیرا درک کردن رویداد در منجلاب فرو بردن است که باعث
این نفرت غیر منطقی اعمال شده و محدودیت درست است؟ همان عشق
و به این ترتیب ساخته شده همه حادثه بزرگ وارد

جامعهشناسی و بررسی خصوصیات روانی از شخصیت های اصلی :
رومئو
جوان؟ خانواده سرشناس و ثروتمند ورونا Montecchi. او در برخی از راه در
درگیری قربانی veronskih بین دو خانواده ، چون توسط Rosalina و ژولیت از خانواده
Capulet. فرار از نفرت بی دلیل توسط سایت عشق بی پایان او و
وفاداری به ژولیت.

"مشعل خودش
بیایید از او گرفت؟ و بدرخشد. ازدواج
در قیر شب شنل سیاه می درخشد
چه کسی عالم کام زنان سیاهپوست در گوش
-- من می باشد ارزشی ندارد جهان از زیبایی های آن است.
همراه با دیگر بانوان به عنوان برف ،؟ مشابه
داو در گله از کلاغ می درخشد.
وقتی رقص بر این ، من به دنبال
و با او وحشی خفیف؟ اندام؟ برای رقیق.
حالا می بینم که این اولین عشق من
از آنجا که من حتی نمی دیده اند گل چیز خیلی خوب. "نقل قول (ص 74)

رومئو درک؟ و آن سرنوشت او آشنا و آماده است که در همه چیز.
برای کولی ها ، علاوه بر اینکه در fatally عاشق جولیا ، ما نمی توانیم بگوییم
که هل دادن و جوان پرماجرا؟. کامل از طرب و Mladen؟ هر گونه شور و شوق.
هرگز خارج از انگیزه نیست تا زمانی که در حال اجرا است ارتباط با جولیا وجود دارد. بدون ژولیوس
زندگی اش را مثل بیابان و در نتیجه بی پروا زندگی و محروم خود را
علل تراژدی بزرگ است.

"دو ponajljepše ستاره در آسمان
در حال حاضر کار odilaze
من در مورد نماز می خوانی؟ و برخی از درخشش آن
آهنگ njinoj تا زمانی که بازگردند.
با سلام ، که خود را در مورد؟ و بالا وجود دارد ،
ستاره در اینجا در سر او ،
از درخشش از گونه او را به ستاره
چه کسی کم نور شمع از خورشید ،
و به او در مورد در آسمان؟
روشن همه جای کائنات زیرکی از جمله
این پرندگان خواهد بود دشوار خواند به روز. "نقل قول : (ص 83)

کفش راحتی زنانه
سرچشمه خواهد از خانواده محترم Capulet ، رومئو و ملاقات علامت؟ آن
زندگی خود را. میفهمم؟ و چه در عشق با دشمن ، اما عشق برای او
خیلی مقدس به او چیزی بود که می تواند مانع.

"از خشم و نفرت خواهد Medna عشق!
آه ، تا دیر نشده ، و من می دانم که پر از بدبختی
من Nemila قلب سرنوشت من
برای اینکه متنفر بوسیدن دشمن! "نقل قول : (ص 78)

این به راحتی مشخص بود؟ می شود و همه و حتی پدر و مادر و نام خود را به اقامت با
رومئو.

"رومئو ، رومئو ای! چرا آیا
رومئو؟ شکست پدرش ،
دور انداختن نام آن را -- اگر ایل نه؟ بنیادی
تعهد به من بوسه ، پس می توانم
حفرهای؟ و این Capulet نام.
رومئو (به). برای شنیدن بیشتر ایل به پاسخ است؟
ژولیت. فقط نام خود را دشمن من است
از آنجا که شما به شما و نه نام.
"Montecchi" نه دست و نه پا
هیچ شخص یا بدن و یا هر چیز دیگری
چه متعلق به مرد است. نام دیگر
نگاهی آن را در خود -- نام هیچ چیز!
چه اصطلاح گل رز ، شیرین به
گداخته شدن نام دیگری است.
فقط تا رومئو را ، اگر نه
رومئو ، همه شیرینی شگفت انگیز آن
سعید؟ حفظ بدون نام.
رومئو ، من رد نام شما
از آنجا که بخشی از آن نمی باشد "و تو
من جای او را به من تمام! "نقل قول : (ص 84)

گزینه استعاره :
گزینه استعاره در این رمان ، قابل توجه عضو در تک گویی های از شخصیت های اصلی ،
بیان شده در اولین مکالمه بین رومئو و ژولیت.

"رومئو. چه کسی تا به زخم احساس هرگز
و این زخم podsmijeva
-- آل بی سر و صدا! چه نور نفوذ
از طریق پنجره وجود دارد؟ این شرق است ،
ژولیت و خورشید است. -- رمان ،
پشت؟ در حال حاضر و غرق ماه
آنچه قابل توجه است ، SMU؟ درک En؟ من رنگ پریده
از خشم که تو بهتر از او را ،
و او را خدمت می کنند. بنابراین این کار را انجام
خدمت به زمان بیشتری قابل توجه است.
رد و بدل پاکدامن است به سبز
و سفید ، که فقط احمق ها می پوشند
-- اغماض -- "نقل قول : (ص 82)

"موسیقی با شکوه از زبان شما
اجازه دهید همه شانس انتشار آنها را در روح ما
چه ما می دهد لذتی است که در این جلسه ". نقل قول : (ص 108)

جالب ترین در رمان :
جالب ترین قسمت های این رمان ، اولین نشست بین رومئو و ژولیت.
و جنگ که در آن Tibaldi و Mercuzio مرد.

جلسه رومئو و ژولیت است جالب است زیرا نشان می دهد عضو این رمان را ، عشق است.
به عشق خود مانند نور در تاریکی بی پایان و نفرت ، استثنایی ،
کامل و منحصر به فرد. این است که بیش از حد معمول؟ نه عشق ، مرگ و بیش از
زندگی به خودی خود ، زیرا این بخشی از معنای قابل توجه است.

مبارزه بین Tibaldi Mercuzija و همچنین دارای بخشی جالب است.
این کشته شدن مردم بیگناه و جوان نشان می دهد که بخشی از یک عضو در؟ ابتدا از این؟ تا در طول کل خط دار
و فاجعه شوم از وقایع. من باید ذکر است که در واقع علت
تراژدی ، به ویژه نفرت بین دو خانواده ، بلکه به دلیل
و عشق ، تقریبا غیر منطقی ، محکم ، شعله های آتش؟ عشق که بر اساس
داستان ، رخ می دهد و تنها در چند روز. شاید در برخی دیگر؟ IIM
در این شرایط از وقایع خاموش پایان مجموعه شادتر.

"لورنزو. ایران ، مثل لذت وحشی عماد
و wilds -- در بزرگداشت او در حال مرگ ،
درست مانند زمانی که باروت آتش است متصل به هم ،
در همان لحظه با او و vanishes.
من ضعیف است؟ و عسل ما جا تنفر داشتن از
وقتی طعم آن را بیشتر و راحت
از آنجا که بخورند؟ از بین میبرد و تنها
-- پس چرا باید در حد متوسط در مایل ،
برای بی پروایی و تنبلی است که در اواخر به هدف -. "نقل قول : (ص 107)

برداشت از قطعه ؛
هنگامی که من کتاب ، با خودم فکر کردم که این داستان و بزرگتر است؟ همه چیز را می داند.
سپس من در چه بود؟ شروع به خواندن و بنابراین ، صفحه توسط صفحه ، متوجه شدم که
او در حال حاضر جدا ، حتی بیشتر از آن چون در آن زمان زندگی می کنند بیش از حد
نفرت در جهان اطراف ما. چه این کتاب باعث خاص
عنوان آغاز؟ دلتنگ کننده و پایان میشنویم که احساس foreboding و در luckiest
لحظه ها در داستان وارد این طنز از این همه کار می کنند. این داستان همیشه
دوباره زنده کردن تمام نسل ها که احساس؟ رویداد عشق.
او همیشه به جوانان و هیجان قلب Ovjekovom؟ باشد.

"اگر تراژدی رومئو و ژولیت واقعی واقعا در ویکیانبار؟ عج یا نه ، و نه خواهد شد
احتمالا هرگز قابل اعتماد است ، اما سنت زندگی می کند در تاریخ امروز و حتی در
ورونا در تاریخ بسیار رمانتیک خارجی اسم محل نمایش برخی از قدیمی
تابوت ، که ادعا می کنند که جسد ژولیوس Capuletijeve شد. اگر رومئو و
جولی ممکن است در ورونا زندگی نکرده اند ، زندگی می کنند ، خواهد شد ورزش؟ اما در این فاجعه ".

Sara12
02-04-2011, 07:42 PM
تاجر ونیزی






http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/8/80/Shylock_e_jessica.jpeg/250px-Shylock_e_jessica.jpeg

شایلاک و دخترش جسیکا؛ اثر ماوریتزی گاتلیب
(۱۸۷۶)




تاجر ونیزی نام نمایشنامه‌ای کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۵۹۶-۱۵۹۴ نوشته شده‌است.

ماخذ نمایشنامه

داستانهای مختلفی که استخوانبندی این نمایشنامه را شکل می‌دهند از مآخذ متنوعی گرفته شده‌اند:


موضوع «سند قرضه یا یک پوند گوشت» داستانی عامیانه‌است که احتمالا از یک منشا شرقی است.
نزدیکترین مورد مشابه به کل نمایشنامه رمانی کوتاه به زبان ایتالیایی است به نام ایل پکارون اثر جیووانی فیورنتینو که در سال ۱۳۷۸ میلادی نوشته شده‌است. این کتاب دارای بخش‌هایی درباره دلبری و معاشقه، یهودی غاصب و زن نو عروس در لباس وکیل است.
موضوع «جعبه بخت» نیز دارای منشا شرقی است که در زمان شکسپیر به ایتالیایی و انگلیسی شناخته شده بوده‌است. اما در این زمینه، موردی که شباهت بیشتری به این نمایشنامه شکسپیر دارد کتاب جستا رومانورام نام دارد که مجموعه معروفی است از داستانهای پند و موعظه قرون وسطایی.
موضوع ازدواج مخفی (لورنزو و جسیکا) نیز مشابه‌های متعددی دارد، که جالب توجه ترین آنها در رمان کوتاهی به نام ماسوکیو دی سالرنو به چشم می‌خورد.[۱]



شخصیت‌های نمایش

این نمایش در ۵ پرده تدوین و دارای ۱۸ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:


شایلاک: شایلاک فقط در پنج صحنه از بیست صحنه ظاهر می‌شود ولی شخصیت اساسی و اصلی نمایش‌نامه‌است. با وجود اینکه این شخصیت از داستان دیگری اقتباس شده، شایلاکی که شکسپیر در نمایش‌نامه خود معرفی می‌کند، ساخته دست او است و نماینده قوم یهود نیست بلکه واجد صفات شخصیت مخصوص این بازیگر می‌باشد.
پورتیا: در قسمت اول نمایش‌نامه تا مدتی که محکوم به اطاعت از وصیت‌نامه پدرش درباره صندوقچه‌ها است نقش مهمی ندارد اما درصحنه دادگاه خصائل اصلی او ناگهان هویدا می‌شود .
آنتونیو: آنتونیو را از برخی جهات یکی از قهرمانان داستان به شمار می‌رود، زیرا گذشته از اینکه نمایش‌نامه به نام اوست و با وجودی که فعالیت او در داستان زیاد نیست به عنوان نمونه عالی فداکاری در راه دوستی معرفی شده که از خوشی دیگران شاد است و موفقیت بسانیو و پورشیا دو قهرمان دیگر داستان بستگی به او دارد.
باسینو: نقش اساسی او در داستان صندوقچه و اینکه عامل اصلی قرض گرفتن از شایلاک در واقع باسینو بوده او را به یکی از شخصیت‌های اصلی داستان تبدیل کرده‌است .
دوک ونیز
نریسا
گراتیانو
لورنزو
جسیکا
سالانیو
سالارینو
ساله ریو
توبال
شاهزاده مراکش
شاهزاده آراگون
لانسلوت گوبو
گوبوی پیر
لئوناردو
بزرگان ونیز، ماموران دادگاه شهر، زندانبان، خدمتکاران پورتیا.

محل وقوع حوادث نمایشنامه

ونیز و اقامتگاه پورتیا در بلمونت.
خلاصه‌ای از نمایشنامه

کمدی تاجر ونیزی داستانی خیالی و ساده است که از تلفیق دو داستان اصلی و جداگانه و دو داستان فرعی دیگر به وجود آمده‌است. یکی از دو داستان، مربوط به قرضی است که آنتونیو تاجر ونیزی برای کمک به دوست خود بسانیو و تهیه مقدمات خواستگاری و عروسی وی با دختری به نام پورشیا از یک یهودی (شایلاک) می‌گیرد و در مقابل سندی به او می‌دهد که در صورت عدم امکان در پرداخت آن در موعد مقرر مقداری از گوشت بدن خود را، از هر قسمتی که طلبکار مایل باشد، به عنوان جریمه به او بدهد و چون بر حسب تصادف تاجر از عهده پرداخت بدهی خود بر نمی‌آید، کار به دادگاه کشیده می‌شود و در آنجا به وسیله پورشیا نجات می‌یابد و شایلاک محکوم می‌شود.
داستان اصلی دیگر مربوط به سه صندوقچه طلا و نقره و سرب است که پدر پوشیا برای دخترش به ارث گذاشته‌است و وصیت کرده که دخترش مجاز است که با کسی ازدواج کند که جعبه مناسب را برگزیند و همه خواستگاران به جز بسانیو که مورد علاقه این دختر بوده در انتخاب آن دچار اشتباه می‌شوند.
در این نمایش‌نامه دو داستان فرعی دیگر نیز وجود دارد که یکی از آنها فرار دختر یهودی با مقداری جواهر و پول متعلق به او و ازدواج با یک جوان مسیحی است و دیگر موضوع اصرار وکیل در گرفتن انگشتری نامزدی از موکل خود به عنوان پاداش است که منجر به صحنه‌های خنده‌آور اختلاف و مشاجره ظاهری بین دو عروس و دو داماد می‌شود.

Sara12
02-04-2011, 07:42 PM
شاه لیر






http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/be/Kinglearpainting.jpeg/300px-Kinglearpainting.jpeg

"شاه لیر و دلقک در توفان، اثر ویلیام دایس (۱۸۰۶ -
۱۸۶۴).





شاه لیر را یکی از بزرگ‌ترین و ارزنده‌ترین تراژدیهایی که ویلیام شکسپیر نوشته‌است می‌دانند، که به احتمال زیاد در سال ۱۶۰۵ (میلادی) به دست او نوشته شده‌است.

شخصیت‌های موجود در نمایش‌نامه



لیرشاه پادشاه بریتانیا که در آخر عمر کشورش را بین دخترانش تقسیم می‌کند.



گانریل دختر بزرگ لیرشاه و زن دوک آلبانی



ریگان دختر دوم لیرشاه و زن دوک کورنوال



کردلیا دختر کوچک لیرشاه و زن پادشاه فرانسه



دوک آلبانی همسر گانریل



دوک کرنوال همسر ریگان



امیر گلاستر پدر ادگار و ادموند



امیر کنت ندیم پادشاه



ادموند پسر نامشروع امیر گلاستر که در نهایت به پدر خود خیانت می‌کند.



ادگار پسر امیر گلاستر



دلقک



ازوالد خدمتکار گانریل



پادشاه فرانسه همسر کردلیا



دوک برگاندی از خواستگاران کردلیا




پرده نخست



صحنه نخست: در این صحنه تمام شخصیت‌های برجسته بازی به جز ادگار و دلقک معرفی می‌گردند و طرح اصلی و فرعی داستان آشکار می‌شود. آزمایش عشق و محبت دختران لیر، تقسیم و تفکیک مملکت، محروم شدن کردلیا از میراث پدر و تبعید امیر کنت همه به دست لیر وقایع این صحنه را تشکیل می‌دهد.
صحنه دوم: ظهر ادماند بر روی صحنه و مکالمه او با خویشتن که شرارت و رذالت مخوفش را آشکار می‌سازد و با نامه‌ای مجهول امیر گلاستر را مرعوب و مفتون فکر خود می‌سازد و ادگار را توطئه‌گر علیه او جلوه می‌دهد.
صحنه سوم: گانریل اکنون بر نیمی از مملکت حاکم است و از رفتار و کردار و مخصوصاً از مکالمه‌اش با ازوالد معلوم می‌گردد که چه شیوه‌ای را نسبت به پدرش تعقیب می‌کند. امیر کنت با لباس مبدل در زمره خدمتگزاران لیرشاه وارد می‌شود.
صحنه چهارم: در این صحنه دلقک آشکار می‌شود. لیر که در قصر گانریل است با توجه به رفتار او از رفتار پر خطای خود با کردلیا پشیمان می‌شود، اما هنوز به ریگان امیدوار است و راهی قصر او می‌شود.

پرده دوم



صحنه نخست: ادماند، ادگار را در نظر امیر گلاستر فرزندی ناخلف و توطئه‌گر نشان می‌دهد که این طرح داستان با آمدن ریگان و گانریل به قصر امیر گلاستر با طرح اصلی داستان متحد می‌شود.
صحنه دوم: در حالی که ریگان با گلاستر مشغول مذاکره‌است و او را از جریان اوضاع آگاه می‌نماید و امیر کرنوال ادماند را مورد لطف قرار می‌دهد، ازوالد و امیر کنت با هم می‌جنگند و در نتیجه امیر کنت تنبیه می‌شود.
صحنه سوم:ادگار درصدد است که با لباس مبدل نقش یک دیوانه را بازی کند.
صحنه چهارم: لیر با دیدن برخورد بد ریگان با امیر کنت ناراحت می‌شود و از منزل ریگان بیرون می‌آید و در طوفان ناپدید می‌شود.

پرده سوم



صحنه نخست: امیر کنت خبر می‌دهد که پادشاه فرانسه در صدد حمله به بریتانیا است.
صحنه دوم: لیر و دلقک و امیر کنت در طوفان گرفتارند.
صحنه سوم: گلاستر به ادماند می‌گوید که قصد دارد لیر را کمک کند و ادماند نیز درصدد است که این مسئله را به امیر کرنوال بگوید.
صحنه چهارم: امیر کنت، دلقک و لیر در طوفان به کلبه‌ای که ادگار در آن است پناه می‌برند. امیر گلاستر برای پناه‌دادن به لیر اقدام می‌کند.
صحنه پنجم: ادماند امیر کرنوال را از عمل امیر گلاستر با خبر می‌کند.
صحنه ششم: امیر گلاستر لیرشاه و همراهانش را به منزلی روستایی در نزدیکی قصرش پناه می‌دهد. لیر در دادگاهی خیالی ریگان و گانریل را محاکمه می‌کند که ادگار و دلقک قاضی‌های این محاکمه هستند.
صحنه هفتم: امیر گلاستر را دست بسته پیش امیر کرنوال می‌برند و اورا شکنجه می‌دهند و در نهایت چشمانش را کور می‌کنند. گلاستر در نهایت می‌فهمد که ادماند او را لو داده‌است. در این گیرودار یکی از نوکران کرنوال با شمشیر او را زخمی می‌کند که به مرگ او می‌انجامد.

پرده چهارم



صحنه نخست: امیر گلاستر توسط ادگار از قصر خارج می‌شود.
صحنه دوم: بین ادماند و گانریل عشقی به وجود می‌آید. امیر آلبانی از شرایط به وجود آمده (رفتار با لیرشاه و امیر گلاستر) ناراضی است.
صحنه سوم: امیر کنت با قاصدی از کردلیا روبرو می‌شود و از وقایع با خبر می‌شود. (این صحنه در تمامی نسخه‌ها وجود ندارد)
صحنه چهارم: کردلیا آماده‌است تا از پدرش پذیرایی کند.
صحنه پنجم: ریگان نیز گرفتار عشق ادماند شده‌است و سعی می‌کند که به ازوالد بقبولاند که او را در این را کمک کند که موفق نمی‌شود.
صحنه ششم: ادگار امیر گلاستر را که قصد خودکشی داشت را متعاقد می‌کند که با وجود آنکه وی به قعر پرتگاه فرو افتاده اما به طرزی معجزه‌آسا زنده متانده‌است. در این حال لیر با امیر گلاستر دیدار می‌کند و فرستاده‌ای از سوی کردلیا لیر را با خود به سمت لشگر فرانسه می‌برد. پس از رفتن آنان ازوالد به امید دریافت پاداشی، آهنگ کشتن امیر گلاستر را می‌کند که در نهایت ادگار او را می‌کشد. ادگار نامه گانریل به ادماند را در جیب ازوالد پیدا می‌کند.
صحنه هفتم: لیر در حال استراحت در چادری در لشکر فرانسویان است. بین کردلیا و پزشک معالج لیر گفتگویی در جریان است.

پرده پنجم



صحنه نخست: امیر آلبانی و ادماند در حال آماده‌کردن لشکریان برای مبارزه با لشکر فرانسه هستند. ادگار نامه گانریل را به امیر آلبانی می‌دهد.
صحنه دوم: لشکر فرانسه شکست می‌خورد و لیرشاه و کردلیا دستگیر می‌شوند.
صحنه سوم: ادماند کسی را مأمور می‌کند که لیرشاه و دخترش را در زندان بکشد.
صحنه چهارم: امیر آلبانی ادماند را به جنگ تن‌به‌تن دعوت می‌کند. ادگار وارد میدان می‌شود و با ادماند می‌جنگد و او را می‌کشد. ریگان در اثر سمی که گانریل به او داده می‌میرد و گانریل نیز بعد از مرگ ادماند خود را با خنجر می‌کشد. امیر کنت وارد می‌شود و سراغ لیرشاه را می‌گیرد. در این هنگام لیرشاه با جسد کردلیا در دست وارد می‌شود و می‌گوید که جلاد کردلیا را کشته‌است. او خبر می‌دهد که دلقک را نیز اعدام کرده‌اند و بعد از شدت غصه می‌میرد.

Sara12
02-04-2011, 07:42 PM
رؤیای شب نیمه تابستان

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/5/50/HermiaandHelena.jpg/250px-HermiaandHelena.jpg

هرمیا و هلنا؛ اثر واشنگتن آلستون

(۱۸۱۸)


رویای نیمه شب تابستان نام نمایشنامه‌ای کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۵۹۶-۱۵۹۴ نوشته شده‌است.





ماخذ نمایشنامه

برای این نمایشنامه ماخذ واحدی شناسایی نشده‌است. اما عناصر گوناگونی که آنرا تشکیل می‌دهند، موضوعات شناخته شده‌ای هستند. داستان مرکزی شاه و ملکه پریان تسوس و هیپولیتا در «حکایت شوالیه» اثر چاوسر؛ همچنین در «زندگی‌ها» اثر پلوتارک وجود دارد. طرح اصلی عاشقانه (مسیر ناهموار عشق واقعی) از شیوه نمایشی عصر الیزابت پیروی می‌کند. عنصر پری و فرشته نیز به فولکور و هم به ادبیات افسانه‌های دیرین بر می‌گردد. سرانجام، «کمدی/تراژدی» پیراموس و تیسبی نیز وجهی از حکایت کلاسیک و معروف «مسخره بازیهای اوید» است که در «حماسه زنان خوب» اثر چاوسر نیز بازگو شده‌است.[۱]
شخصیت‌های نمایش

این نمایش در ۵ پرده تدوین و دارای ۲۱ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:


تسوس: دوک حکمران آتن.
هیپولیتا: شاهزاده خانم خوب؛ نامزد تسوس که: تسوس او را از راه شمشیر به دست آورده است.
اژئوس: یک آتنی،شهروندی ساده و کله شق، پدر هرمیا.
لیساندر و دیمیتریوس: دو جوان آتنی، عاشقان هرمیا.
هرمیا: دختر زیبای اژئوس، عاشق لیساندر، که حرف هیچکس را قبول ندارد، که وقتی عصبانی است باهوشتر و زبر و زرنگتر است.
هلنا: عاشق دیمیتریوس، زیبا و بلند قامت؛ اما ساده و بی دست و پا.
فیلوستراته: رییس دربار دوک، سازمان دهنده تمام خوشگذرانی‌ها.
کوئینسی
باتوم
فلوت
سناگ
سنات
ستارولینگ
آبرون
تی تانیا
رابن گودفلو
پیزل بلاسوم
کاوب
ماث
ماستارد سید
پریان، خدمتکاران و پیشکاران.

محل وقوع حوادث نمایشنامه

آتن و بیشه‌ای در حومه آن.
خلاصه‌ای از نمایشنامه

تسوس، دوک آتن، قرار است ماه آینده، چله تابستان؛ شبی که ماه به صورت قرص کامل در می‌آید با هیپولیتا ازدواج کند. بنابراین تسوس به فیلوسترانه رییس تشریفات و جشن و سرورهای خود فرمان می‌دهد برنامه‌ای بریزد تا آن شب جوانان آتنی واقعا به عیش و نوش در آیند. اما تمام جوانان آتنی از این موضوع خوشحال نیستند. لیساندر و دیمیتریوس که از کودکی با هم دوست بوده‌اند، هر دو عاشق هرمیای زیبا و ریزه میزه دختر همسایه شان هستند و مسئله غامضی دارند. اژئوس پدر هرمیا هر دو پا را در یک کفش کرده‌است که دخترش باید شب عروسی دوک و در حضور دوک با دیمیتریوس ازدواج کند وگرنه هرمیا را می‌کشد یا به معبد کاهنان می‌فرستد که تا آخر عمر همانجا ترشیده باقی بماند، حال آنکه هیچکس در آن محله آتن نیست که نداند هرمیا از بچگی عاشق لیساندر بوده‌است...

Sara12
02-04-2011, 07:43 PM
هنری ششم: قسمت اول






http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/b/be/HenryPayne_-_ChoosingtheRedandWhiteRoses.jpg/250px-HenryPayne_-_ChoosingtheRedandWhiteRoses.jpg

صحنه‌ای از پرده چهارم نمایشنامه: هنری ششم در حال انتخاب رزهای سفید و قرمز؛ اثر هنری پین (۱۹۰۸)





هنری ششم: قسمت اول نام نمایشنامه‌ای تاریخی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۵۹۰-۱۵۹۲ نوشته شده‌است. شکسپیر شناسان عموما از این نمایشنامه به عنوان اولین نمایشنامه تاریخی که توسط او نوشته شده‌است یاد می‌کنند.





ماخذ نمایشنامه

ماخذ اصلی مواد تاریخی کتاب «سیر تاریخ انگلستان، اسکاتلند و ایرلند» اثر رافائل هالینشد (۱۵۸۶-۱۵۸۷)؛ و همچنین «اتحاد دو خانواده مشهور و درخشان لنکستر و یورک» اثر ادوارد هال (۱۵۴۷) است. همچنین دو نمایشنامه دیگر که در برگیرنده مطالب سه قسمت هنری ششم شکسپیر هستند با عنوان‌های: «اولین بخش مجادله بین دو خانواده معروف یورک و لنکستر» و «تراژدی حقیقی ریچارد دوک اهل یورک» نیز وجود دارند که نوشته شدن این دو نمایشنامه را عده‌ای به شکسپیر نسبت می‌دهند. منتقدین درباره این دو نمایشنامه و ارتباطشان با نمایشنامه هنری ششم؛ دو عقیده مختلف دارند:[۱]
اول: «مجادله» و «تراژدی حقیقی» دستنویس‌های خام و بازبینی نشده هنری ششم: قسمت‌های دوم و سوم است.
دوم: «مجادله» و «تراژدی حقیقی» توسط شکسپیر نوشته نشده‌اند و نسخه‌های تقلبی هستند.
تاریخ وقوع حوادث نمایشنامه

نمایشنامه هنری ششم در قسمت اول در بر گیرنده وقایع سال‌های ۱۴۵۳-۱۴۲۲ است. از جمله وقایع تاریخی که در نمایشنامه شکسپیر به آنها اشاره شده‌است و از جمله رویدادهای تایید شده عصر هنری ششم (تاریخ سلطنت ۱۴۷۱-۱۴۲۲) شناخته می‌شوند می‌توان به این موارد اشاره کرد:[۲]


از دست رفتن فرانسه و رشد فرقه‌های نظامی در انگلستان.
مراسم تشییع هنری پنجم (۱۴۲۲).
محاصره اورلان (۹-۱۴۲۸).
محاصره روآن، تاجگذاری هنری ششم در پاریس (۱۴۳۱).
مرگ تالبوت (۱۴۵۳).
دستگیری و اعدام ژاندارک (۱-۱۴۳۰).
ازدواج هنری ششم و مارگارت آنژو.

شخصیت‌های نمایش

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/bf/Talbot_and_Auvergne_%28Orchardson%29.jpg/250px-Talbot_and_Auvergne_%28Orchardson%29.jpg

تالبوت و کنتس آوورن؛ اثر ویلیام اُرچاردسون (۱۸۶۷)


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/7c/Joanna_d%60Arc_by_Jan_Matejko_2.jpg/250px-Joanna_d%60Arc_by_Jan_Matejko_2.jpg

ژاندارک؛ اثر یان ماتِیکو (۱۸۸۶)


این نمایش در ۵ پرده تدوین شده‌است و دارای ۳۱ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارتند از:


هنری ششم: پادشاه نوجوان انگلستان، پسر هنری پنجم.
همفری: دوک گلاستر، عموی شاه و حامی سلطنت در دوران کودکی شاه؛ دشمن ملت، عاشق جنگ و مخالف هرگونه صلح.
دوک بدفورد: عموی دیگر شاه و نایب السلطنه فرانسه.
هنری بوفورت: اسقف وینچستر و سپس کاردینال، مردی با قلبی تهی، برادر گستاخ و خودخواه پدربزرگ شاه و رقیب دوک گلاستر که اصلا ترسی از خدا یا شاه ندارد.
تامس بوفورت: دوک اگزنر، عموی پیر شاه و قیم او.
ریچارد پلانتاجنت: پسر ریچارد، ارل فقید کمبریج، بعدها دوک یورک، جانشین و وارث ریچارد دوم و رهبر خاندان یورک.
ریچارد نویل: ارل واریک؛ بعدها خالق شاهان لقب می‌گیرد، عضوی از خاندان یورک (رز سفید).
جان بوفورت: ارل و سپس دوک سامرست، از خاندان لنکستر (رز قرمز).
ویلیام دلاپول: عضو خاندان لنکستر (رز قرمز).
ارل سافوک: عضو خاندان لنکستر (رز قرمز).
باست: عضو خاندان لنکستر (رز قرمز).
لرد تالبوت: ارل شروزبری، فرمانده ارتش انگلستان، بوف وحشتناک و بدیمن مرگ؛ کابوس فرانسوی‌ها، قهرمانی خونریزتر از او هرگز شمشیر به دست نگرفت، کوتوله‌ای مسخره.
جان تالبوت: پسر بیگناه و دلیر لرد تالبوت.
ارل سالزبری: آینه کامل مردان رزم، ژنرال انگلیسی در فرانسه.
سر ویلیام لوسی: از فرماندهان ارتش انگلیس.
سر ویلیام گلانزویل: از فرماندهان ارتش انگلیس.
سر تامس گارگریو: از فرماندهان ارتش انگلیس.
سر جان فاستولف: سرهنگ انگلیسی، فردی ترسو.
دوک بورگوندی: از بستگان مادری هنری ششم، عضو ارتش انگلستان اما خائن.
شارل: ولیعهد و بعدها پادشاه فرانسه، مردی درستکار.
رین یه: دوک دانژو و پادشاه ناپل.
دوک دالانسون: ژنرال شارل.
حرامزاده اورلئان: ژنرال شارل.
ژان لاپوسل: معروف به ژاندارک، آفت انگلیسیها، از نظر فرانسویان دختری است که از آسمانها آمده و با شمشیر دبورا می‌جنگد؛ از نظر انگلیسیها دمامه‌ای پرخاشگر، عجوزه‌ای ملعون و هرزه‌ای بی حیا.
چوپان پیر: پدر ژاندارک.
کنتس آوورن: بانوی اشرافزاده انگلیسی که برای تالبوت دام می گسترد.
مارگارت: زیبای آسمانی، دختر رین یه و بعدها همسر هنری ششم.
وود ویل: افسر نگهبان برج لندن.
شهردار لندن
فرماندار پاریس
ژنرال نیروهای فرانسوی در بردو.
نجیبزادگان، زندانبانان برج، جارچی‌ها، گزمه‌ها، سربازان، توپچی‌ها، باربرها، قاصدان، ملازمان انگلیسی و فرانسوی و اشرار.

محل وقوع حوادث نمایشنامه

انگلستان و فرانسه.
خلاصه‌ای از نمایشنامه

انگلستان در سوگ «مستولی شدن ناشرافتمندانه مرگ» بر هنری پنجم؛ «آینه شاهان مسیحی» به سر می‌برد. این سوگواری سراسری و عزا هنگامی شدت می‌یابد که قاصدان خبرهای وحشتناکی از فرانسه می‌آورند، مبنی بر از دست رفتن تمامی اراضی و املاک به دست آمده در جنگ بزرگ، به تخت نشستن شارلکاخ وستمینستر را به قصر اندوه و شکست بدل می‌سازد. در لندن، شاه خردسال، هنری ششم در محاصره عموهای خود به سر می‌برد. در حالی که خیابان‌های سراسر شهر به سبب شورشهای عمال «آبی پوش» همفری گلاستر و «خرمایی پوشان» هنری بوفورت، اسقف وینچستر دچار هرج و مرج و ناآرامی است؛ عموهای شاه از سمت‌های نائب السطنه‌ای خود سوءاستفاده فراوان می‌کنند و اوضاع مملکت روز به روز به وخامت بیشتری می‌گراید. در خاک فرانسه، فرماندهان ارتش انگلیس؛ از جمله سالزبری و تالبوت (که با یک اسیر فرانسوی مبادله و آزاد گشته‌اند)، بدون پشتیبانی از انگلستان، با فرانسویان به جنگ بر می‌خیزند. در هنگامه این جنگ ناگهان اتفاق نامنتظری می‌افتد: ژاندارک؛ دختر چوپانی است که پدیدار می‌شود و ادعا می‌کند که برای کمک و نجات فرانسه «ظهور» کرده‌است. کشته شدن لردسالزبری و سر تامس گارگریو به دست ژاندارک واقعه بحرانی دیگری برای انگلستان ایجاد می‌کند... ولیعهد فرانسه و همچنین اسیر شدن تالبوت، فرمانده ارتش انگلستان.

Sara12
02-04-2011, 07:43 PM
هنری ششم: قسمت دوم


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/4/42/Henry_6-p2-poster.jpg/250px-Henry_6-p2-poster.jpg

پوستر نمایش هنری ششم: قسمت دوم؛ به کارگردانی مایکل بوید (۲۰۰۰)




هنری ششم: قسمت دوم نام نمایشنامه‌ای تاریخی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۵۹۰-۱۵۹۲ نوشته شده‌است.

ماخذ نمایشنامه

ماخذ اصلی مواد تاریخی کتاب «سیر تاریخ انگلستان، اسکاتلند و ایرلند» اثر رافائل هالینشد (۱۵۸۶-۱۵۸۷)؛ و همچنین «اتحاد دو خانواده مشهور و درخشان لنکستر و یورک» اثر ادوارد هال (۱۵۴۷) است. همچنین دو نمایشنامه دیگر که در برگیرنده مطالب سه قسمت هنری ششم شکسپیر هستند با عنوان‌های: «اولین بخش مجادله بین دو خانواده معروف یورک و لنکستر» و «تراژدی حقیقی ریچارد دوک اهل یورک» نیز وجود دارند که نوشته شدن این دو نمایشنامه را عده‌ای به شکسپیر نسبت می‌دهند. منتقدین درباره این دو نمایشنامه و ارتباطشان با نمایشنامه هنری ششم؛ دو عقیده مختلف دارند:[۱]
اول: «مجادله» و «تراژدی حقیقی» دستنویس‌های خام و بازبینی نشده هنری ششم: قسمت‌های دوم و سوم است.
دوم: «مجادله» و «تراژدی حقیقی» توسط شکسپیر نوشته نشده‌اند و نسخه‌های تقلبی هستند.
تاریخ وقوع حوادث نمایشنامه

نمایشنامه هنری ششم در قسمت دوم در بر گیرنده وقایع سال‌های ۱۴۵۵-۱۴۴۵ است. از جمله وقایع تاریخی که در نمایشنامه شکسپیر به آنها اشاره شده‌است و از جمله رویدادهای تایید شده عصر هنری ششم (تاریخ سلطنت ۱۴۷۱-۱۴۲۲) شناخته می‌شوند می‌توان به این موارد اشاره کرد:


جنگ‌های گل رز
قتل همپفری دوک لنکستر (۱۴۴۷)
شورش جک کید (۱۴۵۰)
پیروزی یورک‌ها در سنت آلبنز (۱۴۵۵)

شخصیت‌های نمایش

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/cb/Cardinal_Beaufort%27s_bedchamber_by_Joshua_Reynold s.jpg/250px-Cardinal_Beaufort%27s_bedchamber_by_Joshua_Reynold s.jpg

خوابگاه کاردینال بوفورت؛ اثر جاشوا رینولدز (۱۷۸۸)


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/54/The_Penance_of_Eleanor_%28Abbey%29.jpg/250px-The_Penance_of_Eleanor_%28Abbey%29.jpg

توبه و طلب بخشش الینور کابهم (دوشس گلاستر)؛ اثر ادوین آستین ابی (۱۹۰۰)


این نمایش در ۵ پرده تدوین شده‌است و دارای ۴۷ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارتند از:


هنری ششم: پادشاه انگلستان؛ اکنون به سنی که خود قادر به حکومت باشد رسیده‌است، ولی شاهی رقت انگیز، ضعیف و کاملا منفی است. ترحم احمقانه او بیش از آنست که بتواند شاهی خوب باشد، اما در باطن مردی پاک و مقدس است، که این روحیات کلیسایی نیز مناسب تاج شاهی نیست.
همفری: دوک گلاستر، عموی شاه و «قیم عالی»، رئیس مملکت.
کاردینال بوفورت: اسقف وینچستر، روحانی متکبر، برادر پدربزرگ شاه و رهبر خائن و مغرور مخالفان گلاستر؛ مردی که چشمان سرخ و درخشانش از کینه‌های او حکایت دارند.
دوک سافوک: سوگلی شاه؛ او کسی است که خیانت و ناپاکی اش چشمه سیمگون آب انگلستان را آلوده کرده‌است.
دوک سامرست: برادر خوب شاه و عضو جناح لنکستر (رز قرمز).
دوک باکینگهام: برادر خوب شاه و عضو جناح لنکستر (رز قرمز).
لرد کلیفورد: برادر خوب شاه و عضو جناح لنکستر (رز قرمز).
پسر لرد کلیفورد: عضو جناح لنکستر (رز قرمز).
لرد سی: برادر خوب شاه و عضو جناح لنکستر (رز قرمز).
ریچارد پلانتاجنت: یورک کوتوله کله شق که دستش را برای چنگ زدن به ماه دراز کرده؛ رهبر جناح یورک (رز سفید).
ادوارد: تلی از خشم، قلنبه‌ای گندیده و هضم نشده که رفتارش مانند هیکلش کج است.
ریچارد: پسر ادوارد.
ارل سالزبری: از جناح یورک (رز سفید).
ارل واریک: از اعضای جناح یورک (رز سفید).
جک کید: ملقب به لرد مورتیمر؛ فردی هوچی و عوامفریب.
متیو گاف: از اوباش زیر دست جک کید.
جورج بویس: از اوباش زیر دست جک کید.
جان هانلند: از اوباش زیر دست جک کید.
دیک قصاب: از اوباش زیر دست جک کید.
اسمیت بافنده: از اوباش زیر دست جک کید.
مایکل: از اوباش زیر دست جک کید.
سر همفری ستافورد و ویلیام ستافورد: دو برادر که با کید پیکار می‌کنند.
الکساندر ایدن: نجیبزاده‌ای اهل کنت که در نهایت جک کید را می‌کشد.
مارگارت دانژو: ملکه هنری ششم، شهبانویی زیبا ولی سرسخت، سنگدل و آمر با اراده‌ای پولادین.
الینور کابهم: دوشس گلاستر، زنی با روحیه‌ای تسخیر ناپذیر؛ بانویی که از ایفای نقش در نمایش پر خطر سرنوشت ابایی ندارد.
هیوم
ساوث ول: کشیشان نابکار.
مارجری جردن: جادوگر.
راجر بالینگ بروک: شعبده باز.
آسمات: شبح
سر جان استنلی: محافظ دوشس گلاستر در تبعید.
لرد اسکیلز: فرمانده برج لندن.
ووکس: نامه رسان.
کاپیتان کشتی
ناخدا
دستیار ناخدا
والتر ویتمور: قاتل دوک سافوک.
تامس هورنر، زراد و پیتر دستیارش.
شهردار سنت آلبنز.
کشیش شهر چاتام.
سیمپکاکس، شیاد و همسرش
نجیبزادگان، ملازمان، دادخواهان، گزمه‌ها، سربازان، نگهبانان، پیک‌ها، جارچیان، شهروندان و اراذل و اوباش.

Sara12
02-04-2011, 07:43 PM
دو نجیب‌زاده ورونایی




http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/44/Valentine_and_Proteus.jpg/200px-Valentine_and_Proteus.jpg

والنتاین و پروتئوس، طرحی از هنری کرتنی سلاس (۱۸۳۰)




دو نجیب‌زاده ورونایی نام نمایشنامه‌ای کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۵۹۴-۱۵۹۲ نوشته شده‌است.





ماخذ نمایشنامه

داستان درگیری «پروتئوس-جولیا» نزدیکترین تطابق را با درگیریهای دو شخصیت «فلیکس-فلیسمنا» در رمان دیانا انامورادا، اثر عاشقانه اسپانیایی نوشته خورخه دو مونته مایر در سال ۱۵۸۲ دارد. برای بقیه نمایشنامه تطابق دیگری پیدا نشده‌است، اما رفاقت بین رقبا در مثلث‌های عشقی در ادبیات رنسانس متداول بوده‌است.[۱]
شخصیت‌های نمایش

این نمایش در ۵ پرده تدوین و دارای ۱۳ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:


والنتاین: جنتلمن و از خاندانی خوب، دوستی واقعی و همیشه عاشق.
پروتئوس: بدجنس و رنگ عوض کن؛ خائن به مقام دوستی و عشق.
سیلویا: بانویی مطبوع و زیبا، دختر دوک میلان و معشوقه والنتاین.
ژولیا: دوستدار همیشگی پروتئوس که به ناگزیر به لباس پسران در می‌آید.
ثوریو: عاشق و خواستگار ثروتمند و دست و پا چلفتی سیلویا؛ رقیب زشت و ابله والنتاین.
عالیجناب اگلامور
آنتونیو
دوک میلان
اسپید
لانس
کرب
لوستا
پانتینو
راهزنان بیشه‌های بیرون مانتوآ، خدمتکاران، نوازندگان، قراولان.

محل وقوع حوادث نمایشنامه

ورونا، میلان و بیشه‌ای نزدیک مانتوآ.
خلاصه‌ای از نمایشنامه

پروتئوس و والنتاین دو جنتلمن جوان از اهالی ورونا که سالها دوستان خوب و معتمد هم بوده‌اند با مسافرت والنتاین به میلان و دربار امپراتور از هم جدا می‌شوند. پروتئوس که عاشق ژولیای آسمانی است در شهر باقی می‌ماند تا شاید به کام دل برسد. پروتئوس نزدیک است که به کام دل خود برسد که به وسیله پدرش که از ماجرا با خبر شده‌است و معتقد است که : برای مرد هیچ خوبیت ندارد که در جوانی سیر و سفر نکند به دنبال والنتاین به میلان فرستاده می‌شود...

Sara12
02-04-2011, 07:43 PM
کمدی اشتباهات

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/79/ComedyErrors1.JPG/200px-ComedyErrors1.JPG

برادران درومیو، طرح روی دیباجه نمایشنامه کمدی اشتباهات در سال
۱۸۹۰


کمدی اشتباهات نام نمایشنامه کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال ۱۵۹۴-۱۵۹۲ نوشته شده‌است.

ماخذ نمایشنامه

نمایشنامه کمدی لاتینی مناخمی یا دوقلوها اثر پلاتوس ماخذ اصلی است. تشابه دو خدمتکار دوقلو و اربابان دوقلو و همچنین پرده سوم نمایشنامه، احتمالا از نمایش آمفیترو که باز اثر دیگری از پلاتوس است اقتباس شده‌است.[۱]
شخصیت‌های نمایش

این نمایش در ۵ پرده تدوین و دارای ۱۳ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:


سولینوس: دوک افه سوس، حاکمی که عدل و داد را با ترحم معتدل می‌کند.
اژئون: تاجر پیری از جزیره سیراکیوس.
امیلیا: راهبه‌ای در شهر افه سوس که بعد معلوم می‌شود زن اژئون است.
آنتی فلوس افه سوس و آنتی فلوس سیراکیوس: برادران دوقلو، فرزندان اژئون و امیلیا.
درومیوی افه سوس و درومیوی سیراکیوس: برادران دوقلو، خدمتکاران آنتی فلوس‌ها.
آدریانا
لوسیانا
یک رقاصه
پینچ
بالتازار
آنجلو
زندانبانان، افسران، تاجران و پیشخدمت های در خدمت دوک.

محل وقوع حوادث نمایشنامه

شهر افه سوس.
خلاصه‌ای از نمایشنامه

به دلیل دشمنی طولانی بین اهالی دو شهر افه سوس و سیراکیوس در روم غربی، اژئون که بازرگانی مسن و اهل سیراکیوس است در سفر به شهر رقیب و دشمن به وسیله مردان سولینوس دستگیر و محکوم به مرگ می‌شود. هنگامی که اژئون در حضور دوک است با تعریف زندگی غم آلود و پردرد خود احساس ترحم دوک را بر می‌انگیزد و از او یک روز مهلت می‌گیرد تا پولی که برای فدیه و آزاد سازی او مقرر شده‌است فراهم کند...

Sara12
02-04-2011, 07:44 PM
هیاهوی بسیار برای هیچ

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/bd/Much_Ado_Quarto.JPG/180px-Much_Ado_Quarto.JPG

روی جلد نمایشنامه هیاهوی بسیار برای هیچ، چاپ شده در سال ۱۶۰۰ میلادی




هیاهوی بسیار برای هیچ نام نمایشنامه‌ای کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۶۰۰-۱۵۹۸ نوشته شده‌است.

ماخذ نمایشنامه

طرح اصلی تهمت‌های رذیلانه در مورد کلادیو و هه رو به طور مستقیم یا غیرمستقیم، از داستان «دن تیمبرو و فنیسیا» در رمان کوتاه بندلو گرفته شده؛ که خود برگرفته از داستانی است بسیار کهنتر. برخی جزییات پرده فریب دادن ممکن است توسط داستان مشابهی از شخصیت های آریودانت و جنورا در حماسه «اورلاندو فوریوزو» اثر آربوستو، شاعر حماسه سرای قرن شانزدهم ایتالیا باشد.[۱]
شخصیت های نمایش

این نمایش در ۵ پرده تدوین شده است و دارای ۱۶ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت های اصلی نمایشنانه عبارتند از:


دون پدرو: شاهزاده خوش مشرب آراگون.
دون ژوآن: برادر ساکت، شوم، فتنه انگیز و حرامزاده دون پدرو.
لئوناتو: ریش سفید جمع، فرماندار مسینا.
کلودیو: رجل اعیانزاده فلورانسی، مسیو عشق، در خدمت دون پدرو.
هه رو: دختر ریزه میزه لئوناتو، همنام هه رو دختر زئوس پادشاه خدایان آتن.
بندیک
بئاتریس
براچیو
کنراد
مارگارت
اورسلا
داگبری
ورجس
آنتونیو
بالتازار
کشیش فرانسیس
مستخدمان، قاصدان، خادم کلیسا، قبرکن، نگهبانان

محل وقوع حوادث نمایشنامه

شهر مسینا.
خلاصه ای از نمایشنامه

دون پدرو، شاهزاده خوشنام و حاکم آراگون؛ پس از درگیریهای تقریبا بدون خونریزی با برادر خوانده اش دون ژوآن، همراه او به مسینا می آید تا چند روزی را میهمان عالیجناب لئوناتو، حکمران این دوک نشین ساحلی باشند...

Sara12
02-04-2011, 07:44 PM
آنتونیوس و کلئوپاترا




آنتونیوس و کلئوپاترا یکی از نمایشنامه‌های عشاق اثر ویلیام شکسپیر است. این نمایشنامه، آنتونی سردار بزرگ رومی، را چون عاشق دل باخته‌ای مجسم می‌کند که به قدری در دام عشق کلئوپاترا، ملکه مصر، اسیر گشته که سلطنت و لشکرکشی و مسئولیت‌های دیگر خود را به عنوان یک سردار رومی به هیچ می‌شمارد. و اگرچه ضرورت اقتضا می‌کند که به خاطر سازش با همکار خود قیصر اکتاویوس به روم بازگردد و با خواهر او ازدواج کند. عشق کلئوپاترا بار دیگر باعث می‌شود که همه چیز را ترک کند و به مصر بازگدد. عاقبت رقابت سیاسی بین دو سردار رومی منجر به جنگ می‌شود و آنتونی شکست می‌خورد و خودکشی می‌کند. کلئوپاترا هم پس از مرگ دل دادهٔ خود برای این که به عنوان اسیر در رکاب قیصر اکتاویوس به روم نرود، دست به خودکشی می‌زند.
تاریخ و منابع نمایشنامه

نمایشنامهٔ غم انگیز آنتونی و کلئوپاترا ظاهراً در سال ۱۶۰۶ یا ۱۶۰۷ به رشتهٔ تحریر درآمد و در حقیقت مکمل نمایشنامهٔ ژولیوس سزار است که در سال ۱۵۹۹ نوشته‌است.
موضوع نمایشنامه از تاریخ پلوتارک، مورخ یونانی قرن دوم میلادی، به نام «زندگانی مارکوس آنتونیوس» اقتباس گشته. این نمایشنامه پس از ترجمه از زبان یونانی به فرانسه در سال ۱۵۷۹ به انگلیسی ترجمه شد و چاپ دوم آن در سال ۱۵۹۵ آماده گشت. در مورد ژولیوس سزار شکسپیر قطعات مناسبی را از کتاب پلوتارک انتخاب کرد و نمایشنامه را طبق دلخواه خود تنظیم نمود ولی در مورد آنتونی و کلئوپاترا کار او آسان تر شد، زیرا داستان پلوتارک را تقریباً بدون تقییراتی به صورت نمایشنامه درآورد.

Sara12
02-04-2011, 07:44 PM
پریکلس، شاهزاده تایر


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/2/27/Pericles_title_page.jpg/200px-Pericles_title_page.jpg http://bits.wikimedia.org/skins-1.5/common/images/magnify-clip.png
نسخه از نمایشنامه پریکلس، شاهزاده تایر؛ چاپ شده در سال ۱۶۱۱


پریکلس، شاهزاده تایر نام نمایشنامه‌ای کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۶۰۸-۱۶۰۷ نوشته شده‌است.

ماخذ نمایشنامه

داستان پریکلس بسیار قدیمی است و تقریبا در تمامی زبان‌های اروپایی یافت می‌شود. در زمان شکسپیر توسط «لارنس تواین» در داستانی به صورت نثر به نام «الگوی ماجراهای دردناک» (۱۵۶۷ و چاپ دوم ۱۶۰۷) به زبان انگلیسی گردآوری شد. شکل انگلیسی قدیمیتر این داستان در حماسه‌های نظم «کانفیسو آمانتیس» (۱۳۹۰) و بعدها در «آپولونس اهل تایر» اثر شاعر قرن شانزدهم انگلیس «جان گاور» وجود دارند. همچنین داستانی به نام «ماجراهای دردناک شاهزاده پریکلس اهل تایر» اثر «جورج ویلکنز» وجود دارد که از نمایشنامه شکسپیر که ظاهرا پس از آن نوشته شده‌است یاد می‌کند. گرچه ارتباط بین نمایشنامه شکسپیر و این داستان مشکوک به نظر می‌رسد؛ به نظر بعضی از منتقدین ماخذ اصلی مورد استفاده شکسپیر؛ فقط تواین و گاور شناخته می‌شوند.[۱]
شخصیت‌های نمایش

این نمایشنامه در ۵ پرده تدوین شده‌است و دارای ۱۸ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارتند از:


گاور: جان گاور، شاعر انگلیسی (۱۳۲۵-۱۴۰۸)، سردسته خوانندگان کُر و معرفی کننده نمایش.
آنتیاخوس: پادشاه رذل و شرور آنتیاخ.
پرنسس: دختر آنتیاخوس، خوش اندام، شاد، با صورت پر.
پریکلس: شاهزاده تایر
ثائیسا: شاهزاده خانمی بی اندازه با تقوا، دختر سیمونیوس (پادشاه پنتاپولیس) و همسر پریکلس.
مارینا: دختر زیبای پریکلس و ثائیسا.
لیخوردیا: پرستار مارینا.
سرمیون: پزشک حاذق افه سوس، معجزه گر.
دیانا: الاهه شهر افه سوس.
ثالیارد: مردی از دربار آنتیاخوس، فردی جانی در استخدام شاه.
هلیکانس
اسکانس
کلئون
دیونیزا
سیموتیدس
فیلمون
لئونی
رییس گزمه‌های شهر
لردها، بانوان اشرافی، شوالیه‌ها، راهزنان دریایی، ملاحان، ماهیگیران و قاصدها.

محل وقوع حوادث نمایشنامه

آنتیاخ، تایر، تارسوس، پنتاپولیس، افه سوس و میتلین؛ یونان.
خلاصه نمایشنامه

گاور، در نقش معرفی کننده داستان نمایش، در آغاز نمایش فاش می‌کند که پریکلس شاهزاده تایر به شهر آنتیاخ آمده و در پی ماجراجویی‌ها، خواستار ازدواج با دختر زیبای آنتیاخوس است. اما شرطی که شاه برای ازدواج او با دختر خود نهاده‌است حل کردن معمایی است که ریشه آن موضوع زنا با محارم است؛ موضوعی که گویا رازی هولناک در دربار را در خود دارد. پریکلس (در مقابل درباریان و شاه) در پاسخ به معما چنان ظریفانه سخن می‌گوید که معنای آنرا تنها شاه و دخترش می‌فهمند. اگرچه مجلس با شوخی و خنده به پایان می‌رسد، پریکلس همان شب از ترس جان خویش از شهر می‌گریزد و به دیار خود باز می‌گردد. گرچه در آنجا هم در خوف گرفتار شدن به غضب آنتیاخوس کبیر و سهمگین است. بنابراین او پادشاهی کوچک خود را در دست هیلکانس؛ از مردان وفادار خود می‌گذارد و با کشتی به سرزمین دور تارسوس در مقدونیه می‌رود؛ و این درست همان شبی است که ثالیارد، بزرگترین آدمکش دربار آنتیاخوس، به شهر تایر وارد می‌شود...
در پایان پرده پنجم گاور به عنوان موخره نمایش را چنین جمع بندی می‌کند:
در آنتیاخوس و دخترش
شهوت دیوصفتی را دیدید که به مکافاتش رسیدند
در پریکلس و همسر و دخترش نیز تقوای حق را دیدید که
گرچه از تقدیر ضربه‌ها دیدند؛ به رهنمایی یزدان رستگاری آمد
و تاج شادی‌های جهان را بر سرشان نهاد.

Sara12
02-04-2011, 07:45 PM
حکایت زمستان




http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/09/John_Opie_-_Winter%27s_Tale%2C_Act_II._Scene_III.jpg/300px-John_Opie_-_Winter%27s_Tale%2C_Act_II._Scene_III.jpg http://bits.wikimedia.org/skins-1.5/common/images/magnify-clip.png
صحنه ای از پرده سوم نمایشنامه حکایت زمستان اثر جان اپی (۱۷۹۳). آنتیگونوس در حال ادای سوگند وفاداری به لئونتس؛ در تلاش برای نجات جان دختر لئونتس.




حکایت زمستان نام نمایشنامه‌ای کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۶۱۱-۱۶۱۰ نوشته شده‌است

ماخذ نمایشنامه

ماخذ اصلی این نمایشنامه، حکایت عاشقانه و روستایی «پیروزی زمان» اثر رابرت گرین (۱۵۸۸، چاپ دوم ۱۶۰۷) نویسنده هم عصر شکسپیر است؛ اما تغییرات بسیاری در داستان او داده شده‌است. از جمله این تغییرات می‌توان به: زنده نگه داشته شدن ملکه مظلوم، حذف یک خواسته ناشایست شاه و خودکشی نکردن شاه در انتهای داستان نام برد. زنده شدن مجسمه ملکه ممکن است از افسانه‌های «پیگمالیون» یا «آلستیس» یونان باستان، استخراج شده باشد.[۱]
شخصیت‌های نمایش

این نمایش در ۵ پرده تدوین شده‌است و دارای ۱۹ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی عبارتند از:


لئونتس: پادشاه جزیره سیسیل، دوست زمان کودکی و نوجوانی پولیکسینس.
هرمیون: ملکه لئونتس، موجودی باارزش، صبور در زمان سختی‌ها.
پولیکسینس: پادشاه بوهیمیا و میهمان دربار شاه سیسیل.
کامیلو: مشاور نیکوکار و قابل اعتماد لئونتس.
پائولینا: بانوی نیک دربار، از ندیمه‌های ملکه هرمیون.
آنتیگونوس: شوهر پائولینا.
مامیلیوس: فرزند شاه و ملکه سیسیل.
کلئومینس
دیون
امیلیا
آرخیداموس
تایم
فلوریتزل
پردیتا
گله بان پیر
دلقک
موپسا
دورکارس
آتولیکوس
لردها، بانوان درباری، پیشکاران، زندانبانان، ماموران دادگاه‌های قضاوت، خدایان جنگل برای رقص، چوپانان و نگهبانان.

محل وقوع حوادث نمایشنامه

جزیره سیسیل و بوهیمیا.
خلاصه‌ای از نمایشنامه

لئونتس با خشنودی تمام سرگرم پذیرایی از پولیکسینس پادشاه بوهیمیا و دوست زمان کودکی خویش است؛ ولی چون هرچه تعارف می‌کند نمی‌تواند مهمان خود را متقاعد سازد که تمام زمستان را نزد او بماند، از همسر خود خواهش می‌کند با اصرار از مهمان موافقتش را جلب کند. وقتی ملکه موافقت میهمان را به سهولت کسب می‌کند؛ این باعث برانگیخته شدن شک و تردید لئونتس می‌شود و به این خیال می‌افتد که باید بین این دو سر و سری نهفته باشد. این احساس شک شاه به زودی به مشغله فکری شبانه روزی او تبدیل می‌شود؛ به طوری که به یکی از مشاوران وفادار خود به نام کامیلو دستور می‌دهد که پولیکسینس را مسموم کند؛ ولی کامیلیو که به بی گناهی پولیکسینس ایمان دارد، او را از خطری که در کمینش است آگاه می‌کند و مقدمات فرار شبانه او را فراهم می‌کند و خود نیز همراه او از دربار سیسیل می‌گریزد...

Sara12
02-04-2011, 07:45 PM
رام کردن زن سرکش



http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/cf/The_Shrew_Katherina_%28Hughes%29.jpg/250px-The_Shrew_Katherina_%28Hughes%29.jpg

کاترینا؛ اثر ادوارد رابرت هیوز (۱۸۹۸)


رام کردن زن سرکش نام نمایشنامه‌ای کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۵۹۷-۱۵۹۴ نوشته شده‌است.

ماخذ نمایشنامه

ارتباط نمایشنامه رام کردن زن سرکش شکسپیر با یک نمایشنامه دیگر به نام یک سرگذشت مطبوع و خودبینانه به نام رام کردن زن سرکش (۱۵۹۴) اثر نمایشنامه نویسی ناشناس همواره مورد بحث شکسپیر شناسان بوده‌است. اکثر شکسپیر شناسان معتقدند که آن اثر، منبع مستقیم نمایشنامه شکسپیر بوده و بعضی نیز بر این اعتقادند که وجهه‌ای ناقص و تحریف شده از آن است. تمام عناصر مختلف طرح داستان نیز در هر دو نمایشنامه مشترکند. موضوع زن سرکش نیز در کمدی‌های دوران الیزابت وجود داشته‌است. یک مثال آن «شوخی شاد یک همسر سرکش و ملعون و جا گرفتنش در دل مورل به خاطر رفتار خوبش» (۱۵۶۰) است. زیربنای معاشقه رویایی خواهر جوان نیز به منظومه ای سوپوزتو اثر شاعر قرن چهاردهم ایتالیا اریوستو مشابهت دارد.[۱]
شخصیت‌های نمایش

این نمایش دارای یک پیش پرده و نمایشنامه‌ای در ۵ پرده‌است. شخصیت‌های پیش پرده عبارتند از:


کریستوفر سلای: یک سرهم بند مست.
یک لرد، یک بانو، یک امربر، بازیگران، شکارچیان و خدمتگزاران.

نمایشنامه دارای ۱۵ شخصیت است. شخصیت‌های نمایشنامه عبارتند از:


باپتیستا ملونا: نجیبزاده‌ای ثروتمند، اهل پادوآ
کاترینا: دختر بزرگ و زیبای باپتیستا، تنها عیب او ستیزه جویی و تمایل به گستاخی تحمل ناپذیر اوست.
بیانکا: خواهر کوچکتر و نقطه مقابل کاترینای وحشی. الاهه‌ای از مهربانی و ظرافت.
پتروچیو: بی تربیتی کله پوک، ابلهی فحاش و در عین حال نجیبزاده‌ای از ورونا که تصمیم دارد کاترینا را رام و تصاحب کند.
وینچنتیو: نجیبزاده‌ای سالخورده از پیزا.
لوچنتو: پسر وینچنتو؛ جوانی مقبول و با محبت، عاشق بیانکا
هورتنسیو و گرمیو: خواستگاران بیانکا.
ترانیو و بیوندلو: خدمتکاران لوچنتو.
گرومیو و کروتیس: خدمتکاران پتروچیو.
یک خیاط، یک بیوه زن، یک خراز

محل وقوع حوادث نمایشنامه

پادوآ و خانه ییلاقی پتروچیو.
خلاصه نمایشنامه



پیش نمایش: کریستوفر سلای درویش آب زیرکاه شهر شبی مست و خراب در گوشه خیابان افتاده‌است. لردی او را به قصر خود می‌برد. این لرد برای تفریح و خنده دستور می‌دهد پیش از آنکه مردک از خواب مستی بیدار شود؛ او را به بهترین اتاق‌های قصر ببرند و بهترین البسه فاخر را بر او بپوشانند. وقتی کریستوفر سلای از خواب مستی بیدار می‌شود خود را در میان خیل خدمتکاران رنگارنگ می‌بیند که در حال تعظیم و تکریم او هستند؛ از جمله پسری که در لباس و آرایش زنان نقش همسر او را بازی می‌کند. این همسر با نوازش به وی تبریک می‌گوید که او سرانجام از حالت غش و اغمای پانزده ساله مرض از دست دادن مشاعر بهبود یافته‌است. برای جشن و سرور و طرب، به منظور جلوگیری از بازگشت مرض بر اثر فکر و خیال، دستور داده می‌شود گروهی از بازیگران دوره گرد را به قصر آورند و نمایش رام کردن زن سرکش را در حضور عالیجناب بازی کنند.
نمایشنامه: باپتیستا ملونا بازرگانی بسیار ثروتمند اهل پادوآ دو دختر دارد. دختر بزرگتر، کاترینا، به سبب کارها و روحیه شیطانی و تخسی که دارد در شهر و دیار خود شهرت دارد و به این علت بی شوهر مانده‌است. حال آنکه خواهر کوچکترش، بیانکا، که محجوب و سر به زیر است خواستگاران بسیار دارد. ولی پدر از پذیرفتن و دادن پاسخ مساعد به خواستگاران خودداری می‌کند؛ مگر آنکه اول برای دختر بزرگتر شوهری پیدا شود...