sorna
02-03-2011, 11:55 PM
در تاريخ ايران كسان بسياري بودهاند كه در خردسالي بر تخت سلطنت نشستهاند. زيرا سلطنت در يك سلسله پادشاهي بر اساس توارث بود و نه شايستگي.
گويا اين قاعده به ديگر مقامات درباري هم سرايت كرد. چندان كه در دوره قاجار بسياري از مشاغل دولتي به سان ارثيه از پدر به پسر ميرسيد و حتي صغر سن نيز مانع از بركشيدن اشخاص و تكيه زدن بر جايگاههاي مهم و حساس نميشد.
براي نمونه، ميتوان به دكتر محمد مصدق، نخست وزير ايران و رهبر ملي شدن صنعت نفت اشاره كرد كه پدرش وزير دفتر ناصرالدينشاه و مادرش نوه عباسميرزا بود. خاله او نيز با مظفرالدين شاه ازدواج كرد و ملكه ايران شد و در نتيجه محمدعليشاه پسرخاله وي به شمار ميآمد.
اين جايگاه خانوادگي موجب شد كه محمد در ۱۳ سالگي با لقب مصدقالسلطنه، رييس استيفاي خراسان يا به لفظ امروز مدير كل امور اقتصادي و دارايي استان خراسان شود. هرچند كه او بعدها يكي از خوشنامترين و مردمگراترين سياستمداران ايراني شد، اما طبيعي است كه اين مقام با آن سن و سال تناسب نداشت.
نمونه جالبتر و پيش تر از دكتر مصدق، حسن مستوفي است كه در هفت سالگي مستوفيالممالك ايران شد. جدّ او ميرزا حسن و پدرش ميرزا يوسف هر دو مستوفي الممالك بودند و پدرش در رديف پرنفوذترين رجال دوران ناصري قرار ميگرفت.
باغ حسنآباد، كه ميدان حسنآباد نامش را از آن گرفته است، با مساحتي بالغ بر۳۰۰ هزارمتر مربع، ملك موروثي ميرزا يوسف بود و يوسفآباد نيز به وسيله همو آباد و به اين نام خوانده شد. همچنين، بيشتر زمينهاي ونك براي او بود و خانهاش در حوالي چهارراه گلوبندك هفت هكتار وسعت داشت.
در دربار، ميرزا يوسف را "آقا" مي خواندند و گفتهاند كه هرچه روي كاغذ مي نوشت، ناصرالدين شاه امضا مي كرد و مي گفت: "هرچه آقا گفته صحيح است." با اين حال، اين پايه از قدرت و ثروت براي او كافي نبود و ميكوشيد تا به مقام صدارت عظما برسد. از همين جا بود كه داستان مستوفيالممالكي فرزندش، حسن، آغاز شد.
اما قبل از آن بايد بدانيم كه مقام مستوفيالممالك چگونه مقامي بود؟ مستوفيالممالك رييس مستوفيان بود و مستوفيان كساني بودند كه وظيفه استيفاي اموال دولت را برعهده داشتند يا به عبارت ديگر رسيدگي به دخل و خرج مملكت از تعيين ماليات گرفته تا وصول و خرج آن با ايشان بود. بنابراين مستوفيالممالك بالاترين مقام اقتصادي كشور به حساب ميآمد و شايد از پارهاي جهات سومين مقام پس از شاه و صدراعظم بود.
ميرزا يوسف ابتدا با همدستي ديگر درباريان و ديوانيان سنتگرا ناصرالدين شاه را تحت فشار گذارد تا صدراعظم خوش فكر و اصلاح طلب خود، يعني ميرزا حسين خان سپهسالار را عزل كند. سپس به انتظار نشست تا فرمان صدارت عظما برايش صادر شود. اما چنين نشد. زيرا شاه باطنا از توطئه او بر ضد سپهسالار ناخشنود بود.
ميرزا يوسف چاره كار را در اين ديد كه يك چند كارهاي ديوان را معطل نگاه دارد و شاه را بيش از پيش تحت فشار بگذارد. از اين رو لقب و سمت خود را به فرزند هفت سالهاش حسن داد و از كار استيفا كناره گرفت. مستوفي شدن اين پسر كه در ۱۲۹۱ق و در ۶۳ سالگي آقا به دنيا آمده بود، بر خيليها گران آمد. خصوصا بر ميرزا هدايت الله وزير دفتر- پدر دكتر محمد مصدق- كه مدتها براي تصدي مقام مستوفيالممالكي به انتظار نشسته بود. او هم استعفا داد و به خانه رفت.
البته به جهت قدرت و نفوذ ميرزا يوسف، كاري از دست كسي ساخته نبود. شاه مجبور شد كه ميرزا حسن هفت ساله را "آقا" خطاب كند و به پدر هفتاد سالهاش "جناب آقا" بگويد! او سه سال تعلل كرد و با وجود تفويض وظايف صدراعظم به ميرزا يوسف، از به كار بردن عنوان صدارت عظما براي وي خودداري كرد اما بالأخره مجبور شد كه جناب آقا را رسما صدراعظم بخواند.
اين صدارت ديرهنگام به ميرزا يوسف وفا نكرد و دو سال بعد در ۱۳۰۳ق درگذشت، اما همه مورخان عصر از حسن سلوك و مردم دارياش ياد كردهاند.
با مرگ او ميرزا حسن يازده ساله ماند و سومين مقام كشور و ثروتي بي حد و حصر. البته ميرزا هدايت الله را دوباره از خانه به ديوان آوردند تا مواظب "آقا" باشد و راه و رسم مستوفيگري را به او بياموزد.
...
گويا اين قاعده به ديگر مقامات درباري هم سرايت كرد. چندان كه در دوره قاجار بسياري از مشاغل دولتي به سان ارثيه از پدر به پسر ميرسيد و حتي صغر سن نيز مانع از بركشيدن اشخاص و تكيه زدن بر جايگاههاي مهم و حساس نميشد.
براي نمونه، ميتوان به دكتر محمد مصدق، نخست وزير ايران و رهبر ملي شدن صنعت نفت اشاره كرد كه پدرش وزير دفتر ناصرالدينشاه و مادرش نوه عباسميرزا بود. خاله او نيز با مظفرالدين شاه ازدواج كرد و ملكه ايران شد و در نتيجه محمدعليشاه پسرخاله وي به شمار ميآمد.
اين جايگاه خانوادگي موجب شد كه محمد در ۱۳ سالگي با لقب مصدقالسلطنه، رييس استيفاي خراسان يا به لفظ امروز مدير كل امور اقتصادي و دارايي استان خراسان شود. هرچند كه او بعدها يكي از خوشنامترين و مردمگراترين سياستمداران ايراني شد، اما طبيعي است كه اين مقام با آن سن و سال تناسب نداشت.
نمونه جالبتر و پيش تر از دكتر مصدق، حسن مستوفي است كه در هفت سالگي مستوفيالممالك ايران شد. جدّ او ميرزا حسن و پدرش ميرزا يوسف هر دو مستوفي الممالك بودند و پدرش در رديف پرنفوذترين رجال دوران ناصري قرار ميگرفت.
باغ حسنآباد، كه ميدان حسنآباد نامش را از آن گرفته است، با مساحتي بالغ بر۳۰۰ هزارمتر مربع، ملك موروثي ميرزا يوسف بود و يوسفآباد نيز به وسيله همو آباد و به اين نام خوانده شد. همچنين، بيشتر زمينهاي ونك براي او بود و خانهاش در حوالي چهارراه گلوبندك هفت هكتار وسعت داشت.
در دربار، ميرزا يوسف را "آقا" مي خواندند و گفتهاند كه هرچه روي كاغذ مي نوشت، ناصرالدين شاه امضا مي كرد و مي گفت: "هرچه آقا گفته صحيح است." با اين حال، اين پايه از قدرت و ثروت براي او كافي نبود و ميكوشيد تا به مقام صدارت عظما برسد. از همين جا بود كه داستان مستوفيالممالكي فرزندش، حسن، آغاز شد.
اما قبل از آن بايد بدانيم كه مقام مستوفيالممالك چگونه مقامي بود؟ مستوفيالممالك رييس مستوفيان بود و مستوفيان كساني بودند كه وظيفه استيفاي اموال دولت را برعهده داشتند يا به عبارت ديگر رسيدگي به دخل و خرج مملكت از تعيين ماليات گرفته تا وصول و خرج آن با ايشان بود. بنابراين مستوفيالممالك بالاترين مقام اقتصادي كشور به حساب ميآمد و شايد از پارهاي جهات سومين مقام پس از شاه و صدراعظم بود.
ميرزا يوسف ابتدا با همدستي ديگر درباريان و ديوانيان سنتگرا ناصرالدين شاه را تحت فشار گذارد تا صدراعظم خوش فكر و اصلاح طلب خود، يعني ميرزا حسين خان سپهسالار را عزل كند. سپس به انتظار نشست تا فرمان صدارت عظما برايش صادر شود. اما چنين نشد. زيرا شاه باطنا از توطئه او بر ضد سپهسالار ناخشنود بود.
ميرزا يوسف چاره كار را در اين ديد كه يك چند كارهاي ديوان را معطل نگاه دارد و شاه را بيش از پيش تحت فشار بگذارد. از اين رو لقب و سمت خود را به فرزند هفت سالهاش حسن داد و از كار استيفا كناره گرفت. مستوفي شدن اين پسر كه در ۱۲۹۱ق و در ۶۳ سالگي آقا به دنيا آمده بود، بر خيليها گران آمد. خصوصا بر ميرزا هدايت الله وزير دفتر- پدر دكتر محمد مصدق- كه مدتها براي تصدي مقام مستوفيالممالكي به انتظار نشسته بود. او هم استعفا داد و به خانه رفت.
البته به جهت قدرت و نفوذ ميرزا يوسف، كاري از دست كسي ساخته نبود. شاه مجبور شد كه ميرزا حسن هفت ساله را "آقا" خطاب كند و به پدر هفتاد سالهاش "جناب آقا" بگويد! او سه سال تعلل كرد و با وجود تفويض وظايف صدراعظم به ميرزا يوسف، از به كار بردن عنوان صدارت عظما براي وي خودداري كرد اما بالأخره مجبور شد كه جناب آقا را رسما صدراعظم بخواند.
اين صدارت ديرهنگام به ميرزا يوسف وفا نكرد و دو سال بعد در ۱۳۰۳ق درگذشت، اما همه مورخان عصر از حسن سلوك و مردم دارياش ياد كردهاند.
با مرگ او ميرزا حسن يازده ساله ماند و سومين مقام كشور و ثروتي بي حد و حصر. البته ميرزا هدايت الله را دوباره از خانه به ديوان آوردند تا مواظب "آقا" باشد و راه و رسم مستوفيگري را به او بياموزد.
...