PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سند ولیعهدی امام رضا(علیه السلام)



king 2011
02-02-2011, 08:22 AM
:mon820:http://img.tebyan.net/big/1389/10/6321211422275562554820773159277567100.jpg
یكی از موضع گیری های امام رضا (علیه السلام)، مفاد سند ولیعهدی امام در مقابل توطئه هاى مامون است.
موضعگیرى هشتم (مفاد دستخط امام بر سند ولیعهدى )
به باور من آنچه امام در سند ولیعهدى نوشت نسبت به موضعگیری هاى دیگرش از همه مؤثرتر و مفیدتر بود.
در آن نوشته مى بینیم كه در هر سطرى و بلكه در هر كلمه اى كه امام با خط خود نوشته معنایى عمیق نهفته و به وضوح بیانگر برنامه اش براى مواجه شدن با توطئه هاى مامون ، مى باشد.
امام با توجه به این نكته كه سند ولیعهدى در سراسر قلمرو اسلامى منتشر مى شود، آن را وسیله ابلاغ حقایقى مهم به امت اسلامى قرار داد. از مقاصد و اهداف باطنى مامون پرده برداشت و بر حقوق علویان پا فشرد و توطئه اى را كه براى نابودى آنان انجام مى شد، آشكار كرد.
امام در این سند نوشته خود را با جمله هایى آغاز مى كند كه معمولا تناسبى با موارد مشابه را نداشت . مى نویسد: (ستایش براى خداوندى است كه هر چه بخواهد همان كند. هرگز چیزى بر فرمانش نتوان افزود و از تنفیذ مقدراتش نتوان سر باز زد..)
آنگاه به جاى آنكه خداى را در برابر این مقامى كه مامون به او بخشیده سپاس گوید با كلماتى ظاهرا بى تناسب با آن مقام پروردگار را چنین توصیف مى كند:
(او از خیانت چشمها و از آنچه كه در سینه ها پنهان است آگاهى دارد).
آیا شما هم مانند من این حقیقت را مى پذیرید كه امام (علیه السلام) با انتخاب این جملات مى خواست ذهن مردم را به خیانتها و نقشه هاى پنهانى توجه دهد؟ آیا با این كلمات به مامون كنایه نمى زند تا مردم را متوجه هدفهاى ناآشكارش بنماید؟
بهر حال ، امام دستخط خود را چنین ادامه مى دهد:
(و درود خدا بر پیامبرش محمد، خاتم پیامبران ، و بر خاندان پاك و مطهرش باد..)
در آن روزها هرگز عادت بر این نبود كه در اسناد رسمى از پى درود بر پیغمبر، كلمه (خاندان پاك و مطهرش ) را نیز بیفزایند. اما امام مى خواست با آوردن این كلمات به پاكى اصل و دودمان خویش اشاره كند و به مردم بفهماند كه اوست كه به چنین خاندان مقدس و ارجمندى تعلق دارد نه مامون .
بعد مى نویسد:
(.. امیرالمؤمنین حقوقى از ما مى شناخت كه دیگران بدان آگاه نبودند).
خوب ، این چه حق یا حقوقى بود كه مردم حتى عباسیان بجز مامون آن را درباره امام نمى شناختند؟
آیا مگر ممكن بود كه امت اسلامى منكر آن باشند كه وى فرزند دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود؟! بنابراین ، آیا گفته امام اعلانى به همه امت اسلامى نبود كه مامون چیزى را در اختیارش قرار داده كه حق خود او بوده ؟ حقى كه پس از غصب دوباره داشت به دست اهلش بر مى گشت .
امام تعهد مى كند كه به مقتضاى اطاعت از خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با همه و به ویژه با عباسیان رفتار كند و این درست همان خطى است كه على (علیه السلام) نیز خود را بدان ملزم كرده بود ولى دیدیم كه چگونه همین امر باعث طردش از صحنه سیاست گردید و آن شوراى معروف ، عثمان را به جاى على به خلافت رسانید.


آرى ، حقى كه مردم آنرا نمى شناختند ((حق اطاعت )) بود. البته امام - در برابر هیچكس حتى مامون و دولتمردانش در اظهار این حقیقت تقیه نمى كرد كه خلافت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به على (علیه السلام) و اولاد پاكش مى رسید و بر همه مردم واجب است كه از آنان اطاعت كنند. این نكته را امام در نیشابور به شرحى كه گذشت اعلام كرد. او همچنین این حقیقت را در محضر دولتمردان نیز مى گفت و در برخى موارد تاكید مى كرد كه حاضران پیامش ‍ را به غایبان برسانند.
در كتاب كافى این روایت آمده كه روزى یك ایرانى از امام (علیه السلام) پرسید، آیا اطاعت از شما واجب است ؟ حضرت فرمود: بلى . پرسید: مانند اطاعت از على بن ابیطالب ؟ فرمود: بلى (1).
و از این قبیل روایات بسیار است .
دیگر از عبارات امام رضا (علیه السلام) كه در سند ولیعهدى نوشته ، اینست : (و او (یعنى مامون ) ولیعهدى خود و فرمانروایى این قلمرو بزرگ را به من واگذار كرد البته اگر پس از وى زنده باشم ...)امام با جمله (البته اگر پس از وى زنده باشم ) بدون شك اشاره به تفاوت فاحش سنى خود با مامون مى كرد و در ضمن مى خواست توجه مردم را به غیر طبیعى بودن آن ماجرا و بی میلى خودش جلب كند.
امام نوشته خود را چنین ادامه مى دهد:
(هر كس گره اى را كه خدا بستنش را امر كرده بگشاید و ریسمانى را كه هم او تحكیمش را پسندیده ، قطع كند به حریم خداوند تجاوز كرده است چه او با این عمل امام را تحقیر نموده و حرمت اسلام را دریده است ..)
امام با این جملات اشاره به حق خود مى كند كه مامون و پدرانش غصب كرده بودند. پس منظور وى از گره و ریسمانى كه نباید هرگز گسسته شود خلافت و رهبرى است كه نباید پیوندش را از خاندانى كه خدا مامور این مهم كرده گسست . سپس امام چنین ادامه مى دهد:
(.. در گذشته كسى این چنین كرد ولى براى جلوگیرى از پراكندگى در دین و جدایى مسلمین اعتراضى به تصمیمها نشد و امور تحمیلى به عنوان راه گریز تحمل گردید(2)..)
در اینجا مى بینیم كه گویا امام به مامون كنایه مى زند و به او مى فهماند كه باید به اطاعت وى درآید و بر تمرد و توطئه علیه وى و علویان و شیعیانش اصرار نورزد. امام با اشاره به گذشته ، دورنماى زندگى على (علیه السلام) و خلفاى معاصرش را ارائه مى دهد كه چگونه او را به ناحق از صحنه سیاست راندند و او نیز براى جلوگیرى از تشتت مسلمانان ، بر تصمیمهایشان گردن مى نهاد و تحمیل هایشان را نیز تحمل مى نمود.
سپس چنین مى افزاید:
http://img.tebyan.net/big/1389/11/2313929301121471925714711723017720411271.jpg
(.. خدا را گواه بر خویشتن مى گیرم كه اگر رهبرى مسلمانان را به دستم دهد با همه به ویژه با بنى عباس به مقتضاى اطاعت از خدا و سنت پیامبرش عمل كنم ، هرگز خونى را بناحق نریزم و نه ناموس و ثروتى را از چنگ دارنده اش بدر آورم مگر در آنجا كه حدود الهى مرا دستور داده است ..)
اینها همه جنبه گوشه زدن به جنایات بنى عباس را دارد كه چه نابسامانی هایى در زندگى علویان پدید آوردند و چه جانها و خانواده هایى كه به دست ایشان تارومار گردید.
امام تعهد مى كند كه به مقتضاى اطاعت از خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با همه و به ویژه با عباسیان رفتار كند و این درست همان خطى است كه على (علیه السلام) نیز خود را بدان ملزم كرده بود ولى دیدیم كه چگونه همین امر باعث طردش از صحنه سیاست گردید و آن شوراى معروف ، عثمان را به جاى على به خلافت رسانید.
پیروى از خط و برنامه على (علیه السلام) براى مامون و عباسیان نیز قابل تحمل نبود و آن را به زیان خود مى دیدند.
بهر حال ، امام با ذكر این مطالب تفاوت فاحش میان سبك حكمرانى اهل بیت با سبك سیاست دشمنانشان را بیان مى كند.
هر كس گره اى را كه خدا بستنش را امر كرده بگشاید و ریسمانى را كه هم او تحكیمش را پسندیده ، قطع كند به حریم خداوند تجاوز كرده است چه او با این عمل امام را تحقیر نموده و حرمت اسلام را دریده است .

امام همچنین این جمله را مى افزاید: (.. اگر چیزى از پیش از خود آوردم ، یا در حكم خدا تغییر و دگرگونى درانداختم ، شایسته این مقام نبوده خود را مستحق كیفر نموده ام و من به خدا پناه مى برم از خشم او...) ایراد این جمله براى مبارزه با عقیده رایج در میان مردم بود كه علماى ناهنجار چنین به ایشان فهمانده بودند كه خلیفه یا هر حكمرانى مصون از هرگونه كیفر و بازخواستى است چه او در مقامى برتر از قانون قرار گرفته و اگر دست به هر جرم و انحرافى بیالاید كسى نباید بر او خرده بگیرد تا چه رسد به قیام بر ضد او.
امام (علیه السلام) با توجه به شیوه مامون و سایر خلفاى عباسى مى خواهد این معنا را به همگان تفهیم كند كه فرمانروا باید پاسدار نظام و قانون باشد نه آنكه مافوق آن قرار بگیرد. از این رو نباید هرگز از كیفر و بازخواست بگریزد.
آنگاه براى اعلام عدم رضایت خویش به قبول ولیعهدى و نافرجام بودن آن به صراحت چنین بیان مى دارد: (.. جفر و جامعه خلاف آن را حكایت مى كنند..) یعنى بر خلاف ظاهر امر كه حاكى از دستیابى من به حق امامت و خلافت مى باشد، من هرگز آن را دریافت نخواهم كرد.
افزون بر این ، امام مى خواهد كه با ذكر این حقیقت به ركن دوم از اركان امامت امامان راستین اهل بیت نیز اشاره كند كه عبارت است از آگاهى به امور غیبى و علوم ذاتى كه خداوند تنها ایشان را بدین جهت بر دیگران امتیاز بخشیده است .
جفر و جامعه دو جلد از كتابهایى است كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) بر امیرالمؤ منین على (علیه السلام) املا فرموده و او نیز آنها را به خط خود نوشته است . امامان برخى از این كتاب ها را به برخى از شیعیان پر ارج خویش ‍ نشان داده و در موارد متعددى در احكام بدانها استناد جسته اند(3).
امام (علیه السلام) پس از اعلام كراهت و اجبار خویش در قبول ولیعهدى با صراحت كامل مى نویسد: (. ولى من دستور امیرالمؤمنین (یعنى مأمون ) را پذیرفتم و خشنودیش را بدین وسیله جلب كردم ..) معناى این عبارت آن است كه اگر امام ولیعهدى را نمى پذیرفت به خشم مامون گرفتار مى آمد و همه نیز معناى خشم خلفاى جور را بخوبى مى دانستند كه براى ارتكاب جنایت و تجاوز، به هیچ دلیلى نیازمند نبودند. و بالاخره امام (علیه السلام) در پایان دستخط خویش بر ظهر سند ولیعهدى تنها خداى را بر خویشتن شاهد مى گیرد و هرگز مامون یا افراد دیگر حاضر در آن مجلس ‍ را به عنوان شهود برنمى گزیند؛ چه مى دانست كه در دلهایشان نسبت به وى چه مى گذشت . اهمیت این نكته آنجا روشن مى شود كه مى بینیم مامون با خط خویش سند مزبور را مى نویسد آن هم با متنى بسیار طولانى و بعد به امام مى گوید: (موافقت خود را با خط خویش بنویس و خدا و حاضرین را نیز شاهد بر خویشتن قرار بده ).
آرى ، كسانى كه در آن ایام و در چنان شرایطى مى زیستند بخوبى مقاصد امام را از جملاتى كه بر ظهر سند ولیعهدى نوشته بود مى فهمیدند و خیلى بهتر از ما كلمه این دستخط را در ذهن خود هضم مى كردند.