PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تیپ شناسی شخصیتی



R A H A
02-01-2011, 11:20 PM
یکی از موضوعات بحث بر انگیز روانشناسی تیپ شناسی شخصیتی است . این بحث خصوصاً برای اشخاصی که در تعامل کاری شغلی زیادی با افراد هستند از اهمیت ویژه ای برخوردار است .
در اینجا سعی بر این است تیپهای شخصیتی را از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار دهیم :

مفهوم تیپ مستقیما از مفهومیرسونا یعنی ماسک مشتق میشود. در تئاتر قدیم ، تعداد محدودی نقش وجود داشت، هر نقش از روی ماسک قابل شناسایی بود و هر ماسک رفتار خاصی ایجاب میکرد و در حقیقت نمونهای از آن بود. بنابراین ، میتوان گفت که تیپ یعنی مجموعه شیوههای واکنش یا مجموعه ساخت شخصیت هدف از تشخیص تیپهای شخصیتی یا طبقهبندی انواع مختلف شخصیتها این است که ویژگیهای جسمی و روانی انسانها ، مخصوصا رابطه آنها ، مورد مطالعه قرار گیرد.



تیپ های شخصیتی نه وجهی مکتب انیاگرام
تا کنون تقسیم بندی های متفاوتـــی در مورد شخصیت مطرح شده است ، یکی از مکاتبی که در مــــــورد شخصیِت به بحث پرداخته مکتب انیاگرام است . نکته ای که در مورد این مکتب حائز اهمیت است کاربردی بودن آن است چرا که پس ازآشنایی با این مکتب می توان شخصیت خود را بهتــــر شناخت ، به علـــــــل رفـــتارهای خود در موقعیت هـای مختلف پی برد ، همچنین شناخت بهتری نسبت به اطرافیان خــــود به دست آورد و چه بسا رنجی را که آدمی ممکن است در روابط با دیگران داشته باشد پایان دهد و به موفقیت و آرامشی که سالها در انتظارش بوده برسد.
این مکتب تلفیقی از مکاتب شرقی برخاسته از صوفی ها در شرق ایران ، آسیای میانه ، یافته های امــروز و نــــــــیز یافته ها ی صد سال اخیر روان شناسی است. شخص خاصی را نمی توان به عنوان بینان گذار آن معرفی کرد، با این حال می توان گفت ” گورجیف ” که خود صوفی بوده این مکتب را به صورت منظم و هماهنگ گرد آوری کرده است و فــــــــردی به ” نام نارن جو” مکتب انیاگرام را با علــم روان شناسی تلفیق کرده و به وسیله یافته های جدید قرن بیستم ساختار علمی تری به این مکتب داده ، از این رو زمینه برای تحقیقات نیز فراهم شده است .
معنی لغوی کلمه انیاگرام ” نه وجهی ” است . دراین مکتب انسانها به نه گروه متفاوت تقسیم می شوند. ویژگی های هر گروه به طور مجزا تشریح می گردد و ابعاد مختلف فکـــری ، احساســـی و اجتماعـــی هر گروه روشن می شود. نه تیپ به یک دایره تشبیه شده ، از آنجایی که دایره رأس و قاعده ندارد فاصله ی هر تیپ تا مرکز دایــــره برابر است ، بدین معنا که هیچ تیپی و هیچ موقعیتی از نظر مکانی به تیپ های دیگر برتری ندارد.
از آنجایی که انسان به دلایلی چون برقراری ارتباطی راحت تر و پیش بینی رفتار دیگران میل به طبقه بندی موضوعات دارد این طبقه بندی به گونه ای انجام شده که بتوانیم به خوبی رفتارهای خود و دیگــــران را حـس کرده ، مشاهــــــده کنیم و در زندگی خود به سوی رشد گام برداریم .
تأ کید این مکتب بر این است که هریک از ما زاویه ی دید منحصر به فردی به دنیا داریم ، با این وجــــــــــــود انسانــــهایی که دریک تیپ شخصیتی جای دارند دیدشان به هم شبیه تر است , بسی جای شگفتــــــی است چرا كه با توجه به آنچه گفته شد انتظار آن می رود شبا هت های بسیار فاحشـــــــــی را بین انسانها ببینیم اما در ظاهـــر چنین به نــــظر نمی رسد بدین علت كه حتی انسانهایی كه در یك تیپ شخصیتــــــی جای دارند از نظر میزان رشد یافتگــــــــــی در یك حد نیستند ؛ واما پرداختن به علل دیگر نیازمنــــد آن است كه با تیپ های شخصیتی آشنا شده باشیم .
برای اینكه نقش واقعی مردم را در زندگی خود دریابیم كافی است از قالب های فكـــری و حســـی خود خارج شده و خود را در جایگاه تفكری آنها قرار دهیم . نكته دیگری كه این مكتب برآن تأ كید می كند ” مشاهده درون ” است ؛ تا بدین وسیله بتوانیم به ویژگیهای خود پی ببریم . بزرگان این مكتب بر این باورند كه خود آدمی بهترین منبع برای تیپ شخصیتی اش است . كلام آخر اینكه با آموزش مكتب انیاگرام ویژگیـــــــــــــهای خویش و دیگران را بهتر شناخته و احساس رضایت بیشتـــــــــری از خویشتن و روابطمان در زندگی خواهیم داشت.آنچه خواندید مختصر مطالبی راجع به مكتب انیاگرام است .
خلاصه تیپهای شخصیتی مكتب انیاگرام
1- كمال طلب
از نظر اخلاق بسیار قوی هستند، از خود و دیگران انتقاد میكنند. فكر میكنند كه فقط یك راه صحیح وجود دارد. از اشتباه كردن میترسند. از واژههای «باید» و «حتما» خیلی استفاده میكنند. همواره نگران آن هستند آیا به اندازه كافی خوب هستند. شیوه تفكر افراد «همه یا هیچ» است. افرادی بسیار جدی و خشك هستند. نظافت و تمیزی نقش بسیار مهمی در زندگی اغلب آنها دارد. افرادی وقتشناس و خوشقولند.
2- دهنده:
وقت خود را صرف نیازهای دیگران میكنند، در جستجوی اینست كه دوست داشته شود و اینكار را با ضروری نشان دادن خود برای دیگران انجام میدهد. حمایتگرانی ناب هستند. از طردشدن واهمه دارند. افرادی تنوعطلب هستند. جذب افراد قدرتمند میشوند و مایلند یار نزدیك یك فرد صاحب قدرت باشند.
3- بازیگر:
آنچه برایشان بیش از همه اهمیت دارد، موفقیتهایشان است. همواره به فكر برنده شدن در موقعیتهای رقابتی هستند. در رنگ عوض كردن استاد هستند. افرادی پر كار كه خود را با كارهایی كه انجام میدهند میشناسند. به دنبال پول، پرستیژ و رفاه هستند. سعی میكنند وارد مقولات احساسی و عاطفی نشوند.
4- رمانتیك محزون:
خواهان اموری هستند كه در دسترس نیست. ایدهآلها هرگز در اینجا و حالا نیست. معمولا غمگین هستند و خلق متغیر دارند. اشتغال ذهنی آنها با گمشدهها، عاشق غایب و امور از دست رفته است. آنچه در دسترس است، بیارزش است و آنچه بدستآوردنش سخت است را میخواهند. خواستار توجه هستند و عدم توجه آنها را غمگین میكند. ارتباطات و جمعهای یكنواخت برایشان كسلكننده است امور تاریك و ممنوع، همیشه برایشان جذابیت دارد. حس زیبایی شناختی قوی دارند.
5- مشاهدهگر:
از دیگران از نظر هیجانی- عاطفه فاصله میگیرد. خواستار تنهایی هستند و با دیگران درگیر نمیشوند. افرادی كنجكاو و نیازمند دانستن بیشتر هستند. میخواهند همه چیز را ببینند و از آن سردرآورند. احساسات خود را به راحتی بروز نمیدهند. از تظاهر كردن به شدت تنفر دارند، آنها از تحمیل متنفرند.
6- حامی مظلوم :
به مراجع قدرت بیاعتقادند و به آنها سوءظن دارند. افرادی ترسو و شكاک، هستند كه بجای عمل كردن، بیشتر فكر میكنند. مرتب فكر میكنند كه در ذهن دیگران چه میگذرد. افرادی وظیفه شناس هستند. از نشان دادن خشم خود به شكل مستقیم میترسند. یك نوع تیپ 6 ضدترس است كه سراغ فعالیتهای مخاطرهآمیز میروند.
7- خوشگذران:
جوانان ابدی، افرادی پرماجرا با نگرش شكمپرستانه به زندگی. اهل تعهد و التزام نیستند، خواهان اختیارات زیادی میباشند. از نظر هیجانی همواره شاد و خلق بالاست. آنها به دیگران كمك میكنند كه بخشهای زیبای زندگی را ببینند. دارای روحیه طنز هستند. از گفتگوهای عمیق اجتماعی و فرهنگی و علمی اجتناب میكنند. افرادی تنوع طلب هستند و شعارشان اینست كه هر چه بیشتر بهتر.
8- رئیس
افرادی قوی و با قدرت، اهل مبارزه و نزاع، كه به راحتی خشم خود را نشان میدهند. آنها میاندیشند كه قدرتمندان صاحب همه چیز و لایق احترامند و ضعفا ناتوان هستند. خواهان اعمال قدرت خود هستند. آنها هیچ وقت عذرخواهی نمیكنند عقاید دیگران را همواره زیر سوال میبرند. تحمل دردشان زیاد است. نیروی زندگی عظیمی دارند. استاد آْشكار كردن نقاط ضعف دیگرانند.



9- میانجی
دچار دوگانگی هستند، همه نقطه نظرها را میتوانند در نظر بگیرند. نیازهای دیگران را بهتر از نیازهای خود میشناسند. مصلحان، مشاوران و میانجیهای بسیار خوبی هستند. انگیزههای قوی ندارند، اغلب تصمیم نهایی را نمیگیرند. آنها هیچ چیز را دور نمیریزند/ همكارانی خوب و شنوندگانی پرطاقت هستند. خواهان صلح و صفا میباشند. با دیگران همراهی میكنند و با همه موافقند، و به امور جزئی و حاشیهای بیش از امور مهم میپردازند




یونگ
یونگ براساس تعامل های دو نگرش وچهار کارکرد، هشت تیپ روان شناختی را معرفی کرد.
برون گرای متفکر منطقی،واقع بین ، متعصب
برون گرای احساسی عاطفی، حساس، معاشرتی، بیشتر ویژه زنان است تا مردان
برون گرای حسی معاشرتی، لذت جو، سازش پذیر
برون گرای شهودی خلاق،از توانایی برانگیختن دیگران وغنیمت شمردن فرصت ها برخوردار است
درون گرای متفکر به عقاید بیشتر از افراد علاقه مند است
درون گرای احساسی تودار،خویشتندار ولی با این حال از توانایی هیجان عمیق برخوردار است
درون گرای حسی درظاهربی اعتنا وخشک، خود را درفعالیت های هنرشناختی ابراز می کند
درون گرای متفکر با ناهشیار بیشتر از واقعیت روزمره ارتباط دارد
اگه خواستید از هر کدوم از تیپ های شخصیتی بیشتر بدونید ادامه مطلب رو بخونید.
تیپ برون گرای متفکر دقیقا مطابق با مقررات جامعه عمل می کند. این افراد گرایش دارند احساسات وهیجانات را سرکوب کنند. ممکن است به صورت آدم های خشک وسرد برداشت شوند. آنها دانشمندان خوبی می شوند زیرا تمرکز آنها برآگاه شدن از دنیای بیرونی واستفاده از قواعد منطقی برای توصیف کردن آن است.
تیپ برون گرای احساسی گرایش دارد شیوه متفکر بودن را سرکوب کند وبسیار هیجانی باشد. آنها به طرز غیر معمولی نسبت به عقاید وانتظارات دیگران حساس اند. آنها از لحاظ عاطفی حساس بوده وبه راحتی رابطه دوستی برقرار می کنند، وآدم های معاشرتی وسرزنده ای هستند. یونگ معتقد بود که این تیپ در بین زنان بیشتر ازمردان یافت می شود.
تیپ برون گرای حسی بر لذت وخشنودی وبر جستجو کردن تجربیات تازه تمرکز می کند. این افراد عمیقا به سمت دنیای عملی گرایش دارند وبا انواع مختلف افراد وشرایط متغیر سازش پذیر هستند.
تیپ برون گرای شهودی به خاطر توانایی زیادی که در بهره جستن از فرصت ها دارد، موفقیت را درکار وکاسبی وسیاست می یابد. این افراد مجذوب اندیشه های تازه هستند وبه خلاق بودن گرایش دارند. آنها به تغییر پذیر بودن نیز گرایش دارند طوری که ازیک فکر یا کار مخاطره آمیز به سراغ دیگری می روند وبیشتر به جای تامل بر پایه شم تصمیم گیری می کنند. با این حال، تصمیمات آنها احتمالا درست ازآب در می آید.
تیپ درون گرای متفکر با دیگران خوب کنار نمی آید ودر انتقال دادن عقاید مشکل دارند. این افراد به جای احساسات بر فکر تاکید دارند واز قضاوت عملی ضعیفی برخوردار هستند. آنها که عمیقا خلوت گزین هستند، ترجیح می دهند به موارد انتزاعی ونظریه ها بپردازند و روی شناختن خودشان به جای دیگران تمرکز کنند. دیگران آنها را به صورت آدم های یکدنده، عزلت گزین، متکبر، و بی ملاحظه برداشت می کنند.
تیپ درون گرای احساسی تفکر منطقی را سرکوب می کند. این افراد هیجان عمیقی دارند ولی از ابراز علنی آن خودداری می کنند. آنها مرموز ودست نیافتنی به نظر می رسند وبه ساکت بودن، متواضع بودن، وبچه گانه بودن گرایش دارند. آنها به احساسات وافکار دیگران اهمیت زیادی نمی دهند ومنزوی، سرد، واز خود مطمئن به نظر می رسند.
تیپ درون گرای حسی منفعل، آرام وجدا از دنیای روزمره به نظر می رسد. این افراد اغلب فعالیت های انسان را به دیده نیکخواهی ومسرت می نگرند. آنها از لحاظ هنر شناختی حساس هستند وخود را در قالب هنر یا موسیقی ابراز می کنند وبه ابراز کردن شهود خود گرایش دارند.
تیپ درون گرای شهودی به قدری عمیق بر شهود تمرکز دارد که افراد دارای این تیپ تماس کمی با واقعیت دارند. این افراد ژرف اندیش وخیالپرداز، کناره گیر وبی اعتنا به مسایل عملی بوده ودیگران آنها را خوب درک نمی کنند. آنها که عجیب و غریب ونامتعارف به نظر می رسند، در کنار آمدن با زندگی روزمره وبرنامه ریزی برای آینده مشکل دارند.

R A H A
02-01-2011, 11:23 PM
طبقه بندی کرچمر


این دانشمند آلمانی سه هدف اصلی را از این سیستم طبقه بندی دنبال میکرد. یکی اینکه روشهایی ابداع کند تا بر اساس آنها افراد را به چند طبقه محدود جسمانی تقسیم کند. دوم اینکه این انواع جسمانی را با بیماریهای اسکیزوفرن، مانیک و دپرسیو ارتباط دهد و سوم اینکه ارتباط بین ساخت جسمانی و رفتارهای افراد سالم را معین نماید


کرچمر، اساس طبقه بندی خود را بر مشاهده موارد بیماری بنا نهاده است. او انسانها را در مجموع به سه طبقه اصلی و به ترتیب زیر تقسیم میکند:
طبقه پیک نیک
افرادی که در این طبقه جای میگیرند، از نظر جسمی چاق هستند و قد آنها کوتاه است و سینه و شکمشان نسبت بهسایر قسمتهای بدن رشد بیشتری دارد. صورت آنها پهن است، گردن آنها کوتاه و کلفت وپوست بدنشان تمایل به سرخی دارد. از نظر خلق ، خوش برخورد ، خوش گذران ، شوخ طبع وخوش خوراک هستند، به همه چیز با نظر خوش بینانه نگاه میکنند و ظاهر و باطن یکسانی دارند.


زود به دیگران دل میبندند و زود هم از آنها دل میکنند. این افراددر مجموع برون گرا هستند و در مسائل عقلی و منطقی زیاد عمق ندارند. از نظر جسمی استعداد چاقی دارند، از نظر منش ، ادواری هستند، یعنی خلق آنها بطور متناوب تغییرمیکند و از نظر بیماری آمادگی ابتلا به سایکومانیک – دیرسیور را دارند.
طبقه لپتوزوم یا استینک
این گروه افراداندامی دراز و باریک دارند، رشد بدنشان ، برخلاف تیپ پیک نیک عمودی است. قفسه سینه آنها باریک و مسطح است. استخوانهای آنها برجسته ، دنده ها از زیر پوست نمایان باشکم فرو رفته ، صورت لاغر و دست و پایشان دراز است. از نظر خلق ، دیرجوش ، گوشه گیرو خیالباف هستند، کنایه آمیز و نیشدار سخن میگویند.


به عالم خارج کمترتوجه میکنند. بیشتر در خود فرو میروند و به درونگرایی تمایل دارند. این افراد خیلی دیربا دیگران دوست میشوند و در عوض خیلی دیر هم دوستیهای خود را بهم میزنند. افرادکینه توز و بدبین هستند. از نظر فعالیتهای علمی نیروی قوی و ادراکی عمیق دارند. بیش از اندازه حساس اند و آمادگی مبتلا شدن به را دارند.
طبقه آتلیتک

این طبقه از انسانها ، ازنظر جسم ، استخوان بندی بسیار محکم و عضلات بسیار نیرومند دارند، سینه آنها پهن وقد آنها نسبتا بلند است. از نظر خلق ، به فعالیتهای بدنی ، ورزش ، کوه نوردی ،شرکت در مسابقات ورزشی و مخصوصا موفقیت در آنها علاقه زیادی دارند. این افراد ازخطر نمیترسند، پرخاشگر ، زورگو و ریاست طلب هستند، برخلاف تیپ لپتوزوم در مقابل مسائل مختلف حساسیت زیادی نشان نمیدهند، کمتر شوخی میکنند و سعی میکنند بیشترجدی باشند، آمادگی مبتلا شدن به بیماری صرع را دارند.

R A H A
02-01-2011, 11:24 PM
همه چیز از صندلی مطب دو متخصص قلب شروع شد. این دو متخصص توجه کردند و دیدند كه بیشتر بیمارانشان روی لبه صندلی مینشینند و اصلا طاقت نمیآورند حرف پزشک تمام شود. بیماران مذکور آنقدر روی لبه این صندلیها نشسته بودند كه - به گفتهٔ این دو پزشک - چرم آن قسمت از صندلیها ساییده شده بود. این دو کمکم به این نتیجه رسیدند كه اغلب قربانیان حملهٔ قلبی، آدمهایی هستند با این خصوصیات: عجول، متخاصم، پرخاشگر و بیش از حد درگیر كار و زندگی روزمره.
در دهه۱۹۵۰ این دو متخصص، مجموعهای از همین رفتارها را دستهبندی و معرفی كردند كه به نظر میرسید خصوصیات ویژهٔ بیماران قلبی- عروقی باشد. آنها به این مجموعه رفتارها گفتند: الگوی رفتاری تیپ a.



شخصیت a در مقابل شخصیت b
آدمهای تیپ a به شدت رقابتجو هستند و به گونهای افراطی تمایل به پیشرفت دارند؛ عجولاند و همیشه احساس اضطرار زمانی دارند؛ آرام نشستن برایشان واقعا سخت است؛ وقتی با بدقولی مواجه میشوند به شدت عصبانی و بیصبر میشوند؛ اگر چه ظاهرا اعتماد به نفس دارند ولی در باطن به خودشان تردید دارند و دائم خودشان را تحت فشار قرار میدهند تا خیلی زود به پیشرفتهای چشمگیر دست پیدا کنند.
برخلاف آدمهای تیپ a، افراد تیپ b میتوانند راحت بنشینند و استراحت كنند و یا بدون عصبانی شدن، كار كنند. آنها عجول نیستند و معمولا احساس اضطرار زمانی هم بهشان دست نمیدهد. طبیعتا ناشكیبایی ناشی از این حس اضطرار را هم در خود ندارند و عصبانی شدنشان آنقدرها آسان و دمدست نیست.
در یك آزمایش، بعد از این كه محققان، عدهای از افراد تیپ a و b را بدون دلیل منتظر نگه داشتند، الگوهای رفتاری تیپ a و b خود را اینگونه نشان دادند:
افراد تیپ a داد و بیداد راه انداختند و صدایشان بلند شد، بهشدت عصبانی شدند و بهخاطر این كه مصاحبهگر حرفهایشان را مرتب قطع میكرد، با او وارد بحث و مشاجره شدند. آنها مدام لبهایشان را به هم میفشردند و حوادث خصمانه را با هیجان زیاد تعریف میكردند. در مقابل، افراد تیپ b در وضعیت راحتی نشسته بودند، آرام و با ملایمت صحبت میكردند، به راحتی میشد حرفهایشان را قطع كرد و بیشتر اوقات لبخند میزدند.
● و اما شخصیت c
اگر شما ظاهرتان مثل تیپ b اما درونتان سرشار از خشم، خصومت، رقابتجویی، احساس فوریت زمانی و سایر خصوصیات تیپa باشد، آنوقت روانشناسان به شما میگویند تیپ c. در واقع، شما دارید همه چیز را به اصطلاح میریزید توی خودتان تا ظاهر آرامتان را حفظ كنید و اگر واقعا اینطور باشید، آنوقت مستعد بیماریهای سرطانی خواهید بود. محققان دریافتهاند كه این گروه از آدمها، این الگوهایشان را حتی بعد از ابتلا به بیماریهای سرطانی نیز ادامه میدهند؛ یعنی آنها این تمایلات بیرونی را باز هم در خودشان میریزند و چیزی بروز نمیدهند.
روانشناسان به افراد تیپ c پیشنهاد میكنند به جای این كه خشم خودشان را سركوب كنند، آن را بیرون بریزند و برای این كه آرام شوند از فنون ریلكسیشن استفاده كنند. آنها به این افراد میآموزند كه چگونه خشم خودشان را بدون این كه در خودشان بریزند، مدیریت كنند.همچنین با استفاده از مهارتهای جرأتورزی به این گروه از افراد میآموزند كه چگونه قاطعانه و محترمانه از حقوق خودشان دفاع كنند.
● بیماریهای وابسته به شخصیت
نتایج تحقیقات نشان میدهد افراد تیپ aدو برابر افراد تیپ b دچار بیماریهای قلبی (و به ویژه حمله قلبی) میشوند. انجمن قلب آمریكا در سال ۱۹۸۱ با مرور این شواهد به این نتیجه رسید كه الگوی رفتاری تیپ a یكی از عوامل خطرساز بیماریهای قلبی است.
همچنین افراد تیپ a و مخصوصا آن گروه از این افراد كه پرخاشگری بیشتری دارند، معمولا تمایل بیشتری به رفتارهای ناسالمی از قبیل استعمال دخانیات و الکل نشان میدهند. آنها همچنین شیفتهٔ كارهای خطرناكند؛ كارهایی مثل رانندگی بیپروا با سرعتهای جنونآمیز.
آدمهای تیپ a اگرچه بسیار رقابتطلبند، به نظر میرسد برانگیختگیشان تا حدود زیادی به معیارهای درونی بستگی دارد. آنها در مقایسه با افراد تیپ b كمتر در دوران درس و مدرسه تقلب میكنند و ترجیح میدهند برای رسیدن به نتیجه دلخواهشان، بر اساس تواناییهای خودشان، خوب و دقیق عمل كنند.
تحقیقات تازهتر نیز نشان داده است كه رقابتجویی و احساس فوریت زمانی، رابطهٔ كمتری با بیماریهای قلبی دارد و آنچه مهمترین مؤلفه در رفتارهای تیپ a است، احساس درونی خصومت است. یعنی اگر شما فقط با دیگران رقابت میكنید یا از ماندن در اتاق انتظار برای ملاقات با رئیس اداره، احساس وقتكُشی بهتان دست میدهد، چندان نگران نباشید؛ فقط یادتان باشد که با رقیب یا رئیستان وارد فاز دشمنی و خصومت نشوید!
اخیرا حتی ثابت شده كه خشمِ سركوبشده یا كنترلشده بیشتر از خشم آشكار با بیماریهای قلبی مرتبط است. این الگوی رفتاری البته در محیطهای اجتماعی خاصی بیشتر نمود پیدا میكند. یعنی محیطهای زندگی پُراسترس باعث میشود مشكلات روانشناختی و جسمی این افراد سریعتر بروز كند.
به همین خاطر اگر یك راننده تیپ a پشت ترافیك بماند، چیزی شبیه فاجعه در درونش اتفاق میافتد؛ روی رل ضرب میگیرد، از عصبانیت سرخ و سفید میشود و احتمالا زبانش هم به ناسزا باز می شود. آنها کاملا آمادهاند که در مقابل استرس منفجر شوند.
در آدمهای تیپ a سیستم عصبی سمپاتیك همیشه در حال هشدار است و این حالت بر اندامهای حساس بدن فشار وارد میكند و این فشار باعث بیماریهای قلبی، سخت شدن عروق مغزی و دیگر رگهای بدن میشود.
ظاهرا حتی دستگاه عصبی افراد متخاصم با افراد تیپ b فرق میكند و این تأكید را در نمودار تحتعنوان صفتهای ژنتیكی نیز میتوانید ببینید. اما از آنجا كه گفته میشود بعضی هورمونهای مردانه هم در این میان نقش دارند، مردان بیشتر احتمال دارد الگوهای تیپ a را نشان بدهند. به همین خاطر میگویند سلطهپذیری زنان، آنها را در مقابل بیماریهای قلبی محافظت میكند!
با این وجود و با تمام این توجیهات زیستی، اگر حس میكنید الگوی رفتاریتان تیپ aاست، توصیه میشود از ۱۰ فرمانی كه در پی میآید برای تغییر رفتارتان استفاده کنید.
● ازشخصیت a به شخصیت b
این را بدانید كه خصومت، رقابتجویی افراطی و عجول بودن، شما را در معرض انواع بیماریهای قلبی قرار میدهد. دانستن، قدم اول است و شما با دانستن این نکته و خواندن این مطلب، در واقع، قدم اول را برداشتهاید و اولین فرمان را اجرا كردهاید.
توی صف ایستادن را تمرین كنید. اولش خیلی اذیت میشوید ولی باور كنید که این كار را اولین بار، هزار نفر از آدمهای تیپ a انجام دادند و نتیجه گرفتند. برای این كه توی صف بیكار نباشید، میتوانید از فرمانهای بعدی کمک بگیرید.
وقتی در اتاق انتظار یا توی صف هستید، به جای فکر کردن به گذشت زمان، به موضوعاتی فكر كنید كه در زندگی روزمرهتان وقت تأمل در مورد آنها را ندارید. اگر زیاد اهل این اندیشههای فلسفی نیستید، میتوانید به دور و بر خودتان، خوب نگاه كنید یا سر صحبت را با یكی دیگر باز کنید و اگر اهل هیچكدام از اینها نیستید، میتوانید همشهریجوان بخوانید!
تمرین كنید بدون این كه به دیگران حمله كلامی بكنید، منظورتان را به آنها بفهمانید. برای این كار میتوانید از فنون جرأتورزی كه در صفحات موفقیت شماره ۹۵ همشهری جوان چاپ شده کمک بگیرید.
تند حرف زدن و تندتند غذا خوردن را کمکم كنار بگذارید. برای انجام این تغییر لذتبخش، میتوانید برای هر حركت آهستهترتان یك پاداش شخصی در نظر بگیرید. تمرین كنید که جمله دیگران را قطع نكنید و برای این كار میتوانید از آشنایانِ كمحرف شروع كنید و به تدریج، برسید به دوستانی كه سخنران حرفهای هستند.
باورهای خودتان را اصلاح كنید. میتوانید گهگاه به این موضوع فكر كنید كه واقعا ارزش آدمها به تعداد كارهایشان است یا به كیفیت کارهایشان؟ البته این تغییرات فكری، نیاز به مداومت دارد.
تا جایی كه میتوانید، محیط روزمرهتان را كماسترستر كنید مثلا میتوانید بیخیال بعضی فعالیتهای اجتماعی غیرضروری شوید.
خودتان را در مقابل استرس ایمن كنید. برای این كار میتوانید در مقابل استرسها از خودگویی استفاده كنید تا این خودگوییها بهتدریج ملكه ذهنتان شود. معمولا روانشناسان در شروع از افراد تحت استرس میخواهند این خودگوییها را بلندبلند به زبان بیاورند اما بهتدریج آنها خودشان قادر خواهند شد که این جملات را فقط در ذهن خودشان تكرار كنند. نمونهای از این خودگوییها عبارتاند از:
ـ من میتوانم برای حل این موضوع برنامهریزی كنم.
ـ باید دست از نگرانی بردارم. نگرانی هیچ مشكلی را حل نمیكند.
ـ عصبی بودنم موقتی است و این حالتم هم کاملا طبیعی است.
ـ هر دفعه فقط یك گام.
ـ زود قضاوت نكن.
ـ تا وقتی بتوانی خونسردیات را حفظ كنی، بر موقعیت كنترل داری.
ـ باید عمیق و آهسته نفس بكشم.
ـ سعی نكن استرس را از بین ببری؛ فقط آن را در حدی نگه دار كه بتوانی كنترلاش كنی.
هر روز تمرینهای ریلكسیشن را انجام دهید. برای یاد گرفتن فنون ریلكسیشن میتوانید از كتابهای موجود در بازار کمک بگیرید.
به مشاور یا روانشناس مراجعه كنید. برای این منظور میتوانید از طریق مراكز مشاوره اقدام کنید و یا در كارگاههای مقابله با استرس شرکت کنید.
● ۱۵ ویژگی تیپ a علیه سلامت قلب
۱ ) آدم تیپ a همزمان به چند كار میاندیشد.
۲ ) حداکثر فعالیت را برای حداقل زمان برنامهریزی میكند.
۳ ) نمیتواند به محیط زیست یا به سایر زیباییهای دور و برش توجه كند.
۴ ) دیگران را به تندتر صحبت كردن دعوت میکند.
۵ ) وقتی مجبور به ایستادن توی صف یا نشستن توی ماشینی میشود كه خیال میكند رانندهاش خیلی آهسته میراند، ناخودآگاه عصبانی میشود.
۶ ) اعتقاد دارد اگر كسی میخواهد كاری انجام بدهد، باید خودش آن كار را انجام بدهد.
۷ ) موقع صحبت كردن، سر و دستش را مدام تكان میدهد.
۸ ) وقتی صحبت میكند، انگار چیزی در حال انفجار است و ناخودآگاه و مدام از لغات زشت در لابهلای حرفهایش استفاده میکند.
۹ ) به حالت وسواسگونهای سعی دارد همیشه وقتشناس و سر وقت باشد.
۱۰ ) برایش واقعا سخت است كه همینطور جایی بنشیند و هیچ كاری نكند.
۱۱ ) اصرار دارد در هر كاری كه میكند، برنده باشد؛ حتی در بازی با كودكان.
۱۲ ) موفقیتهای خودش را به صورت كمّی میسنجد (مثلا با تعداد مقالاتی كه نوشته و به چاپ رسانده).
۱۳ ) هنگام صحبت، لبهایش را به هم فشار میدهد، سرش را تكان میدهد، مشتهایش را گره میكند و میکوبد روی میز و...
۱۴ ـ) وقتی میبیند دیگران كاری را بهتر از او انجام میدهند، از كوره در میرود.
۱۵ ) تندتند پلك می زند یا ابروهایش را بالا میاندازد.

R A H A
02-01-2011, 11:25 PM
طبقه بندی شلدن
طبقه بندی شلدن ، از مشاهده افراد طبیعی بوجود آمده و برفرضیه جنین شناسی استوار است. این طبقه بندی درشکل ظاهری بدن سه بعد تشخیص میدهد که از رشد سه لایه جنین یعنی اندودرم ، مزودرم واکتودرم ، پدید می آیند. اولین اقدام شلدن این بود که از صدها جوان برهنه در سه حالت مختلف (جلو ، عقب و پهلو) عکس گرفت. هزاران عکس بدست آمده را چند بارطبقه بندی کرد و آخرالامر به این نتیجه رسید که ناحیه شکم ، اعضای درونی (معده ،قلب ، ششها، در بعضی از آنها کوچک و در بعضی دیگر بزرگ است. بقیه افراد بین این دوحد افراط و تفریط قرار دارند. چون این ناحیه از بدن از رشد لایه آندودرم جنین بوجودمی آید، این تیپ افراد را اندومورف نامید.


از لحاظ عضلانی بودن و استحکاما ستخوانها نیز شلدن تفاوتهایی بین افراد دید. او متوجه شد که از این نظر نیزمیتواند افراد را طبقه بندی کند. بدین ترتیب که در یک طرف کسانی را قرار دهد که کاملا عضلانی هستند در طرف دیگر کسانی را جای دهد که عضلات بسیار ضعیفی دارند وبقیه را بین دو حد توزیع کند. چون عضلات از رشد لایه مزودرم جنین بوجود می آیند،این تیپ افراد مزومورف نامیده شدند. از لحاظ ساختمان اعصاب نیز بین آزمودنی هاتفاوت های فاحشی دیده شد. افراد این گروه نیز میتوانستند روی یک مقیاس قرار گیرند. چون اعصاب از رشد لایه اکتودرم جنین بوجود میآید، شلدن این گروه افراد را اکتومورفنامید.
آیا طبقه بندی تیپهای شخصیتی شلدون و کرچهر متفاوت از هم است؟
با کمی دقت معلوم میشود که طبقه بندی کرچهر با طبقه بندی شلدن مطابقت کامل دارد. آندومورف باپیک نیک ، مزومورف با آتلتیک و اکتومورفبا لپتوزم یا استنیک شلدن هر یک ازویژگیها را به عنوان یک صفت در نظر گرفت و به آن بر حسب درجه شدت ، بین 1 تا 7نمره داد. بنابراین در طبقهبندی شلدن ، شکل ظاهری هر فرد به کمک یک عدد سه رقمینشان داده است.


رقم سمت راست وضعیت او را از نظر آندومورفی ، رقم وسط وضعیت او را از نظر مزومورفی و بالاخره رقم سمت راست ، شکل ظاهری او را از نظر اکتومورفی نشان میدهد. مثلا اگر به کسی نمره 426 داده شود مفهومش این خواهد بود که از نظرآندومورفی در حد متوسط ، از نظرمزومورفی و از نظراکتودرمی قوی است.
طبقه بندی شخصیت افراد با توجه به صفات
اقدام دوم شلدن این بود که در موردویژگیهای روانی و صفت شخصیتی افرادی که آنها را از نظر شکل ظاهری بدن طبقه بندیکرده بودند، به تحقیق پرداخت. برای این کار ابتدا صدها عبارت را ، که برای توصیف شخصیت به کار میرفت، جمع آوری کرد. از میان صفات جمع آوری شده، شصت صفت را انتخاب کرد و به افراد مورد مطالعه خود (دانشجویان دانشگاهها) از نظر این شصت صفت ، نمره داد.


بررسی آماری نمرات به دست آمده نشان داد که این شصت صفت در سه گروه ،طبقهبندی میشوند (در هر گروه بیست صفت). گروه اول را ویسرتونی نامید، زیرا همه بیست صفتی که زیر این عنوان قرار داشتندبه نوعی با خوشخوری ، خوش زیستی ، لذت طلبی و شادکامی ارتباط داشتند. گروه دوم صفات سوماتوتوتی نامیده شد، زیرا این صفاتبه فعالیت بدنی ، حرکات ، رقابت ، پرخاشگری ابراز شخصیت و فعالیت مربوط میشد وبالاخره ، گروه سوم صفات ، سر برو تونی نام گرفت. زیرا صفاتی که در این گروه جایمیگرفتند به نحوی با تفکر ، درونگرایی ، انزوا طلبی ، حساسیت زیاد ، خودخوری ونگرانی ارتباط پیدا میکردند.


شلدن در این خصوص نیز به آزمودنیهای خود نمره داد. به این ترتیب که اگر صفتی در یک آزمودنی به حداکثر خود میرسید، به او نمره 7میداد. مثلا اگر فردی 711 میگرفت، مفهومش این بود که از نظر وسیرتونی (خوش زیستی) بسیار خوب و از نظر سوماتوتونی (علاقه مندی به فعالیتهای بدنی) و سر بروتونی (متفکر و حساس بودن) ضعیف است.


سومین و آخرین کار شلدن این بود که دریابدآیا بین تن و روان ، یعنی بین ویژگیهای جسمی و ویژگیهای روانی همبستگی وجوددارد؟ به عبارت دیگر آیا میتوان از روی شکل ظاهری افراد رفتار آنها را پیش بینی کرد؟ برای بررسی این مسئله شلدن ، به کمک همکاران خود ، به گروهی از دانشجویان هماز نظر ویژگیهای جسمی و هم از نظر ویژگیهای روانی ، به صورتی که در بالا گفتیم ،نمره داد و همبستگیهای موجود بین نمرات را محاسبه کرد و معلوم شد که:



بین آندومومورفی و وسیرتونی ، بین مزومورفی و سوماتوتونی بین اکتومورفی وسربروتونی همبستگی بالا وجود دارد. بنابراین ، میتوان نتیجه گرفت که افرادآندومورف یعنی کسانی که در آنها ناحیه شکم و اعضای داخلی آن رشد بیشتری دارد، ازنظر خلق افرادی هستند که از خوش خوری ، خوش زیستی ، لذت طلبی و شادکامی پیروی میکنند.
افراد مزومورف یعنی کسانی که عضلانی و درشت استخوان هستند، به فعالیتهای بدنی، تحرک ، پرخاشگری رقابت و ریاست علاقه زیادی دارند.
افراد اکتومورف ، یعنی آنهایی که لاغر اندام هستند و ساختمان عصبی قوی دارند،به انزوا طلبی ، درون گرایی حساسیت زیاد ، خودخوری و تفکر تمایل نشان میدهند.

R A H A
02-01-2011, 11:29 PM
شخصیت


نگاه اجمالی
شخصیت یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل در است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، (Motivation) ،هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟» موردمطالعه قرار داد.



از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط میشود. هر جامعه برای آنکه بتواند درقالب معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد،گونه های شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش میدهد. در حالی که برخی تجربه ها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد.
شخصیت از دیدگاه مردم
واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقی یا برجسته» است که سبب تمایز وبرتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود «او با شخصیت است» یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان «پرورش شخصیت» تبلیغ و دایر میشود، سعی براین است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه «بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد، اما در جهت منفی.



در اجتماع گاهی به جای این کلمات از مترادف آنها «شخصیت خوب یا بد» صحبت میشود که هر یک ویژگیهایی رامیرسانند و گاهی از کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی افراد استفاده میشود مثلا وقتی گفته میشود«او پرخاشگر است» یعنی ویژگی و خصوصیت غالب «او» پرخاشگری است. در کنار این موضوعات گاهی کلمه شخصیت جهت «احترام» به چهره های مشهورو صاحب صلاحیت «علمی ، اخلاقی یا سیاسی» بکار میرود نظیر «شخصیت سیاسی،شخصیت مذهبیوشخصیت هنریو …».
شخصیت از دیدگاه روانشناسی
دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است درافراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» موردمطالعه قرار گیرد این دیدگاه به«شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریه های متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ،نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ،نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ،نظریه شناختی (Cognitive Theory) ،نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش ازشده است.
ماهیت شخصیت و انسان
یکی از جنبه های با اهمیت در «روانشناسی شخصیت» که در «نظریه های شخصیت» منعکس شده است برداشت یا تصوری است که از ماهیت «انسان و شخصیت او» ارائه شده است (یا میشود). این سوالها با ویژگی اصلی انسان ارتباط میکنند وهمه مردم (شاعر،هنرمند،، فروشنده و …) همواره به روش به این سوالها پاسخ میدهند؛ بطوری که میتوانیم بازتاب همه جانبه آنها را در «کتابها ، تابلوهای نقاشی ، و در رفتار و گفتارشان» ببینیم و روانشناسی شخصیت و نظریه پردازان این حوزه نیز از آن مستثنی نیستند




نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت
وراثت به منزله مواد خام شخصیت است. این مواد به اشکال مختلف شکل میپذیرند. بعضی از همانندیهای موجود در شخصیت وانسان ناشی از وراثت است، مثلا هر گروه انسانی ، مجموعه نیازها و قابلیتهای زیستی مشترک ویکسانی به ارث میبرد. این نیازها ، شامل ، استراحت ، فعالیت ،خواب، پرهیز از شرایط هولناک و اجتناب ازدرد و نظایر آن است.
اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت
محیط طبیعی نیز بر شخصیت تأثیر میگذارد،زیرا افراد تا حد وسیعی سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیط میگیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، ودر محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه میشوند.
رابطه فرهنگ و شخصیت
بعضی از تجربه های فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربه های اجتماعی مشترک بین اعضای یکمعین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید میآید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه استو اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic Personality) یا (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده میشود. این مفاهیم به ویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک در آنهاسهیم اند، اشاره میکنند.
نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد
کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا میآید. با اخذ و کسب مجموعه ای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ،هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل میشود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست میآورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر میدهد. به عبارت دقیقتر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود رامیآموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بی همتا میسازد، پدید میآید. شاید بتوان گفت که تشکل تصورخود ، مهمترین فراگرد دررشد شخصیت به شمار میرود.
اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت
چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش مییابند، حتی اگر تجربه های یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوت اند؟ نکته مهم این است که آنان تجربه های یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربه های اجتماعی ازبرخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفته اند. تجربه هرکس بی همتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربه های روزانه کودکان یک خانواده میتواند گوناگونی تجربه های آنان را به خوبی آشکار سازد. هرکودک اولاً ، وراثت زیستی بی همتایی دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بی همتای تجربه های زندگی برخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست.

R A H A
02-01-2011, 11:35 PM
نظریات شخصیت


در سه ربع اول قرن حاضر درباره شخصیت نظریه های متعدد و گوناگون آورده شده است. بطوری که تعاریف مختلفی برای شخصیت ارائه شده است که ناشی از گوناگونی این نظریه هاست که صاحبانشان نظرات متفاوتی از چگونگی تشکیل و تحول شخصیت و مفاهیم انگیزشی رفتارآدمی دارند. نظریه های مربوط به شخصیت هر چند که باهم فرق دارند، در مواردی و در اصولی نزدیک به یکدیگرند و تا حدی همانندهستند. از این رو چنین به نظر میرسد که میتوان آنها را با توجه عامل یا عواملی که در هر کدام مهمتر از عوامل دیگر پنداشته شده اند، طبقه بندی کرد. ولی لازم است خاطرنشان سازیم که هیچ طبقه بندیی ، به خصوص در مورد نظریه های مربوط به شخصیت ،نمیتواند خالی از عیب و نقص باشد و قطعی محسوب شود. نظریه ای که به یک اعتبار درطبقه ای آمده است، ممکن است به اعتباری دیگر در طبقه ای دیگر قرار گیرد و این خوددلیل اختلاف طبقه بندی هایی است که تاکنون صورت گرفته است.




سوال اصلی درمطالعه شخصیت (Personality) و نظریه های شخصیت ایناست که شخصیت چیست؟ با وجود مطالعات و تحقیقات زیاد به دلیل پیچیدگی شخصیت که ناشیاز پیچیدگی انسان است هنوز پاسخ واحد یکسانی به این سوال داده نشده است و به همین دلیل نظریه های مختلفی پیرامون این موضوع شکل گرفته است که میتوان آنها را در هشت رویکرد اصلی ،تیپ شناسی، رفتاری ،یادگیری اجتماعی، تحلیل عاملی ، شناختی ،انسان گرایی و رویکرد حیطه محدود مورد بررسی قرار داد. در کنار این رویکردها که رسمی هستند یک رویکرد شخصی نسبت به انسان وشخصیت در اکثر ما انسانها وجود دارد که اگر بخواهیم میتوانیم با مطالعه و تحقیق دراین باره ، آن را به یک نظریه رسمی تبدیل کنیم.
وجوه اشتراک و افتراق نظریه های شخصیت
در بعضی از این نظریه ها اهمیت فراوان به ضمیر ناخودآگاه داده شده است و پیروان آن معتقدند که آدمی از انگیزه های واقعی رفتار و اعمال خود بی اطلاع است، زیرا آنها درشعور باطن یا ناخودآگاه هستند. در نظریه های دیگر ، ناخودآگاه مورد انکار است، یاکم اهمیت است و یا این که تاثیرش فقط در افراد نابهنجار مورد قبول است. در این نظریه ها خود آگاه حاکم بر رفتار آدمی دانسته شده است. نظریات فروید و یونگ و ماریجزو دسته اول و نظریه آسپرت متعلق به دسته دوم است. نظریه هایی هستند که اهمیت فراوان به تاریخ زندگی و به دوران کودکی میدهند و هر کس را بنده و اسیر گذشته خودمیپندارند و نظریه های دیگر آدمی را از قید گذشته آزاد ساخته، حال و آینده و گرایشبه سوی غایت و غرض را در رفتار او موثر میدانند، یا این که چگونگی هر عمل راوابسته به محیط خارجی و میدانی میپندارند که شخص در موقع اجرای آن عمل در آن محیط یا میدان قرار گرفته است.


البته در نظریه های دیگر بیشتر به محیط روانی یاذهنی توجه شده است. به این معنی که عالم خارج و رویدادهای آن ، آنچنانکه هر کس شخصاآنها را درک میکند، در رفتارش موثر واقع میشوند و چون ادراک افراد از عالم خارج ورویدادها متفاوت است، افراد آدمی در محیط واحد و در شرایط یکسان ، رفتاری متفاوت خواهند داشت. در نظریه های دیگر آدمی به صورت یک واحد کل دیده میشود که هر یک ازاعمالش وابسته به سایر اعمال و متاثر از آنهاست و درک آن عمل بدون شناخت این زمینه به درستی میسر نیست. در نظریه های دیگرمعیار پدیده های رفتار پنداشته شده است. خواه این یادگیری بر مبنای اصل مجاورت باشد و خواه بر مبنای اصل تقویت و پاداش. در نظریه های دیگر این توجیه وبیان بدون استعانت از علوم دیگری چون تاریخ ، مردم شناسی و جامعه شناسی و یا چون عصب شناسی ، فیزیولوژی و زیست شناسی و ... غیر میسر اعلام شده است.
نظریه رسمی در برابر نظریه های شخصی
همه ما انسانها تصوری از مفهوم شخصیت داریم و از پیش فرض های معینی درباره شخصیت افرادی که با آنها در تعامل هستیمبرخورداریم. علاوه بر این داریم. برای مثال ممکن است معتقد باشیم که همه انسانها ذاتا خوب هستند و یا برعکس. این پیش فرض ها یا برداشتها همان نظریات شخصی هستند که بر اساس اطلاعات حاصل از ادراک رفتارهای اطرافیان شکل میگیرند و در واقع برمشاهده رفتار دیگران مبتنی هستند. نظریه های شخصی در مورد انسان و شخصیت با توجهبه آنکه حاصل مشاهدات هستند همانند نظریه های رسمی (علمی) هستند ولی با وجود این باآنها تفاوتهای بارز دارند. نظریه های رسمی حاصل دادههای مشاهدات روی تعداد زیادیاز افراد با ویژگیهای مختلف هستند و از پشتوانه اطلاعاتی وسیع تری برخوردار هستند. در کنار نظریات شخصی حاصل دید شخصی و ذهنی خودمان است، در صورتی که یک نظریه شخصیت رسمی حاصل مشاهدات عینی و بیطرفانه است و در واقع از عینیت بیشتری برخوردار است.


از طرف دیگر نظریه های رسمی از سوی کسانی که وضع کننده آن نظریه نیستند،پیوسته مورد آزمون قرار میگیرند، حمایت میشوند، اصلاح میشوند. و یا کنار گذاشته میشوند. اما در نظریه های شخصی چنین موضوعی صادق نیست. تفاوت بین نظریه های شخصی ورسمی همیشه آن گونه که مطرح شد، روشن و بارز نیست. چنین مطرح شده است که نظریهپردازان شخصیت ، رویدادهای زندگی خودشان را به عنوان منبع اصلی داده های تجربی درنظر گرفتهاند. علاوه بر آن برداشت های زیربنایی درباره نیز هم بوسیله واقعیتهای تجربی و هم توسط طیف کاملی از عوامل فردی وانگیزشی هر نظریه پرداز هدایت شده است. اما سوال مهم در باره این نظریه های رسمیاین است که تجربه های شخصی بر نظریه اثر گذاشته است یا نظریه بر تفسیر خاطرات گذشته تاثیر گذاشته است.
رویکردها در نظریه های رسمی

نخستین رویکرد درباره شخصیت در واپسین سالهای قرن نوزده توسط فرویدمطرح شد. نظریه پردازهای فروید چنانبا اهمیت و گسترده بود که نه تنها دربلکه در،نیز نفوذپیدا کرد، بگونهای که آن را یک انقلاب شبیه آنچه داروین بانظریه تکام لارائه کرد دانسته اند. تقریباتمام نظریه های شخصیت که در سالهای پس از فروید روی کار آمدند مدیون دیدگاه اوهستند. در واقع نظریه های بعدی شخصیت یا در مقام گسترش و پالایش نظریه او بوجودآمدند (نظیر نظریه های روان کاوان جدید همچون یونگ ، آدلر ، هورنای و دیگران) و یادر مقام مخالفت بوجود آمدند.
رویکردتیپ شناسی
صاحب نظران قدیمیترین طبقه بندی تیپ شناختی را به بقراط وجالینوس از حکمای یونان باستان نسبت داده اند. بقراط جسم را دارای چهار نوع خلط خون،بلغم،صفراوسوداتصور میکرد و برای هر یک از آنهاویژگی هایی را تصور میکرد. در قرن بیستم و با گرایش روان شناسی به سوی علمی شدنکوششهایی در کارهای کرچمر (Kretschmer) و شلدون به عمل آمد تا این طبقه بندی جنبهعلمی بخود بگیرد. ولی با وجود تمام تلاشها به سبب انتقادات صحیحی که به آنها واردشد، اعتبار علمی آنها کاهش یافت.
رویکرد رفتاری
رویکرد رفتاری که در کارهای بی.اف.اسکینر (B.F.Skinner) وبه تبعیت از بنیان گذار آن جان.بی.واتسون منعکس شده است بازتابی است از شکل و صورت اصلی رفتارگرایی افراطی که هر نوع نیرو یا فرآیند منتسب بهدرون و ناهوشیاررا نامربوط دانسته و بشدترد میکند و در عوض توجه خود را با رفتار عینی قابل مشاهده و محرک بیرونی معطوفمیدارد. اسکینر میکوشد تا شخصیت انسان را از طریق پژوهش درآزمایشگاه بجای درمانگاه مطالعه کند. اومخالف روانکاوی است.
رویکرد یادگیری اجتماعی
رویکرد یادگیری اجتماعی که بیشتر در کارهای آلبرت بندورا و جولیان راتر مشاهده میشود بسط رویکرد رفتارگرایی اسکینر است. آنها نیزروان کاوی را رد و بر رفتار عینی تاکید میورزند. ولی نکته اختلاف آنها این است که به متغیرهای شناختی درونی نیز اعتقاد دارند، چیزی که در نظام اسکینر مطلقا جاییندارد.
رویکرد تحلیل عاملی
رویکرد تحلیل عاملی که بیشتر در کارهای آلپورت ، کتل ،آیزنک تجلی یافته است بر این عقیده است که شخصیت شامل مجموعهای از صفتها یاکیفیات متمایز کننده یک شخص است که میتوان آنها را از طریق تحلیل عاملی (نوعی روشآماری پیشرفته) مشخص نمود. با توجه به اینکه این نظریهها بر نقش صفتهای بنیادی درساختار شخصیت تاکید دارند، به آنها نظریههای صفات نیز میگویند.
رویکرد شناختی
رویکرد شناختی در شخصیت بر شیوه هایی که مردم توسط آنها به شناخت محیط و خودشان میپردازند، تاکید میورزد. اینکه آنها چگونه ادراک میکنند،ارزیابی میکنند، تصمیم میگیرند و مسائل را حل میکنند. این رویکرد در کارهای بسیاری از روان شناسان شناخت گرا بخصوص در کارهای جورج کلی منعکس شده است.
رویکرد انسان گرایی
رویکرد انسان گرایی که بیشتر در کارهای آبراهام مزلو وکارل راجرز منعکس شده است بخشی از جنس انسان گرایی دهه 1960 آمریکا است که بارویکردهای روان کاوی و رفتارگرایی مخالف بودند. این رویکرد و نظریه پردازان آن برفضایل و آرزوهای انسان ، اراده آزاد آگاهانه وخود شکوفایی تاکید دارند. آنها تصویری زیباو خوش بنیانه از انسان معرفی میکنند، برعکس روانکاوی.
رویکرد حیطه محدود
نظریه پردازان شخصیت عموما دستیابی به جامعیت یا کاملبودن را به عنوان یکی از هدفهای اصلی نظریه پردازی در نظر میگیرند. اما هیچ کداماز نظریه های موجود را نمیتوان بدرستی جامع دانست و به علاوه داشتن چنین هدفی میتواند غیر واقع بینانه باشد. برخی روان شناسان پیشنهاد میکنند که برای رسیدن به درک کاملتری از شخصیت نیاز داریم که تعدادی نظریه جداگانه وضع کنیم که هر کدامگستره محدودی داشته باشد و بر یک وجه محدود و باریک شخصیت تاکید ورزد. در حال حاضراین نوع گرایش بیشتر شده و در کارهای کسانی نظیر دیوید مک کلند ، ماروین زاکرمن وآرنولد باس و رابرت پلامین و دیگران منعکس و قابل مشاهده است.
گوناگونی در رویکردها به شخصیت
رویکردهای مختلف به شخصیت غالبا با یکدیگرهمسو نیستند و در جهت مخالف یا اصلاح نظریه قبلی بوجود آمدهاند، اما این سادهانگاری خواهد بود که تصور کنیم تنها یک از نظریه ها درست و بقیه غلط ، در واقع ایناختلاف به معنی بیاعتباری آنها نیست بلکه هر دیدگاهی تنها بخشی از حقایق مربوط به انسان را بازگو میکند و این نقطه را یادآور میشود که شخصیت موضوع پیچیده ای است،در شکل گیری آنها شرایطی تاریخی و زندگی شخصی نظریه پرداز تاثیر داشته است وعلم جوانی است و روان شناسی شخصیت از آن هم جوانتر است.
عوامل موثر بر نظریات شخصیت
نظریههای جدید مربوط به شخصیت ناگهان بروز وظهور نکردهاند، بلکه از تحقیقات دانشمندان سلف ازبقراط ووجالینوستاو جان لاک و هابس و بسیاری دیگر مایه گرفتهاند، ولی در دوران معاصرمهمترین عواملی که در تنظیم و تعبیر نظریهها تاثیر مسلم داشتهاند، عبارتند از:


مطالعات و تحقیقات درمانگاهی (کلینیک) که در سده گذشته با شارکو و پیرژانه فرانسوی آغاز شد و توسط فروید، یونگ و مکدوگال ادامه یافتند.
یا نظریه هیات کل که ورتهایمر و کهلر و کافکا پیشروان آن بودهاند.
روان شناسی تجربی و پیشرفتهای آن
روان سنجیو اندازه گیریهای آن