PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : 28 صفر ( ویژه نامه وفات جانگداز حضرت محمد و شهادت غریبانه امام حسن مجتبی )



R A H A
02-01-2011, 09:28 PM
http://www.tarikheslam.com/images/stories/monasebatha/28-safar.jpg



ایام رحلت حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی

(صلّ الله علیه و آله و سلم )و شهادت سبط اکبرش

،حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

و شهادت امام رضا (علیه السلام ) را به تمامی

شیفتگان اهل بیت تسلیت عرض می نماییم.

R A H A
02-01-2011, 09:28 PM
تاملى در تاريخ وفات پيامبر (ص)

تعيين تاريخ وفات پيامبر (ص) يك بحث علمى ـ تاريخى محض نيست، بلكه داراى ثمراتى است. اين مقاله، بدون تكيه بر يك روايت خاص و با بررسى شش واقعه كه در تعيين وفات پيامبر (ص) نقش دارند و با كنار هم قرار دادن آن وقايع، اقوال معروف شيعه و سنى را مورد بررسى قرار داده است و با رسم جداول، به طور دقيق اثبات نموده است كه قول معروف و مشهور شيعه مبنى بر قرار دادن تاريخ وفات پيامبر (ص) در 28 صفر و قول معروف و مشهور اهل سنت كه آن را 12 ربيع الاول دانسته اند، هر دو، باطل بوده و تاريخ وفات پيامبر (ص)، همان گونه كه در روايت ابومخنف ذكر گرديده است، دوم ربيع الاول است.

● نويسنده: جليل _تاری
● منبع: - تاريخ شمسی

بحث از تاريخ وفات پيامبر (ص)، تنها يك بحث علمى ـ تاريخى محض نيست، بلكه داراى ثمرات مختلفى است؛ از جمله اين كه جميع ملل دنيا، ايام تولد يا وفات بزرگان دين خود را ارج مى نهند، و مسلمانان نيز، همه ساله در ايام تولد پيامبر (ص) به شادى، و به خصوص شيعيان در ايام وفات آن حضرت به سوگوارى مى پردازند؛ پس دانستن تاريخ وفات پيامبر (ص) مى تواند از اين جهت مهم باشد، زيرا از جهات معنوى، پيروان پيامبر (ص) و اهل بيت (ع)، خود را در غم و شادى آنان شريك مى دانند، پس دانستن چنين ايامى، از جهت پيوند قلبى موثر است.
از جهت ديگر، مشخص شدن تاريخ وفات پيامبر (ص)، داراى ثمرات فقهى نيز مى باشد، زيرا چنان كه به زودى بحث خواهد شد، اين واقعه، با وقايع ديگر در حج، پيوند نزديك دارد، مثلا اگر ثابت شود كه عرفه حجه الوداع، در روز جمعه بوده، و چون پيامبر (ص) در عرفه نماز ظهر اقامه كردند، معلوم مى شود كه نماز جمعه، در موسم حج واجب نيست و اختصاص به زمان عادى دارد. هم چنين اگر ثابت شود كه واقعه غديرخم در روز جمعه بوده و از آن جا كه در آن روز نماز ظهر خوانده شد، پس معلوم مى شودكه نماز جمعه، در سفر واجب نيست و اختصاص به حضر دارد.
گذشته از اين موارد، مشخص شدن تاريخ دقيق وقايع مى تواند نقش بسيار مهمى در صحت و سقم بسيارى از نقل هاى تاريخى داشته باشد. به عنوان مثال، اگر ادعا شود شخصى، كارى را در روز خاصى انجام داده است؛ حال اگر ثابت شود كه آن شخص چند روز قبل از آن، درگذشته است، بطلان اين ادعا نيز ثابت مى شود و به طبع آن، فروعاتى نيز كه بر آن ادعا مترتب بود، باطل مى گردد. بنابراين بحث از تاريخ وفات پيامبر (ص) داراى فوايد بسيارى است و فروعات متعددى نيز بر آن استوار است. اكنون پس از اين مقدمه كوتاه، به بحث تاريخ وفات پيامبر اسلام (ص) مى پردازيم.

فصل اول: نحوه تعيين تاريخ دقيق وفات پيامبر (ص)
درباره تاريخ وفات پيامبر (ص)، اقوال متعددى وجود دارد، ولى ما در اين بخش، تنها به اقوال معروف و مشهور اشاره مى كنيم. معروف ترين اين اقوال عبارتند از: بيست و هشتم صفر، اول ربيع الاول، دوم ربيع الاول و دوازدهم ربيع الاول.
در ابتدا روايت ابومخنف را در اين باره ذكر مى كنيم:
((قبض رسول الله (ص) نصف النهار يوم الاثنين لليلتين مضتا من شهر ربيع الاول، و بويع ابوبكر يوم الاثنين فى اليوم الذى قبض فيه النبى (ص). (1)
((وفات رسول الله (ص) در وسط روز دوشنبه، كه دو شب از ماه ربيع الاول گذشته بود، واقع گشت و در همان روز دوشنبه كه پيامبر (ص) وفات يافت، با ابوبكر بيعت شد)).
دراين جا، ما قصد داريم بدون در نظر گرفتن روايت ابومخنف، راهى براى به دست آوردن تاريخ دقيق و صحيح وفات پيامبر (ص) ارائه دهيم.
به دست آوردن تاريخ دقيق وفات پيامبر (ص) گاهى از طريق رواياتى است كه با صراحت، تاريخ وفات پيامبر (ص) را ذكر مى كنند، مانند روايتى كه از ابومخنف نقل شده است. ولى وجود رواياتى اين چنين، كه صريح و معتبر باشد، به اندازه اى نيست كه براى همه اطمينانآور باشد، وگرنه اين همه اختلاف در تاريخ وفات پيامبر (ص) مشاهده نمى شد. در نتيجه، براى حصول اطمينان بيشتر بايد از روش در كنار هم قراردادن وقايع تاريخى ديگر و بررسى آن ها، براى رسيدن به قولى قطعى، كمك گرفت. اگر چه در چگونگى و تاريخ خود آن وقايع نيز اختلافاتى وجود دارد، ولى در مجموع مى توان در اين وقايع، به امور اجماعى يا مشهور نزد هر يك از اهل سنت و شيعه استناد كرد. اين وقايع عبارتند از:
1ـ زمان خارج شدن پيامبر (ص) از مدينه براى حجه الوداع؛
2ـ روز عرفه؛
3ـ زمان نزول آيه اكمال دين ((اليوم اكملت لكم دينكم و...)) (2) و فاصله آن تا وفات پيامبر (ص)؛
4ـ روز غديرخم؛
5ـ شروع و مدت بيمارى پيامبر (ص)؛
6ـ روز وفات پيامبر (ص).
در ابتدا به بررسى هر يك از وقايع مى پردازيم و سپس با توجه به ديدگاه مشهور و معروف شيعه و اهل سنت درباره اين وقايع، اقوال آنان را درباره تاريخ وفات پيامبر (ص) مورد نقد و بررسى قرار خواهيم داد.
بررسى شش واقعه كه در تعيين وفات پيامبر (ص) نقش دارند.

واقعه اول: خارج شدن پيامبر (ص) براى حجه الوداع
در اواخر ذىقعده سال دهم هجرى، پيامبر (ص) به اتفاق جمع زيادى از مسلمانان، براى انجام مراسم حج از مدينه خارج شدند، كه اين حج به ((حجه الوداع)) يا ((حجه الاسلام)) مشهور گشت. اما در مورد اين كه به طور دقيق، پيامبر (ص) در چه روزى و چندم ماه ذىقعده از مدينه خارج شدند، قول واحدى وجود ندارد. مشهورترين قول نزد اهل سنت آن است كه پيامبر (ص) پنج روز به جاى مانده از ذىقعده (پنج روز قبل از آغاز ذىحجه) از مدينه خارج شدند، كه اين روز را نيز بيشتر مورخان، روز ((شنبه)) دانسته اند، (3) و برخى ديگر آن را روز ((پنج شنبه)) ذكر كرده اند. (4) واقدى در اين باره مى گويد:
((پيامبر (ص) در روز شنبه، پنج روز به جاى مانده از ذىقعده، از مدينه خارج شدند.)) (5) و سپس مى گويد: ((و هذا الثبت عندنا)). (6)
از سوى شيعه نيز، شيخ مفيد تاريخ خارج شدن پيامبر (ص) را پنج روز به جاى مانده از ذىقعده ذكر كرده است، (7) كه از اين جهت موافق قول مشهور اهل سنت است، ولى هيچ اشاره اى به اين كه به طور دقيق در چه روزى از هفته بود، نكرده است. اما در صحيحه معاويه بن عمار و حلبى از امام صادق (ع)، زمان خارج شدن پيامبر (ص) براى حجه الوداع، چهار روز مانده به ذىحجه بيان شده است، بدون اين كه روز آن مشخص شده باشد. (8)
قدر مسلم آن است كه روز خارج شدن پيامبر (ص) از مدينه براى حجه الوداع، روز جمعه نبوده است؛ به دليل اين كه رواياتى، از جمله روايت انس، بيان كننده اين مطلب مى باشند كه پيامبر (ص) نماز ظهر را در مدينه خواندند و سپس به قصد حج حركت كردند؛ (9) درحالى كه اگر روز جمعه مى بود، مى بايست نماز جمعه خوانده مى شد، نه نماز ظهر، بنابراين، آن روز يا شنبه بوده و يا پنج شنبه؛ چنان كه در رواياتى به اين دو روز اشاره شده است. از طرف ديگر، مشخص شدن روز عرفه نيز نقش مهمى در تعيين روز خارج شدن پيامبر (ص) دارد، (10) زيرا اگر روز عرفه، جمعه باشد، در نتيجه، اول ذىحجه پنج شنبه خواهد بود و پنج روز قبل از آن نيز روز شنبه است. پس بنابر نظريه مشهور اهل سنت، حتما بايد روز خارج شدن پيامبر (ص) را روز شنبه بدانيم، نه پنج شنبه؛ همان طور كه ابن كثير نيز به همين نتيجه رسيده است. (11)
اما از جانب شيعه چون به روز خاصى اشاره نشده است، بايد با توجه به نظريه آنان در ساير وقايع، روزى را براى خارج شدن پيامبر (ص) در نظر گرفت. درباره اين كه بنابر قول شيخ مفيد. تاريخ خارج شدن پيامبر (ص) پنج روز به جاى مانده از ذىقعده بوده، و در صحيحه عمار و حلبى، چهار روز به جاى مانده از آن، ذكر شده است، مى توان اختلاف اين دو قول را با توجه به ناقص يا كامل بودن ماه ذىقعده برطرف كرد.

واقعه دوم: روز عرفه (در حجه الوداع)
تعيين روز عرفه كه نهم ذىحجه است مى تواند ما را در تشخيص دقيق تاريخ وفات پيامبر (ص) كمك نمايد، و اين يكى از شاخصه هاى مهم اين بحث به شمار مىآيد، چون نظر مشهور و معروف اهل سنت، بلكه اجماع آنان بر اين است كه عرفه، روز جمعه بوده است. (12) اين امر ظاهرا به دليل روايتى است كه از خليفه دوم، عمر، دراين باره بيان شده است. (13)
پس با مبنا قرار دادن اين امر، مى توان جميع اقوال اهل سنت را درباره تاريخ وفات پيامبر (ص)، مورد بررسى قرار داد. از طريق شيعه نيز رواياتى از امامان (ع) نقل شده است كه عرفه را روز جمعه دانسته اند، (14) ولى هيچ يك از اين روايات از لحاظ سند صحيح نيستند؛ (15) افزون بر اين، با روايات صحيحه اى كه روز غدير را مشخص مى كنند، در تعارض مى باشند، زيرا اگر عرفه، يعنى نهم ذىحجه، جمعه باشد، ديگر هيجدهم ذىحجه، جمعه و يا پنج شنبه نخواهد بود. (16)

واقعه سوم: زمان نازل شدن آيه اكمال و فاصله آن تا وفات پيامبر (ص)
مشهور و معروف نزد اهل سنت درباره نزول آيه اكمال، اين است كه اين آيه در روز عرفه كه روز جمعه بوده نازل شده است (17) و فاصله آن تا وفات پيامبر (ص) 81 روز است. (18) اما از ديدگاه شيعه، با توجه به رواياتى كه در اين زمينه وجود دارد، (19) در مجموع مى توان گفت: اين آيه و آيه تبليغ، به تمامه يا جزء به جزء، در چندين مرتبه بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر (ص) پس از نازل شدن قسمت آخر آيه، يعنى: ((و الله يعصمك من الناس))، (20) در غديرخم مردم را جمع نمودند و رسالت الهى خويش را در معرفى حضرت على (ع) به عنوان جانشين خود، انجام دادند.
از نظر شيعه، هيچ ترديدى در نزول آيه اكمال در غدير نيست، ولى امكان نزول قبلى آن را نيز نفى نمى كنند. شيخ مفيد دراين باره مى گويد:
((قبلا دراين باره بر پيامبر (ص) وحى نازل شده بود، ولى وقت ابلاغ آن معين نگرديد و هنگامى كه به غديرخم رسيدند، آيه تبليغ نازل شد)). (21)
بنابراين، از نظر شيعه، مخالفتى در اصل نزول آيه اكمال در عرفه نيست، ولى بحث در اين است كه از ديدگاه شيعه، عرفه نمى تواند در روز جمعه بوده باشد، زيرا با جمعه بودن غدير سازگار نيست.

واقعه چهارم: روز غديرخم
واقعه غديرخم كه به هنگام مراجعت پيامبر (ص) از حجه الوداع رخ داد، از ديدگاه شيعه از جمله مهم ترين مسائل تاريخ اسلام است، زيرا در آن واقعه، پيامبر اسلام (ص) از طرف خداوند مكلف شد تا على (ع) را به جانشينى خود معرفى كند و پيامبر (ص) نيز دستور توقف در آن منطقه را داده و پس از خطبه اى طولانى فرمودند: ((من كنت مولاه فعلى مولاه)) يا ((من كنت مولاه فهذا على مولاه)). طرق نقل روايات اين واقعه آن قدر زياد است كه مى توان گفت فراتر از حد تواتر است. (22) با اين وجود، اكثر كتب تاريخى اهل سنت (كه ما از آن ها به عنوان منابع اصلى بهره مى گيريم) با اين كه تمام جزئيات وقايع حجه الوداع را ذكر كرده اند، (23) ولى اشاره اى به اين واقعه عظيم نكرده اند!
در اين ميان، تنها ابن كثير در ((البدايه و النهايه))، (24) به بحث يك طرفه اى دراين باره پرداخته است و بنا به نظر وى، واقعه غديرخم، در 18 ذىحجه و در روز يك شنبه بوده است، كه ظاهرا وى روز يك شنبه را با توجه به محاسبه و قراردادن روز عرفه در جمعه، به دست آورده است.
درباره تعيين روز غديرخم بايد گفت: شكى نيست كه واقعه غديرخم در 18 ذىحجه سال دهم هجرى اتفاق افتاده است، ولى اين كه در چه روزى بوده، بنا به رواياتى كه دراين باره وجود دارد، از دو حال خارج نيست: يا پنج شنبه بوده است و يا جمعه؛ چنان كه در روايتى كه از ابوسعيد خدرى ـ به طرق مختلف ـ نقل شده است، روز پنج شنبه به عنوان روز واقعه غديرخم معرفى گرديده است. (25) علامه امينى نيز در كتاب الغدير، روز واقعه غديرخم را پنج شنبه ذكر كرده است. (26) اما در صحيحه ابن ابى عمير از امام صادق (ع) نقل شده است كه:
واقعه غديرخم در 18 ذىحجه كه روز جمعه بوده، اتفاق افتاده است. متن آن حديث چنين است: ((و يوم غدير افضل الاعياد و هو الثامن عشر من ذىالحجه و كان يوم الجمعه)). (27) بديهى است روايت صحيحه، كه واقعه غديرخم را در روز جمعه مى داند، به جهت رجحان سندى مقبول است. پس به نظر ما، روزى كه واقعه غديرخم در آن اتفاق افتاده روز جمعه بوده است.

واقعه پنجم: شروع بيمارى پيامبر (ص) و مدت آن
((واقدى)) دراين باره دو روايت نقل كرده است، (28) كه هر دو روايت، شروع بيمارى پيامبر (ص) را روز چهارشنبه دانسته است، ولى در يك روايت، تاريخ شروع بيمارى، ((19 صفر)) و در ديگرى، ((آخر صفر)) ذكر شده است، ولى مدت بيمارى، در هر دو روايت 13 روز ذكر شده است، كه با اين حساب، بر اساس روايت اول، وفات پيامبر (ص) در ((دوم ربيع الاول)) و بر اساس روايت دوم، ((دوازدهم ربيع الاول)) خواهد بود.
((سليمان بن طرخان تميمى)) شروع بيمارى را روز ((شنبه، 22 صفر)) و وفات را در روز ((دوشنبه 2 ربيع الاول دانسته است. (29) بنابراين، مدت بيمارى پيامبر (ص) ده روز خواهد بود. بيهقى نيز مدت بيمارى پيامبر (ص) را ده روز دانسته است. (30)
دراين باره روايات بسيارى موجود است كه فقط به ذكر بيمار شدن پيامبر (ص) پرداخته اند، بدون اين كه متذكر زمان و مدت آن شده باشند. تنها بعضى از اين روايات ذكر مى كنند كه كه بيمارى پيامبر (ص)، پس از استغفار براى اهل بقيع و مراجعت به منزل شروع شده است. (31)

واقعه ششم: روز وفات پيامبر (ص)
اساسى ترين مطلب كه مورد اتفاق شيعه و سنى است، اين است كه وفات پيامبر (ص) در روز ((دوشنبه)) بوده است. اين موضوع يقينى ترين امر در تشخيص تاريخ وفات پيامبر (ص) است. پس بر اين اصل تكيه مى شود، و هر روايت و قولى كه نتيجه اش غير از وفات در روز دوشنبه باشد، به كلى مردود خواهد بود.
ما در اثبات اين امر كه وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه بوده است، به چند نمونه از اقوال اشاره مى كنيم: طبرى در اين باره مى گويد:
((فلاخلاف بين اهل العلم بالاخبار فيه انه كان يوم الاثنين من شهر ربيع الاول)). (32)
ابن سعد در ((الطبقات الكبرى)) نه روايت در اين باره نقل كرده است كه همگى وفات را روز دوشنبه ذكر كرده اند. (33) ابن اسحاق نيز وفات پيامبر (ص) را روز دوشنبه دانسته است. (34) هم چنين، يعقوبى (35) و شيخ مفيد (36) نيز وفات پيامبر (ص) را روز دوشنبه ذكر كرده اند. در مجموع هيچ ترديدى در اين كه وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه بوده است، وجود ندارد.

فصل دوم: بررسى اقوال اهل سنت، با توجه به مسلمات و مشهورات آن ها
پس از آن كه در تاريخ وقوع اين حوادث تإمل نموديم، اكنون براساس مسلمات يا مشهورات هر يك از اهل سنت و شيعه، اقوال آنان را بررسى خواهيم كرد:
آن چه از مجموع بحث هاى گذشته به دست آمده است، اين است كه مسلمات يا مشهورات اهل سنت بدين قرار است:
1ـ وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه بوده است؛
2ـ عرفه روز جمعه بوده است؛
3ـ خارج شدن پيامبر (ص) براى حجه الوداع روز دوشنبه، پنج روز به جاى مانده از ذىقعده بوده است؛
4ـ نازل شدن آيه اكمال در روز عرفه، و فاصله آن تا وفات پيامبر 81 روز بوده است؛
5ـ مدت بيمارى پيامبر (ص) 10 يا 13 روز بوده است.
با توجه به مطالب فوق، به بررسى اقوال اهل سنت دراين باره مى پردازيم:

قول اول: وفات پيامبر (ص) 12 ربيع الاول است.
مشهور و معروف نزد اهل سنت اين است كه تاريخ وفات پيامبر (ص) ((12 ربيع الاول)) است. بسيارى از بزرگان و مورخان، از جمله ابن اسحاق، (37) واقدى، (38) ابن خياط، (39) مسعودى (40) و ديگران اين قول را اختيار كرده اند. ابن كثير (41) نيز تصريح مى كند كه اين قول، مشهور بين همه اقوال است. از عالمان شيعه نيز كلينى (42) و محمدبن جريربن رستم طبرى (43) ـ كه معاصر كلينى بود ـ اين قول را اختيار كرده اند.
در ارزيابى اين قول مى گوييم: با توجه به امور مسلم و مشهور اهل سنت، تنها در صورتى اين قول ممكن مى شود كه اولا: تمام ماه هاى ذىقعده، ذىحجه، محرم و صفر كامل (سى روز) باشند، (به جدول شماره 1 نگاه كنيد) كه اين امر، بسيار بعيد و بلكه ممتنع است. ثانيا: با اين فرض هم مطلب درست نمى شود، زيرا باز هم وفات در روز دوشنبه قرار نمى گيرد، و تنها راهى كه مى شود فرض كرد تا اين مطلب درست شود، همانا اختلاف رويت هلال مكه و مدينه است؛ يعنى اهل مدينه يك روز ديرتر از اهل مكه، هلال ماه ذىحجه را ديده اند و بنابراين، روز جمعه كه 9 ذىحجه در مكه بوده است، در مدينه برابر با 8 ذىحجه است. اما اختلاف رويت هلال بين مكه و مدينه كه فاصله آن ها كمتر از يك درجه است، واقعا غير علمى و غير عرفى است. در مجموع، اين قول سه محذور دارد: يكى، كامل بودن چهار ماه متوالى؛ ديگرى، اختلاف رويت هلال بين مكه و مدينه، كه همين دو امر نشان گر مردود بودن اين قول است، و محذور سوم اين كه طبق اين قول فاصله بين نزول آيه اكمال در عرفه تا وفات پيامبر (ص) ديگر 81 روز نخواهد بود، بلكه 92 روز مى شود.
با اين بررسى، مشخص مى شود كه قول مشهور اهل سنت كه ((12 ربيع الاول)) را تاريخ وفات پيامبر (ص) مى داند، هيچ پايه و اساسى ندارد، زيرا به هيچ وجه با ديگر مسلمات و مشهورات نزد آنان سازگار نيست.

قول دوم: وفات پيامبر دوم ربيع الاول است.
تعداد زيادى از عالمان، قائل به وفات پيامبر (ص) در دوم ربيع الاول هستند. از جمله آنان، سليمان بن طرخان تميمى، (44) واقدى به نقل از ابومعشر، (45) و يعقوبى (46) مى باشند. سهيلى در ((الروض الانف)) (47) اين قول را بر قول 12 ربيع الاول ترجيح داده است. اين قول همان است كه در روايت ابومخنف نيز بيان شده است و ما در ادامه بحث با توجه به مسلمات شيعه آن را به تفصيل بررسى خواهيم كرد، ولى اكنون قصد داريم با توجه به مسلمات و مشهورات اهل سنت آن را مورد بررسى قرار دهيم.
با توجه به مبناى اهل سنت، در صورتى اين قول موجه مى گردد كه تمامى ماه هاى چهارگانه، يعنى: ذىقعده، ذىحجه، محرم و صفر، همگى ناقص باشند. (به جدول شماره 2 نگاه كنيد).
گرچه اين قول، محذورات قول 12 ربيع الاول را ندارد، ولى مشكل ديگرى دارد و آن ناقص بودن چهار ماه متوالى است كه اين امر نيز بعيد، بلكه ممتنع است. پس اين قول نيز بنابر مبناى اهل سنت، قابل قبول نيست.

قول سوم: وفات پيامبر اول ربيع الاول است.
بعضى ديگر از عالمان، اول ربيع الاول راروز وفات پيامبر (ص) ذكر كرده اند كه از جمله آنان، عروه بن زبير (48) و محمدبن شهاب زهرى (49) مى باشند. سهيلى در ((الروض الانف)) (50) اين قول را نسبت به روايت سابق، اقرب دانسته است. اين قول بنابر مبناى اهل سنت قابل قبول تر است، زيرا در اين فرض، ماه ذىقعده ناقص، ماه ذىحجه كامل و ماه هاى محرم و صفر نيز ناقص خواهند بود، كه از اين جهت هيچ مشكلى ندارد. هم چنين، عرفه در روز جمعه، و وفات پيامبر (ص) در روز دوشنبه خواهد بود، و فاصله بين نزول آيه اكمال در عرفه تا وفات پيامبر (ص) ـ با احتساب روز عرفه و وفات ـ 81 روز خواهد بود. (به جدول شماره 3 مراجعه كنيد).
توجه به دو نكته:
1ـ با نگاهى به جدول هاى سه گانه، درمى يابيم كه در اين سه فرض، روز غديرخم (18 ذىحجه) هرگز در روز ((جمعه)) واقع نمى شود.
2ـ از آن جا كه در ميان اهل سنت اتفاق نظر است كه وفات پيامبر (ص) در ربيع الاول بوده است (51) و هيچ قائلى يافت نشده كه 28 صفر را، كه قول مشهور نزد شيعه است، اختيار كند، بدين سبب، ما اين قول را با مبناى اهل سنت مورد سنجش قرار نداده ايم و در فصل بعد آن را با مبناى شيعه بررسى خواهيم كرد. اگر چه با توجيهاتى كه براى قول مشهور اهل سنت ـ يعنى 12 ربيع الاول ـ انجام شد، 28 صفر نيز در روز دوشنبه قرار مى گيرد. (به جدول شماره 1 مراجعه كنيد).

فصل سوم: بررسى اقوام شيعه، با توجه به مسلمات و مشهورات آن ها
پس از بررسى اقوال گوناگون بنابر مبناى اهل سنت، اكنون مى خواهيم با در نظر گرفتن مسلمات و مشهورات شيعه، اين اقوال را مورد بررسى قرار دهيم.
مسلمات و مشهورات شيعه بدين قرار است:
1ـ وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه بوده است؛
2ـ واقعه غديرخم روز جمعه، يا پنج شنبه بوده است؛
3ـ خارج شدن پيامبر براى حجه الوداع چهار يا پنج روز باقى مانده از ذىقعده بوده است.
اكنون با در نظر گرفتن اين مبنا، اقوال مختلف را مورد سنجش قرار مى دهيم.

قول اول: وفات پيامبر 28 صفر است.
نظريه مشهور و معروف نزد شيعه اين است كه وفات پيامبر (ص) در 28 صفر اتفاق افتاده است. بسيارى از بزرگان شيعه از جمله شيخ مفيد (52) و شيخ طوسى (53) قائل به اين قول هستند و مى توان گفت كه پس از آن دو بزرگوار عموم عالمان شيعه با تبعيت از آنان، اين نظريه را اختيار كرده اند؛ درحالى كه معلوم نيست مستند شيخ مفيد و شيخ طوسى در انتخاب اين نظريه چه بوده است؛ زيرا در اثبات اين نظريه هيچ روايتى ولو ضعيف هم يافت نشده است! (54) بلكه روايات صحيحه، كه به زودى به آن اشاره خواهد شد، برخلاف آن است.
اگرچه اين نظريه، مشهور و معروف نزد شيعه است، ولى اين شهرت مربوط به زمان بعد از شيخ مفيد و طوسى است و قبل از آن دو بزرگوار، نه تنها كسى به آن تصريح نكرده است، (55) بلكه ((حسن بن موسى نوبختى)) كه از بزرگان قدماى شيعه است، وفات پيامبر (ص) را در ماه ربيع الاول ذكر كرده است، (56) بدون اين كه روز آن را تعيين كند؛ پس نمى توان به اين شهرت استدلال كرد. پيش از اين نيز اشاره كرديم كه از عالمان شيعه، كلينى و محمدبن جريربن رستم طبرى، روز وفات پيامبر (ص) را دوازدهم ربيع الاول دانسته اند.
مهم تر از همه اين كه: اين قول، هيچ سازگارى با مبناى شيعه ندارد، زيرا روز غدير خم، يعنى هيجدهم ذىحجه را، چه جمعه بدانيم يا پنج شنبه، در هر دو صورت، 28 صفر هرگز در روز ((دوشنبه)) واقع نمى شود، زيرا اگر روز غدير خم جمعه باشد، با در نظر گرفتن ناقص يا كامل بودن ماه ها، 28 صفر در روز چهارشنبه يا پنج شنبه يا جمعه واقع مى شود (57) و اگر روز واقعه غديرخم را ((پنج شنبه)) بدانيم، در اين صورت 28 صفر در روز سه شنبه يا چهارشنبه يا پنج شنبه قرار مى گيرد و هرگز در روز ((دوشنبه)) واقع نخواهد شد. (58)
پس در مجموع، اگر چه قائلين اين نظريه شيخ مفيد و شيخ طوسى هستند، ولى چون اين قول با مبناى شيعه سازگارى ندارد و دليلى هم بر اين قول نمى توان يافت، بلكه ادله بر خلاف آن است، ما از اين قول صرف نظر مى كنيم و آن را مردود مى دانيم. (59)

قول دوم: وفات پيامبر دوم ربيع الاول است.
بنا به روايت ابومخنف، تاريخ وفات پيامبر (ص)، دوم ربيع الاول بوده است، و همان طور كه قبلا ذكر شد، عده زيادى از عالمان نيز اين نظريه را پذيرفته اند. در تإييد اين قول، روايات معتبرى از اهل بيت (ع) نقل شده است؛ مانند روايتى كه نصربن على الجهضمى از امام رضا (ع)، از پدرانش، از اميرالمومنين (ع) نقل كرده است كه:
((پيامبر (ص) در ماه ربيع الاول، روز دوشنبه، دو شب از ربيع الاول گذشته بود، وفات يافت))، (60) و روايتى كه ابن خشاب از امام باقر (ع) نقل كرده است كه: ((... پيامبر (ص) در ماه ربيع الاول، روز دوشنبه، دو شب از ربيع الاول گذشته وفات يافت)). (61)
شيخ عباس قمى نيز به نقل از ((كشف الغمه)) از امام باقر (ع) روايتى نقل مى كند كه روز وفات پيامبر (ص) دوم ربيع الاول است. اما وى پس از نقل اين روايت، به دليل موافق بودن آن با نظر اهل سنت، آن را حمل بر تقيه مى كند. (62) ولى به نظر ما، نمى توان اين روايت را حمل برتقيه كرد، زيرا همان طور كه قبلا ذكر كرديم، نظريه مشهور و معروف اهل سنت درباره وفات پيامبر (ص)، دوازدهم ربيع الاول است، نه دوم ربيع الاول؛ بنابراين، نمى توان وجهى براى حمل آن بر تقيه يافت. پس روايت ابومخنف هم از جهت اقوال و هم از جهت روايات، داراى مويدات محكمى است.
اما آن چه مهم است آن است كه: آيا اين قول، با مسلمات و مشهورات شيعه سازگارى دارد يا خير؟
در پاسخ به اين پرشش بايد گفت: نه تنها روايت ابومخنف با مسلمات و مشهورات شيعه سازگارى دارد، بلكه يگانه طريق جمع بين اين مسلمات و مشهورات به حساب مىآيد، زيرا اگر روز واقعه غديرخم را ((جمعه)) بدانيم (كه البته روايت صحيح مويد آن است و ما نيز همين نظريه را ترجيح داديم)، به روشنى درمى يابيم كه با بهترين فرض، دوم ربيع الاول در روز ((دوشنبه)) واقع مى شود و هيچ محذور و مشكلى ندارد. (به جدول شماره 4 نگاه كنيد)
با نگاهى به جدول، درمى يابيم كه: خارج شدن پيامبر (ص) از مدينه براى حجه الوداع، روز پنج شنبه، 25 ذىقعده خواهد بود كه در اين صورت با بعضى از روايات اهل سنت مانند روايت انس (63) كه روز خارج شدن پيامبر (ص) را روزى غير از جمعه دانسته اند نيز موافق است. هم چنين، با قول بعضى، مانند ابن حزم، كه روز خارج شدن پيامبر (ص) را به طور مشخص روز پنج شنبه دانسته اند (64) موافق است. و نيز روز عرفه در چهارشنبه خواهد بود، كه از اين جهت مخالفتى با مبناى شيعه ندارد، ولى با مبناى اهل سنت سازگار نيست. ضمن اين كه، روز 18 ذىحجه كه روز غديرخم است، در جمعه واقع مى شود، و روز وفات پيامبر (ص) ((دوشنبه، دوم ربيع الاول)) خواهد بود. اين فرض از جهت ناقص و كامل بودن ماه، هيچ محذور و مشكلى ندارد، زيرا هم مى شود يك ماه را ناقص و ماه ديگر را كامل فرض كرد، و هم مى شود دو ماه متوالى را ناقص و دو ماه ديگر را كامل دانست، كه در هر صورت، دوم ربيع الاول در روز دوشنبه قرار مى گيرد. هم چنين، اگر زمان نازل شدن آيه اكمال را در روز عرفه بدانيم، دقيقا فاصله بين آن تا وفات پيامبر 81 روز خواهد شد، (بدون محاسبه روزهاى وفات و عرفه). و اگر روز وفات را محاسبه كنيم، 82 روز مى شود، كه با روايتى كه فخر رازى آن را نقل كرده است تطبيق مى كند. (65) ولى اگر زمان نازل شدن آيه اكمال را روز غديرخم بدانيم، فاصله آن تا وفات پيامبر (ص) 72 روز خواهد بود، (بدون محاسبه روز وفات و روز غدير).
اما اكنون اگر ((پنج شنبه)) را روز واقعه غديرخم بدانيم، در صورتى دوم ربيع الاول در روز دوشنبه واقع مى شود كه تمام ماه هاى ذىحجه، محرم و صفر كامل باشند؛ (به جدول شماره 5 نگاه كنيد) كه اين امر، به دليل محذورى كه دارد، مى تواند يكى از علل ترجيح داشتن روز جمعه بر پنج شنبه، براى واقعه غديرخم باشد.
در پايان، تذكر اين نكته را لازم مى دانم كه بنابر مبناى شيعه، 12 ربيع الاول هرگز در روز ((دوشنبه)) واقع نمى شود. هم چنين اول ربيع الاول، با فرض جمعه بودن روز غدير، تنها در صورت كامل بودن سه ماه ذىحجه، محرم و صفر، در روز دوشنبه قرار مى گيرد. ولى با فرض پنج شنبه بودن روز غدير، هرگز اول ربيع الاول در روز دوشنبه واقع نمى شود. (در جدول ها دقت شود).
از مجموع بحث هاى گذشته، اين نتيجه به دست مىآيد كه تاريخ وفات پيامبر (ص) دوم ربيع الاول است و ساير اقوال با مشكلات و محذورات جدى روبرو مى باشند.

پى نوشت ها:
1. محمدبن جريرطبرى، تاريخ الطبرى، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (چاپ دوم: بيروت، 1387ه\') ج 3، ص 200.
2. مائده، آيه 3.
3. الواقدى، المغازى للواقدى، تحقيق مارسدن جونس (چاپ دوم: بيروت، نوشته الاعلمى للمطبوعات، 1409ه\') ص؛ 1088 ابن سعد، الطبقات الكبرى (بيروت، داربيروت، 1405ه\') ج 2، ص؛ 173 ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق مصطفى السقا ـ ابراهيم الابيارى ـ عبدالحفيظ شلبى (قم، انتشارات ايران، 1363ه\') ج 4، ص؛ 248 محمدبن جرير طبرى، همان، ص؛ 148 ابن كثير، البدايه و النهايه، تحقيق محتب تحقيق التراث (چاپ اول: بيروت، موسسه التاريخ العربى ـ داراحيإ التراث العربى، 1412ه\') ج 5، ص؛ 127 ابن الجوزى، المنتظم، تحقيق عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا (چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1412ه\') ج 4، ص؛ 5 ابن اثير، الكامل فى التاريخ، تحقيق مكتب التراث (چاپ چهارم: بيروت، موسسه التاريخ العربى، 1414ه\') ج 1، ص 651.
4. ابن كثير، همان، ص 128، به نقل از ابن حزم.
5. الواقدى، همان، ص؛ 1089 (اين مطلب نزد ما روشن است).
6. همان.
7. شيخ مفيد، الارشاد فى معرفه حجح الله على العباد، تحقيق موسسه آل البيت لاحيإ التراث (قم، چاپ مهر، 1413ه\') ج 1، ص 171.
8. محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، تحقيق على اكبر غفارى (بيروت، دارالاضوإ، 1405ه\') ج 4، ص 245 و 248.
9. البخارى، صحيح البخارى، بحاشيه الامام السندى (چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ه\') ج 1، ص 250.
10. اين بحث به زودى خواهد آمد.
11. ابن كثير، همان، ص 129.
12. البخارى، همان، ص؛ 28 محمدبن جريرطبرى، تفسيرالطبرى (جامع البيان)، بيروت، دارالفكر، 1415ه\') ج 4، جزء 6، ص 105، 108 و 110 و فخررازى، التفسير الكبير، (چاپ اول: بيروت، داراحيإ التراث العربى، 1995م) ج 4، ص 286.
13. همان و ابن كثير، همان، ص 129 و 195.
14. محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 1، ص 290 و محمدبن مسعودبن عياش، تفسير العياشى، تحقيق سيدمحمدهاشم رسولى محلاتى (بيروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1991م)، ج 1 ص 322.
15. محمدجواد شبيرىزنجانى، تراثنا، سال پنجم، شماره 21، ص 42.
16. براى تطبيق اين مطلب، به جداول 1، 2 و 3 مراجعه شود.
17. البخارى، همان، ص؛ 28 محمدبن جريرطبرى، همان؛ ابن كثير، همان و فخر رازى، همان.
18. محمدبن جريرطبرى، همان، ص 106.
19. علامه مجلسى، بحار الانوار (چاپ سوم: بيروت، داراحيإ التراث العربى ـ موسسه الوفا، 1403ه\') ج 37، ص؛ 165 محمدبن محمد الشعيرى، جامع الاخبار (نجف، منشورات المكتبه الحيدريه، 1385ه\') ص 10 و محمدبن مسعودبن عياش، همان، ص 360.
20. مائده، آيه 67.
21. شيخ مفيد، همان، ص 175.
22. جميع طريق نقل اين روايت در جلد اول كتاب الغدير علامه امينى به طور مفصل ذكر شده است.
23. ابن هشام، همان و محمدبن جريرطبرى، تاريخ الطبرى، ج 3، ص 148.
24. ابن كثير، همان، ص 227.
25. علامه مجلسى، همان، ص 195.
26. علامه امينى، الغدير (چاپ دوم: تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366ه\') ج 1، ص 10.
27. علامه مجلسى، همان، ج 95، ص 27 و ج 97، ص 110.
28. ابن سعد، همان، ص 272.
29. احمدبن الحسن البيهقى، دلائل النبوه، تحقيق عبدالمعطى قلعجى (بيروت، دارالكتب العلميه، 1405ه\') ج 7، ص 234 و ابن كثير، همان، ص 275.
30. احمدبن الحسن البيهقى، همان.
31. ابن هشام، همان، ص 292 و بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى (بيروت، دارالفكر، 1417ه\') ج 2، ص 715.
32. محمدبن جرير طبرى، همان، ص؛ 199 (يعنى: هيچ اختلافى ميان اهل علم نيست كه وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه و در ماه ربيع الاول بوده است).
33. ابن سعد، همان، ص 273.
34. ابن هشام، همان، ص 303.
35. احمدبن ابى يعقوب بن واضح، تاريخ اليعقوبى (قم، منشورات الشريف الرضى، 1414ه\') ج 2، ص 113.
36. شيخ مفيد، همان، ص 189.
37. ابن كثير، همان، ص 276 و احمدبن الحسن البيهقى، همان، ص 235.
38. واقدى، همان، ص 1089 و ابن سعد، همان، ص 272.
39. خليفه بن خياط، تاريخ خليفه بن خياط، تحقيق سهيل زكار (بيروت، دارالفكر، 1414ه\') ص 58.
40. مسعودى، مروج الذهب، تحقيق يوسف اسعد داغر (بيروت، دارالاندلس، 1358ه\') ج 2، ص 280.
41. ابن كثير، همان.
42. محمدبن يعقوب كلينى، همان، ص 439.
43. رستم طبرى، المسترشد، ص 115.
44. احمدبن الحسن البيهقى، همان، ص 234.
45. ابن سعد، همان و بلاذرى، همان، ص 746.
46. احمدبن ابى يعقوب بن واضح، همان.
47. عبدالرحمن السهيلى، الروض الانف، تحقيق عبدالرحمن الوكيل (بيروت، داراحيإ التراث العربى، 1412ه\') ج 7، ص 579.
48. ابن كثير، همان.
49. همان.
50. عبدالرحمن السهيلى، همان.
51. محمدبن جرير طبرى، همان.
52. شيخ مفيد، همان، ص 189.
53. محمدبن الحسن الطوسى، تهذيب الاحكام (بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ه\')، جزء 6، ص 5.
54. محمدجواد شبيرىزنجانى، همان، ص 43.
55. همان به نقل از محقيق تسترى.
56. موسى النوبختى، فرق الشيعه، تحقيق محمدصادق آل بحرالعلوم (نجف، مكتبه المرتضويه المرتضويه الحيدريه، 1355ه\') ص 2.
57. براى تطبيق، به جدول شماره (4) مراجعه شود.
58. براى تطبيق، به جدول شماره (5) مراجعه شود.
59. ممكن است شيخ مفيد رواياتى در اختيار داشته كه ما اكنون آن ها را در اختيار نداريم، ولى اين يك احتمال است و نمى توان صرفا به خاطر اين احتمال، قول وى را پذيرفت. البته اگر ادله اى برخلاف قول او اقامه نمى شد، جاى مطرح كردن اين احتمال بود. اگر چه اين احتمال نيز وجود دارد كه در نسخه روايتى كه در اختيار ايشان بوده، به جاى ((لليلتين مضتا من شهر ربيع الاول))، ((لليلتين بقيا الى شهر ربيع الاول)) ذكر شده باشد، كه اين احتمال به خاطر نزديك بودن دو كلمه ((مضتا)) و ((بقيا)) موجه به نظر مى رسد.
60. تاريخ اهل البيت، تحقيق، محمدرضا حسن، (قم، موسسه آل البيت لاحيإ التراث، 1410ه\') ص 68.
61. على بن عيسى الاربلى، كشف الغمه فى معرفه الائمه (قم، نشر ادب الحوزه و كتابفروشى اسلاميه، بى تا) ج 1، ص 18.
62. شيخ عباسى قمى، منتهى الامال (ايران، انتشارات مهتاب، 1377ش) ج 1، ص 129.
63. البخارى، همان، ص 520.
64. ابن حزم الاندلسى، حجه الوداع، تحقيق ابوصهيب الكرمى (رياض، بيت الفكار الدوليه للنشر، 1418ه\') ص 23.
65. فخر رازى، همان، ص 288.

منابع:
ـ الطبرى، ابوجعفرمحمدبن جرير، تاريخ الطبرى، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، بيروت، چاپ دوم 1387ه\'.
ـ الواقدى، المغازى، تحقيق مارسدن جونس موسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت چاپ دوم 1409ه\'.
ـ ابن سعد، الطبقات الكبرى، داربيروت 1405ه\'.
ـ ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق مصطفى السقا ـ ابراهيم الابيارى ـ عبدالحفيظ شلبى، افست مصر انتشارات ايران چاپ مهر قم 1363ش.
ـ ابن كثير، البدايه و النهايه، تحقيق مكتب تحقيق التراث بيروت موسسه التاريخ العربى داراحيإ التراث العربى چاپ اولى 1412ه\'.
ـ ابن الجوزى، المنتظم، تحقيق عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، دارالكتب العلميه بيروت چاپ اول 1412ه\'.
ـ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، تحقيق مكتب التراث، موسسه التاريخ العربى، بيروت، چاپ چهارم 1414ه\'.
ـ شيخ مفيد، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، تحقيق موسسه آل البيت لاحيإ التراث چاپ مهر قم 1413ه\'.
ـ الكلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تحقيق على اكبر الغفارى دارالاضوإ بيروت 1405ه\'.
ـ البخارى، صحيح البخارى، بحاشيه الامام السندى، دارالكتب العلميه، بيروت 1419 چاپ اول.
ـ الطبرى، محمدبن جرير، تفسير الطبرى (جامع البيان)، دارالفكر بيروت 1415ه\'.
ـ فخررازى، التفسير الكبير، مكتب تحقيق داراحيإ التراث العربى بيروت چاپ اول 1995م.
ـ عياش، محمدبن مسعودبن، تفسير العياشى، بيروت موسسه الاعلمى للمطبوعات تحقيق سيدمحمدهاشم رسولى محلاتى 1991م.
ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، بيروت داراحيإ التراث العربى موسسه الوفإ چاپ سوم 1403ه\'.
ـ الشعيرى، محمدبن محمد، جامع الاخبار، منشورات المكتبه الحيدريه النجف 1385ه\'.
ـ علامه امينى، الغدير، دارالكتب الاسلاميه، تهران چاپ دوم 1366ش.
ـ البيهقى، احمدبن الحسن، دلائل النبوه، تحقيق عبدالمعطى قلعجى بيروت دارالكتب العلميه 1405ه\'.
ـ بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار ور رياض زركلى، دارالفكر بيروت 1417ه\'.
ـ احمدبن ابى يعقوب ابن واضح، تاريخ اليعقوبى، منشورات الشريف الرضى، امير قم، 1414ه\'.
ـ خليفه بن خياط، تاريخ خليفه بن خياط، تحقيق سهيل زكار، بيروت دارالفكر 1414ه\'.
ـ مسعودى، مروج الذهب، تحقيق يوسف اسعد داغر، دارالاندلس بيروت 1358ه\'.
ـ رستم طبرى، المستمر شد، ص 115.
ـ السهيلى، عبدالرحمن، الروض الانف، تحقيق عبدالرحمن الوكيل بيروت داراحيإ التراث العربى 1412ه\'.
ـ الطوسى، محمدبن الحسن، تهذيب الاحكام فى نشر المقنعه، تحقيق محمدجعفر شمس الدين دارالتعارف للمطبوعات 1412ه\'.
ـ النوبختى، موسى، فرق الشيعه، تحقيق محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف مكتبه المرتضويه الحيدريه1355ه\'.
ـ تاريخ اهل البيت، تحقيق محمدرضا حسينى، موسسه آل البيت لاحيإ التراث قم 1410ه\'.
ـ الاربلى، على بن عيسى، كشف الغمه فى معرفه الائمه، نشر ادب الحوزه و كتابفروشى اسلاميه قم، بى تا.
ـ قمى، شيخ عباسى، منتهى الامال، انتشارات مهتاب ايران 1377ش.
ـ الاندلسى، ابن حزم، حجه الوداع، تحقيق ابوصهيب الكرمى، بيت الافكار الدوليه للنشر، الرياض 1418ه\'.

R A H A
01-20-2012, 11:11 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/89414396040707252014.gif

ویژه نامه وفات جانگداز پیامبر رحمت و رافت حضرت
محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله

http://www.pic.p30ask.com/images/25614654527172508859.gif

R A H A
01-20-2012, 11:15 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/73403087278446383849.gif

قال رسول الله صلی الله علیه و اله


یا أباذَر! إنَّ اللَّهَ لايَنظُرُ إلى‏ صُوَرِكُم و لا إلى‏ أموالِكُم و لكِن يَنظُرُ إلى‏ قُلوبِكُم و أعمالِكُم

پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله می فرمایند:


اى اباذر! خداوند به ظاهر و دارایى شما نمى ‏نگرد ، بلکه به دلها و کردارتان مى ‏نگرد


الأمالى، طوسى، ص 536

R A H A
01-20-2012, 11:21 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/11198948054477802588.gif

رحلت رحمت للعالمين آمده
ناله از قلب جبريل امين آمده

از ملايک همـه، آيد اين زمزمه
السلام عليک، يا رسول الله

آه و واويلتا محشر کبري شده
روز تنهايي حيدر و زهرا شده

حضرت فاطمه، دارد اين زمزمه
السلام عليک، يا رسول الله

اهل عالم عزاي خاتم الانبياست
همه جا کربلاي خاتم الانبياست

زين بلاي عظيم، گشته امت يتيم
السلام عليک، يا رسول الله

در سقيفـه بپـا فتنه ديگـر شده
بعد ختم رسل، ستم به حيدر شده

غربت حيدر است، جان پيغمبر است
السلام عليک، يا رسول الله

بـر در خانـه دختر ختم رسل
هيزم آورده‌اند عوض دسته گل

شد ز بيت خدا، دود آتش به پا
السلام عليک، يا رسول الله

يا محمّد بيا بلاي ديگر ببين
خانه وحي را طعمه آذر ببين

گشته حقّت ادا، شده محسن فدا
السلام عليک، يا رسول الله

R A H A
01-20-2012, 11:25 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/48265344925770219673.gif



حرا خاموش و کوچه هاى بنى هاشم،
سیه پوش شدند
و کائنات، کلبه احزان و آسمان،
اشک ریزان شد.

خبر در شهر پیچید: مصطفى،
همسایه دیوار به دیوار خدا،
فخر خلقت، حرمت عالم و نگین خاتم،
تا فراسو پر کشید.

بدرود اى چکیده قرآن!
یا رسول اللّه صلى الله علیه و آله !

وقتى تو را مرور مى کنم
و به واقعه رفتنت مى رسم،
چراغ هاى واژه خاموش مى شوند؛
آن گاه تو را که بر لب مى آورم،
هزار خورشید قیام مى کنند
و در تلاطم عشقت،
دلم را روشن مى کنند.

طبیب دل هاى خسته!
اینک لب فرو بسته و زمین را
مبتلا به عطشى همیشگى کرده اى.

چه تلخ است ماجراى مبهم انسان
که به سرگردانى دنیاى پس از تو مى گرید!

یا رسول اللّه صلى الله علیه و آله ،
اى چکیده قرآن!
آخرین خطبه عشق،
غزل رفتن تو بود.

اهل زمین تا آمدند به خود برسند،
پر کشیدى و نور جمالت را
به آسمان ها بخشیدى.

«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»

R A H A
01-20-2012, 11:26 PM
هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گريان، زغمى ديده عالم شده امشب

آهنگ سرشكم، كه رسد بر لب مژگان
با اين دل سودا زده همدم شده امشب

پايان شب آخر ماه صفر است اين
يا آنكه زنو ماه محرّم شده امشب

مهتاب، رخ خويش نهان كرد زماتم
چون رحلت پيغمبر خاتم شده امشب

از داغ جگر سوز نبى سيّد ابرار
نخل قد زهرا و على خم شده امشب

شد كار فلك، خون جگر خوردن از اين غم
گردون، ز محن با رخ درهم شده امشب

سيماى جهان، غرقه خون دل «ياسر»
در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب

R A H A
01-20-2012, 11:26 PM
چشمهایی كه هنوز نگران امت است


مرور می‏کنی خاطرات هزار ساله نوح را،
تنهایی آدم را،
زخم‏های ایوب را و امتحان ابراهیم را.

با آمدن آدم علیه‏السلام آمده‏ای
و بعد از عیسی علیه‏السلام به پیامبری رسیده‏ای.

فرشته‏ها صدایت می‏کنند؛
اما هنوز دلتنگ و نگران امتت هستی.
هرچند اتمام حجت کرده‏ای،
هرچند عادل‏ترین نگهبان را بر آنان گمارده‏ای،
اما دلشوره اینکه پس از تو چه خواهد شد، رهایت نمی‏کند.

پیامبری تو...
سبکبار بال می‏زنی،
تا دورتر از دست‏رس همه پرنده‏ها و فرشته‏ها.

اما چه بهارها و اردیبهشت‏ها
در حسرت دیدن تو از راه خواهند آمد،

ای بهشتی‏ترین!
پیامبری‏ات باران مهربانی بود
که تا دورترین نقطه تشنگی خاک رسید.
عطر رسالتت، هوایی بود
که همه خاکیان را به هوای نفس کشیدن در دامنه اسلام کشاند.

پس از تو، آوازهای ابوجهل را هیچ حنجره‏ای صیقل نداد.
به یمن پیامبری تو،
زیتون‏ها و انجیرها در برابر نخل‏ها،
قرآن تلاوت می‏کنند
و نخل‏ها به رسالت جهانی تو سوگند می‏خورند.
همه پرنده‏های جهان، اذان می‏گویند
تا کوه‏ها به امامت تو نماز کنند.

پس از تو
چه می‏توان گفت
از آن همه کلمه‏ای که در صدای سکوت علی علیه‏السلام ،
پس از تو خاموش ماندند؟
پس از تو، غیر از نفس‏های غمگین علی علیه‏السلام
و اشک‏های ناتمام فاطمه علیهاالسلام ،
هیچ نفسی به تو نرسید
و هیچ اشکی از نام تو سرچشمه نگرفت.

بعد از تو، جز لبخندهای اندوهگین علی علیه‏السلام
و فاطمه علیهاالسلام ،
همه لبخندها به کیسه‏های زر ختم شد.

چه شب‏ها که فاطمه علیهاالسلام به یاد تو
در ماه، با گریه می‏نگریست
و علی علیه‏السلام ، با بغض،
ستاره‏های ایوان تاریک مدینه را می‏شمرد.

آه، چه فرصت‏های عزیزی که پس از تو،
بین غربت برادرت علی علیه‏السلام
و مسلمانان نامسلمان گم شد!

کاش سلمان‏ها و ابوذرها و...
در باران تکثیر می‏شدند
تا خطبه‏های علی علیه‏السلام را عملی کنند!
کاش... !

کاش چیزی نپرسی!

لب به سخن گشودی و فرمودی:
«نورانی‏ترین شما در روز قیامت،
کسی است که آل محمد صلی‏الله‏علیه ‏و‏آله را
بیشتر دوست بدارد.»

اما باور نمی‏کنی که امت تو
چگونه به وصیت تو عمل کردند؟!
کاش از دست‏های گرمی نپرسی
که هیچ‏گاه پس از تو،
دست‏های تنهای علی علیه‏السلام را
در صبحگاهان غربت نفشرد
و هیچ جوابی،
پرنده‏های سلامش را نرسید!

کاش از شانه امنی نپرسی
که پس از تو هیچ شانه‏ای
هق هق گریه‏های دختر دردانه‏ات را نداشت!

کاش از دوست‏داشتن مپرسيدي
که هیچ خانه‏ای همسایه دوستی مهربانانه آل تو نشد!

کاش... !

R A H A
01-20-2012, 11:27 PM
حجة‌ الوداع‌ " آخرين‌ سفر پيامبر ( ص‌ ) به‌ مكه‌ "

چند ماه‌ از عمر پربار پيامبر عاليقدر اسلام‌ (ص‌) باقى‌ نمانده‌ بود. سال‌ دهم‌ هجرت‌ بود. پيامبر (ص‌) اعلام‌ فرمود:

مردم‌ براى‌ انجام‌ مراسم‌ عظيم‌ حج‌ آماده‌ شوند. بيش‌ از صد هزار نفر گرد آمدند. پيامبر مكرم‌ (ص‌)، با پوشيدن‌ دو پارچه‌ سفيد، از مسجد شجره‌ در نزديك‌ مدينه‌ احرام‌ بست‌ و مسلمانان‌ نيز همچنين‌.

صداى‌ گوش‌ نواز: لبيك‌ اللهم‌ لبيك‌، لا شريك‌ لك‌ لبيك‌، در فضا طنين‌ انداز شد. هزاران‌ نفر اين‌ نداى‌ ملكوتى‌ پيامبر (ص‌) را تكرار مى‌كردند.



شكوه‌ عظيمى‌ بود: وحدت‌ اسلامى‌، برابرى‌ و برادرى‌ تبلور يافت‌. پيامبر مكرم‌ (ص‌)، براى‌ اولين‌ و آخرين‌ بار مراسم‌ و مناسك‌ حج‌ را، به‌ مسلمانان‌ آموخت‌.

اين‌ سفر بزرگ‌ نمايشگر ثمرات‌ بزرگ‌ و تلاشهاى‌ چند ساله‌ پيغمبر اكرم‌ (ص‌) بود كه‌ جان‌ و مال‌ و زندگى‌ خود را، خالصانه‌ در راه‌ تحقق‌ آرمانهاى‌ اسلامى‌ و فرمانهاى‌ الهى‌ بذل‌ كرد، و پيامهاى‌ الهى‌ را به‌ مردم‌ جهان‌ رسانيد.

پيامبر (ص‌) در سرزمين‌ عرفات‌ پس‌ از نماز ظ‌هر و عصر هزاران‌ نفر از مسلمانان‌ پاك‌ اعتقاد را، مخاطب‌ ساخته‌ چنين‌ فرمود:

"اى‌ مردم‌! سخنان‌ مرا بشنويد شايد پس‌ از اين‌ شما را در اين‌ نقطه‌ ملاقات‌ نكنم‌ .

اى‌ مردم‌، خونها و اموال‌ شما بر يكديگر تا روزى‌ كه‌ خدا را ملاقات‌ نمائيد مانند امروز و اين‌ ماه‌، محترم‌ است‌ و هر نوع‌ تجاوز به‌ آنها، حرام‌ است‌".

سپس‌ مردم‌ را به‌ برابرى‌ و برادرى‌ فراخواند و به‌ رعايت‌ حقوق‌ بانوان‌ سفارش‌ كرد و از شكستن‌ حدود الهى‌ بيم‌ داد و از ستمكارى‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ يكديگر بر حذر داشت‌ و به‌ تقوى‌ توصيه‌ كرد.

R A H A
01-20-2012, 11:27 PM
خداحافظ!

ماجرای بی‏کسی زهرا علیهاالسلام از جایی شروع شد که پلک‏های تو بر هم آمد.تو، رها و سبکبال از ادای رسالت،

آرام، سر بر دامان مهربانی خداوند گذاشتی؛

در ازدحام سلام و تحیت فرشتگان،

در هوای معطر جبرئیل،

در ترنم صلوات فرشتگان،

در احاطه غم و اندوه توامان،

در جاودانگی اشک و ماتم من.


مرا به دست قومی می‏سپاری که بزرگی تو را پاس نداشتند.

به کوچه‏هایی که روزی عبورت را سنگ می‏زدند.

به خانه‏هایی که دهان به ریشخند و زخم زبان گشودند؛

آنها که روزی رسالت آسمانی‏ات را به سخره گرفتند.

جهل مردمان این شهر، قداست خانه‏ام را نشانه گرفته است؛

همان خانه که تو بارها کلون درگاهش را نواختی.

داستان بی‏کسی زهرا علیهاالسلام از جایی شروع شد

که تو پلک بر هم نهادی،

هنوز کوچه‏های مدینه،

از عطر نفس‏هایت معطر بود که...

آه، بگذار چیزی نگویم!

داستان بی‏کسی زهرا علیهاالسلام از جایی شروع شد

که تو پلک بر هم نهادی

تا شاهد روزگار سخت بعد از خود نباشی.

از همان لحظه که شهر، صدایت را نشنید.

از همان لحظه که روزگار، نگاه مهربانت را ندید،

روزگار رنج و ملال اهل بیت علیه‏السلام آغاز شد.

کجاست آن روزگاران خوش با تو بودن؟

برخیز و دوباره قرآن بخوان!

خداحافظ، ای رحمت فراگیر در پهنه خاک!

خداحافظ، سپیده تا همیشه جاری!

خداحافظ، نور محض!

خداحافظ، عطر لحظه‏های بهاری.

خداحافظ، ای مهربانی‏ات تا همیشه جاری!(1)

R A H A
01-20-2012, 11:28 PM
جان جهان در خاک

پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) در تاریخ 28 صفر سال 10 هجرى در مدینه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پیوستند، و این در حالى بود كه سر در سینه برادر خویش على بن ابى طالب (علیه السلام) داشتند: (و لقد قبض رسول الله...): و رسول خدا در حالى قبض روح شد كه سر بر سینه من نهاده بود و جانش در میان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ایشان كشیدم و من متولى غسل آن حضرت شدم و ملائكه مرا كمك مى‌كردند، تا آن كه او را در ضریحش به خاک سپردیم ... (1)

و در غم رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله) در حالى كه حضرت را غسل مى‌داد و كفن مى‌كرد، چنین فرمود:

(بأبى أنت و أمى یا رسول الله لقد انقطع بموتك...):
پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! همانا با مرگ تو از نعمتى محروم شدیم كه با مرگ دیگران از آن محروم نمى‌شدیم و آن، نعمت نبوت و اخبار آسمانى بود.

مصیبت تو آنقدر بزرگ است كه ما را به خاطر تمام مصیبت‌هاى دیگر تسلیت مى‌دهد و از این جهت، تو منحصر به فرد هستى و همه مردم در سوگ تو ماتم‌زده هستند و از این جهت عمومیت دارى و اگر نبود كه تو ما را به صبر امر فرمودى و از جزع و ناله نهى نمودى، سرچشمه‏ هاى اشك را خشك مى‌كردیم و درد و غم ما همواره باقى مى‌بود و اندوه ما زدوده نمى‌شد و اینها نیز براى تو اندك است، ولى مرگ را نمى‌توان برطرف كرد،

پدر و مادرم فداى تو باد! ما را نزد پروردگارت یاد كن و در خاطر خود نگهدار! (2)

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) لحظاتى پیش از رحلت فرمود: (براى من كاغذ و دواتى بیاورید تا مكتوبى بنویسم كه پس از من گمراه نشوید!)

در این لحظه، عمر بن الخطاب گفت: "این مرد هذیان مى‌گوید و بیمارى بر او غلبه كرده است! ما را كتاب خدا بست است!" و شعار "حسبنا كتاب الله" را سر داد كه نقض كننده فرمایش نبى اكرم (صلى الله علیه و آله) إنى تارك فیكم الثقلین... از همان مجلس ریشه گرفت.

پس از آن، در حالى كه على (علیه السلام) هنوز در حال غسل و تدفین پیامبر بود، گروهى در محلى به نام (سقیفه) جمع شدند و در امر خلافت نزاع آغاز كردند و سرانجام ابوبكر را به عنوان خلیفه برگزیده، با او بیعت كردند و این، آغاز مسیرى بود كه به نوبه خود نتایجى به همراه داشت.

پی‌نوشت‌ها:

1- نهچ البلاغه ٬ فيض الاسلام ٬ خطبه 88

2- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 226.

R A H A
01-20-2012, 11:29 PM
رحلت پيامبر اکرم (ص) در کلام اميرالمومنين (ع)

و من کلام له علیه السلام قاله و هو یلی غسل رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و تجهیزه :
بابی انت و امی یا رسول الله لقد انقطع بموتک مالم ینقطع بموت غیرک من النبوه والانباء و اخبار السماء خصصت حتی صرت مسلیا عمن سواک ، و عممت حتی صار الناس فیک سواء و لولا انک امرت بالصبر و نهیت عن الجزع ، لانفدنا علیک ماء الشؤون و لکان الداء مماطلا والکمد محالفا ، و قلا لک ولکنه ما لا یملک رده ، و لا یستطاع دفعه بابی انت و امی اذکرنا عند ربک ، واجعلنا من بالک
هنگامى كه رسول خدا (ص) را مى شست و كفن مى كرد، گفت:
"پدر و مادرم فدایت باد، با مرگ تو رشته اى برید كه در مرگ جز تو- كس چنان ندید- پایان یافتن دعوت پیامبران و بریدن خبرهاى آسمان، چنانكه- مرگت- دیگر مصیبت زدگان را به شكیبایى واداشت و همگان را در سوكى یكسان گذاشت، و اگر نه این است كه به شكیبایى امر فرمودى، و از بیتابى نهى نمودى، اشك دیده را با گریستن بر تو به پایان مى رساندیم. و درد همچنان بى درمان مى ماند، و رنج و اندوه، هم سوگند جان، و این زارى و بیقرارى در فقدان تو اندك است، لیكن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه كس را از آن توان رهاند. پدر و مادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر و در خاطر خود نگاه دار!"

نهج البلاغه، خطبه 226، مترجم: سید جعفر شهیدی

R A H A
01-20-2012, 11:29 PM
پندهای حکیمانه از رسول الله صلی الله علیه و آله





http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gifهر چه فرزند آدم پيرتر مى شود ، http://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif
دو صفت در او جوانتر مى گردد
: حرص و آرزو .




http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gifدوگروه ازامت من هستندكه اگرصلاح يابندhttp://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif
امت من صلاح مى يابد و اگر فاسد شوند ،
امت من فاسد مى شود : علما و حكام .




http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gifشماهمه شبان ومسؤول نگاهبانى يكديگريدhttp://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif




http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gifنمى توان همه را به مال راضى كرد http://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif
اما به حسن خلق ، مى توان .




http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gif نادارى بلاست ، از آن بدتر ، بيمارى تن ، http://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif
و از بيمارى تن دشوارتر ، بيمارى دل .




http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gif مؤمن، همواره در جستجوى حكمت است http://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif





http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gif از نشر دانش نمى توان جلو گرفت http://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif





http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gifدل انسانى همچو پرى است كه در بيابان http://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif
به شاخه درختى آويزان باشد ،
از وزش بادها دائم در انقلاب است و زير و رو مى شود .





http://shiaupload.ir/images/dmno2zpfh3z5ywqbjusi.gif مسلمان آن است كه مسلمانان از دست http://shiaupload.ir/images/cgfnbvyjival9y1vvzp.gif
و زبان او در آسايش باشند .
رهنماى به كار نيك ، خود كننده آن كار است .

R A H A
01-20-2012, 11:31 PM
شهادت یا رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و اله ؟؟؟



وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ. آل عمران ایه ۱۴۴

محمد [ص‏] فقط فرستاده خداست‏؛ و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند؛ آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به عقب برمى‏گرديد؟ [و اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت خواهيد نمود؟] و هر كس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند؛ و خداوند بزودى شاكران [و استقامت‏كنندگان‏] را پاداش خواهد داد.



یکی از مظلومیتهای حضرت رسول این است که معمولا به کیفیت شهادت ایشان توجه نمیشود. و معمولا میگویند رحلت حضرت رسول !!! این هفته قصد داریم در رابطه با کیفیت شهادت و قاتلین آن حضرت صحبت کنیم:
کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله:

ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر ص مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است. (۱)



شیخ مفید میگوید: او در مدینه روز دوشنبه دوشب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری درگذشت درحالیکه شصت و سه سال داشت. (۲)



علامه حلی شهادت رسول خدا را به وسیله سم ذکر میکند. (۳)



در کتاب جامع الرواه آمده است: پیامبر ص در مدینه مسموم درگذشت.(۴)



شیخ طوسی میگوید: رسول خدا دو شب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری مسموم درگذشت. (۵)



بیهقی از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر ۹بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برایم محبوبتر است از اینکه یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است. (۶)



حاکم نیشابور کشته شدن رسول خدا را تایید کرده است. آنجا که میگوید: شعبی گفته است: بخدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شد. (۷)



ابن مسعود کشته شدن پیامبر در سنه ۱۱ هجری تایید و تاکید کرده است. (۸)



رسول خدا ص فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود. (۹) و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما (اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود. (۱۰)



پس شهادت حضرت رسول توسط سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند ؟؟؟

R A H A
01-20-2012, 11:32 PM
زمان شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله

ظاهرا بیشترین فاصله ای را که بین فرمان حمله به شام به رهبری اسامه و شهادت حضرت رسول بیان شده است دو هفته است. (المغازی واقدی ج۱ص۱۲۶) به دلیل زیاد بودن روایات در این زمینه بنده به بیان مصادر کفایت میکنم: الطبقات الکبری ابن سعد جلد دوم و سیره ابن هشام و انساب الاشراف جلد اول و عیون الاثر جلد دوم.

در تمامی این مصادر فاصله ۱۲ الی ۱۴ روز فاصله بین دستور حمله به شام و شهادت بیان شده است. شهادت ایشان در سال ۱۱ هجری و در سن شصت و سه سالگی بوده است.

اولا:از آنجایی که حضرت رسول ص همانطور که گفتم از شهادت قریب الوقوع خودشان در غدیر خبر داده بودند.

ثانیا:فاصله زمانی زیادی بین غدیر و دستور حمله به شام به رهبری اسامه نبوده است.

ثالثا: سرزمین شام در فاصله دوری از مدینه قرار داشت.

رابعا: در غدیر علی علیه السلام به عنوان جانشین معرفی شده بود.

ابوبکر و عمر و دیگران اطرافیان از پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند تا بتوانند به طور سری به گونه ای که رسوا نشوند از دست پیامبر ص خلاص شوند و نقشه های شوم خود را در بعد از شهادت حضرت اجرا کنند.

R A H A
01-20-2012, 11:33 PM
قاتلان حضرت رسول (ص)

روایت شده است: پس بیهوش شد و چون به هوش آمد زنها به او دارو خوراندند در حالی که او روزه دار بود. (الطبقات الکبری ج۲ص۲۳۵)
در دو روایت بخاری و مسلم از عایشه آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید.
گفتیم: (مسئله ای نیست) هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده: (اهمیتی ندهید) کراهیت مریض از دواست!

اندکی بعد پیامبر فرمود: هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت. (۱۱)

اولا: مگر اطاعت حضرت رسول در هر حالی طبق نص قرآن واجب نشده است ؟ مگر قرآن نفرموده: که پیامبر ص از روی هوی و هوس سخن نمیگوید ؟ پس چرا وقتی حضرت خواستند که به او دارو (سم) را ندهند عایشه اطاعت نکرد و بلکه خلاف دستور حضرت عمل کرد ؟

انگار عایشه نیز مانند عمر خیال کرده بود که پیامبر ص نعوذبالله هذیان می گوید !!! آیا رسول خدا ص فایده دارو را نمی دانست و آنها میدانستند ؟ و آیا پیامبر مصلحت خود را تشخیص نمیداد و آنها تشخیص میدادند ؟

ثانیا: جمله آخر حضرت (همه اهل خانه در برابر چشم من از این دارو بخورند) اشاره به این دارد حضرت میدانستند که آن دارو نبوده است بلکه سم بوده است که میخواستند توسط آن حضرت را بکشند. لهذا منظور حضرت اینچنین بوده است: اگر دارو بوده است از آن بخورید!!! ولی خودشان میدانستند که دارو نبود و از آن نخوردند.

در الطب النبوی ابن جوزی ج۱ص۶۶ میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمده اند و با دست به سوی حبشه اشاره کرد. و در روایات صحیح آمده که عایشه و حفصه حبشی بودند.

این یک افشاگری از سوی رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کرده اند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم بوده اند.

عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر ص درگذشت یا کشته شد همانطور که خدا میفرماید: (اگر او درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن (عایشه و حفصه) به او سم نوشاندند. (۱۲)

و در روایت دیگر آمده است: عایشه و حفصه به او سم نوشاندند. (۱۳)

و علامه مجلسی میگوید: احتمال داردکه هر دو سم در شهادت پیامبر مؤثر بوده اند.(۱۴)

منظور علامه از دو سم یکی سم خیبر است و دیگری سمی که در روزهای آخر حیاتش به او نوشاندند. سران رژیم غاصب (ابوبکر و عمر و دخترانشان و...) برای اینکه اسم آنها به عنوان قاتلین حضرت رسول در جامعه پخش نشود به دست و پا افتادند و صحنه را غبار آلود کردند و گفتند: درست است که رسول خدا مسموم شده اما این اثر سم خیبر در سال هفتم هجری بوده است که اینک او را از پای درآورده است!!!

البته هیچ عاقلی چنین بهانه واهی را نمی پذیرد زیرا رسول خدا در سال ۱۱هجری کشته شده و حادثه خیبر در سال هفتم اتفاق افتاده است !!!

از آن گذشته رسول خدا ص از مسمومیت طعام خیبر توسط جبرئیل آگاه شد و از آن نخورد. عایشه نیز از آن واقعه عبرت گرفت وخوردن سم را به اختیار خود پیامبر نگذاشت بلکه به زور آن را به حضرت خوراند.

پس قطعا شهادت حضرت به خاطر آخرین سم که توسط عایشه به او خورانده شد و حضرت به خاطر ضعف نتوانستند مقاومت کنند و به شهادت رسیدند.


اسناد:
۱-المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص۶

۲-المقنعه شیخ مفید ص۴۵۶ و منتهی المطلب حلی ج۲ص۸۸۷

۳-منتهی المطلب حلی ج۲ ص۸۸۷

۴-جامع الرواه محمد علی اردبیلی ج۲ص۴۶۳

۵-تهذیب الاحکام ج۶ص۱ و بحار الانوار ج۲۲ص۵۱۴

۶-السیره النبویه ابن کثیر دمشقی ج۴ص۴۴۹
۷-المستدرک. ج۳ص۶۰

۸-السیره نبویه ابن کثیر ج۴ص۴۴۹ و البدایه و النهایه ج۶ص۳۱۷و۳۲۲

۹-بصائر الدرجات ص۱۴۸و بحارالانوار ج۱۷ص۴۰۵و ج۴۰ص۱۳۹

۱۰-کفایه الاثر-خراز قمی ص ۱۶۲ و وسائل الشیعه ج۱۴ص۲ و بحارالانوار ج۴۵ص۱ و من لایحضره الفقیه ج۴ص۱۷

۱۱-سنن البخاری ج۷ص۱۷ و ج۸ص۴۰ و سنن مسلم ج۷ ص ۲۴و۱۹۴- تاریخ طبری ج۲ص۴۳۸

۱۲-تفسیرالعیاشی ج۱ص۲۰۰ و بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶وج۲۸ص۲۱

۱۳-بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶

۱۴-بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶

R A H A
01-20-2012, 11:33 PM
آثارو بركات دوستي ومحبت پيامبر وخاندانش

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif
الا و من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیدً

آگاه باشید که کسی که بمیرد بر دوستی خاندان
پیامبر (ص) شهید مرده است

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

الا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مغفوراً له

آگاه باشید که کسی که بمیرد بر دوستی
خاندان پیامبر (ص) آمرزیده است

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

الا و من مات علی حبّ آل محمّد مات تائباً

آگاه باشید که کسی که بمیرد بر دوستی خاندان
پیامبر (ص) تائب مرده است

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

الا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مستکمل الایمان

آگاه باشيد كه كسي كه بميرد بردوستي خاندان پيامبر(ص)
باايمان كامل مرده است

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

الا و من مات علی حبّ آل محمّد فتح فی قبره بابان من الجنّه

آگاه باشید که کسی که بمیرد بر دوستی خاندان پیامبر (ص)
باز می شوند دو در از بهشت در قبر او

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

الا و من مات علی حبّ آل محمّد بشره ملک الملک با الجنه

آگاه باشید که کسی که بمیرد بر دوستی خاندان پیامبر (ص)
بشارت میدهد ملک الملک او را به بهشت

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

الا و من مات علی حبّ آل محمّد یزف الی الجنه
کما تزف العروس الی بیت زوجها

آگاه باشید که کسی که بمیرد بر دوستی خاندان پیامبر (ص)
می شتابد به سوی بهشت مانند عروسی که می شتابد
به خانه همسرش

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

الا و من مات علی حبّ آل محمّد جعل الله تعالی زوار قبره ملائکه

آگاه باشید که کسی که بمیرد بر دوستی خاندان پیامبر (ص)
قرار می دهد خداوند تعالی ملائکه را زوار قبر او قرار ميدهد

R A H A
01-20-2012, 11:34 PM
نتايج شوم بغض پپامبر و اهل بيتش در آخرت

http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

الا و من مات علی بغض آل محمّد جاء یوم القیامه
مکتوب بین عینه آیس من رحمت الله

آگاه باشید که کسی که بمیرد با بغض خاندان پیامبر (ص)
نوشته شده بین چشم هایش ناامیدی از رحمت خدا


http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif



الا و من مات علی بغض آل محمّد مات کافرا

آگاه باشید که کسی که بمیرد با بغض خاندان
پیامبر (ص) کافر مرده است


http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif


الا و من مات علی بغض آل محمّد لم یشمّ رائحه الجنّه

آگاه باشيد هركه بميرد با بغض خاندان پيامبر(ص)
رائحه بهشت را استشمام نخواهد كرد

R A H A
01-20-2012, 11:35 PM
سرشك چشم علی علیه السلام در فراق پیامبر (ص)

http://img.tebyan.net/big/1386/12/146142991552171032131480227149214113090159.jpg
" پس به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن ، زیرا آن حضرت سزاوار پیروی کردن است برای کسی که پیروی کند و صبر و شکیبائی او برای کسی که شکیبا باشد ، سرمشق است . و محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که پیرو پیغمبر خود بوده و بدنبال نشانه او برود.
لقمه دنیا را به اطراف دندان می خورد . ( بدین معنا که در دنیا زیادتر از آنچه را که ناچار به استفاده از آن بود فرا نمی گرفت. ) و به دنیا به گوشه چشم نمی نگریست . ( هیچ گونه به دنیا دل نمی بست ) . . .
دنیا به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع نمود . و ـ چون ـ دانست خدا چیزی را دشمن می دارد ، آنرا دشمن داشت و چیزی را که خوار شمرده، آنرا خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده ، آنرا کوچک داشت ...
پیغمبر صلی الله علیه و آله ، بر روی زمین طعام می خورد و می نشست مانند نشستن بنده ( عبد ) و بدست خود پای افزار خود را پینه می بست و جامه خود را خود وصله می نمود . ..
پس به دل خود از دنیا روی گرداند ، و یاد آنرا در خاطر خود می راند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا از آن جامه زیبا فرا نگیرد ، دنیا را پایدار نمی دانست و امیدواری درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد . پس ـ علاقه ـ انرا از خود برون کرده ، و دل از ان برداشت و دیده از آن برگردانید . . .
همانا خدا ، محمد صلی الله علیه و آله را نشانه ای ساخت برای قیامت ( چون پس از او پیامبری مبعوث نخواهد شد . ) و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت . از دنیا برون رفت و از نعمت آن سیر نخورد ( از لذات و خوشیهای دنیوی بهره مند نگردید ) و به آخرت وارد شد و گناهی با خود نبرد . . .
پس چه بزرگ است منتی که خدا بر ما نهاده و چنین نعمتی به ما داده است : پیشروی که باید او را پیروی کنیم و پیشوائی که پا بر جای پای او نهیم . . .( 1 )
خدا می داند این غم جانكاه چقدر بر سینه امیر المونین علیه السلام تنگی می كند كه حضرتش به هنگام تطهیر و غسل بدن پاكیزه پیامبر (ص) اینگونه دردمندانه ناله سر می دهد كه:
" پدر و مادرم بفدای تو باد ای رسول خدا همانا با مرگ تو - رشته ای – از نبوت و احکام الهی و اخبار آسمانی بریده شد که با مرگ دیگران ( سایر پیامبران ) بریده نگردید . . .
اگر امر به شکیبائی و نهی از ناله و فریاد و فغان نفرموده بودی ، هر آینه ( در فراق تو ) سرچشمه های اشک چشم را ( با گریه بسیار ) خشک می کردیم ، و درد و غم پیوسته ، و حزن و اندوه همیشه باقی بود ، و خشکی اشک چشم و دائمی بودن حزن و اندوه در مصیبت تو کم است ، ولی مرگ چیزی است که بر طرف نمودن آن ممکن نبوده و دفع آن غیر مقدور است .
پدر و مادرم به فدای تو باد ، مارا نزد پروردگارت بیاد آورده و در خاطر خویش نگهدار . (2)
http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-27.gif
http://www.annasanimaties.com/grijssterlijn.gif
منبع:
1- نهج البلاغه ، خطبه 160
2- نهج البلاغه، خطبه 235

R A H A
01-20-2012, 11:35 PM
مناظره ای پیرامون برتری پیامبر اسلام (ص)

http://img.tebyan.net/big/1386/12/16113335361442352432451920169148587610021.jpg
اشاره:
امام ابوعبدالله (ع ) بیاناتى قاطع و حجتهائى رسا دارد كه طى آنها حق را آشكار ساخته و عذر طرف را بریده است و ما در اینجا قسمتهائى از آنها را كه در واقع گوشه‌ی دیگرى از حیات علمى امام است و مملو از عبرتها و پندها ست و هیچ مسلمانى از دانستن آنها بى نیاز نیست، مى آوریم .

ابوخنیس كوفى مى گوید:
در مجلس امام صادق (ع ) حضور داشتم . عده اى از مسیحیان هم در آنجا بودند . آنان مدعى بودند كه موسى و عیسى علیهما السلام و محمد (ص ) در فضیلت برابرند, چون هر سه داراى شریعت و كتاب آسمانى بوده اند.
امام صادق (ع ) فرمود: حضرت محمد (ص ) با فضیلت تر و داناتر است و خداوند آنقدر كه به او علم و دانش داده , به دیگران نداده است .
آیا در این مورد آیه اى از قرآن مى توانید ارائه دهید؟
بلى، خداوند مى فرماید:
و كتبنا له فى الالواح من كل شىء موعظة (براى او در لوحها راجع به همه چیز اندرزى نوشتیم .) (1)
و دربارهء عیسى (ع ) مى فرماید:
ولاُ بَیِّنَ لكم بعض الّذى تختلفون فیه (من باید براى آنان برخى از آنچه را كه در آن اختلاف دارند توضیح دهم ). (2)
و در حق حضرت محمد مصطفى (ص ) فرمود:
و جِئنا بك شهیداً على هولاء و نَزّلنا علیك الكتاب تبیاناً لكلِّ شى ء (تو را بر اینان گواه آوردیم و بر تو كتاب فرو فرستادیم كه بیان و توضیح همه چیز است ). (3)
و همچنین فرمود:
لیعلم ان قد ابلغوا رسالاتِ ربّهم وأحاط بما لدیهم و أحصى كلَّ شىءٍ عدداً (4) (تا بداند كه آنان رسالتها و پیامهاى پروردگارشان را رساندند و او آمار و رقم همه چیز را دارد.) به خدا سوگند, او از موسى و عیسى داناتر و با فضیلت تر بوده و اگر آنان در اینجا حاضر مى بودند و سؤالاتى از من مى كردند پاسخ مى دادم ; اما من هم سؤالاتى مى كردم كه آنان نمى توانستند، پاسخگو باشند. (5)
پس از آنكه امیرالمؤمنین (ع ) دروازه‌ی دانش رسول خدا مى باشد و فرزندان او هم وارث علوم و دانشهاى اویند, پس امامان جملگى داناترین مردمند و از همه ـ اعم از پیامبران پیشین و دیگران ـ افضل و داناتر.
http://www.annasanimaties.com/grijssterlijn.gif
------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:

1- الاعراف 145
2- الزخرف 63
3- النحل 89
4- الجن 28
5- بحار الانوار, ج 10، ص 215؛ استدلال امام چنین است كه پیامبر اسلام افضل و اعلم از موسى و عیسى و همهء پیامبران پیشین بوده و چون ما نیز وارث علوم و دانشهاى او هستیم پس ما نیز از آن انبیا و رسولان اعلم وافضلیم .

منبع:
زندگانى امام جعفر صادق(ع)، مظفر، ص 286

R A H A
01-20-2012, 11:38 PM
سخنان گهر بار

http://img.tebyan.net/big/1386/12/322551648187155722367510915210201165150.jpg

1- ما تقرب العبد الی الله بشیء افضل من سجود خفی
ترجمه:
هیچ كس به چیزی بهتر از سجده نهان ، به خدا تقرب نمیجوید .

منبع: كنز العمال ، ج 3 ، ص 24 ، ح 5269

2- ما اوذی احد مثل ما اوذیت فی الله .
ترجمه:
هیچ كس آن قدر كه من در راه خدا اذیت دیدم ، اذیت نكشید

منبع: كنز العمال ، ج 3 ، ص 130 ، ح 5818

3- ما من ساعة تمر بابن آدم لم یذكر الله فیها الا حسر علیها یوم القیامة
ترجمه:
ساعتی بی ذكر خدای بر آدمی زاد نگذرد مگر روز قیامت بر آن حسرت خورد .
منبع: كنز العمال ، ج 1 ، ص 424 ، ح 1819

4- اشقی الاشقیاء من اجتمع علیه فقر الدنیا وعذاب الَخرة
ترجمه:
از همه بدبختان بدبختتر كسی است كه فقر دنیا و عذاب آخرت را با هم دارد
منبع: كنز العمال ، ج 6 ، ص 492 ، ح 16683


5- افضل الاعمال بعد الایمان ألتودد الی الناس
ترجمه:
بهترین كارها پس از ایمان به خدا دوستی با مردم است
منبع: كنز العمال ، ج 9 ، ص 5 ، ح 24653

6- لا یُعجِبَنَّكُم إسلامُ رَجُلٍ حَتَّی تَعلَموا كُنهَ عَقلِهِ
ترجمه:
مسلمانیِ كسی شما را به شگفت نیاورَد تا آن گاه كه حقیقت خِرَدش را در یابید
منبع: مسند الشهاب ، ج 2 ، ص 88

7- ساعات الاذی فی الدنیا یذهبن ساعات الاذی فی الاخره
ترجمه:
ساعتهای آزار این دنیا ساعت‌های آزار آخرت را نابود می‌كند
منبع: نهج الفصاحه

8- النظرة سهم مسموم من سهام ابلیس .
ترجمه:
نگاه بد ، تیری زهر آگین از تیرهای شیطان است
منبع: نهج الفصاحه ، ص 636 ، ح 3159

9- المؤمن اكرم علی الله عز وجل من بعض ملائكته
ترجمه:
مؤمن نزد خدا از بعض فرشتگان او عزیزتر است
منبع: سنن ابن ماجه ، كتاب الفتن ، ح 3937

10- من كان فی حاجة اخیه ، كان الله فی حاجته
ترجمه:
هر كه از پی حاجت برادر خویش باشد ، خدا از پی حاجت وی باشد .
منبع: صحیح بخاری ، كتاب المظالم ، ح 2262

11- اخوف ما أخاف علی امتی الهوی وطول الامل .
ترجمه:
بر امت خویش بیش از هر چیز از هوس و آرزوی دراز بیم دارم
منبع: كنز العمال ، ج 3 ، ص 490 ، ح 7553

12- انی فیما لم یوح الی كاحدكم
ترجمه:
من درچیزهائیكه بمن وحی نرسیده مانند یكی از شما هستم
منبع: نهج الفصاحه

14- ایاك ومصادقة الاحمق فانه یرید أن ینفعك فیضرك .
ترجمه:
از دوستی احمق بگریز ، كه میخواهد به تو نفع رساند ولی ضرر میرساند .
منبع: كنز العمال ، ج 16 ، ص 266 ، ح 44388

15- من المراة ان یكون بكرها جاریة
ترجمه:
از میمنت و خوش‏قدمی زن، این است كه اولین فرزندش دختر باشد
منبع: مستدرك الوسائل، ص‏111

16- تزوجوا النساء فانهن یأتین بالمال .
ترجمه:
زن بگیرید كه زنان توانگری می آورند
منبع: كنز العمال ، ج 16 ، ص 275 ، ح 44431

17- خیر الصداق ایسره .
ترجمه:
بهترین مهرها آن است كه سبكتر باشد
منبع: كنز العمال ، ج 16 ، ص 320 ، ح 44707

18- نعم الشفیع القرآن لصاحبه یوم القیامة .
ترجمه:
چه نیكو شفیعی است قرآن در روز قیامت ، برای كسی كه قرآن خوانده باشد .

منبع: كنز العمال ، ج 1 ، ص 540 ، ح 2422

19- المرض سوط الله فی الارض یؤدب به عباده
ترجمه:
بیماری تازیانه خدا در زمین است كه به وسیله آن بندگان خویش را ادب میكند .
منبع: كنز العمال ، ج 3 ، ص 306 ، ح 6680

20- البطانة تقسی القلب .
ترجمه:
پرخوری دل را سخت میكند .
منبع: نهج الفصاحه ، ص 222 ، ح 1111

21- من سره أن یستجیب الله له عند الشدائد والكرب فلیكثر الدعاء فی الرخاء
ترجمه:
هر كه دوست دارد خدا هنگام سختی و مصیبت دعای وی اجابت كند ، هنگام گشایش دعا بسیار كند
منبع: سنن ترمذی ، كتاب الدعوات ، ح 3304

22- لیس شیء اكرم علی الله تعالی من الدعاء
ترجمه:
هیچ چیز نزد خدا ، گرامی تر از دعا نیست .
منبع: سنن ترمذی ، كتاب الدعوات ، ح 3292

23- لا یمنعن رجلا مهابة الناس ان یقوم بحق اذا علمه .
ترجمه:
ترس از مردم ، شما را از رعایت حقی كه میدانید باز ندارد
منبع: كنز العمال ، ج 15 ، ص 923 ، ح 43588

24- ان أسرع الدعاء اجابة دعوة غائب لغائب .
ترجمه:
دعایی كه غایبی برای غایبی دیگر كند ، از همه دعاها زودتر مستجاب میشود .
منبع: سنن ابی داود ، كتاب الصلاة ، ح 1312

ان الله تعالی یحب اذا عمل أحدكم عملا أن یتقنه .
ترجمه:
خداوند دوست دارد كه وقتی یكی از شما كاری میكند آن را كامل كند .
منبع: كنز العمال ، ج 3 ، ص 907 ، ح 9128

25- انك لن تدع شیئا اتقاء الله عز وجل الا أعطاك الله خیرا منه
ترجمه:
اگر از ترس خدا از چیزی درگذری ، خداوند بهتر از آن را به تو خواهد داد .
منبع: مسند احمد ، مسند البصریین ، ح 19813

26- اتقوا الدنیا فوالذی نفسی بیده انها لأسحر من هاروت وماروت .
ترجمه:
از دنیا بپرهیزید ، قسم به آن كس كه جان من در كف اوست كه دنیا ازهاروت و ماروت ساحرتر است
منبع: كنز العمال ، ج 3 ، ص 182 ، ح 6063

27- آیه المنافق ثلاث اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان
ترجمه:
نشان منافق سه چیز است سخن بدورغ گوید از وعده تخلف كند و در امانت خیانت نماید
منبع: نهج الفصاحه

28- الهوا و العبوا فانی اكره ان یری فی دینكم غلظه
ترجمه:
تفریح كنید وباری كنید زیرا دوست ندارم كه در دین شما خشونتی دیده شود
منبع: نهج الفصاحه

R A H A
01-20-2012, 11:39 PM
گلواژه هاي اندوه

زمزمه ‏های مرثیه‏ گون کوچه‏های مدینه را یک به یک می‏ پیماید.



خویشاوندی نخل‏های مدینه با داغ، زجرآورترین تصویر است.



از گلوی اندوهگین هر واژه، نیزارهای ماتم می‏چکد.



مسجد از صدای روح‏نواز گل خالی است.



ضجه در محراب ریشه دوانده است.



منبر، در محوطه اشک نشسته است.



تمام دقایق بیست و هشتم صفر، خزان است



و وجب به وجب مدینه، تبدار این سفر.



سینه‏های پرغم احادیث،



برای «قال النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله »ها


اشک حسرت می‏ریزند.



کنار مولا، چیزی جز غربت نیست.



ناگهانی از بی‏رمقی رخ نموده است.



پیرامون زهرا علیهاالسلام ،



اندوهی وسیع پا گرفته است؛



آن‏چنان که هیچ چشمی ندیده است.



اشک‏های غلطان مدینه


با ناله‏های «ام ابیها»یی هم‏سو شده است.



بی‏شهد نبوت،


روزگاری تلخ، ذائقه دین را پر کرده است.



کینه‏ها و لقمه‏ای از خیبر،


زهر در شریان دقایق ریخته است.



همیشه و در هر مقطعی،


همان‏گونه که پیامبری از صبح می‏گوید،



عده‏ای از تبار ابوجهل‏ها هستند که با چرکینی شب، خو می‏گیرند.



اما ما، بی‏نگاه رحمت‏گستر واپسین پیامبر،


کدام لحظه را تاب بیاوریم؟



بی‏صدای عطوفت‏زای او، به کدام سو پناه بجوییم؟



«اللهُمَّ إنا نَشکُو اِلَیکَ فَقْدَ نَبیِّناً صلی‏الله‏علیه‏و‏آله »



بیست و هشتم صفر،


یعنی ضمیمه شدن عطری بدیع به آسمان،


و چه محروم است زمین


که فروغ یگانه خود را از دست داده است.



بیست و هشتم صفر،


روز سیاه‏پوشی قبیله‏های سادگی و فروتنی است.



چه باید کرد که همیشه پیرو هر داغ،


حریفی جز شکیبایی نیست!

R A H A
01-20-2012, 11:53 PM
سرشك چشم علی علیه السلام در فراق پیامبر (ص)


http://img.tebyan.net/big/1386/12/146142991552171032131480227149214113090159.jpg
" پس به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن ، زیرا آن حضرت سزاوار پیروی کردن است برای کسی که پیروی کند و صبر و شکیبائی او برای کسی که شکیبا باشد ، سرمشق است . و محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که پیرو پیغمبر خود بوده و بدنبال نشانه او برود.
لقمه دنیا را به اطراف دندان می خورد . ( بدین معنا که در دنیا زیادتر از آنچه را که ناچار به استفاده از آن بود فرا نمی گرفت. ) و به دنیا به گوشه چشم نمی نگریست . ( هیچ گونه به دنیا دل نمی بست ) . . .
دنیا به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع نمود . و ـ چون ـ دانست خدا چیزی را دشمن می دارد ، آنرا دشمن داشت و چیزی را که خوار شمرده، آنرا خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده ، آنرا کوچک داشت ...
پیغمبر صلی الله علیه و آله ، بر روی زمین طعام می خورد و می نشست مانند نشستن بنده ( عبد ) و بدست خود پای افزار خود را پینه می بست و جامه خود را خود وصله می نمود . ..
پس به دل خود از دنیا روی گرداند ، و یاد آنرا در خاطر خود می راند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا از آن جامه زیبا فرا نگیرد ، دنیا را پایدار نمی دانست و امیدواری درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد . پس ـ علاقه ـ انرا از خود برون کرده ، و دل از ان برداشت و دیده از آن برگردانید . . .
همانا خدا ، محمد صلی الله علیه و آله را نشانه ای ساخت برای قیامت ( چون پس از او پیامبری مبعوث نخواهد شد . ) و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت . از دنیا برون رفت و از نعمت آن سیر نخورد ( از لذات و خوشیهای دنیوی بهره مند نگردید ) و به آخرت وارد شد و گناهی با خود نبرد . . .
پس چه بزرگ است منتی که خدا بر ما نهاده و چنین نعمتی به ما داده است : پیشروی که باید او را پیروی کنیم و پیشوائی که پا بر جای پای او نهیم . . .( 1 )
خدا می داند این غم جانكاه چقدر بر سینه امیر المونین علیه السلام تنگی می كند كه حضرتش به هنگام تطهیر و غسل بدن پاكیزه پیامبر (ص) اینگونه دردمندانه ناله سر می دهد كه:
" پدر و مادرم بفدای تو باد ای رسول خدا همانا با مرگ تو - رشته ای – از نبوت و احکام الهی و اخبار آسمانی بریده شد که با مرگ دیگران ( سایر پیامبران ) بریده نگردید . . .
اگر امر به شکیبائی و نهی از ناله و فریاد و فغان نفرموده بودی ، هر آینه ( در فراق تو ) سرچشمه های اشک چشم را ( با گریه بسیار ) خشک می کردیم ، و درد و غم پیوسته ، و حزن و اندوه همیشه باقی بود ، و خشکی اشک چشم و دائمی بودن حزن و اندوه در مصیبت تو کم است ، ولی مرگ چیزی است که بر طرف نمودن آن ممکن نبوده و دفع آن غیر مقدور است .
پدر و مادرم به فدای تو باد ، مارا نزد پروردگارت بیاد آورده و در خاطر خویش نگهدار . (2)

R A H A
01-20-2012, 11:55 PM
بی شهد نبوت مدینه تبدار است



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_payambar_jpg__1_.jpg
زمزمه‏های مرثیه‏گون کوچه‏های مدینه را یک به یک می‏پیماید. خویشاوندی نخل‏های مدینه با داغ، زجرآورترین تصویر است. از گلوی اندوهگین هر واژه، نیزارهای ماتم می‏چکد. مسجد از صدای روح‏نواز گل خالی است.
ضجه در محراب ریشه دوانده است. منبر، در محوطه اشک نشسته است. تمام دقایق بیست و هشتم صفر، خزان است و وجب به وجب مدینه، تبدار این سفر. سینه‏های پرغم احادیث، برای «قال النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله »ها اشک حسرت می‏ریزند.
کنار مولا، چیزی جز غربت نیست. ناگهانی از بی‏رمقی رخ نموده است. پیرامون زهرا علیهاالسلام ، اندوهی وسیع پا گرفته است؛ آن‏چنان که هیچ چشمی ندیده است. اشک‏های غلطان مدینه با ناله‏های «ام ابیها»یی هم‏سو شده است.
بی‏شهد نبوت، روزگاری تلخ، ذائقه دین را پر کرده است. کینه‏ها و لقمه‏ای از خیبر، زهر در شریان دقایق ریخته است. همیشه و در هر مقطعی، همان‏گونه که پیامبری از صبح می‏گوید، عده‏ای از تبار ابوجهل‏ها هستند که با چرکینی شب، خو می‏گیرند. اما ما، بی‏نگاه رحمت‏گستر واپسین پیامبر، کدام لحظه را تاب بیاوریم؟
بی‏صدای عطوفت‏زای او، به کدام سو پناه بجوییم؟ «اللهُمَّ إنا نَشکُو اِلَیکَ فَقْدَ نَبیِّناً صلی‏الله‏علیه‏و‏آله »
بیست و هشتم صفر، یعنی ضمیمه شدن عطری بدیع به آسمان، و چه محروم است زمین که فروغ یگانه خود را از دست داده است.
بیست و هشتم صفر، روز سیاه‏پوشی قبیله‏های سادگی و فروتنی است.
چه باید کرد که همیشه پیرو هر داغ، حلیفی جز شکیبایی نیست!

R A H A
01-20-2012, 11:56 PM
چشمایی كه هنوز نگران امت است


http://img.tebyan.net/big/1386/12/1851812052252525272042365902251191945427.jpg
مرور می‏کنی خاطرات هزار ساله نوح را، تنهایی آدم را، زخم‏های ایوب را و امتحان ابراهیم را. با آمدن آدم علیه‏السلام آمده‏ای و بعد از عیسی علیه‏السلام به پیامبری رسیده‏ای.
فرشته‏ها صدایت می‏کنند؛ اما هنوز دلتنگ و نگران امتت هستی.
هرچند اتمام حجت کرده‏ای، هرچند عادل‏ترین نگهبان را بر آنان گمارده‏ای، اما دلشوره اینکه پس از تو چه خواهد شد، رهایت نمی‏کند.
پیامبری تو...
سبکبار بال می‏زنی، تا دورتر از دست‏رس همه پرنده‏ها و فرشته‏ها. اما چه بهارها و اردیبهشت‏ها در حسرت دیدن تو از راه خواهند آمد، ای بهشتی‏ترین!
پیامبری‏ات باران مهربانی بود که تا دورترین نقطه تشنگی خاک رسید. عطر رسالتت، هوایی بود که همه خاکیان را به هوای نفس کشیدن در دامنه اسلام کشاند.
پس از تو، آوازهای ابوجهل را هیچ حنجره‏ای صیقل نداد.
به یمن پیامبری تو، زیتون‏ها و انجیرها در برابر نخل‏ها، قرآن تلاوت می‏کنند و نخل‏ها به رسالت جهانی تو سوگند می‏خورند.
همه پرنده‏های جهان، اذان می‏گویند تا کوه‏ها به امامت تو نماز کنند.
پس از تو
چه می‏توان گفت از آن همه کلمه‏ای که در صدای سکوت علی علیه‏السلام ، پس از تو خاموش ماندند؟ پس از تو، غیر از نفس‏های غمگین علی علیه‏السلام و اشک‏های ناتمام فاطمه علیهاالسلام ، هیچ نفسی به تو نرسید و هیچ اشکی از نام تو سرچشمه نگرفت.
بعد از تو، جز لبخندهای اندوهگین علی علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام ، همه لبخندها به کیسه‏های زر ختم شد.
چه شب‏ها که فاطمه علیهاالسلام به یاد تو در ماه، با گریه می‏نگریست و علی علیه‏السلام ، با بغض، ستاره‏های ایوان تاریک مدینه را می‏شمرد. آه، چه فرصت‏های عزیزی که پس از تو، بین غربت برادرت علی علیه‏السلام و مسلمانان نامسلمان گم شد!
کاش سلمان‏ها و ابوذرها و... در باران تکثیر می‏شدند تا خطبه‏های علی علیه‏السلام را عملی کنند! کاش... !
کاش چیزی نپرسی!
لب به سخن گشودی و فرمودی: «نورانی‏ترین شما در روز قیامت، کسی است که آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بیشتر دوست بدارد.» اما باور نمی‏کنی که امت تو چگونه به وصیت تو عمل کردند. کاش از دست‏های گرمی نپرسی که هیچ‏گاه پس از تو، دست‏های تنهای علی علیه‏السلام را در صبحگاهان غربت نفشرد و هیچ جوابی، پرنده‏های سلامش را نرسید! کاش از شانه امنی نپرسی که پس از تو هیچ شانه‏ای هق هق گریه‏های دختر دردانه‏ات را نداشت! کاش از دوست‏داشتن مپرسی که هیچ خانه‏ای همسایه دوستی مهربانانه آل تو نشد! کاش... !


http://www.pic.p30ask.com/images/33161108384111601921.gif

R A H A
01-20-2012, 11:56 PM
سكوت او زبانى دیگر بود!

http://img.tebyan.net/big/1386/12/18710153156862512311932168669212255447248.jpg
در جای جای كتاب گرانسنگ نهج البلاغه از زبان امام علی علیه السلام در بیان ویژگیهای شخصیتی پیامبر مكرم اسلام‌صلی الله علیه و آله و سلم فرازهایی وجود دارد كه بخشهایی از آن را در ذیل آورده ایم:

1- پروردگارا! گرامى‏ترین درودها و افزون‏ترین بركات خود را بر محمد صلى‏الله‏علیه‏وآله، بنده و فرستاده‏ات، اختصاص ده كه خاتم پیامبران گذشته است و گشاینده درهاى بسته و آشكاركننده حق با برهان است.
[او] دفع كننده لشگرهاى باطل و درهم كوبنده شوكت گمراهان است؛ آن گونه كه بار سنگین رسالت را بر دوش كشید و به فرمانت، قیام كرد و به سرعت، در راه خشنودى تو گام برداشت؛ حتى یك قدم به عقب برنگشت و اراده او سست نشد و در پذیرش و گرفتن وحى، نیرومند بود؛ حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجراى فرمانت، تلاش كرد؛ تا آن جا كه نور حق را آشكار و راه را براى جاهلان، روشن ساخت و دل‏هایى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند، هدایت شدند.
[او] پرچم‏هاى حق را برافراشت و احكام نورانى را برپا كرد؛ پس او، پیامبر امین و مورد اعتماد و گنجینه‏دار علم نهان تو و شاهد روز رستاخیز و برانگیخته تو براى بیان حقایق و فرستاده تو به سوى مردم است.1

R A H A
01-20-2012, 11:56 PM
2- قرارگاه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله، بهترین قرارگاه و محل پرورش او، شریف‏ترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت، رشد كرد؛ دل‏هاى نیكوكاران، شیفته او شد و توجه دیده‏ها، به سوى او گشت.
خدا به بركت وجود او، كینه‏ها را دفن و آتش دشمنى‏ها را خاموش كرد. با او میان دل‏ها، الفت و مهربانى ایجاد كرد و نزدیكانى را از هم دور ساخت. انسان‏هاى خوار و ذلیل و محروم، در پرتو او، عزت یافتند و عزیزانى خودسر، ذلیل شدند. گفتار او، روشن‏گر و سكوت او، زبانى دیگر بود

R A H A
01-20-2012, 11:57 PM
3- همانا خداوند، حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏وآله را در روزگارانى مبعوث فرمود كه عرب، كتابى نخوانده، ادعاى وحى و پیامبرى نداشت. پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏وآله با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات كشاند و پیش از آن كه مرگشان فرا رسد، آنان را به رستگارى رساند؛ با خستگان، مدارا كرد و شكسته‏حالان را زیر بال گرفت تا همه را به راه راست هدایت كرد؛ جز آنان كه راه گمراهى پیمودند و در آنان، خیرى نبود.3

4- خداوند، محمد صلى‏الله‏علیه‏وآله را برانگیخت؛ گواهى دهنده، بشارت دهنده و هشدار دهنده؛ پیامبرى كه در دوران خردسالى، بهترین آفریدگان و در سن پیرى، نجیب‏ترین و بزرگوارترین مردم بود؛ اخلاقش از همه پاكان، پاك‏تر و باران كرمش، از هر چیزى بادوام‏تر بود.4

5- خداوند با دست پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله، شعله‏اى از نور براى طالبان آن برافروخت و بر سر راه گم‏شدگان، چراغى پرفروغ قرار داد.
خداوندا! پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله، امین و مورد اطمینان تو و گواه روز قیامت است؛ نعمتى است كه برانگیخته‏اى و رحمتى است كه به حق فرستاده‏اى.
خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده و از احسان و كرم خود، فراوان به او ببخش.
خدایا! بناى دین او را از آن چه دیگران برآورده‏اند، عالى‏تر قرار ده؛ او را بر سر خوان كرمت، گرامى‏تر دار و بر شرافت مقام او در نزد خود بیفزا و وسیله تقرب خویش را به او عنایت فرما و بلندى مقام و فضیلت او را بى‏مانند گردان و ما را از یاران او محشور فرما؛ چنان كه نه زیان‏كار باشیم و نه پشیمان؛ نه دور از راه حق باشیم و نه شكننده پیمان؛ نه گمراه باشیم و نه گمراه‏كننده بندگان؛ نه فریب هواى نفس بخوریم و نه وسوسه شیطان.

R A H A
01-20-2012, 11:57 PM
6- پس به پیامبر پاكیزه و پاكتان، اقتدا كنید كه راه و رسم او، الگویى براى الگوطلبان و مایه فخر و بزرگى براى كسى است كه خواهان بزرگوارى باشد و محبوب‏ترین بنده نزد خدا، كسى است كه از پیامبرش پیروى كند و گام بر جایگاه قدم او نهد.
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله، از دنیا چندان نخورد كه دهان را پر كند و به دنیا با گوشه چشم نگریست؛ دو پهلویش از تمام مردم، فرورفته‏تر و شكمش، از همه خالى‏تر بود؛ دنیا را به او نشان دادند؛ اما نپذیرفت و چون دانست كه خدا چیزى را دشمن مى‏دارد، آن را دشمن داشت. چیزى را كه خدا خوار شمرد، او خوار انگاشت و چیزى را كه خدا كوچك شمرد، او كوچك و ناچیز دانست.
همان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله، بر روى زمین مى‏نشست و غذا مى‏خورد و چون برده، ساده مى‏نشست و با دست خود، كفشش را وصله مى‏زد؛ جامه خود را با دست خود مى‏دوخت و بر الاغ برهنه مى‏نشست و دیگرى را پشت سر خود سوار مى‏كرد.
پرده‏اى بر در خانه او آویخته شده بود كه نقش و تصویر در آن بود؛ به یكى از همسرانش فرمود: «این پرده را از برابر چشمان من دور كن» و همواره دوست داشت تا جاذبه‏هاى دنیا از چشمانش پنهان بماند و از آن، لباس زیبایى تهیه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد؛ پس یاد دنیا را از جان خود بیرون كرد و دل از دنیا بركند و چشم از دنیا پوشاند و چنین است كسى كه چیزى را دشمن دارد، خوش ندارد كه به آن بنگرد یا نام آن، نزد او بر زبان آورده شود.
در زندگانى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏وآله، براى شما نشانه‏هایى است كه شما را به زشتى‏ها و عیب‏هاى دنیا، راهنمایى مى‏كند؛ زیرا پیامبر، با نزدیكان خود، گرسنه به سر مى‏برد و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زینت‏هاى دنیا از دیده او، دور ماند؛ پس پیروى‏كننده، باید از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله، پیروى كند و به دنبال او راه رود و قدم بر جاى قدم او بگذارد وگرنه از هلاكت، ایمن نمى‏باشد كه همانا خداوند، محمد صلى‏الله‏علیه‏وآله را نشانه قیامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از كیفر جهنم قرار داد. او با شكمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان، وارد آخرت شد؛ سنگى بر سنگى نگذاشت تا جهان را ترك كرد و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه! چه بزرگ است منتى كه خدا با بعثت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله بر ما نهاده و چنین نعمت بزرگى به ما عطا فرموده؛ رهبر پیشتازى كه باید او را پیروى كنیم و پیشوایى كه باید راه او را تداوم بخشیم.6

7- خداوند، پیامبرش را با نورى درخشان و برهانى آشكار و راهى روشن و كتابى هدایت‏گر، برانگیخت. خانواده او، نیكوترین خانواده و درخت وجودش، از بهترین درختان است كه شاخه‏هاى آن، راست و میوه‏هاى آن، سر به زیر و در دسترس همگان است. زادگاه او مكه و هجرت او به مدینه پاك و پاكیزه است كه در آن جا، نام او بلند شد و دعوتش به همه جا رسید. خداوند او را با برهانى كامل و كافى (قرآن) و پندهاى شفابخش و دعوتى جبران كننده فرستاد؛ با فرستادن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله، شریعت‏هاى ناشناخته را شناساند و ریشه بدعت‏هاى راه یافته در ادیان آسمانى را قطع كرد و احكام و مقررات الهى را بیان فرمود.7

R A H A
01-20-2012, 11:58 PM
قرآن و شاخصه‏هاى اخلاق نبوى


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/index.php?module=thumbnail&file=40647542147795073273.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/viewer.php?file=40647542147795073273.jpg)

پروردگار متعال در سوره مباركه «قلم» براى اثبات جنبه‏هاى مختلف شخصیت رسول خود و از جمله شخصیت اخلاقى آن حضرت به مقدس‏ترین پدیدارها یعنى قلم - وسیله انتقال اندیشه و دانش و ابزارى تكامل‏بخش فكر و تمدن بشرى - و نیز به آن چه از نوك قلم جارى شده و بر صفحات تاریخ، فرهنگ و تمدن بشرى نقش بسته سوگند یاد كرده است و از میان گزینه‏هاى بسیار، در جهت نمایاندن مرتبت و شخصیت اخلاقى پیامبر خاتم‏صلى الله علیه وآله وسلم، وصف «عظیم» را برازنده و مناسب خلق و خوى وى دیده و اور ا به این وصف، ستایش كرده است:
«و انّك لعلى خلق عظیم» (قلم /4)
«و تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى.»
شیخ طوسى (ابوجعفر محمد بن حسن 460-385 ه) از همسر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم روایت مى‏كند:
«خلق نبى اكرم همان بود كه در ده آیه اول سوره «مؤمنون» آمده ست.» [= خشوع در نماز، روى گردانى از لغو و بیهوده، پرداخت زكات، حفظ عفت و پاكدامنى، وفاى به عهد و امانت و مواظبت بر نماز.]
شیخ پس از نقل روایت مى‏افزاید:
«كسى را كه خداوند به خلق عظیم بستاید، بالاتر از آن، مدح و ستایشى نمى‏توان سراغ گرفت.»1
روایت از طریق عامّه با این بیان نقل شده است:
شخصى از همسر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم درباره اخلاق آن حضرت پرسید. همسر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در پاسخ وى گفت:
«قرآن خوانده‏اى؟ جواب داد: آرى. گفت: خلق پیامبر همان قرآن بود».2
اهمیّت تعبیر «خلق عظیم» وقتى آشكار مى‏گردد كه بدانیم خداوندى كه اخلاق پیامبرش را بزرگ به حساب آورده و توصیف كرده است، همه دنیا و موجودى آن را حقیر و كم به شمار آورده است: «... قل متاع الدنیا قلیل...» (نساء /77) «سرمایه زندگى دنیا ناچیز است.»
و البته درباره همه سرمایه ناچیز فرموده است: «و ان تعدّوا نعمت اللَّه لاتحصوها» (ابراهیم /34).
براستى اگر انسان از شمارش نعمتهاى دنیوى - كه نزد خدا حقیر است - ناتوان باشد پس چگونه به ژرفاى عظمت خلق نبوى راه خواهد یافت در حالى كه خداوند آن را عظیم شمرده است و به تعبیر یكى از قرآن پژوهان:
«خداوند سبحان هیچ یك از پیامبران خود جز محمّدصلى الله علیه وآله وسلم را با این صفت [دارنده خلق عظیم] ستایش نكرده است.»7
و همو در ادامه مى‏نویسد:
«چكیده معناى آیه مباركه همان است كه رسول اعظم‏صلى الله علیه وآله وسلم خود فرموده است: «پروردگار من مرا پرورش داد و نیكو تربیتم كرد» یعنى خداوند اخلاق پیامبر را متناسب با هدف خلقت وى قرار داد.»4

R A H A
01-20-2012, 11:58 PM
پیامبر خاتم (ص) برترین الگوى قرآنى


از میان ده‏ها الگوى نمونه و شاخص، قرآن كریم، دو تن از آنان را به گونه‏اى خاص مورد توجّه و تذكّر قرار داده است،
یكى «ابراهیم»علیه السلام و دیگرى «محمّد»صلى الله علیه وآله وسلم. چه این كه درباره این دو پیامبر تعبیر «اسوه» را به كارگرفته است:
1 - «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقومهم انا براؤا منكم و ممّا تعبدون من دون اللَّه كفرنا بكم و بدا بیننا و بینكم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا باللَّه وحده...» (ممتحنه /4)
«براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم، ما نسبت به شما كافریم، و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشكار شده است، تا آن زمان كه به خداى یگانه ایمان بیاورید.»
2 -لقد كان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنة لمن كان یرجوا اللَّه و الیوم الآخر و ذكر اللَّه كثیرا» (احزاب /21)
«مسلماً رسول خدا براى شما سرمشق نیكویى است، براى آن‏ها كه امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏كنند.»
تأمّل در این آیات نشان مى‏دهد كه وجه امتیاز حضرت ابراهیم‏علیه السلام و پیامبر خاتم‏صلى الله علیه وآله وسلم بر سایر انبیاء این است كه: این دو پیامبر در تحكیم اندیشه توحیدى و مبارزه با شرك نقشى نمایان‏تر ایفا كرده و راهى دشوارتر را پیموده‏اند و امتیاز پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم بر حضرت ابراهیم‏علیه السلام این است كه «ابراهیم‏علیه السلام» به نام و وصف «اسوه» معرّفى شده و پیامبر اسلام با عنوان «رسول‏اللَّه» براى همه جهانیان تا همیشه تاریخ اسوه و الگو شناخته شده است، بى‏آن كه یكى از اوصاف او متمایز گردد و این بدان معناست كه خداوند او را براى همگان و در تمامى ساحت‏ها و عرصه‏ها، الگوى برتر و شایسته اقتدا و پیروى مى‏شناسد. بى‏آن كه ساحتى از ساحت‏هاى زندگى وى ترجیح داده باشد.1
البته آیه شریفه، در سیاق آیات جنگ احزاب قرار گرفته است، اما اطلاق و زبان عام آیه، نشان مى‏دهد كه اسوه بودن آن حضرت، اختصاص به شیوه رهبرى و فرمان‏دهى در جنگ ندارد. از همین روى مفسّران و قرآن‏پژوهان در تفسیر آیه مباركه، هر چند از دو احتمال یاد كرده‏اند اما معناى عموم را برگزیده‏اند. از جمله در تفسیر «كشاف» زمخشرى (م، 528 ه) آمده است:
شخص پیامبر [در تمامى ابعاد] اسوه نیكو، یعنى الگو و نمونه است.»2
دقت در رموز ادبى آیه، شمول و فراگیرى آن را نسبت به همه موضوعات و مقولات زندگى و همه عصرها و نسلها مى‏رساند.
از آن جمله:
1 - آیه با دو حرف «لام» و «قد» شروع شده است، و این حروف در ادبیات عرب، قطعى و حتمى بودن مضمون پیام را مى‏رساند. اسوه و الگو بودن پیامبر از نگاه وحى قطعى و مورد تأكید است.
2 - استفاده از فعل ماضى «كان» در آیه، معناى ثبوت و استمرار و فراگیرى را افاده مى‏كند؛ آن سان كه لازمه خاتمیت رسالت اوست.3
3 - تعبیر «فى رسول‏اللَّه» بیانگر این است كه ظرفیّت وجود رسالى، سراسر درس و پیام و الگوبخشى است.
این ویژگى‏هاى بیانى سبب شده است كه جاراللَّه زمخشرى - بیان و بلاغت شناس زبان عرب - بگوید:
«اگر تا پایان آیه بنگریم خواهیم دید كه خداوند از هیچ تأكیدى فروگزار نكرده است.»4
4 - واژه «اسوه» علاوه بر مفهوم الگو، متبّع و معیار بودن، مفهوم شایسته بودن را نیز در خود نهفته دارد. زیرا كسانى كه از سوى مردم مورد تبعیت قرار مى‏گیرند، برخى صالح و برخى ناصالحند، واژه «ولىّ» هم به رهبران صالح اطلاق شده و هم بر پیشوایان ناصالح - «والذین كفروا اولیائهم الطاغوت» (بقره /257) - ولى واژه «اسوه» در جایى به كار مى‏رود كه رهبر و الگو مورد تأیید و داراى صلاحیت شخصیت مثبت باشد.

R A H A
01-20-2012, 11:58 PM
توصیه های رسول اکرم (ص) به امیرالمومنین (ع)


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/index.php?module=thumbnail&file=13524000996182887933.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/viewer.php?file=13524000996182887933.jpg)

امام صادق (علیه السلام) بواسطه پدران گرامیشان از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل می‌نمایند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به آن حضرت فرمودند: "یا علی! تو را وصیتی می‌کنم که آن را محافظت کن، پس مادامیکه وصیت مرا مورد عمل قرار دهی، در خیر و سعادت خواهی بود:
• یا علی، هر کس خشم خود را فرو خورد در حالیکه قدرت بر انتقام داشته باشد، خداوند روز قیامت او را در محل امنی قرار خواهد داد و مزه عفو را خواهد چشید.
• یا علی، آنکس که مردم از شر زبانش در امان نباشند، اهل آتش است.
• یا علی، بدترین مردم کسی است که مردم از ترس، او را احترام کنند تا از شرش در امان باشند.
• یا علی، آنکس که برای دین و دنیای تو سودی ندارد، خیری در همنشینی با او نیست.
• یا علی، شایسته است که مومنین دارای هشت خصلت باشند:
وقار در هنگام مصیبتهای بزرگ، شکیبایی در هنگام ابتلا و گرفتاری، سپاسگزاری در هنگام وسعت زندگی، قناعت به آنچه که خداوند به او داده است، ظلم نکردن به دشمنان، تحمیل نکردن خود به دوستان، گرفتن ناراحتی بر خویشتن و آسایش مردم از دست او.
• یا علی، خوشا به حال کسی که عمرش به درازا کشد و کردارش نیکو باشد.
• یا علی، چهار عمل است که اگر انسانی مرتکب شد، پاداش آنرا زود درمی‌یابد: مردی که به او نیکی می‌کنی و او در برابر نیکی تو بدی می‌کند؛ کسی که با او دشمنی نداری و او با تو دشمنی می‌کند؛ کسی که با او هم پیمان شده‌ای و به عهد خود وفا کرده‌ای، ولی او به تو خیانت کرده است؛ کسی که با نزدیکانش رفت و آمد داشته باشد، اما آنها با او قطع رحم کنند.
• یا علی، سه چیز از مکارم اخلاق در دنیا و آخرت است: کسی که به تو ستم کرده از وی درگذری، با کسی که با تو قطع ارتباط کرده ارتباط برقرار کنی، در برابر کسی که از روی نادانی موجب ناراحتی تو شده صبور باشی.
• یا علی، از چهار چیز قبل از رسیدن چهار چیز هر چه زودتر استفاده کن: از جوانی قبل از پیری، از تندرستی قبل از بیماری، از توانگری قبل از تنگدستی و از زندگی قبل از مرگ.
• یا علی، چهار خصلت است که هر کس آنها را دارا باشد، خداوند برای او خانه ای در بهشت می‌سازد: کسی که یتیمی را پناه دهد، و به ناتوانی ترحم کند، و به پدر و مادرش نیکی کند، و به زیردستانش با محبت رفتار نماید.

R A H A
01-20-2012, 11:58 PM
گفتارهای وحدت آفرین رسول اکرم(ص)


شکّی نیست که وحدت یک ملّت و انسجام پیروان یک مکتب باعث عزّت و قدرت و شوکت آنان می‏شود، و به این جهت در طول تاریخ کسانی با قدرت و پیروز بوده‏اند که انسجام و وحدت خویش را حفظ کرده‏اند. حتی پیروان باطل نیز آنگاه توانسته‏اند به مقاصد شیطانی خویش دست یابند که انسجام و وحدت خویش را بر محور منافع مشترک حفظ نموده‏اند.
جامعه و ملّت اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست، عزّت و اقتدار جامعه اسلامی در گرو اتحاد و انسجام آنها است چنان که ذلّت و خواری و بیچارگی آنان را در جدایی و تفرقه و اختلاف باید جستجو کرد. شاهد زنده این سخن اوضاع عصر حاضر است که مسلمانان با این که اکثر منابع انرژی و نفتی و گازی دنیا را در اختیار دارند و مناطق مهم دریایی و سوق الجیشی از آن آنها می‏باشد، با این حال بیشترین درگیری‏ها، قتلها و غارتها و چپاولگری توسط قدرتهای مخالف اسلام و مسلمین، در مناطق مسلمین علی الخصوص خاورمیانه وجود دارد، این نیست مگر به خاطر اختلاف شدیدی که در جامعه اسلامی حاکم است و دستهای خیانت پیشه هر روز بر آن دامن می‏زند.
بنیانگذار مکتب نجات بخش اسلام، پیامبر رحمت و عزّت دعوت خویش را با شعار توحید آغاز کرد و تمام همّ و غمّ خویش را بر ایجاد وحدت و حفظ آن در جامعه اسلامی، بنا نهاد.
هم گفته‏های او وحدت آفرین و انسجام بخش بود و هم رفتارهای او اتحاد بخش و اختلاف زدا بود.

R A H A
01-21-2012, 12:03 AM
http://www.pic.p30ask.com/images/85068536611032927630.gif



http://www.pic.p30ask.com/images/91696761767490824312.gif



ویژه نامه شهادت مظلومانه کریم اهل بیت ،
آقا امام حسن مجتبی علیه السلام


http://www.pic.p30ask.com/images/91696761767490824312.gif

R A H A
01-21-2012, 12:05 AM
http://www.pic.p30ask.com/images/83853561027310196880.gif

قال الامام حسن بن علی علیه السلام

اَلتَّقوى‏ بابُ كُلِّ تَوبَةٍ ورَأسُ كُلِّ حِکمَةٍ وشَرَفُ كُلِّ عَمَل

امام حسن علیه السلام فرمودند:

تقوا ، باب هر توبه و سرآمد هر حکمت ، و مایه‏ شرافت هر کارى ‏است

بحارالأنوار، ج 75، ص 110

http://www.pic.p30ask.com/images/91696761767490824312.gif

شهادت مظلومانه كريم اهل بيت ؛ غريب مدينه ؛
حضرت امام حسن مجبتي عليه السلام بر شيفتگان
خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام تسليت باد

http://www.pic.p30ask.com/images/91696761767490824312.gif

R A H A
01-21-2012, 12:06 AM
آه از مـصیـبـت حـَـسـن و حـال مـضـطـرش
اَحـشــای پــاره پــاره و، قــلــب مــکــدرش

آن دردها کـه در دل غـمگین نهفتـه داشـت
و آن زهــرهـا کـه در جـگــر افـروخـت آذرش

آن طـعـنـه‌ها کـه خورد ز دشمـن به زندگی
و آن تـیـرهـا کــه زد پـس مـردن بـه پـیکرش

یـک لـحظه ساغرش نشد از خون دل تهی
بــعــد شـهـــادت پـــــدر و فـــوت مــــادرش

الله اکـبـر از لــب آبـــی کــه نـیــمــه شـب
نـوشــیــد و سـر زد از جــگــر الله اکــبــرش

ز الـمـاس سوده، رنگ زمرد گـرفت، سیـم
یـاقـوت کرد جـَزع و چـو بــیـجـاده، گـوهـرش

آهـی کـشید و طشت طلب کرد و خون دل
در طـشت ریــخـت نـزد ستـمدیده خواهرش

زینب چو دید طشت پر از خون، فغان کشید
گـویـی بـه خـاطـر آمـد از آن طـشت دیگـرش

چـنـدان کـشیده آه کــه آتـش گـرفـت چـرخ
چندان گریست خون که گذشت آب از سرش

"ادیب الممالک فراهانی"امیری

R A H A
01-21-2012, 12:06 AM
آخر، غربت هم اندازه‏ای دارد،
صبر هم حدی دارد،
غم هم...
آه! چه بگویم از غم‏های بی‏کران تو ای پیشوای غریب!؟

گفتم: غریب؟
چه کنم که حروف، غیر از این توانی برای بیان حال تو ندارد؛
وگرنه کجا با یک کلمه می‏شود به عمق غربت تو رسید؟

حال تو را چه کسی جز خدای تو می‏داند؟
تو حتی در میان اهل خانه خود غریب بودی
و نگاه غمگینت را حتی از همسرت می‏پوشاندی.

دلت شده بود خانه دردهای نگفتنی.
جز به خواهرت، به چه کسی می‏توانستی اعتماد کنی؛
آن‏گاه که ظرف طلب کردی برای فوران درد این سال‏ها؟

سال‏ها بود زهر در کام داشتی و دم برنمی‏آوردی.
سال‏ها بود به هر بهانه‏ای راه خانه مخفی مادر را پیش می‏گرفتی
و زائر شبانه ‏اش بودی، دردت را به خاک او که نمی‏گفتی،
دیگر چه کسی می‏توانست مرهم زخم‏هایت باشد؟

سال‏ها بود حتی برای زیارت مزار جدت
باید از ازدحام نگاه‏های مرموز و پرکینه‏ ای عبور می‏کردی
و خود می‏دانستی معنی آن نگاه‏ها را.

سال‏ها بود پشت صبر را به خاک رسانده بودی
و طاقت برایت شده بود لهجه هر مصیبتی.
با این حال، هر که از هر کجا بی‏نصیب می‏ماند،
راه خانه تو احاطه ‏اش می‏کرد و ناگاه،
خود را جلوی دروازه کرامت تو می‏دید
و بی ‏پروا طلب می‏کرد حاجتش را.

آخر می‏دانست کریمی و به این صفت از همه به جدت شبیه ‏تری؛
حتی چهره نورانی‏ات، همه را مسافر روزهای خوش مدینه با رسول می‏کرد.

از کوچه که می‏گذشتی، هر کس به بهانه ‏ای در مسیر راهت می‏ ایستاد
تا لحظه ‏ای، جلوه‏ای از بهشت را در سیمای ملکوتی تو ببیند
و تو با آن لبخند بی ‏ریا و مهربانت به او سلام کنی؛
درست مثل جد بزرگوارت.

با این همه، تو در شهر خودت هم غریب بودی
و در خانه ‏ات و در میان دوستان.

حالا چگونه می‏شود این همه غربت را
با یک کلمه تصویر کرد،

امام مظلوم و غریب ما،
یا حسن مجتبی علیه‏ السلام !

سلام برتو و بر صبروکرامتت
سلام برتو ای غریب تر از غریب
بابی انت و امی ونفسی لک الفداء
یا کریم آل طاها

R A H A
01-21-2012, 12:11 AM
کنید ماتمیان گریه در عزایحسن
که شد بلند به ماتم زنو لوای حسن

اگر گذشت محرم رسیده ماه صفر
حسینیان بخروشید در عزای حسن

پی تسلی زهرا ، خوش آنکه میگرید
گهی برای حسین و ، گهی برای حسن

ببرد بار ملالی حَسَن ، که بردن آن
ز ما سوا نتواند کسی ، سوای حسن

غمی که داشت حسن در دل حزین ،شرحش
ز من مجو که حَسَن داند و خدای حسن

کند به دشمن خود بهر حفظ دین، بیعت
مقام حلم تماشا کن و رضای حسن

ز چشم اهل نظر سر زد آن عصاکز ظلم
فرو برد همان کور دل به پای حسن

چه دیده بود از او خصم او ،که دائم بود
به قصد جانِ به اندوه مبتلای حسن

فغان که رنگ زمرد زَ سوده الماس
پدید شد به لب لعل جانفزای حسن

به حق او بنگر جور چرخ وطغیانش
که بعدِ قتل ، عدو کرد تیربارانش

R A H A
01-21-2012, 12:11 AM
طومار جان جن و بشر پاره پاره گشت
قرآن به چشم اهل نظر ، پاره پاره گشت

بی پرده چون به شر گروهی بشر نما
صد پرده از حریم بشر پاره پاره گشت

بر زد شبی شراره ظلمت به قلب نور
دل از سپیده ، وقت سحر پاره پاره گشت

آبی به جای رفع عطش ریخت آتشی
بر دل ، که تا بروز شُمَر پاره پاره گشت

از قلب کلّ هستی و ، از پیکر وجود
آتش گرفت جان و ، جگر پاره پاره گشت

دردا که از سپهر بنی هاشم ، آنکه بود
یک مه دو جا به ماه صفر ، پاره پاره گشت

یک جا بزهر فتنه و ، یک جا به تیر کین
یک جسم خسته از دو شرر پاره پاره گشت

قلبی که بود در اثر زهر ، چاک چاک
با تیر کینه بار دگر پاره پاره گشت

در پیش چشم آنهمه اختر ، چنان شهاب
بارید تیر شب که قمر پاره پاره گشت

باران تیر بر کفن و بر بدن نشست
جیب صدف درید و ، گهر پاره پاره گشت

ایدل دگر مجو هنر حُسن ، بی حَسن
شیرازه کتاب هنر پاره پاره گشت

R A H A
01-21-2012, 12:11 AM
گشته ام بیمار غربت ، درد درمانم شده
همدمم در کنج عزلت ، آه سوزانم شده

مجتبایم ، آنکه از بی یاری و بی همدمی
آه ، تنها محرم اسرار پنهانم شده

می کنم در خانه خود هم به غربت زندگی
من ندانم با چه جرمی خانه ، زندانم شده ؟

مرد را در خانه ، همسر محرم راز است و من
محرم رازم دریغا قاتل جانم شده !

می خورم هر روز از زخم زبان خون جگر
هر شب از بی یاوری ، شام غریبانم شده

رهبر تنهای تاریخم ، که بیش از هر گناه
بیگناهی باعث رنج فراوانم شده

از همه نزدیکتر بر من که شده همسر، بزهر
میزبان روزه لبهای عطشانم شده

وارث صبر پدر گشتم که در طفلی به ظلم
مادرم نقش زمین در پیش چشمانم شده

با زبان حال می گویم ، که در دیوان عدل
مدرک مظلومی من ، قبر ویرانم شده

ظلم بی تکرار در تاریخ مظلومان دهر
قصّه بعد از شهادت ، تیر بارانم شده

کفت جدّم کور در محشر نخواهد آمدن
در جهان با معرفت ، چشمی که گریانم شده

دارد امید شفاعت در جزا بر مادرم
آنکه با اخلاص در دنیا ثنا خوانم شده
محمد موحدیان

R A H A
01-21-2012, 12:13 AM
سلام، غریب‏ تر از هر غریب!

سلام، آشنایِ غریب، مهربانِ غریب، بزرگ زاده غریب!
سلام، مزار بی‏ چراغ، تربت بی‏ زائر، بهشت گمشده!

سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم،
بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!

سلام، سینه شعله ‏ور، جگر سوخته،
پیکر تیرباران شده!

سلام، امام غریب من!
آمده‏ ام؛ با تمام دلم، با قدم‏ های احساسم،
با حضور هر چه تمام ارادتم.

آمده‏ ام؛ تا فانوس‏های روشن اشک‏هایم را،
بر مزار بی‏ چراغت، بیاویزم!

آمده ‏ام؛ تا شریک غربت بی ‏نهایتت باشم.
آمده‏ ام کبوترانه آمده ‏ام تا از دستان مهربانت،
آب و دانه بدهی!

آمده‏ ام؛ با دسته دسته یا کریم‏ های اخلاص و محبّت،
تا شاید لحظه‏ای در گنبد نگاه مهربانت، پناه گیرم.

ای کریم اهل بیت!
حالا این من و این وسعت بی‏حدّ و مرزِ لطف تو.
این دلِ کوچک من و این عنایت بزرگ تو.

این گدای غریب و این هم، سلطان غریب؛
بزم غریبانه ‏مان جور است.
تو غریب، من هم غریب

امّا ... نه! غربت من کجا و غریبی تو کجا!
آخر شما، غربتت را هم از پدر به ارث برده ‏ای و هم از مادر

مولای من!
چگونه می‏شود زینت شانه‏ های پیامبر باشی،
خون علی و فاطمه در رگ‏هایت جاری باشد،
سید جوانان اهل بهشت باشی و آن وقت،
این روزگار نامرد، دل به عشقت نسپارد.

امام مظلوم من!
چند بار از پشت، خنجر خورده ‏ای؟!
چند بار نیش سوزناک خیانت را چشیده ‏ای؟!
چند بار ...؟

انگار قصّه غربت شما پایان ندارد! آقا!
زهری که بر جگرت نشست، تنها زهر جعده نبود؛
زهر بدعتی بود که مسیر عشق را عوض کرد.

وقتی که دل به این بدعت بسپرند،
عجیب نیست این‏که حتی
در کنار همسفر زندگیت، غریب باشی!

یا کریم اهل‏بیت!
تو بزرگ‏تر از آن بودی
که در ذهن کوچک بشر بگنجی.

R A H A
01-21-2012, 12:13 AM
ميلاد اولين گل بوستان زهراي اطهر (س)

نخستین مظهر و نشانه‏ی كوثر كه بر دامان پاك فاطمه‏ی اطهر (س) پا به عرصه‏ی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانه‏ای از تجلی مقدس‏ترین پدیده‏ای كه از خجسته‏ترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (س) گردید.

همان لؤلؤی كه از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت‏ به ظهور پیوست و معجزه‏ی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان‏». (1) را تجسم بخشید و كلام خدا در كلمه‏ی وجود چنین ظاهر شد.

از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاكیان و جلوه‏ای برافلاكیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهره‏ای زهرایی كه عصای فرعون كوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زنده‏ی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شكیبایی تضمین كرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مكتبش از خاك گرم مدینه به همه سوی جهان جهت‏ یافت و با همه‏ی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالت‏بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید.

حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جده‏ی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه‌السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2)

R A H A
01-21-2012, 12:13 AM
تولد و كودكی

فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوه‏ی او در مقدس‏ترین ماه‏های سال قمری یعنی پانزدهم (3) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.

امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (س) بزرگ شد. او از همان دوران كودكی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه‏ی نیرومندش، آیاتی را كه بر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نازل می‏شد، می‏شنید و همه را حفظ می‏كرد و وقتی به خانه می‏رفت‏برای مادرش می‏خواند و حضرت فاطمه (س) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل می‏كرد و علی علیه السلام به شگفتی می‏پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می‏فرمود: از حسن علیه السلام شنیده‏ام. (4)

به داستانی در این مورد توجه كنید:
«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می‏كند.

امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لكنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت:

مادر جان! گویا شخصیت‏بزرگی در این خانه است كه شكوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می‏دارد». (5)

R A H A
01-21-2012, 12:14 AM
امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر

پس از آن كه حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار كرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه‏ی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:
... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدركه الاخرون بعمل... (1)
«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت كه هیچ یك از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز كسی را یارای پا به پایی او نیست...
و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست كه در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج كرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.
پدرم در حالتی دنیا را ترك كرد كه هیچ سیم و زر و اندوخته‏ای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم كه از هدایای مردم به جا مانده بود كه قصد داشت‏با آن خدمتكاری بگیرد.
در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.
سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده‏ای هستم كه خداوند دوستی آنان را در كتاب خویش (قرآن) واجب كرده است آن جا كه می‏فرماید:
«قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..». (2)
بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی‏كنم جز دوست داشتن نزدیكانم [ اهل بیتم] ; و هر كس كار نیكی انجام دهد، بر نیكی‏اش می‏افزاییم‏».
بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است كه خداوند بدان اشاره كرده است.
سپس بر جای خود نشست.
در این هنگام «عبدالله بن عباس‏» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اكنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!

مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت كردند. سپس امام علیه السلام خطبه‏ای بیان فرمود كه در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاكید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (3).

امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت كرد و با آن‏ها شرط كرد كه: با هر كه من صلح كنم شما هم صلح كنید، با هر كه من جنگ كنم شما هم جنگ كنید و آن‏ها قبول كردند (4).

در ضمن امام علیه السلام نامه‏ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت كرد و متذكر شد كه اگر در امر اداره‏ی جامعه اخلال كند و جاسوس بگمارد با قاطعیت‏برخورد خواهد كرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (5).

معاویه در پاسخ امام نوشت:
... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن كه تو پیرو من باشی. من نیز قول می‏دهم كه خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت‏المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (6)

و چنین بود كه معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت ‏با امام حسن علیه السلام خودداری كرد، بلكه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت‏به قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت‏خودش به دست همسرش «جعده‏» زهر خورانده شد و به جای این كه نوشی برای مولی باشد نیشی شد كه جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره كرد.

امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (7) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (8).

پي نوشت:
1) ارشاد مفید، ص‏348- جلأ العیون مجلسی، ص‏378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353.
2) شوری / 23.
3) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص‏543، عماد زاده.
4) جلأ العیون، ص‏378.
5) ارشاد مفید، ص‏350.
6) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج‏16، ص‏35.
7) پیشوای دوم، ص‏28.

8) آفتابی در هزاران آیینه، ص‏119،

R A H A
01-21-2012, 12:14 AM
امام حسن مجتبي عليه السلام در نگاه پيامبر اکرم صلوات عليه و آله

پیامبر اکرم(صلی ‏الله‏ علیه‏و‏آله) فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) را بین مسلمانان تبلیغ می‏كرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی كه به وی داشت همه ‏جا سخن می‏گفت.آنچه از زبان پیامبر اکرم(صلی ‏الله‏علیه ‏و‏آله) در مورد حضرت مجتبی(علیه‏السلام) بیان شده است چنین است:
«هر كس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن(علیه‏السلام) نگاه كند.»(1)

«حسن گل خوشبویی است كه من از دنیا برگرفته‏ام.»(2)

روزی پیامبر اكرم(صلی‏الله ‏علیه‏و‏آله) به منبر رفت و امام حسن(علیه‏السلام) را در كنارش نشانید و نگاهی به مردم كرد و نظری به امام حسن (علیه ‏السلام) انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده كرده كه به بركت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد.»(3)

یكی از یاران پیامبر اکرم می‏گوید: پیغمبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏ �له) را دیدم كه امام حسن(علیه‏السلام) را بر دوش می‏كشید و می‏فرمود:

«خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار.»(4)

شبی پیامبر خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) نماز عشاء می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم كه پیاده‏اش كنم.(5)

انس بن مالك نقل می‏كند كه: رسول الله(صلی‏الله‏علیه‏و‏آل �) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) به من فرمود:

ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.(6)

زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا(سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) هر دو فرزندش را نزد پیامبر (صلی‏الله ‏علیه‏و‏آله) آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اكنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:

«شرف و مجد و سیادتم را به حسن(علیه ‏السلام) دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین(علیه‏السلام) بخشیدم.»(7)

البته باید در این مورد توضیحی بدهیم و آن این که اگر پیامبر اکرم فرمودند که شرف و مجد و سیادتم را به حسن دادم؛ به این معنا نیست که این خصوصیات در امام حسین(علیه‌السلام) وجود ندارد و یا شجاعت در امام حسن(علیه‌السلام) وجود ندارد؛ بلکه ائمه اطهار به عنوان انسان‌های کامل، تمام فضائل را دارا هستند ولی برخی از صفات در ائمه اطهار ظهور بیشتری پیدا کرده است.

R A H A
01-21-2012, 12:14 AM
اسوه‏ ي بزرگواري

امام حسن عليه السلام در طول زندگي پر بركتش همواره در راه هدايت و ارشاد مردم گام بر مي‏داشت و شيوه‏ي برخوردش با عموم مردم حتي دشمنان چنان جالب و زيبا بود كه همه را به خود جذب مي‏كرد.

مورخين نوشته‏اند «روزي امام مجتبي عليه السلام سواره از راهي مي‏گذشت. مردي شامي بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتي كه فحش‏هايش تمام شد، امام عليه السلام رو به او كرده و سلامش كرد! آنگاه خنديد و گفت: ا

ي مرد! فكر مي‏كنم در اين جا غريب هستي... اگر از ما چيزي بخواهي، به تو عطا خواهيم كرد. اگر گرسنه‏اي سيرت مي‏كنيم، اگر برهنه‏اي مي‏پوشانيمت، اگر نيازي داري، بي‏نيازت مي‏كنيم، اگر از جايي رانده شده‏اي پناهت مي‏دهيم، اگر حاجتي خواسته باشي برآورده مي‏كنيم، هم‏اينك بيا و مهمان ما باش. تا وقتي كه اين‏جا هستي مهمان مايي...

مرد شامي كه اين همه دل‏جويي و محبت را از امام مشاهده كرد به گريه افتاد و گفت:

«شهادت مي‏دهم كه تو خليفه‏ي خدا روي زمين هستي و خداوند بهتر مي‏داند كه مقام خلافت و رسالت را در كجا قرار دهد. من پيش از اين، دشمني تو و پدرت را به سختي در دل داشتم. اما اكنون تو را محبوب ترين خلق خدا مي‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پيروان امام عليه السلام به شمار آمد و تا هنگامي كه در مدينه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود.

R A H A
01-21-2012, 12:15 AM
اسوه‏ ي ايثارگري

يكي ديگر از صفات برجسته‏ي امام مجتبي عليه السلام انفاق و بخشش بي‏سابقه ‏ي اوست.

تاريخ نگاران نوشته‏اند: امام حسن عليه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار دارايي‏اش را به دو نصف كرده، نيمي را براي خود گذاشت و نصف ديگر را در راه خدا انفاق كرد.

امام حسن عليه السلام ملجأ درماندگان، آرام بخش دل‏هاي دردمندان و اميد تهيدستان بود، هيچ گاه نشد كه فقيري به حضور آن بزرگوار برسد و دست‏خالي برگردد.

در همين مورد نقل كرده‏اند: مردي به حضور امام حسن عليه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت كرد. امام حسن عليه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه‏ي پانصد دينار به او بدهند.

مرد سائل حمالي را صدا زد كه پول‏هايش را برايش ببرد. امام مجتبي عليه السلام پوستين خود را هم به آن مرد داد و فرمود: اين را هم به جاي كرايه به آن مرد بده.

R A H A
01-21-2012, 12:15 AM
كرامات امام حسن مجتبي عليه السلام

كرامت عبارت است از «انجام كار خارق العاده با قدرت غير عادّى و بدون ادّعاى نبوت و يا امامت»(5) و اگر با ادّعاى نبوّت و امامت همراه باشد، معجزه ناميده مى‏شود، به عقيده اكثريت علماى مذاهب اسلامى جز ـ گروه اندكى از معتزلى‏ها ـ صدور كرامت از اولياى خداوند و به دست آن‏ها ممكن است.
در تاريخ نمونه‏ هاى زيادى از كرامات اولياى خداوند نقل شده است. مثل سرگذشت حضرت مريم(ع) و جريان ولادت فرزندش حضرت عيسى(ع) و نزول ميوه‏هاى بهشتى در محراب عبادت براى او نيز داستان آصف بن برخيا و انتقال تخت ملكه صبا از يمن به فلسطين در يك چشم بهم زدن و داستان‏ هايى كه از شيعه و سنّى درباره كرامات حضرت على(ع) نقل شده است.(6)

نمونه‏ هايى از معجزات و كرامات امام حسن(ع)

1. سخن گفتن با دشمن خدا در كودكى

در سال ششم هجرى قرار دادى بين پيامبر اكرم(ص) و كفّار قريش منعقد گرديد كه بعدها به «صلح حديبيّه» معروف شد. يكى از مواد صلح نامه اين بود كه هر دو سپاه مى‏توانند با هر قبيله‏اى كه بخواهند پيمان دوستى امضاء كنند. بر اين اساس، رسول خدا(ص) با قبيله «خزاعه» پيمان دوستى بست.

در سال هشتم هجرى يكى از افراد قبيله «بكر» كه هم پيمان كفار قريش بود، نسبت به پيامبر اسلام (ص) جسارت كرد، و شخصى از قبيله خزاعه او را در مقابل جسارتش سرزنش نمود و از رسول اكرم(ص) دفاع كرد. آن گاه با هم درگير شدند و كفار قريش نيز به كمك قبيله هم پيمان خود «بكر» وارد صحنه گرديده و در نتيجه يك نفر از افراد قبيله «خزاعه» را كشتند و بدين وسيله صلح حديبيّه نقض گرديد. كفار قريش از اين نقض معاهده پشيمان گشته، ابوسفيان را براى عذرخواهى و تجديد قرار داد به محضر پيامبر اكرم، فرستادند. ابوسفيان به حضور آن حضرت رسيد و در خواست امان و تجديد پيمان نمود، ولى آن حضرت به سخنان او ترتيب اثر نداد.

ابوسفيان به ناچار به نزد اميرمؤمنان، على(ع) شرف‏ياب شد واز وى درخواست نمود كه در نزد پيامبر اكرم(ص) شفاعت نمايد. على(ع) در جواب فرمود: پيامبر خدا(ص) با شما پيمانى بست و هرگز از پيمانش برنمى‏گردد... در اين هنگام، امام حسن(ع) كه كودك خردسالى بود، به حضور پدر آمد و ابوسفيان خواست كه على(ع) اجازه دهد فرزندش حسن، نزد پيامبر اكرم(ص) از ابوسفيان شفاعت كند. با شنيدن اين سخنان،
«فَاَقبَلَ الحَسَنُ(ع) اِلى اَبى سُفيانَ وَ ضَرَبَ اِحدى يَدَيهِ عَلى اَنِفه وَ الاُخرى عَلى لِحيته ثُمَّ اَنطَقَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِاَن قالَ: يا اَبا سُفيان! قُل لا اِلهَ اِلّا اللّهُ مُحَمّدٌ رَسول اللّهِ حَتّى اَكُونَ شَفيعاً فَقال (ع) اَلحَمدُ لِلّهِ الّذى جَعَلَ فى آلِ مُحَمّدٍ مِن ذُرّية مُحَمَّد المُصطَفى نَظِير يَحيى بن زَكرِيّا (وَ آتيناهُ الحكم صبيّاً)»(7)

پس امام حسن نزد ابوسفيان رفت و با يك دست بر بينى او و با دست ديگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگويد: اى ابوسفيان! بگو جز خداى يكتا خدايى نيست و محمد رسول خداست، من (برايت) شفاعت كنم. پس آنگاه على(ع) (كه با شنيدن سخنان فرزندش فوق العاده خوشحال شده بود) فرمود: سپاس خداوندى را سزاست كه در ذرّيه محمد(برگزيده‏اى) مانند يحيى بن زكريا قرار داد كه در كودكى از جانب خداوند به او حكمت (علم و دانش مخصوص) عطا گرديد.»(8)

R A H A
01-21-2012, 12:15 AM
2. گرفتار شدن مرد ناصبى به نفرين امام حسن(ع)

بعد از داستان صلح حضرت با معاويه، مشاور معاويه ،عمرو عاص، از امام حسن(ع) خواست كه در ميان سربازان دو سپاه سخنرانى نمايد، حضرت با استفاده از فرصت به دست آمده به سخنرانى مبادرت ورزيد بعد از حمد و ستايش الهى، به معرّفى خود پرداخت و خود را امام و پيشواى واقعى معرّفى نمود، و اضافه كرد كه ما خانواده داراى كرامات، و مورد عنايت الهى مى‏باشيم؛ ولكن چه كنم كه از حقم محروم شدم.

معاويه از نتايج سخنان حضرت احساس وحشت كرد؛ لذا از او خواست كه سخنان خود را قطع نمايد، حضرت نيز مجبور شد سخنرانى خود را نيمه تمام گذارد. وقتى آن حضرت نشست، عدّه‏اى به او جسارت كردند.

از جمله، يك جوان ناصبى از بين مردم از جا بلند شد و به حضرت امام حسن(ع) و پدر بزرگوارش اسائه ادب نمود. تحمّل آن همه فحاشى و تحقير سخت بر حضرت گران آمد و از طرف ديگر امكان داشت موجب شك و ترديد راهيان ولايت و امامت گردد؛ بنابراين، حضرت دست به دعا برداشت و عرضه داشت:

«اللّهمّ غيّر ما به النّعمة و اجعله انثى ليعتبربه؛

خدايا نعمت (مردانگى) را از او سلب كن، و او را همچون زنان قرار بده تا عبرت بگيرد.» دعاى حضرت مستجاب شد و جسارت كنندگان در آن مجلس شرمنده شدند.

معاويه به عمرو عاص روكرد و گفت: تو به وسيله پيشنهاد خودت مردم شام را گرفتار فتنه كردى، و آنان به وسيله سخنرانى و كرامت او بيدار شدند.

عمروعاص گفت: اى معاويه! مردم شام تو را به خاطر دين و ايمانشان دوست ندارند، بلكه آنان طرفدار دنيا هستند و شمشير و قدرت و رياست نيز در اختيار تو قرار دارد؛ لذا نگران موقعيّت خود نباش.

ولى به هر حال مردم از اثر نفرين امام حسن(ع) با خبر شدند و از اين امر تعجّب مى‏كردند، سرانجام جوان نفرين شده از كار خويش نادم و پشيمان گشته، با همسرش در حالى كه گريه مى ‏كردند، نزد امام حسن(ع) آمدند و از پيشگاه حضرت درخواست عفو و بخشش نمودند، حضرت نيز توبه آنها را پذيرفته، بار ديگر دست به دعا برداشت، و از خداوند خواست كه جوان نادم به حال اوّل خود برگردد، و چنين هم شد.

R A H A
01-21-2012, 12:16 AM
3. خبر از تعداد رطب‏هاى درخت و جنايات معاويه

بعد از گذشت شش ماه از امامت، امام حسن(ع) براى حفظ خون شيعيان و مصالح ديگر، با شرائطى صلح نامه‏اى با معاويه امضاء كرد. هنوز لشگرگاه خود را در «نخيله» ترك نكرده بود كه معاويه وارد شد، و در آنجا به بحث و گفتگو پرداختند.

در اين ميان، پسر هند از امام حسن(ع) پرسيد: اى ابا محمد! شنيده‏ام كه رسول خدا از عالم غيب خبر مى‏داد! مثلاً مى‏گفت:

اين درخت خرما چه مقدار ميوه و رطب دارد! آيا شما نيز در اين موارد علومى داريد؟ زيرا شيعيان شما عقيده دارند كه هرچه در آسمانها و زمين است، از شما پوشيده نيست و شما از همه آنها آگاهى داريد!

حضرت در جواب معاويه فرمود: «اى معاويه! اگر رسول خدا از نظر مقدار و كيل اين قبيل ارقام را تعيين مى‏كرد، من مى‏توانم به صورت دقيق، تعداد آن را مشخص سازم.

در اين وقت، معاويه به عنوان آزمايش سؤال كرد: اين درخت چند دانه رطب دارد؟

حضرت فرمود: دقيقاً چهار هزار و چهار عدد.

معاويه دستور داد دانه‏هاى خرماى آن درخت را چيدند و به طور دقيق شمردند و با كمال تعجّب ديد، تعداد آنها چهار هزار و سه عدد است!

حضرت فرمود: آنچه را گفته‏ام درست است. سپس بررسى دقيق‏ترى كردند و ديدند كه يك دانه خرما را «عبداللّه بن عامر» دردست خود نگه داشته است!

آن گاه حضرت فرمود: اى معاويه! من به تو اخبارى مى‏دهم كه تعجب مى‏كنى كه من چگونه اين اخبار را در دوران كودكى از پيامبر آموختم! و آن اين كه تو در آينده زياد بن ابيه را برادر خود مى‏خوانى! و حجربن عدى را مظلومانه به قتل مى‏رسانى! و سرهاى بريده را از شهرهاى ديگر براى تو حمل مى‏كنند.

در تحقق اين گونه پيشگوييها و اخبار از آينده كه حضرت حسن مجتبى(ع) از آنها پرده برداشته است،

علماء بزرگ اهل سنت درتاريخ آورده‏اند كه: زياد بن ابيه از طرف معاويه فرماندار كوفه شد و چون شناخت كاملى به اصحاب اميرمؤمنان داشت، يكايك آنها را دستگير كرده و دستور داد آنها را گردن زدند. از جمله دستگير شدگان «حجربن عدى» بود كه او را به شام فرستاد. حجر در كنار معاويه قبرهاى آماده را يكطرف و كفن‏هاى مهيّا را در طرف ديگر ديد، خود را آماده مرگ نمود(11) و اجازه خواست دو ركعت نماز بخواند. پس از آن سر او را از بدنش جدا كردند.

و همين معاويه زياد بن ابيه را در بالاى منبر نشانيد و به طور علنى اعلان كرد كه وى برادر معاويه از نطفه ابوسفيان است كه به طور نامشروع متولد گرديده است و آن گاه، شرح ماجراى خلاف عفت پدرش را نيز تشريح كرد!

R A H A
01-21-2012, 12:16 AM
4. شفاى وصال با عنايت امام حسن(ع)

ميرزا محمّد شفيع شيرازى متخلص به وصال شيرازى متوفّى سال 1262 هـ. ق در شيراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفاى عصر فتحعلى شاه قاجار بود.

علاوه بر مراتب علمى، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعليق، ثلث، رقايم،ريحان،تعليق،و شكسته) مهارتى به سزا داشته و كتابهاى فراوانى نيز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اينكه 67 قرآن به خط زيباى خود نوشته است.

بر اثر نوشتن زياد چشمش آب مى‏آورد و به پزشك مراجعه مى‏كند، دكتر مى‏گويد: من چشمت را درمان مى‏كنم، به شرطى كه ديگر با او نخوانى و خط ننويسى. پس از معالجه و بهبودى چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن مى‏كند تا اين كه به كلّى نابينا مى‏شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمّد(ص)و آل او مى‏شود.

شبى در عالم رؤيا پيغمبر اكرم(ص) را در خواب مى‏بيند، حضرت به او مى‏فرمايد: چرا در مصائب حسين (و حسن) مرثيه نمى‏گويى تا خداى متعال چشمانت را شفاء دهد.

در همان حال حضرت فاطمه زهرا(س) حاضر گرديده مى‏فرمايد: وصال! اگر شعر مصيبت گفتى، اوّل از حسنم شروع كن؛ زيرا او خيلى مظلوم است.

صبح آن روز وصال شروع كرد در خانه قدم زدن و دست به ديوار گرفتن و اين شعر را سرودن:

از تاب رفت و طشت طلب كرد و ناله كرد آن طشت راز خون جگر باغ لاله كرد نيمه دوّم شعر را كه گفت، ناگهان چشمانش روشن و بينا شد. آن گاه اضافه كرد:

خونى كه خورد در همه عمر، از گلو بريخت دل را تهى زخون دل چند ساله كرد زينب كشيد معجر و آه از جگر كشيد كلثوم زد به سينه و از درد ناله كرد.

R A H A
01-21-2012, 12:16 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

http://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/11153520993171432399.gifکلام نورhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/82267837111751960989.gif


http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : زهد چيست‌ ؟ http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فرمود : رغبت‌ به‌ تقوى‌ و بى‌ رغبتى‌ به‌ دنيا .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)


http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : مروت‌ چيست‌ ؟http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فرمود : حفظ دين‌ ، عزت‌ نفس‌ ، نرمش‌ ، احسان‌ ،
پرداخت‌ حقوق‌ و اظ‌هار دوستى‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)


http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : كرم‌ چيست‌ ؟ http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فرمود : بخشش‌ پيش‌ از خواهش‌ و اطعام‌ در قحطى‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)


http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد بخل‌ چيست‌ ؟ http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فرمود : آنچه‌ در كف‌ دارى‌ شرف‌ بدانى‌ ،
و آنچه‌ انفاق‌ كنى‌ تلف‌ شمارى‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)


http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : بى‌ نيازى‌ چيست‌ ؟http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فرمود : رضايت‌ نفس‌ به‌ آنچه‌ برايش‌ قسمت‌ شده‌ ،
هر چند كم‌ باشد .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228)
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : فقر چيست‌ ؟ http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فرمود : حرص‌ به‌ هر چيز .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228)


http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : شرف‌ چيست‌ ؟ http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فرمود : موافقت‌ با دوستان‌ و حفظ همسايگان‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228)


http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifاز آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد:پستى‌ و ناكسى‌ چيست‌ ؟http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فرمود : به‌ خود رسيدن‌ و بى‌اعتنايى‌ به‌ همسر .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228)



http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif پناهنده‌ به‌ خدا آسوده‌ و محفوظ است‌ http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
و دشمنش‌ ترسان‌ و بى‌ياور
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 229)

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

R A H A
01-21-2012, 12:17 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/05229874879801964400.jpg


سکوتت را بشکن برادر!

بعد از سی سال خانه‏نشینی علی علیه‏السلام که با خار در گلو،

سلام‏های بی‏جواب و ناله‏های مخفیانه در چاه سپری شد،

برایم بسیار سخت است که ببینم تو نیز عبای تنهایی بر سر کشیدی

و بغض فروخورده‏ات را با خون جگر، بر طشت می‏ریزی.

صلح تو، هزاران بار تلخ‏تر از جنگ‏های پدر است؛

سخت‏تر از غزوه‏های پیامبر صلی‏ا لله‏علیه‏و‏آله .

پرده اندوه را از چشمانت برکش و به یاد دار که چگونه پدران جهل،

باب العلم علی علیه‏السلام را به تنهایی در کوچه‏های کوفه کشاندند.

این مردمان کج‏اندیش و نفهم که تو را به خاطر پذیرش صلح،

مذل المؤمنین می‏خوانند، همان اشباه الرجالی هستند

که هنگام دعوت به جنگ از سوی پدرمان،

سردی و گرمی هوا را بهانه می‏کردند و زر و سیم معاویه،

انصافی برایشان باقی نمی‏گذاشت که فرق عزت و ذلت را بفهمند.

کدام مؤمن نمی‏داند که امت نفرین شده علی علیه‏السلام ،

با همان دستی با تو بیعت کردند که پیش از این،

عهد و پیمانشان با علی علیه‏السلام را شکسته بودند

و رشته دین و دلشان را به کاخ سبز کفر، دخیل بسته بودند؟!

من از آن روزی که خطبه دادخواهی و حق‏طلبی مادرمان،

به گریه‏های خاموش پایان گرفت

و هیچ مردی در دفاع از حریم نبوت،

لبی نجنباند و قدمی برنداشت،

رشته امیدم را از این مردم گسستم.

برادر عزیزم!

هنوز عطر خاک چادر مادرم از سجاده تو به مشام می‏رسد؛

بوی خون‏آلود کوچه‏هایی که به صورت کبود مادر
و سکوت دیرینه تو امتداد یافت.

تا کی بر این سکوت و خاموشی، پایدار خواهی ماند؟

تا آنجا که حسین علیه‏السلام با قامت خمیده،

تیرهای خونین را از کفنت به درآورد و عباس علیه‏السلام ،

با غیرت فروخورده‏اش، در گوشه غربت بقیع برایت قبر بکند؟

امید دلنوازم؛ برادرم!

آن کس که گوش شنوا داشته باشد،

در سکوت تاریخی تو، اعتراض خاموشت را می‏شنود

که از هزاران چکاچک شمشیر و رجزخوانی جنگ،

پرصلابت‏تر است و شور آفرین‏ تر!

R A H A
01-21-2012, 12:17 AM
نام : حسن
كنيه : ابو محمد
لقب : مجتبى ، زَكّى ، سبط
پدر: حضرت على بن ابى طالب (ع)
مادر : حضرت فاطمه (س)
تاريخ ولادت : سه شنبه 15 رمضان ، سال سوم هجرى
مكان ولادت : مدينه
مدت عمر : 48 سال ،علت شهادت در اثر مسموميت با زهرى كه همسر ايشان ، جَعده دختر اشعث بن قيس ، بخاطر وسوسه و دسيسه معاويه به ايشان خورانده بود.
قاتل : جَعده
زمان شهادت : پنجشنبه 28 صفر
محل دفن : بقیع


امام حسن مجتبي (ع) سال سوم هجرت در مدينه متولد شد واز دوران جد بزرگوارش چند سال بيشتر درك نكرد زيرا او تقريبا هفت سال بيشتر نداشت كه پيامبر اسلام بدرود زندگى گفت.پس از درگذشت پيامبر (ص) تقريبا سى سال در كنار پدرش امير مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاويه بر اثر مسموميت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسيد.
امام حسن مجتبي (ع) در مدينه به شهادت رسيدند و در قبرستان بقيع در نهايت مظلوميت به خاك سپرده شدند.
امام حسن مجتبي (ع) و برادرشان امام حسين (ع) دو فرزند اميرالمومنين علي (ع) بودند از حضرت فاطمه (س)، دختر پيغمبر اكرم (ص) و پيغمبر اكرم بارها مي فرمود كه حسن و حسين فرزندان من هستند و به پاس همين كلمه علي (ع) به ساير فرزندان خود مي فرمود: شما فرزندان من هستيد و حسن و حسين فرزندان پيغمبر خدايند.

R A H A
01-21-2012, 12:17 AM
در اينجا وصيت نامه امام مجتبي عليه السلام را که خطاب به برادر خود امام حسين عليه السلام است را مي آوريم تا با گوش دل آخرين توصيه هاي امام خود را شنوا و سپس عامل باشيم.





و اين هم وصيتي است که از امالي شيخ(ره) نقل شده که به برادرش امام حسين(ع) فرمود:


" هذا ما اوصي به الحسن بن علي الي اخيه الحسين بن علي: اوصي انه يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له، و انه يعبده حق عبادته، لا شريک له في الملک، ولا ولي له من الذل، و انه خلق کل شيء فقدره تقديرا، و انه اولي من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوي، و من تاب اليه اهتدي.


فاني اوصيک يا حسين بمن خلفت من اهلي و ولدي و اهل بيتک ان تصفح عن مسيئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفنني مع رسول الله صلي الله عليه و آله فاني احق به و ببيته، فان ابوا عليک فانشدک الله بالقرابة التي قرب الله عزوجل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلي الله عليه و آله ان تهريق في محجمة من دم، حتي نلقي رسول الله صلي الله عليه و آله فنختصم اليه و نخبره بما کان من الناس الينا بعده" ثم قبض (ع) .(1)


" اين است آنچه وصيت مي کند بدان حسن بن علي به برادرش حسين بن علي: وصيت مي کند که گواهي دهد معبودي جز خداي يکتا نيست که شريک ندارد، او پرستش مي کند او را بدان جهت که شايسته پرستش است، شريکي در سلطنت ندارد و سرپرستي از خواري براي او نيست، و براستي که هر چيزي را او آفريده و بخوبي و به طور کامل اندازه گيري آن را مقدر فرموده، و شايسته ترين معبود، و سزاوارترين کسي است که او را ستايش کنند، هر که فرمانبرداري او کند راه رشد را يافته، و هر کس که نافرمانيش کند به گمراهي و سرگشتگي افتاده و هر کس به سوي او بازگردد راهنمايي گشته است.


من تو را سفارش مي کنم اي حسين به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذري، و از نيکوکارشان بپذيري، و براي آنها جانشيني و پدري مهربان باشي، و ديگر آنکه مرا کنار رسول خدا دفن کني که من به او و خانه او شايسته تر از ديگران هستم...


و اگر از اين کار مانع شدند و جلوگيري کردند، من تو را به حق قرابت و نزديکي که خدا براي تو قرار داده و قرابتي که با رسول خدا داري سوگندت مي دهم که اجازه ندهي در اين راه به خاطر من به اندازه خوني که از حجامت گرفته مي شود خون ريخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص) را ديدار کنيم و شکايت خود به نزد او بريم، و آنچه از اين مردم پس از وي بر سر ما رفته به او گزارش کنيم..."


اين را فرمود و از دنيا رفت، درود خدا بر او باد.


و در روايت شيخ مفيد(ره) اينگونه آمده که پس از جريان مسموم شدن خود فرمود:


" فاذا قضيت فغمضني و غسلني و کفني و احملني علي سريري الي قبر جدي رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردني الي قبر جدتي فاطمة بنت اسد رضي الله عنها فادفني هناک، و ستعلم يا ابن ام ان القوم يظنون انکم تريدون دفني عند رسول الله(ص) فيجلبون في ذلک، و يمنعونکم منه، و بالله اقسم عليک ان تهريق في امري محجمة دم". " چون من از دنيا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و مرا در تابوت و به سوي قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا ديداري با او تازه کنم، سپس به سوي قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضي الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود است بداني اي برادر که مردم گمان کنند شما مي خواهيد مرا کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپاريد، پس در اين باره گرد آيند و از شما جلوگيري کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شيشه حجامتي خون ريخته شود."

R A H A
01-21-2012, 12:18 AM
یالطیف

کریــــــم

یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود

خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
تا بود ، آسمان و زمین را رحیم بود

سر می کشید خانه به خانه محله را
این کارهای هر سحر این نسیم بود

آتش زبانه می کشد از دشت سبز او
چون گلفروش کوچه ی طور کلیم بود

این چند روزه سایه ی یثرب بلند شد
چون حال آفتاب مدینه وخیم بود

حقش نبود تیر به تابوت او زدن
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود

بی سابقه است حادثه اما جدید نیست
این خانواده غربتشان از قدیم بود
......
آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
پای درازم از برکات گلیم بود

رضاجعفری

R A H A
01-21-2012, 12:18 AM
بقیع، ای آستان غربت، ای تربت مظلومیّت و ای ساحت دیر آشنای غم و تنهایی! چه بیدادها با تو روا داشته‏اند؛ خنجر کینه، بر قامت آسمان آرایت نواختند؛ از جنس کینه‏های ابوجهلی و اباسفیانی، از جنس کوفی و شامی!
... و آن زن، که شبان‏گاهان، زلالی آب را نتوانست تحمّل کند!
آن زن، که آفتاب را به قیمت سایه فروخت!
آن زن، که دست‏هایش را در آب، به «آتش» سپرد!
بقیع، ای آستان غربت! چگونه به تنهایی مولایم نگریم، آن گاه که به «مداین» فکر می‏کنم، آن گاه که خیمه‏اش را منافقان داعیِ جهاد، غارت کردند!
چگونه به تنهایی مولایم اشک نریزم، وقتی که حتی سایه تابوتش را به آماج تیر گرفتند!
چگونه به تنهایی‏اش گریه نکنم، که حتی امروز، بر آستان کبریایی‏اش، شمعی جز اشک فرشتگان نمی‏سوزد! چه قدر کینه فرزندان قابیل سخت است! کینه‏ای که گاه با شمشیر، گاه با زهر، گاه با آماج تیر و گاه با تخریب تربت پاکان، توام است.
شب بود و لب‏های تشنه مولا، حلاوت شربت را می‏چشید؛ شربتی که انگیزه بازگشت به منزل ازلی ـ بهشت ـ بود، شربتی که طعم «شهادت» داشت.
عشق، تمام وجودش را می‏سوزاند و مستی شهادت، نگاهش را به عرش دوخته بود. کسی صدایش می‏کرد؛ کسی که دستش را از سینه آسمان، به سمت او دراز کرده بود.
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
آن دود که از سوزِ جگر، بر سرِ ما، رفت
دور از رخ تو، دم به دم از گوشه چشمم سیلاب سرشک آمد و توفان بلا رفت
نجوای اندوه، تمام اهل خانه را گرفته بود و گاه، صدای ناله‏ای بلند، تا انتهای نخلستان می‏رفت. باز هم بانویی بی‏طاقت؛ بانویی که تاب خود را برای حضور در کربلا می‏آزمود. آه از رسم ناجوانمردانه دنیا! که سیاهی قلبش نژند، و کینه نژندش، ناتمام است.
مولا جان! قسم به نامت ـ که زیبایی تمام هستی در آن نهفته است ـ ، معنایی برای دل، برای «عشق»، برای اشک و تماشا، نمی‏ماند؛ اگر جرعه‏ای از زلال محبتت را نمی‏چشیدیم!
مولای من! مهربانی نگاهت، مثل پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وس �م ، سخاوت دست‏هایت، مثل علی علیه‏السلام و شهامت کلامت، مثل فاطمه علیهاالسلام بود. مولاجان! امروز، تمام هستی خود را به پای اشکی می‏فشانیم که با یاد تو، از گونه‏هایمان جاری‏ست؛ تا دل به مویه‏های غریبانه بقیع بسپارد.
ای خفته در پناه تاریخ، بقیع! آیینه‏نمای آه تاریخ، بقیع!
مصداق تمام غصه‏هامان هستی
مظلوم‏ترین نگاه تاریخ، بقیع!
مولاجان! با یاد تو، دل‏ها شکسته می‏شوند و با نام تو، اشک‏ها جاری! تو را به دل‏های شکسته؛ تو را به اشک‏های جاری! ما را جرعه‏ای زیارت، بچشان؛ که اشک‏هامان نذر آستانه توست.

R A H A
01-21-2012, 12:19 AM
در ماتم کریم اهل بیت(علیه السلام)







http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/38732990825641955156.jpg



مهرت به کاینات برابر نمی شود
داغی زماتم تو فزونترنمی شود

از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدّر نمی شود

ظلمی که بر تو رفت زبیداد اهل ظلم
بر صفحه خیال مصوّر نمی شود

تنها جنازه تو شد آماج تیرکین
یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود

بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود

فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود

دارم امید بوسه قبر تو در بقیع
امّا چه می توان که میسرّ نمی شود

با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسید
ویران چرا بنای ستمگر نمی شود

آن را چه دوستی است " موّید " که دیده اش
از خون دل ز داغ حسن، تر نمی شود

" سید رضا موید "

R A H A
01-21-2012, 12:19 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/20834237046550772808.jpg


به آسمان خدا یک ستاره مى پیوست
شهید عشق، به باغ بهاره مى پیوست
گدازه هاى جگر از گلوى یک خورشید
به ماجراى فدک، پاره پاره مى پیوست

************

کسی ندیده یه کریم پاره جگر شه
دلش ز زخم زبونا پر از شرر شه
کسی ندیده یک کریم پاره کفن شه
میان تابوت ز جفا خونین بده شه

R A H A
01-21-2012, 12:20 AM
ای مثل پدر بر تو شده، ظلم فراوان
مظلوم حسن جان، مظلوم حسن جان
ای ماهی دریا، به عزایت شده گریان

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

ای حضرت زهرا و علی را، ثمر دل
بی جرم و گنه، یار تو را آمده قاتل
آخر جگرت، پاره شد از زهر هلاهل

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

هر شب، به سر تربت بی‌شمع و چراغت
مرغ دل بشکسته‌ام آید، به سراغت
ممنوع بوَد، تا که کنم گریه ز داغت

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان
در کودکی، از خصم چه آمد به سر تو؟
شد نقش زمین، مادر نیکو سیَر تو
یک عمر شد از جور فلک، خون جگر تو

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

پیش نگهت، دست علی را همه بستند
دستی، که نبی بوسه بر آن داد، شکستند
با تو همگان رشتۀ پیوند گسستند

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

یاران همگی از تو بریدند، حسن جان
حرمت ز تو پیوسته دریدند حسن جان
سجاده ز پای تو کشیدند حسن جان

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

http://www.ezsoftech.com/islamic/images/imam_hasan.jpg

R A H A
01-21-2012, 12:20 AM
http://ya-reza.com/f/images/stories/ha3.jpg



شفاعت امام حسن علیه السلام


عصر رسول خدا (ص) بود، حسن و حسین (ع) كودك بودند شخصی گناهی كرد و از شرم آن گناه ، مدتی مخفی شد و نزد رسول خدا (ص) نمی آمد تا اینكه آن شخص ، حسن و حسین (ع) را دید، آن دو را بر دوش ‍ خود سوار كرد و با همان حال به حضور رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: من گنهكارم ، در پناه خدا، و این دو آقازاده به حضور شما آمده ام تا مرا ببخشید رسول خدا (ص) وقتی كه آن منظره را دید، آنچنان خندید كه دستش را بر دهانش گذاشت ، سپس به آن مرد گنهكار فرمود: برو جانم تو آزاد هستی آنگاه به حسن و حسین فرمود: آن شخص در مورد عفو گناه خود، شما را شفیع قرار داد، در این هنگام آیه 64 سوره نساء نازل شد: ... ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما: و اگر گنهكاران كه بر اثر گناه به خود ستم كردند، به نزد تو (ای پیامبر) می آمدند و از خدا طلب آمرزش می كردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می كرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

منبع: داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)، محمد محمدی اشتهاردی

R A H A
01-21-2012, 12:20 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73553764992009932005.jpg


محبوبیت امام حسن نزد پیامبر(علیهماالسلام)

گـاه او را بـا بـرادر كـوچـكـش حـسین علیه السلام به كشتى گرفتن وا مى داشت و در حین كـشـتـى او را تـشـویـق مـى كـرد، و مـى فـرمـود: «مـن حـسـن را تـشـویـق مـى كـنـم، زیـرا جبرئیل حسین را تشویق مى كند.»
مـحـبـوبیت امام مجتبى علیه السلام در كودكى نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همه كـس مـشـهـود بـود. پـیـامـبـر او را پـاره تـن، نـور دیـده، مـیـوه دل و گـل خـوشـبـوى بـوسـتـان نبوت مى نامید. پیوسته او را فرزند خود مى خواند و مى فـرمـود:«هـمـه فـرزندان مادران به پدرشان نسبت مى برند جز اولاد فاطمه ، كه آنان بـه من نسبت مى برند.» از عمق دل به او عشق مى ورزید، دست او را مى گرفت ، بر روى دامـن خـود مـى نـشـانـد و بـه مردم مى گفت :«هر كه این فرزند مرا دوست بدارد مرا دوست داشـتـه ، و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است . خداوند دوست بدارد كسى را كه حسن مرا دوست بدارد.»
و گـاه مـى فـرمـود :«خـداونـد مـرا بـه دوستى حسن و حسین فرمان داده است.). و گاه مى فرمود: (من در جنگم با هر كس كه با تو در جنگ باشد.»
پیامبر بـه هـنـگـام گـریـه او، سـر از پـا نـشـنـاخته، از منبر به زیر مى آمد، او را در آغوش مى گـرفـت و آرام مـى كـرد، آن گـاه بـه مـنـبر باز مى گشت. او را در آغوش مى گرفت و مى بویید و مى بوسید و به او مى گفت:« تو آقا، فرزند آقا، و برادر آقایى.»
او در كودكى در سجده نماز بر دوش پیامبر مى نشست و آن حضرت از شدت مهر به او سر از سـجـده بـر نمى داشت تا خود فرود آید، و گاه به نهایت نرمى و عطوفت او را از دوش خود فرود مى آورد. گاهى دیگر او را بر دوش مى نشاند و مى فرمود:« چه خوب مركبى است مركب تو، و چه خوب سوارى هستى تو!»
پـیـامـبـر در مـراقـبـت و تـربـیـت او سـخت مى كوشید. گاهى او را بر دامن مى نشاند و او را تـشـویق مى كرد كه از سینه مباركش بالا برود و راه رفتن را بیاموزد و مى گفت : حزقة، حزقة، ترق عین بقة (كودك كوچك و نوپاى من ، از سینه ام بالا برو اى كودك ریز نقش من).
گـاه او را بـا بـرادر كـوچـكـش حـسین علیه السلام به كشتى گرفتن وا مى داشت و در حین كـشـتـى او را تـشـویـق مـى كـرد، و مـى فـرمـود: «مـن حـسـن را تـشـویـق مـى كـنـم ، زیـرا جبرئیل حسین را تشویق مى كند.»
پـیـامـبـر صـلّى اللّه علیه و آله او و حسین را دو گوشواره عرش خدا مى نامید و زینت جهان آفرینش مى دانست. درباره آن دو بزرگوار مى فرمود:« حسن و حسین امامند، خواه قیام كنند و خـواه دست از قیام بردارند.» (1) و مى فرمود: «حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشتى اند.»
مردى در زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطایى مرتكب شده بود، خود را از بیم پنهان كرد. روزى امام حسن و امام حسین را در راهى تنها دید، آنان را بر دوش گرفت و نزد پیامبر صـلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت : یا رسول اللّه ، من به خداوند و این دو كودك شما پناه آورده ام .
پیامبر خندید و به او فرمود: برو، تو آزادى ....
پـیـامـبـر تـا آنـجـا بـه شـخصیت او ارج مى نهاد كه در كودكى، امضاى او را پاى برخى قـراردادهـا مـى نـهـاد و بـدیـن وسیله شایستگى او را براى امامت و خلافت روشن مى ساخت. هـنـگـامـى كـه هـیـئتى از طائف به نام هیئت ثقیف آمدند و قراردادى جهت عدم تعرض بسته شد پـیـامبر امام حسن را فرمود تا پاى قرارداد را امضا كند. و نیز در صلح حدیبیه كه پیامبر در زیـر درخـتـى از مـسـلمـانـان بـیـعـت مـجـدد گـرفـت، دو كـودك خـردسـال او حـسـن و حـسـیـن هـم بـیـعـت كـردنـد و پـیـامـبـر فـرمـود:از افـراد خـردسـال كـسى با ما بیعت نخواهد كرد مگر كسى كه از ما خاندان باشد.(2)
محبوبیت نزد امیرمؤمنان علیه السلام
هنگامى كه ابن عباس مردم را به بیعت با آن حضرت فراخواند، مردم سخن او را پذیرفته ، گفتند: راستى كه چقدر حسین بن على نزد ما محبوب است ! بى شك او سزاوار خلافت است.(3)


حسین استادولی


بخش عترت و سیره تبیان
پی نوشت ها:

1. منظور از قیام ، قیام به شمشیر است والا همه امامان قائمند و هیچ كدام قاعد نیستند. و قابل توجه است با اینكه این مطلب درباره همه امامان علیه السلام صادق است ، پیامبر آن را درباره این دو امام فرمود، زیرا اختلاف بیشبر درباره روش این دو بزرگوار است .
2. مكاتیب الرسول صلى اللّه علیه و آله 1/273.
3. ترجمه مقاتل الطالبیین / 43.
منبع: حسن بن علی علیهماالسلام ، بیدارترین سردار

R A H A
01-21-2012, 12:21 AM
امام حسن علیه السلام در آستانه شهادت

هـنگامى كه امام حسین علیه السلام از برادر دیدن مى كرد، امام او را از مسمومیت خویش آگاه كـرد، سـخـن هـا مـیـان آنـهـا رد و بـدل شـد ولى امـام حـاضر نشد در برابر اصرار برادر، قاتل خویش را معرفى كند، مبادا فتنه اى برخیزد.


http://img.tebyan.net/big/1389/11/52641113812388994551351645010077214.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/11/1461218243235512185512116243901218220.jpg)
سـرانـجام معاویه جاسوسى نزد دشمن خانگى امام یعنى همسرش ‍ جعده دختر اشعث فرستاد كـه اگـر حـسن را مسموم كنى صد هزار درهم به تو میدهم ، برخى از زمینهاى عراق را به تـو وا مـى گـذارم و تو را به همسرى پسرم یزید در مى آورم . و چون او كار خود را كرد مـعـاویـه پـول را فـرسـتـاد و پیام داد كه ما دوست داریم یزید زنده بماند از این رو نمى توانیم به عهدمان با تو وفا كنیم .
جـعـده از خـانـدان بـسـیـار پـلیـدى بـود، پـدرش اشـعـث در قـتـل على علیه السلام دست داشت ، خودش امام مجتبى علیه السلام را مسموم كرد و برادرش محمد بن اشعث در كربلا حضور داشت و در ریختن خون امام حسین علیه السلام شركت جست .
امـام را چـنـد بـار تـوسـط هـمـسـر یـا دیگران مسموم كرده بودند ولى بار آخر سم بسیار خـطـرناكى را كه معاویه با دسائسى از پادشاه روم گرفته بود و براى جعده فرستاد ظـاهـرا در حـال افـطار به آن حضرت خورانید كه جگر حضرتش را پاره پاره كرد و خون زیادى از او رفت .
خونى كه خورد در همه عمر از گلو بریخت خود را تهى ز خون دل چند ساله كرد
امـام چـنـد روزى (بـه روایـتـى چـهل روز) در بستر بیمارى افتاد، اصحاب به دیدن او مى آمـدنـد، و در هـمان حال نیز از برخى یاران زخم زبانها شنید. یكى از یاران او مى گوید: نزد حسن بن على رفتم و گفتم : اى پسر رسول خدا، با واگذارى حكومت به این مرد طاغى گـردنـهـاى مـا را خـوار كـردى و مـا شـیعیان را برده دیگران ساختى ! امام شروع كرد به پاسخ دادن و در حین سخن ناگهان خلط خون در گلوى حضرت برآمد امام طشتى طلبید و در آن قى كرد و طشت پر از خون شد.. .

وصیت

هـنگامى كه امام حسین علیه السلام از برادر دیدن مى كرد، امام او را از مسمومیت خویش آگاه كـرد، سـخـن هـا مـیـان آنـهـا رد و بـدل شـد ولى امـام حـاضر نشد در برابر اصرار برادر، قاتل خویش را معرفى كند، مبادا فتنه اى برخیزد. آن گاه چنین وصیت نمود:
«چون به شهادت رسیدم ، مرا غسل ده و كفن كن و به نزد قبر پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله بـبـر تـا بـا او دیـدارى تـازه كـنـم ، سـپـس مـرا نـزد مادرم فاطمه ببر، آن گاه به قـبـرسـتان بقیع روانه ساز و در آنجا به خاك بسپار، و بدان كه از دست حمیرا (عایشه ) به خاطر كینه اى كه با ما دارد مصیبتها به من خواهد رسید.»(1)
و بـه روایـتـى سفارش فرمود: «(اگر مانع شدند) مرا در بقیع كنار جده ام فاطمه بنت اسد دفن كنید».
و بـه روایـتـى دیگر فرمود:« مرا در كنار رسول خدا دفن كن ، زیرا من به آن حضرت و خانه اش از دیگران (ابوبكر و عمر) كه بدون اجازه او در آنجا دفن شدند سزاوارترم ... امـا اگـر آن زن (عـایـشـه) مـانـع شـد تـو را بـه خـویـشـاونـدیـم بـا تـو و بـا رسول خدا كه به اندازه شاخ بادكشى خون ریخته نشود… .»

R A H A
01-21-2012, 12:21 AM
مصیبت بزرگ

بـه هـر حال روح بلند آن امام ملك و ملكوت و سبط اكبر پیامبر، دردانه على و عزیز زهرا، به ملكوت اعلى پرواز كرد.
جسم مباركش را بر تابوت نهاده، بر آن نماز گزاردند و چون نزدیك قبر پیامبر بردند عـایـشـه بـا خبر شد، سوار بر استرى (با تنى چند از بنى امیه) آمد و صدا زد: او را از خانه ام دور كنید...!
در ایـن مـیـان بنى هاشم به خشم آمدند و هر كدام سخنى گفتند، امام حسین علیه السلام طى سخنان تندى به وى گفت: «به خدا اى عایشه، اگر به حكم الهى موظف بودیم حسن را در كـنـار پدرش دفن كنیم ، مى دیدى كه على رغم تو او را در آنجا دفن مى كردیم و كسى جلودارمان نبود».
از سوى دیگر مروان و بنى امیه و برخى از فرزندان عثمان صدا برداشتند و به بهانه آنـكـه عـثـمـان در گـورسـتـانـى مخروبه دفن است ممانعت ایجاد كردند و تهدید به آهیختن شـمـشـیـر نـمـودنـد. مشاجرات لفظى بالا گرفت تا دستور تیر داده شد و جنازه مبارك را تیرباران كردند و هفت یا هفتاد چوبه تیر بر آن جنازه نشست.
ابـن عـبـاس بـه عـایـشـه گـفـت : روزى سـوار بـر شـتـر شـدى (در جـمـل)، و امـروز سـوار بـر اسـتـر، و اگـر زنـده بـاشـى لابـد روزى هـم بـر فـیـل سـوار خـواهـى شد و فتنه دیگرى بر پا خواهى كرد؟!(2) و سـخـنـانـى مـیـان او و عـایـشـه رد و بـدل شـد. عـایـشـه بـازگـشـت و گـفـت : بـه هـر حال او زندگى را به پایان برد و در زیر خاك خفت.
http://img.tebyan.net/big/1389/11/1154710346795321520315708452855258244.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/11/33515811222315923893272018725410221715360.jpg)
در رثاى امام

بدن شریف امام مجتبی (علیه السلام) را به قبرستان بقیع بردند و در آنجا مظلومانه به خاك سپردند.
امـام حـسـیـن عـلیـه السـلام بـا دلى پر سوز و دیدگانى اشكبار كنار قبر ایستاد و گفت: «چـگـونـه سر و صورت خود را آرایش و خوشبو كنم با آنكه چهره مباركت روى خاك نهاده شده و لباس در بدن ندارى !...
پـس از تـو گـریـه هـاى طـولانى و دیدگان اشكبار خواهیم داشت . گر چه تو از ما دورى ولى دلخوشیم كه مزار تو به ما نزدیك است… .»
مـحـمـد بـن حـنـفـیه برادر دیگر آن حضرت با دیده گریان بر بالاى قبر ایستاد و گفت : «اى ابـا محمد، خدایت رحمت كند، اگر حیاتت با شكوه بود مرگت اركان ما را فرو ریخت ، خوشا روحى كه بدن تو را آباد داشت ، و خوشا بدنى كه در كفن تو آرمید! چرا نه ؟ كه تـو فـرزنـد هـدایـت ، یـار بـا وفـاى پـرواپـیـشـگـان و از زمـره اهـل عـبـا هـسـتـى! در دامان اسلام پرورش یافتى ، از پستان ایمان شیر نوشیدى ، سوابق درخـشـان و اهـداف بـلنـد داشـتـى ؛ خـداونـد بـه دسـت تـو میان دو گروه از مسلمانان صلح بـرقـرار كـرد و پـراكـنـدگـى دیـن را تـجـمع بخشید، تو را سلام كه پاكیزه زیستى و پاكیزه دیده از جهان فرو بستى .»(3)
آرى شهادت او دلهایى را سوزاند و دیدگانى را گریاند و جانهایى را عزادار نمود، امام خـدانـاشـنـاسـان كفر پیشه را دلشاد كرد چنانكه معاویه با شنیدن خبر شهادت او در كاخ سـبـز خـود فـریـاد اللّه اكبر بر آورد!(4) اللّه اكبرى كه به هر حـرفـش هزاران لعن و نفرین بر جان خود مى نشاند و سخنان تند یاران با وفاى امام جان او را مـى خـراشید، چنانكه بعدها ابن عباس در پاسخ وى گفت : از مرگ حسن خرسند مباش ، بـه خـدا سوگند كه مرگ او عمر تو را دراز نمى كند و خاك قبر او گور تو را پر نمى سازد.(5)
حسین استادولی

R A H A
01-21-2012, 12:21 AM
پی نوشت ها:
1.كافى 1/302
2.ابن الحجاج شاعر بغدادى این سخن را به شعر در آورده :
یا بنت ابى بكر، لاكان و لا كنت لك التسع من الثمن و بالكل تملكت تجمك تبغلت ، و ان عشت تفیلت
"اى دختر ابوبكر ، نه حق با پدرت ابوبكر بود و نه با تو، تو یك نهم از یك هشتم ارث پیامبر سهم دارى و اینك همه را تصرف كرده اى ! روزى بر شتر سوار شدى ... "
3.تذكرة الخواص / 122. و در تاریخ یعقوبى 2/225 این سخن را پس از مراسم تكفین آورده است .
4.مروج الذهب 3/8.
5.همان مدرك .
منبع: حسن بن علی علیهماالسلام، بیدارترین سردار

R A H A
01-21-2012, 12:21 AM
گل خوشبویی از دنیا



امام حسن(علیه‏السلام) در نگاه پیامبر اکرم



http://img.tebyan.net/big/1384/01/1738180172782562200641612424437100145.jpg



پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آل �) فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی(علیه‏السلام) را بین مسلمانان تبلیغ می‏كرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی كه به وی داشت همه ‏جا سخن می‏گفت.آنچه از زبان پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آل �) در مورد حضرت مجتبی(علیه‏السلام) بیان شده است چنین است:
«هر كس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن(علیه‏السلام) نگاه كند.»(1)
«حسن گل خوشبویی است كه من از دنیا برگرفته‏ام.»(2)
روزی پیامبر اكرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آل �) به منبر رفت و امام حسن(علیه‏السلام) را در كنارش نشانید و نگاهی به مردم كرد و نظری به امام حسن(علیه‏السلام) انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده كرده كه به بركت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد.»(3)
یكی از یاران پیامبر اکرم می‏گوید: پیغمبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏ �له) را دیدم كه امام حسن(علیه‏السلام) را بر دوش می‏كشید و می‏فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار.»(4)
شبی پیامبر خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) نماز عشاء می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم كه پیاده‏اش كنم.(5)
انس بن مالك نقل می‏كند كه: رسول الله(صلی‏الله‏علیه‏و‏آل �) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) به من فرمود:
ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.(6)
پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آل �) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) فرمود:
حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.
زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا(سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) هر دو فرزندش را نزد پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏ �له) آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اكنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:
«شرف و مجد و سیادتم را به حسن(علیه‏السلام) دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین(علیه‏السلام) بخشیدم.»(7) البته باید در این مورد توضیحی بدهیم و آن این که اگر پیامبر اکرم فرمودند که شرف و مجد و سیادتم را به حسن دادم؛ به این معنا نیست که این خصوصیات در امام حسین(علیه‌السلام) وجود ندارد و یا شجاعت در امام حسن(علیه‌السلام) وجود ندارد؛ بلکه ائمه اطهار به عنوان انسان‌های کامل، تمام فضائل را دارا هستند ولی برخی از صفات در ائمه اطهار ظهور بیشتری پیدا کرده است.


گروه دین و اندیشه تبیان



مهری هدهدی



1 ـ البدایة والنهایة، ج 8 .
2 ـ الاستیعاب، ج 2.
3 ـ مسند احمد حنبل، ج5، ص 44.
4 ـ البدایة و النهایة، ج 8 .
5 ـ الاصابه، ج2.
6 ـ كنزالعمال، ج6، ص222 .
7 ـ ترجمه‏ اعلام الوری، ص304، طبرسی .

R A H A
01-21-2012, 12:22 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91063358202687541712.jpg








من از خدا پسر می‌خواهم





اشاره‏ ای به كرامات امام حسن مجتبی علیه السلام








در سفری امام حسن علیه السلام با پای پیاده به سوی مكه حركت می‏كرد. در میانه راه پای مبارك آن حضرت ورم نمود و شخصی به ایشان عرض كرد: «لو ركبت لیسكن عنك هذا الورم; ای كاش سوار مركب می‏شدید تا این ورم [پای] شما تسكین پیدا كند.» امام علیه السلام فرمودند: «كلا و لكنا اذا اتینا المنزل فانه یستقبلنا اسود معه دهن یصلح لهذا الورم فاشتروا منه و لاتماسكوه; هرگز! [سوار بر مركب نمی‏شوم] و لكن وقتی به منزلگاه [بعدی] رسیدیم، شخص سیاه پوستی نزد ما می‏آید كه روغنی دارد و برای [درمان] این ورم خوب است، روغن را از او بخرید و نسبت‏ به او بخل نورزید.»




یكی از غلامان به ایشان عرض كرد: بعد از این منزل منزلی كه شخص سیاه پوستی در آن باشد وجود ندارد تا برای شما روغن بخریم.




امام فرمودند: «آری چنین كسی را خواهیم یافت.» پس از آنكه مقداری راه پیمودند، شخص سیاه پوستی جلوی آنها آمد، امام علیه السلام فرمود: آن سیاه پوست نزد شماست، روغن را از او بخرید.




آن شخص سؤال كرد: این روغن را برای چه كسی می‏خواهید؟ شخصی گفت: برای حسن بن علی علیهما السلام.




آن سیاه پوست گفت: مرا نزد او ببرید. پس از آنكه او به نزد امام علیه السلام آمد، عرض كرد: «یابن رسول الله! انی مولاك لاآخذ ثمنا و لكن ادع الله ان یرزقنی ولدا سویا ذكرا یحبكم اهل البیت; ای فرزند رسول خدا! من غلام تو هستم و پول این روغن را نمی‏گیرم. لكن از خدا بخواه كه پسری سالم به من عطا كند كه دوستدار شما اهل بیت‏باشد.» بعد از آن به بركت دعای امام علیه السلام آن شخص دارای چنین فرزندی شد.









مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج‏3، ص‏174; مدینة المعاجز، چاپ قدیم، ص‏206; بحارالانوار، همان، ج‏43، ص‏324.










http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

R A H A
01-21-2012, 12:22 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

گشته ام بیمار غربت ، درد درمانم شده
همدمم در کنج عزلت ، آه سوزانم شده
مجتبایم ، آنکه از بی یاری و بی همدمی
آه ، تنها محرم اسرار پنهانم شده
می کنم در خانه خود هم به غربت زندگی
من ندانم با چه جرمی خانه ، زندانم شده ؟
مرد را در خانه ، همسر محرم راز است و من
محرم رازم دریغا قاتل جانم شده !
می خورم هر روز از زخم زبان خون جگر
هر شب از بی یاوری ، شام غریبانم شده
رهبر تنهای تاریخم ، که بیش از هر گناه
بیگناهی باعث رنج فراوانم شده
از همه نزدیکتر بر من که شده همسر، بزهر
میزبان روزه لبهای عطشانم شده
وارث صبر پدر گشتم که در طفلی به ظلم
مادرم نقش زمین در پیش چشمانم شده
با زبان حال می گویم ، که در دیوان عدل
مدرک مظلومی من ، قبر ویرانم شده
ظلم بی تکرار در تاریخ مظلومان دهر
قصّه بعد از شهادت ، تیر بارانم شده
کفت جدّم کور در محشر نخواهد آمدن
در جهان با معرفت ، چشمی که گریانم شده
دارد امید شفاعت در جزا بر مادرم
آنکه با اخلاص در دنیا ثنا خوانم شده
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

R A H A
01-21-2012, 12:23 AM
ای دل خون شده ، ایام عزای حسن ست

کز ثری تا به ثریا همه بیت الحزن ست

پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک

کز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن ست

سالروز شهادت دومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت
، کریم اهل بیت ، امام حسن مجتبی علیه السلام را
به پیشگاه قطب عالم امکان ، صاحب العصر و الزمان ،
حضرت مهدی ارواحنا له الفداه
و نائب بر حقش ، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دامت برکاته
و به محضر شما عاشقان آن امام همام تسلیت عرض می نمائیم.

R A H A
01-21-2012, 12:41 AM
بت غم عشق تو تا يار دل زار من است
بهتر از خلد برين گوشه بيت الحزن است

نه غم حُور و نه انديشه جنّت دارم
از زمانى كه مرا بر سر كويت وطن است

قصّه عشق من و حُسن تو اى مايه ناز
نقل هر مجلس و زينتْ دِه هر انجمن است

بعد از اين ياد، كس از ليلى و مجنون نكند
حُسْن اگر حُسْن تو و عشق اگر عشق من است

توئى آن يوسف ثانى كه ز يك جلوه حُسن
محو ديدار تو صد يوسف گل پيرهن است

از پى ديدن رخسار تو موساى كليم
سال ها بر سر كويت به عصا تكيه زن است

آدم و نوح و سليمان و مسيحا و خليل
همه را مِهر ولاى تو به گردن رسن است

خلق گويند به من ، دلبر و معشوق تو كيست
كه تو را در غم او اين همه رنج و مِحَن است

چه بگويم كه نم از يم نتوان گفت كه آن ماه جبين
سرو سيمين بدن و خسرو شيرين سخن است

ثمر باغ رسالت ، گهر بحر وجود
والى مُلك ولايت ، ولىّ مؤ تمن است

اوّلين سبط و دوّم حجّت و سيّم سالار
چارمين عصمت حقّ و يكى از پنج تن است

نام ناميّش حسن ، خلق گراميّش حسن
پاى تا فرق حسن ، بلكه حسن در حسن است

روى حسن موى حسن بوى حسن خوى حسن
يك جهان جوهر حُسن است كه در يك بدن است

R A H A
01-21-2012, 12:41 AM
دردهای سینه ام اندازه یک عالم است
این دل زهرایی ام آماج هر درد و غم است

هر که درد خویش را با همسرش عنوان کند
وای بر مردی که حتی در حرم بی محرم است

با که گوید درد دل مردی که یارش بی وفاست
بی وفا محرم چو باشد باز هم نامحرم است

یارو یاور داشتن بهر غریبان پیش کش
وای از حال امامی که غریب عالم است

تیر نیزه تیز اما طعم طعنه تیز تر
زخم خنجر سخت اما درد غربت هر دم است

من همان صاحب عزای کوچه تنهایی ام
اهل آن بیتم که دربش رد پایی محکم است

من مقیم خانه ای هستم که تا روز تقاص
سر درش یک چادر خاکی همیشه پرچم است

آنچه منه دیدم به چشم خویش حیدر هم ندید
بر مصیبت های عالم این مصیبت اعظم است

با همان دستی که بیعت کرد ثانی در غدیر
زد بر آن رویی که جای بوسه ها ی خاتم است

بر زمین افتاده بود و اب میشد مادرم
روی برگ یاس دیدم چشمه ای از شبنم است

قد و بالای رشیدم را دگر زینب ندید
از همان روزی که دید آن نخله طوبا خم است

رودها و چشمه ها از پیش چشمم جار ی اند
آب یک چشمم فرات چشم دیگر زمزم است

گرچه عمری محرمم شد اشک چشم و خون دلش
ای خدا حالا برایم مرگ تنها مرهم است

R A H A
01-21-2012, 12:42 AM
هرگز دلى ز غم چو دل مجتبى نسوخت
ور سوخت اجنبى دگر از آشنا نسوخت

هر گلشنى كه سوخت ز باد سموم سوخت
از باد نوبهارى و نسيم صبا نسوخت

چندان دلش ز سرزنش دوستان گداخت
كز دشمنان زهر بد و هر ناسزا نسوخت

هرگز برادرى به عزاى برادرى
در روزگار چون شه گلگون قبا نسوخت

آن دم كه سوخت حاصل دوران ز سوز دهر
در حيرتم كه خرمن گردون چرا نسوخت

تا شد روان عالم امكان ز تن روان
جنبنده اى نماند كزين ماجرا نسوخت

R A H A
01-21-2012, 12:42 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__30_.gif


آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی است
افشانده غنچه گل سرخ از دهان یکی است

آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد
یاقوت خون زلعل لب او روان یکی است

آن لعل درفشان که زمرد نگار شد
داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است

آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز
از فرق تا قدم شده آتش فشان یکی است

آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم
نگذاشته ز بال و پر او نشان یکی است

آن خضر رهنما که شد از آب آتشین
فرمانروای مملکت جاودان یکی است

آن نقطه بسیط محیط رضا که بود
حکمش مدار دائره کن فکان یکی است

آن جوهر کرم که چه سودا به سوده کرد
هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است

چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی
شایان این معامله، آری همان یکی است

طوبی مثال گلشن آل‌عبا بود
ریحانه رسول خدا مجتبی بود

ايت الله غروي اصفهاني

mehraboOon
01-21-2012, 01:47 PM
http://upload.iranvij.ir/images_aban/97261334365681194496.jpg

رحلت پیامبر اکرم (ص)‌ شهادت امام حسن (ع) و شهادت امام رضا (ع) تسلیت باد



http://upload.iranvij.ir/images_aban/28216940932481665718.jpg



http://upload.iranvij.ir/images_aban/73445086802137923852.gifhttp://upload.iranvij.ir/images_aban/20933483328238640033.gif

کبوتر بی قرار دل

فاصله مشهد الرضا تا مسجد النبی و بقیع را با التهاب طی می کند.

گاهی بر بام سقاخانه ی طلایی ماوا می گیرد ،

گاهی بر گنبد خضرا می نشیند و زمانی بر زمین بقیع اما باز هم آرام نمی شود...




http://upload.iranvij.ir/images_aban/87524424787628081620.jpg



سنگینی لحظه ها را حس می کنی؟!


سخت است باور رفتن رحمت بی پایانی چون تـــــو از میان آدمیان...

تـــــو که بهترین بنده خدا و زیباترین آفریده اویی...

تـــــو که رحمته للعالمینی...

ازوصف مهربانی هایت عاجزم و از شرح دلتنگی خویش در نبودنت...

در هر نمازم به حقانیت رسالت آسمانی ات گواهی می دهم و تو می دانی که چقدر از کوتاهی خویش در به دوش کشیدن پرچم رسالتت شرمسارم...

زمانی که ظلمت وجودم طغیان می کند ، در آخرین لحظات دست نوازشی بر سرم می کشی و باز هم من می مانم و فهم ناچیزم از شناخت تـــــو! از شناخت تـــــو و فرزندانت...

http://upload.iranvij.ir/images_aban/41991583148308842268.gif


از کریم اهل بیت برایت بگویم؟!

از شبیه ترین مخلوقات به تـــــو حتی در روزی که به سوی محبوب پر کشید!...

از غربت مظلومانه اش و از بی انتهایی کرم و بخشندگی اش...

یا از رئوف ترین ضامن آهو که هنوز هم زنجیر این دل سیاه از حلقه های پنجره فولادش گشوده نشده...



http://upload.iranvij.ir/images_aban/45312905211073113574.jpg



نه مرا چگونه توان درک عظمت اقیانوس؟!!

من همان ماهی کوچکم که تشنه قطره آبی است که اگر به لطف تـــــو به او بخشیده شود شاید اندکی از پرده های غفلت چشمانش کنار رود و گام های کوچکش برای یاری فرزند نجات دهنده ات در مسیر صحیح هدایت شود...

سلام بر تــــو ای آخرین فرستاده خدا در زمین که با آمدنت نعمت بر بندگان خدا تمام شد و دینشان کامل .



http://upload.iranvij.ir/images_aban/55341749678494740409.jpg



سلام و درود بی پایان خدا و فرشتگانش بر تـــــو و فرزندانت باد :



اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

hadi98
01-21-2012, 09:48 PM
با عرض سلام و تسلیت شهادت جانگداز حضرت ختمی نبوّت -صلّی الله علیه وآله- و سبط اکبر آن حضرت، امام حسن مجتی علیه‌السلام


والّذین ءامَنوا و عملوا الصالحات و ءامَنوا بما نُزِّلَ علی محمّدٍ
و هو الحقُّ مِن رَبِّهِم
کفَّرَ عنهم سیّئاتِهِم و أصْلَحَ بالَهُم

و آنان که به خدا ایمان آورده‌ و کارهای شایسته انجام داده‌ و به آنچه که بر محمّد نازل شده
- که سراسرش حقیقت و از سوی خداوند است-
ایمان آورده‌اند، خداوند گناهانشان را از آنان زدوده و کار و حالشان را در دنیا و آخرت اصلاح فرموده است.

کریمه‌ی دوّم از سوره‌ی مبارکه محمّد صلّی الله علیه وآله
ترجمه بر اساس تفسیر قیّم المیزان

fatema
01-22-2012, 09:26 AM
http://qiet.ac.ir/images/stories/rehlat.jpg
پیام تسلیت به مناسبت رحلت پیامبر گرامی اسلام (http://qiet.ac.ir/news/163-1389-11-12-07-59-51)


رحلت پیامبر رحمت ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله وسلم)
و شهادت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و همچنین شهادت امام هشتم علی
بن موسی الرضا (علیه السلام) را تسلیت عرض می نماییم.

R A H A
12-30-2013, 11:51 PM
http://www.worldup.ir/images/lnjyqwaovn8q16xqiril.gif

جرعه ای نور

قال رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:

شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ، وَ شَرُّ مِنْ ذلِكَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيا غَيْرِهِ.

رسول خدا که درود خداوند بر او و آلش باد فرموده اند:

بدترين افراد كسى است كه آخرت خود را به دنيايش بفروشد و بدتر از او
آن كسى خواهد بود كه آخرت خود را براى دنياى ديگرى بفروشد.

من لا يحضره الفقيه : ج 4، ص 353، ح 5762

R A H A
12-31-2013, 12:00 AM
http://www.worldup.ir/images/e0yc829cflbh7l3egkyo.jpg

سـالروز رحلت شهـادت گـونـه آخـرین فـرستـاده خدای سـرمـد

پیامبر رحمت و رافت,خاتم الانبیاء والمرسلین,حبیب اله العالمین

طیب قلـوب المـومنین ، پیـامبـر اعظـم حضـرت محمد مصطفی

صلـوات الله علیه و آلـه و سلـم وشهادت مظلومانه
دومین اختر آسمان امامت سکاندار کشتی هدایت ,
خورشید درخشان مدینه زاده زهرای اطهر (س)
خورشید درخشان مدینه کریم آل طاها ،
آقا و مولا امام حسن مجبتی علیه السلام
بر مسلمین جهـان تسلیت بـاد

R A H A
12-31-2013, 12:00 AM
به حرمت حضور فاطمه علیهاالسلام ، آرام، در خانه را می‏کوبی؛
این بار صدای در زدن ملک الموت، آهنگی دیگر دارد.

به میهمانی رسول آمده ‏ای؛ آمده‏ ای تا او را به معراج ابدی ببری.
کمی درنگ کن؛ اینکه با تو سخن می‏گوید،
امین آسمان‏ها و زمین، جبرئیل است.

می‏دانم که برای تو نیز دشوار است تا زیر باران
اشک‏های فاطمه علیهاالسلام ، جان نبی را بستانی.

می‏دانم که تو نیز سر به زیر افکنده‏ای تا چشمانت
هم‏سو با غم چشمان زهرای اطهر علیهاالسلام نباشد؛

اما گویا چاره‏ای نیست و زمان پر کشیدن
محمد صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله فرا رسیده است.

برادرم. ملک الموت! می‏خواهی از کجا آغاز کنی؟
تمامی وجود رسول اللّه‏ در راه حق ذوب شده است،

چشمانش، نور خدا را در معراج دیده،
زبانش با خدا سخن گفته و کلام او بر آن جاری بوده،

قلبش، محل نزول کتاب خدا بوده و پاهایش،
راه‏های آسمانی را بهتر از مسیرهای زمینی پیموده است.

آه چه دشوار است تاب آوردن این لحظه اندوهناک!
آیا می‏دانی بعد از او، با فاطمه عزیزش چه خواهند کرد؟

می‏دانی این در را که تو بی ‏اذن زهرا علیهاالسلام از آن عبور نکردی،
به آتش جهل و کینه خواهند سوزاند

و دستان علی مرتضی علیه السلام را که با دستان رسول صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله ،
انس دیرینه داشت، به بند خواهند کشانید؟

آیا می‏دانی پس از رسول خدا، بر پاره‏های تن او چه خواهد گذشت؟
می‏دانی که چگونه قامت رعنای فاطمه را به خمیدگی می‏نشانند
و جایگاه بوسه ‏های رسول را به کبودی می‏نمایند؟

کوچه ‏های مدینه، پس از این برای من هم غریب می‏شود
و اهل بیت رسول اکرم صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله از آن هم غریب‏ تر!

نگاه کن که چگونه فاطمه علیهاالسلام با تمام دلتنگی‏ هایش سر به زیر افکنده
تا تو در تلاقی چشم‏هایش، در کارَت درنگ نکنی!

برخیز و جان عزیزترین و مقرب‏ترین بنده خدا را بستان!
روح محمد صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله از ازل، آسمانی بود؛
این چند صباح را هم که بر زمین هبوط کرد، برای هدایت خلق بود و بس!

نزهت بادی

R A H A
12-31-2013, 12:02 AM
http://www.worldup.ir/images/5psewxpw4wvb5frg46a.gif

ماتم گرفت حال و هوای مدینه را
پوشید کعبه رخت عزای مدینه را

خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت
وز پا فکند نخل رسای مدینه را

رکن علی شکست ز فقدان مصطفی
در برگرفت خاک، صفای مدینه را

زین غم که در محاق نهان ماه یثرب است
ابر عزا گرفت فضای مدینه را

ای دل بیا چو(شاخه حنانه) ناله کن
بنگر به ناله ارض و سمای مدینه را

آدم گریست تا که ملائک به روی دست
بردند سوی سدره همای مدینه را

جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان
سایه فکند کرب و بلای مدینه را

بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر
از دود درب خانه لوای مدینه را

دردا که جای تسلیت از کین عدو شکست
آیینه رسول نمای مدینه را

دردا که دشمنان جلوی چشم فاطمه
بستند دست عقده گشای مدینه را

تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا
بسرود(رستگار) عزای مدینه را

سید محمد رستگار

R A H A
12-31-2013, 12:05 AM
http://www.worldup.ir/images/h2l65zgky6wsqi33hz9.gif


قال الامام الحسن المجتبی(عليه السلام):

المَسؤولُ حُرّ حَتی یَعِد ، وَ مُستَرِقُ المَسئولِ حَتی یَنجَز؛

امام حسن مجتبی علیه السلام فرموده اند :

انسان تا وعده نداده ، آزاد است . اما وقتی وعده می دهد زیر بار مسؤولیت میرود،
و تا به وعده اش عمل نکند رها نخواهد شد .

(بحار الانوار،ج78،ص113)

R A H A
12-31-2013, 12:06 AM
http://www.worldup.ir/images/h6uh1ae336kjnsopidms.gif

امشب دوباره چه شده است که سایه خسته شانه هایت
که بی صدا می لرزد، بر قبور قبرستان بقیع افتاده است!
چه گریه غریبانه ای!

پس از آن شب اندوهناک، که مادرت را به آغوش خاک های من سپردند،
همه غربت عالم در بقیع جمع شد و من کم کم عادت کردم

به گریه های بی صدای بچه های فاطمه علیهاالسلام
که جز در دل شب نمی توانستند در وقت دیگر
به زیارت قبر بی نام و نشان مادر بیایند.

هنوز جای پای بی تابی های کودکانه حسین علیه السلام
و چادر بلند خواهر کوچکت، که بر خاک ها کشیده می شد،
بر صفحه دل من باقی مانده است!

از اندوه قَلَندر همیشه بیدار شب های دلتنگ شهر هم
که دیگر نمی توان سخنی گفت، که با بقیع الفتی دیرینه داشت!

اما آمدن تو به بقیع، خود مرثیه ای دیگر بود
که سوگوارِ خویش را می طلبید!

هر کس دیگری هم نمی دانست، من خوب می دانستم که طولی نخواهد کشید،
تو، بغض کودکانه ات را پشت دیوارهای بقیع جا می گذاری
و با جگر شرحه شرحه، میهمان دایمی من خواهی شد!

ولی امشب، تو با همه شب های تلخ عمرت فرق داری!
گویی این چشم ها، جز اشک، حرف دیگری نیز برای گفتن دارند؛
حرفی از جنس خون جگر و طشت و لب های کبود!
چه قدر زود پیر و شکسته شدی حسن جان!

غم نخل های خونین فدک، موهایت را به سپیدی کشاند،
یا داغ چادر خاکی مادر، در کوچه های بی کسی؟
امشب که آمدی، سایه ات خمیده تر از خودت بود!

مثل کودکی ات، کنار قبر ناپیدای فاطمه علیهاالسلام نشستی
و زانوانت را در بغل گرفتی و آن قدر بی صدا
زیارت نامه عشق خواندی و گریستی،
که حتی سکوت دل من هم شکست!

سرت را بالا آوردی و از پشت مژگان بارانی ات، نگاهی به حرم جدّت
که از دور نمایان بود، کردی و بعد، بقیع را از نظر گذراندی
و تابوت غریبانه خویش را به چشم دیدی که از حرم رسول خدا
صلی الله علیه و آله وسلم به سمت بقیع، با تیرهای جفا، مشایعت می شد.

آن نقطه که نگاهت را بر خود ثابت نگه داشته، همان مزاری است
که حسین علیه السلام ، با دستان خویش، برایت خواهد کند

و همان جایی است که عباس علیه السلام ،
تیرهای خونین را از تابوتت بیرون خواهد کشید!