mozhgan
01-31-2011, 07:13 PM
درباره نويسنده:
خانم فلورانس اسکاول شين، نويسنده آمريکايي اين کتاب، از يک خانواده قديمي فيلادلفيايي بود. ساليان سال در مقام هنرمند (نقاش)، مشاور، خطيب و آموزگار ماوراء الطبيعه، نامي بلند آوازه داشت و با شفا بخشيدن هزاران تن از مردمان، در گشودن و حل گره ها و مسائل زندگيشان ياوري شريک بود. کتاب بازي زندگي و راه اين بازي براي نخستين بار در سال 1925 انتشار يافت.
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=6257&stc=1&d=1296486464
کتاب بازي و راه اين بازي:
بـــازي:
زندگي پيکار نيست، بازي است. زيرا آنچه آدمي بکارد همان را درو خواهد کرد، چه خوب، چه بد قوه تخيل در بازي زندگي نقشي عمده دارد.
براي پيروزي در بازي زندگي بايد قوه تخيل را آموزش دهيم که تنها نيکي را در ذهن تصوير کند. زيرا آنچه آدمي عميقاً در خيال خود احساس کند يا در تخليش به روشني مجسم نمايد بر ذهن نيمه هشيار (ضمير ناخودآگاه) اثر مي گذارد و مو به مو در صحنه زندگي اش ظاهر مي شود. تخيل را قيچي ذهن خوانده اند. اين قيچي ذهن خوانده اند. اين قيچي شبانه روز در حال بريدن تصاوير است. پس بپائيد تا همه صفحه هاي کهنه نامطلوب و آن صفحه هاي زندگي را که ميل نداريم نگه داريم، در ذهن نيمه هشيار بشکنيم و صفحه هاي زيبا و تازه بسازيم.
هدف بازي زنــدگي: اين است که آدمي به روشني خير و صلاح خود (طرح الهــي خويش) را ببند و تصويرش را از ذهن خود بزدايد. بايد ايمان را جانشين ترس کنيم. ترديد تنها دشمن آدمي است. ترديد و هراس ميان انسان و بزرگترين آرمانش فاصله ايجادمي کند. به محض اينکه آدمي بتواند بي هيچ دلهره اي آرزو کند هر آرزويي بي درنگ برآورده خواهد شد.
ذهن 3 بخش دارد:
1. ذهن نيمه هشيار (ضمير ناخوداگاه): قدرت مطلق است، بدون مسير و جهت و بدون توان فهم و استنباط، هر زماني (کلامي يا احساسي) را مو به مو اجرا و در صحنه زندگي آشکار مي سازد.
2. ذهن هشيار با ذهن نفساني يا فاني: ذهن بشري است و زندگي را به همان شکلي که به نظر مي رسد، مي بينيد و بر ذهن نيمه هوشيار اثر مي گذارد.
3. هشياري برتــر: يعني آن ذهن الهــي درون هر انسان و قلمرو آرمانهاي عالي و عرصه طرح الهي که افلاطون آن را الگوي کامل خوانده است.
جايي هست که جز تو هيچ کس نمي تواند آن را پر کند. کاري هست که جز تو هيچ کس قادر به انجامش نيست.
همانا اين تقدير (با عنايت) راستين آدمي است که از جانب فرد لايتناهي (خـــدا) درون خود انسان بر او جلوه کرده است.
که در ذهن هشيار آدمي آرزويي دست نيافتني جلوه مي کند.
فانون معنويت حکم مي کند که بنا به حق الهــي (طرح الهي) اگر چيزي يا کسي از آن تو باشد نمي تواني آن را از دست بدهي اگر نه همطرازش را به دست خواهي آورد.
شهود (يعني الهام يا دريافت هدايت مستقيم از باطن) راهنمايي لغزش ناپذير انسان است.
جملات تأکيدي اين فصل
- جان لايتناهي، راه فراواني و دولتمندي را بر من پا ....بگشا! زيرا من مغناطيسي مقاومت ناپذيرم در برابر همه چيزهايي که حق الهي من است.
- اکنون به يمن کلامي که بر زبان مي آورم، هر صفحه غير حقيقي را در ذهن نيمه هشيارم مي شکنم و نابود مي کنم. آنها زائيده خيالات بيهوده خودم هستند و در واقع وجود ندارند. اکنون به برکت خدايي که در دل من است . صفحات عالي و کامل خود را مي سازم، صفحات سلامت، ثروت، صحبت و بيان کامل نفس. اين است عرصه زندگي و نهايت بازي.
قانون توانــگري:
آنگاه قادر مطلق گنج تو و نقره خالص براي تو خواهد بود. انسان با کلامي که بر زبان مي آورد مي تواند هر آنچه را که حق الهي اوست جذب کرده و به عينيت و تملک در آورد. بايد به کلامي که بر زبان مي آورد ايمان کامل داشته باشد. و ايمان کامل خود را در محل نشان دهد.
واژه ها و انديشه ها داراي امواجي بي نهايت نيرومندند که همواره به تن و چهارچوب امور آدمي شکل مي بخشند. بايد چنان رفتار کنيد که گويي پيشاپيش آن را ستانده ايد.
خدا روزي رسان و خزانه غيبي اوست. آن کس که با خداست، در موضع قدرت ايستاده است، براي هر تقاضايي، عرضه اي است. اگر کسي موفقيت بطلبد، اما اوضاع را براي شکست آماده کند، دچار همان وضعي خواهد شد که براي آن تدارک ديده است.
اغلب پيش از موفقيتي بزرگ, انديشه هاي عذاب دهنده مي آيند, دلسردي و شکست ظاهري از راه مي رسدانديشه هاي منفي آکنده از ترس و ترديدها هستند و بايد چاشني معنويت ,کلام مثبت و ايمان کامل) به نوسان درآمده و از ذهن نيمه هوشيار سر برکشند و تارومار گردند. اينها لشکر بيگانگان هستند. اکنون در مي يابيم چرا پيش از سحر اين قدر تاريک است.
اقتدار: يعني در وضعيت دشوار خود را مهار کردن و از کوره در نرفتن و عنان اختيار را در دست گرفتن است.
انسان آگاه از قانون معنويت, با تکرار پياپي حقيقت معنوي والا, شاد و شاکر بودن و با ديدن خود در حال ستاندن آن چيز مي تواند آن چيز را بدست آورد.
هر کار و هر توفيق بزرگ با چشم بر گذاشتن از آن تصوير بوقوع مي پيوندد. آدمي به مسائل بيش از اندازه نزديک است, لذا دچار ترس و ترديد مي شود.
دوست يا شفا دهنده چون بيش از اندازه به وضعيت نزديک نيست, دچار تزلزل نمي شود, لذا موفقيت, سلامت, برکت و ثروت را براي او مي بيند.
لذا: به عينيت درآوردن خواسته براي ديگري بمراتب آسانتر از به عينيت در آوردن خواسته براي خويشتن است. لذا در طلب کمک ترديد نکنيد, اگر دچار تزلزل شده ايد,
قدرت نهفته در بينش: هيچ اناني نمي تواند شکست بخورد اگر انساني ديگر او را موفق ديده باشد.
1. نفوذ کلام:
انسان با کلامي که بر زبان مي آورد پيوسته قوانيني براي خود وضع مي کند.
قانون شکست (مانند گفته ناپدري که مي گفت من به اتوبوس نمي رسم) يا قانون موفقيت (برعکس گفتار اول). هر آنچه آدمي بر زبان آورد همان را بسوي خود جذب خواهد کرد. سخن از بيماري, بيماري را جذب مي کند. سخن از سلامتي, سلامتي را جذب مي کند. هر آنچه براي ديگري آرزو , کنيد, همانا براي خود آرزو کرده ايد. لعن و نفرين, بخود دشنام دهنده باز مي گردد.اگر بخواهيد به کسي کمک کنيد تا فرد موفق شود, همانا راه موفقيت خود را هموار کرده ايد.
تنها به سه منظور جرات کنيد, کلامتان را بکار بريد:
1. براي طلب شفا 2. برکت خواستن 3. سعادت و نيکبختي و موفقيت براي کسي
ترس: يعني اعتقاد به دو قدرت خير و شر, حال انکه خدا قدرت مطلق است و قدرتي که بتواند با او بستيزد وجود ندارد مگر اينکه انسان براي خود شر کاذب بيافريند و گرنه شر وجود ندارد.
شر نه قدرتي دارد و نه واقعيتي.
بي باکانه با وضعيتي روبرو شويد که از آن مي ترسيد, مي بينيد اصلاً وضعيتي در کار نبوده. زيرا بي درنگ همه وزن و سنگيني خود را از دست مي دهد. شهامت سرشار از سحر و نبوغ است.هر مرضي حاصل ذهن ناآرام است.
براي آنکه تن دگرگون و باز آفريني شود به يمن کلام, روح (نيمه هوشيار) از تفکر نادرست رهاينده و شفا يابد. حسد, نفرت, کدورت, وحشت و ترس و ... رشد کاذب پديد مي آورد. آنها دشمنان درون مي باشند. تنها دشمنان انسان در درون خود او هستند"دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود" بايد بر آن چيره شويم. محبت و رضامندي, دشمنان درون را نابود مي کند. از اين رو برون از خويش نيز دشمني نخواهد داشت.
حکمي يا قانون تازه:
در بازي زندگي محبت, نيکخواهي و طلب برکت بر هر تدبيري پيروز است.لذا: به دشمنان خود محبت کنيد و براي آنها برکت بطلبيد تا آنها را خلع سلاح کنيد, تيرهاي آنها به برکت تبديل خواهد شد.
براي لعن کنندگان خود برکت بطلبيد از اينرو مهمات آنها را از چنگشان در خواهيد آورد. به انان که از شما نفرت دارند, احسان کنيد و به هر که به شما جفا رساند دعاي خير کنيد.
2. قانون عدم مقاومت:
در روي زمين چيزي نيست که بتواند در برابر کسي که هيچگاه مقاومت نمي کند بايستد. چيني ها مي گويند که آب از آن رو نيرومندترين عنصر است که کاملاً غير مقاوم است. آب مي تواند صخره را بشکافد و هر چه را که در برابرش قرار گيرد از سر راه بردارد.
هر موقعيتي (حتي آنچه را پيش روي داريد و شکست باشد) را "موفقيت" بدانيد و انرا خير و صلاح. چون شري وجود ندارد. جز خدا قدرت ديگري وجود ندارد و خدا هميشه خير و برکت است. شر زاييده خيالات نادرست آدميست.
در برابر شر مقاومت نکنيد, مغلوب بدي نشويد. در غير اينصورت آنرا بيشتر به سوي خود جذب مي کنيد. با کلام و قانون تبديل بدي را به نيکويي مغلوب سازيد.
مطمئن باش که اوضاع مخالف, خير است و از آن آزرده نشويد تا وزن و سنگيني خود را از دست بدهد. در اين حال از جملات تاکيدي زير که تکرارش نتايجي اعجاب انگيز دارد استفاده کنيد.
جمله تاکيدي: هيچ کدام از اينها تکانم نمي دهد.
اگردر باطن انسان ذره اي واکنش هيجاني نسبت به و ضعيت ناهماهنگ وجود نداشته باشد, آن وضع براي ابد از سر راهش کنار مي رود. تکرار جمله بالا در وضعيت ناهماهنگ مفيد است.
هر وضعيت ناهماهنگ, نشانه ناهماهنگي در درون آدميست. پس مي بينيم که کار آدمي همواره با خويشتن است. گذشته و آينده سارقان زمان هستند انسان بايد گذشته را متبرک کند و اگر گذشته او را در اسارت نگاه مي داردآنرا به فراموش بسپارد. آينده را نيز با اطمينان که براي او شادمانيهاي بي پايان در آستين دارد بايد متبرک گرداند. اما انسانها بايد رها و کاملاً در لحظه حال زندگي کند. پس نيک به اين روز بنگر, اينست درود سحرگاهان. لازمترين کار اينست که روز خود را با کلام درست آغاز کنيم. مثلاً روز خود را با عبارت زير آغاز کنيم:
- تو امروز انجام خواهي پذيرفت, زيرا امروز روز تکميل و کمال است. و من براي روزي چنين عالي و تمام عيار خدا را شکر مي کنم. امروز معجزه, پس از معجزه خواهد آمد و شگفتيها لحظه اي باز نخواهد ايستاد.
اين کار را به عادت تبديل کنيد تا شاهد بروز معجزه ها و شگفتيها باشيد.
عبارت تاکيدي بکار رفته را بايد مطابق ذوق و سليقه خود بيابيم. ميتوان در آنها تغييراتي بوجود آورد يا کم و زياد کرد. وزن و قافيه بسيار آسان در ذهن نيمه هوشيار اثر کرده و نقش مي بندد. مثلاً تکرار عبارت زير براي افراد زيادي موفقيت اميز بوده است:
من کاري دارم عالي, بشيوه عالي, با خدمتي عالي, براي پاداشي عالي.
من داد و ستدي دارم عالي, بشيوه عالي, با خدمتي عالي, براي پاداشي عالي.
دستورالعملي شگفت انگيز براي تسلط بر همه فوت و فنهاي بازي زندگي:
قانون عظيم تبديل است که مبتني بر اصل عدم مقاومت و پافشاريست.
هر چند انساني که در انديشه درست, تمرکز و استقرار يافته است و دعاي خيرش بدرقه راه همه انسانهاست و از هيچ چيز نمي هراسد. نمي تواندزير تاثير يا نفوذ افکار منفي ديگران قرار بگيرد. او تنها مي تواند انديشه هاي نيک را جذب کند چون از خود او نيز جز انذديشه نيکو برنمي حيزد.
3. قانون کارما و قانون بخشايش
بازي زندگي بازي بومرنگهاست. همانند چوب خميده اي که پس از پرتاب به خود فاعل باز مي گردد, پندار, کردار و گفتار انسان دير يا زودبا دقتي حيرت انگيز بخود او باز مي گردد. اين قانون کارماست و کارما واژه اي سانسکريت است يعني بازگشت,آنچه آدمي بکارد همان را درو مي کند. اين قانون معنويت است که انتقام مي گيرد نه خدا. يعني همان قانون کارما يا عکس العملي که به خود فاعل باز مي گردد.
انسان تنها مي تواند آن باشد که خود را چنان ببيند. و تنها مي تواند بجايي برسد که خود را آنجا مي بيند.
لذا رهايي از هر وضعيت ناخوشايند از طريق دانش يا معرفت به قانون معنويت بدست مي ايد. طرح يا الگوي الهي تنها مشيتي است که به حکم مصلحت آدمي بايد انجام پذيرد.
بمحض اينکه انسان از اراده شخصي يا مقاومت خود دست بردارد, به مراد خود مي رسد. زيرا به خرد لايتناهي مجال مي دهد تا از طريق او به کار بپردازد. "بايستيد و نجات خداوند (قانون) را ببينيد."
هديه دادن نوعي سرمايه گذاريست. اندوختن از سر حرص و احتکار جز تنگدستي عاقبتي ندارد.
هستند که مي پاشند و بيشتر مي اندوزند. هستند که زياده از آنچه شايد نگه مي دارند, امابه نيازمندي مي انجامد.
اگر انسان رهنمودهاي به مصرف رساندن يا بخشيدن را ناديده بگيرد همان مقدار پول را به طرزي ناخوشايند خرج خواهد کرد يا از دست خواهد داد.
قانون همواره حامي کسي است که بي باکانه, منتهي خردمندانه خرج مي کند.
بالاتر و فراتر از قانون کارما قانوني است که به نام قانون فيض و رحمت يا قانون عفو و بخشايش. يعني آنکه در پرتو لطف و عنايت و نه در لواي قانون, آدمي قانون را از قانون عليت يا مکافات عمل مي رهاند. مسيحيت بر اساس بخشايش گناهان و "گوري تهي" بنا شده است.
4. سپردن بار( تاثير بر ذهن نيمه هوشيار)
آسانترين راه براي پاک کردن تصاوير منفي و حک کردن تصاوير مثبت در ذهن نيمه هوشيار سپردن بار است.
1. از طريق کوچک کردن آن (از نظر استاد ماوراء الطبيعه با بالا فرستادن و بي وزني آن.
2. توکل يا سپردن به خـــدا.
3. سپردن بار به هشياري برتر که رزمنده جنگها و رهاننده بارهاي آدميست.
(براي هدايت ضمير نيمه هوشيار توسط عبارت تاکيدي):
از سطح هوشيار يا ذهن استدلالي نميتوان ذهن نيمه هوشيار را هدايت کرد زيرا ذهن استدلالي (عقل) داراي تصوراتي محدود و آکنده از ترديدها و ترسهاست.
بمحض سپردن بار و تکرار عبارات تاکيدي همچون: اين بار را به الوهيت باطنم مي سپرم و خود بي خيال به سر مي برم. گويي پرده اي از برابر چشمان انسان کنار مي رود و همراه آن احساس آسودگي مي آيد و به دنبالش خير و خوشي (خواه سلامت, خواه سعادت, خواه تعمت, ...) آشکار مي شود. يا چندي نمي گذرد که آدمي بروشني مسائل خود را مي بيند. البته بشرطي که ذهن نفساني غير فعال باشد يعني ترديدها و ترسها از بين برود.
سپردن بار با ايمان فعال يعني ايمان با عمل براي تاثيرگذاري بر ذهن نيمه هوشيار ضروريست.
مانند زني مطلقه که با گذاشتن بشقاب اضافي براي همسرش بر سر ميز غذا بعد از يکسال پاي همسرش را بخانه باز کرد ضمن اداي عبارت تاکيدي, مانند: "ر ذهن الهي جدايي وجود ندارد. پس من نميتوام از عشق و موهبتي که حق الهي من است جدا شوم."
براي خلاص شدن از شر ترس بايد بسوي همان چيزي که از آن مي ترسيم برويم. ترس توست که شير را درنده مي کند. بر شير بتاز تا ناپديد شود. فرار کن تا دنبالت کند.
انسان بايد لحظه, لحظه خود را بيايد تا ببيند که انگيزه عمل او ترس است يا ايمان, تا لازم نباشد براي زودودن عقايد کاذب وضعيت خطر اعلام شود و ديناميت نياز باشد, پس امروز براي خود اختيار کنيد که را عبادت خواهيد کرد ترس را با ايمان را تا انسان ترس را نزدايد او را شادي و آرامش نيست. بمحض اينکه انسان دريابد که شر قدرتي ندارد "در يک چشم بهم زدن" رهايي او نيز از راه مي رسد عالم مادي محو و عالم چهار بعدي با "دنياي شگفتيها" آشکار مي شود.
5. عشق
عشق راستين، پاک و حقيقي از خويشتن فارغ است. يعني از ترس، رها- بدون چشمداشت يا اندکي توقع- بدون نفرت، خود را بر محبوب فرو مي باراند. شادمانيش در بخشيدن است نه ستاندن- نيرومندترين قدرت مغناطيسي موجود در عالم است.
فارغ از خويشتن: يعني عشقي عاري از خودخواهي و انتظار يعني آزاد و رها.
بي نياز از هرگونه طلب يا انتظار: به ناچار همجنس يا همسنگ خود را به سوي خود مي کشاند.
آدمي که در مهر و محبت خود، غاصب و خودخواه يا ترسو است، قهرا" آنچه را که دوست مي دارد از دست مي دهد. حسد، بزرگترين دشمن عشق است. چون تخيل از ديدن کشش محبوب به سوي ديگري سر به شورش برمي دارد و اگر اين ترسها خنثي نشوند. بي ترديد به عينيت درمي آيند. محال است آدمي بتواند چيزي به دست آوردکه خود هرگز نبخشيده است. عشقي در حد کمال ببخش تا عشقي در حد کمال بستاني.
يعني به جاي نفرين، کينه يا ملامت عشقي کامل و عاري از خودخواهي نثارکن و برايش برکت بطلب و دعاي خيرکن.
هرگاه عشقي: از دل تو بر خيزد، عشقي راستين است. و عشق راستين به تو بازخواهدگشت. نه هيچ انساني دشمن توست و نه هيچ انساني دوست تو، بلکه هر انسان معلم توست.
پس آدمي بايد بدون غرور و تعصب آنچه را که هر انساني ناچار بايد به او بياموزاند، بياموزد تا هرچه زودتر درسهايش را فراگيرد و آزاد و رها شود. همچنانکه همسري به زنش عشق فارغ از خويشتن را آموخت.
هيچ انساني تا عاشق کارش نباشد موفق نمي شود. اگر کسي پول را حقير بشمارد هرگر نمي تواند آن را به سوي خود جلب کند و کساني که طمع کرده پول را احتکار مي کنند و يا خود پول را دوست داشته و آن را مافوق همه چيز مي پندارند حتي از محبت آن را مهتر مي دانند با خود مرض و مصيبت و حتي نابودي به همراه مي آورند، همه امراض و دلتنگي ها زاييده تخلف از قانون محبت است. گويي عشق هنري است گمشده انسان آگاه از قانون معنويت مي داند که بايد اين هنر را بازيابد.
محبت و خوش قلبي در کسب و کار نيز گرانبهاست. رنج، براي پيشرفت ضروري است. رنج، زاييده تخلف از قانون معنويت است.
مردم معمولا" به هنگام خوشحالي خودخواه مي شوند و قانون کارما خود به خود کار مي افتد. آدمي اغلب به علت ناسپاسي و قدرنشناسي چيزي را از دست مي دهد و از فقدان آن رنج مي کشد.
هيچگاه افسوس خطاي گذشته را نخوريد، اگر نمي توانيد جبران کنيد دست کم اثر آن را با مهرباني در حق کس ديگري خنثي کنيد. قديمي ها مي گفتند مادري که دل نگران بچه هايش نباشد، مادر نيست. اکنون مي دانيم که: ترس مادرانه مسئول چه بسيار ناخوشي ها حوادثي است که به سراع بچه ها مي آيد. چون ترس با وضوحي هرچه تمامتر بيماري يا وضعيتي را که مادر از آن بيم دارد ترسيم مي کند و اگر اين تصاوير خنثي نشوند به عينيت درمي آيند.
خوشا به حال مادري که مي تواند صميمانه بگويد که فرزندش را به دست خدا مي سپرد و يقين دارد که فرزندش در پناه حمايت الهي است.
6. شهود يا هدايت (دريافت رهنمود يا هدايت مستقيم از باطن يا الهام قلبي):
در همه راههاي خود او را بشناس و او طريقهايت را راست خواهد گردانيد.
براي انسان آگاه از نفوذ کلام که رهنمودهاي شهودي خود را دنبال مي کند انجام هيچ کاري دشوار نيست. به يمن کلام نيروهاي غيبي را بکار وا مي داريد.
از اينرو انتخاب کلام درست اهميتي حياتي دارد. خدا روزي رسان است و براي هر تقاضايي, عرضه اي است و کلامي که بر زبان مي آورد بسان کليدي در اين خزانه غيبي را مي گشايد. وظيفه آدمي است که گام نخست را بردارد.
بخواهيد که به شما داده خواهد شد و بطلبيد که خواهيد يافت.
اغلب مي پرسند چگونه بايد بخواسته خود عينيت بخشيد؟ پاسخ اينست که کلام لازم را بر زبان آوريد و تا رهنمودي مشخص نستانده ايد کاري نکنيد, هدايت بطلبيد و بگوييد "جان لايتناهي, راه را نشانم بده, اگر کاري بايد بکنم آنرا بر من آشکار کن." پاسخ خواهد آمد يا از طريق شهود (گواهي دل) يا اظهار نظري تصادفي از جانب کسي يا عبارتي در کتابي يا راهي ديگر.
سنت قديمي: عشريه يا بخشيدن يک درهم درآمد, اگر در کمال محبت و نهايت شادماني, بي باکانه با دعاي خير و طلب برکت بخشيده شود اين 10/1 پيش مي تازد و پر برکت و چندين برابر باز مي گردد. خداوند بخشنده خوش را دوست دارد. گاه فردي ثروتي عظيم را بهچشم مي بيند, منتها مي ترسد عمل کند حال آنکه بينش و کنش بايد دست در دست يکديگر به پيش تازند.
هرگز تنها, براي يک شغل پا فشاري نکنيد. شغل درست و مناسب را بطلبيد بي درنگ عينيت خواهد يافت. شهود نيرويي است معنوي که توجيه نمي کند تنها راه را نشان مي دهد. معمولاً شخص در خلال "شفا و درمان" رهنمود خود را مي ستاند. هر چند گاه الهامي نامربوط مي نمايد. چون برخي رهنمودهاي خدا مرموز است. اين خواست خداست که آرزوي درست دل انساني را برآورد.
براي شفاي دائم روح (ذهن نيمه هوشيار) آدمي بايد ذهنش از برف سفيدتر شده و با ذهن الهي يگانه شود. بجاي انتقاد يا ملامت از صميم قلب عفو کنيد. تا ملامت به خودتان باز نگردد.
براي خنثي کردن نپيشگويي شر بايد ذهني بسيار نيرومند داشت ( با عبارت تاکيدي).
اما به پيام نيکو که مژده سعادت و ثروت دهد بايد چنگ انداخت و چشم براهش ماند. زيرا که به حکم قانون انتظار دير يا زود عينيت خواهد يافت. لذا ادمي بايد مشتاقانه تسليم اراده خدا باشد و صميمانه اراده کند که اراده او را بجا آورد.
7. بيان کامل نفس يا طرح الهي:
باري نيست که بتواند کشتي مرا سرگردان يا جزر و مد تقديرم را دگرگون کند. هر انساني را بيان کامل نفس يا طرح الهي است که عامل توانگري او و همان تقدير اوست. اين توفيق در ذهن الهي داراي صورتي است کامل و در انتظار تا آدمي آن را باز شناسد. يعني جايي هست که تنها او بايد پر کند, نه کس ديگر و کاري هست که تنها او بايد انجام دهد نه کس ديگر.
از اينرو والاترين خواهش انساني, آگاهي از طرح الهي زندگي خويشتن است يا ديدن اين طرح است. زيرا شايد آدمي صاحب استعدادي شگفت انگيز باشد نهفته در زرفترين زواياي وجود و کوچکترين تصوري از آن نداشته باشد. آن طرح کامل سلامت, ثروت, محبت, سعادت و بيان کامل نفسي را در برمي گيرد. اين عرصه از حياتست که شادماني تمام عيار به بار مي آورد. قريب به اتفاق انسانها از اين طرح دور افتاده اند بعضي ها به محض اينکه آگاهي از طرح زندگي خود را مي طلبند, زندگيشان دچار دگرگوني شده شرايطي تازه و اعجاب انگيز جايگزين اوضاع قديم مي شود.
پدر و مادر هرگز نبايد شغل يا حرفه اي را به فرزندان خود تحميل کنند, بايد طرح الهي را براي آنها طلبيد " آنچه اراده خدا است کرده شود" طريق خود را به خداوند بسپاريد, او طريقهايت راراست خواهد کرد در همه راهها او را بشناسيد. احساس حضور خدا را به عادت تبديل کنيد. جنگها و صف جنگ آدمي است بر ضد انديشه هاي فاني و دشمنان شخص اهل خانه او هستند انسان بايد دقت کند تا آن غلام شرير (ضمير نيمه هوشيار) بيکاره نباشد که استعدادش را مدفون کند براي عدم استفاده از توانايي خود تاواني مهيب بايد پرداخت.
اغلب ترس است که ميان آدمي و بيان کامل نفس جدايي مي افکند. با شفا و شفاعت يا تکرار کلمات تاکيدي يا با پيش تاختن بسوي آن چيزي که از آن مي هراسيد مي توانيد بر ترس خود غلبه کنيد و قانون حمايت را بطلبيد. ترسان و هراسان نباشيد خاموش بايستيد و نجات خداوند را که با شماست ببينيد, زيرا خداوند عقل کل است. قدرت يعني تعادل و توازن, زيرا به قدرت خدا مجال مي دهيد تا به درون آدمي بشتابد و آنچه را که رضامندي او را به جا مي آورد اراده کند و به انجام رساند.
انسان خلق مي کند, به روشني فکر مي کند, به سرعت تصمصم مي گيرد, و کوچکترين مسئله از چشمشم مخفي نمي ماند. خشم نمي گذارد که انسان جلو چشم خود را ببيند, خون را مسموم مي کندو ريشه همه امراض است.
اسان هر چه بطلبد صورتي است کامل که پيشاپيش در ذهن الهي نقش بسته است و بايد در "پرتو الهي و به طرز عالي" عينيت يابد.
آدمي بايد شکر بجاي آورد که خواسته اش را پيشاپيش در عرصه غيبي ستانده و مجدانه براي دريافت آن در عرصه عيني تدارک ببيند.
هر گاه آدمي با ايمان بطلبد بايد بستاند زيرا خدا چاره ساز است و تدابير خود را مي آفريند. برخي از مردم بخشندگاني خوشدل و مطبوع اما گيرندگاني نامطبوع مي باشند و هدايا را نمي پذيرند يا به دلايل غرور يا به دلايل منفي ديگر از اينرو
راهها و چاره ها را مسدود و سرانجام خود را در کمبود يا تنگدستي مي يابند. اگر نپذيريد از قانون تخلف ورزيده ايد. زيرا همه هدايا از جانب خـــدا مي اآيند و انسانها تنها وسيله اند. آدمي بايد آنچه را که در ازاي کار خودش به او باز
مي گردد در نهايت لطف بپذيرد و دهنده هديه را ثروتمند و توانگر ببيند, زير باران نعمتي که بر سرش مي بارد, همين انديشه براي او برکت مي آورد. خداوند گيرنده مطبوع را به اندازه بخشنده خوشدل دوست دارد. آدمي بايد بي هيچ چشمداشتي ببخشد, حتي فکر تنگدستي نيز نبايد از سر انسان بخشنده بگذرد.
چرا انساني سالم و ثروتمند و انساني ديگر بيمار و فقير بدنيا مي آيد؟ هر معلولي را زاييده علتي است و چيزي بنام تصادف وجود ندارد.
پاسخ قانون تناسخ است. زيرا آدمي از تولدها و مرگهاي بيشماري مي گذرد, تا از حقيقتي آگاه گردد که او را مي رهاند. آدمي به دليل آرزويي برنيامده به عالم خاکي باز مي گردد تا ديون کارمايي خود را بپردازد يا تقديرش را به انجام رساند. ذهن نيمه هوشيار انسان سالم و ثروتمند (بدنيا آمده) در زندگي گذشته اش تصاوير سلامت و ثروت را نقش کرده است و انسان فقير و بيمار , تصاوير فقر و بيماري را.
8. تکذيبها و تاکيدها:
امري را جزم خواهي کردو برايت مقرر خواهد شد. تمامي آن خير و خوشي که بايد در زندگي آدمي به عينيت درآيد. پيشاپيش واقعيتي است انجام يافته در ذهن الهي که به محض اينکه آن را باز شناسد يا کلام لازم را بر زبان آورند, عيان و بيان مي گردد. انسان دقيق تنها بايد به خواست الهي حکم کند, نه با کلمات بيهوده که باعث شکست يا بد اقبالي او شود. لذا درست طلبيدن خواسته مهم ترين نقش را دارد.
1. بايد مدام شکر و سپاس بجاي آورد.
2. طوري برخورد کند که خواسته اش را پيشاپيش ستانده يا عينيت يافته. (از پايان مي آغازد يعني ندا در مي دهد که پيشاپيش ستانده است.)
3. حکم کردن به خواست الهي (در پناه ياپرتو عنايت و لطف الهي يا مشيت الهي).
4. طلبيدن بگونه اي درست و عالي (نه اينکه درخواست ما به ديگري لطمه اي بزند).
5. تاکيد مداوم باعث مي شود که اعتقاد در ذهن نيمه هوشيار استقرار يابد. البته اگر آدمي صاحب ايماني راسخ باشد نيازي به تکرار نيست و يکبار گفتن کافيست.
6. هشياري (احساس) آدمي از طلا و ثروت و توانگري يا احساس دولتمندي و انديشه طلاست که راه هر ثروتي را بر زندگيش مي گشايد. (مرد نخست برنج را طلا ديد و با اين انديشه که آن قطعه طلاست غني شد و بر عکس مرد دوم).
7. دعا به درگاه خداوند آميزه اي از فرمان و تقاضا و هم سپاس و ستايش باشد. لحظه اي نبايد فراموش شود که براي خدا همه چيز ممکن است.
8. بصورت استغاثه (گريه زاري) يا اسدعا نباشد.
9. پيشاپيش تدارک ببينبد (داشتن ايمان راسخ يا فعال).
دو گرايش ساز دست دادن مي شود:
1. ناسپاسي2. ترس از دست دادن . آدمي نبايد هرگز در نيمه راه باز گردد."زيرا چنين شخص گمان نبرد که از خدا چيزي خواهد ستاند." از اين رو آدمي نبايد سازش کند. وقتي همه کارهايت را تمام و کمال انجام دادي خاموش بايست. گاه اين دشوارترين زمان برآورده شدن خواسته استچون:1. وسوسه شدن 2. به عقب بازگشتن3. سازش به جان انسان مي افتد. ليکن هر که تا آخر صبر کند, نجات يابد. خواسته هاي آدمي اغلب در آخرين لحظه برآورده مي شود. چون آدمي کار را وا مي نهــد, يعني از استدلال دست مي کشد. خــرد لايتنــاهي مجال کار مي يابد و بي درنگ خواسته اش عينيت مي يابد
خانم فلورانس اسکاول شين، نويسنده آمريکايي اين کتاب، از يک خانواده قديمي فيلادلفيايي بود. ساليان سال در مقام هنرمند (نقاش)، مشاور، خطيب و آموزگار ماوراء الطبيعه، نامي بلند آوازه داشت و با شفا بخشيدن هزاران تن از مردمان، در گشودن و حل گره ها و مسائل زندگيشان ياوري شريک بود. کتاب بازي زندگي و راه اين بازي براي نخستين بار در سال 1925 انتشار يافت.
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=6257&stc=1&d=1296486464
کتاب بازي و راه اين بازي:
بـــازي:
زندگي پيکار نيست، بازي است. زيرا آنچه آدمي بکارد همان را درو خواهد کرد، چه خوب، چه بد قوه تخيل در بازي زندگي نقشي عمده دارد.
براي پيروزي در بازي زندگي بايد قوه تخيل را آموزش دهيم که تنها نيکي را در ذهن تصوير کند. زيرا آنچه آدمي عميقاً در خيال خود احساس کند يا در تخليش به روشني مجسم نمايد بر ذهن نيمه هشيار (ضمير ناخودآگاه) اثر مي گذارد و مو به مو در صحنه زندگي اش ظاهر مي شود. تخيل را قيچي ذهن خوانده اند. اين قيچي ذهن خوانده اند. اين قيچي شبانه روز در حال بريدن تصاوير است. پس بپائيد تا همه صفحه هاي کهنه نامطلوب و آن صفحه هاي زندگي را که ميل نداريم نگه داريم، در ذهن نيمه هشيار بشکنيم و صفحه هاي زيبا و تازه بسازيم.
هدف بازي زنــدگي: اين است که آدمي به روشني خير و صلاح خود (طرح الهــي خويش) را ببند و تصويرش را از ذهن خود بزدايد. بايد ايمان را جانشين ترس کنيم. ترديد تنها دشمن آدمي است. ترديد و هراس ميان انسان و بزرگترين آرمانش فاصله ايجادمي کند. به محض اينکه آدمي بتواند بي هيچ دلهره اي آرزو کند هر آرزويي بي درنگ برآورده خواهد شد.
ذهن 3 بخش دارد:
1. ذهن نيمه هشيار (ضمير ناخوداگاه): قدرت مطلق است، بدون مسير و جهت و بدون توان فهم و استنباط، هر زماني (کلامي يا احساسي) را مو به مو اجرا و در صحنه زندگي آشکار مي سازد.
2. ذهن هشيار با ذهن نفساني يا فاني: ذهن بشري است و زندگي را به همان شکلي که به نظر مي رسد، مي بينيد و بر ذهن نيمه هوشيار اثر مي گذارد.
3. هشياري برتــر: يعني آن ذهن الهــي درون هر انسان و قلمرو آرمانهاي عالي و عرصه طرح الهي که افلاطون آن را الگوي کامل خوانده است.
جايي هست که جز تو هيچ کس نمي تواند آن را پر کند. کاري هست که جز تو هيچ کس قادر به انجامش نيست.
همانا اين تقدير (با عنايت) راستين آدمي است که از جانب فرد لايتناهي (خـــدا) درون خود انسان بر او جلوه کرده است.
که در ذهن هشيار آدمي آرزويي دست نيافتني جلوه مي کند.
فانون معنويت حکم مي کند که بنا به حق الهــي (طرح الهي) اگر چيزي يا کسي از آن تو باشد نمي تواني آن را از دست بدهي اگر نه همطرازش را به دست خواهي آورد.
شهود (يعني الهام يا دريافت هدايت مستقيم از باطن) راهنمايي لغزش ناپذير انسان است.
جملات تأکيدي اين فصل
- جان لايتناهي، راه فراواني و دولتمندي را بر من پا ....بگشا! زيرا من مغناطيسي مقاومت ناپذيرم در برابر همه چيزهايي که حق الهي من است.
- اکنون به يمن کلامي که بر زبان مي آورم، هر صفحه غير حقيقي را در ذهن نيمه هشيارم مي شکنم و نابود مي کنم. آنها زائيده خيالات بيهوده خودم هستند و در واقع وجود ندارند. اکنون به برکت خدايي که در دل من است . صفحات عالي و کامل خود را مي سازم، صفحات سلامت، ثروت، صحبت و بيان کامل نفس. اين است عرصه زندگي و نهايت بازي.
قانون توانــگري:
آنگاه قادر مطلق گنج تو و نقره خالص براي تو خواهد بود. انسان با کلامي که بر زبان مي آورد مي تواند هر آنچه را که حق الهي اوست جذب کرده و به عينيت و تملک در آورد. بايد به کلامي که بر زبان مي آورد ايمان کامل داشته باشد. و ايمان کامل خود را در محل نشان دهد.
واژه ها و انديشه ها داراي امواجي بي نهايت نيرومندند که همواره به تن و چهارچوب امور آدمي شکل مي بخشند. بايد چنان رفتار کنيد که گويي پيشاپيش آن را ستانده ايد.
خدا روزي رسان و خزانه غيبي اوست. آن کس که با خداست، در موضع قدرت ايستاده است، براي هر تقاضايي، عرضه اي است. اگر کسي موفقيت بطلبد، اما اوضاع را براي شکست آماده کند، دچار همان وضعي خواهد شد که براي آن تدارک ديده است.
اغلب پيش از موفقيتي بزرگ, انديشه هاي عذاب دهنده مي آيند, دلسردي و شکست ظاهري از راه مي رسدانديشه هاي منفي آکنده از ترس و ترديدها هستند و بايد چاشني معنويت ,کلام مثبت و ايمان کامل) به نوسان درآمده و از ذهن نيمه هوشيار سر برکشند و تارومار گردند. اينها لشکر بيگانگان هستند. اکنون در مي يابيم چرا پيش از سحر اين قدر تاريک است.
اقتدار: يعني در وضعيت دشوار خود را مهار کردن و از کوره در نرفتن و عنان اختيار را در دست گرفتن است.
انسان آگاه از قانون معنويت, با تکرار پياپي حقيقت معنوي والا, شاد و شاکر بودن و با ديدن خود در حال ستاندن آن چيز مي تواند آن چيز را بدست آورد.
هر کار و هر توفيق بزرگ با چشم بر گذاشتن از آن تصوير بوقوع مي پيوندد. آدمي به مسائل بيش از اندازه نزديک است, لذا دچار ترس و ترديد مي شود.
دوست يا شفا دهنده چون بيش از اندازه به وضعيت نزديک نيست, دچار تزلزل نمي شود, لذا موفقيت, سلامت, برکت و ثروت را براي او مي بيند.
لذا: به عينيت درآوردن خواسته براي ديگري بمراتب آسانتر از به عينيت در آوردن خواسته براي خويشتن است. لذا در طلب کمک ترديد نکنيد, اگر دچار تزلزل شده ايد,
قدرت نهفته در بينش: هيچ اناني نمي تواند شکست بخورد اگر انساني ديگر او را موفق ديده باشد.
1. نفوذ کلام:
انسان با کلامي که بر زبان مي آورد پيوسته قوانيني براي خود وضع مي کند.
قانون شکست (مانند گفته ناپدري که مي گفت من به اتوبوس نمي رسم) يا قانون موفقيت (برعکس گفتار اول). هر آنچه آدمي بر زبان آورد همان را بسوي خود جذب خواهد کرد. سخن از بيماري, بيماري را جذب مي کند. سخن از سلامتي, سلامتي را جذب مي کند. هر آنچه براي ديگري آرزو , کنيد, همانا براي خود آرزو کرده ايد. لعن و نفرين, بخود دشنام دهنده باز مي گردد.اگر بخواهيد به کسي کمک کنيد تا فرد موفق شود, همانا راه موفقيت خود را هموار کرده ايد.
تنها به سه منظور جرات کنيد, کلامتان را بکار بريد:
1. براي طلب شفا 2. برکت خواستن 3. سعادت و نيکبختي و موفقيت براي کسي
ترس: يعني اعتقاد به دو قدرت خير و شر, حال انکه خدا قدرت مطلق است و قدرتي که بتواند با او بستيزد وجود ندارد مگر اينکه انسان براي خود شر کاذب بيافريند و گرنه شر وجود ندارد.
شر نه قدرتي دارد و نه واقعيتي.
بي باکانه با وضعيتي روبرو شويد که از آن مي ترسيد, مي بينيد اصلاً وضعيتي در کار نبوده. زيرا بي درنگ همه وزن و سنگيني خود را از دست مي دهد. شهامت سرشار از سحر و نبوغ است.هر مرضي حاصل ذهن ناآرام است.
براي آنکه تن دگرگون و باز آفريني شود به يمن کلام, روح (نيمه هوشيار) از تفکر نادرست رهاينده و شفا يابد. حسد, نفرت, کدورت, وحشت و ترس و ... رشد کاذب پديد مي آورد. آنها دشمنان درون مي باشند. تنها دشمنان انسان در درون خود او هستند"دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود" بايد بر آن چيره شويم. محبت و رضامندي, دشمنان درون را نابود مي کند. از اين رو برون از خويش نيز دشمني نخواهد داشت.
حکمي يا قانون تازه:
در بازي زندگي محبت, نيکخواهي و طلب برکت بر هر تدبيري پيروز است.لذا: به دشمنان خود محبت کنيد و براي آنها برکت بطلبيد تا آنها را خلع سلاح کنيد, تيرهاي آنها به برکت تبديل خواهد شد.
براي لعن کنندگان خود برکت بطلبيد از اينرو مهمات آنها را از چنگشان در خواهيد آورد. به انان که از شما نفرت دارند, احسان کنيد و به هر که به شما جفا رساند دعاي خير کنيد.
2. قانون عدم مقاومت:
در روي زمين چيزي نيست که بتواند در برابر کسي که هيچگاه مقاومت نمي کند بايستد. چيني ها مي گويند که آب از آن رو نيرومندترين عنصر است که کاملاً غير مقاوم است. آب مي تواند صخره را بشکافد و هر چه را که در برابرش قرار گيرد از سر راه بردارد.
هر موقعيتي (حتي آنچه را پيش روي داريد و شکست باشد) را "موفقيت" بدانيد و انرا خير و صلاح. چون شري وجود ندارد. جز خدا قدرت ديگري وجود ندارد و خدا هميشه خير و برکت است. شر زاييده خيالات نادرست آدميست.
در برابر شر مقاومت نکنيد, مغلوب بدي نشويد. در غير اينصورت آنرا بيشتر به سوي خود جذب مي کنيد. با کلام و قانون تبديل بدي را به نيکويي مغلوب سازيد.
مطمئن باش که اوضاع مخالف, خير است و از آن آزرده نشويد تا وزن و سنگيني خود را از دست بدهد. در اين حال از جملات تاکيدي زير که تکرارش نتايجي اعجاب انگيز دارد استفاده کنيد.
جمله تاکيدي: هيچ کدام از اينها تکانم نمي دهد.
اگردر باطن انسان ذره اي واکنش هيجاني نسبت به و ضعيت ناهماهنگ وجود نداشته باشد, آن وضع براي ابد از سر راهش کنار مي رود. تکرار جمله بالا در وضعيت ناهماهنگ مفيد است.
هر وضعيت ناهماهنگ, نشانه ناهماهنگي در درون آدميست. پس مي بينيم که کار آدمي همواره با خويشتن است. گذشته و آينده سارقان زمان هستند انسان بايد گذشته را متبرک کند و اگر گذشته او را در اسارت نگاه مي داردآنرا به فراموش بسپارد. آينده را نيز با اطمينان که براي او شادمانيهاي بي پايان در آستين دارد بايد متبرک گرداند. اما انسانها بايد رها و کاملاً در لحظه حال زندگي کند. پس نيک به اين روز بنگر, اينست درود سحرگاهان. لازمترين کار اينست که روز خود را با کلام درست آغاز کنيم. مثلاً روز خود را با عبارت زير آغاز کنيم:
- تو امروز انجام خواهي پذيرفت, زيرا امروز روز تکميل و کمال است. و من براي روزي چنين عالي و تمام عيار خدا را شکر مي کنم. امروز معجزه, پس از معجزه خواهد آمد و شگفتيها لحظه اي باز نخواهد ايستاد.
اين کار را به عادت تبديل کنيد تا شاهد بروز معجزه ها و شگفتيها باشيد.
عبارت تاکيدي بکار رفته را بايد مطابق ذوق و سليقه خود بيابيم. ميتوان در آنها تغييراتي بوجود آورد يا کم و زياد کرد. وزن و قافيه بسيار آسان در ذهن نيمه هوشيار اثر کرده و نقش مي بندد. مثلاً تکرار عبارت زير براي افراد زيادي موفقيت اميز بوده است:
من کاري دارم عالي, بشيوه عالي, با خدمتي عالي, براي پاداشي عالي.
من داد و ستدي دارم عالي, بشيوه عالي, با خدمتي عالي, براي پاداشي عالي.
دستورالعملي شگفت انگيز براي تسلط بر همه فوت و فنهاي بازي زندگي:
قانون عظيم تبديل است که مبتني بر اصل عدم مقاومت و پافشاريست.
هر چند انساني که در انديشه درست, تمرکز و استقرار يافته است و دعاي خيرش بدرقه راه همه انسانهاست و از هيچ چيز نمي هراسد. نمي تواندزير تاثير يا نفوذ افکار منفي ديگران قرار بگيرد. او تنها مي تواند انديشه هاي نيک را جذب کند چون از خود او نيز جز انذديشه نيکو برنمي حيزد.
3. قانون کارما و قانون بخشايش
بازي زندگي بازي بومرنگهاست. همانند چوب خميده اي که پس از پرتاب به خود فاعل باز مي گردد, پندار, کردار و گفتار انسان دير يا زودبا دقتي حيرت انگيز بخود او باز مي گردد. اين قانون کارماست و کارما واژه اي سانسکريت است يعني بازگشت,آنچه آدمي بکارد همان را درو مي کند. اين قانون معنويت است که انتقام مي گيرد نه خدا. يعني همان قانون کارما يا عکس العملي که به خود فاعل باز مي گردد.
انسان تنها مي تواند آن باشد که خود را چنان ببيند. و تنها مي تواند بجايي برسد که خود را آنجا مي بيند.
لذا رهايي از هر وضعيت ناخوشايند از طريق دانش يا معرفت به قانون معنويت بدست مي ايد. طرح يا الگوي الهي تنها مشيتي است که به حکم مصلحت آدمي بايد انجام پذيرد.
بمحض اينکه انسان از اراده شخصي يا مقاومت خود دست بردارد, به مراد خود مي رسد. زيرا به خرد لايتناهي مجال مي دهد تا از طريق او به کار بپردازد. "بايستيد و نجات خداوند (قانون) را ببينيد."
هديه دادن نوعي سرمايه گذاريست. اندوختن از سر حرص و احتکار جز تنگدستي عاقبتي ندارد.
هستند که مي پاشند و بيشتر مي اندوزند. هستند که زياده از آنچه شايد نگه مي دارند, امابه نيازمندي مي انجامد.
اگر انسان رهنمودهاي به مصرف رساندن يا بخشيدن را ناديده بگيرد همان مقدار پول را به طرزي ناخوشايند خرج خواهد کرد يا از دست خواهد داد.
قانون همواره حامي کسي است که بي باکانه, منتهي خردمندانه خرج مي کند.
بالاتر و فراتر از قانون کارما قانوني است که به نام قانون فيض و رحمت يا قانون عفو و بخشايش. يعني آنکه در پرتو لطف و عنايت و نه در لواي قانون, آدمي قانون را از قانون عليت يا مکافات عمل مي رهاند. مسيحيت بر اساس بخشايش گناهان و "گوري تهي" بنا شده است.
4. سپردن بار( تاثير بر ذهن نيمه هوشيار)
آسانترين راه براي پاک کردن تصاوير منفي و حک کردن تصاوير مثبت در ذهن نيمه هوشيار سپردن بار است.
1. از طريق کوچک کردن آن (از نظر استاد ماوراء الطبيعه با بالا فرستادن و بي وزني آن.
2. توکل يا سپردن به خـــدا.
3. سپردن بار به هشياري برتر که رزمنده جنگها و رهاننده بارهاي آدميست.
(براي هدايت ضمير نيمه هوشيار توسط عبارت تاکيدي):
از سطح هوشيار يا ذهن استدلالي نميتوان ذهن نيمه هوشيار را هدايت کرد زيرا ذهن استدلالي (عقل) داراي تصوراتي محدود و آکنده از ترديدها و ترسهاست.
بمحض سپردن بار و تکرار عبارات تاکيدي همچون: اين بار را به الوهيت باطنم مي سپرم و خود بي خيال به سر مي برم. گويي پرده اي از برابر چشمان انسان کنار مي رود و همراه آن احساس آسودگي مي آيد و به دنبالش خير و خوشي (خواه سلامت, خواه سعادت, خواه تعمت, ...) آشکار مي شود. يا چندي نمي گذرد که آدمي بروشني مسائل خود را مي بيند. البته بشرطي که ذهن نفساني غير فعال باشد يعني ترديدها و ترسها از بين برود.
سپردن بار با ايمان فعال يعني ايمان با عمل براي تاثيرگذاري بر ذهن نيمه هوشيار ضروريست.
مانند زني مطلقه که با گذاشتن بشقاب اضافي براي همسرش بر سر ميز غذا بعد از يکسال پاي همسرش را بخانه باز کرد ضمن اداي عبارت تاکيدي, مانند: "ر ذهن الهي جدايي وجود ندارد. پس من نميتوام از عشق و موهبتي که حق الهي من است جدا شوم."
براي خلاص شدن از شر ترس بايد بسوي همان چيزي که از آن مي ترسيم برويم. ترس توست که شير را درنده مي کند. بر شير بتاز تا ناپديد شود. فرار کن تا دنبالت کند.
انسان بايد لحظه, لحظه خود را بيايد تا ببيند که انگيزه عمل او ترس است يا ايمان, تا لازم نباشد براي زودودن عقايد کاذب وضعيت خطر اعلام شود و ديناميت نياز باشد, پس امروز براي خود اختيار کنيد که را عبادت خواهيد کرد ترس را با ايمان را تا انسان ترس را نزدايد او را شادي و آرامش نيست. بمحض اينکه انسان دريابد که شر قدرتي ندارد "در يک چشم بهم زدن" رهايي او نيز از راه مي رسد عالم مادي محو و عالم چهار بعدي با "دنياي شگفتيها" آشکار مي شود.
5. عشق
عشق راستين، پاک و حقيقي از خويشتن فارغ است. يعني از ترس، رها- بدون چشمداشت يا اندکي توقع- بدون نفرت، خود را بر محبوب فرو مي باراند. شادمانيش در بخشيدن است نه ستاندن- نيرومندترين قدرت مغناطيسي موجود در عالم است.
فارغ از خويشتن: يعني عشقي عاري از خودخواهي و انتظار يعني آزاد و رها.
بي نياز از هرگونه طلب يا انتظار: به ناچار همجنس يا همسنگ خود را به سوي خود مي کشاند.
آدمي که در مهر و محبت خود، غاصب و خودخواه يا ترسو است، قهرا" آنچه را که دوست مي دارد از دست مي دهد. حسد، بزرگترين دشمن عشق است. چون تخيل از ديدن کشش محبوب به سوي ديگري سر به شورش برمي دارد و اگر اين ترسها خنثي نشوند. بي ترديد به عينيت درمي آيند. محال است آدمي بتواند چيزي به دست آوردکه خود هرگز نبخشيده است. عشقي در حد کمال ببخش تا عشقي در حد کمال بستاني.
يعني به جاي نفرين، کينه يا ملامت عشقي کامل و عاري از خودخواهي نثارکن و برايش برکت بطلب و دعاي خيرکن.
هرگاه عشقي: از دل تو بر خيزد، عشقي راستين است. و عشق راستين به تو بازخواهدگشت. نه هيچ انساني دشمن توست و نه هيچ انساني دوست تو، بلکه هر انسان معلم توست.
پس آدمي بايد بدون غرور و تعصب آنچه را که هر انساني ناچار بايد به او بياموزاند، بياموزد تا هرچه زودتر درسهايش را فراگيرد و آزاد و رها شود. همچنانکه همسري به زنش عشق فارغ از خويشتن را آموخت.
هيچ انساني تا عاشق کارش نباشد موفق نمي شود. اگر کسي پول را حقير بشمارد هرگر نمي تواند آن را به سوي خود جلب کند و کساني که طمع کرده پول را احتکار مي کنند و يا خود پول را دوست داشته و آن را مافوق همه چيز مي پندارند حتي از محبت آن را مهتر مي دانند با خود مرض و مصيبت و حتي نابودي به همراه مي آورند، همه امراض و دلتنگي ها زاييده تخلف از قانون محبت است. گويي عشق هنري است گمشده انسان آگاه از قانون معنويت مي داند که بايد اين هنر را بازيابد.
محبت و خوش قلبي در کسب و کار نيز گرانبهاست. رنج، براي پيشرفت ضروري است. رنج، زاييده تخلف از قانون معنويت است.
مردم معمولا" به هنگام خوشحالي خودخواه مي شوند و قانون کارما خود به خود کار مي افتد. آدمي اغلب به علت ناسپاسي و قدرنشناسي چيزي را از دست مي دهد و از فقدان آن رنج مي کشد.
هيچگاه افسوس خطاي گذشته را نخوريد، اگر نمي توانيد جبران کنيد دست کم اثر آن را با مهرباني در حق کس ديگري خنثي کنيد. قديمي ها مي گفتند مادري که دل نگران بچه هايش نباشد، مادر نيست. اکنون مي دانيم که: ترس مادرانه مسئول چه بسيار ناخوشي ها حوادثي است که به سراع بچه ها مي آيد. چون ترس با وضوحي هرچه تمامتر بيماري يا وضعيتي را که مادر از آن بيم دارد ترسيم مي کند و اگر اين تصاوير خنثي نشوند به عينيت درمي آيند.
خوشا به حال مادري که مي تواند صميمانه بگويد که فرزندش را به دست خدا مي سپرد و يقين دارد که فرزندش در پناه حمايت الهي است.
6. شهود يا هدايت (دريافت رهنمود يا هدايت مستقيم از باطن يا الهام قلبي):
در همه راههاي خود او را بشناس و او طريقهايت را راست خواهد گردانيد.
براي انسان آگاه از نفوذ کلام که رهنمودهاي شهودي خود را دنبال مي کند انجام هيچ کاري دشوار نيست. به يمن کلام نيروهاي غيبي را بکار وا مي داريد.
از اينرو انتخاب کلام درست اهميتي حياتي دارد. خدا روزي رسان است و براي هر تقاضايي, عرضه اي است و کلامي که بر زبان مي آورد بسان کليدي در اين خزانه غيبي را مي گشايد. وظيفه آدمي است که گام نخست را بردارد.
بخواهيد که به شما داده خواهد شد و بطلبيد که خواهيد يافت.
اغلب مي پرسند چگونه بايد بخواسته خود عينيت بخشيد؟ پاسخ اينست که کلام لازم را بر زبان آوريد و تا رهنمودي مشخص نستانده ايد کاري نکنيد, هدايت بطلبيد و بگوييد "جان لايتناهي, راه را نشانم بده, اگر کاري بايد بکنم آنرا بر من آشکار کن." پاسخ خواهد آمد يا از طريق شهود (گواهي دل) يا اظهار نظري تصادفي از جانب کسي يا عبارتي در کتابي يا راهي ديگر.
سنت قديمي: عشريه يا بخشيدن يک درهم درآمد, اگر در کمال محبت و نهايت شادماني, بي باکانه با دعاي خير و طلب برکت بخشيده شود اين 10/1 پيش مي تازد و پر برکت و چندين برابر باز مي گردد. خداوند بخشنده خوش را دوست دارد. گاه فردي ثروتي عظيم را بهچشم مي بيند, منتها مي ترسد عمل کند حال آنکه بينش و کنش بايد دست در دست يکديگر به پيش تازند.
هرگز تنها, براي يک شغل پا فشاري نکنيد. شغل درست و مناسب را بطلبيد بي درنگ عينيت خواهد يافت. شهود نيرويي است معنوي که توجيه نمي کند تنها راه را نشان مي دهد. معمولاً شخص در خلال "شفا و درمان" رهنمود خود را مي ستاند. هر چند گاه الهامي نامربوط مي نمايد. چون برخي رهنمودهاي خدا مرموز است. اين خواست خداست که آرزوي درست دل انساني را برآورد.
براي شفاي دائم روح (ذهن نيمه هوشيار) آدمي بايد ذهنش از برف سفيدتر شده و با ذهن الهي يگانه شود. بجاي انتقاد يا ملامت از صميم قلب عفو کنيد. تا ملامت به خودتان باز نگردد.
براي خنثي کردن نپيشگويي شر بايد ذهني بسيار نيرومند داشت ( با عبارت تاکيدي).
اما به پيام نيکو که مژده سعادت و ثروت دهد بايد چنگ انداخت و چشم براهش ماند. زيرا که به حکم قانون انتظار دير يا زود عينيت خواهد يافت. لذا ادمي بايد مشتاقانه تسليم اراده خدا باشد و صميمانه اراده کند که اراده او را بجا آورد.
7. بيان کامل نفس يا طرح الهي:
باري نيست که بتواند کشتي مرا سرگردان يا جزر و مد تقديرم را دگرگون کند. هر انساني را بيان کامل نفس يا طرح الهي است که عامل توانگري او و همان تقدير اوست. اين توفيق در ذهن الهي داراي صورتي است کامل و در انتظار تا آدمي آن را باز شناسد. يعني جايي هست که تنها او بايد پر کند, نه کس ديگر و کاري هست که تنها او بايد انجام دهد نه کس ديگر.
از اينرو والاترين خواهش انساني, آگاهي از طرح الهي زندگي خويشتن است يا ديدن اين طرح است. زيرا شايد آدمي صاحب استعدادي شگفت انگيز باشد نهفته در زرفترين زواياي وجود و کوچکترين تصوري از آن نداشته باشد. آن طرح کامل سلامت, ثروت, محبت, سعادت و بيان کامل نفسي را در برمي گيرد. اين عرصه از حياتست که شادماني تمام عيار به بار مي آورد. قريب به اتفاق انسانها از اين طرح دور افتاده اند بعضي ها به محض اينکه آگاهي از طرح زندگي خود را مي طلبند, زندگيشان دچار دگرگوني شده شرايطي تازه و اعجاب انگيز جايگزين اوضاع قديم مي شود.
پدر و مادر هرگز نبايد شغل يا حرفه اي را به فرزندان خود تحميل کنند, بايد طرح الهي را براي آنها طلبيد " آنچه اراده خدا است کرده شود" طريق خود را به خداوند بسپاريد, او طريقهايت راراست خواهد کرد در همه راهها او را بشناسيد. احساس حضور خدا را به عادت تبديل کنيد. جنگها و صف جنگ آدمي است بر ضد انديشه هاي فاني و دشمنان شخص اهل خانه او هستند انسان بايد دقت کند تا آن غلام شرير (ضمير نيمه هوشيار) بيکاره نباشد که استعدادش را مدفون کند براي عدم استفاده از توانايي خود تاواني مهيب بايد پرداخت.
اغلب ترس است که ميان آدمي و بيان کامل نفس جدايي مي افکند. با شفا و شفاعت يا تکرار کلمات تاکيدي يا با پيش تاختن بسوي آن چيزي که از آن مي هراسيد مي توانيد بر ترس خود غلبه کنيد و قانون حمايت را بطلبيد. ترسان و هراسان نباشيد خاموش بايستيد و نجات خداوند را که با شماست ببينيد, زيرا خداوند عقل کل است. قدرت يعني تعادل و توازن, زيرا به قدرت خدا مجال مي دهيد تا به درون آدمي بشتابد و آنچه را که رضامندي او را به جا مي آورد اراده کند و به انجام رساند.
انسان خلق مي کند, به روشني فکر مي کند, به سرعت تصمصم مي گيرد, و کوچکترين مسئله از چشمشم مخفي نمي ماند. خشم نمي گذارد که انسان جلو چشم خود را ببيند, خون را مسموم مي کندو ريشه همه امراض است.
اسان هر چه بطلبد صورتي است کامل که پيشاپيش در ذهن الهي نقش بسته است و بايد در "پرتو الهي و به طرز عالي" عينيت يابد.
آدمي بايد شکر بجاي آورد که خواسته اش را پيشاپيش در عرصه غيبي ستانده و مجدانه براي دريافت آن در عرصه عيني تدارک ببيند.
هر گاه آدمي با ايمان بطلبد بايد بستاند زيرا خدا چاره ساز است و تدابير خود را مي آفريند. برخي از مردم بخشندگاني خوشدل و مطبوع اما گيرندگاني نامطبوع مي باشند و هدايا را نمي پذيرند يا به دلايل غرور يا به دلايل منفي ديگر از اينرو
راهها و چاره ها را مسدود و سرانجام خود را در کمبود يا تنگدستي مي يابند. اگر نپذيريد از قانون تخلف ورزيده ايد. زيرا همه هدايا از جانب خـــدا مي اآيند و انسانها تنها وسيله اند. آدمي بايد آنچه را که در ازاي کار خودش به او باز
مي گردد در نهايت لطف بپذيرد و دهنده هديه را ثروتمند و توانگر ببيند, زير باران نعمتي که بر سرش مي بارد, همين انديشه براي او برکت مي آورد. خداوند گيرنده مطبوع را به اندازه بخشنده خوشدل دوست دارد. آدمي بايد بي هيچ چشمداشتي ببخشد, حتي فکر تنگدستي نيز نبايد از سر انسان بخشنده بگذرد.
چرا انساني سالم و ثروتمند و انساني ديگر بيمار و فقير بدنيا مي آيد؟ هر معلولي را زاييده علتي است و چيزي بنام تصادف وجود ندارد.
پاسخ قانون تناسخ است. زيرا آدمي از تولدها و مرگهاي بيشماري مي گذرد, تا از حقيقتي آگاه گردد که او را مي رهاند. آدمي به دليل آرزويي برنيامده به عالم خاکي باز مي گردد تا ديون کارمايي خود را بپردازد يا تقديرش را به انجام رساند. ذهن نيمه هوشيار انسان سالم و ثروتمند (بدنيا آمده) در زندگي گذشته اش تصاوير سلامت و ثروت را نقش کرده است و انسان فقير و بيمار , تصاوير فقر و بيماري را.
8. تکذيبها و تاکيدها:
امري را جزم خواهي کردو برايت مقرر خواهد شد. تمامي آن خير و خوشي که بايد در زندگي آدمي به عينيت درآيد. پيشاپيش واقعيتي است انجام يافته در ذهن الهي که به محض اينکه آن را باز شناسد يا کلام لازم را بر زبان آورند, عيان و بيان مي گردد. انسان دقيق تنها بايد به خواست الهي حکم کند, نه با کلمات بيهوده که باعث شکست يا بد اقبالي او شود. لذا درست طلبيدن خواسته مهم ترين نقش را دارد.
1. بايد مدام شکر و سپاس بجاي آورد.
2. طوري برخورد کند که خواسته اش را پيشاپيش ستانده يا عينيت يافته. (از پايان مي آغازد يعني ندا در مي دهد که پيشاپيش ستانده است.)
3. حکم کردن به خواست الهي (در پناه ياپرتو عنايت و لطف الهي يا مشيت الهي).
4. طلبيدن بگونه اي درست و عالي (نه اينکه درخواست ما به ديگري لطمه اي بزند).
5. تاکيد مداوم باعث مي شود که اعتقاد در ذهن نيمه هوشيار استقرار يابد. البته اگر آدمي صاحب ايماني راسخ باشد نيازي به تکرار نيست و يکبار گفتن کافيست.
6. هشياري (احساس) آدمي از طلا و ثروت و توانگري يا احساس دولتمندي و انديشه طلاست که راه هر ثروتي را بر زندگيش مي گشايد. (مرد نخست برنج را طلا ديد و با اين انديشه که آن قطعه طلاست غني شد و بر عکس مرد دوم).
7. دعا به درگاه خداوند آميزه اي از فرمان و تقاضا و هم سپاس و ستايش باشد. لحظه اي نبايد فراموش شود که براي خدا همه چيز ممکن است.
8. بصورت استغاثه (گريه زاري) يا اسدعا نباشد.
9. پيشاپيش تدارک ببينبد (داشتن ايمان راسخ يا فعال).
دو گرايش ساز دست دادن مي شود:
1. ناسپاسي2. ترس از دست دادن . آدمي نبايد هرگز در نيمه راه باز گردد."زيرا چنين شخص گمان نبرد که از خدا چيزي خواهد ستاند." از اين رو آدمي نبايد سازش کند. وقتي همه کارهايت را تمام و کمال انجام دادي خاموش بايست. گاه اين دشوارترين زمان برآورده شدن خواسته استچون:1. وسوسه شدن 2. به عقب بازگشتن3. سازش به جان انسان مي افتد. ليکن هر که تا آخر صبر کند, نجات يابد. خواسته هاي آدمي اغلب در آخرين لحظه برآورده مي شود. چون آدمي کار را وا مي نهــد, يعني از استدلال دست مي کشد. خــرد لايتنــاهي مجال کار مي يابد و بي درنگ خواسته اش عينيت مي يابد