توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ازبرکت عشق...
R A H A
01-27-2011, 01:53 AM
هر چه خوبی وزیبایی در این جهان دیده میشود ازبرکت وجود عشق است لطافت ورنگ و بو و جلوه و جلال هرزیبایی که تجلی مین مایید مظهرعشق است......
R A H A
01-27-2011, 01:54 AM
(فقط به خاطرتو)
یک قصه بیش نیست غم عشق واین عجب
از هر کسی که میشنوم نامکرر است
عشق چیست؟سرعشق برابناء بشر مکتوب است و عروس پرده نشینی است که فقط اسم او درعالم شمرده شده وهمه را شیفته خود کرده است.که همه موجودات عالم را بسوی خود میکشد و چون نور روشنایی شمعی است که دائما میسوزدو عشاق پروانه واربسوی اومیروند پی باید گفت عشق کمال ذوق است،کمال خواستن است.
اری عشق پیر مغانی است که جام شراب ذوق وجذبه وطلب را بخراباتیان میدهد و در اثر مستی ان نشاط ووجدوشکوه زیبائیهای جمال الهه محبت وخیالات شیرین را در نظر انان جلوه وتجسم میدهد ورهروان جستجوی حقیقت انرا وادی دوم سیر و سلوک دراین راه مینامند که شرح ان درگفتارهای پیشین گذشته است.عشق راهنمای برگزیدگان بشروموجب وحی والهام پیامبران است چراکه درس توحید را عشق به انان اموخته و انان ان درس را در جهان بشریت ندا داده اند.هر چه خوبی وزیبایی در این جهان دیده میشود ازبرکت وجود عشق است لطافت ورنگ و بو و جلوه و جلال هرزیبایی که تجلی مینماییدمظهرعشق است عشق استادی است که دانشمندان بزرگ عالم شاگرد مکتب او بوده وهمه چیز را از او اموخته اند که یکی از این بزرگان جناب مولانا جلال الدین بلخی است که عده ای ازسر بی اطلاعی وی را رومی میخوانند وعده ای دیگر ازسرجهالت وی راسنی میدانند که البته بیان این مطالب بحث را به درازا میکشاند پس باید بگوییم این زمان بگذار تا وقت دگر.
ان جناب میفرمایید:
شادباش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما
ای تو جالینوس و افلاطون ما ای دوای نخوت وناموس ما
عشق بوته ایست که مس وجود بشر را گداخته وبا کیمیای خود به زر مبدل میسازد
R A H A
01-27-2011, 01:56 AM
چه کس مي داند دیداراول چه خواهد گذشت
من از خالي خالي تر گشتم
و گذشتم و نوشتم و سرشتم
اين گونه که شايد اولين بوسه عشق
لبان ترک خورده از عطش تنهايي را تجربه کنم
نوشين لبان کجاين بينند
حماسه آغوش گرم و نازو بالين مهر و ماهتاب نور افشان
من از هوي که هو هوي عشق زدم
رقص کنان باده زنان
مصافي نيست
من رند را اين گونه گر خواهي
بشتاب به ميدان
رجز مخوان بيش
حوالت دار آتشين بوسه
R A H A
01-27-2011, 02:03 AM
و چه مي داني از اولين چکه نگاهت
پنجره هاي دلم گشوده شد
اين گونه که خداي عزوجل دادند
و بس نکهت خنده هايي که وام از بهارين روز هاي روشن دارند
مرده زنده مي کند به معجتي مسيح وار
گاه من از ته مايه هاي قومي بدوي
تو را چون پيامبري از خداونگار عشق
مي خوانمت
ماندن را در پرتوي از وحي عاشقانه معنا کن و بمان
R A H A
01-27-2011, 02:05 AM
ذهنم خالي از خاطرات دهشتناک تنهايي است
با تو بي تو بودن نمي دانم با من بودن را بياموز
اي کاش موسيقي چشمانت
امشب هم لالايي سحر گون خوابم باشد
راستي چرا به خوابم نمي آيي؟
R A H A
01-27-2011, 02:06 AM
خوب مي داني که قلم بر دستان جوهر ندارد
رقص آن بر کاغذ بي درنگ با ترانه اصوات تو است
نمیدانم قلم را ستايش کنم در توصيفت
يا تو را بنگرم و قلم کناري نهم
که عجب نقش عجيبي و تماشا داري
R A H A
01-27-2011, 02:07 AM
مي آيم
اما ليک بدان که تني سرد دارم
مي آيم اما بدان که غربت تنهايي رمقي باقي نگذاشته
مي آيم اما بدان که مرگ مدت هاست بر لبانم بوسه زده
مي آيم اما بدان که من لوحي محفوظ دارم
که نه ديده شود که خوانده و رمزي است بر آن
و آن نام تو مي پذيري اين گونه گر بيايم؟
R A H A
01-27-2011, 02:08 AM
گر اين گونه مهر داري و محبت به تخته سياه روزگار مي نگاري
يادگاري مي گساري با تو را انديشه دارم
مي نه آن مي که دگر انديش سازد
عقل را آري آري
مي به نام عشق خواهم
کم کن تو کاري تا گر که داري
من هم از بس رفت در پشت نقاب خنده و گريه چهره ام
شدم اين گونه صاحب حال زاري
قدح پر کن ببين ياري به کاري التماس عشق را ناري فکاري
يا که اصلا بي توجه باش و برگو
هاي اي مردم ببنيد اين همان است که مي گفت منم
عاشق زاري بکنم گردش و از هيچ نترسم
به هر آنچه که در ذهن مقدس مي شماري
R A H A
01-27-2011, 02:09 AM
سردی اون نگاه وبشکن
فاصله سزای ما نیست
تو بمون واسه همیشه
این جدایی حق ما نیست
بودن تو آرزومه
حتی واسه یه لحظه
میمیرم بی تو
خوندن من یه بهانه است
یه سرود عاشقانه است
من برات ترانه میگم
تابدونی که باهاتم
تو خود دلیل بودنم
بی تو شب سحر نمیشه
می میرم بی تو
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم
حتی یادت رو به کوه ودریا نمیدم
با تو می مونم واسه همیشه
خاطرات تورو چه خوب چه بد حک میکنم
توی تنهایی هام فقط به تو فکرمیکنم
با تو میمونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد من وتوتنها بمونیم
واست می میرم جواب دنیارو میدم
با تو می مونم واسه همیشه
R A H A
01-27-2011, 02:10 AM
تو اي ستاره عشق ندانمت كجايي
ديجور عشق سخت است مگر تو ره نمايي
ز هجر رويت اي يار غمي فتاده در دل
پايان ندارد اين غم مگر كه تو بيايي
هر شب به كارزارت آرم دلم به صد شوق
تا پيش ابروانت دل را كنم فدايي
عمريست سر به پايت بنهادهام چو عبدي
ترسم به كفر گويم كاي جان من خدايي
از هر طرف چو آيد هر گفتهاي به گوشم
پندارمش كه آيد از كوي تو صدايي
خيره است چشم عقلم بر گوشه دوچشمت
تا بشنود ز چشمت اسرار ماورايي
افتاده عقل عالم در بند گيسوانت
هر گز رها نگردد زين دام دلربايي
افتاده در هوايت اين دل بسان مرغي
لطفي نماي صياد بر اين دل هوايي
اين عندليب ديگر طاقت ندارد اي گل
انصاف ده عزيزا وقت است رخ نمايي
عندلیب
R A H A
01-27-2011, 02:11 AM
وقتی سکوت حنجره را قفل میزند
من هستم وغریبی یک نامه یک پیام
یک حوصله برای نشستن تمام عمر
تا صادقانه بخوانم تورا به نام
تا هرچه در درون دل خود نهفته ام
با یک مرور تازه نویسم به نامه ای
وقتی نگفته ها همگی برملا شود
شاید زمن دوباره بجویی نشانه ایی
ازآن زمان دلخوش نامه وپیام
بگذشته سالهای فراوان عمرما
ازاشتیاق آن همه حرف وحدیث عشق
جز ردپای خاطره نمانده جا
R A H A
01-27-2011, 02:12 AM
چشمها
تصویربهار را نقاشی میکنند
ودنیای عشق
پیام رنگین کمان را
به یاد پرستوهای مهاجر می آورد
میخواهم
چرا کومه تاریک خانه توباشم
R A H A
01-27-2011, 02:12 AM
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک
چرا باید به دور تو بگردم
ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا تا من بگردم
R A H A
01-27-2011, 02:14 AM
ای ساکن شهرخیال من !
بیا...
بیا تا ازگرمای نفسهایت
هیکل سرد تنهاییم
آب شود ....!
R A H A
01-27-2011, 02:15 AM
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست فتنه ای حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره خون چکید و نامش دل شد
*******************************
اگه شدم عاشق تو نذار كه بي تاب بمونم
لالائي شبهام تو ئي نذار كه بي خواب بمونم
دارم برات شعر ميخونم شايد به يادم بموني
فقط يه چيز ازت ميخوام هميشه عاشق بموني
R A H A
01-27-2011, 02:16 AM
اگر در کهکشانی دور
دلی، يک لحظه در صد سال،
یاد من کند. بی شک،
دل من در تمام لحظه های عمر،
به يادش می تپد پرشور.
من اينک،در دل اين کهکشان نور
اين منظومه های مهر
اين خورشيد های بوسه و لبخند،
اين رخسارهای شاد،
شکوه لطفتان را با کدامين عمر صدها ساله،
پاسخ می توانم داد؟
مرا اين دستهای گرم
اين جان های سرشار از صفا.
يک عمر پرورده ست.
دلم،در نور و عطر اين محبٌت های رنگين،
زندگی کرده ست.
نگاه مهرتان، جانبخش چون خورشيد
به روی لحظه های من درخشيده ست
به جانم نيروی گفتار بخشيده ست.
صفای مهرتان را، با سراپای وجودم
با تمام تار و پودم،
می پذيرم،می برم با خويش.
مرا تا جاودان سرمست خواهد کرد،بيش از پيش
صفای مهرتان،همواره بر من می فشاند نور
اگر از جان من، يک ذرٌه ماند در جهان،
در کهکشانی دور ... .
R A H A
01-27-2011, 02:18 AM
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر .
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی، در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.
ای .... ، ای بهانه ی زنده بودنم؛
من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.
همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم ...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟
آیا او بیشتر از من برای تو گریسته است ؟ نه ... هرگز، هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی
می دانم ، من دیر رسیدم ، خیلی دیر ، خیلی ...
یك بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برایت تنگ می شود.
روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین من و تو ...
هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم
کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد ...
R A H A
01-27-2011, 02:19 AM
پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود
R A H A
01-27-2011, 02:20 AM
باران را خیلی دوست دارم.خیلی بیشتر از آنچه تصورش را بكنید.همینقدر بگویم كه وقتی باران میبارد امكان ندارد مرا زیر سقف یا هر سایه بان دیگر ببینید.باران كه می آید عاشق می شوم عاشقتر از همیشه و شروع می كنم به كوچه گردی.كوچه های غربت اگر چه عاشقانه نیست اما ترانه های من از آنجا به معراج عشق می روند. خیلی وقت است كه باران نیامده خیلی وقت است كه از فرق سر تا عمق كفشهایم خیس نشده خیلی وقت است كه ترانه های بارانی نگفته ام. خیلی وقت است كه تو را ندیده ام پاییز دیگر خواهد رسید و باز باران خواهد بارید تو هم كه میایی پس دیگر هیچ چیزی برای گریه كردن كم نخواهد بود. منتظرت می مانم تا تو بیایی و من زیر باران-خیس خیس- به تو بگویم:** دوستت دارم **
R A H A
01-27-2011, 02:22 AM
فراتر از بال
فراتر از خیال
فراتر از عشق
كجاست آن جا كه در من است
كجاست او كه با من؟
نمییابمت تو را در آنجا
دلم بهانه میگیرد
تو را كه در اینجایی
تو هم بهانه میگیری مرا
تو هم دست خالی برگشتهای
و ما از تهیدستی دلهامان
برای هم گلایه میكنیم ... !
R A H A
01-27-2011, 02:24 AM
حالا هزاران سال بعد از تو یاد سکوت خویش می افتم
شب نیست از اندوه چشمانت،پلکی به روی پلک بگذارم
ترسم فراموشت کنم ناگه، تا از خیالت چشم بردارم
من بودم وماه وشب وشعرم؛ ـ شعری که سهم چشمهایت شد!
حرفِ دلت با ماه می گفتی؛ ـ ماهی که هر شب داده آزارم ـ
اینگونه با من دشمنی تا کی؛ ـ دیگر به خواب من نمی ایی ـ
در کوچه باغ خواب رویاها ایا نخواهی کرد تکرارم
این چندمین بار است بی خوابی سهم من از چشمان ناز توست
هرگاه قرص ماه کاملتر، من نیز تا خورشید بیدارم
زیبا شبی بر چشم من بُگذر تا در وجودِ خویش دریابی؛
من شاعری آواره با عشقم ازشعر چشمان تو سرشارم
یک روز باران خوب یادم هست؛آهسته گفتی دوستم داری
با واژه های ساده اما سخت،گفتم که من هم دوستت دارم
حالا هزاران سال بعد از تو یاد سکوت خویش می افتم
یک شوق دیرین می دود در من، میخواهد از من خواب انگارم
فردا مرا از یاد خواهی برد، فردا؛ - همین فردا که میاید -
زان پس درونِ خود به آسانی روزی تو خواهی کرد انکارم.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.