king 2011
01-26-2011, 11:07 PM
غفلت از یاد خدا تنها و تنها انسان ضعیف را از پای در خواهد آورد و او را دچار خودفراموشی، دچار زندگی پر مشقت، تسلط شیطان و در نهایت نابینایی در آخرت می شود.
http://img.tebyan.net/big/1389/10/17813830172161781391494131108261317516716.jpg
نگاهی می کنم به خودم . می خواهم ببینم چه کاره ام. داشته ها و نداشته هایم را بسنجم. می خواهم ببینم برد کرده ام یا باخته ام؟ ...
به خانه ام که رسیده ام، از هیچ چیز کم نگذاشته ام برایش ... از نمای بیرونی اش بگیر تا فضای داخلی اش که هر چه مد روز شده را بلافاصله تهیه کرده ام ، هم می خواهم در رفاه و آسایش باشم و هم نمی خواهم از دیگران چیزی کم داشته باشم ... ماشینم را هم همینطور ... هزار قرض دور خودم اگر گذاشته ام، عیب ندارد ؛ توان و نیرو دارم . کار می کنم و قرضم را هم می دهم . عوضش ماشینم حسابی تو دل بروست . پشت فرمانش که می نشینم ، خوب می بینم که دیگران چطوری نگاهم می کنند ... خب زحمت کشیده ام ، کار کرده ام و آن را خریده ام . از خانه بابام که نیاورده ام . حاصل زحماتم است ... سرو وضعم هم خوب است ... همیشه شیک پوشیده ام و خوب خورده ام و خوب چرخیده ام ... دیگر چه می خواهم ... الحمدلله، خدا را شکر ... وضعم خیلی خوب است ... الحمدلله ...
خوشی ام دیری نمی پاید اما ، ندایی از درون می گزدم ... حرف می زند و حرف می زند ... همه شیرینی ذائقه ام را با خودش می برد ... خوب راست هم می گوید ، با این همه هنوز چیزی کم دارم ...
گاهی گمان می کنم اگر سرم را به بی خیالی بزنم و غافل از یاد خداوند ، عمرم را سپری کنم و زندگی ام را بگذارنم ، آب از آب تکان نمی خورد . با خودم می گویم این همه انسان در دنیا هستند که به ذکر و عبادت مشغولند ؛ پس بی خیال بگذار من به زندگی ام برسم ... ندای درونی سرم فریاد می کشد ... با خودت چه فکر کرده ای؟ ... خداوند هیچ نیازی به عبادت تو و امثال تو ندارد ... عواقب شوم این روی گردانی و سهل انگاری به وجود ضعیف و سراپا نیاز خودت بر می گردد ... مگر حالا رهایم می کند ! ... خودمانیم ! راست می گوید ... کنار همه آن خوشی خدا نباشد ، هیچم، هیچ هیچ ... و این خدا فراموشی چه عواقبی که برایم نداشته است ... ندا باز می گردد و برایم بر می شمارد ...
ریشه این بدبختى و گرفتارى ات هم این است که خدا را فراموش کرده ای و از حقیقت انسانى ات بى بهره مانده ای؛ همان حقیقتى که قرآن، آن را قلب خوانده و ظرف ادراک حقایق الهى و صفات عالى انسانى ...
خود فراموشی
خدا را که فراموش می کنی، حقیقت انسانى خویش را از یاد برده ای ... «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ؛ و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آن ها را به " خود فراموشی " گرفتار کرد ، آن ها فاسقانند ».(1)
فراموش کرده ای که در زنجیره جهان ، ذره اى ناچیزی که براى تداوم حیاتت، هر لحظه نیازمند فیض و عطاى الهی هستی ... خودت را مستقل و بى نیاز از غیر خود مى پنداری و در دام غرور و خود بزرگ بینى گرفتار مى آیی ... با خودت می اندیشی که دیگران باید در خدمتت باشند ... ریشه این بدبختى و گرفتارى ات هم این است که خدا را فراموش کرده ای و از حقیقت انسانى ات بى بهره مانده ای؛ همان حقیقتى که قرآن، آن را قلب خوانده و ظرف ادراک حقایق الهى و صفات عالى انسانى ...
زندگى مشقت بار و نابینایى در آخرت
خدا را که فراموش می کنی، هدف آفرینش و حیات پس از مرگ را نیز فراموش مى کنی ... « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی ؛ و هر کس از یاد من روی گردان شود ، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت ؛ و روز قیامت ، او را نابینا محشور می کنیم ».(2)
http://img.tebyan.net/big/1388/10/3134177136245186621962002164143532148910.jpg
همه چیز را خلاصه در دنیا مى بینی و هیچ گاه از دنیا سیر نمى شوی ... این همه ثروت و مکنت ... اما ، هم چنان عطش دنیا خواهى در وجودت زبانه مى کشد و هیچ گاه إرضاء و سیراب نمى شوی ... حقیقت این است که روحت تشنه است و تشنگى روحت را نمى توانی با مادیات از بین ببری ... غرق در مادیات شده ای و از یاد خداوند و سرچشمه حیات مادى و معنوى ، غافل ... بصیرت و بینایى ات را از دست داده ای ... و چه انتخاب اشتباهی که در آخرت هم نابینا محشور می شوی و از نظاره نشانه هاى لطف و کرم الهى باز می مانی ...
سلطه شیطان
خدا را که فراموش می کنی ، تشنگى روحت را نمى توانی با مادیات از بین ببری ... « وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطانًا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ ؛ و هر کس از یاد خدا رویگردان شود، شیطان را به سراغ او می فرستیم؛ پس همواره قرین اوست ».(3)
از ذکر خدا که غافل شدی ، آماده پذیرش تسلط شیطان و وسوسه هاى شیطانى مى شوی ؛ زیرا هر چه از یاد خدا فاصله بگیری، به مادیات و لذت هاى دنیوى نزدیک تر و به ظواهر مادى و تعلقات دنیوى دلباخته تر مى گردی. وقتى هدف هاى مادى و تعلقات دنیوى برایت اصل قرار گرفت ، در پرتو وسوسه هاى شیطانى ، براى رسیدن به هدف هاى ناپاکت از هیچ کارى روى نمی گردانی و از هر فکر و اندیشه شیطانى استقبال مى کنی ... که شیطان با وسوسه بر بنده تسلط نمى یابد، مگر آن که او از ذکر خداوند اعراض کرده باشد(4) ... دلت که با امور مادى و تعلق به لذایذ دنیوى ، انس گرفت ، تیره و تار می شود و زنگار مى گیرد ؛ آن وقت است که گوش دلت کر مى شود و قدرت شنوایى حقایق ناب الهى را از دست مى دهی ...
به خودت نگاهی بیانداز ... به اندازه معرفتى که داری ، لذت و سعادتت را در همان چیزها مى جویی و از آنچه خوشى و سعادت را از تو بستاند ، مى گریزی ... تو سعادتت را در چه می بینی؟ ... خانه ات؟ ... ماشینت؟ ... لباس تنت؟ ... ملک و املاکی که برای خودت انباشته ای؟ ... حساب بانکی ات؟ ... چه؟ ... این ها را که انباشته ای و برای خودت سعادت پنداشته ای ، از دست بدهی چه می شود؟ ... پایت را کمی فراتر بگذار ... برای لحظاتی ـ حداقل ـ از این دنیای مادی چشم ببند ، از هر آنچه که در این دنیای مادی برای خودت سعادت کرده ای... چشم دلت را باز کن ... به فراتر از دنیا بنگر و به آخرت بیاندیش ... ریشه اضطراب ها و نگرانى هایت را ـ حالا ـ در چه می بینی؟ ... چیزی غیر از اینکه سعادت اخروى و رضوان الهى را از دست بدهی ؟ ...
یادت باشد هر اندازه هم که از اموال این دنیا برای خودت جمع کنی ، هر اندازه هم که بر ثروت و مکنتت بیافزایی ، دلت که در روز « الست » ، « بلی » گفته ، فقط با یاد خدا آرامش می یابد و بس ... «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ آگاه باشید ، تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد »(5) ... این نفس را اسیر دنیا مکن ...
http://img.tebyan.net/big/1389/10/17813830172161781391494131108261317516716.jpg
نگاهی می کنم به خودم . می خواهم ببینم چه کاره ام. داشته ها و نداشته هایم را بسنجم. می خواهم ببینم برد کرده ام یا باخته ام؟ ...
به خانه ام که رسیده ام، از هیچ چیز کم نگذاشته ام برایش ... از نمای بیرونی اش بگیر تا فضای داخلی اش که هر چه مد روز شده را بلافاصله تهیه کرده ام ، هم می خواهم در رفاه و آسایش باشم و هم نمی خواهم از دیگران چیزی کم داشته باشم ... ماشینم را هم همینطور ... هزار قرض دور خودم اگر گذاشته ام، عیب ندارد ؛ توان و نیرو دارم . کار می کنم و قرضم را هم می دهم . عوضش ماشینم حسابی تو دل بروست . پشت فرمانش که می نشینم ، خوب می بینم که دیگران چطوری نگاهم می کنند ... خب زحمت کشیده ام ، کار کرده ام و آن را خریده ام . از خانه بابام که نیاورده ام . حاصل زحماتم است ... سرو وضعم هم خوب است ... همیشه شیک پوشیده ام و خوب خورده ام و خوب چرخیده ام ... دیگر چه می خواهم ... الحمدلله، خدا را شکر ... وضعم خیلی خوب است ... الحمدلله ...
خوشی ام دیری نمی پاید اما ، ندایی از درون می گزدم ... حرف می زند و حرف می زند ... همه شیرینی ذائقه ام را با خودش می برد ... خوب راست هم می گوید ، با این همه هنوز چیزی کم دارم ...
گاهی گمان می کنم اگر سرم را به بی خیالی بزنم و غافل از یاد خداوند ، عمرم را سپری کنم و زندگی ام را بگذارنم ، آب از آب تکان نمی خورد . با خودم می گویم این همه انسان در دنیا هستند که به ذکر و عبادت مشغولند ؛ پس بی خیال بگذار من به زندگی ام برسم ... ندای درونی سرم فریاد می کشد ... با خودت چه فکر کرده ای؟ ... خداوند هیچ نیازی به عبادت تو و امثال تو ندارد ... عواقب شوم این روی گردانی و سهل انگاری به وجود ضعیف و سراپا نیاز خودت بر می گردد ... مگر حالا رهایم می کند ! ... خودمانیم ! راست می گوید ... کنار همه آن خوشی خدا نباشد ، هیچم، هیچ هیچ ... و این خدا فراموشی چه عواقبی که برایم نداشته است ... ندا باز می گردد و برایم بر می شمارد ...
ریشه این بدبختى و گرفتارى ات هم این است که خدا را فراموش کرده ای و از حقیقت انسانى ات بى بهره مانده ای؛ همان حقیقتى که قرآن، آن را قلب خوانده و ظرف ادراک حقایق الهى و صفات عالى انسانى ...
خود فراموشی
خدا را که فراموش می کنی، حقیقت انسانى خویش را از یاد برده ای ... «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ؛ و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آن ها را به " خود فراموشی " گرفتار کرد ، آن ها فاسقانند ».(1)
فراموش کرده ای که در زنجیره جهان ، ذره اى ناچیزی که براى تداوم حیاتت، هر لحظه نیازمند فیض و عطاى الهی هستی ... خودت را مستقل و بى نیاز از غیر خود مى پنداری و در دام غرور و خود بزرگ بینى گرفتار مى آیی ... با خودت می اندیشی که دیگران باید در خدمتت باشند ... ریشه این بدبختى و گرفتارى ات هم این است که خدا را فراموش کرده ای و از حقیقت انسانى ات بى بهره مانده ای؛ همان حقیقتى که قرآن، آن را قلب خوانده و ظرف ادراک حقایق الهى و صفات عالى انسانى ...
زندگى مشقت بار و نابینایى در آخرت
خدا را که فراموش می کنی، هدف آفرینش و حیات پس از مرگ را نیز فراموش مى کنی ... « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی ؛ و هر کس از یاد من روی گردان شود ، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت ؛ و روز قیامت ، او را نابینا محشور می کنیم ».(2)
http://img.tebyan.net/big/1388/10/3134177136245186621962002164143532148910.jpg
همه چیز را خلاصه در دنیا مى بینی و هیچ گاه از دنیا سیر نمى شوی ... این همه ثروت و مکنت ... اما ، هم چنان عطش دنیا خواهى در وجودت زبانه مى کشد و هیچ گاه إرضاء و سیراب نمى شوی ... حقیقت این است که روحت تشنه است و تشنگى روحت را نمى توانی با مادیات از بین ببری ... غرق در مادیات شده ای و از یاد خداوند و سرچشمه حیات مادى و معنوى ، غافل ... بصیرت و بینایى ات را از دست داده ای ... و چه انتخاب اشتباهی که در آخرت هم نابینا محشور می شوی و از نظاره نشانه هاى لطف و کرم الهى باز می مانی ...
سلطه شیطان
خدا را که فراموش می کنی ، تشنگى روحت را نمى توانی با مادیات از بین ببری ... « وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطانًا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ ؛ و هر کس از یاد خدا رویگردان شود، شیطان را به سراغ او می فرستیم؛ پس همواره قرین اوست ».(3)
از ذکر خدا که غافل شدی ، آماده پذیرش تسلط شیطان و وسوسه هاى شیطانى مى شوی ؛ زیرا هر چه از یاد خدا فاصله بگیری، به مادیات و لذت هاى دنیوى نزدیک تر و به ظواهر مادى و تعلقات دنیوى دلباخته تر مى گردی. وقتى هدف هاى مادى و تعلقات دنیوى برایت اصل قرار گرفت ، در پرتو وسوسه هاى شیطانى ، براى رسیدن به هدف هاى ناپاکت از هیچ کارى روى نمی گردانی و از هر فکر و اندیشه شیطانى استقبال مى کنی ... که شیطان با وسوسه بر بنده تسلط نمى یابد، مگر آن که او از ذکر خداوند اعراض کرده باشد(4) ... دلت که با امور مادى و تعلق به لذایذ دنیوى ، انس گرفت ، تیره و تار می شود و زنگار مى گیرد ؛ آن وقت است که گوش دلت کر مى شود و قدرت شنوایى حقایق ناب الهى را از دست مى دهی ...
به خودت نگاهی بیانداز ... به اندازه معرفتى که داری ، لذت و سعادتت را در همان چیزها مى جویی و از آنچه خوشى و سعادت را از تو بستاند ، مى گریزی ... تو سعادتت را در چه می بینی؟ ... خانه ات؟ ... ماشینت؟ ... لباس تنت؟ ... ملک و املاکی که برای خودت انباشته ای؟ ... حساب بانکی ات؟ ... چه؟ ... این ها را که انباشته ای و برای خودت سعادت پنداشته ای ، از دست بدهی چه می شود؟ ... پایت را کمی فراتر بگذار ... برای لحظاتی ـ حداقل ـ از این دنیای مادی چشم ببند ، از هر آنچه که در این دنیای مادی برای خودت سعادت کرده ای... چشم دلت را باز کن ... به فراتر از دنیا بنگر و به آخرت بیاندیش ... ریشه اضطراب ها و نگرانى هایت را ـ حالا ـ در چه می بینی؟ ... چیزی غیر از اینکه سعادت اخروى و رضوان الهى را از دست بدهی ؟ ...
یادت باشد هر اندازه هم که از اموال این دنیا برای خودت جمع کنی ، هر اندازه هم که بر ثروت و مکنتت بیافزایی ، دلت که در روز « الست » ، « بلی » گفته ، فقط با یاد خدا آرامش می یابد و بس ... «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ آگاه باشید ، تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد »(5) ... این نفس را اسیر دنیا مکن ...