king 2011
01-26-2011, 12:38 AM
http://img.tebyan.net/big/1386/10/2173107230332720568336228612321713153.jpg
امام على علیه السلام درباره ضرورت امامت و لزوم رهبرى در جامعه بشرى بر اساس ضرورت زندگى اجتماعى در بیانى شیوا و جمله اى بلیغ و رسا فرموده است:« وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْكَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر؛ بى تردید و ناگزیر، براى مردم امیر و راهبرى لازم است. خواه نیكوكار و صالح و یا نابكار و فاجر، تا انسان مؤمن در پرتو حكومت امام صالح، به كار و كوشش بپردازد و شخص كافر در سایه حكومت حاكمان جور بهره و لذت برده و كام بگیرد و خداوند اجل ها را طى حكومت ها به انجام مى رساند. با حاكمیت رهبران است كه مالیات فىء گردآورى مى شود و با دشمن كارزار و راه ها امن مى گردد و حق ضعیف از قوى گرفته مى شود تا اینكه انسان نیكوكار، آرام مى گیرد و به طور كلى مردم از آسیب و گزند مردمان شرور و فاجر راحت مى شوند و در امان مى مانند». 1
این كلام امیرالمؤمنین علیه السلام در ردّ دعوى پوچ خوارج است كه به نوعى به آنارشیسم گرویده و تحت عنوان دلفریب «لاحكم الالله» مدعى آن بودند كه نباید در میان بشر، امارت و فرمانروایى و حكومت باشد و به طور كلى رهبرى و امامت را نفى مى كردند و با این فكر خام، بین رهبرى حق و عدالت و حكومت جور و ستم، فرقى قائل نبودند و چنانكه تاریخ خاطر نشان مى سازد این جماعت گرد هم آمدند و به تبادل نظر پرداختند و فساد جامعه آن روز را معلول حكومت حاكمان وقت دانستند و توطئه ترور آنان را چیدند؛ هر چند كه به دنبال این توطئه، فقط امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسید و بقیه جان سالم به در بردند.
به هر حال، امام على علیه السلام این فكر خام را بسیار سخیف دانسته و در جایى دیگر همین مضمون را با عبارتى كوتاه تر چنین بیان فرموده است: «أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فیها التَّقِیُّ، وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ؛ در امارت و حكمروایى حق و نیكو، انسان با تقوا به كار مى پردازد و اما در حكومت و فرمانروایى فاسد و فاجر، شخص بدبخت و شرور، كامروا مى شود».2
خلاصه مفاد این جمله و جمله نخستین، آن است که امامت و رهبرى و حكومت و زمامدارى در جامعه بشرى ضرورت دارد و اگر تشكیلات رهبرى حق و حكومت صالح راه نیفتند و طرح آن پیاده نشود، بدون شك حكومتى ناصالح و فاسد روى كار خواهد آمد و زمام رهبرى و مدیریت جامعه را به دست خواهد گرفت؛ چنانكه خود خوارج در طول تاریخ چه در زمان امام على علیه السلام و یا در قرون متأخر كاملا تشكیلاتى عمل كرده و تحت پوشش نوعى رهبرى و زعامت قرار گرفتند. آنان در آغاز در اطراف ذوالثدیه در نهروان گرد آمدند و تحت پوشش رهبرى او، بر امام برحق شوریدند و آشفتگى هایى را به وجود آوردند و در اعصار بعد هم افرادى به عنوان رهبران این جریان، پیش افتادند و رخدادهاى تلخى را در جهان اسلام موجب گشتند. حكومت و رهبرى آنان مصداقى بارز از مصادیق رهبرى هاى فاسد و حكومت هاى ناصالح است.
امامت و رهبرى و حكومت و زمامدارى در جامعه بشرى ضرورت دارد و اگر تشكیلات رهبرى حق و حكومت صالح راه نیفتند و طرح آن پیاده نشود، بدون شك حكومتى ناصالح و فاسد روى كار خواهد آمد و زمام رهبرى و مدیریت جامعه را به دست خواهد گرفت؛ چنانكه خود خوارج در طول تاریخ چه در زمان امام على علیه السلام و یا در قرون متأخر كاملا تشكیلاتى عمل كرده و تحت پوشش نوعى رهبرى و زعامت قرار گرفتند
ضرورت حكومت و لزوم وجود تشكیلات در نظام اجتماعى بشرى آن اندازه واضح است كه فیلسوف پرآوازه یونان ارسطو مى گوید: «انسانى كه بتواند بدون نظامات اجتماعى و حكومت زندگى كند یا حیوان است یا خدا» 3؛ یعنى حكومت و زعامت براى انسان - كه موجودى اجتماعى است - امرى حتمى و ضرورى است و فقط خداوند متعال است كه از این اصل مستثنى مى باشد و نیز حیوانات كه جامعه ندارند و در صورت اجتماع در میان آنها، تنها قانون جنگل حكمفرماست و بدون حكومت و رهبرى مى زیند.
http://img.tebyan.net/big/1385/10/2296217141142253481681077216712013922131.jpg
امام على علیه السلام در بیانى دیگر نبود یك حكومت توانمند و وجود خود محورى ها و منیت هاى فردى را از موجبات تباهى انسان برشمرده و سرانجام به اصلى ترین عامل هلاكت و شقاوت بشر اشاره فرموده است:« کَأَنَّ کُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ؛ گویا هر شخصى از ایشان، (در آن اجتماع گسیخته و هرج و مرج) رهبر و پیشواى خویشتن است و به زعم خود به رشته ناگسستنى و وسایل محكم چنگ زده است».4
در تفكرات نوین و در قرون اخیر عده اى كه درباره نظامات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى، مطالعاتى انجام داده اند، شدیداً به یك بعد نگرى گرفتار آمدند و حكومت و دولت را از یك زاویه، مورد مداقه قرار داده اند، از این رو منحرف شدند و به سرنوشتنى همچون سرنوشت خوارج در عالم اسلام دچار گشتهاند. کارل ماركس مىگوید: «دولت اساساً آلت سرمایه دار یا اركان كاپیتالیست و ابزار كشمكش طبقاتى است و نیرویى است كه بوسیله آن، طبقات تحت استثمار در زنجیر انقیاد و بندگى گرفتار آمدهاند».5
این كلام ماركس از چند نظر قابل نقد و بررسى است:
اولاً كمونیست ها با وجود چنین تعریفى خود صاحب حكومت و دولتى گشته اند. آنان دولت و حكومت خود را چگونه باید تعریف كنند و با وجود تحولات عظیم و بنیادینى كه در اردوى سوسیالیزم و ماركسیسم و كمونیسم در عصر ما بوجود آمده است، باید به این نتیجه رسید كه حكومت ماركسیست ها از نوع رهبرى هاى ضلالت پیشه اى است كه در تاریخ همواره فاجعه آفریده و موجبات كندى سیر كاروان بشرى را به سرحد كمال ممكن فراهم آورده و مى آورد.
ثانیاً اگر قضاوت و داورى ماركس مطلق و درباره همه نوع حكومت ها باشد، حكومت آنان نیز از همین قماش خواهد بود. اگر مطلق نباشد، چگونه از مورد خاصى نتیجه عام و كلى مى توان گرفت؟!
ثالثاً در سنجش كلام ها به این نتیجه مى رسیم كه مردان خدا مانند امام على علیه السلام كه با دیدى واقعى تر به مسائل مى نگرند، ضمن طرح ضرورت حكومت، به بیان نوع صالح و فاسد آن مى پردازند كه به حقیقت و عینیت مسائل نزدیك تر است، لیكن كلام دیگران شعارگونه و از محتوا تهی است و با واقعیات حیات انسانى تا حد زیادى انطباق ندارد.
در تفكرات نوین و در قرون اخیر عده اى كه درباره نظامات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى، مطالعاتى انجام داده اند، شدیداً به یك بعد نگرى گرفتار آمدند و حكومت و دولت را از یك زاویه، مورد مداقه قرار داده اند، از این رو منحرف شدند و به سرنوشتنى همچون سرنوشت خوارج در عالم اسلام دچار گشتهاند
امامت و رهبرى حق
چنانكه خاطرنشان شد، امامت و زعامت و رهبرى در جامعه بشرى، امرى ضرورى است و بدون رهبرى و حاكمیت، نمى توان زندگى اجتماعى داشت. منتها اگر رهبرى و امامت حق و صالح در جامعه تحقق نیابد، خواه ناخواه، رشته امور و زمام حكومت را اشخاص ناصالح و نابكار به دست خواهند گرفت و رهبرى ناحق و پیشوایى جور و ستم را ایجاد خواهند كرد. امیرالمؤمنین على علیه السلام در ستایش رهبرى رسول اكرم صلی الله علیه و آله و زعامت شایسته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین فرمود: «فِی کَلَامٍ لَهُ وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّی ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِه؛ رسول گرامى اسلام با سیاست دینى و برنامه شریعت، به ولایت و حكومت و فرمانروایى پرداخت تا آیین اسلام را برقرار ساخت و نظام اسلامى را توانمند نمود». 6
امام على علیه السلام پیامبر را رهبرى توانمند و والى و حاكمى صاحب سیاست و برنامه، معرفى مى فرماید كه توانسته نظامى را بر پایه آن سیاست و برنامه به وجود بیاورد. در خطبهاى در مقام اندرز به یاران و اصحاب خویش و یادى نیكو از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله چنین فرمود:«فَهُوَ اِمامُ مَنِ اتّقى وَ بَصیرَةُ مَنِ اهتَدى؛ او - پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله - رهبر و پیشواى متقیان و پرواپیشگان و چشم بیناى هدایت شدگان و ره یافتگان است».7
http://img.tebyan.net/big/1389/10/6012120251542251561801151965340160208201248.jpg
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه اى دیگر به صلاحیت خویش در امر رهبرى پرداخته و چنین فرمود:«أَیُّهَا اَلنَّاسُ اَلْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ اَلْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ كَلاَمُكُمْ یُوهِی اَلصُّمَّ اَلصِّلاَبَ وَ فِعْلُكُمْ یُطْمِعُ فِیكُمُ اَلْأَعْدَاءَ تَقُولُونَ ...؛اى مردمى كه تن ها و بدن هایتان گرد هم است، ولیكن خواستار و تمایلاتتان، پراكنده! سخن شما سنگ سفت و سخت را مى تركاند، ولى عملتان دشمن را به طمع وامى دارد، در مجالس و نشست ها چنین و چنان مى گویید، اما هر وقت صحبت كارزار و نبرد به میان مى آید، به فكر راه فرار مى افتید. آن كس كه شما را به سوى خود خواند، كارش سامان نیابد و آن كه با شما سر و كار داشته باشد، هرگز نیاساید. عذرهاى ناموجه و دلیل هاى سست و واهى مى آورید و از من انتظار مهلت طولانى دارید؛ همچون بدهكارانى كه موعد وامشان سر رسد و بدون عذر موجه باز مهلت مى طلبند. هرگز آدمى كه خوار زبون است، از ظلم و ستم جلوگیرى نكند و حق جز با تلاش و كوشش درك نشود. شما از كدام خانه جز خانه خود دفاع خواهید كرد؟ و همراه كدامین پیشوا و امام جز من به نبرد و پیكار، برخواهید خاست؟ به خدا سوگند فریب خورده واقعى كسى است كه فریب شما را بخورد و هر كه با كمك شما به پیروزى و موفقیت برسد، به كم بهره ترین سهم دست یافته است و هر كه با شما به تیراندازى بپردازد، با تیر و كمان شكسته اى تیر انداخته است. به خدا سوگند! حال من با شما چنین است كه سخن هایتان را راست نمى بینم و به نصرت و كمك شما دل نبسته ام و با شما دشمنى را نمى توانم تهدید بكنم . شما را چه شده؟ درد شما چیست؟ درمان و طبابت شما چگونه است؟ دشمنانتان هم مردمانى همانند شمایند. چقدر سخن غیر عالمانه مى گویید و چرا این همه غفلت و بى پروایى و چرا این اندازه طمع به ناحق دارید؟».8
امام علی علیه السلام، با دلى دردمند و با كلماتى سوزان، تازیانه ملامت را بر جان هاى مردمانى مى نوازد كه از امامت و رهبرى او بهره لازم نمى برند. در عوض از اصحاب معاویه یاد مى كند، آنكه رهبرى فاسد و تبهكار است لیكن یارانش از او شنوایى كامل دارند و سرانجام خاطرنشان مى سازد كه بشریتى كه بایستى تحت یك رهبرى قرار گیرد و جامعه اى كه باید در اطاعت امام عادل باشد، چرا از فرمان او سرپیچى مى كند و مجال سلطه براى رهبران فاسد و ناحق را فراهم مى سازد؟
امام على علیه السلام پیامبر را رهبرى توانمند و والى و حاكمى صاحب سیاست و برنامه، معرفى مى فرماید كه توانسته نظامى را بر پایه آن سیاست و برنامه به وجود بیاورد. در خطبهاى در مقام اندرز به یاران و اصحاب خویش و یادى نیكو از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله چنین فرمود:«فَهُوَ اِمامُ مَنِ اتّقى وَ بَصیرَةُ مَنِ اهتَدى؛ او - پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله - رهبر و پیشواى متقیان و پرواپیشگان و چشم بیناى هدایت شدگان و ره یافتگان است.»
حضرت در خطابه دیگر در همین زمینه فرمود: « وَإنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إمَام طَعَنْتُمْ ...؛ خدا را سپاسگزارم و زبان به شكوه و گله نگشایم كه مرا گرفتار شما ساخته است، اى جماعت پراكنده اى كه هرگاه فرمان دهم، اطاعت نمى كنید و اگر بخوانمتان، پاسخ نمى دهید و هر زمان فرصت پیدا كنید و به خود واگذاشته شوید، در باطل فرو روید و اگر جنگ شود، مى ترسید و ضعف نشان مى دهید و هرگاه به درگیرى نیاز افتد، پس مى گرایید . دشمنانتان بى پدر باد! از نصرت و جهاد در راه حق چه انتظار دارید؟
آیا آیینى كه شما را گرد هم آورد و غیرتى كه شما را برانگیزاند، ندارید؟! آیا جاى شگفت نیست كه معاویه آن همه اراذل و اوباش خشن را بى آنكه عطا و مستمرى به ایشان بدهد، فرا مى خواند، همگى اجابت كرده و تبعیتش مى كنند، لیكن من شما را كه وارثان اسلامید و جانشینان اصحاب رسول الله هستید و به شما كمك مالى مى كنم و بخشى از بیت المال را به شما عطا مى كنم، باز از اطراف من مى پراكنید و به اختلاف مى پردازید؟ درباره امر خوشایندى سخن نمى گویم كه همه تان راضى باشید و راجع به امر ناخوشایند هم اتفاق نظر ندارید، در این لحظه دوست داشتنى ترین چیز براى من مرگ است. قرآن را براى شما درس دادم و حجت ها را بر شما تمام كردم و هر منكر و بدى را براى شما شناساندم و چیزهاى ناگوار و تلخ را در ذائقه شما شیرین و گوارا ساختم. اى كاش نابینا مى دید و شخص خواب آلود بیدار مى شد! چقدر جاهل و نادانند مردمى كه رهبرشان معاویه است و تربیت دهنده و ادب كننده شان فرزند آن زناكار معروف مى باشد».9
امام على علیه السلام درباره ضرورت امامت و لزوم رهبرى در جامعه بشرى بر اساس ضرورت زندگى اجتماعى در بیانى شیوا و جمله اى بلیغ و رسا فرموده است:« وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْكَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر؛ بى تردید و ناگزیر، براى مردم امیر و راهبرى لازم است. خواه نیكوكار و صالح و یا نابكار و فاجر، تا انسان مؤمن در پرتو حكومت امام صالح، به كار و كوشش بپردازد و شخص كافر در سایه حكومت حاكمان جور بهره و لذت برده و كام بگیرد و خداوند اجل ها را طى حكومت ها به انجام مى رساند. با حاكمیت رهبران است كه مالیات فىء گردآورى مى شود و با دشمن كارزار و راه ها امن مى گردد و حق ضعیف از قوى گرفته مى شود تا اینكه انسان نیكوكار، آرام مى گیرد و به طور كلى مردم از آسیب و گزند مردمان شرور و فاجر راحت مى شوند و در امان مى مانند». 1
این كلام امیرالمؤمنین علیه السلام در ردّ دعوى پوچ خوارج است كه به نوعى به آنارشیسم گرویده و تحت عنوان دلفریب «لاحكم الالله» مدعى آن بودند كه نباید در میان بشر، امارت و فرمانروایى و حكومت باشد و به طور كلى رهبرى و امامت را نفى مى كردند و با این فكر خام، بین رهبرى حق و عدالت و حكومت جور و ستم، فرقى قائل نبودند و چنانكه تاریخ خاطر نشان مى سازد این جماعت گرد هم آمدند و به تبادل نظر پرداختند و فساد جامعه آن روز را معلول حكومت حاكمان وقت دانستند و توطئه ترور آنان را چیدند؛ هر چند كه به دنبال این توطئه، فقط امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسید و بقیه جان سالم به در بردند.
به هر حال، امام على علیه السلام این فكر خام را بسیار سخیف دانسته و در جایى دیگر همین مضمون را با عبارتى كوتاه تر چنین بیان فرموده است: «أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فیها التَّقِیُّ، وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ؛ در امارت و حكمروایى حق و نیكو، انسان با تقوا به كار مى پردازد و اما در حكومت و فرمانروایى فاسد و فاجر، شخص بدبخت و شرور، كامروا مى شود».2
خلاصه مفاد این جمله و جمله نخستین، آن است که امامت و رهبرى و حكومت و زمامدارى در جامعه بشرى ضرورت دارد و اگر تشكیلات رهبرى حق و حكومت صالح راه نیفتند و طرح آن پیاده نشود، بدون شك حكومتى ناصالح و فاسد روى كار خواهد آمد و زمام رهبرى و مدیریت جامعه را به دست خواهد گرفت؛ چنانكه خود خوارج در طول تاریخ چه در زمان امام على علیه السلام و یا در قرون متأخر كاملا تشكیلاتى عمل كرده و تحت پوشش نوعى رهبرى و زعامت قرار گرفتند. آنان در آغاز در اطراف ذوالثدیه در نهروان گرد آمدند و تحت پوشش رهبرى او، بر امام برحق شوریدند و آشفتگى هایى را به وجود آوردند و در اعصار بعد هم افرادى به عنوان رهبران این جریان، پیش افتادند و رخدادهاى تلخى را در جهان اسلام موجب گشتند. حكومت و رهبرى آنان مصداقى بارز از مصادیق رهبرى هاى فاسد و حكومت هاى ناصالح است.
امامت و رهبرى و حكومت و زمامدارى در جامعه بشرى ضرورت دارد و اگر تشكیلات رهبرى حق و حكومت صالح راه نیفتند و طرح آن پیاده نشود، بدون شك حكومتى ناصالح و فاسد روى كار خواهد آمد و زمام رهبرى و مدیریت جامعه را به دست خواهد گرفت؛ چنانكه خود خوارج در طول تاریخ چه در زمان امام على علیه السلام و یا در قرون متأخر كاملا تشكیلاتى عمل كرده و تحت پوشش نوعى رهبرى و زعامت قرار گرفتند
ضرورت حكومت و لزوم وجود تشكیلات در نظام اجتماعى بشرى آن اندازه واضح است كه فیلسوف پرآوازه یونان ارسطو مى گوید: «انسانى كه بتواند بدون نظامات اجتماعى و حكومت زندگى كند یا حیوان است یا خدا» 3؛ یعنى حكومت و زعامت براى انسان - كه موجودى اجتماعى است - امرى حتمى و ضرورى است و فقط خداوند متعال است كه از این اصل مستثنى مى باشد و نیز حیوانات كه جامعه ندارند و در صورت اجتماع در میان آنها، تنها قانون جنگل حكمفرماست و بدون حكومت و رهبرى مى زیند.
http://img.tebyan.net/big/1385/10/2296217141142253481681077216712013922131.jpg
امام على علیه السلام در بیانى دیگر نبود یك حكومت توانمند و وجود خود محورى ها و منیت هاى فردى را از موجبات تباهى انسان برشمرده و سرانجام به اصلى ترین عامل هلاكت و شقاوت بشر اشاره فرموده است:« کَأَنَّ کُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ؛ گویا هر شخصى از ایشان، (در آن اجتماع گسیخته و هرج و مرج) رهبر و پیشواى خویشتن است و به زعم خود به رشته ناگسستنى و وسایل محكم چنگ زده است».4
در تفكرات نوین و در قرون اخیر عده اى كه درباره نظامات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى، مطالعاتى انجام داده اند، شدیداً به یك بعد نگرى گرفتار آمدند و حكومت و دولت را از یك زاویه، مورد مداقه قرار داده اند، از این رو منحرف شدند و به سرنوشتنى همچون سرنوشت خوارج در عالم اسلام دچار گشتهاند. کارل ماركس مىگوید: «دولت اساساً آلت سرمایه دار یا اركان كاپیتالیست و ابزار كشمكش طبقاتى است و نیرویى است كه بوسیله آن، طبقات تحت استثمار در زنجیر انقیاد و بندگى گرفتار آمدهاند».5
این كلام ماركس از چند نظر قابل نقد و بررسى است:
اولاً كمونیست ها با وجود چنین تعریفى خود صاحب حكومت و دولتى گشته اند. آنان دولت و حكومت خود را چگونه باید تعریف كنند و با وجود تحولات عظیم و بنیادینى كه در اردوى سوسیالیزم و ماركسیسم و كمونیسم در عصر ما بوجود آمده است، باید به این نتیجه رسید كه حكومت ماركسیست ها از نوع رهبرى هاى ضلالت پیشه اى است كه در تاریخ همواره فاجعه آفریده و موجبات كندى سیر كاروان بشرى را به سرحد كمال ممكن فراهم آورده و مى آورد.
ثانیاً اگر قضاوت و داورى ماركس مطلق و درباره همه نوع حكومت ها باشد، حكومت آنان نیز از همین قماش خواهد بود. اگر مطلق نباشد، چگونه از مورد خاصى نتیجه عام و كلى مى توان گرفت؟!
ثالثاً در سنجش كلام ها به این نتیجه مى رسیم كه مردان خدا مانند امام على علیه السلام كه با دیدى واقعى تر به مسائل مى نگرند، ضمن طرح ضرورت حكومت، به بیان نوع صالح و فاسد آن مى پردازند كه به حقیقت و عینیت مسائل نزدیك تر است، لیكن كلام دیگران شعارگونه و از محتوا تهی است و با واقعیات حیات انسانى تا حد زیادى انطباق ندارد.
در تفكرات نوین و در قرون اخیر عده اى كه درباره نظامات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى، مطالعاتى انجام داده اند، شدیداً به یك بعد نگرى گرفتار آمدند و حكومت و دولت را از یك زاویه، مورد مداقه قرار داده اند، از این رو منحرف شدند و به سرنوشتنى همچون سرنوشت خوارج در عالم اسلام دچار گشتهاند
امامت و رهبرى حق
چنانكه خاطرنشان شد، امامت و زعامت و رهبرى در جامعه بشرى، امرى ضرورى است و بدون رهبرى و حاكمیت، نمى توان زندگى اجتماعى داشت. منتها اگر رهبرى و امامت حق و صالح در جامعه تحقق نیابد، خواه ناخواه، رشته امور و زمام حكومت را اشخاص ناصالح و نابكار به دست خواهند گرفت و رهبرى ناحق و پیشوایى جور و ستم را ایجاد خواهند كرد. امیرالمؤمنین على علیه السلام در ستایش رهبرى رسول اكرم صلی الله علیه و آله و زعامت شایسته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین فرمود: «فِی کَلَامٍ لَهُ وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّی ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِه؛ رسول گرامى اسلام با سیاست دینى و برنامه شریعت، به ولایت و حكومت و فرمانروایى پرداخت تا آیین اسلام را برقرار ساخت و نظام اسلامى را توانمند نمود». 6
امام على علیه السلام پیامبر را رهبرى توانمند و والى و حاكمى صاحب سیاست و برنامه، معرفى مى فرماید كه توانسته نظامى را بر پایه آن سیاست و برنامه به وجود بیاورد. در خطبهاى در مقام اندرز به یاران و اصحاب خویش و یادى نیكو از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله چنین فرمود:«فَهُوَ اِمامُ مَنِ اتّقى وَ بَصیرَةُ مَنِ اهتَدى؛ او - پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله - رهبر و پیشواى متقیان و پرواپیشگان و چشم بیناى هدایت شدگان و ره یافتگان است».7
http://img.tebyan.net/big/1389/10/6012120251542251561801151965340160208201248.jpg
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه اى دیگر به صلاحیت خویش در امر رهبرى پرداخته و چنین فرمود:«أَیُّهَا اَلنَّاسُ اَلْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ اَلْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ كَلاَمُكُمْ یُوهِی اَلصُّمَّ اَلصِّلاَبَ وَ فِعْلُكُمْ یُطْمِعُ فِیكُمُ اَلْأَعْدَاءَ تَقُولُونَ ...؛اى مردمى كه تن ها و بدن هایتان گرد هم است، ولیكن خواستار و تمایلاتتان، پراكنده! سخن شما سنگ سفت و سخت را مى تركاند، ولى عملتان دشمن را به طمع وامى دارد، در مجالس و نشست ها چنین و چنان مى گویید، اما هر وقت صحبت كارزار و نبرد به میان مى آید، به فكر راه فرار مى افتید. آن كس كه شما را به سوى خود خواند، كارش سامان نیابد و آن كه با شما سر و كار داشته باشد، هرگز نیاساید. عذرهاى ناموجه و دلیل هاى سست و واهى مى آورید و از من انتظار مهلت طولانى دارید؛ همچون بدهكارانى كه موعد وامشان سر رسد و بدون عذر موجه باز مهلت مى طلبند. هرگز آدمى كه خوار زبون است، از ظلم و ستم جلوگیرى نكند و حق جز با تلاش و كوشش درك نشود. شما از كدام خانه جز خانه خود دفاع خواهید كرد؟ و همراه كدامین پیشوا و امام جز من به نبرد و پیكار، برخواهید خاست؟ به خدا سوگند فریب خورده واقعى كسى است كه فریب شما را بخورد و هر كه با كمك شما به پیروزى و موفقیت برسد، به كم بهره ترین سهم دست یافته است و هر كه با شما به تیراندازى بپردازد، با تیر و كمان شكسته اى تیر انداخته است. به خدا سوگند! حال من با شما چنین است كه سخن هایتان را راست نمى بینم و به نصرت و كمك شما دل نبسته ام و با شما دشمنى را نمى توانم تهدید بكنم . شما را چه شده؟ درد شما چیست؟ درمان و طبابت شما چگونه است؟ دشمنانتان هم مردمانى همانند شمایند. چقدر سخن غیر عالمانه مى گویید و چرا این همه غفلت و بى پروایى و چرا این اندازه طمع به ناحق دارید؟».8
امام علی علیه السلام، با دلى دردمند و با كلماتى سوزان، تازیانه ملامت را بر جان هاى مردمانى مى نوازد كه از امامت و رهبرى او بهره لازم نمى برند. در عوض از اصحاب معاویه یاد مى كند، آنكه رهبرى فاسد و تبهكار است لیكن یارانش از او شنوایى كامل دارند و سرانجام خاطرنشان مى سازد كه بشریتى كه بایستى تحت یك رهبرى قرار گیرد و جامعه اى كه باید در اطاعت امام عادل باشد، چرا از فرمان او سرپیچى مى كند و مجال سلطه براى رهبران فاسد و ناحق را فراهم مى سازد؟
امام على علیه السلام پیامبر را رهبرى توانمند و والى و حاكمى صاحب سیاست و برنامه، معرفى مى فرماید كه توانسته نظامى را بر پایه آن سیاست و برنامه به وجود بیاورد. در خطبهاى در مقام اندرز به یاران و اصحاب خویش و یادى نیكو از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله چنین فرمود:«فَهُوَ اِمامُ مَنِ اتّقى وَ بَصیرَةُ مَنِ اهتَدى؛ او - پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله - رهبر و پیشواى متقیان و پرواپیشگان و چشم بیناى هدایت شدگان و ره یافتگان است.»
حضرت در خطابه دیگر در همین زمینه فرمود: « وَإنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إمَام طَعَنْتُمْ ...؛ خدا را سپاسگزارم و زبان به شكوه و گله نگشایم كه مرا گرفتار شما ساخته است، اى جماعت پراكنده اى كه هرگاه فرمان دهم، اطاعت نمى كنید و اگر بخوانمتان، پاسخ نمى دهید و هر زمان فرصت پیدا كنید و به خود واگذاشته شوید، در باطل فرو روید و اگر جنگ شود، مى ترسید و ضعف نشان مى دهید و هرگاه به درگیرى نیاز افتد، پس مى گرایید . دشمنانتان بى پدر باد! از نصرت و جهاد در راه حق چه انتظار دارید؟
آیا آیینى كه شما را گرد هم آورد و غیرتى كه شما را برانگیزاند، ندارید؟! آیا جاى شگفت نیست كه معاویه آن همه اراذل و اوباش خشن را بى آنكه عطا و مستمرى به ایشان بدهد، فرا مى خواند، همگى اجابت كرده و تبعیتش مى كنند، لیكن من شما را كه وارثان اسلامید و جانشینان اصحاب رسول الله هستید و به شما كمك مالى مى كنم و بخشى از بیت المال را به شما عطا مى كنم، باز از اطراف من مى پراكنید و به اختلاف مى پردازید؟ درباره امر خوشایندى سخن نمى گویم كه همه تان راضى باشید و راجع به امر ناخوشایند هم اتفاق نظر ندارید، در این لحظه دوست داشتنى ترین چیز براى من مرگ است. قرآن را براى شما درس دادم و حجت ها را بر شما تمام كردم و هر منكر و بدى را براى شما شناساندم و چیزهاى ناگوار و تلخ را در ذائقه شما شیرین و گوارا ساختم. اى كاش نابینا مى دید و شخص خواب آلود بیدار مى شد! چقدر جاهل و نادانند مردمى كه رهبرشان معاویه است و تربیت دهنده و ادب كننده شان فرزند آن زناكار معروف مى باشد».9