king 2011
01-26-2011, 12:31 AM
http://img.tebyan.net/big/1389/03/1700248209931442354822215412515699195112123.jpg
سلطه بر دیگران و برای ملت ها تصمیم گرفتن و از امکانات طبیعی یک حکومت بهره بردن آرزوی اکثر افراد بشر در طول تاریخ بوده و هست. اما کاملترین مرد تاریخ که قدرتی لایزالی دارد حکومت را نمی خواهد مگر برای اینکه حقی را بر پا دارد یا باطلی را از میان بردارد. و در غیر این صورت حکومت برایش از لنگه ای کفش پاره بی ارزشتر است.
« دخلت علی امیرالمومنین بذی قار و هو یخصف فعله فقال لی: ما قیمة هذا النعل؟
فقلت لا قیمة لها. فقال علیه السلام: والله لحسی احبّ الیّ من امرتکم الا ان اقیم حقّاً او ادفع باطلّا.»
« عبدالله بن عباس می گوید: وارد شدم در ذی قار 1 خدمت امیرالمومنین علیه السلام، در حالیکه کفشش را وصله می کرد. به من فرمود؛ ارزش این کفش چقدر است؟
گفتم: ارزشی ندارد، فرمود: سوگند به خدا، این کفش در نزد من محبوب تر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را از میان بردارم.
برتری کفش کهنه بر زمامداری بر کشورها
آری، این منطق امیرالمومنین علیه السلام است در برابر منطق نماهای حیات بشری. آیا در تاریخ سراغ دارید افرادی را که این گونه از روی ایمان راستین سخن بگویند؟
سلطه بر دیگران و برای ملت ها تصمیم گرفتن و از امکانات طبیعی یک حکومت بهره بردن آرزوی اکثر افراد بشر در طول تاریخ بوده و هست. ممکن است جمله ای که امیرالمومنین علیه السلام در ارزیابی زمامداری و حکومت بر مردم بیان فرموده است، برای اکثریت قریب به اتفاق مردم قابل تصور نباشد، چه رسد به آنکه آن را تصدیق کنند و بپذیرند.
با نگاهی به تاریخ به خوبی می توانیم ببینیم که برای رسیدن به قدرت و کشور گشایی عده ای قدرت طلب، چه خون ها ریخته شده و چه ارزش های انسانی زیر پا له شده است.
امیرالمومنین علیه السلام، این حقیقت را به خوبی دریافته است که بدیده زمامداران حتی در صورتی که زمامدار، خود را مالک زندگی و مرگ مردم تلقی نکند، باز هم نوعی احساس سلطه بر دیگران در شئون مختلف زندگی آنها در بردارد که زمامدار خود را با آن احساس، برتر از دیگران می پندارد. این احساس برتری به مرور زمان باعث می شود که دیگران را زیر دست ببیند و همه را پیرو و مطیع اوامر خود بخواهد.
از آنجایی که اراده و تصمیم گیری های زمامداران در بیشتر اوقات، پیرو درک و خواسته های شخصی خود آنهاست و حتی قوانین و اصول حکومتی نیز ممکن است در برابر خواست زمامداران انعطاف پذیر شود، لذا طبیعت زمامداران، همواره در معرض وارد کردن خسارت و اهانت بر حیات انسان واحد بود.
این گونه زمامداران، همان است که به مرور زمان به زورگویی و سلطه گرایی منجر می شود که روح و قلب امیرالمؤمنین علیه السلام از آن بیزار است، همان گونه که از همه نوع فساد و باطل دیگری نیز بیزار است.
بنابراین، هر نوع حکومت که در آن روح سلطه بر دیگران وجود داشته باشد در نظر حضرت پست و بی ارزش تلقی می شود تا جایی که حتی از لنگه کفش کهنه ای نیز بی مقدارتر می گردد.
مسلماً مقصود از آن زمامداری که قابل مقایسه با کفش کهنه و وصله خورده باشد، آن حکومتی است که بدون احساس تعهد و به عنوان یک برتری باشد، که برای هر کسی لذت بخش و خوشایند است.
امیرالمؤمنین در این ارزیابی و مقایسه، یک استشناء را بیان فرموده، اینکه: « الا ان اقیم حقّاً او ادفع باطلا » مگر اینکه حقی را بر پای دارم و باطلی را دفع نمایم. می دانیم که کلمه حق در کلام امیرالمومنین علیه السلام، فقط حقوق مربوط به تنظیم روابط زندگی دسته جمعی در جامعه نیست بلکه حقی که حضرت می فرماید و می تواند موجب ارزشمند کردن حکومت در نگاه آن حضرت شود، اعمّ از حقوق جان های آدمیان است که بدون احقاق آن انسانیت افراد خدشه دار می شود و انسان ها نخواهند توانست به آن رشد مطلوب انسانی خود در جامعه برسند.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «سوگند به خدا، من در میان انبوه جمعی بودم که به لشگریان کفر هجوم بردیم تا همه آنان مغلوب شدند و پشت برگرداندند. من ناتوان نشده ام و ترسی ندارم و این مسیری که امروز پیش گرفته ام همانند مسیری است که برای پیروزی اسلام پیش گرفته بودم. قطعاً «من باطل را می شکافم و حق را از پهلوی آن بیرون می آورم.»
حق گرایی و حق طلبی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
http://img.tebyan.net/big/1388/03/94233169848629246152861477721599235122.jpg
«اما و الله ان کنت لفی ساقتها حتی تولت بحذا فیرها. ما عجزت و لا جبنت و ان مسری هذا لمثلها فلا نقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه»
«سوگند به خدا، من در میان انبوه جمعی بودم که به لشگریان کفر هجوم بردیم تا همه آنان مغلوب شدند و پشت برگرداندند. من ناتوان نشده ام و ترسی ندارم و این مسیری که امروز پیش گرفته ام همانند مسیری است که برای پیروزی اسلام پیش گرفته بودم. قطعاً «من باطل را می شکافم و حق را از پهلوی آن بیرون می آورم.»
هیچ انسان مطلعی را سراغ نداریم که از زندگی پر فراز و نشیب و پر از تلاطم های تند و سخت علی بن ابیطالب علیه السلام، اطلاع داشته باشد و این انسان کامل را به عنوان دلیرترین انسان تاریخ قبول نداشته باشد.
این شجاعت و دلاوری ها عمدتاً بر این مبنا استوار بوده است که اولا :زندگی و مرگ برای این انسان کامل به خوبی تفسیر شده و واقعیت هر دو را به خوبی درک کرده بود.
ثانیاً : ایشان حیات خویش را وابسته به مشیّت الهی می دانست و به خوبی می دانست که لحظات حیات او از لطف خداست و همین آگاهی او را به تکاپو برای شکرگزاری وا می داشت.
ثالثاً : مالکیت ایشان بر نفس خویش، برای ترس و هراس جایی باقی نگذاشته بود زیرا قدرت خود را وابسته به قدرت مطلق خداوند می دانست و در نتیجه از هیچ قدرت خارجی واهمه ای نداشت.
در ادامه حضرت بیان می دارد که من باطل را می شکافم و حق را از پهلوی آن، بیرون می آورم، بنابراین، بیهوده در راه مخلوط کردن حق و باطل حیله و تدبیر نکنید. آشنایی امیرالمؤمنین با حق بیشتر از هر انسانی در روی زمین است و کیست که بتواند با مکر پروازی و فریب در حکومت و حق پوشی، بر آن حضرت شبهه ای ایجاد کند؟ عظمت حق در آن است که باطل هرگز نمی تواند به صورت کامل آن را بپوشاند و رنگش را مات کند. 2
نتیجه :
در همه زمان ها، حق و باطل در کنار هم وجود دارند و همیشه نیز عده ای سعی در پوشاندن حق بوسیله باطل دارند. آنچه مهم است این است که اولاً : حق را بشناسیم تا در لحظه های حساس زندگی بتوانیم آن را از باطل تشخیص دهیم و ثانیاً : تا زمانی که حق را به صورت کامل نشناخته و قادر به تشخیص صحیح آن نشده ایم، دست در دست ولایت داشته باشیم تا به بیراهه کشانده نشویم. چرا که ولی خدا با گذشتن از نفس خود و غلبه بر هوا و هوس های دنیوی، حق شناس است و دنباله روی از او انسان را به سر منزل مقصود خواهد رساند .
سلطه بر دیگران و برای ملت ها تصمیم گرفتن و از امکانات طبیعی یک حکومت بهره بردن آرزوی اکثر افراد بشر در طول تاریخ بوده و هست. اما کاملترین مرد تاریخ که قدرتی لایزالی دارد حکومت را نمی خواهد مگر برای اینکه حقی را بر پا دارد یا باطلی را از میان بردارد. و در غیر این صورت حکومت برایش از لنگه ای کفش پاره بی ارزشتر است.
« دخلت علی امیرالمومنین بذی قار و هو یخصف فعله فقال لی: ما قیمة هذا النعل؟
فقلت لا قیمة لها. فقال علیه السلام: والله لحسی احبّ الیّ من امرتکم الا ان اقیم حقّاً او ادفع باطلّا.»
« عبدالله بن عباس می گوید: وارد شدم در ذی قار 1 خدمت امیرالمومنین علیه السلام، در حالیکه کفشش را وصله می کرد. به من فرمود؛ ارزش این کفش چقدر است؟
گفتم: ارزشی ندارد، فرمود: سوگند به خدا، این کفش در نزد من محبوب تر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را از میان بردارم.
برتری کفش کهنه بر زمامداری بر کشورها
آری، این منطق امیرالمومنین علیه السلام است در برابر منطق نماهای حیات بشری. آیا در تاریخ سراغ دارید افرادی را که این گونه از روی ایمان راستین سخن بگویند؟
سلطه بر دیگران و برای ملت ها تصمیم گرفتن و از امکانات طبیعی یک حکومت بهره بردن آرزوی اکثر افراد بشر در طول تاریخ بوده و هست. ممکن است جمله ای که امیرالمومنین علیه السلام در ارزیابی زمامداری و حکومت بر مردم بیان فرموده است، برای اکثریت قریب به اتفاق مردم قابل تصور نباشد، چه رسد به آنکه آن را تصدیق کنند و بپذیرند.
با نگاهی به تاریخ به خوبی می توانیم ببینیم که برای رسیدن به قدرت و کشور گشایی عده ای قدرت طلب، چه خون ها ریخته شده و چه ارزش های انسانی زیر پا له شده است.
امیرالمومنین علیه السلام، این حقیقت را به خوبی دریافته است که بدیده زمامداران حتی در صورتی که زمامدار، خود را مالک زندگی و مرگ مردم تلقی نکند، باز هم نوعی احساس سلطه بر دیگران در شئون مختلف زندگی آنها در بردارد که زمامدار خود را با آن احساس، برتر از دیگران می پندارد. این احساس برتری به مرور زمان باعث می شود که دیگران را زیر دست ببیند و همه را پیرو و مطیع اوامر خود بخواهد.
از آنجایی که اراده و تصمیم گیری های زمامداران در بیشتر اوقات، پیرو درک و خواسته های شخصی خود آنهاست و حتی قوانین و اصول حکومتی نیز ممکن است در برابر خواست زمامداران انعطاف پذیر شود، لذا طبیعت زمامداران، همواره در معرض وارد کردن خسارت و اهانت بر حیات انسان واحد بود.
این گونه زمامداران، همان است که به مرور زمان به زورگویی و سلطه گرایی منجر می شود که روح و قلب امیرالمؤمنین علیه السلام از آن بیزار است، همان گونه که از همه نوع فساد و باطل دیگری نیز بیزار است.
بنابراین، هر نوع حکومت که در آن روح سلطه بر دیگران وجود داشته باشد در نظر حضرت پست و بی ارزش تلقی می شود تا جایی که حتی از لنگه کفش کهنه ای نیز بی مقدارتر می گردد.
مسلماً مقصود از آن زمامداری که قابل مقایسه با کفش کهنه و وصله خورده باشد، آن حکومتی است که بدون احساس تعهد و به عنوان یک برتری باشد، که برای هر کسی لذت بخش و خوشایند است.
امیرالمؤمنین در این ارزیابی و مقایسه، یک استشناء را بیان فرموده، اینکه: « الا ان اقیم حقّاً او ادفع باطلا » مگر اینکه حقی را بر پای دارم و باطلی را دفع نمایم. می دانیم که کلمه حق در کلام امیرالمومنین علیه السلام، فقط حقوق مربوط به تنظیم روابط زندگی دسته جمعی در جامعه نیست بلکه حقی که حضرت می فرماید و می تواند موجب ارزشمند کردن حکومت در نگاه آن حضرت شود، اعمّ از حقوق جان های آدمیان است که بدون احقاق آن انسانیت افراد خدشه دار می شود و انسان ها نخواهند توانست به آن رشد مطلوب انسانی خود در جامعه برسند.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «سوگند به خدا، من در میان انبوه جمعی بودم که به لشگریان کفر هجوم بردیم تا همه آنان مغلوب شدند و پشت برگرداندند. من ناتوان نشده ام و ترسی ندارم و این مسیری که امروز پیش گرفته ام همانند مسیری است که برای پیروزی اسلام پیش گرفته بودم. قطعاً «من باطل را می شکافم و حق را از پهلوی آن بیرون می آورم.»
حق گرایی و حق طلبی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
http://img.tebyan.net/big/1388/03/94233169848629246152861477721599235122.jpg
«اما و الله ان کنت لفی ساقتها حتی تولت بحذا فیرها. ما عجزت و لا جبنت و ان مسری هذا لمثلها فلا نقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه»
«سوگند به خدا، من در میان انبوه جمعی بودم که به لشگریان کفر هجوم بردیم تا همه آنان مغلوب شدند و پشت برگرداندند. من ناتوان نشده ام و ترسی ندارم و این مسیری که امروز پیش گرفته ام همانند مسیری است که برای پیروزی اسلام پیش گرفته بودم. قطعاً «من باطل را می شکافم و حق را از پهلوی آن بیرون می آورم.»
هیچ انسان مطلعی را سراغ نداریم که از زندگی پر فراز و نشیب و پر از تلاطم های تند و سخت علی بن ابیطالب علیه السلام، اطلاع داشته باشد و این انسان کامل را به عنوان دلیرترین انسان تاریخ قبول نداشته باشد.
این شجاعت و دلاوری ها عمدتاً بر این مبنا استوار بوده است که اولا :زندگی و مرگ برای این انسان کامل به خوبی تفسیر شده و واقعیت هر دو را به خوبی درک کرده بود.
ثانیاً : ایشان حیات خویش را وابسته به مشیّت الهی می دانست و به خوبی می دانست که لحظات حیات او از لطف خداست و همین آگاهی او را به تکاپو برای شکرگزاری وا می داشت.
ثالثاً : مالکیت ایشان بر نفس خویش، برای ترس و هراس جایی باقی نگذاشته بود زیرا قدرت خود را وابسته به قدرت مطلق خداوند می دانست و در نتیجه از هیچ قدرت خارجی واهمه ای نداشت.
در ادامه حضرت بیان می دارد که من باطل را می شکافم و حق را از پهلوی آن، بیرون می آورم، بنابراین، بیهوده در راه مخلوط کردن حق و باطل حیله و تدبیر نکنید. آشنایی امیرالمؤمنین با حق بیشتر از هر انسانی در روی زمین است و کیست که بتواند با مکر پروازی و فریب در حکومت و حق پوشی، بر آن حضرت شبهه ای ایجاد کند؟ عظمت حق در آن است که باطل هرگز نمی تواند به صورت کامل آن را بپوشاند و رنگش را مات کند. 2
نتیجه :
در همه زمان ها، حق و باطل در کنار هم وجود دارند و همیشه نیز عده ای سعی در پوشاندن حق بوسیله باطل دارند. آنچه مهم است این است که اولاً : حق را بشناسیم تا در لحظه های حساس زندگی بتوانیم آن را از باطل تشخیص دهیم و ثانیاً : تا زمانی که حق را به صورت کامل نشناخته و قادر به تشخیص صحیح آن نشده ایم، دست در دست ولایت داشته باشیم تا به بیراهه کشانده نشویم. چرا که ولی خدا با گذشتن از نفس خود و غلبه بر هوا و هوس های دنیوی، حق شناس است و دنباله روی از او انسان را به سر منزل مقصود خواهد رساند .