mozhgan
01-25-2011, 04:29 AM
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=5992&stc=1&d=1295915295
دخترانی که با مریم مقدس در ارتباط بودند!!
واقعه از آنجا آغاز مىشود كه سه كودك روستائى، در اطراف دهكده چشم بر حقیقتى مىگشایند كه بعد از آن ریشه عقیده مردم آن منطقه مىشود.
جیكا 7 ساله فرانسیكو 9 ساله و لوسیا 10 ساله. شاهد اصلى این واقعه، لوسیا است، و واقعه از زبان این سه كودك اینچنین نقل شده است.
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=5993&stc=1&d=1295915295
در سال 1916 میلادى، یك سال قبل از دیدار با بانوى درخشنده، فرشتهاى بر ما ظاهر شد، و 3 بار این گفته را تكرار كرد:
من فرشته صلح هستم، خدایا من ایمان دارم، و باور دارم و عشق مىورزم بتو، و من طلب استغفار مىكنم از آنان كه باور ندارند، و عشق نمىورزند، و ایمان ندارند.
فرشته 2 بار دیگر در تابستان و پائیز بر آنها ظاهر شد، و هر بار یك چیز را از آنان خواهش كرد: قربانى بدهند و استغفار كنند براى گناهكاران، و دعا كنند براى متحول شدن آنها، این 3 برخورد بود كه بچهها را براى دیدن بانوى صاحب تسبیح آماده كرد.
در سال 1917 میلادى بچهها 2 بار نور درخشندهاى را دیدند، و سپس بر بالاى درخت بلوط نور عظیمى ظاهر شد، بانوئى درخشندهتر از خورشید، بنام مریم مقدس . او فرمود : نمىخواهم شما را بترسانم، بچهها گفتند شما كیستید؟ فرمود من مریم باکره هستم گفتند شما از كجا آمدهاید؟ فرمود من از بهشت آمدهام گفتند از ما چه مىخواهید؟ فرمود من آمدهام از شما بخواهم باز اینجا بیائید، بعد به شما خواهم گفت كه از شما چه مىخواهم. بانوى صاحب تسبیح بعد از آن هر ماه ظاهر شد، از ماه مى تا4 اكتبر، در آخرین و ششمین دیدار او، معجزه بزرگى را در مقابل دیدگان 70000 نفر جمعیتى كه گرد آمده بودند، نمایان ساخت. در برابر دیدگان منتظر جمعیت، باران بطور ناگهانى ایستاد، و ناگهان خورشید به لرزش درآمد، و ایستاد، و دوباره چرخید و ایستاد، بطورى كه مردم احساس كردند هر لحظه مىرود كه خورشید بر آنان فرود آید، پس از این واقعه خورشید به جاى اول خود بازگشت، و به همان درخشش معمول و زیباى خود ادامه داد. اولین عكس از این واقعه، در روزنامه لیبون در 5 اكتبر همان سال منتشر شد،
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=5994&stc=1&d=1295915295
خبر همین واقعه هم بود كه چشم جستجو گر خیل مشتاقان را متوجه مدعاى سه بچه روستائى كرد، و هم اكنون دیگر هر آنچه كه مىگفتند، مورد قبول افرادى بود كه به چشم خویش نخستین كرامت حضرت مریم را دیده بودند.
لوسیا وارد زندگى مذهبى شد و راهبه شد ، و زنده ماند زیرا كه عهد كرده بود با بانو كه در ترویج عبودیت و مسیحیت تلاش كند، و زنده بماند، فرانسیسكو و جسیكا، در 3 و 4 سال بعد، در اثر بیمارى ریوى از بین رفتند.
لوسیا، هم صدا را شنید و هم سخن گفت و هم بانو را دید، جسیكا هم بانو را دید و هم صدایش را شنید، و فرانسیسكو فقط بانو را دید.
حقانیت بچهها را ابتدا پدر و مادر آنها باور مىكردند، چرا كه مىگفتند: آنها در زندگى هرگز دروغ نگفتهاند. در هر حال، نه تنها مرگ دو كودك كوچك از حق اعتقاد آنان نكاست، بلكه چون بانوى درخشنده به 2 كودك قول داده بود كه آندو را به بهشت ببرد، اعتقاد آنها را نسبت به عمق مسئله افزود، این كودكان در چشم مردم كودكانى مقدس و مذهبى شدهاند.
در سال 1919 عبادتگاهى در دهكده فاطمیا ساخته شد، و 3 سال بعد توسط افراد متعصب منفجر شد، ولى بعد از مدتى دوباره برپاگشت.
در سال 1928 اولین سنگ ساختمان اصلى بنا نهاده شد، در سال 1930 استعف لیبریا اجازه برگذارى آئین پاك فاطیما را صادر كرد، اجازه كلیسا در سال 1932 براى برگزارى مراسم عبادت بانوى ما مریم مقدس بود، كه سرانجام در سال 1353 به این زیارتگاه پشتوانهاى رسمى داد، اگرچه این همه فقط در جهان سیاست مىگذشت، ولى قلوب مردم از همان روز وقوع واقعه خورشید، دهكده فاطیما محلى براى زیارت قلوب مردم شد.
هر ساله در 13 ماه مى، دوستداران فاطیما از تمامى نقاط پرتغال، و كشورهاى اطراف براى زیارت و نیز دعا و توبه، و طلب شفا و تزكیه روح به این منطقه مىآیند، رخسار معنوى این سفر، رخسارى بس شگفت آور است، شهر بانوى صاحب تسبیح، آنجا كه آنچنان اثرى عمیق در قلوب زائران قرار داده، كه هر ساله آنها را به آنجا مىكشاند، آنجا مردم از حضرت مریم شفا مىگیرند، از او طلب شفاعت مىكنند، و خود را مدیون دعاى مستجاب بزرگ بانوى درخشنده مىدانند.
هیچكس نمىتواند كرامت جارى در بستر این واقعه تاریخى را كتمان سازد، كه موج روز افزون جمعیت مشتاق زیارت شهر فاطیما موجى نیست كه بتوان در برابر عظمت پرشگفتى آن، با كتمان و پرده پوشى بر خاست ، شهر فاطیما در پشت این اعتقاد هاست كه چهرهاى از توسل و اكرام بین پیدا كرده است، هر كسى با آئین مرسوم خاص خود از فاطیما تجلیل مىكند، نذر شمعها، با پاى پیاده به زیارت آمدنها، به پا داشتن مراسم دعا، برگزار كردن مراسم عشای ربانی همه و همه جلوهاى از توسل قلبى مردم به حضرت مریم است، در این بین گفتن تسبیح مسیحی از همه بیشتر رواج دارد، كه در آخرین دیدار مریم مقدس از مردم خواسته است كه هر روز به این تسبیحات ادامه دهند. این تسبیحات به زبانهاى مختلف است، و از مهمترین ادعیه در مراسم پاك بانوى شهر فاطیما است. زوار مىآیند تا مجسمه سفید را به یاد حضرت مریم ببینند، همه برگرد مجسمه براى درخواست و تشكر بسیج مىشوند، برخى التماس دعا دارند، و برخى طلب شفاعت و بازگشت ایمان به قلبهاى آنان. آنان در انتظار طلوع خورشید عدالت از فاطیما طلب عوض شدن زندگیشان را مىنمایند، معمولا اتفاق نمىافتد كسى دست خالى از شهر فاطیما برگردد.
در سمت چپ عبادتگاه، بیماران براى طلب شفا یا طلب قدرت تحمل بیمارى، شب را به انتظار صبح، در حال شب زنده داری به سر مىبرند، هیچ زبانى یاراى بیان آن جاذبه عمیق را ندارد كه میان این مردم و توسل به این بانو ره گشوده است این همه صبر و شكیب در محیا شدن براى بزرگداشت خاطره دیدار این مریم مقدس .
آنان براى مریم مقدس نذر مىكنند، و كلیومترها راه را با پاى پیاده و زانوانى زخمى مىپیمایند، تا به او برسند و بار سنگین دردهاى خویش را در جهان تشنه معرفت، به حقیقتى بسپارند كه در نظر آنان سمبل نجات و پاكى و رستگارى است، كه اگر این نیست چیست این موج جمعیت و تبلور احساس
این مردم هر آنچه از مذهب مىشناسند، در حد وسع و فهم و توان خود، به پاى حضرت مریم مىریزند، آنان به تصورات خود از قداست مریم در آئینى پاك و روحانى جسمیت مىبخشد.
موج حضور مردم هر ساله در این مراسم افزایش مىیابد، و آنان كه مىبینند و آنان كه نمىفهمند و حقیقت حضور حضرت مریم را در این شهر مقدس حس مىكنند، آنان را كه ندیدهاند، و آنها را كه نمىفهمند، و آنان را كه تشنه حقیقت حضورهاى نورانى در جامعهاى بى ولایتند، به سمت ولایت مریمی خواندند.
محل یكى از این دیدارها در كنار چاه خانه پدر لوسیا است كه در آنجا آنها با حضرت مریم آشنا شدند.
اشاره است، به دیدارهائى كه در سال 1917 سه نوجوان دهكده، داشتهاند و در اول داستان، مورد اشاره قرار گرفت
در 13 مى1967 پاپ ژان پل ششم در پنجاهمین سالگرد آئین فاطیما شركت كرد.
در 13مى1982 پاپ ژان پل دوم براى تشكر از حفظ جان خود به زیارت شهر فاطیما آمد
زوار در آخرین مرحله آئین فاطیما، در هنگام خداحافظى، این جملات را زمزمه مىكنند :
(بانوى ما، مریم مقدس بانوى صاحب تسبیح، بانوى درخشنده، من اكنون مجبورم از تو جدا شوم، اما از خدا مىخواهم این آخرین دیدار من با تو نباشد، و همیشه این التماس و شوق در وجود من زنده باشد، مریم خداحافظ اى بانوى پاك ما).
دخترانی که با مریم مقدس در ارتباط بودند!!
واقعه از آنجا آغاز مىشود كه سه كودك روستائى، در اطراف دهكده چشم بر حقیقتى مىگشایند كه بعد از آن ریشه عقیده مردم آن منطقه مىشود.
جیكا 7 ساله فرانسیكو 9 ساله و لوسیا 10 ساله. شاهد اصلى این واقعه، لوسیا است، و واقعه از زبان این سه كودك اینچنین نقل شده است.
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=5993&stc=1&d=1295915295
در سال 1916 میلادى، یك سال قبل از دیدار با بانوى درخشنده، فرشتهاى بر ما ظاهر شد، و 3 بار این گفته را تكرار كرد:
من فرشته صلح هستم، خدایا من ایمان دارم، و باور دارم و عشق مىورزم بتو، و من طلب استغفار مىكنم از آنان كه باور ندارند، و عشق نمىورزند، و ایمان ندارند.
فرشته 2 بار دیگر در تابستان و پائیز بر آنها ظاهر شد، و هر بار یك چیز را از آنان خواهش كرد: قربانى بدهند و استغفار كنند براى گناهكاران، و دعا كنند براى متحول شدن آنها، این 3 برخورد بود كه بچهها را براى دیدن بانوى صاحب تسبیح آماده كرد.
در سال 1917 میلادى بچهها 2 بار نور درخشندهاى را دیدند، و سپس بر بالاى درخت بلوط نور عظیمى ظاهر شد، بانوئى درخشندهتر از خورشید، بنام مریم مقدس . او فرمود : نمىخواهم شما را بترسانم، بچهها گفتند شما كیستید؟ فرمود من مریم باکره هستم گفتند شما از كجا آمدهاید؟ فرمود من از بهشت آمدهام گفتند از ما چه مىخواهید؟ فرمود من آمدهام از شما بخواهم باز اینجا بیائید، بعد به شما خواهم گفت كه از شما چه مىخواهم. بانوى صاحب تسبیح بعد از آن هر ماه ظاهر شد، از ماه مى تا4 اكتبر، در آخرین و ششمین دیدار او، معجزه بزرگى را در مقابل دیدگان 70000 نفر جمعیتى كه گرد آمده بودند، نمایان ساخت. در برابر دیدگان منتظر جمعیت، باران بطور ناگهانى ایستاد، و ناگهان خورشید به لرزش درآمد، و ایستاد، و دوباره چرخید و ایستاد، بطورى كه مردم احساس كردند هر لحظه مىرود كه خورشید بر آنان فرود آید، پس از این واقعه خورشید به جاى اول خود بازگشت، و به همان درخشش معمول و زیباى خود ادامه داد. اولین عكس از این واقعه، در روزنامه لیبون در 5 اكتبر همان سال منتشر شد،
http://forum2.azardl.com/attachment.php?attachmentid=5994&stc=1&d=1295915295
خبر همین واقعه هم بود كه چشم جستجو گر خیل مشتاقان را متوجه مدعاى سه بچه روستائى كرد، و هم اكنون دیگر هر آنچه كه مىگفتند، مورد قبول افرادى بود كه به چشم خویش نخستین كرامت حضرت مریم را دیده بودند.
لوسیا وارد زندگى مذهبى شد و راهبه شد ، و زنده ماند زیرا كه عهد كرده بود با بانو كه در ترویج عبودیت و مسیحیت تلاش كند، و زنده بماند، فرانسیسكو و جسیكا، در 3 و 4 سال بعد، در اثر بیمارى ریوى از بین رفتند.
لوسیا، هم صدا را شنید و هم سخن گفت و هم بانو را دید، جسیكا هم بانو را دید و هم صدایش را شنید، و فرانسیسكو فقط بانو را دید.
حقانیت بچهها را ابتدا پدر و مادر آنها باور مىكردند، چرا كه مىگفتند: آنها در زندگى هرگز دروغ نگفتهاند. در هر حال، نه تنها مرگ دو كودك كوچك از حق اعتقاد آنان نكاست، بلكه چون بانوى درخشنده به 2 كودك قول داده بود كه آندو را به بهشت ببرد، اعتقاد آنها را نسبت به عمق مسئله افزود، این كودكان در چشم مردم كودكانى مقدس و مذهبى شدهاند.
در سال 1919 عبادتگاهى در دهكده فاطمیا ساخته شد، و 3 سال بعد توسط افراد متعصب منفجر شد، ولى بعد از مدتى دوباره برپاگشت.
در سال 1928 اولین سنگ ساختمان اصلى بنا نهاده شد، در سال 1930 استعف لیبریا اجازه برگذارى آئین پاك فاطیما را صادر كرد، اجازه كلیسا در سال 1932 براى برگزارى مراسم عبادت بانوى ما مریم مقدس بود، كه سرانجام در سال 1353 به این زیارتگاه پشتوانهاى رسمى داد، اگرچه این همه فقط در جهان سیاست مىگذشت، ولى قلوب مردم از همان روز وقوع واقعه خورشید، دهكده فاطیما محلى براى زیارت قلوب مردم شد.
هر ساله در 13 ماه مى، دوستداران فاطیما از تمامى نقاط پرتغال، و كشورهاى اطراف براى زیارت و نیز دعا و توبه، و طلب شفا و تزكیه روح به این منطقه مىآیند، رخسار معنوى این سفر، رخسارى بس شگفت آور است، شهر بانوى صاحب تسبیح، آنجا كه آنچنان اثرى عمیق در قلوب زائران قرار داده، كه هر ساله آنها را به آنجا مىكشاند، آنجا مردم از حضرت مریم شفا مىگیرند، از او طلب شفاعت مىكنند، و خود را مدیون دعاى مستجاب بزرگ بانوى درخشنده مىدانند.
هیچكس نمىتواند كرامت جارى در بستر این واقعه تاریخى را كتمان سازد، كه موج روز افزون جمعیت مشتاق زیارت شهر فاطیما موجى نیست كه بتوان در برابر عظمت پرشگفتى آن، با كتمان و پرده پوشى بر خاست ، شهر فاطیما در پشت این اعتقاد هاست كه چهرهاى از توسل و اكرام بین پیدا كرده است، هر كسى با آئین مرسوم خاص خود از فاطیما تجلیل مىكند، نذر شمعها، با پاى پیاده به زیارت آمدنها، به پا داشتن مراسم دعا، برگزار كردن مراسم عشای ربانی همه و همه جلوهاى از توسل قلبى مردم به حضرت مریم است، در این بین گفتن تسبیح مسیحی از همه بیشتر رواج دارد، كه در آخرین دیدار مریم مقدس از مردم خواسته است كه هر روز به این تسبیحات ادامه دهند. این تسبیحات به زبانهاى مختلف است، و از مهمترین ادعیه در مراسم پاك بانوى شهر فاطیما است. زوار مىآیند تا مجسمه سفید را به یاد حضرت مریم ببینند، همه برگرد مجسمه براى درخواست و تشكر بسیج مىشوند، برخى التماس دعا دارند، و برخى طلب شفاعت و بازگشت ایمان به قلبهاى آنان. آنان در انتظار طلوع خورشید عدالت از فاطیما طلب عوض شدن زندگیشان را مىنمایند، معمولا اتفاق نمىافتد كسى دست خالى از شهر فاطیما برگردد.
در سمت چپ عبادتگاه، بیماران براى طلب شفا یا طلب قدرت تحمل بیمارى، شب را به انتظار صبح، در حال شب زنده داری به سر مىبرند، هیچ زبانى یاراى بیان آن جاذبه عمیق را ندارد كه میان این مردم و توسل به این بانو ره گشوده است این همه صبر و شكیب در محیا شدن براى بزرگداشت خاطره دیدار این مریم مقدس .
آنان براى مریم مقدس نذر مىكنند، و كلیومترها راه را با پاى پیاده و زانوانى زخمى مىپیمایند، تا به او برسند و بار سنگین دردهاى خویش را در جهان تشنه معرفت، به حقیقتى بسپارند كه در نظر آنان سمبل نجات و پاكى و رستگارى است، كه اگر این نیست چیست این موج جمعیت و تبلور احساس
این مردم هر آنچه از مذهب مىشناسند، در حد وسع و فهم و توان خود، به پاى حضرت مریم مىریزند، آنان به تصورات خود از قداست مریم در آئینى پاك و روحانى جسمیت مىبخشد.
موج حضور مردم هر ساله در این مراسم افزایش مىیابد، و آنان كه مىبینند و آنان كه نمىفهمند و حقیقت حضور حضرت مریم را در این شهر مقدس حس مىكنند، آنان را كه ندیدهاند، و آنها را كه نمىفهمند، و آنان را كه تشنه حقیقت حضورهاى نورانى در جامعهاى بى ولایتند، به سمت ولایت مریمی خواندند.
محل یكى از این دیدارها در كنار چاه خانه پدر لوسیا است كه در آنجا آنها با حضرت مریم آشنا شدند.
اشاره است، به دیدارهائى كه در سال 1917 سه نوجوان دهكده، داشتهاند و در اول داستان، مورد اشاره قرار گرفت
در 13 مى1967 پاپ ژان پل ششم در پنجاهمین سالگرد آئین فاطیما شركت كرد.
در 13مى1982 پاپ ژان پل دوم براى تشكر از حفظ جان خود به زیارت شهر فاطیما آمد
زوار در آخرین مرحله آئین فاطیما، در هنگام خداحافظى، این جملات را زمزمه مىكنند :
(بانوى ما، مریم مقدس بانوى صاحب تسبیح، بانوى درخشنده، من اكنون مجبورم از تو جدا شوم، اما از خدا مىخواهم این آخرین دیدار من با تو نباشد، و همیشه این التماس و شوق در وجود من زنده باشد، مریم خداحافظ اى بانوى پاك ما).