PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نبردهای مشهور جهان



sorna
01-10-2011, 01:00 AM
نبرد جزایر فالکلند


http://www.warshipsifr.com/media/falklands_map.gif

<b>


جزاير فالكلند در اقيانوس اطلس جنوبى كه در قرن ۱۸ به تصرف انگليس درآمد در ۱۹۸۲ مبدل به صحنه يكى از پيكارهاى بزرگ تكنولوژيكى نيمه دوم قرن بيستم شد. اين جنگ اگرچه از بعد زمينى و نفرات درگير، نبردى كوچك محسوب مى شد اما از نقطه نظر دريايى جنگى كم سابقه بود و لااقل پس از جنگ دوم جهانى، جهان شاهد چنين نبردى در دريا نبوده است. دليل شروع جنگ نيز به بحث بى اهميت ماهيگيرى انگليسى هاى مقيم اين جزيره كه كمتر از ۱۰ هزار نفر بودند بازمى گشت. البته اين مسأله بهانه اى بود تا جنگ آغاز شود چرا كه اعتراض اصلى به ادعاى مالكيت آرژانتين كه كمتر از ۱۰۰۰ كيلومتر با جزاير فالكلند (مالويناس) فاصله داشت بازمى گشت، حال آنكه اين جزيره در ۱۱ هزار كيلومترى انگليس واقع بود.
آغاز جنگ
در آوريل ۱۹۸۲ ژنرال هاى آرژانتينى براى دستيابى به شهرت داخلى و خلاصى از گرفتارى هاى اقتصادى و سياسى كشور بحث لزوم آزادسازى مالويناس را مطرح كردند و بلافاصله با اعزام ۱۱ هزار سرباز تكاور (نيروهاى هوادريا) جزيره را اشغال كردند. گمان آنها اين بود كه انگليس به دليل آنكه ديگر قدرت گذشته را ندارد (در دهه ۷۰ انگليس بخش بزرگى از نبرد ناوها و ناوهاى هواپيمابر بزرگ خود را كنار گذاشت چرا كه از عهده مخارج نگهدارى آنها برنمى آمد) بنابراين به مذاكرات سياسى و اعتراضات ديپلماتيك بسنده مى كند.
اما پاسخ انگليس كوبنده بود. آنها ابتدا توسط يك زيردريايى اتمى با ۲ اژدر، يك رزمناو آرژانتينى را در ۲۵۰ مايلى جنوب فالكلند غرق كردند و سپس به اعزام ۲ ناو عظيم هواپيمابر و ۳۰ ناوچه (فريگيت) و رزمناو و ۲۵ ناو نفربر و لجستيكى اقدام كردند در حالى كه زيردريايى هاى اتمى و غير اتمى نيز همراه آنها بود.
در ۲۵ آوريل ۱۹۸۲ هلى كوپترهاى انگليسى زيردريايى آرژانتينى سانتافه را صدمه زده و آن را به تسليم شدن واداشتند. در روز ۲۶ آوريل نيروهاى آرژانتينى مستقر در جزيره جورجيا واقع در شرق فالكلند در اثر آتش شديد ناوهاى انگليس تسليم شدند و در ۲ ماه مه زيردريايى انگليسى كانگورو رزمناو بزرگ آرژانتينى بلگرانو را غرق كرد.
حمله متقابل آرژانتينى ها به ناوگان اصلى انگليس و ناوهاى هواپيمابر آنها بى نتيجه بود و در نتيجه شكست اين حمله ناوهاى آرژانتينى به سمت سواحل آرژانتين عقب نشينى كردند.
انگليسى ها در روزهاى سوم و چهارم ماه مه نيز دو كشتى ديگر آرژانتينى را هدف قرار مى دهند.
ورود نيروى هوايى آرژانتين
ضربات پى در پى انگليس به نيروى دريايى آژانتين سبب از گردونه خارج شدن اين نيرو شد، حال آنكه خلبانان آژانتينى از ۴ مه با ورود به جنگ صحنه نبرد را تغيير دادند.
ابتدا يك **** اتاندارد آرژانتينى با پرتاب موشك معروف اگزوست ناو بزرگ شفيلد انگليس را غرق مى كند كه در اين حادثه ۲۰ انگليسى كشته مى شوند. در ۱۰ مه ناو گلاسكوى انگليس مورد اصابت بمب هاى هواپيماى آرژانتينى قرار مى گيرد اما غرق نمى شود. ضربات آژانتينى ها اگرچه سبب كند شدن عمليات دريايى انگليس مى شود اما آن را متوقف نمى كند و ناوهاى نفربر و لجستيكى انگليس خود را به سواحل فالكلند مى رسانند تا اقدام به پياده كردن نيرو كنند.
غرق شدن ۵ ناو انگليسى
از اين زمان به بعد جنگ سرعت بالايى به خود مى گيرد. هواپيماهاى ميراژ، **** اتاندارد و اى-۴ آرژانتينى با قبول خطر خود را به ارتفاع پايين رسانده و ناوشكن هاى در حال عمليات پياده كردن نيرو را در هم مى كوبند. ناوهاى گلا مورگان، سرگالاهاد، پليموت و سر تريسترام مورد اصابت قرار مى گيرند اما اين ضربات تأثيرى روى عمليات عظيم انگليسى ها ندارد. قصد ارتش انگليس پياده كردن ۲ تيپ نيرو بود كه در ۲۱ ماه مه عملى شد و هواپيماهاى عمود پرواز سى هارير نيز ۲ ناو آرژانتينى كه قصد كمك رسانى به نيروهاى آرژانتين را داشتند نابود كردند. اما خلبانان آرژانتينى به بهاى تلفات زياد حملات خود را ادامه داده و موفق مى شوند با موشك و بمب ناوهاى آروگانت، سر پليانت را صدمه زده و ناو آردنت را غرق كنند.
در ۲۳ ماه مه آنها ناوچه آنتلوپ انگليس را نيز با موشك هدايت شونده از ناحيه «پاشنه» مورد اصابت قرار مى دهند. اما در همان روز هلى كوپترهاى لينكس انگليس نيز ناو عظيم لجستيكى ۱۳ هزار تنى آرژانتين را با موشك هاى هوا به دريا منهدم مى كنند.
اگرچه آرژانتين در نبرد فالكلند مطمئن بود نبرد را در دريا باخته اما جنگ در هوا و زمين را با شدت ادامه داد و غرق شدن ناوشكن كاونترى در ۲۵ ماه مه رقم تلفات انگليسى ها را به غرق يا صدمه جدى براى ۱۱ ناو مى رساند.
ضربه بزرگ به انگليس
بدترين ضربه براى نيروى دريايى انگليس برخلاف آنچه همگان گمان مى كنند غرق ناو شفيلد نبود بلكه غرق ناو لجستيكى «آتلانتيك كانوير» در ۲۶ مى بود. موشك هاى اگزوست در اين عمليات موفق كه توسط هواپيماهاى ساخت فرانسه پرتاب شدند، اين ناو عظيم را غرق مى كنند. غرق اين ناو سبب به زير آب رفتن ۸ هلى كوپتر «وسكس» و ۳ فروند شنوك و وقفه جدى در عمليات توسط انگليسى ها مى شود.
آرژانتينى ها روز بعد ناوشكن برودورو را نيز مورد اصابت قرار مى دهند. اگرچه ناو غرق نمى شود اما جسورانه ترين حركت آرژانتينى ها حمله به «گروه ناو» بزرگ انگليسى در اقيانوس اطلس بود. در اين عمليات بى حاصل كه در ۳۰ ماه مه توسط هواپيماهاى اسكاى هاوك و **** اتاندارد انجام شد آنها به ناو هواپيمابر اينونسبل و ناوهاى اطراف آن حمله كردند اما حجم آتش شديد «هسته اصلى دريايى انگليس» به اندازه اى بود كه خلبانان آرژانتينى ادامه عمليات را بى فايده ديده و تنها به غرق كردن يك نفتكش و پرتاب يك موشك اگزوست (كه توسط انگليسى ها منحرف گرديد) بسنده كردند.

sorna
01-10-2011, 01:00 AM
پايان جنگ
http://cache.eb.com/eb/image?id=90078&rendTypeId=4
یک رزمناو آرژانتینی در حال غرق شدن




حملات هوايى آرژانتينى ها اگرچه شجاعانه و مؤثر بود اما تعيين كننده نبود مضافاً آنكه حداقل ۴۵ هواپيماى آرژانتين طى اين جنگ ۴۵ روزه از بين رفت (اگرچه ۱۳ ناو انگليسى غرق شد يا صدمه ديد.) سربازان آرژانتينى كه در جزيره بدون پشتيبانى دريايى و هوايى باقى مانده بودند در ماه ژوئن تسليم نيروهاى انگليسى شدند و جنگ خاتمه يافت در حالى كه ۶۳۵ آرژانتينى و ۲۵۵ انگليسى در اين نبرد جان باخته بودند.
نتيجه نبرد
جنگ فالكلند اگرچه منجر به شكست قطعى آرژانتين شد اما ضعف نيروى دريايى را در برابر نيروى هوايى آشكار كرد. هيچكس گمان نمى كرد سومين نيروى دريايى جهان كه زمانى نه چندان دور قدرت اول و مالك نيمى از جهان بود چنين ضربات خرد كننده اى از تعدادى خلبان ارتش جهان سومى آرژانتين تحمل كند.
رسانه هاى غرب اگرچه پيروزى انگليس را بزرگ جلوه دادند و چنين وانمود كردند كه آرژانتين در اين نبرد حريف بسيار ضعيفى بوده اما كسى به اين موضوع نپرداخت كه چرا بايد موشك هاى ۲ ميليون دلارى اگزوست به اين سادگى ۵ ناو بزرگ انگليسى را كه برخى از آنها مانند شفيلد و آتلانتيك كانوير بسيار گران و با اهميت بودند از بين ببرند و عمليات آبى - خاكى كه در آن تنها ۲ تيپ نيرو پياده شد منجر به صدمه ديدن ۸ ناو و غرق ۵ فروند شود؟ پيام اين جنگ يك چيز بود: ديگر نيروى دريايى بدون پشتوانه هوايى قوى، ارزشى ندارد. در حقيقت ناوها در كنار هواپيماها اهميت مى يابند. ناوهاى كوچك هواپيمابر انگليس چون نتوانستند با خود هواپيماهاى قوى و زياد به ميدان بياورند در برابر ميراژها، **** اتانداردها و اسكاى هاوك هاى آرژانتين عاجز ماندند. انگليس در اين نبرد البته از هواپيماهاى سى هارير نيز استفاده كرد اما اين هواپيماهاى عمود پرواز از چالاكى جت هاى معمول برخوردار نبوده و مجبور بودند اكثراً از سر راه جت هاى با سرعت ۲‎/۵ ماخ آرژانتينى كنار بروند.
مى توان در نهايت نتيجه گرفت كه جنگ فالكلند حقيقت تلخى را براى انگليس مشخص كرد. اين كشور ديگر نمى تواند بدون برادر بزرگتر خود (آمريكا) در جنگى شركت كند چرا كه نه قادر به پوشش هوايى مناسب براى ناوهاى خود است و نه آنكه مى تواند در مقياس وسيع اقدام به جابه جايى نيرو و تجهيزات كند و ناوهاى كوچك هواپيمابر انگليسى نيز (كه تنها يك سوم نوع آمريكايى ظرفيت دارند) نمى توانند پشتيبانى كننده هاى خوبى باشند.

sorna
01-10-2011, 01:01 AM
جنگ کره
http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Air/korea%20map.jpg?uniq=15z5lo



درست از فرداى پايان جنگ دوم جهانى، دنياى غرب با قدرت مهاجمى روبرو شد كه نه تنها ضعيف تر از ارتش رايش نبود بلكه با بهره گيرى از تجارب جنگ با آلمان و بلعيدن نيمى از اروپا و شمال ژاپن اكنون مبدل به قدرت زمينى اول جهان شده بود. ارتش سرخ. نامى كه در دهه هاى ۵۰ ، ۶۰ ، ۷۰ و حتى ۸۰ پشت ژنرال هاى غربى را مى لرزاند. استالين در ۱۹۵۰ دست بالا رادر كليه جبهه هاى جهان به جز اروپاى غربى داشت. كمونيسم، مانند آتشى كه به كاغذ روزنامه هاى خشكيده سرايت كند به سرعت در حال گسترش بود. در ۱۹۴۹ مائوتسه دونگ در چين با بيرون راندن نيروهاى ملى گرا به فرماندهى چيانگ كاى شك عملاً پرجمعيت ترين كشور جهان يعنى چين را به اردوى «سرخها» كشانده و وضعيت دول استعمارى نظير آمريكا، فرانسه و انگليس را در شبه جزيره كره، هند و چين و كلاً شرق آسيا به شدت تضعيف كرده بود.
در اين ميان وضعيت شبه جزيره كره از هميشه حساس تر بود. شبه جزيره از ۱۹۴۵ به دو قسمت (شمالى تحت نفوذ روسها و جنوبى تحت نفوذ آمريكا) تقسيم شده بود اما نيروهاى قسمت شمالى با تحريك روسها و چينى ها تصميم گرفتند «مرز قراردادى» را از بين ببرند.


عبور از مدار ۳۸ درجه
مدار ۳۸ درجه خط جغرافياى سياسى ۲ كشور را تعيين مى كرد و سازمان ملل نيز از خط فرضى مذكور حمايت مى كرد. اما رهبرى كره شمالى در اين زمان بر عهده مردى قدرت طلب به نام كيم ايل سونگ بود كه تا نيم قرن بعد نيز در عرصه سياسى كره حضور داشت.
به دستور وى ۷ لشكر آموزش ديده كره شمالى در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با عبور از مدار ۳۸ درجه نيروهاى ضعيف و پراكنده كره جنوبى را از هم پاشيده و به سرعت مسير پايتخت كره جنوبى يعنى سئول را پى گرفتند. آمريكا به عنوان متحد اصلى كره جنوبى در اين زمان نيروى قابل توجهى براى مقابله با مهاجمان شمالى نداشت و تنها سعى كرد با استفاده از نيروى هوايى سرعت هجوم آنها را كند كند. در روزهاى ۲۷ و ۲۸ ژوئن جنگنده هاى جت آمريكايى با ساقط كردن ۷ هواپيماى كره اى از نوع ياك _ ۹ و ال _ اى _ ۷ نخستين ضربه را به نيروى هوايى كره زدند. در ۲۸ ژوئن داگلاس مك آرتور فرمانده قواى آمريكا در خاور دور دستور بمباران خطوط تهاجمى شمالى ها را داد. در روزهاى ۲۸ و ۲۹ ژوئن بمب افكن هاى مهيب ب _ ۲۹ و ب _ ۲۶ موسوم به دژ پرنده با بمباران همزمان پايگاههاى نظامى و هوايى كره شمالى ضربات سنگينى به آنها وارد كردند به ويژه آنكه ۲۵ هواپيماى كره اى در پيونگ يانگ پايتخت كره شمالى بر روى زمين منهدم شدند. اما اين وقايع تأثيرى بر توان زمينى شمالى ها نداشت و آنها در ۳۰ ژوئن ديوار دفاعى جنوبى ها در رودخانه «مان» را شكسته و به جنوب سرازير شدند.
ورود سازمان ملل
در اول جولاى ۱۹۵۰ با دستور ترومن رئيس جمهور آمريكا دهها هزار سرباز آمريكايى در بندر بوسان كره جنوبى (در جنوب شرق اين كشور) پياده شدند. اين در حالى بود كه شوراى امنيت سازمان ملل نيز طى قطعنامه اى كه از سوى روسها و چينى ها وتو نشد از كشورهاى مختلف درخواست كرد كه به كمك كره جنوبى بشتابند. جنگنده هاى اف-۸۰ آمريكايى كه اولين نسل از جت هاى با سرعت مافوق صوت بودند در كنار هواپيماهاى موستانگ و بى _ ۲۶ در يك گروه عظيم ۱۴۰ فروندى از روى ناوهاى هواپيمابر و پايگاههاى محلى، عليه اهداف كره شمالى به پرواز درآمدند. شدت بمباران به اندازه اى بود كه كره اى ها براى مدتى دچار انفعال شدند. بويژه آنكه بمب افكن هاى سنگين آمريكايى از ارتفاع بالا بمباران مى كردند و هواپيماهاى جت نيز به دليل سرعت عمل قابل رهگيرى نبودند. اما شمالى ها در روى زمين بر سرعت خود افزودند و سئول پايتخت كره جنوبى سقوط كرد. ظرف ۱۰ روز كل كره جنوبى به جز بندر بوسان به اشغال شماليها درآمد.
ضدحمله متحدان
با ورود استراليا، ژاپن، انگليس و ۱۱ كشور ديگر به سود كره جنوبى ورق برگشت و شهر بوسان كه پس از يك هفته نبرد تا سقوط فاصله اى نداشت بيش از ۵۰ روز مقاومت كرد. البته يكى از دلايل طولانى شدن اين مقاومت بمباران بى وقفه بمب افكن هاى عظيم بى _ ۲۹ بر روى قواى كره شمالى در اطراف بوسان بود به طورى كه در يك حمله در ۱۶ اوت ۱۹۵۰ ، ۹۸ فروند از اين هواپيماهاى غول پيكر ۴۰ هزار سرباز شمالى را به گونه اى زير بمباران گرفتند كه از بين آنها كسى حتى به عنوان مجروح جان به در نبرد. بررسى هاى بعدى نشان داد كه بمباران اين هواپيماها اثرى معادل ۳۰ هزار گلوله توپ سنگين را بر نيروى مهاجم داشته است.


http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Air/mig15.jpg?uniq=15z5m0
میگ 15 اصلی ترین جنگنده کره شمالی در جنگ کره


در اوايل سپتامبر حملات متعدد به بوسان بى نتيجه ماند و در ۱۰ سپتامبر نيروهاى سازمان ملل متحد در پناه بمباران سنگين هواپيماهاى آمريكايى خط محاصره بوسان را شكسته و نيروهاى مضمحل شده شمالى را عقب راندند. از آن طرف مك آرتور با انجام يك عمليات آبى _ خاكى سئول را آزاد كرد و واحدهاى پراكنده شمالى به آن سوى مرز عقب رفتند. اين بار نوبت جنوبى ها بود كه با پيشگيرى متحدان به داخل كره شمالى حمله كنند. پيشروى به داخل كره شمالى در ابتدا بسيار ساده صورت گرفت اما خبر وحشتناكى در اين زمان به ستاد ارتش آمريكا رسيد.
ورود چين به جنگ مائو در اين زمان درنگ را جايز نديد و به واحدهاى بزرگ زرهى و پياده خود كه در شرق چين مستقر بودند دستور داد تا از شمال وارد كره شوند. هنگامى كه تفنگداران و چتربازان واحد ۱۱۸ آمريكا آماده ورود به پيونگ پانگ بودند ناگهان احساس كردند پاسخ آتش آنها را حريف قدرتمندترى جواب مى دهد. اين حريف واحدهاى ارتش خلق چين بود. در ماه نوامبر مجدداً همه چيز به زيان جنوبى ها تغيير كرد. ژنرال «پيااو» ۱۸ لشكر نيروى چينى را وارد كارزار كرد و در اولين برخورد قواى متحدين را كاملاً خرد و نابود كرد. اين بار از نيروى هوايى نيز كارى ساخته نبود چرا كه جتى جديد به نام ميگ ۱۵ جنگنده هاى نسل قبلى آمريكا نظير اف _ ۸۰ و موستانگ را مانند برگ خزان بر زمين مى ريخت. خلبانان ورزيده ميگ در موج بعدى حملات خود بمب افكن هاى بزرگ بى _ ۲۹ را مورد حمله قرار دادند. اين غول هاى پرنده عليرغم بزرگى جثه به دليل كندى عمل به شدت آسيب پذير بودندو اگر بدون جنگنده محافظ حركت نمى كردند انهدام آنها توسط ميگ ۱۵ به سادگى انجام مى شد.


اما از ماه دسامبر ۱۹۵۰ با ورود جنگنده مدرن اف _ ۸۶ موسوم به سيبر، آمريكاييها تاحدودى موفق به عقب راندن نيروى هوايى چين و كره شمالى شدند. از اين زمان به بعد آمريكا در پناه اين جنگنده ها بمب افكن هاى بزرگ خود را بر فراز قواى زمينى چين مى فرستادند. بارها اتفاق مى افتاد در حالى كه جنگنده هاى ميگ با سيبرهاى محافظ درگير نبرد بودند بى _ ۲۹ ها نيز به بمباران اهداف خود مى پرداختند.

sorna
01-10-2011, 01:03 AM
نتیجه جنگ
http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Air/f84.jpg?uniq=15z5li
جنگنده F-86 که توسط آمریکا در جنگ کره به کار برده شد



تسخير مجدد سئول
در ژانويه ۱۹۵۱ چينى ها با استفاده از برترى قابل ملاحظه قواى خود متحدين را از سئول عقب راندند و حتى بمباران هاى شديد آنها توسط واحدهاى پروازى آمريكا سرعت پيشروى آنها را كم نكرد. آمريكا تنها در ۵ روز ۲۶۰۰ سورتى پرواز عليه آنها انجام داد كه منجر به كشته و زخمى شدن حدود ۳۸هزار چينى شد. (در ماه دسامبر نيز ۳هزار چينى در اثر بمباران كشته شده بودند). اين بمباران ها سرانجام در ماه فوريه كار خود را كرد و چينى ها و شمالى ها در جنوب غرب كره جنوبى متوقف شدند. البته تلفات هوايى آمريكا نيز در اين مدت سنگين بود. از جمله سقوط ۳ فروند بى ۲۹ و غيرقابل استفاده شدن ۵ فروند ديگر آنها.
آغاز نبردهاى سنگين هوايى
از اوايل سال ۱۹۵۱ با ورود خلبانان جديد و ورزيده آمريكايى، تلفات شمالى ها رو به افزايش گذاشت به طورى كه شماره ميگهاى ساقط شده از ۱۰۰ فروند گذشت (در جنگ كره در مجموع ۷۹۰ ميگ ۱۵ سقوط كرد) و از آن طرف حملات متمركز متحدان خطوط آهن، جاده ها و پل هاى مورد استفاده كمونيستها را به شدت تخريب كرد. اما شمالى ها همزمان با تقويت پدافند خود و سرعت دادن به بازسازى ها، حملات هوايى متحدين را خنثى كرده و تنها طى ۳ ماه ۸۱ هواپيماى آمريكايى و متحدين آنها را ساقط كردند.
از سوى ديگر از ژوئن ۱۹۵۱ روسها رسماً با آموزش خلبانان چينى محور پكن _ پيونگ يانگ را تقويت كرده و از ماه سپتامبر نيروى هوايى آمريكا را مجبور به عقب نشينى كردند. از جمله نبردهاى بزرگ اين دوره نبرد ماه اكتبر بود. در اين حمله ۸ بمب افكن بى _ ۲۹ تحت حفاظت ۵۰ جت قدرتمند اف ـ ۸۴ با حركت به سمت پايگاههاى هوايى شمال كره سعى كردند بازوان اصلى نيروى هوايى شمال را از كار بيندازند اما ناگهان با ۱۰۰ ميگ ۱۵ آماده مبارزه مواجه شدند، اف - ۸۴ها از گروه جدا شده و به نبرد با واحدهاى شمالى رفتند غافل از آنكه ۵۰ ميگ ديگر آماده براى ورود به صحنه و حمله به بمب افكنهاى بى ۲۹ مى شدند. در آن روز آمريكاييها يكى از بزرگترين شكستهاى هوايى اين جنگ را تحمل كردند. از ۸ بمب افكن بى - ۲۹ ، ۳ بمب افكن ساقط و ۵ فروند ديگر با وضعيتى دشوار در حالى كه نيمى از خدمه خود را از دست داده بودند به جنوب بازگشتند.
آمريكا در اين زمان پى برد كه نبرد شبه جزيره كره نبردى درجه دو با خلبانان جهان سومى نيست بلكه خلبانان كره شمالى و چين با ابراز شجاعت خود دست كمى از آمريكاييها ندارند بنابراين در ماه نوامبر ۱۹۵۱ دست به آخرين تلاش خود زد. استفاده از تيپ شكارى پنجاه و يكم به فرماندهى فرانسيس گابرسكى. اين سرهنگ خلبان كه از تك خالهاى جنگ دوم جهانى بود با به كارگيرى شيوه هاى جديد و بهره گيرى از خلبانان مجرب ظرف ۳ ماه بازى را مجدداًبه سود آمريكا برگرداند. تنها در ماههاى ژانويه و فوريه ۱۹۵۲ ، ۸۳ ميگ ۱۵ به دست واحد او منهدم شدند در حالى كه تنها ۶ هواپيما از دست داد. در واحدهاى تحت فرمان او خلبانان مانند سروان جوزف مك دانل با ۱۶ پيروزى هوايى ، سرهنگ جابارا با ۱۵ پيروزى ، سروان فرناندز با ۱۴ پيروزى و سرهنگ دوم ديويس با ۱۴ پيروزى شرايطى را براى چينى ها و شمالى ها به وجود آوردند كه پس از آن كره اى ها جنگنده هاى خود را تنها براى مواقع ضرورى به كار مى گرفتند.


http://www.warchat.org/pictures/korean_war_ground_combat.jpg
نبردهای زمینی

مذاكرات صلح
نيروهاى سازمان ملل اما در زمين قادر به پيشروى قابل ملاحظه اى نبودند چرا كه سيل داوطلبان چينى در كنار مبارزه شجاعانه شماليها بدانها اجازه نفس كشيدن نمى داد. آنها خواستار آتش بس بودند حال آنكه شمالى ها شرايط مذاكره را نمى پذيرفتند. در بهار ۱۹۵۲ آمريكا سعى كرد با بمبارانهاى شديد كره را مجبور به قبول آتش بس كند. شبكه هاى راه آهن ، نيروگاهها، پلها و خطوط تداركاتى كاملاً منهدم شدند و كارى از جنگنده هاى شمال نيز ساخته نبود چرا كه مستشاران روس نيز تحت فشار بين المللى از كره شمالى رفته بودند.
آمريكا زمانى كه مقاومت كره شمالى را ديد در ماه مه ۱۹۵۳ با حمله به سدهاى اين كشور دست به اقدامى زد كه به نوعى جنايت جنگى بود چرا كه با از بين بردن سدهاى مذكور عملاً تلاش يك سال مردم اين كشور در كاشت محصول برنج كه غذاى اصلى آنها بود از بين رفت مضافاً آنكه جاده ها، روستاها و ارتباطات زمينى آنها نيز كلاً قطع شد.
آتش بس
در ۲۸ ماه مه صدها هزار سرباز چينى و كره اى دست به آخرين تلاش براى بيرون ريختن آمريكاييها زدند اما صدها هواپيماى جنگى بارانى از آتش را بر سر آنها فرود آوردند و عمليات مذكور را با شكست مواجه كردند. دراين نبردها ۷۲هزار شمالى كشته شدند. سرانجام كره شمالى در ۲۷ ژوييه تن به آتش بس دادچرا كه چاره اى نداشت بنابراين طرفين به مدار ۳۸ درجه بازگشتند.
نتايج اين نبرد
نبرد كره از جمله پرتلفات ترين نبردهاى نيمه دوم قرن بيستم است در اين نبرد ۵۴ هزار آمريكايى كشته و حدود ۳۰۰ هزار نفر زخمى ، مفقود و اسير شدند نبرد كره براى هيچ كس پيروزى نداشت و فقط تلفات در پى داشت. ۲۰هزار سرباز سازمان ملل ، ۹۰۰ هزار چينى و كره شمالى و ۴۰۰ هزار غيرنظامى تلفات ديگر اين جنگ بودند. اما جنگ كره را مى توان اولين اقدام جدى چينى ها براى ورود به عرصه بين الملل دانست آن هم در منطقه اى كه براى آمريكا اهميت بسيار زيادى داشت. شكى نيست اگر شمالى ها در هوا جنگ را نمى باختند جنگ به سود آنها تمام مى شد. كره شمالى در عين حال اولين ميدان آزمايش قدرت جتهاى جديد بود. جتهايى كه از نظر چابكى و سرعت اصلاً با هواپيماهاى ۲موتوره جنگ دوم جهانى قابل مقايسه نبودند.

sorna
01-10-2011, 01:03 AM
جنگ اول خلیج فارس
http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/iraq_map.jpg?uniq=-gajp3q



از پايان جنگ ايران و عراق در مرداد سال ۱۳۶۷ تا حمله عراق به كويت تقريباً ۲ سال فاصله شد اما طى اين مدت اوضاع شرق خاورميانه كاملاً دگرگون شده بود.
غرب و اعراب در طى سالهاى ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ ايران را دشمن بزرگ خود فرض مى كردند و با اعطاى حدود ۸۰ ميليارددلار كمك و ارسال انبوهى از تسليحات و تكنولوژى عراق را مبدل به قدرت اول منطقه و ارتش پنجم جهان كردند.
آنها در محاسبات خود يك نكته را از ياد بردند و آن اينكه اين نيروى عظيم تهاجمى پس از جنگ با ايران به چه كارى خواهد آمد؟ نيرويى مركب از ۶۰۰ هواپيما، ۵۳۰۰ تانك، ۷ هزار زره پوش، ۳ هزار توپ و دهها ميليارددلار موشك و بمب در كنار يك ميليون سرباز با تجربه جنگ ۸ ساله و ...
چنين مسأله اى اصلاً در محاسبات غرب و اعراب ثروتمند و كم جمعيت منطقه به حساب نيامده بود.
اما در مرداد ۱۳۶۹ (اوت ۱۹۹۰) اوضاع كاملاً دگرگون شده بود. ۴۰ لشكر عراقى (كه حداقل يك سوم آن زرهى و مكانيزه بودند) به گونه اى ترس آور در سمت مرزهاى جنوبى و جنوب غرب عراق متمركز شده و نيروهاى عراقى مرتب در حال تهديد كويت بودند.
در مرزهاى شرقى عراق، ايران به سرعت در حال بازسازى ويرانه هاى جنگ بود و هيچ علاقه اى به دخالت در درگيرى هاى بين برادران عرب(!) نشان نمى داد اسرائيل نيز با ترس از ضربه متقابل صدام كه اكنون ديوانگى او بر همه ثابت شده بود حاضر نبود به مانند سال ۱۳۶۰ دست به حمله پيشگيرانه به عراق بزند.
حمله به كويت
۲ اوت ۱۹۹۰ چند واحد عراقى بدون اينكه به هشدارهاى جهانى توجه كنند با حمله به كويت و تسخير ۱۳ ساعته اين كشور ثروتمند به جهان ثابت كردند كه از نظر آنها دوران ديپلماسى در خليج فارس به سر آمده و زور جاى آن را گرفته است. هدف آنها از حمله به كويت در درجه اول خروج از بن بست اقتصادى و در درجه دوم جلوگيرى از ركود در ارتش بزرگ عراق بود.
فرار سريع مسؤولان سياسى و نظامى كويت به كشورهاى همسايه نشان داد كه ارتشهاى اعراب منطقه چه اندازه كوچك و غيرقابل اتكا هستند.
اما آمريكا، اروپا و اعراب سريع واكنش نشان داده و از عراق خواستند تا از كويت عقب نشينى كند.


http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Saddam.jpg?uniq=-gajozw

صدام در ابتدا گمان مى كرد آمريكا تن به مذاكره با وى بدهد و شوروى نيز (كه اكنون در آستانه فروپاشى بود) از وى حمايت كند اما گورباچف اكنون در ماه عسل سياسى با آمريكا بود و آمريكا نيز به دنبال آن بودكه همزمان دو ضربه را فرود آورد اول آنكه به بهانه كويت ماشين جنگى صدام را از كار بيندازد دوم آنكه با ارائه نمايشى عظيم، نظم نوين را به دنيا نشان دهد.

لجستيك عظيم
قسمت با ارزش جنگ خليج فارس، قدرت آمريكا در ارسال تجهيزات به منطقه بود. از اوت ۱۹۹۰ تا ژانويه ۱۹۹۱ به مدت ۵ ماه صدام حسين احمقانه ورود نيرو و تجهيزات آمريكايى را نظاره كرد و اجازه داد غرب ۵۵۰ هزار سرباز خود را در عربستان مستقر كند حال آنكه از نقطه نظر نظامى اين مدت براى صدام كافى بود تا تمام بنادر مهم مورد استفاده متفقين را تسخير كند و از آنها فرصت تحكيم مواضع را بگيرد.
تعلل صدام سبب شد تا در ژانويه ۱۹۹۱ ، ۵۰۰ هزار سرباز آمريكايى، ۳۶ هزار سرباز انگليسى، ۱۵۰ هزار سرباز شوراى همكارى خليج فارس، ۱۹ هزار سرباز فرانسوى، ۲۰ هزار سرباز مصرى و ۳۰ هزار سرباز از كشورهاى ديگر سخت ترين قسمت لجستيك متفقين رساندن حدود ۳ هزار تانك سنگين و ۲ هزار هواپيما به منطقه بود.

آغاز حملات هوايى
ژنرال نورمن شوارتسكف سرفرمانده آمريكايى على رغم ارتش عظيمى كه در جنوب كويت و جنوب غرب عراق مستقر كرده بود هنوز از درگيرى با ارتش يك ميليون نفرى عراق واهمه داشت بنابراين تصميم گرفت ابتدا با موشك هاى كروز و هواپيما زيرساختهاى دفاعى صدام، خطوط ارتباطى و واحدهاى رزمى او را منهدم كند و آنگاه دست به حمله بزند.

در ۱۷ ژانويه ۱۹۹۱ ، ۱۸۰۰ هواپيماى متفقين دست به عظيم ترين حمله هوايى نيمه دوم قرن بيستم زدند. فرماندهان نيروى هوايى آمريكا چون از قدرت پدافند فشرده بغداد اطلاع داشتند ابتدا با استفاده از بمب افكن هاى نامريى استيلت اف - ۱۱۷ ، ۲ هزار پدافند بغداد را شناسايى كرده و پس از آن راه را براى حمله اصلى باز كردند. اف - ،۱۸ اف - ،۱۶ اف - ،۱۵ تورنادو و ميراژ ستون فقرات حمله را تشكيل مى داد و چون كليه اين هواپيماها قدرت عمليات در شب را داشتند حمله در نيمه شب آغاز شد.

آنگونه كه فرماندهان اسكادرانهاى مهاجم اعلام كردند فشردگى آتش دفاعى بغداد بسيار بيش از تخمين هاى اوليه بود و خلبانان متفقين مجبور بودند عمدتاً از ورود به گردونه آتش ايجاد شده پرهيز كنند.
اما از روزهاى دوم و سوم به بعد حجم آتش عراق كمتر شد و درنتيجه هواپيماهاى متفقين ارتفاع خود را كاهش داده و با دقت بيشترى اهداف را شكار مى كردند. آمريكا تلفات هوايى ۳ روز اول خود را حدود ۱۰ هواپيما ذكر مى كرد حال آنكه صدام اين رقم را بيش از ۳۰ فروند مى دانست و با نشان دادن ۷ خلبان اسير غربى بر اين نكته تأكيد كرد.


http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/PatriotMissle.jpg?uniq=-gajp0q

صدام در ۲۲ ژانويه حملات موشكى به اسرائيل را آغاز كرد تا بلكه اعراب را به صف خود بازگرداند اما به دستور آمريكا، اسرائيل از اقدام تلافى جويانه خوددارى كردو آمريكا سعى كرد باموشكهاى ضدموشك پاتريوت مانع تداوم حركت عراق شود. اگرچه پاتريوت تا حدودى موفق بود اما نتوانست توقف حملات موشكى به اسرائيل را به دنبال داشته باشد.

sorna
01-10-2011, 01:04 AM
نتیجه جنگ
http://media-2.web.britannica.com/eb-media/87/74187-004-2B8FA823.jpg
خودروها و ادوات منهدم شده



در هفته دوم، حملات هوايى متفقين با ۱۸۰۰ حمله در روز ادامه يافت و دهها هزار سرباز عراقى در پناهگاههاى خود كشته شده و صدها تانك نابود شدند. پلها، خطوط مخابراتى ، جاده ها، نيروگاهها، ساختمانهاى نظامى و فرودگاهى تماماً نابود شدند و عملاً ارتباط بين نيروهاى صدام دچار مشكل شد.
در هفته سوم نبرد، دهها بمب افكن عظيم بى _ ۵۲ با بمباران لشكرهاى گارد رياست جمهورى را كه در اطراف ناصريه (به صورت ذخيره) موضع گرفته بودند مورد حمله قرار دادند.
در نبردهاى هوايى نيز برترى خردكننده تكنولوژيكى غرب بر عراق ثابت شد و جنگنده هاى ميگ،۲۳ ميگ،۲۷ سوخو،۲۴ ميگ۲۵ و ميراژ هيچ كدام نتوانستند از تور رهگيرهاى آمريكايى و انگليسى بگريزند و عراق مجبور شد بخشى از هواپيماهاى خود را به خاك ايران بفرستد كه ايران نيز به دليل لزوم حفظ بى طرفى اين هواپيماها را پس نداد. ضربات ويران كننده هوايى آمريكا و متفقين به عراق در پايان ۴ هفته سبب شد تا ارتش عظيم عراق مبدل به غولى دست و پا بسته شود چرا كه دستورات فرماندهى به واحدها نمى رسيد و بالعكس هم واحدها نمى توانستند فرماندهى را از تحركات دشمن و اتفاقات منطقه باخبر كنند.
اما برآوردها نشان مى داد هنوز ارتش عراق ۷۰ درصد توان رزمى خود را حفظ كرده است بنابراين شوارتسكف دستور تداوم بمباران را تا نابودى نيمى از ارتش عراق صادر كرد.
بمب هاى هوشمند در اين جنگ به شدت مورد توجه قرار گرفته و با كنترل تلويزيونى با دقت تمام پلها و پايگاههاى نظامى را در هم مى كوبيدند. بمبارانهاى سنگين بى _ ۵۲ ها نيز تداوم يافت. آنها با به كارگيرى بمبهاى۸۲ . K .M محيطى به وسعت ۱۳۰ تا ۳۰۰ متر را تخريب مى كردند و به دليل پرواز در ارتفاع بسيار بالا از آسيب پدافندها مصون بودند.
پس از ۳۹ روز بمباران بى رحمانه و شديد ۱۳۰۰ تانك عراقى (حدود يك سوم توان رزمى)، ۱۱۰۰ توپ (۳۵ درصد واحدهاى توپخانه عراق) و حداقل ۵۰ هزار سرباز عراقى از بين رفتند. مضافاً اينكه خطر نيروى هوايى عراق مرتفع شد (حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ هواپيماى عراقى از بين رفتند و حدود ۱۰۰ فروند به ايران گريخته و بقيه به دليل نبودن امكان پرواز در پناهگاهها باقى ماندند).
اما مهمتر از همه مسأله بى خبرى ارتش عراق از اتفاقات محيطى او بود. انهدام خطوط مواصلاتى اين ارتش سبب گرسنگى، تشنگى و فقدان مهمات براى نيروهاى خط مقدم شده بود.
البته متفقين نيز از اين حملات عظيم آسيب ديده بودند. در حقيقت ۸۰ هزار سورتى پرواز آنها، سبب سقوط حداقل ۴۰ هواپيما (عراق اين رقم را حدود ۲۰۰ فروند مى دانست)، آسيب دهها هواپيماى ديگر، تحليل رفتن شديد انبارهاى مهمات و از همه مهمتر افزايش بى سابقه هزينه جنگ شده بود.


http://images.encarta.msn.com/xrefmedia/sharemed/targets/images/pho/t040/T040808A.jpg

حمله ۱۰۰ ساعته
در ۲۴ فوريه ۱۹۹۱ نورمن شوارتسكف به سپاههاى عظيم زمينى فرمان آماده باش كامل براى هجوم نهايى را داد. حمله اوليه را آمريكا و متفقين از طريق سپاه ۱۸ و سپاه هفتم از طريق جنوب و غرب كويت انجام مى داد اما براى آنكه صدام كاملاً غافلگير شود نيروهاى آبى _ خاكى آمريكا در ۲۳ فوريه حركتى گمراه كننده را از سواحل كويت آغاز كردند و آنگاه در حالى كه عراقى ها جهت حمله خود را به سمت جنوب كويت و دريا تغيير دادند، عمده نيروهاى متفقين در حدود ۷۰۰ هزار سرباز و ۳ هزار تانك در پناه آتش پشتيبانى هواپيماهاى آمريكايى در عملياتى كم نظير و سريع ظرف ۲۴ ساعت ابتدا ۳۰۰ هزار نيروى عراقى مستقر در كويت را دور زده و سپس ظرف ۷۲ ساعت با گازانبرى وحشتناك جنوب عراق را از خاك اصلى اين كشور جدا كردند. قبل از آنكه ارتش عراق به خود بيايد نيم ميليون سرباز عراقى در محاصره افتادند.
هواپيماهاى ضربتى آى _ ۱۰ در كنار هلى كوپترهاى **** كبرا او آپاچى باقيمانده ادوات زرهى عراق را به راكت مى بستند و توپهاى عراق كه هنوز بزرگترين مانع برسرراه مهاجمان بود توسط ماهواره شناسايى شده و با توپهاى ۸ اينچى (كه اطلاعات خود را ازطريق جى.پى.اس مى گرفتند) منهدم مى شدند.
ظرف ۴۸ ساعت ارتش متفقين صدها كيلومتر در داخل خاك عراق پيشروى كرده و به حوالى ناصريه رسيده بود. از آن طرف اخبار رسيده حاكى بود كه در كويت، عراقيها دسته دسته تسليم مى شدند.
لشكرهاى گارد نيز نتوانستند موضع تهاجمى بگيرند چرا كه بمبارانهاى عظيم امكان تحرك را از آنها سلب كرده بود.

كالين پاول فرمانده ديگر آمريكايى در ۲۷ فوريه رسماً اعلام كرد كه توان رزمى عراق منهدم شده و در منطقه جنوب عراق نيرويى نيست كه آماده براى جنگ باشد.
فرماندهان آمريكايى، انگليسى و عربى نيز در كليه جبهه ها با اعلام اين نكته كه دشمن دست از مقاومت برداشته كسب دستور مى كردند. اما در واشنگتن جرج بوش ظاهراً هنوز علاقه اى به حذف صدام نداشت. بنابراين دستور توقف عمليات را در پشت دجله صادركرد. حال آنكه براى دنيا واضح بود كه بغداد در چنين شرايطى طى يك هفته فتح مى شود.
با قبول شكست از سوى صدام در ۲۸ فوريه ،۱۹۹۱ جنگ ۴۳ روزه خليج فارس به پايان رسيد و كويت پس از ۷ ماه آزاد شد.

sorna
01-10-2011, 01:04 AM
نبرد کانال سوئز



http://ocw.nd.edu/physics/nuclear-warfare/Suez-War2.jpg

در دهه ۵۰ ميلادى خاورميانه عربى آبستن حوادث بود. حضور دولت اشغالگر اسرائيل از ۱۹۴۸ از يك طرف و ادامه رفتارهاى استعمارى انگليس و فرانسه در منطقه زمينه را براى تغيير دولتها در منطقه فراهم آورده بود و دولتهاى پادشاهى يكى پس از ديگرى سقوط مى كردند.
اين اتفاق در مصر در ۱۹۵۳ رخ داد و ژنرال نجيب قدرت را از خاندان ملك فاروق گرفت. اما خود وى نيز در ۱۹۵۴ توسط ژنرال جوان و ملى گراى مصرى يعنى جمال عبدالناصر بركنار شد.


http://www.sharemation.com/ar5/Newcoy/Sues%20War-003-Naser.jpg?uniq=-xp7gsq

ملى شدن كانال سوئز
ناصر ابتدا در جولاى ۱۹۵۶ كانال سوئز را ملى اعلام كرد. غافل از آنكه سوئز براى فرانسه و انگليس منطقه اى فوق حياتى است. دو كشور مذكور پس از بلوكه كردن داراييهاى مصر در بانكهاى اروپايى نشست ويژه اى را براى حمله به مصر برگزاركردند.
آنتونى ايدن نخست وزير انگليس معتقدبود كه مسأله كانال سوئز براى «غرب مرگ و زندگى است».
فرانسه نيز از مدتها قبل به دليل ترس از خطر تأثيرگذارى جنبش ملى مصر به انقلاب الجزاير به دنبال زدن ضربه به دولت ناصر بود. بنابراين گى موله نخست وزير فرانسه موافقت خود را براى انجام عمليات مشترك به اطلاع دولت انگليس رساند. اين درحالى بود كه ديويد بن گوريون نخست وزير اسرائيل نيز در نشستى محرمانه در پاريس آمادگى خود را براى ورود به «بازى جديد» اعلام كرد.


حمله به صحراى سينا
آمادگى اسرائيل براى حمله به صحراى سينا و تسلط به ساحل شرقى كانال سوئز سبب شد تا ۲ كشور اروپايى درنگ نكنند و چراغ سبز را به اسرائيل نشان دهند.
در ۲۹ اكتبر ۱۹۵۶ ژنرال موشه دايان رئيس ستاد ارتش اسرائيل با اتخاذ نقشه اى متهورانه تصميم گرفت با پياده كردن هزاران چترباز در پشت خطوط نيروهاى مصرى راه آنها را براى عقب نشينى به غرب ببندد و از سمت شرق با واحدهاى بزرگ زرهى و پياده آنها را در منگنه قراردهد.
با اين هدف، ستون زرهى و پياده اسرائيلى در شب ۲۹ اكتبر از مرزگذشته و پس از شكست مصريان در «متيلا» (۴۰ كيلومترى كانال سوئز) به چتربازان رسيدند.
ستون ديگر اسرائيل نيز درهمان روز با حركت از بندر ايلات به سرعت خود را به منطقه مذكور رساند.
در دريا نيز رزمناو فرانسوى كرسن ناوشكن مصرى «ابراهيم اول» را زير آتش گرفت و مجبور به تسليم كرد.
در ۳۱ اكتبر نيروهاى اسرائيل شهر ابوعقيله را محاصره و پس از ۴۰ ساعت نبرد تصرف كردند.
در اين جنگ نيروى هوايى اسرائيل به دليل ضعيف بودن در برابر جتهاى مصرى (كه بتازگى از شوروى خريدارى شده بود) فعال ظاهر نشد اما ضعف هوايى و دريايى اسرائيل را دولتهاى فرانسه و انگليس جبران كردند.
در پنجم نوامبر لشكرهاى اسرائيلى با پيشروى مداوم به سوى كانال سوئز در شرم الشيخ با اولين مقاومت جدى مصرى ها مواجه شدند. اما برترى نفرات و تجهيزات اسرائيل نيروهاى پراكنده مصرى كه نااميدانه اما دليرانه مقاومت مى كردند را وادار به عقب نشينى كرد. غزه و العريش در نزديكى سوئز نيز تصرف شد و در هفتمين روز جنگ واحدهاى اسرائيلى درحالى كه از پشتيبانى هوايى جتهاى نيروى هوايى فرانسه برخوردار بودند به چند كيلومترى سوئز رسيدند. آنها دراين زمان كل صحراى سينا را اشغال كرده بودند.


http://www.sharemation.com/ar5/Newcoy/Sues%20War-002.jpg?uniq=-xp7gsw

ورود نيروهاى منظم فرانسه و انگليس به جنگ
اكنون نيروهاى اسرائيل كار خود را انجام داده بودند و نوبت انگليس و فرانسه بود كه قدرت نمايى كنند. در ۳۱ اكتبر، ۲ كشور فوق با ورود عظيم ترين نيروى نظامى پس از جنگ دوم جهانى به منطقه به دنبال كسب پيروزى درخشان در يك كشور جهان سومى رفتند.
اين درحالى بود كه ارتش مصر اصلاً قابليت مقابله با چنين نيروهايى را نداشت. ۳۰ رزمناو، ۲ ناو هواپيمابر، ۸ ناوكمكى، ۳۰ كشتى نيروبر، ۵۲ كشتى ترابرى، ۲۰۰ هواپيما، ۹ هزار تانك و نفربر و ۳۰ هزار تفنگدار فرانسوى در ۳۱ اكتبر به ۱۰۰ ناو جنگى، ۳۰ رزمناو، ۴ ناو هواپيمابر، ۳۰۰ هواپيما و ۴۵ هزار سرباز انگليسى پيوستند تا چشم هاى كشورهاى استقلال طلب آفريقايى _ آسيايى خيره شود و گمان نكنند كه دنياى پس از جنگ تغييرى كرده است. اما تقدير چيز ديگرى بود.

sorna
01-10-2011, 01:05 AM
نتیجه جنگ
http://cache.daylife.com/imageserve/0fVw2JEgDc15A/610x.jpg

<b>


ورود شوروى به معادلات خاورميانه
مجمع عمومى سازمان ملل در چهارم نوامبر در قطعنامه اى خواستار آتش بس در منطقه شد اما انگليس و فرانسه به اين تصميم گردن ننهادند و در ۵ نوامبر نيروهاى چتر باز آنها در بنادر فؤاد و سوئز پياده شدند اما به دليل مقاومت مردم پرت سعيد نتوانستند به اين بندر واردشوند.
رهبر شوروى كه تا اين زمان هنوز رسماً به درگيريهاى منطقه واردنشده و تنها ناظر بود پس از آنكه پى برد آمريكا نيز علاقه اى به قدرت طلبى استعمارى دو دولت فرانسه و انگليس ندارد در پيامى كوتاه اما بشدت تهديدآميز خطاب به مقامات انگليسى و فرانسه اعلام كرد چنانچه حمله به مصر متوقف نشود لندن و پاريس بمباران اتمى خواهندشد!
نيكيتا سرگويچ خروشچف كه بتازگى زمام امور را در كرملين به دست گرفته بود در پيام خود كه اصلاً بوى شوخى و يا بلوف نمى داد تلويحاً خواستار عقب نشينى اسرائيل نيز شد.
فرداى آن روز يعنى ۶نوامبر انگليس و فرانسه پس از آنكه در القنطره نيز با مقاومتهاى شديد مردمى روبه رو شدند، آتش بس را قبول كردند. در نهم نوامبر نيز بن گوريون مجبور به تخليه صحراى سينا شد.
در ۱۴ نوامبر با ورود ناظران سازمان ملل نيروهاى م***** بتدريج از كليه مناطق اشغالى بيرون رفتند.


نتيجه نبرد
جنگ سوئز در درجه اول يك شكست بزرگ براى دولتهاى اروپايى بود و انگليس و فرانسه اين حقيقت تلخ را پذيرفتند كه ديگر پاريس، لندن و يا برلين و رم تصميم گيرنده هاى اول دنيا نيستند. بلكه مسكو و واشنگتن تعيين مى كنند كه چه كسى دركجا بايد نيرو پياده كند و يا آنكه قواى خود را عقب بكشد.
اين شكست همچنين موجب استعفاى آنتونى ايدن نيز شد. مضافاً آنكه در عرصه بين الملل به حيثيت انگليس ضربه اى شديد زد. فرانسه كه قبلاً در دين بين فو (ويتنام) ضرب شست نظامى بدى از جهان سومى ها خورده بود در اين مسأله نيز مجبور به تحمل شكستى ديگر شد. همين شكست مقدمه استقلال الجزاير در كمتر از ۶ سال بعد شد.
اما از نقطه نظر نظامى پيشروى سريع اسرائيل در صحراى سينا ناصر را به فكر ايجاد يك ارتش ملى قدرتمند انداخت چرا كه همه پى بردند اسرائيل بشدت علاقه مند به توسعه طلبى است و ايده «اسرائيل بزرگ از نيل تا فرات» تنها يك ايده خام نيست بلكه اسرائيل مترصد زمان براى اجراى آن است.

sorna
01-10-2011, 01:05 AM
جنگ 6 روزه
http://www.sharemation.com/ar5/Newcoy/map-1967%20war.jpg?uniq=mf0qrs
نقشه جنگ شش روزه

<b>


از جمله جنگهاى بسيار معروف دنيا، جنگ ۶ روزه است. اگرچه مبدع نبردهاى برق آسا ارتش آلمان در جنگ دوم جهانى بود و آلمانها توانسته بودند ظرف كمتر از يك ماه لهستان را با اين شيوه از پاى درآورند و اين روش را در قبال ارتشهاى قدرتمند فرانسه، هلند، بلژيك، نروژ، يونان... ادامه دهند اما اينكه بتوان همزمان ۴ كشور را مورد حمله قرارداد و در كمتر از يك هفته آنها را وادار به قبول صلح كرد اتفاقى بود كه در تاريخ جنگهاى مهم تنها يكبار رخ داد.
زمينه جنگ ۶ روزه
پيروزى بزرگ سياسى ناصر پس ازعقب نشينى بى قيد و شرط فرانسه، انگليس و اسرائيل در ۱۹۵۶سبب شد تا اسرائيل به دنبال «زمان» مناسب براى تلافى باشد و فرانسوى ها نيز با تقويت ارتش اين كشور بويژه نيروى هوايى آن مى خواستند تا ضربه ناصر را تلافى كنند.


http://media-2.web.britannica.com/eb-media/21/99921-004-D0EDFD59.jpg
قوای زمینی اسراییل در صحرای سینا

اما از آن طرف مصر، سوريه و اردن در طول سالهاى ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۶ ميلادى بطور دائم در حال تقويت توان نظامى خود بويژه نيروى هوايى بودند چرا كه براى آنها شكى باقى نمانده بود كه اسرائيل به مرزهاى ۱۹۴۸ قناعت نمى كند.
در ۱۹۶۶ در جبهه اعراب اردن و مصر طرفدار جنگ نبودند اما سوريه و فلسطينيان قصد جنگ را داشتند از آن طرف در اسرائيل نيز جبهه ژنرالها نظير اسحاق رابين، موشه دايان و بنگوريون طرفدار آغاز جنگ «قبل از آنكه اعراب دست به حمله بزنند» بودند حال آنكه لوى اشكول نخست وزير اسرائيل با استناد به برترى هوايى و زمينى اعراب خواستار مشى اعتدال بود.
مرگ ۳ اسرائيلى در ۱۳ نوامبر ۱۹۶۶ و به دنبال آن حمله اسرائيليها به يك روستا و كشتن ۱۸ عرب اوضاع را به شدت تيره كرد، اما به دليل بى علاقگى ناصر و نخست وزير اسرائيل باز هم درگيرى رخ نداد تا آنكه در يك نبرد هوايى در ۶ آوريل ۱۹۶۷ هواپيماهاى اسرائيلى بدون آنكه تلفاتى بدهند ۶ ميگ سورى را ساقط كردند. روزنامه هاى اردن و سوريه ناصر را به باد حمله گرفتند كه از اسرائيل مى ترسد و قادر به اتخاذ تصميم نيست اما ناصر به خوبى مى دانست كه نبايد در شرايطى كه اسرائيل دست بالا را در جنگهاى هوايى دارد وارد عمل شد. از آن طرف ژنرالهاى اسرائيلى مرتباً سوريه را تهديد مى كردند و اين اصلاً خوشايند اعراب نبود.
جرقه در انبار باروت
سرانجام فشارهاى نظامى اسرائيل به سوريه و فشار روزنامه هاى عرب به جمال عبدالناصر او را مجبور به واكنش نظامى محدودى كرد غافل از آنكه اين اقدام همان چيزى است كه اسرائيليها مى خواهند. صهيونيستها از همان ابتدا از بابت اردن و سوريه نگرانى نداشتند چرا كه اين دو كشور نه جمعيت و نه وسعت و نه قدرت نظامى قابل ملاحظه اى نبودند هراس اسرائيل ارتش بزرگ مصر بود كه دو برابر اسرائيل هواپيما و معادل آن تانك و سرباز داشت.
عبدالناصر در آخرين حركت خود كه بيشتر با هدف ترساندن اسرائيل بود تا آغاز جنگ از نيروهاى سازمان ملل خواست تا از صحراى سينا عقب بروند تا چند واحد نظامى مصرى را به صحرا بفرستد.


http://www.sharemation.com/ar5/Newcoy/french_made_fighters_of_the_iaf.jpg?uniq=mf0qog
جنگنده های فرانسوی نیروی هوایی اسراییل

روز اول جنگ
برخلاف آنچه همه مى پندارند جنگ ژوئن، جنگى ۶ روزه نبود بلكه جنگى ۱۲ ساعته بود. ژنرال موشه دايان وزير دفاع اسرائيل پس از آنكه فرماندهى عمليات را برعهده گرفت مشاهده كرد كه بر روى كاغذ احتمال پيروزى او بر اعراب چيزى در «حد صفر» است مگر آنكه ابتكار عمل را ظرف «نصف روز» از طرف مقابل بگيرد.
در اين زمان در برابر ۱۰۰۰ تانك و ۳۵۰ هواپيماى اسرائيلى اعراب از ۲ هزار تانك، ۸۰۰ هواپيما و شبكه هاى پرقدرت پدافند سام ۲ برخوردار بودند. (در ويتنام پدافند سام مبدل به كابوسى بى پايان براى نيروى هوايى آمريكا شده بود).
هواپيماهاى دايان را در اين زمان جتهاى ميراژ ۳ و ميستر فرانسوى تشكيل مى داد. وى براى آنكه بتواند نيروهاى هوايى اعراب را در اردن، مصر، سوريه و حتى عراق از كار بيندازد فرصت زيادى نداشت. بنابراين تصميم گرفت تا مى تواند هواپيماهاى اعراب را بر روى زمين نابود كند و با تخريب باند فرودگاهها مانع برخاستن باقيمانده آنها عليه اسرائيل شود.




در ساعت ۸‎/۴۵ دقيقه صبح پنجم ژوئن دايان در حركتى كم نظير ۳۴۶ هواپيماى اسرائيلى را به صورت همزمان از فرودگاههاى اسرائيلى به پرواز درآورد. (تنها ۴ ميراژ ۳ براى دفاع از تل آويو باقى ماندند) . هواپيماهاى مذكور با قطع كليه ارتباطات رادارى و راديويى خودسعى كردند در اختفاى كامل عمل كرده و با كج كردن راه خود (براى گمراه كردن رادارها) از مديترانه چرخ زده و مستقيم از شمال مصر وارد خاك اين كشورشدند. در اين مرحله آنها ارتفاع خود را به كمتر از ۲۰ تا ۳۰ مترى زمين رساندند چرا كه در اين سطح ديگر از موشكهاى مهيب سام كارى ساخته نبود و رادارها نيز آنها را نمى گرفتند.


http://www.sharemation.com/ar5/Newcoy/Israeli_mirage.jpg?uniq=mf0qqa
میراژ 3 متعلق به نیروی هوایی اسراییل

هواپيماهاى تحت فرمان دايان با ورود به دره نيل در ابتداى اين رود عظيم فرودگاههاى مهم مصرى را به شدت بمباران كرده و صدها هواپيماى پارك شده بر روى باند را از بين بردند. بسيارى از ميگهاى ۲۱ ، ۱۹ وتوپولوفهاى ۱۶ و ايليوشين قبل از آنكه خلبانان مصرى بتوانند بر كابين پرواز مستقر شوند بر روى زمين از بين رفتند».
موج حملات اسرائيل حتى به فرودگاه جنوبى اين كشور در «اقصر» نيز رسيد مدافعان اين فرودگاه كه در ۶۰۰ كيلومترى جنوب سوئز قراردارد اصلاً گمان نمى بردند مورد حمله قرار گيرند (۱۵ سال بعد نيروى هوايى ايران درحمله به پايگاه اچ۳ در غرب عراق دشمن را كاملاً غافلگير كرد و بسيارى به خطا فكر مى كردند كه نقشه مذكور طراحى فرماندهان غيرايرانى است)
دايان در ظرف چند ساعت۳۰۰ هواپيماى مصرى، ۱۹ پايگاه ضد هوايى و دهها فرودگاه مصرى را نابود كرد و سپس امواج هواپيماهاى اسرائيلى با خيال راحت به سراغ ساير فرودگاههاى منطقه رفتند.
ظرف ۹۰ دقيقه مصر ديگر نيروى هوايى نداشت (ناصر براى ايجاد اين نيرو ۱۰ سال زحمت كشيده بود)
در اردن و سوريه نيز ظرف ۶ ساعت فرودگاهى سالم باقى نماند و حتى اسرائيليها فرودگاه هاى متروك را محض احتياط نابود كردند. فرمانده نيروى هوايى اسرائيل از صبح روز پنجم ژوئن پيامى بدين شرح به ستاد ارتش صهيونيستها مخابره كرد: «عمليات با موفقيت انجام شد. دستور مراجعت به هواپيماها را دادم.»وى در برابر ازدست دادن ۱۶ هواپيما، ۳۴۰ هواپيما را ازبين برده و به صدها هواپيماى عرب صدمه زده بود.
اكنون نوبت ژنرال اسحاق رابين بود تا با فرمان او نيروى زمينى به حركت در آيند. اگرچه مصريها انتظار حمله نيروى زمينى اسرائيل را داشتند اما گمان نمى كردند اين حمله از شمال صحراى سينا انجام شود. ژنرال تال اسرائيلى در ششم ژوئن حمله را با لشكرهاى زرهى خود آغازكرد و دركمتر از ۲۴ ساعت قواى مصرى مجبور به عقب نشينى شدند چرا كه پشتيبانى هوايى اسرائيليها از نيروهاى زمينى در دشت باز منطقه راهى را جز عقب نشينى براى مدافعان مصرى نمى گذاشت.
شرم الشيخ نيز بدون دفاع قابل ملاحظه اى سقوط كرد و در ۸ ژوئن كل شبه جزيره سينا به اشغال صهيونيستها درآمد. از آن طرف قواى اسرائيل به سرعت ارتفاعات جولان را تصرف كرده و نيروهاى سورى را تحت فشار شديد گذاشتند. سوريها ابتدا سعى كردند جلوى پيشروى اسرائيل را بگيرند اما مقاومت آنها بى نتيجه بود و آنها با واگذارى شهر قنيطره در ۹ ژوئن عملاً دمشق را كه در ۱۰۰ كيلومترى منطقه جنگى واقع بود بدون حفاظ گذاشتند.
اسرائيل در جبهه اردن نيز با درهم كوبيدن مقاومت ناچيز آنها، ساحل غربى رود اردن و بيت المقدس را تصرف كرد. اسرائيل همزمان شهر بى دفاع امان (پايتخت اردن) را بمباران كرد.

sorna
01-10-2011, 01:06 AM
نتیجه جنگ
http://www.sharemation.com/ar5/Newcoy/map%20after%201967%20war.jpg?uniq=mf0qrm
مناطق اشغال شده توسط اسراییل پس از پایان جنگ


<b>


پايان مقاومت اعراب
در عريش و نوار غزه نيز اسرائيليها با نيروهاى ارتش آزاديبخش فلسطين درگير شده و با كمك تانك و آتشبارى سنگين در جنگ شهرى عليه مبارزان فلسطينى پيروز شدند. مصريها كه هنوز به صورت متفرق در صحراى سينا و نوار شمالى آن مقاومت مى كردند در آخرين تلاش خود با تدارك يك ضدحمله شهر العريش را براى مدتى ازدست اسرائيليها خارج كردند. اما ورود تانكها و هواپيماهاى كمكى، واحدهاى پراكنده مصرى را به عقب راند.
با گذشت ۵ روز از جنگ، اسرائيل نيروهاى اردنى را در جبهه مركزى به كلى منهدم كرده و نيروهاى مصرى را متفرق و صحراى سينا را اشغال كرده و در ۲۰ كيلومترى كانال سوئز درانتظار دستور براى عبور از كانال بود. اما بدترين وضعيت را سوريه داشت. واحدهاى زرهى اسرائيلى درجاده دمشق مستقيم به سمت پايتخت سوريه مى رفتند و اگر فشار شوروى براى توقف جنگ نبود سقوط دمشق دور از دسترس نبود.

اكنون زمان قبول آتش بس ازسوى اعراب فرارسيده بود. تسليم اعراب و قبول نظرات سازمان ملل سبب شد تا در نوامبر ۱۹۶۷ شوراى امنيت از اسرائيل بخواهد سرزمينهاى اشغالى در جنگ اخير را به اعراب بازگرداند و درمقابل استقلال و تماميت ارضى تمام كشورهاى منطقه پذيرفته شود (اين امر متضمن به رسميت شناختن اسرائيل نيز بود.)
نتيجه نبرد
جنگ ۶ روزه چند اثر فورى داشت. ابتدا استعفاى جمال عبدالناصر بود كه خود را مقصر اصلى شكست ارتش مصر مى دانست اگرچه اين استعفا توسط ميليونها تظاهركننده مصرى و عرب ساير كشورها پذيرفته نشد. اثر دوم اين مسأله توجه جهان به سرعت عمل واحدهاى اسرائيلى در هماهنگى بين نيروى هوايى و نيروهاى موتوريزه و زرهى بود. اين جنگ مفهوم جنگ برق آسا را جانى دوباره بخشيد. نكته سوم تصرف تمام مناطق استراتژيك غرب خاورميانه توسط اسرائيل بود. ارتفاعات جولان، قنيطره، غرب رود اردن، بيت المقدس، صحراى سينا، تسلط بر خليج عقبه و كانال سوئز و غزه همه نتيجه جنگ ۶ روزه بود.

روحيه اعراب از اين شكست بشدت صدمه خورد و از اين زمان به بعد بود كه شوروى با قدرت بيشترى پاى به صحنه شطرنج خاورميانه گذاشت چرا كه سوريه، عراق، مصر، عربستان، يمن و حتى كويت طى سالهاى ۶۷ تا ۷۳ تنها به يك نكته مى انديشيدند و آن آزادى بيت المقدس و خروج اسرائيل از سرزمينهاى اشغالى بود. زمان نشان داد كه اسرائيل علاقه اى به رعايت مصوبات شوراى امنيت سازمان ملل ندارد و همين امر موجب و زمينه بروز جنگ چهارم اعراب و اسرائيل را در ۱۹۷۳ فراهم آورد.

sorna
01-10-2011, 01:07 AM
نبرد رمضان (جنگ اکتبر)

http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/egypt-map.jpg?uniq=rcddhc


<b>و جنگ آغاز شد
و جنگ آغاز شد

انور سادات ترديد هايش را كنار گذاشت. حافظ اسد بدش نمى آمد كه جولان را از اسرائيل باز پس گيرد. رهبران اعراب گرد هم جمع شدند تا افسانه شكست ناپذيرى اسرائيل را باطل كنند. سربازان مصرى به كانال سوئز حمله كردند. شليك توپخانه هاى سورى جولان را لرزاند و شاه حسين به غرب رود اردن چشم دوخت. جنگ آغاز شد.در روز ششم اكتبر سال ،۱۹۷۳ ارتش مصر جنگى را عليه اسرائيل آغاز كرد كه گرچه با موفقيت كامل به پايان نرسيد، اما تاثيرات شگرفى بر ساختار هاى سياسى، اقتصادى، امنيتى و حتى مذهبى دولت و كشور اسرائيل برجا نهاد.جنگ چهارم اعراب و اسرائيل به جنگ «يوم كيپور» شهرت يافت.يوم كيپور دهمين روز از سال يهودى، روز دهم تشرين، روزى مقدس براى يهوديان است. آنها در اين روز به كفاره گناهانى كه در خلال سال گذشته مرتكب شده اند به عبادت مى پردازند، روزه مى گيرند و توبه مى كنند.
ريشه ها
در جنگ ژوئن سال ۱۹۶۷ كشور هاى عرب درمدت ۶ روز از اسرائيل شكست خوردند.ناوگان هوايى مصر در ساعات اوليه جنگ و پيش از آنكه حتى يك هواپيماى نظامى از فرودگاه برخيزد، نابود شد.اسرائيل توانست در نوزدهمين سال تولدش بر سراسر سرزمين فلسطين تسلط يابد. صحراى سينا كه با خليج و كانال سوئز از سرزمين اصلى مصر جدا شده است، و همچنين بلندى هاى استراتژيك جولان در سوريه از ديگر نقاطى بودند كه سربازان اسرائيلى توانستند خاك آنها را در زير چكمه هاى خود ببينند.شكست اعراب و از دست دادن نقاط استراتژيك سرزمين فلسطين- غرب رود اردن و باريكه غزه _ و اشغال بخشى از دو كشور عربى توسط اسرائيل آنچنان براى اعراب تحقير آميز بود كه هيچ گاه نتوانستند خاطره تلخ آن را به فراموشى بسپارند.اين چنين بود كه حس انتقام و بازپس گيرى سرزمين هاى از دست رفته در بين اعراب تحريك شد و آنان تصميم گرفتند كه هر چه سريع تر به اين سرشكستگى تاريخى پايان دهند. اما بازسازى لشگر شكست خورده و روحيه از دست رفته سربازان مدت ها زمان لازم داشت.جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر و بزرگ ترين رهبر آن روز دنياى عرب، در ۲۸ سپتامبر سال ۱۹۷۰ بر اثر سكته قلبى درگذشت و معاون اولش محمد انورسادات به جاى او نشست. حالا همگان از سادات انتظار داشتند كارى را كه عبدالناصر موفق به انجامش نشد او به انجام برساند.



http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/sharon.jpg?uniq=rcddl6


جنگ اكتبر يكى از شگفتى هاى بزرگ نظامى تاريخ است. جنگى كه در آن بطلان شكست ناپذيرى ارتش اسرائيل ثابت شد. اعراب دراين نبرد آنچه كه از ابتكار و قدرت نظامى در چنته داشتند را وارد كارزار «مرگ و زندگى» كردند.
هنوز با گذشت ۳ دهه از اين جنگ، تاكتيكهاى بكارگرفته شده توسط مصريها براى گذر از كانال سوئز و ورود به صحراى سينا تعجب آور و بسيار جسورانه به نظر مى رسد. پس از آنكه ارتش اسرائيل در ژوئن ۱۹۶۷ ظرف ۶ روز توان نظامى اعراب را درهم كوبيد و نوار غزه، صحراى سينا، ارتفاعات جولان، بيت المقدس و غرب اردن را اشغال كرد، اعراب مصمم شدند تا به هرطريقى كه شده انتقام شكست خود را بگيرند. خوددارى اسرائيل از عقب نشينى سبب شد تا در سپتامبر ۱۹۷۳ حافظ اسد و انورسادات به اين نتيجه برسند كه جنگ تنها راه عقب راندن م***** است. در تمام طول ماه سپتامبر حداقل ۵ رهبر ديگر عرب نيز در جريان اين عمليات بزرگ قرار گرفتند. فيصل پادشاه عربستان، شاه حسين، معمر قذافى، ياسر عرفات و شاه حسن مراكشى. شكست سال ۱۹۶۷ اعتبار اعراب را در جهان از بين برده بود و لازم بود بويژه براى ملت بزرگ مصر كه اين شكست جبران شود.
اعراب تمام تلاش خود را براى مخفى كردن اين عمليات بزرگ به كار بردند و بايد اذعان كرد كه در اين كار موفق بودند. (على رغم ارتباطات گسترده آنها با غرب )




انور سادات ترديد هايش را كنار گذاشت. حافظ اسد بدش نمى آمد كه جولان را از اسرائيل باز پس گيرد. رهبران اعراب گرد هم جمع شدند تا افسانه شكست ناپذيرى اسرائيل را باطل كنند. سربازان مصرى به كانال سوئز حمله كردند. شليك توپخانه هاى سورى جولان را لرزاند و شاه حسين به غرب رود اردن چشم دوخت. جنگ آغاز شد.در روز ششم اكتبر سال ،۱۹۷۳ ارتش مصر جنگى را عليه اسرائيل آغاز كرد كه گرچه با موفقيت كامل به پايان نرسيد، اما تاثيرات شگرفى بر ساختار هاى سياسى، اقتصادى، امنيتى و حتى مذهبى دولت و كشور اسرائيل برجا نهاد.جنگ چهارم اعراب و اسرائيل به جنگ «يوم كيپور» شهرت يافت.يوم كيپور دهمين روز از سال يهودى، روز دهم تشرين، روزى مقدس براى يهوديان است. آنها در اين روز به كفاره گناهانى كه در خلال سال گذشته مرتكب شده اند به عبادت مى پردازند، روزه مى گيرند و توبه مى كنند.
ريشه ها
در جنگ ژوئن سال ۱۹۶۷ كشور هاى عرب درمدت ۶ روز از اسرائيل شكست خوردند.ناوگان هوايى مصر در ساعات اوليه جنگ و پيش از آنكه حتى يك هواپيماى نظامى از فرودگاه برخيزد، نابود شد.اسرائيل توانست در نوزدهمين سال تولدش بر سراسر سرزمين فلسطين تسلط يابد. صحراى سينا كه با خليج و كانال سوئز از سرزمين اصلى مصر جدا شده است، و همچنين بلندى هاى استراتژيك جولان در سوريه از ديگر نقاطى بودند كه سربازان اسرائيلى توانستند خاك آنها را در زير چكمه هاى خود ببينند.شكست اعراب و از دست دادن نقاط استراتژيك سرزمين فلسطين- غرب رود اردن و باريكه غزه _ و اشغال بخشى از دو كشور عربى توسط اسرائيل آنچنان براى اعراب تحقير آميز بود كه هيچ گاه نتوانستند خاطره تلخ آن را به فراموشى بسپارند.اين چنين بود كه حس انتقام و بازپس گيرى سرزمين هاى از دست رفته در بين اعراب تحريك شد و آنان تصميم گرفتند كه هر چه سريع تر به اين سرشكستگى تاريخى پايان دهند. اما بازسازى لشگر شكست خورده و روحيه از دست رفته سربازان مدت ها زمان لازم داشت.جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر و بزرگ ترين رهبر آن روز دنياى عرب، در ۲۸ سپتامبر سال ۱۹۷۰ بر اثر سكته قلبى درگذشت و معاون اولش محمد انورسادات به جاى او نشست. حالا همگان از سادات انتظار داشتند كارى را كه عبدالناصر موفق به انجامش نشد او به انجام برساند.



http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/barlo.jpg?uniq=rcddh0


جنگ اكتبر يكى از شگفتى هاى بزرگ نظامى تاريخ است. جنگى كه در آن بطلان شكست ناپذيرى ارتش اسرائيل ثابت شد. اعراب دراين نبرد آنچه كه از ابتكار و قدرت نظامى در چنته داشتند را وارد كارزار «مرگ و زندگى» كردند.
هنوز با گذشت ۳ دهه از اين جنگ، تاكتيكهاى بكارگرفته شده توسط مصريها براى گذر از كانال سوئز و ورود به صحراى سينا تعجب آور و بسيار جسورانه به نظر مى رسد. پس از آنكه ارتش اسرائيل در ژوئن ۱۹۶۷ ظرف ۶ روز توان نظامى اعراب را درهم كوبيد و نوار غزه، صحراى سينا، ارتفاعات جولان، بيت المقدس و غرب اردن را اشغال كرد، اعراب مصمم شدند تا به هرطريقى كه شده انتقام شكست خود را بگيرند. خوددارى اسرائيل از عقب نشينى سبب شد تا در سپتامبر ۱۹۷۳ حافظ اسد و انورسادات به اين نتيجه برسند كه جنگ تنها راه عقب راندن م***** است. در تمام طول ماه سپتامبر حداقل ۵ رهبر ديگر عرب نيز در جريان اين عمليات بزرگ قرار گرفتند. فيصل پادشاه عربستان، شاه حسين، معمر قذافى، ياسر عرفات و شاه حسن مراكشى. شكست سال ۱۹۶۷ اعتبار اعراب را در جهان از بين برده بود و لازم بود بويژه براى ملت بزرگ مصر كه اين شكست جبران شود.
اعراب تمام تلاش خود را براى مخفى كردن اين عمليات بزرگ به كار بردند و بايد اذعان كرد كه در اين كار موفق بودند. (على رغم ارتباطات گسترده آنها با غرب )

sorna
01-10-2011, 01:07 AM
مردى به نام شاذلى
ژنرال سعيدالدين شاذلى را شايد بتوان طراح اصلى عبور از كانال سوئز دانست. اسرائيل پس از رسيدن به اهداف دلخواه خود در ،۱۹۶۷ صحراى سينا را مبدل به دژى تسخيرناپذير كرد. بارلو مهندس يهودى در طى ۳ سال خط دفاعى در كانال سوئز و صحراى سينا ايجاد كرد كه معروف به «ديوار دفاعى بارلو» شد. فكر عبور از اين خط دفاعى (در حالى كه ورزيده ترين نيروهاى جهان نيز مدافع آن بودند ) به مخيله هيچ ژنرالى نمى گنجيد. اما ژنرال مصرى براى عبور از اين خط نقشه بزرگى داشت.
سعيد الدين شاذلى كه در ۱۹۷۲ از طرف انورسادات به عنوان مأمور اصلى تجديد ساختار ارتش مصر انتخاب شد (وى در ۱۹۷۳ به رياست ستاد ارتش مصر منصوب شد) شاذلى دوره هاى ويژه رنجرى را ديده و در ۱۹۶۷ در قالب يك گروه هوابرد كماندويى در پشت خطوط اسرائيل پياده شده بود و پس از زدن ضربات متعدد به دشمن در اثر فقدان پشتيبانى ساير قوا مجبور شد در حالى كه تمام نيروهاى رسته اش از بين رفته بودند با پاى پياده عرض صحراى سينا را طى كند و با شنا از عرض سوئز بگذرد وى از همه جهات يك نابغه نظامى بود. او برخلاف ساير ژنرالها با سربازان غذا مى خورد و به مانند يك نظامى واقعى تنها به مأموريت مى انديشيد. شاذلى علاوه بر اين ، تجربه عملى از نبردهاى كنگو و يمن داشت و در اواخر دهه ۶۰ در رسته تفنگداران آمريكايى كارآموزى كرده بود. آدميرال گورچكوف فرمانده معروف ستاد شوروى در دوران جنگ سرد روزى به عبدالناصر گفته بود كه اين افسر جوان (شاذلى) نبوغ كامل يك فرمانده كاردان را دارد. سادات در مارس ۱۹۷۳ به شاذلى گفته بود كه ارتش را براى نبرد «مرگ و زندگى » آماده كند چرا كه راههاى ديپلماتيك همه به بن بست رسيده است. از اين تاريخ به بعد بود كه شاذلى طراحى هاى خود را آغاز كرد. او احتياج به حداقل يك گردان نيروى كماندويى از جان گذشته داشت كه در موج اول حمله شركت كنند و با تسخير سرپل هاى مناسب در شرق سوئز راه را براى ورود عمده قوا فراهم كنند. سپس بايد راهى را براى ورود تانكهاى سنگين مصرى (با گذر از كانال ) فراهم مى كرد. سپس بايد با سرعت هرچه تمام تر از دفاع چندلايه بارلو مى گذشت و تازه آنگاه رودرروى ارتش اسرائيل مستقر در صحراى سينا قرار مى گرفت.
مسأله مهم بعدى حمله نيروى هوايى اسرائيل بود. موج توفنده اى كه مهار آن به نظر غيرممكن مى آمد در صورتى كه اين نيرو برجاى مى ماند امكان نداشت كه تانكهاى مصرى بتوانند عرض صحراى سينا را رد كنند. بنابراين او تنها بايد به موشكهاى سام روسى اعتماد مى كرد.
۶ اكتبر
اسرائيل هرگز باور نمى كرد كشورهايى كه ۶ سال قبل زير ضربات او «له» شده اند جسارت حمله مجدد را به خود بدهند اما در ارتش اسرائيل نيز ۲ نابغه بزرگ نظامى بودند كه از اواخر سپتامبر مى دانستند توفان در راه است. ژنرال موشه دايان طراح حملات جنگ ۶ روزه ( و وزير دفاع گلداماير نخست وزير وقت اسرائيل) و دوم ژنرال زرهى آريل شارون. ناله هاى اين دو نفر در باره نقل و انتقالات مصر در جبهه غرب به جايى نرسيد اما آنها نيز طرحهاى خود را داشتند. شارون باعلامت گذارى صحراى سينا خود را براى روزى آماده كرد كه صحرا به تصرف مصريها درآيد و دايان نيز نيروى هوايى را كاملاً آماده نگه داشت تا هيچ هواپيمايى بر روى زمين غافلگير نشود حال آنكه برنامه مصريها و سوريه چيز ديگرى بود.
عيد يوم كيپور
يوم كيپور روز بزرگ مذهبى اسرائيل است. در اين زمان ارتش اسرائيل تقريباً در حالت انفعال كامل بود. (حتى راديو تل آويو نيز در حالت سكوت بود).
ژنرال مصرى چنين روزى را براى حمله انتخاب كرد و قبل از شروع عمليات به فرماندهانش گفت كه در طلوع آفتاب روز ۶ ژوئن نيز اسرائيلى ها ما را در بى خبرى كامل غافلگير كردند و حالا نوبت ماست. با شروع دستور حمله ، صدها غواص با لباس قورباغه اى از عرض كانال گذشته و ضمن خنثى سازى مينها باديناميت بخشى از ديوار بارلو را منفجر كردند. بلافاصله كماندوهاى زمينى وارد عمل شده و سربازان غافلگير شده اسرائيلى را از سر راه برداشتند. ظرف ۶ ساعت ۲۵ دژ از ۳۳ دژ مستحكم بارلو سقوط كرد. قبل از آنكه اسرائيل بتواند نيروهاى ذخيره خود را به ميدان بفرستد شاذلى با ايجاد ۸ پل بزرگ در شب هزاران سرباز و صدها تانك را در شرق سوئز پياده كرد.
دايان كه نيروى هوايى را كاملاً آماده نگاه داشته بود با فرستادن فانتومهاى جديد و ميراژها سعى كرد تا ۶۰هزار سرباز مصرى را در روى همان خط از بين ببرد. با توجه به نزديكى بيش از اندازه نيروهاى مصرى به يكديگر از نظر دايان ۱۰۰ هواپيما براى كوبيدن آنها كافى بود.


موشك سام
موشك سام در ويتنام قدرت خود را نشان داده بود اما خلبانان اسرائيلى نه خلبان آمريكايى را قبول داشتند و نه تاكتيك آنها را و گمان نمى بردند گرفتار تور دفاع ضد هوايى مصر شوند اما شاذلى با به كارگيرى دقيق سايت هاى سام (البته با كمك هزاران مستشار روس) چنان ضربه اى در روز اول جنگ به نيروى هوايى اسرائيل زد كه دايان را از ادامه فشار به نيروى هوايى منصرف كرد. گفته مى شود ۱۱ هواپيماى اسرائيلى در ساعت اول جنگ از بين رفتند.
در بقاياى دژ بارلو ۸ هزار مدافع اسرائيلى با تمام قوا مى جنگيدند اما كماندوهاى مصرى براى جنگهاى تن به تن و سرنيزه آموزش ديده و مدافعان را تار و مار كردند.
فرماندهان اسرائيلى مرتب تقاضاى رسيدن پشتيبانى هوايى را كرده و هشدار مى دادند سقوط خطوط اوليه اسرائيل نزديك است در نتيجه نيروى هوايى اسرائيل مجدداً با تغيير تاكتيك به ميدان اعزام شدند هواپيماهاى اسكاى هاوك اسرائيل نيز به سرنوشت فانتومها دچار شده و تا روز بعد حداقل ۳۰ فروند از آنها سقوط كرد.
نصب ۵۰ سايت موشكى سام ۳ و سام ۶ سبب شد تا در روز سوم نبرد ديگر نيروى هوايى اسرائيل وارد عمل نشود و مصريها تعداد نفرات و تانكهاى خود را به ۷۰ هزار نفر و ۶۰۰ تانك برسانند.
اولين اشتباه مصريها
در جنگ ۱۹۷۳ نيز مانند اكثر جنگهاى برق آسا، تكليف جنگ در همان ۷۲ ساعت اول مشخص شده بود. ژنرال شاذلى مى دانست كه جبهه اصلى نبرد غرب صحراى سينا و خط بارلو است. جبهه هاى اردن وجولان (در جنوب سوريه) همه جبهه هاى فرعى بودند. بنابراين او به اين معتقد بود كه مصر بايد از اين فرصت طلايى استفاده كرده و خود را به جنوب اسرائيل برساند تا دست بالا را در جنگ داشته باشد. اما در قاهره سادات اصلاً چنين خيالى نداشت. او معتقد بود كه بايد قواى مصرى با نفوذ به عمق ۲۰ كيلومترى صحراى سينا موضع پدافندى اتخاذ كنند. درخواستهاى مكرر ژنرال مصرى براى اجازه فتح ۳ گذرگاه قفقفه، قيدى و متيلا كه شاه كليد فتح كل صحرا بودند مورد بى توجهى قاهره قرار گرفت و ۳ هزار كماندوى مصرى در روز ۸ اكتبر به جاى تصرف مناطق استراتژيك مذكور دستور استراحت گرفتند.
بنابراين اكنون زمان ضد حمله اسرائيل بود. در ۹ اكتبر ۲ واحد زرهى اسرائيل حمله به مصريها را آغاز كردند اما تلفات سنگين آنها سبب ناموفق ماندن عمليات شد. اسرائيلى ها در روزهاى بعد نيز در چند نوبت حملات زرهى عظيمى را عليه مصريها سامان دادند. كسى گمان نمى كرد واحدهاى زرهى مصرى از اين نبردها جان به در ببرند چرا كه اسرائيل در اين نبردها از تانكهاى ام ۶۰ و ام ۴۸ آمريكايى بهره مى برد كه جديدترين محصولات زرهى آمريكا بودند. اما موشك هاى آر.پى.جى و ساگر روسى جهنمى واقعى را براى تانكهاى مذكور ايجاد كردند. در مجموع ظرف يك هفته اول جنگ اسرائيل يك سوم تانكهاى خود را از دست داد حال آنكه مصريها در همين زمان تعداد تانكهاى خود در صحرا را به ۱۲۵۰ دستگاه رسانده بودند.
در ۱۴ اكتبر بزرگترين جنگ تانكها در تاريخ (پس از نبرد كورسك در جبهه شوروى ۱۹۴۳) در قبل از گذرگاه متيلا بين ۲۵۰۰ تانك و زرهپوش از طرفين آغاز شد. در ۱۴ اكتبر وقتى بالاخره قاهره با درخواست شاذلى براى عبور از گذرگاه هاى استراتژيك متيلا و قفقفه موافقت كرد ۸۰۰ تانك و ۷۰ هزار نيروى مصرى خود را در برابر ۶۰۰ تانك و ۱۵۰ هزار سرباز اسرائيلى ديدند. ژنرال آريل شارون در گذرگاه صعب العبور مذكور منتظر اين اشتباه مصريها بود. در حقيقت مصر ۶ روز حياتى را از دست داده بود و اكنون قواى مصر در منطقه دست پايين را داشت. ظرف چند ساعت ۱۰۰۰ تانك از طرفين به نسبت يك به ۳ به نفع اسرائيل در آتش سوختند و مصريها دريافتند آنها نيز ديگر اگر بخواهند قادر به پيشروى نيستند.

sorna
01-10-2011, 01:08 AM
نتیجه جنگ <b>


طرح شارون



http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Sharon73.jpg?uniq=rcddlc


آريل شارون (نخست وزير سابق اسرائيل) مردى بسيار افراطى و قاتل هزاران عرب فلسطينى، لبنانى و مصرى محسوب مى شود اما هيچكدام از اين موارد سبب نخواهد شد تا نقش بزرگ او در عمليات ۱۹۷۳ ناديده گرفته شود. در ۱۵ اكتبر زمانى كه جنگ در جبهه سينا به بن بست رسيد وى در ستاد ارتش اسرائيل با بيرون آوردن نقشه اى علامت گذارى شده اعلام كرد كه مى تواند تنها با ۴ تيپ از بين ۲ سپاه مصرى بگذرد و با عبور از كانال سوئز در جهت عكس ميدان جنگ، خود را به شمال مصر برساند و با تهديد اسكندريه، قاهره را مجبور به قبول آتش بس كند.
دايان و ساير فرماندهان اسرائيلى كه در آن زمان در اثر از بين رفتن ۴۵ درصد توان زرهى و ۱۰۰ هواپيما و هزاران نفر از بهترين سربازان اسرائيلى اميدى به حمله متقابل با روشهاى كلاسيك نداشتند ناچاراً با حركت شارون كه نوعى حمله ناپلئونى و در حد خودكشى بود موافقت كردند. امروز كه جنگ اكتبر را مرور مى كنيم درمى يابيم جنگ مذكور نبرد بين ۲ ژنرال بلندپايه مصرى و اسرائيلى (شاذلى و شارون) بود اما متأسفانه مصريها به ژنرال خود اجازه ريسك ندادند حال آنكه سرفرماندهى اسرائيل در آن شرايط سخت اختيار ۱۲ هزار سرباز را به شارون براى «طرحى شبيه به خودكشى» داد.
در ساعت ۵ صبح ۱۵ اكتبر سربازان شارون در اختفاى كامل سوار بر تانكهاى روسى به غنيمت گرفته شده از جنگ قبلى شده و حتى در ارتباطات راديويى خود به زبان عربى صحبت كردند و با عبور از سوئز طى ۴۰ ساعت با از بين بردن دهها پايگاه موشكى مصرى از آتش مؤثر فانتومها نيز استفاده كردند. در ۱۸ اكتبر ناگهان مردم مصر متوجه شدند اسرائيلى ها در مصر هستند! حملات متعدد ميگ هاى مصرى نيز براى در هم كوبيدن سرپل هاى اسرائيل در غرب سوئز بى فايده بود و آنها دسته دسته مقهور فانتوم هاى اسرائيل مى شدند چرا كه ديگر از پشتيبانى موشك هاى سام اثرى نبود.
در ۲۲ اكتبر تعداد نيروهاى اسرائيل در شمال مصر به ۲۰ هزار سرباز و ۵۰۰ تانك و نفربر زرهى رسيد اين در حالى بود كه عمده قواى مصر در صحرا مشغول بودند. در روز ۲۳ اكتبر اسرائيلى ها با كنترل به محور سوئز - قاهره به ۱۰۱ كيلومترى پايتخت مصر رسيدند.
در حالى كه مصرى ها آتش بس را قبول كرده بودند در اسرائيل گوش شنوايى نبود . بنابراين در ۲۴ اكتبر مصر خود را براى فرا خواندن لشگرهاى جديد آماده كرد. اين در حالى بود كه آمريكا و شوروى ديگر موافق ادامه جنگ نبودند.

جبهه جولان
اگرچه همه جنگ اكتبر را به خاطر نبردهاى صحراى سينا مهم مى دانند اما در جبهه شمال اسرائيل در منطقه جولان نيز جنگ هاى مهمى بين طرفين درگرفت.
اعراب كه مى دانستند در اتحاد سوريه - مصر طرف ضعيف سوريه است، نيروهاى به استعداد ۲ تا ۳ لشگر (عراقى، مراكشى، سعودى، كويتى و فلسطينى) را به سوريه اعزام كردند وبا تقويت ۶۰ هزار نيروى سورى با ۹۳۰ تانك مواضع اسرائيل را در جولان (كه از ۱۹۶۷ اشغال شده بود) مورد حمله قرار دادند. نيروهاى سورى در روزهاى اول جنگ با عبور از ميادين مين، ۲۳ كيلومتر داخل خطوط دشمن نفوذ كرده و به پشت دروازه شهر «ال عال» در شمال اردن رسيدند. ۱۵ هزار نيروى اسرائيلى در اين عمليات از هم پاشيدند و امواج حملات هوايى اسرائيل نيز در برابر موشك هاى سام متحمل ۳۵ فروند تلفات شدند. اسرائيلى ها كه در اين جبهه جايى براى عقب نشينى نداشتند چرا كه با اولين عقب نشينى شمال اسرائيل به دست اعراب مى افتاد بلافاصله تمام قواى خود را معطوف به جبهه شمال كردند و حتى ماشين هاى مردم را مصادره كرده و با آنها به انتقال نيرو پرداختند. سربازان اسرائيلى تن به خونين ترين نبردها در جبهه مذكور زده و با وارد كردن صدها تانك نيروهاى پيشروى سورى را در هم كوبيدند. همزمان هواپيماهاى اسرائيل اقدام به بمباران شهرها و مراكز اقتصادى سوريه كردند تا روحيه مردم اين كشور را براى ادامه جنگ بشكنند. سوريه كه نيروى ذخيره چندانى براى ورود به منطقه نداشت در برابر حملات متعدد اسرائيل مجبور به توقف شد و در ۱۸ اكتبر در قنيطره طى يك نبرد ۱۴ ساعته با از دست دادن ۵۰۰ تانك ابتكار عمل را از دست داد.
اين مسأله درست همزمان بود با توقف ارتش مصر و مى توان دريافت كه اگر سادات احمقانه دستور توقف را به سادگى در جبهه غرب نداده بود سوريه و اعراب متفق در جولان به آن وضع آشفته گرفتار نمى شدند. در ضدحمله بعدى اسرائيلى ها در ۱۲ اكتبر با نفوذ به داخل سوريه دمشق را در تيررس قرار دادند اگر حمله متقابل مصرى ها در صحراى سينا نبود براى اسرائيل تسخير دمشق كار سختى نبود. در حقيقت نيروهاى عرب در جبهه جولان بسيار ضعيف ظاهر شدند و اصلاً نتوانستند به مانند مصر ضربات قابل توجهى به دشمن وارد كنند. در ۱۳ اكتبر در جبهه جولان تقريباً آرامش برقرار شد.
آغاز ديپلماسى
تداوم آتش بس در جبهه ها سبب فعال تر شدن نيروهاى ديپلمات شد. بويژه آنكه با آغاز تحريم نفتى غرب در ۲۱ اكتبر از جانب كشورهاى نفت خيز عرب دنيا با مشكل جديدى روبرو شده بود كه ابعاد آن فراتر از جبهه سوئز بود. با ورود كيسينجر به منطقه فشار براى وادار كردن گلداماير و سادات به قبول آتش بس دائمى افزايش يافت.
مصرى ها يك سوم صحراى سينا را در اختيار داشتند و ضربات جبران ناپذيرى را به اسرائيل وارد كردند اما در مقابل شارون با ۲۰ هزار سرباز و صدها تانك در شرق قاهره مستقر شده بود. البته ۵ لشگر ذخيره و اصلى مصرى به سرعت به سمت او در حال حركت بودند بنابراين عنصر زمان به زيان اسرائيل بود. از آن طرف سيل كمك هاى آمريكا كمبودهاى اسرائيل را داشت جبران مى كرد. نبايد از ياد برد كه كنگره آمريكا پرداخت ۲‎/۲ ميليارد دلار كمك نظامى به اسرائيل را تصويب كرد. بنابراين آتش بس ادامه يافت.
نتايج جنگ اكتبر
جنگ اكتبر (يا رمضان) نبردى استثنايى بود. اين جنگ نتايج بسيار زيادى داشت از جمله آنكه مشخص شد در صورت وجود برنامه ريزى و همت، ارتش اسرائيل نيز «شكست پذير است.»
دوم آنكه در بين كشورهاى عربى مصر اين قابليت را دارد كه اسرائيل را شكست دهد. امروز مى توان قضاوت كرد كه اگر ترس (و يا خيانت) سادات نبود اسرائيل در اكتبر ۱۹۷۳ شكست مى خورد. مردانى مانند ژنرال شاذلى تنها با ۳ گردان كوماندوى از جان گذشته به همراه چند واحد پدافند سام ستون فقرات ارتش اسرائيل را شكستند. هنگامى كه چندى بعد سادات وى را مجبور كرد تانك هايش را به ساحل غربى سوئز برگرداند اين ژنرال مصرى با چشمانى اشكبار از سادات خواست تا حداقل اين درخواست اسرائيلى ها را نپذيرد اما سادات قبلاً قول اين مسأله را به كيسينجر داده بود. اسرائيل نيز به خوبى دريافت مصر حريفى متفاوت است. بنابراين بايد حتماً از صف مبارزان ديگر خارج شود.
بگين در ۱۹۷۷ از سادات در تل آويو به گرمى استقبال كرد و ۲ سال بعد با قبول قرارداد كمپ ديويد خروج كامل از صحرا را پذيرفت. (در كمال ناباورى)
نكته سوم آنكه ابداعات ژنرال شاذلى و ژنرال شارون هر دو از نقطه نظر نظامى بسيار ارزشمند و بى بديل بود و يك اصل را ثابت كرد و آن اينكه ترس، دشمن واقعى رزمنده است.
نكته چهارم ضعف عملكرد روس ها در اين ۳ هفته بود. در حالى كه آمريكا از تمام اعتبار و توان خود براى سرپا نگاه داشتن اسرائيل استفاده كرد (ايجاد پل هوايى براى كمك رسانى به اسرائيل، استفاده از هواپيماى جاسوسى اس.آر ۷۱ براى راهنمايى شارون و كمك ۲‎/۲ ميليارد دلارى تسليحاتى - به تل آويو) روس ها تنها به رفقاى عرب خود تضمين دادند كه دمشق و قاهره توسط اسرائيل تصرف نمى شود (!) در نتيجه مصر را ظرف ۷ سال كاملاً به دامن غرب غلطاندند و ظرف ۱۵ سال كاملاً بازى را در خاورميانه عربى واگذار كردند.
آخرين جنگ گسترده اعراب و اسرائيل گرچه با موفقيت صددرصدى اعراب به پايان نرسيد، ولى بسيارى از نقاط ضعف اسرائيل را نمايان ساخت. اندكى پس از پايان جنگ يوم كيپور انورسادات رئيس جمهور وقت مصر پيمان آتش بس با اسرائيل را امضا كرد و سفرى نيز به سرزمين هاى اشغالى كرد. پيمان صلح كمپ ديويد كه توسط سادات و بگين، با نظارت كارتر، امضا شد از اثرات اين جنگ بود. پيمانى كه بر طبق آن اسرائيل تا سال ۱۹۸۲ از تمامى صحراى سينا عقب نشينى كرد و در مقابل مصر، اسرائيل را به رسميت شناخت. دو كشور براى هميشه ترك مخاصمه كردند. هرچند سادات نتوانست روزى را كه سرزمين مصر خالى از سربازان اسرائيلى باشد، ببيند. او در ششم اكتبر ،۱۹۸۱ در مراسم رژه اى كه به مناسبت پيروزى در جنگ رمضان ۱۹۷۳ ترتيب داده شده بود، به دست سروان احمد شوقى خالد اسلامبولى ترور شد و معاونش حسنى مبارك به جاى او نشست.

sorna
01-10-2011, 01:08 AM
نبرد دره بقاع
http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Air/syria-map.gif?uniq=4pmwjm

<b>


اسرائيل كه در جنگ اكتبر ۱۹۷۳ تا آستانه شكست كامل پيش رفته بود، توانست با تطميع مصر اين كشور مهم و پرجمعيت عرب را از گردونه دشمنان بى شمار خود خارج كند و اكنون نوبت سوريه بود كه با زدن ضربه اى سريع كنار گذاشته شود.
مبارزان فلسطينى
براى مبارزان فلسطينى نبرد هيچ گاه پايان نخواهد يافت. آنها براى دستيابى به سرزمينى براى زندگى بايد بجنگند. در سال هاى ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۲ ده ها هزار مبارز فلسطينى در جنوب لبنان، ۲۹۰ حمله عليه نيروهاى اسرائيلى مستقر در شمال فلسطين اشغالى انجام دادند. در اين زمان بود كه اسرائيل به دنبال طرحى به نام «لبنان سوزان» رفت. اهداف اين حركت كوبيدن همزمان نيروهاى فلسطينى، تصرف جنوب لبنان براى ايجاد يك ديوار حائل ۴۰ كيلومترى بين نيروهاى عرب و اسرائيل و از همه مهمتر از بين بردن نيروهاى سورى مستقر در شرق و شمال لبنان بود. خيال صهيونيست ها از جانب اعراب نيز راحت بود. عراق در منجلاب جنگ با ايران دست و پا مى زد و اعراب خليج فارس نيز تحت تأثير القائات غرب همه توجه خود را معطوف به ايران كرده بودند. مصر نيز در ماه عسل طولانى خود با اسرائيل بود و لبنان گرفتار جنگ داخلى.


آغاز جنگ
اسرائيلى ها در ساعت ۱۱ روز ۶ ژوئن ۱۹۸۲ با عبور از جنوب لبنان از ۳ محور غرب، مركز و شرق به مركز اين كشور حمله بردند. ۴۰ هزار سرباز اسرائيلى در قالب واحدهاى زرهى و مكانيزه بسرعت در حالى كه از پوشش هوايى برخوردار بودند در جنوب لبنان پخش شده و با كمترين مقاومت به پيشروى ادامه دادند.
۸ هزار رزمنده فلسطينى مستقر در منطقه كه از هيچ پشتيبانى آتش سنگينى برخوردار نبودند راه را در عقب نشينى به سوى بيروت ديدند. حال آن كه هواپيما و توپ هاى اسرائيل در پشت سر آن ها ديوارى از آتش ايجاد كرد تا با اين عمل اين نيروها را به دام بيندازد. در اين زمان نيروهاى سورى به دفاع از فلسطينيان به دام افتاده از محل استقرار خود در بلندى هاى «جزين» اقدام به گشودن آتش عليه واحدهاى اسرائيلى كردند. گويى اسرائيل فقط منتظر همين موضوع بود چون بلافاصله آريل شارون وزير دفاع اسرائيل به نيروى هوايى اسرائيل دستور داد كليه واحدهاى موشكى سوريه را كه در دره بقاع (سه راه بزرگراه دمشق - بيروت) قرار داشت، از بين ببرند.


http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Air/sa3%20missle.jpg?uniq=4pmwj4
سایت موشکی سام 3

سایت موشکی سام ۳

سايت هاى موشكى سورى در دره بقاع برگ برنده سوريه در لبنان بود كه همزمان بيروت و دمشق و نيمه شمالى لبنان را پوشش مى داد و مانع پرواز آزادانه اسرائيلى ها مى شد. سرعت عمل اسرائيل در حمله اين سايت ها بى سابقه بود. آن ها در چهارمين دوره جنگ، ۱۷ سايت اصلى موشكى «سام» را ظرف يك ساعت نابود كردند.
اين در حالى بود كه در همان زمان به دهها اسكادران هوايى سوريه دستور مقابله با هواپيماهاى مهاجم به دره بقاع داده شده بود، اما همين تأخير يك ساعته سبب شد تا آنها دره مذكور را غرق در آتش ببينند. در حقيقت اسرائيل با بهره گيرى از تجربه جنگ ۱۹۷۳ دريافته بود كه نابود كردن پايگاه هاى «سام» تنها با استفاده از خلبانان ورزيده اى كه در ارتفاع بسيار كم (۲۰ تا ۳۰ مترى زمين) پرواز كنند امكان پذير است چون رادار قادر به رديابى هواپيما نيست و موشك نيز كارايى لازم را ندارد.
هواپيماهاى مدرن اف-۱۶ و اف ـ۱۵ در كنار هواپيماهاى فانتوم و كفير با استفاده از سيستم هاى اختلال الكترونيك و پارازيت رادارهاى «سام» را مختل كرده و با موشك هاى هدايت شونده سايت ها را يكى يكى از كار مى انداختند.



http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Air/israeliwarplanesf15.jpg?uniq=4pmwhm
هواپیماهای اف ۱۵ نیروی هوایی اسرائیل



http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/Air/israeliwarplanesf16.jpg?uniq=4pmwhs
هواپیمای اف ۱۶نیروی هوایی اسرائیل در حال تیک آف

همزمان جنگنده هاى اسرائيلى ۲۹ هواپيماى سورى از انواع ميگ ۲۱ و ميگ ۲۳ را قبل از آن كه وقت گريز بيابند، ساقط كردند (بدون آن كه خود متحمل تلفاتى شوند). از اين لحظه به بعد گويى تاريخ تكرار مى شد. نيروى هوايى اسرائيل با به كارگيرى تمام توان خود به مانند جنگ ژوئن ۱۹۶۷ به پشتيبانى هوايى از ۴۰ هزار سرباز و صدها تانك خود پرداخت.
مقاومت شجاعانه ۸ هزار مبارز فلسطينى نيز دردى را دوا نمى كرد و حجم آتش اسرائيلى ها آن ها را در سواحل غربى لبنان بشدت تحت فشار گذاشته و آن ها از رسيدن كمك سوريه نااميد شده بودند زيرا نيروى هوايى اسرائيل پيشروى اولين واحد زرهى سوريه در دره بقاع را سد كرده بود.
لشگر سوم زرهى سوريه نيز كه اميد اصلى مدافعان بود (و حركت خود را از شمال آغاز كرده بود) ناگهان خود را با نيروهاى ضربتى هوايى اسرائيل روبرو ديد و قبل از آن كه بتواند واكنشى نشان دهد بخش بزرگى از تانك هاى خود را از دست داد.
موفقيت هاى نيروى هوايى اسرائيل
سوريه در اين زمان از نيروى هوايى بزرگى برخوردار بود و فرماندهى اين كشور نمى توانست ناظر نابودى كامل نيروهايش در جنوب لبنان باشد. بنابراين سورى ها به اعزام هواپيماهاى بيشتر به منطقه ادامه دادند، اما نتيجه اين نبردها «فاجعه» بود. بين ۹ تا ۱۱ ژوئن سورى ها در نبردهاى هوايى ۵۳ هواپيماى ديگر خود (علاوه بر ۳۹ فروند قبلى) از دست دادند در حالى كه تلفات اسرائيل تنها يك هواپيما و صدمه ديدن يك اف-۱۵ بود ( كه خود را به پايگاه رساند).
سوريه كه وضع را چنين ديد از ۱۱ ژوئن به بعد استفاده از نيروى هوايى را به حداقل رساند. نيروى هوايى اسرائيل در طول اين جنگ با اجراى ۲۰۰۰ سورتى پرواز (در برخى روزها اسرائيل ۴۰۰پرواز در روز انجام مى داد) عملاً جور نيروى زمينى خود را نيز كشيد.
استفاده از هواپيماهاى پيشرفته مثل اف-۱۶ و اف-۱۵ و اجراى جنگ الكترونيك از دلايل اصلى پيروزى اسرائيلى ها بود. علاوه بر آن كه خلبانان اسرائيل با شناخت دقيق تكنيك سورى ها مى دانستند هواپيماهاى آنها از «زمين» دستور مى گيرند بنابراين از همان ابتدا با انهدام ارتباطات «كنترل زمينى» آنها تماس بين خلبانان مذكور و فرماندهى سوريه را مختل كردند.
در جنگ هاى هلى كوپترى نيز اسرائيل با از دست دادن ۴ هلى كوپتر كبرا و ديفندر حدود ۱۰۰ مورد را با موشك هاى «تاو» هدف قرار داد، حال آن كه سوريه با انهدام ۷ تانك اسرائيلى ۱۲ هلى كوپتر غزال فرانسوى را از دست داد.

sorna
01-10-2011, 01:10 AM
نتيجه نبرد <b>


پايان جنگ
عدم دخالت مؤثر ارتش كوچك لبنان، فقدان تجهيزات مبارزان كم تعداد فلسطينى و شكست شديد نيروهاى سوريه سبب شد تا نيروهاى اسرائيل با تصرف صيدا، نبطيه و جزين به حومه بيروت برسند و جنگ را ظرف ۱۷ روز به اتمام برسانند.
نتيجه نبرد
نبرد كوتاه مدت دره بقاع يك پيام جدى داشت. دوره جنگ هاى ساده گذشته است. جنگ ها ديگر الكترونيكى، فوق پيشرفته و سريع است. در زمانى كه خلبانان سورى به دليل سردرگمى فرماندهى خود دسته دسته جان خود را از دست مى دادند، خلبانان اسرائيلى با ۱۰ دقيقه بريفينگ اهداف خود را شناسايى و منهدم مى كردند.
در جنگ هاى جديد هر كسى كه بتواند از «ضد الكترونيك»، سيستم هاى چف، پارازيت اندازها و اطلاعات استفاده بهترى كند پيروز ميدان است. ديگر تعداد هواپيما و تانك مهم نيست. اسرائيل و سوريه تقريباً به يك اندازه هواپيما و تانك داشتند، اما سوريه تقريباً جنگ نكرده آن را باخت.
نكته ديگر اين كه اگر چه سوريه از آن سال به بعد به دنبال استراتژى برابرى نظامى با اسرائيل رفت و بين سال هاى ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۱ به كلى ارتش خود را دگرگون كرد. اما تصميم گرفت در هيچ شرايطى با اسرائيل نجنگد مگر آن كه از پشتيبانى جدى اعراب برخوردار شود، اين موضوع سبب عقب نشينى جدى اين كشور در سياستگذارى هاى خارجى او شد و بويژه پس از سقوط اتحاد شوروى اين كشور مبدل به يك قدرت درجه دو در نبرد بين اعراب و اسرائيل شد.
سوم آن كه اكنون اسرائيل بسيار جسورتر شده و پى برده كه ديگر در جهان عرب قدرتى قادر به مقابله با او نيست. مصر و سوريه همواره (از ۱۹۵۶ به اين سو) پاى ثابت نبردها بودند و در غياب آن ها نه اعراب ثروتمند خليج فارس و نه كشورهاى فقير و يا كم جمعيت نظير لبنان، اردن و يمن هيچ كدام سرباز اين ميدان سخت نيستند.
شايد اگر جنبش هاى مردمى مثل جنبش حزب الله در جنوب لبنان و انتفاضه در فلسطين نبود اسرائيل تن به ترك جنوب لبنان و نوار غزه نيز نمى داد.
البته اهميت عراق را نيز نبايد از ياد برد. اين كشور نيز كه تنها از طريق خاك اردن با اسرائيل مرتبط است مى توانست به بهانه انهدام نيروگاه اتمى تموز خود در ۱۹۸۱اقدام تلافى جويانه عليه اسرائيل انجام دهد، اما جنگ طولانى آن كشور با ايران (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) از يك سو و هجوم به كويت در ۱۹۹۰ سبب شد تا اين كشور وارد جاده اى شود كه انتهاى آن نابودى ملت عراق بود.
و نكته آخر اينكه هزاران مبارز فلسطينى مجبور شدند با كنار گذاشتن سلاح هاى خود به تونس (در ۲۵۰۰كيلومترى سرزمين مادرى شان) بروند. بنابراين اسرائيل همزمان پرونده مبارزات مسلحانه ۸ هزار چريك باتجربه فلسطين را نيز بست (اگرچه ۲ سال بعد نيز با حمله هوايى و كماندويى به شمال آفريقا پايگاه هاى اين نيروها را دوباره به آتش كشيد).

sorna
01-10-2011, 01:11 AM
نبرد دونکرک
http://www.sharemation.com/ar6/Newcoy/hitler2.jpg?uniq=-hc510e

<b>


ارتش هیتلر با عبور از خاک بلژیک و هلند ناگهان از پشت خطوط ماژینو سردرآورد و عملاً ارتشهای فرانسه و انگلیس در شمال غرب فرانسه را غافلگیر کرد. برای آنها ماندن و جنگیدن تنها یک مفهوم داشت.«مردن». ۴۰۰هزار سرباز انگلیسی و فرانسوی از سپاههای اصلی فرانسوی جداافتاده و درمحاصره کامل بودند.

ارتش آلمان با روحیه بسیاربالا درحال درهم کوبیدن مواضع متفقین به سرعت درحال نزدیک شدن به نیروهای شکست خورده انگلیس بود. این نیروها برای فرار از مرگ به سوی دونکرک (جایی که فاصله خاک اروپا و انگلیس درحداقل ممکن بود) عقب نشینی کردند. درحالی که دو سوم ارتش انگلیس در دونکرک درانتظار تخلیه توسط کشتیها و قایقهای محلی بود ارتش آلمان با فرمان حیرت انگیزی مواجه شد. «توقف»


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/db/Attack_on_carrier_USS_Franklin_19_March_1945.jpg/300px-Attack_on_carrier_USS_Franklin_19_March_1945.jpg

اگرچه بسیاری از تاریخ نویسان غربی ازکنار این مسأله به سادگی می گذرند اما نباید از یاد برد اگر آلمان به این نیرو که سراسیمه درحال تخلیه دونکرک بود حمله می کرد برای این «نیروی متوحش از ماشین جنگی آلمان» راهی جز تسلیم نبود. در ۴ژوئن ۱۹۴۱ هنگامی که مردم سواحل شرقی انگلیس باخبرشدند جوانانشان درغرب فرانسه گرفتار چنگال آهنین رایش شده اند با حداقل وسایل سوار قایقها (حتی قایقهای ماهیگیری کوچک) و کشتیها شده و به بندر دونکرک نزدیک شدند. آنها کمک خوبی برای نیروی دریایی انگلیس بودند. آلمانها در این چندروز حملات هوایی اندکی داشتند. اما این مردم بی دفاع رامی شد ساده تر از این از کار بازداشت. هیتلر از چنین فرجه بزرگی به انگلیس چه هدفی داشت؟ هیتلر قصدداشت با این اقدام به انگلیس بفهماند که هدفش نه انگلیس بلکه یهودیها و شوروی است. اما او رذالت انگلیسها را دست کم گرفته بود. چرچیل در آن روزها، درخاطرات خود می نویسدکه در سراسر انگلیس تنها ۲۵۰هزار نیرو مانده بود که بخش اعظم آن نیز نیروی پلیس شهری و داوطلبان بودند. اکنون فرصت به سرعت درحال گذر بود. آلمان فرصتی بی نظیر برای تصرف انگلیس داشت کشوری که هزارسال پای مهاجم را به خاک خود ندیده بود. هیتلر نه تنها از خیر این ۳۰۰هزارنیرو (که حتی فرصت جمع کردن اسلحه های فردی خود را نداشتند) گذشت بلکه به انگلیس اجازه داد با جمع و جورکردن نیروها برای همیشه خطر حمله به خاک خود را ازبین ببرد. نیروهای انگلیسی که در دونکرک ۲۵۰۰ دستگاه توپ و دهها هزار مسلسل سنگین، نفربر، تانک و خمپاره را به جا گذاشتند. با دانش و تجربه خود پایه ارتشی جدید را درانگلیس گذاشتند که اثر آن را هیتلر مغرور در نبردهای شمال آفریقا و جنوب اروپا دید.


http://www.lessons-from-history.com/Images/CAE%20Images/Evacuation_%2540_dunkirk_chaos.jpg
قوای از هم پاشیده انگلیسی ها

ژنرال فون رون از اعضای ستاد ارتش آلمان از این واقعه چنین یادمی کند: ... شش روز پس از یورش سراسری آلمان به شمال فرانسه هنگامی که نیروهای ژنرال فون روندشتت به سوی دریا پیش می راندند هیتلر با فرمان احمقانه*ای دستور ۴۸ساعت توقف به آنها را داد... ژنرال گودریان دیگر سردار آلمانی به دستور پیشوا عمل نکرد و تانکهای خود را به سرعت به سمت غرب به حرکت درآورد اما درست در ۹مایلی دونکرک با دستور مستقیم پیشوا مجبور به توقف ۷۲ساعته شد! چرا؟ نظامیان حرفه ای آلمان این اقدام را به دلیل ضعف اطلاعات نظامی هیتلر قلمدادمی کنند. فون رون می افزاید: تا به امروز هیچکس دلیل اقدام هیتلر را نفهمیده. ظرف همین ۳روز انگلیسیها توانستند ارتشهای خود را از دونکرک نجات دهند. آنچه که بعدها به معجزه دونکرک معروف شد. واقعیت این است که هیتلر نخواست انگلستان را کاملاً منهدم کند و این امر سبب شد تا انگلوساکسونها آن را به حساب خود بگذارند و از او به عنوان پیروزی تاریخی نام ببرند. توقف در یک معبر ۶۰کیلومتری و پیشروی ۴هزارکیلومتری بزرگترین اشتباه هیتلر این بود که نبرد را درجبهه غرب به پایان نبرد و به جای آن دست به نبرد با سرسخت ترین ملت جهان زد. هیتلر به جای آنکه از عرض ۶۰کیلومتری دریای مانش بگذرد و به انگلستان غیر آماده حمله کند ترجیح داد تا دهها میلیون نفر را درجبهه شرق به کشتن دهد. در هفته های اول ماه ژوئن ۱۹۴۰ نیروهای آلمانی با روحیه بسیاربالای خود به تنگه ای رسیدند که انگلیس را از خاک اروپا جدامی کرد در لحظات بسیارحساس آن زمان تنها یک تصمیم می توانست سبب سرازیرشدن ۲۰۰لشگر آلمانی به داخل انگلیس شود. انگلیسی که به جز چند لشگر از هم پاشیده کلاً دفاع آن به پلیس شهری، نوجوانان و افراد بدون آموزش سپرده شده بود.

ژنرالهای آلمانی از این روزها به عنوان «فرصتی که هرهزار سال یکبار دست می دهد» یادمی کنند. آنها می گویند مگر ارتش ۳۰۰هزارنفره انگلیسی در ظرف ۳روز با کمک تخته پاره، قایق و کشتی تفریحی خود را منتقل به خاک بریتانیا نکرد پس چرا ما نتوانیم «دونکرک معکوس» را ایجادکنیم؟ ترس هیتلر از نیروی دریای انگلیس بود اما این نیرو بشدت پراکنده بود و برخی ناوگان انگلیسی حداقل ۲ماه تا مانش فاصله داشتند. مضافاً آنکه لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان) می توانست در آن معبر تنگ جهنمی از آتش را به سر کشتیهای انگلیسی بریزد. تازه این در شرایطی بود که توپخانه را فراموش کنیم وبرای زیردریایی های آلمانی که در سالهای اول جنگ به مانند کوسه های درنده ناوگان متفقین را به قعر دریا می برد جایی قائل نشویم. فون رون می گوید: هیتلر وقتی به ۶۰کیلومتر انگلیس رسید یادش آمد که نقشه ای برای این کار (تصرف انگلیس) ندارد. مسخره است اما ارتشبدهای هیتلر که نقشه حمله به یوگسلاوی را در ۸ ساعت و نقشه تصرف اروپای شمالی را در ۵روز کشیدند. چگونه نتوانستند در آن روزهای حیاتی دست به ابتکار بزنند. فون رون می گوید: هیتلر در این لحظه اگر استعداد افرادی چون سزار، ناپلئون و الکساندر (اسکندر) را داشت با یک ابتکار ارتشهای زرهی و موتوریزه آلمان را از دونکرک عبور می داد.

sorna
01-10-2011, 01:12 AM
نبرد شبه جزیره کریمه
http://i29.tinypic.com/30iux34.jpg

<b>


ریشه های جنگ

روسیه پس از شکست دادن ارتشهاى بزرگ ناپلئون در ۱۸۱۴ به قدرت درجه اول نظامى اروپا مبدل شد، اما نکته نگران کننده تر براى قدرتهاى استعمارى فرانسه و انگلیس موفقیتهاى پى در پى این کشور در آسیا بود. شکستهاى ایران، ترکمنها، عثمانیها، ازبکها و قرقیزها در آسیاى میانه، قفقاز و جنوب اروپا سبب شده بود تا روسها به گونه اى خطرناک به مناطق موردعلاقه غرب نزدیک شوند. برنامه انگلیسیها و فرانسویها براى جلوگیرى از پیشروى روسها به سمت جنوب سبب شد تا در قرن ۱۹ شبه قاره هند، افغانستان، ایران و عثمانى مانند کمربندى مانع پیشروى روسها شود. اما علاقه روسها به توسعه قلمروى خود بیش از این جدى بود که دولتهاى محلى بتوانند مانع آن شوند. روسها عثمانى را دولت بیش از اندازه بزرگ و کمتر از اندازه لایق مى دانستند و بخوبى واقف بودند که ارتش عثمانى قادر به دوام آوردن در برابر ارتش تزار نیست. روسیه برای سالیان متمادی تمایل داشت کنترل تنگه های استراتژیک بسفر و داردانل را به دست بگیرد و از این طریق دسترسی خود را به دریای مدیترانه تضمین نماید. این تنگه ها توسط دولت عثمانی کنترل می شد که در اواسط قرن نوزدهم به مرد بیمار اروپا شهرت یافته بود؛ زیرا امپراتوری عثمانی رو به اضمحلال گذاشته بود. بنابراین روسها پس از دستیابى به مولداوى و والاکیه در ۱۸۴۹ به دنبال دستیابى به سواحل دریاى سیاه که هنوز در اختیارعثمانى بود، رفتند، ترکان عثمانی قسمت اعظم شبه جزیره بالکان را زیر سلطه داشتند و نیکلای اول ،تزار روسیه، امید داشت که علاوه بر تصرف بنادر دریای سیاه، حوزه نفوذ خود را به بالکان گسترش دهد. بهانه روسها براى آغاز جنگ بسیار فریبنده بود، آنها به این دلیل که امتیازات داده شده ازسوى سلطان عثمانى به مسیحیان کاتولیک درباره گذاشتن نشانى در بیت اللحم به مسیحیان ارتودکس شرقى اعطانشده واحدهاى خود را به سمت جنوب به حرکت درآوردند.


واکنش فرانسه و انگلیس

حرکت ارتش روسیه بلافاصله زنگهاى خطر را در پاریس و لندن به صدا درآورد. آنها مى دانستند باید جلوى روسیه را در جایى در دوردستها گرفت. درغیر این صورت گام بعدى روسیه عملیات در آناتولى خواهد بود. در ۴ اکتبر ۱۸۵۳ همزمان با اعلام جهاد در اسلامبول، بریتانیا نیز ناوگان دریاى مدیترانه خود رابه دریاى سیاه فراخواند. بافاصله در ۲۰ اکتبر فرانسویها نیز اسکادران هاى دریایى خود را به منطقه اعزام کردند. روسها که گمان نمى بردند فرانسه و انگلیس حاضر به حمایت از عثمانى حتى به شکل کمک مستقیم نظامى باشد به دنبال ادامه میانجیگرى اتریش براى جلوگیرى از برخورد نظامى رفتند اما اعلام جهاد شیخ الاسلام عثمانى و عبور کشتى هاى انگلیسى از داردانل هر دو نشان دهنده غیرقابل برگشت بودن عملیات را داشتند. روسها که ناوگان بزرگى را در بندر سباستپول در جنوب شبه جزیره کریمه در اختیار داشتند در نمایشى دلهره آور قدرت خود را در دریاى سیاه به نمایش گذاشتند. یک ناوگان کوچک ترک به منظور نشان دادن آمادگى عثمانى ها در همین زمان به سمت بندر سینوپ در جنوب دریاى سیاه حرکت کرد، اما قبل از رسیدن به بندر رودرروى ناوهاى سنگین روس قرارگرفت. روسها که به دلیل عبور قواى عثمانى از رود دانوب خود را در وضعیت جنگى با ترکها مى دیدند از ناوهاى کوچک ترک درخواست توقف و تسلیم کردند اما دریادار ترک تصمیم به مقاومت گرفت و از فرانسویها و انگلیسى ها درخواست کمک کرد.
ناوهاى روسى اما این فرصت را به آنها ندادند و بلافاصله به سمت ناوهاى ترک به حرکت درآمدند. در ناوگان روسیه ۶ رزم ناو بزرگ بود حال آنکه ترکها تنها کشتى هاى کوچک در اختیار داشتند در نتیجه با شلیک اولین گلوله از سوى آنها، بارانى از آتش سنگین بر روى کشتى هاى ترک باریدن گرفت. چند ساعت بعد کل کشتى هاى ترک به استثناى یکى از بین رفت و ۳ هزار ناو و سرباز ترک کشته شدند. در این جنگ نابرابر روسها تلفات قابل توجهى ندادند. کشتار سینوپ سبب شد تا موتور جنگ عظیم کریمه روشن شود.


http://i25.tinypic.com/29yk2tt.jpg

روسها بلافاصله در بهار ۱۸۵۴ با ارتشى بسیار بزرگ از دانوب عبور کرده (شرق دانوب) و وارد خاک عثمانى شدند و با در هم کوبیدن نیروهاى محلى ترک، دژ سیلیستریا را محاصره کردند. از سوى دیگر نیروهاى عظیم فرانسوى و انگلیسى نیز در بندر وارنا (بلغارستان) پیاده شده و راه روسها به سمت جنوب را بستند. حملات پى درپى روسها به دژ راه به جایى نبرد و ترکها قهرمانانه مقاومت کردند دهها فرمانده ترک یکى پس از دیگرى بر بلندى هاى حلقه هاى اولیه دژ جان دادند اما مانع مهاجمان براى ردشدن از حصارهاى اولیه شدند.
دژ سیلیستر به انتظار رسیدن قواى متفقین بود حال آنکه آنها در دهها کیلومتر دورتر هنوز در تردید از ورود به منطقه بودند زیرا ارتش هایى معادل نیروهاى روس به میدان نیاورده و از طرف دیگر سقوط دژ (در شمال وارنا) را قطعى مى دانستند. لردکین راس نویسنده کتاب «قرون عثمانى» مى نویسد: «نیروهاى متفقین هنوز آمادگى عملیات نجات را نداشتند با اینکه مى توانستند از اردوگاه خود غرش مداوم توپهاى دژ را بشنوند. لیکن یک روز صبح در اواخر ژوئن ۱۸۵۴ پس از گلوله بارانى که تا نیمه شب به درازا کشید سکوت ناگهانى و کاملى برقرار شد. در حالى که همه گمان مى بردند دژ تسلیم شده اتفاق کاملاً برعکس رخ داده بود.» روسها پس از ۵ هفته حمله و بمباران دست از محاصره برداشته بودند از این لحظه به بعد ابتکار عمل از دست روسها خارج شد و با رسیدن قواى امداد عثمانى عبور از دانوب آغاز شد و پیشروى سریع ترکها با حمایت آتش توپخانه، کشتى ها، روسها را به سمت بخارست(رومانى) عقب راند. ملداوى ووالاکیه اکنون از تسخیر روسها درآمده و «نبرد خشکى» بیابان رسید. اما در دریا جنگ تازه آغاز شده بود زیرا ۶۵ هزار سرباز بریتانیایى و فرانسوى به همراه ناوگانى بسیار عظیم و یک لشکر ترک به شبه جزیره کریمه حمله کرد و بندر سباستوپول و دژ مالاخوف را مورد حمله قراردادند. اگرچه روسها مقاومت بسیار سنگینى از خود نشان دادند اما روحیه ناسیونالیستى و مذهبى عثمانیها در کنار برترى توپخانه و دریایى متفقین سبب شد تا روسها به مرور دریابند که قادر به ادامه نبرد نیستند. مرگ نیکلاى تزار روس و تسخیر دژ مالاخوف به دست فرانسویها در کنار ورود ۲۰ هزار سرباز جدید ترک به فرماندهى ژنرالهاى انگلیسى در سپتامبر ۱۸۵۵ سبب شد تا روسها همه شرایط را بپذیرند. بریتانیا هنوز مایل به ادامه جنگ بود اما فرانسه و عثمانى با این استدلال که متفقین به کلیه اهداف خود رسیده اند تمایلى به جنگ نداشتند. در بهار ۱۸۵۶ در پاریس روسیه تعهد کرد که حاکم نشین هاى ملداوى ووالاکیه را مستقل و تمامیت ارضى عثمانى را محترم بداند.</b>

sorna
01-10-2011, 01:13 AM
نتیجه نبرد
http://i28.tinypic.com/9unjaw.jpg

<b>



جنگ کریمه در سال ۱۸۵۶ با شکست روسیه پایان یافت. دلایل شکست روسیه را می توان چنین برشمرد:

روسها علی رغم برخورداری از امکانات و نیروی انسانی قابل ملاحظه، فاقد توان صنعتی لازم برای سامان دهی ارتشی نوین بودند. چالش دیگری که روسیه با آن مواجه بود، عدم وجود جاده ها و خطوط راه آهن کافی جهت نقل و انتقال نیرو و تدارکات به خطوط مقدم جبهه بود. به علاوه ژنرالهای روسی بیش از آنکه علاقه مند به فراگیری فنون نظامی باشند، نگران ظاهر و لباس خود بودند.

شکست روسیه در جنگ کریمه، ضعف رژیم تزاری را به عینه نشان داد و بر توهم ابرقدرتی روسیه در آن مقطع تاریخی خط بطلان کشید. همچنین این ناکامی، اعتبار نظام تزاری را خدشه دار ساخت و به موج درخواستها برای اصلاحات در روسیه دامن زد. نبرد کریمه یک اثر دیگر نیز داشت. روسها دریافتند که دنیاى غرب به هیچ عنوان اجازه بلعیدن عثمانى را به او نخواهد داد، حتى اگر لازم باشد نیمى از ناوگان دریایى خود به همراه ۶۵ هزار ملوان را به مدیترانه و دریاى سیاه بکشاند. نبرد کریمه منجر به مرگ دهها هزار سرباز ترک، روس، فرانسوى و انگلیسى شد و در نوع خود اتحادى عجیب بود. زمانى ارتودکسها و کاتولیک ها به اتفاق هم مقابل پیشروى عثمانى مسلمان مى ایستادند اما تغییر زمانه شرایط را اینگونه کرده بود که کاتولیک ها و مسلمانان در برابر ارتودکس ها مقاومت و مبارزه کنند.

sorna
01-10-2011, 01:15 AM
بانوی فانوس به دست در جنگ کریمه



http://i28.tinypic.com/ete3yx.jpg

وقتی سخن از پیشاهنگان پرستاری در میان است، باید قبل از همه از " بانوی فانوس به دست" یعنی فلورانس نایتینگل (Florence Nightingale) نام برد. این زن نیکوکار در سال 1820 درشهر فلورانس ایتالیا متولد شد، اما همه ایام جوانی را در انگلستان به سر برد. هجده سال بیشتر نداشت که متوجه شد برای کار بزرگی آفریده شده است. خود او گفته است:" خداوند درهفتم فوریه 1838، مرا به خدمت خود برگزید." وی ابتدا خواست در بیمارستان یکی از ولایات شمالی انگلیس مشغول کار شود، اما وضع پرستاری و پرستاران در آن وقت چنان بدنام بود که مادرش راضی به این کار نشد. وی ناچار مدتی در انگلستان و سایر نقاط اروپا به تحصیل و مطالعه در وضع پرستاران و بیماران پرداخت و چون در سال 1853 به انگلستان بازگشت ، ریاست بیمارستان کوچکی را که مخصوص زنان بود به او سپردند. نایتینگل بی درنگ به تربیت پرستار مشغول شد؛ اما نبرد کریمه کار او را ناتمام گذاشت . ماجرای جنگهای شبه جزیره کریمهCrimean war (56-1953) بدین شرح بود که نیکلای اول تزار روسیه در سال 1854، برای بسط نفوذ خود درعثمانی به ولایتهای والاشیValachie و مولداویMoldavie واقع در شبه جزیره بالکان لشکر کشید. دولتهای انگلیس ، فرانسه و ساردنی که مخالف پیشرفت روسیه به سوی مدیترانه بودند، به کمک دولت عثمانی وارد جنگ شدند. این جنگ حدود دو سال طول کشید و به سبب اینکه میدان نبرد بیشتر در شبه جزیره کریمه واقع شده بود به جنگهای کریمه معروف شد. شکست روسیه دراین جنگ چنان سنگین بود که نیکلای اول از فرط تأثر در سال 1855، جان سپرد.


http://i28.tinypic.com/e9u810.jpg

در سال 1854، جنگ کریمه ورد زبان اروپاییان بود.انگلیسیها و فرانسویها و ترکان عثمانی متفقاً با روسها می جنگیدند، و برای سربازان زخمی وسیله پرستاری نداشتند. از طرفی تیفوس هم میدانهای جنگ را فرا گرفته بود. در این هنگام ، وزیر جنگ انگلستان که دوست فلورانس بود به او نامه ای نوشت و خواهش کرد به شبه جزیره کریمه برود و کار پرستاری از زخمیها را سرو سامان بدهد. با وجود مخالفت اداره طب لشکری که می گفت این نوع کارها مناسب زنان نیست و با وجود تاخیر و تردید اولیای امور، فلورانس به میدان جنگ شتافت و با مهربانی و مهارت خود هزاران سرباز را از مرگ نجات داد.

فلورانس شبها چراغ به دست درمیدانهای جنگ به دنبال زخمیها می گشت. در کریمه دیگر سخن از ملیت خاصی نبود صحبت از نوع بشر بود که در معرض مرگ قرار می گرفت. در اندک زمانی، پرستاری ده هزار سرباز بیمار به عهده او محول شد. پس از سه ماه و با 20 ساعت کار شبانه روزی ، شماره کشته شدگان از 42% به 2% تقلیل یافت. این پیشرفت ثمره نظم ، ترتیب ، پاکیزگی ، حسن اداره ، رعایت قواعد صحت ، و سرانجام عشق فلورانس نایتینگل به کار بود.

sorna
01-10-2011, 01:18 AM
نبرد صحرا
http://www.sharemation.com/ar4/newcoy/Hitler%20%26%20musso.jpg?uniq=-xp781q

<b>


اقدامات احمقانه ايتاليا در اوج جنگ جهانى دوم مكرراً سبب مى شد هيتلر مجبور به دخالت در جبهه هايى شود كه اصلاً مايل به ورود به آن نبود. موسولينى ديكتاتور ايتاليا به اشتباه گمان مى برد مى تواند با هجوم برق آسا مانند ارتش آلمان كشورها را تصرف كند. حمله اكتبر ۱۹۴۰ او به يونان از جمله اشتباهات احمقانه موسولينى بود. قدرت دفاعى يونان ايتاليا را به زحمت انداخت تا آنكه هيتلر مجبور شد آوريل ۱۹۴۱ با ورود به جبهه نبرد يونان، كار را يكسره كند.
اما موسولينى دسته گل ديگرى نيز به آب داده بود! «ورود به قلمرو بريتانيا در شمال آفريقا.» ايتاليا كه ليبى را در دست داشت دسامبر ۱۹۴۰ تصميم گرفت خود را به اسكندريه و قاهره برساند تا با تسلط به كانال سوئز ناوگان دريايى انگليس را با مشكل مواجه كند.
غافل از آنكه ارتش ايتاليا تنها به درد نبرد با كشورهاى جهان سومى و يا ارتشهاى درجه دوم اروپا مى خورد. در شرق ليبى نيروهاى انگليسى به فرماندهى ژنرال ويول و اوكانر نيروهاى ايتاليا را محاصره كرده و وادار به تسليم مى كنند. سقوط دژ طبروق (توبروك) در ۲۲ ژانويه ۱۹۴۱ سبب فروپاشى دفاع ايتاليا در جبهه ليبى شد اكنون قواى فرانسه آزاد به رهبرى ژنرال شارل دوگل نيز وارد صحنه شمال آفريقا شده بودند و ديگر براى ايتاليا مجالى باقى نمانده بود. لازم به ذكر است ارتش فرانسه آزاد براى از پاى درآوردن ايتاليا بيابانهاى بى آب و علف چاد و جنوب ليبى را پشت سر گذاشتند.


http://www.sharemation.com/ar4/newcoy/Romel002.jpg?uniq=-xp7818
اروین رومل ژنرال آلمانی

ورود رومل

سقوط بنادر بنغازى و طبروق سبب شد، هيتلر تصميم بگيرد با قدرت مانع پيشروى انگليسى ها و فرانسوى ها در شمال آفريقا شود. به همين دليل در فوريه ۱۹۴۱ رومل فرمانده لايق و موفق آلمانى (كه پيش از اين در نبردهاى جبهه غرب قدرت خود را نشان داده بود) را به همراه ۲ لشكر زرهى و موتوريزه به طرابلس (پايتخت ليبى) واقع در غرب ليبى اعزام كرد.
رومل به محض ورود به منطقه متوجه شد قواى ايتاليا به شدت روحيه خود را از دست داده اند به طورى كه مارشال گرادزيانى، فرمانده كل قواى ايتاليا در شمال آفريقا و فاتح ليبى در ۱۵ سال قبل (كسى كه موفق شد عمر مختار مبارز بزرگ ليبى را شكست دهد) چند روز قبل استعفاى خود را تقديم موسولينى كرده است.
وى تصميم گرفت شيوه جنگهاى نوين در غرب را در آفريقا دنبال كند و بلافاصله ستاد خود را تجهيز كرد.

توقف انگليسى ها
شكست هاى متعدد ايتاليا سبب شد، در خطوط دفاعى قواى محور شكاف بزرگى ايجاد شود كه در ابتدا حتى خود طرابلس را در خطر انداخته بود. اما چنان كه ذكر شد، آنان در نوامبر ۱۹۴۱ براى اولين بار با مقاومت هاى جدى روبرو شدند و در شرق طرابلس در نبردى سنگين در اين منطقه ضربه نابودكننده اى را از قواى زرهى رومل تحمل كردند. گفته مى شود ؛ آنان در عمليات ماه هاى اكتبر و نوامبر، ۷۵درصد از قواى زرهى خود را از دست داده بودند.
از اين زمان به بعد اين آلمانها بودند كه تحت فرمان رومل شروع به پيشروى كردند. رومل از ژانويه تا ژوئن ۱۹۴۲ در چندين جنگ پياپى، انگليسى ها و فرانسوى ها را از خاك ليبى بيرون كرد و در نبرد بئرالحكيم اگر دلاورى ۵۵۰۰ سرباز فرانسوى نبود ستون هاى انگليسى قتل عام مى شدند.


http://www.sharemation.com/ar4/newcoy/North-Africa-map001.gif?uniq=-xp781k

ورود به مصر

رومل ۲۴ ژوئن با اجازه پيشوا آماده ورود به مصر شد. قواى آلمان به سرعت در محور سيدى برانى _ العلمين شروع به پيشروى كرد و در همه جا قواى انگليس به همراه سربازان استراليايى و نيوزيلندى را عقب زد. در ۲۸ ژوئن با عقب كشيدن سپاه هاى هشتم و دهم انگليس رومل به ۲۰۱ كيلومترى اسكندريه رسيد.


اولين توقف

طولانى شدن خطوط تداركاتى رومل از يك سو و ورود نيروهاى تازه نفس انگليسى از شرق مصر، سبب شد وضعيت مدافعان تقويت شود. در جولاى ۱۹۴۲ نبرد سرنوشت ساز العلمين نشان داد دستيابى به كانال سوئز تقريباً غيرممكن است. مدافعان اين شهر كوچك كه در ۸۸كيلومترى قاهره قرار دارد، دو حمله پياپى ايتاليايى ها و رومل را بدون فايده گذاشتند. رسيدن دهها هزار سرباز كمكى انگليسى در ماه اوت سبب شده، رومل نتواند از حملات پى در پى خود نتيجه بگيرد.


اشتباه هيتلر

هيتلر كه سخت درگير نبرد سرنوشت ساز و بى رحمانه با شوروى بود، به درخواست هاى مكرر رومل براى قواى كمكى جوابى نداد حال آنكه اين سردار شجاع آلمانى با كمتر از ۱۰۰ تانك در ۳۰۰ كيلومترى كانال سوئز بود و در آن شرايط مى توانست با كمك يك سپاه كمكى خاورميانه را به خطر بيندازد و در كشورهايى نظير سوريه، عراق و ايران جنبش هاى ضدانگليسى را تقويت كند. علاوه بر آنكه مناطق نفت خيز مورد علاقه انگليس در خليج فارس را به خطر اندازد.
اما قبل از هيتلر اين چرچيل بود كه از وضعيت حساس جبهه مصر باخبر شده و به سرعت يك ژنرال با روحيه و معروف به نام مونتگومرى را به همراه واحدهاى جديد كمكى به جنگ رومل فرستاده بود.


http://www.sharemation.com/ar4/newcoy/montgomery002.jpg?uniq=-xp7812
مونتگمری

نبرد موش صحرا و روباه صحرا

مونتگومرى كه بعدها به موش صحرا معروف شد، از همان ابتدا تاكتيك خود را بر «حمله و باز هم حمله» متمركز و رومل روباه صحرا را عاصى كرد. در ماه نوامبر حملات مكرر انگليسى ها، رومل را مجبور به عقب نشينى از مصر كرد.
دستورات اشتباه هيتلر سبب شد ، سپاه آلمان و ايتاليا نامنظم عقب نشينى كند و در نتيجه ۳۰هزار سرباز دول محور اسير انگليس ها شوند و به اين ترتيب نبرد ۶ماهه العلمين با شكست آلمان پايان يافت.

sorna
01-11-2011, 01:08 AM
نتيجه نبرد



شكست كامل آلمانها در شمال آفريقا

دولت آمريكا با وجود ورود به جنگ دوم جهانى در ماه دسامبر ،۱۹۴۱ با گذشت يك سال هنوز هيچ اقدامى براى اعزام نيروى جنگى براى كمك به متفقين خود نكرده بود و بنابراين تصميم گرفت در نوامبر ۱۹۴۲ در كنار انگليس ها ۷۵هزار نيرو در الجزاير كه در آن زمان تحت فرمان دولت فرانسه (دست نشانده آلمانها) بود، پياده كند.
اكنون رومل از شرق و غرب تحت فشار بود چرا كه نيروهاى پياده شده در مراكش و الجزاير بلافاصله به تونس حمله كردند. رومل براى آنكه محاصره نشود، به سرعت خود را به تونس رساند تا با قواى تازه نفس متفقين بجنگد. وى موفق شد در منطقه اى به نام «كاسرين» متفقين را شكست دهد اما نيروهاى متفقين با بهره گيرى از صدها توپ ، هواپيما و تانك حمله اى سنگين عليه اين قريه آغاز كردند كه با وجود دفاع جانانه آلمانها، در نهايت با تحمل ۱۰هزار كشته رومل را عقب راندند. تلفات رومل در اين نبرد تنها ۲هزار نفر بود اما اين عقب نشينى نشان داد، آلمانها ديگر «دست بالا» را ندارند. پيشروى مجدد مونتگومرى در مارس ۱۹۴۳ به سمت طرابلس رومل را مطمئن مى كند شمال آفريقا ديگر جاى ماندن نيست و از هيتلر درخواست موافقت با عقب نشينى مى كند اما هيتلر به جاى اين كار او را از فرماندهى كنار گذاشته و ژنرال فن آرنيم را مسؤول عمليات كرد.
آمريكايى ها با اعزام صدها هزار سرباز جديد و اسكادرانهاى متعدد هوايى به منطقه، نشان دادند عزمشان براى شكست دادن آلمانها جزم است.
در مه ۱۹۴۳ قواى آلمان و ايتاليا كه در گاز انبر بزرگ متفقين (مونتگومرى از شرق و آمريكاييها در غرب) گرفتار شده اند، تن به تسليم مى دهند.

شاه بيت نبرد صحرا كه حدود ۳ سال به طول انجاميد، نبردالعلمين بود . اگر آلمانها دراين نبرد به پيروزى مى رسيدند، موفق مى شدند به سرعت در شبه جزيره عربستان، مصر، سوريه، عراق و حتى ايران پيشروى كنند چرا كه قواى امپراتورى تضعيف شده بريتانيا در اين منطقه كم و غيرقابل توجه بود. حتى اگر بخواهيم تنها به مصر بپردازيم، بايد بگوييم : تسلط به آبراه سوئز سبب مى شد كشتى هاى انگليسى مجبور شوند راه خود را دهها هزار كيلومتر دور كنند و به جاى طى كردن مسير كوتاه درياى سرخ - مديترانه - انگليس خود را از اقيانوس هند به دماغه اميد نيك در جنوب آفريقا رسانده و سپس با پيمودن چندين هزار كيلومتر از اقيانوس اطلس جنوبى به اطلس شمالى بروند. اين مسأله مى توانست عملاً ارتباط انگليس ها را با امپراتورى عظيمشان در شرق (بويژه شبه قاره هند) از بين ببرد.

sorna
01-11-2011, 01:09 AM
جنگ سپتامبر ۱۹۶۵ هند و پاكستان
http://www.sharemation.com/ar7/Newcoy/war%20of%201965/map%20of%20Kashmir.gif





در شبه قاره هند از ۶۰ سال قبل به اين سو بين ۲ كشور پرجمعيت هند و پاكستان درگيرى بوده كه ريشه اين منازعه به كشمير بازمى گردد. در ماه مه ۱۹۶۵ با توسل به زور توسط هند بحران كشمير از فاز سياسى وارد فاز نظامى شد.
ابتدا يك گردان نيروى هندى با عبور از خط آتش بس سال ،۱۳۴۹ پاسگاه پاكستانى را در كارگيل اشغال كردند و به دنبال اعتراض مردم مسلمان كشمير در ماه ژوئن هند ۱۵۰ هزار نيروى خود را به شمال هند اعزام كرد.
اين اقدام سبب شد تا هزاران نيروى داوطلب از كشمير آزاد و مرز پاكستان بگذرند تا به كمك مردم كشمير هند بشتابند. از اين زمان به بعد ۲ كشور كليه مذاكرات را كنار گذاشته و جنگى تمام عيار را آغاز كردند.
البته نبايد از ياد برد كه اگرچه در نبرد ۱۹۶۵ هند آغاز كننده جنگ بود اما هنديها طى ۲ دهه قبل از آن همواره در بحث كشمير كوتاه آمده و على رغم برترى قوا تن به عقب نشينى در برابر پاكستان در دهه ۵۰ داده بودند. اما از سوى ديگر مردم مسلمان كشمير نيز در اين سالها همواره خواستار استقلال از دولت هندوى هندوستان بوده اند.


http://www.sharemation.com/ar7/Newcoy/war%20of%201965/Indian%20soldier.jpg

آغاز جنگ

پس از آنكه هندى ها اعلام كردند بخشى از مهاجمان كشميرى نظاميان پاكستانى هستندكه لباس محلى پوشيده اند، ۱۵۰ هزار نيروى خود را در چند محور به حركت درآورده و با در هم كوبيدن نيروهاى مرزبان و پراكنده پاكستانى وارد بخش كشمير آزاد (تحت حاكميت پاكستان) شدند و ظرف مدت كوتاهى به عمق ۴۰ كيلومترى پاكستان رسيدند.
ژنرال ايوب خان رهبر پاكستان در اين زمان دستور بسيج قوا براى برخورد با نيروهاى هندى را داد حال آنكه در اين زمان نيروهاى هندى به ۲۱ كيلومترى مظفرآباد (مركز كشمير پاكستان) رسيده بودند.
در اول سپتامبر ۱۹۶۵ هزاران نيروى پاكستانى در جنوب اسلام آباد (راولپندى) با عبور از مرز پاسگاههاى مرزى هند را تصرف كردند.
هند كه انتظار حمله پاكستان در چندصد كيلومترى كشمير را نداشت از نيروى هوايى استفاده كرد و در حملاتى وسيع صدها تانك و خودروى پاكستانى را به آتش كشيد. اما سرعت عمل و پايدارى پاكستانى ها سبب شد تا آنها بتوانند تا بر جاده جامو - سرى نگه كه راه ورود هندى ها به كشمير هند بود مسلط شوند.
هند از اين لحظه به بعد درنگ را جايز ندانست و با تجهيز قوا در نزديكى لاهور پاكستان جبهه جديدى را باز كرد و از ۳ جناح حمله اى گازانبرى را براى تسخير اين شهر مهم پاكستان آغاز كرد.
اين نيروها با استفاده از برترى قواى ۴ بر يك خود در برابر پاكستانى ها به پيروزى اوليه رسيده ولى در حوالى لاهور در پى شكست نيروى هوايى هند از پاكستان و از دست دادن پشتيبانى هوايى از يك طرف و مقابله مردانه و مؤثر پاكستانى ها، تن به توقف دادند. اگر هندى ها مى توانستند جاده لاهور به حيدرآباد (در جنوب پاكستان) را قطع كنند به نقطه مناسبى رسيده بودند، اما توافق آنها در ۶ سپتامبر سبب شد تا مجبور به تن دادن به فشارهاى بين المللى شوند. هنديها در اين زمان از سوى دنيا به دليل حمله بى دليل به لاهور مورد ملامت قرار گرفته بودند و آن طرف چينى ها كه در ۱۹۶۲ با هند جنگيده بودند اين كشور را تلويحاً تهديد به مداخله نظامى كردند.
بنابراين در ۲۳ سپتامبر ۲ طرف بدون آنكه به نتيجه اى دست يافته باشند آتش بس را قبول كردند حال آنكه «گرفتارى كشمير» حل نشده باقى مانده بود. در اين نبرد هندى ها در برابر سقوط ۷۰ هواپيما تنها ۱۹ هواپيماى پاكستانى را ساقط كردند حال آنكه در نبردهاى زمينى تانكهاى پاكستانى ضربات سختى از هنديها متحمل شدند.</b>

sorna
01-11-2011, 01:10 AM
نتیجه جنگ


جنگ سپتامبر ۱۹۶۵ هند و پاكستان حداقل ۷ تا ۱۰ هزار كشته به جا گذاشت و شايد اگر فشار دهها سياستمدار معروف جهان نظير ناصر، كاسيگين، چوئن لاى، جانسون و... و تهديد چين نبود نبرد مذكور شدت مى يافت و صدها هزار نفر از نيروهاى اين ۲ كشور فقير جنوب آسيا كشته مى شدند.
اگرچه اين جنگ اثر فورى براى هيچ يك از دو طرف نداشت اما سبب شد تا دنيا شاهد رشد ارتشهاى دو كشور باشد به گونه اى كه هم اكنون اين دو كشور پرجمعيت ترين ارتشهاى جهان را در اختيار دارند. (ارتش هند ارتش چهارم جهان و ارتش پاكستان ارتش هفتم جهان است) همچنين ۲ كشور هر دو به بمب اتم دست يافتند. اين ۲ كشور در ۱۹۷۱ نيز با هم جنگيدند كه منجر به جدايى بنگلادش (پاكستان شرقى) از پاكستان شد. در دهه ۹۰ نيز طرفين در كارگيل دست به جنگى گسترده زدند كه اگرچه به گستردگى درگيرى هاى قبلى نبود اما اين هشدار را به جهان داد كه «بمب ساعتى كشمير» هنوز فعال است و دنيا را تهديد مى كند.

sorna
01-11-2011, 01:11 AM
نبرد استالینگراد
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/2/26/Stalingrad_aftermath.jpg
استالینگراد پس از جنگ

<b>


ستاره بخت رایش سوم کی افول کرد؟ بسیاری از تاریخ نویسان و نظامیان حمله هیتلر به شوروی را بزرگترین اشتباه او می دانند اما حقیقت این است که زمانی که فرمان حمله به استالینگراد از جانب پیشوا صادرشد آلمان هنوز در جنگ دست بالا را داشت. نبرد استالینگراد اولین شکست بزرگ را برای ارتش ظفرنمون آلمان رقم زد. از آن روز به بعد بود که ماشین جنگی آلمان هیتلری در سرازیری قرارگرفت.

استالینگراد؛ جادوی فریبنده

تا میانه سال 1942 تهاجم آلمان به شوروی برای ارتش سرخ مسکو به قیمت 3 میلیون کشته و 3 میلیون اسیر تمام شده بود. روسها در سال اول جنگ با آلمان، با بهره گیری از شرایط آب و هوا و جغرافیایی سرزمینشان توانستند پیشروی آلمان را در جبهه های شمالی و مرکزی سد کنند و آنها را از اطراف مسکو با موفقیت به عقب برانند. با فرارسیدن تابستان، ژنرالهای عالی رتبه هیتلر تصمیم گرفتند تا حرکت خود را به سوی مسکو ادامه دهند و ارتشهای روس را از وسط به دو نیم کنند اما هیتلر توانست کنترل نیروی زمینی را شخصا در دست بگیرد و دیگر نیازی نمی دید که به نصایح فرماندهانش گوش کند.


http://www.campbell.edu/faculty/Slattery/stalingrad_files/image002.jpg

هیتلر نقشه ای با نام رمز "عملیات آبی" طرح کرد که در طی آن واحدهای مستقر در جبهه جنوبی باید در دو ستون به داخل خاک شوروی پیشروی می کردند. ستون اول باید به سمت جنوب شرقی حرکت کرده و چاه های نفت باکو و قفقاز را در اختیار می گرفت و ستون دوم با حرکت به سمت شرق ناحیه صنعتی استالینگراد در ساحل غربی رود ولگا را اشغال می کردند.
نکته جالب این است که هیتلر از ابتدا قصد اشغال شهر استالینگراد را نداشت و هدف او رسیدن به حاشیه این ناحیه صنعتی و بمباران آن بود به گونه ای که دیگر روسها نتوانند از کارخانه های ساحل رودولگا استفاده کنند. آلمان ها با کمترین تلفات و در اولین روز نبرد استالینگراد توانستند به این هدف دست پیداکنند. پس از رسیدن به اهداف اولیه عملیات، دراین بخش از جبهه نام "استالینگراد" بر روح هیتلر پنجه انداخت. هیتلر تصمیم گرفت تا با اشغال شهری که به نام حریفش نامیده می شد شخص استالین را مسخره کرده و روحیه تمام روسها را در هم شکند. هنگامی که لشکرهای آلمانی به دروازه های استالینگراد رسیدند و در آنجا در تله افتادند جادوی این نام به هیتلر اجازه عقب کشیدن نیروهایش را نداد. از این روی پیشوا پای در راهی نهاد که انتهای آن از دست رفتن تمامی ارتش ششم آلمان بود.


http://www.aish.com/holocaust/overview/graphics/he05n18a.jpg

حمله برق آسا

حمله آلمانها در روز 28 ژوئن (تیرماه 1321) و یکسال پس از آغاز تهاجم به شوروی آغازشد. ارتش ششم به فرماندهی ژنرال فون پاولوس از کهنه سربازانی تشکیل شده بود که توانایی های خود را قبلا در بلژیک و لهستان به اثبات رسانده بودند. آلمانها با استفاده از تاکتیک حمله برق آسای خود به سرعت صفوف ارتش سرخ را شکافتند. لشکرهای متحدین آلمان از ایتالیا، رومانیا و مجارستان ارتش ششم را دنبال کردند تا بتوانند جناح های طولانی آن را پوشش دهند.
استالین در همان روز و پس از فروپاشی ارتش سرخ اعلامیه ای صادر کرد:" هر وجب از خاک شوروی باید با سرسختی و تا آخرین قطره خون دفاع شود." ماموران پلیس مخفی و حزب کمونیست در پشت جبهه روسها مستقر شدند و هر کس را که قصد فرار وعقب نشینی داشت به تیر می بستند. با این وجود، لشکرهای 62ام و 64ام مجبور به عقب نشینی به داخل شهر استالینگراد شدند چرا که زمینهای مسطح غرب شهر موقعیت خوبی برای مانورهای زرهی آلمانها در اختیار آنها گذاشته بود و آلمانها با بهره گیری از این برتری روسها را به عقب راندند.
در اواسط شهریور طلایه داران ارتش ششم به در شمال استالینگراد به ساحل غربی ولگا رسیدند و با تانک و توپخانه به کشتی های و قایقهای روسی در رودخانه حمله ور شدند. واحدهای دیگر ارتش ششم به حومه شهر رسیدند و بمباران سنگین شهر توسط صدها فروند هواپیمای آلمانی آغازشد. بمبارانی که به صورت روزانه و تا هفته ها ادامه یافت. هیچ خانه ای در استالینگراد نبود که از بمباران آلمانها مصون مانده باشد. خورشید خونین نبرد استالینگراد تازه در حال طلوع بود.


http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_Vasilychuikov.jpg
واسیلی ژوکوف

مردی با اراده آهنین

آلمانها در روزهای اولیه نبرد شهری امیدوار بودند که باوجود مقاومت سرسختانه روسها بتوانند شهر را به سرعت اشغال کنند. از طرف روسها نیز اوضاع بهتر از این به نظر نمی رسید. تمامی نیروی روسها در داخل استالینگراد 40000 سرباز ذخیره بود که تجهیزاتی اندک و ناکافی داشتند. از دیگر سو، جمعیت غیرنظامی شهر هم هنوز تخلیه نشده بود و سقوط استالینگراد در عرض چند روز حتمی به نظر می رسید. برای استالین روشن بود که تنها راه جلوگیری از سقوط شهر استفاده از فرمانده ای با اراده آهنین و تقویت هر چه بیشتر مدافعین است.
استالین به بهترین ژنرالش ، ژوکوف، دستور داد تا جبهه مسکو را رها کرده و به جنوب برود تا هر چه را که بتواند حفظ کند. از طرف دیگر ژنرال چویکوف به فرماندهی مدافعین محلی منصوب شد تا دفاع استالینگراد را سامان دهد. چویکوف وضعیت وخیم شهر را به خوبی حس کرده بود و زمانی که فرماندهی ارتش 62ام به وی رسید فرمانده سابق مدافعین از چویکوف درباره نقشه اش پرسید. چویکوف به سادگی جواب داد:" ما یا از شهر دفاع خواهیم کرد و یا در همینجا دفن خواهیم شد." رهبری وی در طی چند ماه آینده نشان داد که تصمیم وی قاطع و غیرقابل برگشت بوده است.
زمانی که چویکوف به استالینگراد وارد شد ارتش 62ام نیمی از سربازانش را از دست داده بود و سربازانش باورداشتند که به تله افتاده اند. چویکوف تصمیم گرفت که برای دفاع از شهر به خریدن زمان دست بزند و بهای آن را با خون بپردازد.
به سربازان گفته شد که هر کس که بدون داشتن جواز عبور قصد عبور از ولگا را داشته باشد درجا اعدام خواهدشد. چویکوف از ساحل شرقی ولگا تعداد زیادی سرباز را با قایق و هر وسیله دم دست دیگر به ساحل غربی اعزام کرد. تعداد زیادی از این سربازان توسط هواپیماهای آلمانی و آتش توپخانه کشته شدند اما آنقدر سرباز به استالینگراد واردشد که چویکوف بتواند قسمتهای باقی مانده شهر را نگه دارد. فشار آلمان ها ساعت به ساعت زیاد تر می شد تا جاییکه متوسط طول عمر مدافعین تازه وارد به کمتر از 24 ساعت رسید. تمام این واحدها در دفاعی ناامیدانه از شهر قربانی شدند. از 10000 جنگجوی لشکر سیزدهم نخبه گارد ،که به ساحل غربی ولگا رسیدند، 3000 مرد در اولین روز نبرد از بین رفتند و در انتهای جنگ تنها 320نفر از آنان زنده ماندند.
فشار آلمانها تا اندازه یی افزایش پیداکرد که چویکوف ناچارشد چندین بار مقر فرماندهی خود را در شهر جابجا کند تا به دست آلمانها نیافتد.
در قدم بعدی چویکوف سعی کرد تا فاصله خطوط دفاعی خود را با آلمانها کمتر کند. در این صورت هواپیماها و توپخانه آلمان از ترس آسیب رساندن به نیروهای خودشان کمتر جرات می کردند که روسها را بمباران کنند. در نیتجه این استراتژی نبرد استالینگراد به یک سری زد و خوردهای کوچک برای کنترل هر خیابان، هر ساختمان، هر طبقه و هر اتاق تبدیل شد. بعضی از ساختمان های کلیدی استالینگراد تا 15بار بین مدافعین و مهاجمین دست به دست می شد و هر بار به بهای ریختن خونهای بیشتر. روسها در جنگهای شهری و به ویژه در شبها ماهرانه تر از آلمانها عمل می کردند. این شکارچیان شبرو برای صید خود بیشتر از چاقو استفاده می کردند. از طرف دیگر ساختمانها و کارخانه های مخروبه شهر، استالینگراد را به بهشت تک تیراندازهای دو طرف مبدل ساخته بود. آنها با تفنگهای دوربین دار خود در گوشه و کنار به کمین می نشستند و هر جنبنده ای را به خاک و خون می کشیدند. شکار ویژه تک تیراندازان روسی سربازان آلمانی بودند که وظیفه داشتند برای دیگر همقطارانشان آب و غذا را به خط مقدم ببرند. با کشتن این سربازان فشار مضاعفی به دیگر سربازان وارد می شد. روسها به استالینگراد نام مستعار "دانشکده جنگهای خیابانی استالینگراد" راداده بودند.


http://media-2.web.britannica.com/eb-media/79/79679-004-2CF68FE1.jpg
نظامیان و غیر نظامیان روسی که به اسارت ارتش نازی درآمدند

اندک اندک ورود توپخانه کمکی روسها برتری تانکها و هواپیماهای آلمانی را خنثی کردند. روسها هر چه که داشتند ،از خمپاره تا راکت انداز، در شرق رود ولگا متمرکز کردند و هر چه توپ ضدهوایی داشتند در اطراف آن چیدند. آنها همچنین هواپیماهای بیشتری وارد صحنه کردند و از خلبانهای بهتری در جبهه استالینگراد استفاده کردند.
برای سربازان و غیرنظامیان معدودی که در شهر باقیمانده بودند استالینگراد جهنم پایان ناپذیری از آتش گلوله، انفجار نارنجک، غرش هواپیما و دود بود. بوی مرگ از همه جا به مشام می رسید. روزها از پی هم می آمدند و مصیبت گسترده و گسترده تر می شد. چیوکوف مقاومت مردم شهر را چنین وصف می کند:
"مردم حاضر بودند در راه دفاع از خانه و کاشانه خود مردانه بجنگند، همانجا کشته و در همان خاک مقدس به خاک سپرده شوند ولی عقب نشینی نکنند."
در اواسط پاییز روسها تنها باریکه نازکی از ساحل غربی ولگا و چند خیابان جدا از هم را در استالینگراد در اختیار داشتند و آلمانها حمله دیگری به راه انداختند تا قبل از زمستان کار شهر را یکسره کنند اما مهماتشان در میانه حمله به آخر رسید و حمله شان به گل نشست.
هیتلر که از استقامت مدافعین به خشم آمده بود هر لحظه سپاهیان بیشتری را به کام اژدهای استالینگراد می فرستاد. او لشکرهایش را از کناره های سپاه ششم بر می داشت و به داخل شهر روانه می کرد چرا که فکر می کرد نیروی روسها به آخر رسیده و آنها دیگر نیروی ذخیره ای برای حمله گسترده به جناحین ارتش ششم در اختیار ندارند. هیتلر بار دیگر روسها و استقامت آنها را دست کم گرفته بود.

sorna
01-11-2011, 01:12 AM
مقاومت روسها جنگ را به نبرد سنگر به سنگر تبدیل کرده بود
<b>


بازهم ژوکوف

ژوکوف که در حال جمع کردن نیروهای ذخیره در پشت مدافعین استالینگراد بود مترصد یک فرصت برای ضربه زدن به ارتش ششم بود. در این میان زمستان سخت روسیه نیز فرارسید و کار را برای آلمان ها سخت تر از پیش کرد.
یک سرباز آلمانی درخاطراتش نوشت:
"در این بین، جای زخم حصل از سرما و یخزدگی پاشنه های من در سال گذشته که ظاهرا کاملا التیام یافته بود دوباره شروع به درد و ایجاد ناراحتی نمود. اصلا جرأت فکر کردن به نحوه مقاومت و امیدواری زنده ماندن دراین سرمای طاقت فرسا را نداشتم . با مشاهده آغازسرما به این شدت به طور حتم در ماه مارس همه چیز حتی سرتاسر پیکر ما هم تبدیل به یک پارچه یخ می شد.
ما که نه راه به جایی داشتیم و نه وسیله برای رهایی از این سرمای کشنده همگی در میان حفره یخ زده خودمان دراز کشیده بودیم و مطمئن بودیم که سرما، امشب، فردا، پس فردا وفردای فرداها همچنان همراه با لرزش همیشگی سراپای ما ادامه خواهد داشت و با این وجود هنوز هم بیهوده امید زنده ماندن و یافتن راه نجات به هرطریق در تاریکی دلمان سوسو می زد. امیدی بیهوده و نابجا."
ژوکوف نقشه ضدحمله گسترده خود را تکمیل کرد و اسم رمز آن را "عملیات اورانوس" گذاشت. او تصمیم گرفت که در فاصله 200 کیلومتری شمال و جنوب استالینگراد ارتشهایش را از ولگا عبور دهد و دو سر این چنگک را در فاصله دوری از استالینگراد به هم نزدیک کند تا تمامی ارتش ششم را یکجا به چنگ آورد. بار دیگر یک حمله برق آسا انجام شد اما اینبار توسط روسها. ژوکوف نه تنها قصد داشت تا استالینگراد را نجات دهد بلکه می خواست به حضور آلمانها در جنوب روسیه یکجا خاتمه دهد.
بزرگترین بسیج نظامی ارتش سرخ در فاصله دوری از شرق استالینگرادانجام شد. یک میلیون سرباز، 14000 قبضه توپ سنگین، 1000 دستگاه تانک و 1350 فروند هواپیما گرد آمدند تا پوزه هیتلر را به خاک بمالند. ژنرال فون پاولوس که متوجه تجمع نیروهای عظیم روس شده بود به هیتلر پیشنهاد داد که ارتش ششم را از اطراف استالینگراد به عقب بکشد اما دیکتاتور آلمان فریاد کشید که" هرگز ساحل ولگا را رها نخواهم کرد."


http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_Paulus_photo.jpg
ژنرال فون پاولوس

بسته شدن در تله

روسها به روزنه ای مابین ارتشهای سوم و چهارم رومانی ،که قسمتی از نیروهای ارتش ششم را تشکیل می دادند، پی بردند و در روز 19 نوامبر(آذر) با اجرای یک ضدحمله سنگین توانستند از همین نقاط حمله کرده و رخنه ای را در اطراف ارتش ششم ایجاد کنند. روسها با اطلاعاتی که اسرای آلمانی کسب کرده بودند می دانستند که در میان صفوف دشمن رومانیایی ها از پایین ترین روحیه و کمترین تجهیزات برخوردارند. 4 روز بعد و در 200 کیلومتر بالاتر از استالینگراد، روسها واحدهای آلمانی را از کنار رود دن پس زدند. چنگالهای ژوکوف در 100 کیلومتری غرب استالینگراد به هم ملحق شدند و عملا ارتش ششم در محاصره قرارگرفت.
در اواخر همان ماه فون پاولوس ،که به وخامت اوضاع پی برده بود، از هیتلر درخواست می کند که فرمان عقب نشینی صادرکند اما هیتلر با لجاجت درخواست عقب نشینی را رد می کند. او قول داد تا مهمات و آذوقه مورد نیاز لشکرهای فون پاولوس را از طریق هوا تامین کند اما هرمان گورینگ ،فرمانده نیروی هوایی هیتلر، نتوانست بیشتر از یک پنجم نیازهای پاولوس را از طریق پل هوایی تامین کند. این پروازها تا روز تسلیم کامل ارتش ششم ادامه یافت و نیروی هوایی آلمان 488 فروند هواپیمای باری خود را در طی این عملیات از دست داد. ارتش ششم ذخایر غذا، مهمات و سوخت خود را به سرعت به اتمام رسانید و سربازان آلمانی در وضعیتی مرگبار قرارگرفتند.
ژوکوف برای اینکه ارتش ششم با شکستن محاصره فرارنکند شکافی به عرض 100 کیلومتر بین ارتش ششم و دیگر واحدهای آلمانی ایجادکرد و به سرعت 60 لشکر و 1000 تانک را در این ناحیه متمرکز کرد. او نمی دانست که نیازی به این همه تقلا ندارد چرا که هیتلر هیچگاه به فون پاولوس اجازه عقب نشینی نمی داد.
سه هفته بعد 150 هزار سرباز به فرماندهی ژنرال فون مانشتاین برای کمک به ارتش محاصره شده فون پاولوس حرکت خود را آغازکردند. روسها از یک طرف به سدکردن پیشروی فون مانشتاین پرداختند و از طرف دیگر به فشار خود بر سپاهیان گرسنه و سرمازده آلمان افزودند.
ژنرال آلمانی زیتزلرمی نویسد:
"بزرگترین مشکل غیرقابل تحمل سربازان ما در استالینگراد علاوه بر سرمای کشنده گرسنگی مداوم و طاقت فرسای آنها بود. مشکلاتی متعدد همچون گرسنگی، تنهایی، غربت و نداشت راحتی و استراحت یاس و ناامیدی به خصوص سرمای گزنده و تلخ سربازان ما را از زندگی سیرکرده، همچون کابوسی طولانی و بی پایان همچنان ادامه داشت و پنجه در گلویشان انداخته بود.
خواندن کلمه کابوس و تلخی ها چیزی نیست که بازگو و مجسم کننده واقعیت جهنمی به نام استالینگراد باشد. انگشتان دستهای من در اثر سرمای شدید در حال از کار افتادن است و روز به روز بدتر می گردد. آغاز این عارضه از ماه دسامبر گذشته شروع شد. ابتدا انگشت کوچک دستم چپم در اثر برخورد گلوله از دست رفت.چندی بعد سه انگشت وسط دست راستم به علت یخزدگی شدید از کارافتاد به طوریکه در حال حاضر به سختی قادر به نگهداشتن لیوان فلزیم به وسیله شست و انگشت کوچکم هستم. از دست دادن این انگشتها به کلی باعث یأس و شکست روحیه من شده است. انسان تا وقتی همه انگشتان خود را دارد قدر آنها را نمی داند وقتی که آنها را از دست داد به هنگام نیاز به انجام بعضی کارهای ظریف و کوچک به وسیله انگشتان پی به ارزش آنان می برد. بهترین کاری که من قادر به انجام آن با انگشت کوچک باقیمانده ام هستم تیراندازی کردن و کشیدن ماشه به وسیله آن است. به هر صورت دستهای من از این پس بدون داشتن انگشت هرگز قابل استفاده نخواهند بود و معلوم نیست در صورت زنده برگشت از جبهه چه کاری از من ساخته خواهد بود؟ تنها عاملی که مرا با وجود ناقص بودن دستها وادار به نوشتن این خاطرات ساخته مشغول داشتن خود و تا حدودی تسکین بخشیدن به نگرانیم در این سرزمین لعنتی است."

sorna
01-11-2011, 01:12 AM
نتیجه جنگ
http://necrosant.oranc.co.kr/zbxe/files/attach/images/3392/576/005/ilw0468.gif


<b>


سربازان ارتش ششم باوجود محاصره شدن به جنگ ادامه دادند و هرجا که توانستند به ساختن سنگر پرداختند. پس از تلاش نافرجام فون مانشتاین دیگر برای آنها روشن شده بود که راه نجاتی برایشان باقی نمانده است.
ژوکوف به فون پاولوس اولتیماتوم داد تا تسلیم شود اما پاولوس تصمیم داشت تا به مقاومت ادامه دهد. ژوکوف فرمان خود را برای حمله نهایی به ارتش ششم صادر کرد. وی گمان می کرد که سربازان آلمانی در حدود 80000 نفر هستند اما در حقیقت بیش از 250000 نفر در حلقه محاصره سربازان روسی گرفتار آمده بودند. در روز 10 ژانویه روسها از تمام جهات به آلمانها حمله کردند. یک هفته بعد جبهه آلمانها شکاف برداشت و آنها به سمت شهر عقب نشینی کردند. حال دیگر برای آنها یک باند پرواز باقی مانده بود که آن هم در زیر آتش دائم توپخانه روسها قراداشت. در روز 22 ژانویه (بهمن) ارتش یخ زده ششم شروع به فروپاشی کرد. یک هفته بعد هیتلر فون پاولوس را به مقام فیلدمارشالی ارتقا داد. درجه او با هواپیما فرستاده شد و هیتلر به وی پیغام داد که هیچ فیلدمارشال آلمانی زنده اسیر نمی شود. فردای آن روز فون پاولوس اسیرشد و ارتش ششم تسلیم شد.
در روز دوم فوریه 1943 (بهمن)آخرین مقاومتهای پراکنده آلمانها فروکش کرد. آلمانها در طی 6 ماه نبرد خونبار 150000 کشته و 91000 اسیر دادند که در بین آنها 25 نفر ژنرال و200 افسر وجود داشت. از این تعداد بیشمار تنها 5000 نفر توانستند پی از پایان جنگ از اردوگاه های مخوف سیبری جان به دربرده و به آلمان بازگردند. به علاوه، در این نبرد 150000 نفر تلفات نیز به متحدین ایتالیایی و رومانیایی هیتلر واردشد. روسها برای نجات استالینگراد جان 750000 نفر نظامی و بیش از 40000 نفر غیرنظامی را هزینه کردند.
اما مهمترین باخت هیتلر آن بود که هیمنه شکست ناپذیری ارتش رایش سوم در نبرد استالینگراد شکسته شد. سربازان روسی آموختند که می توانند بر سپاه مجهز آلمان چیره شوند و دو سال ونیم بعد توانستند همان بلایی که هیتلر بر سر استالینگراد آورده بود بر سر برلین بیاورند. اکنون ارتش 62ام روسیه به عنوان یک واحد نمونه و برگزیده شناخته می شد و ژنرال چویکوف سربازانش را از استالینگراد تا برلین هدایت کرد. چویکوف بعدها به مقام فیلدمارشالی رسید و در دهه 60مدتی وزیر جنگ شوروی بود. استالین که از خبر نجات شهر سر از پا نمی شناخت به ژوکوف درجه فیلدمارشالی داد و جالب اینکه خود را نیز به این مقام متفخرکرد.
اکنون هیلتردیگر چاره ای نداشت جز آنکه رویای رسیدن به چاه های نفت باکو را از سر به در کند.

sorna
01-11-2011, 01:13 AM
نبرد نرماندی ، آزادسازی فرانسه
http://gallery.military.ir/albums/userpics/44hz1jp.jpg



در ششم ژوئن سال ۱۹۴۴ ميلادی نيروهای متفقين تحت رهبری آمريکا و بريتانيا ، برای آزاد سازی اروپای تحت اشغال آلمان نازی اقدام به اجرای يکی از جسورانه ترين عمليات آبی- خاکی تاريخ بشر کردند.

در اين روز که به D-Day شهرت يافته، نيروهای دريايی متفقين با برخورداری از پشتيبانی هوايی، تحت فرماندهی ژنرال دوايت آيزنهاور سربازان خود را به ساحل شمالی فرانسه رساندند.


بعد از آنکه اين سربازان در خاک فرانسه فرود آمدند ژنرال آيزنهاور اين پيام را فرستاد:

"مردم اروپای غربی! امروز صبح سربازان نيروی اعزامی متفقين در ساحل فرانسه فرود آمدند. اعزام اين سربازان بخشی از طرح ملل متحد برای آزادسازی اروپاست که با همکاری متحدين روس ما صورت گرفته است.پيام من به همه شما اين است: ساعت آزادسازی شما فرا رسيده است. حتی اگر اين حمله از کشور شما آغاز نشده باشد."

ورود نيروهای متفقين به سواحل نرماندی در واقع آغاز عمليات آزادسازی نواحی تحت اشغال آلمان در اروپا بود. سه سال طول کشيد تا طرح اين حمله ريخته شد و حاصل آن عمليات گسترده ای بود که از لحاظ ابعاد بی سابقه بوده است.


http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_ryan04.jpg

ژنرال جوليان تامسون که يک مورخ نظامی است، در مورد عمليات D-Day گفت: "عمليات عظيمی بود - فقط در روز D-Day به تنهايی - يکصد و پنجاه و شش هزار سرباز وارد خاک فرانسه شدند. يکصد و سی هزار نفر از طريق دريا و بيست و سه هزار نفر از راه هوا. طبيعی است که برای انتقال اين همه سرباز به کشتی و هواپيمای زيادی نياز است. چيزی حدود شصت هزار ناو و هواپيما در عمليات اين روز شرکت داشت."

در حالی که سربازان به همراه خودروهای نظامی شان وارد خشکی می شدند، گروهی از خبرنگاران آنها را همراهی می کردند و از صحنه نبرد گزارش می دادند.
سربازان بريتانيايی، آمريکايی و کانادايی در نبرد عليه آلمان تحت رهبری هيتلر تنها نبودند و نيروهای لهستانی، نروژی، بلژيکی، فرانسوی و چک نيز از آنها حمايت می کردند.


http://gallery.military.ir/albums/userpics/2u3ziar.jpg

سيدنی گلدبرگ که يکی از افسران اطلاعاتی نيروی هوايی سلطنتی بريتانيا در سال ۱۹۹۴ بود و در آن زمان در يک کشتی جنگی خدمت می کرد، وضعيت موجود را چنين توصيف می کند:

"برخی از سربازان درست قبل از آنکه پايشان به خشکی برسد هدف قرار گرفتند. تمام آتشبارها و توپخانه های ساحلی نقش موثری نداشتند اما در عين حال برخی از آنها شديدا موثر واقع شدند. سرانجام سربازان بريتانيايی موفق شدند در بخشی از ساحل استقرار يابند. اين کار ساده ای نبود اما نسبتا سريع انجام شد. واضح است که عده زيادی جان خود را از دست دادند. وضعيت آمريکايی ها در ساحل اوماها بسيار دشوارتر بود زيرا آنها به تمام تجهيزاتی که دردسترس بريتانيایی ها قرار داشت مجهز نبودند. در بعد از ظهر روز D-Day جنگ خونينی در گرفت. برخی از کوماندو های نيروی دريايی سلطنتی که مجروح شده بودند برای درمان و بازگردانده شدن به انگلستان به کشتی من منتقل شدند. برخی از آنها جراحتهای شديدی ديده بودند. از ما هم خواسته شد که برای کمک به اين افراد چيزهايی مثل حوله - جوراب و لباس زير اهدا کنيم."

از تعداد مجروحان و کشته شدگان در D-Day آمار رسمی موجود نيست. تخمين زده مي شود که در اين روز حدود سه هزار نفر کشته و هفت هزار نفر مجروح شده باشند. و اين در حالی است که پيش از حمله رهبران نظامی متفقين نگران بودند که ميزان تلفات از اين بيشتر باشد.


در طی سه ماه بعد، دويست هزار نفر از نيروهای متفقين و دويست و پنجاه هزار نفر از نيروهای آلمانی کشته و يا مجروح شدند. پانزده هزار شهروند فرانسوی نيز در اثر اين درگيريها جان خود را از دست دادند.

فرماندهان متفقين که نگران تلفات بالای احتمالی بودند در طرح ريزی عمليات خود دقت زيادی به خرج دادند. يکی از عوامل کليدی که به موفقيت آنها کمک کرد غافلگير شدن آلمانيها بود.

متفقين با حقه ای حساب شده آلمانيها را به گونه ای فريب دادند که آنها تصور کردند حمله نه در نرماندی، بلکه در منطقه کاله که در شمال آن واقع است، صورت خواهد گرفت.


http://gallery.military.ir/albums/userpics/4c96kqt.jpg
نیروهای متفقین در انتظار پیاده شدن در ساحل

جان کيگان که متخصص امور نظامی است در شرح ترفند متفقين گفت: "پيش از آغاز حمله متفقين ارتش مجازی ای را در قسمت باريک کانال مانش در جنوب انگلستان ايجاد کردند. يعنی در قسمتی که درست مقابل منطقه "کاله" در خاک فرانسه قرار ميگيرد. آلمانيها فکر می کردند که نيروهايی در اين منطقه مستقر شده اند. اما اصلا چنين چيزی واقعيت نداشت. متفقين موفق شدند تا با ايجاد ترافيک راديويی در اين منطقه آلمانيها را فريب دهند. آلمانی ها تصور مي کردند که يک ارتش عظيم به فرماندهی مارشال پتن در آنجا استقرار يافته. بعد هم در شب D-Day متفقين با ايجاد اخلال در امواج رادار و روشهای ديگر تظاهر کردند که ناوگانی از نيروهای آنها بريتانيا را ترک کرده و از طريق کانال مانش عازم منطقه کاله شده است. به اين ترتيب اين علائم مجازی صفحه رادار آلمانيها را پوشاند و آنها متوجه نزديک شدن ناوگان واقعی نيروهای متفقين نشدند."

به اين ترتيب حقه متفقين موثر واقع شد. آلمانيها پر قدرت ترين واحد نظامی خود را به کاله فرستادند و يک واحد نظامی ضعيفتر را مسئول محافظت از نرماندی کردند.

مورخان می گويند اگر روند رويدادها در D-Day به گونه ای ديگر بود، ممکن بود يک فاجعه به وجود آيد. شرايط بد آب وهوايی هم به نفع متفقين عمل کرد. زيرا آلمانی ها تصور نمی کردند که متفقين در چنين آب وهوای بدی اقدام به حمله کنند.

از سوی ديگر بسياری از افسران ارشد آلمانی در حال انجام تمرينات جنگی بودند و فيلد مارشال "اروين رومل" که کارآمدترين فرمانده نظامی آنان بود برای جشن تولد همسرش به آلمان رفته بود.

علاوه بر اين، سيستم ارتباط آلمانيها در اثر بمباران به شدت مختل شده بود.

sorna
01-11-2011, 01:13 AM
نتیجه جنگ
http://www.fmft.net/archives/sherman1/1.jpg
تجهیزات و ادوات جنگی متفقین در حال انتقال به جهبه مرکزی اروپا

<b>


ژنرال آيزنهاور، فرمانده ارشد متفقين با استفاده از اين فرصت مناسب آلمانی ها را غافلگير کرد. هانس فون لوک که از افسران يک واحد نظامی آلمان در نرماندی بود به خاطر دارد که ضعف ارتباطی آلمانيها تا چه حد به ضررشان تمام شد. او گفت:

"ما آنقدر به ساحل نزديک شده بوديم و آنقدر آماده ، مجهز و آشنا به منطقه بوديم که حتی در تاريکی شب نيز می توانستيم حرکت کنيم. اما با اين حال به ما دستور اکيد داده شده بود که حرکت نکنيم و اين مايه دلسردی فراوان بود. شايد باور نکنيد اما علاوه بر اين، به ما دستور داده شده بود که در صورت وقوع حمله هوايی تمام واحد نظامی ما بايد فورا اقدام به حمله متقابل کند. اما بنا به دلايل نامعلوم ما از اين فرمان اطلاعی نداشتيم. اگر می دانستيم، در شب پنجم و ششم ژوئن که نيروهای بريتانيايی به ساحل نزديک شدند می توانستيم دست به ضد حمله بزنيم. اين مساله خيلی مايوس کننده بود. ما تنها در اوايل بعد از ظهر ششم ژوئن اجازه عمل يافتيم و توانستيم ضد حمله خود را ساعت شش آغاز کنيم. اما ديگر دير شده بود."

درگيریهای سنگين تا پايان ماه ژوئيه ادامه داشت. اما سرانجام قدرت آلمانيها فروپاشيد و متفقين موفق شدند آزادسازی فرانسه و اروپای غربی را آغاز کنند.

هر چند جنگ جهانی دوم ماهها پس از D-Day ادامه يافت اما ترديدی نيست که اين روز نقطه عطفی برای پيروزی متفقين بود.
موفقيت اين عمليات تضمين کرد که هيتلر نتواند متفقين غربی، و ارتش سرخ را که از سمت شرق پيشروی می کرد؛ شکست دهد.

sorna
01-11-2011, 01:14 AM
نبرد کورسک ، برزگترین نبرد تانک در تاریخ


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/62/Eastern_Front_1943-02_to_1943-08.png/782px-Eastern_Front_1943-02_to_1943-08.png
جهبه نبرد کورسک در اروپا

<b>


نبرد كورسك يا نبرد تانك ها نبردی است که در تاریخ ۱۳ ژوئیه سال ۱۹۴۳ در منطقه کورسک (Kursk) نزدیک مسکو، بین ارتش آلمان و شوروی رخ داد.

این نبرد بزرگ ترین نبرد تانک در تاریخ جهان بود. در این روز، شش هزار و سیصد تانک آلمان و شوروی و ۲ میلیون و ۲۴۰ هزار سرباز پیاده نظام بر روی زمین، و ۴ هزار و چهارصد هواپیمای طرفین در آسمان به جان هم افتادند که در مدتی نسبتاً کوتاه دو هزار و نهصد تانک از میان رفت، ۲۳۸ هزار سرباز کشته و هفتصد هزار تن دیگر مجروح و از صحنهٔ نبرد خارج شدند و هیتلر برای نخستین بار مجبور شد دستور عقب نشینی بدهد که این آغاز پایان کار او بود.


http://history.sandiego.edu/gen/st/%7Ekyletaylor/WWII/New%20Folder/kursk_148.jpg

این نبرد پس از آزاد شدن استالینگراد و خارکوف صورت گرفت. ژوکوف - مارشال شوروی در منطقهٔ نبرد - هشت خط دفاعی مدور پشت سرهم به وجود آورده بود و با استفاده از سیصد هزار غیر نظامی محلی که آلمانی ها تصور می کردند به زراعت مشغولند صحنه را مین گذاری کرده بود.




http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/f/f9/Kursk_Soviet_machineguns.JPG
مسلسل های ماکسیم از سلاح های موثر شوروی در این نبرد بود

ژوکف در خطوط هشت گانه سه هزار و ششصد تانک و یک میلیون و سیصد هزار سرباز و ۲۰ هزار توپ مستقر ساخته بود و از سوم ژوئیه چند تاکتیک جالب بکار گرفته بود تا نیروهای آلمان تشویق به تعرض شوند. ارتش نهم آلمان چهارم و ارتش چهارم زرهی این کشور پنجم ژوئیه دست به تعرضات محدود زدند و خود را آشکار ساختند. تعرض همه جانبه المانی ها با ۹۴۰ هزار سرباز و ۲ هزار و هفتصد تانک از سحرگاه ۱۳ ژوئیه آغاز شد که با حمله متقابل ارتشهای شوروی روبرو گردید.


http://forum.patoghu.com/images/statusicon/wol_error.gifبرای دیدن عکس در اندازه بزرگ اینجا کلیک کنید http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/a/a0/Bundesarchiv_Bild_101III-Zschaeckel-206-35%2C_Schlacht_um_Kursk%2C_Panzer_VI_%28Tiger_I%29 .jpg
نه تانک های تایگر و نه نیروی زمینی آلمان نتوانستند جلوی شکست را بگیرند

آلمانیها با تانکهای سنگین "پورشه" و "تایگر" که به تازگی دریافت داشته بودند حمله را آغاز کرده بودند که تانکهای سَبُک ت-۳۴ شوروی به میان آنها رفتند و سربازان این کشور با فداکاری و از جان گذشتگی بسیار با شعله افکن به سوزاندن تانکهای آلمان پرداختند و سپس توپهای شوروی مانع عقب نشینی تاکتیکی آلمانیها شدند. آتش مداوم بیست هزار توپ شوروی که به ابتکار ژوکف مستقر شده بودند امکان نداد که فرمانده ارتشهای آلمانی که خود را در دام دیده بود به موقع و سرعت بتواند نیروهای خود را از مخمصه نجات دهد و به موضع تازه عقب بکشاند. عقب نشینی آلمانی ها تنها پس از از دست دادن پانصد هزار سرباز (کشته، مجروح و اسیر) و بیش از نیمی از تانکها میسر شد و این تلفات سنگین مانع از آن شد که نیروهای آلمانی پس از عقب نشینی از صحنه، امکان حمله متقابل بدست آورند. کارشناسان و مورخان نظامی نوشته اند که نبرد کورسک را توپهای شوروی بردند.

sorna
01-11-2011, 01:16 AM
جنگ واترلو (آخرین نبرد ناپلئون)
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/77/Waterloo_Campaign_map-alt3.svg/527px-Waterloo_Campaign_map-alt3.svg.png
آرایش طرفین درگیر در جبهه نبرد

<b>


اجماع اروپا عليه ناپلئون در مارس ۱۸۱۴ سبب شد تا وى مجبور به قبول تبعيد به جزيره الب شود اما بى خردى بوربون ها (خاندان سلطنتى فرانسه كه در انقلاب كبير از كار بر كنار شده و پس از تبعيد ناپلئون مجدداً بازگشته بودند) سبب شد تا ناپلئون مجدداً در آوريل ۱۸۱۵ تصميم به بازگشت به فرانسه را بگيرد و در مارس ۱۸۱۵ وارد جنوب فرانسه شد. امپراتور و امپراتورى فرانسه هنوز برازنده ناپلئون بود بنابراين در كل فرانسه هيچ كس از بوربون ها حمايت نكرد و در ۲۰ مارس او در پاريس بود و بوربون ها و سلطنت طلبان به دنبال سوراخى براى فرار.

بسيج مجدد اروپا عليه ناپلئون
اگر چه ناپلئون در ابتداى به قدرت رسيدن مجدد خود قصد جنگ نداشت اما براى سياستمداران اروپا مثل روز روشن بود كه ناپلئون «ضعيف شده» نيز براى نظم انگليسى، اتريشى و روسى خطرناك است و اگر قدرت بگيرد مى تواند ظرف سه سال مجدداً ۸۰۰ هزار سرباز بسيج كند. بنابراين سرداران بزرگ روسى و پروسى مجدداً فراخوانده شدند تا اين بار ناپلئون را قبل از آن كه به قدرت برسد در هم بكوبند ارتش هاى بزرگ اروپا با عجله به تقويت خود پرداختند و در ژوئن ۱۸۱۵ قريب به يك ميليون نفر را بسيج كردند. اين رقم افسانه اى بزرگترين تجهيز نيرو تا آن تاريخ بود.
۲۳۰ هزار سرباز اتريشى، ۳۱۰ هزار سرباز پروسى، ۱۰۰ هزار سرباز انگليسى و ۲۵۰ هزار سرباز روسى شالوده اصلى اين ارتش بودند. اما ناپلئون از اخبار ترس آور بسيج اروپا باكى نداشت او قبلاً نيز با نيروهايى چند برابر خود درگير شده بود.


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/8/8a/DelarocheNapoleon.jpg/446px-DelarocheNapoleon.jpg

به استقبال تعيين كننده ترين نبرد قرن ۱۹
سربازان فرانسوى هنگامى كه باخبر شدند نيمى از اروپا عليه فرانسه بسيج شده با وحشت و دلهره به انتظار عكس العمل ناپلئون نشسته كهنه سربازان فرانسوى مى دانستند كه آنها حتى اگر بر فرض محال اين ارتش يك ميليون نفره را شكست دهند باز هم برنده نبرد نخواهند بود چرا كه روسيه، پروس، اتريش، ايتاليا و اسپانيا آن قدر جمعيت دارند كه چنين ارتشى را با پول انگليسى ظرف يكسال مجدداً بازسازى كنند. اما حضور ناپلئون در ميان سربازان به آنها قوت قلب مى بخشيد و آنها را اميدوار مى كرد كه به اين جنگ مأيوس كننده دست بزنند.

ناپلئون كه عادت نكرده بود به انتظار حمله دشمن بنشيند در ۱۴ ژوئن بى مهابا به اولين دسته هاى نظامى متفقين به فرماندهى بلوخر پروسى و ولينگتون انگليسى حمله كرد آنها در شمال فرانسه موضع گرفته بودند. امپراتور طبق عادت هميشگى خود را به ميان دو سپاه دشمن انداختند و مانع اتصال آنها به يكديگر شد. وى بلافاصله ابتدا به بلوخر حمله كرد و سپاه او را در بلژيك در هم كوبيد در اين نبرد ۲۰ هزار پروسى جان خود را از دست دادند.

اما دو اتفاق ناپلئون را از پيروزى قطعى بازداشت او در اين نبرد فرصت داشت پروسى ها را كاملاً نابود كند اما اول خيانت يك ژنرال سلطنت طلب فرانسوى و دوم تعلل مارشال نى در تصرف جاده بروكسل بلوخر را نجات داد.


http://forum.patoghu.com/images/statusicon/wol_error.gifبرای دیدن عکس در اندازه بزرگ اینجا کلیک کنید http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/0f/Wellington_at_Waterloo_Hillingford.jpg/800px-Wellington_at_Waterloo_Hillingford.jpg

اگر چه نبرد را در اين مقطع ناپلئون برده بود اما او مى دانست كه بلوخر مردى از جان گذشته است و سربازان دستور پذير او ممكن است به سرعت دوباره گرد هم جمع شوند بنابراين او ژنرال گروشى را با ۳۶ هزار سرباز به دنبال بلوخر فرستاد و به وى تأكيد كرد كه مانع اتصال اين واحدهاى پراكنده به قواى انگليس شود و پس از آن با خيال راحت به دنبال ولينگتون رفت.

ولينگتون پس از آن كه دريافت ناپلئون به چه سادگى ارتش بزرگ پروس را در هم كوبيده دريافت كه با ۷۰ هزار سرباز خود نمى تواند اميدى به پيروزى داشته باشد بنابراين تنها راه نجات خود را سنگر گرفتن در محلات مرتفع «مون سن ژان» در جنوب واترلو (۲۲ كيلومترى بروكسل) ديد.

جاسوسان انگليسى مرتباً اخبار نگران كننده اى براى ولينگتون مى آوردند. ناپلئون عليرغم وجود باران شديد و زمين گل آلود خود را بسرعت به نزديكى واترلو رسانده حال آن كه بلوخر و پروسى ها هنوز نتوانسته اند قواى خود را جمع آورى كنند و قطعاً ناپلئون كار ولينگتون تنها را بسرعت خواهد ساخت.
اما تقدير سرنوشت را به گونه اى ديگر رقم زده بود.


http://forum.patoghu.com/images/statusicon/wol_error.gifبرای دیدن عکس در اندازه بزرگ اینجا کلیک کنید http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/bb/Andrieux_-_La_bataille_de_Waterloo.jpg/800px-Andrieux_-_La_bataille_de_Waterloo.jpg

واترلو
در صبح ۱۸ ژوئن ناپلئون بدون آن كه منتظر رسيدن قواى كمكى شود با ۷۲ هزار نفر سرباز خود حمله را آغاز كرد توپ هاى فرانسوى جناح چپ انگليس را زير آتش گرفتند و سربازان مارشال نى بشدت مركز سپاه انگليسيان را تحت فشار قرار دادند انگليسى ها نااميدانه مقاومت مى كردند. ناپلئون تصميم گرفت به هر قيمتى نبرد را با نابودى جناح چپ انگليس ادامه دهد و نيروهاى ذخيره خود را آماده ورود به جبهه كرد اما ناگهان وجود توده هاى سياهى در شمال شرقى ميدان نبرد آه از نهاد او برآورد خبررسانان بسرعت خود را به ستادش رساندند و گفتند كه سپاه بلوخر در حال رسيدن است اين سپاه با كمك نيروهاى كمكى بازسازى شده و اكنون به ۸۰ هزار نفر رسيده بود.

وقت اكنون حكم طلا را داشت ناپلئون بايد ظرف يك ساعت كار انگليسى ها را تمام مى كرد و گرنه الحاق اين دو نيرو كار را براى او تمام مى كرد. پياده نظام آرلون تحت فرمان مارشال نى زير آتش سنگين نيروهاى انگليسى حمله را آغاز كردند اين بار ديگر ناپلئون نمى توانست با برنامه ريزى نبرد را ادامه دهد او مجبور بود سپاه ولينگتون را بشكافد! توپخانه انگليسى بخش بزرگى از پياده نظام شجاع فرانسوى را كه اكنون تحت تأثير مرگ هم قطاران خود مصمم تر شده بودند از پاى درآورد اما سرعت آن را كم نكرد تنها ورود سواران اسكاتلندى سبب توقف حركت آنها شد ناپلئون كه با نگرانى نزديك شدن بلوخر را تماشا مى كرد آخرين واحد ذخيره خود يعنى سواران زرهپوش «ميلو» را وارد ميدان كرد تا بالاخره موفق به عقب راندن سواران انگليسى شد اما پس از آن متوجه شد جناح چپ انگليس اكنون از نيروهاى اصلى سپاه ولينگتون پر شده ناگهان رو به جناح راست دشمن كرد و بسرعت با كمك سواران خود در اين بخش به پيروزى رسيد انگليسى ها عليرغم مقاومت دليرانه چيزى تا از هم پاشيدن فاصله نداشتند اما ناگهان جناح راست فرانسه خود را رودرروى ۳۰ هزار سرباز تازه نفس پروسى ديد اينها بخشى از سپاه بلوخر بودند و خود بلوخر نيز در پشت سر ناپلئون و گاردش موضع گرفته بود. ناپلئون هنوز نااميد نبود (بالاخره گروشى بايد سر و كله اش پيدا مى شد) پروسى ها اكنون گارد امپراتور را زير آتش گرفته بودند اما واحدهاى ورزيده فرانسوى عليرغم تلفات سنگين، آرايش مربعى خود حفظ كردند تا آن كه ولينگتون به پشتگرمى نيروهاى تازه نفس بلوخر فرمان حمله عمومى در كل جبهه را صادر كرد و از اين لحظه به بعد ارتش فرانسه از وضعيت تهاجمى خارج شده و تحت فشار مهاجمان قرار گرفت. توپ هاى پروسى بى رحمانه نيروهاى در حال عقب نشينى را زير آتش گرفت در ساعت ۸ شب به نظر مى رسيد كه ديگر رمقى براى مردان ناپلئون نمانده باشد و تنها راه ، عقب نشينى به سمت پاريس بود. نبرد در نيمه شب پايان يافت در حالى كه جنازه ۵۰ هزار سرباز در واترلو برجاى مانده بود.

sorna
01-11-2011, 01:18 AM
نتیجه جنگ



http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/68/Sunken-road-at-waterloo.jpg/800px-Sunken-road-at-waterloo.jpg





نبرد واترلو از نقطه نظر نظامى يك شكست نبود چرا كه كشته هاى فرانسوى و انگليسى (پروسى) به يك اندازه بود و طبعاً فشار ۱۵۰ هزار سرباز بايد سبب عقب نشينى ۷۲ هزار سرباز شود اما از ديد ناپلئون پيام اين نبرد چيز ديگرى بود. متفقين مصمم به نبرد بودند اين بار او با سپاهى كم انگيزه و غيرحرفه اى طرف نبود مردان جنگى مانند ولينگتون و بلوخر را تنها بايد با سرداران در سطح خودشان شكست داد نه با مارشال احمقى مانند گروشى كه با ۳۶ هزار سرباز خود در لحظات حياتى پايان جنگ در جنگ هاى شمال فرانسه گم شده بود! از سوى ديگر مرگ ۲۵ هزار نفر از بهترين مردان جنگى فرانسه جلوى چشم امپراتور او را بشدت افسرده كرد. بخش بزرگى از اين سربازان نيروهاى گارد و نارنجك اندازانى بودند كه از ۲۰ سال قبل پا به پاى ناپلئون در همه جا حاضر بودند او نمى توانست مشابه اين مردان را در هيچ كجاى عالم پيدا كند حال آن كه سپاه هاى انگليسى - پروسى در پشت سر خود صدها هزار سرباز كمكى داشتند و نيم ميليون سرباز اتريشى - روسى نيز در حال نزديك شدن بودند.




http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/4/4d/Waterloo_Lion.jpg
تپه واترلو و مجسمه یادبود آن

اما نكته عجيب حمايت تاريخى مردم فرانسه از ناپلئون شكست خورده بود آنها از او مى خواستند كه بماند و مقاومت كند. كارگران پاريس اعلام آمادگى كردند تا جاى سربازان كشته شده او را بگيرند. فرانسه جنگ و مصيبت را ديده بود و مى دانست رفتن ناپلئون به معناى پايان جنگ است اما رفتن اين مرد جنگ طلب را نمى خواست. اما ناپلئون خوب مى دانست كه فرانسه ديگر جوانى براى قربانى كردن ندارد. جمعيت ذكور باقيمانده يا آن قدر جوان است كه نمى تواند اسلحه به دست بگيرد و يا اين كه آن قدر مسن كه به دنبال او زير آتش متفقين به چپ و راست بدود. بنابراين در ۲۲ ژوئن ۱۸۱۵ استعفا داد و چندى بعد تحت نظر انگليسى ها به سنت هلن تبعيد شد.

sorna
01-11-2011, 01:19 AM
جنگ 33 روزه


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/f0/2006_Israel-Lebanon_crisis.svg/676px-2006_Israel-Lebanon_crisis.svg.png





اسرائيل در 21 تير ماه 1385 حملات همه جانبه عليه حزب الله لبنان به بهانه اسارت دو سرباز اسرائيلي آغاز كرد اما پس از 33 روز جنگ تمام عيار ارتش رژيم صهيونيستي كه از ابتداي پيدايش ، در هيچ جنگي شكست نخورده بود در جنگ با رزمندگان مقاومت حزب الله لبنان به زانو در آمد.

تا قبل از ژوئن 2006 كليه جنگ هاي اعراب و اسرائيل كمتر از هفت روز و در عمليات خوشه هاي خشم 16 روز ادامه داشت.زيرا در استراتژي جنگي اسرائيل به علت عمق استراتژيك محدود و حساسيت تلفات نيروي انساني، ارتش اين كشور، در كليه جنگ هاي خود به دبنال وارد آوردن ضربات برق آسا و سريع در كمتر از يك هفته و سپس آغاز مذاكرات با طرف مقابل بوده است.


http://irapic.com/uploads/1187175181.jpg

اما در جنگ 33 روزه اسرائيل عليه حزب الله لبنان سرنوشت جنگ به گونه اي ديگر رقم خورد. به نحوي كه حزب الله براي اولين بار در جنگ هاي نوين و كلاسيك با استفاده از جنگ نامتقارن توانست حريف مقتدر و تا به دندان مسلح خود را شكست دهد. حال به بررسي آن مي پردازيم.


*الف ) تعريف جنگ متقارن و نامتقارن

1- جنگ متقارن:
تقارن بر وزن تفاعل است و به معني قرين شدن مي باشد و جنگ متقارن به نبردي اطلاق مي شود كه طرفين درگير آرايش مشابه با يكديگر داشته و با روش هاي معمول و متداول نظامي در نبرد با يكديگر مي پردازند.
طرفين درگير از امكانات و تجهيزات، نفرات معادل و مشابه عليه هم استفاده مي كنند و به صورت كلاسيك به جنگ مي پردازند.

2- جنگ نامتقارن :
جنگ نامتقارن به نبردي اطلاق مي شود كه يك طرف از جنگ از روش هاي خاص و منحصر به خود عليه حريف نيرومند خود بهره مي گيرد. عدم توازن در قوا، عدم تناسب در شرايط توانائي ها و امكانات وجود دارد.
نشريه Jaint strategic surrey در سال 1999 در تعريف عدم تقارن مي نويسد: رهيافت نامتقارن تلاش هائي در راستاي دور زدن يا تحت الشعاع قرار دادن توانائي هاي ايالات متحده آمريكا و قدرت هژمون در عين بهره گيري از ضعف هاي آن و سودجوئي از روش هايي است كه تا حد زيادي با روش هاي مورد انتظار اين كشور تفاوت دارند.

اين رهيافت ها بيشتر در پي ايجاد تاثير روانشناختي عمده اي مانند ايجاد شوك، اخلال و آشفتگي بر ابتكار،آزادي عمل و اراده طرف مقابل هستند. روش هاي نامتقارن مستلزم افزايش نقاط ضعف و گستره آسيب پذيري هاي حريف مي باشند كه اغلب، از فناوري ها تاكتيك ها و سلاح هاي ابتكاري و غيررسمي بهره مي برند و مي توانند در سطوح مختلف جنگ، اعم از استراتژيك عملياتي و تاكتيكي در سراسر سطوح عمليات نظامي كاربرد داشته باشند. روش هاي نامتقارن عمليات چريكي، جنگ درازمدت فرسايشي، نبرد سياسي و عمليات رواني و تمايل به شهادت طلبي و ايثارگري متكي بوده است. در جنگ نامتقارن ضعفا مي كوشند تا حداكثر استفاده را از آسيب پذيري طرف نيرومند ببرند.

*ب. ويژگي هاي جنگ نامتقارن

جنگ نامتقارن طبق تعاريفي كه ذكر شد ويژگي هاي خاص خود را دارد كه اين ويژگي ها عبارتند از :
1. استفاده از روش هاي نامعمول و نامتجانس
2. جنگ نامتقارن فقط در سطح نظامي نيست بلكه در سطح استراتژيك كاربرد دارد كه استفاده از جنگ رسانه اي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اطلاعات و رواني از جمله آنهاست.
3. انگيزه و روحيه بالاي شهادت طلبي جهت از بين بردن نفرات و ادوات دشمن .
4. سرعت عمل بالا، از بين بردن اراده طرف مقابل، شوك بهت، نامرئي بودن و عدمت تشخيص ضربات وارده توسط حريف نيرومند از ديگر ويژگي هاي جنگ نامتقارن است.

sorna
01-11-2011, 01:19 AM
جنگ 33 روزه و عدم تقارن
http://weaselzippers.typepad.com/.a/6a00e008c6b4e5883400e5535653ba8833-320pi
پرتاب راکت از پایگاه های حزب الله
.
مهمترين ارزش و حياتي*ترين مسئله يك كشور، امنيت ملي آن است. دولت غاصب صهيونيستي در 60 سال حيات نامشروع خود همواره به دنبال امنيت ملي بوده است. ماهيت نظامي، امنيتي اسرائيل و محاصره آن توسط كشورهاي عربي كه موجوديت آن را به رسميت نمي*شناسند، امنيت ملي اين كشور مصنوعي را مورد تهديد قرار داده است.
براي حل اين معضل امنيتي، رژيم صهيونيستي جهت رفع تهديدات نظامي خارجي به قدرت نظامي و ارتش كلاسيك خود تكيه كرده به نحوي كه در طول 60 سال گذشته 6 بار با همسايگان خود جنگيده است.

ششمين جنگ اسرائيل با اعراب در 12 ژوئن 2006 با تهاجم گسترده و همه جانبه اسرائيل به لبنان به منظور نابودي حزب الله جهت دستيابي به منافع استراتژيك در جنوب لبنان به وقوع پيوست . نبردي تمام عيار كه 33 روز به طول انجاميد و با صدور قطعنامه 1701 شوراي امنيت، مبني بر ترك مخاصمه پايان پذيرفت .
جنگ حزب الله و اسرائيل نبردي نابرابر و نامتجانس و از نوع نامتقارن محسوب مي*گردد. زيرا عدم تقارن، همه جانبه بر دو طرف جنگ حاكم بود. از يك طرف يك حزب و گروه سياسي به نام حزب الله و طرف ديگر دولت غاصب اسرائيل قرار داشت وكمترين تقارن بين توان ، ابزارها ، راهبردها ، تاكتيك*ها ، اهداف، عناصر قدرت، سازماندهي ، فرماندهي حزب الله و رژيم غاصب اسرائيل وجود داشت.


http://i.oem.com.mx/6ee7c8cd-c4fb-4c85-8be6-f917c0b5df05.jpg

شكست سريع و كم هزينه دشمن از جمله اهداف عاليه نظامي است كه استراتژيست*هاي نظامي همواره درصدد دستيابي بدان بوده*اند. تاثيرگذاري بر اراده، درك و برداشت دشمن براي پاسخگويي، ايجاد شوك و بهت از ايجاد يك شكست سريع به دست مي آيد. به قول «كلاتيز ويتس» هدف از يك جنگ سريع، از بين بردن اراده دشمن است.
ارتش مجهز و اسطوره*اي رژيم صهيونيستي كه از ابتداي پيدايش در هيچ جنگي از اعراب شكست نخورده بود، تا قبل از جنگ 33 روزه و حتي جنگ 16 روزه خوشه*هاي خشم، كليه جنگ هاي اعراب و اسرائيل كمتر از هفت روز بوده است. استفاده از سلطه سريعف عمليات برق آسا به جهت عمق استراتژيك محدود و حساسيت تلفات نيروي انساني در جامعه، از رئوس استراتژي جنگي رژيم صهيونيست مي باشد.

نكته قابل توجه، تحميل شكست برطرف مقابل و سپس آغاز مذاكره جهت دستيابي به اهداف سياسي از سياست*هاي جنگ اسرائيل در طول 60 سال گذشته بوده است. اما استفاده از جنگ نامتقارن عليه استراتژي سلطه سريع رژيم صهيونيستي توسط حزب الله لبنان توانيست پنجمين ارتش قدرتمند دنيا را با تمامي تجهيزات پيشرفته در هم بكوبد.
رژيم صهيونيستي بنا بود در اين جنگ طبق عمليات باران*هاي تابستاني ظرف يك هفته كار حزب الله را تمام كند اما سرنوشت جنگ به گونه*اي ديگر رقم خورد.


*د. ويژگي*هاي جنگ 33 روزه و پيروزي حزب الله

همانطور كه قبلا اشاره شد رويكرد نامتقارن ويژگي*هاي خاص خود را داشته و جنگ حزب الله و رژيم صهيونيستي با اين رويكرد مطابقت دارد و اثراتي كه اين جنگ در سطوح مختلف بر دو طرف تخاصم بر جا ماند. ويژگي*هاي خاص خود را دارد كه به آن مي*پردازيم.

1. اولين ويژگي مهم جنگ نامتقارن حزب الله عليه اسرائيل استفاده از اصل غافلگيري است . غفلت يك طرف متخاصم سبب استفاده از اصل غافلگيري طرف ديگر مي*شود. ابتدا حزب الله با حمله به نيروهاي اسرايئلي در روز 12 ژوئيه 2006 در آغاز عمليات نسبت به اسرائيل پيش دستي كرد اين پيش دستي، ارتش اسرائيل را كه از ماه*ها قبل تهاجم به لبنان و حزب الله را طراحي كرده بود كاملا غافلگير كرد اقدامش يك شوك و بهت شديدي بر ارتش اسرائيل وارد نمود.
يك مقام ارشد نظامي رژيم صهيونيستي در گفتگو با هاآرتص در رابطه با غفلت اين رژيم در مورد حزب الله مي گويد:« پس از عقب*نشيني ارتش ما از جنوب لبنان در سال 2000 فرصت طلائي 6 ساله*اي در اختيار نيروي حزب الله گذاشتيم و از آن غافل شديم تا با فراغ بال، استحكامات و تجهيزات نظامي پيشرفته خود را در اين منطقه سوق*الجيشي (جنوب لبنان)*، مستقر نمايد و اينك آن به دژي تسخير ناپذير تبديل شده است.




http://www.jcpa.org/gif/rocket11.jpg

2. دومين ويژگي جنگ نامتقارن حزب الله عليه رژيم صهيونيستي از بين بردن اراده دشمن براي ادامه جنگ بود. جنگ فرسايشي در عمليات نامتقارن به مانند خريد وقت و زمان، به منظور ضربه زدن به دشمن در فرصت*هاي مناسب است و همين امر سبب گرديد تا رژيم صهيونيستي در جايگاه، زمان و اهداف جنگ سيطره نداشته باشد و عمليات برق**آسا و استراتژي ضربه اول با ناكامي روبرو گرديد.
پس از پايان دو هفته از جنگ 33 روزه در هفته سوم وزير جنگ رژيم صهيونيستي به صراحت اعلام كرد كه ما توان مقابله با حزب الله را نداريم. جنگ فرسايشي حزب الله عليه اين رژيم توانست توان ارتش را به تحليل ببرد.

3. سومين ويژگي استفاده از «دفاع متحرك همه جانبه» حزب الله عليه ارتش رژيم صهيونيستي است. با توجه به نامتقارن بودن اين جنگ، حزب الله از لحاظ استعداد نيروي نظامي نسبت به ارتش اسرائيل در اقليت به سر مي*برد.
اصل تحرك، حزب الله را قادر ساخت كه كمبود نيروي نظامي خود را جبران نمايد و با فشار بر نقاط ضعف و آسيب*پذير اسرائيل حريف قوي خود را به زمين بزند.
حزب الله با اين توانايي محدود خود در نيروي انساني و با استفاده از دفاع متحرك در قالب جنگ چريكي و ضربات برق آسا و نامرئي توانست عملكردي از خود بروز دهد كه در طول تاريخ جنگ رژيم صهيونيستي بي*سابقه بوده است.

4. استفاده از جنگ رواني عليه رژيم صهيونيستي توسط حزب الله در اين جنگ نامتقارن در طول 33 روز جنگ مشهود بود. به قول يكي از استراتژيست*هاي غرب «اين جنگ نسل چهارم جنگ*هاي نامتقارن بوده است.»
تمايل شهادت طلبانه و ايثارگري، هدفمند بودن انگيزه رزمندگان حزب الله در بعد دروني پيروزي را براي آنان در برابر روحيه پايين ارتش اسرائيل به ارمغان آورد. تعهد انساني، ايماني و اخلاقي رزمندگان حزب الله سبب بيرون راندن اشغالگران صهيونيست گرديد. آزاد كردن اسراء لبنان، حفظ جان و مال مردم لبنان و در هدف كلان آزادي قدس شريف از دست صهيونيست*هاي اشغالگر است.
منابع پزشكي رژيم صهيونيستي اعلام كردند كه 245 نظامي اسرائيلي بر اثر صدمه روحي جنگ عليه لبنان در تابستان 1385 گذشته دچار بيماري رواني شدند. كه اين حاكي از بي*انگيزگي ارتش اسرائل در جنگ با حزب الله بوده است و همين امر، شكست رواني ارتش اسرائيل را به همراه داشته است.


https://www.kintera.com/accounttempfiles/account16894/images/hizbrockets1.jpg

5. يكي از مهمترين ويژگي*هاي جنگ 33 روزه كه آن را از ساير جنگ*هاي چريكي و كلاسيك متمايز مي*سازد، كسب، حفاظت و ضد اطلاعات نظامي از سوي حزب الله مي باشد. سيستم اطلاعاتي و ضد جاسوسي پيشرفته و پيچيده، حزب الله را قادر ساخت در عين حفظ اسرار نظامي خود، اطلاعات فوق سري را از ارتش و اهداف اسرائيل به دست آورد؛ به نحوي كه يكي از دلايل ناكامي ارتش اسرائيل را عدم اطلاعات دقيق و كافي از تجهيزات، تسليحات، مهارت*هاي جنگي و رزمي نيروهاي حزب الله از يك سو و دسترسي حزب الله به اطلاعات فوق سري ارتش اسراييل از سوي ديگر مي َدانند.
به نحوي كه در حال حاضر استفاده از موبايل در ارتش اسرائيل ممنوع شده است و اين نشان از قدرت اطلاعاتي حزب الله مي*باشد.

در مورد قدرت اطلاعاتي حزب*الله مي*توان اشاره كرد كه حزب*الله به دور از سيستم اطلاعاتي اسرائيل پيش از وقوع جنگ در يك زمان مناسب موفق شده بود كه تونل*هائي را در عمق خاك اسرائيل و لبنان حفر كند به نحوي كه در اين تونل*ها از برد تخريبي بمب*هاي خوشه*اي اسرائيل بيشتر بود. در نتيجه جنگجويان حزب*الله در زمان جنگ 33 روزه در مناطق امن قرار داشتند از طرفي ديگر نيروهاي مهاجم در معرض ديد رزمندگان حزب*الله قرار داشته*اند.

در مورد حفاظت اطلاعات و ارزش جنگي چريكي و نامتقارن عليه اسرائيل، سيد حسن نصرالله به مناسبت هفتمين سالگرد مقاومت و عقب*نشيني ارتش اشغالگر از جنوب لبنان در سال 2000 مي*گويد: «درست است كه ما عاشق شهادت هستيم، اما درست نيست كه خود را در معرض نابودي قرار دهيم، اگر عملياتي را مي*توان با دو شهيد انجام داد نبايد در آن عمليات سه نفر كشته شوند

اين نشان از اهميت حفاظت اطلاعات در ميان رزمندگان حزب*الله لبنان و دبير كل اين حزب سيد حسن نصرالله مي*باشد. چرا كه با رعايت حفاظت اطلاعات و ضد جاسوسي از تلقات نيروي نظامي در جنگ مي*كاهد.
مطابق آمار تاييد شده حزب*الله در اين جنگ 74 شهيد از ميان جنگجويان خود تقديم كرد در مقابل اسرائيل 117 سرباز و افسر عاليرتبه كشته داد كه در طول جنگ*هاي رژيم صهيونيستي اين آمار بي*سابقه بوده است. در حالي كه در جنگ 6 روزه 1967 ارتش رژيم صهيونيستي فقط 16 كشته داد.
6 ويژگي ديگر اين جنگ استفاده از ضربات از راه دور سريع و مهلك بر ارتش اسرائيل و ساختار اقتصادي و جمعيتي اين رژيم اشغالگر، توسط حزب*الله لبنان بوده است.


http://www.jcpa.org/gif/rocket15.jpg

استفاده از حملات موشكي با دقت بالا از عناصر پيشرفته در جنگ*هاي نامتقارن است. حزب*الله بيش از 2500 موشك به شهرهاي شمالي اسرائيل و تاسيسات اقتصادي و نظامي فرود آورد. از طرفي در نبرد نزديك به موشك*هاي دست*ساز و كوتاه برد 30 دستگاه تانك ضد گلوله «مركاوا» و چندين دستگاه بلدوزر نظامي ارتش رژيم صهيونيستي منهدم شد
حزب*الله با استفاده از اين تاكتيك پيچيده و موثر توانست در جنگ زميني ارتش اسرائيل خصوصا تيپ ويژه «گولاني» را در مثلث مارون*الراس، نبت، الجليل و عبترون زمين گير كند و آنان را مجبور به عقب*نشيني از خاك لبنان نمايد.

sorna
01-11-2011, 01:20 AM
نتیجه جنگ
http://web.stratfor.com/images/middleeast/map/7_18_Hezbollah-rocket-range.jpg
برد راکت های حزب الله




اصولا ارتش*هاي دنيا و كلاسيك با فرمول*هاي نظامي معين و مشخصي كار مي*كنند و براي هر موقعيت جنگي فرمولي ثابت و روشن دارند كه خارج از آن عمل نمي*كنند. در طي سه دهه اخير موضوع جنگ*هاي پارتيزاني، نامنظم و نامتقارن از موضوع*هاي داغ و در عين حال خاص مورد بحث قرار گرفته است.
همسايگان فلسطين اشغالي در طي 60 سال گذشته همواره مورد تهديد ارتش كلاسيك رژيم صهيونيستي بودند و لبنان نيز از اين مورد بي*نصيب نبوده است. حزب*الله لبنان يك حزب شناخته شده لبناني در طول 30 سال گذشته در جنوب اين كشور است كه داراي فعاليت*هاي مختلف سياسي، فرهنگي و نظامي بوده است.

حزب*الله لبنان پس از عقب*نشيني رژيم صهيونيستي از جنوب لبنان در سال 2000 ميلادي توانست خود را در لبنان به عنوان يك حزب شيعي - اسلامي ملي معرفي نمايد و به فعاليت*هاي خود ادامه دهد. پس از عمليات «باران*هاي تابستاني» اسرائيل به نوار غزه و سپس ربودن دوسرباز اسرائيلي توسط حزب*الله رژيم صهيونيستي حملات همه جانبه خود را بر جنوب لبنان انجام داد و براي اولين بار دو طرف از كنترل خارج شده و خارج از مرزهاي خود در يك نبردي سنگين با يكديگر روبرو شدند و در طي 33 روز حزب*الله توانست شكست سنگيني بر رژيم صهيونيستي تحميل كند و به قول «اوبگيدور ليبرمن» وزير مقابله با تهديدات استراتژيك كابينه ايهود المرت، شكست اسرائيل در جنگ 33 روزه يك شكست استراتژيك بود كه در ابعاد سياسي، رواني، اقتصادي و نظامي اسرائيل را با شكست روبرو كرد و ساختار تهاجمي ارتش را متزلزل ساخت.(17)

اين براي اولين بار در طول تاريخ موجوديت اسرائيل بود كه موشك*هاي فراواني به اعمال خاك اسرائيل شليك شد كه خساراتي بيش از 10 ميليارد دلار بر اقتصاد اسرائيل وارد كرد و حيفا، بندر تجاري اقتصادي رژيم صهيونيستي، را به شهر مردگان تبديل كرد.(18)
حزب*الله با جنگ نامتقارن توانست صهيويست را به ذلت و خواري بكشد و در ميان جنبش*هاي اسلامي الگوي مناسبي براي دولت*هاي عرب منطقه باشد.

sorna
01-11-2011, 01:20 AM
نبرد خلیج خوکها
http://www.merriam-webster.com/maps/images/maps/cuba_map.gif
نقشه کوبا



در ۱۹۵۹ به دنبال پيروزى چپگراها به رهبرى فيدل كاسترو در كوبا آمريكا پس از ۶۰ سال در نزديكى مرزهاى خود با يك خطر جدى روبرو شد به ويژه آنكه فيدل جوان علاقه زيادى به نزديك شدن به اتحاد جماهير شورورى داشت. اين وضعيت براى ايالات متحده قابل تحمل نبود بنابراين در اواخر سال ۱۹۶۰ دولت كندى تصميم گرفت با كمك نيروهاى طرفدار رهبر قبلى كوبا (باتيستا) و عوامل CIA حمله اى به سواحل كوبا را ترتيب دهد.
اين نيروها حدود ۶ ماه در گواتمالا آموزش جنگ هاى چريكى ديده و به تدريج آماده اجراى يك جنگ كلاسيك شدند و در حالى كه در ۱۱ آوريل ۱۹۶۱ بالغ بر ۵ هزار نفر مى شدند به همراه ۷ كشتى كوچك از گواتمالا و لوييزياناى آمريكا عازم «خليج خوكها» در كوبا شدند.
بلافاصله ۸ هواپيماى بزرگ بى -۲۶ آمريكايى نيز با خدمه كوبايى (مخالفان فيدل كاسترو) از نيكاراگوئه به پرواز درآمده و ۳ فرودگاه اصلى كوبا را بمباران كردند.
واكنش به موقع
على رغم آنكه كاسترو اصلاً انتظار چنين حركت برنامه ريزى شده اى را نداشت (او در اين زمان تمام تلاش خود را وقف ايجاد واحدهاى آموزشى و اعزام آن به مناطق فقير كوبا كرده بود). اما موفق شد نيروهاى انقلابى خود را سريع بسيج كند و به سرعت خود را به منطقه مورد تهاجم برساند. از طرف ديگر بمباران هوايى بى - ۲۶ها هيچ اثرى به قدرت ناوگان هوايى كوبا نگذاشت.


http://media-2.web.britannica.com/eb-media/55/75555-004-85DFF2D4.jpg

از روز ۱۲ آوريل به بعد مهاجمان با مقاومت هاى سازمان يافته انقلابيون در محورهاى اصلى مواجه شدند و آنها كه براى يك مبارزه سهل و آسان خود را آماده كرده بودند دريافتند كه انقلابيون اگرچه از يك ارتش منظم بى بهره اند اما مى توانند از پس ۵ هزار نيروى مزدور برايند.
شدت نبرد در روزهاى بعد افزايش يافت اما مهاجمان نتوانستند از ساحل خليج خوكها جلوتر بروند چرا كه ورود ۶ هواپيماى قديمى دولت كوبا كه به زحمت راه اندازى شده بودند مانع پيشروى نيروهاى موتوريزه و تانك مزدوران شد.
در روز ۱۷ آوريل هواپيماهاى آمريكايى (تحت فرمان خلبانان مزدور) آخرين تلاش را براى پاكسازى نيروهاى بر سر راه ارتش به اصطلاح آزادى بخش (ضد دولت كاسترو) كرد اما نتيجه اين امر سقوط چند فروند اين هواپيماها بود و بالعكس انقلابيون با حمله متقابل مهاجمان را به دريا ريختند. در آخرين ساعات جنگ رؤساى «سيا» و ستاد ارتش آمريكا از كندى خواستند تا اجازه دهد تا رزمناوهاى آمريكايى با آتشبارى، انقلابيون را عقب برانند تا مهاجمان فرصت عقب نشينى بيابند اما كندى «عاقلانه» با اين اقدام مخالفت كرد. چرا كه باخبر شد كه خروشچف علناً اعلام كرده، با هر اقدام مستقيم نظامى آمريكا عليه كوبا مخالف است. جنگ خليج خوكها در ۱۷ آوريل به پايان رسيد در حالى كه ۳۰۰ كشته و ۱۱۱۳ اسير براى مهاجمان در برداشت.


http://bp1.blogger.com/_FdEdvFQfwAU/RmyhgE27JDI/AAAAAAAAAPM/AusML-5EVHs/s320/Shangri-la+1960.jpg
ناو هواپیما بر USS SHANGRI در راه خلیج خوکها

نتيجه نبرد
جنگ خليج خوكها جنگى كوتاه و كوچك محسوب مى شود اما بى ترديد اثر سياسى آن بسيار زياد بود. هنوز پس از نيم قرن از آن تاريخ كوبا در «زيربينى» ايالات متحده به رهبرى فيدل كاسترو ماهيت ضد آمريكايى خود را حفظ كرده و آماده است تا هر تهاجمى را پاسخ دهد.
كوبا در زمان خود يك «سمبل» بود و اگر آمريكا مى توانست در نبرد خليج خوكها كاسترو را سرنگون كند بعدها با جنبش هاى چپگرايانه در نيكاراگوئه، شيلى و السالوادور مواجه نمى شد. كوبا در تمام سالهاى جنگ سرد استخوانى در گلوى آمريكا بود. اين كشور در ۱۹۶۲ در پى بحران موشكى كوبا (استقرار موشكهاى روس در خاك اين كشور كه منجر به واكنش سريع كندى شد و جهان را به آستانه يك جنگ برد) نشان داد كه آماده است تا هر جا كه طرف روس مايل باشد جلو برود.
كوبا بين سالهاى ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۹ به ۱۵ كشور جهان نيرو فرستاد تا مانع پيروزى دولتهاى راستگرا و يا كودتاچيان شود. اين كشور در جنگ سرد مبدل به بازوى اتحاد شوروى شد و شايد دليل اين تندروى ها همان حركت ناجوانمردانه خليج خوكها باشد.
شكست عمليات خليج خوكها اثر بدى براى دولت كندى داشت اگر چه كندى با قبول شكست جمله معروفى گفت: «پيروزى صد پدر دارد اما شكست يتيم است من مسؤوليت اقدامات دولت را برعهده مى گيرم.»

sorna
01-11-2011, 01:21 AM
جنگ ویتنام


http://sillysoft.net/plugins/images/Vietnam%20War.jpg



جنگ ويتنام
مردم آمريكا هرگز گمان نمى بردند كه ويتنام سرزمينى دوردست در آسيا (و ۱۴هزار كيلومترى آمريكا) روزى مبدل به بزرگترين منجلاب نظامى ، اقتصادى آمريكا شود و سياستمداران واشنگتن مجبور شوند «هست و نيست » خود را بر روى ميز ويتنام به قمار بگذارند.
شروع اين اشتباه بزرگ به سال ۱۹۵۵ باز مى گشت هنگامى كه ارتش فرانسه در اثر شكست ازنيروهاى ويت مين تحت فرمان مردان سياسى و نظامى هانوى (بويژه پس از نبرد دين بين فو) مجبور به ترك ويتنام شدند. اما آمريكا در آن سالها از ترس سقوط كل منطقه به دامان چين و شوروى تصميم گرفت دولت ويتنام جنوبى را حمايت كند حال آنكه حكام نالايق جنوبى نظير نگودين ديمر و ژنرال خوان هرگز محبوبيتى بين مردم نداشتند.


http://libcom.org/files/images/history/VietnamDrop%5B1%5D.gif
هلی برن نیرو در ویتنام

ورود آمريكا به جنگ
آمريكا بين سالهاى ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۰ يك ميليارد دلار كمك و صدها كارشناس نظامى به ويتنام جنوبى اعزام كرد اما اين اقدامات فايده اى نداشت و در ،۱۹۶۰ كنترل ۸۰درصد روستاهاى ويتنام جنوبى به دست ويت كنگها (چريكهايى كه از سوى ويتنام شمالى ، شوروى و چين حمايت مى شدند) افتاد. ليندون جانسون رئيس جمهور وقت آمريكا در ۱۹۶۱ دستور تقويت قواى آمريكا را در منطقه داد و به سرعت ۱۵هزار سرباز به منطقه اعزام كرد. اولين نبرد جدى بين نيروهاى طرفين در ۱۲ مارس ۱۹۶۲ آغاز شد و در طى آن دهها هزار سرباز آمريكايى و ويتنام جنوبى در پناه آتش آمريكاييها حمله به چريكها را آغاز مى كنند اما چريكها با پايدارى و از جان گذشتگى مهاجمان را عقب مى رانند و عملاً كنترل روستاها و راههاى خارج شهرى در تصاحب آنها باقى مى ماند. نبرد بعدى در اكتبر ۱۹۶۳ رخ مى دهد كه طى آن ارتش دولتى ويتنام بار ديگر مقهور قدرت و سازماندهى ويت كنگها مى شود. با روى كار آمدن ژنرالها در دولت ويتنام جنوبى در نوامبر ۱۹۶۳ ، نظاميان عمليات گسترده اى را عليه مردم بى دفاع و ويت كنگها آغاز مى كنند كه سبب مرگ دهها هزار نفر مى شود. جانسون رئيس جمهور آمريكا در ۱۹۶۴ در نطقى اعلام مى كند كه حاضر نيست بگذارد آسياى جنوب شرقى مانند چين از دست برود.
افزايش حضور آمريكا در ويتنام
كمكهاى پراكنده و هوايى آمريكا تا سال ۱۹۶۴ دردى را از قواى ويتنام جنوبى دوا نكرد و تنها باعث شد تا ويت كنگها با حمايت جدى ترى از سوى شمالى ها و روسها به قدرت قابل توجه برسند. بنابراين آمريكا كه در آن زمان خطر سقوط سايگون را جدى مى ديد از تابستان ۱۹۶۴ تصميم گرفت تا حضور خود را در ويتنام تقويت كند و از آن زمان به بعد بودكه سيل سربازان آمريكايى به منطقه سرازير شد.


http://www.psywarrior.com/B52Original.jpg
بمبارانهای سنگین بر فراز ویتنام

همزمان با افزايش نيروهاى آمريكا، فرماندهى مشترك عمليات نيز به نظاميان آمريكايى سپرده شد. در عمليات «آلفا ۳۴» بنادر شمال ويتنام توسط ناوهاى مشترك آمريكا و ويتنام جنوبى در هم كوبيده شد. در اين عمليات كماندوهاى جنوبى در سپاه آمريكاييها دو جزيره در خليج تونكن را مورد حمله قرار دادند. ناوچه هاى سريع السير شمالى نيز به تلافى كشتى هاى پشتيبانى كننده در منطقه را هدف گرفتند كه در نتيجه ناوشكن آمريكايى به اسم مادوكس از بين رفت. تا آن زمان آمريكا هنوز رسماً با ويتنام شمالى درگير جنگ نشده بود و صرفاً عليه چريكهاى ويت كنگ مى جنگيد. شمالى ها نيز در آن زمان علاقه اى به درگيرشدن با اين غول نظامى نداشتند حتى حمله آنها به ناوشكن آمريكايى نيز از روى عمد نبود آنها گمان مى كردند ناوچه هاى جنوبى را هدف قرار مى دهند.
آمريكا اما ظاهراً منتظر اين اشتباه شمالى ها بود چرا كه در كمتر از ۱۲ ساعت بعد بزرگترين حمله هاى هوايى را عليه شماليها ترتيب داد و هزاران تن بمب بر سر شمال ريخت. در ۷ اوت جانسون از مجلس و سناى آمريكا مجوز ورود به جنگ را گرفت و در ژانويه ۱۹۶۵ پس از آنكه بار ديگربه رياست جمهورى انتخاب شد با اعزام ۱۸۵ هزار سرباز به ويتنام موافقت كرد.


http://www.internationalist.org/vietnamnapalm1966www.jpg

در مارس ۱۹۶۵ در عمليات رعد خروشان هزاران سورتى پرواز توسط بمب افكنهاى بى ،۵۲ اف - ۴ ، اف - ۵ و اف ۱۱۱ انجام گرفت و بارانى از آتش براى مردم شمالى به ارمغان آورد. آمريكاييها گفته بودند كه قصد دارند در اين عمليات شماليها را به عصر حجر بازگردانند.
اما قدرت دفاع هواى شمالى ها نيز كم نبود و حملات هوايى آمريكايى ها با تلفات شديد همراه شد. سرفرمانده آمريكايى جنگ ويتنام، ژنرال وستمورلند دراين زمان فرمانى را از واشنگتن دريافت كرد مبنى بر اينكه از نظر نيرو و تجهيزات هيچ نگرانى نداشته باشد و هرچه بخواهد دراختيار او گذاشته خواهدبود. آمريكاييها در ۱۹۶۶ نيروهاى خود را به ۵۴۲ هزارنفر افزايش دادند.
نبرد دين بين فو
از ژولاى ۱۹۵۳ فرانسوى ها با انتخاب دژ دين بين فو در مرز لائوس- ويتنام سعى كردند تا ضمن تقويت نيروهاى خود، مانع رسيدن قوا به ويت مينهاى محلى شوند و در ۲۰ تا ۲۲ نوامبر ۱۹۵۳ نيز تا حد زيادى به هدف خود رسيدند به طورى كه قواى ويتنامى مهاجم به لائوس به كلى تار و مار شدند.
اما از ۳۰ نوامبر با رسيدن قواى ژنرال جياپ به نزديكى دژ دين بين فو روند مبارزه تغيير كرد. فرانسويها به سمت دژ عقب نشستند و نظاره گر تقويت قواى جياپ شدند در حالى كه كاملاً مطمئن بودند تصرف دژ مذكور به دليل ارتفاعى كه از نقاط اطراف داشت ممكن نيست. درمارس ۱۹۵۴ پس از آنكه قواى جياپ به همراه توپهايشان به اطراف دژ دين بين فو رسيدند فرانسويها بالاخره خطر را جدى ديدند. (اقدام جياپ در رساندن آذوقه، مهمات و توپهاى سنگين به پاى دژ دين بين فو ازجمله شاهكارهاى نظامى محسوب مى شود. مردان وى اين اقدامات را در زير بارانهاى سيل آساى آسياى جنوبى و زمينهاى گل و لاى انجام مى دادند) اگرچه ديگر فرصتى براى ارسال نيروهاى بيشتر به دژ نبود.
در غروب ۱۳ مارس ۱۹۵۴ دهها هزار ويتنامى بدون واهمه از مرگ حمله به خط اول استحكامات فرانسوى را آغاز كردند. آتش شديد توپخانه فرانسويها صدها نفر از سربازان خط مقدم جياپ را قبل از آنكه به سنگرهاى فرانسوى برسند ازپاى انداخت. اما امواج سربازان ويت مين بدون بيم از تلفات بيشتر به همراه فرمانده هانشان در زمانى كه حتى توپها و مسلسلهاى فرانسوى احتياج به استراحت داشتند حمله را قطع نكردند و بالاخره رديف اول استحكامات مدافعان اشغال شد.
ويتنامى ها فرصت را ازدست ندادند و در شب دوم حمله را با شدت بيشترى پى گرفتند. اگرچه دفاع فرانسوى ها نيز جانانه بود. اما پيوستن دهها هزار سرباز ويتنامى به قواى جياپ روحيه آنها را به تحليل برد.
دين بين فو در طول ۱۵ روز مارس و آوريل ۱۹۵۴ شاهد بى رحمانه ترين جنگهاى تن به تن بود. درجنگهاى تن به تن شجاعت، جسارت و ازجان گذشتگى ويتنامى ها سرانجام قدرت و سلاح برتر فرانسويها را شكست داد و پايگاههاى مقاومت فرانسوى ها روز به روز كمتر مى شد. فرانسه در تمام روزهاى جنگ مذكور سعى كرد پاى آمريكا را به نبرد بكشد درحالى كه شوروى رسماً از آمريكا خواسته بود تا در نبردهاى منطقه (ازنظر نظامى) مداخله نكند.
سرانجام پس از ۸ هفته دژ دين بين فو به دست جياپ سقوط كرد و دنيا با بهت و حيرت شاهد اسارت هزاران سرباز فرانسوى به دست ويتنامى ها شد.

sorna
01-11-2011, 01:22 AM
نتیجه جنگ <b>



سقوط دين بين فو به يك قرن نفوذ فرانسه در هندوچين پايان داد و دنيا پى برد كه قدرتهاى اروپايى ديگر قادر به نگهدارى امپراتورى هاى بزرگ خود نيستند. (فرانسه تتمه اعتبار خود را نيز در جنگ سوئز ازدست داد)
خروج فرانسه از گردونه نبردهاى هندوچين اما اثرديگرى نيز داشت. ورود آمريكا و شوروى به عرصه منازعات منطقه.
سقوط دين بين فو يكسال پس از پايان جنگ كره و ۷ سال پس از موج استقلال طلبى هاى شبه قاره هند به آمريكا فهماند در برابر خطر نفوذ كمونيستها و امواج استقلال طلبى ديگر نمى تواند روى انگليس، فرانسه و يا هلند حساب كند، بلكه بايد به تنهايى اين بار را بردوش بكشد. همين امر نيز سبب بازشدن پاى آمريكا به منجلابى شد كه طى ۲۰ سال آبرو و حيثيت، جان ۶۰ هزار سرباز و سلامتى ۳۰۰ هزار سرباز ديگر را به باد داد.
سقوط دين بين فو آغاز يك نبرد بزرگتر بود. ديگر ارتشهاى جهان سومى مانند قرن نوزدهم نيروهايى ضعيف و ناكارا نبودند بلكه مى توانستند پنجه در پنجه ارتشهاى اول دنيا بيندازند. ژنرال جياپ نيز كه بخوبى مى دانست شكست فرانسه آغاز راه استقلال است از فرداى عهدنامه ۲۱ جولاى ۱۹۵۴ (كه منجر به تقسيم ويتنام به دو قسمت شمالى و جنوبى شد) به دنبال تدارك ارتشى رفت كه بتواند با آن آمريكا را به زانو درآورد.

sorna
01-11-2011, 01:22 AM
حمله به h-3 ، متهورانه ترین عملیات هوایی تاریخ

http://i19.tinypic.com/6cfubeo.jpg


<b>


عملیات اچ 3 یکی از بزرگترین عملیاتهای هوایی دنیاست که به نام فانتومها ثبت شده است. فانتومهای ایرانی طی یک عملیات پیچیده و تحسین برانگیز در 4 آوریل 1981 (فروردین 1360) پایگاه هوایی الولید در مجموعه اچ 3 واقع در غرب عراق، در نزدیکی مرز این کشور با اردن را بکلی نابود کردند. در مجموع بیش از 48 هواپیمای عراقی که بیشتر آنها بمب افکنهای روسی (میگ 23، سوخو 20، تییو 16، تییو 22) بودند در این عملیات از بین رفتند. حمله به اچ 3 از لحاظ فنی یکی از پیچیده ترین عملیاتهای هوایی جهان بشمار می رود و از نظر دستاوردهای نظامی نیز با توجه به نابودی کامل 48 هواپیمای دشمن در رده بزرگترین و موفقترین عملیاتهای نظامی جهان قرار می گیرد. این عملیات در 1981 یعنی زمانی که نیروی هوایی ایران از برتری بی چون و چرایی بر نیروی هوایی عراق برخوردار بود به انجام رسید.



http://farsinews.persiangig.com/PyzJX64lsp.jpg

هواپیمای فانتوم متعلق به نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران در حال سوختگیری هوایی

می دانیم که در اول مهرماه 1359، یکروز پس از آغاز جنگ و حملهی هواپیماهای عراقی به فرودگاه مهرآباد نیز یکی از بزرگترین عملیاتهای هوایی جهان با شرکت بیش از یکصد و چهل هواپیمای جنگی بر فراز عراق انجام شد. این عملیات از نظر تعداد هواپیماهای شرکت کننده در آن یکی از منحصر بفرد ترین نبردهای هوایی جهان پس از جنگ جهانی دوم بشمار می رود. در این حمله بسیاری از تاسیسات زیربنایی عراق، پایگاهها و دپوهای ارتش عراق در مرز این کشور با ایران نابود شد. در سال 1981 منابع اطلاعاتی ایران دریافتند که نیروی هوایی عراق تعدادی از بمب افکنهای خود را برای دور ماندن از حملات هواپیماهای ایرانی و جلوگیری از نابودی آنها بر روی باند فرودگاه به پایگاهی در دورترین نقطهی غرب این کشور منتقل ساخته است؛ به یکی از پایگاههای سه گانهی اچ 3 با نام الولید. هیچ کارشناس نظامی تا آنوقت تصور نمی کرد که این پایگاهها که در غربی ترین نقطهی خاک عراق و در نزدیکی مرز این کشور با اردن واقع شده است روزی هدف حملهی جنگندههای ایرانی قرار گیرد. هواپیماهای ایرانی برای بمباران این پایگاه میبایست از مرزهای شرقی عراق وارد شده و پس از گذشتن از آسمان بغداد و بسیاری از شهرهای دیگر که تاسیسات پدافندی موثری داشتند به اچ 3 می رسیدند و پس از انجام عملیات دوباره از همین مسیر باز می گشتند. در تمام طول مسیر جدای از موشکهای زمین به هوا و توپهای ضد هوایی، هواپیماهای رهگیر عراقی نیز وجود داشتند که در صورت حمله، با توجه به برتری تعداد آنها نسبت به هواپیماهای مهاجم ایرانی بدون شک ادامهی عملیات را برای هواپیماهای ایرانی غیرممکن میساختند. عبور جنگندههای ایرانی از عرض کشور عراق و رسیدن به دورترین نقطهی خاک این کشور مسئلهای نبود که از چشم رادارهای عراقی پنهان بماند. با توجه به این مسائل احتمال یک حملهی غافلگیرانه از طرف ایران منتفی و غیرممکن انگاشته میشد. اما در آنسوی جریان، افسران نیروی هوایی ایران باور دیگری داشتند. خلبانان ایرانی مصمم بودند تا این عملیات را به هر طریق ممکن به انجام رسانند. بدین ترتیب پایگاه هوایی نوژهی همدان آبستن یکی از رویدادهای بزرگ جنگ شد. در این پایگاه افسران نیروی هوایی به طراحی یکی از شگفت انگیزترین و جسورانه ترین حملات هوایی تاریخ پرداختند.



http://farsinews.persiangig.com/00000001.jpg

تامکت های ایرانی بیشتر در پشت مرزها به پشتیبانی هواپیماهای در عمق رفته می پرداختند

تنها نمونه های دیگر برای عملیات اچ 3 ، عملیاتهایی بود که نیروی هوایی اسرائیل در جنگهای 1967 و 1973 موفق به انجام آن شده بود. در ژوئن 1967 طی جنگهای شش روزه، اسرائیلیها بخش اعظم نیروی هوایی مصر را روی زمین از میان برداشتند. در اکتبر 1973 نیز، طی جنگهای بیست روزه (که اعراب آنرا جنگ رمضان و اسرائیلی ها آنرا جنگ یوم کیپور نام نهادند) نیروی هوایی اسرائیل موفق شد بسیاری از هواپیماهای مصری را بر روی باند فرودگاه از میان بردارد. در همین سال چهار فانتوم اسرائیلی ساختمان ستاد مشترک ارتش سوریه را در قلب دمشق با خاک یکسان کردند (که البته فقط دو تای آنها سالم به پایگاههایشان بازگشتند). حال ایرانیها می رفتند تا عملیاتی را به انجام رسانند که در صورت موفقیت به یک اسطوره در تاریخ جنگهای هوایی بدل می شد. در طراحی عملیات به گونهای عمل شد که در وهلهی اول به یک داستان علمی، تخیلی بیشتر شباهت داشت تا یک عملیات هوایی در شرایط جنگ واقعی. قرار بود 8 فانتوم، از فرودگاهی در شمال غرب کشور به پرواز درآیند. این هواپیماها باید از کوهستانهای مرزی عراق و ترکیه و در ارتفاعی پایین پرواز میکردند و پس از طی مسافتی طولانی بر روی خط مرزی عراق و ترکیه (که احتمالا در مواقعی نیز مستلزم ***** به حریم هوایی ترکیه بوده است) خود را به اچ 3 برسانند. فانتومها پس از فروریختن بمبهایشان بر سر هواپیماهای عراقی میبایست از همان مسیر قبلی به پایگاههای خود بازمیگشتند.



http://f-14tomcat.persiangig.com/Copy-of-F_4_Dragchute.jpg


عملیات باید کاملا غافلگیرانه انجام میشد و فانتومها تا لحظهای که بر فراز اچ 3 ظاهر می شدند نباید هیچ نشانهای از یک حملهی هوایی را آشکار میکردند. در راه بازگشت مسلما عراقیها که دیگر از حمله آگاه شده بودند هواپیماهای خود را بدنبال فانتومها می فرستادند و هواپیماهای ایرانی در اینجا نیز باید در صورت درگیری خود را حفظ میکردند. در تمام طول مسیر هواپیماها میبایست در ارتفاع پایین (20 تا 30 متری) پرواز می کردند تا از دید رادارهای دشمن پنهان بمانند. در حالت عادی، پرواز در ارتفاع پایین به قدرت و مهارت بسیاری نیازمند است اما پرواز در ارتفاع پایین بر فراز منطقهای کوهستانی تقریبا به کاری غیرممکن میماند که تنها از عهدهی خلبانانی بر میآید که دارای مهارت و قدرت عکس العمل بالایی باشند. (تصور غیر ممکن بودن چنین کاری چندان دشوار نیست. در حالت رانندگی با یک اتومبیل با سرعتی معدل 200 کیلومتر بر ساعت بسیاری از مواقع راننده پس از مشاهدهی مانعی در مقابل خود به سختی می تواند از خود عکس العمل نشان دهد. زمانی که چشم انسان موفق به دیدن مانعی در برابر خود می شود و مغز دستور عکس العمل اعضای بدن را از قبیل؛ گرفتن کلاچ، فشار بر روی ترمز یا ... را صادر می کند اتومبیل با سرعت 200 کیلومتری خود عملا به مانع رسیده است و برخورد اجتناب ناپذیر جلوه می کند. حال وضعیتی را تصور کنید که خلبان ناگهان با دیدن قلهای در مقابل خود سعی در بالا کشیدن هواپیما میکند. طی چند ثانیه خلبان باید هواپیما را از فراز مانع عبور دهد در حالی که با 5/2 برابر سرعت صوت به سمت آن در حرکت است. این توضیح می تواند دشواری پرواز بر فراز کوهستان در ارتفاع پایین را نشان دهد).

sorna
01-11-2011, 01:23 AM
http://farsinews.persiangig.com/H3_map4.jpg

نقشه عملیات H-3
<b>


عملیات اگر فقط همین مشکلات را هم داشت به اندازهی کافی غیرممکن به نظر می رسید اما مسئلهی دیگری وجود داشت که مهمترین چالش پیش روی عملیات بود. هیچ هواپیمایی به علت محدودیت سوخت نمی توانست چنین مسیر طولانی را رفته و بازگردد. پس در حین عملیات و بر فراز آسمان عراق که نفوذ با جنگنده ها هم در آن به اندازه ی کافی دشوار بود می بایست یک بویینگ برای رساندن سوخت به فانتومها با آنان همراه میشد. آیا یک بویینگ میتوانست خود را از دید رادارها مخفی کند؟ سرعت بویینگ بسیار کمتر از سرعت هواپیماهای جنگنده است بنابراین فانتومها نمی توانستند همراه این هواپیماهای غول پیکر حرکت کنند و در تمام طول مسیر از آن در برابر جنگنده های عراقی محافظت کنند، حال اگر بویینگ در هر مرحله از عملیات توسط عراقیها هدف قرار میگرفت تکلیف فانتومها چه بود؟ اصولا آیا یک بویینگ 707 شانسی برای گذشتن از مرز عراق و رسیدن به نقطهای که باید سوختگیری در آن انجام می شد را داشت و یا در همان مراحل آغاز عملیات هدف هواپیماهای رهگیر عراقی قرار میگرفت؟ طبق برنامه ریزی عملیات، پس از اولین نوبت سوختگیری هواپیمای مادر باید صبر میکرد تا فانتومها عملیاتشان را بر فراز اچ 3 انجام دهند و در راه بازگشت (که این بار دیگر عراقی هوشیار شده بودند) دوباره عملیات سوختگیری هوایی را انجام می داد. در هر مرحلهای از عملیات امکان داشت واقعهی ناخوشایندی برای هواپیمای سوخت رسان که ذاتا بیدفاع بود رخ دهد و می دانیم که سرنوشت فانتومها با سرنوشت بویینگ کاملا گره خورده بود. علیرغم تمامی این مشکلات و برغم اینکه چنین عملیات جسورانهای تا بحال توسط هیچ کشوری در جهان انجام نشده بود افسران ایرانی به اجرای آن مصمم بودند. در نهایت پس از بررسیها و برنامهریزیهای دقیق، روز سرنوشت ساز فرا رسید. فانتومها روز قبل، از پایگاه نوژه به پایگاهی در ارومیه پرواز کرده بودند. روز عملیات هر هشت هواپیما در دو گروه چهار تیمی از باند فرودگاه برخاستند و از شمال شرق و از فراز کوههای آرارات وارد منطقهی مشترک مرزی عراق و ترکیه شدند و در ارتفاع پایین بر فراز کوهستانهای این منطقه بسمت غرب عراق حرکت کردند. در جایی بسیار دورتر در فرودگاه لارناکا در قبرس یک هواپیمای بویینگ 707 متعلق به هواپیمایی ملی ایران (هما) ساعتی قبل وارد فرودگاه لارناکا شده بود و طبق برنامه ریزی قبلی آماده میشد تا بدون مسافر به تهران باز گردد.



http://i9.tinypic.com/4m1zsrk.jpg

قبل از آنکه هواپیما باند فرودگاه را ترک کند دو مامور اطلاعاتی ایران که همراه مسافرین این پرواز همان روز وارد قبرس شده بودند به داخل کابین خلبان رفتند و با خلبان هواپیما به گفتگو نشستند. خلبان نمیتوانست چیزی را که میشنود باور کند. انجام چنین کاری دیوانگی محض بود، شانس موفقیت چیزی در حد صفر جلوه می کرد و کاملا غیرممکن بنظر میرسید. طراحان عملیات با خود چه فکری کرده بودند؟ این نقشه به فیلمنامهی فیلمهای هالیوودی شباهت داشت و فقط با جادوی سینما و بر روی پردهی نقرهای امکان تحقق داشت. حتی خیالبافترین فیلمنامه نویسان هالیوودی نیز تاکنون جرات طراحی چنین عملیاتی را به خود نداده بود. او حتی بیاد نداشت که در فیلمهای سینمایی هم چنین چیزی دیده باشد. از نظر او انجام اینکار مطلقا غیرممکن بود. جدای از این مساله او یک خلبان غیرنظامی بود و هیچگاه تصور نمیکرد که روزی در یک عملیات نظامی نقشی داشته باشد. اما اکنون، در کمال ناباوری خود را در بطن یکی از شگفت انگیزترین نبردهای هوایی جهان مییافت که همه چیز آن به عملکرد او بستگی داشت. دقایقی بعد بویینگ 707 هواپیمایی ملی ایران، پس از اطلاع مسیر خود به برج مراقبت فرودگاه لارناکا از زمین برخاست و ظاهرا به سمت تهران و در واقع بسمت یکی از سرنوشتسازترین جنگهای هوایی دنیا شتافت. برنامهریزی عملیات به طرز دقیقی صورت گرفته بود و در ساعتی مشخص هواپیمای بویینگ میباید بر فراز کوهستانهای مرزی ترکیه و عراق با فانتومها ملاقات میکرد. هواپیمای سوخت رسان در تماس با فرودگاههای قبرس و آنکارا وانمود کرد که مسیرش را گم کرده و در حال مسیریابی مجدد است. در ساعت مقرر تانکر سوخت رسان با فانتومها در همان نقطهی پیش بینی شده روبرو شد. فانتومها توانسته بودند با سکوت رادیویی و پرواز در ارتفاع پایین خود را از دید رادارهای عراقی پنهان دارند. ظاهرا چندین بار هواپیماها در رادارهای عراقی و ترکیه ای ظاهر می شوند اما عراقی ها تصور می کنند هواپیماها متعلق به نیروی هوایی ترکیه است که مشغول گشتزنی در طول مرزهایشان هستند.

sorna
01-11-2011, 01:24 AM
http://f-14tomcat.persiangig.com/f4parked_jpg.jpg

<b>


این اشتباهی بود که کنترلهای زمینی ترکیه نیز مرتکب شدند. هر هشت هواپیما که سوختشان پس از طی مسیری طولانی در حال اتمام بود به طور منظم عملیات سوختگیری هوایی را انجام دادند و با شتاب به سوی هدفی رهسپار شدند که بیصبرانه انتظارشان را میکشید. هواپیمای بویینگ نیز با احتیاط کامل مشغول گشتزنی در طول مسیر شد تا در بازگشت، دوباره عملیات سوخت رسانی به فانتومها را انجام دهد. در آنسو فانتومها در ارتفاعی پایین و در حالتی که خلبانان آن می توانستند کوچکترین حرکتی را بر روی زمین با چشم غیرمسلح ببینند به سمت اچ 3 در حرکت بودند. ساعتی بعد هر هشت هواپیما ناگهان بر فراز پایگاه ظاهر شدند. پرسنل پایگاه که با توجه به دور بودنشان از مرزهای شرقی هیچگاه تصور نمیکردند هدف هیچ نوع حملهای قرار گیرند در ابتدا بهتصور اینکه هواپیماها خودی هستند شروع به تکان دادن دستهایشان کردند. بر فراز پایگاه، فانتومها ارتفاعشان را افزایش دادند و پس از تقسیم شدن به دو گروه چهارتایی به سمت هدف شیرجه رفتند. لحظاتی بعد بمبهای چهار فانتوم اول، بصورت یک ردیف منظم بر روی هواپیماهایی که بر روی باند قرار داشتند فرود آمد و تمامی آنها را در همان لحظات اولیهی عملیات نابود کرد. دیگر هیچ هواپیمایی نمیتوانست از باند فرودگاه بلند شود. فانتومهای گروه دوم نیز دو مجتمع راداری را در قلب پایگاه مورد حمله قرار دادند و سپس با خیال راحت به درهم کوبیدن آشیانههای هواپیما و توپهای ضدهوایی پرداختند. در چند دقیقه پرسنل پایگاه در جهنمی از آتش که از همه جا شعله میکشید بدام افتاده بودند. در برابر دیدگان ناباور آنها پایگاه اچ 3 با تمامی ابهت و نفوذ ناپذیریاش در زیر آتش سنگین فانتومهای ایرانی به تلی از خاکستر بدل شده بود. فانتومها که تمامی دفاع ضد هوایی پایگاه را از بین برده بودند اینبار در ارتفاع پایین بر روی خرابه های آن به شکار سربازانی مشغول بودند که اغلبشان حتی یونیفورمهایشان را بر تن نکرده بودند و بی هدف به اینسو و آنسو می دویدند. توپهای فانتومها با سیلی از رگبار گلوله به سمت هر هدف جنبندهای شلیک میکردند و باند فرودگاه مملو از اجساد سربازانی بود که بر روی بازماندههای خرابهها افتاده بودند. فانتومها که دیگر چیزی برای نابود کردن باقی نگذاشته بودند بسرعت صحنهی عملیات را ترک کردند.



http://f-14tomcat.persiangig.com/IIAFF-4ETISEO2_jpg.jpg

هواپیمای فانتوم تازه تحویل شده به نیروی هوایی IIAF

پشت سر آنها تلی از خاکستر بجا مانده بود که تا چند دقیقهی پیش پایگاه هوایی الولید نام داشت. جایی که قرار بود مکانی امن برای هواپیماهای عراقی باشد. بر روی باند فرودگاه و در آشیانههایی که آتش از آنها زبانه میکشید تکه پارههایی از آهن و فولاد بچشم میخورد که زمانی بر صحنهی آسمان ایران با نخوت و غرور به پرواز در میآمدند و بمب هایشان را فرو میریختند. تمامی آن پرنده های پر غرور که دیرزمانی باعث افتخار ارتش عراق بودند اکنون درمانده و متلاشی شده در میان شعله های آتش به دور شدن فانتومهایی نظاره میکردند که بسوی پایگاههایشان باز میگشتند. در بازگشت، فانتومها باز به همان شیوهی پیشین خود را از دید رادارهای عراقی پنهان کرده و در نقطهی موعود پس از سوختگیریِ دوباره، پرواز خود را به سمت ایران ادامه دادند. هواپیمای سوخت رسان که ماموریتش به اتمام رسیده بود با خروج از نوار مرزی عراق و ترکیه از طریق آسمان ترکیه به تهران بازگشت. قبل از عبور فانتومها از مرز عراق دفاع ضد هوایی این کشور که متوجه هواپیماهای ایرانی شده بود به سمت آنها آتش گشود و یکی از هواپیماها مورد اصابت قرار گرفت به گونهای که دیگر نمی توانست تا رسیدن به پایگاه به پرواز خود ادامه دهد، پس بعنوان حسن ختام نمایش و برای تکمیل کردن کلکسیون کارهای عجیب و غریب این عملیات، در وسط جادهای اتوموبیلرو در آذربایجان غربی به زمین نشست. بقیهی هواپیماها بدون هیچ آسیبی عملیات را به پایان بردند. در طول عملیات طی چند نوبت هواپیماهایی ایرانی برای منحرف کردن توجه عراقیها از فانتومهایی که بسمت اچ 3 در حال پرواز بودند چندین عملیات ایذایی را بر روی خاک دشمن انجام دادند. هنگام بازگشت نیز همین کار تکرار شد و هواپیماهای ایرانی با حملات ایذایی شکاریهای دشمن را بدنبال خود میکشیدند و سپس به سمت ایران می گریختند. در ابتدا عراقیها که کاملا غافلگیر شده بودند تصور کردند که حمله از جانب اسرائیلیها صورت گرفته است. با توجه به نزدیکی اسرائیل به اردن و اینکه در سال 1967 نیز اسرائیلیها فرودگاههای این کشور را بمباران کرده بودند احتمال اینکه حمله از جانب اسرائیلیها صورت گرفته باشد بسیار محتملتر بنظر می رسید تا اینکه هواپیماهای ایرانی توانسته باشند چنین مسیر طولانی را طی کنند و علیرغم وجود پدافند هوایی عراق در دو نوبت بر فراز آسمان این کشور سوختگیری هوایی را انجام داده باشند.

sorna
01-11-2011, 01:26 AM
نبرد آردن
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/9/91/Italian_troops_at_Isonzo_river.jpg
آرایش نظامی نیروها در نبرد آردن

<b>


متفقين پس از آنكه در اوت ۱۹۴۴ پاريس را آزاد كردند با سرعت در شمال اروپا وغرب پخش شده و با آزاد كردن بلژيك و فرانسه از راين گذشته و خاك اصلى آلمان را مورد تهديد قرار دادند. در اين زمان پس از شكست متفقين در عمليات هوابرد ماه قبل، هيتلر طرح ضد حمله بزرگى را تدارك ديد كه طى آن آلمانها با عبور از راين قواى متفقين را در هلند دچار مشكل كرده و به دو نيم مى كردند. هدف ديگر اين طرح اشغال منطقه باستونى و دستيابى به مخازن سوخت آمريكايى ها بود. براساس اين طرح ۲ لشكر زرهپوش اس اس با گرفتن اين مخازن همزمان هم مشكل سوخت تانكهاى آلمانى را (كه اكنون به دليل نبود سوخت بدون استفاده بودند) حل مى كرد و هم تانكها و نفربرهاى آمريكايى را تا ماهها به دليل نداشتن سوخت زمين گير مى كرد.
مخالفت ستاد ارتش آلمان
فون روندشتت فرمانده كل قواى آلمان در غرب با اين حمله از همان ابتدا مخالف بود چرا كه معتقد بود از اين نيروهاى مهاجم بايد براى اقدامات مهم ترى استفاده كرد. ستاد ارتش آلمان نيز اين حمله را نوعى خودكشى مى دانست چرا كه معتقد بود آمريكا و انگليس در حال حاضر آن قدر تانك، سرباز و توپ در اختيار دارند كه هر حمله اى به اين واحدها در نطفه خفه خواهد شد.
اما هيتلر اين نكات را قبول نكرد و بر اين استراتژى تأكيد داشت كه «بهترين دفاع حمله است». هيتلر على رغم مخالفان خود در نهايت در ۱۶ دسامبر حمله به خط دفاعى آمريكا در آردن و رن عليا را آغاز كرد.
بازوان ارتش آلمان در اين نبرد سرنوشت ساز را ارتش ششم زرهى آلمان و واحدهاى ورزيده اس اس تشكيل مى دادند. اس اس ها در حقيقت قواى ذخيره استراتژيك هيتلر محسوب مى شدند و وى از آنها تنها براى نبردهاى سرنوشت ساز استفاده مى كرد.
پيشروى اوليه
در اين نبرد هيتلر مانند قمار باز بزرگى تمام هستى خود را بر صفحه بازى ريخت. هزاران تانك آلمانى در پناه آتش ۲۰۰۰ هواپيماى بمب افكن حمله را آغاز كردند. آمريكايى ها كه اصلاً انتظار چنين ضدحمله اى را از ارتش شكست خورده آلمان نداشتند كاملاً غافلگير شده و خطوط دفاعى آنها شكافته شد، آلمانها از آردن گذشته و به شهر باستونى در ۱۵۰ كيلومترى بروكسل (پايتخت بلژيك) رسيدند.
سقوط باستونى به معناى در خطر افتادن بلژيك «تازه رها شده» نيز بود. بنابراين لشكر ۱۰۱ هوابرد آمريكا با ۱۵ هزار چترباز براى دفاع از شهر محاصره شده توسط قواى آلمانها انتخاب شد.
ورود ژنرال پاتون
آيزنهاور فرمانده قواى آمريكا بلافاصله به مارشال زرهى پاتون دستور دارد به هر قيمت مانع ورود قواى زرهى آلمان به باستونى شود. اين در حالى بود كه لشكرهاى زرهى آمريكا حداقل يك هفته با شهر مذكور فاصله داشتند.
بنابراين اس اس ها مدت كمى وقت داشتند تا چتربازان معروف لشكر ۱۰۱ را شكست دهند (لشكر ۱۰۱ هوابرد آمريكا هنوز هم واحد پيشرو آمريكا در نبردهاى قرن ۲۱ است). اس اس ها در پناه تانكهاى خود با قدرت تمام خانه به خانه در باستونى پيش رفتند اما از بخت بد سر و كار آنها با مشتى سرباز معمولى نبود بلكه با رنجرهاى آمريكايى طرف بودند كه راه ماندن و مردن را انتخاب كرده بودند.
در نبردهاى مذكور كار به جنگ سرنيزه و استفاده از كارد و ساير سلاحهاى سبك نيز رسيد اما على رغم كشته شدن ۴ هزار تفنگدار آمريكايى آنها اسلحه را زمين نگذاشتند. اين در حالى بود كه به فرماندهان لشكرهاى اس اس خبر رسيد قواى پاتون در راه است.
نمايش ستون هاى فولادين
آمريكا در نبرد با دشمنانش چندان نياز به «شجاعت سربازان» نداشت چرا كه هر كجا حريف را مقاوم مى ديد با بسيج انبوهى تانك، هواپيما و كشتى آنها را در هم مى كوبيد.
ژنرال پاتون نيز در ۲۶ دسامبر با استفاده از دهها هزار تانك و زرهپوش (برخى منابع واحدهاى موتوريزه وى و تانكهايش را تا ۱۳۰ هزار دستگاه نيز ذكر كردند) اكنون به پاى بلندى هاى آردن رسيده بود و تانكهاى شرمن در مصاف با تانكهاى پانزر آلمانى با برخوردارى از برترى وحشتناك عددى آنها را از سر راه كنار مى راندند. فرمانده واحدهاى اس اس كه نيروهاى وى در حال نبرد تن به تن در شهر بودند متوجه شد كه ارتش ششم زرهى آلمان قادر به مقابله با ستونهاى فولادين پاتون نيست و عقب نشسته است و براى آنها تنها راه جنگيدن و يا تسليم مانده است. اس اس ها «جنگيدن و مردن» را انتخاب كردند و تقريباً از واحدهاى مذكور كسى زنده نماند، باقى مانده زرهپوشها و تانكهاى آلمانى نيز به شرق راين و داخل خاك آلمان عقب نشينى كردند.

sorna
01-11-2011, 01:26 AM
نتيجه نبرد
http://forum.patoghu.com/images/statusicon/wol_error.gifبرای دیدن عکس در اندازه بزرگ اینجا کلیک کنید http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/79/Chateau_Wood_Ypres_1917.jpg/624px-Chateau_Wood_Ypres_1917.jpg
ویرانه های به جا مانده از نبرد آردن

<b>


نبرد آردن را مى توان آخرين تحرك آلمان براى عقب انداختن «سرنوشت محتوم شكست» دانست. اما شكست آردن سبب شد تا آلمان بهترين سربازانش را براى حمله بيهوده از دست بدهد و نه تنها موفق به دسترسى به منابع سوخت متفقين نشود بلكه باقيمانده سوخت تانكهايش را نيز بر سر اين حمله بگذارد تا آنجا كه ژنرال «مانتوفل» جانشين فرمانده قواى آلمان در جبهه غرب، علل فروپاشى ارتش آلمان در ماههاى آخر جنگ را انجام همين عمليات غير منطقى مى داند.
اين شكست سبب شد تا آمريكايى ها در ۷ مارس ۱۹۴۵ (۳ ماه بعد) از رود رن گذشته و ۵۰ روز بعد در برلن باشند. آرنهايم يا آردن آخرين ميخها بر تابوت جاه طلبى هاى هيتلر بودند.
البته نبايد از ياد برد كه سربازان آلمانى نيز در اين نبرد بسيار دليرانه جنگيدند و آنگونه كه به آنها اطلاع داده شده بود قرار بود آنها تنها «پيشقراول» باشند اما بعد حتى به آنها گلوله هم نرسيد.

sorna
01-11-2011, 01:27 AM
نبرد گالیپولی ، پایان کار عثمانی

http://www.world-wars.org/worldwar1/images/battleofgallipoli1.jpg
منطقه نبرد

<b>


روند سقوط دولت عثمانى در اواخر قرن نوزدهم شروع شده بود اما سياستهاى اروپاييان سبب دوام آوردن اين دولت شد تا آنكه در ۱۹۱۴ جنگ بين الملل اول مانند گردابى دولتهاى بسيارى را در خود فرو برد.
تركيه در اوايل جنگ، نقشى بيطرفانه داشت اما در نهايت به دليل تضاد شديد منافع با روسها مجبور به مداخله در جنگ شد؛ حال آنكه اين نبرد آخرين نبرد دولت عثمانى پس از ۶۲۳ سال تاريخ سياسى و ديدن ۳۷ سلطان بود.
عثمانى كه هنوز تغيير شرايط تاريخ را قبول نداشت، در كليه جبهه ها كار را با تهاجم شروع كرد.
انور پاشا ژنرال معروف ترك در اواسط سال ۱۹۱۴ با سپاهى كامل به قفقاز تاخت تا روسها را كه در جبهه غرب گرفتار بودند، به دام بيندازد. نتيجه اين حمله نابودى كامل ارتش ترك بود.
جمال پاشا حاكم سوريه نيز قصد فتح مصر از طريق صحراى سينا را داشت اما موفق نشد و عقب نشينى كرد. در اين ميان تركها بهترين مقاومت را نشان دادند و در بسفور و داردانل ايستادگى كردند و سرانجام نيز اجازه ندادند كمكهاى متفقين به روسيه برسد. انگلستان در آوريل ۱۹۱۵ با نقشه وينستون چرچيل براى نجات روسيه اقدام به اعزام نيرو به داردانل كرد. چرچيل با دقت برنامه اى را طرح كرد كه در آن طى يك نبرد دريايى و با كمك « اندك نيروهاى زمينى» دو تنگه اطراف درياى مرمره به روى سپاهيان انگليسى باز مى شد. اما سرفرماندهى ارتش بريتانيا طرح را به نبردى زمينى تبديل كرد و در نهايت تصميم به حمله بزرگ زمينى به گاليپولى گرفت.

د http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/3/3f/Dardanelles_fleet-2.jpg/1000px-Dardanelles_fleet-2.jpg
حرکت قوای متفقین از طریق دریا به سمت عثمانی[/CENTER]

اينجا بود كه نام مصطفى كمال در تاريخ جهان مطرح شد. وى توانست با فرماندهى مناسب نيروهاى ترك، در ماه هاى پايان سال ۱۹۱۵ با دو تهاجم بزرگ ارتش بريتانيا را در هم بكوبد. شكست گاليپولى تنها پيروزى بزرگ عثمانى در انگلستان بود و به عثمانى ها فرصت داد تا به تجديد قوا بپردازند.
در ۱۹۱۶ روسها با حمله به جبهه قفقاز فشار سنگينى به استحكامات ارزروم وارد كردند و اگر انقلاب ۱۹۱۷ رخ نمى داد، روسيه از جبهه آسيا، تركيه را تسخير مى كرد اما چنانچه گفته شد، انقلاب اكتبر سقوط عثمانى را چند سال به عقب انداخت.

در شرق خاورميانه، انگلستان با سرعت نيروهاى عثمانى را از ميدان به در كرد. نيروهاى بريتانيا پس از فتح بغداد در امتداد رود دجله پيشروى كردند.
يكبار ديگر نيروهاى مصطفى كمال در بلنديهاى حلب مانع دستيابى سپاههاى انگليسى اعزامى از فلسطين ، سوريه، عراق و حجاز به خاك اصلى عثمانى (تركيه) شدند.
در اكتبر ۱۹۱۸ عثمانى به همراه آلمان و اتريش پيمان صلح را پذيرفت. نتيجه نبرد بين الملل اول براى عثمانى از دست دادن كل متصرفات آسيايى، اروپايى و آفريقايى اين كشور بود.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/92/W_Beach_Helles_Gallipoli.jpg/800px-W_Beach_Helles_Gallipoli.jpg
گلوله باران سواحل گالیپولی توسط کشتی های متفقین[/CENTER]

سوريه و لبنان به اشغال فرانسه ، اردن و عراق به اشغال انگليس ، حجاز (عربستان) در اختيار اعراب و فلسطين به اشغال يهوديان درآمد. در جنوب اروپا انبوهى از دولت هاى كوچك ايجاد شد و دست آخر اينكه خاك اصلى عثمانى در آسياى صغير كه امروز تركيه خوانده مى شود، در زير چكمه هاى سربازان اروپايى باقى ماند.
اين وضع براى افسران جوان عثمانى و جمهوريخواهان ترك قابل تحمل نبود. اگرچه آنها مى دانستند عظمت عثمانى ديگر قابل بازگشت نيست اما قبول اين نكته براى آنها ممكن نبود كه «شمشير قهر خدا» (اروپاييان در قرون شانزده و هفده معتقد بودند خدا ، عثمانيان را به دليل فراموش كردن معنويات، براى مجازات آنها فرستاده است) چگونه اكنون حتى مالك بر پايتخت ۵۰۰ ساله خود نيست.

sorna
01-11-2011, 01:29 AM
نبرد گالیپولی ، پایان کار عثمانی


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/76/OttomanBatteryAtGallipoli.jpg/800px-OttomanBatteryAtGallipoli.jpg
سربازان آلمانی و ترکی که علیه متفقین میجنگیدند

<b>


ورود يونان به عرصه نبرد
در ماه مه ۱۹۱۹ ، ۲۰ هزار سرباز يونانى در بندر ازمير پياده شدند. ترك ها و يونانى ها از نظر تاريخى حداقل ۶۰۰ سال سابقه مبارزاتى داشتند (اين وضعيت هم اكنون نيز جريان دارد) در ۱۴۵۳ سلطان محمد فاتح براى هميشه يونان را از فهرست كشورهاى قدرتمند حذف كرد. در نبردهاى اواخر قرن ۱۹ و اوايل قرن ۲۰ نيز يونانيان همواره پاى ثابت نبرد با عثمانى بودند. اكنون حضور يونانيان در بندر ازمير تركيه براى ميهن پرستان ترك قابل قبول نبود. اما يونانيها از ضعف سلطان محمد ششم استفاده كرده و در سواحل آناتولى غربى پيشروى كردند.
آوريل ۱۹۲۰
مصطفى كمال كه رهبرى مخالفان حكومت عثمانى را برعهده گرفته بود، از سلطان خواست از قدرت استعفا كند، اما سلطان محمد ششم آنها را «مشتى شورشى» خواند و بى اعتنا به اعتراضات عمومى در ۱۰ اوت ۱۹۲۰ پيمانى را امضا كرد كه ضامن قطعه قطعه شدن عثمانى بود.
مرگ امپراتورى ۷۰۰ ساله
در شهرى كوچك به نام سور (Sevre) پيمانى بين متفقين و عثمانى بسته شد كه نابودى امپراتورى قديمى عثمانى را رقم زد. در اين پيمان، عثمانى بايد از كليه متصرفات اروپايى خود بجز اسلامبول (قسطنطنيه) صرف نظر مى كرد و از تمامى ادعاهاى خود در خاورميانه نيز دست بر مى داشت.
نتيجه اين امر كاهش وسعت امپراتورى به كمتر از ۲۰ درصد سال ۱۹۱۴ بود. در اين زمان امپراتورى عثمانى قريب به ۳ ميليون كيلومتر مربع وسعت داشت اما پس از پيمان سور اين رقم به ۶۰۰ هزار كيلومتر رسيد.


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/d/d7/Lone_Pine_%28AWM_A02025%29.jpg
سربازان استرالیایی نقش مهمی در این پیروزی بر عهده داشتند

براى پى بردن به وسعت امپراتورى عثمانى در قرن هفدهم ، كافيست به كشورهاى اشغال شده توسط آن دولت اشاره شود. آسياى صغير، صربستان ، بلغارستان، مقدونيه ، يونان، مجارستان ، الجزاير ، مولداوى، سوريه ، عراق، اردن ، لبنان، مصر، فلسطين ، ليبى، كرت، قبرس، كريمه، عربستان ، يمن ، شمال درياى سياه كه در مجموع سرزمينهايى به وسعت ۶ تا۷ ميليون كيلومتر مربع را از ۳ قاره آسيا، اروپا و آفريقا شامل مى شدند.
قيام ملى گرايان ترك
ملى گرايان ترك از طرفى بدون دريافت هرگونه امتيازى شاهد تجزيه شدن امپراتورى عثمانى بودند و از سوى ديگر مشاهده مى كردند كه حتى خاك مورد توافق در پيمان سور نيز مورد تاخت و تاز متفقين بويژه يونان است.
آنها به رهبرى كمال پاشا ناگهان به قواى متفقين در آناتولى حمله بردند و نيروهاى اروپايى را با ضربات سنگين خود دچار مشكل كردند.در سپتامبر ۱۹۲۲ نيز پس از انجام چند نبرد خونين با نيروهاى يونانى در ازمير، آنها را مجبور به عقب نشينى از بندر ازميركردند.
شكست يونان در ۱۹۲۲ براى مردم يونان بسيار سنگين بود تا آنجا كه اين شكست را به گردن پادشاه آن كشور انداختند، در نتيجه كنستانتين در سپتامبر ۱۹۲۲ از سلطنت كناره گيرى كرد.در ۱۹۲۳ مصطفى كمال رياست جمهورى تركيه را به عهده گرفت و در مارس ۱۹۲۴ بطور رسمى خلافت را ملغى اعلام كرد.

sorna
01-11-2011, 01:30 AM
نبرد گالیپولی ، پایان کار عثمانی


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/f/f7/Bundesarchiv_Bild_183-R36225%2C_T%C3%BCrkei%2C_Dardanellen%2C_Schweres_G esch%C3%BCtz.jpg
حتی توپهای سنگین 360 میلیمتری آلمان نیز نتوانست جلوی شکست عثمانی را بگیرد

<b>


نتيجه نبرد:
سقوط امپراتورى عثمانى ملقب به مرد بيمار اروپا در ۱۹۲۳ ، پايان ۷۰۰ سال نبرد بود.
پايان جنگ اول جهانى مرگ ۳ امپراتورى را با خود به همراه داشت. اتريش - هنگرى، امپراتورى تزارى و امپراتورى عثمانى.
اگرچه عثمانى از اواخر قرن نوزده حضورى «شبح گونه» در عرصه سياسى داشت اما بعدها ثابت شد، همين حضور «شبح گونه» با ارزش بوده است. آنجا كه كشورهاى فرانسه، انگليس و ايتاليا به گونه اى برق آسا ۱۰ پايتخت مهم اسلامى را فتح مى كنند و معمارى جديدى را براى خاورميانه و شمال آفريقا رسم مى كنند.
نقشه اى كه آنها در ۱۹۲۴ براى منطقه ترسيم مى كنند، هنوز پس از ۸۰ سال به قوت خود باقى است.

sorna
01-11-2011, 01:30 AM
نبرد بورودينو

http://www.iran-newspaper.com/1384/840727/html/232737.jpg


روس ها در اول سپتامبر تحت تأثير فشارهاى مسكو و افكار عمومى قصد كردند تا در نزديكى آبادى اى به نام بورودينو اولين مقاومت جدى را از خود نشان دهند چرا كه ناپلئون تنها اندكى با مسكو فاصله داشت. روس ها در شواردينو در نزديكى (بورودينو) يك قلعه محكم در اختيار داشتند و با جمع كردن نيروهاى خود ۱۱۳هزار سرباز و ۶۴۰ عراده توپ، منتظر رسيدن ناپلئون بودند.
۵ سپتامبر ناپلئون با ۱۳۵ هزار سرباز و حدود ۶۰۰ عراده توپ به منطقه رسيد و بلافاصله با فرمان وى ژنرال مورا حمله را آغاز كرد. نيروهاى او پس از درهم كوبيدن سواران روس در جنگى تن به تن و خونين قلعه را گرفتند.
در ۶ سپتامبر فرانسوى ها به فرماندهى داوو، نى و مورا به بورودينو حمله بردند و در اثر فشار آنها روس ها عليرغم نبرد سرسختانه عقب نشستند اما روس ها پس از عقب نشينى نيروهاى ناپلئون را در آن ده به آتش توپ بستند و يكى از بهترين هنگ هاى او را از بين بردند. ژنرال داوو كه پى برده بود توپخانه روسها اگر از كار نيفتد او كاملاً منهدم مى شود، در حركتى شجاعانه خود را با سوارانش به توپ هاى روس رساند اما توپچى هاى روس تا آخرين لحظه آتش را قطع نكردند و مقاومت آنها بخش بزرگى از سربازان داوو را از پاى درآورد خود داوو نيز مجروح و بيهوش در ميدان افتاد. اما چند كيلومتر آن طرف تر ۳ لشگر مارشال نى با نيروهاى باگرايتون يكى از ۲ ژنرال سرفرمانده روس درگيرى خونينى را تجربه كردند.
اين نبرد كه چندى بعد منجر به نبرد سرنيزه خونين شد تنها هنگامى پايان يافت كه مارشال مورا با سپاه خود به كمك «نى» آمد. سرسختى روسها سبب شد تا همه ژنرال هاى ناپلئون از او قواى كمك بخواهند در حالى كه ناپلئون دست چندان بازى براى كمك به آنها نداشت.
توپخانه ديگر روسها كه در بين قريه بورودينو و سمنوفسكوئه قرار داشت مرتب در حال كوبيدن نيروهاى فرانسوى در دشت بود و تنها زمانى كه ژنرال مورا با لشگر خود آنها را مورد حمله قرار داد شدت حمله كم شد. اگر چه اين امر نيز موقتى بود چرا كه روس ها با تفنگ هاى سرنيزه زده خود را به لشگر وى زدند. پافشارى مورا و مردانش موجب قتل عام كامل واحد او و شخص وى شد.
خبرهايى كه به مقر ناپلئون دردهكده «والوو» مى رسيدنگران كننده بود. روس هاعلى رغم تلفات سنگين حتى يك گام عقب نرفته بودند. در سمنوفسكوئه كه دره اى بزرگ بود ۷۰۰ توپ فرانسوى و روسى انبوهى از جنازه را بر روى هم انباشته بودند از اين دره ده ها هزار سرباز روس و فرانسوى و حتى ژنرال باگرايتون جان به سلامت نبردند.

http://www.gardner-white.co.uk/health/images/Crimean_battle.jpg


مورا، نى و داوو مرتب از ناپلئون درخواست نيرو مى كردند اما «خداى جنگها» خوب مى دانست كه بايد نيروهاى ذخيره اش را براى حملات ديگرى نگاه دارد. قزاق هاى اووارف و پلاتوف چند ساعت بعد با حمله به پشت نيروهاى ناپلئون قصد نابودى عقبه وى را داشتند كه با مواجهه با گارد مخصوص ناپلئون متفرق شدند. توپخانه روسها به فرماندهى رايوسكى بى وقفه در حال كوبيدن فرانسويها بود و هيچ نيرويى قادر به خاموش كردن غرش مرگ آنها نبود، تا آن كه ساعت ۱۵ پس از آن كه ناپلئون مطمئن شد ديگر روس ها رمق رساندن نيروى كمكى جديدى ندارند با آسودگى فرمان ورود سپاههاى تازه نفس را براى كوبيدن توپخانه روس ها صادر كرد. متوقف شدن آتش توپ هاى رايوسكى سبب جان گرفتن سربازان زمينگير شده ناپلئون شد و غروب آن روز مرگبار بالاخره ناپلئون با نيروهاى كمكى خود به صحنه جنگ رسيد و در حالى كه از حجم بالاى اجساد سربازان فرانسوى و روسى در دره سمنوفسكوئه بهت زده شده بود دستور ادامه نبرد را صادر كرد. ۳۰۰توپ فرانسوى نيروهاى روسيه را درو كرده و به سمت شرقى مى راندند.
با تاريكى كامل هوا جنگ پايان يافت حال آن كه حداقل ۱۰۰ هزار كشته در منطقه بر جاى مانده بود. روس ها حداقل نيمى از ارتش خود را در پاى مسكو از دست داده بودند. كوتزوف سرفرمانده روس رسماً از تزار درخواست عقب نشينى به سمت شرق مسكو كرد كه موافقت شد. اما وضع ناپلئون نيز خوشايند نبود ۴۷ نفر از ژنرال هاى او و حداقل ۵۰ هزار سربازش كشته و ده ها هزار نفر مجروح شده بودند. بورودينو بى رحمانه ترين نبرد ناپلئون قلمداد شد.
ورود به مسكو
ناپلئون در ۱۴ سپتامبر به مسكو رسيد و بلافاصله وارد كرملين شد. اين اتفاق يعنى ورود يك فاتح خارجى به مسكو از ۳ قرن قبل بى سابقه بود و تا ۲ قرن بعد نيز يعنى تا به امروز تكرار نشده اما اين ورود اصلاً براى امپراتور فرانسه جذاب نبود چرا كه روس ها قبل از خروج شهر را به آتش كشيده بودند و اين باوركردنى نبود. شهر سوخته براى ناپلئون ارزش چندانى نداشت و بالعكس سبب خشم و نگرانى شديد او شد. مضافاً آن كه او براى تأمين نياز سپاه بزرگش به اين شهر دلبسته بود. اكنون خبرها همه حاكى از گرسنگى سربازان و مرگ ده ها هزار اسب بر اثر نرسيدن آذوقه بود. ارتش روسيه نيز مانند گرگ قطبى در جنوب شرق مسكو در ريازان كمين كرده و مترصد بيرون آمدن ناپلئون بود. اما ناپلئون اكنون با آن كه مسكو را در دست داشت و روس ها را در هم كوبيده بود با هوش بالاى خود مى دانست كه «بازنده» است. او نيز مانند شارل ،۱۲ فرمانروايان عثمانى، سرداران لهستانى مرتكب اشتباه شده بود (چنانكه ۱۳۰ سال بعد هيتلر نيز همين اشتباه را كرد) دشت هاى روسيه نگاهبانانى دارد كه شكست ناپذيرند. آنها زمين سوخته را پشت سر خود براى سرداران مهاجم مى گذارند و زمانى كه دشمن از نبرد خسته شد حتى به جنازه او نيز رحم نمى كنند. ناپلئون چندين بار درخواست مذاكره با الكساندر را كرد اما الكساندر حتى جواب او را هم نداد. فاتح بزرگ در دفعات بعد حتى لحن خود را بسيار ملايم و نه از موضع قدرت كرد اما گويى فشار ميهن پرستان روسى و نمايندگان فرارى دول مغلوب ناپلئون مانع از پاگرفتن مذاكرات شد.
غم انگيزترين عقب نشينى تاريخ
ناپلئون پس از آن كه فهميد روس ها حاضر به مذاكره با او نيستند با سپاه خود (به جز ۱۰ هزار نفر) مسكو را ترك كرد و از آن جا كه از اسب هاى ارتش او چيزى باقى نمانده بود فكر پيشروى به داخل روسيه و با حمله به شمال و سن پطرزبورگ را از فكر خود بيرون كرد. براى او تنها يك راه مانده بود مبارزه با طبيعت خشن روسيه كه اكنون آثار منجمد كننده آن را احساس مى كرد و بازگشت به فرانسه. اما اين بار اين روس ها بودندكه دست از سر ارتش فرانسه (و متحدانش) بر نمى داشتند. ستون هاى بزرگ فرانسوى، ايتاليايى و لهستانى در خط عقب نشينى اسمولنسك بارها مورد هجوم مردان كوتزوف قرار گرفتند. در ۳۰ اكتبر ۱۸۱۲ سرماى وحشتناك روسيه سرعت فرانسوى ها را كم كرد و آنگاه دسته هاى سوار قزاق و پياده نظام جنگيده كوتزوف نيروهاى ناپلئون را به ستوه آوردند.
ناپلئون بر سرعت نيروهايش افزود (و اين به بهاى برجاى گذاشتن هر چيز سنگين و حتى مجروحان تمام شد) چرا كه خبرهاى رسيده حاكى از آمادگى اروپا و حتى فرانسه براى خروج عليه وى بود. پارتيزانها و قزاق هاى روس نيز بيكار نبودند و در اين مدت دهها هزار سرباز عقب افتاده از سپاه اصلى را از دم تيغ گذراندند و به مجروحان نيز اجازه دادند تا خود بميرند.
اما نبرد اصلى در حوالى رود دنيپر بود. نيروهاى مارشال نى كه از قواى عمده فرانسه جدا افتاده بودند بشدت مورد حمله روس ها قرار گرفتند و با تحمل ۱۹ هزار كشته توانستند از رود بگذرند.
ناپلئون اكنون تنها اميدش شهر مينسك بود. در اين شهر وى آذوقه فراوانى براى نيروهاى خود تدارك ديده و قصد داشت تا آن را مبدل به پايگاه مقاومت كند اما روس ها آن را از دست لهستانى ها درآورده و از جنوب نيز به تعقيب وى پرداخته بودند. اكنون ۵ ژنرال روس يعنى چيچاگف، و يتگنشتاين، پلاتوف، ارمولوف و كوتزوف بقاياى سپاه ۶۰۰ هزار نفره او را به سمت غرب جارو مى كردند.
ناپلئون براى ورود به نقاط امن تر اكنون تنها بايد از رود «بره زينا» مى گذشت حال آن كه روس ها با خراب كردن بخشى از پل ها عملاً سپاه درمانده او را گير انداختند. ناپلئون تنها با چند فريب هنرمندانه توانست عمده قواى خود را از بره زينا عبور دهد در حالى كه نيروهاى باقيمانده او به دست روس ها قتل عام شدند. (تنها در پاى يكى از پل ها ۱۰ هزار سرباز فرانسوى كشته شدند.)
امپراتور شكست خورده فرانسه پس از آن كه از ورود به مينسك نااميد شد چاره را به عقب نشينى به ويلنا پايتخت ليتوانى دانست. روس ها البته خود را قبل از ناپلئون به ويلنارسانده بودند اما قلت نفرات آنها موجب شد تا فرانسوى ها آنها را عقب رانده و بتوانند وارد شهر شوند. اين جمعيت گرسنه كه اكنون شبيه اشباح شده بودند سراسيمه تنها به دنبال چيزى براى خوردن و سقفى براى استراحت و فرار از سرماى ۲۵ درجه زير صفر دسامبر بودند.
تارله وضع اين نبردها را چنين تصوير مى كند:
«اكنون نبرد وحشت انگيز مسكو به پايان رسيده بود اما ۴۲۰ هزار سربازى كه در ژوئن (۶ ماه قبل) از مرز گذشته بودند و از ۱۵۰ هزار نفرى كه بعد ها به آنها ملحق شدند چيزى جز چند واحد كوچك پراكنده باقى نمانده بود.» ناپلئون هفته بعد اندك نيروهاى باقيمانده خود را ترك كرد و شبانه با عبور از عرض آلمان قصد فرار به فرانسه را كرد و او براى آن كه كسى به او شك نبرد حتى اسكورت نيز با خود نبرد.

sorna
01-11-2011, 01:31 AM
نتيجه نبرد
نبرد روسيه و فرانسه در ۱۸۱۲ يكى از مخوف ترين و تأثيرگذارترين نبردهاى تاريخ بود. از ارتش (حدود) ۵۵۰ هزار نفرى ناپلئون تنها ۳۰ هزار نفر باقى ماند. ۱۲۰ هزار اسير و ۴۰۰ هزار كشته سبب شد تا مرد مقتدر اروپا اكنون سردارى شكست خورده باشد و از آن طرف روسيه اكنون قدرت بلامنازع شرق محسوب شود. قدرتى كه اكنون اتريش و پروس بر آن غبطه مى خوردند.
ناپلئون از نبرد روسيه هيچ چيز عايدش نشد. به جز فتح مسكو شهر دست نيافتنى روسيه. اما او حتى نتوانست از بودن در اين شهر لذت ببرد. به هر جهت نبرد مذكور از نقطه نظر نظامى بزرگترين لشگر كشى تا آن تاريخ و نيز بى رحمانه ترين نبرد دنياى متمدن بود و از نقطه نظر سياسى نيز آغاز سقوط امپراتورى و شوكت ناپلئون بناپارت بود.
تراژدى اين نبرد نيز مرگ صد ها هزار سرباز در اثر گرسنگى، خستگى و سرما (بدون آن كه افتخارى نصيب آنها شود چرا كه با دشمن نجنگيده بودند) بود.
اما نكته به ياد ماندنى اين جنگ نيز پايدارى روس ها در دفاع از كشورشان بود. «استراتژى زمين سوخته» و اجتناب از جنگ هاى بزرگ و به جاى آن نبردهاى پارتيزانى تصميمى بود كه هنوز هم پس از ۲۰۰ سال مى تواند بهترين روش دفاعى براى مقاومت عليه مهاجمان به كشورهاى بزرگ باشد.

sorna
01-11-2011, 01:32 AM
نبرد های استقلال آمریکا

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/e/ed/The_Siege_and_Relief_of_Gibraltar.jpg

از ۱۴۹۲ كه آمريكا توسط كريستوف كلمب كشف شد تا نيمه هاى قرن ۱۸ ميليونها مهاجر اروپايى و آسيايى به آمريكا رفتند. اما در بين اين جمعيت هيچ وجه اشتراكى نبود تا آنكه تحت تأثير تفكرات مردانى چون توماس جفرسن و جرج واشنگتن اين جمعيت كوچ نشين تصميم به مقابله با دولتهاى استعمارى اروپا گرفت.
پس از چندى كوچ نشينان دريافتند كه دشمن اصلى آنها نه هلندى ها و نه فرانسويها بلكه تنها انگليسيها هستند. انگلستان كه در ۱۷۶۳ پس از ۷ سال جنگ، فرانسه را نيز از مستعمرات ماوراى درياى خود بيرون كرده بود اكنون به شكلى بلامنازع قصد «ماندن براى هميشه» را در «اتازونى» داشت. اما مردان آزاديخواه و ماجراجوى آمريكايى حاضر به قبول اين قيموميت نبودند.
اولين درگيريها از شهر باستون شروع شد كه به دنبال شدت عمل پادشاهى انگلستان به سرعت گسترش يافت. در ۱۷۶۵ در نيويورك كنگره اى متشكل از ۹ كوچ نشين تشكيل شد كه سران اين كوچ نشينها در اين كنگره براى اقدام عليه انگليس هم قسم شدند.
اين كنگره ۱۰ سال بعد از چنان قدرتى برخوردار شد كه رسماً از شاه انگلستان درخواست لغو قوانين سختگيرانه عليه كوچ نشينها را كرد. اما انگلستان درخواست آنها را به هيچ گرفت و در مه ۱۷۷۵ رهبران مستعمرات آمريكايى از مردم درخواست كردند كه براى مبارزه با اشغالگران آماده شوند.
نبرد كلزينگتون
انگليسها كه از نيت استقلال طلبان باخبرشده بودند در ۱۹ آوريل ۱۷۷۵ اولين تير را به سوى استقلال طلبان در قريه كلزينگتون شليك كردند و على رغم پيشروى اوليه در مسير كلزينگتون - كنكورد مورد حملات پياپى قرارگرفته و يك سوم نيروهاى خود را ازدست دادند.
در ۱۰ مه به دژ ديگر انگليسها دركنار درياچه شامپلين حمله كرده و توپها و ذخاير انگليسها را متصرف شدند. اين دو پيروزى پى درپى سبب شد تا ناگهان شرق آمريكا شعله ور گردد و ۱۶ هزار نفر داوطلب در ژوئن و ژولاى خود را به ماساچوست برسانند و ژنرال گايج انگليسى را محاصره كرده و در نبردى سخت هزار نفر از سربازانش را به هلاكت برسانند.
در ۱۷۷۶ جورج واشنگتن كه پيش از اين رهبر كوچ نشينان ويرجينيا بود انگليسها را از بوستون خارج كرد و در ژولاى ۱۷۷۶ مردانى چون توماس جفرسون، جان آدامز، ورجرشرمن، رابرت استون و بنيامين فرانكلين اعلاميه استقلال آمريكا را نوشتند. از اين پس ديگر آمريكاييها پرچم نيز داشتند. پرچمى با ۱۳ ستاره و خط كه نمايانگر ۱۳ مستعمره نشين بود.
حمله متقابل انگليسها
پادشاهى بريتانيا پس از آنكه دريافت آمريكا براى استقلال خود جدى است در اوت ۱۷۷۶ از طريق دريا دو بندر بوستون و نيويورك را (در شمال شرق آمريكا) تحت حمله قرار داد. هدف آنها حمله به مركز اين محور بود تا ارتباط جنگى كوچ نشينان را قطع كند. اين سياست سبب شد تا نيويورك از دست جورج واشنگتن خارج شود اما او در امتداد رود هودسن نبرد را ادامه داد. درحالى كه سپاه انگليس به فرماندهى ژنرال «هو» در تعقيب او بود. عاقبت در نزديكى فيلادلفيا قواى انگليس دست از تعقيب او برداشتند.
دراين زمان براى واشنگتن تنها ۴ هزار سرباز بى انگيزه مانده بود و نبرد استقلال درخطر شكست قرارگرفت.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/d/de/Washington_Crossing_the_Delaware.png


فرارسيدن زمستان كار را براى سربازان او بسيار مشكل تر كرد و نيروهاى در محاصره افتاده وى شانس چندانى نداشته تا آنكه در ابتكار عملى تاريخى او با عبور از رودخانه يخ بسته «دلاوير» نيروهاى انگليسى - آلمانى را درست در شب سال نوى ميلادى غافلگير و قتل عام كرد و بلافاصله در پرينستون نيز ضربه ديگرى به قواى انگليسى واردآورد.
دراين بين انگليسها تصميم گرفتند به هر قيمت به رود هودسن مسلط شوند چرا كه اين رود ارتباط لجستيك مبارزان، بين شهرهاى نيويورك، فيلادلفيا و واشنگتن را برقرارمى كرد. انگليسها براساس اين تصميم از ۳ سمت به شهر آلبانى دركنار هودسن حمله كردند. اين امر به دليل پايدارى آمريكاييها ممكن شد. اما ژنرال «هو» موفق به فتح فيلادلفيا با دادن تلفات بسيار سنگين شد. اما در ساراتوگا در شمال واشنگتن سپاه انگليس شكست سختى از نيروهاى آمريكايى خوردند و ژنرال بورگوين انگليسى با مردان خود تسليم آمريكاييها شد.
شكست ساراتوگا سبب شد تا فرانسه تصميم به كمك به استقلال طلبان بگيرد. چرا كه اين تنها راه انتقام از انگليس بود. بلافاصله اسپانيا و هلند نيز به اين اتحاديه پيوستند.
دراين زمان انگليسها تقاضاى صلح كردند چرا كه علاقه اى به ادامه يك نبرد بزرگ در آمريكا نداشتند. اما حاضر نبودند استقلال را به آمريكا بدهند. حال آنكه آمريكاييها نيز به چيزى كمتر از استقلال راضى نبودند.
قدرت يافتن آمريكاييها
سيل وامهاى اروپايى جانى دوباره به واحدهاى فقير آمريكايى بخشيد و ورود دهها ژنرال و افسر بلندپايه اروپايى نيز كار را براى انگليسها سخت تر كرد.
ماركى دولافايت فرانسوى، كنت پولاسكى لهستانى و فن اشتوبن آلمانى پايه هاى ارتش آمريكا را ريختند و در ۱۷۸۰ قوايى را آماده كردند كه ديگر انگليس حريف آن نبود.
انگليسها اگرچه بسيارى از شهرهاى مهم شرق آمريكا را دراختيار داشتند اما آمريكاييها با دهها هزار سرباز ازجان گذشته درطول ۱۶۰۰ كيلومتر پراكنده بودند و براى انگليس بسيار مشكل بود كه ارتش چندصدهزار نفره را در ۵ هزاركيلومترى خاك خود تغذيه كند.
از ۱۷۸۱ سرعت پيشروى آمريكاييها بيشتر شد و در ويريجينيا ژنرال لافايت فرانسوى با نيروى چندبرابر خود تحت فرمان ژنرال كورناواليس حمله كرد.
ژنرال انگليسى كه خطر را جدى نمى پنداشت جواب حملات لافايت را بلافاصله داد. اما ورود مردان جورج واشنگتن سبب محاصره وى و جنگ شديدى در اطراف يورك تاون شد. ژنرال انگليسى پس از آنكه مطمئن شد قواى كمكى به او نمى رسد در ۲۱ اكتبر ۱۷۸۱ اسلحه را زمين گذاشت. اين درحالى بود كه در جنوب نيز ژنرال گرين آمريكايى در گيلفورد، انگليسها را شكست داد.

sorna
01-11-2011, 01:32 AM
نتیجه نبرد
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/f/fe/Spirit_of_%2776.jpg/180px-Spirit_of_%2776.jpg

قبول شكست از سوى انگليسها

انگلستان قادر بود كه نبردهاى استقلال را به شكلى بهتر به پايان ببرد اما چنانچه ذكر شد «بعد مسافت» دركنار وسعت خاك «اتازونى» سبب شد تا ژرژسوم پادشاه انگليس پى ببرد، نبرد با ماجراجويان و آزاديخواهان آمريكايى سخت وبى انتهاست. بنابراين در اكتبر ۱۷۸۱ پس از ۲ شكست پايان جنگ را پذيرفت و استقلال آمريكا را از شرق تا رود عظيم مى سى سى پى در مركز آمريكا به رسميت شناخت.

نتايج جنگهاى استقلال
جنگهاى استقلال در زمان خود اهميت چندانى نداشت. چرا كه لشكركشى هاى بزرگى نيز در آن صورت نگرفت و انگليس نيز هرگز ارتشهاى عظيمى مشابه آنچه درميادين اروپايى واردعمل مى كرد در اين منطقه وارد ميدان نكرد. اما اهميت اتفاقى كه افتاد بعدها مشخص شد. در شمال قاره آمريكا «۱۳ كوچ نشين متحدشده» توانستند با استفاده از استعدادهاى خاك اتازونى و ثروت خدادادى منطقه دركنار نبوغ و زيركى خود پايه هاى قدرتى را بريزند كه ظرف ۱۲۰ سال كل قاره را از چنگ اروپاييها درآورد و پيش از آنكه بقيه متوجه شوند مبدل به قدرتى شود كه قاره هاى كهن را تهديد كند.
غولى در غرب درحال متولدشدن بود و كشورهاى هلند، اسپانيا، فرانسه و آلمان بدون آنكه متوجه باشند به تولد اين غول كمك كردند.

sorna
01-11-2011, 01:33 AM
جنگ هاى ۱۰۰ ساله



http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/e/e0/Hundred_years_war.gif


طولانى ترين جنگ هاى تاريخ پس از جنگ هاى صليبى، جنگ هاى موسوم به جنگ هاى ۱۰۰ساله بين فرانسه و انگليس بود. هدف انگليس از اين جنگ ها تسلط بر فرانسه غربى بود و به همين دليل عمليات جنگى از فلاندر در شمال غرب فرانسه آغاز گشت. آغاز اين جنگ ها سال ۱۳۳۷ ميلادى و پايان آن ۱۴۵۳ بود و اگر چه بالغ بر ۱۱۵ سال طول كشيد به نبردهاى ۱۰۰ ساله معروف شد.

نبرد كرسى
نبردهاى ۱۰۰ ساله چند جنگ معروف دارد كه اولين آن نبرد كِرِسى است. در اين نبرد فرانسوى ها با اتكا به سواره نظام خود به نيروهاى انگليس كه در شمال فرانسه پياده شده بودند حمله كردند و عليرغم برترى عددى، مغلوب هنرنمايى تيراندازان (كمانداران) انگليسى شدند.
اين شكست سبب شد تا انگليس جا پاى محكمى در داخل خاك فرانسه به دست آورد و با تصرف كاله (بندر شمال فرانسه) زمينه ورود دهها هزار سرباز انگليسى را فراهم كند. (۱۳۵۰)

نبرد پواتيه
ژان لوبون پادشاه فرانسه پس از چند سال زحمت ارتشى بزرگ فراهم كرد و در غرب فرانسه در ناحيه پواتيه به مقابله با ارتش انگليس به فرماندهى ادوارد رفت. نبرد پواتيه از نظر بسيارى از مورخان نقطه عطف استفاده از شواليه بود چرا كه شكست سنگين سواران زرهپوش فرانسوى در اين نبرد سبب شد تا اتكا به سواران در اروپا جاى خود را به پياده نظام وكمانداران بدهد.
ژان كه پيروزى خود را قطعى مى ديد (ظاهراً برترى ۳ بر يك نيروهاى فرانسوى به اضافه برخوردارى از صدها شواليه زرهپوش براى او شكى در پيروزى نگذاشته بود) به سواران خود اجازه داد كه آزادانه و متهورانه به نيروهاى انگليسى حمله برند حال آنكه انگليسى ها در پشت سپاه خود مهيب ترين كمانداران اروپا را پنهان كرده بودند. تيرهاى اين كمانداران تا ۲۰۰ متر برد داشت و تا كمتر از ۸۰ متر حتى از زره عبور مى كرد. در اين نبرد هولناك كه در جنوب رودخانه لوآر فرانسه روى داد صدها شواليه فرانسوى قبل از آنكه به صف انگليسى ها برسند با اصابت تير كشته شدند. كمانداران با چنان سرعتى تيرها را شليك كردند كه سوارى نتوانست از مهلكه بگريزد و در ضد حمله انگليسى ها نيز فرانسوى ها بشدت در هم شكستند و ژان را نيز اسير كردند.
شكست مدحش پواتيه عملاً گارد فرانسه را باز كرد و لشگر هاى انگليس در سراسر فرانسه پراكنده شدند و چون فرانسوى ها براى مقابله با كمانداران انگليسى نيرويى نداشتند عملاً از درگيرى هاى بزرگ اجتناب مى كردند.
اين نبرد منجر به كنار آمدن فرانسوى ها با شرايط انگليس شد و از ۱۳۶۰ پادشاه فرانسه نيز آزاد گشت. (يكى از نكات قابل توجه اين دوره از جنگها استفاده از توپ در جنگ براى اولين بار بود)


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/bf/BattleofSluys.jpeg/350px-BattleofSluys.jpeg

ضد حمله فرانسوى ها
مرگ ژان سبب روى كار آمدن شارل پنجم شد. اين فرانسوى سياستمدار توانست در ۱۳۶۹ پس از سامان دادن اوضاع داخلى فرانسه و اتحاد با اسپانيا نواحى متفرقه توسط بريتانيايى ها را از آن بازپس بگيرد. از اين پس تا ۱۴۱۵ درگيرى بين انگليس و فرانسه شدت كمترى يافت و جنگ هاى داخلى و نبردهاى دهقانى افزايش پيدا كرد.

مرحله دوم نبردهاى ۱۰۰ ساله
در ۱۴۱۵ هانرى پنجم پادشاه فرانسه نيروهاى زيادى را در فرانسه پياده كرد و پس از پيروزى در نبرد آزينكورت و فتح نرماندى، شارل ششم پسر شارل پنجم عهدنامه اى را امضا كرد كه بر اساس آن هانرى پنجم پس از وى به پادشاهى فرانسه مى رسد. اين معاهده ننگين را فرانسوى ها نپذيرفتند و در همين زمان از قضا هر دو پادشاه از دنيا رفتند. هانرى ششم خود را پادشاه انگليس و فرانسه با هم خواند و شارل هفتم پسر شارل ششم نيز خود را پادشاه فرانسه مى دانست. جنگ اجتناب ناپذير بود. انگليس ها كه داراى قدرت غالب بودند در ۱۴۲۲ پس از تسخير پاريس بسرعت به دنبال تصرف اورلئان رفتند.

نبرد اورلئان
اورلئان بر سر راه رود لوآر مسير حركت انگليسى ها به سمت جنوب و غرب فرانسه بود و فتح آن اجبارى بود. در اين زمان كه اشراف فرانسه اكثراً خود را باخته بودند، جنبش هاى مردمى در فرانسه تصميم به دفاع از اورلئان در برابر ارتش مجهز انگليس گرفتند. در اين موقع باقيمانده ارتش از هم پاشيده فرانسه نيز خود را به اورلئان رساند. محاصره اورلئان ۲۰۰ روز به طول انجاميد اما انگليسى ها نتوانستند داخل اين قلعه عظيم نفوذ كنند و حتى به توپ بستن قلعه نيز كارگر نيفتاد چرا كه مردم اورلئان با هر چيز مشتعلى كه به دستشان مى رسيد مهاجمان را به عقب مى راندند.


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/3/39/Joan_of_arc_miniature_graded.jpg/250px-Joan_of_arc_miniature_graded.jpg

ظهور ژاندارك
دخترى روستايى در اين زمان در مركز فرانسه ظهور كرد. نام عالمگير او ژاندارك بود. اين دختر ۱۸ ساله از جنوب رود لوآر به سمت اورلئان حركت كرد و در سر راه با خود ده ها هزار كشاورز و مردم فقير را براى فتح اورلئان همراه كرد. اورلئان كه اكنون به دليل ۷ ماه گرسنگى در آستانه سقوط بود با رسيدن قواى كمكى ژاندارك جانى تازه يافت و سپاه انگليس از ۲ سو مورد حمله قرار گرفت و طى ۹ روز عقب نشينى خود را آغاز كرد. از آن پس ورق جنگ برگشت. در ۱۴۲۹ نيروهاى همراه ژاندارك مبدل به قدرتى بسيار مهيب شدند و اشراف فرانسه به وحشت افتاده و پس از آن كه ژاندارك موفق به عقب راندن انگليسى ها از شامپانى شد وى را در بيرون قلعه كومپينى در محاصره انگليسى ها تنها گذاشتند. در ۱۴۳۱ انگليسى ها اين دشمن شجاع و بزرگ خود را به جرم جادوگرى سوزاندند.
پس از مرگ ژاندارك جنبش مردمى ضد انگليسى او زنده ماند و انگليسى ها را از نرماندى و پاريس بيرون كرد به طورى كه در ۱۴۵۳ تنها كاله بندرى در شمال فرانسه در دست انگليس باقى ماند. نبردى كه در ۱۳۳۷ آغاز شده بود پس از مرگ صدها هزار نفر و نابودى فرانسه و توان اقتصادى انگليس در ۱۴۵۳ پس از ۱۱۶ سال به پايان رسيد.

sorna
01-11-2011, 01:35 AM
نتيجه نبرد



جنگ ۱۰۰ ساله بى ترديد از خونين ترين محاربات تاريخ بشر بود كه سبب فقر و فلاكت ۱۱۵ ساله در اروپاى غربى شد اما چند اثر مهم نيز داشت. ابتدا آن كه جغرافياى سياسى غرب اروپا را تقريباً مشخص كرد و اين جغرافيا هنوز پس از ۶ قرن تغيير قابل توجهى نكرده است. دوم آن كه اشتياق شديد انگليس براى دستيابى به متصرفات اروپايى را از بين برد و انگلستان پس از اين تاريخ همه جا در مبارزات قاره اروپا به عنوان نيروى كمكى ظاهر مى شود.
اثر سوم اين جنگ رشد قابل توجه فنون رزمى بين دو نيروى انگليس و فرانسه است. چنانچه گفته شد در اثر اين جنگ ها، دو كشور مزبور براى اولين بار در نبردهاى اروپايى از توپ استفاده كردند و تفنگ هاى ابتدايى نيز به كار گرفته شد. اين جنگ ها همچنين استفاده از سواره نظام زرهپوش را نيز كاهش داد حال آن كه در قرون ۱۱ و ۱۲ ميلادى شواليه ها قدرتى برابر با ۱۰ سرباز داشتند و در شكافتن سپاه دشمن پيشتاز بودند.