PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ویژه نامه شهادت غم انگیز حضرت رقیه علیهاالسلام



R A H A
01-08-2011, 12:19 AM
http://shiaupload.ir/images/itymrjigsdez50toqzo.gif




شناسنامه حضرت رقيه



حضرت رقيه فرزند امام حسين عليه السلام است . بر اساس نوشته‏ هاي بعضي کتاب‏هاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه(عليهاالسلام)، امّ اسحاق است که پيش‏تر همسر امام حسن مجتبي (عليه‏السلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليه‏السلام) به عقد امام حسين (عليه‏السلام) درآمده است. در مورد تاريخ تولد حضرت رقيه چيزي معلوم نيست.



سن حضرت رقيه



مشهور اين است که ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاي آغازين صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.



تاريخ شهادت:



5 صفر سال 61 هجري قمري



چگونگي شهادت



بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کساني را که زنده مانده بودند ، اسير کرد. ميان اين اسرا، يک دختر کوچک هم ديده مي ‏شد. اين دختر کوچک رقيه بود. رقيه دختر امام حسين عليهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه ‏اش زينب و اسراي ديگر به طرف شام مي ‏رفت.



از داخل خرابه هاي شام، صداي يک کودک به گوش مي ‏رسيد. تمام کساني که در ميان اسرا بودند، مي ‏دانستند که اين صداي رقيه دختر کوچک امام حسين است. رقيه از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را مي ‏گرفت. گويا خواب پدرش را ديده بود.



در اين حال يزيد، دستور داد سر امام حسين عليه‏ السلام را به رقيه نشان بدهند. وقتي حضرت رقيه عليهاالسلام سر بريده پدرش امام حسين عليه‏ السلام را ديد، با فرياد و ناله خودش را روي سر بريده پدرش انداخت و همان جا، از دنيا رفت.



مرقد مطهر حضرت رقيه



مرقد مطهر حضرت رقيه عليها السلام در سوريه نزديک به قبر حضرت زينب عليها السلام است



خواهران حضرت رقيه عليه السلام




در تعداد دختران امام حسين و نامهاي آنها اختلاف وجود دارد. آنچه از منابع بدست مي آيد امام حسين عليه السلام داراي چهار دختر بنامهاي فاطمه کبري، فاطمه صغري، سکينه و رقيه بوده است.



اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين عليه السلام در منابع شيعي آمده است در کتاب کامل بهائي نوشته علاء الدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله که در ماجراي اسارت در خرابه شام در کنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است. اما در مورد نام او، آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و... اختلاف است.



لهوف سيد ابن طاووس و حضرت رقيه



يکي از کتاب‏هاي کهن که در زمينه حضرت رقيه مطالبي نقل نموده، کتاب اللهوف از سيدبن طاووس است. وي مي‏نويسد: «شب عاشورا که حضرت سيدالشهداء (عليه ‏السلام) اشعاري در بي وفايي دنيا مي‏خواند، حضرت زينب (عليهاالسلام) سخنان ايشان را شنيد و گريست.



امام (عليه‏ السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود:



«خواهرم، ام کلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد و به ياد داشته باشيد هنگامي که من کشته شدم، براي من گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد و خويشتن دار باشيد.





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_fn5q1k98qsyumdf9o2lk.jpg

R A H A
01-08-2011, 12:21 AM
حضرت رقيه سلام الله عليها برهاني بر حقانيت قيام امام حسين عليه السلام

رقيه سلام الله عليها برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين عليه السّلام كه تنها كسي ميتواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد كه مقصدي الهي داشته باشد.

و رقيه سلام الله عليها برهان بزرگ ديگري است بر مظلوميت عترت پاك پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و رسواكننده سياه كاراني است كه داعيه جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را سر دادند .

و رقيه سلام الله عليهابرهان بزرگ ديگري است براي آن كه اوج توحش و سنگدلي دژخيمان دستگاه بني اميه براي هميشه تاريخ به اثبات بماند، و رقيه سلام الله عليها فاتح شام و سفير بزرگعاشورا در اين سرزمين است، و رقيه سلام الله عليها برهان بزرگ ديگري است براين حقيقت بزرگ كه حق بر باطل پيروز خواهد شد .

و اينك پس از قرنهاي متمادي آنان كهبه مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف ميشوند به عينه تفاوت ميان مقام و مرتبه اين كودك سه ساله را با خليفه جابري چون يزيد درمييابند.

آرامگاه‎‎‎ ملكوتي‎ دخت‎ سه سـالـه امـام‎‎ سـوم شيعيان‎ در شام‎ كنـار بـاب‎ "الفـراديـس " مابين‎ كوچه‎ هاي‎ تاريخي‎ و پر ازدحام‎ دمشـق‎ است‎‎ كه‎‎ هر ساله بسياري‎ از شيفتگان‎ اهل‎ بيتعليهم السّلام را از مناطق‎ مختلف‎ جهان‎ به‎ سوي‎ خود جلب‎ مي‎ كند.

پروردگارا مارا به کسب توفيق درك شخصيت حضرت رقيه سلام الله عليها مرحمت فرما




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/17884954847077184415.jpg

R A H A
01-08-2011, 12:25 AM
گفتند آن سر، روی نیزه مال باباست
مادر بگو این حرف‏ها صحت ندارد





مادر بگو این‏قدر بر بابا نتازند
چشمان سیلی خورده‏ام طاقت ندارد





از خون و خاکستر جدا کن کفترت را
آخر به این گهواره‏ها عادت ندارد





بلعید آتش خیمه‏ها را آه، مادر!
پاهای من دیگر چرا قدرت ندارد



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/29136663266702811224.jpg

R A H A
12-29-2011, 11:25 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/71523578246850504889.gif




http://shirazi.ir/php/img/space.gif

http://shirazi.ir/php/upload/news/1432/02/07/01.jpg

سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‌های کوچک تو خلاصه شده است.

سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‌السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‌هایش را به جستجو.

سلام بر کوچکی گام‌هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‌ات.

سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نیافت.

تو را خوب‌تر از شام غریبان، زینب می‌شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‌شناسد؛ تورا که آن‌قدر پدر پدر کردی و «یا

عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی» گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‌السلام

غوطه‌ور شدی.

سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ

و تیغ، حسین علیه‌السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.

از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‌رسد و هرگاه نام تو را

می‌نویسم، هیچ واژه‌ای را توان توصیف اندوهت نیست.

از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به

عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.

سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن‌ها آیا آبله پاهایت

خوب شده‌است؟


*****
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب سلام الله علیها نشسته

بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها

فرمودند: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه

نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید،

خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن

نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب

رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از

خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به

گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس

مطهر سیدالشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این

دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر

را برداشت و درآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان

چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای

گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی

مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟

پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را

خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله

نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند،

از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه

مدفون نمودند.


فرا رسیدن 5 صفر سالروز شهادت يادگار 3 ساله امام حسين عليه السلام ، حضرت رقيه سلام الله عليها را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسکری علیه آلاف التحیة و السلام و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض مینمایم

R A H A
12-29-2011, 11:26 PM
شناسنامه حضرت رقيه
حضرت رقيه فرزند امام حسين عليه السلام است . بر اساس نوشته‏ هاي بعضي كتاب‏هاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه(عليهاالسلام)، امّ اسحاق است كه پيش‏تر همسر امام حسن مجتبي (عليه‏السلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليه‏السلام) به عقد امام حسين (عليه‏السلام) درآمده است. در مورد تاريخ تولد حضرت رقيه چيزي معلوم نيست.


خواهران حضرت رقيه عليه السلام
در تعداد دختران امام حسين و نامهاي آنها اختلاف وجود دارد. آنچه از منابع بدست مي آيد امام حسين عليه السلام داراي چهار دختر بنامهاي فاطمه كبري، فاطمه صغري، سكينه و رقيه بوده است.
اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين عليه السلام در منابع شيعي آمده است در كتاب كامل بهائي نوشته علاء الدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله كه در ماجراي اسارت در خرابه شام در كنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است. اما در مورد نام او، آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و... اختلاف است.


لهوف سيد ابن طاووس و حضرت رقيه
يكي از كتاب‏هاي كهن كه در زمينه حضرت رقيه مطالبي نقل نموده، كتاب اللهوف از سيدبن طاووس است. وي مي‏نويسد: «شب عاشورا كه حضرت سيدالشهداء (عليه ‏السلام) اشعاري در بي وفايي دنيا مي‏خواند، حضرت زينب (عليهاالسلام) سخنان ايشان را شنيد و گريست. امام (عليه‏ السلام) او را به صبر دعوت كرد و فرمود: «خواهرم، ام كلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي كه من كشته شدم، براي من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد و خويشتن دار باشيد.


سن حضرت رقيه و تاريخ شهادت ايشان
مشهور اين است كه ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاي آغازين صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است. تاريخ شهادت: 5 صفر سال 61 هجري قمري


چگونگي شهادت و مرقد مطهر حضرت رقيه
بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام كساني را كه زنده مانده بودند ، اسير كرد. ميان اين اسرا، يك دختر كوچك هم ديده مي ‏شد. اين دختر كوچك رقيه بود. رقيه دختر امام حسين عليهاالسلام كه حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه ‏اش زينب و اسراي ديگر به طرف شام مي ‏رفت.
از داخل خرابه هاي شام، صداي يك كودك به گوش مي ‏رسيد. تمام كساني كه در ميان اسرا بودند، مي ‏دانستند كه اين صداي رقيه دختر كوچك امام حسين است. رقيه از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را مي ‏گرفت. گويا خواب پدرش را ديده بود. در اين حال يزيد، دستور داد سر امام حسين عليه‏ السلام را به رقيه نشان بدهند. وقتي حضرت رقيه عليهاالسلام سر بريده پدرش امام حسين عليه‏ السلام را ديد، با فرياد و ناله خودش را روي سر بريده پدرش انداخت و همان جا، از دنيا رفت.
مرقد مطهر حضرت رقيه عليها السلام در سوريه نزديك به قبر حضرت زينب عليها السلام است.


http://www.maddahi.com/wp-content/uploads/2011/12/1_87306020990868327291.jpg

R A H A
12-29-2011, 11:34 PM
نام واقعي حضرت رقيه سلام عليهما

اصل وجود دختری چهار سالهب رای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است در کتاب کامل بهائی نوشته علاءالدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام درکنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.
اما در مورد نام او، آیارقیه بوده یا فاطمه صغری و... اختلاف است.
دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.

1)- “یا اختاه یا ام کلثوم،و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، ...”.

2)- “ثم نادی: یا ام کلثوم ویا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام”.
اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر کرده‌اند اما علامه ابن شهر آشوب ومحمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت برشمرده‌اند.
در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این کتاب را در سال687 ه ق تألیف کردهاست) به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب سکینه و فاطمه را نام می‌برد واز چهارمی ذکری به میان نمی‌آورد.
احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.
علامه حائری در کتاب معالی السبطین می‌نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن وشیعه می‌نویسند “امام حسین (ع) دارای ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.

سپس می‌نویسد: دختران اوعبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.

آنگاه در ادامه می‌افزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش “شاه زنان“ دختر یزجرد بود.
باید دانست که گاهی بعضی ازدختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به احتمال قوی همین حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری می‌خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام اصلی او شدهاست.

بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچاستبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد.

R A H A
12-29-2011, 11:47 PM
نشستم در حدود باغ لیلی



شکستم بعد از این باداغ لیلی



رقیه خیمه ی خاکستری را



تکانده در تب آفاق لیلی


http://up98.org/upload/server1/01/z/gcynn93pr6oajj958m.jpg (http://up98.org/upload/server1/01/z/gcynn93pr6oajj958m.jpg)

R A H A
12-30-2011, 12:01 AM
(http://roohollahtehrani.blogfa.com/post-125.aspx)

خون دلم به خوان پذیرایی من است *** بابا ببخش سفره رنگین تنم ببوس



شهادت طفل سه ساله حضرت اباعبدالله الحسین ع را به محضر مبارک حضرت بقیه الله اعظم عج و شما شیعیان منتظر قائم تسلیت میگویم

R A H A
12-30-2011, 12:10 AM
غم تو...




تا شعله هجران تو خاموش کنم


بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم

بسیار بکوشیدم و نتوانستم
یک لحظه غم تو را فراموش کنم

ای کاش، دمی دهد امانم این اشک
تا نقش تو را به دیده منقوش کنم

آخر چه شود، شبی به خوابم آیی
تا جام محبت تو را نوش کنم

بنشینی و در برت، مرا بنشانی
تا زمزمه نوازشت گوش کنم

گر بار دگر مرا در آغوش کشی
صد بوسه بر آن دست و بر و دوش کنم

سجاده تو، که می‌دهد بوی تو را
برگیرم و بوسم و در آغوش کنم

چون درد فراق تو، ز حد درگذرد
زین عطر تو قلب خویش، مدهوش کنم

از حمله غارت به دلم آتشهاست
این داغ، عیان، ز لاله ای گوش کنم

گویند به من، یتیم غارت زده ام
زآن چشمه چشم خویش پرجوش کنم

دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت
برخیزم و پیکرم سیه پوش کنم؟

این داغ حسین، جاودان است حسان
هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم


شاعر:حبیب چایچیان

R A H A
12-30-2011, 12:11 AM
بزن مرا كه يتيمم ، بهانه لازم نيست...

مرا كه دانه اشك است دانه لازم نيست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نيست

ز اشك ديده به خاك خرابه بنوشم
به طفل خانه به دوش ، آشيانه لازم نيست

نشان آبله و سنگ و كعب نى كافى است
دگر به لاله رويم نشانه لازم نيست

به سنگ قبر من بى گناه بنويسيد
اسير سلسله را تازيانه لازم نيست

عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا كه يتيمم ، بهانه لازم نيست

مرا ز ملك جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلى كه اسير است لانه لازم نيست

محبتت خجلم كرده ، عمه دست بدار
براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نيست

به كودكى كه چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نيست

وجود سوزد از اين شعله تا ابد ((ميثم ))
سرودن غم آن نازدانه لازم نيست

http://www.aviny.com/Occasion/ahlebeit/imamhosein/moharram/87/03/Yadegari/roghaye1_S.jpg

R A H A
12-30-2011, 12:12 AM
شناخت چشم تر عمه اين حوالي را

شناخت تك تك اين قوم لا ابالي را



چقدر خون جگر خورد مرتضي شبها

ز يادشان ببرد سفره هاي خالي را



هنوز عمه برايم به گريه مي گويد

حكايت تو و آن فصل خشكسالي را



نمي شود كه دگر سمت معجرش نروي؟

به باد گفته ام اين جمله ي سئوالي را



عطش به جاي خودش،كعب ني به جاي خودش

شكسته سنگ ملامت دل سفالي را



دلم براي رباب حزينه مي سوزد

گرفته در بغلش كودك خيالي را



شبيه مادرتان زخمي ام،زمين گيرم

بگو چه چاره نمايم شكسته بالي را؟

R A H A
12-30-2011, 12:14 AM
نگاهی به شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها در مقاتل


http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif در كتاب «عوالم العلوم» و بعضي كتب ديگر روايت شده است كه در ميان اسيران دختر كوچكي از امام حسين عليه السلام باقي مانده بود، و اسم او بنا بر قولي رقيّه، و از عمر شريفش سه سال گذشته بود، و آن حضرت او را بسيار دوست مي داشت، و آن دخترك بعد از شهادت پدر شب و روز گريه مي كرد، كه از گريه ي او دل اهل بيت مجروح مي شد و دائماً از اهل بيت سؤال مي كرد كه پدر من كجا رفت؟ و چرا از من دوري نمود؟...(1)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif يكي از مصيبت هايي كه در شام براي اهل بيت عليهم السلام رخ داد، شهادت طفل عزيز، حضرت رقيّه خاتون عليها السلام بود.(2)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif عماد الدين طبري رحمةالله از كتاب «الحاوية» نقل كرده كه زنان خاندان نبوّت شهادت پدران را از كودكان پنهان مي داشتند و مي گفتند: پدرانتان به سفر رفته اند.
امام حسين عليه السلام دختري چهار ساله داشت، شبي با حالت پريشاني از خواب بيدار شد و گفت: پدرم حسين عليه السلام كجاست؟ اكنون او را ديدم!
زنان و كودكان از شنيدن اين سخن گريان شدند و شيون از ايشان برخاست.
يزيد از خواب بيدار شد و گفت: چه خبر است؟ جريان را به او خبر دادند.
آن لعين دستور داد سر پدر را براي او ببرند، سر را آوردند و در دامنش گذاشتند.
گفت: اين چيست؟ گفتند: سر پدر توست. آن كودك هراسان شد، ترسيد و فرياد بر آورد، بعد مريض شد و در همان روزها در دمشق از دنيا رفت.(3)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/roghayah1.jpg
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif در بعضي كتب چنين نقل شده كه:دستمالي روي سر انداختند و آن طبق را جلو آن دختر نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: اين سر كيست؟
گفتند: سر پدر توست. سر را از ميان طشت برداشت و به سينه گرفت و مي گفت:
«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي! يا أبَتاهُ، مَنْ بَقي بَعْدَك نَرْجوه؟ يا أبَتاهُ، مَنْ لِلْيتيمة حَتّي تَكْبُر»
«پدر جان، كي تو را با خونت خضاب كرد! اي پدر كه رگهاي گردنت را بريد! اي پدر، كي مرا در كودكي يتيم كرد! پدر جان، بعد از تو به كه اميد وار باشيم؟ پدرجان، اين دختر يتيم را كي نگهداري و بزرگ كند!».
و از اين سخنان با او گفت، تا اينكه لب بر دهان شريف پدر نهاد و سخت بگريست تا غش كرد و از هوش رفت. چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود.
اهل بيت چون اين بديدند، صدا به گريه بلند كردند و داغشان تازه شد، و همه از زن و مرد بر آن آگاه شدند و گريستند.(4)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif چون اولاد رسول و ذراري فاطمه بتول عليها سلام را در خرابه ي شام منزل دادند، آن غريبان ستمديده و آن اسيران داغديده، صبح و شام براي جوانان شهيد خود در ناله و نوحه بودند. عصرها كه مي شد آن اطفال خردسال درب خرابه صف مي كشيدند، مي ديدند كه مردم شام خرّم و خوشحال دست اطفال خود را گرفته آب و نان تهيّه كرده به خانه هاي خود مي روند.
آن طفلان خسته مانند مرغان پر شكسته دامن عمّه را مي گرفتند كه اي عمّه، مگر ما خانه نداريم؟ مگر بابا نداريم؟
مي فرمود: چرا نور ديدگان، خانه هاي شما در مدينه، و باباي شما به سفر رفته است.
در ميان آنها دختركي بود از امام عليه السلام به نام فاطمه كه درد هجران كشيده، گرسنگي و تشنگي ها آزموده، رنج سفر و داغ پدر و برادر ديده، بر بالاي شتر برهنه راه درازي پيموده، كعب نيزه و تازيانه خورده.
پدر او را خيلي دوست مي داشت، محبّت اين دختر در دل امام عليه السلام منزل گرفته بود، هميشه در كنار پدر مي نشست و دم به دم مانند دسته گل او را مي بوسيد، و شبها هم در بغل امام عليه السلام مي خوابيد...
پيوسته احوال پدر مي پرسيد و گريه مي كرد كه «أيْنَ أبي وَ والدي وَ الْمُحامي عَنّي».
به هر نحوي كه بود زنها او را آرام مي كردند، تا آن كه از كربلا به كوفه و از كوفه به شام رسيدند. در بين راه از رنج شتر سواري به تنگ آمده بود، به خواهرش سكينه مي گفت:«أيا أ ُختَ، قَدْ ذابَتْ مِنَ السَّيْر مُهْجَتي»
«خواهرم اين شتر بس كه مرا حركت داده دل و جگرم آب شد».
از اين ساربان بي رحم درخواست كن ساعتي شتر را نگاه دارد و يا آهسته راه ببرد كه ما مرديم، از ساربان بپرس كي به منزل مي رسيم...
در يكي از شب ها در آن منزل خرابه، شور ديدن پدر به سرش افتاد، و از هجران پدر اشك مي ريخت، سر روي خاك نهاد آن قدر گريه كرد كه زمين از اشك چشمش گل شد. در اين اثنا به خواب رفت.خواب پدر ديد، از خواب بيدار شد، فَبَك وَ تَقُول: وا أَبتاهُ، واقُرَّةَ عَيناهُ، واحُسَيناهُ، چنان صيحه كشيد كه خرابه نشينان پريشان شدند...
هر چه خواستند او را آرام كنند ممكن نشد. امام زين العابدين عليه السلام پيش آمد و خواهر را در بر گرفت و به سينه چسبانيد و تسلّي مي داد. آن مظلومه آرام نمي گرفت و نوحه مي كرد، آن قدر روي دامن حضرت گريه كرد«حَتّي غُشيَ عَليهْا وَ انْقَطعَ نَفَسُها»
«تا آن كه غش كرد و نفس او قطع شد».
امام به گريه درآمد. اهل بيت به شيون آمدند«فَضجُّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدُوا الْأَحْزانَ وَ حَثُّوا عَلي رُؤُسِهمُ التُّرابَ، وَ لَطمُوا الْخُدودَ وَ شَقُّوا الْجُيوبَ، وَ قامَ الصِّياحُ».
آن ويرانه از ناله اسيران يك پارچه گريه شد.
دختر بيهوش افتاده بود و مخدّرات در خروش بر سر مي زدند و به سينه مي كوبيدند. خاك بر سر مي كردند گريبان مي دريدند، كه صداي ايشان در قصر به گوش يزيد رسيد.
طاهر بن عبدالله دمشقي گويد: سر يزيد روي زانوي من بود. سر پسر فاطمه هم در ميان طشت بود، همين كه شيون از خرابه بلند شد، ديدم سرپوش از طبق به كنار رفت، سر بلند شد تا نزديك بام قصر، به صوت بلند فرمود:«أُخْتي سَكِّتي اِبْنَتي»
«خواهرم زينب، دخترم را ساكت كن».
طاهر گويد: ديدم آن سر برگشت رو به يزيد كرد و فرمود: يا يزيد، من با تو چه كرده بودم، كه مرا كشتي و عيالم را اسير كردي؟!
يزيد از اين ندا و از آن صدا سر برداشت، پرسيد: طاهر چه خبر است؟
گفتم: نمي دانم در خرابه چه اتّفاق افتاده ولي ديدم سر مبارك حسين را كه از طشت بلند شد و چنين و چنان گفت.
يزيد غلامي فرستاد كه خبري بياورد. غلام آمد و واقعه را براي يزيد نقل كرد.
آن ملعون گفت: سر پدرش را براي او ببريد تا آرام گيرد.
آن سر مطهّر را در طشت نهادند و رو به خرابه آوردند، و در حالي كه پرده بر روي آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند. آن معصومه چون متوجّه سر پدر شد، «فَانْكَبَّتْ عَليهِ تقَبَّلُهُ و تَبْكي و تَضربُ علي رَأسُها و وَجْهِها حَتّي امْتَلأَ فَمُها بِالدَّم»
«خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود مي زد تا اينكه دهانش پر از خون شد».(5)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif و در «منتخب» آمده است كه او پدرش را مخاطب قرار داده مي فرمود:«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَاالَّذي خَضبكَ بِدِمائكَ»
«پدر جان، كي صورت منوّرت را غرق خون ساخته؟».
«يا أبتاهُ، منْ ذَا الَّذي قَطع و ريدَيْكَ!»
«پدر جان، چه كسي رگهاي گردنت را بريده است؟».
«يا أبتاه، منْ ذا الَّذي أيْتمني علي صغر سِنّي»
«پدر جان، كدام ظالم مرا در كودكي يتيم كرده است؟».
«يا أبتاهُ، منْ لِلْيَتيمة حتّي تَكْبُر»
«پدرجان، كي متكفّل يتيمه ات مي شود تا بزرگ شود؟».
«يا أبتاهُ، منْ للنّساءِ الحاسرات»
«پدر جان، چه كسي به فرياد اين زنان سر برهنه مي رسد؟»
«يا أبتاهُ، منْ للْأَرامِلِ المسْبيّاتِ»
«پدر جان، چه كسي دادرسي از اين زنان بيوه و اسير مي كند؟».
«يا أبتاهُ، منْ للْعيونِ الْباكياتِ»
«پدر جان، چه كسي نظر مرحمتي به سوي اين چشمهاي گريان (ما كند كه شب و روز در فراق تو گريه) مي كند؟».
«يا أبتاهُ، مَنْ لِلضّايعاتِ الْغريبات»
«پدرجان، كي متوجّه اين زنان بي صاحب، غريب خواهد شد؟»
«يا أبَتاهُ، مَنْ لَلشُّعورِ الْمَنْشورات»
«پدرجان، كي از براي اين موهاي پريشان خواهد بود؟».
«يا أبتاهُ، منْ بَعْدكَ واخَيْبَتاهُ»
«پدر جان، بعد از تو داد از نا اميدي!».
«يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ»
«پدر جان، بعد ا زتو داد از غريبي و بي كسي!».
«يا أبتاهُ، لَيْتني كُنت لَك الْفِداء»
«پدر جان، كاش من فداي تو مي شدم».
«يا أبتاهُ، لَيْتني كَنت قَبل هذا الْيَومِ عمياءَ»
«پدر جان، كاش من پيش از اين روز كور شده بودم، و تو را به اين حال نمي ديدم».
«يا أبتاهُ، لَيْتني وُسدتُ الثَّري و لا أري شَيبكَ مُخضَّباً بِالدّماء»
«پدر جان، كاش مرا در زير خاك پنهان كرده بودند و نمي ديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد».
آن معصومه نوحه مي كرد و اشك مي ريخت تا آن كه نَفَس او به شماره افتاد و گريه راه گلويش را گرفت، مثل مرغ سركنده، گاهي سر را به طرف راست مي نهاد و مي بوسيد و بر سر مي زد، و زماني به چپ مي گذارد و مي بوسيد...
پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد، زمان طويلي از سخن افتاد گريست «فَناديِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إليَّ إليَّ، هَلُمّي فَأنا لَك بِالانْتظار. فغُشيَ عليها غشْوةً لمْ تُفقْ بعدها، فحرَّ كوها فَإذا هيَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنيا...»
«آن رأس شريف دختر را صدا كرد كه به سوي من بيا، من منتظرت هستم، او غش كرد و ديگر به هوش نيامد، چون او را حركت دادند متوجّه شدند كه روح شريفش از بدن مفارقت كرده و به خدمت پدر شتافته است».(6)


http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/roghayah2.jpg
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif راوي گويد: وقتي كه خواستند نعش آن يتيم را از خاك خرابه بردارند علمهاي سياه بر پا كرده بودند و مردان و زنان شامي همه جمع شده گريه و ناله مي كردند و سنگ بر سر و سينه مي زدند. او را غسل دادند و كفن نمودند(7) و بر او نماز گزاردند و دفن نمودند، كه الان قبر او معلوم و مشهور است.(8)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif در كتاب «وقايع الشهور و الأيّام» مرحوم آية الله بيرجندي آمده است كه دختر كوچك امام حسين عليه السلام روز پنجم ماه صفر سال 61 وفات كرد. چنانكه همين مطلب در كتاب «رياض القدس» نيز نقل شده است.

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif و در قصيده ي شيوا و سوزناك سيف بن عَميره (صحابي بزرگ امام صادق و امام كاظم عليهما السلام ) نيز در دو جا از اين نازدانه سخن به ميان آمده:
وَ رقيّة رَقَّ الْحسودَ لِضعْفِها وَ غَدا ليَعْذِرَها الَّذي لَمْ يعْذَر
لَمْ أَنْسها و سكينة و رقيَّة يَبْكينهُ بِتَحسُّرٍ و تَزفُّرٍ(10)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif از حميد بن مسلم نقل شده كه چون حضرت علي اصغر شهيد شد... دختراني از خيمه بيرون دويدند، و خود را بر روي نعش آن طفل شهيد انداختند... و آن دختران فاطمه و سكينه و رقيّه بودند.(11)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Bastegan/Roghayah/Shahadat/84/neshaneh.gif چون امام حسين عليه السلام مانع شدند از اينكه امام سجّاد عليه السلام به ميدان برود، فرمودند: فرزندم، تو پاكترين فرزندان من و افضل عترتم مي باشي، و جانشين من بر زنان و كودكانم هستي... آنگاه با صداي بلند فرمود: اي زينب، و اي اُمّ كلثوم، و اي سكينه و اي رقيّه و اي فاطمه، سخن مرا بشنويد، بدانيد اين پسرم خليفه و جانشين من بر شماست، او امام و پيشوا است كه اطاعتش بر شما واجب است.(12)
پي نوشتها:

1- انوار الشهادة / 242 ف 20
2- در كتاب «اجساد جاويدان» با شواهد و قرائن فراوان اثبات شده كه فرزند سه ساله ي امام حسين عليه السلام «رقيّه» نام داشت.(اجساد جاويدان / 59تا68)
3- كامل بهائي: 2/ 179
4- نفس المهموم / 456
5- رياض القدس: 2/323
6- انوار الشهادة / 244، رياض القدس: 2/326
7- طبق بعضي روايات او را با همان پيراهن كهنه اش كفن كردند.(ستاره درخشان شام / 221 به نقل از خصائص الزينبيّه / 296)
8- انوار الشهادة /246 ف 20
9- مقتل جامعه مقدّم: 2/205
10- سياهپوشي در سوگ ائمّه نور / 320، به نقل از منتخب طريحي: 2/447
11- مهيّج الأحزان / 244 مجلس دهم
12- معالي السّبطين: 2/12 به نقل از الدّمعة السّاكبة

R A H A
12-30-2011, 12:19 AM
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود

زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود

درد رقیه تو پدر جان یتیمی است

درد سه ساله تو مداوا نمی شود

شأن نزول رأس تو ویرانه من است

دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود

بی شانه نیز می شود امروز سر کنم

زلفی که سوخته گره اش وانمی شود

بیهوده زیر منت مرهم نمی روم

این پا برای دختر تو پا نمی شود

صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند

خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود


چوب از یزید خورده ای و قهر با منی


از چه لبت به صحبت من وا نمی شود


کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر


این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود

R A H A
12-30-2011, 12:22 AM
رقيه دختر خورشيد است

دخترخورشيد است... رقيه (سلام الله عليها) از تبار نور و از جنس آبي آسمان است. رقيه(سلام الله عليها) جلوه ديگري از شكوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور اين كودكخردسال در متن نهضت سرخ حسيني بي هيچ شك و شبهه‌اي اتفاقي ساده و ناچيز نبوده است،چنانكه هر يك از كساني كه در واقعه نينوا حضور داشته‌اند، چون نيك بنگريم، حاملپيامي شگرف و شگفت بوده‌اند.
به گواهتاريخ نگاران و مقتل نويسان رحلت شهادت‌ گونه رقيه (سلام الله عليها) اندكي پس ازواقعه خونين كربلا در سال شصت و يكم هجري رخ داده است و در اين هنگام وي سه يا چهارساله بوده است و نخستين نكته شگفت درباره حضرت رقيه (سلام الله عليها)، شايد همينباشد كه با چنين عمر كوتاهي، از مرزهاي تاريخ عبور كرد و به جاودانگي رسيد، آن گونهكه برادر شيرخوارش علي ‌اصغر (عليه السّلام) به چنين مرتبه‌اي نايل شد.
به عبارت ديگر يكي از جلوه‌هاي رويداد بزرگ عاشورا تنوع سني شخصيت‌هاي آنمي‌باشد كه از پايين‌ترين سن آغاز و به بالاترين سنين (حضرت حبيب‌ بن مظاهر) ختممي‌گردد. نكته قابل تأمل ديگر در بررسي اين مهم آن است كه در پديد آوردن اين حماسهبي ‌بديل و شكوهمند تنها يك جنسيت سهيم نبوده، بلكه در كنار اسامي مردان و پسرانجانباز و ايثارگر اين واقعه، نام زنان و دختران نيز حضوري پررنگ و تابناكدارد.
مصائب وشدائدي را كه رقيه (سلام الله عليها) از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام متحملمي‌شود، آنچنان تلخ و دهشتناك است كه وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلي را مي‌آزارد وقلب و روح را متأثر و مجروح مي‌سازد. تحمل گرماي شديد كربلا همراه با تشنگي، حضوردر صحنه شهادت خويشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهاي شقاوت آلود بودن، آزار و شكنجه‌هاي جسمي و روحي فراوان، دلتنگي براي پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمايياست كه يك كودك خردسال با جسم و روح لطيف خود با آن مواجه شده است. از ديگر سو همينقساوت سپاه يزيد است كه بر عظمت نهضت سترگ عاشورا مي‌افزايد، زيرا حضرت امام حسين (عليه السّلام) با شناخت و پيش‌بيني تمام اين مصائب و شدائد به قيام در راه احياءدين جد بزرگوار خويش قد علم فرمود و چنين دشواري‌هايي نتوانست هيچ گونه خللي بر عزماستوار آن حضرت در راه آزمايش بزرگ الهي پديد آورد.
رقيه (سلام الله عليها) برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين (عليه السّلام) كه تنها كسي مي‌تواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد كه مقصدي الهي داشتهباشد، و رقيه (سلام الله عليها) برهان بزرگ ديگري است بر مظلوميت عترت پاك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و رسواكننده سياهكاراني است كه داعيه جانشيني رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را سر دادند و رقيه (سلام الله عليها) برهان بزرگديگري است براي آن كه اوج توحش و سنگدلي دژخيمان دستگاه بني ‌اميه براي هميشه تاريخبه اثبات بماند، و رقيه (سلام الله عليها) فاتح شام و سفير بزرگ عاشورا در اينسرزمين است، و رقيه (سلام الله عليها) برهان بزرگ ديگري است بر اين حقيقت بزرگ كهحق بر باطل پيروز خواهد شد و اينك پس از قرن‌هاي متمادي آنان كه به مرقد مطهر آنحضرت در شام مشرف مي‌شوند به عينه تفاوت ميان مقام و مرتبه اين كودك سه ساله را باخليفه جابري چون يزيد درمي‌يابند.
آرامگاه‎‎‎ملكوتي‎دخت‎س سـالـه امـام‎‎سـوم شيعيان‎در شام‎كنـار بـاب‎ "الفـراديـس " مابين‎كوچه‎هاي‎تاريخي‎و پر ازدحام‎دمشـق‎است‎‎كه‎‎ هر ساله بسياري‎از شيفتگان‎اهل‎بيت (عليهم السّلام) را از مناطق‎مختلف‎جهان‎به‎سوي ‎خود جلب‎مي‎كند.پروردگارا ما را به کسب توفيق درك شخصيت حضرترقيه(سلام الله عليها) مرحمت فرما