PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آخر قصه



tina
01-03-2011, 12:16 PM
قصه ی ما آن روز شروع شد
یک سرزمین دلم را به نام خود کردی!
من خیال ها و رویاهایم را
با مداد رنگی عشق تو رنگ کردم
آن روز که از سرزمین دلم رفتی
با مداد سیاه نبودنت
خیال هایم را خط خطی کردی
و آن روز که ابتدای جاده،
به انتظارت نشسته بودم
با باران نگاهت، صفحات سیاه را خیس می کردم
و رویای آمدنت قابم را نیلی می کرد
و قلب عاشقم می دانست
آخر قصه به داد من می رسی!
و من هنوز منتظرم،
تا شاید آخر قصه بر گردی!
آن روز که تمام گل های آرزوی آمدنت را
باد پر پر کرد و پنجره بسته شد
باور کردم تو فریاد دل من نمی رسی.
امروز منتظرم،
تا شاید بعد از سال ها سفر،
کوچه
بوی تن تو را
برایم به ارمغان آورد!
هر چند می دانم دلم را ویران کرده ای!
و من خاکستر نشین عشق تو شده ام......!!!!