PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جنگ جهانی دوم به زبان ساده



Germanizer
01-01-2011, 09:19 PM
جنگ جهانی دوم به بزرگترین و مهمترین جنگ تمام تاریخ دنیا گفته می شود که به طور رسمی از سال 1939 تا 1945 بود . در این جنگ حدود 50 تا 60 میلیون نفر کشته شدند جنگی که 4 قاره جهان (اروپا ، آسیا ، آفریقا و آمریکا) به طور مستقیم در آن حضور داشتند .
http://worldwar2.ir/wp-content/uploads/2010/12/Europe.jpg
آتش جنگ جهانی دوم رسما در روز 3 سپتامبر 1939 با اعلان جنگ کشورهای انگلستان و فرانسه به آلمان آغاز گردید .
این اعلان جنگ با بهانه حمله آلمان نازی به لهستان اعلام گردید
پس از جنگ جهانی اول و شکست آلمان از متفقین ، قرارداد ورسای که توسط متفقین (انگلستان ، ایالات متحده آمریکا ، فرانسه) طراحی شده بود بر کشور آلمان تحمیل گردید . این قرار داد کشور آلمان را تکه تکه کرد و هر قسمت آن را به یکی از کشورهای همسایه آلمان واگذار کرد که در مجموع بیش از 25000مایل مربع از خاک آلمان همراه با جمعیت بیش از هفت میلیون آلمانی از آلمان جدا شد.و منطقه غرب رود راین نیز به عنوان بلاتکلیف تحت اشغال ارتش فرانسه در آمد. آلمان تنها اجازه داشتن ارتشی 100 هزار نفری را داشت و محدود شد و از تمام تجهیزاتش محروم گردید از جمله نیروی هوایی و دریایی . همچنین آلمان به عنوان تنها مقصر و آغاز کننده جنگ شناخته شد و ناچار شد میلیاردها دلار به عنوان غرامت به متفقتن بپردازد . نتیجه قرارداد ورسای ، گرسنگی و تحقیر برای مردم آلمان بود .
مهمترین علت حمله آلمان به کشور لهستان ،نجات میلیون ها آلمانی که تحت فشار و آزار دولت لهستان قرار داشتن و باز پس گیری اراضی آلمان از جمله بندر دانتزیگ و ایالت پروس باختری و پخش عظیمی از سیلسیا(silesia) که توسط لهستان اشغال شد بود که باعث جدایی منطقه پروس خاوری از سرزمین اصلی آلمان شده بود به طوری که اگر شخصی آلمانی در کشور آلمان قصد مهاجرت به ایالت پروس شرقی آلمان را داشت باید از طریق دریا و با کشتی انجام می گردید.از سوی دیگر این حمله بخاطر پاسخ گویی به تحرکات مرزی و بیش از صد حمله که توسط لهستان صورت گرفته بود انجام شد.
http://worldwar2.ir/wp-content/uploads/2010/12/Danzig1.jpgآلمان قبل از شروع جنگ

با اعلان جنگ کشورهای انگلستان و فرانسه به آلمان ، همسایه های آلمان با تهدیدها و تحریکهای بریتانیا سیاستهای بر ضد آلمان را در پیش گرفتند طوری که پیشوای آلمان نازی آدولف هیتلر دستور حمله به آنها را صادر کرد و آلمان در عرض چند هفته کشورهای هلند ، بلژیک ، دانمارک و نروژ را در نبردهایی برق آسا شکست داد و تسخیر نمود و آنها را ضمیمه رایش سوم کرد . و چندی پس از آن هم ارتش پر ادعای فرانسه را آن هم در حدود یک ماه شکست داد .
با شروع جنگ با اینکه کشورهای آلمان نازی و ایالات متحده آمریکا اعلان جنگی نسبت به هم نداشته و دشمن یکدیگر محسوب نمی شدند با این وجود ایالات متحده تماما در پشت جبهه اعزام فراوان کمک و تجهیزات و نیرو به کشورهای انگلستان و فرانسه داشت . آدولف هیتلر با اطلاع کامل از این قضیه و اینکه آمریکا کاملا با آنهاست و متحد آنها به شمار می آید ، پس از حمله بزرگ نیروهای ژاپنی به بندر پرل هاربور آمریکا ، این کمکهای آمریکا به متفقین و ایستادگی آنها در مقابل آلمانها را رسمیت بخشید و به دولت ایالات متحده اعلان جنگ داد .
وزارت اطلاعات آلمان اخباری را به دست به آدولف هیتلر رسانید مبنی بر اینکه کشور اتحاد جماهیر شوروی در پی آماده کردن نیروهای خود در غرب این کشور حاشیه مرزهای شرقی آلمان خبر دادند که نکته موثق آن انتقال تمامی کارخانجات و صنایع شوروی از غرب این کشور به شرق آنجا است و خود را برای نبرد با آلمان از پیش آماده می کردند. آدولف هیتلر در این جنگ میان اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نازی پیش دستی کرده و به شوروی با نام عملیات بارباروسا اعلان جنگ کردند . حملات برق آسای آلمانها در صبح روز یکشنبه 22 ژوئن 1941 آغاز شد و با سرعت بی نظیری پیشروی می کردند و کشورهای اتحاد شوروی را یکی پس از دیگری تسخیر می کردند و لشگرهای روسی یکی پشت دیگری یا تسلیم می گشتند و یا نابود . این پیشروی ها به گونه ای بود که روزنامه آمریکایی نیویورک پست نوشت:«باید معجزه‌ای به بزرگی نازل شدن انجیل روی دهد تا ارتش سرخ بتواند در مدت کوتاهی از یک شکست کامل رهایی یابد.»
همزمان با این حملات و پیشروی ها ارتش آلمان با مشاهده تسخیر نواحی آفریقا توسط نیروهای انگلیسی به شمال آفریقا هم لشگرشی خود را آغاز کرد که در آنجا پیروز و بی رقیب میدان آفریقا کسی نبود جز فیلدمارشال اروین رومل که به خاطر پیروزهای شگفت انگیزش به روباه صحرا ملقب گشت .
در روسیه نیروهای آلمانی مسکو را به محاصره کامل در آورده بودند که در همان شرایط سرمای بی سابقه ای که دمای آن گاه به 50 درجه زیر صفر می رسید به وقوع آمد و به شدت برای نیروهای آلمان مشکل به وجود آمد و نیروهای آلمانی را با مقاوت روسها برای اولین بار مجبور به عقب نشینی گرداند .پس از آن نبرد بزرگ استالینگراد به وقوع پیوست که یکی از سخت ترین نبردهای دنیا نام گرفت که تماما نبردهای نفر به نفر داخل خیابانها و خانه های استالینگراد انجام می گرفت . ارتش ششم آلمان در استالینگراد برای ماهها به محاصره نیروهای روسی در آمده بود و امکان هیچ کمکی به آن نبود و پس از چندین ماه مقاوت آنها سرانجام تسلیم نیروهای شوروی شدند و راه شوروی به سوی غرب اروپا و آلمان باز شد . در آفریقا هم نیروهای آلمانی در مقابل نیروهای انگلیسی و آمریکایی و فرانسوی دچار شکستهایی شدند و از آنجا به عقب نشستند . با این دو شکست بزرگ ورق جنگ جهانی به کلی برگشت و از آن پس صاحب غالب پیروزی ها متفقین بودند و قوای دول محور در حال عقب نشینی .
سرانجام نیروهای متفقین شامل کشورهای انگلیس ، آمریکا و کانادا در 6 ژوئن 1944 در سواحل نرماندی فرانسه عملیاتی با نام DD را با هدف آزاد کردن غرب اروپا آغاز کردند و فرانسه را و پس از آن کشورهای بلژیک و هلند را آزاد کردند و نیروهای شوروی هم بیکار نبوده و پس از تسخیر کشورهای اوکراین و یوگوسلاوی و لهستان ، پیشروی های خود را در آلمان آغاز کرده و از شرق و متفقین از غرب در آلمان پیشروی کرده و برلین به محاصره کامل نیروهای شوروی در آمد و سر انجام در روز 30 آوریل 1945 آدولف هیتلر با دیدن اینکه دیگر هیچ نیرویی برای دفاع وجود ندارد اقدام به خودکشی کرد و در روز 8 می همان سال آلمان رسما تسلیم نیروهای متفقین گشت و جنگ جهانی دوم در اروپا خاتمه یافت .
ولی این پایان جنگ جهانی دوم نبود و نیروهای ژاپنی هنوز سرسختانه در مقابل نیروهای آمریکا ، چین ، کره مقاومت می کرد که آن هم سرانجام با بمباران اتمی آمریکا در شهرهای ناکازاکی و هیروشیمای ژاپن در روز 6 آگوست 1945 ، ژاپن نیز تسلیم گشت و به این ترتیب جنگ جهانی دوم پس از 6 سال نبردهای خونین و کشته شدن بیش از 60 میلیون نفر خاتمه یافت .




منبع: http://www.worldwar2.ir

sorna
01-06-2011, 01:06 AM
اول سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله آلمان به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز گشت. هیتلر در در سال ۱۹۴۱ به خاک اتحاد شوروی حمله برد. در آخر سال ۱۹۴۱ با ورود آمریکا به جنگ، ارتشیان هیتلر در برابر جبهه وسیعی از نیروهای متفقین قرار گرفتند. ارتشیان نازی در سال ۱۹۴۳ در جبهه اتحاد شوروی (مقاومت استالینگراد) و در سال ۱۹۴۴ در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی) ضربات سنگینی متحمل شدند.
از اوایل سال ۱۹۴۵ ارتش‌های متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتش ایالات متحده از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت. این جنگ که مسئولیت مستقیم آن با هیتلر بود، به بهای جان نزدیک پنجاه میلیون انسان تمام شد.

sorna
01-06-2011, 01:06 AM
هیتلر باهاینریش هیملر، رئیس اِس اِس (متهم به جمع آوری یهودیان، کولی‌ها، اسلاوها و «دشمن بشریت»)
مسیر شکستحمله آلمان به روسیه در آغاز برق‌آسا بود و پیروزی های چشمگیری را برای نازی ها به دست آورد ولی با آغاز سرما ورق برگشت. سازمان هواشناسی آلمان پیشبینی زمستان گرمی را کرده بود ولی در عمل چنین نشد، زمستان پیش رو بسیار سخت و سوزان بود. شهر استالینگراد انرژی سربازان آلمان را گرفت. استالین که از سوی ژاپن احساس آرامش کرده بود نیروهای خاوری شوروی را به جبهه باختری کشاند. حمله به ایران نیز آذوقه و سوخت و مهمات و جنگ‌افزار غربی‌ها و البته انبارهای آرد و گندم و سوخت ایران را به روس ها رساند. فرماندهان و سپهبدان آلمانی تسلیم شدند و روس ها به سوی آلمان پیشروی کردند. در باختر نیز نیروی های آمریکایی و انگلیسی و تنی چند فرانسوی در روزی شناخته شده به روز دی(D-Day) در کرانه نرماندی پیاده شدند. هیتلر دستور سیاست جنگی سرزمین سوخته را داد که البته انجام نشد.

sorna
01-06-2011, 01:06 AM
حقیقت های تازه آشکار شده در مورد حمله آلمان به شوروی
همگان فکر می کنند که هیتلر می خواست همه جا را بگیرد وهمه ی کشور ها هیچ دخالتی نداشته اند واز فرشتگان پاک تر بوده اند.اما اسنادی پس از فروپاشی شوروی در کاخ کرملین وبایگانی شوروی سابق پیدا شده وپیدا خواهشد که نمایان گر این موضوع می باشد که آلمان در مورد حمله به شوروی فقطپیش دستی کرده است.در پایین صفحه می توانید منابع فارسی وانگلیسی را در این مورد بخوانید.
همه بزرگترین اشتباه هیتلر را حمله به شوروی می دانند اما واقعا هیتلر می خواست به شوروی حمله کند یا مجبور شد؟’’ادوراد راژیسکی در کتابی به نام نخستین زندگی نامه استالین بر پایه اسناد جدید تکان دهنده پرونده های مخفی شوروی چاپ در سال 1374 شواهد تکان دهنده ای را عرضه می کند مبنی بر اینکه استالین می خواست به الملن حمله کند ولی هیتلر با پی بردن به این نقشه پیش دستی کرد.

sorna
01-06-2011, 01:07 AM
دیدار تاریخی
راژیسکی اسنادی را ارئه می دهد که طبق ان اکتبر سال 1939 میلادی استالین وهیتلر باهم در یک ایستگاه لهستان دوتکه شده با هم دیدار کردند وحتی یکی از کارکنان خطوط راه آهن لهستان در سال 1972 فاش کرد که در 17 اکتبر سال 1939 این دور رهبر سوار برا قطار زرهی خود در ایستگاه راه آهن شهر لووف با یکدیگر دیدار کردند.همچنین در سال 1979 مدرکی از بایگانی محرمانه وزرات امور خارجه آمریکا فاش شد که در آن ادگار هوور رییس وقتFBA در 19 ژوییه طی نامه به آدلف برل معاون وزیر امور خارجه آمریکا خبر دیدار استالین وهیتلر در 17 اکتبر در ایستگاه شهر لووف در لهستان با یکدیگر داده است.راژینسکی کتابچه فهرست های ملاقات های استالین که بعد از فروپاشی شوروی در آرشیو ریاست جمهوری روسیه در دسترس مردم قرار داده شده است.متوجه شد استالین در روزهای 17 و 18 اکتبر در کرملین حضور نداشته در حالی که این دوروز کاری در وسط هفته بوده است.(تمامی این مطالب از راؤینسکی در مورد استالین که به فارسی نیز ترجمه شده است ).اگر این مطلب مبحث داشته باشد باید دیدار این دو رهبر جهان در آن کوپه قطار در آن شب تاریخی بیادماندنی ودیدنی باشد.ولی ادوارد راژینسکی معتقد است این پیمان عدم ***** تنها یک وقت اضافه برای استالین بود.ولادیمر رزون از افسران ضد اطلاعات کا.گ.ب .(سازمان جاسوسی شوروی )که بعد ها به غرب پناهنده شد می گوید او (رزون )در درس های دانشکده نظامی مربوط به استراژیک شنیده بود که اگر دشمن در تدراک حمله ناگهانی باشد باید ابتدا نیرو های خود در نزدیکی مرز متمرکز نماید.وبعد فرودگاه هایش را هرچه نزدیک تر به خط جبه مستقر سازد.رزون در سخنرانی های مربوط به تاریخ نظامی شنیده بود استالین به دلیل اعتماد کردن به هیتلر برای جنگ آمادگی نداشت.اگر او مرتکب چنین اشتباه بسیار جدی شده بود پس چرا بهترین واحد های خود را در نزدیکی مرز مستقر کرده وفرودگاه های نظامی را نزدیک لهستان اشغالی دایر نموده بود؟

http://images.wikia.com/uncyclopedia/images/a/a3/EmoHitler-1.jpg

sorna
01-06-2011, 01:07 AM
شکست و مرگ
آدولف هیتلر رهبر رایش سوم در شامگاه سی ام آوریل ۱۹۴۵ به زندگی خود پایان داد. هیتلر در زمان مرگ تنها ۵۶ سال داشت، اگرچه به گفته شاهدان عینی، در آخرین دوران زندگی پیرمردی خسته و تکیده و بیمار شده بود ارتشیان نازی در سال ۱۹۴۳ در جبهه اتحاد شوروی (استالینگراد) و در سال ۱۹۴۴ در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی در روزِدیD-Day) ضربات سنگینی متحمل شدند. از آغاز سال ۱۹۴۵ ارتش‌های متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتش ایالات متحده و انگلستان از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت. هیتلر در مخفیگاه خود، به همراه همسر تازه اش اوا براون دست به خودکشی زد. اوا براون با شکستن کپسول سیانور و هیتلر نیز با سیانور و شلیک هم‌زمان گلوله تپانچه به سرش دست به خودکشی زدند. پیکر بی جان آن دو را کسانی که در سنگر بودند به بیرون بردند و به خواست خود هیتلر که خواسته بود پیکرش چون موسولینی به دست دشمنان نیفتد سوزانده شد.

sorna
01-06-2011, 01:08 AM
محبوبیت هیتلر

پس از پایان جنگ متفقین تمامی مسئولیت های جنگ را به عهده شخص هیتلر و تعدادی از اطرفیانش انداختند!آری این ساده ترین کار بود و یهودیان تا توانستند برایش حرف در آوردند افسرده،عقده ایی ،ترسو،نادان،ناقص الخلقه ،دروغ گوی بزرگ ،آدمی بد بخت و هزارن چیز دیگر ولی آیا اگر کسی داری چنین صفاتی باشد آیا می تواند در دل مردم جای داشته باشد؟!چگونه هیتلر در دل مردم جای گرفت و اگر هیتلر مردم را مجبور می کرد چگونه مردم آلمان بعد از مرگ پیشوای خود تا دم مرگ مقاومت می کردند و این مقاومت تا 15 روز ادامه یافته است؟شاید پاسخش این باشد مردم از ‘’’روح هیتلر’’’ می ترسیدند!!! با نگاهی به مدیریت و مهربانی هیتلر می توان فهمید چگونه مردم آلمان هیتلر را دوست داشته اند. پس پایان جنگ اول مردم آلمان سرشکسته و سرافکنده نجبور بودند تا آخرین قران هزینه گلوله کشور های پیروز را بدهند.آلمان اجازه نداشت نیروی هوایی ودریایی و نیروی زمینی داشته باشد.تورم زیاد(در روز 11 اكتبر 1923 یک دلار آمریکا برابر 4 میلیارد مارک شدوبی کاری(نزدیک 6 میلیون نفر بی کار) و از سوی دیگر پوچ شدن مردم آلمان از سوی دیگر و فشار پیروز شدگان جنگ اول روز به روز آلمان به نابودی می رفت.در چنین زمانی گروهی میهن پرست واقعی و سربازان وطن دوست جنگ اول با تشکیل حزبی ملی شروع به کار کردند(حزب ناسوینال سوسیالیست آلمان) که در کودتای مونیخ دستگیر شدند و رهبر این حزب آدولف هیتلر بود دستیگر شد و 9 ماه در زندان بود.که در این مدت کتاب معروف خود را ‘’’نبرد من’’’ را نوشت،و مخفیانه دوباره شروع به کار کرد.با ناتوانی جمهوری وایمار آدولف هیتلر شروع به تبلیغات حزب خود و جا افتادن در دل مردم کرد که او و هم حزبی هایش توانستند به مجلس آلمان راه یابند در دوره انتخابات بعدی نازیان آلمان قدرت بیشتری گرفتند حزب نازی شروع به ایجاد شغل و باز سازی کارخانه ها کردند و مردم روز به روز به قدرت اینان ایمان می آوردند و خود را باور می کردند.پس از مرگ هیندنبرگ مجلس آلمان هیتلر را به عنوان پیشوا انتخاب و علام کرد یعنی در سال 1312 خورشید ی.با پیشوایی هیتلر حزب نازی قدرت زیادی گرفت و می توانست خائنین را از میان بر دارد(البته می توانستند آنها را فقط از قدرت بر کنار کند و نیازی به اینقدر خشونت نبود)
اوا براون، همسر
آلویس هیتلر، پدر
کلارا هیتلر، مادر
پاولا هیتلر، خواهر
آلویس هیتلر (پسر)، برادر ناتنی
بریجت داولینگ، زن برادر
ویلیام پاتریک هیتلر، برادر زاده
آنگلا هیتلر راوبل، خواهر ناتنی
جلی روئبل، خواهر زاده
ماریا شیکل گروبر، مادر بزرگ
یوهان گئورگ هیدلر، پدربزرگ احتمالی
یوهان ون نپومبوک هیدلر، جد پدری، عموی بزرگ احتمالی و شاید جد درست پدری

sorna
01-06-2011, 01:08 AM
اِوا آنا پاولا براون (۶ فوریه، ۱۹۱۲- ۳۰ آوریل، ۱۹۴۵) در مونیخ، آلمان زاده شد. او دختر یک آموزگار مدرسه بود و در مدرسه شبانه روزی تحصیل کرده بود. او آدولف هیتلر را در ۱۹۲۹ وقتی که دستیار عکاس هیتلر بود، ملاقات کرد.
اِوا براون یار و همراه وفادار هیتلر بود و تا دم مرگ به هم وفادار ماندند. هیتلر خود را از ازدواج و تشکیل خانواده محروم کرده بود چون معتقد بود وظیفه و رسالت مهم‌تری از تشکیل خانواده به او محول است. ولی سرانجام هنگامی که شکست کامل در جنگ برای او محرز شده بود، با اِوا براون رسما پیمان زناشویی بست و درست روز بعد «آدولف و اِوا آنا هیتلر» با همدیگر به زندگی خود پایان دادند.

http://www.axishistory.com/fileadmin/user_upload/h/hitler-color.jpg

sorna
01-06-2011, 01:09 AM
در آلمان چهار میلیون نفر بیکار بودند و از آن جایی که این کشور مستعمره نداشت، نمی‌توانست محصولاتش را به فروش برساند. هیتلر سال ۱۹۲۵ در کتابی به نام نبرد من (Mein Kampf) اعلام کرد که باید در فکر «فضایی برای حفظ موجودیت نژادژرمن» بود و باید برای این مهم «به شرق نگریست». او سپس برای به دست آوردن بازارهای جدید برای محصولات آلمانی مسئله‌ی نابودی «یهودیت – بلشویسم» را مطرح نمود. این تنها کارفرمایان آلمانی از قبیل زیمنس، بایر، کروپ یا بُش نیستند که از نظرات هیتلر پشتیبانی کردند، و صندوق‌های نازیسم را پر از پول و امکانات نمودند. کارفرمای فولادسازی تیسن ۱۰۰ هزار مارک طلا به نازی‌ها داد و هیتلر سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید. ورث در کتابی که سال ۱۹۶۴ به نام (روسیه در جنگ، از استالینگراد تا برلین)، منتشر نمود، چنین نوشت:«مبارزه با بلشویسم جهانی هدف اصلی سیاست آلمان بود.» هیتلر سال ۱۹۳۹ به تاریخدانی به نام کارل بورکهاردت گفت:«هر چه من در نظر دارم برضد روسیه‌است. اگر غرب آن قدر احمق است تا این موضوع را بفهمد، من مجبورم با روس‌ها سازش کنم تا غرب را به صورت نظامی شکست دهم و سپس تجدید قوا کرده و اتحاد شوروی را نابود نمایم.» عملاً غرب در سال ۱۹۴۰ از پای درآمد و هیتلر یک سال بعد علیه شوروی وارد عمل شد.
آلمان در ۱ سپتامبر، ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد، این تاریخ متداول آغاز جنگ جهانی دوم در غرب می‌باشد. در پی این با اعلام جنگ کشورهای انگلیس، فرانسه و بلژیک به آلمان جنگ جهانی دوم آغاز گشت.
روز ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ عملیاتی با نام رمز بارباروسا آغاز گشت. پنج میلیون سرباز ارتش هیتلری (Wehrmacht) به شوروی حمله‌ای برق‌آسا کردند. روز ۳ مارس همان سال هیتلر دستوری با این مضمون صادر کرده بود:«تمام شوراها باید نابود شوند، هر سرباز آلمانی که در این راه قوانین بین‌المللی جنگ را زیرپا بگذارد عفو و بخشوده می‌شود.»

sorna
01-06-2011, 01:09 AM
ارتش فرانسه در سال ۱۹۴۰ فقط ۲۸ روز در برابر ارتش هیتلری دوام ‌آورد و نابود گردید. پس از این شکست بود که روزنامه‌ی آمریکایی نیویورک پست در شماره ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نوشت:«باید معجزه‌ای به بزرگی نازل شدن انجیل روی دهد تا ارتش سرخ بتواند در مدت کوتاهی از یک شکست کامل رهایی یابد.» کمی بیش از یک ماه بعد، در ژوئیه، ارتش آلمان در مقابله با ارتش سرخ ۲۰۰ هزار کشته داد و این تعداد ۴ برابر کل کشته‌شدگان این ارتش در حملاتش در غرب بین سال‌های ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ بود. در سال ۱۹۴۲ نبرد استالینگراد ۳۳۰ هزار سرباز آلمانی را کنار زد، در سال ۱۹۴۳ ارتش هیتلری ۵۰۰ هزارنفر را در نبرد کورسک معروف به نبرد تانک‌ها از دست داد. نخبگان اس اس در این زمان به کلی نابود ‌شدند. ارتش سرخ موفق ‌گردید که ۶۰۷ لشکر از ۷۸۳ لشکر هیتلری را در تمام جبهه‌های جنگ نابود نماید.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/e9/Germans_in_Stalingrad.jpg/240px-Germans_in_Stalingrad.jpg
سربازان آلمانی در نبرد استالینگراد


در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ نیروهای متفقین مرکب از ارتش‌های کشورهای انگلستان، کانادا و ایالات متحده آمریکا به اتفاق واحدهایی از ارتش فرانسه آزاد عملیات پیاده شدن در ساحل نرماندی(ساحل کانال مانش) را آغاز کردند. هدف این اردوکشی، آزاد کردن فرانسه و سپس اروپای غربی از چنگال هیتلر و سبک کردن بار جنگ از دوش ارتش روسیه شوروی بود تا روس‌ها بتوانند به سرعت آلمانی‌ها را از خاک خود برانند. در نتیجه از دو بخش شرقی و غربی اروپا هیتلر در محاصره قرار گرفت و برلین در ۸ مه ۱۹۴۵ پس از خودکشی هیتلر سقوط کرد.در پی مرگ هیتلر دریادار فون دونیتس که از سوی هیتلر پیشوای دولت نازی شده بود تسلیم بی قید و شرط را در برابر متفقین پذیرفت.


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/1/19/Second_world_war_europe_animation_small.gif
جنگ جهانی دوم دراروپا: آبی: مناطق محور - سرخ: مناطق متفقین - سبز: شوروی قبل از ورود به جنگ

sorna
01-06-2011, 01:10 AM
در افریقا
«ژنرال اروین رومل» که در فوریه ۱۹۴۱ که با ادوات زرهی ناکافی به شمال افریقا فرستاده شده بود، در ابتدای پیاده شدن در افریقا به پیروزی‌های حیرت انگیزی در مقابل بریتانیایی‌ها دست یافته بود. در اواخر سال ۱۹۴۱ و اوایل سال ۱۹۴۲ که سوخت کافی به نیروهای وی رسیده بود، رومل با یک حمله برق آسا در ظرف یک هفته، سیصد مایل پیشروی کرد و از مرز مصر گذشت، ولی در ایستگاهی کوچک به نام «العلمین» متوقف شد. این به آن دلیل بود که متفقین که کلیدهای رمز آلمان و ایتالیا را کشف کرده بودند. به هر کاروان تدارکاتی به سرعت حمله می‌شد. توقف آلمانی‌ها در «العلمین» فرصتی به بریتانیا داد تا نیروهای خود را تجدید کند، «ژنرال برنارد لاو مونتگومری» به فرماندهی سپاه هشتم بریتانیا منصوب شد. نیروهای بریتانیا آماده ضد حمله به آلمانی‌ها شدند. نخستین جنگ رومل و مونتگومری به «جنگ علم حلفا» مشهور شد. نیروهای رومل نمی‌توانستند از سد آتش توپخانه انگلیسی‌ها بگذرند. در ضمن بیشتر سوخت ارسالی به افریقا به قعر دریا رفته بود. رومل تقاضای کمک سریع کرد، ولی این کمک هرگز به وی نرسید. مونتگومری در ۲۳ اکتبر، ضد حمله خود را با آتش شدید توپخانه آغاز کرد. این «نبرد دوم العلمین» بود که کار آفریکا کورپس رومل را یکسره کرد. غرق شدن چهار کشتی حامل بنزین در بندر «طبرق» سبب شد تا نیروی زرهی رومل از کار بیفتد. فاجعه دیگر زمانی رخ داد که نیروهای آمریکایی در مراکش و الجزایر در مسیر عقب نشینی رومل پیاده شدند. نیروهای آلمان و ایتالیا در شمال افریقا که ۹۱ هزار نفر بودند تا ماه مه همان سال تسلیم شدند. در نوشته‌های رومل که پس از مرگش چاپ شده‌است، این جمله به چشم می‌خورد:
«از دلاورترین مردان، بدون اسلحه کاری ساخته نیست، اسلحه بدون مهارت به هیچ دردی نمی‌خورد و در جنگ متحرک از اسلحه و مهمات کاری بر نمی‌آید، مگر وسیله نقلیه و سوخت کافی برای جابه جایی آنها وجود داشته باشد».

sorna
01-06-2011, 01:10 AM
ایالات متحده آمریکا در فاصله بین دو جنگ جهانی یعنی ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۹ در یک بحران فزاینده اقتصادی به سر می‌برد، اما دولت آمریکا و صاحبان صنایع چرخ صنایع خود را در جاده تولید صنایع نظامی به حرکت درآوردند، به طوری که درطول جنگ دوم جهانی در اروپا، مصرف سلاح‌های آمریکایی مانند هواپیما، کشتی جنگی و تجارتی، توپ و تانک درجنگ باعث رونق صنایع و اقتصاد آمریکا شد. دولت روزولت رئیس جمهور آمریکا که در ابتدای جنگ اعلان بی طرفی کرده بود در ۱۱ مارس ۱۹۴۱ قانونی از کنگره آمریکا به نام قانون وام و اجاره (The Lend Lease Act) به تصویب رسانید. به دنبال حمله ناگهانی ارتش آلمان به روسیه در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ و پیشرفت سریع ارتش هیتلر به سمت مسکو، لنینگراد و استالینگراد و اعلان جنگ میهنی در روسیه بر ضد ***** آلمان نازی، چرچیل نخست وزیر وقت بریتانیا با روزولت در عرشه کشتی «شاهزاده‌ی ولز» (Prince of Wales) ملاقات کرد و ضمن محکوم کردن ***** به شوروی، روس‌ها را به کمک آمریکا امیدوار ساخت. چرچیل از ایجاد مزاحمت زیردریایی‌های آلمانی برای کشتی‌های تجاری آمریکا برای تشویق آمریکا به پیوستن به متفقین استفاده زیادی کرد. از آن پس عملاً دولت آمریکا نیز به متفقین پیوست و در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ برای انتقال کمک‌های بریتانیا و آمریکا به شوروی، خاک ایران از شمال توسط نیروهای شوروی و از جنوب توسط نیروهای بریتانیایی اشغال شد، و سیل کمک‌های تسلیحاتی از مسیر بندرعباس - تهران - بندر انزلی به سوی اتحاد شوروی سرازیر شد. ارتش رضاشاه پهلوی که نتوانسته بود در مقابل یورش خارجی مقاومت کند منحل شد و خود شاه توسط بریتانیایی‌ها بازداشت و به آفریقای جنوبی و سپس جزیره‌ی موریس تبعید شد. واقعه حمله ژاپن که متحد آلمان بود، به بندر «پرل هاربور» در هاوایی و خسارت دیدن سنگین نیروی دریایی آمریکا مستقر در این جزیره، باعث شد که آمریکا در دسامبر ۱۹۴۱ به ژاپن اعلان جنگ دهد و کشور ایالات متحده در این مرحله رسماً و عملاً با آلمان و ژاپن و ایتالیا وارد جنگ و جنگ از محدوده‌ی اروپا خارج شد و جنبه جهانی پیدا کرد.

sorna
01-06-2011, 01:11 AM
از ۱۳ تا ۱۵ فوریه ۱۹۴۵ (۲ماه قبل از پایان جنگ) در حالی که پیروزی متفقین قطعی می‌نمود، برای کمک به پیشرفت سریع‌تر نیروهای شوروی که از شرق به سوی آلمان درحال پیشروی بودند، بمب‌افکن‌های سنگین نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا و نیروی هوایی ایالات متحده بیش از ۳۹۰۰ تُن بمب متعارف و آتشزا بر روی شهر درسدن فرو ریختند. شدت آتش‌سوزی به حدی بود که آسفالت خیابانها نیز ذوب شد. آمار دقیقی از تعداد کشته شدگان در دسترس نیست، اما قطعا ده‌ها هزار نفر در طی ۳ روز بمباران جان خود را از دست دادند. فاجعه درسدن یکی از بدترین فاجعه جنگ دوم جهانی در اروپا دانست.
تلفات آلمان در جنگ جهانی دوم در برخی منابع ۵ میلیون نفر اعلام شد که ۳‌/۳ میلیون نفر آن سرباز و ۱‌/۷ میلیون آن (تخمینی) مردم بیگناهی بودند که در بمباران کشته شدند. پس از پایان جنگ اعلام شد که ۱‌/۳ میلیون تن بمب بر سر ۱۳۱ شهر آلمان فرو ریخته شده که نتیجه آن بی خانمانی ۸ میلیون آلمانی بود.
تهاجم به فرانسه

سربازان آلمانی در ماه مه
1940 م به فرانسه حمله کردند.

اشتباهات جنگی هیتلر

بزرگ‌ترین اشتباهات هیتلر که منجر به تغییر سرنوشت جنگ شد:
توقف ۴۸ ساعته دونکرک
حمله به روسیه
حمله به یوگسلاوی
فرسایش نیروهای آلمان بطور همزمان در چند جبهه

sorna
01-06-2011, 01:11 AM
استالینگراد پس از نبرد
استالینگراد (ولگاگراد)، کشتارگاه عظیمی در جنگ جهانی دوم بود از شمار بزرگترین و سرنوشت‌سازترین جنگ‌های طول تاریخ بشری به شمار می‌رود. شهر استالینگراد در سوم فوریه ۱۹۴۳ به وسیله ژنرال روکوسوفسکی آزاد گردید و مارشال «فن پاولوس» (Von Paulus) به اتفاق ۲۵۰۰ افسر عالی رتبه که ۲۴ نفر آنها ژنرال بودند، تسلیم ارتش شوروی شدند.
جنگ‌های پارتیزانی علیه قوای آلمانی در زمستان ۱۹۴۱ آغاز شد تا آنکه کمک‌های تسلیحاتی از راه ایران به روسیه رسید. شهر لنینگراد (سن پترزبورگ) تا دسامبر ۱۹۴۳ در محاصره ارتش آلمان بود. ارتش روس این شهر خانه به خانه با آلمانی‌ها جنگید. این شهر به جهنم سوزانی از دود و آتش تبدیل شد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و بمب در گوشه و کنار آن منفجر می‌شد.
ارتش شوروی در این «نبرد سخت» پیروز شد، «خشونت این درگیری از تمامی منازعات جنگ جهانی اول بیشتر بود». پیروزی در این نبرد، راه رسیدن به قدرت جهانی را برای شوروی هموار ساخت.
موقعیت برتر شوروی، به مثابه طرف تعیین کننده در مذاکرات، در کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵، ناشی از موقعیت اتحاد شوروی در تناسب قوای نظامی جنگ جهانی بود.
سپهسالار فون پاولوس با یک میلیون سرباز، ۵ هزار تانک و ۳ هزار هواپیما با هدف محو استالینگراد از صحنه گیتی نبرد را در اوت ۱۹۴۲ آغاز کرد. حال آن که روس‌ها با ۲ میلیون سرباز تحت فرماندهی ۲ ژنرال بزرگ روس (ژوکوف و چویکف) قصد زدن ضربه نهایی را به قوای آلمان داشتند. در روزهای وخیم جنگ برای آلمان‌ها فیلدمارشال فون پاولوس از هیتلر درخواست کرد تا با عقب نشینی ارتش ششم موافقت کند اما هیتلر می‌گوید: «نه عقب نشینی کن و نه تسلیم شو.»
نبرد استالینگراد به دلیل پافشاری طرفین برای پیروزی مبدل به پیکار خونینی شد که در آن آلمان‌ها اجازه عقب نشینی نداشتند.
درنهایت ارتش ششم محاصره شده، پس از ۳ ماه تسلیم شد و آلمان ۳۰ درصد نیروهای خود را ازدست داد. درژانویه ۱۹۴۳ از ۲۷۰ هزار نیروی یک سپاه آلمان چیزی جز ۹۰هزار اسکلت گرسنه نمانده که آنها نیز تسلیم چویکوف روس شدند. در نتیجه شکست در این نبرد گارد آلمان در شرق کاملاً باز شد. با شکست استالینگراد ارتش آلمان در سراشیبی اضمحلال قرار گرفت.

sorna
01-06-2011, 01:11 AM
این چند جمله رو از توی کتاب نبرد من(همون کتابی که هیتلر سال ها قبل از به قدرت رسیدنش نوشت) نوشتم و نشان می دن که یهودی ها برای فرار از دست هیتلر به فلسطین نرفتن. بلکه هدف های دیگه ای داشتن.
یهودیان به قدری در کار خود ماهرند که با قیافه ی حق به جانب میتوانند یک ملت بیگانه و بی طرف قلمداد کنند. زیرا وقتی صهیونیست سعی می کند که به مردم وانمود کند که آنها از تشکیل حکومت ملی خوشحال و راضی هستند یک بار دیگر با این قیافه ی حق به جانب مردمان آلمان را فریب می دهند. زیرا آنها چیزی نمی خواهند جز اینکه یک روز با ضعیف کردن دولت ها موفق شوند یک دولت صهیونیستی فلسطینی ایجاد نمایند و این آخرین و عالی ترین آرزو های آنهاست. ولی در نفس او حقیقت نباید غیر از این باشد. به این معنی که آنها در نظر ندارند که یک دولت مستقل در فلسطین داشته باشند. بلکه می خواهند که فلسطین را برای خود مرکزی قرار دهند تا بتوانند با فعالیت های بین المللی جهان را تحت اختیار گرفته و سیاست تخریبی خود رادر همه جا توسعه بدهند و به این ترتیب بهتر خواهند توانست در مرکز دولت ها نفوذ داشته باشند و در واقع فلسطین برای آنها به منزله ی یک پناهگاه تربیت جنایتکاران است که مانند یک دانشگاه عالی مردانی جهت تامین آینده ی خویش تربیت نمایند.(فصل ملل و نژاد)

sorna
01-06-2011, 01:12 AM
ایتالیا کشوری است در جنوب اروپا با آب وهوایی معتدل ، مدیترانه‌ایی و حاره‌ایی که جنوب آن دریای مدیترانه قرار دارد و در غرب و شرق آن نیز توسط دریای مدیترانه احاطه گشته. از شمال شرقی و شمال با کشورهای اسلونی،اتریش وسوئیس و از شمال غربی با فرانسه همسایه است.
ایتالیا در میانه جنگ جهانی اول و دوم
ایتالیا که کشوری با حکومت پادشاهی مشروطه بود پس ازجنگ جهانی اول که از اتریش شکست خورده بود و این شکست تا به امروز از بدترین خاطرات مردم ایتالیا به شمار میرود؛ خسارات عمده‌ای دیده بود و از آنجایی ایتالیا منبع فسیلی جز زغال‌سنگ نداشت و برای آبادانی خود دست به استعمار کشورهای جنوبی خود یعنی کشورهای آفریقایی زد.
با نخست‌وزیری بنیتو موسولینی این کار شتاب بیشتری یافت. موسولینی رهبر ایتالیای فاشیست طی دوران جنگ دوم جهانی بود. موسولینی شریک هیتلربود که وی را در جنگ یاری داد .
موسیلینی که شعار های فاشیستی می داد و یاد از دوران حکومت مقدس روم می‌کرده و مردم کشورش را به یا آن دوران می انداخته و آنها را به یاد شکوه آن دوران می‌انداخت و به نوید پیشرفت وایتالیایی قدرتمند می‌داد. با به قدرت رسیدن موسیلینی پادشاه ایتالیا امانوئل عملا از قدرت برکنار شده بود و هیچ کاری از دستش بر نمی آمد.

sorna
01-06-2011, 01:12 AM
موسیلینی با تفکر فاشیستی دست به ایجاد سپاهی بهتر از جنگ جهانی اول زد و در لباسهای ارتش سعی بر این بود که از پوشش هایی استفاده کنند که نشانه‌هایی از دوران باستان و گذشته داشته باشد. لیکن ارتش با سرعت کمی در حال تجهیز شدن بود.
با حمله به کشور های لیبی واتیوپی این کشورها به زیر سلطه ایتالیا رفتند. در حالی که عمرمختارقهرمان ملی لیبی که با حمله ایتالیا دست به قیام همه جانبه زده بود به آنها که مسلح به تانک‌ها و زره‌پوش‌های مسلسل دار بودند اعلان جنگ داد و با لشگری که تهیه کرده بود به ایتالیایی‌ها به‌وسیله سواران اسب سوار مسلح به تفنگ های گلنگدنی حمله می کرد و در هر حمله‌ایی که پیروز می شد با غنایم بدست آمده دوباره به آنان حمله می کرد.
حکومت وقت ایتالیا که سپاهی مجهزتر و قدرتمندتر را به لیبی فرستاد و در جنگی عمر مختار را دستگیر نموده و بعد با طناب دار اعدامش کردند.آلمان و ایتالیا وژاپن که پیمانی برای جلوگیری از خطر گسترش کمونیسم را امضا کرده بودند به عنوان کشورهای متحد شناخته شدند. با شروع جنگ جهانی دوم ایتالیا تا ده سال پیمان همکاری نظامی را امضا کرده بود. بنابراین ایتالیا هم مستعمرات خود را گسترش می داد و هم با کشورهای همسایه در گیر جنگ می‌شد.
ارتش ایتالیا گرچه صاحب زره پوش های بهتر و قدرتمند تری شده بود و نیروی هوایی کار آمدی داشت اما دارای فرماندهی مناسبی نبود طوری که از ارتش اتیوپی مسلح به تیر و کمان شکست خورد و مجبور به عقب نشینی شد. این خبر در دنیا صدا کرد و انگلیسی‌ها آن را به تمسخر گرفتند.
با اعلان جنگ انگلستان به ایتالیا درگیری آغاز شد و ایتالیا همه چیز خود را در حال از دست دادن دید، بن قاضی از دست رفت و دژ بزرگ طبرق نیز به دست انگلیسی‌ها افتاد.

sorna
01-06-2011, 01:13 AM
به دنبال شکست های پی در پی موسلینی چاره ای جز در خواست کمک از آلمان نداشت. به دنبال این موضوع هیتلر مجبور شد یکی از بهترین افسران خود را به صحرا سوزان آفریقا اعزام دارد.
در چنین شرایطی ژنرال فلد مارشال اروین ارنست رومل(در زمان اعزام مارشال نبود) با سپاهش وارد شمال لیبی می شوند و با تاکتیهای بی نظیر نظامی تمام شهر ها و اماکن استراتژیک را از انگلستان باز پس می گیرد.
در جهان مثلی معروف است که طرح و کلنگ جاده ایی را ایتالیایی ها درآفریقا زدند ، انگلیسی ها آن را کامل کردند و آلمانی ها از آن استفاده کردند. آری بن قاضی ، طبرق و... برج ها شهر ها یکی یکی و دوتا دوتا از دست انگلیس آزاد می شوند.
با پیروزی های پی در پی آلمانی ها وایتالیایی ها زیر فرماندهی آلمانی ها چرچیل نخست وزیر انگلیس به هراس می افتد و برعکس هیتلر به آفریقا اهمیت بیشری می دهد واز امریکا کمک می خواهد. در حالی که انگلیسی ها روز به روز تجهیز می شدند وتدارکات فراوانی برایشان تهیه می شد اما بر عکس تجهیزات زیادی برای ایتالیایی ها و آلمانی ها در کار نبود هر چه بنزین برای تانکها وخودرو های زرهی بود توسط برتری در دریا به پایگاهی در مالت نابود می شد وقتی رومل از پایگاه فرمانده کل قوا در خواست کمک شد به او گفته شد باید به همان چیز هایی که دارد قناعت کند. او هم چاره ایی دیگر نداشت با تجهیزات کم خود وبا تانک های نسبتاً خوب ولی دارای توپ ضعیف ایتالیایی ها و جنگ افزار های از رده خارج ایتالیا و با سربازهای آنها تا آنجا که مقدور بود مقاومت کرد که در العلمین متحمل شکست نابرابر تجهیزاتی شد نه تاکتیکی.
با دادن اسیر های ایتالیایی و آلمانی هم ایتالیا و هم متحدش از صحنه نبرد آفریقا کنار رفتند و مجبور بازگشت به خانه های خود شدند البته با دادن اسیر هایی با بیش از 90 هزار نفر.

sorna
01-06-2011, 01:13 AM
ایتالیا کشور های همسایه دور خود و مناطق استراژیکی و مهم را باید به تسخیر در می آورد که این کار در اوایل جنگ آغاز شده بود باز هم نیاز به کمک آلمانی ها بود. یونان و چند کشور کوچک نیز به تسخیر ایتالیا و یا به بیان بهتر گروه متحدان ، در آمد.
ایتالیا به درخواست هیتلر نیروهایی به کمک آلمان در جبهه های شرق فرستاد که آخرین نقطه آن استالینگراد بود. با کند شدن سرعت آلمان درنبرداستالینگراد موسلینی در خواست برگشت نیروهایش را از شرق می دهد اما با قول مساعد پیروزی مارشال هرمان گورینگ آن نیروها را در شرق نگه داشت. اما پس از شکست دراستالینگراد که با تسلیم ژنرالفردریش فون پائولس به ارتش آلمان و تسلیم نیروهایش در استالینگراد به شوروی و خوش گذارنی هایش بعد از جنگ همه چیز معلوم شد او حتی یکی از مقام های عالی را در آلمان شرقی بعد از جنگ کسب کرد.
حملات متفقین روبه ایتالیا (آمریکا و انگلیس) به جزایر ایتالیا از جمله سیسیل باعث شد ایتالیایی ها به دو دسته تقسیم شوند یکی طرفدار متحدین و دیگران که مخالف موسلینی و علیه متحدین. با این کار ایتالیا از هم پاشیده شد و افسار امور از دست حکومت موسلینی خارج شد. گرچه سلاح های زیادی برای مقابله از آلمان در یافت کرده بود به عنوان مثال تعدادی تانک تایگر آلمانی که اصلاً ایتالیایی ها استفاده نکردند و توسط آلمانی ها خارج شد.
موسلینی که توسط ایتالیایی دستگیر شده بود آماده محاکمه شدن بود و این مشکل باز هم باید توسط آلمانی حل می شد. هیتلر به هوابردهای خود وبه کماندوی اصلی خود یعنی اتواسکورزنی دستور نجات اورا داد او هم با هوابرد ها موسیلینی را ازدست متفقین نجات می دهد. اما قوای متفق در حال بمباران و پیشروی بود.

sorna
01-06-2011, 01:17 AM
دلایل شکست ایتالیا در جنگ جهانی دوم
ایتالیا دارای سامانه ی هدفمندی برای تجهیز سپاه خود نبود. یک بار با اسلحه کالیبر 6.5 میلمتری و یک بار با کالیبر 7.3 میلیمتری که بعدا دوباره با کالیبر قدیمی مجهز شد. این کار باعث سردر گمی سربازان ایتالیایی شد.
نوآوری ها در ارتش ایتالیا نزدیک به صفر بود. گرچه از خیلی کشور ها در آن زمان پیشرفته تر بود اما با ورود آمریکا به جنگ باید سلاحی بهتری می داشتند.
نبود نیروی زرهی خوب. گر چه تانک های نسبتاً خوبی داشتند اما این تانک ها کالیبر توپ هایشان پایین بود و نمی توانستند با تانک های آمریکایی همچون شرمن در گیر شوند و آنها را از بین ببرند.
نیروی هوایی ایتالیا قابل قبول بود اما کوچک بود وتوان عملیاتی بالا را نداشت.
تربیت نکردن نیروهای ماهری همچون نیروهای ورماخت آلمان ونداشتن قدرت فکر بالا ومارشال های کار آمد.
موسلینی آنگونه که باید حس میهن پرستانه را برای ایتالایی ها زنده نکرده بود. مقایسه :
در حالی که پیشوا آدولف هیتلر خودکشی کرده بود نوجوانان 14 -15 ساله وپیرمرد های بالای 60 سال و کهنه سربازان جنگ اول، از برلین دفاع کردند.
مناطق عمده عملیاتی
شمال آفریقا و حبشه
جنوب فرانسه
یونان و جزیره کرت
روسیه

sorna
01-06-2011, 01:17 AM
اين جنگ كه بزرگترين و هوالناكترين جنگ در طول تاريخ بشر، تا به امروز است چهار تغيير اساسى در وضع بين المللى به وجود آورد:
1 - سيستم قديمى دولتهاى اروپا كه در جنگ جهانى اول ، ضربه خرد كننده اى بر آن وارد شده بود، تقريبا از ميان رفت . فرانسه ديگر به صورت يك دولت قدرتمند در قاره اروپا نبود وانگلستان ديگر قادر نبود با افزودن وزنه سياسى خويش سياست خود را درباره تعادل قوا، در مقابل نيرومندترين كشورهاى قاره اروپا دنبال كند.
2 - صحنه قطعى قدرت جهانى ، از محل طبيعى قديمى اروپائى به ايالات متحده و روسيه شوروى تغيير مكان داد و هر كدام از اين دو كشور امكان يافتند كه كانون سلطه جهانى شوند.
3 - اختراع سلاحى جديد، مفاهيم جغرافياى نظامى را به طور مؤ ثرى تغيير داد، و در عصر سلاحهاى اتمى ، ضعف روز افزونى در اركان دولتهاى صنعتى غرب بويژه بريتانيا، راه يافت .
4 - نيروى حياتى ناسيوناليسم تا آسيا و آفريقا توسعه يافت و ملتهاى استعمار شده خواستار استقلال داخلى و پايان يافتن سلطه امپرياليزم شدند و اين امر وضع موجود سياسى و اقتصادى را واژگون ساخت .
از نتايج ناپدار جنگ جهانى دوم مى توان به : كنفرانس ((يوتسدام ))Potsdam
(178) كه براى روشن شدن نحوه اداره آلمان در ژوئيه 1945 در شهر پوتسدام نزديك برلين ، مركب از نمايندگان ايالات متحده ، و اتحاد جماهير شوروى تشكيل شده بود اشاره كرد. در اين كنفرانس دول متفق بر محاكمه سران نازى ، گرفتن غرامت جنگى به صورت جنسى از آلمان و نيز كوچاندن آلمانيهاى ساكن اروپاى شرقى به خاك اصلى آلمان توافق كردند. على رغم اين توافقها، اختلاف نظر شديدى درباره سرنوشت كشورهاى اروپاى شرقى ، آينده يونان و چگونگى كنترل تنگه هاى ((بسفر و داردانل )) ميان اتحاد جماهير شوروى (سابق ) و ايالات متحده آمريكا و انگليس بروز كرد، كه اين نخستين اختلاف آشكار متفقين از آغاز جنگ تا اين زمان بود.
از ديگر نتايج جنگ مى توان به كنفرانس صلح ((پاريس )) كه با توافق قدرتهاى بزرگ در ژوئيه 1946 مركب از بيست و يك دولت كه عليه آلمان اعلان جنگ كرده بودند اشاره كرد، هدف اين كنفرانس آن بود تا به امضاى صلحى ميان متفقين با كشورهاى ايتاليا، رومانى ، بلغارستان ، مجارستان و فنلاند كه در طول جنگ از متحدين آلمان بودند نايل گردند. آلمان تنها كشورى بود كه عقد پيمان صلح با آن انجام نگرفت ؛ زيرا اين كشور پس از خودكشى (؟) هيلتر فاقد دولت بود.

sorna
01-06-2011, 01:18 AM
كنفرانس مسكودر مارس 1947 بار ديگر دول متفق در مسكو اجتماع كردند، دستور كار اين كنفرانس بحث درباره اتريش و آينده آلمان بود. چون روسها حاضر به خروج از اتريش نبودند و در مورد آلمان ، روسها با ديگر كشورها در سه مورد مرزهاى شرقى آلمان ، كميت و كيفيت گرفتن غرامات و وحدت سياسى آن كشور، اختلاف نظر داشتند، همچنين تقسيم جهان به دو قطب غرب و شرق از ديگر نتايج جنگ جهانى دوم بود كه غربيها به بلوك شرقى اصطلاح كشورهاى ((پشت پرده آهنين )) و روسها به دول غرب ((پرده اورانيوم )) را لقب دادند.
از نتايج پايدار جنگ جهانى دوم مى توان به ((ايجاد سازمان ملل )) اشاره كرد كه در ژوئن 1945 نمايندگان پنجاه كشور طرح تاسيس آن را در ((سانفرانسيسكو)) امضاء كردند و يكسال بعد سازمان ملل كار خود را آغاز كرد. همچنين مى توان به ((جنگ سرد)) War Cold ميان آمريكا و شوروى (سابق ) اشاره كرد كه مبين كشمكش سياسى - عقيدتى ميان دو ابرقدرت شرق و غرب بود كه بدون استفاده از نيروى نظامى به ايجاد دسته بنديهاى سياسى - نظامى و رقابت تسليحاتى دست زدند.
اثرات جنگبسيارى از اثرات جنگ جهانى دوم چون افزايش قدرت دولتها، ايجاد تلفات سنگين و نيز پيشرفت تكنولوژى و... به مانند جنگ اول جهانى بود. جنگ ، اهميت علوم و اثر آن به صنعت را دو چندان نمود و بسيارى از اختراعات ، چون رادار، موتور جت و انرژى اتمى به منظور استفاده در جبهه هاى جنگ پا به عرصه گذاردند.
جنگ جهانى دوم ، موجب آزادى بسيارى از مستعمرات انگلستان و فرانسه و هلند بويژه در خاور دور گرديد. در طول جنگ 5/7 ميليون سرباز روسى ، 3 ميليون سرباز آلمانى ، 5/1 ميليون سرباز ژاپنى ، 400 هزار سرباز انگليسى ، 300 هزار سرباز آمريكايى ، 210 هزار سرباز فرانسوى ، 187 هزار سرباز ايتاليايى و 147 هزار سرباز كشورهاى كامنولث (179) كشته شدند. كل كشته شدگان جنگ جهانى دوم را حدود 39 ميليون نفر تخمين زده اند كه اتحاد جماهير شوروى (سابق ) با بيشترين آن يعنى 5/17 ميليون نفر در راس كشورهاى مصيبت زده از جنگ قرار گرفت .

sorna
01-06-2011, 01:18 AM
انهدام ارتش لهستان زیر نگاههاى مضطرب قدرتهاى فرانسه و انگلیس در حالى صورت گرفت که بویژه فرانسه هیچ اقدامى براى نجات این کشور به عمل نیاورد.
این مسأله سبب شد ارتش آلمان پى ببرد فرانسویها و انگلیسیها جرأت دست زدن به «حمله اول» را ندارند، بنابراین در ماههاى سپتامبر۱۹۳۹ تا آوریل به سرعت به تقویت ارتش خود پرداخت و آن را از ۱۱۶لشکر به ۱۹۰لشکر رساند. این در حالى بود که متفقین (انگلیس و فرانسه) نتوانسته بودند توان خود را در جبهه فرانسه به بیش از ۱۰۰لشکر برسانند (تنها ۱۰لشکر از این تعداد انگلیسى بودند) اما هیتلر به دلیل وجود خطر روسیه و جنگ نروژ (که منجر به فتح آن کشور شد) در مه۱۹۴۰ نتوانست بیش از ۱۲۶ لشکر را در جبهه غرب به میدان بیاورد. حال آنکه عبور از خط معروف دفاعى ماژینو نیرویى بیش از این مى طلبید.

sorna
01-06-2011, 01:19 AM
حمله به هلند و بلژیک



هیتلر براى آنکه بتواند فرانسه را به سرعت به زانو درآورد، نیاز به سرعت عمل داشت. بنابراین ۱۲۶ لشکر آلمانى در ۱۰مه۱۹۴۰ با بهره بردارى از سرعت عمل واحدهاى زرهى خود به هلند حمله کردند. هیتلر ترجیح داد به جاى حمله از طریق مرز آلمان به فرانسه و دشوارى «عوارض زمین» از شمال فرانسه با پیمودن عرض کشورهاى هلند و بلژیک خود را به پاریس برساند.
بلژیک و هلند دریافتند که در این نبرد بزرگ نمى توانند نقش چندان بزرگى داشته باشند اما به هر حال تصمیم به مقاومت گرفتند. هلندیها سعى کردند با شکستن سدهاى خود مانع پیشرفت ارتشهاى آلمانى شوند اما قبل از آنکه بتوانند نیت خود را عملى کنند بیشتر پلهاى هلند به دست آلمانها افتاده بود و ۱۰لشکر زرهى آلمان با سرعتى فوق تصور (براى دنیاى آن روز) خود را به مرز بلژیک رساندند. چرچیل و ژنرالهاى فرانسوى از بلژیک تنها یک ماه مقاومت مى خواستند تا بتوانند خط جبهه خود را در شمال فرانسه محکم کنند اما فشار ارتش آلمان آنقدر زیاد بود که ارتش بلژیک به سرعت از رود «موز»در مرکز بلژیک به جنوب رانده شد.
در همین زمان فرانسوى ها تحت فشار سیاسى انگلوساکسونها مجبور به یک ضد حمله بزرگ براى عقب راندن آلمانها از بلژیک و کمک به نیروهاى پراکنده هلند شدند. اما خرد شدن ارتش هلند ظرف ۳روز و شکستهاى پى در پى بلژیکى ها شرایط را کاملاً تغییر داد.
اکنون ۲میلیون سرباز فرانسوى و ۳۳۰هزار سرباز انگلیسى باید خط دفاعى جدیدى را در داخل خاک فرانسه تعریف مى کردند، حال آنکه آنها به خط دفاعى ماژینو در شمال شرق فرانسه ومنطقه آردن در شمال فرانسه به عنوان تکیه گاه اصلى ارتش نگاه مى کردند.

sorna
01-06-2011, 01:19 AM
در حالى که انتظار همگان توقف ارتش زمینى آلمان (ورماخت) در پشت این خط بود اما نگاه تیزبین ژنرالهاى آلمانى نظیر فون روند شتت و هالدرو گودریان شکافى ۸۰کیلومترى را در این خط دفاعى مى دید که فقط ۲لشکر از آن محافظت مى کردند. البته آنگونه که چرچیل در خاطرات خود مى نویسد، انگلیسیها بارها نسبت به این منطقه (آردن) هشدار داده بودند اما فرانسویها منطقه آردن را قابل پیشروى نمى دانستند. حال آنکه از یاد برده بودند وسایل موتوریزه جدید بویژه زرهپوشها تعریف مناطق صعب العبور را تغییر داده است.
این در حالى بود که سرعت عمل آلمانها آنقدر زیاد بود که اجازه جمع شدن مجدد نیروهاى متفرق شده در بلژیک را نیز به آنها نداد.
چرچیل مى نویسد: «واحدهاى زرهى ژنرال آلمانى (کلاسیت) چنان با سرعت واحدهاى فرانسوى مقابل خود را نابود کرده و یا متفرق مى کرد که تاکنون در هیچ جنگى سابقه نداشت.»
شکاف ایجاد شده بین نیروهاى فرانسوى به سرعت گسترش یافته و بخش بزرگى از نیروهاى فرانسوى به سمت سواحل دریاى مانش رانده شدند. استفاده انگلیسیها از هواپیما براى کاستن از سرعت حرکت آلمانها نیز فایده اى نکرد و از ۴۸۶ هواپیماى انگلیسى در جبهه فرانسه، ۲۸۶ هواپیما از بین رفت. آلمان ضربه غافلگیر کننده و مرگبار خود را در منطقه «سدان» زد (منطقه اى در مثلث مرزى بلژیک، لوکزامبورگ و فرانسه) زرهپوشهاى آلمانى در سدان جبهه را شکافته و با حرکتى سریع نیروهاى متفقین را که در بلژیک و شمال فرانسه گیر افتاده بودند، دور زد. در ۱۵مه آلمانها به ۹۶کیلومترى پشت جبهه فرانسه رسیده و ارتش نهم فرانسه را متلاشى کردند، ارتشهاى هفتم و ششم فرانسه نیز به خطوط دفاعى جدیدى در «آنور» عقب نشینى کرده بودند.
شاهکار نظامى آلمان
ژنرالهاى آلمانى نظیر رومل، روند شتت، گودریان و مارشال هوایى گورینگ در جریان نبرد فرانسه سرعت عملى را از خود به جاى گذاشتند که تقریباً در تاریخ تکرار نشد. آنها ظرف ۱۰روز عرض فرانسه را (در شمال این کشور) طى کرده و با پیمودن ۱۰۰کیلومتر در روز خود را به شهرهاى «آمین» و «اراس» رسانده و ۸لشکر انگلیسى و یک میلیون سرباز فرانسوى را به خطر انداختند.

sorna
01-06-2011, 01:20 AM
ستونهاى زرهى آلمانها به اندازه اى سریع حرکت کرده بودند که تنها واحدهاى موتوریزه، کامیونها و زرهپوشهاى چرخدار آلمانى توانستند خود را به آنها برسانند. آنان سپس خط سیر خود را ادامه داده وبا تصرف بندر بولونى در جنوب بندر معروف دنکرک عملاً ارتشهاى متفقین را به دام انداختند.
دالادیه وزیر دفاع فرانسه، پل رنو وزیر خارجه و ژنرال گاملن فرمانده کل ارتش فرانسه در این زمان (۱۸مه) عملاً جنگ را باخته تلقى مى کردند. چرچیل در خاطرات خود نقل مى کند هنگامى که با هواپیما سراسیمه به پاریس رفت و نقشه بزرگ میدان جنگ را در اتاق جنگ وزارت خارجه فرانسه دید، تنها یک جمله پرسید؛ ذخایر استراتژیک (نیروهاى ذخیره) شما کجاست و گاملن پاسخ داد «اصلاً وجود ندارد».
توقف احمقانه ارتش آلمان
ارتش آلمان وقت داشت ظرف ۴۸ساعت ۳۰۰هزار سرباز انگلیسى را نابود کند اما با دستور شخص هیتلر این کار را نکرد و اجازه داد آنها از طریق دنکرک به انگلستان فرار کنند، حال آنکه این مردان بعدها پایه اصلى ارتش انگلیس در ادامه جنگ شدند.
اما انگلیسیها از توقف ۴۸ساعته آلمان استفاده کرده و با کمک ۷۰۰کشتى نیروهاى خود را از طریق کانال مانش به انگلستان منتقل کردند.
سرنوشت فرانسویان
صدها هزار سرباز فرانسوى پس از آنکه انگلستان خود را از نبرد بى نتیجه فرانسه کنار کشید به سمت جنوب به حرکت درآمدند اما زرهپوشهاى آلمانى صاعقه وار بر سر آنها فرود آمده و آنها را نابود یا مجبور به تسلیم مى کردند.
ارتش بلژیک ۲۷مه رسماً اسلحه را زمین گذاشت و ارتشهاى پراکنده فرانسوى براى دفاع از پاریس به سوى جنوب در حرکت بودند.
حرکت سریع آلمانها از شرق به غرب فرانسه سبب شد ۷ هزارتن مهمات، ۸ هزار مسلسل سنگین، ۴۰۰ تفنگ ضدتانک و ۲۳۰ توپ سالم به دست آلمانها بیفتد.
۵ ژوئن
نبرد نهایى آغاز شد. ارتشهاى دوم، سوم و چهارم فرانسه آخرین آرایش نظام خود را در منطقه رن - ماژینو ترتیب دادند. درحالى که دیگر نه خبرى از کمک انگلیسها بود و نه خبرى ازکمکهاى ارتشهاى شمال فرانسه. خطوط دفاعى فرانسوى ها از ششم ژوئن ۱۹۴۰ موردحمله ۳ ارتش بزرگ آلمانى به فرماندهى مارشال بوک، مارشال روند شتت و ژنرال لیب قرارگرفت.
واحدهاى زرهى آلمان که اکنون بین سواحل غربى فرانسه و پاریس قرارداشتند، چنان رعب و وحشتى در دل فرانسویان انداختند که ۱‎/۵ میلیون سرباز فرانسوى نتوانستند از برترى «عددى» خود بهره ببرند.

sorna
01-06-2011, 01:20 AM
اما انگلیسیها از توقف ۴۸ساعته آلمان استفاده کرده و با کمک ۷۰۰کشتى نیروهاى خود را از طریق کانال مانش به انگلستان منتقل کردند.
سرنوشت فرانسویان
صدها هزار سرباز فرانسوى پس از آنکه انگلستان خود را از نبرد بى نتیجه فرانسه کنار کشید به سمت جنوب به حرکت درآمدند اما زرهپوشهاى آلمانى صاعقه وار بر سر آنها فرود آمده و آنها را نابود یا مجبور به تسلیم مى کردند.
ارتش بلژیک ۲۷مه رسماً اسلحه را زمین گذاشت و ارتشهاى پراکنده فرانسوى براى دفاع از پاریس به سوى جنوب در حرکت بودند.
حرکت سریع آلمانها از شرق به غرب فرانسه سبب شد ۷ هزارتن مهمات، ۸ هزار مسلسل سنگین، ۴۰۰ تفنگ ضدتانک و ۲۳۰ توپ سالم به دست آلمانها بیفتد.
۵ ژوئن
نبرد نهایى آغاز شد. ارتشهاى دوم، سوم و چهارم فرانسه آخرین آرایش نظام خود را در منطقه رن - ماژینو ترتیب دادند. درحالى که دیگر نه خبرى از کمک انگلیسها بود و نه خبرى ازکمکهاى ارتشهاى شمال فرانسه. خطوط دفاعى فرانسوى ها از ششم ژوئن ۱۹۴۰ موردحمله ۳ ارتش بزرگ آلمانى به فرماندهى مارشال بوک، مارشال روند شتت و ژنرال لیب قرارگرفت.
واحدهاى زرهى آلمان که اکنون بین سواحل غربى فرانسه و پاریس قرارداشتند، چنان رعب و وحشتى در دل فرانسویان انداختند که ۱‎/۵ میلیون سرباز فرانسوى نتوانستند از برترى «عددى» خود بهره ببرند.
باقیمانده ارتشهاى فرانسوى در منطقه غرب نیز موفق به جلوگیرى پیشروى آلمانها به سمت بندر لوهاور در غرب پاریس نشدند. در این میان انگلیسها از ۳ لشکر باقیمانده خود استفاده نکرده و ازطریق این بندر به انگلیس فرارکردند.
در شمال پاریس هیچ چیزى نمى توانست مانع پیشروى ۱۰۰ لشکر آلمانى بشود. فرانسویها در ۱۴ ژوئن در بین دو انتخاب «آزاد» بودند: یا نابودى پاریس زیبا به دلیل ادامه نبردى بیهوده و یا اعلام پاریس به عنوان «شهرى بى دفاع» و آنها عاقلانه تصمیم دوم را گرفتند.
درنتیجه پیشقراولان آلمانى بلافاصله وارد «عروس اروپا» شدند.
سقوط پاریس سبب شد نیروهاى مدافع فرانسه به ۴۰ لشکر کاهش یابد و آلمانها با همان سرعت خیره کننده به شهر اورلئان در قلب فرانسه برسند.
در ۱۷ ژوئن آلمانها در لیون (جنوب فرانسه ) بودند و دیگر مشخص بود دفاع فایده اى ندارد.
مارشال پتن فاتح جنگهاى جبهه غرب در ۱۹۱۸ اکنون در فرانسه زمام امور را برعهده گرفته و از هیتلر تقاضاى متارکه کرد. هیتلر نیز در ۲۲ ژوئن آن را پذیرفت. جنگى که در ۱۰ مه آغاز شد پس از ۴۲ روز با اشغال ۳ کشور (هلند، بلژیک و فرانسه) پایان یافت.

sorna
01-06-2011, 01:20 AM
نتیجه نبرد
نبرد فرانسه از نادرترین نبردهاى دنیا محسوب مى شود. سرعت عمل ارتش رایش در تسخیر فرانسه و به زانو درآوردن فرانسه دیگر هرگز درتاریخ تکرار نشد. آلمان و فرانسه ازنظر نظامى با یکدیگر تقریباً برابر بودند و کسى نمى توانست حدس بزند ظرف ۶ هفته، یک قدرت قدرت دیگر را کلاً حذف کند.
نیروهاى درگیر در نبرد تقریباً حدود ۲۵۰ لشکر بودند و این حجم نیرو (حدود ۴ میلیون سرباز) تا آن تاریخ در یک جبهه جمع نشده بودند.
جنگ فرانسه دومین نمونه از نبردهاى برق آسا (بلیتز) بود که آلمانها اجرا کردند اما مقیاس این نبرد نسبت به نبرد لهستان ۲ بر یک بود.
کسى انتظار نداشت ارتش پرستاره فرانسه (ژنرالهایى نظیر ژیرو، دوگل، گاملن، ویگان و پتن) به سادگى ارتش قرن نوزدهمى لهستان از هم بپاشد.
اما در این نبرد «حرکت سریع واحدهاى زرهى به عنوان یک اصل مسلم درنبردها» به شکل یک دکترین نظامى درآمد و همه پى بردند از این پس تعداد سربازان و توپها مهم نیست بلکه قدرت از آن ارتشى است که بیشترین واحد زرهى و موتوریزه را دارد.
نبرد فرانسه همچنین این پیام تلخ را براى انگلستان داشت که باید از این پس تنها بجنگد و اروپا را «واگذارشده» تلقى کند.
از ۲۲ ژوئن ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۳ که متفقین به ایتالیا سرازیر شدند در اروپا عملاً هیچ مانعى برسرراه هیتلر نبود و او مالک بى چون و چراى اروپا شد.
در قرن بیستم همه فرانسه را به عنوان قدرت اول زمینى در اروپا مى شناختند اما اتکاى ژنرالهاى این کشور به دستاوردها و تجربیات جنگ اول جهانى سبب شد سران ارتش از تغییرات ایجاد شده در دانش نظامى بى بهره بمانند.
آلمان با ۴۵ هزار کشته طى ۴۲ روز نبرد، انگلیسها را به دریا ریخت و ۳ کشور فرانسه، هلند و بلژیک را با ۲‎/۵ میلیون سرباز در هم کوبید. شاید همین پیروزى درخشان سبب شد هیتلر گمان کند نابودکردن اتحاد شوروى نیز امرى امکانپذیر است.

sorna
01-06-2011, 01:21 AM
راکت های مافوق صوت، گاز عصبی، هواپيمای مجهز به موتور جت، موشک های هدايتشونده، فناوری تجسسی و آلات پيشرفته زرهی تنها برخی از فناوری های بديعی بود که درآزمايشگاه ها، کارگاه ها و کارخانه های نازی، حتی در زمانی که در آستانه شکستبودند، توسعه می يافت.
آمريکا و اتحاد جماهير شوروی در نخستين روزهای جنگ سرددرگير مسابقه ای عليه زمان برای شکستن اسرار علمی هيتلر شدند.
در ماه مه 1945،قشون تحت فرمان استالين آزمايشگاه های اتمی در موسسه معتبر کايزر ويلهلم در حومهبرلين را تحت کنترل درآوردند و بذر آنچه را بعدا به زرادخانه وسيع اتمی شوروی بدلشد تقديم پيشوای خود کردند.
آمريکايی ها درست پيش از آنکه نيروهای شوروی مجتمعوسيع نوردهازن را که در دل رشته کوه های هارتز در صفحات مرکزی آلمان ساخته شده بودتصرف کنند، موشک های وی-2 را از آن خارج کردند.
به علاوه تيمی به سرپرستی ورنروان بران که وی-2 را ساخته بود نيز به دست آمريکايی ها افتاد.

sorna
01-06-2011, 01:22 AM
کرت ديبوس، متخصص پرتاب موشک و از افسران اس اس. در پروندهاو آمده بود: "او بايد به عنوان تهديدی برای امنيت نيروهای متفقين تحت نظر و کنترلباشد."
* هوبرتوس استراگهولد، که بعدا "پدر پزشکی فضايی" لقبگرفت سيستم های "زيست ياری" تعبيه شده در فضاپيماهای ناسا را طراحی کرد. برخی اززيردستان او در اردوگاه های داکائو و آشويتس، آزمايش های انسانی انجام می دادند،جايی که اسرای (کشورهای شرق اروپا) منجمد شده و در اتاقکهای کم فشار قرار داده میشدند که معمولن به مرگ آنها منجر می شد.
تمامی اين افراد از صافی اخلاقی گذراندهشدند تا به آمريکا خدمت کنند: ارتش آمريکا که پيروزی در جنگ سرد، نه برقراری عدالترا، نخستين اولويت خود می دانست، بر جناياتی که ادعا می شود اين افراد مرتکب آن شدهبودند سرپوش گذاشت و لکه های سياه را از پيشينه آنها زدود.
و گيره ای که اطلاعاتتازه آنها را در پرونده های شخصی محکم می کرد وجه تسميه کل اين عمليات شد. با گذشتشصت سال، ذره ای از اهميت ميراث آن پروژه کاسته نشده است.
می توان استدلال کردکه هواپيمای موسوم به "هورتن هو 229" با روکشی از تخته سه لایباردار کربنی با بال های رو به عقب که از چشم رادار مخفی می مانند و در سال 1944ساخته شد نخستين هواپيمای تجسسی جهان بود.
ارتش آمريکا يکی از اين مدل ها را دراختيار شرکت هواپيماسازی "نورثروپ" گذاشت. اين شرکت بعدن بمب افکن های تجسسیبی-2را که از کليه جهات کاربردی نمونه مدرن هورتون بود ساخت.



Horten GO 229 که بمب افکن آمريکایی B-2 با الهاماز این طرح سال 1944 هواپيمای آلمانی ساخته شده



http://weaponry.persiangig.ir/image/04.jpg

sorna
01-06-2011, 01:22 AM
موشک های کروز هنوز بر طرح موشک وی-1 استواراست و موتور جتی که نيروی محرکه هواپيمای "هايپرسونيک" پيشرفته ناسا موسوم به ایکس-43 (با سرعتی پنج برابر صوت) را فراهم می کند تا حدود زيادی مديون پيشگامان صنعت جت آلمان است.
همچنین آلمان، تاسیسات بسیار عظیمی را در تلمارک واقع در نروژ برای تولید آب سنیگن و غنی سازی اورانیوم ایجاد کرده بود که اگر بمب افکن های انگلیسی آنجا را بمباران نمی کردند در همان سال 1944 اولین سلاح هسته ای آلمان، آمادهء استفاده شده بود.
علاوه بر اينها، شمار بزرگ اسناد پروژه گيره کاغذ که هنوز محرمانه است باعث شده بسياری از کارشناسان، از جمله نيک کوک، مشاور هوافضای "هفته نامه دفاعی جينز" مظنون باشندکه آمريکا ممکن است به توسعه فناوری های حتی پيشرفته تر نازی پرداخته باشد که ازجمله آنها دستگاه های ضدجاذبه است که منبع بالقوه ای برای مقادير وسيعی انرژی خواهد بود.
کوک می گويد که اين فناوری "می تواند چنان ويرانگر باشد که صلح جهان را به خطر خواهد انداخت و آمريکا تصميم گرفته است آن را برای مدت های مديد مخفی نگاه دارد."
اما خيلی ها ضمن کف زدن برای موفقيت غيرقابل انکار پروژه گيره کاغذ، ترجيح می دهند هزاران نفری را که جان باختند تا نوع بشر به فضا برود به ياد بياورند.

sorna
01-06-2011, 01:23 AM
اسطوره وفاداری . کسی که به همگان در جهان نشان داد معنی ثابت قدمی و وفاداری به آرمان چیست.
در 29 اکتبر سال 1897 پائول جوزف گوبلز پا به عرصه وجود گذاشت. وی حاصل ازدواج فردریش گوبلز و ماریان الدنهایس بود. وی در منطقه ریت یا همان گلادباخ امروزی در آلمان به دنیا آمد. جوزف در یک خانواده کاتولیک متعصب به دنیا آمد و نفرت از یهودیان را از همان دوران کودکی آموخت . او که تحت تعلیم مستقیم پدر خود در امور دینی بود کاملا نفرت کاتولیک را از یهودیان و ظلم آنها را به عیسی مسیح درک کرد. جوزف از کودکی خود همیشه از ناحیه پای راست می لنگید. عده ای از تاریخ نویسان و مورخان این موضوع را به ابتلای وی به بیماری فلج اطفال ربط می دهند در حالی که عده ای دیگر که تعدادشان هم کم نیست این معضل را ناشی از تصادف وی در کودکی با یک گاری می دانند. او تا پایان عمر خود همواره یک پشت بند فلزی به پای راست خود می بست.جوزف در دوران نوجوانی و تحصیل خود همیشه فردی مستعد و مسئولیت پذیر بود و شاگردی درس خوان . در هنگام جنگ اول جهانی و ورود امپراطور گیوم دوم به جنگ گوبلز در صف ثبت نام کنندگان برای جنگ قرار می گیرد اما به دلیل نقص پای خود و همچنان ضعف بدنی از طرف ارگان جمع آوری نیرو رد صلاحیت می شود.خود او این موضوع را یک ترازدی برای خود در جوانی ذکر می کند اما او ناامید نمی شود و به تحصیل ادامه می دهد. بالاخره گوبلز در سال 1921 در حالی که 24 سال بیشتر نداشت به واسطه نبوغ فردی خود در رشته ادبیات و فلسفه مدرک دکترا می گیرد

sorna
01-06-2011, 01:23 AM
او مدرک خود را از دانشگاه هیدلبرگ اخذ می کند. و بعد از این به حرفه روزنامه نگاری می پردازد. از همان جوانی استعداد بلفطره وی در مورد امور تبلیغاتی مشخص بود. او در سال 1922 به حذب نازی می پیوندد البته بعضی از مراجع تاریخی ادعا دارند که گوبلز در سال 1924 وارد تشکل نازی ها شده است. گوبلز در ابتدا نسبت به تفکرات هیتلر شک داشت و ایمان کامل به وی نداشت اما در جریان سخنرانی سال 1924 در مونیخ و در قسمتی که هیتلر صحبت از فضای حیاتی می کند به تفکرات و مرام نازیسم اعتقاد راسخ پیدا می کند. او با حالی که یک عضو ساده از حزب بود ولی به پشتوانه سخنرانی های آتشین خود در دفاع از تفکرات هیتلر مدارج ترقی را به سرعت هر چه تمام تر طی کرد. گوبلز در دورانی که روزنامه نگار بود یک رمان با نام میشل (Michael)به چاپ می رساند.او بالاخره با زنی به نام ماگادا کوانت ازدواج می کند که وفادارترین زوج تاریخ را می سازد. ماگادا از شوهر قبلی خود طلاق گرفته بود و هارالد حاصل ازدواج اول وی بود. هارالد کوانت از سربازان سازمان SS و از متخصصین این سازمان بود. او حتی سمت جانشین یکی از ادارات نیروی هوایی آلمان (لوفت وافه) را بر عهده داشت. هارالد در جریان جنگ به دست نیروی های بریتانیا اسیر می شود.

sorna
01-06-2011, 01:23 AM
در سال 1933 و با پیروزی حذب نازی در انتخابات و به صدارت رسیدن هیتلر گوبلز به مقام وزارت تبلیغات رایش منصوب می شود و تا آخر حیات خود و رایش سوم این سمت را حفظ می کند.او همچنین مسئول تمام امور فرهنگی آلمان از قبیل موسیقی سینما و مطبوعات بود و در طی 12 سال فعالیت جامعه فرهنگی آلمان را از وجود موسیقی دانان ,روزنامه نگاران و فیلم سازان یهودی و کمونیست پاک ساخت. گوبلز نقش به سزایی در جمع کردن نیروی مردمی در پشت تفکرات هیتلر داشت. سیاست او در امر تبلیغات موجب پیدایش نوین ترین شکل تبلیغاتی با نام دروغ بزرگ شد. سیاستی که امروزه متفقین و اسرائیل هم از آن پیروی می کنند . گوبلز اعتقاد داشت یک دروغ را اگر به شکلی بزرگ بیان کنی اثر بسیار زیادی خواهد داشت. نمونه یکی از موفقیت های گوبلز از این ترفند را می توان در جنگ آلمان در خاک فرانسه مشاهده کرد. در حالی که نیروی های آلمان 100 کیلومتر تا پاریس فاصله داشتند گوبلز به طور کاملا جدی در رادیو برلین اعلام می کند که سربازان نازی پاریس را در محاصره قرار دادند همین امر باعث می شود تعدادی از لشکر های فرانسوی که دورتر از پاریس بودند خود را تسلیم نیروهای نازی کنند. مارشال گودریان در قسمتی از اظهارات خود درباره جنگ فرانسه می گوید گوبلز به تنهایی کار 20 لشکر زرهی را انجام داد .

sorna
01-06-2011, 01:24 AM
اما تنها حرکتی که می توان از آن به عنوان نقطه ناریک کارنامه گوبلز ذکر کرد می توان به اظهارات نا بخردانه وی در مورد ایران اشاره کرد. در حالی که نیروی های متفقین خود را برای حمله به ایران آماده می کردند و گوبلز از طرف هیتلر مامور هشدار به ایران از طریق دستگاه های تبلیغات بود وی در نطقی به فاصله 1 ماه قبل از حمله متفقین اعلام می کند به زودی ارتش آلمان از طریق گروزنی و قفقاز به سوی ایران سرازیر خواهد شد و در تهران در جلوی پادشاه ایران رژه خواهد رفت.همین نطق وی باعث تحریک بیشتر متفقین و سرعت بخشیدن آنها به روند ***** خود به ایران می شود. او از سال 1942 تمام نیروی های سینمایی آلمان را بسیج می کند تا در ساخته های خود جهان آینده که دراختیار نازیسم است را ترسیم کنند.در سال 1944 در حالی که وی در حال ترک خانه به سمت دفتر کار خود بود مورد حمله یک مرد مسلح قرار می گیرد که با اقدام به موقع ماموران گشتاپو ترور وی نا فرجام می ماند.هویت فرد مهاجم صرب و دارای مرام بلشویکی تشخیص داده شد. او در سال 1945 و در حالی که نیروی های چویکف و ژوکف آماده درنوردیدن آخرین دفاع برلین بودند خانه خود را به مقصد پناه گاه هیتلر ترک کرد تا آخرین لحظات عمر خود را در کنار پیشوای خود باشد. روز 30 آوریل وقتی هیتلر برای آخرین بار خود را به نزدیکانش نشان می دهد تا برای همیشه خداحافظی کند در طی حکمی از طرف وی گوبلز به مقام صدر اعظمی و دریا سالار دونیتز به مقام ریاست جمهوری منصوب می شوند. بعد هیتلر آخرین دستورات را به گوبلز می دهد. "جسد مرا بسوزان تا به دست ارتش سرخ نیفتد چون آنها جسد مرا مومیایی می کنند و در موزه نگهداری می کنند" بالاخره ساعت 15:30 صدای شلیک می آید و نوبت گوبلز است تا آخرین ماموریت خود را انجام دهد

sorna
01-06-2011, 01:24 AM
به دستور او جسد هیتلر و همسرش را در بین پرچم آلمان می گذارند و پس از طی تشریفات و سلام نازی گوبلز جسد کسی را آتش می زند که بیش از هر کسی به او اعتقاد دارد . او در روز 1 می در حالی که سربازان شوروی در حال نزدیکی به محل اختفای وی بودند ابتدا 6 فرزند خود به نام (کاترین-الیزابت-جوانا-ترادل-هایگا-سوزان) را که از 6 ساله تا 12 ساله بودند را مسموم کرد تا دست م*****ین به فرزندانش نرسد و بعد به همراه همسر خود و در حالی که تنها 48 سال داشت با سیانور خودکشی کرد. جسد وی و خانواده اش را مارتین بورمان سوزاند. گوبلز یکی از دو شاهد ازدواج هیتلر با اوا براون بود . او را معمار نیروهای پلیسی آلمان نازی می دانند و عقیده دارند که سازمان دهی و طریقه شکل گیری گشتاپو از افکار گوبلز بوده است. خانه وی بعد از جنگ محل تشکیل جمعیت کمونیستی آلمان و همچنین احزاب جوانان شد و هم اکنون در آلمان برای فروش گذاشته شده است. در سال 2004 یکی از تابلوهای خانه گوبلز به سرقت رفت. جمله معروف و حکیمانه دکتر گوبلز .

http://www.jewishvirtuallibrary.org/images/goebbels.jpg
"آزادی یعنی مسئولیت پذیری"

sorna
01-06-2011, 01:25 AM
در اواخر نوامبر، فون پاولوس ژنرال كهنه كار آلمانى پى برد كه تقويت نيروهاى روسى در شرق ولگا و استالينگراد از يكسو و محاصره شدن وى از محور شمال و شرق به گونه اى خطرناك مردان از جان گذشته او را تهديد مى كند او بلافاصله از ستاد ارتش درخواست عقب نشينى به جنوب مى كند اما هيتلر اين درخواست را احمقانه رد مى كند و در مقابل قول مى دهد كه حتى در صورت محاصره كامل از راه هوايى به او مهمات برساند. در دسامبر ۱۹۴۲ فشار سنگين روسها آغاز مى شود و سربازان خسته دو طرف به شدت درگير مى شوند اكنون ديگر نه توپ، نه تانك و نه هواپيما هيچكدام به كار نمى آمدند چرا كه خطوط جنگى به هم ريخته بود بلكه تنها دلاورى سربازان حرف اول و آخر را مى زد. صدها هزار سرباز از لابه لاى خرابه ها و گودالها به سوى هم شليك مى كردند و در شبها مردان پرقدرت تر دست به شكار مى زدند. «شكار انسان». اما از اوايل دسامبر همه قراين حكايت از قريب الوقوع بودن پايان مقاومت آلمانها را مى كرد. گرسنگى، بى خوابى، سرما و كمبود قوا و سرسختى مردان روس استالينگراد را مبدل به قبرستان بزرگ دلاوران آلمانى كرده بود البته تلفات روسها نيز كم نبود و هنوز كسى نمى داند استالين چند ميليون سرباز و كارگر را به ميدان استالينگراد آورده بود.
گورينگ على رغم وعده هاى فراوان تنها توانست روزى ۱۵۰ تن مهمات و غذا به ارتش فون پاولوس برساند حال آنكه وى حداقل نياز به ۱۰۰۰ تن ملزومات در روز داشت اما پيشوا قول رسيدن قواى كمكى به وى را داد.
ژنرال فون مانشتاين در دسامبر ۱۹۴۲ با ۱۵۰ هزار سرباز حركت خود را به سمت نيروهاى فون پاولوس آغاز كرد. اخبار مربوط به اين حركت خون تازه اى در رگهاى سربازان آلمانى دميد و آنها حملات پى در پى روسها را دفع كردند. اما اتحاد شوروى ظاهراً قصد داشت قدرت عظيم استراتژيك خود را نشان دهد بنابراين با فرستادن دهها لشكر پرقدرت راه سپاه مانشتاين را بست و همزمان فشار خود را بر سربازان گرسنه فون پاولوس اضافه كرد. هيتلر در ژانويه ۱۹۴۳ فون پاولوس را به درجه فيلد مارشالى ارتقا داد و از او خواست تا آخرين قطره خون بجنگد و يا آن كه خودكشى كند

sorna
01-06-2011, 01:25 AM
در ۸ ژانويه ژوكوف (مارشال فاتح روس كه آلمانهاى مغرور را از ۲ جبهه بزرگ لنينگراد و مسكو عقب رانده بود) با قبول سرفرماندهى جنوب ابتدا به فون پاولوس پيشنهاد تسليم داد و بلافاصله پس از جواب رد با تانكهاى خود قواى آلمان را به دو نيم كرد. ارتش ششم تحت فشار ارتش سرخ پس از تحمل آخرين مقاومتها و جنگى مردانه در ۲ فوريه ۱۹۴۳ خود را تسليم كرد. مطابق آمارها از ارتش ۳۰۰ هزاره فون پاولوس تنها ۲۰ هزار نفر جان سالم بدر بردند. ۹۰ هزار سرباز، ۲۴۰۰ افسر و ۲۴ ژنرال در اثر گرسنگى و سرما مردند و ۴۰ هزار اسير در مرحله انتقال به اردوگاهها قبل از آنكه به غذا و آب برسند تلف شدند. ۱۵۰ هزار نفر كشته شدند و ۳۴ هزار نفر معلول و مجروح شدند. بدين ترتيب بى رحمانه ترين نبرد تاريخ به پايان رسيد.
نتيجه نبرد
شايد رنج سربازان دو طرف به ويژه سربازان آلمانى را در نبرد استالينگراد نتوان حتى با نوشتن هزاران صفحه كتاب تشريح كرد. مرور نامه سربازان در محاصره، افسران آلمانى و مردان روس كه به خاطر وطن خود يك قدم عقب ننشستند بتواند ما را حداقل ذره اى وارد فضاى جنگ مذكور كند اما بى شك نمى تواند حتى يك درصد سختى مردان درگير در اين نبرد را به انسان قرن بيست و يكم منتقل كند.
استالينگراد آغاز يك پايان بود. توقف ارتش آلمان در آخرين نقطه اروپا. استالينگراد يك نبرد ساده نبود. نماد مقابله دو سيستم بى رحم بود. مبارزه كمونيسم و فاشيسم بود. مبارزه ژرمنها و اسلاوها بود. مرگ و زندگى ۲ قدرت بسته به اين نبرد بود. ۲ ميليون روس و يك ميليون آلمانى در دايره اى به شعاع ۴۰۰ كيلومتر طبق دستور فرماندهان خود تا آخرين توان خود مقاومت كردند و زمانى كه آلمانها ديگر حتى ياراى فشردن ماشه اسلحه انفرادى خود را نداشتند تن به تسليم به ارتش سرخ دادند.
اگر خوش شانسى هاى هيتلر ادامه مى يافت و نيروهاى او با تسخير سريع استالينگراد حركت خود را در امتداد خزر ادامه مى دادند آنگاه شكل جنگ كاملاً فرق مى كرد. آلمان برنامه جدى براى تسخير عراق و همكارى با دولت ايران (كه اكنون توسط متفقين اشغال شده بود) داشت.
پيروزى سريع در اين جبهه مى توانست ارتش مردد تركيه را نيز به سمت آلمانها بكشاند. آنگاه صحنه بازى فرق مى كرد. شريان حياتى انرژى انگليس در خاورميانه بود و حضور حتى ۵ لشكر آلمانى مى توانست سبب كابوس بريتانيايى ها شود. انگليسى ها با نيروى بسيار اندك ايران را تسخير كرده بودند و فلسطين و سوريه نيز با همين تعداد اندك تحت فرمان درآمده بود.
اما به هر تقدير شكست استالينگراد سبب خشم شديد هيتلر و عقب نشينى آلمان به غرب دن شد. آلمانها پس از نبرد استالينگراد ديگر به موفقيتى در جبهه شرق دست نيافتند.

sorna
01-06-2011, 01:26 AM
جنگ ۸۲: نبرد كورسك
شكست ارتش ششم آلمان در استالينگراد سبب شد، جناح جنوبى ارتش آلمان در شوروى مجبور به عقبگرد شود، اين در حالى بود كه در جبهه مركزى و غرب مسكو نيز نيروهاى روسى در حال پيشروى مداوم براى بيرون راندن نيروهاى آلمانى بودند. اما با گرم شدن هوا، در ماه ژوئيه ارتش آلمان به فكر ضدحمله جديدى در محور مركزى افتاد، هدف اين ضدحمله شكستن خطوط دفاعى ارتش سرخ و دستيابى به خطوط دفاعى جديدى در قلب خاك شوروى بود. در اين زمان آلمان دست به تمركز نيرويى بسيار بزرگ در جبهه مركزى زده بود.
حمله ۳ هزار تانك
نبرد كورسك را بسيارى از جمله پل كارل، نويسنده آلمانى بزرگ ترين نبرد تاريخ مى دانند اما اگر كورسك را بزرگ ترين نبرد تاريخ ندانيم لااقل بايد آن را بزرگ ترين نبرد زرهى تاريخ به شمار آورد چرا كه در اين نبرد بزرگ ۳ هزار تانك آلمانى و ۲ هزار تانك و زرهپوش روسى شركت داشتند.
هدف آلمان ها از اين عمليات حمله به منطقه كورسك واقع در خط شمالى - جنوبى اورل - فاركوف بود. برنده اين نبرد مى توانست مطمئن باشد در ادامه جنگ ويرانگر شوروى - آلمان دست بالا را خواهد داشت چرا كه طول اين جبهه نزديك به ۵۰۰ كيلومتر بود و اگر آلمان در اين نبرد موفق مى شد، بين سپاههاى جنوبى و شمالى شوروى فاصله مى انداخت و مى توانست اثر شكست ۶ ماه گذشته استالينگراد را خنثى كند.
لو رفتن عمليات
ارزش اين عمليات تهاجمى در «غافلگيرى مطلق» دشمن بود اما يك جاسوس زبردست روسى ۳ روز قبل از عمليات، ستاد ارتش سرخ را در جريان گذاشت در نتيجه شب قبل از حمله بزرگ آلمان ها صدها هزار سرباز روس به همراه ۲ هزار تانك و جديدترين وسايل ضد تانك در انتظار ورود ارتش آلمان به معبر كورسك بودند. روسها ستاد ارتش خود را در منطقه ورونژ در شرق جبهه مذكور مستقر و مواضع خود را تقويت كردند.
عمليات دژ
نبرد كورسك با نام رمز «دژ» در ساعت ۳ نيمه شب سوم ژولاى آغاز مى شود و ۵۰۰ هزار سرباز آلمانى در پناه ۳ هزار تانك حمله بزرگ خود را آغاز مى كنند. ارتش نهم آلمان به فرماندهى ژنرال مودل با كمك لشكرهاى متعدد زرهى با عبور از سيمهاى خاردار و مناطق مين گذارى شده به نيروهاى مدافع روسى حمله مى كنند. نكته جالب توجه آنكه از همان اول براى آلمان ها مشخص بود عمليات «دژ» يك راز نيست و تمام مدافعان روس از آن باخبرند چرا كه بارانى از آتش توپ، خمپاره و نارنجك بر سر سربازان آلمانى مى بارد اما شدت حمله به گونه اى است كه روسها در اين جبهه مجبور به عقب نشينى مى شوند. آلمان در اين نبرد تانك هاى جديد فرديناند خود را وارد عمل كرد. اين تانك ها هر كدام ۶۸ تن وزن و لوله اى به طول ۶‎/۵ متر داشتند و تقريباً رويين تن بودند و گلوله هاى مدافعان بر آنها اثر نمى گذارد.

sorna
01-06-2011, 01:26 AM
نيروهاى آلمانى ششم ژوئن پس از ۳ روز پيشروى، از «ضخامت خط دفاعى» روسها متعجب شدند و ژنرال «مودل» مردد ماند، آيا به پيشروى ادامه دهد يا خير چرا كه احساس اش به او مى گفت؛ ضد حمله اى بزرگ در راه است.
پيش بينى او ظهر ششم ژوييه به حقيقت پيوست و ۱۲۰۰ تانك روسى در پناه آتش سنگين توپهاى روسى دست به ضد حمله اى بزرگ، عليه تانك هاى آلمانى زدند. هدف اين ضد حمله جلوگيرى از دستيابى آلمان ها به ارتفاعات منطقه بود، در خط مورد حمله روسها، آلمان ها با ۱۰۰۰ تانك به مقابله مشغول شدند. در اين مرحله نبرد ۴ روز به طول انجاميد و صدها تانك طرفين به آتش كشيده شد. پس از آن آلمان ها به اين نتيجه رسيدند كه بايد «تپه ۲۷۴» را كه كليد دستيابى به پيروزى در جبهه كورسك است، فتح كنند. اما اين تپه با جنگلى كوچك كه مقر صدها توپ روسى و آتشبار و كاتيوشا بود، محافظت مى شد. حمله صدها تانك آلمانى به جنگل و تپه مذكور بى فايده بود و مدام به تعداد مدافعان افزوده مى شد. هواپيماهاى آلمانى نيز قادر به كمك چندانى به وضعيت قواى زمينى نبودند چرا كه روس ها معادل همين تعداد هواپيما را وارد ميدان كرده بودند.
در بخش ديگرى از جبهه ژنرال زرهى آلمان «هوسر» با وجود مقاومت روسها با تانك هاى خود، ۲۰ كيلومتر پيشروى كرده بود. ژنرال روسى «چس چاكف» كه متلاشى شدن جبهه خود را قطعى مى ديد، از ستاد عالى فرماندهى شوروى درخواست قواى كمكى كرد.
صدها هزار سرباز كمكى به همراه صدها تانك به كمك وى اعزام شدند. هوسر نيز تقاضاى قواى كمكى كرد اما نيرويى براى او نمى رسد. در بخش ديگرى از جبهه نيز مودل مرتب خواهان نيروى كمكى مى شود اما بعدها مشخص مى شود، يك ميليون سرباز روس وارد منطقه عمليات شده و مانع به هم پيوستن بخش هاى مختلف ارتش آلمان به هم شده اند. گروه زرهى ژنرال «كميف» و گروه سوم زرهى بايد به سرعت به منطقه «پروخوروفكا» كه دالانى در شرق منطقه عملياتى بود، مى رسيدند اما اين اتفاق هرگز نيفتاد چرا كه در يازدهم ژوييه ژنرال روسى روتميستروف با سپاه عظيم خود مركب از ۸۵۰ تانك و صدها توپ ۱۲۲ و ۱۵۵ ميليمترى آتش سنگين خود را به روى تانك هاى آلمانى كه ۶۵۰ دستگاه بودند، مى گشايد. در اين زمان روسها از تانك پرقدرتى به نام تى-۳۴ برخوردار بودند. اين تانك در زمان خود توانست براى اولين بار در نبردهاى رودرروى تانك، محصولات مشابه آلمانى از جمله تانك معروف ببر را شكست دهد.

sorna
01-06-2011, 01:27 AM
ضربات روسها متلاشى شد. شايد اگر ژنرال «هوت» (طراح عمليات كورسك) نبود، آلمان ها تا نفر آخر قتل عام مى شدند. واحدهاى زرهى هوت پى بردند، مقاومت در كورسك كار ساده اى نيست. ژنرال مانشتاين فرمانده ارتشهاى جنوب كه نيروهاى خود را در خطر مى ديد، با جمع آورى قواى محدود خود دست به آخرين يورش زد اما ضد حمله عظيم روسها در ۱۲ ژوييه كه در آن ده ها لشكر زرهى تازه نفس، بيش از يك ميليون سرباز شركت داشتند و توسط هزاران توپ پشتيبانى مى شدند، صحنه نبرد كورسك را به «قتلگاه» آلمان ها تبديل كردند. شكافى كه در خط دفاعى آلمان افتاد، سبب شد، روسها تا ۱۰ روز ديگر نيز آلمان ها را به عقب برانند.
نتيجه نبرد
در نبرد كورسك، ۲ ميليون سرباز، ۵ هزار تانك و ۴ هزار هواپيما شركت داشتند. اين نبرد عظيم درسهاى بزرگى براى آلمان دربرداشت.
اول آنكه اين كشور براى اولين بار شاهد يك ضد حمله عظيم زرهى از جانب دشمنانش بود و پى برد «ابتكار استفاده از لشكرهاى انبوه زرهى» ديگر حربه اى كهنه است چرا كه با توسعه لشكرهاى زرهى روسى، انگليسى و آمريكايى ديگر قدرت اول زرهى جهان اين ۳ كشور هستند.
دوم آنكه در نبرد كورسك تلفات روسها نيز كم نبود، در اين مقطع از جنگ، هر تانك و يا سرباز آلمانى كه از بين مى رفت، جانشينى نداشت. حال آنكه روسها با برخوردارى از جمعيت سرسخت و قدرت صنعتى خود، مرتب خود را تقويت مى كردند و برترى خويش را بر آلمان ها به ۴ بر يك رسانده بودند. اين امر سبب شد عمليات كورسك شكست تلقى شود. گذشت زمان نيز اين را ثابت كرد چرا كه آلمانها ديگر هرگز نتوانستند در جبهه روسيه «حمله» كنند بلكه پس از اين، كار آنها تنها عقب نشينى بود.
نكته ديگر اين بود كه آلمانها براى اولين بار پى بردند كه ديگر از نظر هوايى و توپخانه نيز «دست بالا» را ندارند.
آلمانها در هر دو نبرد مسكو و كورسك ضربه اصلى را از جاسوسان اتحاد شوروى تحمل كردند. الن موروس در اكتبر ۱۹۴۱ و جاسوسان شوروى در سوئيس در جولاى ۱۹۴۳ با دو گزارش به موقع كه ارتش آلمان را شكستند. البته نبايد از ياد برد كه در فاصله ماههاى ژانويه تا ژوئن ۱۹۴۱ (تاريخ حمله آلمان به شوروى) ده ها جاسوس روس به استالين خبر داده بودند آلمان در حال تجهيز قوا براى حمله به شوروى است اما ديكتاتور روس «احمقانه» خود را به خوش خيالى زده و گزارش جاسوسان را اقدام مذبوحانه انتليجنس سرويس انگليس خوانده بود.
نبرد كورسك از نظر حجم تجهيزات جنگى بزرگترين نبرد تاريخ است. «اگرچه استالينگراد از نظر تعداد سربازان و طولانى بودن» اول بود اما نبرد كورسك كه ۱۸ روز به طول انجاميد، ديگر هرگز در تاريخ تكرار نشد.

sorna
01-06-2011, 01:27 AM
رزم آوران نبرد استالينگراد

واسيلي چويكوف


برف عميق بود، زانوزد، سيم هاي خون آلود زير دندانهايش فشرده شد پاهاي استخواني مرگ در اطراف او گام زدند و تيتايف به زمين افتاد و سرش به سوي غرب بود. فرمانده از روي جسد تيتايف فرمان داد:

«به پيش! »
وكاش او مي توانست مردان ما را ببيند كه خانه يي را پس از خانه ديگر مي گيرند و دشمن فراري را تعقيب مي كنند.
ارزيابي ما از جنگ نيروي دشمن و منابعش كاملاً درست از آب درآمد. حمله نوميدانه آلمانيان عصر ۱۲ نوامبر ۱۹۴۲ متوقف شد، حمله آنان در اين روز در تمام بخشهاي اشغالي دفع گرديد. تلفات آلمانيان در اين روز عظيم پيكار به هزاران نفرمي رسيد.

حكايت سرود
يك گوني پر از اسنادي كه متعلق به افسران و سربازان مقتول آلماني در جنگ بود براي ستاد جبهه فرستاديم. اما حكايت سرود «تيتايف» چنين است:
يورش جديد دشمن همزمان با پديدار شدن قطعات بزرگ و شناور يخ در ولگا بود. كشتي هاي ناوگان ولگا نمي توانستند شب يا روز از «آفتوباوتومارك» به ما برسند. سرانجام و براي مدتي دراز از كرانه چپ بريده شديم. با وجود دشواري وضع روحيه ارتش پايين نبود. حمله دشمن كه ازديرباز منتظرش بوديم غافلگير به سراغمان نيامد. نخستين روز حمله هيچ نتيجه قاطع براي ژنرال پاولوس نداشت.

داخل دام
ما از روي مداركي كه از سربازان مرده دشمن به دست آورده بوديم مي توانستيم بگوييم كه آلمانيان قادر نبودند به حمله خود مدتي دراز ادامه دهند و در دو تا سه روز از رمق مي افتند. احساس كرديم كه وظيفه خود را خوب به انجام مي رسانيم. دشمن نه تنها شهر را ترك نمي كرد (منظور استالينگراد است) بلكه با آوردن ذخيره تازه نفس دوباره به داخل دامي مي خزيد كه احساس مي كرديم فنرش بزودي از جا خواهد پريد.
از مكالمات تلفني كه با فرمانده جبهه داشتم دانستم كه از مقاومت سخت ما خرسندند. با اين حال ارتش ۶۲ مي بايست آزمايشهاي سختي را متحمل شود.
دشمن روز ۱۲ نوامبر ۱۹۴۲ گروه بندي نيروهاي خود را تجديد كرد و قواي ذخيره بيشتري آورد كه به معني در راه بودن يك حمله ديگر بود و حمله در ظهر آن روز انجام شد.
تابلويي از تجسم نبرد استالينگراد

sorna
01-06-2011, 01:28 AM
با زيرپوش
جنگ در سراسر امتداد جبهه ارتش شعله ور گشت سربازان آلماني مست يا ديوانه مي آمدند و مي آمدند.
ملوانان خاور دور كه براي تقويت لشگر «گورشيني» آمده بودند به دشمن نشان دادند كه يك من ماست چقدر كره دارد و مردان ناوگان مشهور سرخ چگونه مي توانند بجنگند.
جايگاههاي بنزين خيابان «توونيسكايا» چندين بار دست به دست شد.
در گرماگرم پيكار، ملوانان ناوگان سرخ پالتوهاي خود را از تن انداختند و با زيرپوش و كلاه حملات را دفع نمودند و سپس خود به حمله پرداختند.
جنگ در كارخانه هاي «باريكادي» و «كرانسي اوكتيابر» و بر فراز مامايف گورگان (تپه) شدت كمتري نداشت.

رزم آوران
اكنون احساس مي كرديم كه مردان ما رزم آوراني شده اند كه هيچ نيرويي مغلوبشان نمي تواند كرد.
بعدازظهر ارتباط تلفني با قرارگاه فرماندهي لشگر «يايتوك» برفراز مامايف گورگان قطع شد. يكي از افراد مخابرات به نام «تيتايف» براي تعمير خط رفت. پس از اندك زماني خط دوباره به كار افتاد. بريدگي تعمير شده بود. اما «تيتايف» بازنگشت. او در كنار يك سوراخ گلوله بي حركت آرميده و دو سر سيم زيردندانش به هم فشرده شده بود. افراد مخابرات كه وي را يافتند شرح دادند كه چگونه دندانهاي او روي هم فشرده شده بود. مرگ نتوانسته بود اين مخابراتچي دلير را از اجراي فرماني كه گرفته بود بازدارد. گويي مرده «تيتايف» نيز با آلمانيان مي جنگيد.
بزودي سرودي درباره او نوشته شد كه تجسم احساسات و تجربه نيروها بود. كلمات سرود را چنانكه بعد معلوم شد خبرنگار روزنامه «كامسومولسكا يا پراودا» در جبهه نوشته بود. با آنكه بسياري از ابيات سرود ناقص است ولي رفقاي «تيتايف» آن را در سراسر جبهه مي خواندند.

خاطرات ژنرال آلماني
«دوئر» يك ژنرال مشهور آلماني در جبهه استالينگراد جنگ نوامبر را چنين شرح مي دهد:
درآغاز نوامبر پس از دريافت نيروهاي امدادي قواي روسها در بخشهاي گوناگون دست به حملات متقابل زدند. با آنكه حملات مزبور نتايج محسوسي به بار نياورد خود اين حقيقت كه روسها حمله كردند نشان داد كه دورنماي گرفتن استالينگراد يك بار براي هميشه تحقق نيافته است با اين حال هيتلر دستور ادامه يورش را با «قدرت روزافزون» داد.

تلفات
در دهم نوامبر ۱۹۴۲ سپاه ۵۱ حمله به كارخانه شيميايي لازور در شرق «مامايف گورگان» را بموقع اجرا گذاشت. تاكنون كارخانه بارها دست به دست شده بود. سپاه همچنين به كارخانه ابزارسازي «كراسني» اوكتيابر حمله كرد. مسكن كارگران اشغال شد و گروههاي طلايه توانستند به داخل كارگاهها روند. اما هجوم در روز دوم ناكام بود. حمله متوقف شد و قسمت اصلي كارخانه در دست روسها ماند. نتايج جنگ اين دوماه از نقطه نظر عملياتي ناچيز و از نظر تاكتيكي غيركافي بود. ارتش ۶۲ جز باريكه امتداد ولگا در شمال استالينگراد در «رينوك» فقط مواضعي را در شمال و جنوب كارخانه باريكادي و حول و حوش جنوبي استالينگراد در اشغال داشت.
ليكن مهمترين بخش ها بارانداز قايقها بين «كراسنايااسلو» بود و شهر همچنان در دست روسها ماند.
تلفات ارتش ششم از زمان شروع عمليات در تابستان سنگين تر از هر موقع بود. امكانات عملياتي آن خيلي زياد كاهش يافته بود. طي هفته ها به دفعات براي روسهاي مدافع لحظات وخيمي پيش آمد.

sorna
01-06-2011, 01:28 AM
جنگ، سرما، برف

هروجب زمين
روسها كه به قطعه زمين باريكي رانده شده و ولگا در پشتشان قرار داشت چاره يي نداشتند جز اينكه شهر را تسليم كنند و يا ازهر وجب در غرب رودخانه دفاع نمايند.
اگر شرايط مناسب تري از نظر ارتباط با ساحل متقابل وجود داشت ارتش ۶۲ مي توانست نيروهاي امدادي دريافت دارد. ليكن شرايط فقط پس از شروع متقابل روسها در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۲ هنگامي كه ولگا يخ بست بهتر شد. قبلاً كليه ارتباطات با عقب جبهه با قايق و كرجي بود. فرماندهي روسها كوشيد تا قواي خود را براي يك حمله متقابل حفظ كند و اين وظيفه را در برابر خود نهاده بود كه هر اندازه ممكن است نيروهاي كمتري را براي ميخكوب كردن نيروهاي بيشتري از آلمان در استالينگراد به كار برد.

غافلگير
پس از چنين برآوردي از اوضاع ما فقط مي توانيم بگوييم كه آلمانيان درست وضع را دريافته بودند ليكن آنها پس از وقوع حادثه غافلگير شدند. واحدهاي ضربتي ارتش آلمان كه به جديدترين سلاحها مجهز بودند در جنگ كنار ولگا شركت كردند. ليكن مردان ما تا مرگ جنگيدند و چندين بار دشمن را مجبور ساختند كه لشگرهاي خود را از خط جبهه عقب بكشد تا از نظر ساز و برگ و نفرات به حد سازماني برساند. ليكن حتي لشگرهاي جديد فقط سه تا چهار روز در جنگ دوام مي آوردند و در آتش نبرد استالينگراد مانند موم ذوب مي شدند.

استالين: يك گام نبايد عقب نشست
استالينگراد ـ چهارم سپتامبر ۱۹۴۲ ـ ژنرال «پاولوس» حمله خود را متوجه شمال شهركرد كه نيروهاي ارتش سرخ جناح شمالي ارتش او را مورد تهديد قرارداده بود. امروز مارشال «ژوكوف» نجات دهنده مسكو وارد شهر استالينگراد شد تا حمله وسيع عليه نيروهاي رايش سوم را سامان دهد.
ژوكف در برابر خطر بزرگ سقوط استالينگراد بخشنامه يي براي همه افسران و فرماندهان مدافع استالينگراد فرستاد. در اين بخشنامه آمده است:
ممكن است امروز يا فردا شهر استالينگراد به دست دشمن بيفتد. ما به كمك فوري همه مردم در هر سن سالي نيازمند هستيم. در بخشنامه آمده است:
فرماندهان بخش شمال و شمال غربي استالينگراد بايد فوراً به نيروهاي دشمن حمله كنند هيچگونه تعللي پذيرفته نخواهد شد هر كس ترديد كند به دادگاه صحرايي سپرده مي شود.
نيكتا خروشچف مسؤول حزب در اوكراين موفق شد ۱۲۵ هزار داوطلب فراهم كند تا به ارتش بپيوندند. هفت هزار پسر جوان و سه هزار دختر به صفوف ارتش كمكي ملحق شدند جوانان و پسران راهي جبهه شدند. استالين گفته بود يك گام نبايد عقب نشست.

sorna
01-06-2011, 01:28 AM
محاصره استالينگراد
استالينگراد زادگاه ماست آن را هرگز به م*****ان تسليم نخواهيم كرد
استالينگراد ـ۲۵ اوت :۱۹۴۲ دو روز است كه نبرد استالينگراد شروع شد ه است. ارتش ششم آلمان به فرماندهي فون پاولوس در جبهه ارتش شصت و دوم شوروي رخنه كرده و به رودخانه ولگا در حومه شمال شهر رسيده است. طي دو شب اخير چهارمين اسكادران نيروي هوايي آلمان شبانه روز بر فراز شهر بمب مي ريزد.
هواپيماهاي «هنكل» (Heinkel) و جونكر (Junkers) كه نوين ترين هواپيماهاي بمب افكن آلماني است در اين حملات هوايي شركت دارند.
كارشناسان نظامي معتقدند از ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ كه حمله آلمان به شوروي شروع شد حملات هوايي دو روز اخير بي سابقه بوده است.
خانه هاي شهر استالينگراد بيشتر از چوب ساخته شده و بمب هاي آتش زا فوراً همه را طعمه حريق مي كند.
طي دو روز اخير چهل هزار سرباز ارتش سرخ كشته شدند. همه راههاي بين رودخانه ولگا و شهر زير بمبارانهاي شديد آلمانهاست و ارتباط شهر قطع شده است معذالك استالينگراد تسليم نمي شود. كميته حزبي در شهر حالت فوق العاده اعلام كرد و پيامي براي مردم شهر فرستاد. در پيام آمده است:
ما هرگز زادگاه خود را تسليم م*****ان آلماني نخواهيم كرد. ما بايد از شهر دوست داشتني خود دفاع كنيم. از كاشانه ها و خانواده هاي خود حفاظت كنيم. در هر كوچه يي سنگري برپا مي كنيم هر محله، هر خانه را مبدل به قلعه تسخيرناپذير مي كنيم.

سرود تيتايف
شبي يخبندان، سرگرد به دنبال افراد مخابرات فرستاد و گفت: بچه ها، كاري فوق العاده پيش آمده كه بايد انجام شود تا به درهم شكستن دشمن، ياري دهيم. خط تلفن قطع شده است و با آنكه بوران زوزه مي كشد، سيم بايد به خاطر هنگ تعمير شود.
يكي بايد نزديك خطوط آلمانيان بخزد و براي جنگ با مرگ آماده باشد.
«واسيلي تيتايف» گفت: ما تاكنون چهل كشته داده ايم و بگذاريد يكي ديگر نيز فداشود و بدين سخن كوله اش را به پشت انداخت.
پسر كامومدل، به دوستانش بدرود گفت و همچنان كه مي رفت در پشت سرش بوران جاي پاهاي او را مي پوشاند.
گلوله يي سيم را بريده بود.
تيتايف دو سر سيم را به دهان گرفت
سرنوشت مهربان بود
آنگاه مسلسل ها از يك تپه نزديك آتش گشودند و يك گلوله ديگر در پشت سرش تركيد.
به نظرش مي رسيد آواز لك لك ها را مي شنود. چشمانش به دور، دوردست مي نگريست: روي اجسادي كه بوران زده بود.
و زير برف و خون روسيه او خوابيده بود

sorna
01-06-2011, 01:29 AM
ما تا آخرين فشنگ براي ميهن مان آلمان پيكار كرديم
* چندگوني نامه، بار آخرين هواپيمايي بود كه استالينگراد را ترك كرد.
* ما ديگر ميهن خود آلمان را نخواهيم ديد.

http://www.iraninstitute.com/1380/800209/html/008202.jpg
در ۲۸ژانويه آنچه از ارتش بزرگ ششم باقي مانده بود سه قسمت كوچك بود كه در بخش جنوبي آن قرارگاه ژنرال پاولوس بود. در زيرزمين كوچكي از خرابه هاي ساختماني بزرگ بود. فرمانده كل آن ارتش در گوشه تاريكي از آن زيرزمين برتختخواب سفري خود با حالتي نزديك به در هم شكستگي ديده مي شد.
*آخرين هواپيما
يك هواپيماي باري آلماني آخرين هواپيمايي بود كه از استالينگراد پرواز مي كرد و توانست از خط آتش عبور كرده و خود را به آلمان برساند.
دراين هواپيما ۲۷ افسر مجروح و بيمار بودند. بعضي سربازان از يكصد هزار آلماني كه هنوز در استالينگراد زنده بودند و مي دانستند سرنوشت آنها يا مرگ است و يا اسارت و هرگز ميهن خود را نخواهند ديد، نامه هايي براي نامزدها، همسران، پدران، مادران و فرزندان خود نوشتند و آنچه داشتند براي آنها فرستادند.
بيش از ۲۰ گوني مملو از نامه نيز بار اين هواپيما بود. بسياري از نامه ها پس از جنگ منتشر شد. نويسندگان بعضي از نامه ها كساني بودند كه مي دانستند در سايه مرگ به سر مي برند و اين آخرين اثر از آنها خواهد بود.
*پيوند به ابديت
يك سرباز آلماني كه دو كودك داشت به همسرش نوشته بود:
عزيزم انسان زماني درمي يابد كسي را چقدر دوست دارد و عاشق اوست كه احساس كند او را از دست مي دهد.
عزيزم! براي من لحظه ديگري وجود ندارد و به ابديت مي پيوندم و در اين لحظه است كه احساس مي كنم تو را چقدر دوست دارم.
*آخرين پيام
«فيلد مارشال پاولوس» در آخرين غروب ژانويه ۱۹۴۳ اين پيام را به قرارگاه كل فرستاد.
«ارتش ششم با وفاداري به سوگند و با آگاهي از اهميت مأموريت پرافتخار خويش موضع خود را تا پايان كار، تا آخرين نفر و آخرين فشنگ بخاطر «پيشوا» و نياكان خويش حفظ كرد. »
در ساعت ۷‎/۴۵ بعدازظهر آن غروب دردناك براي ارتش سوم، متصدي راديو در قرارگاه ارتش ششم از طرف خود اين پيام را فرستاد.
روسها در آستانه پناهگاه ما هستند. ما به خراب كردن دستگاه خود مشغوليم. آنگاه حروف (e. l) را به پيام خود افزود. اين دو حرف يك علامت بين المللي است و معني آن اين است كه اين ايستگاه ديگر پيام نخواهد فرستاد.
*كشتارگاه
كمي پيش از ظهر دوم فوريه ۱۹۴۳ يك گروه كوچك كه در گوشه يي از استالينگراد هنوز مقاومت مي كرد پس از فرستادن اين پيام به سرفرماندهي تسليم شدند.
«ما تا آخرين نفر عليه نيروهاي بسيار زياد دشمن جنگيديم. زنده باد آلمان» سرانجام سكوت بر كشتارگاه از برف و خون پوشيده ميدان جنگ برقرار شد.
در ساعت ۲‎/۴۶ بعدازظهر دوم فوريه ۱۹۴۳ يك هواپيماي اكتشافي آلمان در ارتفاع زياد بر فراز شهر گشتي زد و با بي سيم چنين خبر داد:
«هيچ اثري از رزم و نبرد در استالينگراد نيست. »
*سخنان هيتلر
در همان زمان كه در رزم گاه استالينگراد سكوت مطلق برقرار شده بود و اجساد دهها هزار سرباز آلماني مي رفت كه در زير بوران سنگين برف پوشيده شود، هيتلر در جلسه يي با سرفرماندهي نيروهاي مسلح آلمان چنين گفت: آنها صاف و ساده تسليم شدند در حالي كه مي توانستند صفوف خود را فشرده سازند. يك موضع خارپشتي تشكيل دهند و خود را با آخرين گلوله بكشند. آن مرد (منظور فيلدمارشال پاولوس است) مي بايست خود را با گلوله زده باشد. مانند بسياري از فرماندهان ديگر كه چون همه چيز را از دست رفته مي يافتند خود را بر روي شمشير مي انداختند و مي كشتند. حتي واروس (سردار رومي كه مردم بر او شوريدند و سربازانش را درآخرين دهه قبل از ميلاد در آلمان قطعه قطعه كردند) به غلام خود فرمان داد «حال مرا بكش! »

sorna
01-06-2011, 01:29 AM
هيتلر ادامه داد: شما مي توانيد وضع او را در نظر مجسم كنيد او را به مسكو خواهند برد. او در آنجا همه چيز را امضا و اعتراف خواهد كرد و اعلاميه خواهد داد. آنها به سراشيبي ورشكستگي روحي خواهند افتاد و به عميق ترين ژرفنا سقوط خواهند كرد. در پس زندگي شخصي، ملت است. اما انسان چگونه مي تواند از اين لحظه مرگ بترسد كه با آن مي تواند خود را از بدبختي برهاند.
آنچه مرا بيشتر آزار مي دهد اين است كه او را به فيلدمارشالي ترفيع دادم. اين آخرين درجه فيلدمارشالي بود كه من در اين جنگ دادم. جوجه را نبايد پيش از بيرون آمدن ازتخم شمرد.
*خبر شكست
هيتلر پس از مشورت با فرمانده ستاد ارتش آلمان دستور داد خبر شكست آلمان روز ۳فوريه به اين نحو از راديو پخش شود. «نبرد استالينگراد پايان يافته است. ارتش ششم با وفاداري به سوگند خود و به فرماندهي درخشان فيلدمارشال پاولوس تا آخرين نفس پايداري كرد. اما در برابر نيروي دشمن و تحت شرايط نامناسبي كه با آن مواجه بود از پاي درآمد. »
http://www.iraninstitute.com/1380/800209/html/008211.jpg
*سمفوني بتهوون
پس از پخش اين خبر سمفوني پنجم بتهوون نواخته شد و در آلمان سه روز عزاي ملي اعلام شد، تمام تئاترها، سينماها و تالارهاي واريته تا پايان اين مدت بسته شدند.
در واقع زمان هجوم هاي برق آساي ارتش رايش سوم با هزاران تانك و توپ و هواپيما و صدها هزار سرباز به پايان رسيده بود.
از اول سپتامبر ۱۹۳۹ تا سوم فوريه ۱۹۴۳ اين ارتش رايش سوم بود كه مرتب از قطب شمال تا قطب جنوب و از شمال آفريقا تا كوههاي قفقاز در پيشرفت بود. اين ارتش رايش سوم بود كه در محاصره نيروهاي دشمن مهارت داشت و اين نخستين بار بود كه بزرگترين ارتش آن در حلقه محاصره نيروهاي دشمن افتاد و نابود شد. در فوريه ۱۹۴۳ دو مارشال برجسته آلماني رومل در شمال آفريقا و پاولوس در استالينگراد مضمحل شدند و اين آغاز رايش سوم بود.
پاولوس بعداً يك كميته نجات آلمان و از بين بردن هيتلر تشكيل داد.
*چرچيل مرد خستگي ناپذير
با وجود خطرات زياد چرچيل به ديدار رهبران سياسي و نظامي جهان مي رفت.
هشتم فوريه ۱۹۴۱ سروينستون چرچيل پس از يك سفر بيش از شانزده هزاركيلومتري وارد پايتخت انگلستان شد.
وينستون چرچيل با يك بمب افكن به نام آزادكننده كه يك خلبان ماهر امريكايي آن را هدايت مي كرد از خاورميانه و موقعيت نيروهاي انگليسي ديدار كرد.
چرچيل از كازابلانكا به قاهره رفت. از تركيه، قبرس و الجزاير ديدن كرد. نخست وزير انگلستان به محض بازگشت به لندن جلسه يي با حضور وزراي خود تشكيل داد و آنها را در جريان مذاكراتش با روزولت و مقامهاي نظامي متفقين در نقاط مختلف قرار داد.
وينستون چرچيل مرد خستگي ناپذير پس از يك شب توقف در لندن به اتفاق همفري بوگارت وانگريد برگمن به كازابلانكا رفت و سپس از ليبي ديدن كرد.
چرچيل از ابتداي شروع جنگ جهاني دوم مرتب در مسافرت به امريكا و سايركشورها بود واوضاع سياسي و نظامي جبهه هاي جنگ را بررسي مي كرد.
جاسوسان آلماني بارها تلاش كردند مسير حركت چرچيل را پيدا كنند ولي هرگز موفق نشدند. جرايد انگلستان و امريكا از چرچيل به عنوان نخست وزيري شجاع وخستگي ناپذير ياد كردند.

انتقام ...!

* «قلعه هاي پرنده» مركز ساخت موشكهاي آلماني را ويران كردند
* «فون برون» دانشمند آلماني از بمباران جان سالم به در برد
* بسياري از شهرهاي صنعتي آلمان ويران و هزاران غيرنظامي كشته شدند
http://www.iraninstitute.com/1380/800209/html/008205.jpg
هواپيماهاي بمب افكن نوين انگليسي به نام لانكاتز
همه اين بمبها در يك پرواز با آن حمل مي شدند

از بهار سال۱۹۴۳ شهرهاي صنعتي آلمان زير شديدترين بمباران هوايي نيروي هوايي سلطنتي (R. A. F) انگلستان قرار گرفتند. تكنيك تازه يي كه خلبانان انگليسي در بمباران شهرهاي آلمان به كار مي بردند براي صنايع آلمان مصيبت بار بود و هزاران نفر از مردم عادي نيز قرباني مي شدند.
*انتقام
پس از بمباران شديد شهرهاي انگلستان توسط نيروي هوايي آلمان درسالهاي ،۱۹۴۰ ،۱۹۴۱ ۱۹۴۲ اين نخستين بار بود كه آلمان طعم تلخ بمبارانهاي هوايي را مي چشيد. شهر «اسن» گهواره صنايع «گروپ» بشدت آسيب ديد و به منطقه صنعتي روهر (RUHR) خسارات زيادي وارد آمد. اين نخستين بار بود كه منطقه روهر كه براي آلمان جنبه حياتي داشت زير چنين بمبارانهاي شديد قرارمي گرفت.
*رادارهاي جديد
هواپيماهاي انگليسي كه به سيستم جديد رادار و رديابي هدف مجهز شده بودند به گروههاي چندگانه تقسيم شده و يك باره به هدفهاي خود حمله مي كردند بطوري كه نيروي ضدهوايي آلمان نمي توانست با آنها مقابله كند.
در ششم مارس ۱۹۴۳ حدود ۱۵۷ هواپيماي لانگاشه، ۹۴هواپيماي «هاليفاكس»، ۵۲هواپيماي استيرلينگ و ۱۳۱ هواپيماي «ولينگتن» طي ۳۸دقيقه صدها تن بمب بر روي شهرهاي صنعتي آلمان فروريختند كه ساعتها آتش به آسمان زبانه كشيد. سرآرتور هاريس فرمانده بمب افكنهاي انگليسي اعلام كرد از ۴۴۲پرواز بر فراز شهر «اسن» ۳۶۲ هواپيما موفق شدند هدفهاي خود را پيدا كرده و خسارت مرگباري بر اين منطقه وارد سازند. هواپيماهاي انگليسي منطقه يي به وسعت ۷۵هكتار را بمباران كردند. دراين حمله هوايي چهارده بمب افكن انگليسي ساقط شدند.
*جهنم در هامبورگ
۳۱ ژوئيه ۱۹۴۳ عمليات «گوموهر» (GOMORRHE) توسط نيروي هوايي انگلستان جهنمي در بندر بزرگ هامبورگ درشمال آلمان به وجود آورد. جهنمي كه در آن همه چيز و هزاران نفر سوختند. در يك لحظه بمب افكنهاي انگليسي كه به دستگاههاي هدف يابي مجهز شده بودند ۸۶۲۱ تن بمب آتش زا بر فراز شهر هامبورگ فروريختند. هواپيماهاي «لانگاستر» انگليسي شبكه ضدهوايي آلمان را به وسيله دستگاه «ويندو» (پنجره) به اشتباه انداختند. بندرهامبورگ طي پنج روز سه بار مورد شديدترين بمباران هوايي قرار گرفت. تخم مرگ در شهر پراكنده شد و ويراني غيرقابل تصوري به وجود آورد.

sorna
01-06-2011, 01:30 AM
*قلعه پرنده
«قلعه پرنده» ارتش هشتم هوايي امريكا در اين بمبارانها شركت داشتند. در مجموع ۲۷۵۲ هواپيماي بمب افكن، شكاري و اكتشافي در ويراني شهر هامبورگ شركت كردند كه ۷۶ فروند از آنها ساقط شدند. بمبهاي آتش زا با بمبارانهاي پياپي شهر هامبورگ منطقه يي به وسعت ۳كيلومتر مربع را طعمه حريق بي سابقه كردند. بخش اعظم ساختمانهاي هامبورگ مبدل به خاكستر شد. بمباران بقدري شديد بود كه دود برخاسته از آتش تا ارتفاع هشت كيلومتري بالا رفت.
*۳۰۴۸۲ كشته
نيروي دفاعي و گروه امدادي قادر نبودند كه به همه مجروحان برسند و مردگان را دفن كنند، به موجب آمارهاي رسمي ۳۰۴۸۲ نفر در زير بمبارانها كشته شدند كه بيش از همه كساني بود كه قرباني حملات «بليتز» (BLITZ) (حملات شديد نيروي هوايي آلمان به لندن) بود.
http://www.iraninstitute.com/1380/800209/html/008208.jpg
بمباران كارخانه هاي آلمان توسط متفقين

صدها آمبولانس تا چند روز فقط مأمور توزيع «سوپ» به مردم شدند. خرابي سيستم دفاعي شهر هامبورگ رنج مردم را فزوني داد. كارخانه هاي اسلحه سازي آسيب فراواني ديدند. سه زيردريايي آلماني و بسياري از كشتيها در بندر هامبورگ منهدم شدند.
به موجب آمار ۵۸۰ كارخانه ويران شد و ۳۷هزار غيرنظامي بشدت مجروح شدند. تونل استراتژيكي زير رودخانه «الب» (ELBE) فروريخت. يك مفسر راديويي آلمان گفت: «وحشت، وحشت و باز هم وحشت. دشمن مردم غيرنظامي را كشت و هامبورگ بشدت صدمه ديد. »
هجدهم اوت ۱۹۴۳ «قلعه هاي پرنده (نام هواپيماهاي بمب افكن جديد امريكايي كه با شكاريها اسكورت مي شدند و قدرت حمل بمب و شعاع پرواز آنها زياد بود) ارتش هشتم هوايي امريكا با هواپيماهاي شكاري آلمان در آسمان آن كشور به نبرد سختي پرداختند. هواپيماهاي متفقين كه ۱۲۰۰كيلومتر داخل آلمان پيش رفته بودند تا كارخانه هاي صنايع هوايي آلمان را ويران كنند. با وجود آنكه هواپيماهاي نيروي هوايي آلمان طي مسيرشان آنها را در حلقه محاصره داشتند با اين حال قلعه هاي پرنده خسارات فراواني به كارخانه هاي توليد هواپيما وارد ساختند. از مدتي قبل فرمانده هاي انگليسي و امريكايي در نظر داشتند به كارخانه هاي توليد هواپيماهاي شكاري آلمان حمله كنند. هواپيماهاي نوين شكاري آلمان كه مجهز به مسلسلهاي وحشتناكي بود سخت مزاحم هواپيماهاي متفقين مي شد. از ۳۷۶ قلعه پرنده امريكايي ۳۶فروند ساقط شدند و ۲۵شكاري آلماني نيز منهدم شد.
فرمانده نيروي هوايي انگلستان و امريكا به اين نتيجه رسيدند كه قلعه هاي پرنده در روز بدون اسكورت براحتي آسيب پذيرند و بايد حتماً با اسكورت حمله كنند.
http://www.iraninstitute.com/1380/800209/html/008226.jpg
سروان كندي همه شب شنا كرد
تا شايد بتواندكمكي پيدا كند

*مراكز ساخت موشك
همزمان با حمله به درون آلمان نيروي هوايي انگلستان كه سازمان جاسوسي آن كشور آن را از مراكز ساخت موشك و بمبهاي پرنده آگاه ساخته بود به اين مراكز حمله كردند. ۵۹۷ بمب افكن بيش از ۱۵۹۳ تن بمب بر مراكز بسيار محرمانه آلمان كه موشك و بمبهاي پرنده مي ساخت فروريختند. طي اين حمله ۷۳۲ نفر كشته شدند. در اين پايگاه بود كه مهندس مشهور آلماني ورنو فون برون (BRAUN) و پروفسور «اوبرت» (UBERTH) در صدد ساختن موشكهايي با برد زياد بودند.
*كندي در آبهاي اقيانوس
قايق اژدرافكن جان كندي را ژاپني ها غرق كردند.
*جزاير سليمان ـ ۸اوت ۱۹۴۳
يك قايق سريع السير اژدرافكن امريكايي كه توسط جان ـ اف. كندي هدايت مي شد توسط ژاپني ها در جزاير سليمان (اقيانوس كبير جنوبي) غرق شد. سرنشينان اين قايق پس از يك هفته تلاش موفق شدند خود را نجات دهند.
فرمانده اين قايق اژدرافكن آنچه بر او و همكارانش طي يك هفته در آبهاي اقيانوس گذشت براي جرايد نقل كرد. يازده نفر از سيزده سرنشين اين قايق نجات پيدا كردند. مدت پنج ساعت آنها به قطعات قايق چسبيده بودند و سرانجام به ساحل جزيره كوچكي رسيدند.
جان. اف. كندي پسر سفير كبير سابق امريكا در انگلستان شب هنگام در اقيانوس شنا كرد تا خود را به يك قايق متفقين برساند. تلاش او بيهوده بود. پس از دو روز كندي و يارانش به يك جزيره كوچك ديگري رفتند كه عرض آن دويست متر بود ولي پر از درخت خرما و آنها توانستند سدجوع كنند.
كندي و بقيه افراد از آنجا به يك جزيره كوچك ديگر رفتند و در آنجا دو بومي پيدا كردند و پيامي كه روي پوست يك آناناس حك كرده بودند به آنها دادند. بوميان پيام را به پايگاه دريايي امريكا در «رندووا» (RENDOVA) رساند و ناوگان دريايي امريكا فوراً به كمك آنها شتافتند.

sorna
01-06-2011, 01:30 AM
سربازان امريكايي در قلب آلمان

امريكاييها ۲۰هزار اسير در روز مي گرفتند

بمباران همه شهرها را ويران كرد

* ششم آوريل ۱۹۴۵
دو ارتش امريكا منطقه صنعتي «روهر» (ruhr) در آلمان را با گرفتن ۲۰هزار زنداني در روز تسخير كردند. ارتش آلمان به فرماندهي مارشال «والترمدل» سخت ترين شكست را در عمر نظامي خود متحمل شد و سيصد هزار اسير به جاي گذاشت. ارتش نهم امريكا به فرماندهي ژنرال «سيمپسون» (simpson) به سوي شمال منطقه روهر حركت كرد و به نيروهاي ارتش اول به فرماندهي ژنرال «هودج» (hodge) پيوست .ارتش نهم نيز شهر مهم «هام» (hamm) را اشغال كرد.
ارتش آمريكا در قلب آلمان

* در جنگلها
«هام» يك شهر صنعتي و مركز تقاطع راه آهن آلمان بود كه بارها هدف بمباران نيروي هوايي متفقين قرار گرفته بود. گروهي از ارتش آلمان در جنگلهاي اطراف اجتماع كرده و دست به مقاومت زدند. متفقين پنج ميليون بيانيه در آلمان فروريختند كه در آنها گفته شده بود پيشروي متفقين سريع و قطعي است و مقاومت آنها بيهوده است. نيروهاي متفقين در غرب ارتش آلمان را زير باراني از گلوله قرار دادند و بسرعت به سوي شهرهاي مهمي چون «برم» (breme)، «هانوور والمپ» به حركت درآمدند. ستونهاي طولاني از زندانيان آلمان در شرايط سختي به سوي اردوگاههاي اسيران كه متفقين موقتاً برپا كرده بودند به پيش مي رفتند.
نيروهاي انگليسي در «هانوور» توقف كردند در حالي كه پيشقراولان ارتش به سوي شهر «برم» پيش مي رفتند.
* پرچمهاي سفيد
امريكاييها وارد شهر مهم «ورزبوگ» (wurzburg) شدند. اهالي بر سر در خانه هاي خود پرچم سفيد به اهتزاز درآوردند. علت پيشرفت سريع ارتش متفقين بي حركت ماندن تانكهاي «پانزر» آلماني بود كه سوخت نداشتند. متفقين از مدتي قبل همه انبارهاي بنزين آلمان را منفجركرده بودند.
وحشت در چهره اين زن آلماني را ببينيد! همه زنان برلین زير بمباران چنين وضعي داشتند

* اعتراف
مطبوعات آلمان براي نخستين بار اعتراف كردند كه سقوط رايش سوم نزديك است روزنامه شوارزكورپز (sehwarze - korps) چاپ آلمان در پنجم آوريل۱۹۴۵ نوشت كه سقوط رايش سوم نزديك است.
اين روزنامه كه توسط هيملر همكار نزديك هيتلرمنتشر مي شد پذيرفت كه آلمان در آستانه فروپاشي قرارگرفته است.
هيملر رييس گشتاپو طي اعلاميه بي سابقه يي اعلام كرد آلمانها بايد يك شكست نظامي را بپذيرند.

sorna
01-06-2011, 01:31 AM
هاینریش هیملر
فرمانده اس اس و یکی از بانفوذترین افراد آلمان نازی. او اِس اِس و سازمان‌های وابسته به آن را رهبری می‌کرد، و در سازمان دادن کشتار جمعی یهودیان نقش اصلی را داشت.
او به دلیل نظم و انضباط و دقت بسیار معروف است.
هاینریش در رشتهٔ کشاورزی تحصیل کرد.
او زندگی سیاسی خود را به طور جدی با شرکت در کودتای مونیخ در سال ۱۹۲۳ آغاز کرد.
وفاداری او به هیتلر در سال ۱۹۲۹ پاداش گرفت. هیملر در این سال ریاست اس اس، نیروی محافظت شخصی از هیتلر، را به عهده گرفت.
در ۱۹۳۶ ریاست شبکه پلیس مخفی به وی واگذار شد.
اس اس, مدتی بعد عملا به نیروی کشتار یهودیان تبدیل شد و هیملر این مسئولیت جدید اس اس را به خوبی رهبری می‌کرد.
او در عملی کردن پاسخ بزرگ بیشترین نقش را داشت و با به پا کردن اردوگاه‌های مرگ در قتل میلیون‌ها انسان نقش مستقیم داشت.
در ژوئیه ۱۹۴۴ توطئه قتل هیتلر را ناکام گذاشت و عملا تبدیل به دیکتاتور آلمان شد.

او در ۲۳ مه ۱۹۴۵ توسط نیروهای بریتانیایی دستگیر شد و خودکشی کرد.
هاینریش هیملر
زمینه فعالیتفرمانده نیروهای اس اس آلمان نازیتولد 7 اکتبر 1900 مونیخ آلمان
مرگ 23 مه 1945 لونبرگ آلمان

sorna
01-06-2011, 01:31 AM
اشفینتوهُویتز (به لهستانی: Świętochłowice)
نام شهری در جنوب لهستان است. این شهر در سال 2005 میلادی، ۵۵٫۵۰۰ نفر جمعیت داشته است.
این شهر از قرن سیزدهم به بعد شهرت یافته است. در زمان تشکیل آلمان تا سال 1920 بخشی از آن کشور به حساب می‌آمد اما در آن زمان (با وجود اینکه ۵۱٫۹ درصد از شهروندان آن رأی به ماندن این شهر در آلمان دادند) به لهستان پیوست. این شهر در سال 1939 توسط آلمان اشغال شد ولی در سال 1945 به لهستان بازگشت.اردوگاه آشویتس 2 در این مکان بر پا شد. در حال حاضر ثابت شده که هیچ اتاق گاز و یا کوره های آدمسوزی در آنجا وجود نداشته و اسرا فقط برای ایجاد خط آهن و مسیر خاکی تلاش میکردند.اما یکی از مخوفترین اردوگاهها بود.



مکان شهر اشفینتوهویتز در نقشه کشور لهستان با نقطه قرمز نشان داده شده است.

sorna
01-06-2011, 01:32 AM
این کتاب بررسی تحلیلی روابط آلمان و ایران در مقطع جنگ جهانی اول است که ماموران اطلاعاتی آلمان توانستند لطمات فراوانی به امکانات و قوای روس و انگلیس در سراسر ایران وارد نمایند. بررسی جامع عملکرد و فعالیت هیئتهای اعزامی از سوی دولت آلمان به ایران می‌تواند زوایای تاریکی را از تحولات سیاسی ایران در آن سالها روشن نماید.http://efeh.com/images/products/big/509.jpg

sorna
01-06-2011, 01:33 AM
http://www.deathcamps.info/Nazis/images/4.jpg
یکی از چند مرد نوابغ نظامی ارتش نازی (اس اس)که بعدها متفقین وی را همطراز هاینریش هیملر قلمداد کردند.وی تلاش زیادی برای صلح با متفقین کرد ولی نتوانست وی در آخرین لحظات از برلین با لباس عادی فرار کرد و دیگر هرگز دیده نشد.آیشمان مغز اصلی نسل کشی یهودیان بلافاصله پس از شکست آلمان
با تغییر هویت به آرزانتین گریخت ! چند سال بعد دولت اسرائیل وی را
از آرژانتین به صورت بیهوش ربود و وی را در اسرائیل محاکمه و اعدام
کرد .

sorna
01-06-2011, 01:33 AM
http://www.deathcamps.info/Nazis/images/3.jpg
بدون شک دومین فرد با نفوذ در ارتش نازی کسی نبود بجز رانهارد هیدریش (بعد از هاینریش هیملر) که بدنه اصلی اس اس را وی تشکیل میداد حتی هوش بیش از اندازه وی اورا جزو نبوغ نظامی قرار داده بود اما به دلیل کارهای زیر زمینی و دور از صحنه سیاسی وی را کمتر میشناختند .وی حمله به نرماندی را به پیشوا گوشزد کرده بود 9 ماه قبل از حمله متفقین.با طراحی و حمایت دولت انگلستان در چک ترور شد !

sorna
01-06-2011, 01:33 AM
http://www.deathcamps.info/Nazis/images/5.jpg
فرمانده پانزرهای (تانکهای)ارتش نازی در اتریش که با حمله برق آسای وی به دره دونکرک بیش از 350000 نفر از نیروهای بریتانیا و فرانسه به تله افتادند.
یکی از نوابغ وی سرعت در پیشروی بود به طوری که عرض فرانسه را در 6 روز پیمود و ارتشهای فرانسه را به دونصف کرد.

sorna
01-06-2011, 01:34 AM
رودولف هوس
http://www.deathcamps.info/Nazis/images/6.jpg
مهندس طراح اردوگاه آشویتس که به وی لقب مهندس طرح کشتار داده اند.وی تنها کسی بود که از سرنوشتش خبری بدست نیامد.
http://www.deathcamps.info/Nazis/images/h6b.jpg
اردوگاه بعد از به دست افتادن مردم.

sorna
01-06-2011, 01:34 AM
کلاوس باربی
http://www.deathcamps.info/Nazis/images/9.jpg
یک جاسوس تیزهوش اس اس (گشتاپو) وی در 25 اکتبر 1913 وارد اس اس شد.در ماه می 1941 به آمستردام هلند اعزام شد تا از تحرکات نظامی روسها از شمال خبر بدهد.وی در نوامبر 1942 به لیون فرانسه فرستاده شد در 6 ژوئن 1944 مادر وپدر وهمسرش بر اثر بمباران متفقین در آلمان کشته شدندوی بعد از باز پس گیری فرانسه به صورت شهروند عادی به زندگیش ادامه داد و در 2 سپتامبر 1991 در لیون درگذشت.

sorna
01-06-2011, 01:35 AM
روز دی در جنگ جهانی دوم(D-DAY)
( در اصطلاحات نظامی انگلیسی در کل به روزی که قرار است یک عملیات بزرگ حمله در جنگ آغاز شود روز دی گفته می‌شود. ولی بیشتر از همه یکی از روزهای مشخص در جنگ جهانی دوم به این نام شهرت یافته است. )



قبل از ماه ژوئن ژنرال آیزنهاور و مارشال مونتگمری انگلیسی برای پیاده شدن در ساحل نرماندی جلساتی تشکیل دادند. تصمیم گرفته شد که نام رمز عملیات را «اورلرد» (overlord) گذارده و مقرر شد که از ابتدای روز «جی» (J) (اول ماه ژوئن) از طریق جزیره «وایت» (Wight) کلیه کشتی‌های جنگی در حالی که بالن‌های دفاع هوایی بالای سر آنهاست به سمت ساحل نرماندی حرکت کنند. ضمناً ستاد قوای متفقین که با شرکت چرچیل تشکیل شده بود، مقرر داشت که برای اغفال مدافعین دیوار آتلانتیک حملات قوای آمریکایی و انگلیسی بین بندر شربورگ و سواحل منتهی به شهر کان در دو منطقه با نام‌های مستعار «یوتا» (UTAH) و «اوماها» (OMAHA) بیشتر باشد زیرا آلمانی‌ها خیال می‌‌کردند که قوای مهاجم از منطقه کاله هجوم خواهد کرد. قوای مهاجم تصمیم گرفت که تهاجم سراسری خود در جبهه نرماندی را در بامداد روز ۶ ژوئن ۱۹۴۴ که هوا تا حدی مه آلود بوده و آلمان‌ها قدرت دیدشان بر سطح دریا بسیار اندک است انجام دهند روز حمله را با نام رمز D-Day (روز- دی) نامیدند. فرماندهی دفاع از دیوار آتلانتیک برعهده دو نفر مارشال آلمانی بود. در بخش منتهی به سواحلی که به شهر کان ختم می‌‌شد مارشال رومل (Rommel) و در منطقه‌ای که به بندر شربورگ ختم می‌‌شد، مارشال روندشتدت (Rundstdt) دفاع از ساحل فرانسه را برعهده داشت.عملیات هجوم به نرماندی به وسیله ۱۶۰۰۰ هواپیما که ۵۰۰۰ فروند آن شکاری و سه هزار و پانصد فروند آن بمب افکن سنگین و بقیه از انواع هواپیماهای دیگر بودند، آغاز شد.همچنین ۶۰۰۰ کشتی سربازبر به غیر از تانک‌های شناور (آمفی بی)، ۱۶۲۱ رزمناو و ناو جنگی و ۱۵۰۰ کشتی اژدرافکن و مین جمع کن از بامداد ۶ ژوئن عملیات جنگی بر ضد دیوار آتلانتیک و سپس پیاده شدن قوای متفق را آغاز کردند 8) 8) 8) . چرچیل در خاطرات خود می‌‌نویسد: در مرحله اول عملیات که در بامداد ۶ ژوئن انجام شد، پنج هزار و دویست تن مواد منفجره به وسیله کشتی‌های متفقین روی آشیانه‌های بتونی ریخته شد 8) و به موازات آن ۱۴۹۰۰ بار پرواز بمب افکن‌های سنگین بر فراز دیوار و پشت خطوط تدارکاتی موجود انجام گردید. دشمن (آلمان) به حدی غافلگیر شد که نتوانست بیش از یکصد بار پرواز جنگی بر فراز کشتی‌های ما انجام دهد

sorna
01-06-2011, 11:25 PM
هواپیماهای آمریکایی در دسته‌های یکصد فروندی، خطوط دفاعی و تدارکاتی آلمان را در فرانسه و خاک اصلی آلمان به صورت مداوم بمباران کردند به نحوی که خط دفاعی آتلانتیک در چند نقطه دچار شکاف گردید و نیروهای آمریکایی و انگلیسی به پشت دیوار بتونی رخنه کردند. در جریان یکی از این حملات هوایی اتومبیل مارشال رومل مورد حمله هوایی قرار گرفت و زخمی شد ولی به سرعت او را معالجه کردند، به طوری که توانست به اتفاق مارشال روندشتدت به برلین نزد هیتلر برود و از او بخواهد که قوای آلمان قبل از آن که نابود شود با نظم و به تدریج به طرف رود سن عقب نشینی کرده، شاید در نبرد آ ینده توفیقی به دست آید. هیتلر ضمن رد پیشنهاد رومل اظهار داشت که همه سربازان باید سر جای خود بایستند و یک وجب از خاک فرانسه را از دست ندهند. ولی رومل به مارشال کایتل (Keitel) رئیس ستاد پیشوا (آدولف هیتلر) که از او پرسیده بود که آخر باید چه کرد؟ جواب داد که «صلح» احمق ها ولی بر اثر شکاف در دیوار آتلانتیک روزانه ۲۵۰۰۰ سرباز آ مریکایی و انگلیسی وارد فرانسه می‌‌شدند. در ۱۹ ژوئن شبه جزیره کوتانتین سقوط کرد و در ۲۷ ژوئن بندرگاه استراتژیک شربورگ به دست متفقین افتاد و در ۹ ژوئن ۱۹۴۴ شهرکان سقوط کرد و با این عمل دیوار آتلانتیک به دست متفقین افتاد. تلفات متفقین در حمله بامداد ۶ ژوئن بسیار زیاد بود به طوری که چرچیل می‌‌نویسد که در لحظه اول حمله به ساحل نرماندی ده هزار کشته دادیم. اگر پیروزی نبرد استالینگراد، کمر هیتلر را شکست، رخنه در دیوار آتلانتیک سر از تن او جدا کرد. هیتلر چون اصرار به مقاومت داشت، مارشال روندشتدت را برکنار و به جای او در اول ژوئیه ۱۹۴۴ مارشال فون کلوگه (Von Kluge) را که در جبهه شرق شهرتی کسب کرده بود به فرماندهی جبهه غرب انتخاب کرد غافل از آن که نیروهای متفقین یکی پس از دیگری شهرهای فرانسه را آزاد می‌‌کردند و هواپیماهای بمب افکن آمریکایی و انگلیسی علاوه بر مناطق صنعتی، شهرهای پرجمعیت را بمباران می‌‌کردند به طوری که هر روز مراکز پرجمعیت زیر باران چندین هزار تن بمب خراب می‌‌شدند و به قول ژاک پیرن در کتاب جریان‌های بزرگ تاریخ معاصر، روزانه چندین هزار نفر در آلمان به هلاکت می‌‌رسیدند.

sorna
01-06-2011, 11:25 PM
هیتلر:
"من نقش سرباز را ایفا نخواهم کرد و تحت تاثیر استراتژیها قرار نخواهم نمی گیرم. این منم که جنگ را اداره خواهم کرد. این منم که لحظه ی مناسب حمله را مشخص خواهم کرد؛ این وظیفه من خواهد بود. وقتی تصمیم را اتخاذ کردم جوانان را به میادین مرگ خواهم فرستاد و این حق من است. بدین ترتیب در حد ممکن مانع مردم خواهم شد. من جنگ می خواهم و برای انجام دادن استفاده از همه راهها و امکانات خوب است. جنگ به نحوی خواهد بود که من می خواهم باشد. من خودم جنگ هستم."
منبع: _تاریخ قرن بیستم، سرژبر شتین و دیگران، ترجمه امان الله ترجمان، جلد 1، ص 24-25

sorna
01-06-2011, 11:26 PM
ژنرال اروین رومل
اروین رومل در 15 نوامبر 1891 در (هیدن هیم) آلمان به دنیا آمد.
رومل دوست داشت مهندس شود اما به دلیل مخالفت پدرش وارد در سال 1910 وارد ارتش آلمان شد.
با شروع فاجعه ی جنگ جهانی اول رومل به درجه ی ستوان یکم رسید.او در خطوط مقدم غربی جنگید و موفق به دریافت مدال (صلیب آهنین) شد.
در سال 1917 رومل در خطوط مقدم ایتالیا خدمت کرد و بعد از رهبری حمله به (مونته ماتاجور) به درجه ی سروانی رسید.
مدت کوتاهی بعد از آن رومل و گروه کوچکی از مردان گروه کوچکی از مردان عرض رودخانه ی (پیاو) را شنا کردند تا یک پادگان ایتالیا را رد آن طرف رودخانه تصرف کنند.
بعد از پایان جنگ جهانی اول رومل به خدمت در ارتش آلمان ادامه داد و در سال 1929 او برای آموزش در مدرسه ی نیروهای پیاده نظام در (درسدن) منصوب شد .
در سال 1935 او درجه ی سرهنگ دوم را دریافت کرد و شروع به تدریس در دانشگاه جنگ در شهر (پاسدام) کرد.
در سال 1937 سخنرانی های رومل در یک کتاب درباره ی تاکتیک های جنگی پیاده نظام منتشر شد .
آدولف هیتلر کتاب رومل را مطالعه کرد و آن کتاب فوق العاده مورد توجه او قرار گرفت.
هیتلر که فوق العاده تحت تاثیر کتاب کتاب رومل قرار گرفته بود مقر فرماندهی خود را در اتریش و چکسلواکی برای او آماده کرد و او را به ریاست آنها منصوب کرد. سال بعد او همین وظیفه را در لهستان نیز بر عهده گرفت .



http://i22.tinypic.com/5vqfqg.jpg

رومل فرماندهی هفتمین لشگر زرهی را که به فرانسه حمله کرد را در ماه می سال 1940 بر عهده داشت .
نیروهای تحت فرماندهی رومل سریع تر و جلوتر از تمامی نیرو های نظامی تاریخ بودند.
بعد از تصرف کانال نیروهای رومل به جنوب چرخیدند و به حرکت ادامه دادند تا زمانی که به مرزهای اسپانیا رسیدند. نتیجه ی این موفقیت ترفیع رومل به ارتشبد بود.
(بنیتو موسولینی) در آفریقای جنوبی درخواست کمک کرد , هیتلر رومل را به آنجا فرستاد تا رهبری نیروهای آلمانی مستقر در آفریقا را بر عهده بگیرد و رومل موافقت کرد.
رومل در مدت کوتاهی توانست با استفاده از تاکتیک کوبنده ی (حمله ی برق آسا) نیروهای لشگر هشتم بریتانیا را از لیبی بیرون براند سپس او و نیروهایش به سمت مصر حرکت کردند و در یکی از شهر های کوچک شمالی مصر به نام (ال الامین) شکست خورد.
زمانی که نیروهای ارتش امریکا در پایتخت مصر و همچنین در الجزایر مستقر شدند رومل مجبور شد که تونس را ترک کند .

sorna
01-06-2011, 11:26 PM
در ماه های اول سال 1944 رومل با دو تن از مقامات نظامی والا رتبه نزدیک شد و آنها به او پیشنهاد که در اجرای نقشه ای به نام (توطئه ی جولای) شرکت کند ولی رومل نپذیرفت زیرا او عقیده داشت اگر او را به قتل برسانند او در چشم مردم به قهرمان تبدیل خواهد شد, رومل پیشنهاد کرد به جای این کار هیتلر را دستگیر کرده و او را محاکمه کنند.
هم اکنون رومل به ریاست ارتش آلمان در فرانسه منصوب شده بود و خود را برای حمله متحدین به فرانسه آماده می کرد.
در هنگام عملیات متفقین در فرانسه در تاریخ 15 جولای 1944 , به هیتلر اخطار داد که شکست آلمان بسیار نزدیک است و او را تشویق کرد که جنگ را به پایان برساند .

http://i21.tinypic.com/i6f1o0.jpg

در خزان سال 1944 هیتلر پی برد که رومل در حال طرح ریزی یک توطئه بر علیه او است از این رو در 14 اکتبر سال 1944 هیتلر دو تن از ارتشبد های خود را به دیدار رومل فرستاد تا با او اتمام حجت کنند , آنها دو گزینه برای او مشخص کردند : اول آنکه خودکشی کند و در عوض یک مراسم تشییع جنازه ی دولتی و با شکوه داشته باشد و کارکنان و نیروها ی تحت فرمانش و همچنین خانواده اش در امان باشند .و یاگزینه ی دوم که محاکمه در دادگاه نظامی به جرم طرح ریزی برای خیانیت بزرگ است .
رومل سم را خورد و خود کشی کرد و به صورت رسمی اعلام شد که او از یک سکته ی مغزی درگذشته است.

sorna
01-06-2011, 11:27 PM
مصاحبه و خاطرات
تاج الملوك
داناترين سياستمدار
دربار دو پهلوی



ورجه ورجه خنده دار هيتلر در ديدار با همسر رضا شاه و دو دخترش:
شمس و اشرف

استالين دركاخ مرمر توی چشم من(تاج الملوك) و پسرم محمدرضا نگاه كرد و گفت: بهترين كار آنست كه خودتان سلطنت را لغو كنيد، اگر هم نكنيد مردم اين بساط را جمع خواهند كرد!

درجريان كنفرانس تهران، چرچيل و روزولت بشكل توهين آميزی به دربار نيآمدند و با محمد رضا ملاقات نكردند، بلكه او را احضار كردند، اما استالين آمد و با ما عصرانه خورد، گرچه حرف‌هايش را هم صريح گفت. توهين چرچيل و روزولت دردناك تر از حرف‌های استالين بود.

استالين وقتی تابلوی كمال الملك را دركاخ مرمر ديد گفت: اين چه خودخواهی است كه اين تابلو را زينت خانه خودتان كرده ايد؟ ببريد بگذاريد در موزه كه مردم ببينند.



دراين 27 سال، كتاب خاطرات بسيار منتشر شده است. از هر سو و با هر عينكی به حوادث ايران نگاه شده است. در ميان كتاب‌های خاطرات كه بسيار كم درباره آن تبليغ و حتی صحبت شده، "خاطرات ملكه پهلوی- همسر رضاشاه و مادر محمد رضا" ست. سه تن، در نوبت‌های مختلف كه تاج الملوك حال و روز ديدار و گفتگو داشته با او مصاحبه كرده اند: دكترمليحه خسروداد، تورج انصاری و مهندس محمود علی باتمانقليچ.
اين مجموعه گفتگو، همراه با تعدادی عكس، در 479 صفحه و از سوی بنياد تاريخ شفاهی ايران منتشر شده است. بقايای خانواده پهلوی و نزديكان و كارگزاران دربار آنها، اين خاطرات را خوانده و با سكوت از كنار آن عبور كرده اند. جنجال نكرده اند تا بلكه موجبات فروش و خواندن وسيع آن را باعث نشوند. در جمهوری اسلامی نيز، پيرامون اين خاطرات جنجال نكرده اند، زيرا فصل‌هائی از آن به سود روحانيت درحاكميت نيست، بويژه روش و منش ديكتاتوری رضاشاه. در واقع، بيم داشته اند مردم امثال لاجوردی و مرتضوی و دهها تن امثال آنها را با "درگاهی‌ها"، "پزشك احمدی‌ها"، "عباس شش انگشتی‌ها" و... مقايسه كنند و به همان نتيجه‌ای كه بايد برسد، خواه نا خواه برسند!
تاج الملوك سخنی عليه رضاشاه و پسرش محمد رضا نگفته، اما در مرور خاطرات خود، گاه با صراحتی توام با صداقت نكاتی را بر زبان آورده است؛ كه نبايد باب طبع اهل پهلوی اول و دوم باشد! و ايراد خاطرات او از نگاه اهل پهلوی و اهل جمهوری اسلامی همين است!
نكته بسيار جالبی كه دراين خاطرات وجود دارد و خيلی زود به ذهن خطور می‌كند، نقش تعيين كننده تاج الملوك در دوران رضا شاه و حتی دو دهه اول سلطنت محمدرضا شاه است. تسلط او به امور سياسی اين دو دوران، امكان وی برای صحت كردن به سه زبان(برخلاف رضا شاه كه فارسی را هم كامل نمی دانسته) و سلسله دلائل ديگری كه درهمين خاطرات مشهود است، نشان می‌دهد كه او در پشت بسياری از تصميمات مهم سياسی دوران رضاشاه و حتی سالهای پرحادثه سلطنت محمدرضا پسرش بوده، اما تظاهر بيرونی نداشته است. از جمله ديدارهای سياسی او با هيتلر، استالين، پيشه وری و...

sorna
01-06-2011, 11:27 PM
با تمام كارگزاران نظامی و غيرنظامی اين دو دوره از نزديك آشنا و در تعيين سرنوشت و پست و مقام آنها تاثير گذار بوده است، از جمله قوام السلطنته كه هر جا گير می‌كرده به تاج الملوك مراجعه می‌كرده است، مصدق، هويدا و...
موسيقی ايران را نه تنها می‌شناخته، بلكه خود نيز دو ساز ايرانی می‌زده است، ادبيات ايران را می‌شناخته، اما به زبان تركی شعر می‌سروده است.
بنا داريم بخش‌هائی از خاطرات او كه شكل مصاحبه دارد را بتدريج در پيك هفته منتشر كنيم. شايد بدنبال آن، بخش‌هائی از خاطرات اشرف پهلوی را هم منتشر كرديم. نه به اين دليل كه گفته‌های او ارزش و اعتباری در خور خاطرات مادرش دارد، بلكه با هدف مقايسه: مادری زيرك، سياستمدار و دانا، دختری جاه طلب، كم سواد و‌بی‌رحم.
بخش اول گزيده‌های خاطرات تاج الملوك را با فصل مربوط به گرايش رضاشاه به هيتلر آغاز می‌كنيم و ماموريت تاج الملوك در سفر به آلمان هيتلری و ملاقات با پيشوا. اين فصل از آن نظر مهم است كه ريشه دليل تصميم قطعی انگليس به تبعيد رضا شاه و نزديكی رضاشاه به نازی‌ها در سالهای جنگ دوم جهانی را نشان ميدهد. در ادامه همين فصل از خاطرات تاج الملوك ديدار استالين با خانواده پهلوی در كاخ مرمر را می‌خوانيد. اين بخش از خاطرات تاج الملوك از صفحه 95 آغاز و در صفحه 104 پايان می‌يابد. ما هيچگونه دخل و تصرفی در جملات نكرده ايم و آنچه می‌خوانيد دقيقا مطابقت دارد با صفحاتی كه دربالا ذكر كرديم.

sorna
01-06-2011, 11:28 PM
ديدار با هيتلر
هيتلردردنيا محبوبيت زيادی داشت ودرايران هم خيلی مورد توجه واحترام مردم بود.
هيتلرايرانی‌ها را ازنژاد آريايی می‌دانست وچون آلمانی‌ها هم از همين نژاد بودند لذا به ايران علاقمند بود ودردوران حكومت خود تا آنجا كه توانست به ايران كمك كرد.
"رضا" هم كه ازدخالت‌های انگلستان درامورايران به تنگ آمده بود به طرف آلمانی‌ها گرايش وعلاقه پيدا كرد وطی چند سال روابط ايران وآلمان خيلی صميمانه شد.
آلمانی‌ها درامورساختمان راه‌ها وجاده‌های ايران فعاليت می‌كردند و درساختن راه آهن، بنادر و سيلوها و كارخانجات به ايران كمك رساندند.
آلمانی‌ها درايران خيلی كارهای بزرگ كردند، كه بعضی از آنها هنوز مثل راه آهن سراسری بعد ازنيم قرن مورد استفاده ايرانيان قراردارند.
ايستگاهای راه آهن درتهران وتبريز و اهواز و امثالهم. خط آهن سراسری. پل ورسك، پل‌های راه آهن درمناطق صعب العبور، فرودگاه، كارخانه مونتاژ هواپيما، كارخانه شكرسفيد، كارخانه ذوب آهن كرج، سيلوهای گندم، كارخانجات آرد و خيلی تاسيسات كه حالا يادم نيست نام ببرم.
من يادم هست مردم تهران آنقدر به هيتلرعلاقه داشتند كه درميدان توپخانه جمع می‌شدند تا از راديو سخنرانی‌های هيتلررا گوش كنند.
درآن موقع اكثرمردم راديو نداشتند، ايستگاه راديو درخيابان بيسيم پهلوی )سيد خندان( تاسيس شده و روزی يك ساعت برنامه راديويی زنده پخش می‌كرد. از بيسيم پهلوی ) سيد خندان( به ميدان توپخانه يك خط كابل كشيده بودند و درميدان توپخانه چند بلندگو گذاشته بودند تا مردم اخبارراديو را بشنوند.

sorna
01-06-2011, 11:29 PM
مردم هروقت خبرپيروزی قوای هيتلررا می‌شنيدند ازته دل برای آلمانی‌ها هورا می‌كشيدند. حتی بعضی‌ها آنقدر تعصب داشتند كه برای قوای آلمان گوسفند قربانی می‌كردند.

آلمانی‌ها عاشق چشم وابروی مشكی ايرانی‌ها نبودند ومحض خاطر صواب بردن دركاراحداث راه آهن سراسری به ايران كمك نكردند! آلمانی‌ها با تمام قوا رضا شاه را درساختن راه آهن سراسری كمك كردند تا خليح فارس را به جنوب اتحاد شوروی متصل كرده و قوای خود را ازطريق خاك ايران به جنوب اتحاد شوروی برسانند.
اما همين راه آهن كه با كمك آلمان‌ها ساخته شد بلای جان خود آنها شد و متفقين با اشغال ايران كمك‌های وسيع نظامی به نيروهای شوروی كه در محاصره آلمان بودند رسانده و وضعيت جنگ را به نفع خود عوض كردند. راه آهن سراسری كه قرار بود مورد استفاده نيروهای آلمانی قراربگيرد برعليه آنها به كارگرفته شد وسرنوشت جنگ را عوض كرد.
عوض شدن سرنوشت جنگ سرنوشت رضا شاه را هم عوض كرد و او از تخت طاووس پائين آورد و به تبعيد فرستاد.

sorna
01-06-2011, 11:30 PM
ملاقات با هيتلر
يك عده جوانان تهران هم به سبك جوانان هيتلری سرخود را می‌تراشيدند ودرخيابان‌ها به هم سلام هيتلری می‌دادند!
موقعی كه ما به ملاقات هيتلررفتيم آقای محتشم السلطنه اسفندياری هم حضورداشت. هيتلربا من واشرف وشمس دست داد وازمن حال واحوال رضا را پرسيد. از طرف سفارت ايران يك مرد جوان به عنوان ديلماج حضورداشت كه مطالب هيتلررا برای ما وحرف‌های ما را برای هيتلرترجمه می‌كرد. اگراشتباه نكنم اين مرد جوان جمالزاده پسرسيد جمال واعظ اصفهانی بود كه بعدها نويسنده معروفی شد.
ما برای هيتلرچند هديه برده بوديم كه عبارت بود ازدو قطعه قالی نفيس ايرانی ومقداری پسته رفسنجان.
حاج محتشم السطنه اسفندياری قالی‌ها را درجلوی پای هيتلربازكرد وشروع به توضيح كرد.
هيتلرخيلی ازنقش قالی‌ها وبافت ورنگ آنها خوشش آمد. روی يك قالی كه درتبريزبافته شده بود عكس خود هيتلربود. روی قالی ديگرهم علامت آلمان را كه عبارت ازصليب شكسته بود نقش كرده بودند.
ازمطالب هيتلردستگيرمان شد كه باورش نمی شود اين تصاويرظريف را با دست بافته باشند.
هيتلرهم متقابلا سه قطعه عكس خود را امضاء كرد وبه من ودخترانم داد.
ديلماج سفارت گفت: " آقای هيتلرمی گويند متاسفانه پيشوای آلمان مثل شاه ايران ثروتمند نيست ونمی تواند متقابلا هديه گرانقيمت به ما بدهد وازاين بابت معذرت می‌خواهند!"
من اين ملاقات را هيچوفت فراموش نكردم وبه درخواست رضا ده‌ها بار ريزمطالب آنرا برايش تعريف كردم.
هيتلرموقع حرف زدن آرام نمی گرفت، يا دورخودش می‌پيچيد و يا به اين طرف وآن طرف اطاق می‌رفت وحرف می‌زد. درموقع حرف زدن هم مرتبا پلك چشمانش را بهم می‌زد ودندانهايش را روی هم فشارمی داد. دستهايش را پشت كمرمی برد وناگهان جلومی آورد وناگهان بالا می‌برد و در هوا تكان می‌داد. درعين حال روی پنجه‌های پا هم بلند می‌شد. درست مثل اين بود كه زيرپايش آتش روشن است و نمی تواند آرام بگيرد. موقع حرف زدن هم با آنكه ما درنزديكش بوديم با صدای بلند صحبت می‌كرد. ازرضا خيلی تعريف كرد وگفت زندگی او را می‌داند و از اينكه يك نظامی قدرت را درايران به دست دارد خوشحال است.
رضا ازاين قسمت خيلی خوشش می‌آمد و من هر وقت به اين قسمت ازملاقات خودم با هيتلرمی رسيدم بايد آنرا چند بارتكرارمی كردم.

sorna
01-06-2011, 11:30 PM
ملاقات با استالين
ازبازی تقديربا استالين كه دشمن هيتلربود هم ملاقات داشته ام. موقعی كه رضا ازايران خارج شده ومحمدرضا به سلطنت رسيده بود، درتهران يك كنفرانس سران متفقين برگزارشد ورئيس جمهوری آمريكا، نخست وزير انگلستان ورهبراتحاد شوروی به تهران آمدند.
هيتلردچاربيماری روانی بوده است. اين مرد ديوانه با روشن كردن آتش جنگ جهانی دوم ميليونها انسان را به كام مرگ كشاند و فقط 22 ميليون نفرازمردم روسيه قربانی اميال شيطانی او شدند و جان خود را ازدست دادند.
درآن موقع محمد رضا جوان بود وانگليسی‌ها وآمريكائی‌ها هم چون ايران را اشغال كرده بودند خود را حاكم ايران می‌ديدند وحاضرنشدند به ديدن محمدرضا بيايند، بلكه محمدرضا را واداركردند تا به ديدن رئيس جمهوری آمريكا ونخست وزيرانگلستان برود. اما مرحوم"يوسف استالين" شخصا به كاخ سعد آباد آمد وبا شاه جوان ايران ومن كه مادرش بودم ودختران وسايرفرزندان رضا ملاقات كرد وعصرانه خورد.
خوب. شما می‌دانيد كه استالين رهبراتحاد شوروی، يعنی بزرگترين كشور جهان، بود. استالين كه درشوروی و درهمه دنيا به او " مرد آهنين" می‌گفتند نقش اول را درپيروزی متفقين وشكست حكومت آلمان داشت. درحقيقت اگر مديريت " استالين" نبود جنگ به نفع هيتلر تمام می‌شد.
استالين ومردم شوروی ازخودگذشتگی فوق العاده‌ای كردند و بيشتراز27 ميليون نفركشته دادند تا هيتلررا واداربه شكست كردند.
استالين درموقع صرف عصرانه به ما گفت كه اسم اصلی او "يوسف يوسف زاده" وازاهالی گرجستان واصلا ايرانی است. محمد رضا ازاين حرف استالين به وجد آمد واظهارخوشحالی كرد كه استالين اصالتا ايران می‌باشد.

sorna
01-06-2011, 11:30 PM
به نظرمن استالين شبيه كشاورزهای قلچماق وقوی هيكل روستايی بود. به دستهايش نگاه كردم ديدم خيلی قوی ودارای انگشتان زمخت وگوشت آلود است.
مداوم پيپ می‌كشيد وهر دو سه جمله‌ای كه می‌گفت ويا می‌شنيد با صدای بلند می‌خنديد.
درخلال صحبت‌هايش اصلا اسمی از رضا نيآورد، فقط ازمحمد رضا پرسيد كه دركجا‌ها درس خوانده است؟
محمدرضا برايش توضيح داد كه درسوئيس بوده است. استالين گفت كه در يك مدرسه مذهبی درگرجستان درس خوانده ولی بعدا ازمدرسه مذهبی فرار كرده و تحصيل را هم رها كرده است!
اوهمچنين به محمدرضا گفت كه يك فرزند هم سن وسال او دارد كه تحت اسارت آلمانی‌ها است. ما خيلی تعجب كرديم كه فرزند استالين كبير به اسارت درآمده است.
استالين كه متوجه تعجب ما شده بود گفت همه فرزندان شوروی به مثابه فرزندان اوهستند و يك رهبر نمی تواند وقتی فرزندان ديگرهموطنانش در جنگ كشته می‌شوند فرزند خود را درجای امن پنهان كند وبه جبهه نفرستد.
ما همگی تحت تاثيرشخصيت جالب واستثنائی استالين قرارگرفته بوديم و بايد بگويم كه من هنوزتحت تاثيرشخصيت آن مرد بزرگ هستم و تا امروزاو را فراموش نكرده ام.
البته همين آقای " استالين" كه مرد خوبی بود يك كار بدی هم قبلا درمورد ما كرده بود وتيمورتاش را كه وزيردربارشاهنشاهی بود به استخدام سازمان جاسوسی خود درآورد و ما يك وقت متوجه شديم كه خيلی دير بود!
درحقيقت تيمورتاش ازهمان اوايل ورود به دربار و نزديك شدن به رضا مامور شوروی بود وريز وقايع دربار و منويات و تصميات رضا را به شوروی‌ها اطلاع می‌داد.
تيمورتاش دستگيروزندانی شد، بعد هم اورا درزندان راحت كردند، اما چون آدم سفت وسختی بود هرگز به جاسوس بودن خود برای شوروی اعتراف نكرد ومدام پافشاری می‌كرد كه اين داستان را انگليسی‌ها برای او ساخته اند تا او را نابود كنند.
درسالهای بعد كه پسرم جانشين پدرش شد و سلاطين زيادی به ايران آمدند اكثرآنها را با بانوانشان ملاقات كردم. ولی هيچكدام آنها را مانند هيتلرو استالين نيافتم.
درمورد استالين اين نكته را هم بايد بگويم برعكس آنكه ما شنيده بوديم آدم خشن و مستبدی هست، بسيارمهربان وخنده رو وبذله گو بود.

sorna
01-06-2011, 11:31 PM
برعكس هيتلركه مدام پلك‌هايش را بهم می‌زد و دور اطاق راه می‌رفت و روی پاهايش چرخ می‌زد وحركات عجيب وغريب می‌كرد، استالين خيلی راحت و آرام وآسوده بود ويك نوع لبخند شيرين ودلچسب وآرامش بخش در تمام صورتش پهن بود.
اين نوع رفتارازرهبر بزرگترين كشورجهان كه مردمش درخط اول جبهه جنگ قرارداشتند و از مردی كه فرزند ارشدش دراسارت آلمانی‌ها بود بسيار برای ما عجيب به نظرمی رسيد.
موقعی كه استالين با ما دست داد جمله‌ای به روسی گفت كه جزمن ديگران معنای آنرا نفهميدند.
يك نفرديلماج سفارت روسيه كه همراه او بود گفت: " رفيق استالين می‌گويد زبان فارسی نمی داند آيا دربين شما كسی هست كه زبان روسی بداند؟"
من گفتم: " دا"
استالين رو به محمد رضا كرد و جمله ديگری را به زبان آورد.
من معنای آنرا فهميدم ولی چيزی نگفتم. بهمين خاطرديلماج سفارت روس جمله استالين را ترجمه كرد وگفت: " رفيق استالين می‌گويند: " حتما شاه جوان ايران زبان انگليسی‌ها را می‌داند..."
محمدرضا به علامت تائيد سرخود را تكان داد و گفت" بله. انگليسی‌ها، فرانسه و آلمانی را صحبت می‌كنم.
استالين خنديد وجمله ديگری را به زبان آورد.
ديلماج فورا ترجمه كرد وگفت: " رفيق استالين می‌گويند: ممكن است شما زبان امپرياليست‌ها را خوب ياد بگيريد اما هرگزنمی توانيد ازنقشه‌های آنها مطلع بشويد!"
استالين دراين ملاقات چند هديه هم به ما داد. او درست حالت يك پدر) بلكه يك پدربزرگ ( مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالين چند نصيحت تند و صريح به محمد رضا كرد و به او گفت فئوداليسم يك سيستم قرون وسطائی است و شاه جوان ايران اگرمی خواهد موفق شود بايد كشاورزان را ازدست استثمارگران نجات دهد و زمين‌ها را به آنها بدهد.
اوهمچنين به محمد رضا گفت نبايد به حمايت امپرياليست‌ها مطمئن باشد زيرا آنها همانطوركه رضاشاه را ازمملكت بيرون انداختند اگرمنافعشان به خطربيفتد او را هم ازكشوربيرون خواهند انداخت.
استالين با آنكه می‌دانست ما ناراحت می‌شويم، اظهارداشت شاه جوان بهتر است دراولين فرصت مناسب حكومت را به مردم واگذاركند و بساط سلطنت را كه يك سيستم قرون وسطايی است جمع آوری نمايد!

sorna
01-06-2011, 11:31 PM
استالين به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند كرد واگراوخود دربرچيدن سلطنت پيش قدم شود نام نيكی ازخود درتاريخ به يادگار خواهد گذاشت.
محمدرضا و ما هيچ نمی گفتيم و فقط گوش می‌كرديم. درپايان محمد رضا به استالين گفت: "من از توجهات شما تشكر می‌كنم. اما نوع حكومت ايران را مردم ايران انتخاب كرده اند وتا وقتی مردم اينطور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم كرد!"
بعد استالين كه متوجه برودت مجلس شده بود چند سئوال خانوادگی ازما كرد و وقتی فهميد پدرمن ازمهاجرين قفقازی بوده و زبان روسی می‌دانسته خيلی اظهارخوشحالی كرد وگفت قفقاز به واسطه كوهستان‌های صعب العبورو جغرافيای خشن مهد پرورش مردان سخت كوش است وخيلی ازمردان ناحيه قفقازدرصف مقدم جنگ با آلمان‌ها هستند. درآن موقع قفقاز يك منطقه وسيع درجنوب شوروی به مركزيت تفليس بود وجمهوری‌های مختلف مثل آذربايجان وارمنستان وغيره وذالك وجود نداشت.
وقتی مجلس كمی گرم و دوستانه شد. محمدرضا كمی اين پا وآن پا كرد و گفت: " آيا دولت اتحاد شوروی وعالی جناب استالين با سلطنت من مخالف هستند؟!"
استالين گفت: دولت شوروی به واسطه مسلك خود حامی ملت‌های تحت استعماروسلطه امپرياليست‌ها است وبطوركلی با حكومت‌های فردی مخالف است اما درامورداخلی آنها دخالت نمی كند واميدواراست خود مردم اين كشورها حقوق ازدست رفته خود را استيفا نمايند!"
بعد چون متوجه شد كه محمدرضا ازاين پاسخ اوقانع نشده است گفت: امپرياليست‌ها تا روزی كه يك قطره نفت درايران وخاورميانه موجود است اين منطقه را رها نخواهند كرد واتحاد شوروی قصد ندارد با امپرياليست‌ها وارد جنگ شود. بنابراين با حكومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد كرد.
ما معنای اين حرف را خوب نفهميديم وفكركرديم كه استالين ما را به عدم مداخله شوروی درامورايران مطمئن كرده است، اما بعدا مرحوم قوام السلطنه به ما گفت استالين خيلی صريح شاه جوان را عامل امپرياليست‌ها معرفی كرده و درواقع به ما صراحتا توهين كرده است. منظور ازامپرياليست‌ها درسخن استالين آمريكا، انگليس و كشورهای اروپا بودند.
البته استالين آلمان را هم امپرياليست می‌دانست ومی گفت اين جنگ ) جنگ جهانی دوم( يك جنگ ميان امپرياليست‌ها برسرتقسيم غنائم و مناطق نفوذ است كه پای اتحاد شوروی را هم ناخواسته به آن كشيده اند.

sorna
01-06-2011, 11:32 PM
استالين درموقع ترك كاخ سعد آباد ازچند تابلوی نقاشی موجود دركاخ بازديد كرد وبخصوص تابلوهای كمال الملك بسيارمورد توجه اش قرارگرفت وبه محمد رضا گفت چه فايده دارد كه اين آثار با ارزش هنری را دراين كاخ محبوس كرده ومردم كشورت را ازديدن آنها محروم ساخته‌ای ؟!
ارزش اين آثاروقتی است كه همه بتوانند آنها را ببينند و لذت ببرند. اين خود خواهی شما است كه چنين آثاری را برای تزئين كاخ خود قرارداده و حق مردم برای تماشای آنها را پايمال كرده ايد. اين يك اخلاق منحط امپرياليستی است.
ما از اين حرف‌های استالين خيلی رنجيده خاطرشديم. اما درآن وضعيت نمی توانستيم اعتراض بكنيم.
البته روسای ممالك آمريكا وانگلستان به ملاقات محمدرضا نيامدند وتوهين آنها بزرگترازحرف‌های سرد استالين بود.
ما خيلی تعجب كرديم كه ديلماج سفارت روس، سفيرروسيه درتهران و چند نفری كه همراه استالين بودند درحضوراوآب می‌خوردند، راحت می‌خنديدند وپايشان را روی پايشان می‌انداختند و يا سيگار می‌كشيدند.
آنها درخطاب قراردادن استالين هم هيچ عبارت محترمانه‌ای به كارنمی بردند و فقط به او می‌گفتند: " رفيق استالين!" و اين برای ما عجيب بود كه روس‌ها اينهمه نسبت به رهبر خودشان‌بی‌ادب باشند. يك ميرزای ادارات ما بيشتر ازاستالين كبكبه و دبدبه داشت.

sorna
01-06-2011, 11:32 PM
«هس» كه بود؟ بسیاری او را به چشم یك نازی نژادپرست می بینند، عده ای او را یك سرسپرده هیتلر و حتی قابل ترحم می دانند. نكته قابل توجه این است كه در تمامی لحظات زندگی اش در زیر سایه شخص رایش بوده است. در حزب، در جنگ، در پیام صلح و یا شاید بتوان گفت حتی در مرگ.
او در توصیف هیتلر عنوان كرده: «آدولف هیتلر را با عقل خود نسنجید، شما باید او را با قدرت قلب خود درك كنید هیتلر یعنی آلمان و آلمان یعنی آدولف هیتلر. كسی كه به نام هیتلر قسم بخورد گویی كه به نام آلمان قسم خورده است.»

این قسم خورده به نام هیتلر، یكی از اعضای حزب نازی و یكی از معاونان با نفوذ هیتلر در دهه ۲۰ و ۳۰ قرن ۱۹ میلادی بود.
هس در اسكندریه مصر از والدینی آلمانی به دنیا آمد و پس از گذراندن خدمت سربازی در سال ۱۹۲۱ به حزب نوظهور نازی پیوست.
او در حملاتی با هدف براندازی دولت وقت آلمان در سال ۱۹۲۳ شركت داشت كه در نهایت به همراهی هیتلر از زندان آزاد شد و بلافاصله به مقام سردفتر رهبر حزب نازی رسید.
بعد از آنكه هیتلر در سال ۱۹۳۳ به مقام صدراعظمی آلمان دست یافت، هس را به عنوان معاون خود انتخاب كرد كه عمده وظایف وی اداره و مدیریت حزب نازی بود.
پس از این اتفاق هس در نامه ای به همسرش نوشت: «خوابم یا بیدارم این سئوال هر دقیقه من است. من در دفتر صدر اعظم نشسته ام. مقامات عالی رتبه بی سروصدا به اینجا می آیند تا مطلبی یا نوشته ای را تسلیم صدراعظم كنند...، در بیرون دفتر مردم دور هم جمع شده اند و منتظرانه ایستاده اند تا «او» را ببینند و درست در لحظه ای كه او با خودروی خود از كنار آنها رد می شود سرود ملی را زیر لب زمزمه كنند و بعد به او سلام كنند. در این لحظات دندان هایم به حدی به لرزه می افتد كه من مجبور می شوم آنها را در هم قفل كنم...»

sorna
01-06-2011, 11:33 PM
در سال ۱۹۳۴ بخت با هس یار بود و به مقامی هم پایه با مقام وزارت دست یافت و در كابینه هیتلر جایی برای خود دست و پا كرد تا جایی كه در سال ۱۹۳۹ او معاون سوم هیتلر به حساب می آمد.
دو سال بعد یعنی درست زمانی كه جنگ جهانی دوم به نقطه اوج خود رسیده بود، وی از سوی رایش سوم به مهم ترین ماموریت عمرش فرستاده شد ماموریتی كاملا سری.
او نیمه شب ۱۰ مه سال ۱۹۴۱ با استفاده از تاریكی شب از فرودگاهی نظامی به سوی دریای شمال و انگلستان پرواز كرد تا به عنوان نماینده دولت آلمان با همتایان انگلیسی خود درباره چگونگی امكان برقراری صلح مذاكره كند. البته هیتلر چندان نیز با این كار موافق نبود چرا كه پیش از سفر هس به انگلیس هیتلر خطاب به وی گفت: «تو بسیار خودسری.» و خودسری در آلمان نازی جرمی بسیار بزرگ و نابخشودنی بود. هرچند با توجه به نزدیكی بسیار زیاد هس و هیتلر این فرضیه كه بدون اطلاع هیتلر به سوی بریتانیا پرواز كرد كاملا مردود به نظر می رسد. هس به سوی انگلیس پرواز كرد ولی در آسمان اسكاتلند با پدافند شدید بریتانیایی ها مواجه شد و در نهایت مورد هدف گلوله های هواپیما های افسانه ای اسپیدفایر انگلیسی ها قرار گرفت و مجبور شد تا برای اولین بار و آخرین بار در عمرش از چتر نجات استفاده كند كه باعث وارد شدن جراحاتی نسبتا شدید و دستگیری او شد.
بلافاصله بعد از انتشار این خبر چرچیل با پیشنهاد صلح او مخالفت كرد و او را به عنوان یك اسیر جنگی به زندان فرستاد تا پیك صلح هیتلر تا ۹۳سالگی در زندان باقی بماند.
با خاتمه یافتن جنگ هس نیز مانند باقی نازی های دستگیر شده به دادگاه نورنبرگ تحویل داده شد تا در دادگاه نورنبرگ به جنایات جنگی متهم و مجرم شناخته شود.
هرچند بنا به عقیده بسیاری از كارشناسان حقوقی و شخصیت های سیاسی آن روز، دادگاه نورنبرگ در مورد وی بی عدالتی تمام عیاری به خرج داد. حتی برخی مقامات آمریكایی عنوان كردند مقامات دادگاه نورنبرگ در مورد هس «خشن» تصمیم گیری كردند.
بعدها كتاب های فراوانی در مورد هس و دادگاه وی نوشته شد كه شاید معروف ترین آنها با نام «آدولف هس: زندانی صلح» توسط كالیف تورنس در سال ۱۹۸۶ به چاپ رسید.حتی خود چرچیل نیز در بخش سوم كتابش با نام «جنگ جهانی دوم» در این مورد نوشته است: «وقتی به كل ماجرا نگاه می كنم، می بینم بسیار مسرورم كه در قبال سیاق دادگاه هس هیچ مسئولیتی متوجه من نیست. به هر میزان هم كه هس به خاطر همراهی با هیتلر در اذهان گناهكار به شمار بیاید و به هر میزان نیز كه سرسپرده بوده، ولی این نكته ظریف را باید به خاطر داشت كه او خود و به اختیار خود به سوی ما آمد و در هر صورت به نوعی كیفیت یك نماینده سیاسی را داشت و در آن موقع شاید انسانیت آن بود كه به پرونده وی به چشم یك مورد پزشكی نگریسته شود تا یك جنایتكار جنگی و ملاحظاتی افزون بر آنچه شده بود، در مورد وی مراعات می شد.»

sorna
01-06-2011, 11:33 PM
حتی سر هارتلی رئیس كمیته پیگرد دادگاه نورنبرگ نیز زندانی كردن هس را یك «رسوایی» خواند ولی تمامی این اعتراضات بی نتیجه ماند و هس از سال ۱۹۶۶ در سلولی انفرادی در زندان «اشپاندو» واقع در غرب آلمان به سر می برد تا اینكه در سال ۱۹۸۷ در همان سلول انفرادی خودكشی كرد و به زندگی خود پایان داد.
سلول انفرادی او شامل یك خانه ییلاقی واقع در منطقه محافظت شده زندان بود. هس در ۱۷ آگوست ۱۹۸۷ با استفاده از یك كابل برق كه انتهای آنها را به نرده های پنجره ای بسته بود خود را خفه كرد.
البته او پیش از این نیز دو بار دست به خودكشی زده بود. اولین بار در سال ۱۹۴۱خود را از بالای بالكن كاخ مایخت به پایین پرت كرده بود و بار دوم نیز رگ دست خود را با چاقو بریده بود. نكته جالب و قابل توجه آنكه زندان اشپاندو پس از مرگ هس تخریب شد تا از هجوم بازدیدكننده ها جلوگیری شود. حتی جو افكار عمومی در آن سال ها به گونه ای بود كه امكان داشت آن زندان تبدیل به نمادی از بی عدالتی دادگاه نورنبرگ شود كه این نیز مزید بر علت و عامل تخریب زندان شد. در سال های اخیر از جمله سال های ۱۹۹۷ ،۱۹۹۸ و سال ۲۰۰۴ راهپیمایی هایی در روز مرگ هس توسط نئو نازی ها در برخی كشور ها برگزار شده است.
و اینگونه زندگی زندانی خودسر صلح به پایان رسید.

sorna
01-06-2011, 11:34 PM
اریش هارتمن، خلبان تکخال جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم اگر چه یک تراژدی انسانی بود، اما همین جنگ خونین راه را برای وجود آمدن پیشرفت های بسیار در علوم هواپیمایی هموار ساخت. در دوران جنگ، هر روز مردم شاهد عبور صدها هواپیما از آسمان شهر و کشورشان بودند و حتی گاه پیش می آمد که درگیری ها بر فراز شهر ها صورت می گرفت. اما راستی که این هواپیماها نبودند که با هم درگیر می شدند، بلکه در داخل این هواپیماها خلبانانی قرار گرفته بودند که همگی، امیدهای کشورشان بودند که به جنگ با یکدیگر رفته بودند. یکی از این خلبانان، اریش هارتمن خلبان نیروی هوایی آلمان یا لوفت وافه بود که با پیروزی های شگفت انگیز و زیادی که به دست آورد، به قهرمان قهرمانان هوایی در طول تاریخ هوانوردی مشهور شد. این خلبان که در زمان جنگ هنوز 25 سال هم نداشت، کابوس خلبانان روسی بود و هواپیماهای روسی فراوانی را در دوران خدمتش سرنگون ساخت. در زیر، با هم تاریخچه کوتاهی از زندگی این خلبان را می خوانیم:


اریش هارتمن، موفقترین خلبان تاریخ
http://farsinews.persiangig.ir/11.jpg

اریش هارتمن در اکتبر 1940 و در حالی که فقط هجده سال داشت، به نیروی هوایی آلمان ملحق شد و در مارس 1941 وارد مدرسه خلبانی شده و در اکتبر 1942، در زمانی که شاید جنگ جهانی دوم به اواسط خود نزدیک می شد، به عنوان خلبان جنگنده شکاری در سن بیست سالگی فارغ التحصیل شد. در آن زمان، نیروی هوایی آلمان و دیگر کشورهای درگیر، نیاز شدید به نیروی انسانی خصوصاً خلبان های ماهر و حرفه ای داشتند و همین علت باعث می شد که خلبانان بسیار جوان بلافاصله پس از اتمام دوره خلبانی به سرعت به خطوط مقدم جنگ فرستاده شوند، و هارتمن هم از این قاعده مستثنی نبود. او پس از به پایان رساندن تحصیل، به سرعت به فایتر وینگ 52 که مجهز به هواپیماهای مسراشمیت Me-109 بودند برای خدمت فرستاده شد. هارتمن تا آخرین روز جنگ در این اسکادران ماندگار شد و در بیش از 1400 سورتی پرواز عملیاتی موفق شد تعداد 352 فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون کند که خواب چنین تعداد پیروزی را هیچ خلبانی حتی در خواب هم نمی دید. بدین گونه هارتمن، موفق ترین خلبان در طول تاریخ شد که تا کنون در پروازهای عملیاتی شرکت کرده است.

sorna
01-06-2011, 11:35 PM
هواپیمای مسراشمیت Bf-109، هواپیمایی که هارتمن با آن پرواز می کرد


http://hsgm.free.fr/photosnew/me109.jpg

وقتی که هارتمن وارد اسکادران عملیاتی خود شد، رهبر اسکادران یعنی خلبان راسمن که تا آن زمان موفق شده بود سیزده فروند هواپیمای دشمن را ساقط کند به خلبانان مطلب مهمی را اعلام کرد: «روی زمین، همه ما بر اساس قوانین نظامی با هم رفتار می کنیم و با ما رفتار می شود، اما در آسمان تنها چیزی که مهم است تعداد هواپیماهایی است که سرنگون کرده اید. نه مقام، نه درجه و نه عناوین و القابی که اینجا می بینید در آسمان ارزشی ندارد. کسی که بیشترین هواپیماهای دشمن را ساقط کرده است، لیدر و رهبر گروه های پروازی می شود، بدون توجه به درجه ای که دارد، حتی اگر یک ستوان تازه کار باشد.» گفته راسمن کاملاً واضح و صریح بود و به خوبی در خلبانان اثر کرد. در مدتی کم پس از ساماندهی گروه، هارتمن به عنوان وینگ من یا هواپیمای همراه راسمن برگزیده شد.

آغازی ناامید کننده برای هارتمن
اولین ماموریتی که هارتمن انجام داد، به همه چیز شبیه بود غیر از یک نبرد هوایی. نخستین نبرد وی در 14 اکتبر 1942 اتفاق افتاد. در این پرواز او و لیدر راسمن به یک ماموریت گشت هوایی رفته بودند که ناگهان از سوی کنترل زمینی پیغامی مبنی بر حمله هواپیماهای روسی به تجهیزات زمینی آلمانی به هواپیماهای هارتمن و راسمن مخابره شد. دو خلبان فوراً مسیر خود را به سمت جنگنده های روسی تغییر دادند و کمی بعد در آسمان میزبانان خود را مشاهده کردند و بلافاصله درگیری شروع شد. هارتمن گاز موتور را به حداکثر ممکن رساند و از لیدر گروه جلو زد. با نزدیک شدن به یکی از هواپیماهای روسی از فاصله سیصد متری- در حالی که فاصله معمول برای شلیک حدود صد متر بود- آتش گشود. او تمامی گلوله های خود را در یک شلیک طولانی مصرف کرد در حالی که حتی یکی از گلوله ها هم به هواپیمای روسی برخورد نکرد. خلبانان روسی که فهمیده بودند که هارتمن دیگر گلوله ای برای شلیک ندارد، همگی به او حمله ور شدند. همین می توانست خاتمه دوران کوتاه خلبانی هارتمن باشد، اما او تصمیم گرفت که عمر خود را اینگونه پایان ندهد و به همین دلیل به زودی هواپیمای خود را در میان ابرها مخفی کرد. مدت کوتاهی که گذشت، راسمن دوباره هارتمن را از رادیو فرخواند و به او دستور داد که دوباره به فرمیشن ملحق شود. همین که هارتمن از میان ابر ها راهی به بیرون پیدا کرد، در مقابل خود هواپیمایی را دید که با سرعت سرسام آور در حال نزدیک شدن به او بود. هارتمن تصور کرد که آن هواپیما یک جنگنده روسی است، در نتیجه شروع به انجام مانورهای شدید کرد تا از دست او بگریزد. اما در حقیقت در هواپیمایی که به سمت او می آمد کسی جز فرمانده راسمن قرار نگرفته بود! سرانجام هارتمن پس از پیدا کردن مسیر خود به سمت پایگاه، شروع به بازگشت کرد. اما هواپیمای هارتمن در نزدیکی پایگاه دیگر سوختی برای ادامه پرواز نداشت و هارتمن مجبور شد در زمین های اطراف فرود اجباری انجام دهد. هارتمن با خوش شانسی در کنار نیروهای آلمانی فرود آمده بود و سرانجام به پایگاه بازگردانده شد. در نخستین ماموریت، هارتمن مرتکب اشتباهات فراوانی شد. آرایش پروازی را به هم ریخت، جلوتر از لیدر گروه پرواز کرد، تمام مهماتش را بدون موفقیتی مصرف کرد و آسیب های سنگینی به هواپیمایش وارد ساخت. مجازات او سه روز کارگری با مکانیک های پایگاه در زمستان های سرد غرب روسیه بود.

sorna
01-06-2011, 11:35 PM
سه هفته بعد در پنجم نوامبر 1942 او در یک آرایش پروازی به همراه سه جنگنده دیگر از پایگاه برخاست. بعد از پانزده دقیقه، خبر از نزدیک شدن 28 فروند هواپیمای روسی رسید که متشکل از 18 فروند il-2 ستارموویک و 10 فروند جنگنده اسکورت بود. علی رغم برتری تعداد جنگنده های روسی، هواپیماهای آلمانی تصمیم گرفتند به ستارموویک ها حمله کنند. هارتمن il-2 سمت چپ گروه پروازی را به عنوان هدف انتخاب کرد و از فاصله صد متری به روی ستارموویک روسی آتش گشود. گلوله های او اینبار به هواپیمای دشمن اصابت کردند، اما به ستارموویک که از لحاظ مقاومت بدنه و زره پوشی مشهور بود آسیبی نرساند. ناگهان هارتمن توصیه یکی از فرماندهان را به یاد آورد؛ به سرعت ارتفاع خود را کم کرد، تا جایی که هواپیمای il-2 به طور کامل بالای سر او قرار گرفت. به طور نگهانی دماغه هواپیمایش را بالا داد و از زیر اگزوز سمت راست موتور ستارموویک را هدف قرار داد. همین که گلوله ها به اگزوز موتور برخورد کردند، دود سیاه رنگ غلیظی از هواپیمای روسی بلند شد. ستاموویک روسی مسیر خود را بلافاصله به سمت شرق و به سمت پایگاه خودی تغییر داد و هارتمن هم او را تعقیب کرد. ناگهان هواپیمای il-2 درست در مقابل هواپیمای هارتمن منفجر شد و قطعات آن به موتور هواپیمای هارتمن برخورد کرد که باعث آتش گرفتن موتور جنگنده اش شد. هارتمن بار دیگر مجبور به فرود اضطراری شد، اما باز آنقدر خوش شانس بود که در منطقه تحت سلطه نیروهای آلمان نازی فرود آمده بود. این نخستین موفقیت از 352 پیروزی هوایی و نخستین هواپیمای il-2 از کل 61 فروند ستارموویکی بود که هارتمن سرنگون ساخت.

فهرستی شگفت انگیز از پیروزی های هوایی هارتمن
1- در شش ماه اول سال 1943، 17 پیروزی هوایی
2- در جولای 1943، 23 پیروزی هوایی، 7 پیروزی در یک روز-7 جولای 1943
3- در آگوست 1943، 48 پیروزی هوایی، دوباره 7 پیروزی در یک روز-7 آگوست 1943
4- در سپتامبر 1943، 25 پیروزی هوایی، رسیدن تعداد کل پیروزی ها به 100 پیروزی
5- در اکتبر 1943، 32 پیروزی هوایی
6- در دوم مارس 1944، 10 پیروزی هوایی تنها در یک روز
7- سرنگون کردن حداقل 5 فروند هواپیمای p-51 موستانگ در 1944 و ...

sorna
01-06-2011, 11:36 PM
در همان زمان که نیروی زمینی آلمان به شدت تحت فشار نیروهای متفقین بود، هارتمن و خلبان های گروه او هر روز دسته ی جدیدی از هواپیماهای دشمن را شکار می کردند. این مسئله تا جایی ادامه یافت که حتی روس ها برای سر او جایزه هم تعیین کرده بودند. شهرت هارتمن به جایی رسید که نیروهای روسی او را هیولای سیاه نامیدند و بهترین خلبان هایشان را برای شکار هواپیماهای هارتمن و کشتن او فرستادند. شیوه نبرد هارتمن در بیش از هزار و چهارصد ماموریت پروازی در چهار مرحله خلاصه شده بود: شناسایی هدف، تصمیم گیری برای درگیری، حمله و فرار از محدوده خطر. هارتمن از زمان نخستین ماموریتش عادت گرفته بود که تا هواپیمای دشمن تمام شیشه جلوی هواپیمایش را نپوشاند به او حمله ور نشود. او با روش نزدیک شدن بیش از حد به هواپیمای دشمن برخورد هر کدام از گلوله های خود را به جنگنده های دشمن تضمین می کرد. علی رغم فهرست طولانی پیروزی های وی، هارتمن در بسیاری از مواقع هم که موقعیت فراهم بود به هواپیماهای دشمن حمله نکرد، چرا که می گفت که جنگ ادامه می یابد اما زندگی او ممکن است در اثر یک ریسک به پایان برسد. بنابراین او هیچ گاه در هدف گیری های خود خطر نمی کرد. هارتمن دید وسیع و واکنش های سریعی نسبت به هواپیماهای دشمن داشت. در همین حال، همیشه ویژگی های تهاجمی و خونسردی خود را در نبرد ها حفظ می کرد. هارتمن در حدود چهارده بار فرود اضطراری انجام داد، اما در هیچ یک از این فرود ها نه آسیبی به وی رسید نه توسط نیروهای دشمن دستگیر شد. حتی در مورد او می گویند که یک بار به همراه دو مکانیک در کابین یک نفره هواپیمای Me-109 از پایگاهی که دقایقی بعد به دست نیروهای روس می افتاد تیک آف کرد.


هارتمن به دریافت درجه های زیادی که لیاقت آن ها را نیز داشت نائل آمد و حتی درجه ی کاپیتانی که درجه بسیار مشکلی برای بدست آوردن بود را نیز دریافت کرد. او حتی نشان «صلیب شوالیه» را که بالاترین درجه نظامی آلمان بعد از هیلتر بود را نیز دریافت کرد، نشانی که از سال 1939 تنها بیست و هفت نفر از ارتش عظیم آلمان موفق به دریافت آن شده بودند. او به عنوان قهرمان جنگ جهانی هم نشان افتخاری دریافت کرد که فقط دوازده نفر از جمله هانس یولریچ رودل، خلبان بمب افکن استوکا دایور که بیش از پانصد تانک روسی را نابود کرده بود آن نشان را دریافت کردند. در اواخر جنگ جهانی دوم، هارتمن به شاهکار آلمانی ها، یعنی هواپیمای مسراشمیت Me-262، نخستین جنگنده جت جهان هم پرواز کرد، اما دوباره با Me-109 به خدمت ادامه داد. آخرین پایگاه هوایی او در چک اسلواکی و آخرین پیروزی وی ساقط کردن یک هواپیمای شکاری روسی بود. وقتی که جنگ پایان یافت، هارتمن در حالی که فقط 23 سال سن داشت به وسیله نیروهای روسی دستگیر شد و ده سال را در زندان های روسیه گذراند. در سال 1955، او به وطنش و به نزد همسرش بازگشت و به نیروی هوایی آلمان غربی پیوست. هارتمن همیشه می گفت که بیشتر از 1400 مأموریتی که انجام داده است، به این افتخار می کند که هیچ گاه حتی یک وینگ من یا هواپیمای همراه خود را از دست نداده است. این خلبان پر افتخار، در سال 1995 با کوله باری از تجربه و یاد سال ها نبرد و جنگ برای کشورش در 73 سالگی در گذشت.

sorna
01-06-2011, 11:36 PM
گرهارد باکهورن:

او در 19 مارس 1919 در ****سبرگ به دنیا آمد. علاوه بر اینکه به دو زبان تسلط داشت بسیار سخت کوش هم بود و همین باعث موفقیتش در دوره های آموزشی رزم هوایی شد. یک سال پیش از شروع جنگ دوم به لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان نازی) پیوست. در ابتدای جنگ به واحد شکاری منتقل شد. و تا پایان جنگ به رکورد اعجاب انگیز 301 پیروزی در رزم های هوایی دست یافت.

شروع او بسیار نا امید کننده بود. او جنگنده های مسراشمیت 109 را برای پرواز ترجیح می داد و به گفته خودش با این جنگنده هرکاری می توانست بکند. اولین نبردهای او در جبهه غرب و مقابل هواپیماهای انگلیسی بود. اما موفقیت چندانی کسب نکرد. اولین پیروزی او در 120 مین ماموریت او بود.

در سال 1940 به هنگ 52 در جبهه شرق منتقل شد و تا پایان جنگ در آن هنگ بود. دراین واحد یک خلبان فوق العاده دیگر نیز بود: هانس یواخیم مارسیل.

سرانجام اولین پیروزی او در سال 1941 به دست آمد و توانست یک جنگنده روسی را در جبهه شرق منهدم کند. و این مقدمه ای بود برای فتوحات دیگر. در سال 1942 موفق به دریافت مدال صلیب شوالیه شد. که این امر به دلیل کسب 59 پیروزی در درگیری های هوایی بود. در سال 1943 این رقم به 120 پیروزی رسید و در سال 1944 هم به 250 پیروزی افزایش پیدا کرد.

او در یک روز رویایی موفق شد به تنهایی 7 فروند جنگنده شوروی را در آسمان منهدم کند.

در طی انجام ماموریت هایش 9 بار هدف قرار گرفت و دو بار هم زخمی شد. در ماه می 1944 در پی مراجعت به پایگاه یک شکاری روس قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیمایش شد. خودش در این باره می گوید:

قبلا در مورد وجود شکاری های شوروی به ما اخطار داده شد اما من در آن روز بسیار خسته بودم و پشت سرم را ندیدم. و این باعث شد که برای جنگنده روس یک پیروزی شدم. بهای این اشتباه هم 4 ماه اقامت در بیمارستان بود.

او در لوفت وافه بسیار محبوب و مورد احترام بود. و فرماندهانش او را بهترین یا یکی از بهترین های آلمان می دانستند. اریخ هارتمان یکی دیگر از اعجوبه های آلمان در مورد او می گوید:
گرهارد واقعا از موفقیت دیگران لذت می برد که این خاصیت را مردان کمی دارند. وقتی از لحاظ تعداد پیروزی بر او پیشی گرفتم با تمام عشقش به من تبریک گفت. او یک مرد بود و فرماندهی که می توانست همه مردانش را با خود به جهنم ببرد. افتخار هرکسی بود که برای چنین فرماندهی خود را به کشتن بدهد. داشتن این گونه فرماندهان آرزوی هر خلبانیست. او یک دوست یک رفیق و یک پدر مهربان بود و بهترین کسی که ملاقات کردم. او از آن دسته کسانیست که زیر دستانش پس از گذشت 30 یا 40 سال از او به نیکی یاد می کنند. به راستی که یک مرد فراموش نشدنی بود.

sorna
01-06-2011, 11:37 PM
پس از بهبود از آسیب دیدگی در سال 1944 او دوباره به عنوان فرمانده به جبهه غرب منتقل شد. سرانجام او وارد اسکادران 44 شد که مجموعه ای از نخبگان آلمانی را در خود جا داده بود.
در دومین ماموریتش در این اسکادران، پس از یک درگیری مرگبار و نابرابر با یک فروند موستانگ آمریکایی مورد اصابت قرار گرفت ولی مهارت بالای او باعث شد از مرگ حتمی نجات پیدا کند. در لحظه فرود به شدت با زمین برخورد کرد و ضربه سختی به گردنش وارد شد. این مسئله باعث شد او تا پایان جنگ در بیمارستان بستری شود.
پس از جنگ او از معدود خلبانان جبهه شرق بود که به اسارت روس ها در نیامد. این امر به دلیل دستیابی آمریکایی ها به او بود. چندین ماه در اسارت نیروهای انگلیسی و امریکایی بود و سرانجام هم آزاد شد.

در سال 1956 هم به نیروی هوایی جدید آلمان پیوست و در سال 1976 هم بازنشسته شد. در سال 1983 هم این خلبان شجاع و با اخلاق آلمانی به دلیل یک تصادف در اتوبان کلن به شدت مصدوم و سپس جان سپرد.

خاطره ای از یک نبرد:

امروز 5 اکتبر 1943 بود و روزی خسته کننده، صبح امروز ماموریت خود را برای اسکورت چند هواپیما آغاز کردم. در حین پرواز حدس زدم که امروز روز آرامی خواهد بود. اما پس از نیم ساعت فهمیدم اشتباه کرده ام. صدای مسلسل یکی از جنگنده های خودی مرا متوجه حمله روس ها کرد. یکی از هواپیماهای دشمن را دیدم و به سمتش حمله کردم. در لحظه ای که قصد شلیک داشتم یکی از هواپیماهای خودی از مقابلم رد شد... لعنتی ... شانس آورد. اما من شانس نیاوردم رگبار سنگین شکاری روس قسمت بالای کابین مرا در هم شکست.
بلافاصله با تمام قدرت هواپیما را به پهلوی راست انداخته و حلقه ای افقی ایجاد کردم. خلبان روس دیر فهمید که در تیررس من قرار گرفته است. پس از پایان شلیک مسلسل هایم، جنگنده روسی در آسمان منفجر شده بود...

sorna
01-06-2011, 11:39 PM
در نهایت او 301 هواپیمای دشمن را در آسمان منهدم کرد و از لحاظ تعداد پیروزی دومین خلبان جهان است ( پس از اریخ هارتمان با 352 پیروزی).

اما چیزی که او را به راستی از سایرین متمایز می کرد اخلاق انسانی او بود...


http://lmdw.alterlinks.fr/francool/images/barkhorn3.jpg

گونتر رال خلبان معروف دیگر نازی در وسط تصویر


http://www.elknet.pl/acestory/foto/rall1.jpg

http://www.elknet.pl/acestory/foto/rall2.jpg

sorna
01-06-2011, 11:40 PM
ارتش آلمان در سپتامبر ۱۹۴۱ تمام اروپا تا كوههاي آرال در شرق را در تصرف داشت، چه شد كه اين ارتش در ۳ سال بعد در پشت مرزهاي خود عقب رانده شد.
اكنون همه كارشناسان متفق القولند كه دليل اصلي اين ناكامي آلمانها دخالت بي حد و اندازه هيتلر در تصميمات ستادش بوده است. درحالي كه ارتشهاي شوروي و آمريكا در اوج قدرت قرار داشتند و ارتش آلمان بايد دست به دفاع مي زد، هيتلر به گونه اي جنون آميز با دست زدن به حملات بزرگ و سنگين، سپاهيان خود را به كشتن مي داد. يكي از اين نبردهاي بي هدف، نبرد رن بود.
در دسامبر ۱۹۴۴ درحالي كه ۵ ميليون سرباز متفقين در غرب به سرعت در حال پيشروي به سمت خاك اصلي آلمان بودند، هيتلر بدون اطلاع ژنرال كاركشته خود فون روندشتت (فرمانده قواي آلمان در غرب) دست به يك حمله بزرگ در ناحيه «رن عليا» زد. دهها لشگر از زبده ترين نيروهاي اس. اس در زير آتش حمايتي ۲ هزار هواپيماي آلماني نبرد را آغاز كردند. غولهاي نظامي انگلوساكسون كه احتمال نمي دادند هيلتر «با دست پايين» قصد حمله كند، در ابتدا غافلگير شدند، اما ژنرال پاتن فرمانده قواي آمريكا در غرب به سرعت اقدام به جمع آوري نيروهاي آمريكايي و انگليسي كرد و ضربه بزرگ آلمانها را با مشت آهنين جواب داد.
يورش ۱۳۰ هزار تانك و زرهپوش متفقين به هيتلر، اين واقعيت تلخ را فهماند كه اين بار دشمن او از نيروهاي پياده و سواره نظام تشكيل نشده اند، بلكه هم متفقين و هم روسها فهميده اند كه «تانك» تعيين كننده نبرد است. آلمان كه خود ابداع كننده استفاده از ستونهاي بزرگ زرهي بود، اكنون در احاطه ۳۰۰ هزار تانك و زرهپوش روسي، آمريكايي و انگليسي قرار گرفته بود.
نبرد رن به دليل برتري خرد كننده متفقين، بسيار زود به پايان رسيد و شكست ارتش آلمان در اين نبرد به معناي شكسته شدن ستون فقرات ارتش آلمان در غرب بود. از پايان اين نبرد تا زمان ورود متفقين به برلن تنها ۵ ماه به طول انجاميد.

sorna
01-06-2011, 11:41 PM
ژنرال مانتوفل فرمانده قواي آلمان در بلژيك بعدها چنين گفت: «يك عامل سبب شكست ما در غرب (جبهه) شد. فرمان هيتلر مبني بر عمليات در جبهه آردن. (رن عليا) از سويي تانكهاي ما سوخت خود را در اين نبرد بي حاصل از دست دادند و از سوي ديگر ما زبده ترين نيروهاي تهاجمي خود را به كشتن داديم.

http://www.aftablog.com/uploads/a/A-Yeketaz/44595.jpg
نبرد كورسك
يكي از آخرين ابتكار عملهاي ارتش آلمان در جبهه شوروي نبرد كورسك بود. اين منطقه كه در حوالي خاركف واقع شده، ناظر يكي از خونين ترين نبردهاي جنگ دوم بود.
اين عمليات با حمله ۵۰۰ هزار سرباز آلماني در كنار ۳ هزار تانك شروع شد، اما روسها توسط جاسوسان خود از اين عمليات بزرگ از قبل باخبر شدند و بزرگترين تدارك نظامي را بعد از جبهه هاي مسكو و استالينگراد در اين منطقه ايجاد كردند. روسها در اين نبرد نيز به مانند نبرد مسكو، يك ميليون نيروي ذخيره فراهم كرده بودند.
۵ ژوئن ۱۹۴۳ هزاران تانك آلماني در جبهه هاي شمالي و جنوبي به سمت كورسك به حركت درآمدند. پيشروي آنها در ابتدا خوب و طبق برنامه بود، اما پس از ۷ روز با ورود نيروهاي ذخيره روسي، مدافعين با راه اندازي «قتلگاههاي وسيع» حمام خون به راه انداختند.

http://www.aftablog.com/uploads/a/A-Yeketaz/44596.jpg

http://www.aftablog.com/uploads/a/A-Yeketaz/44597.jpg
اين نبرد در روزهاي انتهايي به نبرد ۲ ميليون سرباز و ۵ هزار تانك و ۴ هزار هواپيما تبديل شد.
سربازان خسته آلماني در مصاف با نيرويي معادل ۳ برابر خود نه تنها وضعيت تهاجمي را ترك كردند، بلكه به سرعت وادار به عقب نشيني شدند.
استالين در پايان اين نبرد ۱۸ روزه گفت: استالينگراد توقف ماشين نظامي آلمان و كورسك فروپاشي ارتش آلمان بود.
اكنون آلمانها تا رود دنيپر عقب رانده شده اند و ۳ ماه فرصت دارند كه منتظر ضربات صاعقه وار زمستاني روسها شوند.

sorna
01-06-2011, 11:41 PM
كسي كه از كلمه عقب نشيني مي ترسد
استراتژيستها معتقدند عقب نشيني يك هنر است و قوي ترين افراد كساني هستند كه به خوبي از اين حربه استفاده كنند، حال آنكه هيتلر به دليل عدم استفاده از اين هنر ميليونها سرباز خود را در دهها جبهه از دست داد.
به جز نبردهاي مسكو، لنينگراد و استالينگراد هيتلر با عدم موافقت با عقب نشيني رومل از شمال آفريقا در اثر فشار از شرق و غرب (انگليس از مصر و آمريكا از الجزاير) دستور اعزام ۱۵۰ هزار سرباز ديگر به شمال آفريقا داد كه اين نيروها به همراه نيروهاي قبلي به اسارت آمريكا درآمده اند!
زماني كه ۲۰ ميليون سرباز عليه آلمان بسيج شده بود نيز هيتلر حاضر به عقب نشيني از هيچكدام از كشورهاي قرباني خود نشد. عدم موافقت او با عقب نشيني از كشورهاي به تصرف درآمده در شرق و غرب اروپا سبب شد تا برلن در نبرد نهايي بدون مدافع بماند چرا كه ميليونها نيروي آلماني در كشورهاي نروژ، دانمارك، هلند، يونان، اتريش در غرب و مجارستان، لهستان، روماني، يوگسلاوي در شرق بلا استفاده مانده بودند. از اواخر سال ۱۹۴۴ در جبهه شرق آلمانها به جز عقب نشيني در برابر روسها كاري نداشتند، اما اشتباهات استراتژيك آلمانها سبب شد تا نيروهاي پراكنده آلمان ظرف ۶ ماه در جبهه هايي به طول ۲ هزار كيلومتر و عمق ۱۵۰۰ كيلومتر بدون توقف به عقب بروند، حال آنكه آلمانها مي توانستند با خالي كردن كشورهاي متصرفه در شرق، جبهه اي قوي در شرق آلمان تشكيل دهند.

پيرامون جبهه دوم
بسياري از نويسندگان و كارشناسان نظامي هنوز پس از ۶۰ سال هيتلر را به دليل حمله به اتحاد شوروي و درگير شدن در بي رحمانه ترين پيكار تاريخ به باد انتقاد مي گيرند، اما آنها چند نكته مهم را فراموش مي كنند.
۱ـ استالين جنايتكارتر از هيتلر
جغرافياي سياسي جهاني در دهه ۴۰ ميلادي از ثبات جغرافيايي امروز برخوردار نبود. پايان جنگ اول جهاني بسياري از كشورهاي خلق الساعه را ايجاد كرده بود. مرزهاي اين كشورها عمدتاً قابل دفاع نبود و حضور آنها در كنار كشورهاي بزرگ صنعتي و نظامي اين تزلزل را افزايش مي داد.
روماني، بلغارستان، چكسلواكي، لهستان، آلباني و مجارستان كشورهايي بودند كه نه تنها نسبت به هم ادعاي ارضي داشتند، بلكه مورد طمع آلمان و شوروي نيز بودند. روسها نيز ليتواني، لتوني، استوني وفنلاند را نيز اصولاً حياط خلوت خود مي دانستند.
هيتلر از سپتامبر ۱۹۳۹ تا ژوئن ۱۹۴۱ يعني از آغاز جنگ دوم جهاني تا آغاز حمله به شوروي با حريفي در شرق مواجه بود كه اشتهاي زيادي در بلعيدن كشورها داشت. اتحاد جماهيرشوروي. تاريخ در اين مورد موارد تقريباً ساكت است. طنز تاريخ اين است متفقين به هيتلر اعلام جنگ دادند چون به لهستان حمله كرد اما آنها فراموش كردند كه استالين نيمي از لهستان، بخشهايي از روماني و ۳ كشور بالتيك را با يك حركت بلعيد و چند ماه بعد به فنلاند حمله كرد و عليرغم مقاومت دليرانه مردم آن، با برتري خردكننده خود كل كشور مذكور را تسخير كرد. اين به معناي از بين رفتن ۶ كشور بود چراكه شوروي پس از بلعيدن هركشوري حتي نام مردم و شهرهاي آن را تغيير مي داد!

sorna
01-06-2011, 11:42 PM
اينجا بود كه هيتلر اشتباه استراتژيك خود را مرتكب شد. وي به جاي آنكه به قلب دشمن قدرتمند خود حمله كند دستور حمله به جنوب (اكراين و تصرف كيف) را داد. ستاد ارتش آلمان بويژه ژنرال هالدر سعي فراواني براي تغيير نظر هيتلر مي كند اما هيتلر اظهار مي دارد كه ممكن است سپاه نيمه جان روس به شيوه گاز انبري او را غافلگير كنند. بنابراين تا يكسره كردن كار لنينگراد و كيف به سراغ مسكو نمي رويم» (گفته هيتلر) حال آنكه ارتشهاي شكست خورده روس توان جمع و جور كردن خود را نداشتند چه برسد به حمله سپاههاي زرهي آلمان. به هر شكل هيتلر با درگير كردن نيروهاي خوددر شمال و جنوب شوروي ماههاي ژولاي، اوت و سپتامبر را از دست داد و اين پايان كار او بود چراكه وي سرماي مسكو را دست كم گرفت.
۱۹ اكتبر ۱۹۴۱ آلمانها به نزديكي مسكو رسيدند برخي واحدهاي پيش قراول آلمان حتي به حومه مسكو وارد شدند. اما اين براي استالين نيز آخرين فرصت بود.
دفاع از مسكو به ژوكوف ورزيده ترين ژنرال روس سپرده شد. استالين براي دفاع از مسكو از تمام نيروهاي باقيمانده شوروي استفاده كرد از جمله ۱۰۰ لشكر شرقي كه تاكنون براي دفاع از سيبري نگاه داشته شده بودند.

sorna
01-06-2011, 11:42 PM
بزرگترين عمليات آبى ـ خاكى تاريخ
جنگ ۸۵: نبرد نرماندى
پس از آنكه در دسامبر ۱۹۴۱ ارتش سرخ پيشروى آلمانها را در ۳۵ كيلومترى مسكو متوقف كرد استالين بلافاصله از انگليس و آمريكا (كه تازه وارد جنگ با آلمان شده بود) درخواست گشودن جبهه دوم را كرد. اما در اوت ۱۹۴۲ چرچيل و روزولت با شكست عمليات «ديپ» دريافتند توان دفاعى آلمان بالاتر از آن است كه به آنها اجازه ورود به غرب اروپا را بدهد.
در اين عمليات، ۶۰ درصد از ۷ هزار چترباز و نيروى كماندو كه در ساحل اين شهر فرانسوى پياده شدند جان خود را از دست دادند، آنها حتى نتوانستند چند ساعت هم بندر مذكور را تحت اشغال خود نگاه دارند.
در سرتاسر سال ۱۹۴۳ و نيمه اول سال ۱۹۴۴ على رغم درخواستهاى استالين، متفقين از ورود به غرب اروپا خوددارى كردند چرا كه اين كار را اقدامى پرتلفات مى دانستند. اما سرانجام هنگامى كه پى بردند آلمان ديگر توان مقاومت در برابر ارتش سرخ را ندارند و ممكن است ارتش سرخ اروپاى غربى را در نبود «متفقين انگلوساكسون» ببلعد تصميم گرفتند تا در غرب فرانسه نيرو پياده كنند. حال آنكه در اين مدت آلمانها با به كارگيرى ۱۳ ميليون متر مكعب بتون، ۱‎/۲ ميليون تن فولاد و ۱۷۵ هزار كارگر عظيم ترين دژ اروپا بعد از ماژينو را در سواحل مانش (جنوب انگليس و شمال غرب فرانسه) ايجاد كرده اند.
همه چيز به ۲۴ ساعت اول بستگى دارد
در اصول اوليه نظامى براى گذر از رود يا فرود در ساحل يك چيز بيشترين اهميت را دارد يا مى توان گفت در واقع تنها يك چيز اهميت دارد، «سرپل».
اگر «سرپل» در ساحل و يا ساحل مقابل رودخانه تسخير شود و مهاجمان بتوانند در برابر پاتكهاى دشمن آن را نگاه دارند، نيروى تقويتى قادر به پياده شدن در ساحل خواهند بود در غير اين صورت امكان ندارد بتوان از رود يا ساحلى گذشت.
در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ آيزنهاور فرمانده كل قواى متفقين در اروپا احتياج به ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار سرباز از جان گذشته داشت، اين مردان بايد با حمله به دژهاى آلمانها در ساحل آنها را تسخير كرده و در برابر حملات متعدد آنها مقاومت مى كردند.
آغاز بزرگ ترين عمليات آبى - خاكى جهان
در ۶ ژوئن ساعت ۶‎/۵ صبح ۵۷ هزار تفنگدار و چترباز آمريكايى متعلق به لشكرهاى معروف يكم، ۸۲ ، ۱۰۱ و ۷۵ هزار انگليسى متعلق به سپاه مونتگومرى و لشكر ششم در حالى كه بزرگ ترين «پشتيبانى دريايى و هوايى» تاريخ را در اختيار داشتند با گلايدر، كشتى هاى نفربر و قايق در نرماندى پياده شدند در حالى كه ۱۴ هزار و ۶۰۰ هواپيما و ۶۷۰۰ كشتى آنها را همراهى مى كرد در برابر اين نيروى جهنمى آلمان تنها ۴۰ كشتى، ۳۴ زير دريايى و ۳۵۰ هواپيما در اختيار داشت.

sorna
01-06-2011, 11:42 PM
نبرد، بسيار بى رحمانه آغاز شد، كشتى ها و هواپيماهاى متفقين ساحل را زير آتش شديد گرفتند و بسيارى از واحدهاى آلمانها را در جا منهدم كردند، حال آنكه از مدافعان كارى ساخته نبود. هيچ كس تاكنون اين تعداد ابزار جنگى را به صورت تجمعى نديده بود اما آلمانها ضربه خود را هنگام پياده شدن نيروهاى آبى - خاكى فرود آوردند. بسيارى از سربازان آمريكايى حتى فرصت رسيدن به ساحل را نيافتند چرا كه مسلسلهاى آلمانى و تك تيراندازان نيروهاى آمريكايى و انگليسى را درون قايقهاى آبى - خاكى به هلاكت مى رساندند.
هنگامى كه پلها گشوده شد و سربازان پا بر روى ساحل «اوماها» (در شمال غرب فرانسه) گذاشتند تازه پى بردند سرسخت ترين مردان ارتش آلمان كه به تازگى از جبهه روسيه به غرب اعزام شده بودند چه اندازه در مقاومت جدى هستند. در همان ابتداى كار قواى آمريكايى در نوار ساحلى زمين گير شد اما قواى كانادايى - انگليسى با سرسختى توانست زمين تصرف شده را نگاه دارد و عقب نرود. در اين عمليات كه با نام روز دى يا (D-Day) معروف شد، آلمانها عقب نشينى نمى كردند يا كشته مى شدند و يا اينكه سد راه متفقين مى شدند. هر جا كه مقاومت آنها شديد بود متفقين با دستگاه «پرتاب شعله» آنها را در سنگرها مى سوزاندند. متفقين فرصتى نداشتند، اگر آنها ظرف ۲۴ ساعت به سر پلى مهم دست نمى يافتند و ترتيب ورود ۸۶ لشكرى را كه در دريا منتظر نتيجه عمليات آنها بودند را نمى دادند، لشكرهاى زرهى ژنرال رومل (كه اكنون فرمانده دفاع شمال غرب فرانسه بود) آنها را به دريا ريخته و زير دريايى هاى آلمانها نيز كه اكنون مشغول گرفتن قربانى از بين كشتى هاى عظيم نفربر و تانك بر بودند ضربات خود را افزايش مى دادند. سرسختى طرفين به دليل اهمال هيتلر در اعزام نيرو به سوى واحدهاى مدافع در نهايت به زيان آلمانها تمام شد و آنها با تحمل حدود ۹ هزار كشته عقب نشستند در حالى كه آمريكايى ها، كانادايى ها و انگليسى ها نيز متحمل ۱۵ هزار كشته شده بودند.
در پايان روز اول حمله متفقين نوار ساحلى به طول ۳۰ كيلومتر و عمق ۱۰ كيلومتر را تصرف كرده بودند. در واقع آلمانها هنوز خيال مى كردند كه حمله اصلى متفقين در چند كيلومتر جنوبى تر خواهد بود. همين اشتباه آنها باعث شد تا كمكهاى ضرورى به مدافعان هرگز نرسد و لشكرهاى زرهى آلمان زمانى وارد نبرد شوند كه متفقين ظرف ۱۰ روز ۹۵ هزار تانك و زرهپوش را در ساحل پياده كنند. رهبران انگليس و فرانسه اكنون ۶۱۹ هزار سرباز را به فرمان آيزنهاور و مونتگومرى درآورده بودند و از آنها تنها يك چيز را مى خواستند؛ آزادسازى فرانسه.
اگرچه آلمانها به صورت پراكنده مقاومتهاى دلاورانه اى از خود نشان مى دادند اما بمبارانهاى عظيم هوايى در كنار حملات جبهه مقاومت فرانسه سبب شد تا كمك به آنها با تأخير ۳ هفته اى برسد.

sorna
01-06-2011, 11:43 PM
نتيجه نبرد
نبرد نرماندى در نهايت براى آمريكا و انگليس بيش از ۵۰ هزار كشته دربرداشت اما مقدمه اى شد براى ورود ۲ ميليون سرباز، ۵۰۰ هزار تانك و زرهپوش و نفربر و ۳ ميليون تن ساز و برگ نظامى. اكنون ديگر مسلم بود كه آلمان هرگز قادر به پيروزى در جنگ نيست چرا كه در جبهه شرق نيز ۱۰ ميليون سرباز روس با سرعت در حال عقب راندن آلمانها بودند.
در عمليات نرماندى باز هم دخالت هاى بى مورد هيتلر موجب شد تا آلمانها چند روز حياتى را از دست بدهند و نتوانند مانع رخنه متفقين شوند. كمتر از يك ماه بعد يعنى در اوت ۱۹۴۴ پاريس سقوط كرد و ۹ ماه بعد آلمان تسليم شد.
جنگ ۸۶: نبرد آردن
متفقين پس از آنكه در اوت ۱۹۴۴ پاريس را آزاد كردند با سرعت در شمال اروپا وغرب پخش شده و با آزاد كردن بلژيك و فرانسه از راين گذشته و خاك اصلى آلمان را مورد تهديد قرار دادند. در اين زمان پس از شكست متفقين در عمليات هوابرد ماه قبل، هيتلر طرح ضد حمله بزرگى را تدارك ديد كه طى آن آلمانها با عبور از راين قواى متفقين را در هلند دچار مشكل كرده و به دو نيم مى كردند. هدف ديگر اين طرح اشغال منطقه باستونى و دستيابى به مخازن سوخت آمريكايى ها بود. براساس اين طرح ۲ لشكر زرهپوش اس اس با گرفتن اين مخازن همزمان هم مشكل سوخت تانكهاى آلمانى را (كه اكنون به دليل نبود سوخت بدون استفاده بودند) حل مى كرد و هم تانكها و نفربرهاى آمريكايى را تا ماهها به دليل نداشتن سوخت زمين گير مى كرد.
مخالفت ستاد ارتش آلمان
فون روندشتت فرمانده كل قواى آلمان در غرب با اين حمله از همان ابتدا مخالف بود چرا كه معتقد بود از اين نيروهاى مهاجم بايد براى اقدامات مهم ترى استفاده كرد. ستاد ارتش آلمان نيز اين حمله را نوعى خودكشى مى دانست چرا كه معتقد بود آمريكا و انگليس در حال حاضر آن قدر تانك، سرباز و توپ در اختيار دارند كه هر حمله اى به اين واحدها در نطفه خفه خواهد شد.
اما هيتلر اين نكات را قبول نكرد و بر اين استراتژى تأكيد داشت كه «بهترين دفاع حمله است». هيتلر على رغم مخالفان خود در نهايت در ۱۶ دسامبر حمله به خط دفاعى آمريكا در آردن و رن عليا را آغاز كرد.
بازوان ارتش آلمان در اين نبرد سرنوشت ساز را ارتش ششم زرهى آلمان و واحدهاى ورزيده اس اس تشكيل مى دادند. اس اس ها در حقيقت قواى ذخيره استراتژيك هيتلر محسوب مى شدند و وى از آنها تنها براى نبردهاى سرنوشت ساز استفاده مى كرد.
پيشروى اوليه
در اين نبرد هيتلر مانند قمار باز بزرگى تمام هستى خود را بر صفحه بازى ريخت. هزاران تانك آلمانى در پناه آتش ۲۰۰۰ هواپيماى بمب افكن حمله را آغاز كردند. آمريكايى ها كه اصلاً انتظار چنين ضدحمله اى را از ارتش شكست خورده آلمان نداشتند كاملاً غافلگير شده و خطوط دفاعى آنها شكافته شد، آلمانها از آردن گذشته و به شهر باستونى در ۱۵۰ كيلومترى بروكسل (پايتخت بلژيك) رسيدند.
سقوط باستونى به معناى در خطر افتادن بلژيك «تازه رها شده» نيز بود. بنابراين لشكر ۱۰۱ هوابرد آمريكا با ۱۵ هزار چترباز براى دفاع از شهر محاصره شده توسط قواى آلمانها انتخاب شد.

sorna
01-06-2011, 11:44 PM
ورود ژنرال پاتون
آيزنهاور فرمانده قواى آمريكا بلافاصله به مارشال زرهى پاتون دستور دارد به هر قيمت مانع ورود قواى زرهى آلمان به باستونى شود. اين در حالى بود كه لشكرهاى زرهى آمريكا حداقل يك هفته با شهر مذكور فاصله داشتند.
بنابراين اس اس ها مدت كمى وقت داشتند تا چتربازان معروف لشكر ۱۰۱ را شكست دهند (لشكر ۱۰۱ هوابرد آمريكا هنوز هم واحد پيشرو آمريكا در نبردهاى قرن ۲۱ است). اس اس ها در پناه تانكهاى خود با قدرت تمام خانه به خانه در باستونى پيش رفتند اما از بخت بد سر و كار آنها با مشتى سرباز معمولى نبود بلكه با رنجرهاى آمريكايى طرف بودند كه راه ماندن و مردن را انتخاب كرده بودند.
در نبردهاى مذكور كار به جنگ سرنيزه و استفاده از كارد و ساير سلاحهاى سبك نيز رسيد اما على رغم كشته شدن ۴ هزار تفنگدار آمريكايى آنها اسلحه را زمين نگذاشتند. اين در حالى بود كه به فرماندهان لشكرهاى اس اس خبر رسيد قواى پاتون در راه است.
نمايش ستون هاى فولادين
آمريكا در نبرد با دشمنانش چندان نياز به «شجاعت سربازان» نداشت چرا كه هر كجا حريف را مقاوم مى ديد با بسيج انبوهى تانك، هواپيما و كشتى آنها را در هم مى كوبيد.
ژنرال پاتون نيز در ۲۶ دسامبر با استفاده از دهها هزار تانك و زرهپوش (برخى منابع واحدهاى موتوريزه وى و تانكهايش را تا ۱۳۰ هزار دستگاه نيز ذكر كردند) اكنون به پاى بلندى هاى آردن رسيده بود و تانكهاى شرمن در مصاف با تانكهاى پانزر آلمانى با برخوردارى از برترى وحشتناك عددى آنها را از سر راه كنار مى راندند. فرمانده واحدهاى اس اس كه نيروهاى وى در حال نبرد تن به تن در شهر بودند متوجه شد كه ارتش ششم زرهى آلمان قادر به مقابله با ستونهاى فولادين پاتون نيست و عقب نشسته است و براى آنها تنها راه جنگيدن و يا تسليم مانده است. اس اس ها «جنگيدن و مردن» را انتخاب كردند و تقريباً از واحدهاى مذكور كسى زنده نماند، باقى مانده زرهپوشها و تانكهاى آلمانى نيز به شرق راين و داخل خاك آلمان عقب نشينى كردند.
نتيجه نبرد
نبرد آردن را مى توان آخرين تحرك آلمان براى عقب انداختن «سرنوشت محتوم شكست» دانست. اما شكست آردن سبب شد تا آلمان بهترين سربازانش را براى حمله بيهوده از دست بدهد و نه تنها موفق به دسترسى به منابع سوخت متفقين نشود بلكه باقيمانده سوخت تانكهايش را نيز بر سر اين حمله بگذارد تا آنجا كه ژنرال «مانتوفل» جانشين فرمانده قواى آلمان در جبهه غرب، علل فروپاشى ارتش آلمان در ماههاى آخر جنگ را انجام همين عمليات غير منطقى مى داند.
اين شكست سبب شد تا آمريكايى ها در ۷ مارس ۱۹۴۵ (۳ ماه بعد) از رود رن گذشته و ۵۰ روز بعد در برلن باشند. آرنهايم يا آردن آخرين ميخها بر تابوت جاه طلبى هاى هيتلر بودند.
البته نبايد از ياد برد كه سربازان آلمانى نيز در اين نبرد بسيار دليرانه جنگيدند و آنگونه كه به آنها اطلاع داده شده بود قرار بود آنها تنها «پيشقراول» باشند اما بعد حتى به آنها گلوله هم نرسيد.

sorna
01-06-2011, 11:44 PM
بزرگترين عمليات هجومى تاريخ
نبرد ۷۹: نبرد هوايى انگليس و آلمان
امروزه نيز هواپيماها نقش فرعى را در جنگها بازى مى كنند اما در ۱۹۳۹ حتى كسى نقش فرعى براى آنها قايل نبود. استراتژى آلمان مبنى بر جنگ برق آسا اين نظر را تغييرداد. هواپيماهاى اشتوكاوهاينكل آلمان كه داراى قدرت بمباران بسيار سريع و قوى بودند در نابود كردن قدرت دفاعى فرانسه و لهستان نقش مهمى بازى كردند. اما اين بار نقش بزرگترى توسط هيتلر براى آنها درنظرگرفته شده بود.
در ژولاى ۱۹۴۰ پس از شكست فرانسه، هيتلر ديگر برنامه خاصى براى نبرد نداشت. بنابراين به دنبال صلح با انگليس شكست خورده رفت اما چرچيل سرسختانه اين پيشنهاد را رد كرد.
براى هيتلر، با ۲۰۰ لشكر داراى روحيه عالى تنها يك راه باقى ماند عبور از دو ، كاله ودرياى مانش و ورود به انگليس.
انگليس در اين زمان درخاك اصلى خود ازهرگونه نيروى دفاعى بى بهره بود.
۳۰۰ هزار سرباز بى ساز و برگ كه از عمليات تخليه دونكرك جان سالم به در برده بودند حتى سازمان درست نظامى نداشته وبجز آنها نيز نيروها اكثراً محلى، انتظامى و فاقد تجربه بودند. (انگليس اصلاً گمان نمى كرد كه به اين سرعت فرانسه از پا درآيد.)
اما ژنرالهاى آلمانى كه اكنون از سواحل فرانسه چراغهاى سواحل شرقى انگليس را مى ديدند به هيتلر تأكيد مى كردند با توجه به قدرت عظيم دريايى انگليس اين فاصله ۹۰ كيلومترى (خاك اروپا تا انگليس) غيرقابل عبور است. مگر آنكه تمام نيروى هوايى انگليس از بين برود و به جاى آن آلمان با قدرت هوايى كشتيهاى جنگى انگليس را از كانال مانش دوركند و آنگاه در پناه آتش توپخانه و هوايى حداقل ۵۰ لشكر آلمانى در جنوب انگليس پياده شوند.
اين نقشه متهورانه ازنظر هيتلر اجرايى نبود اما به هرحال تحت فشار ستاد ارتش آلمان و گورينگ دستور نابودى نيروى هوايى انگليس داده شد.
اين نبرد، در ۲ مقطع شدت گرفت ۱۰ ژولاى تا ۱۸ اوت و ۲۴ اوت تا ۲۷ سپتامبر.
حمله با ۴۶۷۰ هواپيما
در اوايل ژولاى، آلمان ۴۶۶۹ هواپيما مركب از ۱۳۹۰ بمب افكن، ۳۴۶ شكارى بمب افكن عمود پرواز و ۹۳۳ شكارى را در فرودگاههاى فرانسه، بلژيك و هلند مستقركرد.
اين هواپيماها انگليس را به شدت تحت ضربات خود قراردادند. ازجمله اينكه در ۱۵ اوت دست به حمله اى متمركز و مرگبار عليه بنادر و سواحل انگليس زدند.
دراين روز ۹۰۰ هواپيماى آلمانى با همين تعداد هواپيماى انگليسى درگير شدند كه نتيجه آن سقوط ۷۶ هواپيماى آلمانى و ۳۶ هواپيماى انگليسى بود.

sorna
01-06-2011, 11:45 PM
درهمين زمان حملات به لندن نيز شدت گرفت كه طى آن هزاران انگليسى جان خود را ازدست دادند.
موج بعدى حملات در ۲۴ اوت آغاز شد و تا ۶ سپتامبر ادامه داشت. درحالى كه آلمانها تلفات سنگينى را متقبل مى شدند. انگليسيها نيز در اين مدت بشدت فرسوده شدند. (يك گزارش نظامى نشان مى دهد كه دراين زمان انگليس بشدت با كمبود خلبان روبه رو شده بود تا آنجا كه خلبانان بسيارتازه كار پشت هواپيماها مى نشستند.)
درطول ماه اوت به گفته آلمانها ۱۱۱۵ هواپيماى انگليسى ازبين رفت. حال آنكه به گفته انگليس اين رقم حدود ۵۰۰ دستگاه بوده است.
نبردهاى ماه اوت تا ۶ سپتامبر عمدتاً بردوش هواپيماهاى مستراشميت ۱۰۹ و ۱۱۰ آلمان، آشتوكاو هانيكل بود و انگليس نيز تنها متكى بر اسپيت فاير و هاريكن بود.
حمله ۱۵ سپتامبر
در ۱۵ سپتامبر آلمان آخرين حمله بسيار سنگين خود را به انگليس انجام داد.
دراين حمله ۳ هزار هواپيما تمام بنادر، فرودگاهها و هواپيماهاى انگليسى را موردحمله قراردادند. جنگ هوايى مذكور كه يك روز تمام طول كشيد منجر به سقوط ۵۶ هواپيماى آلمانى و انهدام دهها هواپيماى انگليسى بر روى زمين و ۳۰ هواپيما برروى هوا شد. اما نتيجه دلخواه آلمان به دست نيامد چرا كه انگليس براى آنكه قدرت ضدحمله خود را ثابت كند شب ۱۵ سپتامبر با دهها بمب افكن، بنادر غرب فرانسه را با كشتى هاى آلمانى لنگرانداخته، موردحمله قراردادند.
حملات هوايى آلمان به انگليس تا اواخر سپتامبر ادامه يافت و حتى دراكتبر ۱۹۴۰ دوباره تكرار شد اما آنچه انتظارمى رفت هرگز رخ نداد.
نتيجه نبرد
آمار تلفات هوايى ۲كشور دراين نبرد ۸۰ روزه بسيار سنگين گزارش شد (اگرچه هيچگاه دقيق اعلام نشد) گمان مى رود ۱۰۰۰ خلبان كشته و ۲ هزارهواپيما دراين نبردها ساقط شده باشند.
در ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۰ هيتلر طرح حمله به انگليس را تا اكتبر و سپس تا ژولاى ۱۹۴۱ عقب انداخت و با وقوع حمله عظيم به روسيه در ژوئن ۱۹۴۱ اين طرح براى هميشه به بايگانى رفت.
چرچيل درباره از جان گذشتگى چندهزار خلبان انگليسى دراين نبرد مى گويد: هرگز درتاريخ جنگها، دهها ميليون نفر اينچنين مديون چندصد نفر نبودند.
واقعيت اين بود كه مقاومت چندهزارخلبان انگليسى به همراه حدود ۴ هزار هواپيمايشان سرنوشت جنگ (و تاريخ) را تغيير داد.
چرا كه اگر حمله به انگليس صورت مى گرفت، لازم نبود هيتلر براى رهايى از بن بست، ۵ ميليون سرباز آلمانى را در استپهاى پهناور روسيه به كشتن دهد.

sorna
01-06-2011, 11:46 PM
نبرد ۸۰: بارباروسا
مادر تاريخ جنگهاى بسيارى را به خود ديده است.از هجوم هاى سيل آساى نيم ميليون سرباز مغول به آسياى غربى تا حمله ارتشهاى ۳۰۰ هزار نفره عثمانى به جنوب اروپا از حمله گراند آرمه ۷۰۰ هزار نفره ناپلئون به روسيه در ۱۸۱۲ تا نبردهاى انفصال آمريكا كه منجر به مرگ ۶۰۰ هزار نفر شد. اما نبرد بارباروسا نه مشابهى تا آن تاريخ داشت و نه آنكه بعدها تكرار شد. اين نبرد از چنان وسعت و حجمى برخوردار بود كه ساير نبردهاى جنگ دوم جهانى با تمام عظمتشان در برابر آن مشتى عمليات فرعى محسوب مى شدند.
زمينه بروز نبرد
قبل از شروع جنگ دوم جهانى هيتلر در موافقتنامه محرمانه بين مولوتوف و ريبن تروپ (وزراى خارجه آلمان و شوروى) توافق كرد تا دست روسها را در شرق اروپا باز بگذارد و در مقابل به آنچه كه مى خواهد در غرب دست بزند. اما اشتهاى «خرس سرخ» در بلعيدن شرق لهستان در سپتامبر ۱۹۴۹ ، حمله به فنلاند، تصرف شرق رومانى و تصرف۳ كشور ليتوانى، لاتويا واستونى در ۱۹۴۰ به هيتلر فهماند كه استالين به هيچ عنوان شريكى قابل اعتماد نيست.
در واقع در سراسر، بهار- تابستان ۱۹۴۰ كه آلمان در حال منهدم كردن لشكرهاى دولتهاى غربى بود شوروى نيز بيكار ننشسته ودر حال نزديك شدن به مرزهاى شرقى آلمان بود.اگرچه در ۱۹۴۱ دنيا از حمله آلمان به شوروى متعجب شد ولى امروز براى بسيارى واضح است كه تصادم بين اين دو قدرت مهاجم دير يا زود رخ مى داد حال در ژوئن ۱۹۴۱ نه اما در سال ۱۹۴۳يا ۱۹۴۴ اين مسأله گريز ناپذير بود.
هيتلر از طريق جاسوسهاى خود باخبر شده بود كه انگليس حداقل ۲ سال طول مى كشد تا بتواند حتى يك ميليون سرباز مجهز را به جبهه اروپا بفرستد و از آن طرف روسها مرتب در حال توسعه سازمان ارتش خود بودند و اگرچه در ۱۹۴۱ سازمان ارتش آنها با آلمان يكى بود اما مسلم بود اگر اين ارتش در زمان صلح برابر با ارتش آلمان است در زمان جنگ چه تركيب جهنمى خواهد داشت؟ كمااينكه بعدها مشخص شد روسها در ۱۹۴۴ سطح ارتش سرخ را به ۱۵ ميليون نفر در قالب ۱۰۰۰ لشكر (!) افزايش دادند.
فرصت در حال از دست رفتن بود بنابراين هيتلر بايد دست به بزرگترين قمار زندگى خود مى زد. حمله به شوروى وتصرف مسكو قبل از زمستان سرد روسيه. قمارى كه به قيمت حيات سياسى ونظامى او، آلمان و تغيير نقشه سياسى جهان به مدت نيم قرن تمام شد.
۲۲ ژوئن ۱۹۴۱
درست يكسال پس از شكست فرانسه در ژوئن ۱۹۴۱ ، (و درست ۱۲۹ سال پس از حمله ناپلئون به روسيه در ۲۴ ژوئن ۱۸۱۲) ۳‎/۵ ميليون سرباز آلمانى و يك ميليون سرباز رومانيايى، فنلاندى و ايتاليايى با استفاده از ۱۸ هزار تانك و پشتيبانى ۱۰ هزار هواپيما حمله به شوروى را آغاز كردند.
ارتش شوروى نيز در اين زمان از نيروى قدرتمندى برخوردار بود. ۴ ميليون سرباز، ۱۰ هزار تانك و حدود همين تعداد هواپيما. اما دراين زمان همه مى دانستند كه قدرت رزمى لشكرهاى آلمانى چندين برابر مشابه روسى آنها است.
ارتش ۴‎/۵ ميليون نفرى رايش در اين زمان زير نظر۲ فرمانده بسيار بزرگ آلمانى يعنى فون روندشتت (فرمانده سپاه جنوب) و فون بوك (فرمانده سپاه مركزى) قرار داشت.

sorna
01-06-2011, 11:46 PM
اين دو سرفرمانده آلمانى مجدداً از روش حمله برق آسا استفاده كرده و به سرعت نيروهاى رزمى و موتوريزه خود را در خاك اروپايى شوروى به پيش راندند.
همزمان با حمله اين واحدهاى عظيم هواپيماهاى آلمانى تمام خطوط مخابراتى و مواصلاتى روسها را بمباران كرده و مانع به هم پيوستن لشكرهاى روس به يكديگر شدند.
سرعت عمل آلمانها سبب شد تا بسيار سريعتر از آنچه همه گمان مى بردند خطوط دفاعى روسها از هم بپاشد و نيمى از ارتش سرخ بدون ارتباط با نيمه فعال خود بجاى مقاومت برنامه ريزى شده به دفاع منفعلانه دست بزند.
در جنوب لشكرهاى آلمانى با چرخش ناگهانى روسها را به سمت درياى سياه و اوكراين عقب راندند و فون روندشتت خيلى سريع اعلام كرد كه در جنوب و اوكراين با مقاومتهاى جدى اى روبرو نيست و به دنبال فتح اوكراين واردعمل مى شود.
در جبهه مركزى فون بوك پس از در هم كوبيدن واحدهاى خط مقدم روسيه در ۶ ژولاى در مينسك در ۳۰۰ كيلومترى غرب مسكو ارتش شوروى را با ضربه اى خورد كننده به عقب راند. در نبرد ميسنك صدها هزار سرباز سرخ كشته و ۳۲۴ هزار نفر اسير شدند. اين نبرد تعيين كنده كه منجر به تسخير منابع بزرگ نظامى روسها به ميزان ۱۸۰۰ توپ و ۳۳۳۰ تانك به دست آلمانها شد تقريباً مسكو را بلادفاع دربرابر آلمان قرار داد.
استالين در پى شكست مينسك بلافاصله ژنرال تيموچنكو را به فرماندهى قواى ارتش منصوب كرد و به دنبال فراخوان ۱۰۰ لشكر روسى از مرزهاى شرقى آسيايى (و سيبرى)رفت. در ۲۸ ژولاى سپاه هفتم آلمان كه ورزيده ترين واحدهاى زرهى آلمان را در خود جاى داده بود به فرماندهى ژنرال گودريان (مدرس اصلى تز استفاده از زره پوشهاى انبوه) با تصرف اسمولنسك در ماه اوت به ۱۵۰ كيلومترى غرب مسكو رسيد.
اشتباه مرگبار هيتلر
در چنين زمان حياتى كه ارتش استالين پاره پاره شده بود، نظر ستاد ارتش آلمان و شخص «هالدر» رئيس ستاد، حركت بدون فوت وقت به سمت مسكو (قبل از سرد شدن هوا) بود.اما هيتلر كه خود نيز از چنين پيشرفتى به وحشت افتاده بود ترسيد كه حمله به عمق خاك روسيه سبب شود تا واحدهاى پراكنده روس نيروهاى او را دور بزنند.
حال آنكه ژنرالهاى كهنه كار آلمانى به خوبى مى دانستند كه غافلگيرى ارتش سرخ آنها را در نوعى بهت و وحشت فرو برده است و اكنون زدن ضربه به «سر مار يعنى مسكو» ضرورى است. به هر تقدير بنا به دستور شخص هيتلر ارتشهاى مركزى موقتاً مسكو را رها كرده و به سمت لنينگراد (سن پيترزبورگ) در شمال روسيه حمله كردند و ارتشهاى جنوبى نيز به اهداف كم اهميت تصرف كيف، خاركف ، بنادر اودسا و سواستوپول پرداختند.
در اوايل سپتامبر لنينگراد محاصره شد و در ۱۹ سپتامبر كيف سقوط كرد.

sorna
01-06-2011, 11:47 PM
هيتلر، رهبر جنگي

روز 23 نوامبر 1939 هيتلر به ژنرال‌هايش اعلام كرد : "من مدتها ترديد داشتم كه بايد نخست به شرق حمله كرد يا به غرب. به هر روی من اين ارتش را بوجود نياورده ام كه جنگ نكند و همواره باور داشته ام كه روزی اين كار انجام خواهد شد. ... اكنون من تصميم بازگشت ناپذير خود را گرفته‌ام و در لحظه مناسب به فرانسه و انگليس حمله خواهم كرد." بدينسان پس از آنكه هيتلر حسابش را با لهستان تسويه كرد سراغ غربی‌ها رفت.
روز اول سپتامبر جنگ جهانی دوم آغاز شد. زمانی كه "فون ربين تروپ" - كه از يكسال پيش جانشين "فون نوراث" محافظه كار شده بود – به هيتلر خبر داد كه غرب به آلمان اعلام جنگ كرده است؛ او چند دقيقه مشوش شد. بعد خود را باز يافت. لهستان شكست خورده بود. عدم توازن نيروهای دو طرف بسيار چشمگير بود. آلمان تجديد تسليحات خود را به آخرين حد رسانده بود. جنگ اسپانيا كه آزمايشگاهی برای هيتلر بود با پيروزی تحت الحمايه هيتلر يعنی ژنرال فرانكو پايان يافته بود. اگر در همان زمان نيروهای غرب وارد كارزارمی‌شدند آن هم در شرايطی كه سپاهيان نازی در لهستان درگير بودند، ضربه‌ای مرگ آور به ارتش آلمان وارد می‌شد. ژنرال "جودل" در دادگاه نورمبرگ خود بر اين واقعيت پافشاری می‌كند: "اگر ما در سال 1939 نابود نشديم فقط از آن رو بود كه در جريان نبردهای لهستان 110 هنگ فرانسه و انگليس در غرب در برابر 25 هنگ آلمان تماشاچی باقی ماندند."

sorna
01-06-2011, 11:47 PM
نگرانی‌های هيتلر كه روشن شد اين بار نيز پايه‌ای نداشته است كمرنگ شد. او دستور داد برنامه‌های تهاجم برضد قدرتهای غربی تدوين شود، در شرايطی كه بخشی از لهستان را ضميمه خود و آلمانيزه كرده بود و همراه مابقی خاك اين كشور دولتی پايه ريزی كرده بود كه "هانس فرانك" شخصيت مورد اعتمادش رهبری آن را در دست داشت. هيتلر بر روی "جنك برق آسا" حساب می‌كرد كه دشمن را نابود می‌كرد پيش از آنكه فرصت سرپا شدن را بيابد. "گودريان"، يكی از بهترين ژنرال‌های هيتلر، در نشريه تخصصی "ميليترويسنشافتليش روندشاو" (شماره نخست 1935، ص 75) پيش‌بينی می‌كند كه با بهره گيری ازعمليات هوايی می‌توان مناطق صنعتی را نابود و آنها را اشغال كرد: "به محض نخستين حمله راهبردی غافلگيرانه، سپاهيان ما كمابيش در ژرفای عقبه دشمن نفوذ خواهند كرد." اين همان انديشه هيتلر بود: "تهاجمی چون برق در ظلمت شب" . او خاطرات جنگ‌های 1914 كه نيروهای زبده ارتش آلمان را زمين گير كرده بود از ياد نبرده بود: حمله سريع و سنگين، اين است رمز پيروزی! اين حتی ضرورت گريزناپذير برای قدرتی است كه با اين خطر روبروست كه با چند دشمن در آن واحد بجنگد. شكست در كمترين زمان ممكن همه كشورها از نروژ تا مرزهای جنوبی اسپانيا به يك معجزه همانند بود. بويژه شكست فرانسه در 5 هفته، در حاليكه در 1918 فرانسه چهار سال دربرابر آلمان سرسختانه پايداری كرده و سرانجام پيروز شده بود.
امروز هم بحث درباره دلايل چنين فاجعه مطلق و ناگهانی ادامه دارد. بی كفايتی كارگزاران، عدم آمادگی مادی و روانی، نبود مبارزه جويی، ديركرد در درك مسايل، ترس؟ متوازن نبودن نيروهای دو طرف را از آغاز نمی توان قطعی دانست. و چرا اصولا غرب اجازه داد كه هيتلر چنين دست بالايی را پيدا كند در شرايطی كه دستگاه‌های جاسوسی اطلاعات دقيقی در دست رهبران غرب قرار داده بود. آنچه ارتش‌های دلير قيصر نتوانسته بودند در نبردهای عظيم خونين بدست اورند، هيتلر با قربانی كردن 27 هزار تن بدست آورد. افزون بر اينكه خود او برای چنين پيروزی يك ميليون كشته و ناپديد را در نظر گرفته بود

sorna
01-06-2011, 11:47 PM
بدينسان تسليم فرانسه در ژوئن 1940 تحقير امپراتوری مغرور آلمان در 11 نوامبر 1918 را جبران كرد. مردم آلمان كه هيتلر نگران شور جنگی اشان بود از او استقبالی پيروزمندانه كردند. همه ستايش‌های اين جنگ نصيب هيتلر شد ولو آنكه طرح‌های ژنرال‌ها روندشتت، مانشتاين و گودريان كه موجب پيروزی شد در آغاز مورد تاييد هيتلر نبود. هيچكس انتظار چنين شكستی را نداشت. فرانسه كشوری "از نظر نژادی عقب افتاده" و بی اراده بود و بدليل تن پروری و دمكراسی، ديگر توان و روشن بينی خود را از دست داده بود. اين توضيحی بود كه فرانسوی‌ها و آلمان‌ها بر سر آن توافق داشتند. ارتش آلمان كه سراسر قاره را در تسلط گرفته بود بنظر شكست‌ناپذير می‌رسيد. هيتلر با اين اميد كه شكست فرانسه موجب شود كه انگلستان سلاح برزمين گذارد، چندی به انگليس فرصت انديشه داد و از حمله به بقايای ارتش فرانسه و انگليس كه در دونكرك محاصره شده بودند خودداری كرد.

sorna
01-06-2011, 11:48 PM
بزرگترين اشتباهات هيتلر كه منجر به تغيير سرنوشت جنگ شد را در ادامه مي خوانيد:
عدم استفاده از تكنولوژي هاي پيشرفته
ارتش آلمان در اواخر دهه ۱۹۳۰ ميلادي به درجه اي از قدرت رزمي متعارف رسيده بود كه هيتلر با غرور كاذب مواجه شده و ترجيح مي داد به دنبال جنگ افزارهاي جديد و ابتكاري نرود. هواپيماهاي آلمان مدرنترين و سريعترين، تانكهاي آلمان محكم ترين و سلاحهاي انفرادي سرباز آلماني مجهزترين ميدانها بود. زيردريايي آلماني قدرت تخريب فوق العاده اي داشتند و اين براي پيشوا كفايت مي كرد.
هيتلر نسبت به اختراعات نظامي آنقدر بي اعتنا بودكه دستور داد تنها توليد انبوه جنگ افزارهاي متعارف در اولويت باشد، حال آنكه ملت آلمان با ثبت يك ميليون اختراع در تاريخ در نوآوري بي رقيب بودند.
بمب اتمي آلمان
آلمان اقدام براي دستيابي به بمب اتمي را در ۱۹۳۶ آغاز كرد اما مجازات و تبعيد يهوديان، اين طرح را ناكام گذاشت. دانشمندان آلماني بعدها در پروژه بمب اتم آمريكا موسوم به «مانهاتان» به كارگرفته شدند و كمتر از يك دهه بعد ۲بمب اتمي آمريكا ژاپن را وادار به تسليم كرد.
با ۸۰۰كيلومتر در ساعت سرعت
آلمانها در اواخر دهه ۳۰ بمب افكن هاي هاينكل را ساختند. اين بمب افكن داراي ۵۰۰كيلومتر در ساعت سرعت بود و بعدها مشخص شد اگر آلمانها پروژه جت هاي شكاري را دنبال مي كردند به چنان برتري قابل توجهي در هوا دست مي يافتند كه نه تنها مي توانستند در هر تهاجم هوايي موفق شوند بلكه مانع حملات مخوف هواپيماي سنگين متفقين به شهرها و صنايع آلمان مي شدند.
هنگامي كه در ۱۹۴۴ هيتلر دوباره مجدداً دستور ادامه پروژه را صادر كرد، «زمان» از دست رفته بود. متفقين جاي امن براي آلمان نگذاشتند. در ۱۹۴۵ پس از آنكه آمريكايي ها وارد خاك آلمان شدند گزارشهايي را از افسران جزء مبني بر وجود پايگاهي دريافت كردند كه در آن يك فروند هواپيماي بسيار عجيب يافت شده كه شباهت كمي به جنگنده هاي امروزي دارد. آلمانها به دنبال جنگنده اي با قدرت بسيار بالا بودند كه داراي ۸۰۰كيلومتر سرعت بود.
بمبهاي صوتي
دانشمندان آلماني در لابراتوارهاي خود موفق به اختراع بلندگوهاي غول پيكري شده بودند كه قادر بود با امواج مادون صوت به تخريب سازه هاي شهري بپردازد. اين سلاح در صورت تكميل قادر بود شهرهاي انگليس را منهدم كند و يا جلوي پيشروي ارتشهاي مهاجم را بگيرد.
موشكهاي پرنده
در ژوئن۱۹۴۴هنگامي كه مردم لندن با انفجارهايي از خواب پريدند گمان بردند كه نيروي هوايي آلمان مجدداً توان حمله را پيداكرده است حال آنكه اين انفجارها در اثر اصابت موشك «وي ـ ۱» آلمان بود.
افسوس براي آلمانهاو خوش شانسي انگليسي ها كه موشك وي ـ۱ از سواحل غرب فرانسه به انگليس پرتاب مي شد و با ورود متفقين در ۶ژوئن ۱۹۴۴ به نرماندي فرانسه هيتلر مجبور به انتقال پايگاههاي پرتاب وي ـ ۱ به بلژيك شد. ۴ماه بعد با تصرف كشورهاي ديگر غرب اروپا، هيتلر ناگهان موشك وي ـ۲ را آشكار كرد. وي ـ۲شاهكار صنايع نظامي آلمان بود موشكي با برد هزاركيلومتر و سرعت ۵ماخ (۶هزاركيلومتر). اثرات تخريبي اين بمب وحشتناك بود. انگليس و آمريكا مي توانستند تنها شاهد حركت اين موشك و اصابت آن باشند چرا كه براي بشر ۶۰سال قبل تصور چنين سرعتي توسط يك سازه بشري محال بود.
اما قبل از آنكه اين موشك به توليد انبوه برسد كارخانه سازنده، پايگاههاي پرتاب و دانشمندان سازنده اش توسط بمبارانهاي متفقين از بين رفتند. «ورنر فون براون» طراح موشكها نيز توسط آمريكايي ها به واشنگتن منتقل شد.

sorna
01-06-2011, 11:48 PM
البته آنها فون براون را زنداني و اعدام نكردند بلكه او را به سرپرستي بزرگترين پروژه هاي موشكي آمريكا گماردند. فون براون بعدها به جز طراحي موشكهاي فاتح كره ماه در توسعه توان موشكي آمريكا نيز اقدامات زيادي انجام داد.
توقف ۴۸ساعته دونكرك
ارتش هيتلر با عبور از خاك بلژيك و هلند ناگهان از پشت خطوط ماژينو سردرآورد و عملاً ارتشهاي فرانسه و انگليس در شمال غرب فرانسه را غافلگير كرد. براي آنها ماندن و جنگيدن تنها يك مفهوم داشت. «مردن».
۴۰۰هزار سرباز انگليسي و فرانسوي از سپاههاي اصلي فرانسوي جداافتاده و درمحاصره كامل بودند.
ارتش آلمان با روحيه بسياربالا درحال درهم كوبيدن مواضع متفقين به سرعت درحال نزديك شدن به نيروهاي شكست خورده انگليس بود. اين نيروها براي فرار از مرگ به سوي دونكرك (جايي كه فاصله خاك اروپا و انگليس درحداقل ممكن بود) عقب نشيني كردند.
درحالي كه دو سوم ارتش انگليس در دونكرك درانتظار تخليه توسط كشتيها و قايقهاي محلي بود ارتش آلمان با فرمان حيرت انگيزي مواجه شد.
«توقف» اگرچه بسياري از تاريخ نويسان غربي ازكنار اين مسأله به سادگي مي گذرند اما نبايد از ياد برد اگر آلمان به اين نيرو كه سراسيمه درحال تخليه دونكرك بود حمله مي كرد براي اين «نيروي متوحش از ماشين جنگي آلمان» راهي جز تسليم نبود.
در ۴ژوئن ۱۹۴۱ هنگامي كه مردم سواحل شرقي انگليس باخبرشدند جوانانشان درغرب فرانسه گرفتار چنگال آهنين رايش شده اند با حداقل وسايل سوار قايقها (حتي قايقهاي ماهيگيري كوچك) و كشتيها شده و به بندر دونكرك نزديك شدند.
آنها كمك خوبي براي نيروي دريايي انگليس بودند. آلمانها در اين چندروز حملات هوايي اندكي داشتند. اما اين مردم بي دفاع رامي شد ساده تر از اين از كار بازداشت.
هيتلر از چنين فرجه بزرگي به انگليس چه هدفي داشت؟
هيتلر قصدداشت با اين اقدام به انگليس بفهماند كه هدفش نه انگليس بلكه يهوديها و شوروي است. اما او رذالت انگليسها را دست كم گرفته بود.
چرچيل در آن روزها، درخاطرات خود مي نويسدكه در سراسر انگليس تنها ۲۵۰هزار نيرو مانده بود كه بخش اعظم آن نيز نيروي پليس شهري و داوطلبان بودند.
اكنون فرصت به سرعت درحال گذر بود. آلمان فرصتي بي نظير براي تصرف انگليس داشت كشوري كه هزارسال پاي مهاجم را به خاك خود نديده بود.
هيتلر نه تنها از خير اين ۳۰۰هزارنيرو (كه حتي فرصت جمع كردن اسلحه هاي فردي خود را نداشتند) گذشت بلكه به انگليس اجازه داد با جمع و جوركردن نيروها براي هميشه خطر حمله به خاك خود را ازبين ببرد.
نيروهاي انگليسي كه در دونكرك ۲۵۰۰ دستگاه توپ و دهها هزار مسلسل سنگين، نفربر، تانك و خمپاره را به جا گذاشتند. با دانش و تجربه خود پايه ارتشي جديد را درانگليس گذاشتند كه اثر آن را هيتلر مغرور در نبردهاي شمال آفريقا و جنوب اروپا ديد.
ژنرال فون رون از اعضاي ستاد ارتش آلمان از اين واقعه چنين يادمي كند:
... شش روز پس از يورش سراسري آلمان به شمال فرانسه هنگامي كه نيروهاي ژنرال فون روندشتت به سوي دريا پيش مي راندند هيتلر با فرمان احمقانه اي دستور ۴۸ساعت توقف به آنها را داد... ژنرال گودريان ديگر سردار آلماني به دستور پيشوا عمل نكرد و تانكهاي خود را به سرعت به سمت غرب به حركت درآورد اما درست در ۹مايلي دونكرك با دستور مستقيم پيشوا مجبور به توقف ۷۲ساعته شد!
چرا؟ نظاميان حرفه اي آلمان اين اقدام را به دليل ضعف اطلاعات نظامي هيتلر قلمدادمي كنند.
فون رون مي افزايد:

sorna
01-06-2011, 11:49 PM
تا به امروز هيچكس دليل اقدام هيتلر را نفهميده. ظرف همين ۳روز انگليسيها توانستند ارتشهاي خود را از دونكرك نجات دهند. آنچه كه بعدها به معجزه دونكرك معروف شد.
واقعيت اين است كه هيتلر نخواست انگلستان را كاملاً منهدم كند و اين امر سبب شد تا انگلوساكسونها آن را به حساب خود بگذارند و از او به عنوان پيروزي تاريخي نام ببرند.
توقف در يك معبر ۶۰كيلومتري و پيشروي ۴هزاركيلومتري
بزرگترين اشتباه هيتلر اين بود كه نبرد را درجبهه غرب به پايان نبرد و به جاي آن دست به نبرد با سرسخت ترين ملت جهان زد.
هيتلر به جاي آنكه از عرض ۶۰كيلومتري درياي مانش بگذرد و به انگلستان غير آماده حمله كند ترجيح داد تا دهها ميليون نفر را درجبهه شرق به كشتن دهد.
در هفته هاي اول ماه ژوئن ۱۹۴۰ نيروهاي آلماني با روحيه بسياربالاي خود به تنگه اي رسيدند كه انگليس را از خاك اروپا جدامي كرد در لحظات بسيارحساس آن زمان تنها يك تصميم مي توانست سبب سرازيرشدن ۲۰۰لشگر آلماني به داخل انگليس شود.
انگليسي كه به جز چند لشگر از هم پاشيده كلاً دفاع آن به پليس شهري، نوجوانان و افراد بدون آموزش سپرده شده بود.
ژنرالهاي آلماني از اين روزها به عنوان «فرصتي كه هرهزار سال يكبار دست مي دهد» يادمي كنند. آنها مي گويند مگر ارتش ۳۰۰هزارنفره انگليسي در ظرف ۳روز با كمك تخته پاره، قايق و كشتي تفريحي خود را منتقل به خاك بريتانيا نكرد پس چرا ما نتوانيم «دونكرك معكوس» را ايجادكنيم؟
ترس هيتلر از نيروي درياي انگليس بود اما اين نيرو بشدت پراكنده بود و برخي ناوگان انگليسي حداقل ۲ماه تا مانش فاصله داشتند.
مضافاً آنكه لوفت وافه (نيروي هوايي آلمان) مي توانست در آن معبر تنگ جهنمي از آتش را به سر كشتيهاي انگليسي بريزد. تازه اين در شرايطي بود كه توپخانه را فراموش كنيم وبراي زيردريايي هاي آلماني كه در سالهاي اول جنگ به مانند كوسه هاي درنده ناوگان متفقين را به قعر دريا مي برد جايي قائل نشويم.
فون رون مي گويد: هيتلر وقتي به ۶۰كيلومتر انگليس رسيد يادش آمد كه نقشه اي براي اين كار (تصرف انگليس) ندارد. مسخره است اما ژنرالهاي هيتلر كه نقشه حمله به يوگسلاوي را در ۸ساعت و نقشه تصرف اروپاي شمالي را در ۵روز كشيدند. چگونه نتوانستند در آن روزهاي حياتي دست به ابتكار بزنند.
فون رون مي گويد: هيتلر در اين لحظه اگر استعداد افرادي چون سزار، ناپلئون و الكساندر (اسكندر) را داشت با يك ابتكار ارتشهاي زرهي و موتوريزه آلمان را از دونكرك عبورمي داد.
عملياتي كه تنها درنتيجه يك حمله عصبي روي داد
نبرد عظيم مسكو كه نبرد سرنوشت ساز جنگ دوم جهاني بود به يك دليل مشخص سبب شكست نهايي ارتش آلمان شد.
سرما. بررسي گزارشهاي رسمي ژنرالها، دست نوشته افسران جزء و سربازان آلماني همگي يك چيز را نشان مي داد. اينبار اين طبيعت بود كه «ورماخت» (نيروي زميني آلمان) را اسير خود ساخته بود. سرماي ۴۰درجه زير صفر ماشين جنگي آلمان را در حساسترين روزهاي نبرد از كارانداخت.
اما دليل اصلي اين عدم محاسبه چه بود؟

sorna
01-06-2011, 11:50 PM
داستان به ماهها قبل بازمي گردد. هنگامي كه آلمانها به اشتباه ۵هفته حياتي را در نبرد با متحد خود «يوگسلاوي» ازدست دادند. بعدها مشخص شد كه اين ۳۵روز مي توانست نقش بسيارمهمي را در نبردهاي استالينگراد و مسكو بازي كند. يوگسلاوي تا ۱۹۴۰ متحد آلمان محسوب مي شد و در صف كشورهاي بلغارستان، روماني و لهستان اشغال شده ياري كننده رايش بود اما اتفاقي كه در ماه مارس ۱۹۴۱ افتاد ناگهان ورق را برگرداند. جمعيت خشمگين يوگسلاو به ماشين سفير آلمان حمله كرده و روي او تف انداختند! اين اتفاق در بسياري از نقاط دنيا براي ديپلماتها رخ مي دهد اما براي هيتلر تحمل آن غيرممكن بود.
به گفته بسياري از تاريخ نويسان ازجمله ويليام شايرر، هيتلر تحت تأثير يك حمله عصبي (كريز) فرمان حمله به يوگسلاوي را صادركرد.
براي ارتش آلمان كه به سرعت درحال ساماندهي بزرگترين نبرد تاريخ بود جداشدن ۴۰لشگر براي نبرد با يوگسلاوي يك ضربه بود.
اول آوريل آن سال ناگهان يورش ارتش آلمان به يوگسلاوي آغازشد. ارتش آلمان با شيوه جنگ لهستان به سرعت به درهم كوبيدن خطوط ارتباطي و خطوط پشت جبهه يوگسلاوي اقدام كرد.
بلگراد هدف سنگين ترين بمباراني توسط هواپيماهاي آشتوكا قرارگرفت. هواپيماهاي آلماني بدون ترس از پدافند ضعيف يوگسلاوها در ارتفاع پايين به درهم كوبيدن شهرها اقدام مي كردند. ارتش يوگسلاوي طي ۱۱روز درمقابل تنها مرگ ۹۰۰آلماني تسليم شد. اما اين شكست سريع موردقبول افسران و بسياري از مردم متعصب يوگسلاو نبود.
سرهنگ ژوزف بروز تيتو به همراه بخشهايي از ارتش كه تسليم ان نشده بودند به كوهستانها پناه برده و بزرگترين و طولاني ترين عمليات پارتيزاني را عليه ارتش رايش آغازكردند.
تيتو و نيروهايش آنقدر به ارتش آلمان حمله كردند كه آلمانها آرزو كردند هرگز وارد خاك يوگسلاوي نمي شدند.
۴سال بعد با پيشروي مداوم ارتش شوروي در جبهه شرق، تيتو و رزمندگان يوگسلاو از كوهها پايين آمده و باقيمانده ارتش آلمان را خود از خاك كشور بيرون كردند.
يوگسلاوي هرگز جزو برنامه هيتلر نبود و حمله به آن كشور ضمن ازبين بردن زمان سبب زمينگيرشدن ۵۰۰هزار نظامي آلماني تا پايان جنگ شد

sorna
01-06-2011, 11:54 PM
تصوير رنگي كم نظير از پنجاهمين سالروز تولد هيتلر !!
چندین سال پس از مرگ آدولف هيتلر در شهر برلين يك تصوير رنگي كم نظير از پنجاهمين سالگرد جشن تولد ديكتاتور در كنار كودكان منتشر شده است.
مكان: كلبه ييلاقي كوهستاني هيتلر در رشته كوه هاي آلپ در نزديكي باواريا
زمان: بيستم آوريل 1939




http://www.asriran.com/files/fa/news/1386/10/14/85892_417.jpg

sorna
01-06-2011, 11:55 PM
نحوه تسليم فرانسه از زبان ويليام شايرر ( نويسنده آمريكايی )

مراسم تسلیم در یکی از دلپذیرترین روزهایی که من در فرانسه

به یاد داشتم برگزار شد . آفتابی گرم از میان نسیم ملایمی که از

درختها می وزید بر زمین می تابید . در همان حال هیتلر شادمانه

از بنای سنگ خارای یاد بود جنگی متفقین [جنگ اول] بالا رفت تا

کلمات مندرج در لوح آن بنا را بخواند :


در اینجا ، در یازدهم نوامبر1918 ، غرور

جنایتکارانهٔ امپراتوری آلمان درهم شکست-

و به دست مردمانی آزاد که برای برده کردن

آنها کوشید به زانو درآمد .


هیتلر که در آفتاب روشن ماه ژوئن ساکت در آنجا ایستاده بود ،

کلمات آزار دهنده را قرائت می کرد . من دقت کردم ببینم وقتی

خواندن متن را به پایان می برد چهره اش چه حالتی دارد .

چهره را غالبا ً در لحظات بزرگ زندگیش دیده بودم . حال همان

طور که در کلمات تأمل می کرد ، چهره اش نخست از نفرت برق

زد ، بعد به تحقیر گرایید ، و عاقبت انوار پیروزی بر آن درخشید

سردار آلمان اکنون می توانست انتقام خود را بگیرد . به سوی

واگن کهنه و متروک آتش بس [جنگ جهانی اول] گام برداشت .

مهندسان ارتش آلمان این واگن را از موزه ای در آن نزدیکی

خارج کرده و بخصوص درست به همان نقطه ٔ [مراسم آتش بس ]

سال 1918 آورده بودند . هیتلر درست روی همان صندلی و

نیمکتی نشست که مارشال فردینان فوش ، فرمانده کل سپاهیان

متفق در آن سال ، روی آن نشسته و شرایط خلع سلاح را در پایان

جنگ جهانی قبلی به آلمانی ها دیکته کرده بود . هیتلر در همان

حال به ژنرال ویلهلم کایتل ، رئیس ستاد کل ارتش آلمان ، که اکنون

شرایط او را برای فرانسوی ها می خواند ، گوش می داد .

sorna
01-06-2011, 11:56 PM
نبرد مسكو را مى توان نقطه عطف عمليات عظيم بارباروسا دانست.
۴۰۰ لشكر آلمانى پس از جارو كردن لشكرهاى درهم پاشيده ارتش سرخ در جنوب و شمال اكنون با فرمان هيتلر در ۳۰ سپتامبر عمليات موسوم به توفان را آغاز كردند. مطابق اين فرمان مسكو بايد از شمال و جنوب مورد حمله قرار مى گرفت.
در ۶اكتبر ۱۴ لشكر زرهى آلمانى به همراه ۴۴لشكر پياده و ۸لشكر موتوريزه از سمت كيف در جنوب غربى مسكو حمله را به سمت اين شهر آغاز كردند. ارتشهاى شمالى آلمان نيز با تصرف كالينسين در ۱۶۰كيلومترى شمال مسكو اين شهر را در آستانه سقوط قرار دادند.
(۱۴اكتبر) هيچ كس ديگر اميدى به پايدارى مسكو نداشت. نيمى از مردم شهر به اضافه تمامى مقامات سياسى (به جز استالين) شهر را ترك كردند. مارشال ژوكوف مدافع عمليات لنينگراد (كه موفق به متوقف كردن آلمانها شده بود) سرفرماندهى ارتش شوروى را در دفاع از مسكو بر عهده گرفت.
ژوكوف فوراً دستور داد كه شهر و اطراف آن پر از گودال و خندق شود. گزارشهاى متعدد خبر از تمركز شديد نيروهاى روسى در پشت دروازه هاى مسكو مى داد. اين در حالى بود كه زرهپوشهاى آلمانى به سرعت از ۳جاده بريانسك _ مسكو، اسمولنسك _ مسكو و كالينسين _ مسكو در حال نزديك شدن به شهر بودند.
در ۱۹اكتبر پايتخت روسيه به طور موقت به كوى بيشف در هزاركيلومترى شرق مسكو منتقل شد اما استالين كه خود را در غافلگيرى شوروى مقصر مى دانست قسم خورد كه مسكو و كرملين را ترك نكند.
خطوط اوليه دفاعى روسها در اين زمان قادر به دفاع از مسكو نبود اما ۲اتفاق همزمان باعث نگرانى فرماندهان آلمانى و خوشحالى ژوكوف روسى مى شد. بارانهاى سيل آسا حركت نيروهاى موتوريزه آلمان را كند كرد و نويد زمستان زودرس مسكو را مى داد و از آن سو ميليونها سرباز و داوطلب روسى به سرعت خود را از شرق، شمال شرق و جنوب شرق به مسكو مى رساندند.
در حالى كه آلمان در اين زمان تنها ۷۰لشكر را آماده تهاجم به مسكو داشت و قادر نبود به آنها قواى كمكى برساند، در اول دسامبر آلمانها به ۳۰كيلومترى مسكو رسيدند و اكنون نه تنها غرش توپهاى آلمانى كرملين را مى لرزاند بلكه مردم حومه مسكو مى توانستند پيشقراولان رايش را ببينند.
اما فون بوك نابغه نظامى آلمانى با استفاده از عكسهاى هوايى و وضعيت واحدهاى خسته به نتيجه ديگرى رسيده بود. گل و لاى اجازه نداده بود كه واحدهاى موتوريزه او مسكو را قبل از رسيدن قواى كمكى تصرف كند و اكنون ژوكوف مسكو را به شدت تجهيز كرده بود. بارانهاى سيل آسا و سرما سبب شد قواى آلمان ۱۵روز ديرتر به مسكو برسند و همين ۱۵روز حياتى سبب شد كه ۱۰۰لشكر (عمدتاً از شرق و سيبرى و شرق اورال) به كمك مسكو بيايند.

sorna
01-06-2011, 11:57 PM
او در دوم دسامبر در درخواستى محرمانه از هيتلر خواست تا حمله نهايى مسكو را تا بهار به تعويق بيندازد اما هيتلر ديوانه وار با اين درخواست مقاومت كرد و در ۵دسامبر فرمان حمله نهايى به مسكو را صادر كرد. اما زمان از دست رفته بود و حملات آلمانها ناگهان با ضدحمله هاى شديد پاسخ گفته شد و در حالى كه بارش برف آغاز شده بود، حمله كم رمق زرهپوشهاى در گل مانده آلمانى با ضد حمله سنگين واحدهاى تعليم ديده و آشنا به سرماى شرق روسيه مواجه شد.
در نبرد بى رحمانه مسكو ۳ميليون سرباز از دوطرف شركت داشتند و تاريخ مجدداً تكرار شد. سربازان سرما زده آلمانى بدون آنكه بتوانند از حربه جنگ برق آسا استفاده كنند هدف حملات جنگجويان سيبريايى و سواران قزاق قرار مى گرفتند. آنها هرگز گمان نمى كردند ارتش آسيايى روسيه بتواند براى آنها مشكل آفرين باشد اما زمانى كه توپها در گل از حركت مى مانند و خودروها به دليل سرما روشن نمى شوند و انگشتان يخ زده قادر به فشردن ماشه اسلحه نيستند آنگاه اسكى بازان و سواران آسيايى يكه تاز ميدان مى شوند.
آلمانها تا ۸دسامبر مقاومت كردند و على رغم دستور پيشوا براى مقاومت از آن تاريخ ۶ تا ۱۶دسامبر يكسره عقب نشستند. ظرف ۲هفته آلمانها ۲۵۰كيلومتر عقب رانده شدند و ديگر مسكو در خطر نبود.
باربارو سا با شكست مواجه شده بود. هيتلر احمقانه سعى كرد ژنرالهاى معروف خود را توبيخ كند. فون بوك و برافوويچ استعفا دادند و گودريان و هوپنر بركنار گرديدند. روندشتات نيز ماه بعد استعفا داد و عملاً ارتش آلمان نوابغ جنگى خود را از دست داد.
نتيجه نبرد
ژنرال فون رون افسر ارشد ستاد ارتش آلمان در جنگ دوم جهانى در كتاب خود به نام امپراتورى گمشده جهان مى نويسد: در دسامبر۱۹۴۱ ما قاره اروپا را در اختيار داشتيم درهيچ جنگى شكست نخورده بوديم. اما من در بازديدى كه از جبهه مسكو داشتم دريافتم كه درهمان زمان ما محكوم به باختن بوديم. چرا كه من مى ديدم چگونه سربازان، براى سير كردن شكم خود گوشت يخ زده اسبهايشان را به دندان مى كشيدند و براى گرم كردن خود از لباسهاى دست دوم (بعضاً زنانه) استفاده مى كردند.
ارتش آلمان در دسامبر۱۹۴۱ ، ۲۰۰لشكر روس را به كلى منهدم كرده و ۱۱پايتخت اروپايى را فتح كرده بود اما اكنون در دشتهاى وسيع روسيه پخش شده وبه صورت هيولاى در برف مانده اى درآمده بود.
شكست مسكو سبب شد تا كل عمليات بارباروسا بى نتيجه از آب درآيد. روسها در ماه نوامبر دست به ضدحمله اى بزرگ زدند و آلمانها را از وضعيت تهاجمى به تدافعى درآوردند و ۳سال بعد آلمان را نه تنها به كلى از شوروى بيرون راندند بلكه با تصرف شرق آلمان و برلن، اين كشور را براى نيم قرن دوپاره كردند.
عمليات بارباروسا در تاريخ مشابهى ندارد و بعيد است كه در آينده نيز مشابهى داشته باشد. بارباروسا كمر ارتش آلمان را شكست. آلمان قدرت خود را تا آن زمان به وجود ژنرالهاى بزرگش مديون بود. هالدر، گودريان، روندشتت و فون بك مردانى بودند كه «فداى محاسبات نظامى» و به حركت درآوردن واحدهاى بزرگ زرهى و پياده محسوب مى شدند. هيتلر با بركنارى آنها و به دست گرفتن مستقيم فرماندهى جبهه شرق تير خلاص را به مغز ارتش آلمان شليك كرد. (اگرچه او ۳سال بعد مجبور شد مردانى چون روندشتت و گودريان را به ارتش بازگرداند اما آن زمان بسيار دير بود)
شكست عمليات مسكو سبب شد تا لندن و واشنگتن نفس راحتى بكشند و مطمئن شوند كه آلمان از گرداب روسيه سالم به بيرون نخواهد آمد و دوغول كمونيستى و نازيستى يكديگر را خرد و نابود خواهند كرد.

sorna
01-06-2011, 11:58 PM
نبرد ۸۱: نبرد استالينگراد
امكان ندارد كه كسى تاريخ را مطالعه كرده باشد اما با نام استالينگراد بيگانه باشد. استالينگراد نام يكى از بزرگترين، بى رحمانه ترين و خونين ترين نبردهاى تاريخ است. ۶ماه درگيرى شديد بين يك ميليون سرباز كه هيچ كدام «پاى عقب رفتن» نداشتند. زورآزمايى دوارتش بزرگ تاريخ ورماخت (نيروى زمينى آلمان) و ارتش سرخ. اراده دوملت در اين نبرد سنگين مقابل يكديگر قرار گرفت و شاهكار خونين نبردهاى زمينى را خق كرد.
حمله مجدد آلمانها
پس از ضدحمله مرگبار روسها در جبهه مسكو كه منجر به عقب نشينى گسترده آلمانها از جبهه مركزى شد نوك پيكان ارتش رايش اكنون متوجه حمله به جنوب شده بود. قبلاً روسها در جنوب با تحمل سنگين ترين شكستها، اوكراين و اطراف درياى سياه را به حريف واگذار كرده بودند و اكنون زمان آن بود تا ارتش آلمان با پيشروى در جنوب خطوط مستحكم دفاعى روسها را در مركز (و مسكو) دور بزند و ضربه قطعى را به روسيه با فتح مراكز نفتى باكو و قفقاز بزند.
حركت به سمت ولگا و قفقاز حركت بسيار پراهميت و دلهره آورى بود اما اين اقدام بسيار پرريسك نيز محسوب مى شد چرا كه ورود به عمق خاك روسيه حركتى بود كه حتى ناپلئون نيز از آن وحشت داشت.
هشدار ستاد ارتش آلمان
هيتلر كه رؤياى رسيدن به منبع اصلى انرژى جهان يعنى ايران، عراق و قفقاز را در سر مى پروراند به مارشالهاى بزرگ خود فرمان حركت به سوى ولگا را داد اما بررسى هاى اوليه ۲ژنرال بزرگ آلمانى يعنى هالدر و فون ليست نشان مى داد ورود به اين منطقه بسيار خطرناك است چرا كه احتمال محاصره شدن قواى آلمان زياد و امكان يك ترابرى مؤثر بسيار كم است. اما هيتلر با عصبانيت اين گزارشهاى كارشناسى را رد كرد و با انتصاب ژنرال فون پاولوس به سرفرماندهى ارتشهاى جنوب عزم خود را براى حمله نهايى به قفقاز و ولگا جزم كرد.
وورد به عمق خاك روسيه
در ژوئن ۱۹۴۲ و با فرا رسيدن گرما ، ارتش آلمان از لاك دفاعى خود بيرون آمده و در قالب ۹۰لشكر در محور كورسك _ خاركف (در جنوب غرب مسكو) به پيشروى بزرگى دست زد. ارتش ششم آلمان در چندنقطه با در هم كوبيدن مقاومتهاى اوليه ارتش سرخ به شكلى سيل آسا از رود معروف دن گذشته و به روستوف (۱۰۰۰كيلومترى تفليس و ۶۰۰كيلومترى قفقاز) رسيد.
آلمانها در قفقاز
ارتشهاى جنوبى شوروى كه در پى چندضربه خرد كننده كاملاً منفعل شده بودند سراسيمه از سر راه ارتش آلمان كنار رفته و به شرق ولگا و اطراف استالينگراد عقب نشستند. اين در حالى بود كه نظاميان اكنون به غرب كوههاى قفقاز رسيده بودند جايى كه تنها يك ساعت پرواز هوايى تا تبريز فاصله داشت. آنها صليب شكسته (علامت رايش) را بر فراز قله ۵۶۰۰ مترى البروز به اهتزاز درآوردند و به انتظار رسيدن قواى اصلى ارتش نشستند. در ۱۹ اوت ۱۹۴۲ لشكرهاى اول و چهارم آلمان از ارتش ششم كه داراى تجهيزات كوهنوردى بودند در قفقاز فاتحانه مستقر شدند غافل از آنكه نبرد اصلى در صدها كيلومتر بالاتر در ولگاگراد (استالينگراد) در جريان است.

sorna
01-06-2011, 11:58 PM
استالينگراد در محاصره
ارتشهاى اصلى آلمان از محور روستوف - ولگا به سرعت به شهر استراتژيك استالينگراد نزديك مى شدند. قدرت عظيم ماشين جنگى آلمان كليه نيروهاى روسى را مجبور كرد تا تنها «استراتژى عقب نشينى توأم با مقاومت» را پيشه كنند تا آنكه در ۱۱ اوت فون پاولوس با تسلط بر دو رود دن و ولگا عملاً استالينگراد را در محاصره گرفت. در اين زمان نيروهاى فون پاولوس بالغ بر ۳۰۰ هزار نفر بودند كه از عقبه اى ۷۰۰ هزار نفرى، ۵ هزار تانك و زره پوش و پشتيبانى ۳ هزار هواپيما برخوردار بودند.
بسيج قواى روسيه
براى استالين از دست دادن استالينگراد (كه قبلاً و بعد از جنگ ولگاگراد ناميده مى شد) قابل تحمل نبود. وى در ماه اوت با فرستادن ارتشهاى ۶۲ و ۶۳ شوروى متشكل از صدها هزار سرباز حرفه اى به فرمان واسيلى چويكوف و صدها هزار نيروى داوطلب تصميم به تقويت خط دفاعى استالينگراد گرفت. ورود نيروهاى جديد صحنه عمليات را كاملاً تغيير داد. بمبارانهاى سنگين ۳ هزار هواپيماى آلمانى نتوانست جلوى پيشروى قواى كمكى روسها را بگيرد و بمباران شديد شهر نيز على رغم ۴۰ هزار تلفات نظامى و غير نظامى تنها اراده روسها را براى مبارزه سخت تر كرد.
حملات پى در پى فون پاولوس در ماه هاى سپتامبر و اكتبر ۱۹۴۲ هيچ اثرى در روحيه مدافعان نگذاشت و جنگ شهرى استالينگراد مبدل به يكى از خونين ترين جنگهاى شهرى تاريخ مى شود. دهها هزار سرباز آلمانى شكار تك تيراندازان روس مى شوند و فرارسيدن سرما نيز مجدداً روحيه روسها را قوى و روحيه آلمانها را تضعيف مى كند.
در ۱۹ نوامبر ضد حمله روسها جناحهاى اصلى اطراف ارتش ششم را در هم مى شكند و دهها سرباز مجارى، رومانيايى و ايتاليايى قتل عام مى شوند. در ۲۲ نوامبر در ۲۰۰ كيلومترى شمال غرب استالينگراد روسها با استفاده از نيروهاى تقويتى جنوب مسكو و لشكرهاى محلى در منطقه كالاچ (كنار رود دن) واحدهاى آلمانى را به عقب مى رانند و عملاً با ايجاد يك حلقه بسيار بزرگ، ارتش ۳۰۰ هزار نفره فون پاولوس را در محاصره مى اندازند.

sorna
01-06-2011, 11:59 PM
نقش ناشناخته اتحاد شوروي در جنگ دوم جهاني


http://library.flawlesslogic.com/redflag.gif


شصت سال پيش، ٥٧ درصد فرانسويان، اتحاد شوروي را برنده اصلي جنگ مي پنداشتند. در سال ٢٠٠٤ تنها ٢٠٪ آنها بر اين باور بودند . اين فراموشي گام به گام نقش مسکو که توسط رسانه ها تشديد شده است، از جمله به دليل بحث و جدل هايي مي باشد که بر سر سياست استالين بين سالهاي ١٩٣٩ تا ژوئن ١٩٤١ در گرفته است. تحقيقات اخير تاريخ نگاران ، جنبه هاي تازه اي از اين دوران را روشن مي سازد. قضاوت ما در مورد پيمان شوروي و آلمان هر چه باشد، چگونه مي توان ناديده گرفت که روسها يک تنه بار بخش اعظم مقاومت را بر دوش کشيدند وسپس تنها در مقابل يورش ورماخت ( ارتش آلمان) به مقابله پرداختند؟ مقاومتي که ٢٠ ميليون کشته بر جاي گذاشت.
دوسال پس از پيروزي ارتش سرخ بر نازيسم، مردم غرب درچارچوب «جنگ سرد» ، اين ارتش را « تهديدي » عليه خود تلقي مي کردند (١). شش دهه بعد، تاريخ نگاري فرانسه که تحول آمريکا زدگي خويش را به پايان رسانده است، اتحادشوروي را، چه در رابطه با دوران پيمان شوروي و آلمان و چه درمورد « جنگ بزرگ ميهني » مورد لجن پراکني علني قرار مي دهد. در کتاب هاي تاريخ مدارس فرانسه ، نازيسم وکمونيسم هم رديف قلمداد مي شود و نظرات تاريخ شناسان اروپاي شرقي قلب مي شود (٢). اما تحقيقات بکر کنوني نتيجه گيري کاملا متفاوتي در رابطه با نقش اتحاد شوروي درجنگ دوم جهاني ارائه مي دهد.
مهم ترين اتهام عليه مسکو، پيمان شوروي و آلمان وبويژه پيوست هاي سري آن مي باشد که به تاريخ ٢٣ اوت ١٩٣٩ به امضا رسيد. در پي اينپيمان، در عمل، پيروزي چشمگير و کوبنده آلمان توسط ورماخت در لهستان، اشغال گاليسيشرقي (شرق لهستان) و کشور هاي بالتيک توسط شوروي به وقوع پيوست(٣). آيا دليل ايناشغال از جانب شوروي توسعه طلبي بود، يا سياستي «واقع بينانه» ، و يا اين امر درچارچوب يک استراتژي دفاعي انجام گرفت ؟

sorna
01-07-2011, 12:00 AM
تحقيقات اخير تاريخشناسان انگليسي زبان ، بر اساستئوري هاي کارشناسان برجسته اي چون ب.لويس، نامير و آلن جان پرسويل تيلر وياروزنامه نگار آلکساندر ورت، شرايطي که منجر به اتخاذ چنين تصميمي از جانب اتحادشوروي شد را ترسيم مي کند. اين اسناد نشان مي دهد که چگونه فرانسه و انگلستان، بهتشويق ايالات متحده ، با پا فشاري بر سياست « ملايمت پيشه کردن » خويش ، به بيانديگر تسليم در مقابل دولت فاشيست آلمان، موجبات شکست برنامه « امنيت جمعي » شورويبراي حفاظت از کشور هاي مورد تهديد رايش، را فراهم کردند. اين سياست منجربه امضاتوافقنامه مونيخ در ٢٩ سپتامبر ١٩٣٨ شد که بر اساس آن پاريس، لندن و رم به برلناجازه دادند تا از همان فرداي امضاء توافقنامه، سودت ها (مناطق آلماني زبانچکسلواکي، م) را به خود الحاق سازد .
مسکو در برابررايش سوم که در شرق از « فراغ بال کامل » بر خوردار بود ، در اين منطقه منزوي شده و براي آنکه موقتا در امان باشد، با برلنپيمان « عدم » را به امضا رساند.
به اين ترتيب ماموريت هيئت فرانسوي – انگليسي اعزامشده به مسکو از ١١ تا ٢٤ اوت، در جهت انصراف نظراتي که خواستار تشکيل جبهه مشترک باشوروي بودند، پس از الحاق « بوهم » و « مورادي » و نزديک شدن « سلواکي» به مثابهکشور پيراموني به آلمان، به پايان رسيد. مسکو خواستار اتحاد خودبخودي و دوجانبه سال١٩١٤بود که بر اساس آن مي بايست لهستان و روماني ، يعني کشورهاي جزء قلمرو « کمربند امنيتي » ضد بلشويکي ١٩١٩ با کشور هاي بالتيک که براي « روسيه اروپايي »(٤) حياتي بودند، متحد مي شدند .
دراکس، درياسالار انگلستان و دومانک، ژنرال فرانسوي ميخواستند بار همه چيزرا به تنهايي بر دوش مسکو بگذارند. آنها به سادگي چنين مي گفتند : « مي بايست آلمان را با معاهده اي انگليسي – فرانسوي – شوروي تهديد کرد ، به اينترتيب جنگ را تا پايان پاييز و زمستان به تاخير مي اندازيم».
اما هنگامي که فرمانده کل ارتش سرخ، کلمنت ورشيلف، کهفردي «صريح و دقيق» بود ، روز ١٢ اوت بررسي مشخص « نقشه هاي عملياتي عليه کشورهايم» را به فرماندهان ارتش انگلستان و فرانسه پيشنهاد کرد، آنها بر ناتواني خويشاذعان کردند. پاريس و لندن تصميم راسخ داشتند که هيچ کمکي به متحدين شرقي خود نکنندو بار را بر دوش اتحاد شوروي گذاشتند، اما در عين حال انجام وظيفه محول شده به اورا برايش نا ممکن ساختند چرا که به ويژه ورشو وهمچنين بخارست، هرگز به ارتش سرخ حقعبور ندادند. البته پاريس و لندن بدون نظر خواهي از لهستان ، ازقول اين کشور« تضمين » هايي ارائه دادند و ادعا کردند که به دليل وتوي کلنل ژوزف بک ( وزير امور خارجهلهستان، م ) ، که هوادار آلمان بود، دست و پايشان بسته است (وتويي که خودشان پنهانيآنرا تشويق هم مي کردند). ژوزف بک هميشه اين جمله از وصيتنامه ژوزف پيلودسکي، کهقبل از او وزير بود را شاهد مي آورد : « ممکن است آزاديمان را با آلمان ها از دستبدهيم، اما با روس ها روحمان را مي بازيم».
اما اصل قضيه ساده تر بود، لهستان در سال ١٩٢٠-١٩٢١،با کمک فرانسه گاليسي شرقي را از شوروي جدا کرده بود (٥) و از آنجا که بر طمع روزافزون آلمانها از سال ١٩٣٤ به بعد چشم بسته بود، بيشتر از اين واهمه داشت که ارتشسرخ بخواهد اين منطقه را باز پس گيرد. به همين ترتيب، روماني نيز در واهمه از دستدادن « بسارابي » بود که در سال ١٩١٨، باز هم با کمک فرانسه، از روسها گرفته بود. شوروي هيچ « تضميني» هم از کشور هاي بالتيک که استقلالشان را در سال هاي ١٩١٩-١٩٢٠کسب کرده بودند و ادامه حياتشان را در دايره نفوذ آلمان، مديون وجود « کمربندامنيتي » ضد کمونيستي مي دانستند، نتوانست بدست آورد.

sorna
01-07-2011, 12:02 AM
از ماه مارس و بويژه ماه مه ١٩٣٩ به بعد ، مسکو مورد «لطف» برلن قرار گرفت، چرا که آلمان بنا به تجربه ترجيح مي داد تنها در يک جبههبجنگد. برلن قول داد تا قبل از دست اندازي بر لهستان به « حوزه نفوذ » شوروي درگاليسي شرقي و منطقه بالتيک و به سارابي ، احترام گذارد. مسکو تنها در آخرين لحظاتاين معامله را پذيرفت، نه با وسوسه به راه اندازي « انقلاب جهاني» يا با خيال « يورش به غرب » ، "Drang nach Western" ( يورش به غربي که مبلغ آلماني راست افراطي ،ارنست نولت، دائما در بوق و کرنا مي گذاشت) ، بلکه همانطور که چارلز ليندسليهاليناکس، وزير امور خارجه انگلستان ، روز ٦ مه ١٩٣٩ گفت : « به اين دليل که پاريسو لندن به لاس زدن با برلن ادامه مي دادند و مسکو نمي خواست يکه و تنها وارد جنگ باآلمان شود».
غرب در مقابل خبر پيمان شوروي و آلمان که « همچون بمبيبر فراز دنيا فرود آمد » (٦) ، چهره اي شگفت زده بر خود گرفت و خيانت شوروي را افشاکرد. در واقع فرانسوي ها و انگليسي هايي که در مسکو در ماموريت بودند از ١٩٣٣ نقشمخرب ايفا مي کردند و شوروي که نتوانسته بود به پيماني سه جانبه با فرانسه و انگليسدست يابد، مجبور شد براي به دست آوردن وقت لازم، توافق با برلن را به جان بخرد تابتواند بنيه اقتصادي و نظامي خود را براي ادامه جنگ تقويت نمايد.
٢٩اوت ١٩٣٩، فرمانده لوگت، مشاور فرانسوي نيروي هواييدر مسکو ( که بعدا به عنوان قهرمان گوليست اسکادران نورماندي و نيمن معروف شد)، حسننيت فرمانده ارتش شوروي ، ورشيلف را تاييد کرد و از استالين به مثابه « وارثالکساندر نوسکي و پتر اول » ياد کرد : « پيمان شوروي و آلمان با کنوانسيون هاي سريتکميل شد ، که خط فرضي اي در فاصله مرز شوروي معين مي کرد که نيروهاي آلمان حقنداشتند از آن عبور کنند و براي شوروي پوششي نظامي محسوب مي شد». (٧)
روز اول سپتامبر ١٩٣٩ آلمان به دليل بي اعتبار شدن « تفاهم » اعلام جنگ عمومي کرد ، تفاهمي که در سپتامبر١٩١٤ فرانسه را از گزند يورشحفظ کرده بود. ميکائل کارلي ، مورخ ، سياست « ملايمت پيشه کردن » فرانسه و انگلستانرا که ناشي از « ترس از پيروزي شوروي عليه فاشيسم » ميداند ، محکوم مي کند، آنها ميتر سيدند که نقش رهبري در جنگ با آلمان ، که براي اتحاد شوروي پيش بيني مي شد ،گسترش يابد و باعث استقرار نظام شوروي در مجموعه کشور هاي درگير گردد : در همهمراحل کليدي بين سالهاي ١٩٣٤-١٩٣٥ ، گرايش « ضد کمونيستي » نقشي تعيين کننده داشت ودر واقع « دليل مهم شروع جنگ دوم جهاني بود ». (٨)
١٧سپتامبر ، اتحاد شوروي که از پيشرفت نظامي آلمان درلهستان نگران بود ، اعلام « بي طرفي » در جنگ کرد، اما به اشغال گاليسي شرقي ادامهداد و در ماه سپتامبر-اکتبر خواستار « تضمين هايي» از طرف کشور هاي بالتيک شد. دررابطه با اين کشور ها ، لندن « اشغال بزک شده » آنها توسط آلمان را از سر تسليمپذيرفت (٩) ، اما انگليس از آن پس همانقدر نگران پيشرفت رايش بود که نگران « پيشروي هاي روسها در اروپا ». شوروي از هلسينکي، متحد جديد برلن تقاضا کرد تا در مقابلپرداخت مبالغ لازم، به باز تعريف مرز ها بپردازد ، در برابر رد اين در خواست، شورويبا فنلاند وارد جنگ شد و با مقاومتي جدي مواجه گرديد. تبليغات غرب، با فنلاند،قرباني کوچکي که شجاعتش قابل تحسين بود، ابراز همدردي کرد.
بنا به نظر تاريخ نگارژان باپتيست درزول، ژنرالفرانسوي ويگاند و رئيس جمهور دالاديه، سناريو « رويا » و سپس « توهم » را طرحريختند، برنامه چنين بود : جنگ عليه شوروي در شمال وسپس در قفقاز. اما لندن ازتوافق ميان فنلاند و شوروي در ١٢ مارس ١٩٤٠ براي پايان جنگ استقبال کرد و همچنين ازپيشرفت نظامي ارتش سرخ به دنبال سقوط فرانسه خشنود گرديد ( نيمه ماه ژوئن شورويکشور هاي بالتيک و اواخر ژوئن بسارابي شمالي -بوکوين را اشغال کرد). سپس ستافوردکريپس، تنها فرد طرفدار شوروي دستگاه اداري انگلستان به مسکو گسيل شد و از آن پسلندن پيشرفت شوروي در کشورهاي بالتيک را بر پيشرفت آلمان ترجيح داد.

sorna
01-07-2011, 12:03 AM
پس از دهه ها بحث و جدل، بالاخره امروز آرشيو هايشوروي اعدام ٥٠٠٠ افسر لهستاني، در آوريل ١٩٤٠ به دستور مسکو را تاييد مي کنند. اجساد اين افراد توسط آلمانها در سال ١٩٣٤ در کاتين( نزديک سمولنسک) کشف شد. شورويها ضمن برخورد بي رحمانه با لهستاني ها ، جان بيش از يک ميليون يهودي را در مناطقالحاقي نجات و سازماندهي انتقال آنها را در ژوئن ١٩٤١ در الويت قرار دادند (١٠).
دوران اجراي مفاد پيمان شوروي و آلمان توسط استالين،يعني از ٢٣ اوت ١٩٣٩ تا ٢٢ ژوئن ١٩٤١، موضوع بحث و جدل ديگري است. برخي کارشناسانتاريخ ، صدور مواد اوليه از شوروي به آلمان نازي ويا تغيير استراتژي تحميل شده بهکمينترن و احزاب کمونيست از تابستان ١٩٤٠ ، مبني بر « افشا جنگ امپريالستي »، وغيره را برجسته مي کنند. اما تاريخ نگاران ديگري که در بالا به آنها اشاره شد، چنيننظراتي را بي اهميت دانسته ويا حتي رد مي کنند (١١). ياد آور شويم که ايالات متحدهحتي پس از اعلام جنگ عليه هيتلر در دسامبر ١٩٤١ و فرانسه که از سپتامبر ١٩٣٩ رسمااز طرفين درگير در جنگ بودند، همواره به رايش محموله هاي سنگين صنعتي صادر مي کردند (١٢).
روابط شوروي و آلمان که از ژوئن ١٩٤٠ در حالت بحرانيبسر مي برد ، در نوامبر همان سال به سوي گسسته شدن گرائيد. « بين سالهاي ١٩٣٩ تا١٩٤١، شوروي تسليحات زميني و هوايي خود را گسترش داد و ١٠٠ تا ٣٠٠ گردان (يعني ٢ تا٥ميليون نفر) را در مرز هاي غربي خود مستقر ساخت (١٣). روز ٢٢ ژوئن ١٩٤١، رايش پساز گرد آوري نيرو در روماني به شوروي اعلام حمله کرد. نيکلا ورت،(کارشناس تاريخ، م) از « فروپاشي نظامي ١٩٤١ » سخن مي راند که به زعم او در بين سالهاي ١٩٤٢ و١٩٤٣ « حرکت عظيم جامعه و نظام » را به همراه داشت.
روز ١٦ ژوئيه ١٩٤١، ژنرال دواين ضمن اعلام خبر مرگ « بليتزکريگ » ( جنگ جرقه اي، در نخستين مرحله جنگ، آلمان به سرعت هدف هاي اروپاييخود را فتح مي کرد و نام اين جنگ هاي کوتاه و پيروز مندانه را جنگ جرقه اي گذاشتهبود ، م) در ويشي به ژنرال پتن گفت : « هر چند رايش سوم در روسيه به پيروزي هاياستراتژيکي دست يافته است، سير قضايا آنطوري که رهبران آلمان در نظر داشتند به پيشنمي رود. آنها مقاومت سر سختانه سر بازان روس ، چنين شور خدشه ناپذير مردمي،چريکهايي که در پشت جبهه ارتش را از پاي در مي آوردند، شکستهاي تا اين حد جدي و خلايي کامل براي اشغالگران که با مشکلات عظيم در تامين مهمات ، آذوقه و ايجاد ارتباطمواجه بودند (...)، را حدس نمي زدند. بدون نگراني از نان فردا ، روس هاکشتزارهايشان رابه آتش مي کشند روستا ها را منهدم مي کنند و تمام ابزارهاي حمل ونقل را ازبين مي برند و مزرعه ها را ويران مي سازند ». (١٤)

sorna
01-07-2011, 12:06 AM
واتيکان ، زبده ترين شبکه اطلاعاتي جهان، از اوايلسپتامبر ١٩٤١ به « مشکلات آلمان ها» پي برد و عاقبتي که براي آنها پيش بيني مي شدرا چنين حدس زد : « استالين به همراه چرچيل و روزولت به سازماندهي صلح خواهدپرداخت»، به اين ترتيب واتيکان « چرخش تعيين کننده وضعيت جنگ » را پيش از توقفورماخت در مقابل دروازه هاي مسکو (يعني آخر اکتبر) و بسياري قبل از نبرداستالينگراد تشخيص داد. نظر مشاور نظامي فرانسه در مسکو ، اگوست آنتوان پالاس ، درسال ١٩٣٨ نيز که معتقد بود به دنبال پاکسازي هاي انجام شده در رده هاي عالي ارتشسرخ، بعد از محاکمه و اعدام مارشال ميکائل توخاتچوسکي در سال ١٩٣٧، قدرت اين ارتشروز به روز فزوني گرفته است ، به هنگام حمله آلمان تاييد شد.(١٥)
او مي نوشت که ارتش سرخ قدرت مي گيرد و« ميهن دوستي » بي سابقه اي در آن رشد مي کند : جايگاه ارتش، تربيت نظامي و تبليغات موثر به نظرآنتوان پالاس : « کشور رادر تواني بالا نگه مي داشت و قهرماني هاي سربازانش باعثافتخار آن بود (...) واعتماد خدشه ناپذيري نسبت به قدرت دفاعي اش در آن ايجاد ميکرد». پالاس از اوت ١٩٣٨ ، شکست هاي ژاپن در منازعات مرزي شوروي، چين و کره را موردتوجه قرار داده بود. کيفيت ارتش سرخ که چنين سر بلند از بوته آزمايش بيرون آمدهبود، درس مهمي به حساب مي آمد : علي رغم خشم هيتلر، ژاپن ، روز ١٣ آوريل ١٩٤١، درمسکو پيمان « بي طرفي » را به امضا رساند و به اين ترتيب شوروي را از وحشت درگيرشدن در دو جبهه رها ساخت، از زمان حمله ژاپن به مانچوري در سال ١٩٣١ وسپس به چين درسال ١٩٣٧، شوروي همواره در واهمه حمله اي از جانب ژاپن قرار داشت. پس از ماهها دوربودن از صحنه جنگ، به دنبال حمله ماشين عظيم جنگي نازي، ارتش سرخ ، بالاخره، مجددادر شرايط امکان ضد حمله قرار مي گرفت.
اگر در سالهاي ١٩١٧-١٩١٨، رايش در غرب بويژه توسط ارتشفرانسه به عقب رانده شد، بين سالهاي ١٩٤٣ تا ١٩٤٥ در شرق ، توسط ارتش سرخ شکستخورد. استالين براي کمک به ارتش سرخ ، از اوت - سپتامبر ١٩٤١ تقاضاي گشايش « جبههدوم» را مطرح کرد ( منظور از« جبهه دوم » ارسال گردان هاي متفقين به شوروي ويا ورودآنها به سواحل فرانسه بود). اما در مقابل اين پيشنهاد، تنها با تعارفات نخست وزيرانگلستان ، وينستون چرچيل مواجه شد ، فرانکلين روزولت، ريئس جمهور آمريکا نيز بلافاصله با چرچيل هم نوايي کرد و از « قهرماني نيروهاي رزمنده شوروي » تجليل نمود، ويهمچنين از امکان پرداخت « وام » به شوروي صحبت کرد ، که مي توانست پس از پايان جنگپس داده شود. وامي که يک تاريخ نگار شوروي مبلغ آن را حدود ٥ ميليارد روبل يعنيتقريبا ٤٪ درآمد ملي سالهاي١٩٤١ – ١٩٤٥ تخمين مي زند. اما مخالفت با گشايش « جبههدوم » و کنار گذاشتن شوروي از روابط ميان متفقين ( علي رغم حضور اين کشور درکنفرانس تهران ، نوامبر ١٩٤٣)، همه در همان راستاي نظريه لزوم وجود « کمربند امنيتي » (ضد بلشويک) و « دست هاي باز در شرق» بود.

sorna
01-07-2011, 12:07 AM
در پي شکست ژنرال فردريش ون پائو لوس در استالينگراد،روز ٢ فوريه ١٩٤٣، موضوع تنا سب قوا در اروپا مطرح شد وصلح آينده در دستور روز قرارگرفت. واشنگتن براي گردن ننهادن به موازين نظامي در جهت حل و فصل منازعات، برسرکردگي مالي خود تکيه مي کرد. فرانکلين روزولت از مذاکره در باره «اهداف جنگ» کهتوسط وينستون چرچيل و ژوزف استالين در ماه ژوئيه ١٩٤١ مطرح شده بود ، سر باز زد (اين طرح بازگشت به مرز هاي امپراطوري سابق که در سالهاي ١٩٣٩-١٩٤٠ تعريف شده بود،را پيشنهاد مي کرد). به نظر آمريکا وجود « دايره نفوذ » شوروي دامنه تاثير آمريکارا محدود مي کرد. آرول هاريمن ، متخصص امور مالي و سفير آمريکا در مسکو در سال ١٩٤٤معتقد بود که « پرداخت "کمک اقتصادي" به شوروي که در جنگ ويران شده است، مانع گسترشحوزه نفوذ (...) آن در اروپاي شرقي و منطقه بالکان مي شود ».
اما نمي شد نبرد استالينگراد که از ژوئيه ١٩٤٢ « دوارتش با بيش از يک ميليون نفر سرباز را در مقابل هم قرار داد » ، به حساب نياورد. ارتش شوروي در اين « نبرد سخت » پيروز شد، نبردي که اروپاي اشغال شده، روز به روزآنرا دنبال مي کرد. « براي هر خانه، هر منبع آب، هر انبار و هر گوشه ديگر مخروب شده، (...) خشونت اين درگيري از تمامي منازعات جنگ اول جهاني بيشتر بود » . پيروزي دراين نبرد، راه رسيدن به يک قدرت جهاني را براي شوروي هموار ساخت، همانطور که پيروزيدر جنگ پولتا وا (عليه سوئد) در سال ١٧٠٩روسيه را به قدرتي اروپايي ارتقا داد.
گشايش واقعي «جبهه دوم» ، تا ژوئن ١٩٤٤ به تاخيرافتاد، و به دليل پيشرفت هاي ارتش سرخ، فراتراز مرز هاي شوروي در سال ١٩٤٠، تقسيمجديد «حوزه نفوذ» مطرح شد. موقعيت برتر شوروي، به مثابه طرف تعيين کننده در مذاکرات، در کنفرانس يالتا در فوريه ١٩٤٥، به دليل دسيسه هاي استالين در استفاده از لهستان « قرباني » ، در مقابل چرچيل ناتوان و روزولت در حال مرگ نبود، بلکه ناشي از موقعيتاتحاد شوروي در تناسب قواي نظامي جهاني بود.

sorna
01-07-2011, 12:08 AM
تناسب قواي جهاني تغيير کرد و جنگ و گريز همراه بامذاکره بين ورماخت و ارتش انگليس و آمريکا آغاز شد ، در حالي که انتقال نيرو هايآلماني به شرق جريان يافت، آخر مارس همان سال، « ٢٦ گردان آلماني حول جبهه هاي غربگرد آمده (...) ، حال آنکه ١٧٠ گردان در جبهه هاي شرق بسيج شده بودند» (١٦)، جبهههاي شرقي که منازعات تا آخر در آن به شدت جريان داشت. در ماه مارس-آوريل ١٩٤٥،عمليات « غروب آفتاب » شديدا به مسکوآسيب رساند : آلن دولز، متخصص مالي و فرماندهستاد خدمات استراتژيک ( پدر سازمان سيا)، در برن، با کارل ولف ، ژنرال اس اس و رئيسفرماندهي هيملر، که مسئول کشتار ٣٠٠ هزار يهودي و شکست ارتش کسلرينگ در ايتاليا بود، به مذاکره نشست. از لحاظ سياسي قابل پذيرش نبود که برلن به غربي ها واگذار شود. از ٢٥ آوريل تا ٣ مه ١٩٤٥، جنگ باز هم ٣٠٠ هزار کشته شوروي بر جاي گذاشت، يعنيمعادل کل کشته هاي آمريکا (٢٩٢ هزار نفر) و « کشته هاي صرفا نظامي » جبهه هاي اروپاو ژاپن بين دسامبر ١٩٤١ تا اوت ١٩٤٥ (١٧).
ژان ژاک بکر معتقد است : « صرف نظر از فضاي وسيع تر ومخارج سر سام آور شيوه هاي نظامي افراطي ارتش شوروي، از لحاظ صرفا نظامي ، جنگ دومجهاني نسبت به جنگ اول از خشونت کمتري برخوردار بود (١٨) ». اين گفته به معنايفراموش کردن اين حقيقت است که اتحاد شوروي به تنهايي بيش از نيمي از مجموع کشته هايجنگ دوم جهاني را بين سال هاي ١٩٣٩ تا ١٩٤٥ متحمل شد ، ازجمله به اين دليل که رايشسوم ، علاوه بر نقشه ريشه کن کردن يهودي ها، برنامه ا محاء دسته جمعي ٣٠ تا ٥٠ميليون اسلاو را نيز در سر مي پروراند. (١٩). ورماخت ، جولانگاه پان ژرمانيست ها کهبه شدت « نازي زده » بود روس ها را « آسيايي هاي مستحق تحقيرمطلق » مي انگاشت ومسبب اصلي کشتار آنها بود : وحشي گري ضد اسلاو ، ضد يهودي و ضد بلشويک آنها با عثشد شوروي نتواند از قوانين جنگي مربوط به کنوانسيون لاهه (١٩٠٧) بهره جويد، اينوحشيگري که در دادگاه نورنبرگ (١٩٤٥ – ١٩٤٦) عيان گرديد ، و در غرب سالها مسکوتگذاشته شده بود ، اخيرا به ياري نمايشگاه هاي سيار در آلمان (٢٠) مجددا ياد آوري ميشود.
دستورات ورماخت بيانگر شدت نفرت آنهاست : در بخشنامهمعروف به « کميسر ها » ، به تاريخ ٨ ژوئن ١٩٤١، اعدام کميسرهاي سياسي کمونيستي کهبه ارتش سرخ مي پيوستند، صادر شد. در بخشنامه دستور داده شده بود « زنداني شاننکنيد »، اين حکم باعث شد حتي پس از پايان درگيري ها، ٦٠٠ هزار زنداني جنگي جابجااعدام شوند و در ماه ژوئيه همانسال، حکم شامل «دشمنان غير نظامي » نيز گرديد ، حکمژنرال ريشنو در رابطه با « امحاء نهايي سيستم "يهودي - بلشويکي" » در اين چارچوببود(٢١). به اين ترتيب ٣.٣ ميليون اسير جنگي، يعني دو سوم کل اسرا بين ١٩٤١ تا ١٩٤٢قرباني « کشتار برنامه ريزي شده» گشتند، از تشنگي و گرسنگي (٨٠ ٪ آنها) ، بيماريتيفوس و کار برده وار تلف شدند. زندانيان « کمونيست سر موضع » که به اس اس ها تحويلداده مي شدند به عنوان موش آزمايشگاه، نخستين قربانيان اطاق هاي گاز در کمپ زيکلونب. در اردوگاه آشويتس، در دسامبر ١٩٤١ بودند

sorna
01-07-2011, 12:08 AM
فیلد مارشال هانس گودریان


http://hosted.wargamer.com/Panzer/guderian3.jpg
هاینس گودریان در 17 جولای 1888 در شهر کلوم ( در آن زمان متعلق به آلمان و در پروس غربی بود ولی اکنون در لهستان واقع است ) و در جنوب منطقه دانزیگ متولد شد . از سال 1901 تا 1907 در مدرسه و آکادمی نظامی برلین به تحصیل پرداخت . پس از آن به درجه ستوان سومی در گردان دهم موسوم با جاگر که تحت فرماندهی پدرش بود به خدمت پرداخت . بعد از گذراندن موفق دانشکده جنگ در شهر متز ( واقع در فرانسه که در آن زمان در اشغال آلمان بود ) در 1908 ، درجه ی ستوان دومی را دریافت نمود و دوباره به گردان جاگر پیوست .
در 1911 هاینس جوان عاشق دختری به نام مارگارت گورن میشود و قصد ازدواج میکند اما پدر هاینس ، که معتقد بود پسرش جوان تر از آن است که ازدواج کند ، او را برای گذراندن دوره مخصوص به گردان تلگراف ( گردان بیسیم ) فرستاد تا مدتی از مارگارت دور باشد . بعد از پایان دوره آموزشی در 1913 ، هاینس با مارگارت گورن ازدواج کرد . آنها دارای دو فرزند پسر شدند که هر دو نیز در جنگ جهانی دوم ، در سپاه زرهی آلمان مشغول نبرد بودند .


http://www.panzernet.net/panzernet/fotky/esa/guderian/004.jpg

تا قبل از وقوع جنگ جهانی دوم هاینس گودریان برای گذراندن دوره ی فرماندهی ستاد به آکادمی نظامی برلین فرستاده شد . در نوامبر 1914 به درجه ستوان یکمی ارتقا داده شد و تنها یکسال بعد از آن نیز سروان شد .

sorna
01-07-2011, 12:09 AM
در طول جنگ جهانی اول به واحد های متعددی اعزام شد و پست های گوناگونی را برعهده شد و نبردهای زیادی را از نزدیک و با چشم خویش نظاره کرد ، از جمله فاجعه مارن و کشتار وردن ، اگر چه در هیچ کدام از این نبردها فرماندهی واحدی را بر عهده نداشت . با این وجود موفق به دریافت مدال صلیب آهنین درجه یک و درجه گردید . در اوایل 1918 او نبرد سدان را مورد بررسی و بازبینی مجدد قرار داد و آنچنان توانایی خود را در حل مشکلات تاکتیکی با استفاده از عملیات های غیر متعارف به اثبات رساند که اساتیدش در دانشگاه جنگ تحت تاثیر قرار گرفتند . او برای ورود به فرماندهی کل ستاد ارتش نمره قبولی گرفت . بعد از جنگ او در ارتش آلمان که بر اثر عهدنامه ورسای شمار سربازانش به یکصد هزار نفر کاهش پیدا کرده بود ، به کار خویش ادامه داد .
گودریان شروع به نوشتن مقالاتی در مورد واحدهای موتوریزه کرد و در پی آن مامور تشکیل اولین واحدهای گوناگون موتوریزه ارتش شد . این واحدهای موتوریزه تنها برای حمل آذوقه و تدارکات به جبهه بودند و تنها تجهیزات آنها تعدادی کامیون و خودرو و موتور سیکلت بود . در 1927 با یک درجه ترفیع سرگرد شد . در تمام این مدت او در تلاش برای یافتن و بدست آوردن و هرگونه وسیله نقلیه موتوری بود که بتوان از آن به عنوان خودروی رزمی در میدان جنگ استفاده کرد . او به زبانهای فرانسوی و انگلیسی مسلط بود و از همین روی شروع به ترجمه آثار سروان لیدل هارت ( از اولین تئوریسینهای نظامی بود که به اهمیت تانک در نبردهای نوین پی برد ) و سی اف فولر نمود .


http://www.historia.org.pl/image/siatka/gud.jpg

او تعدادی از کامیون هایش را به برجکهای چوبی مجهز و آنها را با مسلسل تسلیح نمود و در یک مانور نظامی ، در شرایط میدان نبرد واقعی از آنها به عنوان وسیله زرهی استفاده کرد ، اما افسران مافوق او را از ادامه کار منع کردند . در 1929 به سوئد مسافرت کرد و در آنجا از گردانهای تانک که با زره پوشهای Strv m/21 and m/21-29 تجهیز شده بودند دیدن به عمل آورد . همچنین بازدیدی از محل سری آزمایش توانایی تانک در کازان روسیه داشت ( در این زمان ، آلمان هنوز اجازه تولید تانک نداشت ) ، و در اینجا با تعدادی از افسران روسی که بعدها به دشمنان قسم خورده او تبدیل شدند آشنا شد . در آن زمان گودریان فرمانده یگانهای ترابری موتوریزه و همچنین استاد آکادمی نظامی برلین در رسته ترابری موتوریزه بود .
در فوریه 1931 به درجه سرهنگ دومی رسید و دو سال بعد از آن سرهنگ تمام شد . گودریان سرسختانه به نوشتن مقالات خود در زمینه خودروهای زرهی ادامه میداد و کمکهای شایانی نیز در حل مشکلات فنی اولین تانک تولید شده در آلمان کرد . بعد از به قدرت رسیدن حزب نازی ، آدولف هیتلر دیداری از یکی از مانور های گودریان داشت و شدیدا مجذوب قدرت تحرک و مانور های سریع وسائط زرهی گودریان در میدان نبرد شد . هیتلر کاملا مسحور تاکتیک های برق آسای گودریان شده بود .

sorna
01-07-2011, 12:09 AM
بعد از الغاء رسمی معاهده ورسای و اجباری شدن دوباره خدمت سربازی ، هیتلر مجاز شد که سه لشگر زرهی را در رایش ور ( ارتش آلمان قبل از ج ج دوم ) تشکیل دهد . گودریان که در آن زمان روابط بسیار خوبی با هیتلر داشت به فرماندهی لشگر دوم زرهی آلمان گمارده شد و اندکی پس از آن نیز با ترفیع ، به درجه سرتیپ دومی رسید . کمتر از یک سال و نیم بعد به درجه سرتیپ یکی و فرماندهی سپاه XVI رسید .
او در عملیات آنشلوس ( الحاق اتریش به آلمان ) و همچنین در تهاجم به سوت لند ( چک اسلواکی ) در نوک پیکان حمله قرار داشت . تنها 10 ماه بعد از این واقعه ، گودریان سر لشگر شد و مهمترین وظیفه نظامی خود ، که تاریخ را دگرگون ساخت بر عهده گرفت : او ( Chef der Schnellen Truppen ) یا فرمانده کل یگان های سریع السیر آلمان شده بود .
این بدان معنی بود که مسئولیت استخدام ، آموزش ، تکنیک و تاکتیکهای تمام واحدهای موتوریزه وزرهی ورماخت به استثنا توپ های هجومی نیروهای پیاده در اختیار هاینز گودریان قرار میگرفت . او اکنون قادر بود تا تمام توانایی ها ، خلاقیت بی همتا و دانش وسیع خود را به کار گیرد تا آلمان را به عنوان غول زرهی ارتشهای جهان ، آنچنان که در جنگ شاهد آن بودیم ، بدل نماید .
در یورش ارتش آلمان به لهستان ، آو فرمانده سپاه XIX بود و دوباره نشان درجه یک و درجه دو صلیب آهنین همراه با صلیب شوالیه را دریافت کرد .
وقتی آلمان به فرانسه حمله کرد ، هاینز گودریان یک نمایش واقعی از Blitzkrieg یا جنگ برق آسای آلمانی را به اجرا گذاشت . با تخطی های مکرر از دستورات مافوقین خود و پیشروی های سریع ، تا جایی که مردان و تانکهای او توانایی رفتن داشتند ، تمام خطوط پشت جبهه فرانسوی ها را در هم کوبید و باعث مختل شدن خطوط ارتباط فرانسویان شد و اعضای ستاد فرماندهی ارتش فرانسه را که میپنداشتند آلمانها هنوز در ساحل غربی رود موز هستند و افراد خود را بدون فرماندهی گذاشته بودند به اسارت گرفت . با گردن زدن ارتش فرانسه ! با تاخت و تاز سریع گودریان پیروزی در جبهه غرب و در مقابل فرانسویان قطعی شد . فتح فرانسه بدون توفق و برتری کامل تانکهای آلمانی در جنگ میسر نمیشد . این در حالی بود که تانکهای Panzer IV آلمانی تنها مقابل چار بی های فرانسوی قابل قیاس بودند و Panzer I, Panzer II و Panzer III کاملا در مقابل حریف ضعیف تر و به مراتب پایین تر بودند . عاملی دیگری در پیروزی یگانهای زرهی آلمان نقش داشت ، تمام تانکهای آلمانی مجهز به بی سیم و رادیو بودند و قابلیت تحرک بالایی داشتند و به سادگی قابل نگهداری بودند . تمام تانکهای آلمانی در عملیات جذب واحدهای زرهی مختلف شده بودند و نه مانند ارتش فرانسه به عنوان جزئی از لشگرهای پیاده . و در آخر و شاید مهمترین عامل در برتری تانکهای آلمان ، چیزی که دیگر ارتش ها از آن بی بهره بودند ، وجود فرمانده ای خلاق به نام هاینس گودریان که مسئول آموزش و ساماندهی واحد های زرهی آلمان بود .

sorna
01-07-2011, 12:10 AM
بعد از رسیدن به کانال انگلستان ، سپاه زرهی گودریان در عمق خاک فرانسه نفوذ کرده و موجب ایجاد شکافی بزرگ در خط دفاعی معظم ماژینو شده بود . در آن زمان هر خودرویی ، اعم از تانک ، کامیون ، زره پوش که در یگان های تحت امر گودریان خدمت میکردند ، منقش به یک G بزرگ بر روی بدنه خود بودند که حرف اول نام خانوادگی گودریان بود ( Guderian ) و به این ترتیب واحدهای سپاه زرهی گودریان از سایر واحدها متمایز میشد . قبل از تهاجم به شوروی ، گودریان دوباره ترفیع درجه یافت و به مقام سپهبدی ( یک پله قبل از فیلدمارشالی که بالاترین رتبه نظامی در ارتش آلمان است ) و فرماندهی ارتش دوم زرهی ورماخت رسید .
در اولین مرحله از تهاجم به روسیه ، گودریان مفتخر به دریافت نشان بلوط بر روی مدال صلیب شوالیه خود گردید . به علت مشکلات دائمی با مافوق خود ، فیلد مارشال فون کلوگ که همواره سعی میکرد جلوی پیشروی سریع گودریان را برای دور کردن واحدها از منطقه خطر بگیرد ، به دستور هیتلر از فرماندهی فون کلوگ خارج شد .




در فوریه 1943 ، بعد از شکست استالینگراد ، گوردیان مسئول مدرنیزه کردن واحدهای زرهی آلمان شد . او سریعا روابط نزدیکی با آلبرت اسپیر ، وزیر تسلیحات آلمان برقرار ساخت و در کنار هم موفق شدند نرخ ساخت تانک در هر ماه را به طرز چشمگیری افزایش دهند ، همچنین بسیاری از اصلاحات تانکهای در حال ساخت شخصا توسط گودریان که به صورت خستگی ناپذیر از کارخانه ها و دیگر مراکز تولید بازدید مینمود ، صورت پذیرفت .
بعد از ترور نا موفق هیتلر ، گودریان به سمت فرماندهی کل ستاد ارتش آلمان منصوب شد ، اما در واقع این سمتی تشریفاتی بود چرا که تمام دستورات از طرف شخص پیشوا صادر میشد و دیگران نقش چندانی نداشتند .

sorna
01-07-2011, 12:14 AM
سر انجام بعد از یک جدال لفظی شدید با آدولف هیتلر ، هاینس گودریان رسما از آخرین سمت خود معزول شد و برای همیشه از ارتش کنار رفت .
در مه می 1945 گودریان به ارتش آمریکا تسلیم و اسیر شد . او به دادگاه نورمبرگ فرستاده شد اما هرگز محاکمه نگردید . روسها در صدد آن بودند که به جنایات جنگی محکومش کنند ولی این امر از سوی متفقین غربی مورد پذیرش واقع نشد چرا که در واقع هیچ جنایتی در جنگ از او سر نزده بود . در 1946 در زندانهای آلندورف و نیوستات در ایالت هسن محبوس شد اما دو سال بعد در 1948 از زندان آزاد گردید . بعد ار رهایی از زندان شروع به نوشتن کتاب خاطرات خود و چند اثر و مقاله دیگر کرد .

سر انجام هاینس گودریان ، ملقب به هاینس سریع در چهاردهم می 1954 ، دقیقا چهارده سال پس از شکافتن خط دفاع فرانسوی ها در پس رورد موز درگذشت و در آلمان غربی به خاک سپرده شد .
نکته جالب در مورد هاینس گودریان اینکه : پسر او، هاینس گونتر گودریان نیز در جنگ جانی دوم در رسته زرهی و در واحدهای تحت امر گودریان خدمت میکرد . او دوبار مدال گرفت و سه بار نیز مجروح شد . بعد از جنگ در ارتش جدید و کنونی آلمان ، بوندس ور نیز به خدمت ادامه داد و تا درجه سر لشگری نیز پیش رفت . در 1964 به سمت بازرس کل یگانهای زرهی ارتش آلمان برگزیده شد ، یعنی همان سمتی که پدرش دز دوران نازی ها بر عهده داشت . گونتر در 1972 بازنشسته شد . او 5 پسر داشت که یکی از آنها به سنت خانوادگی گودریان ها عمل کرده و در سال 1972 در ارتش آلمان درجه ستوانی داشت . هاینس گونتر گودریان هنوز در قید حیات میباشد و 93 سال سن دارد

sorna
01-07-2011, 12:14 AM
هاینس گودریان به عنوان پدر جنگ برق آسای شناخته میشود ، روشی که از 1940 ، در طول جنگ جهانی دوم تمام دنیا را شگفت زده کرد . اسلوب جنگ گودریان موجب وارد آمدن ضربات سخت بر پیکره ارتش لهستان و در غرب ، باعث عقب نشینی متفقین تا ساحل دونکرک شد . شاید وحشت آور حرکت تانکهای گودریان در عملیات بارباروسا ، در حمله به روسیه شکل گرفت . زمانی که دکترین جنگ برق آسا موفق از آب در آمد گودریان به محبوب ترین ژنرال هیتلر تبدیل شد . گودریان تفکرات خود را بر پایه جابه جایی سریع نیرو ها در میدان نبرد گسترش داد . زمانی که ایده های او مورد توجه هیتلر قرار گرفت شروع به نگاشتن کتابی با عنوان " Achtung Panzer " ( آختونگ پانزر ، ترجمه تحت اللفظی آن معادل مواظب تانکها باشید یا خطر تانک میباشد . آختونگ به معنای خطر ، توجه یا خبردار هست و پانزر در زبان آلمانی به خودروهای زرهی مثل تانک اطلاق میشود ) نمود . به طور کلی این کتاب شامل طرحهای گودریان در زمینه جنگ متحرک به وسیله پیشروی هماهنگ نیروها که هرگز به دشمن فرصت متجمع شدن دوباره را نخواهد داد ، بود . از جولای 1943 ، وظیفه تکمیل فنون نبرد تانکهای سبک که به وسیله پیاده نظام و هواپیما ها پشتیبانی میشدند بر عهده گودریان گذاشته شد . این طرح در نهایت به روش جنگ برق آسای افسانه ای در تهاجم به دشمن مبدل گشت . طرحی که نسبت به تاکتیک برق آسای متداول آلمان در اوایل جنگ پیشرفت چشمگیری داشت .گودریان در سلسله مراتب ورماخت با مشکلات عدیده ای رو به رو بود . بسیار از فرماندهان سالخورده ورماخت که هنوز اعتقاد به تاکتیکهای کلاسیک دشاتند در مقابل نقشه های نو و تازه او جبهه میگرفتند . گودریان ایده های عجیب و بی سابقه ای داشت ، او قصد داشت تانکها را از رود موز که یک عامل دفاعی طبیعی برای فرانسویان بود عبور دهد . هاینس میگفت که حمله به بلژیک و فرانسه به خاطر وجود رود موز و سیستم محیطی منطقه با مانع مواجه خواهند شد . تانکها چطور خواهند توانست از رودخانه ، مخصوصا رودی همچومن موز عبور کنند ؟ خود او برای این مشکل راه چاره ای یافت !
طرح گودریان شامل استفاده از واحدهای متخصص مهندسی که میتوانستند به سرعت بر روی رود پل های متحرکی بسازند که توانایی تحمل وزن تانکها و کامیونهای حمل آذوقه و مهمات را داشته باشند . با این روش تانکها به سهولت از عرض رود موز گذشتند . به این ترتیب آن دسته از افسران رده بالا که گودریان را در عملی ساختن ایده هایش یاری ندادند ، به اشتباه خود اعتراف نمودند . البته در تاکتیک جنگ بلیتز کریگ نباید از وجود موثر نیروهای چترباز غافل شد .

sorna
01-07-2011, 12:15 AM
این بلیتز کریگ گودریان بود که موجبات عقب نشینی مفتضحانه متفقین تا دونکرک را فراهم ساخت و موفقیت عظیم در عملیات حمله به شوروی که بارباروسا نام داشت نیز مرهون تاکتیک جنگ برق آسای او بود . در حمله به روسیه ، گودریان فرماندهی ارتش دوم زرهی آلمان را عهده دار بود .
قطعا شکست طرح بلیتز کریگ در انهدام ماشین جنگی شوروی در پایان 1942 هیتلر را شدیدا از گودریان نا امید کرد و باعث شد مدتی بعد از فرماندهی در جبهه به عقب فراخوانده شود . اگر چه دوباره در 1943 گودریان به عنوان بازرس کل نیروهای زرهی آلمان به کار گماشته شد . بعد از ترور ناموفق هیتلر در 1944 به وسیله سرهنگ اشتافنبرگ گودریان رییس ستاد ورماخت شد .
دادن چنین فرصت دوباره ای به یک فیلد مارشال ، انهم در رژیم هیتلر نادر بود . اما هیتلر وحشت نبردهای خندقی جنگ جهانی اول را نجربه نموده بود و ارزش کار گودریان ، که قدرت تحرک را برای ورماخت به ارمغان آورد به خوبی میدانست . بر خلاف رفتاری که هیتلر در روز های پایانی جنگ با گودریان کرد ، وی تا پایان به هیتلر وفادار ماند ولی در مقابل تصمیامت خودسرانه ی هیتلر که به نابودی سربازان در شرق می انجامید میاستاد و همین باعث شد که در 28 مارچ 1945 از ارتش کنار گذاشته شود. این رویداد هنگامی رخ داد که روشن بود ، هیچ چیز و هیچکس قادر نیست جلوی اشغال برلین را بگیرد .

sorna
01-08-2011, 12:00 AM
بررسي تسليحات و نيروهاي نظامي آلمان در جنگ جهاني دوم
ارتش آلمان در سپتامبر ۱۹۴۱ تمام اروپا تا كوههاي آرال در شرق را در تصرف داشت، چه شد كه اين ارتش در ۳ سال بعد در پشت مرزهاي خود عقب رانده شد.
اكنون همه كارشناسان متفق القولند كه دليل اصلي اين ناكامي آلمانها دخالت بي حد و اندازه هيتلر در تصميمات ستادش بوده است. درحالي كه ارتشهاي شوروي و آمريكا در اوج قدرت قرار داشتند و ارتش آلمان بايد دست به دفاع مي زد، هيتلر به گونه اي جنون آميز با دست زدن به حملات بزرگ و سنگين، سپاهيان خود را به كشتن مي داد. يكي از اين نبردهاي بي هدف، نبرد رن بود.
در دسامبر ۱۹۴۴ درحالي كه ۵ ميليون سرباز متفقين در غرب به سرعت در حال پيشروي به سمت خاك اصلي آلمان بودند، هيتلر بدون اطلاع ژنرال كاركشته خود فون روندشتت (فرمانده قواي آلمان در غرب) دست به يك حمله بزرگ در ناحيه «رن عليا» زد. دهها لشگر از زبده ترين نيروهاي اس. اس در زير آتش حمايتي ۲ هزار هواپيماي آلماني نبرد را آغاز كردند. غولهاي نظامي انگلوساكسون كه احتمال نمي دادند هيلتر «با دست پايين» قصد حمله كند، در ابتدا غافلگير شدند، اما ژنرال پاتن فرمانده قواي آمريكا در غرب به سرعت اقدام به جمع آوري نيروهاي آمريكايي و انگليسي كرد و ضربه بزرگ آلمانها را با مشت آهنين جواب داد.
http://www.baznevis.com/media/image/13860910/CAUEQGOU.jpg
يورش ۱۳۰ هزار تانك و زرهپوش متفقين به هيتلر، اين واقعيت تلخ را فهماند كه اين بار دشمن او از نيروهاي پياده و سواره نظام تشكيل نشده اند، بلكه هم متفقين و هم روسها فهميده اند كه «تانك» تعيين كننده نبرد است. آلمان كه خود ابداع كننده استفاده از ستونهاي بزرگ زرهي بود، اكنون در احاطه ۳۰۰ هزار تانك و زرهپوش روسي، آمريكايي و انگليسي قرار گرفته بود.
نبرد رن به دليل برتري خرد كننده متفقين، بسيار زود به پايان رسيد و شكست ارتش آلمان در اين نبرد به معناي شكسته شدن ستون فقرات ارتش آلمان در غرب بود. از پايان اين نبرد تا زمان ورود متفقين به برلن تنها ۵ ماه به طول انجاميد.
ژنرال مانتوفل فرمانده قواي آلمان در بلژيك بعدها چنين گفت: «يك عامل سبب شكست ما در غرب (جبهه) شد. فرمان هيتلر مبني بر عمليات در جبهه آردن. (رن عليا) از سويي تانكهاي ما سوخت خود را در اين نبرد بي حاصل از دست دادند و از سوي ديگر ما زبده ترين نيروهاي تهاجمي خود را به كشتن داديم.

sorna
01-08-2011, 12:00 AM
نبرد كورسك
http://www.baznevis.com/media/image/13860910/CAY1YHX2.jpg
يكي از آخرين ابتكار عملهاي ارتش آلمان در جبهه شوروي نبرد كورسك بود. اين منطقه كه در حوالي خاركف واقع شده، ناظر يكي از خونين ترين نبردهاي جنگ دوم بود.
اين عمليات با حمله ۵۰۰ هزار سرباز آلماني در كنار ۳ هزار تانك شروع شد، اما روسها توسط جاسوسان خود از اين عمليات بزرگ از قبل باخبر شدند و بزرگترين تدارك نظامي را بعد از جبهه هاي مسكو و استالينگراد در اين منطقه ايجاد كردند. روسها در اين نبرد نيز به مانند نبرد مسكو، يك ميليون نيروي ذخيره فراهم كرده بودند.
۵ ژوئن ۱۹۴۳ هزاران تانك آلماني در جبهه هاي شمالي و جنوبي به سمت كورسك به حركت درآمدند. پيشروي آنها در ابتدا خوب و طبق برنامه بود، اما پس از ۷ روز با ورود نيروهاي ذخيره روسي، مدافعين با راه اندازي «قتلگاههاي وسيع» حمام خون به راه انداختند.
اين نبرد در روزهاي انتهايي به نبرد ۲ ميليون سرباز و ۵ هزار تانك و ۴ هزار هواپيما تبديل شد.
سربازان خسته آلماني در مصاف با نيرويي معادل ۳ برابر خود نه تنها وضعيت تهاجمي را ترك كردند، بلكه به سرعت وادار به عقب نشيني شدند.
استالين در پايان اين نبرد ۱۸ روزه گفت: استالينگراد توقف ماشين نظامي آلمان و كورسك فروپاشي ارتش آلمان بود.
اكنون آلمانها تا رود دنيپر عقب رانده شده اند و ۳ ماه فرصت دارند كه منتظر ضربات صاعقه وار زمستاني روسها شوند.
كسي كه از كلمه عقب نشيني مي ترسد
استراتژيستها معتقدند عقب نشيني يك هنر است و قوي ترين افراد كساني هستند كه به خوبي از اين حربه استفاده كنند، حال آنكه هيتلر به دليل عدم استفاده از اين هنر ميليونها سرباز خود را در دهها جبهه از دست داد.
به جز نبردهاي مسكو، لنينگراد و استالينگراد هيتلر با عدم موافقت با عقب نشيني رومل از شمال آفريقا در اثر فشار از شرق و غرب (انگليس از مصر و آمريكا از الجزاير) دستور اعزام ۱۵۰ هزار سرباز ديگر به شمال آفريقا داد كه اين نيروها به همراه نيروهاي قبلي به اسارت آمريكا درآمده اند!
زماني كه ۲۰ ميليون سرباز عليه آلمان بسيج شده بود نيز هيتلر حاضر به عقب نشيني از هيچكدام از كشورهاي قرباني خود نشد. عدم موافقت او با عقب نشيني از كشورهاي به تصرف درآمده در شرق و غرب اروپا سبب شد تا برلن در نبرد نهايي بدون مدافع بماند چرا كه ميليونها نيروي آلماني در كشورهاي نروژ، دانمارك، هلند، يونان، اتريش در غرب و مجارستان، لهستان، روماني، يوگسلاوي در شرق بلا استفاده مانده بودند. از اواخر سال ۱۹۴۴ در جبهه شرق آلمانها به جز عقب نشيني در برابر روسها كاري نداشتند، اما اشتباهات استراتژيك آلمانها سبب شد تا نيروهاي پراكنده آلمان ظرف ۶ ماه در جبهه هايي به طول ۲ هزار كيلومتر و عمق ۱۵۰۰ كيلومتر بدون توقف به عقب بروند، حال آنكه آلمانها مي توانستند با خالي كردن كشورهاي متصرفه در شرق، جبهه اي قوي در شرق آلمان تشكيل دهند.

sorna
01-08-2011, 12:01 AM
پيرامون جبهه دوم
بسياري از نويسندگان و كارشناسان نظامي هنوز پس از ۶۰ سال هيتلر را به دليل حمله به اتحاد شوروي و درگير شدن در بي رحمانه ترين پيكار تاريخ به باد انتقاد مي گيرند، اما آنها چند نكته مهم را فراموش مي كنند.
۱ـ استالين جنايتكارتر از هيتلر
جغرافياي سياسي جهاني در دهه ۴۰ ميلادي از ثبات جغرافيايي امروز برخوردار نبود. پايان جنگ اول جهاني بسياري از كشورهاي خلق الساعه را ايجاد كرده بود. مرزهاي اين كشورها عمدتاً قابل دفاع نبود و حضور آنها در كنار كشورهاي بزرگ صنعتي و نظامي اين تزلزل را افزايش مي داد.
روماني، بلغارستان، چكسلواكي، لهستان، آلباني و مجارستان كشورهايي بودند كه نه تنها نسبت به هم ادعاي ارضي داشتند، بلكه مورد طمع آلمان و شوروي نيز بودند. روسها نيز ليتواني، لتوني، استوني وفنلاند را نيز اصولاً حياط خلوت خود مي دانستند.
هيتلر از سپتامبر ۱۹۳۹ تا ژوئن ۱۹۴۱ يعني از آغاز جنگ دوم جهاني تا آغاز حمله به شوروي با حريفي در شرق مواجه بود كه اشتهاي زيادي در بلعيدن كشورها داشت. اتحاد جماهيرشوروي. تاريخ در اين مورد موارد تقريباً ساكت است. طنز تاريخ اين است متفقين به هيتلر اعلام جنگ دادند چون به لهستان حمله كرد اما آنها فراموش كردند كه استالين نيمي از لهستان، بخشهايي از روماني و ۳ كشور بالتيك را با يك حركت بلعيد و چند ماه بعد به فنلاند حمله كرد و عليرغم مقاومت دليرانه مردم آن، با برتري خردكننده خود كل كشور مذكور را تسخير كرد. اين به معناي از بين رفتن ۶ كشور بود چراكه شوروي پس از بلعيدن هركشوري حتي نام مردم و شهرهاي آن را تغيير مي داد!
اكنون اين سؤال مطرح بود كه چگونه هيتلر مي توانست به يكي از بي رحم ترين ديكتاتورهاي تاريخ يعني استالين اعتماد كند و جنگ در اروپا را تمام شده بداند؟
آيا نبرد با اتحاد شوروي محتوم به شكست بود؟
چنانچه بسياري از صاحبنظران معتقدند پس از شكست فرانسه، در كل اوراسيا (آسيا و اروپا) تنها دو ارتش فوق العاده بزرگ و مخوف وجود داشت. اول ارتش آلمان و دوم ارتش شوروي. كنترل اين دو نيروي جهنمي نيز در اختيار ۲ ديكتاتور بي رحم بود. پس مطابق محاسبات چرچيل اگر انگليس خود را موقتاً كنار مي كشيد اين دو غول خود را نابود مي كردند. از سوي ديگر اتحاد شوروي به گونه اي بي اندازه خطرناك به منابع نفتي موردنياز آلمان نزديك بود اصولاً شرق اروپا تأمين كننده مواد اوليه مورد احتياج نيروهاي سه گانه آلمان بود. پس فقط يك سؤال مطرح بود چه زماني و كدام يك از اين دو ديكتاتور حركت اول را انجام خواهند داد؟
از ژوئن ۱۹۴۰ كه آلمان نيروهاي متفقين را به دريا ريخت و فرانسه تسليم شد تا ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ (طي يك سال) كه آلمان به شوروي حمله كرد هيتلر و ستاد او در برلن تنها يك فكر در سرداشتند. نابودي اتحادي شوروي. آنها طي اين يك سال به مرور ۳‎/۵ ميليون سرباز را از غرب به شرق منتقل كردند. بزرگترين جابه جايي نظامي تاريخ تا آن زمان. آلمان مطمئن بود كه انگليس ضعيف و ناتوان حتي قادر به اعزام ۲۰۰ هزار سرباز براي ورود به اروپا نيست بنابراين با عمده قواي خود در شرق حاضر شد.

sorna
01-08-2011, 12:01 AM
در سحرگاه ۲۲ ژوئن ۳‎/۵ ميليون سرباز آلماني در پناه آتش دهها هزار توپ و هزاران هواپيما وارد خاك شوروي شدند در حالي كه حريف با ۴‎/۵ميليون سرباز و تانك و هواپيمايي تقريباً معادل آلمان آماده مبارزه نبود و تقريباً غافلگير شد.
نيروهاي آلماني در ۳ ستون عظيم واردخاك شوروي شدند يك دسته به سوي جنوب و كيف و يك دسته به سوي شمال ولينگراد و يك ستون به سوي مركز. نبردهاي مخوف ۱۵ روز اول حمله، تقريباً كار ارتش شوروي را تمام كرد. مبارزان روس در همه جا دسته دسته يا اسير مي شدند و يا از برابر ارتش رايش مي گريختند . تنها در شكست مينسك روسها ۳۲۴ هزار اسير دادند و ۳۳۳۰ تانك آنها توسط آلمانيها به غنيمت گرفته شد. در شمال آلمانها به سرعت به لنينگراد پايتخت، ۵۰۰ ساله روسها رسيدند. تنها طي ۱۷ روز نبرد ۲۰۰ لشگر روس از بين رفتند و فرماندهان زرهي آلمان در همه جا پس از از بين بردن دشمن ازستاد درخواست برنامه مي كردند.
نيروهاي آلمان اكنون به اسمولنسك كليد تسخير مسكو رسيدند. آنها با محاصره ۳۰۰هزار سرباز روس آماده فرود آوردن ضربه نهايي به ارتش سرخ هستند.
اينجا بود كه هيتلر اشتباه استراتژيك خود را مرتكب شد. وي به جاي آنكه به قلب دشمن قدرتمند خود حمله كند دستور حمله به جنوب (اكراين و تصرف كيف) را داد. ستاد ارتش آلمان بويژه ژنرال هالدر سعي فراواني براي تغيير نظر هيتلر مي كند اما هيتلر اظهار مي دارد كه ممكن است سپاه نيمه جان روس به شيوه گاز انبري او را غافلگير كنند. بنابراين تا يكسره كردن كار لنينگراد و كيف به سراغ مسكو نمي رويم» (گفته هيتلر) حال آنكه ارتشهاي شكست خورده روس توان جمع و جور كردن خود را نداشتند چه برسد به حمله سپاههاي زرهي آلمان. به هر شكل هيتلر با درگير كردن نيروهاي خوددر شمال و جنوب شوروي ماههاي ژولاي، اوت و سپتامبر را از دست داد و اين پايان كار او بود چراكه وي سرماي مسكو را دست كم گرفت.
۱۹ اكتبر ۱۹۴۱ آلمانها به نزديكي مسكو رسيدند برخي واحدهاي پيش قراول آلمان حتي به حومه مسكو وارد شدند. اما اين براي استالين نيز آخرين فرصت بود.
دفاع از مسكو به ژوكوف ورزيده ترين ژنرال روس سپرده شد. استالين براي دفاع از مسكو از تمام نيروهاي باقيمانده شوروي استفاده كرد از جمله ۱۰۰ لشكر شرقي كه تاكنون براي دفاع از سيبري نگاه داشته شده بودند.

sorna
01-08-2011, 12:03 AM
نقش يك جاسوس زبردست
ريچارد سورج بي ترديد تأثيرگذارترين جاسوس قرن بيستم بوده است حال آنكه كمتر كسي نام او را مي داند. سورج كه تحت پوشش يك نشريه آلماني در ژاپن كار مي كرد و از پدر آلماني و از مادر روس بود اما گرايش شديد وي به بلشويكها او را در خدمت ارتش سرخ درآورد. وي به روسها خبر داد كه ژاپن ۲ ماه ديگر قصد حمله به پرل هاربر را دارد و عملاً علاقه اي به نبرد با شوروي از طريق چين و شرق ندارد.
اين اطلاعات استالين را مطمئن كرد كه از شرق خيال او راحت است. حال آن كه اگر ۱۰۰ لشكر مذكور كه جان سخت ترين ملتهاي شوروي آن را تشكيل مي دادند به كمك مسكو نمي آمد سقوط مسكو قطعي بود.

sorna
01-08-2011, 12:04 AM
نوامبر ۱۹۴۱
نبرد مرگ و زندگي آغاز شده است. صداي توپهاي سهمگين لحظه اي قطع نمي شود بزرگترين پيكار تاريخ براي تسخير يك شهر آغاز شد مبارزه ۵ ميليون سرباز و دهها هزار تانك. درست در لحظاتي كه آلمانها در حال مبارزه با نيروهاي از نفس افتاده شوروي هستند ناگهان ورود ۱۰۰ لشگر شرقي همه چيز را بر هم زد. در حالي كه در سرماي ۴۰ درجه زير صفر سربازان آلماني حتي قادر به روشن كردن تانكهاي خود نشدند جنگجويان سيبريايي گويي مشغول تفريح تابستاني هستند.

۵ دسامبر ۱۹۴۱
آلمانها كه تا ۳۰ كيلومتري مسكو رسيده بودند اكنون به ۲۵۰ كيلومتري مسكو عقب رانده شدند. خرس سفيد از خواب زمستاني بيدار شده بود. هيتلر احمقا نه مي كوشيد تا خلاف دستور فرماندهان خود عقب نشيني نكند او فكر مي كرد از جان گذشتگي به تنهايي كافي است حال آن كه اين بار سرباز مقابل او سربازان كم طاقت فرانسوي، يوناني و بلژيكي نبودند. او اكنون با سرسخت ترين سرباز تاريخ طرف بود. «سرباز روس»
احمقانه ترين اشتباه تاريخ
اگر از هر احمقي بپرسند كه سردترين ماه سال چه ماهي است بي درنگ مي گويد: نوامبر يا دسامبر. و دقيقاً نبرد مسكو در اين دو ماه صورت گرفت. اگر هيتلر يكماه وقت خود را صرف مبارزه با يوگسلاوي نمي كرد و ۲ ماه را بيهوده در تسخير لنينگراد و كيف از دست نمي داد و اين جنگ در اوت يا سپتامبر رخ مي داد قضيه متفاوت بود.
ناپلئون ۱۳۰ سال قبل از آن يكبار اين راه را رفته بود. او حتي مسكو را گرفت. اما هنگامي كه گرفتار ۳ ژنرال معروف روس يعني «ژنرال نوامبر، ژنرال دسامبر و ژنرال ژانويه» شد مجبور شد ۵۰۰ هزار نيروي خود را رها كند و با يك كالسكه خود را به پاريس برساند.

اشتباه احمقانه تر
هيتلر پس از شكست مسكو به جاي آن كه خود را به دادگاه نظامي بسپارد بهترين مارشال هاي آلماني را بركنار كرد. سرداراني كه بي ترديد لايق ترين، باهوش ترين و از جان گذشته ترين نظاميان آلماني بودند.
ژنرال گودريان مارشال زرهي آلمان و مبتكر جنگ هاي «برق آسا با استفاده از تانك» بزرگترين قرباني بود. هالدر، براونيچ، بوك و هوپنر نيز قربانيان بعدي بودند. از ۱۶ دسامبر ۱۹۴۱ ديگر آلمان هيچ پيروزي چشمگيري در جبهه شرق به دست نياورد.

sorna
01-08-2011, 12:04 AM
اشتباهي ديگر
آلمان ها به جاي تحكيم مواضع (به دليل ضعف در برابر روس ها) دست به حملات بي فايده اي زدند اما فاجعه بزرگ براي ارتش آلمان نبرد استالينگراد بود. هيتلر درحالي كه با از دست دادن مسكو عملاً قلب و مغز حريف را رها كرده بود به سراغ هزاران كيلومتر آنسوتر (و جايي كه ده ها ساعت با هواپيما با برلن فاصله داشت) رفت.
اگر آلمان موفق به تسخير مسكو مي شد ايرادي نداشت كه خود را به پشت رودخانه هاي دن و ولگا برساند و از آنجا به سراغ خاورميانه برود اما وي از ياد برده بود كه روس ها از ۱۳۰ ميليون نفوس برخوردارند كه تاكنون ۱۰ ميليون نفر آنها براي نبرد با ارتش هيتلر بسيج شده اند. اگر چه نبرد مسكو از نظر ابعاد بزرگترين نبردها بود اما نبرد استالينگراد سخت ترين و خونين ترين نبرد بود.
فيلد مارشال فون پاولوس با يك ميليون سرباز، ۵ هزار تانك و ۳ هزار هواپيما با هدف محو استالينگراد از صحنه گيتي نبرد را در اوت ۱۹۴۲ آغاز كرد. حال آن كه روس ها با ۲ ميليون سرباز تحت فرماندهي ۲ ژنرال بزرگ روس (ژوكوف و چويكف) قصد زدن ضربه نهايي را به آلمان داشتند.
فون پاولوس از هيتلر درخواست مي كند تا با عقب نشيني ارتش ششم موافقت كند اما هيتلر مي گويد: «نه عقب نشيني كن و نه تسليم شو.»
نبرد استالينگراد به دليل پافشاري طرفين براي پيروزي مبدل به پيكار خونيني مي شود كه در يك طرف آن سربازان روس از مرگ واهمه ندارند و در طرف ديگر آلمان ها اجازه عقب نشيني ندارند. كشته هاي آلمان ها در اين نبرد همواره اعلام شده اما كسي به كشته هاي روسها اشاره نمي كند حال آن كه براساس برآورد از شدت نبرد و بمباران روسها توسط هواپيماهاي آلماني، دفاع از اين شهر حداقل يك ميليون كشته براي روسها دربرداشت.
درنهايت ارتش ششم محاصره شده، پس از ۳ماه تسليم مي شود و به همين راحتي بخاطر دستورات احمقانه پيشوا، آلمان ۳۰درصد نيروهاي خود را ازدست مي دهد. درژانويه ۱۹۴۳ از ۲۷۰هزارنيروي يك سپاه آلمان چيزي جز ۹۰هزار اسكلت گرسنه نمانده كه آن هم تسليم چويكوف روس مي شود. اكنون گارد آلمان در شرق كاملاً بازشده است.

نبرد در شرق آسيا

دسامبر۱۹۴۱
هزاران بمب افكن و اژدرافكن ژاپني در طي حمله به پرل هاربر بزرگترين عمليات غافلگيرانه دريايي را انجام دادند آنها دو ناو هواپيمابر دهها كشتي و هزاران ناو آمريكايي را از بين برده و ناوگان دريايي آمريكا در اقيانوس آرام را از روي زمين محوكردند اما اين تنها به مثابه زدن مشت به يك خرس عصباني بود. ايالات متحده طي مدت كوتاهي با تجهيز توانايي هاي خود به سرعت به منطقه بازگشت.
اما آنچه كه در نبرد شرق آسيا اكثراً به عمد ناديده گرفته شده دلاوري ژاپنيها است. اگرچه آنها نيز به مانند آلمانها به دلايل نژادي دست به بي رحميهاي بزرگي در شرق زدند اما چنانچه گفته شد بي رحمي آنها چيزي بيش از نيروهاي آمريكايي نبود.

نابودي يك امپراطوري
عمليات ژاپن درسال ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳ عامل انهدام امپراطوري بريتانيا در شرق بود.
اگر آلمانها سنگين ترين ضربات را در غرب، شمال آفريقا و خاورميانه به امپراطوري انگليس زدند. اين ژاپنيها بودند كه امپراطوري مذكور را در شرق براي هميشه نابودكردند.
ژاپن با انجام حمله هاي غافلگيرانه به كشورهايي نظير ويتنام، برمه، مالزي، اندونزي و سنگاپور امپراطوري هاي «كهنه استعمارگر» را (هلند، فرانسه و انگليس) ازمنطقه بيرون راند.
بزرگترين كشتي هاي اعزامي انگليس در نبردهاي شرق آسيا ازبين رفتند.
پادگان سنگاپور (انگليسي) نجنگيده تسليم شد. به عبارت ديگر سالهاي ۴۲ و۴۳ سراسر شاهد پيروزي ژاپنيها بود.
ورق برمي گردد
آمريكاييها پس از بازسازي ناوگان و با پشتوانه قدرت اقتصادي و صنعتي خود طي مدت كوتاهي دهها ناو هواپيمابر، صدها ناوشكن و دهها هزار هواپيما را به جبهه شرق آسيا گسيل مي دارند.
به مانند نبرد اروپا دراين نبرد نيز آمريكاييها دست به بمبارانهاي گسترده شهرهاي ژاپن مي زنند. (اصولاً انهدام شهرها جزو استراتژي هاي جنگي آمريكا بوده است)
برتري غيرقابل كتمان تسليحاتي آمريكا بر ژاپن در اواخر سال ۱۹۴۴ سبب شد تا ژاپنيها با استفاده از عمليات انتحاري كاميكازه ها عليه ناوهاي آمريكايي جنگ را ادامه دهند.

sorna
01-08-2011, 12:04 AM
كاميكازه ها اقيانوس آرام را به جهنم آمريكا تبديل كردند طي يكسال آنها ۲۰۰ناو بزرگ و ناو هواپيمابر آمريكايي را موردحمله قراردادند و ۳۰ فروند از آنها را بطوركامل غرق كردند.
انبوه داوطلبان كاميكازه دريا را براي آمريكا ناامن كرده بود. هواپيماي تك نفره «زيرو» ساخت ژاپن با گذر از كمند جنگنده هاي آمريكايي در حالي كه صدها توپ ضدهوايي آن را هدف قرارداده بود با تمامي مهمات، خود را به وسط ناوهواپيمابر (درحالي كه دهها هواپيما را درعرشه داشت) مي كوبيد و ناو مذكور را دونيم مي كرد.
تصاوير ضبط شده از نبردهاي فوق گوياي حركت حيرت آور ژاپنيها است.
بسياري از اين هواپيماها دراثر شدت آتش پدافند ناوهاي آمريكايي قبل از اصابت به ناو متلاشي مي شدند.
برخي از اين هواپيماها با قرارگرفتن در سطح ۲ تا ۵متري دريا مستقيم به سمت ناوآمريكايي مي تاختند و به دليل آنكه توپها به سمت پايين نمي توانستند شليك كنند بدون مشكل خود را به ناو مي زدند. البته اين روش قدرت تخريب كمتري داشت اما ناو را از فعاليت بازمي داشت.
درروي زمين نيز وضع ژنرال مك ارتور سر فرمانده نيروهاي آمريكايي در جنوب شرق آسيا از اين هم بدتر بود او براي تصرف يك جزيره كوچك هزارنفر و براي تصرف جزاير بزرگ ۲۰ تا ۵۰هزار نفر تلفات داده بود و از اين جزاير «صدها و نه بلكه هزاران» در شرق آسيا پراكنده بود.
مك آرتور طي نامه اي به ترومن (كه اكنون جاي روزولت را گرفته بود) اعلام كرد براي فتح توكيو اگر از بمب اتم استفاده نشود حداقل ۷۰۰هزار تا يك ميليون سرباز آمريكايي را بايد فداكنيم، چرا كه ژاپنيها به هيچ عنوان تسليم نمي شوند. آيين شينتوتسليم و اسارت را نمي پذيرد.

sorna
01-08-2011, 12:05 AM
بمبارانهاي شهري
هيچكس نمي داند چندهزار زن و كودك ژاپني در بمباران آمريكاييها كشته شدند؟ بمب افكن ها بي ـ ۱۹ آمريكايي و (بعدها بي ـ ۲۹) موسوم به دژپرنده بالغ بر ۵۰۰هزارتن بمب برسر ژاپنيها ريختند.
اما براي آمريكاييها كه جنگ ساده و بدون تلفات را مي خواستند اين نيز كافي نبود.
در ۶و۹ اوت ۱۹۴۵ دوشهر ناكازاكي و هيروشيما هدف بمب اتم قرارگرفت.
تلفني درتوكيو (اطاق امپراطور هيروهيتو) به صدا درآمد و يك نظامي ژاپني با وحشت گفت: آمريكاييها با يك بمب يك شهر را محو كردند چه فاجعه اي! از موج اوليه انفجار هيروشيما دهها هزارنفر كشته شدند و مجروحين و معلولين اين حادثه هيچگاه بهبودي كامل نيافتند.
هيروهيتو ناگزير در ۱۵اوت تسليم بدون قيدوشرط را پذيرفت چرا كه ترومن تهديد كرده بود با بمب اتم ژاپن را ازروي زمين محومي كند.
صدها ژنرال، افسر و خلبان ژاپني در اعتراض بي صدا به اين عمل يا خودكشي كردند و يا با هواپيما خود را به ناوهاي آمريكايي كوبيدند.
اما براستي آنهايي كه از جنگ، فيلمها، داستانها و افسانه ها ساختند هرگز به دنبال پرداختن به اين جنايات آمريكا و دلاوري طرف ژاپني نيز رفتند؟
براستي اگر پيروز جنگ در شرق آسيا ژاپن بود بازهم تاريخ به اين گونه روايت مي شد؟
تاريخ همواره توسط ملتهاي فاتح نوشته مي شود. (ادولف هيتلر)

تصور كنيد كه جنگ دوم جهاني با پيروزي دول محور (ژاپن، آلمان و ايتاليا) به پايان مي رسيد. در آن صورت به جاي مرگ موسوليني و خودكشي هيتلر و مجازات سران نازي و ژاپن در دادگاه هاي جنايات جنگي، دنيا شاهد محاكمه چرچيل به دليل بمبارانهاي گسترده آلمان، استالين به دليل كشتار افسران لهستاني و روسي و روزولت به دليل بمباران اتمي دو شهر بزرگ ژاپن بود.
اما اينطور شد و متفقين ( انگليسي، فرانسه، آمريكا و شوروي) در دسامبر ۱۹۴۵ با شكست قطعي قواي متحدين تنها يك كار ناتمام داشتند.
نوشتن تاريخ ۶ ساله جنگ جهاني دوم. بجز چرچيل و دوگل كه خاطرات خود از جنگ را مفصل نوشته و منتشر كردند دهها ژنرال بلند پايه غربي نيز به انتشار خاطرات خود از اين جنگ پرداختند. كتابهاي آنها در تيراژ ميليوني بين سالهاي ۱۹۴۷ تا اواخر دهه ۷۰ ميلادي بفروش رسيد. اما آيا تاريخ واقعاً آن چيزي بود كه آنها نوشتند؟
آيا تاريخي كه توسط ژنرال مونتگومري فاتح شمال آفريقا، آيزنهاور فاتح غرب اروپا و واسيلي چويكوف فاتح استالينگراد منتشر شده مي توان مورد استناد باشد؟

sorna
01-08-2011, 12:06 AM
آنچه كه سبب باز خواني مجدد وقايع جنگ دوم جهاني براي خوانندگان شد، شايد چاپ پاورقي هاي تاريخ قرن بيستم در روزنامه ايران باشد كه به نظر تاريخ نوشته شده توسط انگلو ساكسونها و فرانسويها است. اين نوع مطالب عمدتاً به دلاوري «غرب» اشاره مي كند بويژه سربازان آمريكايي و انگليسي) و عمداً توانايي نظامي آلمان را از ياد مي برد.
بجز كتابها در فيلمهاي، فرانسوي، انگليسي، روسي و يوگسلاويايي و هاليوودي نيز كاملاً يك طرفه با «داستان جنگ دوم» برخورد شده و گويي يك طرف كاملاً بر حق و طرف ديگر «تجسم شيطان» بوده است. حال آن كه اصلاً اينگونه نيست. گزارشي كه در ادامه مي خوانيد به دنبال پاسخ به چند سؤال وروشن ساختن ذهن خوانندگان علاقه مند به مباحث تاريخي است.
۱ـ آيا شكست آلمان در اثر دلاوري نيروهاي متفقين بوده است يا از اين دلاوري خبري نبوده بلكه اشتباهات احمقانه هيتلر سبب پيروزي متفقين شده است؟
۲ـ سهم كشورهاي مختلف در سقوط رايش سوم چه بوده است؟
۳ـ جنايتكاران واقعي جنگ چه كساني بوده اند؟
۴ـ آيا متفقين يكسره پيروز ميدان بودند؟
۵ـ آيا تصوير جنگ دوم جهاني همان است كه در كتابهاي نوشته شده و يا فيلمهاي ساخته شده توسط آمريكاييها، روسها، انگليسها و فرانسويها به تصوير كشيده شده است؟

نقش غرب در شكست هيتلر
واقعيت اين است كه اگر روسها با دادن ۱۷ ميليون تلفات رو بروي ارتش آلمان مقاومت نمي كردند هرگز متفقين قادر به فتح جبهه غرب نبودند. مقايسه نبرد هاي جبهه شرق در مقابل نبردهاي جبهه هاي غرب به مانند مقايسه يك نبرد محدود با يك نبرد سراسري مي باشد. اين در حاليست كه متفقين غربي به عمد پس از پايان جنگ اينگونه عنوان كردند كه گويي بار جنگ بر دوش آنها بوده است.
اما اگر آمار نبردها و كشته هاي طرفين در جنگ دوم را به دقت نگاه كنيم متوجه مي شويم جنگ دوم جهاني نبرد ژرمنها و اسلاوها بوده است. در اين نبرد ۵ ميليون آلماني ۱۷ ميليون روس و ۶ ميليون نفوس اروپاي شرقي كشته شدند. كشته هاي آمريكا و انگليس و مستعمرات آن جمعاً ۷۰۰ هزار نفر بود ( چيزي كمتر از ۲ درصد تلفات جنگ)

قهرمانان اين جنگ چه كساني بودند؟
قهرمانان جنگ دوم جهاني نه سياستمداران و ديكتاتورها بلكه مردم و سربازان بودند. ملتهايي كه با از دست دادن همه چيز خود سالهاي سياه ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ را پشت سر گذاشتند.
ميليونها سربازي كه بدون اميد به آينده در نبرد مرگ وزندگي شركت كردند. ملت آلمان (در انتهاي جنگ از هر ۵ آلماني ۲ نفر بدون خانه و وسايل زندگي بود) در مه ۱۹۴۵ تازه مواجه شد با دنيايي كشور طلبكار، ۵ ميليون قرباني و اشغالگران بي رحم. كسي تاكنون به دنبال آنچه طي سالهاي ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ بر آلمان گذشت رفته است؟
ممكن است گفته شود اين مردم به دليل حمايت از هيتلر مستحق چنين جنايتي بودند. حال آن كه هيتلر نيز ديكتاتوري كوچك بود كه آمريكا و انگليس به عمد از او ديوانه اي خطرناك ساختند. هدف او تنها تسخير گذر گاه دانتزيك لهستان بود او قصد ادامه جنگ را نداشت. متفقين به اين بهانه به او اعلام جنگ دادند حال آنكه ۶ سال بعد يك سوم خاك لهستان، ايالتهاي بزرگي در روماني، مجارستان و ۳ كشور بالتيك را دو دستي به شوروي دادند!
نبرد بر سرقدرت
جنگ دوم جهاني تنها يك دستاورد داشت. مرگ قاره اروپا. ضربات آلمان بر كشورهاي انگليس، فرانسه، هلند و بلژيك، سبب شد تا اين كشور ها كه ۷۰ درصد دنيا را در تسخير داشتند دست از سر جهان بردارند. اگر چه نا بخردي هيتلر سبب شد تا آمريكا به مانند غولي ترسناك از قاره خود بيرون آيد.

sorna
01-08-2011, 12:08 AM
متحداني كه هيچ گاه كمكي نبودند
در حالي كه ارتش انگلستان از متحدان قدرتمندي چون آمريكا و شوروي بهره مي برد آلمانها تنها متحد قوي خود را ۱۵ هزار كيلومتر دورتر يافتند. ژاپن تا پايان جنگ نتوانست هيچ كمكي به آلمان در جبهه اروپا بكند. ژاپنيها حتي به شوروي از شرق حمله نكردند. عملاً اتحاد با ژاپن براي آلمان تنها دشمني آمريكا را به ارمغان داشت. اين در حالي بود كه ايتاليا نيز كشوري از نظر نظامي متوسط و اصلاً در سطح ارتشهاي آلماني و انگليسي نبود. ايتاليا بعدها در هر جبهه اي كه به او سپرده شد ضعيف عمل كرد. ايتاليايي ها حتي حريف يونان نشدند. آنها در بن غازي و تريپولي ( ليبي امروز) شكستهاي سنگيني از انگليس خوردند و در ۱۹۴۲ آلمان را مجبور كردند علي رغم گرفتاري شديد در «شرق» مستقيماً به كمك ايتاليا رفته و فرماندهي جبهه شمال آفريقا را به دست بگيرد.
اگر آلمان حداقل به دنبال آغاز جنگ با شوروي نمي رفت به راحتي قادر به دفاع از متصرفات خود بود اما اگر با شوروي متحد مي شدآن وقت تصرف حتي آمريكا ناممكن نبود.
هنوز بسياري از نظاميان عقيده دارند اگر ژاپن در سپتامبر ۱۹۴۱ بجاي آماده سازي خود براي نبرد با آمريكا به شرق شوروي حمله مي كرد روسها نمي توانستند جنگجويان ورزيده و مصمم سيبريايي خود را به دفاع از مسكو فراخوانند و در نتيجه بجاي آلمان اين شوروي بود كه در نبرد دوجبهه اي خرد مي شد. ژاپن نيز مي توانست نبرد خود با آمريكا را ۲ سال بعد آغاز كند.
در نهايت آنچه كه نبايد فراموش شود اين نكته است كه در ماههاي آخر جنگ آلمان با ۷۰ كشور در حال جنگ بود.

جنايتكاران واقعي جنگ دوم جهاني
كدام يك وحشيانه تر است؟ آتش زدن صدها هزار مرد و زن يهودي در كوره هاي آدمسوزي و يا كشتن يك ميليون كودك، زن و پير مرد در بمبارانهاي هوايي توسط متفقين؟
آنچه كه متفقين بويژه دول آمريكايي و انگليس سعي در پنهان كردن آن داشتند و دارند صدها هزار انساني است كه در اثر بمبارانهاي بي رحمانه آنها از بين رفتند بسياري از آنها حتي معني كلمه جنگ را نيز نمي دانستند.
بمباران شهرها را چه كسي آغاز كرد؟
پس از آنكه در ۲۵ اوت ۱۹۴۰ چند هواپيماي آلماني به اشتباه به جاي جمله به فرودگاه لندن بمبهاي خود را بر سر شهر ريختند ناگهان در ۲۶ اوت دهها هواپيماي سنگين انگليسي به بمباران در برلن پرداختند و اين آغاز جنگ شهرها بود.
حيله چرچيل
فرمان اين حمله را چرچيل داد. چرچيل با اين اقدام هيتلر را در دام يك نبرد بي پايان انداخت با اين هدف كه هواپيماهاي آلماني به جاي حمله به تأسيسات نظامي انگليس، به اهداف انساني روي آورند! چرچيل اطمينان داشت كه پيشوا فريب اين اقدام او را خواهد خورد و به مانند كودكي به دنبال «تلافي ضربه» خواهد رفت.
بمباران هوايي شهرها را هيتلر خيلي زود به پايان برد چرا كه به هواپيماهاي خود نياز داشت. اما بويژه پس از ورود آمريكا به جنگ، اين انگليس بود كه بمبارانها را به شدت ادامه داد بطور مثال در مه ۱۹۴۲ هزار بمب افكن انگليسي با ريختن هزاران تن بمب كلن آلمان را با خاك يكسان كردند. به گفته فرمانده نيروي هوايي بريتانيا اين يك حمله، با ۱۳۴۶ حمله قبلي به كلن بر ابري مي كرد. در اين بمبارانها چقدر انسان كشته شدند؟ هزار نفر، ده هزار نفر و يا صدهزار نفر؟
متفقين اين بمبارانها را در طول ۵ سال جنگ دوم هر گز قطع نكردند در ۲۴ ژولاي ۱۹۴۳ هزاران هواپيماي آمريكايي و انگليسي با ۸ حمله پياپي هامبورگ را از زمين محو كردند!
متفقين ۱۲ هزار مين هوايي، ۵۰ هزار بمب آتشزا، ۸۰ هزار بمب فسفري و ۱۰۰ هزار بمب معمولي بر سر مردم هامبورگ ريختند.
ديگر پدافندهاي آلماني قادر به جلوگيري از حملات به شهر ها نبودند چرا كه تعداد بمب افكن ها از پدافندها بيشتر بود.
آيا براي روزولت مهم بود كه چه تعداد انسان بي گناه در اين بمبارانها كشته مي شود؟

sorna
01-08-2011, 12:12 AM
نبرد:79 نبرد هوایی انگلیس آلمان
امروزه نیز هواپیماها نقش فرعی را در جنگهای بازی می کنند اما در 1939 حتی کسی نقش فرعی برای آنها قایل نبود.استراتژی آلمان مبنی بر جنگ برق آسا این نظر را تغییر داد.هواپیماهای اشتوکاوهاینل آلمان که دارای قدرت بمباران بسیار سریع و قوی بودند در نابود کردن قدرت دفاعی فرانسه و لهستان نقش مهمی بازی کردند.اما این بار نقش بزرگتری توسط هیتلر برای انها در نظر گرفته شده بود.در ژولای 1940 پس از شکست فرانسه هیتلر دیگر برنامه خاصی برای نبرد نداشت.بنابراین به دنبال صلح با انگلیس شکست خورده رفت اما چرچیل سرسختانه این پیشنهاد را رد کرد.
برای هیتلر با 200 لشکر دارای روحیه عالی تنها یک راه باقی ماند عبور از دو کاله و دریای مانش و ورود به انگلیس.
انگلیس در این زمان در خاک اصلی خود از هر گونه نیروی دفاعی بی بهره بود.
300 هزار سرباز بی ساز و برگ که از عملیات تخلیه دونکرک جان سالم به در برده بودند حتی از سازمان درست نظامی نداشته و بجز آنها نیز نیروها اکثرا محلی انتظامی فاقد تجربه بودند.(انگلیس اصلا گمان نمی کرد که به این سرعت فرانسه از پا در آید.
اما ژنرالهای آلمانی که اکنون از سواحل فرانسه چراغهای سواحل شرقی انگلیس را می دیدند به هیتلر تاکید می کردند با توجه به قدرت عظیم دریایی انگلیس این فاصله 90 کیلومتری(خاک اروپا تا انگلیس)غیر قابل عبور است.مگر انکه تمام نیروی هوایی انگلیس از بین برود و به جای آلمان با قدرت هوایی کشتیهای جنگی انگلیس را از کانال مانش دور کند و آنگاه درپناه آتش توپخانه و هوایی حداقل 50 لشکر آلمانی در جنوب انگلیس پیاده شوند.این نقشه متهورانه از نظر هیتلر اجرایی نیود اما به هر حال تحت فشار ستاد ارتش آلمان و گورینگ دستور نابودی نیروی هوایی انگلیس داده شد.
این نبرد در 2 مقطع شدت گرفت 10 ژولای تا 18 اوت و 24 تا 27 سپتامبر.
حمله با 4670 هواپیما
در اوایل ژولای آلمان 4669 هواپیما مرکب از 1390 بمب افکن 346 شکاری بمب افکن عمود پرواز و 933 شکاری را در فرودگاههای فرانسه بلژیک و هلند مستقر کرد.
این هواپیماها انگلیس را به شدت تحت ضربات خود قرار دادند.از جمله اینکه در 15 اوت دست به حمله ای متمرکز و مرگبار علیه بنادر و سواحل انگلیس زدند.در این روز 900 هواپیمای آلمانی با همین تعداد هواپیمای انگلیسی در گیر شدند که نتیجه آن سقوط 76 هواپیمای آلمانی و 36 هواپیمای انگلیسی بود.در همین زمان حملات به لندن هم شدت گرفت که طی ان هزاران انگلیسی جان خود را زا دست دادند.موج بعدی حملات در 24 اوت آغاز شد و تا 6 سپتامبر ادامه داشت.در حالی که آلمانها تلفات سنگینی را متقبل می شدند.انگلیسی ها نیز در این مدت بشدت فرسوده شدند.(یک گزارش نظامی نشان می دهد که در این زمان انگلیس بشدت با کمبود خلبان رو به رو شده بود تا آنجا که خلبانان بسیار تازه کار پشت هواپیماها می نشستند.)
در طول ماه اوت به گفته آلمان ها 1115 هواپیمای انگلیسی از بین رفت.حال آنکه به گفته انگلیس این رقم حدود 500 دستگاه یوده است.نبردهای ماه اوت تا 6 سپتامبر عمدتا بر دوش هواپیماهای مستراشمیت 109 و 110 المان آشتوکاوهانیکل بود و انگلیس نیز تنها متکی بر اسپیت فایر و هاریکن بود

sorna
01-08-2011, 12:12 AM
حمله 15 سپتامبر
در 15 سپتامبر آلمان آخرین حمله بسیار سنگین خود را به انگلیس انجام داد.در این حمله 3 هزار هواپیما تمام بنادر فرودگاهها و هواپیماهای انگلیسی را مورد حمله قرار دادند.جنگ هوایی مذکور که یک روز تمام طول کشید منجر به سقوط 56 هواپیمای آلمانی و انهدام دهها هواپیما انگلیسی بر روی زمین و 30 هواپیما بر روی هوا شد.اما نتیجه دلخواه آلمان بدست نیامد چرا که انگلیس برای آنکه قدرت ضد حمله خود را ثابت کند شب 15 سپتامبر با دهها بمب افکن بنادر غرب فرانسه را با کشتی های آلمانی لنگر انداخته مورد حمله قرار دادند.حملات هوایی آلمان به انگلیس تا اواخر سپتامبر ادامه یافت و حتی در اکتبر 1940 دوباره تکرار شد اما انچه انتظار می رفت هرگز رخ نداد
نتیجه نبرد
آمار تلفات هوایی دو کشور در این نبرد 80 روزه بسیار سنگین گزارش شد(اگر چه هیچگاه دقیق اعلام نشد.)گمان می رود 1000 خلبان کشته و 2 هزار هواپیما در این نبرد ساقط شده باشند.
در 17 سپتامبر 1940 هیتلر طرح حمله به انگلیس را تا اکتبر و سپس تا ژولای 1941 عقب انداخت و با وقوع حمله عظیم به روسیه درژوئن 1941 این طرح برای همیشه به بایگانی رفت.چرچیل دوباره از جان گذشتگی چند هزار خلبان انگلیسی در این نبرد می گوید:هرگز در تاریخ جنگها دهها میلیون نفر این چنین مدیون چند صد نفر نبودند.واقعیت این بود که مقاومت چند هزار خلبان انگلیسی به همراه حدود 4 هزار هواپیمایشان سرنوشت جنگ(و تاریخ)را تغییر داد.چرا که اگر حمله به انگلیس صورت می گرفت لازم نبود هیتلر برای رهایی از بن بست 5 میلیون سر باز آلمانی در استپهای پهناور روسیه به کشتن دهد.
نبرد:80 بارباروسا
مادر تاریخ جنگهای بسیاری را به خود دیده است.از هجوم های سیل آسای نیم میلیون سرباز مغول به آسیای غربی تا حمله ارتش ها 300 هزار نفر عثمانی به جنوب اروپا از حمله گراند آرمه 700 هزارنفره ناپلئون به روسیه در 1812 تا نبردهای انفصال آمریکا که منجر به مرگ 600 هزار نفر شد.اما نبرد بارباروسا نه مشابهی تا آن تاریخ داشت و نه آنکه بعدها تکرار شد.این نبرد از چنان وسعت و حجمی برخوردار بود که سایر نبردهای جنگ دوم جهانی با تمام عظمتشان در برابر آن مشتی عملیات فرعی محسوب می شدند.

sorna
01-08-2011, 12:12 AM
زمینه بروز نبرد
قبل از شروع جنگ جهانی دوم هیتلر در موافقتنامه محرمانه بین مولوتوف وریبن تروپ(وزرای خارجه آلمان و شوروی)توافق کرد تا دست روسها را در شرق اروپا باز بگذارد و در مقابل به آنچه که می خواهد در غرب دست بزند.اما اشتهای خرس سرخ در بلعیدن شرق لهستان در سپتامبر 949 حمله به فنلاند تصرف شرق رومانی و تصرف 3 کشور لیتوانی لاتویا و استوانی در 1940 به هیتلر فهماند که استالین به هیچ وجه عنوان شریکی قابل اعتماد نیست.
در واقع در سراسر بهار تابستان 1940 که آلمان در حال منهدم کردن لشگرهای دولتهای غریبی بود شوروی نیز بیکار ننشسته بود و در حال نزدیک شدن به مرزهای شرقی آلمان بود.اگر چه در 1941 دنیا از حمله آلمان بهد شوروی متعجب شد ولی امروز برای بسیاری واضح است که تصادم بین این دو قدرت مهاجم دیر یا زود رخ داد حال در ژوئن 1941 نه اما در سال 1943 یا 1944 این مساله گریز ناپذیر بود.هیتلر از طریق جاسوس های خود با خبر شده بود که انگلیس حداقل دو سال طول می کشد تا بتواند حتی یک میلیون سرباز مجهز را به جبهه اروپا بفرستد و از آن طرف روس ها مرتب در حال توسعه سازمان ارتش خود بودند و اگر چه در سال 1941 سازمان ارتش آنها با آلمان یکی بود اما مسلم بود اگر این ارتش در زمان صلح بربار با ارتش آلمان است در زمان جنگ چه ترکیب جهنمی خواهد داشت؟کما اینکه بعدها مشخص شد روسها در 1944 سطح ارتش سرخ را به 15 میلیون نفر در قالب 1000 لشگر!افزایش دادند.فرصت در حال از دست رفتن بود بنابراین هیتلر باید دست به بزرگترین قمار زندگی خود می زد.حمله به شوروی و تصرف مسکو قبل از زمستان سرد روسیه.قماری که به قیمت حیات سیاسی و نظامی او آلمان و تغییر نقشه سیاسی جهان به مدت نیم قرن تمام بود.
22 ژوئن 1941
درست یک سال پس از شکست فرانسه در ژوئن 1941(و درست 129 سال پس از حمله ناپلوئن به روسیه در 24 ژوئن 1821)5/3 میلیون سرباز آلمانی و یک میلیون سرباز رومانیایی فنلاندی و ایتالیایی با استفاده از 18 هزار تانک و پشتیبانی 10 هزار هواپیما حمله بع شوروی را آغاز کردند.ارتش شوروی نیز در این زمان از نیروی قدرتمندی برخوردار بود.4 میلیون سرباز 10 هزار تانک و حدود همین تعداد هواپیما.اما در این زمان همه می دانستند که قدرت رزمی لشکرهای آلمانی چندین برابر مشابه روسی آنها است.ارتش 5/4 میلیون نفری رایش در این زمان زیر نظر 2 فرمانده بسیار بزرگ آلمانی یعنی فون روندشتت(فرمانده سپاه مرکزی)قرار داشت.این دو سر فرمانده آلمانی مجددا از روش حمله برق آسا استفاده کرده و به سرعت نیروهای رزمی و موتوریزه خود را در خاک اروپایی شوروی به پیش راندند.همزمان با حمله این واحدهای عظیم هواپیماهای آلمانی تمام خطوط مخابراتی و مواصلاتی روسها را بمباران کرده و مانع به هم پیوستن لشگرها روس به یکدیگر شدند.سرعت عمل آلمانها سبب شد تا بسیار سریعتر از انچه همه گمان می بردند خطوط دفاعی روس ها از هم بپاشد و نیمی از ارتش سرخ بدون ارتباط با نیمه فعال خود بجای مقاومت برنامه ریزی شده به دفاع منفعلانه دست بزند.در جنوب لشکرهای آلمانی با چرخش ناگهانی روس ها را به سمت دریای سیاه و اکراین عقب راندند و فون روندشتت خیلی سریع اعلام کرد که در جنوب و اکراین با مقاومتهای جدی ای روبه رو نیستند و به دنبال فتح اوکراین وارد عمل می شود.در جبهه مرکزی فون بوک پس از در هم کوبیدن واحدهای خط مقدم روسیه در 6 ژولای در مینسک در 300 کیلومتیر غرب ارشت شوروی را با ضربه ای خورد کننده به عقب راند.در نبرد مینسک صدها هزار سرباز سرخ کشته و 324 هزار نفر اسیر شدند.این نبرد تعیین کنده که منجر به تسخیر منابع نظامی روسها به میزان 1800 توپ و 3330 تانک به دست آلمان ها شد تقریبا مسکو را بلادفاع در برابر آلمان قرار داد.استالین در پی شکست مینسک بلافاصله ژنرال تیموچکنو را به فرماندهی قوای ارتش منصوب کرد و به دنبال فراخوان 100 لشکر روسی از مرزهای شرقی آسیایی(و سیبری)رفت.در 28 ژولای سپاه هفتم آلمان که ورزیده ترین واحدهای زرهی آلمان را در خود جای داده بود به فرماندهی ژنرال گودریان(مدرس اصلی تز استفاده از زره پوشهای انبوه)با تصرف اسمولنسک در ماه اوت به 150 کیلومتری غرب مسکو رسید.

sorna
01-08-2011, 12:13 AM
اشتباه مرگبار هیتلر
در چنین زمان حیاتی که ارتش استالین پاره پاره شده بود نظر استاد ارتش آلمان و شخص هالدر رییس ستاد حرکت بدون فوت وقت به سمت مسکو(قبل از سرد شدن هوا)بود.اما هیتلر که خود نیز از چنین پیشرفتی به وحشت افتاده بود و ترسید که حمله به عمق خاک روسیه سبب شود تا واحدهای پراکنده روس نیروهای او را دور بزنند.حال آنکه ژنرالهای کهنه کار آلمانی به خوبی می دانستند که غافلگیری ارتش سرخ آنها را در نوعی بهت و وحشت فرو برده است و اکنون زدن ضربه به سر مار یعنی مسکو ضروری است.به هر تقدیر بنا به دستور شخص هیتلر ارتشهای مرکزی موقتا مسکو را رها کرده و به سمت لنینگراد(سن پیترزبورگ)در شمال روسیه حمله کردند و ارتشهای جنوبی نیز اهداف کم اهمیت تصرف کیف خارکف بنادر اودسا و سواستوپول پرداختند.در اوایل سپتامبر لنینگراد محاصره شد و در 19 سپتامبر کیف سقوط کرد

sorna
01-08-2011, 12:13 AM
اعلان جنگ آمريكا به آلمان و ايتاليا، چرا؟ 11 دسامبر 1941 كنگره آمريكا پيشنهاد روزولت رئيس جمهور وقت اين كشور براي دادن اعلان جنگ به آلمان و ايتاليا را تصويب كرد. روزولت در نطقي در كنگره، از آلمان و ايتاليا به عنوان دو امپرياليست و دو دولتي كه مي خواهند جهان را برده خود كنند نام برده بود.
روزولت با محاسبه دقيق و با هدف ابرقدرت كردن آمريكا و پشت سر گذاردن ركود اقتصادي طولاني اش وارد جنگ جهاني دوم شده بود. وي هنگامي وارد اين جنگ شد كه هيتلر بيشتر نيروهاي خود را در جبهه شوروي بكار انداخته بود و با توجه به اشغال نظامي ايران از سوي روسيه و انگلستان، ديگر اميدي به پيروزي پيشواي آلمان نبود. سقوط ايران صرفا بر اثر خيانت بود، نه شكست در جنگ، زيرا كه جنگي صورت نگرفته بود. روزولت هشتم دسامبر به دولت ژاپن اعلان جنگ داده بود. زيرا كه بامداد هفتم دسامبر سال 1941 نيروي دريايي امپراتوري ژاپن به پايگاه ناوگان امريكا در اقيانوس آرام ــ پرل هاربور ــ واقع در مجمع الجزاير هاوايي شبيخون زده بود كه ضمن آن 2 هزار و 403 تن آمريكايي كشته، 188 هواپيما منهدم و هشت ناو جنگي غرق شده ويا آسيب ديده بود. برخي از مورخان با اسنادي كه به دست آورده اند نوشته اند كه سياست روزولت (نقشه و تعمد او) باعث شده بود كه ژاپن به پرل هابور شبيخون بزند تا مردم آمريكا راضي و راغب به ورود به جنگ جهاني دوم شوند. به نوشته اين مورخان، جلوگيري از حمل نفت از قاره آمريكا به ژاپن جزيي از اين نقشه بود كه ژاپني ها خشمگين كرده بود. چرچيل از ورود آمريكا به جنگ خرسند شد زيرا كه پس تسليم شدن فرانسه، در برابر آلمان و ژاپن تنها مانده بود. امپراتوري ژاپن با شعار اخراج استعمارگران غرب از آسيا، متصرفات انگلستان، فرانسه، هلند و پرتغال را در جنوب شرقي آسيا مورد حمله قرارداده بود. ازآنجا که ژاپني ها چين را هم مورد حمله قرار داده و کشتار به راه انداخته بودند؛ مورخان در صداقت شعار آنان (اخراج استعمارگران غربي از آسيا) ترديد کرده اند

sorna
01-08-2011, 12:13 AM
مارشال گئورگي ژوكف فاتح برلن، نابغه نظامي روسيه و قهرمان شوروي است كه 11 دسامبر سال 1896 به دنيا آمد. ژوكف كه پدرش يك كشاورز فقير بود ، يك سرباز وظيفه در ارتش تزاري بود كه در انقلاب بلشويكي اكتبر 1917 شركت كرد و وارد حزب كمونيست شد. او سپس به عنوان يك سرباز ارتش سرخ در جنگ با ضد انقلابيون شركت كرد .
در سال 1939با واحدهاي تحت فرمان خود نيروهاي ژاپني را كه پس از اشغال منچوري چين به مغولستان ***** كرده بودند از انجا اخراج كرد .
پس ازرسيدن نيروهاي ارتش آلمان به دروازه مسكو ، خود فرماندهي دفاع از پايتخت را به دست گرفت و با بكار گرفتن آتش وسيع و بي سابقه توپ، در دسامبر1941 آلماني ها را با تحمل تلفات سنگين مجبور به عقب نشيني كرد و با اين كه رئيس ستاد ارتش شوروي بود شخصا به آزاد ساختن استالينگراد پرداخت و موفق شد كه بهترين افراد و ژنرالهاي آلمان را در آنجا به اسارت بگيرد . سپس به ياري مارشال وروشيلوف در شكستن محاصره طولاني لنينگراد ( سن پترز بورگ ) شتافت و پس از رفع محاصره ، از اوكراين حمله همه جانبه خود به نيروهاي آلمان را آغاز كرد كه به حمله نهايي سال 1345 انجاميد و در آوريل همين سال برلن را تصرف كرد و در آلمان شرقي مستقر شد . ژوكف با وجود انعقاد يك پيمان عدم تعرض ميان آلمان و شوروي ، تعرض آلمان به شوروي را پيش بيني كرده بود وهمراه با دلايل خود، در اين زمينه به استالين هشدار داده بود.
ژوكف به تجربه تاريخ عقيده خاص داشت و مي گفت كه نبايد ترتيبات صلح مانع تمهيدات دفاعي يك كشور شود . ژوكف مي گفت كه نيروهاي بالقوه دشمن بايد به مسافت بسيار دور از مرزهاي اصلي وطن باشند و با اين استدلال با تخليه شرق المان و كشورهاي حد فاصل اروپاي غربي و روسيه مخالف بود .آن چه كه از سال 1989در اروپا با موافقت سران مسكو انجام شده است درست عكس عقايد ژوكف بوده است . مطبوعات غرب كه روانشناسي استالين را مي دانستند در بزرگ كردن ژوكف و اين كه او برنده جنگ با هيتلر بود تلاش بسيار كردند و به وسيله اورا از چشم استالين كه مي خواست پيروزي به نام او در تاريخ ثبت شود انداختند و استالين براي كوچك كردن ژوكف اورا بركنار و به يك كار كوچك در «اودسا» گمارد .

sorna
01-08-2011, 12:14 AM
پس از درگذشت استالين ، ژوكف به قدرت باز گشت و در سال 1955 وزير دفاع و در سال 1957 عضو كميته مركزي حزب كمونيست شد. ژوكف كه عقيده به نوسازي لاينقطع تسليحات و باز نايستادن از كار ساختن سلاحهاي هرچه پيشرفته تر داشت راه را براي برتري تسليحاتي روسيه باز كرد .او بود كه گفت سلاحهاي پيشرفته به خودي خود مانع جنگ مي شوند زيرا كه يك دولت تا مطمئن به پيروزي نشود دست به نعرض نمي زند.
به گفته ژوكف كه نظرات او در آكادمي هاي نظامي تدريس مي شود اگر همه كشورها بتوانند ازسلاحهاي دفاعي لازم برخوردار شوند ، ديگر جنگي روي نخواهد داد .« ضعف نظامي » باعث جنگ مي شود.
وي گفته است كه هيچ كس نمي تواند پايان يك جنگ و نتايج آن را پيش بيني كند. ژوكف در جنگ تعرضي معتقد به نيروي ورزيده ، متحرك ، كم و سرباز حرفه اي بود و در جنگ دفاعي عكس اين نظر را داشت . از او نقل كرده اند كه تا دست يافتن به سلاحهاي برتر ، مي توان براي بازداشتن حريف به دروغ و خدعه هم متوسل شد و خود را داراي اين نوع سلاحهايي وانمود كرد . از گزارش هايي كه در باره ژوكف نوشته شده چنين بر مي آيد كه اوضاع امروز جهان را كه قدرتهاي بزرگ مانع از دسترسي كشورهاي كوچكتر به سلاحهاي پيشرفته و موثر خواهند شد پيش بيني كرده بود. وي همچنين اواخر عمر ابر قدرت شدن چين و اروپاي غربي را پيش بيني كرده بود و گفته بود كه رقابت هاي اقتصادي شديدا افزايش خواهد يافت .
ژوكف در دوران خروشف چندي مورد توجه او بود كه چون با برنامه همزيستي مسالمت اميز خروشچف با غرب ميانه خوبي نداشت و مي گفت كه يكي از دو قدرت بالاخره از سر راه ديگري بايد كنار برود از چشم وي افتاد .
پس از بر كناري خروشچف دوباره مورد توجه قرار گرفت و سپس باز نشسته شد و به نوشتن كتاب از جمله خاطرات خود روي آورد و در سال 1974 در گدشت و شاهد كنار رفتن شوروي از برابرغرب و فروپاشي آن نشد.
http://www.iranianshistoryonthisday.com/photos/1211jokef.jpg
ژوکوف در ميدان جنگ

sorna
01-08-2011, 12:14 AM
انعقاد پیمان عدم ***** آلمان و شوروی در اوت ۱۹۳۹
ماه اوت 1939در تاریخ دیپلماسی اروپا و شاید جهان یکی از سرنوشت سازترین ایام باشد.در سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم و بهنگام امضاء قرارداد مونیخ در خصوص ناحیه المانی زبان سودتنلند وجدائی ان از چک اسلاواکی، هيتلر در مقابل نگاه های خوشباورانه سر نویل چمبرلن و قیافه بی تفاوت ادوارد دالادیه اعلام کرد که این آخرین تقاضای او بمنظور تحقق صلح در اروپا است. او قبلا با اتحاد گمرکی و وادار کردن شوشنیک به امضاء Anschluss در مارس 1938 اطریش را به آلمان منضم کرده بود. در آن جمع فقط خود پیشوا میدانست که این هنوز آغاز کار است. او اینک به لهستان میاندیشيد.

چمبرلن نخست وزیر انگلیس وقتی وارد فرودگاه لندن شد با اشاره به سند مونیخ فاتحانه به مردم کشورش بشارت داد که برای انگلستان صلح به ارمغان آورده است ! در آنروز افرادى مانند وينستون چرچيل که به ساده لوحى او پوزخند زدند کم نبودند.
بعد از آن ماشین تبلیغاتی گوبلز لهستان را هدف گرفت. هیتلر می گفت که قصد او حل مساله اقلیت آلمانی پروس شرقی و تأمین وتهیه آذوقه و نیازهای مشروع اقتصادی آلمان و حل مسأله دانتزیک و دالان دانتزیک است.

او سرسختى کلنل بک را میشناخت و لذا تلاش می کرد که لهستان را منزوی نماید. بطوری که جنگ احتمالی با لهستان بصورت یک جنگ عمومی در اروپا در نیاید و فرانسه و انگلیس وشوروی عکس العمل و واکنش جّدی غیر دیپلماتیک با توسل به قوه قهریه از خود نشان ندهند.

sorna
01-08-2011, 12:14 AM
پاره ای از صاحبنظران معتقد بودند که اعلامیه ها و موضعگیریهای نویل چمبرلن و ادوارد دالادیه زمامداران وقت انگلیس و فرانسه در بعد از الحاق "سودتنلند" به آلمان براى آنکه به هیتلر بفهمانند که عزم آنان در دفاع از لهستان خلل ناپذیر است ، قاطعیت و شفافیت لازم را نداشته است و بعبارتی ناخواسته علائم غلطی برای آلمان ارسال کرده اند. بر اساس این برداشت، هیتلر براین باور راسخ شد که چنانچه فعلاً با استالین به نوعی سازش کند و اشتهای استالین را در بلعیدن بخشی از لهستان و پاره ای از کشورهای بالتیک ارضا نماید در گسترش فضاى حياتى آلمان در لهستان با فرانسه و انگلیس مشکل جدی نخواهد داشت . البته درستی این نظر هنوز بطور دقیق به اثبات نرسیده است.

از طرفی استالین نیز ضمن نگرانی شدید از ایدئولوژی نازیسم که کمونیست ها و یهودیها را عامل بدبختی آلمان میدانست، منافع اتحاد شوروی را در این میدید که امپریالیست های سنتی یعنی انگلیس و فرانسه به درگیری و جنگ با فاشیسم آلمان تشویق شوند و نتیجه جنگ در اروپا هرچه باشد پس از پایان جنگ مردم گرسنه و از پای در آمده آن کشور ها مشتاقانه به دامن کمونیسم خواهند افتاد و او بدون مشارکت در جنگ میوه پیروزی را خواهد چید.

بر این اساس علیرغم تمامی تضادها و دشمنی های ایدئولوژیک فاشیسم وکمونیسم ، بی علت نبود استالین پس از قبضه کردن قدرت ورسیدن به ریاست پولیت بورو در نیمه دهه 30 ودر طول محاکمات و تصفیه های خونین بعد در سال 1937 که بوسیله پلیس مخفی استالین "چکا" و"ان. کا. و.د." توسط"یاگودا" ، "یژوف" و"بریا" صورت می گرفت تعداد زیادی از رقبای او (اولین آنها سرگئی کروف رئیس محبوب حزب در لنینگرادواز نزدیکان استالین بودکه در حقیقت قربانی محبوبیتش شد) و نیزجمعی از دولتمردان یهودی که در زمان لنین بیش از سایر اقلیت ها در پوليت بورو و کميته مرکزى قدرت داشتند قربانی تصفیه های خونین وی معروف به "تصفیه های کبیرمسکو" شد ند.

sorna
01-08-2011, 12:17 AM
شايان توجه است که در ابتداى انقلاب بلشويکى در زمان زمان لنین از 22 کمیسر(وزیر) 17 تن آنان یهودی بودندوروسها در اقليت مطلق بودند. خود ولاديمير ايليچ ايلیانف(لنين) ظاهرا تابع کلیسای شرق بود و از نظر اصل و نسب یک چهارم یهودی بود. يعنى مادر لنين ازجانب پدرى يهودى الاصل ومادرش داراى تبار سوئدى و آلمانى بود.

نمایشنامه های تراژیکی که پلیس مخفی شوروی ترتیب میداد، شامل انتقاد متهمان از خودبود وآنها اعتراف میکردند که" اپورتونیست" و"ضد انقلاب " بوده اند و از ان جمله می توان به محاکمه شانزده نفر (اوت 1936) محاکمه 17 نفر(ژانویه 1937) محاکمه مارشال توخاچفسکی و سایر ژنرالهای ارتش سرخ، ونهایتاً محاکمه 21 نفر( منجمله بوخارین) درمارس 1938 اشاره کرد.

با تبعید تروتسکی (یهودی) در ژانویه 1937 و بالاخره ترور او درسال 1940 در مکزیک ، فقط سه نفر از « بلشویک های قدیمی» کمیته مرکزی زمان لنین به جای مانده بودند . زوزف استالین (یوسف وینسارینویچ جوگاشویلی سابق) ،میخائیل ایوانویچ کالینین و ویاچسلاومولوتف(ویاچسلاومی �� � ? ?ائیلویچ اسکریابین سابق).

در سالهاى قبل از جنگ جهانى دوم تعداد يهوديها در پستهای کلیدی وساختار قدرت استالين کاهش يافته بود. علی الاصول يهوديها چون در طول تاریخ فاقد سرزمين بودند با افکار ملی گرایانه رايج در اروپا ى قرن نوزدهم واز جمله روسيه تزارى موافق نبودند.

در ابتداى انقلاب اکتبر چون تفکرات مارکسيستى مبتنى بر حاکميت طبقه" پرولتاريا" ،وفارغ از قلمرو و سرزمين و نظام "دولت-ملت" از این جهت با منافع و خواستهاى آنان هماهنگ بود، از این روی یهودی ها در انقلاب اکتبر روسيه نقش مهمى دارا بودند. ولی سیر وقایع و گذشت زمان موجب شد که واقعیات خود را به تحلیل های تئوریک و ایدئولوژیک تحمیل کند.

بعدها درسال1943 در بين الملل سوم استالين شايد بنا به ضرورت بسيج مردم در زمان جنگ ،با تقويت روحيه ناسيوناليستى روسها برخلاف آموزه هاى مارکسیسم – لنینیسم ارتدکس سرود انترناسيونال را که سرودى انقلابى بود منسوخ و بجاى آن سرود ملى درست کرد.وی جنگ علیه آلمان را "جنگ کبیر میهنی"نامید.

sorna
01-08-2011, 12:18 AM
در بهار 1939 که یکی از طرفداران تروتسکی در تعبیدگاه وی در مکزیک بدیدار وی رفته بودنقل کرده است که تروتسکی باو گفته بود که عاقبت :« استالین با هیتلر هم پیمان خواهد شد».

آن شخص وقتی به پاریس بازگشت و برای دوستان مشترک آن گفته را باز گو کرد همه هم صدا گفتند تروتسکی دیوانه شده ! و از فرط کینه استالین چنین اظهار نظری کرده است وچنین چیزی امکان عقلی ندارد . سه ماه بعد این امر تحقق یافت و پیمان عدم ***** بسته شد ، و یکسال بعد تروتسکی ترور شد.

در هیجد همین کنگره حزب کمونیست شوروی (مارس 1939) لیتوینف وزیرخارجه تلاش می نمود که شوروی را به متفقین (فرانسه و انگلیس) نزدیک کند ولی استالین برخلاف وزیرخارجه خود گام برداشت و درسخنرانی خود انگلیس و فرانسه را مورد حمله قرار داد که" سعی می کنند محیط سیاسی را مسموم کنند و بین آلمان و شوروی اختلاف بیاندازند".

استالین یکی از موانع اصلی نزدیکی آلمان و شوروی را لیتوینف وزیرخارجه میدانست و لذا او را که یهودی الاصل بود در ماه مه 1939 برکنار نمود ومولوتف نخست وزیر آریائی نژاد را با حفظ سمت وزیرامورخارجه نمود.

هیتلر و وزیرخارجه اش فون ریبن تروپ خیلی زود متوجه این سیگنال دعوت کننده شدند و مذاکرات مولوتف و ریبن تروپ سریعاً به نتیجه رسید . در 23 اوت 1939 اتحاد شوروی و آلمان نازی که در تضاد ایدئولوژیک بودند و در دهه 1930 رقیبان سرسخت یکدیگر بودند پیمان عدم ***** بمدت ده سال امضاء کردند البته این پیمان یک پروتکل محرمانه منضم به آن را نیز داشت که بعدها از آن پرده برداشته شد.

بموجب این پیمان « دو طرف قرارداد متعهد می شوند که کار برد زور، هر اقدام ***** کارانه و هرگونه حمله به یکدیگر ، به تنهایی و یا به همراه قدرت های دیگر، خودداری کنند».

ضمن این پیمان استالین دست آلمان را برای لشگرکشی به اروپای غربی باز گذاشت و به هیتلر آزادی عمل داده شد که بخشی از لهستان اشغال کند . نیروهای شوروی نیز پس از خرد شدن ستون فقرات ارتش کلنل بک از مرزهای شرقی لهستان وارد شدند و ظرف چهار هفته نیروهای آلمان و شوروی در مرکز لهستان بیکدیگر رسیدند. و طی پروتکل محرمانه تحت عنوان « قرارداد دوستی و تعیین حدود مرزی آلمان و شوروی» لهستان را بین خود تقسیم کردند.

sorna
01-08-2011, 12:19 AM
نیروهای آلمانی در سحرگاه اول سپتامبر 1939 پس از یک صحنه سازی ساختگی از یک برخورد مرزی به لهستان حمله کردند و فرانسه در دوم سپتامبر و انگستان در سوم سپتامبر به آلمان اعلان جنگ دادند و بدین ترتیب جنگ جهانی دوم رسما آغاز شد.

در توافق سری همان گونه که دست آلمان در اروپای غربی بازگذارده شده بود به شوروی نیز چراغ سبز داده شده بود که کشورهای بالتیک (استونی و لتونی) وناحیه بسارابی در رومانی را به خاک خود منضم کرد.

پس از آن استالین به فکر انضمام قسمتی از خاک فنلاند به شوروی افتاد ولی مارشال مانرهایم (رهبر فنلاند) دعاوی استالین را بی اساس دانست و درنتیجه درماه نوامبر سال 1939 هواپیماهای شوروی ، هلسینکی را بمباران کردند و سربازان ارتش سرخ حمله به فنلاند را آغاز کردند.

در ابتدا فنلاندیها بشدت مقاومت کردند ولی سرانجام پس از صد روز جنگ درمقابل شوروی و تحمیل تلفات سنگین عقب نشینی کردند و درماه مارس 1942 قرارداد صلحی بین دو کشور بسته شد و قریب 25 هزار کیلومتر مربع از اراضی فنلاند به شوروی منضم شد.
در نوامبر 1940 بدنبال امضای یک پیمان اتحاد نظامی"دول محور" بین آلمان،ایتالیا و ژاپن، مولوتف نیز به برلین دعوت شد تا در مورد امکان همکاری بین اتحاد دول محور و شوروی و تقسیم جهان به مناطق نفوذ با او صحبت کنند.
مولوتف پیشنهادات را شنید و بمسکو بازگشت.هنگامیکه پاسخ شوروی برای پیوستن به اتحادیه سه گانه به سفیر آلمان در مسکو تسلیم شد،طمع استالین انقدر بالا بود که هیتلر را به تاملی جدی واداشت.
استالین تقسیم کیک غنائم با فاشیستهای المان،ایتالیا و ژاپن را نمیخواست و جاه طلبى هاى او حد و حصرى نداشت.
او در انتظار روزهائی بود که فاشیست ها ،با امپریالیست های فرانسه و انگلیس آنقدر بجنگند و فرسوده شوندکه مردم مستعد انقلاب کمونیستی شوند . آنگاه شوروی بدور مانده از جنگ، میتوانست از موضع برتر با فاتح تضعیف شده اروپائی بجنگد ویا خواسته هایش را دیکته کند.

هیتلر درک کرد بود که استالین سودای جاه طلبانه تری را در سر میپروراند وبراحتی کنار نخواهد آمد.
از طرفی بنا به پاره ای تحلیل اطلاعات که سرویس جاسوسی هیتلر به آن رسیده بود،هیتلر دریافت که شوروی قصد دارد در تابستان 1941به آلمان حمله کند،لذا پیشدستی کرد و به ستاد فرماندهی نیروهای آلمان دستور داد تا طرح حمله به شوروی(طرح بارباروسا) را برای اواسط سال بعد تهیه کنند.

در ماه آوریل 1941 سازمان های اطلاعاتی انگلستان در باره تدارکات جنگی آلمان و نقل و انتقال نیروهای هیتلر به سمت شرق اخبار و اطلاعاتی بدست آوردند وچرچیل به استالین هشدار داد که آلمان در صدد آغاز یک تهاجم بزرگ علیه شوروی است. ولی استالین مشکوک بود که چرچیل در صدد اغفال او جهت تحریک شوروی و وادار کردن وی
به پیشدستی در جنگ علیه آلمان است

sorna
01-08-2011, 12:20 AM
استالین همواره به همه کس بی اعتماد بود و احتمالات را از نظر دور نمیکرد .شاید قرارداد بازرگانی و دریانوردی و نامه های منضم به ان که در سال 1940 بین ایران و اتحاد شوروی منعقد و مبادله شد وضمن آن دریای خزر دریای مشترک وانحصاری بین دو دولت شناخته شد نمونه وقرینه ای بر دغدغه های استالین در احتمال استفاده نظامی در اینده توسط متفقین ویا آلمان ها از این دریا باشد که شش ماه پس از اغاز جنگ بین الملل دوم بین ایران و شوروی منعقد شد.

بهر حال سحرگاه روز22 ژوئن 1941 نیروهای آلمان در سرتاسر خطوط مرزی خود در خاک لهستان وهمچنین در طول مرزهای رومانی با شوروی و دریای بالتیک هجوم برق آسا وگسترده ای را آغاز کردند.
این یک تصادف نبود که روز حمله هیتلر به شوروی تقارن با زمان حمله ناپلئون به روسیه داشت بلکه یک ضرورت اقلیمی بود.(ناپلئون در 24 ژوئن 1812 به روسیه حمله کرد و جهاردهم اکتبر به مسکو رسید).

Wehrmacht با بهره گيرى از Blitzkrieg پس ازتصرف 300.000 کیلومترمربع از خاک شوروی وازجمله کیف،خارکف،اودسا، روستوف وهمچنین اسمولنسک و کالینین گراد در اوائل اکتبر به 32 کیلومتری مسکو رسیدند وروز 15 اکتبر پایتخت شوروی از ترس آلمانها به کوی بیشف در فاصله هزار کیلو متری شرق مسکو منتقل شد. ولی در استالینگراد و همچنین لنینگراد با مقاومت جدی روبرو شدند.با ورود امریکا به جنگ سرنوشت جنگ تغییر کرد. بدین ترتیب پیمان عدم *****ی که درابتدا میخواستند 25 ساله باشد ولی برای مدت10 سال منعقد شده بود دو ساله بزیر پاگذاشته شد

sorna
01-08-2011, 12:20 AM
۲۵اوت ۱۹۴۴
شهرهاي جنوب فرانسه يكي پس از ديگري به تصرف نيروهاي متفقين درآمد. ارتش امريكا و انگلستان در واقع از دوسو در فرانسه نيرو پياده كردنددر سواحل غربي كه جبهه دوم بود و در سواحل جنوبي . نظر وينستون چرچيل مبني براين بود كه متفقين به جاي پياده كردن نيرو در جنوب فرانسه بايد دربالكان نيرو پياده كنند. چرچيل نمي خواست ارتش سرخ در بالكان و شرق اروپا پيشروي كند و معتقد بود اين كار موجب خواهد شد دراين سرزمينها حكومتهاي كمونيستي به وجود آيد ولي استالين، روزولت رييس جمهوري امريكا را قانع كرد كه متفقين نه در بالكان كه درجنوب فرانسه نيرو پياده كنند و چنين شد.
خبرنگار بي.بي.سي درجبهه جنگ.
http://www.iran-newspaper.com/1380/800407/html/016191.jpg
• امريكا در جنوب فرانسه
در ۲۵ اوت ۱۹۴۴ لشكر سوم پياده امريكا پس از تسخير شهر نيس وارد شهر مهم آوينيون (Avignon) شد و بدين ترتيب منطقه «كت دازور» (سواحل لاجوردي ) كه دركنار مديترانه است و شهرهاي زيبايي درآنجا قرار دارد از نيروهاي آلماني پاك شد و «مارسي» بزرگترين بندر فرانسه و شهر تولون به تصرف ارتش امريكا درآمد.

sorna
01-08-2011, 12:21 AM
عمليات اژدها
پيشرفت متفقين در جنوب فرانسه زير عنوان عمليات «اژدها» از ۱۵ اوت ۱۹۴۴ شروع شده بود. شهر «كن» (Cannes ) كه امروز سالي يكبارفستيوال جهاني سينمايي درآن برگزار مي شود با عقب نشيني نيروهاي آلماني به تسخير امريكاييها درآمد. دركليه اين عمليات ارتش فرانسه آزاد متفقين را ياري مي كرد. علت پيشروي سريع نيروهاي متفقين درجنوب فرانسه اين بود كه بخش اعظم ارتش آلمان دراين منطقه براي مقابله با جبهه دوم به نرماندي و غرب فرانسه احضار شده بودند.

• بمباران مخازن نفت آلمان
۲۷اوت ۱۹۴۴ نيروي هوايي انگلستان همه انبارهاي نفت و بنزين آلمان را بمباران كردند. نيروي هوايي آلمان كه نياز به ۱۶۰ هزارتن سوخت درماه داشت سهميه آن به ده هزارتن رسيد. آلمان كه با هزينه زياد سوخت «سنتتيك » در آزمايشگاههاي بزرگ توليد مي كرد با مشكل زيادي روبرو شد بطوري كه تانكهاي «پانزر» آلماني كه درهركيلومتر به شش ليتر بنزين نيازمند بودند، روي زمين از حركت ايستادند .

• پيشروي ارتش سرخ
هشتم سپتامبر نيروهاي متفقين كه براي رسيدن به آلمان در چند جبهه پيشروي مي كردند، كشور بلژيك را از نيروهاي آلماني پاك كردند.
نهم سپتامبر ۱۹۴۴ ارتش سرخ بر بالكان مسلط شد و نيروهاي آلماني به سرعت عقب نشيني كردند. پارتيزانهاي يوگسلاوي ارتش سرخ را در پيشرفت كمك مي كردند. درفرانسه نيز ارتش فرانسه آزاد به واحدهاي ارتش آلمان حمله مي كرد و بسياري از شهرها را آزاد كرد.
http://www.iran-newspaper.com/1380/800407/html/016203.jpg بعضي اسراي امريكايي كه به دست اس.اس هاي آلماني كشته شدند.

• در مرزآلمان
روز يازدهم سپتامبر ۱۹۴۴ ارتش امريكا كشور لوكزامبورگ همسايه فرانسه را آزاد كرد و به سوي آلمان حركت كرد و به مرز آلمان رسيد. نيروهاي انگليسي نيز تلاش كردند زودتر وارد خاك آلمان شوند.
روز هفدهم سپتامبر پيكار خونيني درمنطقه آرنهم (Arnhem) درهلند بين نيروهاي متفقين و ارتش آلمان روي داد. صدها چترباز امريكايي درمحاصره سربازان آلماني قرار گرفتند كه بسياري از آنها كشته شدند. ابتدا پيروزي با آلمانها بود ولي با رسيدن كمك متفقين توانستند ارتش رايش سوم را عقب برانند.

sorna
01-08-2011, 12:22 AM
بيماري هيتلر
هفدهم سپتامبر از برلن گزارش رسيد كه هيتلر به شدت بيمار و مأيوس و ضعيف شده است . دكتر شخصي هيتلر انواع داروها را براي او تجويز مي كرد. دارو براي قلب و كبد و جهاز هاضمه.
هيتلر اغلب تا ساعت ۴ صبح بيدار بود و اجباراً داروهاي قوي خواب آور مي خورد. شكست هاي پي درپي ارتش رايش سوم در همه جبهه ها موجب شده بود «پيشوا» به كلي اميد خود را به پيروزي از دست بدهد.

• ارتش تازه
۲۵دسامبر هيتلر دستور داد ارتش تازه يي مركب از زنان و مردان بين ۱۶تا ۶۰ساله به وجود آيد و مستقيم زير فرمان «بورمن» (Bormann) افسر مورد اعتماد او قرارگيرد.
به همه ديوارهاي شهرهاي آلمان فرمان هيتلر مبني بر تشكيل ارتش جديد چسبانده شد و جوانان شانزده ساله مجبور شدند دراين ارتش شركت كنند.

• سواحل بالتيك
بيستم نوامبر ۱۹۴۴ ارتش سرخ تعرض بزرگي را در لتوني شروع كرد.
راديو برلن ضمن اشاره به حمله وسيع ارتش سرخ اعلام كرد روسها تعداد عظيمي هواپيماهاي شكاري بمب افكن به آسمان فرستاده اند. هدف ارتش سرخ تسخير سرزمين پروس شرقي است.
http://www.iran-newspaper.com/1380/800407/html/016206.jpgژنرال آلماني ورقه تسليم خود را به ژنرال پاتن امريكايي مي دهد.

• «پاتن » شكست ناپذير
پنجم دسامبر ۱۹۴۴ ارتش سوم امريكا به فرماندهي ژنرال مشهور «پاتن» (Patton ) كه درامريكا محبوبيت زياد داشت سه سرپل درايالت «سار» (Sarre) آلمان به وجود آورد. پاتن را مرد شكست ناپذير لقب داده بودند. نيروهاي امريكايي از رودخانه عبور كرده و جبهه يي درپانزده كيلومتري آن سوي رودخانه ايجاد كردند. «سار» يكي از صنعتي ترين مناطق آلمان است . درپنجم دسامبر ژنرال «پاتن» درهشت كيلومتري شهر «ساربروك» مركز ايالت سار قرار گرفت. آلمانها بشدت از مواضع خود دفاع مي كردند و بسياري از سربازان قهرمانانه دربرابر پيشرفت ارتش «پاتن» مقاومت مي كردند.

• حمله متقابل آلمان
۲۱ دسامبر آلمان حمله متقابل وسيعي درناحيه «آردن» (Ardennes) به نيروهاي امريكايي كرد و ۲۲هزارسرباز اين كشور را در محاصره كامل قرار داد. ژنرال آلماني به فرمانده نيروهاي امريكا دستور داد تسليم شود. پاسخ ژنرال «آنتوني مك اوليف » به ژنرال آلماني يك كلمه بود «زرشك».
امريكا دراين منطقه هشت هزار نفر كشته داده بود. ژنرال آيزنهاور در ورساي با ساير ژنرالهاي متفقين مشورت كرد و از مونتگمري و برادلي خواست به كمك نيروهاي امريكايي كه در «آردن » درمحاصره هستند بشتابند ولي آنها پاسخ دادند كه درگير نبرد هستند و براي آنها امكان كمك رساندن به سربازان امريكايي كه درمحاصره هستند نيست. ژنرال آيزنهاور به ژنرال «پاتن» رجوع كرد و ژنرال «پاتن» نيروهاي خود را در «سار » كنار كشيد و با كمك ۱۳۰هزاركاميون سرباز بر وتانك به كمك ژنرال آنتوني رسيد و او و سربازانش را از محاصره آلمانهانجات داد.

sorna
01-08-2011, 12:23 AM
ارتش روزنامه نگاران
متفقين براي پوشش گشايش جبهه دوم و عمليات «اورلرد» به بيش از ۵۵۸ روزنامه نگار كارت ويژه شركت در جبهه دادند. گروهي از روزنامه نگاران براي به اشتباه انداختن آلمانها به ايالت «اكوس» (Ecosse در انگلستان ) رفتند ولي اكثريت روزنامه نگاران در جبهه نرماندي حضور يافتند. بي.بي.سي به تنهايي ۴۸ خبرنگاربه جبهه فرستاد و در لحظه پياده شدن نيروهاي متفقين درساحل فرانسه با افراد زنده گفت وگو شد و مستقيم از راديو بي.بي.سي پخش شد. ولي مانند هرجنگي گزارشهاي روزنامه نگاران سانسور مي شد.
مأموران سانسور درساحل نرماندي حضور داشتند تا روزنامه نگاران اخباري كه ممكن بود دشمن از آنها استفاده كند پخش نشود و اين امر خشم روزنامه نگاران را به وجود آورد . در اكتبر ۱۹۳۹ كه يك ماهي بود جنگ شروع شده بود همين مشاجره بين روزنامه نگاران و مأموران سانسور را به وجود آورده بود.
از نظر فني مأموران متفقين به روزنامه نگاران يادآور مي شدند چه اخباري ممكن است مورد استفاده دشمن قرار گيرد. ولي روزنامه نگاران مي گفتند خود مي دانند دشمن از چه اخباري ممكن است استفاده كند.
افسران امريكايي مانع مي شدند كه روزنامه نگاران در بعضي حملات شركت داشته باشند. با پيشرفت متفقين در جبهه دوم بتدريج ارتش از خبرنگاران و عكاسان به وجود آمد كه براي صدها روزنامه و مجله در جهان كار مي كردند و بسياري از آنها در جبهه كشته شدند.

sorna
01-08-2011, 12:23 AM
دكتر پورشه
http://www.iranianshistoryonthisday.com/photos/0202porsheh.jpg
دكتر « فرديناند پورشه » سازنده فولكس واگن ،و تانك ببر در اين روز در سال 1951 در 75 سالگي در گذشت .وي كه در يك خانواده آلماني در« بوهم» به دنيا آمده بود دكتراي مهندسي گرفت و ضمن تدريس به كار طراحي اتومبيل پرداخت و تا سال 1929 با كارخانه بنز آلمان همكاري داشت و در اين سال ،خود كارخانه خود رو ساري تاسيس كرد . نخستين اتومبيلي را كه طراحي كرد در سال 1900 ساخته شد.
از سال 1934 ، دكتر پورشه تصميم به ساخت اتومبيلي گرفت كه با هوا خنك شود و مقاومت بدنه آن در برابر هواكم و هزينه ساخت آن پايين باشد تا همه بتوانند آن را خريداري كنند. وي مدل چنين اتومبيلي را تهيه و اواخر سال 1935 به هيتلر رهبر وقت آلمان ارائه داشت و با تصويب وي و كمك مالي دولت آلماني به ساخت آن كه « فولكس واگن به معناي خود رو مردم » نام گرفت اقدام كرد و اين اتومبيل كه باهمه خود روهاي موجود آن زمان فرق داشت و داراي سيلندرهاي افقي بود در سال 1936 ساخته شد و رو به تكامل گذارد كه جنگ جهاني دوم آغاز شد و پورشه براي كمك به تقويت بنيه دفاعي وطن خود به طراحي دو نوع تانك اقدام كرد و تانكهاي ببر و پلنگ او هنگهاي پانزر آلمان را موفق به پيشروي هاي سريع در جبهه ها كرد. پورشه سپس به ساخت موتور محركه بمبهاي پرنده آلمان و موتور هواپيماهاي نظامي كمك كرد . او در عين حال از كشاورزي هم غافل نبود و به ساخت تراكتور اقدام كرد . پورشه با استفاده از طرح فولكس واگن يك نوع جيپ نظامي هم ساخت.
فولكس واگن نوع قورباغه طرح او پس از جنگ محبوبتري اتومبيل جهان شد و در دهه هاي 1960 و 1970 بيش از 15 ميليون دستگاه از آن به فروش رفت . پس از فوت پورشه پسرش دنباله كار او را گرفت و نوعي اتومبيل دونفره ساخت و آن را به نام پدرش «پورشه» ناميد.

sorna
01-08-2011, 12:23 AM
شكست آلمان در جنگهاي خياباني استالينگراد و نقطه بازگشت



http://www.iranianshistoryonthisday.com/photos/0202palos.jpg
فيلد مارشال پاولوس تسليم مي شود

دوم فوريه 1943 با خلع سلاح آخرين واحد ارتش ششم آلمان، جنگ خياباني و خونين استالينگراد پايان يافت كه نقطه بازگشت در جنگ جهاني دوم بود.
فيلد مارشال پاولوس فرمانده ارتش ششم آلمان با وجود دستور هاي مكرر و موكد هيتلر مبني بر ادامه مقاومت، 31 ژانويه تصميم به تسليم شدن گرفت و با اعضاي ستاد و 15 ژنرال از زير زمين يك فروشگاه متروك كه قرارگاه او بود بيرون آمد و به يك ستوان ارتش سرخ كه قرارگاه او را زير آتش قرار داده بود تسليم شد . پس از تسليم شدن پاولوس ، سي ساعت طول كشيد تا نيروهاي او در محله هاي شمالي شهر اسلحه زمين بگذارند. هيتلر درجه پاولوس را به فيلد مارشالي ترفيع داده بود كه تا آخرين نفر مقاومت كند و به او تاكيد كرده بود كه تاريخ به ياد نداشته كه يك فيلد مارشال آلماني زنده تسليم شود.
از 31 ژانويه تا دوم فوريه نزديك به سيصد هزار نظامي آلماني در استالينگراد و حواشي شهر خود را به ارتش سرخ تسليم كردند . محاصره و جنگهاي خياباني استالينگراد شش ماه و چند روز طول كشيد و يكصد هزار نظامي آلماني تنها در جنگ تن به تن در اين شهر جان باختند . در بسياري از ساختمانهاي اين شهر، يك طبقه ساختمان در دست سربازان روس و طبقه ديگر در دست آلماني ها بود.
حمله به استالينگراد يك اشتباه بزرگ هيتلر بود . اگر هيتلر دستور حمله به استالينگراد را صادر نكرده بود ، ارتش ششم او قفقاز و منابع نفت آن را متصرف شده بود، ايران را از اشغال نظامي خارج و عراق را متصرف و انگليسي ها را از هند فراري داده بود و.... ظاهرا هيتلر و اطرافيانش سختي جنگ شهري را حدس نزده بودند.
نظاميان آلماني از 40 روز پيش از تسليم شدن از گوشت اسبان سوار نظام رومانيايي تغذيه مي كردند. در حمله به استالينگراد نيروهاي رومانيايي متحد آلمان نيز شركت داشتند.
كارشناسان نظامي علل تسليم شدن مارشال پاولوس را كاهش مهمات و خوار بار و سرماي شديد از يك طرف و رسيدن نيروهاي تازه نفش شوروي به فرماندهي ژوكف از سوي ديگر و به حد اقل رسيدن ضعف روحيه آلماني ها دانسته اند. مشكلات جاري آمريكا در شهرهاي عراق نمونه بسيار كوچكي از سختي جنگهاي خياباني را منعكس مي كند.

sorna
01-08-2011, 12:26 AM
بزگترین ، قدرتمند ترین و سنگین ترین تانک تاریخ جهان


Landkreuzer P نام یکی از فوق سنگین ترین تانک های تاریخ است چراکه بیش از 1,500 تن وزن و قابلیت حمل بیش از 100 نفر رو داره . این هیولای 1500 تنی در سال 1943 توسط آلبرت اسپیر آلمانی ساخته شد . اولین کشوری که از این نفربر یا تانک فوق سنگین تولید کرد آلمان نازی بود . در 23 جون سال 1942 وزیر دفاع آلمان نازی پیشنهاد کرد که یک همچنین تانکی با وزن 1500 تن و با قابلیت های زیاد رو به تلید برسونند بعد از آن ادولف هیتلر از این پیشنهاد استقبال کرد و دستور طراحی و تولید این تانک فوق سنگین را صادر کرد . می توان نام این تانک یا نفربر رو توپ هم گذاشت چراکه علاوه بر حمل تعداد زیادی افراد به دو توپ 250 م م و یک توپ 80 م م هم مجهز هست ولی بر خلاف ویژگی های منحصر به فرد این توپ ، تانک ، نفر سرعت بسیار پایینی داره . سرعت این تانک حداکثر فقط 15 کیلومتر در ساعت است . در صورتی که نفربر های جدید و امروزی آمریکا با یک همچین سرعتی در آب حرکت می کنند ولی شایان ذکر است که هیچ نفربری نیست که توان حمل این تعداد افراد رو داشته باشه . یکی از ویژگی های دیگر این تانک در این است که این تانک قابلیت تجهیز به توپ های هوایی رو هم دارد .
سال ساخت : 1943
کشور سازنده : آلمان نازی
وزن : 1,500 تن
طول : 42 متر
عرض : 18 متر
ارتفاع : 7 متر
سرنشینان : 100 نفر
سلاح اصلی :دو توپ 250 م م
سلاح دوم : توپ 80 م م
اسب بخار : 2,200 hp
سرعت : 15 کیلومتر در ساعت
نیروی حرکت : ؟
چنین تانکی و یا نفربری در واقع جزو بهترین تانک هایی بوده است که موشک ها و یا راکت های ضد تانک و یا نفربر بر روی آن اثر چندانی نمی کرده و از بدنه ای تشکیل می شده که تقریبا مثل بدنه کانتینر بوده و گلوله نمی توانست در آ« نفوذ چندانی کند و در حقیقت آسیبی به افراد حاضر در نفربر نمی رسید . در وب سایت رسمی " هیتلر روح آلمان گفته شده که از این تانک 5 دستگاه ساخته شد که هر کدام از آنها توانستند ضربات بسیار زیادی رو به نیرو های متفقین بزنند . این سایت علاوه بر این گفته ها می گوید : این تانک به پیشرفته ترین توپ های ضد هوایی مجهز بود و همینطور قادر بود با بیشتر جنگنده ها مقابله کند و همچنین به جز موشک ها یا بمب ها با شعاع انفجار 8 کیلمتر قادر به منهدم کردن این هیولا نبودند . این سایت می افزاید که بعد از نزدیک شدن متحدین به مرز های آلمان ، ژنرال پسترو فتنون دستور داد که این 5 دستگاه هیولا را در کوه های آلمان در زیر خاک مدفون کنند تا دست متحدین به تکنولوژی و ساخت چنین تانکی در صورت پیروزی بر آلمان نرسند

sorna
01-08-2011, 12:26 AM
طبق گفته های این سایت در بیش از 19 جبهه حضور داشته است و در هر 19 نبرد آلمان پیروز جنگ بوده است . انگلستان جزو کشور هایی بود که می خواست برای نابودی این هیولا چاره ای پیدا کند . و به همین دلیل برنامه ای ریخت تا در صورت رویئت این غول آهنی 10 جنگنده و 10 تانک و همچنین با استفاده از 20 موشک ضد تانک این تانک را نابود کنند . این تانک به محض اینکه در آخرین نبرد خود که در سال 1945 بود حاضر شد این برنامه اجرا شد ولی باید گفت که تمام سرنشینان آن سالم و همچنین موتور ها سیستم های داخلی و همچنین همان نیروی همیشگی را داشت و فقط آسیب هایی در ناحیه یکی از توپ های ضد هوایی شد . که باید گفت این عمل بعث شد که انگلستان بیش از 12 هواپیما جنگی خود را به وسیله ضد هوایی این غول از دست بدهد .
در واقع هنوز حتی یک مدرک از اینکه این تانک ها در کجای آلمان هستند وجود ندارد و هنوز کسی موفق به کشف کردن این غول ها نشده است . گفته می شود در نوشته ای که از ژنرال پسترو فتنون در مورد این هیولا به جا مانده گفته است این موضوع با کلمه کلیدی گفته شده است و طبق بررسی کارشناسان این تانک احتمالا در نزدیکی کوه های فلشنز نزدیکی مونیخ است ولی هنوز حتی یک لاشه از این تانک به دست نیامده است .
در فیلم یک دقیقه ای زیر شما می تونید با دو تانک فوق سنگین آلمان آشنا شوید که یکیش همین هیولا است .

YouTube - German Secret Weapons -Super heavy tanks (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.youtube.com%2F watch%3Fv%3Dff0Jtn1ti80)

http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_034%7E0.jpg
http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_035%7E1.jpg
http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_g7.jpg
http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_ratte100.jpg

sorna
01-08-2011, 12:27 AM
بازنگری هولوکاست

برخی دلایل ادعا شده برای رد هولوکاست به این شرح است:
اتاق‌های موسوم به گاز فقط برای شپش‌زدایی و موارد بهداشتی استفاده می‌شده‌است و استفاده از گاز سیانور (سیکلوین ب) برای کشتار مردم مقرون به صرفه نمی‌باشد.
نشانه‌ای از گاز سیانور در دیوارهای اتاقهای اصلی گاز که گفته می‌شود برای کشتار یهودیان استفاده می‌شده پیدا نشده‌است.
اسناد موجود نشان می‌دهد که زندانیان بیمار یهودی و غیر یهودی مورد مداوا قرار گرفته و جراحی هم می‌شده‌اند.
وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا و دوایت آیزنهاور رییس جمهور آمریکا در کتابهای خاطرات خود از جزییات دوران جنگ، هیچ اشاره‌ای به وجود اتاق‌های موسوم به گاز نداشته‌اند.
بیماری ویروسی تیفوس در آن زمان شیوع داشت و تصاویر اجساد بسیار لاغر مردگان نیز شاهد بر همین ماجراست. دولت برای جلوگیری از گسترش پخش این ویروس کشنده اجساد مردگان را می‌سوزاند.
اغراق در پاکسازی نژادی

برخی پاکسازی نژادی يهوديان از طریق اخراج آنها به اردوگاه‌های کار اجباری را تایید می‌کنند، ولی ادعای وجود اتاقهای گاز را بی‌اعتبار می‌دانند. مايکل سانتومارو، محقق آمریکایی و سردبير انتشارات کستل هيل (Castle Hill) می‌گوید: "ما روی دادن وقايعی چون اخراج يهوديان و پاکسازی نژادی را تاييد می کنيم و تصديق می کنيم ... البته ما اذعان داريم که شمار زيادی بالغ بر صدها هزار يهودی در جبهه شرقی نبرد قتل عام شدند. اما برخی از اين قربانيان مبارزان پارتيزانی بودند. ما در عين حال انکار نمی کنيم که زنان و کودکان و مردان بی گناه نيز در اين جبهه قصابی شدند، اما در خصوص شمار نهايی کل قربانيان يهودی با مورخين متعارف اختلاف نظرهای عمده ای داريم."
يورگن گراف، مورخ و پژوهشگر سوئيسی اظهار می‌دارد: "در رابطه با وجود اتاق های گاز برای قتل عام يهوديان نيز ماجرا به همين نحو است، يعنی تمام داستان بر شهادت افراد مبتنی شده است. به طور کلی گزارش شاهدان عينی نسبت به مدارکی که از روش های علمی به دست آمده باشد، اعتبار بسيار کمتری دارد."

sorna
01-08-2011, 12:27 AM
اغراق در پاکسازی نژادی

برخی پاکسازی نژادی يهوديان از طریق اخراج آنها به اردوگاه‌های کار اجباری را تایید می‌کنند، ولی ادعای وجود اتاقهای گاز را بی‌اعتبار می‌دانند. مايکل سانتومارو، محقق آمریکایی و سردبير انتشارات کستل هيل (Castle Hill) می‌گوید: "ما روی دادن وقايعی چون اخراج يهوديان و پاکسازی نژادی را تاييد می کنيم و تصديق می کنيم ... البته ما اذعان داريم که شمار زيادی بالغ بر صدها هزار يهودی در جبهه شرقی نبرد قتل عام شدند. اما برخی از اين قربانيان مبارزان پارتيزانی بودند. ما در عين حال انکار نمی کنيم که زنان و کودکان و مردان بی گناه نيز در اين جبهه قصابی شدند، اما در خصوص شمار نهايی کل قربانيان يهودی با مورخين متعارف اختلاف نظرهای عمده ای داريم."
يورگن گراف، مورخ و پژوهشگر سوئيسی اظهار می‌دارد: "در رابطه با وجود اتاق های گاز برای قتل عام يهوديان نيز ماجرا به همين نحو است، يعنی تمام داستان بر شهادت افراد مبتنی شده است. به طور کلی گزارش شاهدان عينی نسبت به مدارکی که از روش های علمی به دست آمده باشد، اعتبار بسيار کمتری دارد."



جرم بودن انکار هولوکاست در برخی کشورها


در بسیاری از کشورهای اروپایی انکار و یا اغراق‌شده خواندن هولوکاست به دلیل آنچه که «جلوگیری از انکار واقعیت‌های تاریخی، یهودستیزی و سواستفاده طرفداران حزب نازی» می‌نامند، جرم تلقی می‌شود. در غرب انکار هولوکاست از مصادیق «ترویج نفرت قومی» شمرده شده و یک بحث تاریخی-دانشگاهی به شمار نمی‌آید. از آنجا که انکار هولوکاست در یک فضای انتزاعی آکادمیک صورت نمی‌گیرد، در زمره عقاید سیاسی نژادپرستانه قرار داده می‌شود که در ظاهر یک بحث تاریخی حقیقت جویانه ارایه می‌گردد. از این رو در اروپا و آمریکا به جای مراکز دانشگاهی در مراجع قضایی به آن رسیدگی می‌شود. از آنجا که انکار هولوکاست به مبارزه با مدارک و باورهای صلح جویانه و مدارا محور (فردگرایی که دموکراسی امروزی بر آن استوار است) روی دارد، به عنوان مصداق اندیشه «دیگری ستیزی» و ترویج «نژادپرستی» با تحریف تاریخ قلمداد می‌گردد.
یکی از افرادی که در سال ۲۰۰۶ به جرم انکار هولوکاست به سه سال زندان محکوم شد، دیوید اروینگ، مورخ بریتانیایی بود.
روژه گارودی محقق فرانسوی به علت انکار هولوکاست زندانی شد.
یورگن گراف، مورخ و پژوهشگر سوئیسی نیز به خاطر سخنانش در انکار هولوکاست به زندان محکوم شد و برای فرار از زندان از سوئیس خارج شد. وی هم‌اکنون در روسیه زندگی می‌کند.
روبر فوریسون، در سال ۲۰۰۶ به دلیل مصاحبه ای که در سال ۲۰۰۵ با شبکه سحر ۱ انجام داد، به جرم انکار هولوکاست، به سه ماه زندان و پرداخت ۷۵۰۰ یورو محکوم شد. وی به خاطر بیان عقیده‌اش، بارها از سوی گروه‌های تندروی یهودی مورد آزار و ضرب و شتم قرار گرفته است

sorna
01-08-2011, 12:28 AM
پیمان محو شهر

بزرگترین جنایت جنگ دوم چه بود؟ کشتن 6میلیون یهودی در اردوگاههای مرگ ، مرگ مردم در لنینگراد، کشتار هزاران نفر در رم، کشتارهای دسته جمعی در پاریس و یا کشتار شهر درسدن آلمان...؟
۱۳ فوریه ۱۹۴۵ (۲ماه قبل از پایان جنگ) در حالی که پیروزی متفقین قطعی می‌نمود به فرمان چرچیل برای «پیشبرد سریع تر»، دستور محوشهر داده شد. ۲ هزار بمب افکن سهمگین متفقین طی ۴۸ ساعت شهر را به ویرانه تبدیل کردند. شدت انفجارها به حدی بود که آسفالت خیابانها نیز ذوب شد. آتش نشانی برای کمک به مردم بیگناه نبود. ۲۵۰ هزار نفر اهالی شهر طی ۲ روز جان باختند. درسدن را بی گمان می‌توان فاجعه جنگ دوم جهانی در اروپا دانست. نظامیان انگلیسی و آمریکایی در پاسخ به این سؤال که دلیل چنین بمباران مدهشی چه بود تنها اظهار داشتند «بررسی توان هوایی» و حذف دشمن. اما اکنون پس از ۶۰ سال این سؤال باقی است اگر ارتشهای چند میلیون نفره متفقین این شهر را دور می‌زدند و به برلن بدون دفاع حمله می‌کردند چه می‌شد؟ باید به این نکته اشاره کرد که جنایتکاران جنگ دوم تنها آلمانها نبودند.

تلفات آلمان در جنگ دوم در برخی منابع ۵ میلیون نفر اعلام شد که ۳‌/۳ میلیون نفر آن سرباز و ۱‌/۷ میلیون آن (تخمینی) مردم بیگناهی بودند که در بمباران کشته شدند. پس از پایان جنگ اعلام شد که ۱‌/۳ میلیون تن بمب بر سر ۱۳۱ شهر آلمان فرو ریخته شده که نتیجه آن بی خانمانی ۸ میلیون آلمانی بود.

sorna
01-08-2011, 12:28 AM
آیا جنگ دوم را هیتلر شروع کرد؟

در سال 1939 دیگر تمام ادعاهای ارضی آلمان در اروپا تمام شده بود ،فقط مانده بود یک خواسته ی کوچک از کشور لهستان.
این کشور که از بعد از جنگ اول جهانی تاسیس شده بود ،کشور نسبتا وسیعی در اروپا به شمار می رفت و متفقین غربی به این نتیجه رسیدند که برای رشد اقتصادی،این کشور باید به دریا های آزاد ارتباط داشته باشد. پس بندر دانتزیگ که جزو خاک آلمان به حساب می رفت را به این کشور واگذار کردند تا به دریای آزاد ارتباط داشته باشد.بنا بر این منطقه ی پروس شرقی که جزو خاک آلمان به شمار می رفت از آن کشور جدا افتاد و مردم برای رفت وآمد بین آلمان و پروس با مشکل روبرو می شدند .پس هیتلر از لهستان خواست که به آلمان اجازه دهد تا یک خط آهن و یک اتوبان از آلمان به پروس از منطقه ی دانتزیگ کشیده شود ولی لهستان مخالفت می کرد و کم کم روابط آن دو کشور تیره شد.تا این که اتفاقی افتاد.
در آن سال های قبل از جنگ افکار عمومی اروپا داشت به این واقعیت وقوف پیدا می کرد که نه فقط رسانه های خبری و مطبوعاتی،بنگاه های انتشاراتی ومراکز تولید فیلم بلکه موسسات بزرگ صنعتی،تولیدی،تجاری و بانک هادراروپا و آمریکا تحت سلطه ی یهودیان قرار دارد و اگر این اطلاع رسانی ها ادامه پیدا می کرد تک تک کشور های اروپایی مثل آلمان از سلطه ی یهودیان خارج می شد و همه ی این اطلاع رسانی ها از جانب آلمان نازی بود.
یهودیان که مواضع خودشان را در خطر می دیدند راهی جز نابودی آلمان نازی پیش روی خود نمی دیدند و با علم به این که آلمان را با نفوذ به حکومتش نمی توان نابود کرد تصمیم گرفتند که با جنگ آلمان را نابود کنند،پس از مناقشات بین آلمان و لهستان کمال استفاده را کردند و به خواسته ی خود رسیدند.

sorna
01-08-2011, 12:29 AM
مورد مرزی از طرف لهستان به آلمان صورت گرفت.در 20 مورد اولیه هیتلر فقط در مجلس آلمان اخطار کرد که((آلمان تحت حکومت ناسیونال سوسیالیسم سر جنگ با هیچ کشوری ندارد اما اگر سرمایه ی سرمایه داران یهودی بخواهد بار دیگر در اروپا جنگی به پا کند این نه به معنای بلشویک شدن جهان و در پی آن پیروزی یهودیان ،بلکه به نا بودی آن ها در اروپا خواهد انجامید)).اما در مورد 21 دیگر طاقت نیاورد.در 31 اوت سال 1939در منطقه ی گلیویتز توپخانه ی لهستان به سمت آلمان شلیک کرد و سربازان لهستانی یک ایستگاه رادیو در مرز آلمان را با کشتن تعدادی تصرف کردند و با آن به مردم روستاهای اطراف فرمان دادند که بر ضد هیتلر بشورند.هیتلر با شنیدن این خبر بعد از یک ماه که با شوروی توانست پیمان عدم ببندد ، در مجلس اعلام کرد که این یک جنگ است.و برای پاسخ به غرور ملی مردم و جهت حفظ تمامیت ارضی کشور و پاسخ گویی به اعتراضات مردم آماده ی پاسخ گویی به آتش دشمن است.
پس در اول سپتامبر سال 1939 ارتش آلمان وارد خاک لهستان شد و متفقین غربی در روز سوم سپتامبر به آلمان اعلان جنگ کردند.
و این گونه جنگ شروع شد.و عملا دیدیم که هیتلر جنگ را شروع نکرد و یهودیان با علم به این که هیتلر شخصی است که مقابله به مثل می کند توانستند آلمان را به جنگ ناخواسته ای وارد کنند که باعث نابودی آن کشور شد و همچنین شروع جنگ را به نام هیتلر زدند.

sorna
01-08-2011, 12:29 AM
گفتن چند نکته اساسی که باعث انحراف ذهنی میگردد ، ضروریست ...

اول اینکه ، بنده به تاریخ زمانی و علل به وجود آمدن جنگ , یه این صورت نمینگرم که شما میپندارید . آغاز جنگ از سوی هیتلر بود و ذهن ضد یهودی هیتلر گویای چنین رویای خونباری را تضمین میکرد.
2- در مورد هولوکاست , نمیتوان به ضرس قاطع ردیه مناسبی به میان آورد . کما اینکه حتی فیلم فهرست شیندلر نیز با تمام جنجالش ، چنین قضیه ای رو تأکید نمیکنه.
بنده نه آن را رد میکنم و نه قبول مگر اینکه مجالی تازه داده شود تا تحقیقات جدیدی , آغاز شود و حقانیت این موضوع محرز گردد. کما اینکه منع قانونی در برخی کشورهای اروپایی , به گمانه زنی در غیر واقع گرایانه بودن آن را تشدید میکند و این خود ضعفی بزرگ از جناح یهودیان است.
3- هیتلر هرگز به صورت رسمی درخواست صلح ننمود . باور عمومی بر این است که هیتلر می‌خواست همه جا را اشغال کند( و همه‌ی کشورها هیچ دخالتی نداشته‌اند واز فرشتگان پاک تر بوده اند)اما در مورد حمله به شوری , اسنادی پس از فروپاشی شوروی در کاخ کرملین وبایگانی شوروی سابق یافت شد و این قضیه را به زیر سوال برد . این اکتشاف , برملا میسازد که: آلمان در مورد حمله به شوروی فقط پیش دستی کرده است. «ادوراد راژیسکی» در کتابی به نام نخستین زندگی نامه استالین بر پایه‌ی پرونده های مخفی شوروی چاپ در سال ۱۳۷۴ شواهدی را عرضه می کند مبنی بر اینکه استالین می‌خواست به آلمان حمله کند ولی هیتلر با پی بردن به این نقشه پیش دستی کرد( و این نشان از هوش نظامی هیتلر بود)

sorna
01-08-2011, 12:30 AM
قسمت هاي از سخنان هيتلر
یهودیان برای از بین بردن دشمن پیکار نمی کنند اما در عوض زهر سوء ظن را در مزاج همه تزریق می کنند.
یهودیان افرادی به قدری هوشیار هستند که دشمنان خود را خوب می شناسند و می دانند کسانی که با ان ها هم عقیده نیستند از دشمنان ان ها به شمار می ایند.
جهالت و نادانی فوق العاده توده مردم در برابر یهودیان نقصان هوش و ذکاوت در طبقه بالاتر بهترین و آسان ترین وسیله ای است که توده عظیم ملت گرفتار حیله ها و دروغ های این گروه خطر ناک شوند.
با کمک و همکاری نفوذ های بین اللمللی که همیشه در اختیار یهودیان است در داخل کشور دشمنانی را که در مقابل اراده اش مقاومت نشان داده اند محاصره می کند و ان ها را به جنگ می کشاند و اگر موقعیت اقتضا کرد در حین جریان جنگ پرچم انقلاب را در میدان های جنگ به حرکت در می اورد.
یهودیان پایه های هنر و ادبیات کشور های دیگر را سست می کنند احساسات مردم را فریب می دهند وتمام افکار درست و محکم را در هم فرو ریخته و مردم را از راه راست منحرف می سازند.
بهترین وسیله برای شکست یک ملت ناتوان ساختن انرژی و اراده معنوی است.
یک جمعیت سیاسی با تجهیزات کامل نمی تواند استوار و نیرومند شود اما مردان با شهامت با قدرت اراده کار میلیون ها اسلحه را انجام می دهند.
تمامی جمعیت های بزرگ جهان در ابتدا به قدری کوچک بوده است که کسی تصور نمی کرد بتواند بعد ها کار مهمی انجام دهند ولی پشت کار و انرژی پی گیر می تواند در مدتی کوتاه ایده ال های بزرگ را بوجود بیاورد.
مرگ بهتر از اسارت است

شما یک عمر بر سر کودک بزنید و از رشد و تکامل او جلوگیری کنید معلوم است که چنین موجود سر خورده در خود آن نیرو را نخواهد یافت که با استفاده از منابع طبیعی فکر و اندیشه را در خود تقویت نماید.

sorna
01-08-2011, 12:31 AM
هرجا ایمان کامل باشد اراده قوی هم وجود خواهد داشت مردان بی اراده کسانی هستند که به هیچ چیز ایمان ندارند.

تا وقتی که جهان باقی است این قانون در طبیعت جاری است و بین تمام موجودات جهان از لحاظ قدرت و استعداد و لیاقت تفاوت محسوس وجود دارد.

وجود تمدن انسانی در این قاره عظیم بستگی بوجود آریا دارد که تمدن انسانی را پایه گذاری کرده است نابودی این نژاد با ضعیف شدن و کم شدن آن پردئه سیاه اسارت و وحشی گری را بر روی سطح زمین خواهد گسترد.
دولت به معنی ملت و اگر دولت از ملت نباشد دولت زوال پذیر است.
یک دولت می تواند وقتی ایده ال ملت باشد که نه فقط بتواند شرایط زندگی ملت را تامین نماید بلکه قادر باشد سطح فکر ملت را برای تقویت پایه های استقلال خود تقویت نماید.
کودک قیمتی ترین ذخیره یک ملت است.
شرم آورتر از این نیست که وقتی بیمار هستند کودکی را به دنیا بیاورند و شرافتمندترین کارها در مقابل آن هنگامی است که از بروز این اشتباهات جلوگیری نمایند.
ملتی که فرهنگ و بهداشت او اساس درستی داشته با این دو عامل قوی می تواند قدم های بلند به سوی پیشرفت بردارد.
اگر یک ملت اراده داشته باشد در هر کاری پیروز خواهد شد.
مردی که از لحاظ جسمی نیرومند است دلیل آن نیست که از لحاظ روح و معنا هم قدرت داشته باشد چه بسیار از افراد ضیعیف و ناتوانی دارای جان و روح قوی و اراده محکم بوده اند که کوهی را از جا تکان داده اند.
تعلیم و تربیت یکی از اساس کشور است باید در نظر داشت مه مغز های جوان نبایستی از دانش ها و معلوماتی انباشه شود که هشتاد درصد برای آن ها غیر ضروری است و در نتیجه ممکن است پس از چند سال آن ها را به کلی فراموش کنند.
از درس تاریخ آنچه در خاطرات جوانان باقی می ماند غیر از یک مشت اطلاعات بی فایده مانند تاریخ تولد چند سردار یا پادشاه چیز دیگری نبوده و سایر قسمت های مهم آن به کلی از یاد رفته و یا از ان نتیجه کلی نگرفته اند.
یک مخترع نباید برای اختراع که کرده بزرگ و عظیم جلوه کند بلکه عظمت او مربوط به خدمتی است که برای ملت خود انجام داده است.
کسی که ملت خود را دوست بدارد عشق خود را باید با نثار جان ثابت کند و خود را برای هرگونه فداکاری اماده سازد.
کسی که با تخیلات پریشان از مشکلات برای خود کوهی می سازد و هر چیز را دشواری می داند واژگون شدن او حتمی است.

sorna
01-08-2011, 12:32 AM
بعد از جنگ جهانی دوم، هیتلر، حزب نازی و پیامدهای ناريسم در اکثر نقاط جهان با نگرشی منفی مواجه شده‌اند. نمادهای تاریخی و فرهنگی هیتلر تا حدودی طبق توافق عمومی در غرب محکوم شده‌اند. نمایش صلیب شکستهٔ نازی یا دیگر نمادهای نازی در آلمان ممنوع شد
.اما با وجود محکومیتی که توسط بسیاری از شخصیت‌های ملی، علیه هیتلر صورت گرفت، نمونه‌هایی از افرادی که به میراث هیتلر الفاظی بی طرفانه نسبت داده‌اند و یا به طرفداری از آن برخاسته‌اند نیز به ویژه در جنوب آمریکا و بخش‌هایی از أسيا وجود داشته‌است. .هیتلر گاهی اوقات، تنها به دلیل ویژگی یهودی ستیزیش، به عنوان چهره‌ای مثبت در جهان اسلام توصیف شده‌است.(البته بنده این قضیه را قبول ندارم)
در سال ۱۹۵۳، رئیس جمهور پیشین مصر انورسادات نوشتاری مبنی بر طرفداری از هیتلر به رشتهٔ تحریر درآورده‌است
لوویس فاراخان به او نسبت «مرد بسیار بزرگ» داده‌ بود..

بال تاکرای(Bal Thackeray) رهبر جناح راست حزب شیو سنا(Shiv Sena)، در ایالت ماهاراشترای هند در سال ۱۹۹۵ نشان داد که یکی از تحسین کننده‌های هیتلر است.
خارج از زادگاه هیتلر -براونا-آم-این در اتریش نشان سنگی حکاکی شده‌ای وجود دارد که ترجمهٔ آزاد آن اینچنین است:
« برای دستیابی به صلح ، آزادی و دموکراسی هرگز- میلیونها مرده را به یاد نیاور»
و عده ای عقیده دارند , آزادی و دموکراسی بدون خون معنا ندارد...

زنده باد ایران
یاد باد ، رایش سوم
و جاوید باد , تمام وطن پرستانی که به دور از تعصب و قومیت و دین و آیین, نماد ارزش والای انسانی را به منصح ظهور میگذارند .

sorna
01-08-2011, 12:33 AM
آخرعاشقی

هیتلر به رادیو گوش می دهد......... نیروهای ارتش سرخ تا دروازه های برلین پیش آمده اند ... ژنرال ژوکف: تا فردا ٬ برلین را فتح خواهیم کرد......

اما هیتلر همچنان در پناهگاه زیرزمینی خود در برلین بسر می برد...... تمامی دوستان و اطرافیانش از او خواهش می کنند که با یک فروند هواپیما از برلین خارج شود و رهبری را در مقری دورتر از جبهه های جنگ ادامه دهد........ اما هیتلر فهمیده است که دیگر به پایان راه رسیده است.

از منشیهایش که در آن لحظات هولناک هنوز او را رها نکرده اند می خواهد که ماشینهای تایپ خود را آماده کنند. او می خواهد وصیتنامه خود را بگوید....... وصیتنامه ای که در آن لحظات آخر نیز می گوید که ما قربانی دسیسه چینی یهودیان شدیم ........ او از یهودیان چه چیزی می دانست که دیگران نمی دانستند.......... همه جهان او را مسئول این جنگ خانمان برانداز میدانند....... اما او طوری سخن می گوید که انگار از مسائلی با خبر است که دیگران نمی دانند.......... او باز هم یهودیان را مسئول آتش جنگ می داند.

همه فکر می کردند که فیلد مارشال گورینگ یا هیملر جانشینان او خواهند شد......... اما آن دو به گفته خود هیتلر به او خیانت کرده بودند......... گورینگ و هیملر که بازی را تمام شده می دیدند٬ به خیال خود در پی کنار آمدن با متفقین شده بودند...... زهی خیال باطل........ صلح... آن هم در شرایطی که متفقین وارد آلمان شده بودند؟.......... چندی قبل گورینگ از طرف پیشوا عزل گردیده بود...... و هیملر نیز شرایط بهتری نداشت........

هیتلر در وصیتنامه خود٬ دریاسالار دونیتس که مردی خوش نام در ارتش آلمان بود را جانشین خود قرار داد و از او خواست تا برای سرافرازی آلمان هر چه می تواند انجام دهد و دیگران را نیز به فرمانبرداری او امر کرد.

پس از مرور وصیتنامه اش و طبق عادت همیشگی اش٬ اصلاح بعضی عبارات٬ به همگی فرمان داد تا برلین را ترک کنند.هواپیمایی که در میان آنهمه آتش برای بردن پیشوای آلمان آمده بود٬ نباید دست خالی باز میگشت....... برای هیتلر اهمیت داشت که وصیتنامه اش به دست بیگانگان نرسد.. پس وصیتنامه اش را بهمراه دیگر یاران نزدیکش بهمراه آن هواپیما فرستاد تا هم یارانش رهایی یابند و هم وصیتنامه اش ایمن باشد.

او از گوبلس و خانواده اش و حتی اوا براون نیز خواست که ترکش کنند... اما آنها ماندند تا نامشان در کنار هیتلر باقی بماند.

sorna
01-08-2011, 12:34 AM
هواپیما به پرواز در آمد و هیتلر ٬دستانش را از پشت کمر به هم گره زده بود و به آن هواپیما می نگریست......... خلبان چالاک آن هواپیما از میان کوهی از آتش توانست عبور کند و دور و دورتر شد...... دقایقی پس از آنکه هواپیما از دیدها ناپدید شد..کماکان هیتلر ایستاده بود و به آسمان مینگریست......... لحظه ای به خود آمد و به اطرافش نگاه کرد........ همه مانند او داشتند به آسمان نگاه می کردند....... صدایش را صاف کرد و رو کرد به اوابراون که در نزدیکیش ایستاده بود.......... و بلند گفت که دیگر زمان آن شده است که ازدواج کنم.... آیا همسری مرا قبول خواهی کرد؟........ اوا براون که سالها آرزوی چنین پیشنهادی را داشت....... اشک در چشمانش حلقه زد و با لبخندی بر لب٬ سرش را به نشانه تایید تکان داد.

گوبلس دستور داد تا سریعا کشیشی بیاید و مراسم ازدواج را به اجرا بگذارد........ به سرعت تدارک جشن عروسی را دیدند و مقدار مختصری غذا و شیرینی نیز مهیا گردید ........ در آن لحظات ٬ شادی غیر قابل وصفی برقرار شد....... کشیش خطبه مربوط به ازدواج را خواند و از هیتلر پرسید که آیا حاضر است در سختیها و خوشیها در کنار همسرش باشد؟... هیتلر پاسخ داد:آری........ از اوا براون نیز سوالی مشابه پرسید که جواب او نیز مثبت بود........ در دفتر ثبت اسناد پس از امضای هیتلر و اوا براون٬ گوبلس از طرف هیتلر و همسر گوبلس از طرف اوا امضا کردند.

پس از ساعتی شادمانی....... دیگر زمان استراحت تازه داماد و نو عروس گشته بود....... اما هیتلر قبل از آنکه به اتاقش برود از گوبلس خواست تا بطور خصوصی با او صحبت کند....... پس آندو به دفتر کار هیتلر رفتند ٬ اما برعکس جلسات دیگر ٬ این جلسه زیاد طولانی نبود....... پس از آن هیتلر با همگی خداحافظی کرد و از آنها تشکر نمود که تا این لحظه او را ترک نکرده اند و پس از آن بازوی نو عروسش را گرفت و به اتفاق به اتاق هیتلر رفتند....... چشمان همه اشکبار بود......... این آخرین باری بود که پیشوای آلمان زنده دیده شد.

شاید هیتلر در این لحظات آخر شعری با این مضمون میخواند: ای مثل من در خود اسیر لیلی من با من بمیر تنها به یومن مرگ ما این قصه می ماند به جا...من با تو گریه کرده ام در سوگ همراهان خویش آنان که عاشق مانده اند بر عهد و بر پیمان خویش...

همه نگران بودند و خواب به چشمان هیچ کس راه نمیافت.......... ساعاتی گذشت تا اینکه صدای تیری از اتاق پیشوا به گوش رسید...... همه سراسیمه به اتاق پیشوا رفتند ........

sorna
01-08-2011, 11:33 PM
داستان زندگی پر فراز و نشیب هیتلر به پایان رسید ...

به دستور گوبلس چاله ای که از خمپاره های متفقین درست شده بود را پر از بنزین کردند و جسد هیتلر و اوا براون را درون آن سوزاندند....... سپس گوبلس و همسرش و دختران خردسالش به پیشوایشان اقتدا کردند و آنها نیز خودکشی نمودند.

مارتین بورمان٬منشی خصوصی هیتلر٬ و تنها کسی از سران نازی که هیچگاه دستگیر نشد...... دستور سوزاندن جسد آنها را نیز صادر کرد و پس از آن مشغول جمع آوری و سوزاندن اندک مدارکی که باقی مانده بود شد.

زمانی که روسها پناهگاه هیتلر را تصرف کردند تنها تکه هایی از استخوان هیتلر را یافتند و این همه ی پایان داستان بود

sorna
01-08-2011, 11:34 PM
مرگ هیتلر،حقیقت یا دروغ؟

دربسیاری از کتب نوشته شده است که هیتلر در سال 1945 در کاخ صدارت عظمی با شلیک گلوله به شقیقه ی راست خود ،خود کشی کرد.اما در کتاب فرمانده بعد از خدا در داستان اولش(پانصد هزار فدائی در خیابان های برلین)نویسنده طور دیگری نظر داده است که من متن را به طور خلاصه در این تاپیک می نویسم:
همین که دولت شوروی موافقت کرد و قوای دول فرانسه آمریکا و انگلستان وارد برلن شدند،پروفسور لوئی منسفیلد انگلیسی متخص تحقیقات جنائی انگلیس به برلن رفت وراجع به سوزانیدن دو جنازه ی هیتلر و اوا براون تحقیق کرد و یک گزارش رسمی برای دولت انگلستان تهیه نمود و در آن گزارش نشان داد که جنازه ی هیتلر و اوا براون از بین نرفته است.
روزی که پروفسور منسفیلد در مورد تحقیق در باره ی جنازهی هیتلر وارد برلن گردید به گفته ی خودش خود را طوری فرض کرد که در مورد خود کشی هیتلر اطلاعی ندارد.پس دو جنازه،یک زن و دیگری مرد را از بیمارستانی گرفت و آن دو را با 180 لیتر گازوئیل سوزاند.و نمونه ی خونی که در اتاق خود کشی هیتلر بود را بر داشت و با نمونه ی خون هیتلر که در لابراتوار بود مقایسه کرد(هیتلر یک بار مورد عمل جراحی قرار گرفت و بار ها دندان هایش را معالجه کرده بود و نونه ی خونش در لابراتوار بود)و به این نتیجه رسید که خونی که در اتاق بوده خون هیتلر نیست.او با بررسی محلی که گفته می شد جنازه ها را سوزانده اند و مشاهده ی این که درختان اطراف شکوفه دارند و روی زمین علف سبز وجود دارد و همچنین جواب آزمایشگاه که گفته بود خاک آنجا سوزانده نشده است به این نتیجه رسید که جنازه ها سوزانده نشده اند.پروفسور می گوید تمام اسناد رسمی مربوط به سوختن و از بین رفتن دو جنازه متکی به شهادت دونفر است،

sorna
01-08-2011, 11:34 PM
یکی کامپکا راننده ی مخصوص هیتلر و دیگری یک سرباز به نام هرمان کارنو که در آن محوطه نگهبانی می داده است.اما شهادت این دو از لحاظ قضایی قابل قبول نیست زیرا اولی تناقض گویی کرده و دومی شهادتش از لحاظ عقلانی قابل قبول نیست.کامپکا یک با رشهادت داده که جنا زه ها را دونفر دیگر حمل می کردند و من از بورمان (که یکی از آن دو بود)جنازه ی اوا براون را در راه گرفتم و در گودال گذاشتم و جنازه گرم بود (که یعنی تازه مرده بود) و در جایی دیگر شهادت داده که مرا صدا زدند و من به اتاق رفتم و جنازه را برداشتم و آوردم و به گودال انداختم و جنازه سرد بود(که یعنی خیلی وقت بود که مرده بود) و در دوحالت گفته که طرف چپ جنا زه ی اوا بر اثر شلیک گلوله خونی بوده در حالی که اوا براون با سم خود کشی کرده بود.هرمان کارنو هم می گوید ساعت شش و نیم بعد از ظهر که نگهبانی ام تمام شد و به کاخ رفتم و شنیدم که جنازه ها را سوزانده اند ، به حیاط آمدم و به سوی جنازه ها رفتم و پیشوا را از روی سبیل و اونیفورم او شناختم در صورتی که بعد از سه ساعت سوختن جنازه(از ساعت سه بعد از ظهر)دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند در ضمن پروفسور با سوزاندن دو جازه ای که از بیمارستان گرفته بود دید که موی سر و صورت در اولین دقایق سوختن از بین می رود و هرمان کارنو نمی توانسته که هیتلر را از روی سبیل و اونیفورم (مخصوصا سبیل)بشناسد.و منسفیلد انگلیسی به این طریق ثابت کرد که اوا براون و هیتلر یا نمرده اند و یا جنازه هایشان سوزانده نشده است.به هر حال زیاد هم مهم نیست زیرا پیشوا از تاریخ سی آوریل هزار و نهصد و چهل و پنج دیگر در جهت دادن جهان تاثیری نداشته است.

sorna
01-08-2011, 11:35 PM
کانال دانتزیک

باید تصدیق نمود مسئله دالان دانتزیک که بهانه ای برای آغاز جنگ جهانی دوم گردید مسئله ای بر خلاف منطق سیاسی بود. کسانی که بعد از جنگ جهانی اول مرزهای اروپا را تغییر دادند گفتند که کشور لهستان که مستقل گردیده باید به دریای آزاد راه داشته باشد تا اینکه از نظر اقتصادی پیشرفت کند. وضع جغرافیائی لهستان طوری بود که نمی توانست به دریای آزاد راه پیدا کند زیرا خاک آلمان بین کشور لهستان و دریای آزاد(دریای بالتیک)حائل بود. دول فاتح جنگ جهانی اول برای اینکه لهستان به دریای آزاد راه پیدا کند از وسط خاک آلمان یک دالان به کشور لهستان دادند تا لهستان بتواند با آن دالان که منتهی به بندر دانتزیک واقع در کنار دریای بالتیک می شد راه به دریای آزاد پیدا کند. مردان سیاسی فرانسه و انگلیس در آن دوره که همه سالخورده و باتجربه بودند نمی فهمیدند که بوجود آوردن یک راهرو از وسط خاک آلمان برای ملت لهستان و دالان مزبور را ملک مطلق لهستان بشمار آوردن،سبب می شود که در آینده بین لهستان و آلمان جنگ در بگیرد. با تصدیق این مسئله بوجود آوردن دالان دانتزیک مانند این بود که نهال جنگ آینده را در زمین بکارند ، هیتلر نمی باید اگر واقعا چاره ای دیگر داشت ، برای یک دالان ملت آلمان را به جنگی بکشاند که نتیجه اش برای آنها تحمل ************جه های جسمی و روحی طاقت فرسا باشد.
از پیر-لافن مورخ معاصر فرانسوی

sorna
01-08-2011, 11:35 PM
این است ماهیت یهود بخوانید و بیندیشید

در سال 1823 روز عيد فصح در شهر Valisob واقع در شوروي سابق كودك دو ساله‌اي ناپديد گشت و پس از يك هفته جستجو جسد بيجان او را در يكي از لجن‌زارهاي خارج شهر پيدا نمودند و با آن كه آثار فرو بردن ميخ و سوزن، بر آن نمايان بود، ولي قطره‌اي خون بر لباسهايش وجود نداشت و چنانچه بعداً معلوم شد، جسد را بعد از قتل شسته بودند.
خانمي كه تازه يهودي شده بود1 و در اين قصه متهم بود, در اعترافات خود چنين گفته است : ما از طرف يهود مأمور شديم كه اين كودك مسيحي را ربوده و در ساعت معيني در منزل يكي از آنها حاضر كنيم. هنگامي كه ما با اين كودك وارد منزل شديم, ديديم همه دور ميزي نشسته و منتظر ما هستند.
طفل را روي ميز گذاشته و با قدري شكلات و بيسكويت و شيريني سر او را گرم كرديم، كودك بيچاره همين كه مشغول خوردن شد, يكي از آنها ميخ تيز و درازي را در رانش فرو برد.
صداي دلخراش كودك بلند شد, هراسان به يكي از آنها پناه برد، او هم نامردي نكرد و با سوزن درازي كه در دست داشت كمرش را مجروح كرد، طفل باز فريادي زد و به سومي پناه برد, او هم سينه‌اش را سوراخ نمود و خلاصه آن قدر ميخ و سوزن به تنش فرو كردند, كه همانجا جان سپرد.
سپس خونهايش را در شيشه كرده و به خاخام بزرگ تسليم كردند.

sorna
01-08-2011, 11:36 PM
نمونه اي از جنايات يهود و هاليوود: روشي در نابودي هويت افراد

دهه 1960، جنگلهاي آمازون شاهد آزمايش كثيفي است. يك روانشناس يهودي بر 80 كودك بي نوا، پسر بچه هايي كه مي بايست در آينده مردان قوي و جنگ جوي قبيله بخت برگشته خود مي شدند، لباس دخترانه مي پوشاند ، بر آنها نام هاي دخترانه مي نهد ، اسباب بازي هاي دخترانه در اختيار آنان قرار مي دهد و بر صورتشان آرايش هاي دخترانه مي نشاند. بنابر تئوري يهودي ها هر آزمايشي كه بر روي يك قبيله ي كوچك انجام شود، بر روي يك ملت و يك دنيا هم قابل اجرا است. روزها، هفته ها و ماه ها از عمر كودكان بي پناه مي گذشت، اكنون آنان 15-16 ساله هستند. لحظاتي كه با خود خلوت مي كنند، نزاعي را در روح و روان خود شاهدند. آنان پسرند يا دختر؟

آگاهي از دوگانگي اي كه در جنسيت آنان ايجاد شده برايشان زجرآور است. گروهي از اين كودكان كه اكنون نوجوانان قبيله خود هستند آنچنان سر خورده شده اند كه دست به خودكشي مي زنند. اين ماجرا بنيان صنعت فيلم سازي صهيونيستي هاليوود را با تغيير و تحول شگرفي مواجه ساخت و شروعي شد براي پياده كردن اهداف صهيونيست ها در جوامع مختلف. آنها متوجه شدند كه با حمله به ريشه شخصيت يك انسان، مي توان در تمام خواص شخصيتي و انساني او ترديد ايجاد كرد.

اولين سوال پدر و مادر به هنگام تولد نوزاد اين است كه، دختر است يا پسر؟ چرا ؟ به خاطر اينكه اين سوال هويت ما را تشكيل مي دهد. از اساسي ترين نشانه هاي هويت ما، جنسيت ماست. اما پر واضح است كه تنها گوشت و پوست و استخوان نمي تواند تفاوت هاي جنسي را منعكس كند. به عبارت ديگر بخش عمده مذكر بودن و مونث بودن جعلي است، ساخته عرف است. يعني صفات مردانه و زنانه قابل تنظيم اند. يعني مي شود مرد را جور ديگري تعريف كرد و زن را جور ديگر. يهود حیوان صفت از طريق اشاعه فيلم و نمايش و با استفاده از هنر پيشگاني كه با تدبير مدبران يهودي پست به ستارگان محبوبي تبديل مي شوند، تصميم گرفت كه: در مردانگي و زنانگي دختران و پسران ترديد ايجاد كند.

sorna
01-08-2011, 11:37 PM
پیشگویی عجیب

این مطلب از کتاب " جنگ سرد " نوشته بریتا بجوردلوند از انتشارات ققنوس


درباره نویسنده :

آلکسی دوتوکوویل ، اشراف زاده و فیلسوف سیاسی فرانسوی و مولف کتاب دموکراسی در آمریکا در دهه 1830 برآمدن آمریکا و روسیه را پیش بینی کرده بود که به راستی شگفت انگیز است !

متن :

امروزه ذر روی زمین دو مردم بزرگ وجود دارند که به نظر میرسد از نقطه نظر های متفاوتی در حال پیشروی به سوی یک هدف هستند ، این ها روس ها و آمریکا یی های انگیلیسی تبار هستند ، هر دو در گمنامی به بزرگی رسیده اند ! در حالی که توجه بشر به جای دیگری معطوف بود ، آنها ناگهان جایگاه خود را در صف اول ملت ها به دست آوردند و دنیا به طور همزمان از تولد و بزرگیشان با خبر شده !

به نظر میرسد که همه مردمان دیگر تقریبا به محدوده طبیعی خود دست یافته اندو جز حفظ موقعیت خود کاری از دستشان بر نمیاید ، اما ایندو در حال رشدند ، همه آنهای دیگر یا متوفق شدند یا با تلاش بی پایان دیگر ادامه میدهند ، اما اینها تنها و به راحتی و به سرعت در مسیری پیش میروند که هنوز حدی برایشان مشخص نیست .......

یکی آزادی را سرلوحه عمل خود قرار داده و دیگری بندگی را . نقطه نظر و عزیمت آنها متفاوت است و مسیرشان دور از هم ، با وجود این به نظر میرسد که مشیت خلیفه اللهی بر آن قرار گرفته که هر کدام روزی سرنوشت نیمی از جهان را به دست خود بگیرند ......

sorna
01-08-2011, 11:38 PM
نبرد لهستان

در ابتدای سال 1939 دنیا سایه های یک نبرد ویرانگر را به سادگی احساس می کرد. آدولف هیتلر نجات دهنده ی آلمان ورشکسته و مغلوب پس از جنگ جهانی اول توانسته بود بدون شلیک گلوله ای فرانسوی ها را مرعوب کرده و اتریش و چک اسلواکی را به خاک آلمان منظم کند. اما ادعای او بر کانال دانتزیک لهستان مورد مخالفت شدید دولتمردان انگلیسی و فرانسوی قرار گرفته بود. دو کشور فوق اولتیماتوم داده بودند گه اگر آلمان به لهستان حمله برد بی درنگ به آن کشور اعلان جنگ می دهند. هیتلر حرکت انگلیس و فرانسه را نوعی بلوف سیاسی می دانست و گمان نمی برد این دو کشور استعمارگر حاضر باشند به خاطر (مشتی اسلاو) خود را درگیر نبرد با ارتش 2 میلیون نفری آلمان کنند.

سرعت عمل هیتلر

هیتلر مجبور بود لهستان را تسخیر کند چرا که وعده ی آن را پیش از این داده بود از طرف دیگر علاقه ای به نبرد تمام عیار با دو قدرت بزرگ زمینی و دریایی اروپا را آن هم در تابستان 1939 نداشت.
تنها راه موجود برای او حمله ی برق آسا به لهستان و از کار انداختن ماشین جنگی این کشور بود قبل از آن که دیگران بتوانند به این کشور کمکی برسانند. بنابراین در میان بهت و ناباوری دنیا در اول سپتامبر 50 لشگر رایش آلمان با سرعتی خیره کننده از سه محور اصلی حمله به لهستان را آغاز کردند. البته لهستان نیز دست کم بر روی کاغذ یک میلیون سرباز (80 لشگر) در اختیار داشت و دنیا گمان می کرد بتواند مدت ها مقاومت کند تا قوای کمکی از طرف فرانسه و انگلیس به او برسد.

استراتژی حرکت سریع تانک ها

گودریان مارشال زرهی آلمان در این نبرد برای اولین بار قدرت تانک ها را به دنیا نشان داد در این جنگ آلمان از 9 لشگر زرهی استفاده کرد و توانست با پیمودن مسافت طولانی واحدهای لهستانی را که در کانال دانتزیک در غرب لهستان متمرکز کرده بودند غافلگیر کند.
در حالی که ارتش های سوم و چهارم از ناحیه ی جنوب لهستان و جنوب غرب حمله را آغاز کرده بودند ارتش دهم سریعا به سمت ورشو می تاخت
تانک های آلمانی چنان به سرعت خطوط دفاعی لهستانی ها را در هم شکستند که یک سوم واحدهای نظامی لهستان اصلا نتوانستند خود را به نزدیکی مناطق جنگی برسانند.
12 تیپ لهستانی که همگی سواره نظام بودند تصمیم گرفتند با شجاعت(اما با تفنگ و شمشیر) جلوی تانک های آلمانی را بگیرند اما در نبردی غم انگیز و بی حاصل قتل عام شدند.چهره ی نبردها دیگر عوض شده بود.
1500 هواپیمای آلمانی 900 هواپیمای قدیمی لهستان را قبل از آن که بتوانند واکنشی از خود نشان دهند منهدم کردند و ظرف 2 روز نیروی هوایی لهستان کاملا از گردونه ی مبارزه خارج شد. در 8 سپتامبر لشگرهای مکانیزه ی آلمانی تمامی خطوط دفاعی لهستان را پشت سر گذاشته و ستون فقرات ارتش این کشور را در هم شکسته بودند . واحدهای باقیمانده ی لهستانی در حالی که به سمت رومانی در حال عقب نشینی بودند تازه دریافتند ارتش چهاردهم آلمان منتظر مت**** کردن آن هاست.
آن گونه که چرچیل در خاطرات خود می نویسد "از هفته ی دوم نبرد مقاومت لهستانی ها کاملا منفعلانه بود. حمله ی ارتش دهم آلمان واحدهای در حال مقاومت در غرب ورشو را به دو نیم کرد و از شکاف ایجاد شده لشگر دوم زره پوش آلمان مستقیم به سمت ورشو پیش رفت.

sorna
01-08-2011, 11:38 PM
ارتش چهارم آلمان نیز با عبور از رود ویستول به سرعت به سمت ورشو می تاخت" ورشو در مرکز لهستان واقع بود و گمان می رفت آلمان حداقل یک ماه تا به آن برسد. اما 10 روز پس از حمله اکنون واحدهای زرهی آلمانی در حومه ی ورشو بودند و به دلیل نبودن هیچ مقاومت سازماندهی شده مردم نگون بخت شهر تصمیم به" مقاومت شهری" گرفتند.
لشگرهای عقب افتاده از عملیات جنگی لهستان سعی کردند حرکت گازنبری واحدهای زرهی و ارتش چهارم آلمان علیه ورشو را ب************ند و خود را به ورشو برسانند اما ارتش دهم آلمان مانع این کار شد.

مقاومت ورشو

ورشو در جنگ خیابانی تقریبا موفق عمل کرد. ده ها هزار غیر نظامی در بین خرابه های شهر بدون امید به رسیدن کمک عمده از نظامیان به دفاع از شهر پرداختند. آلمان ها با سنگین ترین بمباران ها از هوا و زمین شهر را نابود می کردند و به جلو می رفتند. در کل لهستان تنها ورشو و دژ "مودلن" در کنار رود ویستول مقاومت می کرد که هردو در 28 سپتامبر تسلیم شدند.
چرچیل در کتاب خاطرات خود می گوید:" جنگ لهستان نمونه ی کامل یک جنگ جدید بود. همکاری ارتش زمینی و نیروی هوایی در میدان های جنگ بمباران شدیدتمام راه های ارتباطی و شهرهای صنعتی فعالیت ستون پنجم استفاده ی عظیم از جاسوس و چترباز و مخصوصا حمله ی شدید نیروهای زره پوش لهستان آخرین قربانی ماشین جنگ جدید نبود."

[b] نتیجه ی نبرد
لهستان نه کشوری کوچک بود و نه کم جمعیت . این کشور در سال 1939 35 میلیون نفر جمعیت داشت.
ار تش این کشور مرکب از 30 لشگر با استاندارد مناسب و 50 لشگر داوطلب بود اما چرا در برابر 14 هزار کشته ی آلمان ها 300 هزار نفر تلفات داد؟
"بلیتز کریگ" یا جنگ برق آسا اولین بار در نبرد لهستان به اجرا در آمد. این شیوه ی مبارزه که بعدها بارها و بارها توسط ارتش های آلمان اسراییل و آمریکا(علیه عراق) به اجرا درآمد از یک اصل طلایی در نبردها پیروی می کند "دست و پای حریف را قبل از آن که بتواند آن را به کار بیندازد از کاربینداز."
چمبرلن و دالادیه رهبران انگلیس و فرانسه در حالی که خود را آماده ی مبارزه با آلمان در لهستان می کردند وحشت زده متوجه شدند لهستان دیگر وجود ندارد. اما در مقابل جنگ دوم جهانی تازه آغاز شده بود.
اگر نبرد لهستان بدان سرعت حیرت انگیز به پایان نمی رسید انگلستان و فرانسه می توانستند ارتشی بزرگ را در غرب اروپا سامان دهند که مانع پیشروی های بعدی آلمان شود اما این گونه نشد و لهستان عملا ظرف دو هفته و رسما ظرف یک ماه کاملا خرد شد.

برگرفته از کتاب 100 جنگ بزرگ تاریخ
نوشته ی علی غفوری
با اندکی تلخیص

sorna
01-08-2011, 11:39 PM
دروغ هولوکاست

هولوکاست سوزاندن 6 ملیون یهودی دروغی بیش توسط کمنیستها و یهودی ها نیست.همانطور که آدولف هیتلر بزرگ بارها گفته است که یهودیها افرادی ریا کار . سو استفاده گر . فرصت طلب و با هر فرصتی که دستشان بیاید می خواهند دنیا را به جنگ علیه دیگر بگیرند . و اقتصاد دنیا را با رشوه گری و کلاهبرداری در دست خود بگیرند.یهودیهای سو استفاده گر با سو استفاده از کورهای آتش سوزی و سخنرانی های هیتلر در مورد یهودی ها و مواردی دیگر داستانی برای خود سر هم کردند تا به دنیا بگویند در تاریخ به ما ظلم شده است . به ما کمک کنند و از این تریغ پول کلانی از ملل های دیگر به جیب خود بزنند .
و اما دلایل دروغ بودن هولوکاست
1.اولا در آن زمان 6 ملیون یهودی وجود نداشته که بخواهند 6 ملیون یهودی را بسوزانند
2.ثانیا برای جلوگیری از تجمع اجساد و شیوع بیماری های مختلف در میان مردم چاره ای جز سوزاندن اجساد در کوره ای آتش سوزی نداشته اند
3.ثالثا در آن زمان شیوع بیماری تیفوس روز به روز بیش تر میشد . و در میان مردم این بیماری شیوع می یافت هیتلر بزرگ برای جلو گیری از شیوع این بیماری چاره ای جز سوزاندن اجساد یهودی ها را در کوره نداشت,

sorna
01-08-2011, 11:39 PM
هرمان گورینگ

کودکی و نوجوانی
هرمان گورینگ در سال ۱۸۹۳ میلادی در باواریا به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در آموزشگاه نظامی کارلسروهه ادامه داد و در سال ۱۹۱۴ به ارتش پیوست.


جنگ جهانی اول
گورینگ در دوران جنگ جهانی اول خلبان بود و به علت شجاعت نشان «صلیب آهنی» را دریافت کرد. بعد از جنگ، به مونیخ رفت و در سال ۱۹۲۲ با هیتلر آشنا شد. او در دسامبر ۱۹۲۲ به عنوان رئیس سپاه توفان (sa) انتخاب شد و تا «کودتای مونیخ» در این سمت باقی ماند.


کودتای مونیخ
گورینگ در کودتای مونیخ به شدت زخمی شد اما توانست به خارج بگریزد. در سال ۱۹۲۷ به آلمان برگشت به حزب نازی پیوست و یک سال بعد، در ۱۹۲۸، به رایشستاگ (مجلس آلمان) راه یافت. او در سال ۱۹۳۲ رئیس رایشستاگ شد.

گورینگ در ۱۹۳۳ وزیر امور داخلی پروس بود و در آن سال نقشی مهم در دستگیری و ************جهٔ ی کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها داشت.


شب قداره‌ها
در ژوئن ۱۹۳۴، در رویداد شب قداره‌هاً نقش مهمی در قتل ارنست روهم و دیگر سران سپاه توفان بازی کرد.


ورود به نیروی هوایی آلمان
گورینگ در ۱۹۳۵ فرمانده لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان) شد.


جنگ جهانی دوم
عدم موفقیت لوفت وافه، وسعت گرفتن حملات هوایی متفقین بر آلمان، و اعتیاد گورینگ را از عوامل سقوط وی دانسته‌اند. تا سال ۱۹۴۵ او کم و بیش همهٔ پست‌ها و نفوذ خود را از دست داده بود. گورینگ در همین سال، پس از پایان جنگ و شکست آلمان، در دادگاه نورنبرگ محاکمه و به اعدام با طناب دار محکوم شد.

او در سال ۱۹۴۶و پیش از آن که هنگام اعدامش فرا رسد، در زندان خودکشی کرد

sorna
01-08-2011, 11:40 PM
این خبر توسط سایت رسمی صدا و سیما در تاریخ10:51 - تاريخ خبر: 01/10/1386 منتشر شده

http://www.iribnews.ir/News/Photo/134968_c14c51af.jpg


سازمان جاسوسی روسیه "کا گ ب " نه سند تازه در مورد سرنوشت بقایای جسد ادولف هیتلر دیکتاتور آلمان در زمان جنگ جهانی دوم برملا می کند.

واحد مرکزی خبر به نقل از روزنامه اینترنتی روسی اوترا پیش از این مشخص شده بود که بقایای جسد سوخته هیتلر دراختیار روسها بوده اما کسی نمی دانست آنها چگونه از شر آن خلاص شده اند.

بر اساس اسناد رمز گشایی شده جسد هیتلر ابتدا در دو محل دفن و سپس به رودخانه سپرده شده است و این رودخانه به احتمال قوی البا نام دارد.

این عملیات سری با حضور پنج عامل اطلاعاتی شوروی سابق صورت گرفته و مدارک مربوط به آن به قدری سری بوده اند که تنها یک نسخه از آنها نگهداری شده است

sorna
01-08-2011, 11:40 PM
راینهارد هایدریش

مردی بلند قامت ، چشم آبی و مو بور به نام

راینهارد هایدریش ریاست گشتاپو را به عهده

داشت . او چنان خشن و بی رحم بود که حتی

اعضای اس اس از او وحشت داشتند و او را

« درنده ٔ مو بور » می نامیدند . هیتلر به ،

هایدریش افتخار می کرد و لقب خودش را

برای رئیس گشتاپو ابداع کرده بود :

« مردی با قلب آهنین » هایدریش سزاوار هر

دو لقب بود

sorna
01-08-2011, 11:41 PM
وصیتنامه سیاسی هیتلر

از زمانی که داوطلبانه و در کمال فروتنی در جنگ اوّل جهانی که به کشور رایش تحمیل شد خدمت کردم ، سی سال می گذرد.

در این سه دهه ، تنها راهنمای من در تمام افکار ، اعمال و زندگیم ، عشق و وفاداری نسبت به این ملّت بوده است. این عشق و علاقه به من قدرت می داد تا بتوانم پیرامون دشوارترین مسائلی که تاکنون در برابر یک موجود فانی قرار گرفته است ، تصمیم بگیرم. در این سه دهه ، تمام سلامت و نیرویم را صرف کرده ام.

اینکه من و یا هر کس دیگری در آلمان در سال ۱۹۳۹ خواستار جنگ بوده ایم ، به هیچ وجه واقعیّت ندارد. این جنگ ، به ویژه ، خواستهٔ دولتمردانی بود که یا خود یهودی بودند و یا در راه منافع یهودیان فعالیّت می کردند و همانها بودند که به جنگ دامن زدند.

در پی شش سال جنگی که علیرغم تمام موانع ، روزی از آن به عنوان با شکوهترین و قهرمانانه ترین جلوهٔ مبارزات یک کشور به منظور بقای یک ملّت ، یاد خواهد شد. من نمی توانم از شهری که پایتخت این کشور است ، دست بردارم.

از آنجا که نیرویمان ناچیز تر از آن است که بتوانیم بیش از این در برابر حملهٔ دشمن مقاومت کنیم و مقاومت ما نیز به تدریج به وسیلهٔ مردانی کور و بی اراده تحلیل خواهد رفت ، آرزو می کنم که در سرنوشت میلیونها انسان دیگری که تصمیم گرفته اند در این شهر باقی بمانند ، شریک باشم.

گذشته از این ، هرگز در دستهای دشمنانی که خواستار نمایشی تازه جهت توده های دیوانهٔ خود هستند ، نخواهم افتاد.

بنابراین تصمیم گرفته ام در برلین بمانم ، و در لحظه ای که مطمئن شوم که وضعیت پیشوا و حکومت در معرض خطر و سقوط حتمی قرار گرفته است ، مرگ را داوطلبانه پذیرا شوم.

با قلبی شاد و آگاهی از یک وحدت بی مانند در تاریخ ، از فداکاری ها و دستاوردهای سربازانمان در جبهه های جنگ ، زنانمان در خانه ها ، دهقانان و کارگران و جوانانمان تشکّر و قدردانی می کنم.

آرزو و درخواستم این است که ملّت آلمان ، هرگز و تحت هیچ شرایطی در هیچ مبارزه ای تسلیم نشوند و با تمام توان خود ، و با وفاداری نسبت به مبانی و اصول «کلاوزه ویتز» علیه دشمنان سرزمین مادری خود بجنگند.

از وفاداری سربازان آلمان و نیز از مشارکت و همدلی من با آنها در مرگ ، بزری در زمین پاشیده خواهد شد که روزی در تاریخ آلمان رشد خواهد کرد و در نتیجه یک ملّت متحد واقعی تحقق خواهد بخشید…

پیش از مرگ ، رایش مارشال هرمان گورینگ را از حزب بیرن می اندازم و تمامی حقوق را که به موجب حکم روز بیست و نه ژوئن ۱۹۴۱ و نیز سخنرانی در رایشتاگ در اوّل سپتامبر ۱۹۳۹ به وی تفویض کرده ام ، از او می گیرم.

گورنینگ و هیملر ، جدا از عدم وفاداری نسبت به من ، با مذاکرات محرمانه با دشمن که بدون آگاهی و بر خلاف میل من انجام گرفت ، و نیز اقدام به اعمال غیر قانونی برای کنترل کشور ، شرمندگی جبران ناپذیری برای کشور آلمان به بار آوردند.

به منظور تقدیم دولتی که از مردان با شرف تشکیل شده ، و قادر است وظیفهٔ ادامهٔ جنگ را با تمام نیرو انجام بدهد ، افراد زیر را به عنوان کابینهٔ جدید منسوب می کنم:

رئیس جمهور: دونیتس
صدر اعظم: دکتر گوبلز
وزیر حزب: بورمن
وزیر امور خارجه: زایس اینکوارت
باشد که کابینهٔ جدید ، نسبت به وظیفهٔ خود که برقراری نظام ناسیونال-سوسیالستی در کشور است آگاه باشد و شرایطی را بوجود آورد که هر فرد آلمانی ، خدمت در راه منافع عموم را به منافع شخص خود ارجح بداند.

از ملّت آلمان ، تمام مردان و زنان ناسیونال-سوسیالست و نیز تمام افراد ارتش می خواهم که تا دم مرگ نسبت به دولت و رئیس جمهور جدید وفادار بوده ، از اوامر آنها اطاعت کنند.

از این مهم‌تر ، اینکه به دولت و ملّت آلمان دستور می دهم که همواره قوانین نژادی را مورد مراقبت و ملاحظه قرار بدهند.۲۹ آوریل ۱۹۴۵

sorna
01-08-2011, 11:41 PM
نازیسم

نازیسم به ایدئولوژی حزب نازی آلمان (حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان) اطلاق می شود و در واقع می توان برای آن از عبارت « ناسیونال سوسیالیسم» نیز استفاده کرد. حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان یا حزب نازی آلمان مدتی پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول به رهبری آدولف هیتلر ساخته شد. البته هیتلر در ابتدا عضو عادی و سپس مسئول بخش تبلیغات و پس از آن رهبر حزب شد. پس از اینکه وی به رهبری حزب رسید نام حزب را که در آن زمان حزب کارگر آلمان بود به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان تغییر داده و پرچم صلیب شکسته را برای حزب انتخاب نمود. نازیسم ایدئولوژی دولت آلمان از سال 1933 تا سال 1945 بود که طی آن آلمان از بسیار جهان پیشرفت های قابل توجهی کرد.

حزب نازی آلمان خواستار پدافند از نژاد آلمانی در برابر نژاد های بیگانه بود. به ویژه اینکه اگر از نژاد آلمانی پدافند نمی شد این نژاد در معرض انقراض قرار می گرفت. (چنانکه امروز این مسئله تقریبا قطعی است که نژاد ژرمن در آینده منقرض خواهد شد.) به همین دلیل نازی ها خواستار عدم اختلاط نژاد آلمانی با سایر نژاد ها بودند. در نتیجه پس از قدرت یابی نازی ها قانونی به تصویب رسید که طی آن ازدواج و اختلاط نژادی میان آلمانی ها و غیر آلمانی ها را ممنوع می کرد. اما هرگز نازی ها در پی نسل کشی نژاد های دیگر بر نیامدند. حتی در ارتش آلمان سربازان نیمه یهودی وجود داشتند.

مشکل بزرگ دیگر آلمانی ها یهودیان بودند. زیرا یهودیان سرمایه دار در جنگ جهانی اول با ساخت و پاخت با یهودیان سرمایه دار امریکا و انگلیس وضعیت اقتصادی ویران کرده و در نتیجه سبب شکست ارتش آلمان در جبهه جنگ شدند. در چنین حالتی یهودیان بزرگترین عاملان شکست آلمان در جنگ جهانی اول محسوب شده و از نظر میهن پرستان غیر آلمانی حساب می شدند. در نتیجه پس از قدرت یابی نازی ها، یهودیان را وادار به خارج شدن از آلمان کردند. مسئله ی جالب اینجاست که قتل عامی در کار نبوده است و یهودیان اخراج شدند. این فرصت به آنان داده شد که از آلمان بیرون بروند. بنابراین آنهایی که باقی ماندند خود مسئول اعمالشان بودند.

مسئله دیگر اقتصاد ناسیونال سوسیالیستی است. آنچنانکه حزب سومکا هم بار ها آن را بیان کرد ناسیونال سوسیالیسم دارای محاسن کمونیسم و کاپیتالیسم و فاقد معایب آن هاست. سرمایه دار چنانچه برای مصالح و منافع کشورش کار کند مورد پشتیبانی دولت قرار گرفته و چنانچه به ضرر ملت کار کند سرمایه اش ملی خواهد شد. این نوع از سیستم اقتصادی سبب از بین رفتن فاصله طبقاتی از نظر فرهنگی و تقریبا مالی شد به طوری که کارگر درجه سه ی آلمانی می توانست با همان حقوق خود دور دنیا را سفر کند.

مبارزه با کمونیسم را می توان از اصول اساسی ناسیونال سوسیالیسم دانست. نازی ها یکی از بزرگترین اهداف خود را مبارزه با کمونیسم بین الملل می دانستند. چه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی آلمانی ها بر پایه مبارزه با کمونیسم بود. اگر چه برای (از ماه اوت 1939 تا ژوئن 1941) آلمانی ها با شوروی به توافق هایی رسیدند اما کاملا واضح بود که دوستی ناسیونال سوسیالیسم و کمونیسم دوام نمیابد سرانجام ارتش آلمان بخاطر خطراتی که از جانب کمونیست ها وجود داشت به شوروی حمله کردند. سازمان وافن اس اس در جنگ جهانی دوم اساسا یک ارتش اروپایی ضد کمونیسم بود که تقریبا از تمام کشور های اروپایی دارای سرباز بود.

sorna
01-08-2011, 11:42 PM
نئو نازی

نئو نازیسم و نئو فاشیسم به جمعیت‌ها یا جنبش‌های سیاسی برای زنده کردن دوباره نازیسم و فاشیسم اشاره دارد، به صورتی که قبل از جنگ جهانی دوم رواج داشت.
جنبش‌های نئو نازی به آدولف هیتلر وفادار هستند، و نشان ملی آلمان نازی (صلیب شکسته)، و هر چیزی که متعلق به آلمان دوره ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ باشد. که به طور معمول شامل ضد یهود گرایی، نژاد پرستی ویا بیگانه ترسی می‌‌باشد.

نئو نازیسم نام گرایشی است که در اروپا و آمریکای شمالی رو به گسترش است و نژادپرستی و برتری نژادی را می‌آموزد. این آموزه‌ها وفاداری به اصول نخستین نازیسم، پندارهای ِ نوینی چون سامی ستیزی، اعتقاد به برتری ِ نژاد ِ نوردیک و عقیدهٔ گسترش اراضی را پوشش می‌دهد .

نئو نازی‌ها در اروپای شرقی و پس از سقوط کمونیسم فعالیت بسیار گسترده‌ای را آغاز کرده‌اند و در مدت زمان اندکی توانسته‌اند گروه‌های بزرگ و سازمان‌یافته‌ای را تشکیل بدهند و به قدرت‌ سیاسی عظیمی در سطح اروپا مبدل شوند .

sorna
01-08-2011, 11:43 PM
ژنرال فیلد مارشال اروین رومل(روباه صحرا)

به جرات میتوان گفت که معروفترین ژنرال آلمانی جنگ جهانی دوم اروین رومل بود.نبوغ ذاتی رومل در فرماندهی و مدیریت
جنگ به همراه خصایص انسانی او در رفتار با اسرا و نیرو های تحت امرش باعث شد که همه طرفهای دگیر در جنگ حتی دشمنانش از او با احترام یاد کنند.
اروین جوناس رومل در 15 نوامبر 1891 در " هاندهایم " وتمبرگدیده به جهان گشود.پدر بزرگ و پدر رومل هر دو معلم مدرسه بودند و مادر رومل دختر یک خانواده صاحب منصب بود. پدر رومل در ابتدا یک افسر توپخانه بود که بعدها ، معلمی را برگزیده بود.
پس از تاسیس امپراطوری آلمان در سال 1871 داشتن شغل نظامی به عنوان یک افسر ارتش برای جوانان آلمانی بسیار دلخواه و ایده آل بود. به این ترتیب رومل بنا بر توصیه پدرش به ارتش پیوست.
او در سال 1910 به عنوان دانشجوی دانشکده افسری وارد هنگ 124 پیاده وتمبرگ شد.
طی جنگ جهانی اول رومل با درجه ستوانیدر جبهه خای فرانسه، رومانی ، و ایتالیا جنگید و به دلیل شجاعتهایی که از خود نشان داد مفتخر به دریافت یک صلیب آهنین درجه 1 و یک صلیب آهنین درجه 2شد.
درک عمیق او از نفرات تحت فرمانش به همراه شجاعت منحصر به فرد و استعداد ذاتیدر فرماندهی ، موجب درخشش رومل در جنگ و خصوصا در جبهه ایتالیا گردید. لیاقت ها و شجاعت های رومل در صحنه های نبرد ، آینده درخشانی را برای او نوید میداد .

در ارتش آنروز آلمان داشتن یک سمت دز ستاد فرماندهی کل یک راه معمول برای پیشرفت محسوب میشد ولی رومل از رفتن به ای راه صرف نظر کرد و همواره سعی کرد یک افسر عملیاتی باقی بماند.همانند بسیاری از فرماندهان بزرگ ، رومل نیز علاقه فراوانی به تدریس داشت و بنا بر این درآ کادمیهای علوم نظامی به تدریس پرداخت.

رومل تجارب عملیاتی جنگ جهانی اول را همراه تغکر نظامی آکادمیک در هم آمیخت و کتابی تحت نام Infanterie geriftan "" حملات نیروهای پیاده "" را به رشته تحریر در آورد که در سال 1937 منتشر و از شهرت به سزایی بر خوردار است.
در سال 1938 پس از الحاق اتریش به آلمان رومل که در آن زمان به درجه سرهنگی نا یل شده بود به ریاست دانشکده افسری "واینر نوستات" در نزدیکی وین برگزیده شد.
هنگامی که جنگ جهانی دوم آغاز شد رومل که از افسران مورد علاقه هیتلر بود ، به فرماندهی نیروهای محافظ هیتلر منصوب شد با اینکه این سمت یکی از مهمترین سمت های آن روز ارتش آلمان محسوب میشد ولی رومل که همواره دوست داشت یک افسر عملیاتی باقی بماند از شغل جدید خود راضی نبود.
سر انجام در ماه فوریه سال 1940 یک فرصت طلایی نصیب رومل شد.به رومل پیشنهائ شد تا فرماندهی لشگر هفتم زرهی را بپذیرد و او که منتظر چنین فرصتی بود بیدرنگ آنرا پذیرفت .رومل تا آنروز فرماندهی هیچ واحد زرهی را نپذیرفته بود ولی سریعا به تواناییهای تهاجمی و امکانات چشمگیر قوای مکانیزه و زرهی پی برد.
رومل که ذهنی خلاق داشتفهمید که بهترین راه برای در هم کوبیدن قوای خسته دشمن در میدانهای عملیاتی وسیع ، استفاده از نیروهای زرهی میباشد.
فرماندهی بینظیر رومل در تهاجم به سوی سواحل کانال انگلیس در ما مه 1940 ، جسارت و قوه ابتکار بی نظیر او را بر همگان آشکار کرد. طی این عملیات که به ضربه داس شهرت داشت، ارتش آلمان توانست خطوط دفاعی متفقین را در هم بکوبد و آنها را تا سواحل کانال انگلیس به عقب براند و رومل مفتخر به دریافت دو صلیب آهنین درجه1 و درجه 2 دیگر شد.

sorna
01-08-2011, 11:43 PM
در 14 ماه مه 1940 ،4 روز پس از حمله به هلند لشکر 7 زرهی به فرماندهی رومل از مرز بلژیک عبور کرد و به منطقه جنگلی آردن رسید. آردن بیشترین حجم جنگل را در اروپای مرکزی داراست.
فرماندهان متفقین معتقد بودند که عبور از این جنگلها غیر ممکن است از این رو خطوط دفاعی مستحکمی را برای دفاع آماده نکرده بودند . لشکر 7 زرهی بر اولین سد دفاعی نیروهای بلژیکی غلبه کرد و به پیش روی خود به سمت غرب ادامه داد.
نیرو های تحت امر رومل جلوتر از دیگر خطوط آلمانها در حال پیشروی بودند زیرا رومل معتقد بود که تهاجم به دشمن تا نابودی کامل آنها باید ادامه داشته باشد.
بدین ترتیب نیرو های تحت فرمان رومل اولین نیروی زرهی بودند که به کانال انگلیس رسیدند.
پس از این حملات سریع و گاز انبری ارتباط خطوط مقدم و پشت جبهه ی فرانسه قطع شد و در نتیجه فرانسه که یکی از قویترین آنروز اروپا و جهان را دارا بود تسلیم شد. پس از این حملات موفقیت آمیز رومل مفتخر به دریافت صلیب شوالیه گردید.

به دلیل حملات سریع و برق آسای لشکر 7 زرهی و نیز ارتباط مخابراتی اندک آنها با ستاد فرماندهی مرکزی، آنها به "" ارواح"" مشهور شده بودند.
کمتر از یک سال بعد در فوریه 1941 رومل به فرماندهی نیروهی آلمانی اعزامی به آفریقا منصوب شد تا به نیرو های ایتالیایی شکست خورده در لیبی کمک کند. این نیرو ها به سپاهیان افریقا معروف شدند.

صحرا های شمال آفریقا صحنه ی بزرگترین پیروزیهای رومل و سنگین ترین شکستهای دشمنان تا دندان مسلح او گردید.در جبهه ی آفریقای شمالی ، رومل از چنان شهرت هراس انگیزی برخوردار شد که نیرو های انگلیسی سعی میکردند تا حد امکان با او درگیر نشوند.

اما تهاجم به مصر تمامی منابع و امکانات رومل را کاهش داده بود و نیرو و امکانات جدیدی هم در راه نبود. از طرف دیگر انگلیسی ها که خطوط دفاعی مستحکمی را
در مقابل رومل ایجاد کرده بودند به کمک عواملی همچون برتری نفرات و تجهیزات ،آتش سنگین توپخانه و پشتیبانی وسیع هوایی توانستند حملات رومل را دفع کنند.در نبرد ""العلمین"" رومل 470 تانک عملیاتی داشتدر حالیکه انگلیسی ها با بیش از 700 تانک عملیاتی وارد عمل شده بودند. با این حال نیروهای تحت امر رومل توانستند ضربات سنگینی به نیروهای مدافع وارد کنند. در حالیکه انگلیسی ها از پشتیبانی وسیع هوایی برخوردار بودند ، نیرو های آلمانی از هیچ گونه پشتیبانی هوایی برخوردار نبودند .بمبارانهای وسیع و بیوقفه نیروی هوایی بریتانیا خسارات سنگینی به نیروهای آلمانی وارد ساخته بود و روحیه سربازان آلمانی به شدت تضعیف شده بود . سرانجام رد اواخر ماه اکتبر سال 1942 رومل پس از وارد کردن خسارات سنگین به نیروهای انگلیسی و در حالیکه بسیاری از نفرات و تجهیزاتش را از دست داده بود در نبرد العالمین شکس خورد و مجبور به عقب نشینی شد.
در سال 1943 نیروهای آمریکایی و انگلیسی به طور غیر منتظره ای در مراکش پیاده شدندو جنگ در شمال آفریقا وارد مرحله جدیدی شد. در همین ایام رومل پر افتخار ترین نشان ارتش هیتلر را دریافت کرد. رومل مفتخر به دریافت صلیب شوالیه مزین به شمشیر و الماس گردید.
در ماه مارس سال1943 رومل مامور شد تا در برابر حمله احتمالی متفقین از سواحل کانال انگلیس و منطقه نرماندی دفاع کند.

sorna
01-08-2011, 11:43 PM
استاد مهره چینی جنگ
شروع به ساخت موانع و استحکامات دفاعی بیشماری نمود که بسیاری از آنها ابتکاری و غیرمعمول بود. با این وجود پیشنهاد رومل این بود که میباست با کمک استحکامات دفاعی بیشمار پیشروی دشمن را متوقف کرد و با مهیا کردن نیروهای قوی در پشت استحکامات به دشمن یورش برد و آنها را به دریا باز گرداند.رومل حتی از فرماندهی کل خواسته بود تا نیروهای ذخیره بیشتری را در پشت خطوط دفاعی مهیا کند رومل پیش بینی میکرد که با عقب زدن دشمن و بازگرداندن آنها به دریا ، سرنوشت تهاجم در اولین روز نبرد مشخص خواهد شد..
با وجود توصیه های فراوان رومل و مطرح کردن طرح دفاعی مورد نظرش ، هیچ کس به توصیه های او گوش نکرد. چند ماه پس از حمله موفقیت آمیز متفقین به نرماندی ارزش طرحهای رومل بر همگان آشکار شد.
در اوایل پاییز 1943 رومل متقاعد شدکه پیروزی در جنگ دیگر ممکن نیست و هیتلر نمی خواهد این واقعیت را بپذیرد و با قدرتهای غربی مصالحه کند. در تابستان 1944 برخی از دوستان رومل که عضو نهضت پنهانی بر اندازی حکومت هیتلر بودند خود را به رومل نزدیک کرده و به او پیشنهاد همکاری کردند.
آنها به او گفتند که این وظیفه اوست که رهبری آلمان را بعد از عزل هیتلر بر عهده بگیرد و آلمان را از وضعیت نابسامان آن روز نجات دهد .
رومل پیشنهاد آنها را رد نکرد ولی افرادی که این پیشنهاد را به رومل کرده بودندهرگز نقشه ترور هیتلر را برای رومل آشکار نکردند. آنها میدانستند که روملهرگز کشتار برای پایان سیاسی را نخواهد پذیرفت. رومل با کشتار به شدت مخالف بود و حتی حکمهای اعدام اسرا را که به وسیله هیتلر صادر میشد نادیده میگرفت.
وقتی که حمله به نرماندی آغاز شد، رومل در موقعیتهای مختلفی سعی کرد تا به هیتلر نشان دهد که روند جنگ از کنترا او و دیگر امرای ارتش خارج شده و لازمست که هیتلر با قدرتهای غربی سازش کند.
در جولای 1944 فرماندهی متفقین که در آفریقا ضربات سختی از رومل دریافت کرده بود ، تصمیم گرفت تا رومل را از سر راه بردارد. فرماندهان متفقین به خوبی میدانستند که اگر رومل فرماندهی آلمانها را در نرماندی به عهده گیرد ، تسخیر نرماندی غیر ممکن یا بسیار پر تلفات خواهد بود.بنابر ابن به نبروهای سرویس ویژه ارتش انگلیس دستور داده شد تا رومل را دستگیر کنند یا اینکه او را از سر راه بردارند در متن دستور تاکید شده بود که کشتن بر دستگیری ارجحیت دارد. سرانجام در 17 جولای1944 خودروی حامل رومل توسط دو فروند جنگنده نیروهای انگلیس موردحمله قرار گرفت در نتیجه این حمله خودروی رومل به خارج جاده منحرف و واژگون گردید.
فردای همان روز نیرو های انگلیسی دقیقا از همان نقطه ای که رومل پیش بینی کرده بود حمله کردند. پس از سه ساعت حمله پیاپی بمب افکن های انگلیسی حملات زمینی آغاز شد. مواضع و خطوط دفاعی که رومل طراحی کرده بود کارایی خود را نشان دادند ونیروهای مهاجم را متوقف کردند. نیروهای آلمانی مدافع هم با کمک استحکامات پدافندی رومل آسیب کمی دیدند و توانستند به تهاجم دشمن پاسخ داده و حمله مهاجمین را دفع کنند.
بدین ترتیب آخرین پیروزی رومل در آخرین نبرد او نیز رقم خورد.
رومل که به علت شکستگی شدید جمجمه در بیمارستان نیروی هوایی بستری شده بود بطور شگفت آوری زنده ماند و به خانه اش منتقل شد تا دوران نقاهت را سپری کند.
در این زمان یعنی در 20 جولای سوء قصد به جان هیتلر ناکام ماند و گشتاپو (پلیس مخفی آلمان ) ، عملیات گسترده ای را برای دستگیری عوامل توطئه و همدستان آنها آغاز کرد. در پی بازجویی های به عمل آمده و به خصوص شهردار شهر اولم مشخص شد که عوامل نهضت بر اندازی رومل را به عنوان نامزد اصلی رهبری آلمان پس از هیتلر انتخاب کرده بودند.
بدیت ترتیب ارتباط رومل با دست اندرکاران توطئه آشکار شد.
هیتلر که نمی خواست سردار شکست ناپذیر مردم آلمان، به عنوان دشمن او جلوی میز محاکمه ی دادگاه حزب نازی ظاهر شده و سپس اعدام شود ، دو ژنرال را به خانه رومل فرستاد تا به او پیشنهاد کنند که خود را مسموم سازد ودر عوض نام و شرافتش لکه دار نشود.
چهاردهم اکتبر سال 1944 رومل با سمی که مامور مخصوص هیتلر برایش آورده بود ، خود را مسموم کرد و بدین سان به زندگی اش خاتمه داد.
پس از مرگ رومل علت مرگ او حمله قلبی اعلام شد و با کمال احترام و طی مراسم ویژه ای به خاک سپرده شد.
کمتر از یک سال بعد آخرین خطوط دفاعی آلمان سقوط کرد و آلمان توسط متفقین اشغال شد.

sorna
01-08-2011, 11:44 PM
جنگ برلین
ارتش اتحاد جماهیر شوروی برای حمله به شهر برلین نیروی را متمرکز کرده بود که تا آن روز چشم روزگار ندید که برای تصرف یک شهر، یک چنان نیروای را متمرکز نمایند. از طرف ارتش شوروی برای تصرف برلین بیست و دو هزار توپ! و بیست و پنج هزار تانک ! و چهار میلیون سرباز مجهز و متمرکز گردید. و اگر در نظر بگیریم که هر تانک یک توپ متحرک است ارتش شوروی برای غلبه بر برلین چهل و هفت هزار توپ! را متمرکز نمود. ارقام سازوبرگی که برای جنگ برین از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی فراهم گردید انسان را به یاد ارقام نجومی می اندازد. هفتاد هزار کامیون، روز و شب در را بودند و از عقب جبهه برای توپ ها و تانک های جبهه برلین مهمات می آوردند.غیر از کامیون های مخصوص حمل خوار و بار و تانکر های حمل سوخت و کامیون های حامل سرباز و ساز و برگ آن ها. اگر شمار سربازانی که متصدی وسائل حمل و نقل بودند در نظر بگیریم و شمار توپچی ها و رانندگان و تیر اندازان تانک و کارکنان نیروی هوایی را بر آن بیفزائیم دولت شوروی فقط برای تصرف ((برلین)) پنج میلیون سرباز مصلح و مجهز را به کار انداخته بود. قبل از اینکه ارتش شوروی به برلین نزدیک شود وضع جبهه غربی نیز برای آلمان وخیم بود و هیتلر رئیس دولت و فرمانده قوای مصلح آلمان، فرمانی برای فرمانده جبهه غربی صادر کرده، که گفته بود در منطقه روهر و سایر منطق غربی آلمان، واحد های ارتش آن کشور، اگر نتوانستند دسته جمع مقابل خصم (یعنی امریکا و انگلیس)مقاومت نمایند می باید دسته های کوچک تشکیل بدهند و در عقب جبهه خصم، سربازان و افسران را به قتل برسانند و خطوط ارتباط را قطع کنند و مخازن اسلحه و مهمات دشمن را به تصرف در آورند یا نابود نمایند ومنابع آب را مسموم کنند و در جلوی دشمن هر چیز را که قابل استفاده می باشد مثل پل ها، مراکز تولید برق، مراکز توزیع گاز و مخازن آذوقه را از بین ببرند تا قوای آمریکا و انگلیس نتوانند از چیز های که در محل وجود دارد استفاده کنند.(اتخاذ سیاست جنگی سرزمین های سوخته از سوی هیتلر که البته اجرا نشد). همچنین در حومه برلن سر راه قشون شوروی چند واحد از ارتش آلمان بودند که به زودی از بین می رفتند ،چون در طرف مشرق قشون شوروی در چندین ستون بزرگ ، از تمام جاده های آلمان به سوی مرکز آن می رفتند و به طوری که گفتیم پنج میلیون آن متوجه برلین مقر فرماندهی رایش بود شاید سربازان ارتش شوروی که به سوی برلین می رفتند بیش از پنج میلیون بودند. رقم پنج میلیون را منابع امریکا و انگلیس و منابع خود آلمان بدست آورده ایم وگرنه،هرگز از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی بروز داده نشد که چه قدر از سربازانش در جنگ برلین شرکت کردند همچنان که هرگز بروز داده نشد که شمار سربازان ارتش سرخ درجنگ اخیر جهانی چقدر بوده است. ما میدانیم که در جنگ جهانی اخیر دولت امریکا شانزده میلیون و یکصد و دوازده هزاروپانصدوشصت وشش سرباز(در خشکی و دریا و هوا)وارد جنگ کرد ولی از شمار سربازانی که دولت شوروی در جنگ جهانی دوم وارد میدان جنگ کرد رقم رسمی در دست نیست. در جنگ جهانی دوم هیچ خبر نگار روزنامه، میدان های جنگ شوروی راندید و گرچه از طرف خبرگزاری ها و جراید انگلستان و امریکا عده ای خبر نگار و دو هیئت نظامی در شوروی بودند ولی آن ها فقط اعلامیه های رسمی را که ازطرف اداره مطبوعات شوروی در دستشان گذاشته می شد به خبرگزاری ها و جراید خویش مخابره می کردند و هیچ یک از آن ها میدان های جنگ شوروی و آلمان را ندیدند

sorna
01-08-2011, 11:44 PM
به همین جهت است که با اینکه شصت سال از جنگ برلین میگذرد،به تحقیق معلوم نیست شمار سربازان ارتش شوروی که در آن جنگ شرکت کرده اند چند نفر بوده و شاید از رقم پنج میلیون نفر میکند.چند تن از افسران آلمانی که کتاب هایی راجع به وقایع جنگ منتشر کرده اند می گویند که دولت شوروی برای جنگ برلین سیصد لشکر را بسیج کرده و چون حد اقل لشکر های روسی بیست هزار سرباز می باشند به عقیده آن افسران آلمانی ، دولت شوروی درجنگ برلین شش میلیون سرباز را به کار انداخت که یک مرتبه دیگر در این یاداشت های تاریخی با ارقام نجومی مواجه می شویم.این در حالی است که در سال 1945میلادی حد اکثر طول برلین با حومه آن از شرق به غرب 45کیلومتر بود و حداکثر عرض آن با حومه شهراز شمال به جنوب38کیلومتر بود که اگر شهر برلین را یک مستطیل به حساب آوریم مساحت آن به 1710کیلومترمربع می رسد در حالی که برلین یک مربع کامل نیست و به همین جهت مساحت آن خیلی کمتر از این وسعت است . تا روز پانزدهم آوریل سال 1945توپ های شوروی برلین را بمباران می کردند، ولی هنوز ارتش سرخ وارد برلین نشده بود تا روز نهم آوریل ، برلین بمباران می شد ولی به وسیله هواپیما اما از روز نهم آوریل خمپاره های توپ در پایتخت آلمان منفجر گردید. قبل از آن روز برلین، از بمباران هوایی آنقد آسیب دیده بود که به ندرت عمارتی در شهر دیده می شد که پا بر جا باشد. تمام سکنه برلین در زیر زمین ها و سردابها به سر می بردند و از روز پنجم آوریل صدای شلیک توپ به گوش آن ها می رسید. دکتر گوبلز وزیر تبلیغات آلمان چنان نشان می داد که صدای مزبور ناشی از شلیک توپ های ارتش آلمان است. ولی روز نهم آوریل وقتی خمپاره های توپ در خیابان های برلین منفجرشد،مردم دانستند که خمپاره های روسی است زیرا ارتش آلمان توپ های خود را به سوی پایتخت شلیک نمی کرد تا خمپاره ها در خیابان منفجر شود. ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بعد از آغاز روز پانزده آوریل(یعنی بعد از نیمه شب)حمله بزرگ ارتش شوروی برای تصرف برلین شروع شد و بیست و دوهزار توپ که چون یک نیم دایره بزرگ در شمال و مشرق و جنوب برلین قرار گرفته بود شروع به شلیک کرد. در آن روز هفت میلیون خمپاره ! برای توپ ها آماده کرده بودند یعنی به هر توپ به طور متوسط سیصد و هجده خمپاره می رسید . از ساعت3:45تا ساعت9:45توپ های شوروی بی انقطاع برلین را می کوبید و آن وقت لشکر های شوروی با بیست وپنج هزار تانک به راه افتاد. سربازانی که می باید از پایتخت آلمان دفاع کنند از صفوف گوناگون ارتش و نیروی هوائی آلمان به شمار می آمدند. بعضی از آن ها خلبان بودند که چون هواپیما(یا بنزین) نداشتند نمی توانستند پرواز کنند. عده ای از آن سرنشینان تانک بودند که به مناسبت نداشتن تانک ، یا تفنگ یا بازوکا پیاده می جنگیدند.بازوکا را در اغاز آلمانی ها ساختند و در زبان آلمانی به اسم پانزر-فوستن یعنی نابود کننده زره پوش است. در بین سزبازان آلمانی که می باید از برلین دفاع کنند، از سربازان قدیمی به ندرت دیده می شد در عوض سربازان تازه کار و از جمله پسران سیزده و چهارده و پانزده ساله جزو مدافعین برلین به مقدار زیاد دیده می شدند. هیملر وزیر کشور و رئیس گشتاپو به هیتلر پیشنهاد کرده بود که سپاهی از سکنه غیر نظامی و بخصوص مردان جوان به وجود بیاید به اسم گرگ نا مرئی . در افسانه های قدیمی آلمانی نوعی گرگ وجود دارد که سرش شبه انسان است و دارای عقل انسانی است و می تواند مثل انسان حرف بزند ولی این گرگ دیده نمی شود و گرگ نامرئی یک دفعه در صحرا پیدا می شود و به انسان حمله می کند و نا پدید می شود. وظیفه سربازان سپاه موسوم به کرگ نامرئی این بود که در صحرا و شهرا و قصبات و قراء، هر سرباز روسی یا امریکایی و انگلیسی را دیدند بیدرنگ به قتل برسانند و هرجا که مشاهده کردند

sorna
01-08-2011, 11:45 PM
بالای یک خانه پرچم سفید آوخته شده سکنه خانه را مقتول کنند.ارتش گرگ نامرئی باید تمام کابل های برق و تلفن و تلگراف را قطع کنند . طبق آئین نامه ارتش نامرئی سربازان ارتش مزبور می باید بیش ازسیزده سال داشته باشند ولی در برلین ، حتی پسر بچه های دوازده ساله هم داوطلب شدند که وارد ارتش مزبور گردند و در راه وطن پیکار کنند. ارتش گرگ های نامرئی باید مثل عیارها پیکار می کردند نه مانند پارتیزان ها چون پارتیزن ها با دسته های پنجاه یا صد نفری می جنگیدند ولی سربازان ارتش گرگ نامرئی باید به تنهای پیکار می کردند. آن ها یونیفورم نداشتند زیرا در برلین یونیفورم به اندازه کافی یافت نمی شد وآن ها با لباس معمولی می جنگیدند و به وسیله یک بازوبند که به بازو می بستند شناخته می شدند. قشون شوروی وقتی به برلین حمله ور کردید در چهار ستون بزرگ حرکت میکردند و تمام ستون ها از شرق به غرب و یا از شمال شرقی وجنوب شرقی به سوی مغرب می رفتند . در شمال شرغی و شمال برلین دو ستون بزرگ از نیروهای شوروی به فرماندهی مارشال ****ف و مارشال روکوسوفسکی به طرف مغرب می رفتند. در مشرق و جنوب شرقی پایتخت آلمان دو ستون دیگر از نیروی اتحاد جماهیر شوروی به فرماندهی مارشال ژوکوف راه مغرب را پیش گرفته بودند. این چهار ستون از نیرو های شوروی می باید در شهر برلین به هم ملحق شوند ولی در روز های اول جنگ برلین بر اثر مقاومت آلمانی ها نتوانستند به هم ملحق شوند. هیتلر بعد از این که جنگ برلین آغاز شد در پایگاه ضد موشک زیرزمین عمارت صدر اعظمی آلمان مستقر شد که به تقریب در وسط شهر بود. هر یک از چهار ستون ارتش شوروی که به شهر می رسید می توانست به زودی خود را به مقر فرماندهی رایش واقع در مرکز شهر برساند اما با اینکه ارتش شوروی روز پانزدهم آوریل وارد برلین گردید تا روز دوم ماه مه،نتوانست عمارت صدارت اعظمی را در وسط شهر تسخیر کند. آنچه سبب گردید سقوط قطعی برلین تا روز دوم مه به تاخیر بیفتد این بود که پانصد هزار مرد آلمانی فدایی پیشوا از سیزده ساله تا مردان پنجاه ساله برای ممانعت از عبور ارتش شوروی پیکار می کردند و تقریبا همه کشته شدند. در بین آن ها عده ای کثیر از افراد گروه (اس-اس)بودند یعنی گروه حمله نازی و این گروه را که یک نوع چریک حزبی بود نباید با سربازان ارتش آلمان اشتباه کرد. فرمانده گروه (اس-اس)در برلین مردی بود به اسم ژنرال اشتای نر(دارای نشان های افتخاروشجاعت فراوان)که فرمانده مدافع برلین شد. مدافعین برلین در روز های اول جنگ برلین مقداری تانک داشتند و سوخت آنه کم بود اما مسلسل به مقدار زیاد در دسترس آن ها قرار داشت و همچنین دارای مقدار اندکی توپ های ضد تانک و بازوکا(به زبان آلمانی پانزرفوستن) بودند. در روزهای اول جنگ برلین، مدافعین پایتخت از مغرب برلین آذوقه و سوخت دریافت می کردند چون هنوز برلین از طرف ارتش اتحاد جماهیر شوروی محاصره نشده بود. شهر برلین در روز بیست و چهارم ماه آوریل بطور کامل از طرف ارتش اتحاد جماهیر شوروی محاصره شد و در آن روز،یک ستون بزرگ از ارتش سرخ که از طرف شمال برلین آمده بودند در جنوب غربی برلین در منطقه مشهور(پوتسدام)به ستونی دیگر از ارتش شوروی ملحق گردید و در نتیجه پایتخت آلمان محاصره شد و برلین دیگر چیزی از خارج دریافت نکرد. در برلین ارتش مدافع پایتخت،مقابل تانک ها و توپ های شوروی مقاومت می کرد.

sorna
01-08-2011, 11:45 PM
پسران سیزده چهارده و پانزده ساله در حالی که مسلسل در دست داشتند در صدد برمی آمدند که جلوی تانک های شوروی را بگیرند و چون با مسلسل نمی توان جلوی تانک را گرفت به قتل می رسیدند و اجسادزیر تانک می افتاد. بعضی از پسران برلین با نارنجک به تانک حمله ور می شدند و نارنجک را به سوی تانک و به خصوص عقب آن پرتاب میکردند. به آن ها گفته بودند اگر نارنجک به سوی عقب تانک پرتاب شود،بیشتر احتمال می رود که تانک از کار بیوفتد زیرا مخزن سوخت تانک در عقب آن است و بر اثر انفجار نارنجک منفجر می شود. در خیابان های برلین یعنی روی آوار عمارات ویران ،اجساد مقتولین افتاده بود و کسی در صدد بر نمی آمد که آن ها را دفن کند.مدافعین شهر و سکنه غیر نظامی آنقدر گرفتاری داشتند که نمی توانستند اجساد مقتولین را دفن نمایند ولی مادران در صدد بر می آمدند که جسد پسران خود را پیدا کنند.وقتی یک پسر بعد از دو یا سه روز مراجعت نمی کرد مادرش می فهمید که کشته شده و در صدد بر می آمد که جنازه فرزندش را پیدا کند. شرکت پسرهای سیزده و چهارده و پانزده ساله در ارتش جدید اجباری نبود و کسی آن ها را وادار نمی کرد وارد ارتش جدید شوند بلکه خود داوطلبانه وارد ارتش می شدند و با این که طبق آئین نامه،پسر هایی که کوچکتر از سیزده سال داشتند پذیرفته نمی شدند عده ای از پسران دوازده ساله با التماس حتی گریستن وارد ارتش گرگ نامرئی شدند و درجنگ شرکت کردند و به قتل رسیدند چون پسر بچه برلین ننگ داشت که پایتخت وطن آن ها مورد حمله قرار بگیرد و آن ها برای دفاع از پایتخت جان فدا نکنند .
برگرفته از کتاب "پانصد هزار فدائی در خیابان های برلین" نوشته پیر لافون -ترجمه ذبیح الله منصوری

sorna
01-08-2011, 11:46 PM
تونل های راه آهن زیر زمینی برلین که محل استراحت و مداوای مجروحین شد، راه ارتباط مدافعین برلین هم بود و سربازان آلمانی از راه تونل ها خود را به عقب سربازان شوروی می رسانیدند و به آن ها حمله ور می شدند. بعد از این که ارتش اتحاد جماهیر شوروی تونل های راه آهن زیر زمین را اشغال کرد مدافعین برلین برای اینکه بتوانند از عقب دسته های ارتش سرخ سر بدر آورند از مجاری فاضلاب استفاده کردند. مجرای فاضلاب برلین ، مثل مجاری فاضلاب پاریس یک مرتبه ساخته نشده بودند بلکه بتدریج بوجود آمده و چون در آغاز یک نقشه عمومی برای تمام مجراها وجود نداشت، بعضی از مجراهای فاضلاب، تنگ بود و برخی دیگر عریض . مدافعین برلین در مجراهای عریض بالنسبه، با سهولت راه می پیمودند ولی راه پیمایی در مجاری تنگ دشوار بود و علاوه بر تنگی مجرا، تاریکی و گاز های مجرای فاضلاب،راه پیمایی را سخت دشوار می کرد. در مجاری فاضلاب برلین تاریکی مطلق حکمفرما بود و در آنجا موش هائی درنده به بزرگی گربه وجود داشت که به مدافعین برلین حمله ور می شدند و آن هارا مجروح می کردند و بر اثر آن جراحت ، شخصی که مورد حمله موش قرار می گرفت مبتلا به مرض فساد خون می گردید و اگر در جنگ زنده می ماند از آن مرض جان می سپرد. علت این که مدافعین برلین بعد از حمله موش ها دچار مرض فساد خون می شدند این است که در مجاری فاضلاب برلین و به طور کلی در هر مجرای فاضلاب، میلیاردها میکرب خطرناک وجود دارد و اگر شخصی که وارد مجاری فاضلاب می شود مورد حمله جانوری چون موش قرار بگیرد و دندان آن حیوان در بدنش فرو برود راه برای ورود میکروب ها به خون باز خواهد شد و شخصی که وارد مجرای فاضلاب گردیده بر اثر ابتلا به مرض فساد خون زندگی را بدرود می گوید. به دلیل وجود گاز های متراکم و خطر ناک در مجاری فاضلاب، کسانی که از آن عبور می کنند ، ممکن است که بیهوش شوند و در حالت اغماء زندگی را بدرود گویند. در بعضی از مجراها اگر از چراغ شعله دار استفاده کنند بواسطه وجود گاز های قابل اشتعال، انفجار تولید می شود و کسانی که از مجاری فاضلاب عبور می نمایند نباید کبریت مشتعل کنند و چراغ نفتی یا چراغ استیلن روشن نمایند. در مجاری فاضلاب غیر از چراغ برق نباید وسیله دیگری برای روشن کردن راه به کار برد. ولی مدافعین برلین نی توانستند از چراغ برق استفاده کنند زیرا در روز های آخر جنگ برلین ، در هیچ قسمت از آن شهر جریان برق وجود نداشت و اگر مدافعین پایتخت آلمان چراغ برق جیبی نداشتند مجبور بودند که در تاریکی مطلق از مجرای فاضلاب عبور کنند و چون در آن مجرا ها نمیتوان جهت یابی نمود ، مدافعین گم می شدند. بعد از اینکه آلمانی ها به فکر استفاده از مجاری فاضلاب افتادند فن استفاده از آن مجاری را اصلاح کردند و به تنهایی وارد مجاری فاضلاب نمی شدند بلکه به اجتماع از آن مجاری عبور می کردند و برای اینکه گم نشوند به وسیله طناب خود را به هم می بستند و یک نفر که چراغ قوه و قطب نما داشت جلو می افتاد و راهنمای دیگران می شد و آنها را از مجاری فاضلاب می گذرانید و به منطقه دیگری از برلین می رسیدند و در آنجا با کسانی دیگر که از مجاری فاضلاب عبور کرده بودند از قفا دسته های ارتش سرخ را مورد حمله قرار می دادند

sorna
01-08-2011, 11:46 PM
عبور از مجاری فاضلاب مستلزم آن بود که مدافعین برلین سلاح ومهمات خود را در پارچه هایی که آب بدان نفوذ ننماید جا بدهند تا اینکه مرطوب نشود و بعد از اینکه از اگو(مجرای فاضلاب )خارج گردیدند قابل استفاده باشد. زیرا در مجاری بزرگ اگو آب گاهی به سینه عابرین میرسید و سلاح و مهمات آن ها رامرطوب و لجن آلود می کرد و معلوم است لجن مجرای فاضلاب چگونه است و زدودن آن ، چقدر مشکل است. ارتش شوروی پیش بینی نمی کرد که ممکن است مدافعین برلین از مجاری فاضلاب استفاده کنند و نقشه آن مجاری را نداشت و بعد از اینکه متوجه شد آلمانی ها برای حمله ناگهانی به ارتش سرخ از مجرا های فاضلاب استفاده می کنند در صدد برآمد تا بعضی از آن مجاری را منفجر نماید. یکی از اشتباهات بعضی کسانی که راجع به جنگ برلین نوشته اند این است که تصور کردند شهر برلین یک مرتبه سقوط کرد و ارتش آلمان در آن شهر طبق اعلامه های دولت شوروی در روز دوم ماه مه، سلاح را بر زمین گذاشت و تسلیم شد. ولی حقیقت این است که نه برلین یک مرتبه به دست ارتش شوروی افتاد و نه ارتش آلمان در برلین تسلیم شد. پانصد هزار مدافع برلین تا آخرین نفس مبارزه کردند و کشته شدند ولی در خواست متارکه جنگ ننودند. و در خواست متارکه جنگ از طرف دریاسالار فن دونیتز که در خارج از برلین بسر می برد بعمل آمد آن هم بعد از اینکه چند روز از سقوط سراسر برلین گذشت. اعلامه دولت شوروی حاکی از سقوط کامل برلین تاریخ روز دوم ماه مه سال 1945میلادی را دارد و سند متارکه جنگ و درواقع تسلیم بلاشرط آلمان، روز هشتم ماه مه امضاء شد. فرمانده ارتش مدافع برلین به طوری که گفته شد ژنرال گروه حمله ژنرال اشتای نر بود و او هرگز درخواست متارکه جنگ نکرد و در جنگ برلین ، مثل سایر مدافعین آن شهر کشته شد. در واقع نه هیتلر رئیس دولت و فرمانده کل قوای مسلح آلمان در خواست متارکه جنگ کرد نه اشتای نر فرمانده نیروی که از برلین دفاع می نمود. در اعلامیه دولت اتحاد جماهیر شوروی مورخ دوم ماه مه 1945 با امضای مارشال استالین گفته شده که امروز، ارتش شوروی برلین را به طور کامل اشغال کرد . و تا آن روز ارتش سرخ کاخ صدارت اعظمی آلمان را اشغال نکرده بود و آن روز موفق به اشغال آن گردید. وقتی ارتش سرخ وارد آن کاخ شد غیر از اجساد چیزی ندید، تمام قسمت های عمارت صدر اعظمی آلمان و پناهگاه های آن مستور از اجساد بود و این را خود شوروی ها می گویند. از شب بیست و نهم آوریل ارتش شوروی برای تصرف کاخ صدارت اعظمی آلمان مبادرت به حمله کرد و قبل از آن تاریخ از عصر روز بیست و هفتم آوریل خمپار های توپ ارتش سرخ در قسمت های فوقانی کاخ صدراعظم منفجر می شد . ولی حمله سربازان شوروی برای تصرف کاخ صدراعظمی آلمان از شب بیست و نهم آوریل شروع شد و مقاومت آلمانی ها درآن منطقه کوچک طوری سخت بود که مدت چهار روز ، تا دوم ماه مه، در مقابل ارتش شوروی پایداری کردند و بعد از اینکه افسران و سربازان شوروی وارد کاخ صدارت اعظم آلمان شدند غیر از نعش ندیدند. ارتش شوروی به تدریج برلین را فتح کرد و اولین محله ای که از طرف ارتش شوروی اشغال کردید محله پاکنوو واقع در شمال شهر بود.وقتی ارتش شوروی آن محل را اشغال کرد، ضروری دانست تا آگهی هایی به دیوار نصب کند اما در محله مزبور دیواری وجود نداشت و ناچار شدند تابلو هایی پا بر جا کنند و آگهی ها را برروی آن تابلو ها نصب کنند

sorna
01-08-2011, 11:47 PM
روز های اول این آگهی ، در محله پانکوو جلب توجه نکرد چون کسانی که در زیر زمین ها و بیغوله ها جا گرفته بودند از مسکن خود بیرون نیامدند تا آگاهی حاکم نظامی برلین را بخوانند. از روز دوم ، مضمون آگهی مزبور به آگهی مردم رسید و از مساکن خود بیرون آمدند و آن ها را به دفن اموات و از بین بردن آوار گماشتند. این موضوع در تمام محلات برلین که به دست ارتش شوروی افتاد تکرار شد و در همه جا به وسیله آگهی به مردم اطلاع میدادند که از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی ارتشبد نیکولا برزارین به سمت حاکم نظامی برلین انتخاب گردیده و همه باید از دستور او اطاعت نمایند. تا روز 26 آوریل که هنوز برلین به طور کامل توسط ارتش شوروی محاصره نشده بود سرویس های توزیع آذوقه در زیرزمین بعضی از عمارات برلین به کار ادامه میداد و بین مردم سیب زمینی و لوبیا و عدس توزیع می کرد ولی بعد از روز 26 آوریل سرویس های توزیع آذوقه در شهر از کار افتاد. از روز 26 آوریل سکنه برلین دوچار قحطی واقعی شدند چون از آن روز به بعد بین مردم آذوقه تقسیم نشد و در روز های 28 و 29 آوریل بعضی از سکنه برلین به طور استثنائی قدری آذوقه دریافت کردند زیرا در آن روز ها چند نفر از خلبان های آلمانی از جان خود گذشتند و خود را به برلین رساندند و آذوقه ای را که با خود آورده بودند تحویل دادند. در نزدیک کاخ صدارت اعظمی خیابانی بود که آلمانی ها کوشیدند آن را برای فرود آمدن و پرواز خلبان های آلمان مساعد کنند و تمام تیر های چراغ برق و درختان آن را به جای دیگرمنتقل نمودند. ولی هواپیما های بزرگ آلمان نمیتوانستند در آن خیابان بر زمین بنشینند و پرواز کنند و هواپیماهای کوچک و سبک که قدرت حمل بار آن ها کم بود بر آن خیابان فرود می آمدند و از آنجا پرواز می کردند. هر خلبان آلمانی که در آن ایام وارد برلین می شد یا از برلین پرواز می نمود به استقبال مرگ می شتافت زیرا نیروی هوائی امریکا و انگلستان بر آسمان آلمان و برلین مسلط بود معهذا برخی از خلبان های آلمانی برای اینکه قدری خواروبار به سکنه گرسنه برلن برسانند از جان می گذشتند و خود را به برلین می رسانیدند و هواپیما هایی که در برلین نزدیک کاخ صدر اعظم فرود می آمدند همه از نوع یونکر بودند که از معروف ترین هواپیماهای آلمان بود. گاهی هواپیمایی از نوع مسراشمیت صندوق های مهمات را به وسیله چتر نجات برای مدافعین برلین می فرستاد. خلبان های یونکر که در برلین فرود می آمدند پیشنهاد می کردند که پیشوا را از پایتخت آلمان خارج کنند ولی رئیس دولت آلمان نمی پذیرفت و می گفت: " من نمی توانم از شهری که پایتخت این کشور است ، دست بردارم. از آنجا که نیرویمان ناچیز تر از آن است که بتوانیم بیش از این در برابر حمله دشمن مقاومت کنیم و مقاومت ما نیز به تدریج به وسیله دشمنان کور و بی اراده تحلیل خواهد رفت ، آرزو می کنم که در سرنوشت میلیونها انسان دیگری که تصمیم گرفته اند در این شهر باقی بمانند ، شریک باشم. گذشته از این ، هرگز در دستهای دشمنانی که خواستار نمایشی تازه جهت توده های دیوانه خود هستند ، نخواهم افتاد. بنابراین تصمیم گرفته ام در برلین بمانم ، و در لحظه ای که مطمئن شوم که وضعیت پیشوا و حکومت در معرض خطر و سقوط حتمی قرار گرفته است ، مرگ را داوطلبانه پذیرا شوم. با قلبی شاد و آگاهی از یک وحدت بی مانند در تاریخ ، از فداکاری ها و دستاوردهای سربازانمان در جبهه های جنگ ، زنانمان در خانه ها ، دهقانان و کارگران و جوانانمان تشکّر و قدردانی می کنم. آرزو و درخواستم این است که ملّت آلمان ، هرگز و تحت هیچ شرایطی در هیچ مبارزه ای تسلیم نشوند و با تمام توان خود ، و با وفاداری نسبت به مبانی و اصول «کلاوزه ویتز» علیه دشمنان سرزمین مادری خود بجنگند. از وفاداری سربازان آلمان و نیز از مشارکت و همدلی من با آنها در مرگ ، بزری در زمین پاشیده خواهد شد که روزی در تاریخ آلمان رشد خواهد کرد و در نتیجه یک ملّت متحد واقعی تحقق خواهد بخشید ..."

sorna
01-08-2011, 11:47 PM
آخرین هواپیمایی که در برلن بر زمین نشستند روز بیست و نهم آوریل در آنجا فرود آمدند و باز مقداری آذوغه و مهمات برای سکنه شهر آوردند. پس از آن شوروی طوری یگانه خیابان مسطح برلن را(که نزدیک کاخ ویران صدراعظم بود)هدف خمپاره قرار داد که هیچ خلبان آلمانی نتوانست بر زمین بنشیند. .بعضی از وقایع نگاران که در برلن حضور داشته اند نوشته اند که در شب سی ام آوریل یک یا دو هواپیما ، در آن خیابان ، بر زمین نشستند و ممکن است که این موضوع درست باشد.زیرا توپچی های شوروی هنگام شب، آن خیابان را نمی دیدند ، و نمی توانستند که مانع از نشستن هواپیماهای آلمانی که به وسیله خلبانی ماهر و از جان گذشته رانده می شد بشوند ولی از امداد روز سی ام آوریل 1945 هیچ هواپیمهیی در برلن فرود نیامد. بامداد روز سی ام آوریل در یک نقطه از شهر ، ارتش شوروی به جایی رسید که با ویرانه کاخ صدراعظم آلمان بیش از سیصد متر فاصله نداشت. واضح است که فاصله سیصد متر برای توپ های معمولی و توپ های تانک فاصله ای کوتاه است. اگر اطراف کاخ صدراعظم ویرانه وجود داشت همان روز ارتش شوروی خود را به آن کاخ می رسانید و آخرین کانون مقاومت ارتش آلمان را در برلن به تصرف در می آورد. با اینکه خرابه ها، خیلی پیشرفت ارتش شوروی را بطئی می کرد مقاومت بازمانده سربازان آلمانی در روزهای سی ام آوریل تا دوم ماه مه خیلی در کند کردن پیشروی سربازان شوروی موثر بوده است. سربازان آلمانی در پناه خرابه ها می توانستند با تفنگ و مسلسل جلوی پیشرفت سربازان شوروی را بگیرند.ولی نمی توانستند مانع از پیشرفت تانک های شوروی و شعله اندازهای ارتش سرخ و موشک اندازها شوند. ارتش شوروی با هزارها تانک از اطراف به سوی مرکز شهر ، پیش می رفت و سربازان آلمانی تا روز سی ام ماه آوریل هم برای متوقف کردن تانک های شوروی از توپ های ضد تانک و(بازوکا)استفاده می کردند. لیکن روز اول ماه مه مهمات سربازان آلمانی ، تقریبا تمام شد و از آن پس نمی توانستند که برای جلوگیری از پیشرفت تانک و شعله اندازها ، توپ و(بازوکا)به کار ببرند و وسیله جلوگیری از تانک ها و شعله اندازها ، اندازها ، توپ و (بازوکا)به کار ببرند و وسیله جلوگیری از تانک ها اسلحه سبک شد و نارنجک. نارنجک ، نمی تواند هر تانک را از کار بیندازد مگر اینکه اعث انفجار مخزن سوخت تانک شود. سربازان آآلمانی که در روزهای آخر جنگ برلن تفنگ نارنجک انداز نداشتند و مجبور بودند که نارنجک را با دست پرتاب کنند.می باید طوری آن را پرتاب کرد که مخزن سوخت واقع در عقب تانک را منفجر کند. اگر نارنجک از عقب روی تنه تانک روی منفجر می شد ، مخزن سوخت را منفجر نمی نمود و می اید نارنجک در عقب تانک روی زمین منفجر گردد تا اینکه مخزن منفجر شود و تانک از کار بیفتد.

sorna
01-08-2011, 11:48 PM
تانک های روسی که می دانتند ممکن است مورد حمله نارنجک اندازان آلمانی قرار بگیرند طوری حرکت می کردند که سربازان آلمانی نمی توانستند خود را به عقب تانک برسانند. وقتی یک دسته تانک به راه می افتاد صف آن ، یک خط مستقیم یا یک نیم دایره را به وجود می آورد و تانک ها فقط به اندازه ای از هم فاصله داشتند که زیاد مزاحم تیر مسلسل های یکدیگر نشوند. سربازان آلمانی برای اینکه تانک ها را متوقف کنند ، یک مرتبه از پشت خرابه ها بیرون می آمدند و از وسط تانک ها می دویدند که خود را به قفای آن ها برسانند. تیراندازان تانک که می دانستند که منظور سربازان آلمانی چیست ، آن ها را به مسلسل می بستند و به قتل می رساندند.ولی در وسط شلیک مسلسل ها چند تن از سربازان آلمانی موفق می شدند با استفاده از غبار و دود که پیوسته در فضای برلن بود وحواس تیراندازان تانک را پرت می کرد و نمی توانستند تمام هدف ها را ببینند، خود را به عقب تانک برسانند و نارنجک خود را منفجر نمایند. در آن موقع به هر اندازه که نارنجک در عقب تانک منفجر می شد ، تانک ها از کار می افتاد و لاشه آنها بر جا می ماند ولی سربازان مدافع برلن برای اینکه بتوانند تانک های مهاجم را متوقف نمایند خیلی تلفات می دادند. تانک های شوروی که متوجه شده بودند آلمانی ها برای اینکه مانع از پیشرفت آنها شوند فداکاری میکنند به شدت شلیک می نمودند لیکن گاهی به اجبار دست از تیراندازی می کشیدند زیرا تیراندازهای شوروی می دیدند که هم قطارهای خود آنها از تانک های شعله ور خارج می شوند تا نسوزند. همین که تیراندازان شوروی در یک منطقه دست از تیراندازی می کشیدند ، سربازان آلمانی،در همان منطقه با نارنجک به تانک ها حمله ور می شدند و سعی می نمودند که خود را به عقب تانک ها برسانند و آن ها را منفجر نمایند. بعد از اینکه آلمانی ها به مناسبت نداشتن مهمات نتوانستند از توپ و(بازوکا)استفاده نمایند چون دارای نارنجک بودند.پس از تحصیل آزمایش ها در جنگ با تانک ها این طور عمل می کردند: اول مقداری نارنجک به سوی تانک ها پرتاب می نمودند برای اینکه بتوانند حواس تیر اندازان تانک را پرت کنند و غبار و دود فراوان به وجود بیاورند و آنگاه در وسط غبار و دود می کوشیدند که خود را به عقب تانک ها برسانند و آنها را از کار بیاندازند. تمام آنها که با نارنجک به جنگ تانک ها می رفتند داوطلب مرگ بودند وبعضی از آن ها هنگامی که سعی می کردند خود را به عقب تانک برسانند کشته می شدند و بعضی دیگر در پشت تانک بر اثر انفجار نارنجکی که خود پرتاب کرده بودند به قتل می رسیدند یا هدف تیر مسلسل تانک های دیگر می شدند . ژنرال وایت رینک فرمانده دفاع از برلین می دانست با این تاکتیک برای متوقف کردن تانک ها عده کثیری از سربازان به قتل خواهند رسید و مقدار زیادی نارنجک به مصرف خواهد رسید ولی چاره دیگری نداشت جز بدان وسیله جلوی تانک های مهاجم را بگیرد

sorna
01-08-2011, 11:48 PM
ظهر روز سی ام آوریل سال 1945 هیتلر رئیس دولت و فرمانده کل قوای مسلح آلمان، ژنرال وایت رینک فرمانده دفاع از برلین را احضار کرد. در آن ساعت هیتلر دانست از ارتش ها ای که تصور می کرد وجود دارند نباید انتظار داشت برلین را نجات دهند. زیرا یا از بین رفته اند یا اینکه تحت محاصره نیروی خصم هستند و نمی توانند به کمک برلین بیایند. هیتلر بدون اظطراب و با خون سردی از ژنرال وایت رینک پرسید وضع شما چگونه است و آیا می توانید از قلب پایتخت دفاع کنید یا نه؟ ژنرال وایت رینک جواب داد پیشوای من ، ما مهمات نداریم و تنها سلاح ما برای متوقف کردن تانک های دشمن نارنجک است. و اتفاق افتاده است در بعضی از ساعت ها برای متوقف کردن هر تانک دشمن به طور متوسط شصت کشته داده ایم. تا آن ساعت که ما دارای نارنجک هستیم جلوی تانک های خصم را خواهیم گرفت ولو مجبور باشیم برای متوقف کردن هر تانک یکصد کشته بدهیم . بعد از این که نارنجک ما تمام شد باز هم جهت متوقف کردن تانکهای دشمن مقاومت خواهیم کرد و خواهیم کوشید که با تفنگ جلوی آنها را بگیریم و تیراندازان ماهر خود را مامور خواهیم نمود که از راه شکاف دیده بانی تانک ها رانندگان و تیراندازان تانک را به قتل برسانند و مقاومت ما تا هنگامی که آخرین سرباز زنده است ادامه خواهد داشت. هیتلر برسید مقاومت شما چقدر طول می کشد؟ ژنرال وایت ریک جواب داد تا زمانی که یک سرباز آلمانی در این شهر بتواند سر نیزه ای علیه دشمن بحرک درآورد مقاومت ما طول خواهد کشید. هیتلر با ژنرال دست داد و گفت از قول من به تمام سربازان بگوئید که ما نباید تسلیم شویم. ژنرال وایت رینک گفت امر پیشوا را به تمام سربازان ابلاغ می کنم ولی یقین دارم که در اینجا هیچ سرباز آلمانی تسلیم نخواهد گردید. هیتلر فرمانده دفاع از برلین را مرخص کرد و ساعت یک بعد از ظهر دستور داد که برای او و همسرش ناهاربیاورند. قبل از اینکه رئیس دولت آلمان شروع به صرف نهار نماید پیغام داد که گوبلز وزیر تبلیغات و بورمان دبیر کل حزب نازی و افسران ستاد او که در زیر زمین عمارت صدارت اعظمی بودند ساعت دو و نیم بعد از ظهور همان روز با خانم های خود در تالار بزرگ غذاخوری پناهگاه حضوربه هم رسانند. هیتلر آن روز به اتفاق همسرش در آپارتمان خصوصی خود غذا خورد و بعد از صرف ناهار پیش از آنکه به اطاق بزرگ غذا خوری برود دستور داد که راننده اتومبیل او(اریخ کامپکا)200لیتر بنزین فراهم نماید و به باغ ببرد و آن را کنار یکی از گودال هائی که بر اثر انفجار خمپارهبه وجود آمده است قرار بدهد. اریخ کامپکا که زنده ماند و خاطرات خود را منتشر کرد گفت من نتوانستم بیش از 180لیتر بنزین بدست بیاورم و آن را به باغ عمارت صدر اعظمی بردم و کنار یکی از گودال ها گذاشتم بدون اینکه بدانم که پیشوای ما برای چه آ امر را صادر کرده است. هیتلر پس از صرف نهار سگ مخصوص خود موسوخ به( بلوندی)را صدا زد و یک غذای آلوده به زهر(سیانور)را مقابل سگ گذاشت. سگ که هنوز غذا نخورده بود و گرسنه بود آن را خورد، هیتلر بدون اینکه منتظر جان دادن بلوندی باشد از آپارتمان مخصوص خارج گردید و دستور داد تا سایر سگ های او را با گلوله به قتل برساند. آنگاه راه تالاربزرگ غذا خوری را در پیش گرفت. کسانی که می باید در آنجا حضور داشته باشند با خانم های خود (البته آن ها کهزن داشتند)حاضر بودند و هیتلر به آنها نزدیک شد بدون اینکه حالش منقلب باشد

sorna
01-08-2011, 11:48 PM
چنین گفت: اتحاد یهودی ها و بلشویکی ها بالاخره ملت آلمان را ضعیف کرد و تا روزی که من زنده هستم اتحاد آنها بعد است برهم بخورد ولی پس از من بطور حتم بین بلشویک ها و دول مغرب اختلاف به وجود خواهد آمد و جنگ درخواهد گرفت . من نمی دانم بعد از من سرنوشت ملت آلمان چه خواهد شد ، ولی نمی توانم شکست ملت آلمان را ببینم و لذا به زندگی خود خاتمه می دهم که ناظر شکست ملت آلمان نباشم. من نمی خواهم که پس از مرگ جسد من به دست بلشویکی ها بیفتد و از شما می خواهم که بعد از مرگ من و همسرم جسد هر دو را بسوزانید و ازبین ببرید تا اینکه جنازه ما بدست دشمن نیفتد و در وال هالا(بهشت مقدس آریایی ها) هم کالبد ها سوخته می شود و آنچه باغی می ماند روح است. من دستور دادم که اریخ کامپکا مقداری بنزین به باغ ببرد و در آنجا بگذارد و بعد از مرگ من و همسرم شما مراقبت کنید که جسد ما را بسوزانند و به کلی از بین ببرند." این آخرین سخنرانی پیشوای آلمان بود . بعد از این گفته هیتلر با تمام مردان و زنانی که در تالار غذا خوری بودند دست داد و به طرف آپارتمان خود رفت. و این آخرین باری بود که پیشوای آلمان زنده دیده شد ، کسانی که در تالار بودند از جمله گوبلز و بورمان خود را نزدیک آپارتمان خصوصی رسانیدند و در راهرو به حال انتظار ایستادند. مدتی گذشت و هیچ کس حرف نمیزد، زیرا حرفی نداشتند که بزنند. بعد از مدتی انتظار صدای یک تیر از داخل آپارتمان خصوصی هیتلر بگوش رسید و هنوز قدم به اطاق ننهاده بودند که صدای شلیک دوم شنیده شد. در آنجا دیدند که هیتلر ،راحت به پشت افتاده و خون از شقیقه اش جاری است. در همان اتاق جسد اوا برون(همسر هیتلر) دیده شد که آن طرف به رو افتاده بود و حضار متوجه شدند که اوا برون با زهر خود کوشی کرده و گویا علت تاخیر خودکوشی هیتلر این بوده که می خواسته اطمینان حاصل کند که زهر ، در وجود همسرش موثر واقع گردیده است تا بعد از مطمعن شدن از مرگ اوا برون مبادرت به خودکوشی نماید. جناز هیتلر و همسرش را از پناهگاه بیرون آوردند و به باغ عمارت صدر اعضمی بردند و در گودالی که بر اثر انفجار یک خمپاره به وجود آمده بود قرار دادند و آتش زدند و جنازه ها سوخت و به کلی از بین رفت.
وقتی روس ها ساختمان صدر اعضمی آلمان را فتح کردند در آنجا جز جنازه ندیدند.

sorna
01-08-2011, 11:49 PM
هفده بار ملاقات با مرگ

گئورگ پیتر ایدر در 8 مارس سال 1900 در اوبرداخشتاتن آلمان به دنیا آمد او در اکتبر سال 1938 به لوفت وافه پیوست و در آپریل سال 1939 بود که تحصیلات خود را در آکادمی پروازی برلین آغاز نمود. پس از گذشت یکسال ایدر با قبولی در امتحانات به مدرسه ی پروازی ورن آیشن فرستاده شد تا به عنوان یک خلبان شکاری آموزش ببیند. در یکم سپتامبر 1940 او نخستین ماموریت رزمی خود را با اسکادران jg51 به انجام رسانید و در طی نبرد بریتانیا او به عنوان اسکورت بمب افکن ها در jg51 انجام وظیفه کرد اما طی این پروازها امتیازی را به دست نیاورد.
در می سال 1941 عاقبت طلسم ناکامیهای او شکست و او طی یک رزم هوایی سنگین موفق شد یک اسپیت فایر انگلیسی را در آسمان به آتش بکشد.
در ادامه او به جبهه ی شرق منتقل شد و در تاریخ 22 ژوئن سال 1941 او موفق شد که در یک نبرد هوایی دو شکاری روس را با آتش تیربارهایش قطعه قطعه نماید.اما اولین ملاقات ایدر با مرگ در تاریخ 24 جولای سال 1941 صورت گرفت در این روز هواپیمای او هدف قرار گرفت و خود او نیز مجروح شد مرگ سرسوزنی با او فاصله داشت ولی ایدر جانش را محکم در دستانش نگه داشت و به هر شکلی که بود موفق شد هواپیمایش را بر زمین نشاند.
22 آگوست سال 1941 تاریخ دومین ملاقات ایدر با مرگ بود در این روز در حین فرود هواپیمای شکاری bf-109f او به شدت با یک هواپیمای ترابری ju52 برخورد کرد و ایدر از ناحیه ی جمجمه به شدت دچار آسیب شد و به بیمارستان انتقال یافت در نهایت ایدر این بار نیز از مهلکه جان سالم به در برد . در این زمان او صاحب 10 پیروزی هوایی بود.
با وجودی که ایدر از مرگ گریخت اما شدت حادثه به حدی بود که او مدتی از پرواز منع شد او در اول نوامبر سال 1941 به پایگاه هوایی زربست فرستاده شد تا به عنوان مربی مشغول به کار شود . او دقیقا یکسال به عنوان مربی به تربیت خلبانان جوان همت گمارد او صبورانه انتظار کشید تا به حدی بهبود یافت که آماده رزم هوایی شد در تاریخ یک نوامبر سال 1942 او به jg2 در فرانسه پیوست. در این زمان او و سایر خلبانان همرزمش در jg2 درگیر پیکاری سهمگین و مرگبار با با بمب افکن های چهار موتوره ی سنگین آمریکایی شدند. یکی از مشهورترین همرزمان ایدر در jg2 سروان اگون مایر خلبان افسانه ای لوفت وافه بود. اگون مایر 102 پیروزی ارزنده در نبردهایی بسیار سنگین و در شرایطی دشوار به دست آورد در این میان او موفق شد که 25 بمب افکن سنگین چهار موتوره را در هم بکوبد. ایدر به کمک مایر تکنیک های رزم هوایی بر علیه بمب افکن های سنگین را به خوبی فرا گرفت و خود تبدیل به یک شکارچی مهیب و مرگ آور شد. او در این زمان یک قصاب تمام عیار برای بمب افکن های b-17 و b-24 بود.
تاکتیک او حمله ی مستقیم و سریع به دماغه ی بمب افکن بود که دفاع آن نسبت به سایر نقاط آن ضعیف تر بود.(البته چند واحد پروازی لوفت وافه در حمله به دم بمب افکن ها تخصص داشتند که این واحدها به تیم های پروازی گردباد مشهور شده بودند)
قرار ملاقات سوم 28 مارس 1943 بود طی ماموریتی او به یک تیم پروازی از بمب افکن های b-17 حمله برد و موفق شد که یکی از b-17 ها را به آتش بکشد اما تیربارچیان b-17 غرق آتش در آخرین لحظات موتور bf-109g-4 ایدر را هدف قرار دادند. ایدر به سرعت فهمید که بازهم مرگ برایش دستی تکان داده است اما او بیدی نبود که به این بادها بلرزد در حالی که موتور شکاریش غرق در آتش بود او هواپیما را بر زمین نشاند در آخرین لحظات به دلیل صدمات شدید هواپیما معلق زده و ایدر مجروح شد. ایدر به هر زحمتی که بود هواپیما را ترک گفت و بار دیگر از آغوش مرگ گریخت. او کم کم داشت در بازی با مرگ صاحب مهارت می شد.

sorna
01-08-2011, 11:49 PM
در کمال شگفتی ایدر نبرد با بمب افکن های غول پیکر را از سر گرفت او در حالی در کابین شکاریش نشست که هنوز زخم های حادثه ی قبلی التیام نیافته بود. در 29 می سال 1943 او بیستمین شکارش را از میان برد و در 20 جولای سال 1943 او با منهدم کردن یک p-47 یک b-17 رکورد خود را به 31 فتح هوایی رساند.
در 5 نوامبر سال 1943 ایدر برای چهارمین بار مرگ را دید و برایش دستی تکان داد هواپیمای او بار دیگر هدف قرار گرفت و در حین نشستن به زمین کنترل آن از دست ایدر خارج شد و او مجددا راهی بیمارستان شد .
در مارس 1944 ایدر به jg1 انتقال یافت. در jg1 بود که شکاری قدرتمند fw-109 در اختیارش قرار گرفت حال ایدر با پرنده ی قصاب پرواز می کرد سرعت و قدرت آتش این شکاری مخوف در کنار جرات و جسارت زوجی مرگبار از fw-109 و ایدر ساخت او یک تنه به پرواز جمع هواپیماهای دشمن یورش می برد شک ندارم که بسیاری از خلبانان آمریکایی در برخورد اولشان با ایدر فکر می کردند که او یک دیوانه ی زنجیری به تمام معنا است!!!

sorna
01-08-2011, 11:49 PM
هفده بار ملاقات با مرگ

گئورگ پیتر ایدر در 8 مارس سال 1900 در اوبرداخشتاتن آلمان به دنیا آمد او در اکتبر سال 1938 به لوفت وافه پیوست و در آپریل سال 1939 بود که تحصیلات خود را در آکادمی پروازی برلین آغاز نمود. پس از گذشت یکسال ایدر با قبولی در امتحانات به مدرسه ی پروازی ورن آیشن فرستاده شد تا به عنوان یک خلبان شکاری آموزش ببیند. در یکم سپتامبر 1940 او نخستین ماموریت رزمی خود را با اسکادران jg51 به انجام رسانید و در طی نبرد بریتانیا او به عنوان اسکورت بمب افکن ها در jg51 انجام وظیفه کرد اما طی این پروازها امتیازی را به دست نیاورد.
در می سال 1941 عاقبت طلسم ناکامیهای او شکست و او طی یک رزم هوایی سنگین موفق شد یک اسپیت فایر انگلیسی را در آسمان به آتش بکشد.
در ادامه او به جبهه ی شرق منتقل شد و در تاریخ 22 ژوئن سال 1941 او موفق شد که در یک نبرد هوایی دو شکاری روس را با آتش تیربارهایش قطعه قطعه نماید.اما اولین ملاقات ایدر با مرگ در تاریخ 24 جولای سال 1941 صورت گرفت در این روز هواپیمای او هدف قرار گرفت و خود او نیز مجروح شد مرگ سرسوزنی با او فاصله داشت ولی ایدر جانش را محکم در دستانش نگه داشت و به هر شکلی که بود موفق شد هواپیمایش را بر زمین نشاند.
22 آگوست سال 1941 تاریخ دومین ملاقات ایدر با مرگ بود در این روز در حین فرود هواپیمای شکاری bf-109f او به شدت با یک هواپیمای ترابری ju52 برخورد کرد و ایدر از ناحیه ی جمجمه به شدت دچار آسیب شد و به بیمارستان انتقال یافت در نهایت ایدر این بار نیز از مهلکه جان سالم به در برد . در این زمان او صاحب 10 پیروزی هوایی بود.
با وجودی که ایدر از مرگ گریخت اما شدت حادثه به حدی بود که او مدتی از پرواز منع شد او در اول نوامبر سال 1941 به پایگاه هوایی زربست فرستاده شد تا به عنوان مربی مشغول به کار شود . او دقیقا یکسال به عنوان مربی به تربیت خلبانان جوان همت گمارد او صبورانه انتظار کشید تا به حدی بهبود یافت که آماده رزم هوایی شد در تاریخ یک نوامبر سال 1942 او به jg2 در فرانسه پیوست. در این زمان او و سایر خلبانان همرزمش در jg2 درگیر پیکاری سهمگین و مرگبار با با بمب افکن های چهار موتوره ی سنگین آمریکایی شدند. یکی از مشهورترین همرزمان ایدر در jg2 سروان اگون مایر خلبان افسانه ای لوفت وافه بود. اگون مایر 102 پیروزی ارزنده در نبردهایی بسیار سنگین و در شرایطی دشوار به دست آورد در این میان او موفق شد که 25 بمب افکن سنگین چهار موتوره را در هم بکوبد. ایدر به کمک مایر تکنیک های رزم هوایی بر علیه بمب افکن های سنگین را به خوبی فرا گرفت و خود تبدیل به یک شکارچی مهیب و مرگ آور شد. او در این زمان یک قصاب تمام عیار برای بمب افکن های b-17 و b-24 بود.
تاکتیک او حمله ی مستقیم و سریع به دماغه ی بمب افکن بود که دفاع آن نسبت به سایر نقاط آن ضعیف تر بود.(البته چند واحد پروازی لوفت وافه در حمله به دم بمب افکن ها تخصص داشتند که این واحدها به تیم های پروازی گردباد مشهور شده بودند)

sorna
01-08-2011, 11:50 PM
قرار ملاقات سوم 28 مارس 1943 بود طی ماموریتی او به یک تیم پروازی از بمب افکن های b-17 حمله برد و موفق شد که یکی از b-17 ها را به آتش بکشد اما تیربارچیان b-17 غرق آتش در آخرین لحظات موتور bf-109g-4 ایدر را هدف قرار دادند. ایدر به سرعت فهمید که بازهم مرگ برایش دستی تکان داده است اما او بیدی نبود که به این بادها بلرزد در حالی که موتور شکاریش غرق در آتش بود او هواپیما را بر زمین نشاند در آخرین لحظات به دلیل صدمات شدید هواپیما معلق زده و ایدر مجروح شد. ایدر به هر زحمتی که بود هواپیما را ترک گفت و بار دیگر از آغوش مرگ گریخت. او کم کم داشت در بازی با مرگ صاحب مهارت می شد.
در کمال شگفتی ایدر نبرد با بمب افکن های غول پیکر را از سر گرفت او در حالی در کابین شکاریش نشست که هنوز زخم های حادثه ی قبلی التیام نیافته بود. در 29 می سال 1943 او بیستمین شکارش را از میان برد و در 20 جولای سال 1943 او با منهدم کردن یک p-47 یک b-17 رکورد خود را به 31 فتح هوایی رساند.
در 5 نوامبر سال 1943 ایدر برای چهارمین بار مرگ را دید و برایش دستی تکان داد هواپیمای او بار دیگر هدف قرار گرفت و در حین نشستن به زمین کنترل آن از دست ایدر خارج شد و او مجددا راهی بیمارستان شد .
در مارس 1944 ایدر به jg1 انتقال یافت. در jg1 بود که شکاری قدرتمند fw-109 در اختیارش قرار گرفت حال ایدر با پرنده ی قصاب پرواز می کرد سرعت و قدرت آتش این شکاری مخوف در کنار جرات و جسارت زوجی مرگبار از fw-109 و ایدر ساخت او یک تنه به پرواز جمع هواپیماهای دشمن یورش می برد شک ندارم که بسیاری از خلبانان آمریکایی در برخورد اولشان با ایدر فکر می کردند که او یک دیوانه ی زنجیری به تمام معنا است!!!

sorna
01-08-2011, 11:50 PM
بمب های پرنده
http://i21.tinypic.com/10qe612.jpg

در جون سال 1942 , آلمان شروع به کار بر روی یک اسلحه ی سری جدید کرد. این سلاح به صورت رسمی F2G-76 گفته می شد .
هدف از ساخت ای سلاح واکنش متقابل نسبت به بمب باران های گسترده در مناطق شهری آلمان بود.
سازمان جاسوسی انگلیس برای نخستین بار نخستین بار در آگوست سال 1942 از این مسئله مطلع شد به این شکل که یک افسر دانمارکی نیروی دریایی یک نمونه ی آزمایشی اولیه از این بمب را که در یک جزیره ی کوچک در بین آلمان و سوئد سقوط کرده بود یافت و یک عکس و طرحی ساده به همراه جزئیاتی به انگلیس فرستاد و در آن هنگام بود که فعالیت های برای امادگی برای مقابله با این سلاح شروع شد .
انگلیس به این مسئله پی برده بود که این سلاح پتانسیل بسیار زیادی برای پایان دادن جنگ به نفع آلمان را دارد.
بر اساس تحقیقات سازمان جاسوسی انگلیس مشخص شد که این بمب ها در کارخانه ای در شهر (پینامود) ساخته میشوند.
و سر انجام وقتی خطر واقعی این سلاح مشخص شد وینستون چرچیل فرمان حمله به تاسیسات سازنده ی آن را صادر کرد و بعد از مدت کوتاهی در می سال 1943 این حمله که به آن (صلیب فولادین) گفته می شد را عملی کردند و در یک حمله هوایی کوبنده چیزی در حدود 36000 تن بمب بر روی این تاسیسات ریخته شد .
گرچه با این حمله تمامی تاسیسات مربوط به این سلاح نابود گشت و ساخت این بمب را به طور کلی متوقف کرد ولی آلمان قبل از این اتفاق به اندازه ای بمب (وی-1) ساخته بود که بتواند انگلیس را با خاک یکسان کند .


موشک (وی-1) یک هواپیمای بدون سرنشین بود که توسط یک موتور جت ضربه ای پرواز می کرد و دارای یک سرجنگی یک تنی بود .
این بمب از یک سکوی پرتاب ثابت شلیک می شد و دارای سرعتی معادل 563 کیلومتردر ساعت سرعت داشته و می توانسته به ارتفاعی در حدود یک کیلومتر و بردی معادل 240
کیلومتر بوده است.طول بمب 8 متر و طول دو بال آن 5/5 متر بوده است .
در 12 جون سال 1944 آلمان سلاح جدید خود را از شهری به نام کالایس در مکانی به نام
(Pas – de – Calais) ( تنگه ای در بین کانال انگلیس و دریای شمال است) که در حقیقت نزدیک ترین مسیر بین انگلیس و قاره ی اروپا است شلیک کرد .

sorna
01-08-2011, 11:51 PM
ده بمب اول که شلیک شده بودند موفق نشدند که به انگلیس برسند و در آب افتادند ولی در همان روز یک بمب در شهر (شهری ساحلی در مجاورت در شمال است) فرود آمد.
در طول چند ماه بعد 1435 فروند از همین بمب ها جنوب شرقی انگلیس را هدف قرار دادند , این حملات سنگین باعث وحشت مردم انگلیس شده بود و از نیمه ی ماه جون تا پایان ماه جولای چیزی در حدد یک و نیم میلیون نفر از مردم انگلیس , لندن را ترک کردند .
آلمان 9521 فروند (وی-1) را بر علیه انگلیس به کار برد که از این تعداد 4621 عدد از آنها توسط آتش ضد هوایی و یا توسط جنگنده های نیروی هوایی انگلیس (که به تازگی به تکنولوژی جت دست پیدا کرده بودند) نابود شد و بقیه ی آنها اهداف خود را هدف قرار دادند .
به طور تقریبی 6184 نفر از مردم غیر نظامی انگلیس در اثر این بمب ها کشته شدند و خانه ها و تاسیسات , بیمارستان ها و حتی کاخ های پادشاهی انگلیس توسط این بمب ها با خاک یکسان شدند .
در طول ماه آگوست تنها 20 درصد از این بمب ها موفق شدند به انگلیس برسند

sorna
01-08-2011, 11:51 PM
لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان)

نیروی هوایی

لوفت وافه ی آلمان، یکی از نیرومند ترین، آرمانمندترین و ورزیده ترین نیروهای هوایی در جنگ جهانی دوم بود که در سپتامبر 1939 آغاز شد. لوفت وافه رسما از سال 1935 و با نقض عهدنامه ی ورسای آغاز به کار کرد. هدف لوفت وافه پشتیبانی از نبردهای برق آسای هیتلر در سرتاسر اروپا بود. لوفت وافه دارای بهترین هواپیماهای عصر خود بود که یونکرز یو87 شتوکا (Junkers Ju 87 Stuka ) و مسر شمیت بی اف 109 (Messerschmitt Bf 109 ) نمونه ای از آن هاست.

لوفت وافه تبدیل به یک جز ضروری در برنامه « نبرد برق آسا» به تبدیل شد. لوفت وافه در چند ماه اول جنگ و در نبرد های لهستان و فرانسه ورزیده شد. (همچنین در نبرد اسپانیا) اما در نبرد (هوایی) بریتانیا لوفت وافه نتوانست آنچنان که انتظار بود کاری از پیش ببرد.
پس از آن در جبهه ی شرق عملیات های لوفت وافه کاملا موفقیت آمیز بود. با عدم موفقیت در تسخیر روسیه در سال سال 1941 و 1942 لوفت وافه ((عملا تمرکز خود را از دست داد.)) و با ورود ایالات متحده امریکا قدرت هوایی متفقین چند برابر شده و لوفت وافه به عملیات های « دفاع از رایش» پرداخت. لوفت وافه به تدریج فرسوده شده و تا اواسط سال 1944 در جبهه ی غرب محو شد و ارتش آلمان بدون پشتیبانی هوایی باقی ماند. در آخرین روز های جنگ هواپیماهای جدید بدون ملخ یا هواپیماهای « جت» توسط لوفت وافه مورد استفاده قرار گرفت که انقلابی در جنگ های هوایی محسوب می شد.

آلمانی ها دارای بهترین خلبانان جنگ جهانی دوم بودند که از جمله ی آن ها می توان به اریش هارتمان معروف به « تکخال» خلبانان شکاری جهان و همینطور هانز اولریش رودل از خلبان مورد علاقه ی هیتلر اشاره کرد.

فرماندهی نیروی هوایی را تا سال 1945 رایش مارشال هرمان گورینگ و در چند روز آخر جنگ فیلد مارشال روبرت ریتر فن گرایم بر عهده داشت.

sorna
01-08-2011, 11:52 PM
نیروی دریایی آلمان

نیروی دریایی

نیروی دریایی آلمان که با نام کریگزمارینه (Kriegsmarine ) به معنای نیروی دریایی جنگی در جنگ جنگ جهانی دوم شرکت داشت از سال 1935 تا سال 1945 فعالیت کرد. پیش از آن رایش مارینه و کایزرلیشه مارینه به عنوان نیروی دریایی آلمان شناخته می شدند. تا پیش از نقض عهدنامه ی ورسای توسط آلمان، این کشور تنها حق داشتن یک نیروی دریایی کوچک با کمتر از 15.000 پرسنل و کشتی هایی اندک با ظرفیت محدود را داشت. به علاوه آلمان از حق داشتن زیر دریایی را نداشت. پس از نقض عهدنامه ی ورسای توسط آلمان هیتلر و عقد یک پیمان با بریتانیا، نیروی دریایی آلمان تا حدی گسترش یافت. اولین عملیات نیروی دریایی در جنگ داخلی اسپانیا بود و پس از آن در نبرد های دیگری از جمله نبرد آتلانتیک، نبرد نارویک و ... موفقیت هایی کسب کرد. چنانچه عملیات شیر دریایی (حمله به بریتانیا) انجام می شد می توانست از مهم ترین عملیات های نیروی دریایی در جنگ جهانی دوم باشد با این نیروی دریایی آلمان در مقایسه با ارتش و لوفت وافه در سطح پایین تری ظاهر شد. با این وجود زیردریایی های نیروی دریایی آلمان ضربات قابل توجهی به نیروی دریایی بریتانیا در جنگ جهانی دوم وارد آوردند. هیتلر پیش از حمله به لهستان برای نیروی دریایی آلمان برنامه های بزرگی داشت تا آن را تا حد زیادی گسترش دهد اما آغاز حمله به لهستان اعلان جنگ متفقین به آلمان برنامه های او را به هم ریخت.

فرماندهی نیروی دریایی آلمان (OKM ) از 24 سپتامبر 1928 تا 30 ژانویه 1943 بر عهده دریاسالار اریش ریدر بود. از 30 ژانویه 1943 تا 1 می 1945 دریاسالار کارل دونیتس فرمانده اسبق نیروهای زیر دریایی، به فرماندهی نیروی دریایی آلمان رسید و از 1 می تا 8 می 1945 که کارل دونیتس جانشین آدولف هیتلر و رئیس دولت آلمان شده بود ژنرال آدمیرال هانز گئورگ فن فریدبورگ به فرماندهی نیروی دریایی رسید.